گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
فصل چهارم استعفاف‌



اشاره

آیات عفاف در سه سوره بقره، نساء و نور و در ضمن چهار آیه آمده است. بنا بر روش متداول خود در فصل‌های قبل، ابتدا آیات را به ترتیب مصحفی‌شان تنظیم کرده و بعد از آن، معنای لغوی و اصطلاحی استعفاف و تعفف را مورد بررسی قرار می‌دهیم.
سپس با استفاده از تفاسیر، به تحقیق درباره آن پرداخته و در مرحله بعد، این تحقیق را از دیدگاه تفاسیر روایی ادامه می‌دهیم. در آخر هم درباره آن به تدبّر می‌پردازیم.

1. تنظیم آیات، استعفاف، تعفف، به ترتیب مصحفی‌شان‌

1. وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً. «1»
2. وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ
______________________________
(1). نساء/ 6: مدنی.
ص: 122
الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ. «1»
3. وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. «2»
4. لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ. «3»

2. معنای استعفاف و تعفّف‌

راغب در مفردات گفته: عفّة، عبارت از حصول حالتی برای نفس است که به واسطه آن از غلبه شهوت جلوگیری به عمل می‌آید. متعفّف، کسی است که به نیروی تمرین و چیرگی برای رسیدن به آن حالت اقدام می‌کند، و استعفاف، طلب و درخواست نمودن عفت است. قال: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ»، «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً.» «4»
فخر الدین در مجمع البحرین می‌فرماید: قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً.»؛ یعنی اگر شخص فقیری بترسد که با نکاح نمودن، فقر او زیادتر شود، باید در چیره شدن بر شهوت خود بکوشد و عفت و پاکدامنی را با ریاضت و سختی کشیدن به هدف آرام نمودن شهوت جنسی به دست آورد؛ چنان‌که فرمود: «یا معشر الشباب! من استطاع منکم الباه، فلیتزوج، و من لم یستطع؛ فعلیه بالصوم؛ فانه و جاء.»: ای جوانان! از شما هر کس که قدرت بر جماع نمودن دارد، باید ازدواج کند، و هرکس که قادر بر ازدواج نباشد، بر اوست که روزه بگیرد که روزه گرفتن او را (با تسکین دادن نیروی شهوانی) متعادل می‌کند، و گفته‌اند: استعفاف، همان نکاح است. پس قوله: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ»، بدین
______________________________
(1). نور/ 33: مدنی.
(2). همان/ 60: مدنی.
(3). بقره/ 273: مدنی.
(4). مفردات، ص 351.
ص: 123
معناست که فرد مورد نظر باید ازدواج کند، و این سخن حق تعالی هم که: «لا یَجِدُونَ نِکاحاً؛» یعنی آنچه را که نسبت به ازدواج سبب است، از قبیل: مهر و نفقه، نمی‌یابد.
پس وقتی ازدواج نمود، خدای متعال بر او باب روزی را گشوده و از فضل خود او را برای پرداخت حقوق نکاح بی‌نیاز می‌گرداند. جایز نیست از ترس پرداخت حقّ نکاح، ازدواج را ترک نماید؛ چرا که نشانه سوء ظنّ به خداست. در حدیث از اسحاق بن عمار آمده که به ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، گفتم: مردم این حدیث را روایت می‌کنند که مردی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد و از نیازمندی خویش شکایت نمود، (در پاسخ) آن حضرت او را به ازدواج امر فرمود. مرتبه دیگر که آمد و از حاجتمندی خود باز شکایت کرد، آن حضرت (دوباره) او را به تزویج امر نمود. تا آنکه بالاخره در نوبت سوم هم (که مرد چون گذشته به نزد پیامبر آمده بود)، پیامبر او را به ازدواج امر فرمود. بعد از آن امام صادق علیه السّلام فرمود: «نعم هو حق.»: آری آن حدیث، حق و راست است. پس از آن فرمود:
«الرزق مع النساء و العیال.»: روزی به همراه زن و فرزندان است. در حدیث معاویة بن وهب از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، درباره فرموده خداوند: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.»، آمده است که آن بزرگوار فرمود: «تزوّجوا حتی یغنیهم اللّه من فضله.»: ازدواج نمایند تا خدای متعال، آنان را از فضل خویش بی‌نیاز گرداند. در حدیث است که: «افضل العبادة العفاف.»: عفاف (به فتح عین آن) برترین عبادت است. تعفّف، نگهداری نفس است از محرمات و از درخواست کمک از مردم. از امام صادق علیه السّلام نقل است که فرمود: «رحم اللّه عبدا عفّ و تعفّف و کفّ عن المسئلة.»: خدای تعالی رحمت کند بنده‌ای را که پارسایی کرده و از حرام خودداری نماید و از درخواست کمک از مردم بپرهیزد.
بعضی از شارحان گفته‌اند: استعفاف، طلب نمودن پارسایی و پاکدامنی است، و تعفّف، عبارت است از خودداری نمودن از حرام و از سؤال نمودن از مردم، و نیز گفته‌اند: استعفاف، خویشتن‌داری و دوری نمودن از زشتی‌ها و قبایح است. «1»
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 385.
ص: 124
در ملخّص المنجد و منتهی الأرب آمده که: عفّة، مصدر است به معنای پارسایی، خودداری از ناروا، پاکی تن، و عفاف: دارو، و عفاف و عفافة: پارسایی و پاکدامنی، و عفافة و عفّة؛ یعنی باقیمانده شیر در پستان و شیر جمع شده، و عفیف؛ یعنی پارسا و پاکدامن، و عفیفه، مونث آن است، و اعفاف: پارسا کردن و بازداشتن کسی از حرام، و تعفّف: خودداری از حرام و از سؤال و درخواست مساعدت، و استعفاف: پارسایی کردن و خودداری از محرمات و از طلب چیزی. «1»
شیخ در مصباح الانظار فرموده: اصل عفّة، خودداری نمودن است از آنچه جایز و یا سزاوار نباشد، مانند: حفظ زبان از سؤال نمودن، محافظت شکم از حرام و محافظت فرج از زنا. ظاهر این است که همه این مراتب سودی نبخشد مگر با تمسّک به ولایت. «2»
طبرسی در مجمع البیان فرموده: تعفّف، ترک سؤال نمودن است، و استعفاف و تعفّف یکسانند و آن، عبارت است از طلب نمودن عفت و به کار بردن آن. «3»
علامه طباطبایی در المیزان فرموده: استعفاف و تعفّف از نظر معنا به هم نزدیکند، و «فلیستعفف»: باید و بر او لازم است که طریق عفت و پاکدامنی را طلب نماید. «4»

3. استعفاف و تعفف در تفاسیر

شیخ طوسی در تبیان و طبرسی در مجمع البیان فرموده‌اند: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ»: هر کس از اولیای اموال یتیمان غنی بود، باید آنچه را از مال یتیم سهم اوست، برای خودش نگیرد، خواه کم باشد یا زیاد، و از خوردن آن، خودداری نماید. «5»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»، گفته‌اند: این امر از جانب خدای متعال برای کسی است که راهی را برای ازدواج نمودن نمی‌یابد؛ از این‌که توان پرداخت مهریه را ندارد و یا آنکه نمی‌تواند آنچه
______________________________
(1). ملخّص المنجد و منتهی الأرب، ص 553.
(2). مصباح الانظار الابرار، ص 161.
(3). مجمع البیان، ج 2، ص 386 و ج 7، ص 139.
(4). المیزان، ج 4، ص 185 و ج 15، ص 122.
(5). تبیان، ج 3، ص 119- مجمع البیان، ج 3، ص 9.
ص: 125
را که از نفقه و لباس بر او لازم است، فراهم کند. چنین فردی باید پاکدامنی نماید و در کار زشت وارد نگردد و خویشتن‌داری کند تا خداوند از فضلش او را بی‌نیاز گرداند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ»، فرموده‌اند: زن‌های بازنشسته سالمندی که امید و تمایلی برای ازدواج نمودن ندارند، در دور انداختن چادر خود پرهیزگاری کرده و عفت ورزند که (این کار) برای آنان، در دینشان، بهتر است؛ «2» یعنی (اگر) با پوشیدن چادر، عفاف و پاکدامنی نمایند، برای آنان بهتر از آن است که آن را از سر خود بردارند. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»، طبرسی گفته: از سؤال نمودن از مردم خودداری می‌کنند، در حالی که آراستگی لباس آنان، پوششی است بر بدی حال و فقر آنان، و این برای طلب رضای حق تعالی و چشم داشتن به رسیدن به پاداش بزرگ است. «4»
زمخشری در تفسیر کشّاف فی قوله تعالی: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ»، «5» فرموده: استعفّ رساتر از عفّ است، گویی او بسیار خواهان خودداری کردن از مال ناروا است. «6»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً»، «7» گفته: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ»: و او باید از پارسایی و دور نگهداشتن نفس از چیزهای ناپسند، تلاش نماید؛ چنان‌که مستعفّ به معنای خواهان پاکدامنی از خویشتن و حامل پاکدامنی بر نفس خویش است. «8»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ»، «9» فرموده: «و الاستعفاف من الوضع خیر لهن.»: خویشتن‌داری برای او بهتر است از برداشتن چادر. «10»
______________________________
(1). تبیان، ج 7، ص 383- مجمع البیان، ج 7، ص 140.
(2). تبیان، ج 7، ص 48.
(3). مجمع البیان، ج 7، ص 155.
(4). همان، ج 2، ص 387.
(5). نساء/ 6.
(6). کشّاف، ج 1، ص 502.
(7). نور/ 33.
(8). کشّاف، ج 3، ص 64.
(9). نور/ 60.
(10). کشّاف، ج 3، ص 76.
ص: 126
نیز فی قوله تعالی: «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»، «1» فرموده: «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ» به حال آنان، (که ایشان) «أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»، بی‌نیازند، به خاطر خودداری کردن از سؤال (از دیگران). «2»
شبّر هم در تفسیرش فرموده: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ»؛ یعنی در خوردن آن (مال یتیم) پاکدامنی نمایند. «3»
نیز فی قوله: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ»، گفته: و باید در عفت و پاکدامنی نمودن (درباره آن)، جدیّت و تلاش نماید. «4»
هم‌چنین فی قوله: «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ»، فرموده: از برداشتن چادر خودداری کنند. «5»
همین‌طور فی قوله تعالی: «أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»، گفته: از آن جهت که آنان از سؤال نمودن (از دیگران)، خودداری دارند. «6»
علامه طباطبایی در المیزان فرموده: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ»، به معنای آن است که کسی که ولیّ یتیم است و در معاش خود نیازی به استفاده نمودن از مال یتیم ندارد، باید راه عفت را بجوید و لازمه آن این است که از اموال آنان چیزی نگیرد. «7»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً»، فرموده: استعفاف و تعفّف، از نظر معنا به هم نزدیکند، و مراد از نیافتن نکاح، عدم قدرت بر مهر و نفقه است، و معنای آیه، امر به تعفّف و احتراز از وقوع زناست برای کسی که قدرت بر نکاح ندارد تا خدای تعالی از فضلش او را بی‌نیاز گرداند. «8»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ»، فرموده: کنایه از احتجاب (پوشاندن) است؛ یعنی با حجاب بودن برای آنان بهتر از این است که حجاب (و چادر) را بردارند. «9»
______________________________
(1). بقره/ 273.
(2). کشّاف، ج 1، ص 398.
(3). تفسیر شبّر، ص 180.
(4). همان، ص 736.
(5). همان، ص 747.
(6). همان، ص 112.
(7). المیزان، ج 4، ص 185.
(8). همان، ج 15، ص 122.
(9). همان، ج 15، ص 178.
ص: 127
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»، فرموده: این‌که جاهل به حال آنان، ایشان را به سبب خودداری نمودن از سؤال، اغنیا می‌پنداشت، دلالت دارد بر این‌که آنان به فقر و نداری تظاهر نمی‌کنند، مگر جایی که راه چاره‌ای برای آنان از پوشاندن علایم فقر و مسکنت که از ظاهر چهره و لباس آنان پیداست، نباشد «1».
تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ»، فرموده: یعنی سرپرستان ایتام اگر متمکن و ثروتمندند، نباید به هیچ عنوانی از اموال ایتام استفاده کنند، و اگر فقیر و نادار باشند، تنها می‌توانند در برابر زحماتی که به خاطر حفظ اموال یتیم متحمّل می‌شوند، با رعایت عدالت و انصاف، حقّ الزحمه خود را از اموال آنها بردارند. در این زمینه، روایاتی نیز وارد شده و مضمون آیه را چنان‌که گفته شد، توضیح داده است؛ از جمله در روایتی از امام صادق علیه السّلام می‌خوانیم: «فذلک رجل یحبس نفسه عن المعیشة، فلا بأس أن یأکل بالمعروف، اذا کان یصلح لهم. فان کان المال قلیلا، فلا یأکل منه شیئا.»: منظور کسی است که سرپرستی مال یتیم، او را از رسیدگی به زندگی خویش بازداشته، پس در این صورت او می‌تواند به اندازه مناسب و شایسته از مال یتیم استفاده کند، و این در صورتی است که این کار به صلاح یتیم باشد. امّا اگر ثروت یتیم کم باشد (و طبعا سرپرستی آن نیز وقت زیادی را اشغال نمی‌کند)، در این صورت چیزی از مال یتیم برندارد. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»، فرموده: و آنها که وسیله ازدواج ندارند، باید عفت پیشه کنند، تا خداوند آنان را با فضلش بی‌نیاز کند. (بعد در شرح آن چنین می‌فرماید:) نکند در این مرحله بحرانی و در این دوران آزمایش الهی، تن به آلودگی در دهند و خود را معذور بشمرند که هیچ عذری پذیرفته نیست، بلکه باید قدرت ایمان، شخصیت و تقوا را در چنین مرحله‌ای آزمود. «3»
______________________________
(1). المیزان، ج 2، ص 422.
(2). تفسیر نمونه، ج 3، ص 272.
(3). همان، ج 14، ص 459.
ص: 128
در ترجمه قوله تعالی: «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ»، فرموده: اگر آنها تعفّف کنند و خویشتن را بپوشانند، برای آنها بهتر است. (بعد در شرح آن آورده که:) چرا که از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعایت کند، پسندیده‌تر و به تقوا و پاکی نزدیک‌تر است. «1»
در معنای قوله تعالی: «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» هم فرموده: یعنی کسانی که از حال آنها اطلاعی ندارند، به خاطر خویشتن‌داری و عفت نفس ایشان، گمان می‌کنند آنان بی‌نیازند. «2»

4. استعفاف و تعفّف در تفاسیر روایی‌

از ابو علی طبرسی نقل شده که در معنای رشد در: «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ»، مفسرین اختلاف نموده‌اند. سپس اقوالی را ذکر نموده و در آخر، خود چنین نظر می‌دهد: اقوا این است که مراد از «رشد»، عقل و صلاحیت داشتن در حفظ مال است، و فرموده که این قول از امام باقر علیه السّلام نیز روایت شده است. «3»
و فی قوله: «أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ» از علی بن ابراهیم با اسنادش از ابی حمزه و او از امام صادق علیه السّلام نقل کرده که: «فی قوله تعالی:" وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ"، قال: تضع الجلباب وحده.»: امام صادق علیه السّلام درباره این آیه:
زنان پیر و بازنشسته (از امر ازدواج) که گناهی نیست از این‌که ثیابشان را فروگذارند، فرمود: تنها آن چادری که بر روی مقنعه می‌اندازند، بردارند. «4»
علی بن ابراهیم می‌فرماید: آیه: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً الخ»، درباره پیرزن‌هایی که از حیض شدن افتاده و امیدی به ازدواج نمودن خود ندارند، نازل شده است، مبنی بر این‌که چادرهایشان را (از روی مقنعه‌شان) بردارند، و فرمود: «وَ أَنْ
______________________________
(1). همان، ج 14، ص 543.
(2). همان، ج 2، ص 265.
(3). برهان، ص 212.
(4). برهان، ص 745.
ص: 129
یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ»؛ یعنی اگر عفت ورزند و خود را برای مردان ظاهر نسازند، برای آنان بهتر است. «1»
و فی قوله: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الخ»، از ابو علی طبرسی نقل کرده است که: ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام، فرمود: «نزلت الایة فی اصحاب الصفه.»: این آیه درباره اصحاب صفه نازل شده است؛ هم‌چنین کلبی این حدیث را از ابن عباس روایت کند. «2»
ابو علی اشعری با اسنادش تا معاویة بن وهب و او هم از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، فی قوله عزّ و جلّ: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»، نقل کرده که: «یتزوجوا حتی یغنیهم اللّه من فضله.»: ازدواج کنند تا آنکه خدای متعال آنان را از فضلش بی‌نیاز گرداند. «3»
همین‌طور در تفسیر علی ابن ابراهیم فی قوله: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ»، آمده که: آیه درباره پیرزن‌هایی است که از حیض شدن و از ازدواج نمودن مأیوسند، مبنی بر این‌که (چنین زنانی) نقاب را از چهره بردارند، و سپس فرمود: معنای: «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ»، آن است که خود را برای مردان ظاهر نکنند. «4»
باز در این تفسیر آمده که: «قال العالم علیه السّلام: الفقراء هم الذین لا یسئلون لقول اللّه تعالی فی سورة البقره:" لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الخ".»: دانای به علم قرآن فرمود: که فقرا کسانی هستند که سؤال نمی‌کنند برای آنچه خدای متعال در سوره بقره فرموده: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الخ.» این حدیث طولانی بوده و در اینجا تنها به مقدار نیاز
______________________________
(1). برهان، ص 745.
(2). اصحاب صفه، چهارصد نفر مرد بودند که در مدینه سکنایی نداشتند تا در آنجا ساکن شوند و اقوام و نزدیکانی هم در مدینه نداشتند تا در منزل آنان مأوا اختیار کنند. لذا در مسجد (بر روی صفه؛ یعنی سکوی پهنی) ساکن شدند. آنان می‌گفتند: بر آنچه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله ما را مأمور آن کند، آمادگی داریم. خدای تعالی برای مساعدت و معاونت به آنان، مردم را برانگیخت و مردمی که توانایی داشتند، آنان را مورد عطا و بخشش قرار دادند (برهان، ص 258).
(3). نور الثقلین، ج 3، ص 600، حدیث 154.
(4). همان، ج 3، ص 623، حدیث 235.
ص: 130
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌1 149
آمده است. ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام، هم فرموده: آیه درباره اصحاب صفه نازل گردیده است. «1»
باز در ضمن حدیثی در مجمع البیان آمده است که: «ان اللّه یحب ان یری اثر نعمته علی عبده، و یکره البؤس و التبأوس، و یحب الحلیم المتعفف من عباده، و یبغض الفاحش البذی السؤال الملحف.»: البتّه، خدای متعال دوست دارد که اثر نعمتش را بر بنده‌اش ملاحظه کند، و اظهار نمودن بیچارگی و تنگدستی را اکراه دارد، و بندگانی را که حلیم و بردبارند و از سؤال نمودن خودداری می‌کنند، دوست دارد، و از آنان که با فحاشی کردن و گفتن سخن زشت اصرار بر سؤال کردن دارند، غضبناک و خشمگین است. «2»
شیخ جلال الدین، عبد الرحمن سیوطی در تفسیر درّ المنثور فی قوله: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ»، فرموده: عبد بن حمید، ابن جریر، ابن ابی حاتم، نحاس، حاکم و صححه از طریق مقسم، از ابن عباس اخراج نمودند که: «" وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ"، قال: بغناه من ماله حتی یستغنی عن مال الیتیم؛ لا یصیب منه شیئا، «" وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ"، قال: یأکل من ماله؛ یقوت علی نفسه حتی لا یحتاج الی مال الیتیم.» «3»
و فی قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً»، «4» آورده که:
1. عبد بن حمید، ابن منذر و ابن ابی حاتم درباره: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً»، از عکرمه اخراج نمودند که او گفت: «هو الرجل یری المرأة فکأنّة یشتهی، فان کانت له امرأة، فلیذهب الیها، فلیقض حاجته منها، و ان لم تکن له امرأة، فلینظر فی ملکوت السموات و الارض حتی یغنیه اللّه من فضله.» «5»
2. ابن ابی حاتم از ابی روق اخراج نموده که او درباره: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ»، می‌گفت: «عما حرم اللّه علیهم حتی یرزقهم اللّه.» «6»
______________________________
(1). همان، ج 1، ص 289، حدیث 1149.
(2). همان، ص 290، حدیث 1150.
(3). درّ المنثور، ج 2، ص 121.
(4). نور/ 33.
(5). درّ المنثور، ج 5، ص 45.
(6). همان.
ص: 131
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ»، «1» فرموده: سعید بن منصور، ابن منذر و بیهقی در سنن از عاصم احول اخراج نمودند که او گفته: «دخلت علی حفصة بنت سیرین و قد ألقت علیها ثیابها، فقلت: ا لیس یقول اللّه:" وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ"، قالت اقرأ ما بعده:" وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ"، هو ثیاب الجلباب.» «2»

5. تدبّر در آیات استعفاف و تعفّف‌

اشاره

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «3»

الف- تدبّر در معنا و مفهوم استعفاف و تعفّف به ترتیب آیات مصحف‌

اشاره

در این قسمت، معانی و مفاهیم استعفاف و تعفّف در هر آیه به ترتیب آیات مصحف به صورت جداگانه و به شرح زیر مورد بررسی و تدبّر قرار می‌گیرد:

1. الف- معنا و مفهوم اوّل استعفاف‌

اشاره
در آیه ششم سوره نساء: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ الخ»، آزمایش یتیمان، شرایط قرار دادن مال یتیمان در اختیار آنان، حکم نگهداری از مال یتیم، استعفاف ولّی یتیم، وقتی که غنی باشد، اکل به معروف ولیّ یتیم، وقتی که فقیر باشد و گواه گرفتن بر تحویل مال به یتیم، موضوعات این آیه شریفه‌اند. بنابراین استعفاف بنا بر شرحی که خواهد آمد، در نگهداری از مال یتیم معنا و مفهوم پیدا می‌کند:

1. آزمایش یتیمان:
پیش از این‌که بلوغ یتیمان شروع شود، باید آنان را در جهت مشخص شدن صلاحیت استقلال مالی و اقتصادی‌شان آزمایش نمود و این آزمایش تا زمانی که هنگام ازدواجشان فرا می‌رسد، استمرار و تداوم خواهد داشت: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ.»
______________________________
(1). نور/ 60.
(2). درّ المنثور، ج 5، ص 58.
(3). ص/ 29.
ص: 132

2. شرط قرار دادن مال در اختیار یتیمان:
در آزمایشی که به لحاظ اقتصادی از یتیمان به عمل می‌آید، «رشد» شرط اساسی قرار دادن مال در اختیار آنان است. «رشد» عبارت از حصول دو جنبه عقل نظری و عقل عملی (اقتصادی) در یتیم است؛ بدین معنا که از لحاظ نظری، حصول عقل در او محقق باشد و از لحاظ عملی هم بتواند مال را در جهت مقاصد و مصالح زندگانی به کار برد. با حصول این دو جنبه از عقل در یتیم، باید مال او را در اختیارش قرار داد: «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ.»

3. حکم نگهداری مال یتیمان:
تا زمانی که مال یتیم در تصرّف و در اختیار ولیّ اوست، نخست، آن است که نباید مال یتیم مورد تجاوز و اسراف قرار گیرد، و دوم این است که ولیّ یتیم در حالی که به کبیر شدن او مبادرت می‌کند، نباید به خوردن از مال یتیم مبادرت نماید: «وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا.»

4. استعفاف ولیّ یتیم وقتی ولی غنی باشد:
کسی که سرپرستی و نگهداری مال یتیم را به عهده می‌گیرد و خودش هم بی‌نیاز است و برای تأمین معاش، احتیاجی به استفاده نمودن از مال یتیم ندارد، باید راه عفت پیش گیرد و از استفاده نمودن مال یتیم به نفع خود و یا خوردن آن، احتراز نماید. لذا در اینجا استعفاف به معنای طلب عفت نمودن از جانب ولیّ یتیم است؛ به این‌گونه که در نفس خود حالتی را ایجاد کند که در اثر آن مطلقا از استفاده نمودن از مال یتیم (مالی که منهی عنه است) به نفع خود، خودداری نماید: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ.»

5. أکل به معروف ولیّ یتیم وقتی که ولی فقیر باشد:
آن‌کس که ولیّ یتیم بوده و سرپرستی مال یتیم را عهده‌دار است، در صورتی که فقیر باشد، و به عبارتی برای تأمین معاشش نیازمند باشد، مجاز است از مال یتیم أکل به معروف کند و به اندازه احتیاجش (در تأمین معاش) و به عنوان قرض، از آن مال بردارد، به‌طوری که در اولین فرصت نسبت به پرداخت آن اقدام نماید: «وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ.»

6. گواه گرفتن بر تحویل مال به یتیم:
بعد از احراز شرایط «رشد» برای تحویل دادن مال به یتیم، هرگاه ولی بخواهد که مال یتیم را به او تحویل دهد، برای جلوگیری از هرگونه
ص: 133
پیشامد ناملایم در موقع تحویل مال به یتیم، لازم است، بر این تحویل گواه و شاهد بگیرد: «فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً.»

2. الف- معنا و مفهوم دوّم استعفاف‌

اشاره
در آیه 33 سوره نور: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ الخ»، استعفاف، استعتاق و استحصان، موضوعات این آیه شریفه‌اند.

1. استعفاف‌
کسانی که از لحاظ مالی و اقتصادی واجد شرایط ازدواج نیستند و توانایی پرداخت مهریه و نفقه را ندارند، باید استعفاف کنند و عفت بورزند؛ بدین معنا که از روی اراده باید حالتی را در خود ایجاد نمایند که بتوانند بر ظهور شهوت جنسی و طغیان آن فایق آیند و به عبارتی پاکدامنی را ملکه خود سازند تا زمانی که خدای متعال آنان را از فضلش بی‌نیاز کند و آنها با سرافرازی بتوانند به ازدواج اقدام نمایند: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.» بنابراین، استعفاف در این آیه شریفه، به معنای ایجاد حالتی در نفس است که بر اثر آن، شخص آماده ازدواج، از روی اراده، بر طغیان و سرکشی شهوت جنسی غلبه یافته و هرگز مرتکب فحشا نمی‌شود.

2. استعتاق‌
بندگان و غلامانی که از مولایشان درخواست می‌نمایند که با نوشتن قرارداد (برای بازپرداخت قیمت خود)، آنان را آزاد کنند، در صورتی که مولا بداند که آنها صلاحیت آزاد شدن دارند و می‌توانند خود را اداره کنند، باید تقاضای آنان را اجابت نماید و برای‌شان قرارداد (آزاد شدن) بنویسد و نیز از مالی که خدای متعال به آن مولا اعطا نموده، مقداری را برای سهم آزادی (و بازخرید) آن بندگان اختصاص دهد: «وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ.»
ص: 134

3. استحصان‌
کنیزانی که به پارسایی و پاکدامنی خود علاقه‌مندند، نباید مولایشان، از روی اکراه و ناخوشایندی، آنان را برای تحصیل پول و متاع دنیا، به فحشا (و زناکاری) وادار نماید:
«وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا.»

3. الف- معنا و مفهوم سوّم استعفاف‌

اشاره
در آیه 60 سوره نور: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَ الخ»، کیفیت حجاب زنان پیر و استعفاف رجحانی یا استعفاف استحبابی خاصّ آنان، موضوعات این آیه شریفه‌اند.

1. کیفیت حجاب زنان پیر
آن دسته از زنانی که دوران حیض شدن آنان به سر آمده است، و امید به ازدواج هم ندارند، گناهی بر آنان نیست که ثیابشان را (سراندازی را که بر روی مقنعه‌شان می‌اندازند) بردارند، مشروط به آنکه زینت و آرایشی نداشته باشند: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ.»

2. استعفاف رجحانی یا استعفاف استحبابی‌
آن دسته از زنان پیر که وصف آنان گذشت؛ آن زنانی که مجازند سرانداز خود را بردارند، اگر طلب عفت نمایند؛ بدین گونه که هرگاه زینت و پیرایشی ندارند، اگر از برداشتن سرانداز خودداری نمایند، برای آنان بهتر است: «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ.» بنابراین یک معنا و مفهوم استعفاف، مخصوص زنان پیر است و آن عبارت می‌باشد از خودداری نمودن آنان از برداشتن سرانداز خود.

4. الف- معنای تعفّف‌

اشاره
در آیه 273 سوره بقره: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الخ»، فقیران غنیّ‌نما و تعفّف آنان و انفاق نیکو، موضوعات این آیه شریفه‌اند.
ص: 135

1. فقیران غنی‌نما
فقیران غنیّ‌نما، نیازمندانی هستند که در راه دین و اطاعت خدای متعال محدود شده‌اند؛ آنان هم از لحاظ مالی، توانایی برای مسافرت نمودن به منظور تهیه متاع از راه تجارت را ندارند و هم کسی که از وضعیت نیازمندی آنان اطلاع ندارد، آن فقیران را غنی و بی‌نیاز می‌پندارد: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ.»

2. تعفّف فقیران غنی‌نما
جهل به وضعیت نیازمندی فقیران از یک طرف، و تعفّف آن فقیران از طرف دیگر، مانعی برای تشخیص نیازمندی و فقر در آنان است، امّا در مقابل، وضع ظاهری چهره و رخساره آنان، دلالت خوبی است بر فقر و بی‌چیزی آنها، و علاوه بر آن، این‌که آنان از روی اصرار و پافشاری سؤال نمی‌کنند، خود تفسیری دیگر بر تعفّف در آنان است.
تعفّف مصدر باب تفعّل، و به معنای عفت داشتن است؛ یعنی حالتی در نفس که برای شخص ملکه شده و او را همواره خوددار نموده است. در اینجا این خودداری نسبت به سؤال کردن است و این فقیران غنی‌نما، همواره از سؤال کردن خودداری می‌کنند. حصول آن ملکه نفسانی، تعفّف، آنان را از سؤال کردن از دیگران بازمی‌دارد:
«یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً.»

3. انفاق نیکو
انفاقی نیکو است که منّت و اذیت را با خود به همراه نداشته باشد: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذیً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»، «1» «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها أَذیً وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ»، «2» «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ.» «3»
______________________________
(1). بقره/ 262.
(2). همان/ 263.
(3). همان/ 264.
ص: 136
و به چنین فقیرانی که دارای فضیلت تعفّف‌اند، بجاست که به‌طور نیکو انفاق شود که البتّه، خدای متعال بر آن آگاه است: «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ.» «1» و تمام و کامل، پاداش این انفاق داده می‌شود و ستمی در بین نخواهد بود: «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ.» «2»

ب- تدبّر در آیات تعفّف و استعفاف به ترتیب نزول آن‌

اشاره

آیات استعفاف و تعفّف، همه در سوره‌های مدنی واقع‌اند. ازاین‌رو ترتیب نزولی آن، همان ترتیب مصحفی‌شان است، جز این‌که آیه تعفّف چون از مصدر باب تفعّل است، در تنظیم مصحفی، در آخر، و در ترتیب نزولی، به ترتیب زیر در اول قرار می‌گیرد:

1. ب- تنظیم آیات تعفّف و استعفاف به ترتیب نزول آن‌

1. لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ. «3»
2. وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً. «4»
3. وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ. «5»
4. وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. «6»
______________________________
(1). همان/ 272.
(2). همان/ 273.
(3). همان/ 273.
(4). نساء/ 6.
(5). نور/ 33.
(6). نور/ 60.
ص: 137

2. ب- تدبّر در آیات تعفّف و استعفاف به ترتیب نزول آن‌

در اولین آیه از آیات نزولی: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الخ»، کلمه تعفّف ذکر شده است. کلمه تعفّف مصدر و از باب تفعّل است به معنای عفت داشتن؛ یعنی دارا بودن آن حالت نفسانی خاص که موجب خودداری نمودن از بیان حاجت و نیاز می‌شود و در عمل هم سبب به کار بستن و یا به فعلیت آوردن آن حالت می‌گردد. آیه شریفه چنین بیان می‌دارد: نیازمندانی که خود را محصور در طاعت الهی نمودند و (از لحاظ مالی) توانایی مسافرت و تجارت برای تحصیل معاش نداشتند، این حالت نفسانی خودداری کردن از سؤال را آن‌چنان به کار می‌بستند که جاهل به وضع آنان، ایشان را بی‌نیاز و غنی می‌پنداشت و در حالی که نیازمندی آنان در چهره‌هایشان آشکار بود، ایشان اصرار به سؤال نداشتند: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً.»
در آیات دوّم و سوّم به ترتیب نزولی کلمات: «فَلْیَسْتَعْفِفْ»، «وَ لْیَسْتَعْفِفِ» و «أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ» ذکر شده است. هر سه کلمه از باب استفعال و به معنای طلب کردن و خواستن آن حالت نفسانی خاص است که به واسطه آن، از شی‌ء منهی عنه (خواه مالی باشد و خواه جنسی) خودداری نمایند.
پس در استعفاف، اراده حصول آن حالت نفسانی و به کار بستن آن لازم است. لذا کسانی که سرپرستی یتیمان را بر عهده داشته و از جهت مالی در امر معاش خود، نیازی به مال آنان ندارند، باید استعفاف کنند؛ بدین گونه که اراده نمایند که آن حالت خودداری از استفاده از مال یتیم را در خود ایجاد، و آن را به کار ببندند و در عمل، از مال یتیم به نفع خود استفاده نکنند: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ.»
هم‌چنین کسانی که آمادگی برای ازدواج دارند، اما وسایل و امکانات آن را ندارند، باید اراده کنند که آن حالت نفسانی خودداری از حرام را، در خود ایجاد، و آن را در
ص: 138
عمل به کار ببندند؛ یعنی از فحشا اجتناب کرده و مرتکب فعل حرام نشوند: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.»
نیز زنان پیر بازنشسته از دوران قاعدگی و ناامید از ازدواج، هرچند که مجازند که سرانداز خود را بردارند، (اما) بهتر است اراده کنند که این حالت نفسانی خودداری از بی‌سرانداز (یا بدون چادر) بودن را، در خود ایجاد، و در عمل آن را از سر خود برندارند: «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ.»

کلمات قصار پیرامون عفاف‌

در غرر الحکم و درر الکلم در «باب العفاف» سخنانی به اقتصار از مولای موحدان، امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب علیه السّلام بیان شده است که در اینجا فقط به بعضی از آنها اشاره می‌شود:
1. «العفاف زهادة.»: پارسایی، بی‌رغبتی در دنیاست.
2. «بالعفاف تزکو الأعمال.»: به وسیله پاکدامنی، عمل‌ها پاکیزه شده یا افزایش می‌یابد.
3. «العفاف أشرف الأشراف.»: پاکدامنی، برترین صفات و افعال نیک است.
4. «العفاف أفضل شیمة.»: باز ایستادن از آنچه حلال نیست، برترین خصلت است.
5. «العفاف، یصون النّفس و ینزّهها عن الدّنایا.»: پرهیزگاری، نفس را نگه داشته و آن را از پستی‌ها پاک می‌دارد.
6. «حسن العفاف من شیم الأشراف.»: نیک پارسایی و پاکدامنی، از خصلت‌های مردم بلند مرتبه و شریف است.
7. «سبب القناعة العفاف.»: بازایستادن از حرام، سبب قناعت است.
8. «علیک بالعفاف و القنوع، فمن أخذ به، خفّت علیه المؤن.»: بر تو باد به پاکدامنی و قناعت؛ زیرا کسی که آن را فراگیرد مخارج زندگی بر او سبک گردد.
9. «علیک بالعفاف؛ فإنّه أفضل شیم الأشراف.»: بر تو باد به پاکدامنی؛ زیرا که آن برترین خصلت‌های افراد بلندمرتبه است.
ص: 139
10. «لا فاقة مع عفاف.»: هیچ‌گونه بیچارگی با پارسایی و پاکدامنی نیست؛ یعنی آدمی به برکت پارسایی، توانگری حقیقی را داراست.
پروردگارا! توفیق عمل به تعفّف و حصول ملکه استعفاف را در مقام عمل به مردان و زنان ما، از خرد و کلان، جوانان و سالمندان، و همه آحاد جامعه، عنایت بفرما.
آمین، یا رب العالمین!