گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
فصل سوم اخاء



اشاره

کلمه اخاء و مشتقات آن 82 بار در قرآن کریم ذکر شده است که ما در اینجا تنها به شرح و تحقیق دو کلمه «إخوانهم» و «أخی» که هریک هفت بار در قرآن مجید ذکر شده می‌پردازیم.
در مرحله نخست، آیاتی را که در آن دو کلمه «إخوانهم» و «أخی» وجود دارد، به ترتیب مصحف تنظیم کرده و پس از آن، معنای لغوی و اصطلاحی اخ را بررسی خواهیم نمود، و سپس تحقیق درباره آن دو کلمه را، از تفاسیر علمای شیعی و اهل تسنن پی می‌گیریم. در مرحله چهارم هم آنها را از دیدگاه تفاسیر روایی شیعه و سنی بررسی می‌کنیم و سرانجام هم آیات مذکور را در دو قسمت: اول به ترتیب مصحفی آن، و سپس به ترتیب نزولی‌اش، تنظیم نموده و تدبّر می‌نماییم.

1. تنظیم آیات به ترتیب مصحفی آنها

1. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّی لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ. «1»
______________________________
(1). آل عمران/ 156: مدنی.
ص: 88
2. الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. «1»
3. قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ. «2»
4. فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ. «3»
5. وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. «4»
6. قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ. «5»
7. وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ. «6»
8. قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. «7»
9. وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی. «8»
10. وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ. «9»
11. قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا. «10»
12. إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ. «11»
13. لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ
______________________________
(1). همان/ 168: مدنی.
(2). مائده/ 25: مدنی.
(3). مائده/ 31: مدنی.
(4). انعام/ 87: مکّی.
(5). اعراف/ 151: مکّی.
(6). همان/ 202: مکّی.
(7). یوسف/ 90: مکّی.
(8). طه/ 30: مکّی.
(9). قصص/ 34: مکّی.
(10). احزاب/ 18: مدنی.
(11). ص/ 23: مکّی.
ص: 89
بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. «1»
14. أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ. «2»

2. معنای اخاء

راغب در مفردات گوید: اخ در اصل، اخو باشد و آن، مشارکت دیگری است در ولادت از دو طرف، یا از یک طرف، و یا از طریق رضاع (شیر خوردن)، و از آنجا برای مشارکی به غیر آن در قبیله یا در دین یا در صنعت یا در معامله یا در دوستی و محبت زیاد و مانند آن در این‌گونه مناسبات، عاریه شده است: قوله تعالی: «لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ.»؛ برای مشارکتشان در کفر، و قال تعالی: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»، و قال: «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً»، و قوله تعالی: «إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ»، آگاهی است بر انتفای مخالفت میان آنان، و فی قوله: «أَخا عادٍ» اخا نامیده شده، به لحاظ آگاهی بر این‌که شفقت و مهربانی او بر آنان از نوع شفقت و مهربانی برادر نسبت به برادرش بوده و بر این مبناست قوله: «وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ»، «وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ»، «وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ.» «3»
فخر الدین در مجمع البحرین فرموده که: شیخ ابو علی گفته است: «وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّی لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ الی آخر الایه.»:
از برای برادرانشان گفتند، و لام «لِیَجْعَلَ» برای عاقبت است، و قوله: «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ»، مراد از اخوان، شباهت داشتن و هم‌شکل شدن است؛ زیرا مراد از
______________________________
(1). مجادله/ 22: مدنی.
(2). حشر/ 11: مدنی.
(3). مفردات راغب، ص 8.
ص: 90
اخوت در جایی که در غیر ولادت باشد، هم‌شکل شدن، همانند شدن و در کاری هماهنگی داشتن است. در حدیث آمده: «المؤمن اخو المؤمن لابیه و امه»، و معنای آن همچنان که در حدیث سلیمان جعفری از ابو الحسن علیه السّلام آمده، چنین است: «قال یا سلیمان! ان اللّه خلق المؤمنین من نوره و صبغهم برحمة و اخذ میثاقهم لنا بالولایة، فالمومن اخو المؤمن لابیه و امه، و ابوه النور، و امه الرحمة.»: ای سلیمان! البتّه، خدای متعال مومنین را از نور خودش آفرید و آنان را با رحمتی رنگ‌آمیزی نمود و از آنان بر ولایت ما پیمان گرفت، پس مومن برادر مومن است به خاطر پدر و مادرش؛ پدر او نور است و مادرش نیز آن رحمت. «1»
شیخ طوسی در تبیان و طبرسی در مجمع البیان، فی قوله: «وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّی لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ»، «2» از قول ابی علی جبایی گفته‌اند: «فیکون لام العاقبة»، و مراد از آن، لام «لِیَجْعَلَ» است. «3»
علامه طباطبایی در المیزان فی قوله تعالی: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»، «4» فرموده: اخوان و اخوه، جمع اخ است، و اخوت، اشتراک در انتساب به پدر بوده و در آن توسعه می‌یابد. بنابراین در مشترکین در اعتقاد یا دوستی و مانند آن استعمال می‌شود. اخوت بیشتر در مشترکین در نسبت به پدر، به کار می‌رود و اخوان در مشترکین در اعتقاد و مانند آن کاربرد دارد. «5»

3. اخاء در تفاسیر

شیخ طوسی در تبیان، و طبرسی در مجمع البیان فی قوله تعالی: «وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا»، «6» و قوله: «الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا»، «7» فرموده‌اند: «لِإِخْوانِهِمْ»، در آیات
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 4.
(2). آل عمران/ 156.
(3). تبیان، ج 3، ص 27- مجمع البیان، ج 2، ص 525.
(4). حشر/ 11.
(5). المیزان، ج 19، ص 244.
(6). آل عمران/ 156.
(7). همان/ 168.
ص: 91
مذکور برادران نسبی هستند نه برادران دینی، و آنان عبد اللّه بن ابی و یاران او در جنگ احد بودند. «1»
و شبّر هم در تفسیرش ذیل آیات مذکور فرموده: برادری‌شان در نسب بوده یا در مذهب. «2»
تفاسیر بر این قول متفقند که: مراد از اخ فی قوله: «إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی»، «3» هارون، برادر والدینی موسی علیه السّلام است.
هم‌چنین تفاسیر بر این قول اتفاق نظر دارند که: مراد از اخ فی قوله: «فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی»، «4» هابیل، برادر والدینی قابیل، است.
و نیز شبّر در تفسیرش فی قوله: «وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ ...»، «5» فرموده: لازم است «إِخْوانِهِمْ» والدینی باشند. «6»
همین‌طور تفاسیر جملگی بر آنند که مراد از اخ فی قوله: «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی ...»، «7» هارون، برادر موسی علیه السّلام، است.
شیخ طوسی هم در تبیان فی قوله: «وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ»، «8» فرموده: مراد از اخوان، برادران شیاطین از کافران‌اند که آنان را در گمراهی و ارتکاب معاصی فزونی داده و آن‌گونه از اعمال را در نظر آنان زینت می‌دهند. «9»
طبرسی در مجمع البیان، مراد از اخوان را برادران مشرکان از شیاطین جن و انس دانسته «10»، و شبّر هم در تفسیر اخوان در آیه مذکور «11»، آن را به معنای برادران شیاطین از کفار یا برادران کفار از شیاطین دانسته است. «12»
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 2، ص 534- تبیان، ج 3، ص 45.
(2). تفسیر شبّر، ص 164.
(3). مائده/ 25.
(4). مائده/ 31.
(5). انعام/ 87.
(6). تفسیر شبّر، ص 309.
(7). اعراف/ 151.
(8). همان/ 202.
(9). تبیان، ج 5، ص 65.
(10). مجمع البیان، ج 4، ص 154.
(11). اعراف/ 202.
(12). تفسیر شبّر، ص 383.
ص: 92
شیخ طوسی نیز در تبیان فرموده: مراد از اخ فی قوله: «قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی»، «1» ابن یامین، برادر پدری و مادری یوسف علیه السّلام، است. «2»
طبرسی در مجمع البیان فی قوله: «هارُونَ أَخِی.»، «3» هارون را برادر پدری و مادری موسی علیه السّلام دانسته که در مصر ساکن بودند. «4»
شیخ طوسی در تبیان فی قوله: «وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا»، «5» درباره اخوان، فرموده: مثل آنان که در بین منافقین بودند، برادرانشان را به دست کشیدن از جهاد، انصراف از آن و سرگرم شدن به کارهای خویش فرا می‌خوانند. «6»
طبرسی در مجمع البیان فرموده: یعنی یهود به برادران منافقشان گفتند: به طرف ما بیایید و محمّد صلّی اللّه علیه و آله را رها کنید، و نیز گفته است: قایلان، همان منافقان هستند که به برادرانشان درباره تضعیف مسلمین گفتند: جنگ نکنید و در کار محمّد صلّی اللّه علیه و آله خلل وارد کنید، که ما بر هلاک شما خایفیم. «7»
شیخ طوسی هم در تبیان، مراد از اخ را فی قوله: «إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً»، «8» چنین دانسته است: برادر من است در دین من و آیین من. «9»
شبّر در تفسیر خود نیز مراد از اخ در آیه مذکور را گفته: برادر است در دین من یا برادر است در شرکت. «10»
شیخ طوسی در تبیان فی قوله تعالی: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»، «11» فرموده: آیا نمی‌نگری آن کسانی که اظهار ایمان می‌کنند و در باطن کافرند، به برادرانشان در کفر از اهل کتاب (یهود بنی نضیر) می‌گویند ...؟ «12»
______________________________
(1). یوسف/ 90.
(2). تبیان، ج 6، ص 189.
(3). طه/ 30.
(4). مجمع البیان، ج 7، ص 9.
(5). احزاب/ 18.
(6). تبیان، ج 8، ص 294.
(7). مجمع البیان، ج 8، ص 348.
(8). ص/ 23.
(9). تبیان، ج 8، ص 505.
(10). تفسیر شبّر، ص 933.
(11). حشر/ 11.
(12). تبیان، ج 9، ص 566.
ص: 93
شبّر نیز در تفسیرش در این‌باره فرموده: یعنی برادران در کفر. «1»
علامه طباطبایی در المیزان فی قوله تعالی: «لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ»، «2» فرموده: مراد از «کَالَّذِینَ کَفَرُوا» همچنان که ظاهر لفظ است، همان کافران‌اند، نه منافقان؛ چرا که منشأ این قول کفر است، پس واجب است که منسوب به کافران باشد. «3»
نیز فی قوله: «الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ»، «4» گفته است: برادران آنان در نسب، همان‌هایند که در جنگ شرکت داشتند. «5»
فی قوله تعالی: «وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» «6» هم فرموده: مراد بیان اتصال سلسله هدایت است؛ آنجا که باقیمانده‌ها به وسیله پدر یا فرزند یا برادر، به مذکورین انتقال پیدا می‌کنند. «7»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ»، «8» فرموده:
«إِخْوانُهُمْ»، اخوان مشرکین اراده شده است و آنها شیاطین‌اند؛ همچنان که فرمود: «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ.» «9» «10»
نیز فی قوله تعالی: «أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی»، «11» فرموده: و یوسف اخ را به خودش ملحق نمود و حال آنکه نه برادرانش نسبت به این مسأله سؤال نموده بودند و نه نسبت به آن جهل داشتند، و آن الحاق، به این جهت بود تا از منّتی که خدای تعالی بر آن دو (یوسف و برادرش) نهاده و هر دو (به خاطر آن) مورد حسادت برادران قرار گرفته بودند، به آنان خبر بدهد، و آن، سبب منّت الهی بر حسب ظاهر اسباب بود که: «إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ.» «12»
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 1108.
(2). آل عمران/ 156.
(3). المیزان، ج 4، ص 56.
(4). آل عمران/ 168.
(5). المیزان، ج 4، ص 62.
(6). انعام/ 87.
(7). همان، ج 7، ص 259.
(8). اعراف/ 202.
(9). اسراء/ 27.
(10). همان، ج 8، ص 398.
(11). یوسف/ 90.
(12). همان، ج 11، ص 260.
ص: 94
و نیز فی قوله تعالی: «إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً الخ» «1»، فرموده: «هذا أَخِی»، سخنی است برای آن فردی که از یکی از دو فرقه است و به فرقه دیگر با: «هذا أَخِی» اشاره می‌کند. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ الخ» «3»، فرموده: آیه کنایه است از این‌که ایمان راستین به خدای متعال و به روز قیامت با دوستی کفار و دشمنان دین جمع نمی‌شود و لو این‌که اسبابی از مودّت، نظیر: پدری، فرزندی، برادری و سایر اقسام قرابت در بین اهل ایمان و معاندین دین فراهم باشد. «4»
همین‌طور فی قوله تعالی: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»، «5» فرموده: مراد به «الَّذِینَ نافَقُوا»، عبد اللّه بن ابی و یاران او هستند و مراد از «لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»، یهود بنی نضیراند. «6»
زمخشری در تفسیر کشّاف در معنای اخوان فی قوله: «وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ»، «7» فرموده: به خاطر برادرشان، و اخوت را به معنای اتفاق در جنس یا نسب گفته است. «8»
نیز فی قوله: «الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ»، «9» فرموده: به خاطر برادرانشان که از جنس منافقین بوده و در جنگ احد کشته شدند یا به جهت برادرانشان در نسب. «10»
هم‌چنین فی قوله: «وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ»، «11» گفته: برادران شیاطین که متقین نیستند، آنان را در گمراهی امداد و کمک می‌کنند. «12»
نیز فی قوله: «قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا»، «13» فرموده:
______________________________
(1). ص/ 23.
(2). همان، ج 17، ص 202.
(3). مجادله/ 22.
(4). المیزان، ج 19، ص 226.
(5). حشر/ 11.
(6). المیزان، ج 19، ص 244.
(7). آل عمران/ 154.
(8). کشّاف، ج 1، ص 478.
(9). آل عمران/ 168.
(10). کشّاف، ج 1، ص 478.
(11). اعراف/ 202.
(12). کشّاف، ج 2، ص 139.
(13). احزاب/ 18.
ص: 95
می‌گفتند «لِإِخْوانِهِمْ» از ساکنان مدینه از انصار رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله که: محمّد و یارانش را به‌جز خوره سر نبود، و اگر گوشتی بود، ابو سفیان و یارانش می‌خوردند و آنان را خالی می‌کردند. «1»
همین‌طور فی قوله: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»، «2» فرموده: «لِإِخْوانِهِمُ» برای آنکه در بین آنان، برادری از روی کفر بود، برای این‌که با آنها که کافر بودند، دوستی و برادری می‌کردند، و در نهانی، با آنان، و علیه مومنان بودند. «3»
در معنای اخی فی قوله: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی»، «4» فرموده:
اگر بگویی با این‌که از یوسف درباره خودش سؤال کردند، چرا او از خودش و از برادرش به آنان پاسخ داد، با این‌که برادر او برای آنان معلوم بود؟ گویم: زیرا در ذکر برادرش، بیان است برای آنچه از آن سؤال نمودند. «5»
فی قوله: «إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً» «6» هم گفته است: «أخی» بدل از «هذا» یا خبر برای «إنّ» است و مراد برادر دینی است یا برادر در دوستی، انس و الفت یا برادر شرکت و اختلاط است. «7»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ»، «8» فرموده:
اخوان کنایه از شیاطین است و ضمیر «هم» به مشرکان و گناهکاران بازمی‌گردد؛ چنان‌که در آیه 27 اسراء می‌خوانیم: «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ.»:
تبذیرکنندگان برادران شیاطینند. «9»
نیز فی قوله تعالی: «هارُونَ أَخِی»، «10» فرموده: هارون طبق نقل بعضی از مفسران، برادر بزرگ‌تر موسی بود و سه سال با او فاصله سنی داشت؛ قامتی بلند و رسا و زبانی گویا و
______________________________
(1). کشّاف، ج 3، ص 255.
(2). حشر/ 11.
(3). کشّاف، ج 4، ص 85.
(4). یوسف/ 90.
(5). همان، ج 2، ص 342.
(6). ص/ 23.
(7). همان، ج 3، ص 369- 368.
(8). اعراف/ 202.
(9). تفسیر نمونه، ج 7، ص 67.
(10). طه/ 30.
ص: 96
درک عالی داشت؛ سه سال قبل از وفات موسی دنیا را ترک گفت (به نقل از مجمع البیان).
او از پیامبران مرسل بود؛ چنان‌که در آیه 45 سوره مومنون می‌خوانیم: «ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسی وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ»، و نیز دارای نور و روشنایی باطنی و وسیله تشخیص حق از باطل بود؛ چنان‌که در آیه 48 سوره انبیاء می‌خوانیم: «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً.» بالاخره او پیامبری بود که خداوند (او را) از باب رحمتش، به موسی بخشید: «وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا»، «1» او دوش به دوش برادرش موسی علیه السّلام در انجام این رسالت سنگین تلاش می‌کرد. «2»
جویباری در تفسیر بصائر در تفسیر اخ فی قوله تعالی: «إِنَّ هذا أَخِی ...»، «3» فرموده:
مفسرین (دراین‌باره) شش قول مختلف را ذکر نموده‌اند. او بعد از نقل آن اقوال، نظریه عبد اللّه بن مسعود را که مراد از اخ در اینجا برادر در دین و طریقت است، ازآن‌رو که جمهور محققین از مفسران هم این رأی را برگزیده‌اند، تأیید کرده است. «4»
فی قوله تعالی: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»، «5» درباره برادری منافقین نسبت به کافرین، سه قول را ذکر فرموده و سپس درباره قول مناسب‌تر چنین می‌فرماید: از برادری آنان، برادری‌شان در کفر و ضلالت اراده شده؛ زیرا یهود و منافقین در عمومیت کفر و ضلالت مشترکند و از جمله منافقین، عبد اللّه بن ابی، عبد اللّه بن نبتل و رفاعة بن زید از انصار بودند و غیر آنان از کسانی که منافق‌گونه پنهانی پشتیبانی یهود می‌کردند، برادر آنان در کفر بودند. «6»

4. اخاء در تفاسیر روایی‌

اشاره

سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان فی قوله تعالی: «قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی»، «7» حدیثی را ذکر نموده که ما در اینجا تنها ترجمه و ملخّص آن را بیان می‌کنیم:
______________________________
(1). مریم/ 53.
(2). تفسیر نمونه، ج 13، ص 189.
(3). ص/ 23.
(4). بصائر، ج 34، ص 920.
(5). حشر/ 11.
(6). همان، ج 45، ص 101.
(7). مائده/ 25.
ص: 97
علی بن ابراهیم با اسنادش تا محمّد بن مسلم، و او گوید: به امام باقر علیه السّلام گفتم: آیا هارون برادر پدری و مادری موسی بود؟ آن بزرگوار فرمود: آری، «اما تسمع یقول:" یبنومّ لا تأخذ بلحیتی و لا برأسی".»: آیا نشنیدی که (هارون به موسی) می‌گوید: ای پسر مادرم! (موهای) ریش و (موهای) سرم را نگیر. گفتم: کدامیک از آن دو از لحاظ سن بزرگ‌تر بودند؟ آن بزرگوار فرمود: هارون. گفتم: آیا وحی بر هردوی آنان نازل می‌شد؟ فرمود: وحی بر موسی نازل می‌گردید و موسی به هارون وحی را می‌گفت. گفتم: درباره احکام، قضا، امر و نهی درباره آن دو نفر به من خبر بدهید. آن بزرگوار فرمود: موسی با پروردگارش مناجات می‌نمود و علم را می‌نوشت و در میان بنی اسرائیل به قضاوت می‌پرداخت، و هارون زمانی که موسی در غیبت از قومش، برای مناجات به سر می‌برد، جانشین او بود. گفتم کدامیک قبل از دیگری بدرود حیات گفت؟ فرمود: هارون پیش از موسی رحلت کرد و هر دو در تیه وفات یافتند. گفتم: آیا برای موسی فرزندی بود؟ فرمود: خیر. فرزند برای هارون و فرزندان او بود. «1»
ابن جمعه عروسی در تفسیر نور الثقلین فی قوله تعالی: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی»، «2» از کتاب کمال الدین و تمام النعمه، حدیثی را ذکر می‌کند که ما در اینجا تنها ترجمه آن را بیان می‌کنیم: سدیر گوید: شنیدم ابا عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، می‌فرمود: «فی القائم شبه من یوسف علیه السّلام.»: در حضرت قائم مشابهتی با یوسف علیه السّلام است.
گفتم: گویا می‌خواهید خبری را از او یا درباره غیبت او برایم بفرمایید؟ پس آن حضرت برایم فرمود: آنچه را این امت از آن (مسأله غیبت) انکار می‌کنند، شباهتی به خنازیر؛ یعنی درد گلو، دارد؟ برادران یوسف علیه السّلام، نوادگان و فرزندان پیامبران بودند که یوسف علیه السّلام را اجیر کردند و او را فروختند، و آنان برادر او بودند و او برادر آنان بود، پس او را نشناختند تا خود او برای آنان گفت: «أَنَا یُوسُفُ ...»، بنابراین، آنچه را این امت انکار
______________________________
(1). برهان، ص 279. ابن جمعه عروسی قسمت آخر این حدیث را در نور الثقلین، ج 1، ص 608، حدیث 118، آورده است.
(2). یوسف/ 90.
ص: 98
می‌کند، چیزی است که خدای عزّ و جلّ زمانی از زمان‌ها آن را اراده می‌کند تا حجّتش را ظاهر و آشکار نماید. البتّه، یوسف علیه السّلام پادشاه مصر بود و فاصله مکانی بین او و پدرش، هجده روز طیّ طریق بود و اگر خدای عزّ و جلّ اراده می‌نمود به این‌که مکان او را بشناساند، بر این کار قدرت داشت، و خدای متعال به هنگام بشارت، یعقوب علیه السّلام و فرزندانش را از این مسیر که از بادیه (محلّ سکنای آنان) تا مصر بود، نه‌روزه سیر داد.
پس این امت با انکار چیزی را که خدای عزّ و جلّ با حجّتش انجام می‌دهد، آن چیزی را که او با یوسف علیه السّلام انجام داد، منکر می‌شود. آن بزرگوار، در بازارهای آنان سیر نموده و مشکلات و حاجات آنان را برآورده می‌کند، در حالی که او را نمی‌شناسند تا زمانی که خدای عزّ و جلّ اذن دهد که او خود را به آنان معرفی نماید؛ همچنان که به یوسف علیه السّلام اذن داد تا برای آنان بگوید: «هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ. قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی.» «1»
باز ابن جمعه عروسی در نور الثقلین فی قوله تعالی: «وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی»، «2» حدیثی را به نقل از مجمع البیان چنین بیان می‌کند: ابن عباس از ابی ذر غفاری نقل کند که ابی ذر گفت: روزی از روزها، نماز ظهر را با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به جا آوردم، پس سایلی در آن مسجد سؤال نمود و هیچ‌کس به او چیزی اعطا نکرد، پس آن سایل دستش را به طرف آسمان بلند نمود و گفت: خدایا! من در مسجد پیامبر خدا سؤال نمودم و کسی به من چیزی اعطا نکرد، و علی علیه السّلام که در حال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود، به آن سایل اشاره کرد. در آن انگشت، انگشتری بود. پس آن سایل آمد و آن انگشتری را از انگشت کوچک او جدا کرد. این کار در برابر چشمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله انجام گردید. پس همین که پیامبر از نمازش فارغ شد، سرش را به سوی آسمان بلند نمود و فرمود: «اللهم ان اخی، موسی، سألک فقال:" رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی. وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی. وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی. یَفْقَهُوا قَوْلِی. وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی. هارُونَ أَخِی. اشْدُدْ
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 460، حدیث 177.
(2). طه/ 30.
ص: 99
بِهِ أَزْرِی. وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی" فانزلت علیه قرانا ناطقا:" قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما"، اللهم و انا محمّد نبیک و صفیک، اللهم فاشرح صدری، و یسرلی امری، و اجعل لی وزیرا من اهلی، علیا، اشدد به ظهری.»: خدایا! برادرم، موسی، از تو سؤال نمود و گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی. وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی. وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی. یَفْقَهُوا قَوْلِی. وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی. هارُونَ أَخِی. اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی. وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی.»: ای پروردگار من! سینه‌ام را گشاده گردان و امرم را برایم آسان نما و گره از زبانم بگشا تا گفته‌ام را بفهمند و برایم وزیری از اهلم را قرار بده، هارون برادرم را. به وسیله او پشتم را محکم کن و او را در امرم شریک گردان. پس بر او قرآنی ناطق را نازل فرمودی که: «قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما.»: به زودی بازوان تو را به وسیله برادرت محکم کرده و برای شما دو نفر سلطه‌ای قرار می‌دهیم که بر شما مسلط نشوند. خدایا! من محمّد پیامبر و برگزیده تو هستم؛ خدایا! پس سینه‌ام را گشاده گردان و امرم را برایم آسان نما و برایم وزیری از اهلم را، علی را قرار بده، با او پشتم را محکم کن. ابو ذر گفت: به خدا سوگند! هنوز پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آن سخن را تمام نکرده بود که جبرئیل از جانب حق تعالی بر او نازل گردید و گفت: «یا محمّد! اقرأ.»: ای محمّد! بخوان.
حضرت گفت: «و ما اقرأ؟»: چه چیز را بخوانم؟ جبرئیل گفت: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ.»: البته، ولیّ شما تنها خدای متعال، پیامبر او و کسانی هستند که ایمان آورده‌اند، آن کسانی که نماز را بر پا داشته و در حال انجام رکوع، زکات می‌پردازند. «1»
نیز سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان فی قوله: «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»، «2» حدیثی بدین مضمون آورده: محمّد بن عباس با اسنادش تا ابان بن تغلب و او هم به نقل از علی بن محمّد بن بشیر روایت کند که محمّد بن بشیر گفت که محمّد بن علی بن حنفیه فرموده: «انما حبنا اهل البیت شی‌ء یکتبه اللّه فی ایمن قلب العبد، و من کتبه اللّه فی قلبه،
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 3، ص 376، حدیث 58.
(2). مجادله/ 22.
ص: 100
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌1 129
لا یستطیع احد محوه؛ اما سمعت اللّه سبحانه یقول:" أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ الی اخر الایه"، فحبنا، اهل البیت، الایمان.»: البتّه، دوستی ما اهل بیت، چیزی است که حق تعالی آن را در سمت راست قلب بنده‌اش ثبت می‌کند و کسی را که خدای متعال چیزی در قلب او ثبت نموده، احدی قادر نخواهد بود آن را محو نماید؛ آیا نشنیده‌ای که خدای سبحان می‌فرماید: «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ الخ»؟
بنابراین دوستی ما، اهل بیت، ایمان است. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»، «2» فرموده: محمّد بن یعقوب با اسنادش تا ابان بن تغلب، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، روایت کند که: «قال: ما مؤمن الا و لقلبه اذنان فی جوفه: اذن ینفثه فیها الوسواس الخناس، و اذن ینفث فیها الملک، فیوید اللّه الموید بالملک فذلک قوله:" وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ".»: آن بزرگوار فرمود: هیچ مؤمنی نیست مگر این‌که برای دل او دو گوش در درونش است که در یک گوش او شیطان پنهان وسوسه‌گر می‌دمد و در یک گوش دیگرش، فرشته (ی ایمان) می‌دمد. پس خدای متعال آن را که مورد تأیید فرشته (ی ایمان) است، تأیید می‌کند. این همان فرموده خدای متعال است: «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ.» «3»
نیز فی قوله تعالی: «أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، «4» از طریق مخالفین و به واسطه ابو نعیم چنین فرموده: (بنا بر آنچه ابو نعیم روایت کند) او گفت: محمّد بن حمید با اسنادش از عیسی بن عبد اللّه بن عمر بن علی بن ابی طالب نقل کرده که: «قال حدثنی ابی عن جده عن علی علیه السّلام انه قال: قال سلمان الفارسی: یا ابا الحسن! ما اطلعت علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله الا و ضرب بین کتفی و قال: یا سلمان! هذا و حزبه هم المفلحون.»: محمّد بن حمید با اسنادش گفت که پدرم از جدش، و او از علی علیه السّلام برایم حدیث نمود که علی علیه السّلام فرموده که: سلمان فارسی (بدو) گفته: ای ابا الحسن! هیچ‌گاه پیش پیامبر ظاهر نشدم مگر آنکه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله با دست
______________________________
(1). برهان، ص 1101.
(2). مجادله/ 22.
(3). برهان، ص 1101.
(4). مجادله/ 22.
ص: 101
مبارکش بین دو کتف من زد و فرمود: ای سلمان! آگاه باش و بدان که این شخص (اشاره به علی علیه السّلام) و پیروان او تنها رستگارانند. «1»
در تفسیر نمونه به نقل از تفاسیر روح البیان و تفسیر درّ المنثور، شأن نزولی را برای آیه یازده سوره حشر: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ الخ» و آیات بعد از آن آورده است که ما در اینجا عینا آن را بیان می‌کنیم:
جمعی از منافقان مدینه مانند: عبد اللّه بن ابی و یارانش، مخفیانه کسی را به سراغ یهود بنی نضیر فرستادند و گفتند: شما محکم در جای خود بایستید و از خانه‌هایتان بیرون نروید، و دژهای خویش را محکم سازید، ما دو هزار نفر یاور از قوم خود و دیگران داریم و تا آخرین نفس با شما هستیم. طایفه بنی قریظه و سایر هم‌پیمان‌های شما از قبیله غطفان نیز با شما همراهی می‌کنند. همین امر سبب شد که یهود بنی نضیر بر مخالفت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تشویق شوند، اما در این هنگام یکی از بزرگان بنی نضیر به نام سلام به حیی بن اخطب که سرپرست برنامه‌های بنی نضیر بود، گفت: اعتنایی به حرف عبد اللّه بن ابی نکنید. او می‌خواهد تو را به جنگ با محمّد صلّی اللّه علیه و آله تشویق کند و خودش در خانه بنشیند و شما را تسلیم حوادث نماید. حیی گفت: ما جز دشمنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و پیکار با او چیزی را نمی‌شناسیم. سلام در پاسخ او گفت به خدا سوگند! می‌بینم سرانجام ما را از این سرزمین بیرون می‌کنند و اموال و شرف ما بر باد می‌رود؛ کودکان ما اسیر، و جنگجویان ما کشته می‌شوند. «2»

پیمان‌شکنی یهود و اخراج یهودیان از مدینه‌

در تفاسیر مجمع البیان، قرطبی، علی بن ابراهیم، نور الثقلین و برهان ذیل آیات اول سوره حشر شرحی درباره پیمان‌شکنی یهود و اخراج یهودیان از مدینه آورده‌اند. این شرح را که با اقتباس و تلخیص در تفسیر نمونه ذکر شده است، ما در همین جا نقل می‌کنیم:
______________________________
(1). برهان، ص 1101.
(2). تفسیر نمونه، ج 23، ص 526.
ص: 102
در سرزمین مدینه سه گروه از یهود زندگی می‌کردند: بنی نضیر، بنی قریظه، بنی قینقاع، و گفته می‌شود که آنها اصلا اهل حجاز نبودند، ولی چون در کتب مذهبی خود خوانده بودند که پیامبری از سرزمین مدینه ظهور می‌کند، به این سرزمین کوچ کردند و در انتظار این ظهور بزرگ بودند. هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به مدینه هجرت فرمود، با آنها پیمان عدم تعرّض بست، ولی آنها هر زمان فرصتی یافتند، از نقض این پیمان فروگذاری نکردند. از جمله این‌که بعد از جنگ «احد»، (غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد)، کعب بن اشرف با چهل مرد سوار از یهود به مکّه آمدند و یکسره به سراغ قریش رفتند و با آنها عهد و پیمان بستند که همگی متحدا بر ضدّ محمّد صلّی اللّه علیه و آله پیکار کنند. سپس ابو سفیان با چهل نفر از مکیان، و کعب بن اشرف یهودی با چهل نفر از یهود وارد مسجد الحرام شدند، و در کنار خانه کعبه پیمان‌ها را محکم ساختند. این خبر از طریق وحی به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسید.
دیگر این‌که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوی قبیله بنی نضیر که در نزدیکی مدینه زندگی می‌کردند، آمد و می‌خواست از آنها کمک یا وامی بگیرد برای پرداختن دیه دو مقتول از طایفه بنی عامر که به دست عمرو بن امیه (یکی از مسلمانان) کشته شده بود، و شاید پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و یارانش می‌خواستند در زیر این پوشش، وضع بنی نضیر را از نزدیک بررسی کنند، (تا) مبادا مسلمانان غافلگیر شوند. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در بیرون قلعه یهود بود و با کعب بن اشرف در این زمینه صحبت کرد. در این هنگام، در میان یهودیان، بذر توطئه‌ای پاشیده شد و با یکدیگر گفتند: شما این مرد را در چنین شرایط مناسبی گیر نمی‌آورید. الان که در کنار دیوار شما نشسته است، یک نفر (به) پشت‌بام رود و سنگ عظیمی بر او بیافکند و ما را از دست او راحت کند. یکی از یهود به نام عمرو بن حجاش اعلام آمادگی کرد و به پشت‌بام رفت. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از طریق وحی آگاه شد؛ برخاست و به مدینه آمد، بی‌آنکه با یاران خود سخنی بگوید. آنها تصور می‌کردند، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله باز برمی‌گردد، اما بعدا آگاه شدند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در مدینه است. آنها نیز به مدینه برگشتند، و اینجا بود که پیمان‌شکنی یهود بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مسلم شد و دستور آماده‌باش برای جنگ به مسلمانان داد.
ص: 103
در بعضی از روایات نیز آمده که یکی از شعرای بنی نضیر به هجو و بدگویی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرداخت و این خود دلیل دیگری بر پیمان‌شکنی آنها بود.
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برای این‌که ضربه کاری را قبلا به آنها بزند، به محمّد بن مسلمه که با کعب بن اشرف، بزرگ یهود، آشنایی داشت دستور داد، او را به هر نحو (که) بتواند به قتل برساند و او (هم) با مقدماتی این کار را کرد.
کشته شدن کعب بن اشرف، تزلزلی در یهود ایجاد کرد. به دنبال آن، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دستور داد، مسلمانان برای جنگ با این قوم پیمان‌شکن حرکت کنند. هنگامی که آنها با خبر شدند، به قلعه‌های مستحکم و دژهای نیرومند خود پناه بردند و درها را محکم بستند. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور داد، بعضی درختان نخل را که نزدیک قعله‌ها بود، بکنند یا بسوزانند. این کار شاید به این منظور صورت گرفت که یهودان را که علاقه شدیدی به اموال خود داشتند، از قلعه بیرون کشد و پیکار رودررو انجام گیرد. این احتمال نیز داده شده که این نخل‌ها، مزاحم مانور سریع ارتش اسلام در اطراف قلعه‌ها بود و می‌بایست بریده شود.
به هر حال، این کار فریاد یهود را بلند کرد و گفتند: ای محمّد! تو پیوسته از این‌گونه کارها نهی می‌کردی، پس این چه برنامه‌ای است؟ (آیه پنجم سوره حشر نازل شد و) به آنها پاسخ گفت که این یک دستور خاص الهی بود.
محاصره چند روز طول کشید و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برای پرهیز از خونریزی به آنها پیشنهاد کرد که سرزمین مدینه را ترک گویند و از آنجا خارج شوند. آنها نیز پذیرفتند؛ مقداری از اموال خود را برداشته و بقیه را رها کردند. جمعی به سوی اذرعات شام، و تعداد کمی به سوی خیبر، و گروهی به حیره رفتند و باقیمانده اموال و اراضی و باغات و خانه‌های آنها به دست مسلمانان افتاد. هرچند تا آنجا که می‌توانستند، خانه‌های خود را به هنگام کوچ کردن، تخریب کردند.
این ماجرا بعد از غزوه احد به فاصله شش ماه، و به عقیده بعضی، بعد از غزوه بدر به فاصله شش ماه، اتّفاق افتاد. «1»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 23، ص 484.
ص: 104
شیخ جلال الدین، عبد الرحمن، سیوطی در تفسیر درّ المنثور آورده که:
1. ابن جریر از سدی اخراج نمود که او گفت: «غضب موسی علیه السّلام حین قال له القوم:" فاذهب أنت و ربّک فقاتلا إنّا هاهنا قاعدون"، فدعا علیهم فقال:" قال ربّ إنّی لا أملک إلّا نفسی و أخی فافرق بیننا و بین القوم الفاسقین"، و کان عجلّة من موسی عجلّها، فلما ضرب علیهم التیه، ندم موسی، فلما ندم، اوحی اللّه الیه:" فلا تأس علی القوم الفاسقین": لا تحزن علی القوم الذین سمیتهم فاسقین.» «1»
2. ابن ابی حاتم و ابو شیخ از ربیع بن انس اخراج نموده‌اند که او گفت: «مکتوب فی الکتاب الاول: ان الحاسد لا یضر بحسده الا نفسه لیس ضارا من حسد، و ان الحاسد ینقصه حسده، و ان المحسود اذا صبر، نجاه اللّه بصبره؛ لان اللّه یقول:" إنّه من یتّق و یصبر فإنّ اللّه لا یضیع أجر المحسنین".» «2»
3. ابن مردویه از عبد الرحمن بن ثابت بن قیس بن شماس اخراج نموده که: «انه استاذن النبی صلّی اللّه علیه و آله ان یزور خاله من المشرکین، فاذن له، فلما قدم قرأ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و اناس حوله:" لا تجد قوما یومنون باللّه الایه".» «3»
4. ابن ابی حاتم از سدی اخراج نموده که او گفته: «قد اسلم ناس من اهل قریظة و النضیر و کانت فیهم منافقون و کانوا یقولون لاهل النضیر: لئن اخرجتم، لنخرجنکم معکم. فنزلت فیهم هذه الایة:" أ لم تر إلی الّذین نافقوا یقولون لإخوانهم الایة".» «4»

5. اخاء و تدبّر در آیات‌

اشاره

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.»: «5» کتابی را که ما بر تو نازل کردیم، پربرکت است تا در آیات آن تدبّر نمایند و تا صاحبان عقل و اندیشه متذکّر و آگاه بر آن گردند.
______________________________
(1). درّ المنثور، ج 2، ص 271.
(2). درّ المنثور، ج 4، ص 34- 33.
(3). همان، ج 6، ص 186.
(4). همان، ج 6، ص 199.
(5). ص/ 29.
ص: 105
در این قسمت، ابتدا هر آیه و یا هرچند آیه‌ای را که به هم مربوطند، به ترتیب مصحفی، و به لحاظ معنا و مفهوم اخاء، تدبّر می‌نماییم و پس از آن، آیات را به ترتیب نزول آن، مورد تدبّر قرار می‌دهیم.

الف- تدبّر در معنا و مفهوم اخاء به ترتیب آیات مصحفی‌

1. معنا و مفهوم اول اخاء

اخاء در این معنا و مفهوم، شامل برادری برادرانی است که اساسی‌ترین مسایل (یعنی ادامه حیات) را موضوع نصیحت قرار می‌دهند. اینان کافران و منافقانی هستند که به برادرانشان نصیحت می‌کنند، مسافرت ننموده و در جهاد هم شرکت ننمایند تا زنده مانده و کشته نشوند: «الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا.» «1» این کافران و منافقان باید بدانند که نتیجه این نصیحت جز حسرتی برای آنان نخواهد بود؛ زیرا مرگ و زندگی در حیطه قدرت الهی است. از طرفی اینان قادر به انجام این نصیحت در مورد خودشان هم نیستند تا چه رسد به دیگران، و خدای متعال به کارهای آنان بصیر بوده و اینان دروغگو هستند: «لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.» «2» هم‌چنین: «قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.» «3»

2. معنا و مفهوم دوم اخاء

اخاء در این معنا و مفهوم، برادری برادر والدینی صالح است. او کسی است که خود را با برادر، یکی می‌داند. این یگانگی به اندازه‌ای است که او همان‌طور که خود را مالک نفس خویش در انجام وظایف الهی می‌داند، خود را مالک نفس برادر خویش هم بداند: «قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی.» «4» او به شایستگی‌ها و فضایل برادر خویش اعتراف داشته و به امداد او در تصدیق رسالت خویش اعتماد و اطمینان کامل دارد: «وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ.» «5» این
______________________________
(1). آل عمران/ 168.
(2). آل عمران/ 156.
(3). همان/ 168.
(4). مائده/ 25.
(5). قصص/ 34.
ص: 106
یقین و یگانگی نسبت به اوست که موجب می‌شود صدور ابلاغ وزارت برادر در امر رسالت خویش را از خدای متعال مسألت نماید: «وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی.» «1» نیز این صلح، صلاح، یگانگی و یقین برادر نسبت به برادر است که به هنگام دعا و طلب مغفرت و رحمت از درگاه پروردگار متعال خود را در عرض او قرار داده و به طور یکسان دعا می‌کند که: «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»، «2» و او برای تداوم و استحکام این ارزش‌ها و در جهت انجام رسالت الهی دعا می‌کند و از پروردگار متعال می‌خواهد تا عوامل تضعیف‌کننده این ارزش‌ها را که قرب و حشر با فاسقان را در پی می‌آورد، از بین ببرد و بین آنان و بین ایشان، تفرقه و جدایی افکند: «... أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ.» «3»

3. معنا و مفهوم سوم اخاء

اخاء در این معنا و مفهوم، برادری برادر والدینی غیر صالح است که مصداق آن قابیل، فرزند آدم، برادر هابیل می‌باشد. او برادری است که در تشخیص علّت عدم قبولی قربانی خود، دچار خطایی مهلک می‌گردد و به جای آنکه هم‌چون برادرش هابیل، در جهت تقویت فضیلت خوف از خدا و رشد تقوا در خویش اقدام نماید؛ چنان‌که برادرش چنین بود: «ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ»، «4» «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»، «5» به توسعه رذیله اخلاقی وسوسه‌های نفس که ناشی از حسادت است، پرداخته و برای تسکین آن مبادرت به کشتن برادر خود می‌کند: «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ»، «6» و این میدان دادن به وسوسه‌های نفس که از رذایل اخلاقی نشأت یافته، قدرت حلّ مشکل را از او سلب می‌نماید و او را آن‌چنان ناتوان می‌گرداند که خود به عجز و ناتوانی خویش در قیاس به توانمندی کلاغی، اعتراف می‌کند:
______________________________
(1). طه/ 30.
(2). اعراف/ 151.
(3). مائده/ 25.
(4). مائده/ 28.
(5). همان/ 27.
(6). همان/ 30.
ص: 107
«قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ»، «1» و البتّه، این‌که بدون تأمّل و تفکّر توأم با تقوا و براساس وسوسه‌های نفسانی نشأت یافته از رذایل اخلاقی، به بررسی مشکلی بپردازند؛ همچنان که قابیل این‌چنین کرد، عاقبتی به‌جز ندامت و پشیمانی نخواهد داشت: «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ»، «2» «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ.» «3»

4. معنا و مفهوم چهارم اخاء

اخاء در این معنا و مفهوم، برادری برادران متّقی، صابر و نیکوکاری که حق تعالی آنان را برگزیده و به راه راست هدایت می‌کند: «قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»، «4» «وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.» «5»

5. معنا و مفهوم پنجم اخاء

اخاء در این معنا و مفهوم، برادری برادران شیاطین با مشرکان است که آنان را در جهل نسبت به اعتقاد فاسد کمک می‌کنند. پس از آن، (در این نوع کمک) کوتاهی نمی‌کنند: «وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ.» «6»

6. معنا و مفهوم ششم اخاء

اخاء در این معنا و مفهوم، برادری منصرف کنندگان از جهاد در راه خدا است. آنان کسانی‌اند که به برادرانشان می‌گویند: به سوی ما بیایید (و از جنگ کناره‌گیری کنید) و خودشان هم به جنگ نمی‌پردازند مگر اندکی (به ضرورت یا از روی اکراه و یا از روی ریا) و البته، خدای متعال می‌داند: «قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا.» «7»
______________________________
(1). همان/ 31.
(2). همان/ 30.
(3). همان/ 31.
(4). یوسف/ 90.
(5). انعام/ 87.
(6). اعراف/ 202.
(7). احزاب/ 18.
ص: 108

7. معنا و مفهوم هفتم اخاء

اخاء در این معنا و مفهوم، برادری در افزون‌طلبی است. برادری که با داشتن 99 برابر بیشتر، چشم طمع به یک برابر مال برادر دارد و می‌خواهد این افزون‌طلبی در مال را از راه سخن‌گویی و غلبه از راه نطق و بیان، بر برادر خود تحمیل کند: «إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ.» «1»

8. معنا و مفهوم هشتم اخاء

معنای اخاء در اینجا، معنای سلبی عدم دوستی با دشمن خدا و رسول صلّی اللّه علیه و آله است.
مؤمنان هرگز کسی را که دشمن خدا و رسولش باشد، دوست ندارند حتی اگر پدران یا فرزندان یا برادران و یا قبیله‌شان باشند: «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ.» «2»
این‌گونه از مؤمنان‌اند که ایمان در دل‌های آنان ثابت و لا یتغیر است: «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ.»، «3» و آنان با روحی (که نوری است برای حرکت در راه مستقیم، و آن، حیات طیبه‌ای است برای یک زندگی پاک و پاکیزه) از جانب خدای متعال تأیید می‌گردند: «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»، «4» «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ.»، «5» «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ.» «6» آنان در بهشت جاویدان داخل می‌گردند: «وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها.» «7» هم حق تعالی از آنان راضی است و هم آنان از او راضی هستند: «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ.» «8» آنان حزب خدای متعال هستند و البتّه، این تنها حزب اللّه است که رستگار است: «أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «9»
______________________________
(1). ص/ 23.
(2). مجادله/ 22.
(3). همان.
(4). همان.
(5). نحل/ 97.
(6). نحل/ 97.
(7). مجادله/ 22.
(8). همان/ 22.
(9). همان/ 22.
ص: 109

9. معنا و مفهوم نهم اخاء

اخاء در این معنا و مفهوم، برادری منافقان است که با گفتار دروغین خود است به برادران کافرشان: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ.» «1» به آنان می‌گویند: اگر از شهر و دیارتان خارج شدید، ما هم با شما هستیم:
«لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ»، «2» و درباره (مخالفت با) شما از احدی فرمان نمی‌بریم: «وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً»، «3» و اگر شما به جنگ (با مسلمانان) پرداختید، مطمئن باشید که ما شما را یاری می‌کنیم: «وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ»، «4» و خداوند سبحان گواهی می‌دهد که آن منافقان به‌طور حتم دروغ می‌گویند: «وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ.» «5»

ب- تدبّر در اخاء به ترتیب نزول آیات‌

اشاره

در این قسمت، ابتدا آیات مکّی، و بعد از آن، آیات مدنی را به ترتیب نزول آن تنظیم نموده و پس از آن، درباره اخاء براساس ترتیب نزول آن آیات، تدبّر می‌نماییم.

1. ب- تنظیم آیات اخاء به ترتیب نزول آنها

آیات مکّی‌
1. إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ. «6»
2. قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ. «7»
3. وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ. «8»
4. وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ. «9»
5. وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ. «10»
______________________________
(1). حشر/ 11.
(2). همان.
(3). همان.
(4). همان.
(5). همان.
(6). ص/ 23: مکّی.
(7). اعراف/ 151: مکّی.
(8). همان/ 202: مکّی.
(9). طه/ 30: مکّی.
(10). قصص/ 34: مکّی.
ص: 110
6. قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. «1»
7. وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. «2»

آیات مدنی‌
8. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّی لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ. «3»
9. الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. «4»
10. قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا. «5»
11. أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ. «6»
12. لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. «7»
13. قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ. «8»
14. فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ. «چ»
______________________________
(1). یوسف/ 90: مکّی.
(2). انعام/ 87: مکّی.
(3). آل عمران/ 156: مدنی.
(4). همان/ 168: مدنی.
(5). احزاب/ 18: مدنی.
(6). حشر/ 11: مدنی.
(7). مجادله/ 22: مدنی.
(8). مائده/ 25: مدنی.
(چ). همان/ 31: مدنی.
ص: 111

2. ب- تدبّر در آیات اخاء، به ترتیب نزول آن‌

1. 2. ب- تدبّر در آیات مکّی‌
در آیات مکّی کلمه اخ در پنج آیه با لفظ مفرد: «أَخِی»*، و در دو آیه با لفظ جمع:
«إِخْوانِهِمْ»*، آمده است، و به‌طور کلی در مجموعه آیات مکی اخاء می‌توان با تدبّر سه نوع ارتباط برادری بین برادران را دریافت:
1. ارتباط برادری که بین دو برادر هست و موضوع آن، افزایش مال یکی و بی‌چیز نمودن آن دیگری است. آنکه افزایش مال را در نظر دارد، سخنگویی و پشت هم اندازی در سخن را به کار می‌گیرد: «وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ»، و آن برادری که سهم ناچیزش هم با اکراه در شرف از دست رفتن است، زبان به شکایت می‌گشاید: «فَقالَ أَکْفِلْنِیها.» پیداست که این نوع از ارتباط برادری که به هدف افزودن مال از روی اکراه طرف دیگر است، بر اثر اختلاف مالی‌ای که از افزون‌طلبی یکی از آنان پدید می‌آید و همراه با دست‌اندازی‌اش به مال آن دیگری هم است، تضعیف‌کننده رابطه عاطفی و فطری برادری است: «إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ.» «1»
2. ارتباط برادری که بین دو برادر براساس خلوص، صداقت و به منظور اهداف عالیه و اجرای اوامر و تکالیف الهی شکل گرفته است. مصادیق این ارتباط برادری، بین موسی و هارون علیه السّلام و بین یوسف علیه السّلام و برادر تنی‌اش، ابن یامین، ملاحظه می‌شود: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا.»، «2» «وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ.» «3» این ارتباط برادری، براساس اشتراک در رحمت الهی، و اشتراک در تحمّل زحمت انجام مأموریت الهی است: «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.» «4»
______________________________
(1). ص/ 23.
(2). مریم/ 51.
(3). قصص/ 34.
(4). اعراف/ 151.
ص: 112
هم‌چنین: «وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی.» «1» و در این نوع ارتباط برادری است که برادران، عارف به نعمت و امتنان الهی هستند و نیز مایه و اساس آن را تقوا و صبر می‌دانند: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ.» «2»
البتّه، این نوع ارتباط برادری، ارتباط برادری محسنین است و به گفته قرآن یوسف، موسی و هارون علیهم السّلام از محسنان‌اند: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ.» «3»
لذا برترین و بهترین نوع ارتباط برادری، رابطه برادری محسنان است؛ زیرا خلوص، تقوا، صبر، عرفان به امتنان الهی، اشتراک در رحمت و اشتراک در تحمّل زحمت به منظور اجرای کامل اوامر و تکالیف الهی، در این از نوع ارتباط است و خدای متعال آنان را برگزیده و به راه مستقیم هدایت می‌کند. البتّه، خداوند با ایشان است: «وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.»، «4» «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ.» «5»
در اینجا مناسب به نظر می‌رسد که پاداش محسنان ذکر شود:
الف- خدای تعالی محسنین را دوست دارد:
- وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ. «6»
- الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ. «7»
______________________________
(1). طه/ 30.
(2). یوسف/ 90.
(3). انعام/ 84.
(4). انعام/ 87.
(5). عنکبوت/ 69.
(6). بقره/ 195.
(7). آل عمران/ 134.
ص: 113
- فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ. «1»
- فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ. «2»
- «لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ. «3»
ب- خدای متعال پاداش محسنان را ضایع نمی‌کند:
- ... إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. «4»
- وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. «5»
- وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. «6»
- ... إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. «7»
ج- خداوند حکمت و علم را بر سبیل جزا و پاداش به محسنان عطا می‌فرماید:
- وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. «8»
- وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. «9»
د- خداوند متعال سلام و تحیّت خود را پاداش محسنان قرار می‌دهد:
- سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ. إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. «10»
- سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ. کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. «11»
- سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ. إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. «12»
- سَلامٌ عَلی إِلْ‌یاسِینَ. إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. «13»
______________________________
(1). همان/ 148.
(2). مائده/ 13.
(3). مائده/ 93.
(4). توبه/ 120.
(5). هود/ 115.
(6). یوسف/ 56.
(7). همان/ 90.
(8). همان/ 22.
(9). قصص/ 14.
(10). صافات/ 80.
(11). همان/ 110.
(12). همان/ 121.
(13). همان/ 131.
ص: 114
ه- خداوند متعال بهشت جاویدان را، جایگاه همیشگی محسنان قرار داده و آنان هرچه بخواهند، نزد پروردگارشان فراهم است:
- فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ. «1»
- وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ. لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ. «2»
- وَ فَواکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ. کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. «3»
3. ارتباط برادرانی که به جهل و غفلت از فساد عقیده برادرانشان کمک کرده و در این راستا کوتاهی نمی‌کنند، با آنکه راه حق از راه باطل روشن و آشکار شده است؛ به این جهت که آیات الهی را تکذیب نموده و از آن غافل‌اند، و اگر به طریق باطل برخورد کنند، همان راه باطل (و غفلت از فساد عقیده) را اختیار می‌کنند:
- وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ. «4»
- قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ. «5»
- وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ. «6»

2. 2. ب- تدبّر در آیات مدنی‌
در آیات مدنی، کلمه اخ در پنج آیه با لفظ جمع «إِخْوانِهِمْ»*، و در دو آیه با لفظ مفرد «أَخِی»* آمده است، و به‌طور کلی در مجموع آیات مدنی اخاء، چهار نوع ارتباط برادری بین برادران را می‌توان مورد تدبّر قرار داد:
1. ارتباط برادری ظالمان و فاسقان و یا ارتباط برادری کافران و منافقان که به فرموده
______________________________
(1). مائده/ 85.
(2). زمر/ 34.
(3). مرسلات/ 44.
(4). اعراف/ 202.
(5). بقره/ 256.
(6). اعراف/ 146.
ص: 115
قرآن، کافران همان ظالمان، و منافقان همان فاسقانند:
- وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ. «1»
- إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ. «2»
و این ارتباط برادری ظالمانه کافران، بر پایه جذب جمعیت به منظور توجیه عدم شرکت آنان در یاری و دفاع از دین حق است:
- وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّی لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ. «3»
- وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا. «4»
و این ارتباط برادری فاسقانه منافقان، بر پایه فرمانروایی بر آنان، و وعده‌های بی‌محتوا و دروغین به آنان است:
- الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا. «5»
- أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ. «6»
و البتّه، این نوع از ارتباط برادری که در آن از عدل، عدالت، صلاح و مصلحت خبری نیست و براساس ظلم و فسق جریان دارد، سرانجامی جز آتش سوزان جهنم ندارد و خداوند متعال اقامتگاه همه منافقان و کافران را جهنم قرار داده است:
- إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً. «7»
2. ارتباط برادری مؤمنان با برادران غیر مؤمنشان که براساس عدم دوستی و مودّت است:
- لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ
______________________________
(1). بقره/ 254.
(2). توبه/ 67.
(3). آل عمران/ 156.
(4). احزاب/ 18.
(5). آل عمران/ 168.
(6). حشر/ 11.
(7). نساء/ 140.
ص: 116
أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. «1»
و مؤمنان در ارتباط عدم دوستی و مودّت با برادران غیر مؤمنشان، از فضایل و پاداش‌های زیر برخوردارند:
الف- بر دل‌های آنان ایمان ثبت و ضبط است: «کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ.» «2»
ب- آنان مورد تأیید روحی از جانب خدای متعال هستند: «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ.» «3»
ج- آنان در بهشت‌های جاویدانی داخل می‌شوند که نهرها در آن جاری است: «وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها.» «4»
د- خداوند از آنان راضی است: «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ.» «5»
ه- آنان هم از خدای متعال راضی هستند: «وَ رَضُوا عَنْهُ.» «6»
و- آنان حزب خدا هستند. باید هشیار بود که تنها حزب خدا رستگارانند: «أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «7»
3. جاذبه ارتباط برادری محسنان و دافعه ارتباط محسنان با فاسقین.
این جاذبه که از زبان موسی علیه السّلام در ارتباط برادری‌اش با حضرت هارون علیه السّلام بیان می‌شود، بر هماهنگی کامل و یکی بودن آنان و بر وجود رابطه حسنه بین دو برادر دلالت دارد: «قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ.» «8»
در این ارتباط، موسی علیه السّلام بین صاحب اختیار بودن نفس خود و برادرش یکسانی قایل است؛ یعنی همان گونه که خود را مالک نفسش می‌داند، مالک نفس برادر نیز می‌داند، و این امر بدان جهت است که برادری موسی و هارون علیهما السّلام براساس خلوص،
______________________________
(1). مجادله/ 22.
(2). همان.
(3). همان.
(4). همان.
(5). همان.
(6). همان.
(7). همان.
(8). مائده/ 25.
ص: 117
صداقت، اشتراک در رحمت الهی و اشتراک در تحمّل زحمت برای انجام مسئولیت‌ها و اجرای فرامین و تکالیف الهی قرار داده شده: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً.»، «1» «وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی.»، «2» «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.»، «3» «وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی.» «4»
لذا موسی علیه السّلام برای تحکیم این جاذبه و مبارزه با عوامل تضعیف‌کننده آن، قطع ارتباط با فاسقان را که در نقطه مقابل و مخالف محسنان قرار دارند، طلب نموده و می‌فرماید: «... فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ.» «5»
4. ارتباط برادری که با بی‌تقوایی یا ضعف تقوا توأم باشد، موجب خسران و ندامت است.
مصداق این ارتباط که در رابطه بین دو برادر به نام قابیل و هابیل، فرزندان آدم علیه السّلام، ملاحظه می‌شود، چنان است که تقوای هابیل سبب قبولی قربانی او شد و ضعف یا عدم این فضیلت در قابیل هم سبب عدم قبولی قربانی او گردید و به دنبال همین ضعف، قابیل مرتکب اولین و شوم‌ترین عمل؛ یعنی قتل برادر خود، هابیل، گردید: «اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ.» «6»
ضعف تقوا و عدم مبارزه با نفس و بال و پر دادن به بیماری مهلک حسادت، کم‌کم قابیل را برای کشتن برادر آماده نمود و او را واداشت که دست به چنین اقدام مهلک و شومی؛ یعنی قتل هابیل، زند: «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ.» «7» او با چنین اقدام شوم و مهلکی از زیان‌کاران گردید: «فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ.» «8» قابیل در پایان ماجرا، بعد از
______________________________
(1). مریم/ 51.
(2). قصص/ 34.
(3). اعراف/ 151.
(4). طه/ 30.
(5). مائده/ 25.
(6). همان/ 27.
(7). همان/ 30.
(8). همان.
ص: 118
اظهار عجز اندیشه در رهایی از جسد برادر مقتولش، در برابر کلاغی که به حفر زمین می‌پرداخت، قرار گرفته و این‌گونه دفن جسد برادر را از کلاغ فرا می‌گیرد. او با این کار به ناتوانی‌اش نسبت به کلاغ اقرار نمود و سرانجام بر کرده و فعل خویش نادم و پشیمان گشت: «فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ.» «1»

کلمات قصار پیرامون اخوت‌

در غرر الحکم و درر الکلم، در «باب الاخوة»، سخنانی از مولای موحدان، امیر مؤمنان، علی علیه السّلام، ذکر شده است که در اینجا تنها به بعضی از آن کلمات قصار، اشاره می‌شود:
1. «الإخوان زینة فی الرّخاء، و عدّة فی البلاء.»: برادران در حال فراخی، زینت، و در بلا و سختی، توشه‌یار و مددکارند.
2. «إخوان الدّین أبقی مودّة.»: برادرانی که برادری‌شان در رابطه با دین باشد، از نظر دوستی پاینده‌ترند.
3. «خیر إخوانک، من واساک بخیره، و خیر من أغناک عن غیره»: بهترین برادران تو، کسی است که تو را با مال خود کمک نماید، و بهتر از او کسی است که تو را از غیر خویش بی‌نیاز سازد.
4. «إخوان الدّنیا تنقطع مودّتهم لسرعة انقطاع أسبابها»: برادران دنیا که دوستی آنان به جهت اهداف دنیوی است، دوستی‌شان با بریده شدن اسباب آن، به سرعت بریده خواهد شد، (چون که دوستی آنان برای خدا نبوده و عمیق نیست).
5. «خیر الإخوان، من لم تکن علی الدّنیا أخوّته.»: بهترین برادران، کسی است که برادریش بر سر دنیا نباشد.
6. «خیر الإخوان، من کانت فی اللّه مودّته.»: بهترین برادران، کسی است که دوستی او در راه خدا باشد.
______________________________
(1). همان/ 31.
ص: 119
7. «خیر الإخوان، من إذا فقدته، لم تحبّ البقاء بعده.»: بهترین برادران، کسی است که هرگاه او را از دست دهی، ماندن بعد از او را دوست نداشته باشی.
8. «خیر إخوانک، من سارع إلی الخیر و جذبک إلیه، و أمرک بالبرّ، و أعانک علیه.»: بهترین برادران تو، کسی است که به سوی خیر شتاب کرده، و تو را به سوی آن کشاند، و به نیکویی تو را فرمان دهد، و تو را بر آن، مدد کند.
9. «خیر إخوانک، من دعاک إلی صدق المقال بصدق مقاله، و ندبک إلی أفضل الأعمال بحسن أعماله.»: بهترین برادران تو، کسی است که تو را به سبب راست‌گفتاری‌اش، به راست‌گفتاری خوانده و به وسیله نیکویی کردارش، به برترین عمل‌ها متوجّه سازد.
10. «خیر إخوانک، من دلّک علی هدی و ألبسک (أکسبک) تقی، و صدّک عن اتّباع هوی.»:
بهترین برادرهای تو، کسی است که تو را بر راه راست رهنمون شود و خویشتن‌داری را نصیبت گرداند (و یا لباس تقوا را بر تو بپوشاند)، و تو را از پیروی هوا و هوس جلوگیری نماید.
11. «خیر إخوانک، من واساک.»: بهترین برادرهایت، کسی است که تو را در مالش شریک گرداند.
12. «ربّ أخ لم یلده أمّک.»: ای بسا برادری که مادرت او را، نزاییده است؛ یعنی از راه دوستی، اخلاص و ایمان برادرت شده، پس باید او را نگه داشته، و احترام نمایی.
13. «علیک بإخوان الصّفا، فإنّهم زینة فی الرّخاء، و عون فی البلاء.»: بر تو باد به برادران پاک درون! زیرا آنان در فراخی زینت، و در بلا یاری‌کننده‌اند.
14. «علیک بمواخاة من حذّرک و نهاک! فانّه ینجدک و یرشدک.»: بر تو باد به برادری کسی که تو را بترساند و بازدارد! زیرا اوست که تو را بلند گرداند و به راه راست آورد.
15. «خیر کلّ شی‌ء جدیده، و خیر الإخوان أقدمهم.»: بهترین هر چیز، تازه آن است، و بهترین برادرها، قدیمی‌ترین آنان است.
16. «خیر الإخوان أعونهم علی الخیر، و أعملهم بالبرّ، و أرفقهم بالمصاحب.»: بهترین برادران، یاری‌کننده‌ترین آنها بر کار خیر، و عامل‌ترین به نیکویی، و مداراخوترین آنان با همراه است.
ص: 120
17. «بالتّواخی فی اللّه، تثمر الأخوّة.»: با برادری کردن در راه خدا، برادری ثمربخش خواهد بود (یعنی رفاقتی ارزشمند است که فقط برای خدا باشد نه برای دنیا).
18. «تبتنی الأخوّة فی اللّه علی التّناصح فی اللّه، و التّباذل فی اللّه، و التّعاون علی طاعة اللّه، و التّناهی عن معاصی اللّه، و التّناصر فی اللّه، و إخلاص المحبّة.»: بنای برادری در راه خدا، بر نصیحت کردن یکدیگر در راه خدا، و بخشش به هم در راه خدا، و مدد کردن و تعاون بر طاعت خدا، و بازداشتن یکدیگر از نافرمانی‌های خدا، و یاری نمودن همدیگر در راه خدا، و خالص گردانیدن دوستی است.
19. «تناس مساوی الإخوان، تستدم ودّهم.»: بدی‌های برادران را فراموش نما تا پاینده داری دوستی آنها را (یعنی نتیجه فراموشی لغزش و بدسلوکی‌های آنان، دوستی دایمی است).
20. «من اخی فی اللّه، غنم»: هرکه در راه خدا برادری کند، نفع عظیم ببرد.
21. «من اخی فی الدّنیا، حرم.»: هرکه در راه دنیا، برادری نماید، محروم خواهد شد.
22. «من لا إخوان له، لا أهل له.»: هرکه برایش برادرانی نیست، اهل (و دوستانی) برای او نخواهد بود.
23. «من فقد أخا فی اللّه، فکأنّما فقد أشرف اعضائه.»: هرکه برادری را در راه خدا نیابد (و یا از دست دهد)، گویا در حقیقت شریف‌ترین اعضای خود را ندارد، (و یا از دست داده است).
24. «من أحسن مصاحبة الإخوان، استدام منهم الوصلة.»: هرکه مصاحبت و رفاقت برادران را نیکو نماید، پیوند با آنها را پاینده دارد.
25. «موت الأخ، قصّ الجناح و الید.»: مرگ برادر، کندن و یا بریدن بال و دست است (زیرا قدرت انسان تا اندازه‌ای با برادر است، به‌ویژه اگر واقعی باشد).
خدایا! به ما شناخت وظایفمان نسبت به برادران ایمانی، در اتّحاد و هماهنگی با یکدیگر و نیز آشنایی نسبت به مسئولیت‌های دینی، اجتماعی، تربیتی، اقتصادی، سیاسی و ... و عمل به آن مسئولیت‌های مهمّ را عنایت بفرما.
آمین، یا رب العالمین!