گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
- موضوع درس : زندگى و درسهاى آن


هر يك از علوم طبيعى - زيستى موضوع و روش خاص خود را دارد و نگاهى به عالم طبيعت است از زاويه اى معين كه همان موضوع خودش باشد. چنان كه هيچ علمى تمامى جهان طبيعى را نمى بيند و فقط جزئى از آن را پژوهش مى كند و در مى يابد. علوم خاصى داريم و نه يك علم جريان طبيعى . با اينهمه روشهاى آنها از مشتركاتى برخوردار است و آن بكار بستن روش علمى گرد آورى اطلاعات حاصله از شمارش ، اندازه گيرى و آزمايش است تا مشاهده صورت پذيرد، بعلاوه استنتاج ، صورتبندى فريضه و بيان نظم و ترتيب پديدارهاى طبيعت به شكل قانون آمارى و چندين موردى در صورت امكان در قالب قانون عالم جهانشمول كه به شكل ، منطقى گزاره شرطى عالم بيان مى شوند.
هر علم زيستى - طبيعى يكى از اشياء، پديدارها، و رخدادهاى مرتبط به هم را موضوع مشاهده ، مطالعه ، پژوهش ‍ و بيان خود گرفته است . كار علمى ، قاعده مند شده و سامان يافته مشاهدات و تجارب ما در زندگى روزمره است . چه ، محتواى اصلى هر دو شناسايى و آگاهى از پديده هاى تكرارى و نظم و ترتيبى در عالم طبيعت از جمله بدن انسان و پيكره طبيعى جامعه - است و يقين به آن ، بكارگيرى آن در زندگى .
قوانين علمى ، اعم از قوانين تجربى و قوانين نظرى ، امور واقع جهان طبيعى و پاره اى از جهان اجتماعى - انسانى يا به اصطلاح فاكترهاى طبيعت را با مفاهيم روه بند، مفاهيم قياسى ، و مفاهيم كمى - مفاهيمى با مقادير عددى توصيف مى كنند تا اخبار مناسبترى و مفيدترى درباره موضوعات خاص رشته خود ادامه دهند و آن امور را قابل پيش بينى ساخته تحت اختيار چاره جويى و تدبير بگيرند.
علوم طبيعى - زيستى نوين كه از سده هفدهم به بعد در اروپا شكل گرفته بخشى است از يك جريان علمى و شناسايى كه رياضيات و منطق و غير آن را در برگرفته و از راه فن نتايج و آثارى در زيستن بشر بوجود آورده است كه در تاريخ سابقه ندارد. انگيزه در همه اين تلاشها و پژوهشها سودجويى و لذت بردن در زيستن و قدرت طلبى بوده است گرچه سرانجام علاقه به خود موضوع هم در كنار آن انگيزه ها بكار افتاده است .
اين رشته هاى علمى و پنج ويژگى دارند:
1- اطلاعاتى حاصل از روش را در بردارند.
2- يقينى و همه كس فهم اند.
3- اعتبارى جهانشمول دارند.
4- ناتمام بوده و همواره چنين خواهند ماند.
5- پيشرفتى پايان ناپذير مى يابند.
اينها دانش پديدارهاى جريان طبيعى از جمله بدن آدمى و پيكره مادى جامعه است . زيستن را تامين مى كند، رفاه پديد مى آورد، و به انسان در برابر مخل زيستن قدرت و امنيت نسبى ، و يا نتيجه در محيط طبيعى به وى آزادى مى بخشد. در عين حال قدرت تخريب منابع طبيعى ، انهدام كره زمين ، كشتن برق آسا و دسته جمعى ملتها و توده هاى مستضعف و بى دفاع را برايش فراهم مى آورد. فساد فى الارض و استعمارگرى و جهانخوارى تسهيل مى شود.
در اين علوم ، رشد معنوى ، تخلق به اخلاق الهى ، آزادى در محيطهاى درونى و اجتماعى و بين المللى ، احراز منزلت والا در نظام هستى ، و نيله به هستى برين مورد مطالعه ، پژوهش ، انديشه ، و نظريه پردازى قرار نمى گيرد. فن ، تنها نيازهاى جانورى ما را ممكن است بر طرف كند. وسيله اى است براى هدفى كه زيستن باشد در بهترين حالت بكار گيريش . در علوم زيستى - طبيعى و ابزارهايش نظير رياضيات و منطق ، موضوع هدف بايسته و معناى زندگى مطرح نيست . مساله زندگانى و انواع راه و رسمش مطرح نمى شود. تنها تندرستى آدم . ساير جانوران مطرح است .
اين مسائل غريب مانده ، زندگى شناسى و هستى شناسى و مساله هستى برين ، و آزادى - عزت در سه محيط درونى و اجتماعى و بين المللى ، در درس خدا به مردم مطرح شده است . انديشيدن به الحسنى - هستى برين و بهترين - و باور به آن ، و سپس ايجاد لايه هاى آن در خويشتن با انجام كارهاى شايسته : اعمال صالحه اى مانند بخشش نعمت هاى گوناگون به ديگران و پروا گرفتن از كار زشت و ستم . ان سعيكم لشتى . فاما من اعطى واتقى و صدق بالحسنى فسنيره لليسرى ...
كار و كوششتان سخت گوناگون است . به اين ترتيب كه هر كس ‍ بخشيد و پروا گرفت و هستى برين و نيكوترين را راست شمرد ما او را روانه آسايش خواهيم كرد. و هر كس بخل ورزيد و اظهار بى نيازى و مالدارى كرد و هستى برين و نيكوترين را دروغ شمرد ما او را روانه دشوارى و فشار خواهيم كرد كه چون به آن سقوط كند داراييش بكارش نيايد و بلا و پستى از او نگرداند. آنچه برماست رهنمايى است ، و زندگى بازپسين و نخستين از آن ما و به اختيار ماست . در نتيجه شما را از آتشى زبانه كش بيم دادم آتشى كه جز آن سنگدل ترين كه دروغ شمرد و رو گردانيد به آن در نيفتد و آن پرهيزگارترين كه مالش را داد تا رشد معنوى يابد حال آنكه نعمتى از هيچ كس در دست ندارد كه پاداش بايدش داد و جز در جستجوى هستى پروردگارش ، آن برترين ، نيست از آن بر كنار ماند، و بزودى خشنود خواهد گشت .
آيات سوره مباركه ليل كه در ماههاى اوليه بعثت نازل مى شود و ترجمه اش را در درس اول اين كتاب از نظر گذرانديم .
در همين سوره كه از اولين درسها - سوره هاست از تنوع رفتارها و اختلاف آنها از حيث چگونگى و ماهيت تا حد تضاد سخن مى رود و نيز از حيث در برداشتن آثار و نتايج مفيد و مضر، اعتلا بخشنده و پست كننده ، رشد دهنده و انحطاط آورد، آزادى - عزت بخش و اسارت - ذلت بار... ان سعيكم لشتى !
به يك رفتار هم اشاره نمى رود بل سعى در گسترده ترين معنايش را افاده نمايد بطورى كه اعطاى مطلق و بخل ، پرهيزگارى و استغنا و استكبار، انديشه به هستى برين و برترى و بهترى و كمال ، و تصديق عقلى و زبانى آن و تكذيب آن و روگردانى از آموزه هاى وحيانى را در بر مى گيرد و به يك زندگى نزديك مى شود. فرجام و حاصل يك نوع زندگى ، وضعيت محيطى آزادى - عزت در زندگى نخستين الاولى و زندگى بازپسين الاخره - كه خود از دو دوره برزخى و قيامت متشكل است - همان يسرى است آزادى - عزت در همين زندگى و در دو دوره زندگى بازپسين .حاصل و فرجام نوع زندگى متضادش عسرى است : دشوارى ، زير سلطه بودن ، اسير آز ساختارى و اسير علائق پس مالدارى بودن ، اسارت در چنبره سرمايه دارى و انباشت سود و سرمايه و كار... اسارت در ژرفاى چاهى كه به آن فرو مى افتد: و ما يغنى ماله اذ تدى ! و امتدادش پس از مرگ جز اسارتگاه جهنم - سجين - نيست ، زندانى به نهايت اسارتبار و ذلتبار و فاقد كرامت و بسى دشوار: عسرى !
آن كسى كه اعطا مى كند به انسانها از هر گونه دارايى و مالى كه دارد در عين پرهيزگارى از هر كار زشت و ستمى ، خواه از اشياء و ثروت و املاك باشد و خواه از دانش و مهارت و تخصصى و نيروى كارش او تكوينا و به حكم سنن جارى در نظام هستى ، رشد معنوى و قرب به خدا پيدا مى كند:
يتزكى . (105) و روانه وضعيت محيطى يسرى آسايش ، رهايى از ءاحر و اغلال و حالت آزادى - عزت مى شود و در لحظه مردن به عالم برين بهشت و فضاى عارى از عوامل مخل رشد معنوى درمى آيد، به درجه اى از درجات بهشت .
ان علينا للهدى . و ان لنا للاخره و الاولى بيگمان ، هدايت بشر بر عهده ماست . چون زندگى بازپسين و زندگى نخستين بشر در قبضه سنن جارى در نظام هستى و محكوم امر و تدبير ماست . ماييم كه اين نظام و سننش را بپا و جارى كرده ايم عواقب و آثار و نتايجى بر هر كى از انواع زندگى و بر هر انديشه ، باور، عاطفه - هيجان ، و كارى بار شده است و عايد يكايك افراد بشر مى گردد. در نتيجه فقط ما مى توانيم اين نظام و سننش را براى مردم بيان كنيم و تفهيم و تعليم نماييم و بگوييم مثلا هر كس عطا كرد و پرهيزگارى نمود و رفتار احسان به ديگران را پيش گرفت در اين زندگى رشد معنوى و قرب به ما پيدا مى كند و در لحظه مردن مراتب بهشت برزخى و سپس بهشت قيامت را مى پيمايد.
اما آغاز كارش يادگيرى آموزه هاى وحيانى - توحيدى است كه با نشستن پاى درس پروردگار مترادف است و گام بعدى آن تفكر در همين درس هاست :
و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون (106)
و آن درس را به سوى تو فرستاديم تا آنچه را به سوى آدميان فرو فرستاده شد براى آنان روشن و بيان كنى و شايد آنان بينديشند.
در وحى شدن درس قرآن منظور اين است كه آن را تو براى مردم بيان كنى و آنان اگر اراده كردند با انديشيدن به محتواى آن درس دگر انديش شوند و وحيانى - توحيدى بينديشند، انديشه اى حكيم ، مبتنى بر هستى ها و واقعيت هاى نظام هستى پيدا كنند نه انديشه اى باطل ، انديشه اى كه پايه اى در هستى ها ندارد.
چون موضوع درس ، زندگى ها از جمله حيات طيبه - زندگى پاك عطر آگين است انديشه مطلوب و مورد نظر انديشيدن به زندگى هاى پست و عالى است چون زندگى هاى پست را آدمها پاكوركورانه و بى انديشه و برون علم به آن پيش ‍ مى گيرند يا دانسته يكى از آنها را اختيار مى كنند. با توجه به اين واقعيت ، و به همين دليل است كه پيش از هر چيز بايد از انتخاب كوركورانه ولى انديشه و برون علم زندگى پرهيز كرد: و لا تقف ما ليس لك به علم ان استمع و البصر و الفواد كل اولئك كان عنه مسوولا (107)
اى انسان ! هيچ سنت ، امر و نهى ، مجموعه قوانين ، دستگاه آمر و حكومت ، فرد راهنما و دستور دهنده ، مجلس ‍ قانونگذارى و آدمى را كه مدعى سرمشق زندگى است نبايد بدون انديشيدن درباره اش و نتايج و آثارى كه پيروى و اطاعت از آن بر جودت دارد پيروى و اطاعت كنى . آغاز زندگى تو بايد انديشيدن درباره انواع زندگى و چگونگى آن و آثارش بر وجودت باشد وجودى كه جز حاصل آن پيروى و اطاعت نيست و پس از وانهادن بدنت تا ابد باقى مى ماند بدون كمترى تغييرى . گوش تو، چشم تو، و مغز تو مسئوول وضعى هستند كه براى خودت پيش مى آورى .: چه با انديشه و آگاهانه راه يك نوع زندگى را پيش گيرى و چه بدون انديشيدن و بطور كوركورانه . چه ، در هر دو صورت ، آگاهانه از يك شخصى سياسى يا فرهنگى ، از يك سنت سياسى - فرهنگى ، از يك سرمشق و نمونه تقليد و اطاعت كرده اى . تو چيزى جز گوش ، چشم ، و فواد - عقل توام با علائق ، و شايد با اراده - نيستى . (108)
نخستين گام درست و غلط، راه صواب و بيراهه اى كه امكان دارد در طريق زندگى برداريم اطاعت و پيروى انديشمندانه يا كوركورانه ولى انديشه است . اگر دچار اين خطا شديم باز مى توانيم از آن بيراهه برگشته (توبه ) به انديشه درباره آن مرجع آمر و ناهى و قانونگذار بنشينيم و به تحقيق و پرسش و مطالعه بپردازيم تا روشن شود كه به زيان ما بوده است و بايد به راه رشد معنوى و به سنت سياسى - فرهنگى و به شارع مقدسى كه پروردگار و آفريدگار و معلم است فرو فرستادن اين كتاب از خدا عزيز حكيم است . بيگمان ، ما به سوى تو آن كتاب محتوى حقيقت را فرو فرستاديم ، بنابراين خدا را در حالى اطاعت و پرستش كن كه زندگانى را سراسر و يكپارچه براى او كرده باشى . هان ! زندگى سراسر هستى و نظام هستى و نظام و شيوه اش مال خداست .
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين (يا در عالم بتمامى ) هست و از هر جنبنده اى و فرشتگان براى خدا سجده مى كنند و آنان استكبار نمى ورزند. از پروردگارشان كه به فراز هستيشان است مى ترسند و هر چه را دستور بگيرند عمل مى كنند ... و له ما فى السماوات والارض و له الدين واصبا. و آنچه در آسمانها و زمين هست مال خداست و زندگى سراسر هستى مال خداست آنهم بطور پيوسته و استمرارى و پايان ناپذير: واصبا. آيا با وجود همه اينها از غير خدا پروا مى گيريد و ترسانيد؟!
در اين مجموعه آيات و بعضى ديگر مى بينيم خداى متعال دين را بر واقعيتى اطلاق مى فرمايد كه وابسته به او يا مال اوست : و له الدين واصبا و اين دين غير از آن دينى است كه هر انسانى دارد و عبادت است از يكى از انواع زندگى كه پيش مى گيرد و در واقع رخدادى است كه آگاهانه و به نحو ارادى در خويشتن ايجاد مى كند.
پرسشى كه در اين نقطه از درس پيش مى آيد اين است كه چرا خداوند واژه دين را بر دو واقعيت متفاوت اطلاق فرموده و براى واقعيت ديگر واژه ديگرى بكار نگرفته است ؟
دو واقعيتى كه خداى حكيم براى اشاره به آنها از واژه دين استفاده مى فرمايد چنان به يكديگر پيوسته اند و از يكديگر تفكيك ناپذيرند و به هم شباهت دارند و به هم شباهت دارند كه براى تفهيم آنها واژه اى مناسب تر از دين يافت نمى شود.
در آفرينش جهان هاى گوناگون هستى و برقرارى نظام ، و تقدير چگونگى رويدادهاى هر يك از آن جهان ها خداوند به هر هستى ، هر جهان ، و هر چيز و رويداد و پديدارى هنجارهايى ويژه و قواعد رفتارى و حركتى ويژه اى را بخشيده است كه بر اثرش ما قادريم قوانينى را استنتاج كرده حركات ، رفتارها، و چگونگى رويدادهاى آتى را پيش بينى كنيم .
هنجارها و حركات همه آنچه در آسمان ها - يا جهان هاى برين - و همه آنچه در عالم طبيعت از جمله بدن آدمى هست تكوينى و غير ارادى است و بنابراين تخلف ناپذير و مستمر و يكنواخت است . تنها در جهان انسانى دو گونه هنجار يا قواعد رفتارى يافت مى شود. در كنار هنجارهاى تكوينى ، تشريع خدا برقرار است . بخشى از آدميان با پيروى از قواعد رفتارى تشريع شده الهى هنجارهاى آگاهانه ارادى خاص را بروز مى دهند كه با تشريع الهى مطابقت دارد. ديگران رفتار و زندگيشان خلاف آن قواعد است . لكن چه در انسان هايى كه از شارع اطاعت مى كنند و چه در آنها كه از طاغوت يا هواى نفس تبعيت مى نمايند آثار و نتايجى بر رفتارها و اعمالشان بار ميشود كه تكوينى و گريزناپذير و غير قابل تخلف و بى استثناست .
هر كس به اراده خود و آگاهانه كارى بكند از انديشه و توجه و استدلال و داورى گرفته تا هيجان - عاطفه و شغل و حرفه و داد و ستد و فعاليت هاى اجتماعى و سياسى آثار و نتايجى تكوينا بر آن كار مترتب است آن هم مستمرا و بى وقفه و بى هيچ فاصله زمانى ميان عمل و تحقق اثر و نتيجه - كه از آن با پاداش و كيفرى دنيوى و اخروى هم ياد مى شود. به همين سبب هستى متغير و درگرگونى پذير ما گوهرى لحظه به لحظه جديد پيدا مى كند گوهرى از پست ترين مرتبه هستى تا على ترين درجه اش كه در لحظه مردن ما ثبات نسبى يافته در دو دوره يا عالم زندگى برزخى و رستاخيزى دوام مى يابد.
بدينسان بخشى از زندگى ما آگاهانه و ارادى است و بخشى از آن تكوينى و چاره ناپذير با خدا دارد. دو دين - يا شيوه و راه و رسم زندگى - هست : يكى آن كه به اختيار و آگاهانه پيش ‍ مى گيريم ، و ديگرى آن كه بر ما وقوع مى يابد. از اين دومى است كه خدا چنين ياد مى فرمايد: و له ما فى السماوات والارض و له الدين واصبا (109)
واژه دين در اين آيه كريمه و نظائرش هم معنى زندگى مى دهد و هم به معنى اطاعت است اما اطاعت تكوينى از آن گونه كه خداى متعال به جهان هستى نسبت مى دهد و به فرشتگان . زندگى و گردش نظام هستى پيوسته چنين است . هر آنچه در جهان هاى برين و در عالم طبيعت هست تابع و مطيع اوامر و نواهى يا قواعد رفتارى و حركتى آفريدگارند.
اطاعت در موجودات بيرون از جهان انسانى - باستثناى بدنش تكوينى است ، و حاكميت هنجارها بر رفتارها و حركات همه موجودات آن جهان ها تكوينى و غير قابل تخلف و طفره است . اما در جهان انسانى اطاعت تكوينى از خدا و از قواعدش در مورد اعمال و نيات و فعاليت هاى آگاهانه و ارادى به صورت تحقق آثار و نتايج يا پاداش و كيفر روى مى دهد و در مورد بدن آدمى به همان شكل كه در مورد ساير موجودات طبيعى برقرار و جارى است .
اين همان نظام هستى است كه دين خوانده مى شود و بخشى از آن نظام علت و معلولى نوع زندگى و اعمال اختيارى و آگاهانه ما آدميان و آثار و نتايج تكوينى آن است كه مى تواند نظام حساب و كتاب و پاداش و كيفر اعمال هم تلقى شود.
در كنار اين دين و به گونه اى جدايى ناپذير از آن ، دينى واقع است كه ما آگاهانه و به نحو ارادى برمى گزينيم و از اعمال بيشمار و متنوعى تشكيل شده است . اين دين با يكايك ما نسبت دارد.
در سوره هود كه بلافاصله پس از پيمان مشركان مكه دائر بر عدم همكارى با مسلمانان و محاصره شدن مسلمانان در دره ابوطالب نازل مى شود بعد از تدريس تاريخ پيامبران عليهم السلام چنين نتيجه مى گيرد:... در اين سوره و آيات ، حق را موعظه اى را و درسى را كه براى مومنان است دريافت كردى . و تا به كسانى كه ايمان نمى آورند بگويى : در همان جايگاه هستى شناختى تان رفتار كنيد چون ما هم در رفتاريم ، و انتظار (آثار و نتايج اعمالتان را) بكشيد كه ما هم در انتظاريم ، و پنهان جهانهاى برين و عالم طبيعت وابسته به خدمت و سررشته امور، جملگى به او راجع است . بنابراين او را پرستش و اطاعت كن (110) و بر او توكل نما چون پروردگارت از آنچه مى كنيد غافل نيست . (111)
مجموعه رفتارها يا كارهاى هر كس زندگانى او و نوع زندگيش ‍ را تشكيل مى دهد كه از آن در كلام الهى با واژه دين تعبير ميشود. هر كس يك دينى دارد و هيچ آدم بى دينى يافت نمى شود. يكى از دين ها يا راه و رسم هاى زندگى دين پيامبر اكرم ما و پيروان اوست همانچه دين ساير پيامبران و اقامتشان هم هست و گاهى اسلام ناميده مى شود و زمانى حيات طيبه . براى تفهيم اين واقعيت ، درسى در سوره زمر مى آيد به اين عبارت :
قل انى امرت ان اعبدالله مخلصا له الدين و امرت لان اكون اول المسلمين . قل انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم . قل الله اعبد مخلصا له دينى . فاعبدوا ما شئتم من دونه ... (112) بگو: به من دستور داده شده است كه خدا را در حال بپرستم و اطاعت كنيم كه زندگى را پاك و بتمامى براى او كرده باشم ، و دستور دارم كه اولين كسى باشم كه سراسر وجودش را تسليم اوامر الهى مى كند. بگو: من ترس ‍ اين را دارم كه با نافرمانى در برابر پروردگارم گرفتار عذاب درونى بزرگ و هولناك شوم . بگو: خدا را در حالى مى پرستم و فرمان مى برم كه زندگيم را پاك و يكباره براى او كرده ام . بنابراين شما (كافران ) هر چه را غير خدا مى خواهيد بپرستيد و اطاعت كنيد.
واژه حيات به معنى زندگى هفتاد و شش بار در كلام الهى بكار مى رود و انواع آن تشريح مى شود از پست تا عالى . زندگى پست گاهى چنين توصيف مى شود: انما الحياه الدنيا لعب و لهو و ان تومنوا و تتقوا يوتكم اجوركم ولايسئلكم اموالكم (113) بدانيد كه زندگى پست بازى نفرات و طرفداران و آراء و جمعيت ... و مثل بارانى است كه كشاورزى را با رويش گياهان (يا محصولات ) خشنود و شگفت زده مى سازد بعد هم خشك مى شود و مى بينى زرد شد سپس پوشال مى گردد و در آخرت (زندگى پس از مرگ ) عذاب شديدى مى شود. (114)
واژه زندگى در تمامى زنانها و ميان عامه مردم و حتى ميان اغلب دانشمندان بر پديدارهاى مختلفى اطلاق مى شود. همين سبب شده است تفاوت ماهوى آن پديدارها از ديده مردم پنهان بماند. گاهى به مجموعه فعاليت هاى زيستى كه عبارتند از تغذيه ، رشد و تكثير، شاخت محيط و واكنش ‍ نسبت به شرايط آن ، زندگى مى گويند. صحيح آن است كه بر آن واژه زيستن را كه به جانوران اختصاصى دارد اطلاق كنيم . اين پديدار، موضوع زيست شناسى و جانورشناسى است . آدمى ، در حال عادى و بى آبى كه تحولى در كيفيت او رخ دهد داراى زيستن يا زندگى است و در عين حال حيات آدميت هم دارد. موجودى با دو حيات جانورى و آدميت است . همو استعداد و امكان ساختارى دارد تا زندگى خود را به پنج كيفيت ديگر در آورد. به ديگر بيان ، به يكى از پنج زندگى ديگر در آيد: به حيات طيبه - اسلام ، دين الله - به زندگى جانورى محض ، زندگى دون جانورى ، زندگى دنيا دارى ، و زندگى استكبارى .
در هر يك از اين شش نوع زندگى ، رفتارهاى خاصى بروز مى دهد كه در انواع ديگر يافت نمى شود. چنانكه در زندگى داموارگى انديشه ، استدلال ، خرد ورزى ناياب ميگردد و در زندگى دون جانورى يا شيى وارگى حتى از شنيدن و ديدن با اجيرت ، و گفتگو و تبادل فرهنگى خبرى يافت نمى شود. صم بكم عمن فهم لا يعقلون (115) ... فهم لا يرجعون . (116) ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون . (117) به نظر مى رسد دواب و دامورگان باشند و شر آنها شى ء وارگان .
سخن درباره تنوع مردمان و طبقات و درجات آنان در سراسر سوره ها - درسها شنيده مى شود. (118) تنوعى كه ناشى از تنوع زندگى و امكان گزينش و پيشه ساختن هر يك از آنها براى آدمى است . بدينسان ما با تنوع دين ها به معنى راه و رسم هاى گوناگون و پست و اعلاى زندگى روبرو هستيم .
نخستين بار كه خداى متعال واژه دين را بكار مى برد اشاره نه به واقعيت نوع زندگى خاصى دارد بلكه به نظامى كه بر هستى حاكم است و ترتب آثار و عواقب و نتايج مختلفى را بر رفتارها و زندگى هاى گوناگون در بر دارد اشاره مى فرمايد:
بسم الله الرحمن الرحيم
اءراءيت الذى يكذب فذلك الذى يدع اليتيم و لا يخفى على طعام المسكين
به انسان معينى كه پيش روى مردم است اشاره مى فرمايد: به ابوسفيان كه به يتيم بينوايى تشر مى زند كه چشمش به لاشه گوسفند او افتاده و مى گويد تكه از آن به او بدهد، و همين عملش دلالت بر اين دارد كه به نظام هستى كه زندگى پس از مرگ و حساب و كتاب و پاداش و كيفر و مترتب شدن على قرب به خدا و بعد از خدا بر اعمال ارادى و آگاهانه افراد را در بردارد باور ندارد و آن نظام على را دروغ مى شمارد.
يك درس تجربى و مشاهده اى به مردم و به نسل هاى آتى مى دهد.
واژه دين در اين اولين كاربردش در درس پروردگار به بشر بر نظام هستى كه مل خداست و نسبت با او دارد اطلاق مى شود.
در دومين كاربردش كه شايد چند ماهى بيش با اولى فاصله نداشته باشد بر انواع زندگى ، و به بيانى دقيق بر دو زندگى استكبارى و دنيا دارى و بر زندگى پيامبر اكرم كه حيات طيبه و دين الله و اسلام باشد اطلاق مى گردد:
به نام خداوند بخشنده مهربان
بگو: همان اى كافران ! من آنچه را مى پرستيد نمى پرستم و نه شما پرستنده آن هستيد كه من مى پرستم ، و نه من پرستنده آن خواهم بود كه پرستيده ايد، و نه شما پرستنده آن خواهيد شد كه من مى پرستم . شما دينى - نوعى زندگى - داريد و من دينى - نوعى زندگى .
مى بينيم دين به معنى مهم ترين كارهايى است كه فرد آگاهانه و به نحو ارادى درگذشته كرده و اكنون مى كند. ايجاد علائق پست يا عالى در خودش ، عشق ورزيدن به اشيا و اشخاص يا آفريدگار انسان و جهان ، اطاعت از اين يا آن بطورى كه بنده و مطيع اين و آن گردد، بكار بستن اوامر و نواهى اين يا آن كه بالضروره او را بر حسب ماهيت آن اوامر و نواهى و اراده يا علائقى كه پشت سر آنها و بر حسب ميزان اطاعتش از مصدر آنها متحول ميگرداند تحولى اعم از پست شدن و بهتر و برتر شدن ، و رفتن به اسفل سافلين يا به اعلى عليين ، چنانكه كافران در درجات پستى و بعد از خدا و دركات ، حجيم و پيامبر اكرم در اعلى مراتب عليين قرار ميگرد.
اين معانى را از آيه ديگرى هم استنباط مى كنيم : و قال فرعون ... انى اخاف ان يبدل دينكم او يظهر فى الارض ‍ الفساد.(119)
فرعون كه در راس هرم حاكميت مصر قرار داشته قانونگذار و مصدر امر و نهى است و مردم با اطاعت از او عابدش به شمار مى آيند احساس ميكند كه اطاعت مردم از موسى كليم و شناختن و ايمان آوردن به اوامر و نواهى الهى و تسليم شدن به موسى و به آفريدگار حكيم ، تغيير احوالات آنان و دگرگونى زندگيشان و بالنتيجه يك انقلاب اجتماعى بزرگ و تكاملى را در پى خواهد داشت همانچه او آن را يك افساد فى الارض تلقى و معرفى مى نمايد.
پس دين عبادت است از نوعى زندگى ، و شيوه يا راه و رسمى از آنكه اطاعت از اين يا آن مصدر حاكميت و صدور اوامر و نواهى در تعيين چگونگى و ماهيت آن زندگى نقش اساسى دارد. اراده كردن هر نوع زندگى - از پست تا عالى - با اختيار يك نوع مصدر حاكميت - يا قانونگذار - و قبول اطاعت از آن و تسليم شدن به آن ملازمه وجودى دارد. و به عكس ، قبول هر نوع قانونگذار و مصدر حكومت مستلزم پذيرش و گزينش ‍ يك نوع زندگى از پست تا عالى است .
اينها دو واقعيت جدايى ناپذيرند. تن دان به حاكميت فرعون و هر طاغوتى - همان و داموار يا دون جانور شدن همان . قبول و تسليم شدن به حاكميت پروردگار عالمهاى آفريدگان و به حكومت و اداره پيامبرش و اطعت از اوامر و نواهى الهى - شريعت - همان و اعتلا به حيات طيبه همان .
زندگى مجموعه اى كاراست ، كارهاى متنوع از رفتارهاى عقلى : انديشه ، استدلال تجريد و تعميم ، داورى ، و تخيل و يادگيرى و حافظه ، و رفتارهاى هيجانى - عاطفى ، تا كارهاى عملى نظير انتخاب شغل و همسر و يا خوردن و پوشيدن . در راس آنها اراده ، تصميم گيرى گزينش نوع زندگى ، موضعگيرى سياسى - امنيتى - دفاعى ، و ايجاد علائق پست و عالى كه بعدا انگيزه رفتارها و اعمال و انديشه هاى ما مى شوند قرار دارند. اين اعمال حتى حركات بيرون و بى فايده - يا لهو - و بازى را در بر مى گيرند. چنانكه زندگى پستى هست كه فقط تركيبى از لهو و لعب است : الذين اتخذما دينهم لهوا و لعبا و عزتهم الحياه الدنيا (120) اينها گروهى از كافران اند. زندگى پست دنيا دارى متنوع تر از اين است : اعلموا انما الحياه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ... (121)
انديشه ها، استدلال ها، و داورى ها و گزاره هاى زندگى هاى پست داموارگى ، دون جانورى ، دنيا دارى ، و استكبارى حول همين موضوعات و كارها ميچرخد چنانكه ادبيات مدرنيته را همين ها پر كرده است . تفاوتى كه زندگى استكبارى با ساير زندگى هاى پست دارد اين است كه مفهوم سلطه يا قدرت سياسى - نظامى در آن برجسته تر است نسبت به زندگى دنيا دارى كه سرمايه دارى يكى از شاخه هاى آن به شمار مى آيد. سلطه مالكانه يا سرمايه همين جايگاه را در انديشه و فرهنگ و فلسفه زندگى دنيا دارى بازى مى كند و در خود آن زندگى .
ما با زندگى پستى كه تركيبى از لهو و لعب باشد هم در محيط اجتماعى و محيط بين المللى خويش آشناييم و هم اگر مطالعه اى در تاريخ بشر كرده باشيم با آن آشنا شده ايم .
ديندارى اروپاييان عهد باستان اين گونه است . معبودشان ژوپيتر از غيبت آمفى تريون سردار دو لتشهر تب كه به جنگ دشمن رفته سوء استفاده رده خود را به شكل او درآورده به همسرى كه زنى زيباست نزديك مى شود و او را مى فريبد همانچه موضوع نمايشنامه آمفى تريون اثر پلوتوس نمايشنامه نويس روحى سده هاى سوم و دوم پيش از ميلاد است . روميان كه معتقد بودند ژوپيتر مانند همه زنبارگان بزهكار و پست از بازگويى داستانهاى عيش و عشرت و هرزگى خويش غرق سرور مى شود براى ارضايش در هر گرفتارى و شكستى يا پيشامد قحطى و طاعونى دستور مى دادند تا بار ديگر اين نمايشنامه به روى پرده بيايد. (122) آريستوفانس بزرگترين نمايشنامه نويس يونان كه حدود 450 تا 380 ق .. مى زيسته است تاريخ ديندارى بازيگرانه و بلهوسانه اروپاييان قديم را با مهارت و هنرمندى مى نگارد.
در حالى كه انديشه در زندگى ديندارانه به مفهوم وحيانى - توحيدى آن ، همچنين ساير رفتارهاى عقلى با محرك حقگرايى - پاكى گرايى - كه از آن با حنيفيت ياد شده است - صورت مى پذيرد. نقطه مقابلش در زندگى دنيا دارى آزاست و در زندگى استكبارى ، علائق استكبارى كه نه فطرى - ساختارى بلكه با ايجاد ارادى آن در خود برقرار و دست اند كار مى شود. انديشه حقگرايانه گام نخست در صراط مستقيم رشد معنوى و سير تقرب الى الله است . اينگونه انديشه كه در سرگذشت ابراهيم خليل در كلام الهى مى آيد و ارائه مى گردد گشايش خود است به روى ظهور آيات آفاقى و انفسى ، و نيل به حقيقت . آنگاه نوبت به آرميدن در آغوش حقيقت مى رسد يعنى ايمان . در اين حال از زمان مكان بمثابه ناآفريده ، آرامش در آغوش حقيقت را براى خود مى آفرينيم . ايمان به نحو آگاهانه و ارادى در ما آفريده ميشود.
نه ما سوژه دكارتى هستيم و نه آيات آفاقى و انفسى ، ابژه هاى آن هستند تا موضوع پژوهش و انديشه مان واقع شوند، و نه معرفت ، شناخت و نيل به حقيقت بدان گونه كه دكارت و كانت و ديگر اخلافش در مدرنيته مى پندارند روى مى دهد.
ما، چنانكه جهان - انسان شناسى وحيانى و توحيدى مى گويد به رويداد خود آفرينى و حاكميت بر چهار محيط، يا محكوميت ، ذلت در آن سپرده شده ايم . به دو امكان رشد، و بيراهه روى ، قرب به خدا و بعد از او، فراگرد ارتقا از وضعيت هاى محيطى اسارت - ذلت به وضعيت هاى محيطى و كيفيت هاى تكاملى آزادى - عزت ، سپرده شده ايم : قد تبين الرشد من الغى فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله فقد استمسك بالعروه الوثقى لانفصام لها... (123)
به ريسمانى سپرده شده ايم كه بسيار محكم است و در سير الى الله پاره نمى شود تا به قعر پستى و دركات جهنم سقوط كنيم . در عين حال به تبعيت از ابليس سپرده شده ايم به طورى كه مى توانيم گوش به تلقينات كاهنان قديم و سلاطين رسانه اى و مدعيان دانش اجتماعى مدرنيته بسپاريم و به اباطيل آنها باور بسته قواعد رفتارى آنان را بكار ببنديم تا هستى پستى را كه آنان براى ما مى پسندند و تكيه گاه سلطه آنان به شمار مى آيد از آن خود سازيم .
اين آيه كريمه و نظائرش بر خلاف متافيزيك يونانى كه به علت توجه دارد و بر آن متمركز است از آينده خبر مى دهند. به موجب آنها دين : هر گونه زندگى از پست تا عالى ، و هر رفتار و كار از بد تا خوب و از صالح تا فاسد، و نيز تحولى كه به بار مى آورند جملگى يك رخداد آگاهانه و ارادى است و نحوه اى از خود آفرينى .
و انا منا المسلمون و ما القاسطون فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا. و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا (124)
آن گونه از زندگى و آن رفتار و كار دين : هر گونه زندگى و رفتار و كار آگاهانه و ارادى ، و نيز تحولى كه در عامل و فاعل خود ايجاد مى كنند يك رخداد است رخدادى در يك انسان . براى مثال ، حيات طيبه را يك فرد برمى گزيند و پيش مى گيرد تا طى آن كيفيت هايى تكاملى پيدا كند. كارهايش از انديشه و استدلال و داورى تا گفتگو و خوردن و آشاميدن و رفتن و خفتن عمل صالح مى گردد همانچه رشدش داده اعتلايش مى بخشد و به يك يا چند آزادى - عزت نائلش ‍ مى گذارند تا به منزلتى والا در نظام هستى فرا رود. مثلا شخصيت او در مكان و زمان - در بسيط جغرافيا بگونه امت و در طول تاريخ و دوران آينده - بسط مى يابد و خود بر چهار محيط اثر مثبت مى نهد آثارى كه به صورت باقيات صالحات بعد از مردنش هم دوام دارند. براى بشريت و براى نسلهاى آينده نافع شده است و فيضى از خير و صلاح از وجودش جارى گشته است .
دين كفار دنيادار و كفار مستكبر هم چنين است . رخدادى است در خود آن ها، رويدادى آگاهانه و ارادى كه پيامدهايى براى خودشان و نيز در محيط اجتماعى ، طبيعى ، و بين المللى دارد.
آنچه سرمايه داران استعمارگر و مستكبران جنگ افروز و مفسد فى الارض در سده هاى اخير كرده اند رخدادهايى بيش ‍ نيست .
علت تفاوت بلكه تضاد ماهوى اين چند دسته رخداد، اين است كه مردمى خدا را ولى خويش و شارع - يا قانونگذار - و مصدر امر و نهى خود گرفته اند و بسيار هم در برابرش طغيان - يا سركش و نافرمانى - نموده تابع علائق دنيا داران ، سلطه گر شده اند و داموارگان و دون جانوران سلطه پذير و اسير - ذليل آنها. دو گونه دولت يا سازمان سياسى در كنار هم در طول تاريخ بر قرار مانده اند:
1- الحادى - طاغوتى 2- وحيانى - توحيدى .
آن دو راهى سرنوشت ساز و تعيين كننده ماهيت انسان ها عبارت است از دوراهى گزينى حاكميت و شريعت الهى ، و گزينش طاغوت . اسلام يا تسليم شدن به خدا، و سرسپارى به طاغوت ، طاغوتى كه خود اسير - ذليل علائق پست دنيا دارى و آز درونى خويش است يا اسير - ذليل علائق استكبارى كه خود در خويشتن ايجاد كرده است .
كشمكش پيامبران با متسرفان و مستكبران بر سر همين دو راهى است . كشمكش ما در صحنه بين المللى و حتى در درون سرزمين و ميهن اسلامى در حال حاضر بر سر همى دو راهى است