گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
- ولايت تشريعى خدا بر ما، و اطاعت ما از او در زندگى


مى دانيم كه گزينش هر نوع زندگى از شش نوع ممكن با گزينش يك قانونگذار يا شارع ملازمه تكوينى دارد. هر گزينش ‍ و پذيرش آگاهانه و ارادى چنين مرجعى توام با عاطفه - هيجان عشق ورزى است . از اين اطاعت و عشق ورزى به مرجع مطاع در عربى با يك لفظ: عبادت ، تعبير مى شود. بنابراين ترجمه ما از سوره كافرون كه در آن عبادت به پرستش ‍ و نه پرستش مسبوق به اطاعت برگردانده شده است كاملا رسا نيست مگر اين كه توجه داشته باشيم عشق ورزى و اطاعت در چنين موردى واقعا جايى ناپذيرند و اطاعت از مرجع قانونگذارى نيست كه توام با هيجان عاطفه عشق ورزى نباشد و چنين معادل عاطفى را نداشته باشد.
بنابراين ، هر نوع زندگى ممكن را كه پيش گيريم خواه ارادى باشد و خواه اجبارى و تحميلى ما در رفتار و اعمالمان و حركات زندگى تابع و مطيع يك مرجع سياسى - فرهنگى و يك حكومت هستيم . تاريخ بشر و جغرافياى فرهنگى گواه بر اين است كه انواعى بشرى از مرجع تعيين كننده رفتار و زندگى هست كه حكام و مرجع در آن جز دو گروه اجتماعى و بشرى مستكبران و دنيا داران - يا مترفين - نيستند. دو گروه اجتماعى و انسانى مطيع و تابع آن گونه از حكام و مراجع هم جز دو مردم دامواره و دون جانور - يا شى ء واره - نيستند.
اگر در قلمرو حاكميت و سلطه دولتهاى استكبارى و دنيا دارى غير از داموارگان و شى ء وارگان مستضعف اما سلطه پذير كسانى يافت شوند به دو گروه اجتماعى انسان راستين ، و انسانى مسلمان تعلق دارند كه بر حسب مرتبه ايمان و تقوايشان با آن مرجع قانونگذار و حكام اجرايى و قضايى سلطه گر در ستيزه و كشمكش اند.
چه مردم مسلمان ، خود را به اوامر و نواهى و هدايت فرهنگى پروردگار سپرده اند و سير فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله را طى كرده اند و از ديگر سو قبول و بكار بستن دو گونه متضاد از قواعد رفتارى و هنجارهاى زندگى بر خود محال است .
بدينسان ، ستيزه و كشمكش از بالاترين درجه شدت تا پايين ترين آن همواره در تاريخ واقع شده است و امروز و فردا نيز هست و خواهد بود.
اين كشمكش و ستيزه كه با از دست رفتن مال و وقت و جان همراه است چه فايده عقلائى براى مجاهدان راه خدا و مسلمانان شهادت طلب دارد؟
به عبارت ديگر، طى فراگرد كفر ورزيدن به طاغوت و ايمان آوردن به خدا چه خاصيت و اثرى بر عاملش دارد؟ و آيا علاوه بر اثر مثبت و مفيد بر عامل ، بر مردم همان كشور - جامعه و بر بشريت و نسلهاى آينده هم اثرى دارد يا نه ؟
كار تشريعى خدا چه فايده اى براى زندگى و رفتار ما دارد؟
تشريع كه در آيه شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا... و غير آن آمده است بيان كردن ، توضيح دادن و روشن كردن راه زندگى و كار را افاده مى نمايد. يا اگر از شرعه و شريعت باشد به معناى رسيدن انسان به جوى يا چشمه آبى گوارا و قطع نشدنى است كه مى توان مستقيما و بدون احتياج به وسيله اى از آن نوشيد چنانكه وقتى مى گويند شرع يشرع به اين معناست كه با دهان نوشيد.
اين آب حياتبخشى كه خدا از راه وحى به پيامبرانش در دسترس مردم قرار مى دهد چيست ؟ معارف حقه يا جهان - انسان شناسى و احكامى است كه هم زندگى هاى پست و فرو گردهاى بعد از خدا را معرفى مى نمايد و هم چگونگى حيات طيبه را روشن مى كند. يك زندگى شناسى تطبيقى مقايسه اى است كه ما هم در زندگى شخصى و هم با مشاهده و مطالعه زندگى ديگران و هم در گزارشهاى مكتوب و شفاهى دانشمندان و متفكران مى توانيم تا حدودى با آن آشنا شويم و پى ببريم كه خدا با اراده اين معرفت فوق العاده با اهميت و غير قابل چشم پوشى از آن امكان بهترى و برترى را براى ما فراهم آورده و لطفش به ما را به نهايت رسانده است . بخشى از اين معارف حقه آموزه ها و طرحى است درباره سازماندهى اجتماعى يا حكومت و اداره محيط اجتماعى . چه ، محيط اجتماعى يكى از سه عنصر اصلى موثر در رشد و انحطاط ماست .
مجموعه معارف حقه و اوامر و نواهى الهى يا احكام وضعى و احكام تكليفى يك كاركرد دارد و آن بيان چگونگى حيات طيبه است تا آن را در پيش گيريم و از زندگى هاى پست اجتناب نمائيم .
اين كلام الهى را بشنويد: استجيبوالله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم ... وقتى خدا و پيامبر شما را دعوت مى كنند به آنچه كه شما را زنده مى كند (به حيات طيبه ، به زندگى بايسته ) دعوتشان را اجابت كنيد و بپذيريد. (125)
در زندگى طيبه ، و زندگى بايسته - دين الحق - ما زندگى جديدى پيدا مى كنيم كه فوق زندگى انسانى است ، از سطح عادى و عامى فرا رفته فاتح محيط شده عوامل مخلى زيستن و مفسد رشد معنوى را شكست داده مقهور خويش ساخته يا زدوده به دوازده وضعيت محيطى آزادى - عزت نائل مى شويم ؛ مقامى هر چه والاتر در نظام هستى يافته به قرب خدا تامل مى گرديم . افعال ما رنگ - يا صبغه - و ماهيت فعل خدا پيدا مى كند. با برادران و خواهرانمان بر سر نيكى بيكران و تقوى همكارى مى كنيم ، از جمله فعل وصايت يا سفارش را كه خدا نسبت به پيامبرانش داشته است نسبت به يكديگر انجام مى دهيم : الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر همان جهان - انسان شناسى و زندگى شناسى و احكام و اوامرى را كه خدا به پيامبرانش از آدم و نوح تا ابراهيم و موسى و عيسى و پيامبر خاتم سفارش كرده است و همان زندگى را كه به ايشان آموخته است به يكديگر مى آموزيم . همچنين در دفاع از اين زندگى ، و در جريان براندازى طاغوت و مستكبران و متسرفان سلطه گر، يكديگر را به ادامه جهاد و انقلاب و پايدارى در برابر آن دشمنان تبهكار فرا مى خوانيم و سفارش و دعوت مى كنيم ، دعوتى كه تكرار دعوت خدا و پيامبر است . بدينسان با پيامبران و خدا در صحنه تاريخ ، و در محيط اجتماعى و محيط بين المللى ، حتى در نظام هستى همكار و همنوا مى شويم . و اين همان ولايت همگانى مومنان نمازگزار زكات پرداز صدقه دهنده دينشناس است بر يكديگر كه در راستاى ولايت امامان معصوم و پيامبران گيرنده وحى ، ولايت الهى قرار دارد و همواره تاريخ جارى بوده است .
كارهاى ما در زندگى - اولويت تكوينى انتخاب مرجع قانونگذارى
رخدادهاى ارادى و آگاهانه اى كه جمعا نوعى زندگى يا دين را تشكيل مى دهند از لحاظ زمانى تقدم و تاخر دارند. چه محال است همزمان روى دهند. دليل اين تقدم و تاخر زمانى آنها رابطه عليت است كه ميان برخى با ساير رخدادها برقرار است . نخستين رخداد، گزينش نوعى از زندگى - دين است . دومين رخداد، تسليم شدن به ، و اطاعت از يك شارع يا قانگذار و مجموعه قوانين است . به ملاحظه همين حقيقت خداوند متعال از طاعت و يا اطاعت با لفظ دين تعبير مى فرمايد تا بفهماند كه ما با اسلام يا تسليم شدن به او و اطاعت از اوامر و نواهيش و رعايت احكام وضعى او به نوعى از زندگى كه همان حيات طيبه باشد و به فرجامى معين نائل مى گرديم و با تسليم شدن به او و اطاعت از غير او، طاغوت ، به نوعى متضاد از زندگى : استكبارى ، دنيا دارى ، دامواره ، و دون جانورى و به فرجامى مى رسيم نقطه مقابل فرجام مردمى كه احكام الهى را اطاعت كرده و جوشان را به شريعت سپرده اند. و بفهماند كه هيچ يك از انواع زندگى بدون طاعت از يك مصدر امر و نهى يا حاكميت و حكومت و سازمان سياسى - فرهنگى روى نمى دهد.
مى بينيم در آيات بسيارى براى اشاره به طاعت و اطاعت از لفظ دين استفاده مى شود. براى مثال : و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين كله لله (126)
مستكبران و دنيا داران سلطه گرا بجنگيد و سلطه و تخت و تاجشان را براندازيد تا شرايط فرهنگى سياسى لغزنده فريبنده گمراه كننده اى نمانده مستضعفان - يا مردم دامواره و مردم دون جانور - بتوانند فارغ از ترس و تهديد، نوع زندگى انسانى يا نوع ديندارانه را برگزيده راه آزادى - عزت بسپارند و اطاعت - دين - فقط براى خدا باشد.
نوع زندگى ما، و نوع زندگى كافران
هر يك از ما و كافران نوعى زندگى داريم ، بطورى كه خدا به پيامبرش مى آموزد و تا به كافران بگويد:... لكم دينكم ولى دين . شما راه و رسمى از زندگى دارد و من راه و رسم ديگرى .
در عين حال ، زندگى پيامبر اكرم و ما با زندگيهاى مستكبران ، دنياداران ، دامواره ها، و دون جانورها وجوه مشتركى هم دارد. براى مثال زندگى ما و زندگى آنها را يك مجموعه قوانين و يك قانونگذار - يا شارع - شكل مى دهد و ما مطيع يك شارع و اوامر و نواهيش هستيم و آنها هم مطيع يك قانونگذار و مجموعه احكام وضعى و احكام تكليفى او هستند. اطاعت از اين مجموعه احكام يا قوانين و اين قانگذار، كار بسيار مهمى و جزء بنيادين شيوه زندگى است . سرنوشت ما و سرنوشت كفار هر دو با همين تصميم گيرى و كار رقم مى خورد.
در اين نقطه عطف زندگى است كه راه ما از را آنها جدا مى شود و هر يك از ما و آنها چيزى مى شويم كه ديگرى نمى شود. ما قانونگذارى و ولايت طاغوت را مردود و نامشروع شمرده به آن كافر مى شويم و خدا را شارع و ولى خويش مى گيريم ، و كافران ، طاغوت را ولى و حاكم خويش ‍ گرفته به خدا كافر مى شوند: فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله فقد استمسك بالعره الوثقى لا انفصام لها...
در زندگى نسل حار كفار، طاغوت هاى زنده و اسلاف مرده آنها كه بيشترين احكام و اوامر را وضع كرده و به صورت سنت فرهنگى - سياسى الحادى - طاغوتى بجا نهاده اند مشاركت دارند، مشاركتى بر سر ثم وعدوان . در زندگى ما مسلمانان از زندگى پيامبران نخستين مسلمان و مومن قوم و جامعه خويش اند خدا از دو طريق ، مشاركت ولايت دارد:
الف . مشاركت - ولايت تكوينى
ب . مشاركت - ولايت تشريعى
بنابراين درست گفتيم كه دين رخدادى آگاهانه و ارادى در وجود ما - اعم از مومن و كافر - است . اما با اين توضيح و متمم كه آن رخداد از چندين جهت و نظر با خدا نسبت دارد.
همه ما آفريده او و پرورده رحمت رحمانى او هستيم . ساختارى به ما داده كه ريشه و پايه در نظام هستى دارد و با روابط على به جهان برين و لايه هايش تا مبدا هستى و كرسى فلك و عرش امرش پيوسته است . لايه خود مختارى - يا اراده - ما مخلوق اوست . و او اجازه و امكان و توان به ما داده است تا كيفيت هاى مختلف بپذيريم و زندگى هاى متفاوت و متضاد برگزيده پيش گيريم . از هر يك از راههاى بعد از خدا و قرب به او برويم يا از آن كه رفته ايم بازگشته در ديگرى طى طريق و كسب تحول كنيم و بسر بريم . توبه آريم ، و توبه بشكنيم .
همچنين بر هر رفتى و هر گونه زندگى كردنى آثار و نتايجى مترتب فرموده كه ما عملا به تجربه درمى يابيم و درك و احساسش مى كنيم و بسيارى در همين زندگى و در طول عمرمان براى ما مشهود است و پاداش و كيفرى پيوسته و لا ينقطع نيست و بى آنكه فاصله اى زمانى ميان عمل و نتيجه اش وجود داشته باشد بر ما كه عملش هستيم باز مى گردد: ... فمن عمل صالحا فلنف و من اساء فعليها - فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره .
هم رحمت رحمانى خدا كه به كافر و مومن و هر آدمى ارزانى مى شود فيض بى انقطاعى از نعمت و امكان است و هم رحمت رحيميش كه پاداش عمل صالح است و به مومنان نيكوكار تعلق مى گيرد يك رخداد است ، رخدادى كه تواما با رخداد عمل صالح سير تقرب اتفاق مى افتد و در وجود عاملش . انحطاط و بعد از خدا هم كه در كافر رخ مى دهد از كيفر زشتكارى و كفرش جدا نيست . اين پاداشها و كيفرها از نخستين روز تاريخ بشريت پيوسته روى داده است و روى مى دهد و روى خواهد داد. طول تاريخ و تمامى ايام عمر يكايك ما يوم الحساب است . پاداش و كيفر را در تمام روزهاى عمرمان مى بينيم و مى گيريم و پس از مرگ كه جز فقدان زيستن نيست در دو مرحله زندگى برزخى و زندگى قيامت هم متناسب با آن دو عالم متفاوت با اين عالم ، جارى و برقرار است . زندگى برزخى ما هنوز شروع نشده است ولى زندگى برزخى رفتگان و نسلهاى گذشته با درجات بهشت آن و دركات جهنم آن برقرار بوده و هست و تا به قيامت دوام دارد: انما توعدون لصادق . و ان الدين لواقع آنچه به شما وعده داده مى شود از دو زندگى برزخى و قامتى پس از مرگ راست است و حساب و پاداش و كيفر البته در حال وقوع و رخدادن مستمر لا ينقطع است . و له ما فى السماوات والارض و له الدين واصبا افغير الله تتقون (127)
آنچه در جهان هاى برين و در عالم طبيعت هست متعلق به اوست و چرخه مستمر و بى انقطاع طاعت تكوينى و پاداش ‍ و كيفريابى به او تعلق دارد. با وجود اين آيا از غير خدا پروا ميگيرد (و اطاعت مى نماييد)؟
منتهى شدن كفر و زشتكارى و ستمگرى به انحطاط و بعد از خدا و آتش و عذاب و ذلت اسارت در چنگال آنها مانند مترتب شدن اعتلا و قرب به خدا و نعيم بهشت و رضوان و كاميابى و آزادى - عزت بر ايمان و تقوى و توكل و رجاء و صبر و اعمال صالحه اى امر تكوينى و تخلف ناپذير و مستمر و بى انقطاع است : واصبا. و حفظا من كل شيطان مارد لا يسمعون الى الملا الاعلى و يقذفون من كل جانب دحورا و لهم عذاب و اصبا (128) پاداش اسلام و ايمان و اعمال صالحه و خلق عظيم پيامبر اكرم هم مستمر و بى انقطاع است : ما انت بنعمه ربك بمجنون و ان لك لا جرا غير ممنون و انك لعلى خلق عظيم (129)
كيفر و پاداش دقيقا مانند بعد از خدا و قرب به خدا، و پستى مرتبه يا خلود الى الارض و والايى منزلت در نظام هستى با انجام عمل زشت و زيبا يا منكر و معروف هرماه است بلكه تعبير از آن به همراه ناصواب و اشتباه آور است . بالضروره در همين زندگى و در لحظه انجام عمل و تعيين رفتار و زندگى تحقق يافته دوام يا تثبيت آن در لحظه مردن صورت گرفته در زندگى برزخى به سبب آنكه آثار آن اعمال بر ديگران هنوز به نتيجه نرسيده و خاتمه نيافته فقط ثبات نسبى پيدا مى كند با بر چيده شدن دو جهان طبيعى و انسانى ، و رخداد حشر و نشر در قيامت ثبات مطلق و جاويد پيدا كند.
براى تفهيم اين حقيقت آيات متعدد نازل مى فرمايد: از جمله ويل لكل همزه لمزه الذى جمع ما لا وعدده ... كلا لينبذن فى الحطمه . و ما ادراك ما الحطمه . نار الله الموقده التى تطلع على الافئده . انها عليهم موصده . فى عمد ممده .
در جاى ديگر مى فرمايد: و بگو: حق از جانب پروردگار شماست . پس هر كس بخواهد ايمان آورد و هر كس بخواهد ناباور شود. ما براى ستمكاران مشرك آتشى آماده كرده ايم كه سراپرده اش آنها را احاطه كرده است و اگر فرياد درسى خواهند با آبى به فريادشان رسيده شود چون مس گداخته كه روى آنها را بريان كند. آشاميدنى بدى است بد آرامشگاهى فعل ماضى احاط را بكار مى برد تا بفهماند كه به آينده و پس از مردن اختصاص ندارد و در همين زندگى بر كفر و شرك و تبعيت از طاغوت و ستم كردن برخود و بر ديگران مترتب مى شود.
دين در آيات وله الدين واصبا، و ان الدين لواقع و نظائرش دلالت قطعى دارد بر ولايت تكوينى خداى متعال در نظام هستى با جريان هاى مختلفش : جهان برين ، جهان انسانى ، جهان طبيعى ، و جهان پست . اين ولايت در دو جهان انسانى و طبيعى به صورت تحقق حساب و پاداش و كيفر، و نيز ترتب آثار عمل و زندگى بر عامل و اختيار كننده آن رخ مى دهد كه جز وجه ديگرى از همان امر نخستين يعنى حساب و پاداش و كيفر نيست ، بلكه همان است و اين وجه چيزى جز تصور ناشيانه و اشتباه آميز از آن در بعضى اذهان نيست . اين دين رخدادى از خدا، و فعل اوست كه مترتب مى شود بر عمل آگاهانه و ارادى ما از بد و خوب ، چنانكه مشتق آن : مدينون ، مدينين در آيات 53 صافات و 86 واقعه دلالت بر حالت تكوينى محكوميت بشر در برابر ولايت تكوينى خدا دارد و مى فهماند كه ما چه در زيستن و عمر كوتاهمان و چه پس از فقدان زيستن ، و در دو زندگى برزخى و قيامت محكوم سنن حاكم بر نظام هستى هستيم ، محكوم محاسبه و پاداش و كيفر: ءاذا متنا و كنا ترابا و عظاما ءانا لمدينون . - فلولا ان كنتم غير مدينين ترجعونها ان كنتم صادقين پس چرا آنگاه كه جوان به گلو رسد و شما آنگاه با چشم خود (آن جان به لب رسيده را) نگاه كنيد و در همان حال ما از شما به او نزديكتريم ولى شما به ديده بصيرت در نمى يابيد، آرى اگر شما محكوم ولايت تكوينى ما نيستيد و اگر راست مى گوييد چرا آن جان (به لب رسيده ) را باز پس نمى گردانيد!؟
بدينسان ، آفريدگار جوان و انسان كه پروردگار او هم هست در دين - زندگى ما - خواه زندگى هاى پست باشد و خواه زندگى انسانى و حيات طيبه - على رغم ارادى و آگاهانه بودن آن زندگى ها كه اختيار مى كنيم ولايت تكوينى دارد. زندگى هاى ما بدون ولايت تكوينى او گذران نمى شود. مى ماند بحث ولايت تشريعى او.
ولايت تشريعى آفريدگار
اين ولايت مستند به ولايت تكوينى اوست . چه تنها اوست كه بر حقائق نظام هستى و جهان انسانى ، بر ساختار ما و رابطه تحولات انحطاطى و تكاملى بشر با اعمالش ، و انديشه ها، باورها و نوع زندگى كه اختيار مى نمايد احاطه علمى دارد و لطيف خبير بصير عليم حكيم است . به همين دليل هدايت ما را بر عهده گرفته صراط مستقيمى را به ما نشان مى دهد كه حيات طيبه نام دارد و پيمودنش ما را متخلق به اخلاق الهى ساخته به قريش نائل مى گرداند.
هدايت را از راه وحى به پيامبران صورت داده كه قابل تدوين و كتابت هم هست : ناز كردن كتاب . همچنين از طريق اعطاى عصمت تكوينى به پيامبران و ائمه اهل بيت پيامبر خاتم و توفيق دادن به آنان تا هدايتش را بر وجود خويش با دقت تمام بكار بندند از آنان ميزان ساخته است : كتاب متبلور، امام ، اسوه ، سرمشق . هم قرآن و انجيل و تورات ، نازل شده خداست و هم پيامبران . ... انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط
بدينسان هر پيامبرى اول من آمن و اول من اسلم بشمار مى آيد. در عين حال ادامه دهنده سنت فرهنگى - سياسى توحيدى و وحيانى است : قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقيم دينا قيما مله ابراهيم حنيفا... بگو: پروردگارم مرا به صراطى مستقيم هدايت كرد به دينى ارزنده ، به سنت توحيد گرايى ابراهيم كه از مشركان نبود. بگو: براستى نماز من و عبادت من و زندگى من و مردن من براى خداى ، پروردگار عالمهاى آفريدگان است . شريكى ندارد و مرا به آن امر فرموده است ، و من نخستين تسليم شونده ام . بگو: آيا جز خدا پروردگارى بجويم حال آنكه او پروردگار همه چيز است ، و هر كس هر چه بدست آورد و انجام دهد بر عهده خويش ‍ كرده باشد و هيچكس بار گناه ديگرى را بدوش نكشد، وانگهى بازگشت شما به سوى پروردگار شماست آنگاه به شما درباره آنچه بر سرش اختلاف داشتيد خبر مى دهد (و داورى مى فرمايد). (131)
اين شيوه خاص زندگى و مردن و نماز گزارى و عبادت يا اطاعت و عشق ورزى كه سلسله انبيا از آدم تا خاتم از راه وحى از خدا آموخته و در وجود خويش بكار بسته اند و به مردم آموزش داده اند در كتاب هست و در هر پيامبر و معصومى متبلور و نمايان است . پيامبر خاتم به دستور خدا آن را كه در وجود خودش متبلور شده است به كافران عصر و جامعه اش نشان مى دهد و بدان اشاره مى كند بدين عبادت كه ... ولى دين من هم شيوه زندگى دارم .
خداى متعال هم مكرر مى فرمايد كه اين راه و رسم زندگى را او را به پيامبران و از طريق آنان به مردم نشان داده است : خداى شكست ناپذير حكيم اين چنين وحى مى كند به تو و به كسانى كه پيش از تو بودند: آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمين (يا در عالم طبيعت ) است از آن اوست و او بلند پايه العلى . عظيم است . آسمانها (جهان هاى برين ، و نه آسمانهاى عالم طبيعت ) مى روند تا از فراز خودشان بشكافند در حالى كه فرشتگان در ستايش پروردگارشان خدا را از هر شبيه و پندار و تصورى منزه مى شمارند و براى كسانى كه در عالم طبيعت (و نيز جهان انسانى ) اند مصونيت مى طلبند. هان ! بيگمان ، خداست كه مصونيت بخش و بخشنده رحمت رحيمى است . و كسانى كه بجاى او اوليايى گرفتند خدا برايشان نگاهبان است و تو بر آنان گماشته نيستى ... آيا بجاى او اوليايى گرفتند حال آنكه خداست كه ولى است و اوست كه مردگان را زنده مى كند و او بر همه چيز تواناست (او ولايت تكوينى دارد). آن خداى ، پروردگار من است . بر او توكل كردم و به سوى او رو مى آورم .
آفريدگار آسمانها و زمين ... كليدهاى آسمانها و زمين (روزنه هاى على ميان جهان انسانى و جهان طبيعى و... با جهان برين و با مبدا هستى ) از آن اوست . روزى را براى هر كس كه بخواهد بگستراند و تنگ گرداند. بيگمان او به هر چيزى داناست . شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و... از راه يا شيوه زندگى آن را به شما ارائه و شما را وارد آن كرد (132) كه نوح را به آن به سفارش كرد و آنچه را كه به تو وحى كرديم و آنچه را كه ابراهيم و موسى و عيسى را بدان سفارش كرديم ، اين را كه زندگى را برپاداريد (ان اقيموا الدين ) و بر سر آن شاخه شاخه نشويد (و مصادر امر و نهى متعدد نپذيريد) مشركان (يا طاغوتيان ) را آنچه را بدان مى خوانى (اطاعت مطلق از آفريدگار يكتا) گران مى آمد. خدا هر كه با بخواهد به سوى آن - توحيد - جذب مى كند و هر كه را روى به سوى او آرد هدايت فرمايد... پس بايد كه به سوى آن دعوت كنى و چنانكه دستور يافته اى راست قامت بر راه روى و علائق پست آنان را تبعيت نكنى . و بگو: به آنچه از كتاب كه خدا نازل فرمود ايمان آوردم و دستور يافته ام كه ميان شما به عدالت حكومت و قضاوت كنم . خدا پروردگار ما و پروردگار شماست . كارهاى ما ما راست و كارهاى شما شما راست (مشابه لكم دينكم ولى دين ) دعوايى ميان ما و شما نيست . خدا ما را گرد هم آورده داورى خواهد كرد و بازگشتمان نزد اوست . (133)
در بيان چگونگى ولايت تكوينى و ولايت تشريعى خود: بر جهان و انسان مى فرمايد كه در روزى رسانى و پرورش ‍ موجودات ، در وحى به پيامبرانش ، در ترتب پاداش و كيفر و رشد و انحطاط بر انسانها كه عامل عمل صالح و فسق و فجورانه ، و در امور مشابه آن ، روزنه هاى على جهان برين و لايه هاى آن به روى دو جهان انسانى و طبيعى گشوده مى شود: تكاد السموات يتفطن من فوقهن و الملائكه يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فى الارض ... آن هم به سبب اين كه از ناحيه خداى على عظيم نازل مى شوند و فرشتگان آن روزى ، وحى ، و اثر و نتيجه عمل را به دو جهان انسانى و طبيعى مى رسانند. اشاره به اين مسير تكوينى نظام هستى مى فرمايد: ولقد خلقنا فوقكم سبع طرائق و ما كنا عن الخلق غافلين (134) و مى فرمايد: و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ماننزله لا بقدر معلوم (135)
تكاد السموات يتفطرن من فوقهن اشاره به گشوده شدن مستمر روزنه هاى على ميان جهان برين و جهان هاى انسانى ، طبيعى ، و پست است . الملائكه يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فى الاض اشاره است به نفس اين احتمال و امكان كه خدا به هدايت بندگانش نپرداخته امرشان را مهمل گذارد و به تشريع يعنى ادامه شيوه زندگى و مردن و عبادت و اطاعت و عشق ورزى پسنديده نپردازد. وقتى موجودات جريان برين كه جز به امر خدا كارى نمى كنند همواره در پى مصونيت بخشيدن به مردم روى زمين در برابر عوامل مخل زيستن و مفسد رشد معنوى باشند چگونه ممكن است خداى آمرشان مردم را هدايت نكرده راههاى كسب دوازده وضعيت محيطى آزادى - عزت و پشت سر نهادن دوازده حالت اسارت ذلت را كه مستلزم مجاهدت و براندازى رژيم سلطه گران مستكبر و دنيا دار است به آنان آموزش نديد؟
الا ان الله هو الغفور الرحيم تفهيم اين معناست كه اگر مردمى در روزى زمين مورد تعرض و تجاوز و دگر تباهگرى مستكبران مفسد فى الارض باشند پروردگارشان آن مردم را بى حمايت و بى ولايت نگذارد و به دادشان برسد و چون عليه مستكبران و طاغوت اقدام و قيام كرده ولى و نصيرى از خدا خواستند او بار رحمت رحيمى خويش ‍ كه خاص مومنان پرهيزگار مجاهد فى سبيل الله است فيض ‍ رحمت هدايت خويش را كه سرآمد كمك ها و يارى ها بشمار مى آيد بر آنان سرازير و جارى گرداند.
سخن از تشريع دين فقط سه بار مى رود. دوبار در سوره شورى كه در اواخر محاصره شدن جامعه مسلمانان در دره ابوطالب در كنار مكه نازل مى شود و يك بار در سوره جاثيه كه مدت كوتاهى با نزول سوره شورى فاصله دارد و پس از پايمال شدن پيمان مشركان مكه داير بر محاصره مسلمانان و پيش از درگذشت ابوطالب و خديجه سلام الله عليها نازل مى گردد. اولين سخن از تشريع دين را از نظر گذرانديم . دومى به فاصله هشت آيه پس از آن مى آيد درباره تشريع طاغوتى : ام لهم شركاء و اشرعوا لهم من الدين مالم ياذن به الله يا مگر آنان طاغوتهايى دارند كه براى آنان راه و رسمى از زندگى نشان داد و ارائه كرده اند كه خدا آن را صحه نگذاشته است ؟ سومى در سوره جاثيه بدين عبارت :
ثم جعلناك على شريعه من الامر فاتبعها و لا تتبع اهواء الذين لا يعلمون انهم لن يغنوا عنك من الله شيئا و ان الظالمين بعضهم اولياء بعض و الله ولى المتقين
معناى اين آيات و مراد از شريعتى از زندگى و رفتار و كار وقتى به درستى و بروشنى درك خواهد شد كه بدانيم آنها در پايان دوره محاصره در دره ابوطالب نازل شده است و پس از آن كه جامعه - دولت توحيدى و نبوى قهرا و اجبارا در آن دره متمركز مى شود و به محاصره سياسى - نظامى - اقتصادى دريايى از مشركان و طاغوتيان در مى آيد. اعضاى آن گسستن از هر سازمان سياسى و دولت طاغوتى ، و پيوستن به دولت اسلامى - وحيانى را مدتها پيش تجربه كرده و از سر گذرانده اند. از شفاعت سيئه پروا گرفته و شفاعت حسنه را بكار بسته اند. از بند سلطه هر رئيس قبيله و پادشاهى آزاد بوده اند. اينك كلام خدا در گوششان چنين طنين مى افكند سپس ترا به راه و رسمى از حكومت و زندگى قرار داديم . بنابراين آن را پيروى كن و علائق پست كسانى را كه نمى توانند پيروى مكن ، زيرا آنان در برابر خدا هيچ ترا بكار نيايند و بيشك ستمگران مشرك ولى يكديگرند و خدا ولى متقيان است . اين (قرآن ) بينايى هايى است براى آدميان و هدايت و رحمتى است براى مردمى كه يقين مى آورند. آيا كسانى كه كارهاى بد كردند پنداشته اند كه ما آنان را مانند كسانى قرار مى دهيم كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند بطورى كه زندگانى آنان و مردنشان يكسان باشد؟ چه بد داورى مى كنند. و خدا آسمانها و زمين را به حق (يا بايستگى ) آفريد و تا هر كسى بدانچه كرد پاداش داده شود چنانكه بر آنان هيچ ستم نرود. آيا ديدى آن كس را كه علائق پستش را معبود خويش گرفت و خدا او را با دانشى كه (به فسادش ) داشت از راه بدر كرد و بر گوش او و دل او مهر نهاد و بر ديده اش پوششى جز زندگى اين دنيامان نيست ، مى ميريم و زندگى مى كنيم و ما را جز روزگار هلاك نكند. حال آنكه نسبت به آن چه مى گفتند) هيچ علمى ندارند و جز گمان بردن كارى نمى كنند