گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
فصل دوّم احسان‌



اشاره

واژه احسان دوازده بار در قرآن کریم با الفاظ: «بِإِحْسانٍ»* و «إِحْساناً»* و در هشت سوره ذکر شده است: چهار سوره مکّی و چهار سوره مدنی. در اینجا ابتدا آیات را به ترتیب مصحفی آن آورده و سپس با استناد به کتب لغت به بررسی معنای احسان می‌پردازیم.
در مرحله سوّم و چهارم، آیات مذکور را از لحاظ تفسیری و تفسیری روایی و با استفاده از کتب تفسیر علمای شیعه و اهل تسنن از زمان شیخ الشیوخ طوسی قدّس سرّه تا زمان حاضر بررسی نموده و در مرحله پنجم هم با استعانت از الطاف بیکران خدای متعال در این آیات تدبّر می‌کنیم.

1. تنظیم آیات احسان به ترتیب مصحفی آن‌

1. وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ. «1»
2. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ
______________________________
(1). بقره/ 83: مدنی.
ص: 46
وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ. «1»
3. الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ. «2»
4. وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالًا فَخُوراً. «3»
5. فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً. «4»
6. قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. «5»
7. وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. «6»
8. إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ. «7»
9. وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً. «8»
______________________________
(1). همان/ 178: مدنی.
(2). همان/ 229: مدنی.
(3). نساء/ 36: مدنی.
(4). همان/ 62: مدنی.
(5). انعام/ 151: مدنی (سوره انعام مکّی و آیه 151 آن، مدنی است).
(6). توبه/ 100: مدنی.
(7). نحل/ 90: مکّی.
(8). اسراء/ 23: مکّی.
ص: 47
10. وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ. «1»
11. هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ. «2»

2. معنای احسان‌

راغب در مفردات فرموده: گفته می‌شود احسان بر دو وجه است: یکی بخشش به غیر، و دیگری نیکویی در فعل، و آن وقتی است که علمی را نیکو بداند و یا عملی را نیکو به انجام رساند، و لذا امیر مؤمنان، علی علیه السّلام، فرمود: «الناس، ابناء ما یحسنون.»: مردم به آنچه می‌دانند و به آنچه از کارهای نیک انجام می‌دهند، منسوبند. احسان، اعم از انعام و بخشش است. قال تعالی: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ»، و قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ»، پس احسان بالاتر از عدل است؛ چرا که عدل، عبارت از بخشیدن و یا گرفتن چیزی است که بر او لازم است و احسان، بخشیدن است به بیش از آنچه بر او لازم است و دریافت کردن است به کمتر از آنچه حقّ اوست، پس احسان، زاید بر عدل است؛ چنان‌که اقدام به عدل واجب بوده، در حالی که اقدام به احسان، مستحبّ و پسندیده است. «3»
فخر الدین در مجمع البحرین فرموده: درباره قوله: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»،* از معصوم سؤال گردید که این چه نوع احسانی است؟ حضرت فرمود: «ان یحسن صحبتهما و ان لا یکلفهما ان یسألانه شیئا مما یحتاجان الیه.»: در مصاحبت با آن دو، خوش‌رو بودن و این‌که اگر از او درخواستی دارند که مورد حاجت آنان است، این درخواست بر آنها مشکل و طاقت‌فرسا ننماید. «4»
______________________________
(1). احقاف/ 15: مدنی (سوره مکّی است).
(2). رحمن/ 60: مدنی.
(3). مفردات، ص 118.
(4). مجمع البحرین، ص 503.
ص: 48
طبرسی در مجمع البیان فرموده: لفظ احسان جامع هر خیری است و استعمال آن بیشتر در بخشش مال و بذل سعی جمیل است. در معنای: «وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ» با استناد به گفته ابن عباس و مرویّ از امام صادق علیه السّلام، فرموده: یعنی در صورت امکان، آن را بدون معطلی بپردازند و به امروز و فردا موکول نکنند. «1»
نیز در معنای «إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً»، «2» فرموده: معنای آن، نیکویی نمودن برای رفع منازعه است. «3»
هم‌چنین در معنای: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»،* «4» فرموده: معنای آن: «و اوصی بالوالدین احسانا» است، و دلیل آن را یکی «حَرَّمَ» در قوله: «ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ الی آخر آیه» و نهی در «لا تَقْتُلُوا ... لا تَقْرَبُوا ...» در ذیل آیه مزبور، دانسته است. «5»
نیز در معنای: «وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ»، «6» فرموده: معنای آن تبعیت از آنان در امور خیر و دخول در اسلام و پیمودن طریق و راه آنان است. «7»
در معنای: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «8» فرموده: به معنای: «و اوصی بالوالدین احسانا» است؛ (چرا که) معنای «قضی» و «اوصی» یکی بوده و هر دو امرند. «9»
همین‌طور در معنای احسان در آیه: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ»، «10» فرموده: یعنی پاداش در برابر احسان کسی که در دنیا احسان نموده (هر خیری که انجام داده)، چیزی جز احسان در آخرت نیست. «11»
و نیز درباره نسبت معنای عدل به احسان فرموده: گفته‌اند که عدل توحید است و احسان ادای واجبات. گفته‌اند: که عدل در افعال است و احسان در اقوال؛ گفته‌اند که عدل در نصف کردن و نصف خواستن است و احسان در نصف کردن و نصف نخواستن (کمتر از نصف را خواستن). «12»
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 1، ص 265.
(2). نساء/ 62.
(3). مجمع البیان، ج 3، ص 67.
(4). انعام/ 151.
(5). مجمع البیان، ج 4، ص 382.
(6). توبه/ 100.
(7). مجمع البیان، ج 5، ص 64.
(8). اسراء/ 23.
(9). مجمع البیان، ج 6، ص 409.
(10). رحمن/ 60.
(11). مجمع البیان، ج 9، ص 208.
(12). همان، ج 6، ص 380.
ص: 49
هم‌چنین علامه طباطبایی در معنای: «تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»، «1» فرموده: تسریح، در اصل در معنای چراگاه به کار می‌رود و این اطلاق از: «سرحت الابل» اخذ شده است که به معنای آزاد گذاشتن شتر برای چریدن است. بعد برای طلاق دادن زن عاریه گرفته شده است و به معنای عدم رجوع به او در زمان عدّه و به سر بردن بدون اوست تا آنکه زمان عدّه آن زن منقضی گردد. «2»
در تفسیر نمونه به نقل از تفسیر المنار فی قوله تعالی: «أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «3» آمده است: احسان گاهی با «الی» ذکر شود و گاهی هم با «ب». در صورتی که با «الی» ذکر شود، مفهوم آن نیکی کردن است، هرچند (که) به‌طور غیر مستقیم باشد، اما هنگامی که با «ب» ذکر شود، معنای آن نیکی کردن به‌طور مستقیم و بدون واسطه است. «4»
و فی قوله تعالی: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «5» در معنای احسان آورده است: مطلق بودن احسان، هرگونه نیکی را در بر می‌گیرد و نکره بودن آن برای بیان عظمت است، و این‌که با «باء» متعدّی شده، مباشرت را بیان می‌کند؛ یعنی شخصا و بدون واسطه آنان را مورد محبّت قرار دهند، و کلمه «قضی»، مفهوم مؤکّدتری از امر دارد و آن امر و فرمان قطعی و محکم را می‌رساند. «6»

3. احسان در تفاسیر

شیخ طوسی در تبیان فی قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ»، «7» فرموده: احتمال دارد مراد از احسان صله ارحام بوده، پس احسان، عام در جمیع خلق باشد، و ایتای ذی القربی، امر به صله قرابت نبی صلّی اللّه علیه و آله، و ایشان کسانی هستند که خدای متعال در آیه:
______________________________
(1). بقره/ 229.
(2). المیزان، ج 2، ص 244.
(3). انعام/ 151.
(4). تفسیر نمونه، ج 6، ص 33.
(5). اسراء/ 23.
(6). همان، ج 12، ص 74.
(7). نحل/ 90.
ص: 50
«فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی الخ»، «1» اراده آنان را نموده است. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «3» فرموده: عامل در آن امر است؛ یعنی امر به احسان والدین می‌کند، و دلیل بر آن «حرّم ربّکم علیکم الخ الآیه» است که معنای: «اوصی بتحریمه و امر بتجنبه»، دارد. «4»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «5» فرموده: و آن احسانی را که از آنان «6» میثاق گرفت، این بود که نسبت به والدین آنچه را که براساس فرمانبرداری از آنان واجب شده، برای ایشان به جا آورد، از قبیل: کار نیکو نمودن، سخن خوب گفتن، نهایت فروتنی بر مبنای مهر و محبّت داشتن نسبت به آنان، رحمت آوردن بر آنها، رأفت آوردن نسبت به آنان و دعای خیر نمودن در حقشان و انجام دادن آنچه از جانب خدای متعال نسبت به آنان مستحب است. «7»
طبرسی در مجمع البیان فی قوله تعالی: «تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»، «8» دو قول را ذکر نموده: یکی این‌که آن طلاق (در نوبت) سوّم است و دوم آنکه ترک (همسر مطلقه) در زمان عدّه است تا معلوم گردد که عدّه به سر آمده. او این قول را روایت شده از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام و نیز از سدی و ضحاک دانسته. «9»
زمخشری در کشّاف فی قوله تعالی: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «10» فرموده: یا با احسان کردنتان به والدین به قدر توانایی و قدرت، حقیقت احسان را احسان کرده و یا باید احسان کنید. «11»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ»، «12» فرموده: و باید قاتل بدل خون را به
______________________________
(1). انفال/ 41.
(2). تبیان، ج 6، ص 419.
(3). انعام/ 151.
(4). همان، ج 4، ص 31.
(5). بقره/ 83.
(6). طبرسی در مجمع البیان، ج 1، ص 150 فرموده: «و آن احسانی را که از امت ما میثاق گرفت.»
(7). تبیان، ج 1، ص 329.
(8). بقره/ 229.
(9). مجمع البیان، ج 2، ص 329.
(10). بقره/ 83.
(11). کشّاف، ج 1، ص 293.
(12). بقره/ 178.
ص: 51
خوبی ادا نماید؛ به این‌که پرداخت را به امروز و فردا نیانداخته و حقّ او را کم ندهد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»، «2» فرموده: به آن زن مطلقه مراجعه نکند تا عدّه معلوم باشد، یا نوعی به او مراجعه نکند که با آن بخواهد زمان عدّه را بر او طولانی کرده و به او ضرر برساند، و گفته‌اند: در طهر سوّم، او را سه‌طلاقه کند. «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «4» فرموده: و به پدر و مادر، با احسان حقیقی احسان کنید. «5»
فی قوله تعالی: «إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً» «6» هم فرموده: به‌جز خوبی نه بدی را برای شما نخواسته‌ایم و به‌جز توفیق بین دو دشمن را، و مخالفت با تو و دشمنی با حکمت را اراده نکرده‌ایم؛ پس با دعایت کار ما را گشایش بده. «7»
نیز فی قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ»، «8» فرموده: عدل، همان واجب است؛ زیرا خدای متعال در آن برای بندگانش معادل نمود. پس آنچه را در آن، بر آنان واجب قرار داد، پایین‌تر از طاقتشان است و احسان مستحبّ می‌باشد و البتّه، امر به هر دو متعلق است؛ زیرا در واجب به ناچار تفریط می‌شود، پس مستحبّ آن را جبران می‌کند. «9»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «10» فرموده: به پدر و مادر با نوع حقیقی احسان، احسان کنید و یا نوع احسان نمودن شما به والدین، حقیقی است. «11»
نیز فی قوله تعالی: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ»، «12» فرموده: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ» در عمل، «إِلَّا الْإِحْسانُ» در ثواب است. هرکس نیکویی کرد، به خویش نیکویی کرد، و هرکس بدی کرده، به خودش بدی کرده. «13»
______________________________
(1). کشّاف، همان، ص 333.
(2). بقره/ 229.
(3). کشّاف، همان، ص 367- 366.
(4). نساء/ 36.
(5). کشّاف، همان، ص 526.
(6). نساء/ 62.
(7). کشّاف، همان، ص 536.
(8). نحل/ 90.
(9). کشّاف، ج 2، ص 424.
(10). اسراء/ 23.
(11). کشّاف، همان، ص 444.
(12). رحمن/ 60.
(13). کشّاف، ج 4، ص 49.
ص: 52
شبّر در تفسیرش فی قوله تعالی: «لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً الخ»، «1» فرموده: والدین را گرامی بدارید و به آنان نیکویی کنید و سزاوارتر به قدردانی و تشکّر شما، محمّد صلّی اللّه علیه و آله و علی علیه السّلام است. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ»، «3» فرموده: یعنی بدون کاستی و معطل نمودن و امروز و فردا کردن، جانی (دیه را) به عافی بپردازد. «4»
نیز فی قوله تعالی: «تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»، «5» قول دوم مجمع البیان را نقل نموده است. «6»
فی قوله تعالی: «إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً» «7» هم نظیر معنای مجمع البیان را در آیه مذکور بیان می‌کند. «8»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ»، «9» فرموده: معنای آن، پیروی از مهاجرین و انصار سابقین است که در جنگ بدر شرکت داشتند و به طرف دو قبله نماز گزاردند، یا آنان که پیش از هجرت، اسلام را اختیار کردند. «10»
نیز فی قوله تعالی: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ»، «11» فرموده: آیا جزای احسان در عمل (در زندگی دنیوی) جز پاداش احسان به ثواب (در آخرت) است؟ «12»
علامه طباطبایی در المیزان فی قوله تعالی: «أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»، «13» فرموده: مطلوب در تقیید تسریح به احسان، نفی دریافت زوج از زوجه است بعض از آنچه را که بابت مهر به او عطا نموده. «14»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً» «15» هم فرموده: نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سوگند یاد می‌کنند که محاکمه را نزد طاغوت بردیم، نه به این جهت که به آنان تمایل و رغبتی داشته باشیم، بلکه به منظور قطع مشاجره بین طرفین درگیر منازعه. «16»
______________________________
(1). بقره/ 83.
(2). تفسیر شبّر، ص 32.
(3). بقره/ 178.
(4). تفسیر شبّر، ص 69.
(5). بقره/ 229.
(6). تفسیر شبّر، ص 90.
(7). نساء/ 63.
(8). تفسیر شبّر، ص 240.
(9). توبه/ 100.
(10). تفسیر شبّر، ص 343.
(11). رحمن/ 60.
(12). تفسیر شبّر، ص 1083.
(13). بقره/ 229.
(14). المیزان، ج 2، ص 245.
(15). نساء/ 62.
(16). المیزان، ج 4، ص 430.
ص: 53
نیز فی قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ»، «1» فرموده: آن، احسان به غیر بوده و به معنای خیر رساندن یا نفع رساندن به غیر است، نه بر سبیل جزا و مقابله، بلکه خیر رساندن به غیری است که ابتدا به آن، برای خدا و تبرّعا باشد. «2»
فی قوله تعالی: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» «3» هم فرموده:
«إِحْساناً» عطف بر «وَ قَضی رَبُّکَ» است و این نشان می‌دهد که بعد از اعتقاد به توحید خدای متعال، احسان از واجب‌ترین واجبات است، و از این‌رو بعد از ذکر حکم توحید و مقدّم بر سایر احکام ذکر شده معدوده، آن را ذکر نموده است. «4»

4. احسان و تفاسیر روایی‌

سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان فی قوله تعالی: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «5» آورده است: «قال: الامام العسکری علیه السّلام: و قد قال اللّه عزّ و جلّ:" وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً". قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله:" افضل والدیکم و احقهما بشکرکم محمّد و علی"، و قال علی ابن ابی طالب علیه السّلام:" سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله یقول: انا و علی ابوا هذه الامة و لحقّنا علیهم اعظم من حق والدیهم؛ فانا ننقذهم، ان اطاعونا، من النار الی دار القرار و لنلحقهم من العبودیة بخیار الاحرار" ... (و الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة).»: امام عسگری درباره سخن خدای عزّ و جلّ: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، فرمود: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله درباره آن گفته است: محمّد و علی از پدر و مادر شما برتر هستند و به سپاسگزاری و تشکّر شما سزاوارتر از آن دواند، و علی بن ابی طالب فرموده که شنیدم پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله می‌فرمود: من و علی پدران این امّتیم و البتّه، حقّ ما بر آنان عظیم‌تر از حقّ والدینشان است؛ پس ما هستیم که آنان را از آتش سوزان به سوی خانه امن و قرار نجات می‌دهیم، و البته، ما آنان را از بند بردگی رهانیده و به مرتبه عالی حرّیت و آزادگی ملحق می‌نماییم، اگر ما را اطاعت کنند ... (و این حدیث طولانی است و ما به مقدار حاجت از آن آورده‌ایم). «6»
______________________________
(1). نحل/ 90.
(2). المیزان، ج 12، ص 354.
(3). اسراء/ 23.
(4). المیزان، ج 15، ص 83.
(5). بقره/ 83.
(6). برهان، ص 78.
ص: 54
هم‌چنین در تفسیر برهان فی قوله تعالی: «فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ»، «1» به روایت محمّد بن یعقوب با اسنادش تا حلبی آورده که او از امام صادق علیه السّلام آورده است که: «قال سألته عن قوله عزّ و جلّ:" فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ". قال: ینبغی للذی له الحق ان لا یعسر اخاه، اذا کان قد صالحه علی دیة، و ینبغی للذی علیه الحق ان لا یمطل ادائه، اذا قدر علی ما یعطیه و یودی الیه باحسان، و سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ:" فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ".* فقال هو الرجل یقبل الدیة او یعفو او یصالح، ثم یعتدی فیقتل، فله عذاب الیم کما قال اللّه عزّ و جلّ.»: درباره فرموده خدای عزّ و جلّ:
«فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ:» از امام صادق علیه السّلام سؤال نمودم. آن حضرت فرمود: برای آن‌کس که حق مخصوص اوست، سزاوار است که بر برادر دینی‌اش سخت نگیرد، وقتی کار به مصالحه بر دیه می‌کشد، و بر آن کسی که ادای حق بر عهده اوست، سزد که پرداخت دیه را به وقت‌گذرانی و امروز و فردا نمودن نیندازد، هرگاه که بر پرداخت اندازه مقرر توانا بود و ضمن پرداخت، آن را به نحو مطلوب و پسندیده بپردازد. بعد درباره فرموده خدای عزّ و جلّ: «فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ»،* سؤال نمودم. پس آن بزرگوار فرمود: آن، مردی است که دیه را قبول می‌کند یا عفو می‌نماید و یا (بر آن) مصالحه می‌کند و پس از آن به تجاوزکاری پرداخته و طرف را به قتل می‌رساند. پس بر او عذاب الیم است؛ همان‌طور که خدای عزّ و جلّ فرموده. «2»
نیز بحرانی در تفسیر برهان فی قوله تعالی: «أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»، «3» به نقل از عیاشی و او از ابی بصیر به نقل از امام صادق علیه السّلام آورده است که: «قال المراة التی لا تحل لزوجها حتی تنکح زوجه، غیر الذی یطلق ثم یراجع ثم یطلق ثم یراجع ثم یطلق الثالثة، فلا تحل له حتی تنکح
______________________________
(1). بقره/ 178.
(2). برهان، ص 111. ابن جمعه عروسی هم این حدیث را در جلد یکم تفسیر نور الثقلین، ص 157 و 158، به روایت حلبی، ابی بصیر و سماعه، در ضمن چهار روایت، نقل کرده است.
(3). بقره/ 229.
ص: 55
زوجا غیره انّ اللّه جلّ و عزّ یقول:" فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ"، و التسریح هو الطلقة الثالثة. قال: قال ابو عبد اللّه علیه السّلام فی قوله:" فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ"، «1» ههنا التطلیقة الثالثة، فان طلقها الاخیر فلا جناح ان یتراجعا بتزویج جدید. عن ابی بصیر عن ابی جعفر علیه السّلام قال: ان اللّه یقول:" الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ"، التطلیقة الثالثة.»: امام صادق علیه السّلام فرمود: آن زنی که برای شوهرش حلال نیست تا این‌که به نکاح شوهر خودش دربیاید، غیر از کسی است که او را طلاق می‌داده، سپس رجوع می‌کرده، پس از آن (دوباره) طلاق می‌داده و بعد مراجعه می‌کرده، سپس برای مرتبه سوّم زنش را طلاق می‌داده است. پس در این صورت آن زن، برای آن شوهر حلال نیست تا این‌که آن زن به ازدواج همسری دیگر درآید. این است که خدای عزّ و جلّ می‌فرماید: «فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»، و «تَسْرِیحٌ» عبارت است از طلاق سوّم.
ابی بصیر گوید که امام صادق علیه السّلام درباره سخن خدای متعال: «فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ»، «2» فرمود: همین طلاق سوّم است. پس اگر شوهر (جدید) زن او را طلاق داد، اشکالی نیست در این‌که شوهر (قبلی) اش با ازدواجی جدید به او مراجعه کند.
هم‌چنین بحرانی در تفسیر برهان خود از ابی بصیر و او از امام باقر علیه السّلام آورده است که آن بزرگوار فرمود: البتّه، خدای متعال می‌فرماید: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»، و «تسریح به احسان»، طلاق دادن بار سوّم است. «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «4» نقل کرده که عیاشی از ابی بصیر و او از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که آن بزرگوار فرمود:
«ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله احد الوالدین و علی علیه السّلام الاخر. فقلت این موضع ذلک فی کتاب اللّه؟ قال: قرأ:" وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً".»: همانا به درستی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله یکی از
______________________________
(1). همان/ 230.
(2). بقره/ 230.
(3). برهان، ص 37.
(4). نساء/ 36.
ص: 56
دو والد بوده و آن دیگری، علی علیه السّلام است؛ ابی بصیر می‌گوید به امام صادق علیه السّلام گفتم: این مطلب در کدامین جای کتاب خدای متعال نگاشته شده؟ آن حضرت در پاسخ، آیه شریفه: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» را قرائت نمود. «1»
باز ابی بصیر از امام باقر علیه السّلام درباره سخن خدای متعال: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» روایت کند که آن حضرت فرمود: «ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله احد الوالدین و علی علیه السّلام الاخر، و ذکر انها الایة التی فی النساء ...»: همانا به درستی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله یکی از والدین و دیگر از آن دو، علی علیه السّلام است و آن آیه‌ای را که در سوره نساء است، یادآور شد.
هم‌چنین ابن شهر آشوب از ابان بن تغلب و او از امام صادق علیه السّلام درباره قوله تعالی:
«بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»،* روایت کند که آن بزرگوار فرمود: «الوالدان، رسول صلّی اللّه علیه و آله و علی علیه السّلام.»:
آن دو پدر، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و علی علیه السّلام است. «2»
نیز ابن شهر آشوب از سلام جعفی، و او از امام باقر علیه السّلام، و از ابان بن تغلب، و او از امام صادق علیه السّلام، روایت کند که: آیه شریفه، درباره پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و علی علیه السّلام نازل شده است.
سپس ابن شهر آشوب افزوده: و مانند این روایت در حدیث ابن جبله آمده است. «3»
همین‌طور ابن شهر آشوب گفته است از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل شده که: «انا و علی، ابوا هذه الامة.»: من و علی دو پدر این امتیم. (بحرانی گوید:) می‌گویم: آن را صاحب فایق هم نقل کرده است. «4»
هم‌چنین ابن شهر آشوب از معصوم علیه السّلام نقل کند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «انا و علی، ابوا هذه الامة، فعلی عاق والدیه، لعنة اللّه.»: من و علی، دو پدر این امتیم. پس لعنت خدای متعال بر کسی است که عاقّ دو پدرش گردد. «5»
همین‌طور علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در بحثی روایی، بعد از بیان احادیث مذکور، می‌فرماید: آنچه را که از آن خبر داده‌اند، مربوط به بطن قرآن است؛ زیرا
______________________________
(1). برهان، ص 227.
(2). برهان، ص 227.
(3). همان.
(4). همان.
(5). همان.
ص: 57
همان‌طور که اب یا والد، مبدأ انسانی است برای وجود انسان و تربیت جسمانی او، به معلم و مربی انسان هم برای به کمال رساندنش پدر خطاب می‌شوند. پس برای مثل پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و ولی سزاوار است که برترین درود و دعا فرستاده شود؛ چون آنان برای مؤمن، پدری هستند که او توسّط آنها هدایت یافته، و آن هدایت، اقتباس از پرتو انوار علوم و معارفش است که در قیاس با آن، پدر جسمانی که شأنی جز مبدأ وجودی بودن و تربیت جسمانی ندارد، چیزی نیست. پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و ولی، دو پدری‌اند که آیات قرآنی که سفارش والدین را به اولاد کرده، بر حسب باطن قرآن، شامل آن دو است، هر چند بنا بر ظاهر آیات، آنان (یعنی پیامبر و ولی) ابوین جسمانی شمرده نمی‌شوند. «1»
نیز سید بحرانی فی قوله تعالی: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»، چنین گوید: بنا بر آنچه سدی از ابی مالک و او از ابن عباس درباره قوله تعالی: «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»، آورده، سابق این امّت، علی بن ابی طالب علیه السّلام است. «2»
مالک بن انس از ابی صالح و او از ابن عباس نقل کند که: «" وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ"، نزلت فی امیر المؤمنین، و هو اسبق الناس کلهم بالایمان، و صلّی علی القبلتین و بایع البیعتین: بیعة بدر و بیعة الرضوان، و هاجر الهجرتین مع جعفر: من مکة الی الحبشة و من الحبشة الی المدینة.»:
«وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ»، درباره امیر مؤمنان علیه السّلام نازل گردید و او پیشی گرفته بر همه مردم به ایمان است، و او بر دو قبله نماز گزارد و در دو بیعت: بیعت بدر، و بیعت رضوان، شرکت نمود و دو هجرت با جعفر انجام داد: مهاجرت از مکّه به حبشه، و از حبشه به مدینه. «3»
و فی نهج البیان عن الصادق علیه السّلام: «انها نزلت فی علی علیه السّلام و من تبعه من المهاجرین و الانصار،" وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ".» «4»
______________________________
(1). المیزان، ج 4، ص 380.
(2). برهان، ص 440.
(3). همان، ص 440.
(4). همان.
ص: 58
هم‌چنین ابن بابویه با اسنادش تا عمرو بن عثمان، در تفسیر قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ ...» «1» نقل می‌کند که درباره این سخن خدای متعال، علی، امیر مؤمنان علیه السّلام، فرمود: «فالعدل الانصاف، و الاحسان التفضل.» «2»
و نیز عیاشی از سعد اسکاف از امام باقر علیه السّلام در تفسیر قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» نقل می‌کند که حضرت فرمود: «ان اللّه یامر بالعدل و هو محمّد صلّی اللّه علیه و آله، فمن اطاعه، فقد عدل، و الاحسان علی علیه السّلام، فمن تولاه، فقد احسن و المحسن فی الجنة.»: خدای متعال امر به عدل می‌کند و آن محمّد صلّی اللّه علیه و آله است، پس هرکه او را اطاعت کند، به تحقیق عدالت ورزیده است، و احسان، علی علیه السّلام است. پس هرکه او را ولی خود بنماید، احسان نموده و محسن (هم)، اهل بهشت است. «3»
و همین‌طور در تفسیر قوله تعالی: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» در آیه: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «4» از محمّد بن یعقوب با اسنادش تا ابی ولاد حناط، روایت می‌کند که ابی ولاد گوید: از امام صادق علیه السّلام درباره سخن خدای متعال «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» سؤال نمودم که این چه نوع احسانی است؟ حضرت فرمود: «الاحسان، ان تحسن صحبتهما و لا تکلفهما ان یسألاک شیئا مما یحتاجان الیه و ان کانا مستغنیین. ا لیس اللّه عزّ و جلّ یقول:" لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ"؟» «5»
: آن احسان، این است که با آن دو نیکو مصاحبت کنی و آنان را در دشواری درخواست چیزی که بدان نیاز دارند، قرار ندهی، هرچند که آنها در بی‌نیازی باشند.
مگر خدای متعال نمی‌فرماید: هرگز به خیر و نیکی نمی‌رسید تا آنکه از آنچه مورد علاقه و محبت شماست، انفاق نمایید؟ «6»
ابن جمعه عروسی در تفسیر قوله تعالی: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ»، «7» در نور الثقلین
______________________________
(1). نحل/ 90.
(2). برهان، ص 581. ابن جمعه عروسی، این حدیث را در صفحه 77 جلد سوم نور الثقلین نقل کرده است.
(3). برهان، ص 581- نور الثقلین، ج 3، ص 80، حدیث 206.
(4). اسراء/ 23.
(5). آل عمران/ 92.
(6). برهان، ص 601.
(7). رحمن/ 60.
ص: 59
آورده که عیاشی با اسنادش تا علی بن سالم، و او می‌گوید:
شنیدم امام صادق علیه السّلام می‌فرمود: «ایة فی کتاب اللّه مسجلة: قلت: و ما هی؟ قال: قول اللّه عز و جل:" هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ". جرت فی الکافر و المؤمن و البر و الفاجر، و من صنع الیه معروف، فعلیه ان یکافی به، و لیس المکافاة ان یصنع کما صنع حتی یربی. فان صنعت کما صنع، کان له الفضل بالابتداء.»: آیه‌ای در کتاب خدای متعال (قرآن مجید) هست که ثابت، محقّق و محکم است. گفتم: آن، کدام آیه است؟ آن بزرگوار فرمود: فرموده خدای عزّ و جلّ: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ»، که آن درباره کافر و مؤمن، و نیکوکار و بدکار جاری گردد، و هرکس نسبت به او نیکی‌ای شود، بر اوست که آن را به کفایت جبران کند، و جبران نیکی به این نیست که همان گونه باشد که انجام شده، بلکه باید افزون بر آن باشد، پس اگر همان گونه باشد که انجام شده، فضل و برتری برای کسی است که نیکی را آغاز کرده است. «1»
ابن جمعه عروسی باز درباره حقّ پدر بر فرزند روایتی را از محمّد بن عیسی با اسنادش تا درست بن ابی منصور و او نیز از امام کاظم علیه السّلام نقل می‌کند که: آن بزرگوار فرمود: «سأل رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: ما حق الوالد علی الولد؟ قال: لا یسمیه باسمه، و لا یمشی بین یدیه، و لا یجلس قبله، و لا یستسب له.»: مردی از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله سؤال نمود: حقّ پدر بر فرزند چیست؟
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پاسخ داد: او را به نام صدا نزند، در راه رفتن بر او پیشی نگیرد، قبل از او ننشیند و کاری نکند که به او بد بگویند. «2»
هم‌چنین در تفسیر نمونه به نقل از روح المعانی و فی ظلال، دو حدیث ذکر شده که هم فزونی حقّ مادر نسبت به حق پدر، و هم اهمیت فوق العاده حقّ مادر، در آن تأیید شده که عینا نقل می‌گردد. در یکی از آن دو حدیث آمده است که مردی نزد رسول خدا رفت و عرض کرد: «من ابرّ؟ قال: امّک. قال: ثم من؟ قال: امّک. قال: ثم من؟ قال: امّک. قال: ثم من؟
قال: اباک.»: ای رسول خدا! به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: به مادرت. عرض کرد که: بعد
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 5، ص 185، حدیث 58.
(2). نور الثقلین، ج 3، ص 149، حدیث 133.
ص: 60
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌1 99
از او به چه کسی؟ فرمود: به مادرت. برای سوّمین بار عرض کرد: بعد از او به چه کسی؟
باز فرمود: به مادرت، و در چهارمین بار وقتی این سؤال را تکرار کرد، گفت: به پدرت. «1» در حدیث دیگر نیز آمده است که مردی مادر پیر و ناتوان خود را بر دوش گرفته بود و به طواف مشغول بود، در همین هنگام خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسید و عرض کرد: «هل ادیت حقها؟»: آیا حقّ مادرم را این‌سان ادا کرده‌ام؟ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در جواب فرمود: «لا، و لا بزفرة واحدة.»: نه، حتی یک نفس او را جبران نکرده‌ای. «2»
و نیز شیخ جلال الدین، عبد الرحمن سیوطی، در تفسیر درّ المنثور فی قوله تعالی: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»، «3» فرموده: ابو داوود، نسائی و بیهقی از ابن عباس اخراج نمودند که او گفت: «" وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ" (الی قوله:)" بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ"، و ذلک ان الرجل کان اذا طلق امرأته، فهو احق برجعتها، و ان طلقها ثلاثا، فنسخ ذلک، فقال:" الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ".» «4»
نیز در همان تفسیر آمده که ابن ابی حاتم از عبد الرحمن بن ابی لیلی اخراج نمود که او گفت: «کان الناس علی ثلاث منازل: المهاجرون الاولون، و الذین اتبعوهم باحسان، و الذین جاءوا من بعدهم یقولون: ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان. فاحسن ما یکون، ان یکون بهذه المنزلة.» «5»
همین‌طور درباره قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ»، آورده که از ابن زید اخراج نمودند که او گفت: «من بقی من اهل الاسلام الی ان تقوم الساعة.» «6»
نیز در همین تفسیر آمده که: ابن جریر و ابن ابی حاتم درباره قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» از قتاده اخراج نمودند که او گفت: «لیس من خلق حسن کان اهل الجاهلیة یعملون به و یعظمونه و یخشونه، الا امر اللّه به، و لیس من خلق سیئی کانوا یتعایرونه بینهم الا نهی اللّه عنه و قدم فیه و انما نهی عن سفاسف الاخلاق و مذامها.» «7»
______________________________
(1). روح المعانی، ج 26، ص 16.
(2). فی ظلال، ج 7، ص 415.
(3). بقره/ 229.
(4). درّ المنثور، ج 1، ص 277.
(5). همان، ج 3، ص 271.
(6). همان، ج 3، ص 271.
(7). درّ المنثور، ج 4، ص 129.
ص: 61
و نیز آورده که: ابن ابی حاتم درباره قوله تعالی: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»،* از حسن اخراج نمود که: «یقول برّا.» «1»
باز آورده که: ابن مردویه از جابر بن عبد اللّه، اخراج نمود که او گفت: «قال: رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فی هذه الایة:" هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ"، قال: هل جزاء من أنعمت علیه بالاسلام إلّا أن أدخله الجنة.» «2»

5. احسان و تدبّر در آیات‌

اشاره

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «3»

الف- تدبّر در هر آیه به ترتیب آیات مصحفی‌

1. الف- احسان عامل اصلی ظهور روحیه حق‌شناسی و تجلی‌گاه حق‌پرستی است‌

«وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً.» «4» نیکی به والدین روحیه حق‌شناسی را از طریق توجّه به واسطه هستی خود؛ یعنی والدین، در فرد ظاهر، و آن را تقویت می‌نماید. آثار وضعی آن هم عبارتند از:
1. والدین با عنایت به روحیه حق‌شناسی فرزند، ترغیب و تشویق می‌شوند تا به فعالیت و تحرّک بیشتری پرداخته و پرنشاط و با امید به آینده به محیط زندگی صفایی خاص بخشند که قهرا نیز فرزندان از ثمرات آن بهره‌مند خواهند شد؛
2. نیکی به والدین، سبب تقویت روابط عاطفی و محبّت بیشتر والدین به فرزندان خواهد شد. این نتیجه، مهمّ‌تر و جالب‌تر از نتیجه اوّل است؛
3. تأثیر متقابل روابط عاطفی خوب والدین و فرزندان نسبت به یکدیگر، سبب توسعه و رشد روحیه حق‌شناسی آنان نسبت به مبدأ هستی به صورت حق‌پرستی و پرستش خدای متعال، می‌گردد؛ بدین گونه که انتقال عاطفی مداوم فرزند و والدین،
______________________________
(1). همان، ص 171.
(2). همان، ج 6، ص 149.
(3). ص/ 83.
(4). بقره/ 83.
ص: 62
تحرّک، نشاط، صفا، و صمیمیت را در محیط خانه موجب شده و زندگی را شور و نشاطی بهشتی می‌بخشد. خوش‌بینی اعضای خانواده نسبت به یکدیگر، اعتماد و اطمینان آنان را به هم افزایش داده و امیدواری به آینده را در پی دارد. این امر، نه تنها به زندگی خرّمی می‌دهد؛ بلکه به‌طور وضعی، روحیه حق‌شناسی را رشد داده و این رشد به نوبه خود سبب می‌شود که توجّه داشتن به مبدأ هستی به صورت پرستش خدای یگانه را نیاز اساسی خویش احساس کند. این اتفاق از آن جهت است که از یک طرف زمینه آن به‌طور اساسی فراهم است: «فطرت اللّه الّتی فطر النّاس علیها» و از طرف دیگر، تذکّرات و یادآوری‌های والدین در جهت خداشناسی، توحید و پرستش خدای یگانه و لبریز بودن فوق‌العاده عواطف که در نتیجه روابط متقابل در محیط عاطفی نیک بین والدین و فرزند ایجاد شده، او را به‌طور اساسی و عمیق به سوی پرستش خدای یگانه سوق می‌دهد.
همزمان با رشد روحیه حق‌شناسی، احسان به خویشاوندان، یتیمان و واماندگان زمین‌گیر، در رفتار او نمایان خواهد شد، قوله تعالی: «وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ.»؛ زیرا روابط عاطفی والدین و فرزند که دارای ریشه‌ای بدنی و حیاتی است، اگر به‌طور صحیح رشد کند و به انجام برسد، چون چشمه زلال جوشانی خواهد بود که حاصل آن، نه تنها خرّمی و سرسبزی اطراف خود است؛ بلکه نقاط دورتر از منشأ حیاتی خویش را هم سبز و خرم خواهد نمود؛ هم‌چنین نشاطی که در فضای فرح‌بخش احسان نسبت به والدین، خویشاوندان، یتیمان و بیچارگان زمین‌گیر ایجاد می‌شود، خوش‌برخوردی، خوش‌رویی و خوش‌سخنی با مردم را آن‌چنان‌که حق تعالی فرموده:
«وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»، به ارمغان می‌آورد؛ سروری آکنده از عشق که در پرتو حق‌پرستی و پرستش خدای یگانه، ایجاد شده و او را از روی شوق و میل، به عبادت و عمل صالح وامی‌دارد: «وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ.»*
ص: 63

2. الف- احسان زنگار ناشی از جنایت را می‌زداید

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ.» «1» در این آیه، دو معیار کلی عدل و احسان، عینیّت و تحقّق خارجی یافته است؛ چنان‌که در: «الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی ، معیار کلی عدل است، اما بعد از عدل، رحمت واسعه الهی احسان را که مرتبه عالی‌تری از عدل است نیز معیار قرار داده است. تجسّم احسان در اینجا به صورت عفو از قصاص و دریافت دیه از جانی عینیّت یافته است:
«فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ.» امّا از آنجا که در ولیّ دم، ملکه اخلاقی و فضیلت گذشت از قصاص ظهور می‌نماید و جانی را عفو کرده و از روی احسان به دریافت دیه از او رضایت می‌دهد؛ سزاوار است جانی هم به او تأسّی کرده و در ازای عفوی که ولیّ دم درباره قصاص نشان داده، او هم دیه را از روی احسان و با خوبی و نیکی بپردازد. اثرات این احسان در بین دو خانواده قاتل و مقتول، بسیار است، از جمله آنکه با اعمال احسان در عفو از قصاص و رضایت به دریافت دیه، کینه‌ها، خصومت‌ها و کشمکش‌هایی که در پی آن جنایت به وجود آمده، از بین رفته و تأثیرات سوء آن جنایت و تداوم خصمانه آن برای آینده، از ریشه خشکانیده شده و به جامعه کشانده نمی‌شود.

3. الف- احسان عامل اساسی سلامت روان در هنگام طلاق‌

احسان به عنوان یک عامل اساسی موجب سلامت روان زوج و زوجه‌ای است که متارکه را بر استمرار زوجیت ترجیح می‌دهند: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ.» «2»
تسریح به احسان، حدود الهی است و هرکه از این حدود تجاوز کند، ظالم و
______________________________
(1). بقره/ 178.
(2). بقره/ 229.
ص: 64
ستمکار است: «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ.» «1» بنابراین تسریح به احسان، در نقطه مقابل و مخالف ظلم قرار دارد؛ بدین معنا که احسان در آیه شریفه جنبه عینی و حقیقی اعطا و بخشش است؛ یعنی زوج آنچه را به عنوان مهریه و یا هدیه به همسرش بخشیده: «مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً»، درصدد دریافت آن برنیاید؛ چرا که آن زن در زمانی که به زوجیت او درآمد، سرمایه‌اش را در اختیار وی گذاشت و حالا که آنها دارند از هم جدا می‌شوند، ظالمانه خواهد بود هنگامی که زن سرمایه‌اش را از دست داده، ما به ازایی مادی در اختیار نداشته باشد. این ما به ازای مادی، تعادل روانی زن را حفظ کرده و در نتیجه، او برای ادامه مطلوب زندگی‌اش در آینده، دارای سلامت روان خواهد بود. از طرف دیگر، زوج هم که همسری را انتخاب کرده و بعد از مدتی زندگی زناشویی، متارکه را به صلاح خود دانسته، برای آنکه مورد ملامت وجدانش قرار نگیرد و عامل ظلم و ستم به همسر مطلقه‌اش محسوب نشود، لازم است که مهریه او را بپردازد؛ زیرا با این پرداخت، دیگر وجدانش او را هیچ سرزنش نمی‌کند که: چرا اقدام به انتخاب همسری نمودی که حالا بعد از گذشت مدّتی زندگی زناشویی با او و پس از، از بین بردن سرمایه اولیه‌اش، داری رهایش می‌کنی؟ و این عدم مؤاخذه و ملامت وجدان در آینده، موجب سلامت روان او خواهد شد.

4. الف- احسان به عنوان احسان مبرای از هر نوع شائبه‌ای به خصوص تظاهر و ریاکاری است‌

اشاره
«وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً.» «2» این آیه هرچند با اشتمال بر:
«وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، از لحاظ عاطفی و زیربنایی، نظیر: «لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» «3» است، امّا یک نکته بسیار ظریف و معجزه‌آسا در ذیل آن برای ماهیّت احسان وجود دارد: «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالًا فَخُوراً.» مفاد این ذیل آن است که انسانی که «مختال فخور» است، احسان او یا اصلا احسان نیست و یا فاقد آن فضیلت است؛ زیرا
______________________________
(1). بقره/ 229.
(2). نساء/ 36.
(3). بقره/ 83.
ص: 65
احسان فضیلتی است که سبب کمال انسان می‌شود و احسان انسان مختال فخور، نه تنها سبب کمال او نمی‌شود، بلکه نقص او را فزونی می‌بخشد؛ چون احسانی سبب کمال می‌شود که در جهت رضای حضرت حق جلّ و علا باشد، اما احسانی که از انسان مختال فخور سرمی‌زند، در جهت رضای مختالیت و یا فخوریت اوست.

مختال فخور کیست؟
«مختال فخور» کسی است که خود را بزرگ پنداشته و بر خود فخر می‌کند و بر دیگران تکبّر و فخرفروشی می‌کند. پس او هم خود را بزرگ می‌بیند و هم این بزرگی خیالی را که در خود دیده، بر دیگران عرضه می‌کند، و این دو، مخالف و مقابل احسان‌اند. مختال فخور، با این رذیله اخلاقی که در خود دارد یا اهل احسان نیست؛ زیرا احسان فضیلتی است در مرتبه بالاتر از عدل و این در حالی است که «مختال فخور» از عدالت به دور است و یا اگر هم بخششی از او ملاحظه شود، احسان بر آن صادق نیست؛ چرا که او با این بخشش می‌خواهد یا مختال بودن را برای خود حدیث نفس نموده و با این خیال باطل دل خوش کند، و یا فخور بودن را به نمایش گذارد. ازاین‌رو با توجّه به ذیل آیه شریفه درمی‌یابیم که احسان باید بدون شایبه و به دور از هر نوع تظاهر و ریا و ناب و خالص باشد تا هم کیفیت فعل آن محبوب حضرت حق عزّ و جلّ شود و هم اثر وضعی آن، موجب تعالی اخلاقی و رشد فضایل در انسان گردد.

5. الف- احسانی که بخواهند با پشتوانه سوگند آن را اثبات کنند، احسان حقیقی نیست‌

«فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً.» «1» در آیه شریفه، مفردات مقدم بر احسان، غیر احسانی بودن احسان آنان را معلوم می‌کند؛ زیرا فعلی که مبتنی بر احسان راستین و برای رضای حق تعالی بوده و از روی ملکات عالی اخلاقی انجام گیرد، فضیلتی است که خود، مرکز نور بوده و تشعشع
______________________________
(1). نساء/ 62.
ص: 66
نورانیت آن نمایان است و نیازی به بیان ندارد، آن هم بیانی که پیچیده در سوگند باشد:
«ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً.» در نتیجه، بعد دیگری از احسان معلوم می‌شود؛ این‌که احسان راستین نیازی به بیان نداشته و فعلیت آن در تمام شؤون، نمایانگر آن است.

6. الف- تعقل در امور به عمل رنگ احسان می‌دهد

قوله تعالی: «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ.» «1» در آیه شریفه، احسان به والدین، بعد از نهی از شرک به پروردگار یکتا بیان گردیده است؛ همچنان که پیش از این گذشت، احسان به والدین، نشانه روحیه حق‌شناسی است و تقویت و تکامل و توسعه آن، موجب ظهور روحیه حق‌پرستی می‌شود که تجلّی آن، اعتقاد به توحید، پرستش خدای عزّ و جلّ و عمل به اوامر و نواهی اوست. رشد و توسعه روحیه حق‌پرستی، در پرتو اعتقاد به توحید، و عمل به اوامر و نواهی، در سایه تعقّل انجام می‌پذیرد. در این حالت است که فرد احسان خود را پرتوی از احسان و رحمت حق می‌داند، و بر آن است که رحمت واسعه حق به همه، از جمله به فرزندانش، روزی می‌رساند. ازاین‌رو، نه تنها از روی فقر و تنگدستی به فرزندان آسیبی نمی‌رساند، بلکه نسبت به آنان، عاطفه مهر و محبّت را که امری فطری و الهی است، اعمال می‌کند:
«وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ.»
علاوه بر آن، تجلّی احسان در فرد در قالب فضیلت اخلاقی راستین، با اضدادش منافات دارد؛ چنان‌که هرچه این فضیلت اخلاقی بیشتر تکامل یابد، او از اضدادش:
کشتن فرزندان، ارتکاب اعمال بد و فحشا و ارتکاب قتل نفوس، دورتر می‌گردد:
______________________________
(1). انعام/ 151.
ص: 67
«وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً»، «1» «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ»، «2» «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ.»؛ «3» زیرا احسان فضیلت اخلاقی است و کشتن فرزندان رذیلت؛ احسان فضیلت اخلاقی است و ارتکاب به اعمال ناشایست رذیلت: «وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ؛» احسان فضیلت اخلاقی است و کشتن افراد بی‌گناه رذیلت: «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ.» «4»
به‌طور کلی فضایل و رذایل دو معیار متضادند و ظهور و وسعت یکی، سبب دور شدن و محو دیگری است. اما در مورد کشتن دیگران، آنچه حق و عدل اقتضای آن را دارد و در توسعه فضایل اخلاقی در جامعه هم بدان سفارش شده، عاقلانه آن است که قاتل کشته شود. این کشتن، نه در حریم احسان، و نه در حریم ضدّ آن قرار دارد، بلکه در دایره عدالت است: «فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ»، «5» «وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً»، «6» «وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا.» «7»

7. الف- نیت الهی و پسندیده به عمل رنگ احسان می‌دهد

«وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.» «8» در این آیه شریفه تابعیت و پیروی با قید احسان بیان شده: «وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ.» این احسان، چگونه احسانی است؟ با اندکی تدبّر درمی‌یابیم که: پیشی‌گیرندگان در مهاجرت و پیشی‌گیرندگان از انصار، خود را از هر چیزی که حاکم بر محیط جاهلیت و عصبیت قبیله‌ای، اعتقادی و خرافی اعراب زمان جاهلیت بوده، رهایی داده، و با عزمی راسخ و با بصیرت و تعقّل از آن جدا شده و به نبوّت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و توحید خدای متعال و بعثت روز رستاخیز ایمان آورده‌اند. در نتیجه، در همه اعمال و نیات خود، تنها
______________________________
(1). نساء/ 29.
(2). اسراء/ 131.
(3). اسراء/ 33.
(4). انعام/ 151.
(5). بقره/ 191.
(6). توبه/ 36.
(7). بقره/ 190.
(8). توبه/ 100.
ص: 68
یک چیز را در نظر می‌گرفتند و آن رضای حق تعالی بود، آن‌هم از روی خلوص بدون هرگونه شایبه دنیوی. لذا این احسان، بعد دیگری از احسان را روشن می‌کند، و آن پیروی از مهاجرین و انصار پیشی‌گیرنده است، به‌گونه‌ای که براساس رضای حق و از روی خلوص محض باشد.

8. الف- احسان محور اصلی فضیلت‌

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ.» «1» این آیه شریفه، مراتب فضیلت اخلاقی احسان و جلوه‌هایی از آن را برشمرده است. در اینجا در قالب اثبات یا نفی به تدبّر در آن می‌پردازیم:
خدای متعال به عدالت، احسان و بخشش به خویشاوندان، امر می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی » عدالت، فضیلتی است لازم، و سبب دوام و بقای جریان امور اجتماعی و فردی می‌گردد و احسان، فضیلتی است برتر از عدالت که به آن رنگ عاطفی داده و آن را درخشان، باطراوت و زیبا می‌کند. ایتاء ذی القربی، احسان را با بخشش عینی محقّق می‌سازد. هم‌چنین احسان برای توسعه و کمال خود، باید با اضدادش مبارزه کند. از این‌روست که فحشا، منکر و بغی که از اضداد احسان است، مورد نهی خدای عزّ و جلّ قرار گرفته است: «وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ.»؛ چرا که برای تحقق آن فضایل و توسعه‌اش، باید از بروز فحشا، منکر و بغی جلوگیری نمود. سخن آخر این‌که خدای سبحان آدمی را در لسان امر به سه فضیلت:
عدل، احسان و بخشش به خویشاوندان، و در لسان نهی از سه رذیله: فحشا، منکر و بغی موعظه نموده است: «یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» که موعظه پروردگار متعال شفای سینه‌های (بیمار) همه مردم بوده و هدایت و رحمت است برای مؤمنان: «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ.» «2»
______________________________
(1). نحل/ 90.
(2). یونس/ 57.
ص: 69

9. الف- در احسان شاخص مهم و پایدار قول قرآن کریم است‌

«وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً.» «1»
خدای متعال در این آیه شریفه بعد از دستور به پرستش پروردگار یکتا، امر به احسان به والدین می‌کند: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً.» در این‌که این احسان، چه نوع احسانی است، پیش از این در روایت ابی ولاد از قول امام صادق علیه السّلام دانستیم که این احسان مصاحبت نیکو با آنان است، و این‌که اگر چیزی را خواستند، نیاز آنان برآورده شود، بی‌آنکه بر آنان سخت‌گیری گردد. لذا آنجا که برآوردن نیاز آنان مطرح می‌شود، خواه آن نیاز مربوط به برطرف نمودن حوایج مادی آنان باشد و خواه رفع نیاز مادی به همراه مراقبت و نگهداری؛ نیازی که به خاطر زمین‌گیر شدن بر اثر فرتوت شدن و پیری، بدان دچار شده‌اند، لازم است با آنان نیکو مصاحبت شود. به خصوص باید توجّه داشت که با توسّل به عنایت خدای متعال و استمداد از او و با صبر و شکیبایی باید سختی طاقت‌فرسای مراقبت از آنان را که در حال زمین‌گیر شدن‌اند را تحمّل نمود. همین‌طور باید مواظب بود که به هنگام مراقبت، سخنان تند و نیشداری از زبان خارج نشود: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ»؛ چرا که آنان در حال پیری، بسیار حساس و زود رنج‌اند: «وَ لا تَنْهَرْهُما.» این مراقبت و برآوردن حاجت باید با احتراز از منّت‌گذاری باشد: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی ، «2» بلکه مواظبت، نگهداری و رفع نیازهای آنان باید قرین با مصاحبت نیکو و سخنان خوش و دلنشین شود تا فرتوتی و زمین‌گیری را بر آنان تسلّی دهد: «وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً.»

10. الف- احسان به والدین از دیدگاه انگیزه حیات دنیوی و با توجّه به فلسفه آن، عدالت است‌

«وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَ
______________________________
(1). اسراء/ 23.
(2). بقره/ 264.
ص: 70
وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.» «1» در این آیه شریفه، بعد از آنکه به انسان توصیه شد به والدین احسان کند، فلسفه این احسان هم بیان گردیده است. مادر مستقیما و بدون واسطه، سی ماه درد و رنج بارداری، زایمان و شیر دادن فرزند را تحمّل کرده: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً.» آیا می‌توان در شرایط عادی برای تحمّل یک ساعته این درد و رنج، اجری در نظر گرفت؟ اگر تحمّل این درد و رنج با طیب خاطر و از روی محبّت، سی ماه به طول انجامد، آیا می‌توان در برابر این‌همه ایثار، پاداشی درخور برای آن در نظر گرفت؟ در پاسخ باید گفت: خیر، و لذا نقل کرده‌اند مردی که با بر دوش‌گیری مادر ناتوان خود، به طواف خانه خدا مشغول بود، با همین وضعیت، خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسید و گفت: «هل ادیت حقها.»: آیا این‌گونه، حقّ مادرم را ادا نموده‌ام؟ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «لا، و لا بزفرة واحدة.»: نه، حتی یک نفس او را هم جبران نکرده‌ای. «2»
به دنبال آن‌همه ایثار، والدین چقدر باید نسبت به فرزند خود بعد از سی ماهگی، رنج، غصه و مصیبت زندگی را در راه رشد و تربیت او بر خود هموار کنند تا او به چهل سالگی برسد: «حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً» و از لحاظ بلوغ عقلی و عقیدتی این کمال را حاصل کند که از پروردگارش بخواهد به او توفیق به جا آوردن شکر نعمت‌هایی را بدهد که به او و به والدینش عطا شده: «قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ»، و از پروردگارش بخواهد عمل صالحی را روزی او گرداند که مورد رضای اوست: «وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ»، و در زمینه روابط متقابل عاطفی والدین و فرزند از لحاظ مهر و محبت آن‌قدر غنیّ و لبریز از عاطفه محبّت شود که از پروردگارش برای جگرگوشه‌گانش دعای خیر کند: «وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی»، و در سایه روابط
______________________________
(1). احقاف/ 15.
(2). تفسیر نمونه، ج 21، ص 333، به نقل از تفسیر فی الظلال.
ص: 71
پسندیده عاطفی والدین و فرزند و رشد حق‌شناسی در جهت حق‌پرستی، به آن درجه از کمال برسد که توبه کرده و تسلیم مطلق حق گردد: «إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.»

11. الف- پاداش احسان در دنیا احسان در جهان آخرت است‌

«هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ»، «1» آیه شریفه در صدد بیان مراتب احسان در احسان مقدم و احسان تالی است. از آنجا که حقیقت احسان، بخشیدن به بیش از آنچه بر او لازم است، و یا دریافت کردن کمتر از آنچه حقّ اوست، بوده، پس در برابر احسان، لازم است بخششی انجام شود که در مرتبه عالی‌تری است، و اگر معادل باشد، دوّمی را احسان نگویند، بلکه آن را تجلّی‌گاه عدالت خوانند. لذا اگر بنا باشد کسی جزای احسان کس دیگر را با احسان پاسخ گوید، باید احسان او در مرتبه و فضلی بالاتر از احسان نخست باشد. آیه شریفه جزای احسان کسی را عنوان می‌کند که در دنیا دارای فضیلت احسان است و بیان می‌دارد که جزادهنده او خدای متعال است که در آخرت جزای حقیقی او را خواهد داد؛ چنان‌که در این جهان نیز او را به پاداش وضعی‌اش می‌رساند:
«إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»، «2» «وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»، «3» «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ»، «4» «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَةٌ.» «5»
درباره این آیه از امیر مؤمنان، علی علیه السّلام، روایت شده که «الْحُسْنی بهشت بوده و «زِیادَةٌ» هم همان دنیاست. هم‌چنین از امام باقر علیه السّلام روایت شده که «الْحُسْنی بهشت بوده و «زِیادَةٌ» نیز دنیاست؛ بدین معنا که آنچه را خدای متعال در دنیا به آنان اعطا نموده، در آخرت به حساب نمی‌آورد و در جهان آخرت، پاداش دنیا و آخرت را برای آنان جمع می‌نماید. «6»
______________________________
(1). رحمن/ 60.
(2). توبه/ 120.
(3). هود/ 115.
(4). زمر/ 10.
(5). یونس/ 26.
(6). برهان، ص 457- نور الثقلین، ج 2، ص 301.
ص: 72

ب- تدبّر در آیات به ترتیب نزول آنها

اشاره

در این قسمت، در ابتدا آیات را به ترتیب نزول آنها تنظیم می‌کنیم؛ یعنی اوّل آیاتی را که در مکّه نازل شده و بعد آیاتی را که در مدینه نازل شده، ذکر می‌نماییم و سپس در معنای احسان و کیفیت بیان آن تدبّر می‌کنیم. بعد از آن، راه و رسم آموزش فضایل اخلاقی را از لحاظ تربیتی آن، از قرآن عبرت می‌گیریم. شایان توجّه است که آیاتی نظیر آیه 151 سوره انعام و آیه 15 سوره احقاف، هرچند در میان سوره‌های مکّی قرار گرفته‌اند، امّا نزولشان در مدینه بوده و لذا از نظر ترتیب نزولی، جزء آیات مدنی محسوب می‌شوند.

1. ب- تنظیم آیات به ترتیب نزول آنها

1. وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً. «1»
2. إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ. «2»
3. قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. «3»
4. وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ. «4»
5. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ. «5»
______________________________
(1). اسراء/ 23: مکّی.
(2). نحل/ 90: مدنی.
(3). انعام/ 151: مدنی (سوره انعام مکّی و آیه 151 آن، مدنی است).
(4). بقره/ 83: مدنی.
(5). همان/ 178: مدنی.
ص: 73
6. الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ. «1»
7. وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ. «2»
8. وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالًا فَخُوراً. «3»
9. فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً. «4»
10. هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ. «5»
11. وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. «6»
در آیاتی که در بالا به ترتیب نزولشان تنظیم شده‌اند، نخست یک به یک معنای احسان را با توجه به همه آیات بررسی کرده و بعد از آن، کیفیت بیان احسان را در آنها تحقیق می‌کنیم و سرانجام هم آموزش فضایل را از کیفیت بیان احسان در قرآن فرا می‌گیریم.
______________________________
(1). همان/ 229: مدنی.
(2). احقاف/ 15: مدنی (سوره مکّی است).
(3). نساء/ 36: مدنی.
(4). همان/ 62: مدنی.
(5). رحمن/ 60: مدنی.
(6). توبه/ 100: مدنی.
ص: 74

2. ب- معنای احسان با توجّه به آیات‌

1. 2. ب- معنای اول احسان‌
معنای اوّل احسان، خوش‌برخوردی، گفتار پسندیده، احتراز از گفتار و رفتار ناپسند است نسبت به والدین به‌طور اختصاصی و درباره مردم به صورت عمومی: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ.» «1» در این معنا، احسان به پرهیز از گفتار ناپسند و رفتار نامطلوب بر احسان به گفتار پسندیده و مطلوب، ارجح است؛ زیرا در آیه کریمه: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً»، نهی از گفتار ناپسند و رفتار نامطلوب، مقدم بر امر به گفتار بزرگوارانه و پسندیده ذکر شده است.

2. 2. ب- معنای دوّم احسان‌
معنای دوّم احسان، بخشش مال است بالابتداء و بدون مقدمه به والدین و خویشاوندان مستحق به‌ویژه، و به دیگران با رعایت مراتب به‌طور عام: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ.»، «2» «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ»، «3» «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ.» «4»
در آیه کریمه 36 نساء، مستحقان بخشش به ترتیب اولویت در نه مرتبه قرار دارند:
اولویت اول: والدین هستند: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»؛* ذکر شده در هر سه آیه بالا.
اولویت دوم: خویشاوندان نزدیک (مستحق): «وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی ، «وَ ذِی الْقُرْبی ، «وَ بِذِی الْقُرْبی ؛ ذکر شده در هر سه آیه فوق.
______________________________
(1). بقره/ 83.
(2). نحل/ 90.
(3). بقره/ 83.
(4). نساء/ 36.
ص: 75
اولویت سوم: یتیمان هستند که از داشتن نعمت پدر محرومند: «وَ الْیَتامی ،* که در دو آیه 83 بقره و 36 نساء ذکر شده است.
اولویت چهارم: بیچارگان و درماندگان زمین‌گیر هستند: «وَ الْمَساکِینِ»،* که در دو آیه 83 بقره و 36 نساء از آنها یاد شده است.
اولویت پنجم: همسایگان نزدیک‌اند: «وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی ، ذکر شده در آیه 39 نساء.
اولویت ششم: همسایگان دور هستند: «وَ الْجارِ الْجُنُبِ»، ذکر شده در همان آیه قبل.
اولویت هفتم: مصاحبان و دوستان نزدیک‌اند: «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ»، که در همان آیه قبلی ذکر شده است.
اولویت هشتم: مسافرانی هستند که در سفر از لحاظ هزینه آن درمانده شده‌اند: «وَ ابْنَ السَّبِیلِ»،* که باز هم در همان آیه 36 نساء از آن یاد شده است.
اولویت نهم: بردگان (و خدمتگزاران) هستند: «أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ.»،* که باز هم در همان آیه 36 نساء از آن یاد شده است.

3. 2. ب- معنای سوّم احسان‌
احسان در این معنا، معنای وسیع نیکی نمودن به جامعه و به خویشتن را دارد و طریق آن عبارت است از:
1. نهی از ارتکاب گناهان پنهانی و پوشیده: «الْفَحْشاءِ»،
2. و نهی از ارتکاب گناهان آشکار و ظاهر: «الْمُنْکَرِ»،
3. و نهی از تجاوز و تعدّی کردن از حدّ خویش: «الْبَغْیِ»: «.. یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ...» «1»
4. نزدیک نشدن به اعمال زشت و قبیح، چه آن اعمال قبیح، آشکار و هویدا باشد و چه پنهان و ناپیدا: «وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» «2»
______________________________
(1). نحل/ 90.
(2). انعام/ 151.
ص: 76

4. 2. ب- معنای چهارم احسان‌
در یک معنای دقیق، احسان به معنای تعقّل برای احتراز از مناهی و معاصی است:
«وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ.» «1»
1. تعقّل در این‌که روزی‌دهنده، پروردگار قادر متعال است؛ اوست که روزی والدین و فرزندانش را می‌رساند و نباید والدین از روی ترس و فقر، مرتکب قتل فرزندشان شوند: «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ.» «2»
2. تعقّل نمودن در این‌که همه انسان‌ها، بنده خالق متعال بوده و همه در بندگی او یکسانند و عاقلانه نیست که بنده‌ای سبب نابودی و هلاکت بنده‌ای دیگر شود: «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ.» «3»

5. 2. ب- معنای پنجم احسان‌
احسان در معنایی ظریف، نفی نسبت احسان است به رفتاری که مصیبتی را تولید نموده و منشأ آن عدم توجّه به رضای الهی و پیروی از خواسته و میل انسان است:
«فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً.» «4»

6. 2. ب- معنای ششم احسان‌
در معنایی ویژه، احسان، پرداخت دیه از طرف جانی است به ولیّ دم، در وقت تعیین شده آن و از روی طیب خاطر: «فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ.» «5»

7. 2. ب- معنای هفتم احسان‌
در این معنا، احسان، علاقه داشتن به شکرگزاری در برابر نعم و رحمت الهی است:
______________________________
(1). انعام/ 151.
(2). انعام/ 151.
(3). انعام/ 151.
(4). نساء/ 62.
(5). بقره/ 178.
ص: 77
«قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ»، «1» «فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ.» «2»

8. 2. ب- معنای هشتم احسان‌
احسان در این معنا، بخشش آمیخته به عدالت است. این معنا، در روابط زوج و زوجه به هنگام طلاق سوّم رخ می‌دهد: «أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ.» «3» این معنا بدان جهت است که:
1. اموالی را که زوج به عنوان مهریه و هدیه به زوجه‌اش پرداخته است، نباید به هنگام طلاق سوم از او بگیرد: «وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً.» «4»
2. این حکم از حدود الهی است و نباید از آن تخلّف شود: «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها.» «5»
3. کسی که از حدود الهی تعدّی کند، ظالم است: «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ.» «6»

9. 2. ب- معنای نهم احسان‌
احسان در این معنا، تبعیت نیکو از برخی پیشگامان مهاجر و انصار است:
«وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ.»

3. ب- بیان پاداش احسان‌

نکته آخر، بحث بیان پاداش احسان است. با توجّه به آیات ذکر شده می‌توان گفت:
1. پاداش احسان چیزی به‌جز احسان نیست: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ» «7»
2. اگر احسان به صورت تبعیّت نیکو از بعضی پیشگامان مهاجر و انصار باشد، پاداش آن هم خشنودی دوجانبه بین بنده و خالق است: «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا
______________________________
(1). احقاف/ 15.
(2). بقره/ 178.
(3). همان/ 239.
(4). همان/ 229.
(5). همان.
(6). همان.
(7). رحمن/ 60.
ص: 78
عَنْهُ»، «1» و هم این‌که خدای تعالی بهشت را برای او آماده نموده است. قوله سبحانه: «وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.» «2»

4. ب- تدبّر در کیفیت بیان احسان در آیات به ترتیب نزول آنها

1. 4. ب- کیفیت بیان در آیات مکّی‌
اولا، در آیات مکّی حکم به‌طور قاطع، و امر به طرز مؤکّد است و این قاطعیت حکم و مؤکّد بودن امر، هر دو، مستقیما و بلاواسطه از جانب خدای متعال است. قوله تعالی: «وَ قَضی رَبُّکَ الخ» «3» و قوله عزّ و جلّ: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ الخ» «4»
ثانیا، موضوع حکم قاطع و موضوع امر مؤکّد به‌طور صریح و به صورت دستور العمل کلی و مشخص، تعیین شده و چنان‌که در دو آیه 23 سوره اسراء و 90 سوره نحل، احسان در آیه اول به‌طور مقید به والدین، و در آیه دوم به‌طور مطلق بیان شده است. «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً»، «5» و قوله عزّ و جلّ:
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ.» «6»

2. 4. ب- کیفیت بیان در آیات مدنی‌
در آیات مدنی مصادیق موضوع به صورت شخصی و جزئی، و متفرعات آن:
جهات منفی انحرافی، جهات مثبت و مستقیم آن و نتیجه و پاداش موضوع در صورت محقق شدن آن و یا خسران و کیفر آن در صورت مخالفت با موضوع، در مجموع آیات بیان شده است.

3. 4. ب- یک وجه کلی در کیفیت بیان آیات مقید مکّی و مدنی‌
هم در آیات مکّی و هم در آیات مدنی، قبل از بیان: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»،* امر به توحید در لسان مؤکد؛ یعنی نهی از عبادت غیر پروردگار، قوله تعالی: «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ
______________________________
(1). توبه/ 100.
(2). همان.
(3). اسراء/ 23.
(4). نحل/ 90.
(5). اسراء/ 23.
(6). نحل/ 90.
ص: 79
وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»؛ «1» همین‌طور نهی از شرک به پروردگار، قوله عزّ و جلّ: «أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «2» و نیز نهی از عبادت غیر اللّه، قوله سبحانه: «لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «3» وجود دارد، و در آیه‌ای که مخاطب آن مفعول است، ضمیر متکلّم که اشاره به اللّه (خدای یکتا) یا اشاره به رب (پروردگار یکتا) دارد، در آیه بیان شده.
قوله عزّ اسمه: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً.» «4»
و در آخرین آیه از سری آیات مقید به احسان به والدین قبل از بیان: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»،* هم امر به عبادت اللّه و هم نهی از شرک به او شده است، قوله جلّ و علا:
«وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً.» «5»

4. 4. ب- یک وجه کلی در کیفیت بیان آیات غیر مقید مکّی و مدنی‌
در ذیل آیات غیر مقید، برای تحقّق احسان به‌طور کلی، به وعظ و تذکّر، و برای مخالفت کردن به منظور عدم تحقّق موضوع جزئی و یا شخصی احسان، به انذار، و برای موافقت نمودن به جهت محقق شدن موضوع احسان، به تبشیر ختم شده است.؛ چنان‌که برای تحقّق احسان به‌طور کلی، قوله تعالی: «... یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»، «6» و برای مخالفت کردن به منظور عدم تحقق موضوع جزئی احسان به قوله عزّ و جلّ: «فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ»، «7» و برای مخالفت نمودن به منظور عدم تحقق موضوع شخصی احسان به قوله سبحانه: «.. فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»، «8» و برای موافقت نمودن به جهت محقق شدن موضوع احسان به قوله عزّ اسمه: «... وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.»، «9» ختم شده است.
______________________________
(1). اسراء/ 23: مکّی.
(2). انعام/ 151: مدنی.
(3). بقره/ 83: مدنی.
(4). احقاف/ 15: مدنی؛ در این سوره تنها این آیه مدنی است.
(5). نساء/ 36: مدنی.
(6). نحل/ 90: مکّی.
(7). بقره/ 178: مدنی.
(8). همان/ 229: مدنی.
(9). توبه/ 100: مدنی.
ص: 80

5. 4. ب- تعلیل عبادی و تعلیل حیاتی برای اجرای حکم قاطع‌
در اولین آیه مکّی در احسان مقید به والدین، حکم قاطع از جانب پروردگار صادر شده است: «وَ قَضی رَبُّکَ»، و مقدم بر احسان به والدین، نهی از عبادت غیر پروردگار، اولین موضوع در آن حکم قاطع است: «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ.» در آیات مدنی که در آن احسان، مقید به والدین است، بعد از ذکر احسان به والدین، با فصاحت و بلاغتی که خاصّ کلام اللّه مجید است، سایر مستحقان احسان که به تدریج ذکر شده‌اند، با بیانی الهی از شرک به پروردگار و از عبادت غیر او نهی شده، و در آخرین آیه از این سری آیات، امر به عبادت اللّه و نهی از شرک به او، هر دو با هم آمده است؛ قوله تعالی: «أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، «1» «لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ»، «2» «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ.» «3»
در یک آیه که مقدّم بر احسان به والدین، با ضمیر «نا»: «وَصَّیْنَا»، به «اللَّهَ» اشاره شده، بعد از توصیه به احسان به والدین، آن احسان به نحو بلیغی تعلیل حیاتی گشته که چگونه مادر برای پرورش فرزند تحمّل مصایب و مشکلات می‌نماید. قوله تعالی:
«وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.» «4»
از این تعلیل عبادی و حیاتی برمی‌آید که لازمه احسان به والدین:
اولا و در اصل: اعتقاد کامل و خالص به توحید الهی و عبادت خدای تعالی جلّ جلاله و احتراز نمودن از شریک قرار دادن در پرستش اوست؛
______________________________
(1). انعام/ 151: مدنی.
(2). بقره/ 83: مدنی.
(3). نساء/ 36: مدنی.
(4). احقاف/ 15: فقط همین آیه مدنی است.
ص: 81
و ثانیا: توجّه داشتن به مسایل و مشکلاتی است که والدین، به خصوص مادر، برای پرورش جسم و بدن فرزند در دوران اوّلیه زندگی متحمّل شده‌اند؛
و ثالثا: لازمه احسان به والدین و سایر مستحقان احسان نیز اعتقاد کامل به توحید الهی و عبادت و پرستش او جلّ جلاله و توجّه داشتن است به این‌که احدی را در عبادت و پرستش برای او شریک قرار ندهد.

4. ب- تنذیر و تبشیر تعلیلی است برای اجرای امر در فحوای وعظ و تذکّر
در صدر اولین آیه مکّی، برای انجام احسان غیر مقید در قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» امر مؤکد از جانب خدای تعالی به احسان و اموری دیگر شده و در ذیل، آیه به فحوای وعظ و تذکّر پایان گرفته است: «یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»، «1» و در آیات مدنی هم آنجا که احسان برای موضوع جزئی یا شخصی بیان شده، مخالفت و سرپیچی از آن به تنذیر، و موافقت و انجام آن به تبشیر، ختم شده است؛ قوله تعالی:
«وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ.»، «2» «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ.»، «3» «وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.» «4»
از این تعلیل برمی‌آید که برای اجرای امر و دستوری که در فحوای وعظ و ارشاد است، لازم است کیفر مخالفت در برابر عدم اجرای آن و نیز پاداش موافقت و عمل به دستور و اجرای آن، اعلام، و همراه دستور بیان شود.

5. ب- در تربیت، راه و رسم آموزش دادن فضایل اخلاقی را از قرآن عبرت می‌گیریم‌

در آموزش فضایل اخلاقی اصول نه‌گانه زیر برای به فعلیت در آمدن فضیلت اخلاقی مورد نظر ضروری است:
______________________________
(1). نحل/ 90: مکّی.
(2). بقره/ 178: مدنی.
(3). همان/ 229: مدنی.
(4). توبه/ 100: مدنی.
ص: 82
اصل اوّل، قاطعیت در بیان فضیلت و بیان عامل اصلی به فعلیت در آمدن آن و ارائه الگویی کامل در تحققش است؛ قوله تعالی: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً.» «1»
اصل دوّم، بیان فضیلت مورد نظر در عرض فضایل دیگر و توصیه أکید است به مبارزه و جلوگیری از رذایل در لسان با تأکیدی توأم با ارشاد و تذکّر؛ قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ.» «2»
اصل سوّم، تکرار در بیان فضیلت مورد نظر و عامل اصلی به فعلیت در آمدن آن در فحوای توصیه به تعقّل پیرامون توانایی‌ها و قدرتمندی‌های عامل اصلی است. قوله تعالی: «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ.» «3»
اصل چهارم، تکرار در بیان فضیلت مورد نظر و عامل اصلی به فعلیت در آمدن آن است به منظور بیان توسعه آن فضیلت در ابعاد متنوعش؛ قوله تعالی: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ.» «4»
اصل پنجم، توصیه به اجرای فضیلت مورد نظر است با تعلیل عاطفی و عقلانی از آن؛ قوله تعالی: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.» «5»
______________________________
(1). اسراء/ 23: مکّی.
(2). نحل/ 90: مکّی.
(3). انعام/ 151: این آیه مدنی است.
(4). بقره/ 83: مدنی.
(5). احقاف/ 15: این آیه مدنی است.
ص: 83
اصل ششم، باز هم تکرار در بیان فضیلت مورد نظر است توأم با تأکید همه‌جانبه در بیان عامل اصلی به فعلیت در آمدن آن فضیلت و به منظور توسعه بیشتر آن فضیلت در ابعاد متنوع‌تر از قبل؛ قوله تعالی: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالًا فَخُوراً.» «1»
اصل هفتم، ارائه یک مورد فضیلت بدلی است به سبب بی‌توجّهی به عامل اصلی در به فعلیت آوردن فضیلت واقعی؛ قوله تعالی: «فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً.» «2»
اصل هشتم، بیان مصادیق جزئی و شخصی از فضیلت مورد نظر و تهدید به تنبیه در صورت مخالفت با عدم تحقق آن است. قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ»، «3» و قوله سبحانه: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ.» «4»
اصل نهم، بیان مصداق کاملی است از فضیلت مورد نظر و تقدیر و تشویق عاطفی، عینی و واقعی عاملین آن فضیلت؛ قوله تعالی: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.» «5»
______________________________
(1). نساء/ 36: مدنی.
(2). همان/ 62: مدنی.
(3). بقره/ 178: مدنی.
(4). همان/ 229: مدنی.
(5). توبه/ 100: مدنی.
ص: 84


کلمات قصار پیرامون احسان‌

مولای موحدان، امیر مؤمنان، علی علیه السّلام، در کتاب غرر الحکم و درر الکلم در «باب الاحسان» سخنانی به اقتصار بیان فرموده که در اینجا تنها به بعضی آنها اشاره می‌شود:
1. «إتباع الإحسان بالإحسان من کمال الجود.»: احسان نمودن بعد از احسان، از تمامی بخشش است.
2. «اغتنم صنائع الإحسان و ارع ذمم الإخوان.»: غنیمت شمار احسان‌های انجام شده را، و عهدهای برادران را مراعات کن.
3. «أحسن الإحسان مواساة الإخوان.»: بهترین احسان، برابر دانستن خود با برادران است.
4. «أحقّ النّاس بالإحسان، من أحسن اللّه إلیه و بسط بالقدرة یدیه.»: سزاوارترین مردم به احسان، کسی است که خداوند نسبت به او احسان نموده و دست‌هایش به توانایی گشوده است؛ یعنی بدو توسعه در مال داده، و یا بدو جاه و اعتبار ویژه بخشیده که به آسانی چاره‌سازی نماید.
5. «إنّ إحسانک إلی من کادک من الأضداد و الحسّاد، لأغیظ علیهم من مواقع إسائتک منهم و هو داع إلی صلاحهم.»: به راستی احسان تو نسبت به دشمنان و رشک‌برانت که با تو مکر کنند، بر آنها خشم‌آورنده‌تر است بر آنان، از مواقع بدی کردن تو به آنها، و چنین کاری، آنان را به صلاحشان فرامی‌خواند؛ یعنی چنین کاری سبب ترک دشمنی و حسد آنان خواهد گردید.
6. «الإحسان محبّة.»: احسان سبب دوستی خواهد بود.
7. «الإحسان غنم.»: نیکی کردن به مردم، غنیمت و نفع است.
8. «الإحسان رأس الفضل.»: احسان، در رأس برتری است.
9. «الإسائة یمحاها الإحسان.»: بدی را، احسان محو و نابود خواهد کرد.
10. «الفضل مع الإحسان.»: برتری و فزونی مرتبه، با احسان و نیکویی به مردم است.
11. «الإحسان زخر، و الکریم من حازه.»: احسان، ذخیره است و کریم و بزرگوار کسی است که آن را نگهداری کند.
ص: 85
12. «الجزاء علی الإحسان بالإسائة کفران.»: پاداش دادن احسان را به بدی، کفران نعمت یا به منزله کفر به خدای بزرگ است.
13. «الإحسان إلی المسیی‌ء، أحسن الفضل.»: احسان کردن به گناهکار و عفو او، نیکوترین فضیلت است.
14. «الإحسان إلی المسیی‌ء، یستصلح العدوّ.»: احسان کردن به گناهکار و کسی که به انسان بدی کرده، دشمن را به صلاح آورده و سبب می‌شود که دیگر دشمنی نکند.
15. «إذا أحسنت علی اللّئیم، و ترک بإحسانک إلیه.»: هرگاه بر لئیم (بخیل یا ناکس)، احسان نمایی، به خاطر احسانت نسبت به او، به تو مکروهی رساند.
16. «بالإحسان تملک القلوب.»: به سبب احسان، دل‌ها بنده شده و به تملّک درآیند.
17. «بالإحسان تملک الأحرار.»: با احسان، آزادگان بنده می‌شوند.
18. «بالإحسان و تغمّد الذّنوب بالغفران، یعظم المجد.»: با احسان و پوشیدگی گناهان با عفو و بخشش، مجد و بزرگی، عظمت پیدا می‌کند.
19. «بالإحسان تسترقّ الرّقاب.»: با احسان بندگان نهان به بندگی درآیند؛ یعنی با احسان بندگان از بندگی نخست رها شوند و به بندگی جدیدی؛ در فرمان احسان‌کننده خود درآیند.
20. «تمام الإحسان، ترک المنّ به.»: تمام احسان، ترک منّت به آن است.
21. «جمال الإحسان، ترک الإمتنان.»: زیبایی احسان، ترک منّت است.
22. «جحود الإحسان، یجدو علی قبح الإمتنان.»: انکار احسان به این‌که کسی بگوید به من احسانی نشده، آدمی را به زشتی منّت نهادن می‌خواند؛ بدین گونه که احسان‌کننده، احسانش را به زبان آورد و در نتیجه منّت نهاده شود.
23. «جحود الإحسان، یوجب الحرمان.»: انکار احسان، موجب محرومیت خواهد شد؛ یعنی باعث می‌شود که احسان‌کننده دیگر احسان ننماید.
24. «رأس الإحسان، الإحسان إلی المؤمنین.»: بالاترین احسان، احسان کردن به مؤمنان است.
ص: 86
25. «رأس الإیمان، الإحسان إلی النّاس.»: نقطه برتر ایمان (و عمده آثار آن) احسان کردن به مردم است.
26. «صنائع الإحسان، من فضائل الإنسان.»: انجام دادن احسان، از برتری‌های آدمی است.
27. «علیک بالإحسان؛ فإنّه أفضل زراعة و أربح بضاعة.»: بر تو باد به احسان؛ زیرا که آن، افزون‌ترین زراعت و سودبخش‌ترین سرمایه است.
28. «قدم إحسانک، تغنم»: احسانت را پیش انداز، (چه درباره آخرت و چه درباره مردم) تا نفع عمده و غنیمت ببری.
29. «کلّ معروف، احسان.»: هر معروفی احسان است؛ اگرچه خیلی کم باشد.
30. «من کتم الإحسان، عوقب بالحرمان.»: هرکه احسانی را بپوشاند (چه از طرف خدا باشد و چه از ناحیه خلق)، به محرومیت جزا داده می‌شود.
31. «من قابل الإحسان بأفضل منه، فقد جازاه.»: هرکه احسان را، به افزون‌تر از آن (یا با شکر و یا با احسانی بالاتر) پاسخ دهد. پس در حقیقت، آن را تلافی کرده و پاداش آن را داده است.
32. «من کثر إحسانه، کثر خدمه و أعوانه.»: هرکه احسانش بسیار شود، خدمتگزاران و یارانش بسیار گردد.
33. «من کافی الإحسان بالإسائة، فقد برئ من المرّوة.»: هرکه احسان و نیکی را، به بدی تلافی کند، پس در حقیقت از مروّت، عاری و بریّ شده است.
34. «من قضی ما أسلف من الإحسان، فهو کامل الحرّیّة.»: هرکه پاسخ دهد احسانی را که بدو در گذشته انجام گرفته (و درصدد تلافی آن باشد)، پس او آزادگی کامل دارد.
35. «من أفضل الإحسان، الإحسان إلی الأبرار.»: از برترین احسان‌ها، احسان کردن به نیکوکاران است.
خدایا! تو را به فضل بی‌منتهایت سوگند می‌دهیم که توفیق تقویت ملکه احسان را در شؤون مختلف به ما تفضّل فرمایی.
آمین، یا رب العالمین!