گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
فصل هفتم امانت‌



اشاره

آیات امانت در شش سوره قرآن قرار دارند: با لفظ: «أَمانَتَهُ» در آیه 283 سوره بقره، و با لفظ: «الْأَماناتِ» در آیه 58 سوره نساء، و با لفظ: «أَماناتِکُمْ» در آیه 27 سوره انفال، و با لفظ: «لِأَماناتِهِمْ»* در آیه 8 سوره مؤمنون و در آیه 32 سوره معارج، و با لفظ: «الْأَمانَةَ» در آیه 72 سوره احزاب آمده‌اند که ما در اینجا تنها به بررسی آیات مشتمل بر الفاظ:
«الْأَمانَةَ» و «الْأَماناتِ» در سوره‌های احزاب و نساء که هر دو هم در مدینه نازل شده‌اند و ترتیب نزولی و مصحفی آنها ترتیب واحدی است، می‌پردازیم. لذا بعد از تنظیم آیات، به تحقیق در معنا، و سپس به بررسی تفسیری آنها از کتب تفسیر و تفاسیر روایی علمای شیعه و اهل تسنن پرداخته و سرانجام هم با فضل الهی و با استناد به آیات در آنها تدبّر می‌کنیم.

1. تنظیم آیات امانت به ترتیب مصحفی‌شان‌

1. إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا. «1»
______________________________
(1). احزاب/ 72: مدنی.
ص: 186
2. إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً. «1»

2. در معنای امانت‌

راغب در مفردات فرموده: اصل امن، آرامش نفس و نابودی خوف است. امن، امانة و امان، در اصل مصدرند، و امان گاهی اسم است برای حالتی که انسان در آن در آرامش است، و گاهی اسم است برای آنچه انسان نسبت به آن، آرامش دارد: «وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ»؛ یعنی آنچه را مورد آرامش شما است، و «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» را گفته‌اند که آن کلمه «توحید» است، و گفته‌اند: «عدالت» است، و گفته‌اند:
«حروف تهجّی» است، و گفته‌اند: آن «عقل» است، و عقل، صحیح است؛ زیرا عقل همان چیزی است که با حصول آن معرفت به توحید حاصل گردد و عدالت جاری شده و حروف تهجی آموخته شود، بلکه با حصول عقل، آنچه را یادگیری آن بر عهده انسان است، او خواهد توانست بیاموزد، و عمل نمودن به آنچه را که حسن انجام آن در تعهّد انسان است، تحقق بخشد و به واسطه آن است که بر بسیاری از آفریده‌ها برتری پیدا کند. «2»
فخر الدین در مجمع البحرین فی قوله: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها الخ»، فرموده: گفته‌اند: مراد از «الامانة» طاعت است و گفته‌اند:
مراد از آن، عبادت است و روایت شده که: علی علیه السّلام، چون وقت نماز می‌رسید، «یتململ و یتزلزل»: بیتابی نموده و به خود می‌لرزید. (پس) به او گفتند: یا امیر المؤمنین! شما را چه می‌شود؟ آن بزرگوار فرمود: «جاء وقت الصلوة، وقت امانة عرضها اللّه علی السموات و الارض، فابین ان یحملنها و اشفقن منها، و عرضها علی الجمادات، و اباؤها و اشفاقها مجاز.» اما حمل امانت، مانند قول توست که می‌گویی فلانی حامل امانت و حمل‌کننده آن است؛
______________________________
(1). نساء/ 58: مدنی.
(2). مفردات، ص 22.
ص: 187
می‌خواهد آن را به صاحبش ادا نکند تا از عهدش خارج کند؛ زیرا امانت مانند: سوار است برای کسی که امانت دارد. پس چون آن را ادا نمود، سواری نیست تا او را محافظت کند و او دیگر حامل آن امانت نیست و معنای «فابین»؛ یعنی ادا نکردند آن را و انسان (هم) ادا نکرد، جز این‌که حمل‌کننده آن بود، پس آن را ادا ننمود. در معنای «عرض الامانة» در مجمع البیان بر اقوالی اختلاف نمودند: یکی از آن اقوال این است که مراد، «العرض علی اهلها» است که مضاف حذف شده و مضاف الیه جای آن قرار گرفته است، و با عرضه نمودن امانت بر آنها، آنان دانستند که در تضییع امانت، گناهی بزرگ است؛ همچنان که در ترک اوامر خدای متعال و احکام او، گناه عظیم است. پس خدای متعال جرأت انسان را بر معاصی، و ترس ملایکه را از آن بیان نمود. پس معنا چنین می‌شود: «انا عرضنا الامانة علی اهل السموات و الارض و الجبال و الملائکة و الانس و الجن فابین ان یحملنها.»: پس ابا نمودند اهل آنها که حمل کنند ترک آن را و کیفر آن را و گناه در آن را، و «أَشْفَقْنَ مِنْها»: ترسیدند اهل آنها از حمل آن و انسان آن را حمل نمود، «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً»، نسبت به ارتکاب گناهان، «جهولا» به جایگاه امانت و استحقاق کیفر بر خیانت در آن. «1»
در فرهنگ لغات آمده که: امن، یامن، امانة: مورد اعتماد و اطمینان قرار گرفت، و ضدّ خاین. «2»
در فرهنگ عمید هم آمده است: و امانت به فتح همزه و نون؛ یعنی امین بودن، راستی و درستکاری، ضدّ خیانت، و نیز به معنای ودیعه و چیزی که به کسی بسپارند که از آن نگاهداری کند و جمع آن، امانات است. «3»
شیخ طوسی در تفسیر تبیان فرموده: امانت عبارت از آن عقدی است که وفای به آن لازم می‌گردد، (هرگاه) از آن چیزهایی باشد که شأن آن سپردن به صاحبش باشد. «4»
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 497- مجمع البیان، ج 8، ص 373.
(2). ملخّص المنجد و منتهی الأرب، ص 19.
(3). فرهنگ عمید، ص 182.
(4). تبیان، ج 8، ص 333.
ص: 188
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در معنای امانت گفته است: هرگاه چیزی را به ودیعه نزد کسی بسپارند تا از آن چیز محافظت کند، سپس آن را به صاحبش بازگرداند (به آن امانت گویند)، و این امانتی که در آیه 72 احزاب: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ»، ذکر شده، چیزی است که خدای متعال به انسان سپرده تا آن را برای سلامت و در راه راست و مستقیم بودن خودش، محافظت کند و سپس آن را به خدای سبحان همان‌طور که به ودیعه به او سپرده، بازگرداند. «1»

3. امانت در تفاسیر

شیخ طوسی در تبیان فی قوله: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ»، فرموده: بنا بر آنکه این اشیا جماد هستند و تکلیف بر آنها صحیح نیست، در باب آن اقوالی گفته شده: یکی آنکه مراد، «انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و اهل الجبال» است، و دیگر آنکه در معنا، عظمت شأن امانت و بزرگی حقّ آن را می‌رساند و این‌که در بزرگی منزلت اگر بر کوه‌ها، آسمان‌ها و زمین، با عظمتی که آنها دارند، عرضه می‌شد و امر آن، به آنها تعلیم می‌شد، البتّه از پذیرفتن آن خوف داشتند. و فی قوله: «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا»، فرموده: یعنی انسان به واسطه ارتکاب گناهان نسبت به خود، بسیار ستمکار و بسیار جاهل است به جایگاه امانت و کیفری که با ارتکاب گناهان استحقاق آن را می‌یابد. ابن عباس گفته است: معنای امانت، طاعت برای خدای متعال است و آن را امانت گفته‌اند، چون طاعت قابل سپردن به بنده است در حالی که او در قبول یا در ردّ بر آن مختار است. «2»
و فی قوله: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها الخ»، فرموده: در معنای آن سه قول بیان شده: قول اوّل که از ابن عباس و دیگران نقل شده و بر آن از ابی جعفر، امام باقر، و ابی عبد اللّه، امام صادق علیهما السّلام، نیز روایت آمده، این است که هر چیزی که سپرده می‌شود، رد
______________________________
(1). المیزان، ج 16، ص 370.
(2). تبیان، ج 8، ص 333.
ص: 189
نمودن آن (به صاحبش) لازم است. قول دوّم که از زید بن مسلم و دیگران نقل شده، آن است که مراد از امانت، «ولاة الامر» هستند و این قول از ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السّلام نیز روایت شده و فرمودند: خدای متعال به هریک از ائمه علیهم السّلام امر فرمود که امر را به امام بعد از خود تسلیم کنند، و بدین ترتیب، این وجه داخل در قول اول می‌شود؛ زیرا آن (امر امامت) از جمله چیزهایی است که خدای تعالی آن را به امانت داده است، و به همین جهت ابو جعفر، امام صادق علیه السّلام، فرمود: «انّ اداء الصّلوة و الزکاة و الصّوم و الحج من الامانة، و یکون الامر للآمر باداء الامانة من الغنائم و الصدقات و غیر ذلک مما یتعلق به حق الرعیة.»، و قول سوّم سخنی است که ابن جریح در شأن نزول آیه گفته است: آیه درباره عثمان بن طلحه نازل شده و او کلیددار خانه کعبه بود که چون مکّه فتح گردید، خدای متعال به پیامبرش امر فرمود که کلیدهای خانه کعبه را به او باز گرداند. «1»
طبرسی در مجمع البیان فی قوله: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ»، فرموده: در معنای امانت اختلاف نمودند، پس بعضی گفته‌اند که امانت آن چیزهایی است که خدای متعال به طاعت آن امر فرموده و از معصیت آن نهی نموده، و گفته‌اند: امانت، همان احکام و واجباتی است که خدای متعال آن را بر بندگانش واجب نموده است، و این قول هم از ابن عباس و دیگران نقل شده که گفته‌اند: آن، امانت مردم و وفای به عقود است. «2»
و زمخشری در تفسیر کشّاف فی قوله تعالی: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ»، «3» فرموده: مراد از امانت، طاعت است؛ زیرا آن (طاعت) لازمه وجود است؛ همان گونه که امانت لازمه ادا است، پس امر آن را بزرگ و شأن آن را عظیم نمود، و در آن دو وجه است: یکی این‌که این اجرام عظیم، آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها، اطاعت امر خدای عزّ و علا کرده‌اند و همانند آنها، جمادات و اشکال مختلف، اطاعت او را کرده‌اند، امّا انسان آن‌چنان‌که حال اوست که صحت بر طاعات داشته و سزاوار طاعات اوامر و نواهی او باشد؛ زیرا
______________________________
(1). تبیان، ج 3، ص 234- مجمع البیان، ج 3، ص 63.
(2). مجمع البیان، ج 8، ص 373.
(3). احزاب/ 72.
ص: 190
او حیوانی عاقل و صالح برای تکلیف است، امّا او این‌چنین نبوده است. دوم آنکه آنچه را به انسان تکلیف نموده، عظمت آن و سنگینی‌اش، چون بر بزرگ‌ترین مخلوق از اجرام که خدا آن را خلق کرده، رسید، آنها با وجود قوّت و شدّتی که داشتند، از حمل آن اعراض کردند و از آن سرباز زدند و ترسیدند، و انسان با وجود ضعف قدرت و سستی نیرو، آن را پذیرفت و بر خود حمل کرد. «1»
هم‌چنین فی قوله: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها»، خطاب آن عام است برای هرکس و در هر امانتی، و گفته‌اند: آن در مورد عثمان بن طلحة بن عبد الدّار که کلیددار خانه کعبه بود، نازل شد، و گفته‌اند: خطاب آن برای حاکمان است به ادای امانات و حکم به عدل. «2»
شبّر در تفسیرش فی قوله: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ»، در معنای امانت فرموده: آن طاعتی است که رستگار شدن بستگی به آن دارد، پس ادای آن واجب است؛ همچنان که ادای امانت واجب است، و قوله: «عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها»، آن، به جهت عظمت امانت است، به گونه‌ای که اگر به این استخوان‌ها عرضه می‌شد و برای آنها شعور و آگاهی بود، از پذیرفتن آن خودداری می‌کردند، و قوله: «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً»؛ یعنی نسبت به خود بسیار ستمکار است؛ چون آن را ادا ننموده، و قوله: «جَهُولًا»؛ یعنی نادان بود به عظمت شأن آن امانت، و یا این‌که مراد از امانت آنچه است که نسبت به طاعت طبیعی و اختیاری عمومیت دارد. «3»
همین‌طور فی قوله: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها الخ»، گفته: برای هر مکلف و هر نوع امانت عمومیت دارد و از ائمه معصومین علیهم السّلام روایت است که به هر یک از ائمه امر شد که «امر» را به امام بعد از خود تسلیم نماید، و قوله: «وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»؛ یعنی: به انصاف و مساوات حکومت کنید، و قوله: «کانَ سَمِیعاً بَصِیراً»؛ یعنی سمیع به گفتارهای شما، بصیر به کارهایتان. «4»
______________________________
(1). کشّاف، ج 3، ص 277- 276.
(2). کشّاف، ج 1، ص 535.
(3). تفسیر شبّر، ص 881.
(4). همان، ص 203.
ص: 191
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان فی قوله: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ الخ»، فرموده: مراد از امانت، ولایت الهی است، و مراد از عرضه آن به این اشیا (زمین، آسمان و کوه‌ها) اعتبار و اهمّیت امانت است در مقایسه با این اشیا، و مراد از حمل آن امانت و سرباز زدن از پذیرشش، وجود استعداد آن امانت و نیز صلاحیت تلبّس به آن امانت و عدم صلاحیت تلبّس به آن است، و این، معنای قابل قبولی است؛ زیرا منطبق بر آیه است که آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها بنابر آنچه از عظمت، شدّت و قوت که در آنهاست، مع‌ذلک فاقد آن استعدادی‌اند که امانت الهی در آن حاصل گردد، و مراد از سرباز زدن آنها از حمل آن امانت و خوف و بیم داشتن از آن، همین است و امانت مذکور در آیه که همان ولایت الهیه و کمال صفت عبودیت است، به واسطه علم به خدای متعال و عمل صالح که همان عدل است، حاصل گردد و توصیف به این دو صفت، علم و عدل، موضوعی در برابر جهل و ظلم هست: «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا.» پس انسان در حدّ خودش و بر حسب طبیعتش، ظلوم و جهول بوده و این، مصحّح حمل امانت الهیه بر او گردیده است. «1»
هم‌چنین فی قوله: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ الخ»، فرموده: مراد از امانات، عمومیّت امانت است؛ اعم از امانت مالی و غیر آن از معنویات، مانند: علوم و معارف حقّه‌ای که حقّ آن این است که حاملان آن، آنها را به اهلش از مردم برسانند، و آنچه به معنای ادای امانات و عدالت در حکم است، بنابر آنچه سیاق آیه بدان قضاوت دارد، و از ظاهر لفظ امانت و حکم عدول نمی‌شود، و متبادر در مرحله تشریع از مضمون آیه، وجوب ردّ امانت مالی به صاحب آن، عدل قاضی و عدالت آن کسی است که در مورد قضاوت شرعی حکم می‌کند. «2»
در تفسیر نمونه فی قوله: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ الخ»، ضمن بیان اقوال مفسرین در مقصود از امانت، و بعد از تحلیلی که از استعداد فوق العاده انسان، در
______________________________
(1). المیزان، ج 16، ص 372- 371.
(2). همان، ج 4، ص 403- 402.
ص: 192
پاسخی جامع آورده: امانت الهی، همان قابلیت تکامل به صورت نامحدود آمیخته با اراده و اختیار، رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاصّ خدا و پذیرش ولایت الهیه است.
بعد با تعبیر دیگر از این امانت یاد کرده و فرموده: امانت الهی همان تعهد و قبول مسئولیت است.
در خصوص روایات در این باب آورده: اما این‌که در روایات متعدّدی که از طرق اهل بیت علیهم السّلام رسیده، این امانت الهی به قبول ولایت امیر مؤمنان، علی علیه السّلام، و فرزندش تفسیر شده، به خاطر آن است که ولایت پیامبران و امامان، شعاعی نیرومند از آن ولایت کلیه الهیه است و رسیدن به مقام عبودیت و طیّ طریق تکامل جز با قبول ولایت اولیاء اللّه امکان‌پذیر نیست. «1»
هم‌چنین در تفسیر قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، فرموده: این دو قانون مهم اسلامی: حفظ امانت و عدالت در حکومت، زیربنای یک جامعه سالم انسانی است و هیچ جامعه‌ای، خواه مادی یا الهی، بدون اجرای این دو اصل سامان نمی‌یابد.
اصل اول می‌گوید: اموال، ثروت‌ها، پست‌ها، مسئولیت‌ها، سرمایه‌های انسانی، فرهنگ‌ها و میراث‌های تاریخی همه امانت‌های الهی است که به دست افراد مختلف در اجتماع سپرده می‌شود، و همه موظفند که در حفظ این امانات و تسلیم کردن آن به صاحبان اصلی آن بکوشند، و به هیچ وجه در این امانت‌ها خیانت نشود. از طرفی، همیشه در اجتماعات، برخوردها، تضادها و اصطکاک منافع وجود دارد که باید با حکومت عادلانه حل و فصل شود تا هرگونه تبعیض و امتیاز نابجا و ظلم و ستم از جامعه برچیده شود. همان‌طور که در بالا گفته شد، امانت منحصر به اموالی که مردم به یکدیگر می‌سپارند، نیست، بلکه دانشمندان نیز در جامعه امانتدارانی هستند که
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 17، ص 455- 453.
ص: 193
موظفند حقایق را کتمان نکنند، حتی فرزندان انسان، امانت‌های الهی هستند که اگر در تعلیم و تربیت آنان کوتاهی شود، خیانت در امانت شده، و از آن بالاتر، وجود و هستی خود انسان و تمام نیروهایی که خدا به او داده است، امانت پروردگارند که انسان موظف است در حفظ آنها بکوشد؛ در حفظ سلامت جسم، سلامت روح، نیروی سرشار جوانی و فکر و اندیشه کوتاهی نکند، و لذا نمی‌تواند دست به انتحار و یا ضرر به خویشتن بزند، حتی از بعضی از احادیث اسلامی استفاده می‌شود که علوم، اسرار و ودایع امامت که هر امامی باید به امام بعد بسپارد، در آیه فوق داخل است. قابل توجّه این‌که در آیه فوق، «مسأله ادای امانت» بر «عدالت» مقدّم داشته شده. این موضوع شاید به خاطر آن است که مسأله عدالت در داوری، همیشه در برابر خیانت لازم می‌شود؛ زیرا اصل و اساس این است که همه مردم امین باشند، ولی اگر فرد یا افرادی از این اصل منحرف شدند، نوبت به عدالت می‌رسد که آنها را به وظیفه خود آشنا سازند. «1»
جویباری در تفسیر بصائر قوله تعالی: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ» را با استناد به آیه 57 سوره مؤمن: «لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»، و آیات 27، 28 سوره نازعات: «أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها. رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها»، تفسیر فرموده: ما امامت و خلافت کبری و ولایت الهیه را که دین حق به وسیله آن از لحاظ علم و عمل به کمال می‌رسد، بر آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها با آن بزرگی جرم، عظمت ثقل و شدتشان، عرضه نمودیم.
همین‌طور قوله: «فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها» را با استناد به آیات 2 تا 5 سوره شوری: «کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ ... تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ»، و 21 سوره حشر: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ»، و 31 سوره رعد: «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ»، به زبان عربی تفسیر نموده که ترجمه آن چنین است: پس به واسطه فقدان استعداد حمل و عدم صلاحیت و لیاقت برای آن، از
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 3، ص 432- 431.
ص: 194
حمل آن امانت خودداری نمودند و از آن ترسیدند. پس خودداری آنها از حمل آن امانت، به سبب عدم مقتضی در آنها بود نه به جهت سرپیچی‌شان؛ پس خودداری آنها، از لحاظ تکوین و به سبب عدم استعداد برای حمل امانت بود؛ پس قضیه سالبه منتفی به انتفای موضوع خود است. (به عبارتی) اعلان این مطلب است که: انسان آمادگی و استعداد حمل امانت را دارد که آن، کمال دین حق و به کمال رسیدن اجتماع بشری و سعادت در دو دنیاست، و هرچه ماسوای او باشد، در وسعت او نخواهد بود. از این مطلب چنین برمی‌آید که کرامت و شرف این انسان، او را لایق چنین امانتی نموده است، مانند شرافت وجود بر عدم؛ به این‌که ما سوای او نسبت به این امر، مانند اعدام‌اند، و انسان هم‌چون وجود، لایق آن است؛ همان‌طور که انسان کلی، نسبت به غیرش امین است. این امانت یکی از دو چیز ثقیل است که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آنها را بر ما گذاشت که (اینک ما) ناگزیر به حفظ و ادای حقّ آن و رد نمودنش به اهلش هستیم، و فی قوله تعالی: «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» هم فرموده: و حمل این امانت، با آن سنگینی و عظمت، توسّط انسان، با وجود کوچکی جثّه و ضعف جسمی‌اش، به واسطه استعداد و صلاحیت او برای حمل این امانت است و این‌که او حقّ امانت را به وجه آن ادا می‌نماید، و لکن او خیانت کرد، و آن را از صاحبش غصب نمود و آن را به کسی که استحقاق آن را داشت و لایقش بود، رد نکرد: «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا»، «ظلوم»، بر صاحب امانت به غضب، و بر نفس خودش به عذاب، و بر جامعه بشری به سد شدن در به کمال رسیدن دینی آنان و به سعادت دو دنیا نایل شدن ایشان، «جهول» به مکان موقعیت امانت، پس حمل کرده آن را درحالی‌که لایقش نبود. بنابراین وصف به ظلم و جهل، لایق کسی است که به امانت خیانت کرد و در حقّ آن کوتاهی نمود، نه کسی که آن را بر خود حمل نمود و امانتداری کرد و حقّ آن را ادا نمود. «1»
______________________________
(1). بصائر، ج 32، ص 322.
ص: 195

4. امانت در تفاسیر روایی‌

سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان، ابن جمعه عروسی در تفسیر نور الثقلین و رستگار جویباری در تفسیر بصائر فی قوله تعالی: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، روایاتی را از عیون الأخبار الرضا، معانی الاخبار، اصول کافی، احتجاج طبرسی، عوالی اللئالی، تهذیب الاحکام، بصائر الدرجات و تفسیر علی ابن ابراهیم ذکر نموده‌اند که ما در اینجا تنها به نقل عین کلام معصوم علیه السّلام و ترجمه فارسی آن می‌پردازیم:
1. فی عیون الأخبار الرضا با اسنادش تا حسین بن خالد، و او این‌چنین گوید: از ابی الحسن، علی بن موسی الرضا علیه السّلام، فی قوله عزّ و جلّ: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها الخ»، سؤال نمودم. پس آن حضرت فرمود: «الامانة، الولایة؛ من ادعاها بغیر حقّ، کفر.» «1»
2. در کتاب معانی الاخبار با اسنادش تا مفضل بن عمر، و او گوید که ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، فرمود: «ان اللّه تبارک و تعالی خلق الارواح قبل الاجساد بالفی عام، فجعل اعلاها و اشرفها محمّد و علی و الحسن و الحسین علیهم السّلام و الائمه صلوات اللّه علیهم، فعرضها علی السموات و الارض و الجبال فغشیها نورهم، فقال اللّه تبارک و تعالی للسموات و الارض و الجبال:
هولاء احبائی و اولیائی و حججی علی خلقی و ائمة بریّتی؛ ما خلقت خلقا هو احب الی منهم؛ لهم و لمن تولاهم، خلقت جنتی، و لمن خالفهم و عاداهم، خلقت ناری، فمن ادعی منزلتهم منّی و محلّهم من عظمتی، عذبته عذابا لا اعذّبه احدا من العالمین و جعلته مع المشرکین فی اسفل درک من ناری، و من اقرّ بولایتهم و لم یدّع منزلتهم منّی و مکانهم من عظمتی، جعلته معهم فی روضات جناتی، و کان لهم فیها ما یشاون عندی، و ابحتهم کرامتی، و احللتهم جواری، و شفّعتهم فی المذنبین من عبادی و امائی، فولایتهم امانة عند خلقی.»: خدای تبارک و تعالی ارواح را دو هزار سال پیش از اجساد، آفرید، پس عالی‌ترین و شریف‌ترین آنها را، محمّد، علی، حسن، حسین و ائمه علیهم السّلام قرار داد. بعد آنان را بر آسمان‌ها زمین و کوه‌ها عرضه نمود و بعد با
______________________________
(1). برهان، ص 865- نور الثقلین، ج 4، ص 310- بصائر، ج 32، ص 382.
ص: 196
نور ایشان، آنها را پوشاند. پس خدای تبارک و تعالی به آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها فرمود:
اینان دوستان من، اولیای من و حجّت‌های من بر خلق من و پیشوایان بدون عیب از جانب من هستند. خلقی را محبوب‌تر از آنان نزد خود نیافریدم. بهشت من برای آنان و برای کسی است که از آنان فرمانبرداری کند، و جهنم من برای کسی است که با آنان دشمنی و مخالفت نماید. پس هرکه ادعای منزلت آنان را در نزد من بکند و ادعای موقعیت آنان از جانب عظمت من را بنماید، آن‌چنان عذابی به او می‌چشانم که احدی از جهانیان را این‌چنین عذاب نکرده‌ام و او را همراه با مشرکان در پایین‌ترین درکه آتش جهنم قرار می‌دهم، و کسی که اقرار به ولایت آنان نماید و ادعای منزلت و موقعیت آنان را از عظمت من نداشته باشد، او را در روضات بهشت خود قرار می‌دهم. در آن جنات، برای آنان است، هرآنچه از نزد من بخواهند، و کرامت خود را بر آنان مباح کنم و آنان را نزد خود فرود آورم و ایشان را شفیع گنهکاران از بندگانم گردانم، پس ولایت آنان، امانت است نزد خلق من. «فایکم یحملها باثقالها و یدعیها لنفسه؟ فأبت السموات و الارض و الجبال ان یحملنها و اشفقن منها من ادعاء منزلتها و تمنی محلها من عظمة ربهم.»: پس کدامین از شما آن امانت را با آن سنگینی‌اش تحمّل کرده و آن را برای نفس خودش ادعا می‌کند؟ پس آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها از حمل آن سرباز زدند و ترسیدند از این‌که منزلت آن امانت را ادّعا کنند و موقعیت آن را از عظمت پروردگارشان تمنّا بنمایند.
«فلما اسکن اللّه عزّ و جلّ آدم و زوجته الجنة، قال لهما:" کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ"؛ یعنی شجرة الحنطة،" فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ"، فنظرا الی منزلة محمّد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین و الائمة بعدهم، فوجداها اشرف منازل اهل الجنة، فقالا: ربنا لمن هذه المنزلة؟ فقال اللّه جلّ جلاله: ارفعا رؤسکما الی ساق العرش، فرفعا رؤوسهما فوجدا اسماء محمّد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین و الائمة علیهم السّلام مکتوبة علی ساق العرش بنور من نور اللّه الجبار جلّ جلاله، فقالا: یا ربّنا! ما اکرم اهل هذه المنزلة علیک و ما احبهم الیک و ما اشرفهم لدیک؟ فقال اللّه جلّ جلاله: لولاهم، ما خلقتکما، هؤلاء خزنة علمی و امنائی علی سرّی، آباکما ان
ص: 197
تنظر الیهم بعین الحسد و تمنیّا منزلتهم عندی و محلّهم من کرامتی فتدخلان بذلک من نهیی و عصیانی فتکونا من الظالمین.»: پس همین که خدای عزّ و جلّ آدم و همسرش را در بهشت ساکن گردانید، به آن دو گفت: «کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ.»؛ یعنی به گیاه گندم، «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ.» بعد آن دو به منزلت محمّد، علی، فاطمه، حسن، حسین و ائمه پس از آنان نظر افکندند، بعد آن را در مشرف‌ترین منازل اهل بهشت یافتند، پس آن دو گفتند: پروردگارا! این منزلت برای کیست؟ پس خدای جلّ جلاله فرمود: سرتان را بالا گرفته و به ساق عرش بنگرید. آنان سرشان را بالا نمودند، در آنجا نام‌های مبارک محمّد، علی، فاطمه، حسن، حسین و ائمه علیهم السّلام را که با نوری از نور خدای جبار جلّ جلاله نوشته شده بود، دیدند. پس آن دو گفتند: پروردگارا! چقدر اهل این منزلت بر تو گرامی‌اند و چقدر آنان در نزد تو محبوبند و چقدر آنان در پیشگاه تو با شرافت هستند؟ پس خدای جلّ جلاله فرمود: اگر آنان نبودند، شما را خلق نمی‌کردم ایشان گنجینه علم من و امینان بر سرّ منند. شما نخواهید که با دیده حسادت به آنان بنگرید و منزلت آنان را نزد من و موقعیت آنان از کرامتم را تمنّا کنید که در این صورت داخل در نهی و نافرمانی من خواهید بود و از شمار ستمکاران می‌شوید.
«قالا: ربنا و من الظالمون؟ قال: المدعون لمنزلتهم بغیر حق. قالا: ربنا فأرنا منزلة ظالمیهم من نارک حتی نراها؛ کما رأینا منزلتهم فی جنتک، فأمر اللّه تبارک و تعالی النار، فابرزت جمیع ما فیها من الوان النکال و العذاب، و قال عزّ و جلّ: مکان الظالمین لهم المدعین لمنزلتهم فی اسفل درک منها؛ کلما ارادوا ان یخرجوا منها، اعیدوا فیها، و کلما نضجت جلودهم، بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب. یا آدم! و یا حوا! لا تنظرا الی انواری و حججی بعین الحسد، فاهبطکما عن جواری، و احلّ بکما عن هوانی فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ. وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ. فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ" و حملهما علی تمنّی منزلتهم فنظر الیهم بعین الحسد، فخذلا حتی اکلا من شجرة الحنطة، فعاد مکان ما اکلا شعیرا؛ فاصل الحنطة کلها مما
ص: 198
لهم یأکلاه، و اصل الشعیر کله مما عاد مکان ما اکلاه، فلما اکلا من الشجرة طار الحلی و الحلل عن اجسادهما و بقیا عریانین،" وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ". قالا:" رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ." قال: اهبطا من جواری فلا یجاورنی فی جنبی من یعصینی، فهبطا موکولین الی انفسهما فی طلب المعاش.»: آن دو گفتند: پروردگارا! و ستمکاران چه کسانی هستند؟ فرمود: آنان که بدون حق مدّعی منزلت آنان هستند. آن دو گفتند:
پروردگارا! پس منزلت ستمکارانی را که به آنان ستم روا داشتند را در آتش جهنمت به ما نشان بده تا ما آن را مشاهده کنیم؛ همان‌طور که منزلت آنان را در بهشت به ما نشان دادی. پس خدای تبارک و تعالی امر به آتش فرمود، پس همه آنچه از انواع عقوبت و عذاب در آن بود، ظاهر گردید، و خدای عزّ و جلّ فرمود: مکان ستمکارانی که مدّعی منزلت آنان هستند، در پایین‌ترین درجه آن آتش است؛ هر زمانی که بخواهند از آن خارج گردند، به آن بازگردانده شوند، و هر زمان پوست آنان کباب شود، آن را به پوستی غیر آن تبدیل می‌کنیم تا عذاب را بچشند. ای آدم و ای حوا! با دیده حسد به نورها و حجّت‌های من نظر نیفکنید که در این صورت شما را از جوار خودم فرود آورم و شما را در ذلّت و خواری غوطه‌ور نمایم، «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ. وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ. فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ»، و حمل نمود آن دو را بر درخواست و تمنّای منزلت آنان. پس آن دو با دیده حسد به آنان نظر افکندند، پس ذلیل و خوار شدند تا آنکه از آن درخت گندم خوردند. پس مکان آنچه خوردند، جو رویید. پس ریشه گندم از چیزهایی بود که آنان می‌خوردند و ریشه جو، همه‌اش، چیزهایی بود که به جای آنچه آنان می‌خوردند، برمی‌گشت. پس چون از آن گیاه خوردند، زینت‌ها و زیورهایشان از جسم آنان پرید و لخت و عریان ماندند، «وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ.»
ص: 199
آن دو گفتند: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ.» خداوند گفت: پس از آنجا که نافرمانی من نمودید، مجاور من در بهشت نمانید، پس آن دو فرود آمدند در حالی که معاششان به خودشان موکول شده بود؛
«فلما اراد اللّه عزّ و جلّ ان یتوب علیهما، جاءهما جبرئیل علیه السّلام فقال لهما: انکما ان ظلمتما انفسکما بتمنّی منزلة من فضل علیکما، فجزاءکما ما قد عوقبتما به من الهبوط من جوار اللّه عزّ و جلّ الی ارضه، فسلا ربکما بحق الاسماء التی رأیتموها علی ساق العرش حتی یتوب علیکما. فقالا:
اللهم انا نسألک بحق الاکرمین علیک، محمّد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمة، الا تبت علینا و رحمتنا، فتاب اللّه علیهما انه هو التواب الرحیم، فلم یزل انبیاء اللّه بعد ذلک یحفظون هذه الامانة و یخبرون بها اوصیاءهم و المخلصین من امتهم، فیأبون حملها و یشفقون من ادعائها، و حملها الانسان الذی قد عرف باصل کل ظلم منه الی یوم القیامة، و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ:" إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا".»: پس چون خدای عزّ و جلّ اراده فرمود که توبه آن دو را بپذیرد، جبرئیل علیه السّلام بر آنان فرو آمد و فرمود: شما دو نفر با تمنّای منزلت کسی که برتر از شماست، بر خودتان ستم نمودید، پس سزای شما در عقوبت همان نزولتان از جوار رحمت خدای عزّ و جلّ به زمین او بود، پس از پروردگار خود به حقّ اسمایی که بر ساق عرش دیدید، بخواهید که توبه شما را بپذیرد، پس آن دو گفتند: «اللهم انا نسألک بحق الاکرمین علیک محمّد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمة الا تبت علینا و رحمتنا.» پس خدا توبه بر آنها را پذیرفت که او بسیار توبه‌پذیر و مهربان است. از این‌رو بعد از آن، همواره پیامبران الهی این امانت را حفظ نموده و اوصیایشان و مخلصین از امتشان را بدان خبر دادند. پس آنان از حمل آن سرباز زده و از ادعای آن می‌ترسیدند و آن را انسانی حمل نمود که تا روز قیامت به این اصل شناخته شده که هر ظلمی از ناحیه او نشأت می‌گیرد و این است سخن خدای عزّ و جلّ: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ
ص: 200
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌1 249
الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا.» «1»
3. در کتاب معانی الاخبار با اسنادش تا ابا بصیر و او چنین گوید: از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، درباره قول اللّه عزّ و جلّ: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ الی آخر آیه»، پرسیدم و آن بزرگوار فرمود: «الامانة، الولایة، و الانسان، ابو الشرور المنافق.» «2»
4. در اصول کافی با اسنادش از اسحاق بن عمار، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، درباره قول اللّه عزّ و جلّ: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ ... الخ»، روایت کرده که آن بزرگوار فرمود: «هی ولایة امیر المؤمنین.» «3»
5. و با اسنادش تا برید عجلی، و او گوید که از ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام، درباره این گفته خدای عزّ و جلّ: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، سؤال نمودم و آن بزرگوار فرمود: «ایّانا عنّی؛ ان یؤدیّ الامام الاوّل الی الامام الذی بعده الکتب و العلم و السّلاح، و اذا حکمتم بین الناس، ان تحکموا بالعدل الذی فی ایدیکم.»: ما قصد شده‌ایم؛ این‌گونه که هر امامی را به امام بعد از خود کتاب، علم و سلاح را بسپارد و چون میان مردم حکم کنید، به آن عدلی که از دست شما برمی‌آید، حکم کنید. «4»
6. و با اسنادش از احمد بن عمر، و او گوید درباره قول اللّه عزّ و جلّ: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها»، از امام رضا علیه السّلام سؤال نمودم و آن بزرگوار فرمود: «هم الائمة من آل محمّد؛ ان یؤدی الامام الامامة الی من بعده، و لا یخص بها غیره و لا یزویها عنه.»: آنان امامان از آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله هستند؛ این‌که امام «امامت» را به امام بعد از خودشان بسپارد و آن را به غیر او مختص نگرداند و از امام بعد از خود آن را منع نکند. «5»
7. و با اسنادش تا معلی بن خنیس، و او گوید که از ابا عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، درباره
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 4، ص 309- 311، حدیث 259- برهان، ص 865- بصائر، ج 32، ص 385- 382.
(2). نور الثقلین، ج 4، ص 312، حدیث 260- برهان، ص 865- بصائر، ج 32، ص 382.
(3). نور الثقلین، ج 4، ص 312، حدیث 261- برهان، ص 865.
(4). برهان، ص 334.
(5). برهان، ص 334- نور الثقلین، ج 1، ص 496، حدیث 320، به نقل از محمّد بن فضیل.
ص: 201
سخن خدای اللّه عز و جل: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها»، سؤال نمودم؟
آن بزرگوار فرمود: «امر اللّه الامام الاول ان یدفع الی الامام الذی بعده کل شی‌ء عنده.»: خدای متعال به امام اول امر فرمود که هرچه را نزد اوست، به امامی که بعد از اوست، تحویل دهد. «1»
8. و زراره و محمّد بن مسلم از ابی جعفر، امام باقر، و ابی عبد اللّه، امام صادق علیهما السّلام، روایت کنند که آن دو بزرگوار فرمودند: «الامام یعرف بثلاث خصال: انه اولی الناس بالذی کان قبله، و انه عنده سلاح النبی، و عنده الوصیه، و هی التی قال اللّه فی کتابه:" إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها"، و قال: ان السلاح فینا بمنزلة التابوت فی بنی اسرائیل؛ یدور الملک حیث دار السلاح؛ کما کان یدور حیث دار التابوت.» «2»
9. و ابن شهر آشوب گوید که امام صادق علیه السّلام درباره گفته اللّه تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها»، فرمود: «یؤدی الامام الی امام عند وفاته.» «3»
10. و شیخ در تهذیب با اسنادش تا معلی بن خنیس، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، روایت کرده که بر آن بزرگوار، فرموده خدای عزّ و جلّ: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»، را تلاوت نمودم، آن بزرگوار فرمود:
«علی الامام، ان یدفع ما عنده الی الامام الذی بعده، و امرت الائمة بالعدل، و امروا الناس ان یتبعوهم.»: بر امام است که آنچه نزد اوست، به امام بعد از خودش تحویل دهد، و به امامان دستور داده شد که به عدالت عمل کنند، و به مردم فرمان دادند که از آنان متابعت و پیروی نمایند. «4»
11. ابن جمعه عروسی از کتاب معانی الاخبار با اسنادش تا یونس بن عبد الرحمن، و او گوید که: از موسی بن جعفر علیه السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها»، سؤال نمودم. آن بزرگوار فرمود: «هذه مخاطبة لنا خاصة؛ امر اللّه تبارک
______________________________
(1). برهان، ص 234- نور الثقلین، ج 1، ص 496، حدیث 321.
(2). برهان، ص 234.
(3). همان، ص 234.
(4). همان، ص 234.
ص: 202
و تعالی کل امام منا ان یؤدی الامام الذی بعده ما یوصی الیه. ثم هی جاریة فی سائر الامانات، و لقد حدثنی ابی عن ابیه: ان علی بن الحسین علیه السّلام قال: لاصحابه علیکم باداء الامانة؛ فلو ان قاتل الحسین بن علی علیه السّلام ائتمننی علی السیف الذی قتله به، لادیته الیه.»: این خطاب خاصّ ماست که خدای تبارک و تعالی به هر امامی از ما، امر فرموده که وصیتی را که به او شده است، به امامی که بعد از اوست، تحویل نماید. پس از آن، (خطاب) در امانات دیگر نیز جاری و ساری است و پدرم از پدرش این حدیث را برای من فرمود که علی بن حسین علیه السّلام به یارانش چنین فرمود: بر شما باد به رد نمودن امانت، که اگر قاتل حسین بن علی علیه السّلام آن شمشیری را که با آن او را به قتل رسانیده، نزد من به امانت می‌گذاشت، البتّه که من آن (امانت) را به او برمی‌گردانیدم. «1»
12. در مقدمه کتاب مرآة الانوار (مقدمه تفسیر برهان) در شرح لغوی امانت، خلاصه بعضی روایات را ذکر نموده است که ما در اینجا عینا آن را نقل کرده و بعد به ترجمه آن می‌پردازیم:
«و قد ورد فی الزیارات و غیرها من الروایات الکثیرة التی مضی بعضها فی المقدمات السابقة و یأتی بعضها ایضا: ان النبی صلّی اللّه علیه و آله و الأئمه امناء اللّه، و ان کلا منهم امین اللّه فی ارضه و علی خلقه و علی دینه و علی کتابه و علی وحیه و علی علمه، علی اختلاف الروایات، و لا شک انهم الامناء علی جمیع الامور؛ کما هو مقتضی منصب الامامة و الخلافة، و لهذا ورد غیر مرة کما فی تفسیر فرات بن ابراهیم و غیره: ان النبی صلّی اللّه علیه و آله مکررا قال، حتی فی مرضه:" ان علیا امینی علی امتی"، و فی بعض:" انا و هذا؛ یعنی علیا، امینا هذه الامة و ابواها و راعیاها"، و فی الکافی عن الرضا علیه السّلام: قال فی حدیث له:" ان الامام علیه السّلام امین اللّه فی خلقه"، الخبر، و یؤید هذا ما فی تفسیر فرات بن ابراهیم عن الصادق علیه السّلام قال:" ان اللّه جعل الأئمة مستودعا لسره"، و فی بعض الروایات:" استودعکم اللّه امر خلقه"، و سیأتی فی ترجمة البلد و فی سورة التین ما یدل علی تأویل البلد الامین
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 495، حدیث 318.
ص: 203
بالنبی صلّی اللّه علیه و آله و کذا بالأئمة، و صحته علی کلا معنیی الامین؛ اعنی ما ذکرها هنا و ما تقدم فی الامن، ظاهرة؛ لان کلامهم امن لمن التجأ الیه، و مأمون به فی جمیع الامور، کما حققناه انفا، و کذا حال تأویل ما سیأتی ایضا فی قوله تعالی فی سورة الدخان:" مَقامٍ أَمِینٍ" و غیره مما ورد فی القران مأوّلا بالأئمة او ولایتهم و نحو ذلک مقیدا بقید الامین، و ربما یخص بعض المواضع باحد المعنیین، فلا تغفل، و اما الامانة، فقد ورد تأویلها بهم علیهم السّلام و بولایتهم و امامتهم، فلکل موضع ما یناسبه، ففی بعض الاخبار:" ان الأئمة الامانة المستودعة، و ان اللّه استودعهم اولیائه المؤمنین فی ارضه"، و فی بعض الزیارات:" اشهد انکم الامانة المحفوظة"، و الظاهر ان المراد وجوب مراعاتهم و موالاتهم و اطاعتهم و ترک ما لا یرضیهم؛ کما ورد فی حدیث الثقلین المشهور بین العامة و الخاصة، و فی بعض الزیارات:" انتم امانات النبوة"؛ ای امانة من النبی صلّی اللّه علیه و آله، و فی تفسیر فرات عن الباقر علیه السّلام قال:" نحن الامانة التی عرضت علی السموات و الارض و الجبال". اقول: لعل مراده علیه السّلام ولایتهم؛ کما مر فی الفصل الرابع من المقالة الثانیة من المقدمة الاولی، ما یدل علی ان الامانة التی عرضت علی الخلق، امانة علی علیه السّلام و ولایته، و قد مرّ فی الانسان ایضا ما یدل علی ذلک صریحا، و سیأتی بعض الاخبار عن تفسیر الایة، و فی تفسیر فرات عن الشعبی قول اللّه تعالی:" إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها"، قال: اقولها و لا اخاف الا اللّه و هی ولایة علی، و فی کتاب سعد السعود، رأیت فی تفسیر عن الباقر علیه السّلام فی هذه الایة، انه قال:" هذه الایة فی امر الولایة؛ ان تسلم الی آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله"، و فی روایات عدیدة:" ان هذه الامانة امر اللّه تعالی الامام الاول ان یوصلها الی الامام الذی بعده و ان لا یزویها عنه". اقول: سیاتی فی الخیانة ما یدل علی ان کل انسان مأمون علی ما افترض اللّه علیه، و لا شک ان اصل الفرائض و اعظمها ولایة الائمة و امامتهم، فلذا أوّلت الایة بها، و هکذا حال تأویل کثیر من الآیات، فلا تغفل، و ما بمعناه کمن امن و الذین امنوا و امثالها.» «1»
: و در زیارات و غیر آن از روایات بسیاری که بعضی آنها را در مقدمات قبلی بیان
______________________________
(1). مقدمه کتاب مرآة الانوار، ص 59- 58.
ص: 204
نمودیم و بعضی آنها نیز خواهد آمد، وارد شده که: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و امامان، امانتداران خدای متعال هستند، و همه آنان، امین خدای عزّ و جلّ در زمین او و بر خلق او، بر دین او، بر کتاب او، بر وحی او و بر علم او، بنا بر اختلاف روایات، هستند، و هیچ شکی نیست که آنان امانتداران بر همه امورند؛ همچنان که چنین چیزی اقتضای منصب امامت و خلافت است و به همین جهت بیش از یک بار وارد شده است؛ چنان‌که در تفسیر فرات بن ابراهیم و غیر آن آمده که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مکررا حتی در حال بیماری‌اش فرمود:
همانا، علی، امین من بر امّتم است، و در برخی دیگر از روایات آمده: من و این شخص؛ یعنی علی، امنای این امت بوده و هردوی ما، پدران و اولیای نعمت آنیم.
در کتاب کافی از امام رضا علیه السّلام در حدیثی آمده که ایشان فرمود: همانا امام علیه السّلام امین خدای تعالی در خلق اوست، الخبر، و در تأیید این حدیث، در تفسیر فرات بن ابراهیم از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که آن حضرت فرمود: همانا، خدای عزّ و جلّ ائمه را ودیعه‌دار سرّ خودش قرار داد، و در بعضی از روایات است که حق تعالی امر خلقش را به شما ودیعه داد، و در ترجمه سوره بلد و سوره تین به زودی خواهد آمد. تأویل بلد امین، چیزی است که بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و نیز بر ائمه علیهم السّلام دلالت دارد و نیز صحت آن به معنای امین بودن هر دو چیزی است که آن را در آنجا ذکر نمودند و آنچه ظاهرا در «امن» متقدم است. زیرا کلام آنان امن است برای کسی که به آن پناه ببرد و در جمیع امور مورد امنیت است همچنان که عن قریب محقق گشت، و هم‌چنین است حال تأویل آنچه به زودی در فرموده خدای متعال در سوره دخان: «فِی مَقامٍ أَمِینٍ»، خواهد آمد و غیر آن از آنچه در قرآن کریم وارد گردیده و به ائمه یا به ولایت آنان تأویل می‌گردد و نحو آنکه مقید به قید امین است، و چه بسا در برخی از جاها به یکی از دو معنا اختصاص دارد، بنابراین غفلت نکن.
و اما مسأله امانت، به آنان (ائمه علیهم السّلام) و به ولایت و به امامت آنان تأویل می‌گردد، و در هر موضعی بدانچه که مناسب با آن موضع است، تأویل می‌گردد، پس در بعضی
ص: 205
اخبار، ائمه ودیعه‌دار امانتند و خدای متعال ولایت بر مؤمنان در روی زمینش را به آنان ودیعه داده است، و در برخی از زیارات چنین آمده که: «اشهد انکم الامانة المحفوظة» که ظاهرا مراد از آن، وجوب مراعات ولایت، اطاعت آنان و ترک آنچه مورد ناخشنودی ایشان است، باشد. هم‌چنین در حدیث ثقلین که مشهور بین عامه و خاصه است، و نیز در برخی از زیارات وارد شده است که: «انتم امانات النبوة.»: شما اماناتی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هستید، و در تفسیر فرات از امام باقر علیه السّلام منقول است که ایشان فرمود: «نحن الامانة التی عرضت علی السموات و الارض و الجبال.» من این‌طور می‌گویم که شاید مراد آن بزرگوار علیه السّلام، ولایت آنان است؛ چنان‌که در فصل چهارم از مقاله دوم از مقدمه اولی گذشت آنچه دلالت دارد بر این‌که امانتی که بر خلق عرضه شده، امانت علی علیه السّلام و ولایت اوست، و نیز در (سوره انسان) گذشت آنچه صریحا بر آن دلالت دارد، و به زودی در برخی از اخبار تفسیر آیه خواهد آمد، و در تفسیر فرات از شعبی درباره قول خدای تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها»، نقل نموده که: من آن را می‌گویم و از کسی به‌جز خدای تعالی ترس و باکی ندارم و آن «ولایت علی علیه السّلام» است، و در کتاب سعد السعود در تفسیری از امام باقر علیه السّلام درباره این آیه دیدم که آن بزرگوار فرمود: «هذه الایة فی امر الولایة؛ ان تسلم الی آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله.»: این آیه درباره مسأله ولایت است که به آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله تسلیم گردد، و در روایات بسیاری است که: «ان هذه الامانة امر اللّه تعالی الامام الاول ان یوصلها الی الامام الذی بعده و ان لا یزویها عنه.»: این امانت، فرمان خدای متعال به امام اول است که آن را به امام بعد از خود برساند و آن را از او فروگزاری نکند.
من می‌گویم، در بحث خیانت خواهد آمد آنچه دلالت دارد بر این‌که هر انسانی امانتدار است نسبت به آنچه که خدای تعالی بر او واجب گردانیده، و هیچ شکی نیست که اصل واجبات و اعظم آنها، ولایت ائمه و امامت آنهاست. بنابراین آیه به آنان تأویل شده است، و هم‌چنین است حال و کیفیت تأویل بسیاری از آیات، پس غافل مباش! و آنچه به معنای آن است، مانند: «من امن»، «الذین امنوا» و امثال آنها. «1»
______________________________
(1). مقدمه کتاب مرآة الانوار، ص 59- 58.
ص: 206
13. ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم، ابن انباری در کتاب اضداد درباره قوله: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ الایه»، از ابن عباس رضی اللّه عنه اخراج نمودند که او گفت: «" الأمانة"؛ الفرایض، عرضها اللّه علی السموات و الارض و الجبال، ان ادوها، أثابهم، و ان ضیعوها، عذبهم، فکرهوا ذلک و اشفقوا من غیر معصیة و لکن تعظیما لدین اللّه ان لا یقوموا، ثم عرضها علی آدم، فقبلها بما فیها، و هو قوله:" وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا"؛ یعنی غرا بامر اللّه.»: امانت، واجبات است که خدا آن را بر آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها عرضه نمود که اگر آنها را ادا کنند، به آنان پاداش می‌دهد، و اگر آنها را تضییع کنند، آنان را عذاب می‌کند، پس آن را ناخوش داشتند و بدون نافرمانی، از آن ترسیدند، و لکن به جهت تعظیم نسبت به دین خدا، آن را برپا نکردند. سپس آن را بر آدم عرضه نمود، پس به واسطه آنچه در آن بود، آن را پذیرفت، و آن است قوله: «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا.»؛ یعنی نسبت به امر خدا فریفته و غفلت‌زده گردید. «1»
14. ابن جریر از طریق عوفی درباره قوله: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ الایة» از ابن عباس اخراج نمود که گفت: «انه لم یرخص لموسر و لا لمعسر.»؛ یعنی البتّه، نه توانگر و نه تنگدست، هیچ‌کدام آزاد و رها نیستند. «2»

5. تدبّر در آیات امانت‌

اشاره

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «3».

الف- تدبّر در آیه: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا.» «4»

1. الف- این کدامین امانت الهی است‌

که آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها از حمل آن سرباز زدند و ترسیدند، اما انسان آن را حمل نمود؟
______________________________
(1). درّ المنثور، ج 5، ص 225- 224.
(2). درّ المنثور، ج 2، ص 175.
(3). ص/ 29.
(4). احزاب/ 72.
ص: 207
در پاسخ با استناد به آیات کریمه می‌گوییم: این امانت، قوای دراکه آدمی؛ یعنی ادراک، بینش و عقل است که به واسطه سمع و بصر و فؤاد حاصل می‌گردد و این واسطه‌ها مسئول حفظ این امانت الهی هستند:
- وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا. «1»
- وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ. «2»

2. الف- حفظ این امانت در به کارگیری قوای دراکه‌

اشاره
و تحقق آن به صورت تفکر و تعقل بر روی آیات الهی است:

1. 2. الف- تفکّر:
- وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ. «3»
- هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ. یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ. «4»
- وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ. ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ. «5»
- وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ. وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ. «6»
- اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْری إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ. «7»
______________________________
(1). اسراء/ 36: مکّی.
(2). نحل/ 78: مکّی.
(3). رعد/ 3.
(4). نحل/ 11- 10.
(5). نحل/ 69- 68.
(6). روم/ 21.
(7). زمر/ 42.
ص: 208
- اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ. وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ. «1»

2. 2. الف- تعقّل:
- وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ. «2»
- وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ. «3»
- وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ. وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ. «4»
- لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. «5»
- وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ آیاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ. «6»
- اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. «7»

3. الف- کسانی که با به کار گرفتن واسطه‌های قوای دراکه در جهت تفکّر و تعقّل روی آیات الهی، شکر این امانت را به جا آورند،

کم هستند و بسیاری از آنان، «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً
______________________________
(1). جاثیه/ 13- 12.
(2). رعد/ 4.
(3). نحل/ 12.
(4). نحل/ 67- 66.
(5). نور/ 61.
(6). جاثیه/ 5.
(7). حدید/ 17.
ص: 209
جَهُولًا» اند:
- وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ. «1»
2. «ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ.» «2»
- قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ. «3»

4. الف- و آنان که امکانات برای‌شان فراهم بوده و شنوایی، بینایی و فهم داشتند، امّا

به سبب انکار آیات الهی، شنوایی، بینایی و فهم آنان، آنها را بی‌نیازشان نکرده و به همان چیزی که مسخره می‌کردند، گرفتار شدند:
- وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنی عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ. «4»

5. الف- کسانی که قوای درّاکه را که همان چشم، گوش و دل است‌

، در آیات الهی به کار نمی‌گیرند، در غفلت به سر برده و اهل جهنم هستند. آنان کسانی هستند که قلب دارند، امّا با آن در آیات الهی تفقّه نمی‌کنند؛ چشم دارند، امّا آیات الهی را با آن نمی‌بینند؛ گوش دارند، امّا ندای آیات الهی را با آن نمی‌شنوند. غفلت آنان در به کارگیری دل، گوش و چشم خویش در فهم و درک آیات الهی، سبب شده که خدای متعال بر دل‌ها، و گوش‌ها و چشم‌های آنان، مهر نهد. آنها هم‌چون چهارپایان بلکه بیشتر از آنان در ضلالتند. غافلان همان آنان هستند و جهنم را بسیاری از اینان پر کرده‌اند:
- وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ
______________________________
(1). مؤمنون/ 78.
(2). سجده/ 9.
(3). ملک/ 23: مکّی، ترتیب مصحفی: 67، ترتیب نزولی: 77.
(4). احقاف/ 26: مکّی، ترتیب مصحفی: 46، ترتیب نزولی: 66.
ص: 210
لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ. «1»
- أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ. «2»

6. الف- آنان که ندای آیات الهی را نمی‌شنوند یا درباره آن آیات تعقّل نمی‌کنند،

هم‌چون چهارپایانند، بلکه بیشتر (از آنان) در راه ضلالتند. پنداری که بیشتر آنان ندای آیات الهی را می‌شنوند یا بر روی آن تعقّل می‌کنند، امّا این‌چنین نیست. آنان برای تعقل نمودن بر روی آیات الهی، دل دارند، یا برای شنیدن ندای آیات الهی، گوش دارند، امّا با این‌که چشم‌های آنان آیات الهی را مشاهده می‌کند، دل‌های آنان در سینه‌هایشان برای تعقّل نمودن نابیناست:
- أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا. «3»
- أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ. «4»

7. الف- بت‌های جامد که ساخته و پرداخته دست انسان هستند

و نه پایی برای راه رفتن دارند، نه دستی برای گرفتن، و نه چشمی برای دیدن، و نه گوشی برای شنیدن، پس چگونه می‌توانند انسان را یاری کنند؟، بلکه این خدای متعال است که هرکه را بخواهد با یاری نمودن تأیید می‌کند، و این نصرت الهی آیه‌ای است که خردمندان و صاحبان بصیرت آن را برأی العین دیده و از آن عبرت می‌گیرند:
- أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ. «5»
- قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْری کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ. «6»

ب- تدبّر درباره آیه: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ‌

اشاره

______________________________
(1). اعراف/ 179: مکّی.
(2). نحل/ 108: مکّی.
(3). فرقان/ 44: مکّی.
(4). حج/ 46: مدنی.
(5). اعراف/ 195: مکّی.
(6). آل عمران/ 13: مدنی.
ص: 211
أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً.» «1»

1. ب- بین ردّ امانت و حکم به عدل رابطه وجود دارد؛

چون ردّ امانت، اجرای اصل عدالت است؛ زیرا در شیئی را که انسان قبول کرده که به او سپرده شود تا از آن محافظت نماید، موازنه وقتی جاری است که آن شی‌ء را در زمان تعیین‌شده به صاحبش برگرداند. بنابراین اگر در عمل این موازنه انجام پذیرد، عدالت جاری شده، و اگر موازنه انجام نشود، خیانت است. در ردّ بعضی امانت‌ها باید شاهد گرفت، مثل: ردّ نمودن مال یتیم به او در زمانی که به حدّ رشد می‌رسد، البتّه، در ردّ امانت، دو طرف مباشر هستند و قضاوت بین دو طرف امانت‌دهنده و امانت‌گیرنده صورت می‌گیرد و هر دو حفظ امانت و رد کردن آن به صاحبش را عادلانه می‌دانند:
- إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً. «2»
- وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً. «3»

2. ب- حکم به عدل نیز اجرای اصل عدالت است؛

زیرا در قضاوت بین افعالی که از مردم یا دو طرف دعوا سر زده، از لحاظ عقلی موازنه به عمل می‌آید، و اگر موازنه بین فعل مردم و حکم قاضی به عمل آید، عدالت است، و اگر بین فعل مردم و حکم قاضی موازنه نباشد، قاضی هم در حکم، و هم در حفظ امانت، خیانت کرده است؛ زیرا وقتی حکم به عدل شود، هم عدالت جاری شده، و هم قاضی امانت را که همان استعداد عادلانه قضاوت کردن است، را در خود حفظ نموده است، و زمانی که حکم به عدل نشود، قاضی هم در حفظ امانت (استعداد عادلانه قضاوت کردن) و هم در حکم به
______________________________
(1). نساء/ 58.
(2). نساء/ 58.
(3). همان/ 6.
ص: 212
عدل، خیانت کرده است، و حکم به عدل، عموما در قالب الفاظ قاضی بیان می‌شود و موازنه در عدل هم عقلانی بوده و به صورت ذهنی در ذهن قاضی انجام می‌گردد:
- وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ. «1»

3. ب- عامل اساسی عدول از حکم به عدل، پیروی از هوا و هوس است:

- وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ. «2»
- یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ. «3»

4. ب- در اهمیت حکم به عدل:

در بیان این اهمیت، همین بس که سبب نزول کتاب خدا، حکم از روی آن، یعنی حکم به حق یا حکم به عدل بین مردم است:
- کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. «4»
- إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً. «5»

5. ب- حکم به حق و یا حکم به عدل که عبارت است از حکم نمودن به آنچه خدای متعال نازل فرموده است:

- وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ. «6»
______________________________
(1). همان/ 58.
(2). مائده/ 49.
(3). ص/ 26.
(4). بقره/ 213.
(5). نساء/ 105.
(6). مائده/ 48.
ص: 213

6. ب- و آنان که به آنچه خدای تعالی نازل فرموده، حکم نمی‌کنند، کافر، ظالم و فاسقند:

- وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ. «1»
- وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ. «2»
- وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ. «3»
7. ب- و حکم به عدل، امر خدای متعال است و عدالت‌پیشگان محبوب اویند:
- وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ. «4»

کلمات قصار پیرامون امانت‌

در غرر الحکم و درر الکلم در «باب الامانة»، سخنانی به اقتصار از مولای موحدان، امیر مؤمنان، علی علیه السّلام، بیان شده است که در اینجا تنها به برخی از آنها اشاره می‌شود:
1. «الأمانة تؤدی إلی الصّدق.»: امانتداری، به راستگویی منجر می‌شود.
2. «الأمانة صیانة.»: امانتداری، حفظ و نگهبانی است (یعنی امانت باید حفظ شود و فاش کردن آن خیانت خواهد بود).
3. «آفة الأمانة الخیانة.»: آفت امانتداری، خیانت کردن است.
4. «أفضل الأمانة الوفاء بالعهد.»: افزون‌ترین امانتداری، وفا کردن به عهد است.
5. «رأس الإسلام (الأیمان) الأمانة.»: در رأس اسلام (ایمان)، امانتداری است.
6. «الأمانة ایمان؛ البشاشة إحسان.»: امانتداری، ایمان است؛ خوش‌رویی احسان.
7. «الأمانة فوز لمن رعاها.»: امانتداری، رستگاری است برای کسی که آن را مراعات کند.
8. «اذا ائتمنت، فلا تخن.»: هنگامی که امانتی به تو سپرده شد، خیانت مکن.
9. «اذا ائتمنت، فلا تستخن.»: هنگامی که امانتی را سپردی، پس نسبت خیانت مده.
______________________________
(1). مائده/ 44.
(2). همان/ 45.
(3). همان/ 47.
(4). همان/ 42.
ص: 214
10. «علیک بالأمانة؛ فانّها أفضل دیانة.»: بر تو باد به امانتداری؛ زیرا این کار، برترین دیانت است.
11. «فساد الأمانة، طاعة الخیانة.»: فساد امانتداری، فرمانبرداری از خیانت است.
12. «فاز من تجلبب الوفاء و ادّرع الأمانة.»: به پیروزی رسیده، کسی که وفاداری را پیراهن، و امانت را زره نموده است.
13. «کلّ شی‌ء لا یحسن نشره، أمانة و إن لم یستکتم.»: هر چیزی که نشرش نیکو نباشد، امانت خواهد بود، هرچند که پنهان داشتن آن طلب نشده باشد.
14. «من لا أمانة له، لا ایمان له.»: هرکه هیچ امانتدار نباشد، ایمانی برای او نخواهد بود.
15. «من استهان بالامانة، وقع فی الخیانة.»: هرکه امانت را سهل شمارد (و نسبت به آن بی‌تفاوت باشد)، در خیانت قرار خواهد گرفت.
16. «من عمل بالأمانة، فقد أکمل الدّیانة.»: هرکه به امانت عمل کند، در حقیقت دیانت را کامل گردانیده است.
17. «من أحسن الامانة، رعی الذّمم.»: از بهترین امانتداری‌ها، رعایت کردن عهد و پیمان‌هاست.
18. «لا ایمان لمن لا أمانة له.»: ایمانی نیست برای کسی که امانتدار نیست.
19. «لا امانة لمن لا دین له.»: امانتی نیست برای کسی که دیندار نیست.
20. «ادّ الامانة إلی من ائتمنک، و لا تخن من خانک.»: امانت را به کسی که تو را امین دانسته باز گردان، و به کسی که به تو خیانت کرده، خیانت مکن.
پروردگارا! دین اسلام و هدایت از طریق قرآن و عترت، اسباب قوای دراکه: چشم، گوش و دل، دو امانت گرانقدری هستند که تو از فضل بیکرانت به ما انعام فرموده‌ای؛ برای همین تو را به فضل بی‌منتهایت سوگند می‌دهیم که در به کارگیری صحیح این امانت که ثمره‌اش تعقّل و تفکّر در آیات الهی است، و برای معرفت کامل و عمل به محتویات آن امانت، و در جهت ادای مطلوب وظایف بندگی و اخلاص به سوی خودت، ما را موفق بگردانی.
آمین، یا رب العالمین!