گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
- زندگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اوصاف آن : حيات طيبه ، اسلام ...


رويداد دين در وجود ما به كارهاى طولانى سه پيكر تراشى (137) مى ماند كه تنديس لائوكون را از سنگ مرمر يكپارچه اى با هنرمندى اعجاب انگيزى تراشيده اند. رحمت رحمانى خداوند در رخداد دين در ما و كفار سهيم است . آنچه آگاهانه و به نحو ارادى انجام مى دهيم از گزينش يك نوع زندگى تا هر انديشه حق و باطلى ، استدلال و داورى و عاطفه - هيجان و كردار نقش ، تعيين كننده و سرنوشت سازى دارد، آنچه به صلاح ما به صورت رشد معنوى ، تقرب به خدا، و احراز منزلت والا در نظام هستى ، فتح چهار محيط، و رستگارى پس از مرگ در بهشت برزخى و سپس در بهشت قيامت روى مى دهد و تكوينا پاداش ما به شمار مى آيد و آنچه عليه كفار زشتكار ستمگر بر خود و بر ديگران در جودشان در همين زندگى و پس از مرگ روى مى دهد و تكوينا كيفرشان حساب مى شود، جملگى كار خداست و رخدادى در نظام هستى كه جزئى جدايى ناپذير از عمل آگاهانه و ارادى انسانها محسوب است .
نخستين بارى كه پروردگار در درسش به پيامبر اكرم و به ما واژه دين را به كار مى برد براى اشاره به نظام هستى است و در سياق معرفى كفار مستكبر دنيا دار يا مترفين ، همانها كه نظام هستى مشتمل بر حساب و كتاب و پاداش و كيفر و تحول كيفى انسان و سيرش به قرب خدا و سيرش به بعد از او را تكذيب مى كنند: ارايت الذى يكذب بالدين فذلك الذى يدع اليتيم و لايحض على طعام المسكين
بار دوم ، همين واژه را براى اشاره به زندگى كفار مستكبر، زندگى مترفين ، و زندگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به كار مى گيرد، در سوره كافرون بگو: هان اى كافران ... شما نوع زندگى داريد و من نوعى زندگى دارم . بدينسان در سال اول بعثت ، پروردگار، مردم را به نوع زندگى متفاوتى توجه مى دهد.
نوع زندگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه جز نوع زندگى پيامبران گذشته نيست اوصافى دارد كه آن را از زندگى هاى كفار، از زندگى هاى پست استكبارى ، دنيادارى ، داموارگى ، و دون جانورى متمايز مى گرداند.
اين اوصاف كدام اند؟
1- حيات طيبه
زندگى پاك ، پيراسته ، و منزه از هر پليدى ، ستم ، زشتى ، زشتكارى ، نجاست . پاك و پيراسته از آنچه در زندگى هاى استكبارى ، دنيا دارى ، داموارگى ، و دون جانورى يافت مى شود. راغب اصفهان مى نويسد:
انسان طيب كسى است كه از نجاست نادانى و زشتكارى و كارهاى بد عارى باشد و به زيور دانش و ايمان و كارهاى نيكو آراسته باشد چنين انسانهايى در آن آيه مورد اشاره اند كه الذين تتوفاهم الملائكه طيبين ... و در اين آيات : طبتم فادخلوها خالدين . هب لى من لدنك ذريه طيبه ... آيه كريمه 97 نحل مويد گفتار اوست : من عمل صالحا او ذكر او انثى و هو مومن فلنحيينه و حياه طيبه
2- شيوه زندگى بايسته
اين شيوه زندگى بارها با وصف حق به معنى بايسته توصيف مى شود: هوالذى ارسل رسول ، بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله ... (138) اين حقيقت كه دين الحق به معنى زندگى بايسته است در آيه كريمه 11 توبه بروشنى نمايان است : با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا ايمان مى آورند و نه به دوره آخرت و نه آنچه را خدا و پيامبرش حرام كرده است حرام مى شمارند و لا يدينون دين الحق و نه زندگى بايسته را زندگى مى كنند بجنگيد تا در حالى كه خوار و شكست خورده اند بدست خود جزيه بپردازند.
3- شيوه زندگى فوق العاده ارزنده
با عبارت الدين القيم . هرگاه در كاربرد قيم و قيمه در قرآن تامل كنيم درمى يابيم كه قيم به معناى بسيار ارزنده (139) چهار بار به صورت وضعى براى دين به معنى زندگى آگاهانه و اراديى كه انسان پيش مى گيرد بكار مى رود دوبار براى مطالب يا محتواى وحى الهى و آموزه ها و احكامى كه خداوند در مورد زندگى بايسته دارد و در يك جا هم به صورت ذلك دين القيمه كه مفسران (140) با دقت نظر آن را مختصر دين الكتب القيمه اى دانسته اند كه اندكى پيش سخن از آن رفته است .
قيم در مورد كتاب ، و جمع آن قيمه براى كتب جز به معناى بسيار ارزنده نيست . الحمدلله الذى انزل على عبده الكتاب ... قيما لينذر باسا شديدا... (141) - رسول من الله يتلوا صحفا مطهره فيها كتب قيمه ... و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلوه و يوتوا الزكاه و ذلك دين القيمه (142) ستايش خدايى راست كه بر بنده اش ‍ آن آموزه ها و احكام مكتوب و مقرر را نازل كرده و در آن هيچ كژ راهه اى ننهاد بطورى كه ارزش آور ارزش آفرين باشد تا (بنده اش ) مردم را از كيفرى سخت بيم دهد... در پايان سوره كهف كه با اين آيت آغاز مى شود ارزش آورى و ارزش آفرينى - يا قيم بودن - آموزه ها و احكام وحيانى را كه مكتوب يا كتاب اند بدين شرح معين و مشخص مى فرمايد: بگو: همه سخن اين است و نه بيش كه من بشرى مانند شما هستم ، به من چنين وحى مى شود كه خدايتان فقط خدايى يگانه است بنابراين كسى كه اميد به ديدار پروردگارش بسته است بايد عمل صالح داشته باشد و در پرستش و اطعت پروردگارش هيچكس را شركت ندهد. راه و رسم زندگى بسيار ارزنده اى كه خداوند از راه وحى به پيامبرش به بشر مى آموزد داراى اين خصوصيات است كه همه انديشه ها، استدلال ها، داورى ها، عواطف - هيجانات ،و كارهاى عملى آن صالح يا شايسته و پسنديده است و مصدر امر به اين كارها و نهى از كارهايى كه در اين راه و رسم زندگى يافت نمى شود خداى يگانه اى است كه جهان و انسان را آفريده و مى پرورد و سه مرحله زندگى دنيا و زندگى برزخى و زندگى قيامتش را حاكميت و مالكيت و اداره و تدبير مى فرمايد.
در اين شيوه زندگى از هيچ مصدر امر و نهى و قانونگذار ديگرى خبر و اثرى نيست .
رسول الله من الله ... آن بنده خدا كه كتاب قيم يا آموزنده و احكام ارزش آور ارزش آفرين بر او نازل شده است فرستاده اى از جانب خداست . با تصميم گيرى خودش كمر به دعوت و آموزش دادن به مردم نبسته است . به دستور خدا انجام ماموريت و رسالت مى كند. آموزه ها و احكام به او تعلق ندارد، متعلق به خداست . صحيفه هايى را براى مردم مى خواند كه منزه از باطل و از كژ راهه هاى زندگى است . در آن صحيفه ها آموزه ها و اوامر و نواهى و معارف حقه اى مكتوب يا قابل كتابت هست كه بسيار ارزنده و ارزش آفرين است : فيها كتب قيمه . چه آموزه ها و اوامرى است ؟ هيچ آموزنده و امرى جز اين نيست كه خدا را در حالى كه حقگرا باشند (و نه آزگر، و نه دستخوش سائقه هاى عضوى ، و نه اسير - ذليل علائق پست استكبارى و دنيا دارى و جانور سانى و دون جانورى ) بندگى و پرستش كنند و هم در حال يكه زندگى - دين - را كه جز طاعت و كار نيست به تمامى براى او كنند (و نه بخشى از زندگى و طاعت و كارشان را به خدا و بخشى را به طاغوت اختصاص دهند) و نماز را مداومت دهند و زكات را (كه مايه رشد معنوى است ) (143) بپردازند. آن ، زندگى بسيار ارزنده است .
اين معنا در صورتى درست خواهد بود كه بنا بر گفته ابن منظور شيعى آفريقايى هاء را در القيمه براى مبالغه بدانيم . اما اگر آن را تاء تانيث بشماريم ، چنانكه تنى چند از مفسران نظر داده اند معنا چنين خواهد بود: آن ، زندگى و راه و رسمى است كه معارف و آموزه ها و احكام ارزش آفرين در بردارند در هر حال ، آن اشاره است به شيوه اى از زندگى كه صاحب و برگزيننده اش به انگيزه حقگرايى فطرى آن را بر زندگى هاى پست استكبارى ، دنيادارى ، داموارگى ، و دون جانورى ترجيح داده و اختيار كرده است و اطاعت و بندگيش بتمامى براى خداست و اوامر و نواهى هيچكس و هيچ مصدرى را به گردن نگرفته اطاعت غير خدا را نمى پذيرد و برجسته ترين فعاليت هايش اقامه نماز و پرداخت زكات با قصد معنوى يعنى تقرب به خداست . چنانكه همين حقيقت را يوسف بر زبان مى آورد: ان الحكم الا لله امر الا تعبدوا الا اياه ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون (144) در سوره روم مى فرمايد: فاقم وجهك للدين حنيقا... ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون بنابراين سراپاى وجودت را حقگرايانه براى زندگى بر پادار همان كه سرشتى خدايى است كه آدميان را بر آن سرشته است . آفرينش خدا قابل تغيير نيست . زندگى بسيار ارزنده همان است ولى بيشتر آدميان نمى دانند. در حالى چنين كنيد كه رو به سوى او باز آورده باشيد واز او پروا گيريد و نماز را بپا داريد واز مشركان نباشيد (مصدر امر و نهى ديگرى در كنار خدا نداشته باشيد) (145) فاقم وجهك للدين القيم من قبل ان ياتى يوم لامرو له من الله ... بنابراين سراپاى وجودت را براى زندگى بسيار ارزنده بپادار پيش از آن كه زمانى فرا رسد كه هيچ قدرتى نتواند در برابر خدا مانع آن گردد. (146)
ذلك الدين القيم و در آيه 36 توبه هم به معنى زندگى بسيار ارزنده اى
است كه در آن مقررات الهى درباره جنگ و صلح به دقت مراعات مى شود.
به نظر مى رسد واژگان قيام ، اقامه ، قيم ، و قيمه بدان سبب درگذشت روزگار در فرهنگ تازيان معناى ارزش و ارزندگى مى يابد كه حالت قيام به امرى و اقامه چيزى يا امرى همان وضعيت محيطى آزادى - عزت است و نقطه مقابلش ‍ وضعيت محيطى اسارت - ذلت كه در آن فرد به روى درافتاده بر زمين است . چنانكه خداوند اشاره به تقابل آن دو مى فرمايد: افمن يمشى مكبا على وجهه اهدى امن يمشى سويا على صراط مستقيم با وجود اين آيا كسى كه بر روى درافتاده راه مى رود به مقصد رسيده تر يا كسى كه راست قامت بر راه راست همواره رهسپار است ؟ (147)
4- راه و رسمى از زندگى كه محركش حقگرايى است
در چندين آيه مى آيد كه يكى از ويژگى هاى اين اين راه و رسم زندگى آن است كه به انگيزه فطرى حقگرايى يا حنيفيت صورت مى گيرد. يا دستور داده مى شود كه حقگرايى زندگى كنيد يا وجودتان را حقگرايانه براى زندگى بپا داريد: فاقم وجهك للدين حنيفا. (148)
5- شيوه اى زندگى كه يكسره طاعت خداست
به همين جهت از آن با دين الله يا طاعت خدا ياد ميشود: اذا جاء نصر الله والفتح و رايت الناس يدخلو فى دين الله ... در اين زندگى ، انسان به طاعت خدا درمى آيد. و لا تاخذكم بهما رافه فى دين الله (149) در اجراى احكام كيفرى نسبت به اين دو مجرم و در اطاعت خدا نبايد شما دستخوش نرمدلى و احساسات شويد.
6- زندگى خاصى كه با اسلام يا تسليم توام است
شروع اين زندگى با اسلام به معنى تسليم و سپردن سراپاى وجودمان به ولايت تشريعى خدا و به آموزش هاى پيامبر و ولايتش است : و من احسن دينا ممن اسلم وجه لله و هو محسن و اتبع مله ابراهيم حنيفا (150) و چه كسى نيكو زندگى تر از كسى تواند بود كه وجودش را براى خدا سپرده است در حالى كه احسان كننده باشد و حقگرايانه سنت ابراهيم را پيروى كند؟
ان الدين عند الله الاسلام بيگمان زندگى معتبر تسليم كردن سراپاى وجود خويش است . (151) فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا (152) بنابراين هر كس وجودش را (به خدا و پيامبر) بسپارد چنين گروهى پژوهنده رشد باشند. آرى ، كسى كه وجودش را تسليم خدا كند در حالى كه احسان كننده باشد مزد خويش را نزد پروردگارش دارد (153)
رخداد آگاهانه و ارادى اسلام يا تسليم وجود خويش به آموزه ها و اوامر نواهى يا احكام وضعى و احكام تكليفى الهى كه در هر فردى ممكن است روى دهد در پيامبر پيش از ديگران و معاصرانش روى مى دهد. به همين دليل خداوند به پيامبر اكرم دستور مى دهد: بگو: من دستور دارم كه اولين كسى باشم كه تسليم مى شود (154) بنابراين بر خلاف تصور عوام و مدعيان تدريس دين ، اسلام نه چيزى خارج از وجود آدميان بلكه رخدادى آگاهانه و ارادى است كه در هر بعثت انقلابى ابتدا در وجود پيامبر، و در بعثت انقلاب اجتماعى خاتم در بنى اكرم و سپس در ساير انسانها اتفاق افتاده است .
بدينسان پيامبر و پيروانش تسليم ولايت تشريعى آفريدگار مى شوند و از مساوات سياسى نسبت به يكديگر برخوردارند. در برابر خداوند كه شارع يا قانونگذار است برابرند.
مردمى كه ولايت تشريعى خداوندى كه پروردگارشان مى پذيرند و تسليم آن شده اوامر و نواهيش را در سراپاى وجودشان به كار مى بندند به همان اثر و نتيجه اى مى رسند كه پيامبر با اين كارها به آن نائل آمده و نائل مى آيد. از نظر تكوينى و آنچه در نظام هستى : روى مى دهد با هم برابرند. به ديگر بيان ، همگى در برابر ولايت تشريعى خدا و در برابر ولايت تكوينى او برابرند و در يك مقام قرار دارند هر چند از حيث رتبه قربشان به حق و منزلشان در نظام هستى متفاوت باشند.
دين ، و خدا
حال كه دانستيم دين رخدادى آگاهانه و ارادى در وجود ما آدميان است حقائق بسيارى بر ما مكشوف ميگردد. از جمله اين حقيقت كه رخداد دين ، اختصاصى به مسلمانان يا پيروان پيامبران ندارد و در هر آدمى اتفاق مى افتد. تفاوت آن اتفاقات در اين است كه آنچه در كفار روى مى دهد چهار زندگى استكبارى ، دنيادارى ، داموارگى ، و دون جانورى است در حالى كه در ما حيات طيبه رخ مى دهد و فراگرد خردورزى ، دانايى ، معرفت به انواع زندگى و كارهاى مختلف از خوب و بد و نظائرش ، ايمان به اين معارفت ، تقوى ، توكل ، رجا يا اميد، و تسليم ، همچنين اعمال صالحه اى كه سير تقرب ما به خداى متعال منوط به آن است .
در اينجا و در حال روشنايى و بينايى حكيمانه مى توانيم با تامل و انديشه در كلام الهى آنجا كه دين را به خودش ‍ نسبت مى دهد دريابيم كه اين نسبت به چه معنى است ؟ در رخداد آگاهانه اى كه به نحو ارادى ما - اعم از مسلم و كافر- در خويشتن بوجود مى آوريم و دوام مى بخشيم خدا چه دخالتى دارد؟ روشن است كه اين دين كه خداوند ميان خودش با آن نسبتى برقرار مى داند آن رخداد آگاهانه و ارادى كه ما در خودمان پديد آورده ايم نيست و خلق و ايجادى از نوعى ديگر است . اما چرا خداوند با لفظى به آنچه ايجاد و خلق اوست اشاره مى فرمايد كه همان را در مورد رخداد زندگى اختيارى ما به كار مى برد؟
ابتدا در كلام الهى دقت كافى كنيم :
و له ما فى السموات والارض و له الدين و اصبا (155) و هر آنچه در جهان برين و در عالم طبيعت هست متعلق به اوست و دين كه دائما و به طور لا ينقطع و پيوسته در حال وقوع است متعلق به اوست .
هر چه ما و كافر انجام مى دهيم و مجموعا زندگى نام دارد در نظام هستى و بر اساس روابط و قوانينى كه خدا برقرار كرده است انجام مى گيرد. امكانات و توانايى هايى كه در زندگى به كار مى گيريم اعم از آنچه در ساختار ما هست و بوديعت نهاده شده است و آنچه در محيط و زمان - مكان در دسترس ما قرار گرفته است و به كمك و بواسطه آنها زندگى مى كنيم متعلق به خداست چه از نظر خلق و ايجاد و چه از نظر بقا. چون او هم خالق است و هم پروردگار و هم قيوم . كفار از رحمت رحمانيش كه سيل پايان ناپذير نعمت هاى خدا باشد استفاده مى كند. و ما هم از آن بهره مند مى شويم . فرق ما و آنها در اين است كه ما به نحو صحيح استفاده كرده شاكر هستيم و آنها نعمت ها را به آنها داده بد از آن استفاده مى كنند و كافر به معنى حق ناشناس ناسپاس - اند. پس هيچكس جز با آنچه خدا داده است زندگى و كار نمى كند.
وانگهى بر آنچه ما و كفار از كار خوب و بد مى كنيم تكوينا و در همين نظام هستى آثار و نتايجى مترتب است كه اين ترتب مانند آنچه قوانين جهان طبيعى مى ناميم بر اساس نظام هستى روى مى دهد كه خدا برقرارش ساخته است . از همين مترتب بودن و برقرارى رابطه ميان آثار و نتايج با اعمال آگاهانه و ارادى ما انسانهاست كه ما به عنوان پاداش و كيفر تكوينى و قانونمند ياد مى كنيم . اينها همه با خدا نسبت دارند. مثلا اين نسبت :
كسى كه كار شايسته كند به نفع و خير و صلاح خروش باشد و كسى كه كار بد كند عليه خودش باشد (156)
كسى كه كار شايسته كند مرد باشد يا زن در حالى كه مومن باشد او را حيات طيبه زنده كنيم (157) ... چنين كسانى به بهشت درآيند، در آن بى حساب روزى خورند (158)
فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا (159)
بلى من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه (160) .
در حيات طيبه ، در زندگى پيامبر اكرم ، و در زندگى ما مسلمانان و پيروان هر پيامبرى ، اثر گذارى خدا متعال بيش از اثر گذارى او در زندگى كفار است . چه ، ما آنچه را از معارف حقه نازل فرموده خواه جهان - انسان شناسى توحيدى و خواه احكام و طرح سازماندهى اجتماعى آن در وجود خويش و در محيطهاى اجتماعى ، بين المللى ، درونى و طبيعى بكار بسته ايم .
چنانكه پيامبر اكرم - به فرمان الهى - همين معنا را در مورد خودش چنين بيان مى داده : ان وليى الله الذى نزل الكتاب و هو يتولى الصالحين . و الذين تدعون من دون لا يستطيعون نصركم و لا انفستهم ينصرون . و ان تدعو هم الى الهدى لا يسمعوا و تراهم ينظرون اليك و هم لا يبصرون (161)
و خداوند در مورد عامه مسلمانان و تعالى يافتگان به حيات طيبه چنين بيان مى فرمايد: سوگند به اين دوران - دوران پيامبر خاتم - كه انسان در حال زيان برى - يا بعد از خدا - است مگر كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند و يكديگر را به معارف حقه سفارش كردند و يكديگر را به مقاومت دو برابر عوامل مخل زيستن و مفسد رشد معنوى فرا خواندند.
اين حقيقت را كه در صدها آيه به شيوه هاى گوناگون تفهيم مى كند در يك جا بدين ايجاز بيان مى فرمايد: انما توعدون لصادق . و ان الدين لواقع . بيگمان آنچه به شما وعده داده مى شود البته راست است و بيگمان دين البته پيوسته در حال وقوع و رخ دادن است . (162) و رخ دادن دين در مورد كفار را چنين تاكيد مى فرمايد: ... و لهم عذاب واصب (163) تا تفسيرى باشد براى وصوب در آيه ... و له الدين واصبا. (164) چنانكه دين درآيه 53 صافات : ائذا متنا و كنا ترابا و عظاما ائنا لمدينون و آيه 86 واقعه فلولا ان كنتم غير مدينين ترجعونها ان كنتم صادقين به همين معنا و حاكميت تكوينى خدا و محكوميت بشر در نظام هستى است . (165)
ما انسانها - اعم از مومنان و كفار - مدينون ، محكوم دين به معنى نظام هستى هستيم . به اين شرح كه همانطور كه در آيه واقعه مى فرمايد ما قادر نيستيم جان را در آدم مختصر و در لحظه مردنش در كالبدش ابقا كنيم . بر اين كار در مورد خوش ‍ هم قادر نيستيم . چه قوانين و سنن جارى در جهان طبيعى همه ما را امير ساخته است . بر اين كار هم كه خود را در لحظه مردن فانى كنيم قادر نيستيم . در مورد ديگران اعم از كافر و مومن توانايى نداريم . همه بشريت بدون استثنا در لحظه مرگ يك زندگى تازه اى در عالم برزخ دارند كه زندگى سومى كه زندگى قيامت باشد منتهى مى گردد. آيه صافات حقيقت اخير را بيان مى دارد و ردى است بر اظهار كفر كافران به زندگى پس ‍ از مرگ : آيا وقتى مرديم و خاك و استخوان شديم باز محكوم نظام هستى بوده زنده مى مانيم : ائنا لمدينون ؟!
به خارج از نظام لايتناهى هستى نمى توان گريخت . چون جا و مكان در نظام هستى واقع است ، چنان كه زمان در آن رخ مى دهد آنهم در ذهن و انديشه ما. نظام هستى ، مرزهاى وجودى ما را تعيين مى بخشد. در اين نظام ، ما عامل آگاه و مختاريم و مى توانيم از هر پستى پست تر شويم و در سير تعالى و رشد معنوى تا اعلا عليين ارتقا يابيم و منزلت والا پيدا كنيم . يكى از زندگى هاى پست استكبارى ، دنيا دارى ، داموارگى ، و شى ء وارگى را برگزينيم يا در زندگى انسانى بمانيم و يا از آن فراتر رفته در حيات طيبه ، اسلام ، دين الله ، دين الحق ... بسر بريم لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله فقد استمسك بالعروه الوثقى لاانفصام لها و الله سميع عليم (166) در زندگى اكراهى نيست . اينك رشد از بيراهه رفتن باز نموده و متمايز گشته است . بنابراين كسى كه با طاغوت كافر شود و به خدا ايمان آورد به يقين چنگ به ريسمانى محكم زده باشد كه گسستنى نيست و خدا بسيار داناست .
توانايى ساختارى مورد اشاره كه توانايى بر گزينش يك راه و رسم زندگى از ميان چندين گونه زندگى ممكن پست و عالى باشد خود در نظام هستى واقع است و ما در تحولات آتى خود آزاد و آگاه و تواناييم و با همين آگاهى و اختيارى كه داريم سرنوشت و لحظات بعدى و هستى آتى و كيفيت هستى آتى خود را رقم مى زنيم . ما - در مقام خود اصلى و مسئول آفريننده خويشيم ، ما كارنامه ايم . ان كتاب الفجار لفى سجين (167) - و ان كتا الابرار لفى عليين (168)
اين دو آيه ، نظام هستى را تعريف مى فرمايد. و آن آيه بقره در عين بيان و تفهيم نظام هستى يا دين ، از توانايى آدمى برگزينش هر يك از انواع پست و عالى زندگى حكايت دارد در عين نتايج و آثار هر گزينشى بر عاملش كه خود بيان حقيقى يا پاره اى از نظام هستى است .
بدينسان رو واقعيتى كه هر دو نام دين يافته اند پيوستگى تكوينى خود را به ما نشان مى دهند