گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
6- قرآن و ميزان


با نزول وحى و يادگيرى پيامبر اكرم ما، و تمسك او به آموزه ها و شريعت توحيدى ، و بكار بستن آنها در وجود مباركش ، در خانواده اش ، و در جامعه دولت اهل ايمان شخصيت عظيم الشانى در دو محيط اجتماعى و بين المللى به ظهور مى رسد كه تا آن زمان جز در عصر پيامبران پيش وجود نداشته است .
اين شخصيت براى آموزش دادن حيات طيبه ، اسلام ، دين قيم ... به مردم همانقدر ضرورت دارد كه آموزه هاى وحيانى يا قرآن . به همين سبب در همان اوان كار براى تفهيم نوع زندگى متعال و برترى كه ميخواهد به بشر بياموزد آنان را به تماشا و مطالعه شخصيت و مطالعه شخصيت و زندگى او ارجاع مى دهد. دستور مى دهد تا به كافران بگويد: شما يك نوع زندگى داريد و من نوعى ديگر از زندگى .
نوع ويژه زندگى پيامبر نه تنها به كافران و به ناس بلكه به همان شش زن و مرد مومن كه در كنار او هستند و به مومنان آينده هم ارائه مى شود تا آموزه هاى وحيانى يا كتاب را به گونه متبلور و روان در برابر ديدگان ادراك و تجربه كنند. درباره انسانى بينديشند كه درس پروردگار را آموخته ، به آن چنگ زده و راهنماى خويش ساخته تا در صراط مستقيم اسلام و حيات طيبه بسر برده و سر مشقى درخشان براى ديگران شده است فاستمسك بالذى اوحى اليك انك على صراط مستقيم . و انه لك و لقومك و سوف تسئلون بنابراين به آنچه به تو وحى شده است چنگ بزن . بيگمان تو بر راه و رسمى از رشد يا بى قرار گرفته اى . بى بى شك آن (وحى - درس ) البته درسى براى تو و براى هموطنان تو است و بزودى (در لحظه مردن ) مورد پرستش قرار مى گيرد. (169) بگو: من شك نيست كه پروردگارم مرا به صراطى مستقيم رسانده است به نوعى زندگى بسيار ارزنده ، به راه و رسم حقگرايانه ابراهيم كه از مشركان نبود. بگو: بيگمان عالم هاى آفريدگان است ، شريكى ندارد، و بدان دستور يافته ام و خود نخستين مسلمان هستم . (170)
ميزان
وجود كتاب يا قرآن ، و وجود ميزان در كنارش دو عامل هدايت ، آموزش معارف حقه ، درس و سرمشق طيبه در دو محيط اجتماعى و بين المللى است چنانكه لايه هاى جهان برين و فرشتگان با اثر گذارى تكوينيشان بر جهان انسانى و جهان طبيعى در خدمت سير تقرب بشريت اند. بدينسان موازنه ضرورى ميان آنان با ابليس كه باطلساز است و در زيستن و رشد معنوى يا سير تقرب و ديندارى اخلالگرى و افساد مى كند برقرار مى گردد تا آزمايش آدميان صورت پذيرد.
لقد ارسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط (171)
الله الذى انزل الكتاب بالحق و الميزان (172)
مفسران از قديم گفته اند: مراد از ميزان ، رسول خدا - صلى الله عليه و آله - است (173) و دقيق تر آن است كه گفته شود پيامبران ، خاندان مطهر معصوم پيامبر خاتم ، و در مرتبه بعد، فقيهانى كه اوصاف مشروحه حديث شريف را واجدند و در هر عصر و اقليمى در دسترس و مشهوداند. پشتوانه اين نظر آيات كريمه و احاديث شريفه است . مشخصه پيامبران اين است كه به آنچه از جانب خدا ميگويند و به مردم مى آموزند باور دارند و به آن عمل مى كنند و با آن زندگى مى كنند. همسر پيامبر اكرم در پاسخ به اين پرسش كه خلق - رفتار و زندگى - پيامبر چگونه بود ؟ مى گويد: كان خلقه القرآن . خدا براى متمايز نمودن پيامبر اكرمش ‍ از شاعران جاهلى و معهود زمان مى فرمايد: والشعراء يتبعهم الغاوون . الم تر انهم فى كل واد يهييمون و انهم يقولون ما لا يفعلون (174)
و عيسى عليه السلام را كلمه خود، پديدارى انسانى كه خدا در ايجاد و سير تعاليش دست اندر كار است چنانكه ميزان شده است : انما المسيح عيسى بن مريم و رسول الله و كلمته (175)
در مورد نبى اكرم به مشروح ترين وصفى ميزان بودنش را تفهيم مى فرمايد: يا ايها النبى انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا و راعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا (176) و در آيه ديگرى نوع خاصى از هدايت كردن مردم را به ايشان نسبت مى دهد كه ابلاغ و بيان گفتارى آموزه هاى الهى و شرايعت نيست بلكه زندگى اجتماعى و سياسى آنان كه مبارزه انقلابى عليه فرعون و هامان و لشكريان آنها و عليه قارون و سامرى باشد توام با مقاومت در برابر آنها و تحمل شدايد، اتهامات ، افتراها، خطرها، بيمارى و درد و رنج است : و لقد آتينا موسى الكتاب فلاتكن فى مريه من لقائه و جعلنا هدى لبنى اسرائيل . و جعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا لما صبروا و كانوا باياتنا يوقنون . ان ربك هو يفصل بينهم يوم القيامه فيما كانوا فيه يختلفون (177)
ميزان بودن وجود پيامبران به صورت حيات طيبه ، و همطراز كتاب بودن آن در اثر گذارى بر مردم و در هدايت و تسهيل رشد معنوى آنان مستلزم اين است كه معصوم باشند، آنهم از دو جهت : الف . دريافت صحيح و دقيق وحى و ابلاغ آن به مردم ب . پياده كردن آن در زندگى به طورى كه زندگى ، رفتار، انديشه ، و عواطف - هيجاناتشان مجسم عينى آموزه هاى وحيانى و شريعت باشد. عصمت نخستين را خداوند عليم حكيم چنين گواهى مى فرمايد: عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم و احصى كل شى ء عداد (178) در عين حال در قسمت اخير همين گواهى ، بر عصمت دوم هم شهادت داده است . چه ، رساندن رسالت پروردگار نه فقط با خواندن آيات و آموزش دان كلامى به مردم بلكه با ارائه چگونه زندگى كردن و چگونه زندگى را به پايان بردن است .
ذات اقدس الهى ، ميزان را از دايره پيامبران عليهم السلام فراتر برده بر اهل البيت كه خاندان پيامبر اكرم و پنج تن آل عبا، باشند مى گستراند.
آن پس از دو جنگ خندق يا احزاب - ذيقعده سال پنجم هجرى - و بنى قريظه - ذيحجه همان سال است كه ابتدا تاريخ آن دو جنگ را بيان مى فرمايد و بعد مطالبى خطاب به همسران پيامبر اكرم نازل مى فرمايد. چندى بعد، در حال يكه شب است و پيامبر اكرم ، على بن ابيطالب ، فاطمه زهرا، حسن و حسين - عليهم السلام - در بهار خواب خانه ام سلمه بر روى چادر مشكى دستباف يمن نشسته اند (179) اين آيه كريمه را نازل مى فرمايد: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (180) خطاب به مردان است و منقطع از خطاب مشروح قبلى ، و در آن دو انحصار و اختصاص بكار مى رود. يكى با كلمه انها كه انحصار اراده خدا - اراده تكوينى و نه تشريعى از آنگونه كه در آيات قبلى است - را به دور بودن از هر گونه پليدى ممكن ، و اعطاى عصمت به اهل البيت مى رساند. و ديگرى با كلمه عنكم كه اختصاص اهل البيت را از ميان ساير انسانها به دورى از هر گونه پليدى ممكن ، و دارا بودن عصمت افاده مى كند.
در همين ايام و در مدينه ، تتمه سوره مكى شورى از آيه 106 تا 26 فرود مى آيد كه آيه هفدهم به بعد درباره كتاب و ميزان است : الله الذى انزل الكتاب بالحق والميزان ... الله لطيف بعباده يرزق من يشاء و هو القوى العزيز... والذين آمنوا و عملو الصالحات فى روضات الجنات ... ذلك الذى يبشر الله عباده الذين آمنوا و علموا الصالحات قل لا اسالكم عليه اجرا الا الموده فى القربى و من يتقرف حسنه نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور (181) مفسران از قديم گفته اند (182) و از علماى حديث اهل سنت و شيعه اخبار متواترى نقل شده كه قربى عترت پيامبر اكرم اند و دوستى آنان واجب است و ائمه طاهرين عليهم السلام هم مى فرمايند: مراد از قربى در اين آيه اهل بيت رسول خدايند و مى افزايند كه انصار به خدمت پيامبر خدا آمده عرض مى كنند اما شما را منزل داريم يارى كرديم . اكنون بخشى از اموال ما را بستان و در رفع حوائج خويش مصرف بفرما. خداى تعالى در پاسخشان اين آيه را نازل مى فرمايد: انصار از حضور رسول خدا بيرون مى آيند. عده اى از آنان مى گويند: اموالمان را در اختيار آن جناب گذاشتيم اما او نپذيرفت و دستور داد در دفاع از اهل بيتش با دشمنانشان بجنگيم . دسته اى ميگويند: نه ، رسول خدا چيزى نگفت . چند نفرى هم كلام آن حضرت را دروغ شمرده افترايى به خدا مى شمارند. خدا اين تكذيبشان را در آيه بعدى ام يقولون افترى على الله كذبا بيان فرموده و سپس در رد آن مى فرمايد: ان يشاء الله يختم على قبلك يعنى بگو اگر من بر خدا دروغى را نسبت دهم خدا مهر بر دلم مى زند و يح الله الباطل و باطل (چيز خلاف حق و دروغ نسبت داده شده به خدا) را با كلماتش محو ميگرداند. و منظور از كلماتش ائمه و قائم آل محمد عليهم السلام اند. انه عليم بذات الصدور(183)
نكته مهم ديگر اين است كه زمخشرى در اوايل قرن ششم از سده ى در تفسير اين آيه نقل مى كند كه در و من يقترف حسنه نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور حسنه به معنى مودت خاندان پيامبر خدا - صلى الله عليه و آله و سلم است . (184)
و مى افزايد: گرچه ظهور در حسنه به معناى عام دارد ولى چون بلافاصله در پى ذكر مودت فى القربى آمده دلالت بر اين مى نمايد كه مودت خاندان پيامبر خدا كار نيكويى است كه سرآمد اعمال نيك است چنانكه سائر اعمال نيك - حسنات - را بدنبال خود مى آورد. (185) يعنى اگر كسى اهل البيت را ميزان زندگى خويش بگيرد و در انديشه ، عواطف ، و رفتارهايش به آنان اقتدا كند اقتدايى توام باعشق ورزى به آنان سير تقربش به خدا سرعت پيدا خواهد كرد. اين معنا را آيه كريمه 48 سبابه عبارتى جديد بيان مى دارد: قل ما سالتكم من اجر فهو لكم . ان اجرى الا على الله بگو: هر مزدى از شما (در ازاى رسالت و ابلاغ آموزه هاى الهى به شما) خواستم آن به نفع و به صلاح خودتان است . مزد من جز به عهده خدا نيست . يا قل لااسالكم عليه اجرا ان هو الا ذكرى للعالمين (186) بگو: در ازاى آن (رسالتم ) مزدى از شما نمى خواهم . آن (رسالتم ) جز يادگيرى و درسى براى عالم هاى آفريدگان نيست .
ابوحمزه ثمالى در تفسيرش از قول عثمان بن عمير از سعيد بن جبير از عبدالله بن عباس نقل مى كند كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله به مدينه آمد و اسلام پايگاه اجتماعى يافت انصار با خود گفتند بياييم برويم به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و به او بگوييم اگر احتياجى پيدا كردى اين اموال ما در اختيارت بدون هيچ مضايقه اى در آن تصرف بفرما. بعد هم رفتند به خدمتش . در اين باره اين آيه فرود آمد: قل لا سالكم عليه اجرا الا الموده فى القربى . و آن آيه را براى آنان قرائت كرد و گفت نزديكانم را پس از من دوست بداريد. آنان از حضورش بدر شدند در حالى كه تسليم امرش ‍ بودند. آنگاه منافقين گفتند: اين چيزى است كه در همان جلسه از پيش خود بافته و به خدا نسبت داده تا ما را مطيع و ذليل نزديكانش كند بعد از خودش . در نتيجه ، اين آيه - آيه بعدى - نازل شد: ام يقولون افترى على الله كذبا... پس ‍ بدنبالشان فرستاد تا آمدند و آن آيه را برايشان تلاوت فرمود و آنان هم گريه كردند و خيلى برايشان سخت گذشت . آنگاه خدا چنين نازل فرمود: و هو الذى يقبل التوبه عن عباده ... تا آخرين آيه . باز به دنبالشان فرستاد و به آنان مژده داد: و يستجيب الذين آمنوا... كه اشاره است به كسانيكه ابتدا تسليم امرش (دائر بر عشق ورزى به خاندان اطهرش ) شدند. بعد خداى سبحان فرمود: و من يتقرف حسنه نزد له فيها حسنا يعنى كسى كه عمل نيكى انجام دهد در آن انجام ، يكى حسنى بر او مى افزايم (يعنى قربى به خودم ) به اين صورت كه ثوابى عايدش كنم . و سدى مى گويد: اقتراف حسنه (لايه نيكويى را بر وجود خود ايجاد كردن ) (187) عبارت است از عشق ورزى به آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم - و حديث صحيح از حسن بن على عليهما السلام داريم كه براى مردم سخنرانى كرده فرمود: من از اهل البيت هستم همان كسانيكه خدا مودتشان را بر هر مسلمانى واجب كرده و فريضه دانسته است و فرموده : قل لا اسالكم عليه اجرا الا الموده فى القربى و من يتقرف حسنه نزد له فيها حسنا بنابراين اقتراف حسنه (لايه نيكويى از هستى را بر خود ايجاد كردن ) همان مودت نسبت به ما اهل البيت داشتن و ورزيدن است . اسماعيل بن عبدالخالق از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: اين آيه درباره ما اهل البيت كه اصحاب كساء (پنج تن آل عباء و امتداد وجوديشان تا به قائم آل محمد - صلوات الله عليهم اجمعين ) باشيم نازل شده است . (188)
حقيقتى كه آيه كريمه در بر دارد، اين كه عشق ورزيدن به اهل البيت و عترت پيامبر كه رفتارى عاطفى است - لايه نيكويى برخود اصلى يا ذات ما ايجاد مى كند، در دهها آيه قرآن به عنوان سنتى تكوينى در نظام هستى و حاكم بر جهان انسانى بيان شده است . براى مثال ، اين سنت تكوينى كه از نخستين حركاتى كه در خود سازى و تشكيل شخصيت يا منش ، در وجودمان رخ مى دهد.
ايجاد علائق عاليه يا علائق پست است همانچه سپس ‍ انديشه ها، هيجانات ، و كارهاى ما را به نحو نيمه خودكار به ظهور مى رساند. كلا، بل تحبون العاجله و تدرون الاخره (189) و تحبون المال حبا حبا (190) ذلك بانهم استحبوا الحياه الدنيا على الاخره (191)
بگو: اگر پدرانتان را و پسرانتان و برادرانتان و همسرانتان و عشيره تان و موالى را كه جمع كرده ايد و تجارتى را كه از كسادش نگرانيد و خانه هايى را كه از آنها خوشتان مى آيد بيش ‍ از خدا و پيامبرش و جهاد در راهش دوست مى داريد بايد منتظر باشيد تا خدا امرش را بر شما بوقوع آورد، و خدا مردم زشتكار را به خير نرساند (192) (193) بگو: اگر خدا را دوست مى داريد اينك از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد، و خدا آمرزنده اى مهربان است (194) در آن (مسجد بنيان شده باينت پرهيزگارى ) مردانى هستند كه دوست مى دارند پاك شوند و خدا پاكى گرايان را دوست مى دارد (195)
عشق ورزى به خدا، به پاكى و پاكى گرايى ، عشق ورزى به پيامبرش و پيروى و اطاعت از او را در پى دارد، و اين يك عشق ورزى به اهل البيت و اطاعت از عترت را به دنبال دارد كه اراده تكوينى خداوند عصمتشان بخشيده است . همين عشق ورزى سلسله وار است كه زبان ما را به صلوات و آواى تمجيد و تجليل از محمد و آلش مى گشايد تا با خدا و فرشتگان هم آوا مى شويم و به جهان برين فرا مى رويم : ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما احاديثى كه راويان اهل سنت آورده اند دائر بر اين كه صلوات بر محمد - صلى الله عليه و آله - بدون صلوات بر آل او، ابترو بى حاصل و ثمر است يك كتاب است كه سالها پيش در مكه چاپ شده است .
ميان اسوه بودن پيامبران ، از جمله پيامبر اكرم و ابراهيم خليل ، (196) عليهم السلام يا ميزان بودن آنان قرابت و پيوندى هست بدون اين كه بر هم كاملا منطبق باشند، چه ، از آيا، صدر سوره ممتحنه بر مى آيد كه پيروان ابراهيم خليل هم براى نسلهاى آينده و معاصر نشان اسوه اند.
و اين اسوه بودن جز سرمشقى براى يك رفتار معين - خواه رفتار عاطفى باشد يا رفتار عقلى و كردار - نيست . و اين در مورد پيامبران همان اعمال و موضعگيرى و تقرير و گفتارشان است در هر موردى و امر و موضوعى كه سنت را جمعا تشكيل مى دهد. حال آنكه ميزان تمامى وجودشان و كل زندگيشان است كه همان حيات طيبه مجسم و مشهود و محسوس و قابل تجربه براى ماست .
ميزان بودن عترت طاهره پيامبر اكرم و تساوى آن حضرت با عترتش از اين حيث ، به اين سبب است كه نه تعدادى از كارهايشان بلكه زندگيشان از ابتدا تا انتها و به مثابه يك كل عين حيات پيامبر اكرم است . چنانكه خود مى فرمايد: من احب ان يحيا حياتى و يموت ميتتى و يدخل الجنه التى و عدين ربى و هى الجنه الخلد فليتول عليا و ذريته من بعده فانهم لن يخرجوكم باب هدى و لن يدخلوكم باب ضلاله (197)
از دلالت قطعى آيه 25 حديد - كه نبوت عامه را در بردارد - بر نازل شدن ميزان همانند و در كنار نازل شدن كتاب در هر بعثت و رسالتى ، و مشروط شدن قيامت مردم به قسط - كه به معنى رخ دادن رشد معنوى و سير تقرب در آنان و بر پايى انقلاب اجتماعى تكاملى است - به وجود كتاب و ميزان با هم ، و دلالت آياتى ديگر كه حكايت همين نقش ‍ و كاركرد ميزان دارند، و تفطن به اين حقيقت بديهى و تجربى كه آنچه در عصر بعثت و پيامبرى ضرورت داشته باشد پس از آن هم بر ضرورتش باقى است . و انضمام اين واقعيت كه خداى متعال براى پيروى موساى كليم - كه ميزان عهد خويش است - پس از وى هارون را ميزان قرار مى دهد و نظيرش را در بعثت خاتم و دوامش مى بينيم و پيامبر اكرم حديث منزلت را در مورد على بن ابيطالب به مردم يادآور مى شود، و واقعيات و ادله بسيار ديگر كه به پاره اى اشارت خواهد رفت به حكمتى عام و سنتى دائمى در اين امر پى مى بريم .
آفريدگار حكيم در حجه الوداع ، (198) پيامبرش را مامور ابلاغ ميزان بودن على بن ابيطالب پس از خود به مردم مى فرمايد. در نقطه معينى از راه بازگشت كاروان عظيم و بى سابقه از مكه به مدينه و ساير سرزمين هاى مسلمان نشين ، تاخير از ابلاغ آن پيام الهى به مردم در آن موقعيت به منزله انجام ندادن آن تلقى مى گردد تا اهميت آن براى هميشه زمان در گوش هوش انسانها طنين انداز بماند: هان اى پيامبر! آنچه را به تو از پروردگارت نازل شده به مردم ابلاغ كن ، و اگر نكنى پيامش را ابلاغ نكرده باشى . خدا ترا از گزند آدميان (و نه مومنان يا مسلمانان ) مصون مى دارد و در پناه مى گيرد.
همه مى فهمند اجراى آنچه به مردم ابلاغ خواهد شد شياطين الانس را تهديد مى كند بطورى كه پيامبر از ابلاغ آن به همگان و در ملا عام نگران واكنش مستكبران و دنيا داران بر خويشتن يا بر على بن ابى طالب است . و چنين ابلاغ مى شود:... هان اى مردم !... بنابراين مواظب باشيد تا پس از من با ثقلين (دو امانت يا ميراث گرانقدر) چگونه رفتار مى كنيد؟ يكى به آواى بلند مى پرسد: ثقلين اى پيامبر خدا كدام است ؟ مى فرمايد: كتاب خدا... و عترتم ... هان اى مردم ! چه كسى براى تصرف و سرپرستى مومنان سزاوارتر از خودشان است ؟ مى گويند: خدا و پيامبرش بهتر مى دانند. مى فرمايد: بيگمان ، خدا مولاى من است و من مولاى مومنان و من از خودشان سزاوارتر به تصرف و سرپرستى آنان هستم . بنابراين كسى كه من مولاى اويم بايد على مولاى او باشد. (سه بار تكرار مى فرمايد)... پيش از آن كه جمعيت مخاطب جا به جا شود اين آيت فرود مى آيد و بر خوانده مى شود: اليوم الكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا امروز ديندارى شما را به كمال رساندم و نعمت خويش بر شما تمام كردم و اسلام را پسنديدم كه دينتان باشد. (199)
بعضى مفسران بزرگ و عاليمقام پنداشته از همه اين آيات بعلاوه اخبار متواتر كه به دو طريق عامه و خاصه از رسول خدا - صلى الله عليه و آله - رسيده مانند حديث ثقلين و حديث سفينه نوح و امثال آن براى اين است كه اهل بيت مرجع علمى مردم قرار گيرند. (200) بعبارت ديگر، تكرار حديث نبوى متواتر است كه انا مدينه العلم و على بابها. فمن اراد العلم فليات الباب (201) حال وحى و نيل به حكمت ميزان نگشته اند. احاديث صحيحه متواتره هم فقط مفيد همين يك معنى نيستند؛ بلكه برخى از آنها چنين پندارى را رد و نفى مى كنند.
پيامبر اكرم ما ميزان بودن على عليه السلام را چنين بيان مى فرمايد: من اراد ان عيسى فى زهده فلينظر الى على ابى طالب (202) و ما ترضى ان تكون منى بمنزله هارون من موسى الا انه ليس بعدى نبى (203) به شاگردانش مى فرمايد: از شما كسى هست كه بر سر مصاديق و اجراى معارف قرآن مى جنگد همانطور كه من بر سر تنزيل قرآن جنگيدم بعضى كه دلبسته پيشوايى و حكومت پس از او هستند مى پرسند: منم ؟ و مى فرمايد: نه . البته آن است كه دارد كفش مرا مى دوزد، يعنى على . و على سرش را از روى آن كفش بر نمى دارد تا به آن فرموده توجه كند. و مى پندارد به اين سبب است كه پيشتر آن را شنيده است و خبر تازه اى نيست . و به اين سبب هم باشد كه آن مسئوليتى بيش نيست كه تصدى آن شوقى بارى مثل على برنمى انگيزد بلكه پروايى در دلش مى افزايد. همچنين مى فرمايد على قائد البرره ، و قاتل الكفره . منصور من نصره ، مخذول من خزله .
به دليل ميزان بودن به اين معانى است كه مثل پيامبر اكرم و ساير پيامبران ، و مثل قرآن ، در كنار جاذبه ، دافعه هم وارد و مستكبران و دنيا داران و كاهنان از او هم مى رمند و هم مى هراسند كانهم حمر مستنفره فرت قسوره (204) مى فرمايد: يا على ! ان فيك من عيسى مثلا ابغضته اليهود حتى بهتوا امه ، و احبه النصارى حتى نزلوه بالمنزله التى ليس ‍ بها (205)
اگر پيامبر اكرم ، دشمنانى مثل ابولهب و زنش ، ابوجهل ، و ابوسفيان دارد او و عترتش آنها را با معاويه ، يزيد، عمروعاص ‍ و ديگران دارند. دشمنان سرسخت خدا و پيامبرش ، برادر پيامبر و جانشين بر حق و سزاوارش را مى آزارند و فرق سرش ‍ را مى شكافند، همسرش را كه دختر پيامبر و از عترت است به خشم مى آورند، چنانكه به فرزندانش وصيت مى كند او را شبانه به خاك بسپارند، و خودش فاطمه زهرا را شبانه به خاك مى سپارد و يكى ديگر از عترت را كه فرزند اوست مسموم مى كنند و عترت ديگر را كه حسين باشد سر مى برند، و بسيارى به تماشا مى نشينند. چنانكه شاعر خوش قريحه اى مى سرايد:
قضى اخوه خضيب الراس و ابتنه غضبى و شبطاه مسموما و منحورا
و شايد امام جعفر صادق عليه السلام چنين سروده باشند:
ان اليهود بحبها لنبيها امنت معره دهرها الخوان
و ذووالصليب بحب عيسى اصبحوا يمشون زهوا فى قرى نجران
و المومنون بحب آل محمد يرمون فى الافاق بالنيران