فصل اوّل ابرار
اشاره
کلمه ابرار در چهار سوره قرآن کریم در ضمن شش آیه ذکر شده است. در اینجا برای شناخت معانی این واژه، ابتدا شش آیه مزبور را به ترتیب مصحف کریم تنظیم نموده و سپس به بررسی معنای آن با استفاده از کتب لغت و تفاسیر میپردازیم. در مرحله سوم و چهارم، تفسیر آیات ذکر شده را از تفاسیر علمای شیعه و اهل تسنن پی گرفته و سپس به تفسیر روایی آنها خواهیم پرداخت. در مرحله آخر، با استعانت از امدادهای خدای عزّ و جلّ، در آیات مرتبط با ابرار تدبّر مینماییم.
1. تنظیم آیات ابرار به ترتیب مصحفی آن
1. رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ. «1»
2. لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ. «2»
______________________________
(1). آل عمران/ 193: مدنی.
(2). آل عمران/ 198: مدنی.
ص: 30
3. إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً. «1»
4. إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ. «2»
5. کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ. «3»
6. إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ. «4»
2. معنای ابرار
راغب در مفردات در تبیین معنای برّ فرموده: برّ، خلاف بحر بوده و از آن، توسّع متصور، است. برّ به معنای توسّع در کار خیر، از آن مشتق شده، و آن، گاه منسوب به خدای تعالی است، مانند: «إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ»، و آنجا که منسوب به خدای تعالی شود، به معنای ثواب خواهد بود، و گاه هم به بنده نسبت داده میشود؛ مانند: «برّ العبد ربّه.» هرجا که این واژه به بنده نسبت داده شود، به معنای توسّع در طاعت بوده و بر دو نوع است: توسّع در اعتقاد، و توسّع در اعمال.
درباره واژه ابرار هم فرموده: قال تعالی: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ»،* و قال: «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ»، و قال فی صفة الملائکة: «کِرامٍ بَرَرَةٍ». بنابراین واژه برره در قرآن کریم اختصاص به ملایکه دارد؛ از آن جهت که رساتر از واژه ابرار است. برره جمع برّ و ابرار جمع بارّ است و برّ رساتر از بارّ میباشد؛ چنانکه عدل رساتر از عادل است. «5»
فخر الدین در مجمع البحرین در اینباره فرموده: قوله تعالی: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ»،* ابرار، اولیاء خدا هستند که در دنیا مطیع فرامین اویند، و قوله: «کِرامٍ بَرَرَةٍ»، برره، جمع برّ به کسر باء، به معنای توسّع در احسان و فزونبخشی است. «6»
شیخ عبد اللطیف کازرانی در مصباح در اینباره گفته است: برّ به کسر؛ یعنی خیر، و برّ به فتح؛ یعنی فضل، و بارّ؛ یعنی کثیر البرّ، و جمع آن ابرار و برره است. اخبار، در اطلاق
______________________________
(1). انسان/ 5: مدنی.
(2). انفطار/ 13: مکی.
(3). مطففین/ 18: مکی.
(4). همان/ 22: مکی.
(5). مفردات، ص 38.
(6). مجمع البحرین، ص 231.
ص: 31
ابرار بر ائمه علیهم السّلام فراوان بیان شده، از جمله در کنز الفوائد از امام باقر علیه السّلام آمده است که ایشان فی قوله تعالی: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ. وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ»، فرموده: «الابرار هم نحن و الفجّار هم اعداءنا»؛ یعنی ابرار خود ماییم و فجّار همان دشمنان ما هستند. از ابن حنفیه هم نقل است که گفته: «قال الحسن بن علی علیهما السّلام: کلّما فی کتاب اللّه إِنَّ الْأَبْرارَ"*، فو اللّه ما اراد به الّا علیّا و فاطمة و انا و الحسین؛ لانّا نحن ابرار؛ آبائنا و امهاتنا، و قلوبنا علمت بالطاعات و البرّ.»: حسن بن علی علیهما السّلام فرمود: هرجا در کتاب خدا «إِنَّ الْأَبْرارَ»* باشد، به خدا سوگند! از آن بهجز علی، فاطمه، من و حسین اراده نشده است؛ زیرا ماییم ابرار؛ پدرانمان، مادرانمان، و دلهای ما به طاعات و توسّع در اعمال خیر آگاهند. «1»
علامه طباطبایی در المیزان فرموده: ابرار، جمع برّ به فتح باء، صفت مشبّهه از برّ به معنای احسان است. از معنای آن برمیآید که برّ، نیکویی در عمل است بدون اینکه انسان در ازای آن، انتظار نفع یا بیان تشکّری را داشته باشد؛ بدین معنا که او عمل خیر را به جهت خیر بودن آن اراده میکند، نه برای اینکه در آن نفعی است که در ازای آن به او بازمیگردد، و اگر نفسش از آن ناخشنود باشد، پس او بر تلخی مخالفت نفسش در آنچه اراده نموده، صبر میکند و کارش را انجام میدهد؛ زیرا آن فینفسه خیر است، مانند:
وفای به نذر، و یا اینکه در آن عمل، خیری برای غیرش است، مانند اطعام طعام نسبت به مستحقین از بندگان خدا؛ چون نه در عمل، و نه در صلاح، هیچ خیری جز به واسطه ایمان به خدا و به رسول او و به روز قیامت محقّق نگردد؛ چنانکه فرموده: «أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ»، و آیات دیگری که در این خصوص است. پس ابرار، مؤمنان به خدا و به پیامبر او و به روز قیامت هستند، و چون ایمان آنان، ایمان از روی رشد و بینش است، پس آنان خود را بندگان مملوکی در پیشگاه پروردگارشان دیده که خلقتشان برای اوست؛ امر و کار آنان برای اوست؛ خودشان را مالک هیچ نفع و ضرری نمیدانند. بر آنان است که بهجز آنچه پروردگارشان اراده میکند، نخواهند و بهجز
______________________________
(1). مصباح الانظار الأبرار، ص 65.
ص: 32
آنچه پروردگارشان بدان خشنود و راضی است، انجام ندهند. پس آنان خواست پروردگار را بر خواسته خویش مقدّم داشته و برای تحقّق آن، به عمل میپردازند؛ پس بر مخالفت بر آنچه نفسشان میطلبد، صابر و شکیبایند و سختی طاعت را به جان میخرند، و آنچه آنان انجام میدهند، صرفا برای رضای خداست. (سخن آخر آنکه) بندگی را برای خدای سبحان، خالص گردانیدهاند. این صفاتی است که خدای متعال ابرار را با آن صفات معرفی میکند؛ چنانکه از قوله: «عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ»، و قوله:
«إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»، و قوله: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» استفاده میشود، و این صفات مستفاد از قول او در صفت ایشان: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ» (نیز) است. «1»
3 و 4. ابرار در تفاسیر و تفاسیر روایی
شیخ طبرسی در مجمع البیان فرموده: اجماع اهل بیت علیهم السّلام و موافقان آنان و بسیاری از مخالفان آنها بر آن است که مراد از ابرار در آیه پنجم سوره انسان «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً»، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام بوده و آیات بعد از آن هم: «عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً. یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً. وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً. إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً»، متعیّن در آنان است، و همچنین اجماع بر آن است که آنان ابرار بوده و در ابرار بودن دیگران، اختلاف است، و اینکه ابرار، اولیای خدایند که در دنیا از او طاعت و فرمانبرداری نمودهاند. «2»
سید عبد اللّه معروف به شبّر در تفسیرش گوید: ابرار جمع برّ یا بارّ است و مراد از «إِنَّ الْأَبْرارَ» در سوره انسان، بنابر اجماع، اهل بیت، علی، فاطمه و دو پسرشان علیهم السّلام، و پیروان آنان، هستند و بسیاری از روایات عامّه و خاصّه در اینباره اتّفاق نظر دارند. «3»
______________________________
(1). المیزان، ج 20، ص 213.
(2). مجمع البیان، ج 2، ص 100.
(3). تفسیر شبّر، ذیل سوره انسان.
ص: 33
سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان آورده که: اصبغ بن نباته از علی علیه السّلام نقل کند که: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فی قوله تعالی:" ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ"،" وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ": انت الثواب، و انصارک الابرار.»؛ یعنی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله درباره سخن خدای متعال: «ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»، «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ»، به علی علیه السّلام فرمود: تو ثواب هستی و یارانت ابرار هستند. «1»
او در ادامه گفته: محمّد بن مسلم از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام، نقل کند که: حضرت فرموده: «الموت خیر للمؤمن؛ لانّ اللّه یقول:" وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ". قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله لعلی: انت الثواب، و انصارک الابرار.»؛ یعنی امام باقر علیه السّلام فرمود: مرگ برای مؤمن نیکوتر است؛ زیرا خدای متعال میفرماید: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ» (همچنین) آن حضرت فرمود که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به علی علیه السّلام فرموده: تو ثواب هستی و یارانت (هم) ابرارند. «2»
و نیز میفرماید: محمّد بن عباس با اسنادش از ابی حمزه و او از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام، درباره فرموده خدای عزّ و جلّ: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ» و «وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ»، نقل کند که: «قال: الأبرار هم نحن، و الفجّار هم اعداؤنا.»؛ یعنی امام باقر علیه السّلام فرمود: ابرار خود ما هستیم و فجّار همان دشمنان ما هستند. «3»
و نیز میفرماید: علی بن ابراهیم گوید: پدرم از محمّد بن اسماعیل، و او از ابی حمزه، و او هم از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام، برای من روایت نمود که: «قال: ان اللّه خلقنا من اعلی علیین و خلق قلوب شیعتنا مما خلقنا، و خلق ابدانهم من دون ذلک، فقلوبهم تهوی الینا؛ لانها خلقت مما خلقنا منه. ثم تلا قوله:" کلّا إنّ کتاب الأبرار لفی علّیّین (الی قوله:) یسقون من رحیق مختوم".»:
امام باقر علیه السّلام فرمود: خدای متعال ما را از اعلی علیین آفرید و دلهای شیعیان ما را (نیز) از آنچه (دلهای) ما از آن آفریده شده، آفرید و بدنهای آنان را از چیز دیگری آفرید.
پس دلهای آنان به سوی ما میل دارد؛ چرا که دلهایشان از آنچه ما از آن آفریده
______________________________
(1). برهان، ص 205- این روایت را ابن جمعه عروسی در نور الثقلین، ج 1، ص 425، حدیث 493، از تفسیر عیاشی نقل کرده است.
(2). برهان، ص 205- این روایت را ابن جمعه عروسی در نور الثقلین، ج 1، ص 425، حدیث 494، نقل کرده است.
(3). برهان، ص 1177.
ص: 34
شدهایم، آفریده شده است. بعد این سخن خدای متعال را تلاوت نمود: «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ (الی قوله:) یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ.» «1»
شیخ عبد علی بن جمعه عروسی در نور الثقلین میفرماید: در کتاب مناقب از ابن شهر آشوب با اسنادش از محمّد بن حنفیه و او از حسن بن علی بن ابی طالب علیهما السّلام نقل کند که: «قال: کل ما فی کتاب اللّه عزّ و جلّ من قوله:" إِنَّ الْأَبْرارَ"،* فو اللّه ما اراد به الا علی بن ابی طالب و فاطمه و انا و الحسین؛ لانا نحن ابرار؛ آبائنا و امهاتنا، و قلوبنا علمت بالطاعات و البر، و تبرأت من الدنیا وجیها و اطعنا اللّه فی جمیع فرائضه و امنا بوحدانیته و صدقنا برسوله.»: امام حسن علیه السّلام فرمود: هرچه در کتاب خدای عزّ و جلّ از سخن: «إِنَّ الْأَبْرارَ»* هست، به خدا سوگند، بهجز علی بن ابی طالب، فاطمه، من و حسین از آن اراده نشده؛ زیرا ما خود، پدرانمان و مادرانمان، ابرار هستیم و دلهای ما، آگاه به طاعات و اعمال نیکو و بیزار از جلوههای (سطحی و ظاهری) دنیاست و ما خدای متعال را در همه واجباتش اطاعت کرده و به یکتایی و وحدانیتش ایمان آوردهایم و پیامبرش را (هم) تصدیق نمودهایم. «2»
و نیز به نقل از کتاب علل الشرایع با اسنادش تا زید شحام و او هم از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، نقل کرده که: «قال: ان اللّه تبارک و تعالی خلقنا من نور مبتدع من نور سنخ ذلک النور فی طینته من اعلی علیین، و خلق قلوب شیعتنا مما خلق منه ابداننا، و خلق ابدانهم من طینة دون ذلک، فقلوبهم تهوی الینا؛ لانها خلقت مما خلقنا منه. ثم قرء:" کلّا إنّ کتاب الأبرار لفی علّیّین. و ما أدراک ما علّیون. کتاب مرقوم یشهده المقرّبون" الی اخر الحدیث.»: امام صادق علیه السّلام فرمود:
خدای متعال ما را از نوری که نور آن سنخ نور در سرشت اعلی علیین است، آفرید و دلهای شیعیان ما را خلق نمود از آنچه بدنهای ما را از آن آفرید و بدنهای آنان را از سرشتی دیگر آفرید. پس دلهای آنان رو به سوی ما دارد؛ زیرا آنها آفریده شدهاند از آنچه ما از آن خلق شدهایم، بعد از آن، تلاوت نمود: «کلّا إنّ کتاب الأبرار لفی علّیّین. و ما
______________________________
(1). برهان، ص 1179. این روایت را ابن جمعه عروسی در نور الثقلین، ج 5، ص 533، حدیث 31، نقل نموده است.
(2). نور الثقلین، ج 5، ص 526، حدیث 27.
ص: 35
أدراک ما علّیون. کتاب مرقوم. یشهده المقرّبون» تا آخر حدیث. «1»
علامه طباطبایی در المیزان میفرماید: مراد از: «الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ» در آیه 198 سوره آل عمران، ابرار هستند، به دلیل آنچه در آخر آیه آمده است: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ» و در احتجاج حدیثی است بدین مضمون که علی علیه السّلام پس از مرگ عمر بن خطاب برای گروهی از مردم فرموده که: شما را به خدا سوگند، آیا آیه: «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً ...» تا آخر سوره، درباره کسی از شما و فرزندانتان بهجز من نازل شده است؟ آنان در پاسخ گفتند: نه. «2»
علامه شیخ جلال الدین عبد الرحمن سیوطی در تفسیر درّ المنثور فرموده:
1. ابن جریر درباره قوله: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ.» از ابن زید اخراج نموده که او گفته است: «لمن یطیع اللّه عزّ و جلّ.» «3»
2. ابن جریر، ابن ابی حاتم، ابن منذر درباره قوله: «لفی علّیّین» از ابن عباس اخراج نمودهاند که او در قوله: «لفی علّیّین»، گفته است: «الجنة»، و در قوله: «یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» هم گفته: «کل اهل سماء.» «4»
5. ابرار و تدبّر در آیات
اشاره
تدبّر در آیات، بر اساس قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» «5»، بوده و در اینجا در دو قسمت ارائه میگردد؛ بدین گونه که ابتدا به ترتیب نزول آیات، به بررسی آیات مکّی پرداخته میشود و سپس به آیات مدنی؛ یعنی آیاتی که در مدینه نازل شدهاند.
1. إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ. وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ. «6»
______________________________
(1). همان، ص 533، حدیث 32.
(2). المیزان، ج 4، ص 20.
(3). درّ المنثور، ج 2، ص 113.
(4). همان، ج 6، ص 326.
(5). ص/ 29.
(6). انفطار/ 14- 13: مکّی 82.
ص: 36
2. کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ. «1»
3. إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ. «2»
4. رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ. «3»
5. لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ. «4»
6. إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً. «5»
الف- موقعیت ابرار به خاطر ابرار بودن
در آیات مکّی ملاحظه میشود که جایگاه ابرار، نعمت بسیار است: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ»، و جایگاه فجّار، آنانی که از طاعات الهی سر باز زده و در معاصی گستاخی نمودهاند، هم در جحیم است؛ در محلی که شعلههای سهمگین آتش به شدّت زبانه میکشد: «وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ»، و کتاب ابرار که همه افعال، طاعتها و عباداتشان، بر آن نگاشته شده، با جلالت و عظمت در مراتبی بلند قرار دارد: «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ.» تکرار آیه «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ» در سوره مطففین تأکیدی است بر جلالت ابرار و عظمت جایگاه آنان، و این خود عاملی در ترغیب و تشویق آدمیان است در تلاش در راستای تطبیق وضع خود با ابرار و گرویدن به سوی اسلام؛ بهویژه آنکه این آیات در مکّه و در سالهای نخستین ظهور اسلام و در بین اقوام عصر جاهلی عرب نازل شده؛ مردمی که بتپرستی، آیین آنان بود و قتل و دزدی را از مفاخر خود برمیشمردند!
ب- موقعیت ابرار نزد مومنان
در آیات مدنی ملاحظه میشود که چگونه اجابتکنندگان دعوت به ایمان، تقاضایشان از پروردگار این بوده که: از گناهان آنان درگذرد و بر بدیهای آنان سرپوش
______________________________
(1). مطففین/ 18: مکّی 86.
(2). همان/ 22.
(3). آل عمران/ 193: مدنی 89.
(4). همان/ 198.
(5). انسان/ 5.
ص: 37
گذارد (چون آنان تنها با لطف پروردگار در آمرزش گناه و پوشش بدیهاست که میتوانند پاک و منزه شوند)، وجود آنان را با ابرار دریافت کرده و هستیشان را (هم) در مجاورت آنان قرار دهد: «رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ.»
البتّه، مؤمنان در انتخاب این دعا، از آیات الهی به نیکی الهام گرفتند، از جمله آنجا که فرموده است: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ»، و در سلسله مراتب ایمان، اگرچه تقوا حایز مرتبهای والاست و متقین هم دارای درجهای برجسته و عالیاند؛ چنانکه فرموده:
«لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»، امّا با این حال درجه و مرتبه ابرار، از همه متقین، برتر و بالاتر است؛ چرا که او میفرماید: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ.»
ج- سه ویژگی الهی، اعتقادی و رفتاری ابرار
1. ویژگی الهی:
ابرار دارای یک رتبه عالی الهیاند که آن رتبه، بندگی خداست: «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً»، و این رتبه بندگی خدا را که خدای متعال در وصف بندگانش بیان فرموده، حقیقتی است که مافوقی برای آن متصور نیست. این همان رتبهای است که در تشهّد نماز، پیش از گواهی به پیامبری حضرت ختمی مرتبت، بر بندگی او شهادت داده و میگوییم: «اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله.»
2. ویژگی اعتقادی:
این رتبه عالی الهی، به ازای آن خوی پسندیده و مهذب ابرار است که بر اثر آن، طاعات، اعمال و عبادات آنان صرفا در مقام بندگی خدا قرار گرفته است و تنها برای رضای حق انجام میشود و مبرّای از هر نوع شایبه نفع است؛ به گونهای که در برابر آن، نه انتظار پاداشی در جزای عمل و طاعت خود دارند، و نه توقّع شکر و سپاس را در سر میپرورانند؛ آنچنان که او میفرماید: «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً»، و لذا وجه اللّه و رضای خدای متعال مورد نظر آنان است.
3. ویژگی رفتاری و پاداش ابرار:
صبر و شکیبایی، ویژگی خاص رفتاری ابرار است.
پاداش آنان در ازای صبری است که در طاعات، اعمال و عبادات برای رضای حق
ص: 38
تعالی تحمّل میکنند. لذا او تعالی میفرماید: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً.»
آنان در بهشت، در کمال راحتی و آسایش، بر تختهای شادیآفرین و بر متّکاهای حریر تکیه میزنند: «مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الْأَرائِکِ لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً.»
سایههای بهشت، به آنان نزدیک، و میوههای بهشتی در اختیارشان است: «وَ دانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِیلًا.»
جامهای نقرهای و ظروفی بلورین؛ بلورهای از نقره که در اندازهبندیهایی به اندازه شده، بر آنان گردش داده میشود: «وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَکْوابٍ کانَتْ قَوارِیرَا. قَوارِیرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِیراً.»
در بهشت، آنان از کاسهای مینوشند که نوشیدنی آن، ممزوج با زنجبیل است؛ آن چشمهای که سلسبیل (یعنی نوشیدنی گوارا) نامیده میشود: «وَ یُسْقَوْنَ فِیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلًا. عَیْناً فِیها تُسَمَّی سَلْسَبِیلًا.»
و پسران نوجوان همیشه و جاودان بر گرد آنان در حال پذیراییاند که چون آنان را ببینی، چنین پنداری: مرواریدهایند که به اطراف پراکنده شدهاند: «وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً.»
و هنگامی که به آنجا مینگری، نعم فراوان و ملک عظیمی را خواهی دید: «وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْکاً کَبِیراً.» (و در حالی که) بر اندام آنان، لباسهای ابریشمی ظریف بافت سبزرنگ و ابریشمی ضخیم است و (دست) آنان، با دستبندهای نقرهای مزیّن شده، و پروردگارشان به آنان شراب طهور مینوشاند: «عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً.»
(از جانب حق تعالی به آنان گفته میشود:) این (نعمتهای عظیم و فراوان) پاداشی برای شما است و سعی و تلاش شما (در طاعات، اعمال و عبادات) مقبول و مورد تقدیر است: «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً.»
ص: 39
خاتمه: اعجاز قرآن و بهرهگیریهای تربیتی
الف- اعجاز قرآن
در سوره انفطار، در آیات: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ» و «وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ»، ملاحظه میکنیم ابرار در مقابل فجّار قرار دارند. پیشتر در بررسی آیات سوره انسان، دانستیم که مطلوب ابرار در اعمال و انجام طاعات و عبادات، وجه اللّه است، در حالی که فجّار نه تنها مطلوبشان وجه اللّه نبوده، بلکه در نقطه مقابل ابرار، فرار از سخن حق و نافرمانی از طاعت او و شرک و بتپرستی را آیین خود قرار دادهاند. در وصف آنان در سوره نوح چنین میخوانیم: نوح گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به پرستش تو و به تقوا و طاعت) دعوت نمودم: «قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهاراً.» «1»
امّا دعوت من، چیزی بر آنان نیفزود جز آنکه (آنان از دعوت به سوی حق) فرار کردند: «فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِراراً.» «2»
و هر موقع، آنان را (به پرستش تو و به تقوا و طاعت) دعوت نمودم تا برای آنها مغفرت و آمرزش قرار دهی، آنان (در پاسخ به این دعوت) انگشتانشان را در گوشهایشان قرار داده و جامههای خویش را بر (سر و صورت) خود پیچیدند (تا سخن حق را نشنوند). آنان (بر نشنیدن سخن حق) پافشاری داشته، و با نوعی کبر و خود بزرگبینی (که همراه با مخالفت حق و نشنیدن سخن اوست)، تکبّر میورزند: «وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً.» «3»
بعد هم آشکارا و سپس هم علنی و هم پنهانی، آنان را (به پرستش تو و به تقوا و طاعت) دعوت نمودم: «ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً. ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً.» «4»
نوح (که برای هدایت قوم خود در طیّ مدت نهصد و پنجاه سال با روشهای
______________________________
(1). نوح/ 5.
(2). همان/ 6.
(3). همان/ 7.
(4). همان/ 9- 8. فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج1 59
ص: 40
مختلف آشکارا و نهان، آنان را به سوی حق دعوت نمود، در پاسخ، جز عدهای اندکشمار در این مدّت طولانی به او ایمان نیاورده و بقیه کسان قومش با او بنای عصیان، سرکشی و مخالفت نهادند و او اثری از ایمان را در آنها نیافت. بعد از یأس از هدایت آنان) گفت: پروردگارا! آنان از من نافرمانی کرده و از کسانی پیروی نمودهاند که مال و فرزندانشان جز زیانکاری و خسران، چیزی بر آنها نیفزوده: «قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً.» «1»
و آنان حیله بزرگی را مکر نمودند: «وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً.» «2»
و گفتند: از خدایانتان دست برندارید و (پرستش بتهای پنجگانه) ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر را رها نکنید: «وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً.» «3»
و (آنان) گروه بسیاری را به ضلالت و گمراهی کشانیدهاند، و (ای پروردگار مهربان!) ستمکاران را جز ضلالت و گمراهی چیزی بدانها نیفزا: «وَ قَدْ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلالًا.» «4»
(پروردگارا!) البتّه، اگر آنان (کافران) را زنده گذاری، بندگانت را گمراه کرده و تنها نسلی فاجر و کفّار (ناسپاس) از خود به وجود میآورند: «وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً. إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً.» «5»
نکته قابل توجّه آن است که آیاتی که کلمه فجّار و یا مشتقّاتی از آن را دربر دارند، سورههای مکّیاند. این خود بیانگر آن است که چهره کریه فجّار در پیش از اسلام مبتلا به عموم بوده و اینکه تا چه اندازه آلودگی گمراهی، آدمیان را از فطرت الهیشان منحرف نموده است. در اینجا آیاتی را که در آن، کلمه فجّار یا مشتقاتی از آن است، به ترتیب نزول آورده و یادآور میشویم که با دقّت در این آیات، دو اعجاز از قرآن مشاهده
______________________________
(1). نوح/ 21.
(2). نوح/ 22.
(3). نوح/ 23.
(4). نوح/ 24.
(5). نوح/ 27.
ص: 41
میشود: یکی آنکه آیات مربوط به فجور آدمیان، منحصر به آیات مکّی است. دوّم اینکه تعداد آیات مزبور با تعداد آیات ابرار برابر بوده و هریک شامل شش آیه است:
1. أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ. «1»
2. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها. «2»
3. أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ. «3»
4. إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً. «4»
5. وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ. «5»
6. کَلَّا إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ. «6»
ب- بهرهگیریهای تربیتی
اشاره
با تدبّر در آیات ابرار به ترتیب نزول آن، نکات و اصولی اساسی در تربیت به دست میآید که حاصل آن رهایی از ضلالت دوران جاهلیت عرب و ورود به هدایت الهی و عروج به سوی ابراریت است. این اصول بهطور فهرستوار عبارتند از:
1. ارائه غایت و عاقبت کار:
وقتی دو گروه ابرار و فجّار را نسبت به هم مقایسه مینماییم، ملاحظه میکنیم: عاقبت ابرار، نعیم، و عاقبت فجّار، جحیم است. قال تعالی: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ. وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ.» «7»
بنابراین، اصل ارائه غایت و عاقبت کار، عاملی اساسی در تربیت است تا همواره محرّکی غنیّ برای استمرار تلاش و کوشش در راستای دستیابی به هدف موجود باشد.
2. ثبت اعمال:
آنچه را که میشود در وصول به غایت و تحقّق کمال به عنوان مطلوب، عاملی اساسی در نظر گرفت، آن است که عمل و طاعات هم جنبه عینی و
______________________________
(1). عبس/ 42: مکّی، ترتیب نزول: 24.
(2). شمس/ 5: مکّی، ترتیب نزول: 26.
(3). ص/ 28: مکّی، ترتیب نزول: 38.
(4). نوح/ 27: مکّی، ترتیب نزول: 71.
(5). انفطار/ 14: مکّی، ترتیب نزول: 82.
(6). مطففین/ 7: مکّی، ترتیب نزول: 86.
(7). انفطار/ 14- 13.
ص: 42
حقیقی داشته باشد و هم مکتوب گردد. لذا خدای متعال با تأکید میفرماید: «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ.» «1»، «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ.» «2»
3. تذکّر و یادآوری غایت:
برای آنکه غایت و عاقبت کار همواره در نظر باشد، باید مجددا آن را تذکّر داده و یادآوری نمود. تا این تجدید یادآوری، سعی و کوشش را در جهت وصول به غایت نیرو داده و آن را روحی تازه بخشد و برای ادامه و استمرار آن، محرّکی غنیّ باشد. از اینرو خدای متعال بعد از بیان این غایت در سوره انفطار، آن را مجددا در سوره مطففین یادآوری فرمود: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ.» «3»
4. راهنمایی نسبت به راستای حرکت به سوی غایت:
در جریان تربیت، باید نسبت به جهت و سمت حرکت به سوی غایت و عاقبت راهنمایی صورت گیرد. بنابراین، استماع دستور برای نیل به غایت و عمل به دستورات و اوامر ارائه شده و سرانجام تقاضا و درخواست متعادل داشتن، در یافتن جهتگیری مناسب حرکت برای نیل به غایت و عاقبت کار، لازم الاجراء است. لذا خداوند متعال به زبان مؤمنان میفرماید:
«رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ.» «4»
5. تبیین غایت اصلی از غایت مشابه:
بعد از راهنمایی نسبت به راستای حرکت به سوی مطلوب، لازم است غایت مشابه از غایت اصلی، مشخص و متمایز گردد؛ زیرا محتمل است تشعشعاتی از کمال مطلوب پرتوافشانی کند و سالک طریق هم آن تشعشعات را غایت اصلی پندارد. لذا میفرماید: «لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ.» «5»
6. وصول به غایت و حصول نتیجه:
سرانجام با رعایت اصول پنجگانه فوق، کمال مطلوب و وصول به غایت اصلی محقّق خواهد شد. از علایم تحقّق آن، برخورداری
______________________________
(1). مطففین/ 7.
(2). همان/ 18.
(3). همان/ 22: مکّی، ترتیب نزول: 86.
(4). آل عمران/ 193: مدنی، ترتیب نزول: 89.
(5). همان/ 198.
ص: 43
عینی و عملی از ثمرات و نتایج آن است. لذا میفرماید: «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً.» «1»
کلمات قصار پیرامون بر و ابرار
در غرر الحکم و درر الکلم در «باب الابرار و البر» سخنانی به اقتصار از امام علی، امیر مؤمنان علیه السّلام، نقل شده که در اینجا فقط برخی از آنها نقل میشود:
1. «من شیم الأبرار، حمل النّفوس علی الإیثار.»: از خصلتهای نیکوکاران است واداشتن نفسها بر ایثار (و دیگران را بر خود مقدّم داشتن).
2. «البرّ، عمل مصلح.»: نیکویی، عملی اصلاحگر است.
3. «البرّ، عمل صالح.»: نیکویی و کار خیر، عملی پسندیده است.
4. «البرّ، غنیمة الحازم.»: نیکویی با صله و احسان، غنیمت دوراندیش است.
5. «البرّ، أعجل شیء مثوبة.»: احسان، زودرسترین چیز نسبت به پاداش است.
6. «بالبرّ یملک الحرّ.» با احسان، حتی (با دادن نان)، آزاد بنده میگردد.
7. «تعجیل البرّ، زیادة فی البرّ.» شتاب کردن در نیکی، فزاینده نیکویی است.
8. «خیر البرّ، ما وصل إلی المحتاج.»: برترین احسان آن است که به نیازمند رسد.
9. «فی کلّ برّ، شکر.»: در هر چیز خیر و نیکی، شکری است.
10. «من منع برّا، منع شکرا.»: هرکه احسانی را منع کند (مثلا احسانی را که توانایی آن را دارد، ننماید) منع شکری کند، یا از شکری منع شده است (که دیگران و یا خدا از او تشکّر نماید).
11. «من بذل برّه، انتشر ذکره.»: هرکه نیکی خود را بذل کند، یاد او (در میان مردم) پراکنده شود و شهرت یابد.
12. «من قرب برّه، بعد صیته»: هرکه نیکی و احسان او نزدیک باشد، آوازه او دور شده و به جاهای دور رسد.
______________________________
(1). انسان/ 5: مکّی، ترتیب نزول: 99.
ص: 44
13. «من أتبع الإحسان بالإحسان و احتمل جنایات الإخوان و الجیران، فقد أکمل البرّ.»: هرکه احسانی را در پی احسانی دیگر به جا آورد، و جبران جنایات برادران و همسایگان کند، پس در حقیقت برّ و نیکی را کامل گردانیده است.
14. «من أفضل البرّ، برّ الأیتام.»: از برترین نیکوییها، نیکی نمودن به یتیمان است.
15. «مع البرّ تدرّ الرّحمة.»: با نیکویی، رحمت فراوان و روان میشود.
16. «برّ الوالدین، أکبر فریضة.»: نیکی به پدر و مادر، بزرگترین فریضه است.
17. «برّوا آبائکم، یبرّکم أبناؤکم.»: به پدران خود نیکی کنید تا فرزندانتان نسبت به شما نیکی کنند.
18. «من برّ والدیه، برّه ولده.»: هرکه به پدر و مادر خود نیکی کند، فرزندش به او نیکی خواهد کرد.
19. «من بخل علیک ببشره، لم یسمح ببرّه.»: هرکه به تو از شکفتهرویی خود بخل کند، به احسان خود جود نکند.
20. «لسان البرّ، یأبی سفه الجهّال.»: زبان نیکوکار از سفاهت و سبکی نادانها باز ایستد؛ یعنی نیکی سبب میشود که نادانها نیکوکار را آزار ندهند.
21. «من کثر برّه، حمد.»: هرکه نیکوکاریش بسیار باشد، ستایش میشود.
22. «خیر البرّ، ما وصل إلی الأحرار.»: بهترین احسان آن است که به آزادگان رسد؛ یعنی به کسانی که در بند علایق نباشند.
پروردگارا! امیدواریم با عنایات خاصّ خود ما را مشمول مغفرت قرار دهی و از سر فضل و رحمت بیمنتهایت ما را با ابرار محشور فرمایی!
آمین، یا رب العالمین!