گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
فصل سیزدهم تفویض‌



اشاره

در قرآن کریم، آیات تفویض که در آن، کلمه تفویض به صورت مصدر و یا مشتقات آن ذکر شده باشد، منحصر به آیه 44 سوره مؤمن (غافر) است. ما در اینجا علاوه بر این آیه، از چهار آیه دیگری که در سوره‌های انفال و توبه است و در آن، الفاظ: «حَسْبَکَ اللَّهُ»*، «حَسْبِیَ اللَّهُ»*، «حَسْبُنَا اللَّهُ»* آمده، استمداد نموده و معنای تفویض را با آنها تبیین می‌کنیم. بنابراین، ابتدا از منابع لغت، به بررسی لغوی تفویض می‌پردازیم، و پس از آن، با استفاده از کتب تفسیر، آیات مذکور را تحقیق کرده و سپس با استفاده از کتب تفسیر روایی، روایات مربوط به آیات را بررسی می‌نماییم، و سرانجام با استمداد از عنایات خاص و الطاف حضرت حق جلّ و علا، به تدبّر در آیات مذکور می‌پردازیم.

1. تنظیم آیات تفویض به ترتیب مصحف‌

1. وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ. «1»
2. یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. «2»
______________________________
(1). انفال/ 62: مدنی.
(2). انفال/ 64: مدنی.
ص: 370
3. وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللَّهِ راغِبُونَ. «1»
4. فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ. «2»
5. فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ. «3»

2. در معنای تفویض‌

راغب در مفردات می‌گوید: قوله: «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ.»؛ یعنی آن را به سوی او باز گردانم، و اصل آن از قول: «ما لهم فوضی بینهم» است؛ یعنی آنچه برای آنان است، در بینشان به‌طور مساوی است و از آن مورد است: «شرکة المفاوضة»؛ یعنی شرکتی که در آن، تساوی در کار شرکت باشد. «4»
فخر الدین در مجمع البحرین فرموده: قوله تعالی: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ.»؛ یعنی آن را به او رد نمودم (بازگرداندم)، و از آن است دعای: «فوضت امری الیک.»؛ یعنی آن را به تو واگذار کردم و تو را در آن حاکم قرار دادم، و از آن است قوله علیه السّلام: «قد فوض اللّه الی النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم امر دینه، و لم یفوض الیه تعدی حدوده.»؛ یعنی خدای تعالی امر دینش را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم واگذار نموده، و تجاوز کردن از حدودش را به او واگذار نکرده است، و قول معصوم علیه السّلام است که: «ان اللّه فوض الی المؤمن اموره کلها.»؛ یعنی خداوند همه امورش را به مؤمن واگذار نموده است. شاید مراد از آن، واگذار نمودن امور مباح است؛ به این معنا که در محاسبه، آن را از او مؤاخذه نمی‌کند، و آن از قبیل اذن است برای مؤمن در هر چیزی به‌جز اهانت نمودن به نفس خودش، لکن آن از چیزهایی است که ثواب تواضع برای خدا و ذلیل نمودن نفس را از بین می‌برد. مفاوضه به معنای مساوات و مشارکت داشتن در هر چیزی است، و آن، از باب مفاعله است و از آن جمله است، تفاوض دو
______________________________
(1). توبه/ 59: مدنی.
(2). توبه/ 129: مدنی.
(3). مؤمن/ 44: مکی.
(4). مفردات، ص 401.
ص: 371
شریک در مال، هنگامی که در جمیع آن با هم شریک باشند. در حدیث است: «من قال بالتفویض، فقد اخرج اللّه عن سلطانه.»: کسی که قایل به تفویض شود، خداوند را از سلطه نسبت به آن، خارج نموده است، و در خبر است: «لا جبر لا تفویض، و لکن امر بین امرین.»: نه اجبار محض است و نه اختیار مطلق؛ لکن امری بین اجبار و اختیار است.
کسانی که قایل به تفویض هستند، معتزله می‌باشند؛ نظر آنان این است که خدا کار بندگان را به خودشان واگذار نموده است. «1»
در فرهنگ لغات فرموده: تفویض؛ یعنی واگذار کردن امر یا چیز، و تفاوض؛ یعنی شریک شدن در کار و کنکاش کردن در امری با هم. مفاوضه؛ یعنی شریک و برابر بودن در چیزی، برابری کردن در کار و شخص، مذاکره در امری یا علمی، بیان کردن هرکس رأی خود را در آن. «2»
در فرهنگ عمید گفته: تفویض؛ یعنی واگذار کردن کاری یا چیزی به کسی، واگذاشتن و سپردن، نام طریقه و مسلکی هم هست که طرفداران آن، مفوضه نامیده می‌شوند؛ به عقیده آنان، خداوند به ایشان آزادی و قدرت داده و اختیار را به او تفویض کرده، و هر کسی در اعمال و افعال خود قادر و مختار می‌باشد (ضدّ جبریه). «3»

3. تفویض در تفاسیر

شیخ طایفه، علی بن حسن طوسی قدّس سرّه، در تفسیر تبیان در ذیل قوله تعالی: «وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ»، «4» فرموده: (خطاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: اگر کفار از روی خدعه (یعنی در ظاهر محبّت کنند، امّا در باطن به خصومت پردازند)، با تو قصد صلح نمودند- گفته‌اند: مراد، کفار بنی قریظه هستند- «فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ.»؛ یعنی خدا برای تو کافی است. گفته می‌شود: «اعطانی ما احسبنی»؛
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 332.
(2). ملخّص المنجد و منتهی الأرب، ص 654.
(3). فرهنگ عمید، ص 96 و 403.
(4). انفال/ 62.
ص: 372
یعنی به مقداری که برای من کافی است، به من اعطا نمود، و اصل آن، «حساب» است، و (عبارت در واقع چنین است:) «انما اعطاه بحساب ما یکفیه.»: و البتّه، آنچه را که او را کفایت می‌کرد، به او اعطا نمود. «1»
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»، «2» فرموده: آیه خطاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و می‌فرماید: خداوند کافی است که تو را علیه دشمنانت یاری نماید و نیز از مؤمنین؛ یعنی از مهاجرین و انصار هرکس از تو پیروی و متابعت کند، خداوند کافی است که آنان را علیه دشمنانشان یاری و مدد نماید، و قوله: «حَسْبَکَ»* در این آیه و آیه قبل (آیه 62)، تکرار شده، و وجه آن، خاص و عام بودن آن است؛ به این معنا که در آیه قبل معنا چنین است: خدا کافی است تو را علیه آنانی که خواستند با تو خدعه کنند، و در اینجا معنایش عام است؛ یعنی در هرچه به آن محتاج هستی، خدا تو را نسبت به آن کفایت می‌کند. «3»
فی قوله تعالی: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللَّهِ راغِبُونَ» «4» هم فرموده: خدای تعالی در این آیه خبر داده که: این منافقین را که از تو صدقات طلب نمودند و بر تو عیب می‌گرفتند، اگر به آنچه خدا و پیامبرش به آنان اعطا نمود، راضی بودند و می‌گفتند: خدا ما را کفایت می‌کند، زود باشد که خدای متعال و پیامبر گرامی‌اش از فضلش به ما اعطا نماید. البتّه، ما به سوی خدا میل و رغبت داریم. این شرطیه، جوابی محذوف دارد، و تقدیر آن در جواب، «لکان خیر ألهم» می‌باشد؛ یعنی آن گفتار برای آنان بهتر بود. «5»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»، «6» فرموده: معنای آن این است که اگر این کافران از تو روی گردانند و
______________________________
(1). تبیان، ج 5، ص 151.
(2). انفال/ 64.
(3). تبیان، ج 5، ص 151.
(4). توبه/ 59.
(5). تبیان، ج 5، ص 243- مجمع البیان، ج 5، ص 41.
(6). توبه/ 129.
ص: 373
اقرار به نبوّت تو نکنند، پس ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم! بگو: «حَسْبِیَ اللَّهُ»؛ یعنی خداوند مرا کافی است. قوله: «حسبی»، از حساب است؛ زیرا خدا بر حسب کفایت، آن اندازه که تو را از غیر بی‌نیاز کند، اعطا می‌نماید، و از نعمت‌هایش مقداری را که به حد و نهایتی برسد، زیاد می‌نماید؛ زیرا نعمت‌های او، دایمی، و قدرت و توانایی‌اش، آشکار است. «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»، در موضع حال است و تقدیر آن چنین است: «حسبی اللّه مستحقا لاخلاص العبادة و الاقرار بان لا اله الا للّه»: در حالی که او مستحق برای خلوص در عبادت و اقرار به لا اله الا اللّه است. «توکّل»، واگذار نمودن امر است با خلوص نیت به خدای متعال در هر چیزی که بنده به جهت اعتماد به حسن تدبیر و کفایت خدا، از آن کار دور گردد و آن را به خدا واگذارد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ»، «2» بر وجه خوف و وعظ به آنان فرموده: پس به زودی متذکّر خواهید شد، صحت آنچه را که برای شما می‌گوییم، هنگامی که عذاب روز قیامت بر شما حاصل گردید، و گفته‌اند: به هنگام نزول عذاب بر شما آنچه را از نصیحت به شما می‌گویم، متذکّر خواهید شد و من کارم را به خدای تعالی تسلیم کرده و بر او توکّل می‌نمایم و بر لطف او اعتماد و اطمینان دارم. در اینجا «امر» اسم جنس است. «إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ»: یعنی خدای تعالی به احوال آنان داناست، و به آنچه از طاعت و معصیت که انجام می دهند، عالم است. «3»
شیخ طبرسی رحمه اللّه در مجمع البیان فی قوله تعالی: «وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ»، «4» فرموده: خدای سبحان پیامبرش را مخاطب قرار داده و می‌فرماید: اگر کسانی که از تو طلب صلح می‌کنند و در این صلح با تو خدعه می‌نمایند؛ یعنی با درخواست صلح، قصدشان دفع یاران توست که آنان را از آماده
______________________________
(1). تبیان، ج 5، ص 330.
(2). مؤمن/ 44.
(3). تبیان، ج 9، ص 80- مجمع البیان، ج 8، ص 525.
(4). انفال/ 62.
ص: 374
بودن و ادامه جنگیدن بازدارند و فرصتی را برای تجدید قوای خود فراهم سازند و علیه شما جنگ را آغاز کنند، بدون این‌که شما آمادگی برای جنگیدن داشته باشید، پس البتّه، خدای تعالی در پشتیبانی نمودن، تو را کفایت می‌کند. اوست که تو را از جانب خودش به وسیله مؤمنین قوی گردانید و علیه دشمنانت یاری نمود. «1»
فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» «2» هم فرموده: با خطاب به پیامبر او را به جنگ با کفار و به برانگیخته شدنش علیه آنان امر نمود و فرمود:
«حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»؛ یعنی خدای تعالی تو را کافی است و از مؤمنین، آنان را که از تو پیروی و تبعیت می‌کنند (هم) کافی است. حسن گفته است: «اللّه حسبک و حسب من اتبعک من المؤمنین.»؛ یعنی خدای تعالی تو را و آنان را کفایت می‌کند. «3»
فی قوله تعالی: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»، «4» فرموده: اگر از حق و از آنچه به آنان امر می‌شود، از پیروی پیامبر، روی گردانیدند، و گفته‌اند: معنای آن، روی‌گردانی از تو و روی‌گردانی از نبوّت توست، «فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ»: پس بگو خدای تعالی مرا کافی است که اوست توانا بر هر چیزی، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ.»: نیست خدایی به‌جز او، خدای یکتای بی‌همتا، به او اطمینان کرده و بر او اعتماد می‌نمایم و کارهایم را به او واگذار می‌کنم. «5»
ابو القاسم زمخشری در تفسیر کشّاف فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»، «6» فرموده: کسانی از مؤمنین که تو را پیروی می‌کنند، تو را کافی است که خدا ناصر، یار و یاور باشد. «7»
فی قوله تعالی: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللَّهِ راغِبُونَ» «8» هم فرموده: اگر آنان راضی بودند به آنچه از
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 4، ص 556.
(2). انفال/ 64.
(3). مجمع البیان، ج 4، ص 557.
(4). توبه/ 129.
(5). مجمع البیان، ج 5، ص 86.
(6). انفال/ 64.
(7). کشّاف، ج 2، ص 167.
(8). توبه/ 59.
ص: 375
غنیمت که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به آنان اعطا نمود، و نفوسشان از آن نصیب خوشحال بود، هرچند بهره آنها اندک بود و می‌گفتند: فضل خدا و صنع او ما را کافی است، و آنچه قسمت ما شد، ما را بس است، و به زودی غنیمت دیگری را روزی ما می‌گرداند. پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بیش از آنچه امروز بما اعطا نمود، عطا خواهد کرد. «إِنَّا إِلَی اللَّهِ» در غنیمت رسانیدن به ما و دریافت احسان از روی فضل، به فضل او «راغِبُونَ». «1»
نیز فی قوله تعالی: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»، «2» نیز فرموده: «فَإِنْ تَوَلَّوْا»: پس اگر از ایمان به تو اعراض کردند، و با تو دشمنی نمودند، پس طلب یاری کن و امرت را به او واگذار که او در برابر آزار آنان نیز تو را کفایت می‌کند و آنان به تو ضرر نمی‌رسانند، و او یاری‌کننده تو علیه آنان است، و «الْعَظِیمِ»، به رفع قرائت شده، و از ابن عباس نقل است که «العرش، لا یقدر احد قدره.»؛ یعنی احدی قدرت ندارد که اندازه عرش را بداند. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ»، «4» فرموده: «فَسَتَذْکُرُونَ»: به زودی یادآوری خواهند کرد بعضی از ایشان بعضی دیگر را. «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ»؛ برای این‌که آنان او را تهدید کرده بودند. «5»
مولی الاجل سید عبد اللّه رحمه اللّه، معروف به شبّر، نیز در تفسیر قوله تعالی: «وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ»، «6» چنین فرموده است: و اگر خواستند، با صلح، با تو خدعه کنند، پس خدای تعالی تو را کافی است؛ اوست که تو و همه مؤمنین را جمیعا با یاری خودش تأیید نمود. «7»
همین‌طور فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»، «8» فرموده: یعنی خدای تعالی و مؤمنین تو را کافی است. «9»
______________________________
(1). کشّاف، ج 2، ص 197.
(2). توبه/ 129.
(3). کشّاف، ج 2، ص 232.
(4). مؤمن/ 44.
(5). کشّاف، ج 3، ص 430.
(6). انفال/ 62.
(7). تفسیر شبّر، ص 401.
(8). انفال/ 64.
(9). تفسیر شبّر، ص 402.
ص: 376
فی قوله تعالی: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللَّهِ راغِبُونَ»، «1» فرموده: اگر آنان به آنچه از صدقه و غنیمت که خدای تعالی و پیامبرش به آنان اعطا نموده راضی شوند و بگویند خدای تعالی ما را کافی است، به زودی خدای تعالی از فضل خود و پیامبرش صدقه یا غنیمت دیگری به ما اعطا می‌کنند؛ پس بهره ما فراوان می‌گردد، و ما به سوی خدا راغب هستیم و بی‌نیاز گردیم. جواب «لو» مقدر است؛ یعنی هرآینه برای آنان بهتر است. «2»
فی قوله تعالی: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» «3» هم فرموده: پس اگر از ایمان آوردن به تو اعراض کنند، پس بگو، خدای تعالی مرا کافی است که نیست الهی به‌جز او، بر او توکّل می‌کنم و به او اعتماد و اطمینان دارم و او پروردگار ملک عظیم است. «4»
نیز فی قوله تعالی: «فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ»، «5» گفته است: «فَسَتَذْکُرُونَ»: به زودی متذکّر خواهید شد آن هنگام که عذاب را با دیدگان خود ملاحظه کردید، «ما أَقُولُ لَکُمْ»: آنچه برای شما می‌گویم، از نصیحت، «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ»: و من کارم را به خدای تعالی واگذار می‌کنم، برای این‌که از شرّ شما در ایمن باشم. «إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ.»: البتّه، خدای تعالی نسبت به امور بندگانش، بسیار بینا و داناست. «6»
استاد علامه سید محمّد حسین طباطبایی رحمه اللّه در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: «وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ»، «7» گفته: آیه، اتصال به آیه قبل دارد، و آن دفع دخل (مقدر) است، و آن چنین است که خدای سبحان آن‌گاه که پیامبرش را به متمایل شدن به صلح امر نمود که اگر آنان متمایل بدان شدند و راضی به
______________________________
(1). توبه/ 59.
(2). تفسیر شبّر، ص 422.
(3). توبه/ 129.
(4). تفسیر شبّر، ص 443.
(5). مؤمن/ 44.
(6). تفسیر شبّر، ص 966.
(7). انفال/ 62.
ص: 377
خدعه و نیرنگ نبودند، زیرا که آن از خیانت در حقوق معاشرت و روابط عمومی است و خداوند خاینان را دوست ندارد، امرش به تمایل یاد شده، مظنه چنین پرسشی می‌شود که: ممکن است تمایل آنان به صلح، خدعه و نیرنگی از سوی آنان باشد که مؤمنان گمراه شوند تا بر ضرر خودشان، شرایط و احوال مناسبی را که دارند، تغییر دهند. پس خداوند سبحان این پرسش را پاسخ داد به این‌که ما تو را امر به توکّل می‌کنیم، پس اگر خواستند با این پیشنهادشان نسبت به تو خدعه کنند، البتّه، خدای تعالی تو را کافی است، و خدای تعالی فرموده است: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ»، و این، از آن چیزهایی است که دالّ می‌باشد بر این‌که اینجا اسبابی ورای آن اسباب طبیعی‌ای که برای ما آشکار شده وجود دارد که براساس آنچه صلاح بنده متوکّل است، جاری می‌شود آن‌گاه که اسباب عادی طبیعی بدو خیانت کنند و بر خواسته حقش او را مساعدت ننمایند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»، «2» گفته: مراد از آن این است که خدای تعالی تو را کافی است با یاری نمودنش به وسیله کسانی از مؤمنین که از تو پیروی می‌کنند، و اللّه اعلم، و مراد این نیست که دو سبب باشد یا یک سببی باشد که از دو جزء با هم تألیف شده و از آن دو جزء، سببی کافی ترکیب گشته باشد. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللَّهِ راغِبُونَ»، «4» هم می‌گوید: «لو»، برای تمنّی است، و قوله: «رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ»، کاّن «رضایت» دربردارنده معنای «اخذ» گردیده و برای همین متعدی بنفسه شده؛ یعنی آنها آن را گرفتند در حالی که بدان راضی بودند، و یا راضی بودند در حالی که آن را می‌گرفتند، و «ایتاء»؛ یعنی اعطا، و «حَسْبُنَا اللَّهُ»؛ یعنی
______________________________
(1). المیزان، ج 9، ص 120.
(2). انفال/ 64.
(3). المیزان، ج 9، ص 124.
(4). توبه/ 59.
ص: 378
کفایت کند خدای سبحان ما را در آنچه به آن راغب و مایل هستیم، و قوله: «سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ»، بیان آن چیزی است که به آن رغبت داشته و نسبت به آن خواهش دارند، و قوله: «إِنَّا إِلَی اللَّهِ راغِبُونَ»، تعلیل برای قوله: «سَیُؤْتِینَا اللَّهُ الی آخر الایة» است. معنا چنین است: از چیزهای که برای خودشان آرزو داشتند، این بود که آنچه از مال صدقات و غیر آن را که خداوند و رسولش به امری از سوی او به آنان اعطا نموده‌اند، بگیرند و بگویند: خدای سبحان ما را از سایر اسباب کافی است و ما راغب فضل او می‌باشیم و انتظار داریم از فضلش به ما تفضّل کند و پیامبرش به ما اعطا نماید. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»، «2» فرموده: و اگر از تو روی گردانیدند و از قبول دعوت تو اعراض نمودند، پس بگو: «حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»؛ یعنی او که «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» است، برای من کافی است. پس قوله: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»، در مقام تعلیل برای انقطاع اسباب و تمسّک داشتن به پروردگار است که سوای او هیچ‌چیزی کافی نیست؛ زیرا او «اللّه» است و الهی غیر از او نیست. احتمال دارد کلمه توحید در آن برای تعظیم آمده باشد، همانند قوله:
«وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ»، «3» و قوله: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» در آن، معنای حصر، تفسیری است که بدان قوله: «حَسْبِیَ اللَّهُ» که با دلالت التزامی بر معنای توکّل دلالت دارد، تفسیر می‌گردد، و در بحث‌های پیشین گذشت که معنای توکّل عبارت است از این‌که بنده، پروردگارش را وکیلی بگیرد که او به جای وی قرار گرفته و تدبیر امورش را سرپرستی می‌کند؛ بدین معنا که از سبب گرفتن به ذیل آنچه از اسباب می‌شناسد، منصرف شود، و تنها برای همین حق تعالی گفت: «فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ الخ»، و نفرمود: «فتوکل علی اللّه»، تا آن ارشادی باشد به توکّل به پروردگارش، و آن، متذکّر به این حقایق است که حقیقت معنای توکّل را خوب روشن می‌کند، و نظر صحیح در مورد آن این است که انسان به
______________________________
(1). المیزان، ج 9، ص 324.
(2). توبه/ 129.
(3). بقره/ 116.
ص: 379
آنچه از اسباب ظاهری ادراک می‌کند، و به ناچار بعض اسباب است، اطمینان و اعتماد نکند؛ بلکه بعضی آنها را به عنوان این‌که خدای تعالی بر آنها مهر نهاده، بداند و به پروردگارش اعتماد کند و بر او در حصول خواهش و غرضش توکّل نماید. در آیه، دلالتی است بر جدیّت شگفت‌انگیز پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در هدایت مردم به چیزی که نباید بر آنان مخفی بماند، پس همانا خدای تعالی او را در چیزی که نسبت به آن همّت می‌گمارد، امر به توکّل بر پروردگارش می‌کند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ»، «2» فرموده: صدر آیه، نصیحت و ترساندن آنان است؛ به این معنا که شما فرعونیان از اسراف‌کاران هستید و امروز که پذیرای سخنان من نیستید، به زودی، آن هنگام که عذاب را پیش چشمان خود مشاهده خواهید کرد، متذکّر آنچه به شما می‌گویم، خواهید شد و معلوم می‌شود که نصیحت‌کننده شما بوده‌ام، و قوله: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ»، بنا بر آنچه راغب در مفردات تفسیر نموده: تفویض به معنای رد است.
پس «تفویض الامر الی اللّه»، ردّ امر است به سوی خدای تعالی، و این به معنای توکّل و تسلیم نزدیک بوده و بر حسب اعتبار مختلف است. بنابراین، تفویض از عبد، رد نمودن اوست آنچه را که منسوب به او است، به خدای سبحان، و حال عبد، حال کسی است که سلاحی در دست ندارد و کاری به او ارجاع نمی‌شود. توکّل از عبد چنان است که پروردگارش را وکیل قرار می‌دهد، آنچه را از امر، مربوط به اوست، در آن تصرّف نماید، و تسلیم از عبد، پذیرش خالصانه است آنچه را که خدای سبحان اراده می‌نماید، بدون این‌که نسبت به آن امر، نظری اعمال کند. پس آن، مقامات سه‌گانه است از مقامات عبودیت: اوّل، مقام توکّل است، و بعد از آن، مقام تفویض است، که آن، مقامی دقیق‌تر از توکّل است، و پس از آن، مقام تسلیم است که از دو مقام یاد شده دقیق‌تر است. «3»
______________________________
(1). المیزان، ج 9، ص 438.
(2). مؤمن/ 44.
(3). المیزان، ج 17، ص 353.
ص: 380
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ»، «1» فرموده: ولی با این حال به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مسلمانان هشدار می‌دهد که ممکن است در پیشنهادهای صلح، خدعه و نیرنگی در کار باشد و صلح را مقدمه‌ای برای ضربه غافلگیرانه‌ای قرار دهند، و یا هدفشان تأخیر جنگ برای فراهم کردن نیروی بیشتر باشد، امّا از این موضوع نیز نگرانی به خود راه مده؛ زیرا خداوند کفایت کار تو را می‌کند و در همه حال پشتیبان توست: «وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ»، سابقه زندگی تو نیز گواه بر این حقیقت است؛ زیرا اوست که تو را با یاری خود به وسیله مؤمنان پاکدل، تقویت کرد: «هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ.» بارها خطرات بزرگی برای تو فراهم ساختند و نقشه‌های خطرناکی طرح کردند که از طریق عادی غلبه بر آن ممکن نبود، امّا او تو را در برابر همه اینها حفظ کرد. «2»
فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»، «3» نیز گفته: ای پیامبر! خداوند و این مؤمنانی که از تو پیروی می‌کنند، برای حمایت تو کافی هستند، و با کمک آنها می‌توانی به هدف خود نایل شوی: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ.» بعضی از مفسران نقل کرده‌اند که این آیه هنگامی نازل شد که طایفه یهود، بنی قریظه، و بنی نضیر، به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفتند: ما حاضریم تسلیم تو شویم و از تو پیروی کنیم (و تو را یاری خواهیم کرد). آیه بالا نازل شد و به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هشدار داد که به آنها اعتماد و تکیه نکند، بلکه تکیه‌گاه خود را تنها خدا و مؤمنان قرار دهد: (به نقل از تفسیر تبیان، جلد 5، صفحه 152).
حافظ ابو نعیم که از علمای معروف اهل سنت است، در کتاب «فضائل الصحابه» با اسناد خود نقل کرده که این آیه، درباره علی بن ابی طالب نازل شده، و منظور از مؤمنین، علی علیه السّلام است (به نقل از الغدیر، ج 2، ص 51). کرارا گفته‌ایم که این‌گونه تفسیرها و شأن
______________________________
(1). انفال/ 62.
(2). تفسیر نمونه، ج 7، ص 231- 230.
(3). انفال/ 64.
ص: 381
نزول‌ها آیه را منحصر و محدود نمی‌کند، بلکه منظور این است که شخصی مانند علی علیه السّلام که در صفّ اول مؤمنان قرار دارد، نخستین تکیه‌گاه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بعد از خدا از میان مسلمین بوده است، هرچند که دیگر مؤمنان نیز در صفوف بعد یار و یاور پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هستند. «1»
فی قوله تعالی: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللَّهِ راغِبُونَ»، «2» فرموده: ولی اگر آنها به حقّ خود راضی باشند و به آنچه خدا و پیامبرش در اختیار آنها گذارده، رضایت دهند و بگویند: همین برای ما کافی است و اگر هم نیاز بیشتری داریم، به زودی خدا و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از فضل خود به ما می‌بخشند، ما تنها رضای او را می‌طلبیم و از او می‌خواهیم که ما را از اموال مردم بی‌نیاز سازد، اگر آنها چنین کنند، به سود آنهاست. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»، «4» فرموده: و اگر آنها از حق روی بگردانند، نگران نباش و بگو خداوند برای من کافی است؛ چرا که او بر هر چیزی تواناست: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ.» همان خداوندی که هیچ معبودی جز او نیست و تنها پناهگاه اوست: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» آری، من تنها بر چنین معبودی، تکیه کرده و به او دلبسته‌ام، و کارهایم را به او واگذار نموده‌ام:
«عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»، و او پروردگار عرش بزرگ است: «وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.» جایی که عرش و عالم بالا و جهان ماوراء الطبیعه با آن همه عظمتی که دارد، در قبضه قدرت او و تحت حمایت و کفالت اوست، چگونه مرا تنها می‌گذارد و در برابر دشمن یاری نمی‌کند؟ مگر قدرتی در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و یا رحمت و عطوفتی بالاتر از رحمت و عطوفت او تصّور می‌شود؟ «5»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 7، ص 234- 233.
(2). توبه/ 59.
(3). تفسیر نمونه، ج 7، ص 455.
(4). توبه/ 129.
(5). تفسیر نمونه، ج 8، ص 208.
ص: 382
بَصِیرٌ بِالْعِبادِ»، «1» فرموده: و در آخرین سخنش (مؤمن آل فرعون)، با تهدیدی پر معنا گفت:
به زودی آنچه را که من امروز به شما می‌گویم، به خاطر خواهید آورد، و هنگامی که آتش خشم و غضب الهی، دامانتان را در این جهان و آن جهان گرفت، به صدق گفتار من، پی می‌برید: «فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ.»، امّا افسوس که آن زمان، دیر است! اگر در آخرت باشد، راه بازگشت وجود ندارد، و اگر در دنیا باشد، به هنگام نزول عذاب، تمام درهای توبه بسته می‌شود. سپس افزود: من تمام کارهای خود را به خداوند یگانه واگذار می‌کنم که او نسبت به بندگانش بیناست: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ.»، و به همین دلیل نه از تهدیدهای شما می‌ترسم، و نه کثرت و قدرت شما و تنهایی من، مرا به وحشت می‌افکند؛ چرا که سرتاپای وجود خود را به کسی سپرده‌ام که قدرتش بی‌انتهاست و از حال بندگانش به خوبی آگاه است. این تعبیر ضمنا دعای مؤدّبانه‌ای بود از این مرد با ایمان که در چنگال قومی زورمند و بی‌رحم گرفتار بود؛ تقاضایی بود مؤدّبانه از پیشگاه پروردگار که در این شرایط، او را در کنف حمایت خویش قرار دهد. «2»

4. تفویض در تفاسیر روایی‌

1. فی قوله تعالی: «فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ» «3» در مصباح الشریعه آمده است: «قال الصادق علیه السّلام: المفوض امره الی اللّه فی راحة الابد و العیش الدائم الرغد، و المفوض حقا هو الفانی عن کل همة دون اللّه تعالی، کما قال امیر المؤمنین، علی علیه السّلام: رضیت بما قسم اللّه لی، و فوضت امری الی خالقی؛ کما احسن اللّه فیما مضی، کذلک یحسن فیما بقی. قال اللّه عزّ و جلّ فی المؤمن من ال فرعون:" وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ. فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ"، و التفویض خمسة احرف
______________________________
(1). مؤمن/ 44.
(2). تفسیر نمونه، ج 20، ص 113.
(3). مؤمن/ 44.
ص: 383
(ت ف و ی ض)، لکل حرف منها حکم، فمن أتی باحکامه، فقداتی به،" التاء"، من ترکه التدبیر فی الدنیا، و" الفاء"، من فناء کل همّة غیر اللّه تعالی، و" الواو" من وفاء العهد و تصدیق الوعد، و" الیاء" الیأس من نفسک و الیقین من ربک، و" الضاد"، من الضمیر الصافی للّه و الضرورة الیه، و المفوض لا یصبح الا سالما من جمیع الافات و لا یمسی الا معافا بدینه.»؛ یعنی امام صادق علیه السّلام فرموده:
کسی که امرش را به خدای تعالی واگذار کند، در آسایش دایمی به سر می‌برد، و زندگی او همیشه خوش و فراخ و وسیع است، و کسی که حقیقتا واگذارنده امر به خدا باشد، هر عزم و اراده‌ای را به‌جز خدای تعالی در حکم عدم می‌داند؛ همچنان که امیر المؤمنین، علی علیه السّلام، فرمود: به آنچه خدای تعالی قسمت من نموده است، راضی هستم؛ کارم را به آفریدگار واگذار کرده‌ام، همان‌طور که خدای تعالی در آنچه بر من گذشته، به نیکوترین وجه گذارنده، و در ما بقی نیز این‌چنین نیکو خواهد گذراند. خدای عزّ و جلّ درباره مؤمن آل فرعون فرمود: «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ. فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ»، و کلمه تفویض پنج حرف دارد: (ت ف و ی ض)، و برای هر حرفی از آن، حکمی است. پس کسی که احکام آن را به جا آورد، به آن دست یافته است. «تاء»، حکم ترک تدبیر، در کار دنیاست، و «فاء»، حکم فنا و عدم دانستن همه چیز است به‌جز خدای تعالی، و «واو»، حکم وفا به عهد است، و صداقت و درستی در وعده، و «یاء»، حکم یأس و ناامیدی است از نفس خودت، و یقین داشتن است نسبت به پروردگار، و «ضاد»، حکم ضمیر و باطن مصفا برای خدای تعالی و ضرورت به سوی اوست، و کسی که امورش را به خدای تعالی واگذار می‌نماید، صبح نمی‌کند، جز این‌که از جمیع آفات به سلامت است، و شام نمی‌کند، جز این‌که دین او سالم (و مصون از آفات) است. «1»
2. فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»، «2» شرف الدین نجفی در تأویل آن گوید: در کتاب حلیة الاولیاء، ابو نعیم به طریق خودش از ابو هریره، این
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 4، حدیث 50.
(2). انفال/ 64.
ص: 384
چنین ذکر نموده: آیه در شأن علی بن ابی طالب نازل گشته و آن است معنای قوله تعالی:
«الْمُؤْمِنِینَ». «1»
3. در تفسیر نمونه به نقل از بحار، جلد 68، صفحه 341، درباره تفویض کار به خدا، چنین فرموده: در حدیثی از امیر مؤمنان، علی علیه السّلام، آمده است: «الایمان له اربعة ارکان: التوکّل علی اللّه، و تفویض الامر الی اللّه عزّ و جلّ، و الرضا بقضاء اللّه، و التسلیم لامر اللّه.»: ایمان چهار رکن دارد: توکّل بر خدا، واگذاری کار خویش به او، راضی بودن به قضای الهی و تسلیم گشتن در برابر فرمان خداوند.» «2»
4. هم‌چنین به نقل از سفینة البحار، ج 2، صفحه 387، ماده فوض فرموده: امام صادق علیه السّلام فرمود: «المفوض امره الی اللّه فی راحة الابد، و العیش الدائم الرغد، و المفوض حقا هو العالی عن کل همة دون اللّه.»: کسی که کار خود را به خدا واگذارد، در راحت ابدی و زندگی جاودانه پربرکت است، و کسی که حقیقتا کار خود را به خدا واگذارد، برتر از آن است که به غیر او بیندیشد. «3»
5. ابن بابویه با اسنادش تا احمد بن ابی عبد اللّه و او از پدرش، از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کند که: جبرئیل بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وارد گردید و گفت: «یا رسول اللّه! ان اللّه تبارک و تعالی ارسلنی الیک بهدیة؛ لم یعطها احدا قبلک. قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: قلت ما هی؟ قال: الصبر و احسن منه. قلت: و ما هو؟ قال: الرضا و احسن منه. قلت: و ما هو؟ قال: الزهد و احسن منه. قلت: و ما هو؟ قال: الاخلاص و احسن منه. قلت: و ما هو؟ قال: الیقین و احسن منه. قلت: و ما هو یا رسول اللّه؟ قال: ان مدرجة ذلک علی التوکّل علی اللّه. فقلت: و ما التوکّل علی اللّه؟ فقال: العلم ان المخلوق لا یضر و لا ینفع و لا یعطی و لا یمنع و استعمال الیأس من الخلق، فاذا کان العبد کذلک، لا یعمل لاحد سوی اللّه و لم یرج و لم یخف سوی اللّه و لم یطمع فی احد سوی اللّه، فهذا التوکّل. قلت یا جبرئیل! فما تفسیر الصبر؟
قال: تصبر فی الضراء کما تصبر فی السراء، و فی الفاقه کما تصبر فی الغناء، و فی البلاء کما تصبر فی العافیه، و لا یشکو خالقه عند المخلوق ما یصیبه من البلاء. قلت: و ما تفسیر القناعة؟ قال یقنع
______________________________
(1). برهان، ص 402.
(2). تفسیر نمونه، ج 20، ص 117.
(3). تفسیر نمونه، ج 20، ص 117.
ص: 385
بما یصیبه من الدنیا؛ یقنع بالقلیل و یشکر بالیسیر. قلت: فما تفسیر الرضا؟ فقال: الرضا، علی ان لا یسخط علی سیده، اصاب من الدنیا او لم یصب، و لا یرضی لنفسه بالیسیر من العمل. قلت یا جبرئیل! فما تفسیر الزهد؟ قال: الزهد، یحب من یحب خالقه و یبغض من یبغض خالقه و یتخرج من حلال الدنیا و زینتها کما یجتنب النار ان یغشیها، و ان یقصر امله و کان بین عینیه اجله. قلت:
یا جبرئیل! فما تفسیر الاخلاص؟ قال: المخلص، الذی لا یسئل الناس شیئا حتی یجد، و اذا وجد رضی و اذا بقی عنده شی‌ء، اعطاه فی اللّه؛ فان من لم یسأل المخلوق، فقد اقرّ للّه بالعبودیه، و اذا وجد، فرضی، فهو عن اللّه راض و اللّه تبارک و تعالی عنه راض، و اذا اعطی للّه عزّ و جلّ، فهو علی حد الثقّه بربه عزّ و جلّ. قلت: فما تفسیر الیقین؟ قال: المؤمن یعمل للّه کانّه یراه، فان لم یکن یر اللّه، فاللّه یراه، و ان یعلم یقینا: ان ما اصابه، لم یکن لیخطیه، و ما اخطاه، لم یکن لیصیبه، و هذا کلّه اغصان التوّکل و مدرجة الزهد.»: ای رسول خدا! خدای تبارک و تعالی مرا با هدیه‌ای به سوی تو فرستاده که پیش از تو آن را به احدی اعطا نفرموده. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: گفتم: آن چیست؟
جبرئیل گفت: آن صبر است و (هدیه‌ای) نیکوتر از آن. گفتم: و آن (هدیه نیکوتر از صبر) چیست؟ جبرئیل گفت: آن رضاست و (هدیه‌ای) نیکوتر از آن. گفتم: و آن (هدیه نیکوتر از رضا) چیست؟ جبرئیل گفت؟ آن، زهد است و (هدیه‌ای) نیکوتر از آن. گفتم: و آن (هدیه نیکوتر از زهد) چیست؟ جبرئیل گفت: آن، اخلاص است و (هدیه‌ای) نیکوتر از آن. گفتم: و آن (هدیه نیکوتر از اخلاص) چیست؟ جبرئیل گفت: آن، یقین است و (هدیه‌ای) نیکوتر از آن. گفتم: و آن (هدیه نیکوتر از یقین) چیست، ای فرستاده خدای تعالی؟ جبرئیل گفت: البتّه، این درجه‌بندی براساس توکّل بر خداست. پس گفتم: و توکّل بر خدای تعالی چه باشد؟ آن‌گاه جبرئیل گفت: علم به این‌که مخلوق نه ضرری و نه نفعی، و نه بخششی و نه ممانعتی نمی‌تواند داشته باشد، و به کارگیری یأس از مردم.
پس چون بنده‌ای این‌چنین باشد، به‌جز برای خدای تعالی، برای احدی کار نمی‌کند، و به‌جز از خدای تعالی، از کسی امید و ترسی ندارد، و از احدی به‌جز خدا، توقّع بی حد و حرص در خواهش ندارد، پس این توکّل است. گفتم: ای جبرئیل! تفسیر صبر چیست؟ جبرئیل گفت: در سختی شکیبایی کند، آن‌چنان‌که در خوشی بردباری می
ص: 386
کند، و در تنگدستی صابر باشد، آن‌گونه که در بی‌نیازی شکیباست، و در مصیبت شکیبا باشد، همان گونه که در تندرستی خویشتن‌داری می‌کند، و از بلایی که به او می‌رسد، شکایت خالقش را نزد مخلوق نبرد. گفتم: و تفسیر قناعت چیست؟ جبرئیل گفت: در آنچه از سختی، رنج و درد دنیا بر او وارد می‌گردد، به قسمت خود راضی باشد؛ در کم بودن، خشنود، و در زیاد بودن آن، شاکر باشد. گفتم: تفسیر رضا چیست؟
جبرئیل گفت: نسبت به مهتر و سرور خویش، برای مصیبت‌های دنیوی، ناخشنود نگردد، و نسبت به خویش، به عمل کم خشنود نشود. گفتم: ای جبرئیل! تفسیر زهد چیست؟ جبرئیل گفت: زهد به این است که دوست بدارد کسی را که خالقش را دوست دارد، و دشمن بدارد کسی را که با خالقش دشمن است، و نسبت به حلال دنیا و زینت آن، سخت‌گیر و نکته‌سنج باشد؛ همچنان که از آتشی که آن را می‌پوشاند، اجتناب می‌کند، و آرزویش را کوتاه سازد؛ مثل این‌که مرگ را در پیش چشمانش ملاحظه می‌کند. گفتم: ای جبرئیل! تفسیر اخلاص چیست؟ او گفت: مخلص کسی است که چیزی را از مردم درخواست نکند، تا آنکه خود آن را بیابد، و چون یافت، راضی گردد، و زمانی که چیزی در نزد او باقی ماند، در راه خدا آن را بذل و بخشش نماید. پس همانا، کسی که از مخلوق چیزی درخواست نمی‌کند، به عبودیت خدای تعالی اقرار و اعتراف دارد، و هرگاه یافت و راضی گردید، او از خدای تعالی راضی گشته، و خدای تبارک و تعالی هم از او راضی می‌شود، و چون برای خدای عزّ و جلّ اعطا نمود، پس او در نهایت و اعتماد و اطمینان به پروردگار عزّ و جلّ است. گفتم: تفسیر یقین چیست؟
جبرئیل گفت: آن مؤمنی که برای خدای تعالی کار کند، آن‌چنان‌که گویی خدای تعالی را می‌بیند. پس اگر او خدا را نمی‌بیند، خدا او را می‌بیند، و از روی یقین بداند آنچه بدو رسیده، از او درنمی‌گذشته، و آنچه از او درگذشته، بدو نمی‌رسیده است، و این‌همه، شاخه‌های توکّل، و سلسله مراتب زهد است. «1»
______________________________
(1). برهان، ص 493.
ص: 387

5. تدبّر در آیات تفویض‌

اشاره

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «1»
همان‌طور که در ابتدای فصل بیان کردیم، تفویض در قرآن کریم منحصر به آیه 44 سوره مؤمن است که در آن با لفظ: «أُفَوِّضُ» آمده است. در این قسمت، ابتدا احکامی را که اجرای آن برای دست‌یابی به تفویض لازم است، با استناد به آیات قرآن تدبّر نموده و سپس با استعانت از امدادهای حضرت حق، مصداق تفویض را با استفاده از آیات «حَسْبِیَ اللَّهُ»* و «تفویض» تدبّر می‌کنیم.

الف- احکامی که اجرای آن برای دست‌یابی به تفویض ضرورت دارد

1. الف- حکم ترک تدبیر در کار دنیاست‌

زیرا دنیا جز کالای غرور، نیرنگ و فریب و سرای بازی و سرگرمی، چیز دیگری نیست، و در نیرنگ و فریب و در بازی و سرگرمی، تدبیر معنایی ندارد:
- کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ. «2»
- اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ. «3»
- وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ. «4»
- وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ. «5»
- إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ. «6»

2. الف- حکم به فنا و در حکم عدم دانستن همه چیز به‌جز خدای تعالی‌

چرا که او خالق همه چیز بوده و بر هر چیزی وکیل است، و به‌جز خدای تعالی همه چیز در معرض نابودی است، و چیزی که در معرض نابودی و فناست، تدبّر در آن،
______________________________
(1). ص/ 29.
(2). آل عمران/ 185.
(3). حدید/ 20.
(4). انعام/ 32.
(5). عنکبوت/ 64.
(6). محمّد/ 36.
ص: 388
شایسته انسانی که در طریق کمال و جاودانگی سیر می‌کند، نیست:
- وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. «1»
- کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ. وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ. «2»
- ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَکِیلٌ. «3»

3. الف- حکم وفای به عهد و صداقت و درستی در وعده است‌

- وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا. «4»
- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ إِلَّا ما یُتْلی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ. «5»
- وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ. «6»
- أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ. الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ. «7»
- وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. «8»

4. الف- حکم یأس و ناامیدی از نفس خویش و حکم یقین داشتن نسبت به پروردگار

چون که چگونه می‌شود به نفسی که بسیار امرکننده به سوء است و نه مالک نفع آن است و نه مالک ضرر آن، می‌توان امیدوار بود؟
______________________________
(1). قصص/ 88.
(2). رحمن/ 27- 26.
(3). انعام/ 102.
(4). اسراء/ 34.
(5). مائده/ 1.
(6). انعام/ 152.
(7). رعد/ 19 و 20.
(8). نحل/ 91.
ص: 389
- وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ. «1»
- قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ. «2»
- قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ. «3»
و باید به پروردگار یقین داشت؛ زیرا وعده پروردگار حق است:
- إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ. خالِدِینَ فِیها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. «4»
- الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. «5»
- یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ. «6»
- یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ. «7»
- وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا. «8»
- وَ نادی أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ. «9»
- فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ. «10»
- فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ. «11»
______________________________
(1). یوسف/ 53.
(2). اعراف/ 188.
(3). یونس/ 49.
(4). لقمان/ 9.
(5). رعد/ 28.
(6). فاطر/ 5.
(7). لقمان/ 33.
(8). نساء/ 122.
(9). اعراف/ 44.
(10). روم/ 60.
(11). مؤمن/ 55.
ص: 390

5. الف- حکم ضمیر و باطن مصفّا داشتن برای خدای تعالی و ضروری بودن حکم به رجعت به سوی خدا تعالی است‌

کسی که ضمیر و باطن مصفّا را برای خدای تعالی اختصاص دهد و از سر اخلاص خدا را بخواند، خوف و حزنی برای او نیست، و هیچ‌کس دینی بهتر از او ندارد. چنین بنده‌ای رستگار بوده و به دستاویز محکم و استواری چنگ زده است که او زنده بوده و هیچ الهی به‌جز او نیست:
- بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ. «1»
- فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ. «2»
- هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ. «3»
- وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا. «4»
- فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. «5»
- وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی وَ إِلَی اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ. «6»
رجعت به سوی خدای تعالی حکمی ضروری است:
- الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. «7»
- وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ. «8»
- وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ. «9»
______________________________
(1). بقره/ 112.
(2). مؤمن/ 14.
(3). مؤمن/ 65.
(4). نساء/ 125.
(5). روم/ 38.
(6). لقمان/ 22.
(7). بقره/ 156.
(8). بقره/ 210.
(9). آل عمران/ 109.
ص: 391
- فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ. «1»
- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. «2»
- وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ. «3»
- إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ. «4»
- یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ. «5»
- وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ. «6»
- وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ. «7»
- صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ أَلا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ. «8»

ب- تدبّر در آیات حسب و تفویض و مصادیق عمل به آن به ترتیب نزول‌

اشاره

در اینجا آیات حسب و توکّل را که خطاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بوده، و آیه توکّل و حسب را که با لفظ «من»، مشترک عام بوده و سنت الهی برای عموم مردم است و آیه تفویض را که با لفظ: «أُفَوِّضُ»، خاصّ مؤمن آل فرعون است، به ترتیب نزول تنظیم، و پس از آن با توجّه به الفاظ و مفردات هر آیه، به تدبّر در آن می‌پردازیم.

1. ب- تنظیم آیات حسب و توکّل و تفویض به ترتیب نزول‌

آیات مکّی‌
1. وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ. «9»
______________________________
(1). مائده/ 48.
(2). مائده/ 105.
(3). انفال/ 44.
(4). هود/ 4.
(5). حج/ 76.
(6). نور/ 42.
(7). فاطر/ 4.
(8). شوری/ 53.
(9). زمر/ 38: مکّی، ترتیب نزول: 59، ترتیب مصحف: 39.
ص: 392
2. فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ. «1»

آیات مدنی‌
1. وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ. «2»
2. یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. «3»
3. مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدْراً. «4»
4. فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ. «5»

2. ب- تدبّر در الفاظ و مفردات آیات حسب، توکّل و تفویض‌

1. 2. ب- خدایی که خالق آسمان‌ها و زمین است، مرا کافی بوده و اهل توکّل، بر او توکّل می‌کنند:
خداوند متعال در آیه 38 سوره زمر، با استدلال مبتنی بر توحید الهی که برخاسته از ندای فطرت هر انسانی حتّی مشرکین است، سخن می‌گوید و در ذیل آیه، صراحت امری را که تمام هستی، بر آن گواهی می‌دهد، خطاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین بیان می‌دارد: به آنان بگو، آن چیز غیر خدایی را که شما آن را می‌خوانید، آیا درباره‌اش اندیشیده‌اید که اگر خدا ضرری را نسبت به من اراده کند، آیا او می‌تواند آن را دفع کند؟
و یا اگر رحمتی را برای من بخواهد، آیا او (غیر خدا) قادر است که آن رحمت را از من باز دارد؟: «قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ»، (ای محمّد! به آنان) بگو، خدا مرا کافی بوده و اهل توکّل، بر او توکّل می‌کنند: «قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ.»

2. 2. ب- به زودی آنچه بر شما (مشرکان درباره نجات از آتش) می‌گویم، به خاطر می‌آورید، و من امرم را به خدا تفویض می‌کنم.
البتّه، خدا نسبت به بندگان بسیار
______________________________
(1). مؤمن/ 44: مکّی، ترتیب نزول: 60، ترتیب مصحف: 40.
(2). انفال/ 62: مدنی، ترتیب نزول: 88، ترتیب مصحف: 62.
(3). انفال/ 64: همان.
(4). طلاق/ 3: مدنی، ترتیب نزول: 99، ترتیب مصحف: 65.
(5). توبه/ 129: مدنی، ترتیب نزول: 113، ترتیب مصحف: 9.
ص: 393
بیناست:
در آیه 44 سوره مؤمن، یکی از مصادیق بارز تفویض را که فعلیتش، در شخص مؤمن آل فرعون محقق است، بیان می‌کند؛ مؤمن آل فرعون به فرعونیان مشرک می‌گوید: پس حال که شما را به نجات از آتش دعوت می‌کنم و شما مرا به سوی آتش می‌خوانید، به زودی آنچه را به شما می‌گویم، به خاطر می‌آورید، امّا آن موقع، پشیمانی شما، سودی ندارد: «فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ»، و من امرم را به خدای تعالی تفویض می‌کنم، البتّه، خدای متعال نسبت به بندگان بسیار بیناست: «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ.»

3. 2. ب- خدایی که تاکنون تو را تقویت نموده، برای تو کافی است:
در آیه 62 سوره انفال، خدای متعال به پیامبر برای رفع دغدغه خاطر آن حضرت مبنی بر احتمال نیرنگ و فریبکاری دشمن در پیشنهاد پیمان صلح، می‌فرماید:
خدا برای تو کافی است (و هیچ‌گونه تردید و دودلی به خود راه نده) و برای تقویت روحیه آن حضرت کافی بودن خدا را در گذشته بیان می‌کند که: او با یاری خود به وسیله مؤمنان صادق تو را تأیید نمود، و می‌فرماید: اگر (آن دشمنان) بخواهند با (پیشنهاد صلح) تو را فریب بدهند، پس (نگران مباش که) البتّه، خدا تو را کافی است:
«وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ.» او (خدای تعالی) کسی است که به یاری خود و به وسیله مؤمنین پاک‌باخته و صادق تو را تقویت نموده است: «هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ.»

4. 2. ب- ای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم! خدای تعالی و مؤمنان پاک‌دل و صادقی که از تو پیروی می‌کنند، تو را کافی است:
در آیه 64 سوره انفال خدای تعالی برای تأکید در تقویت روحیه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطاب به آن حضرت می‌فرماید: ای پیامبر عظیم‌الشان! خدای تعالی و آن مؤمنان پاک‌باخته و صادق تو را کفایت می‌کند: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ.»
ص: 394

5. 2. ب- و کسی که بر خدای تعالی توکّل کند،
پس البتّه که خدای تعالی رشددهنده امر او بوده و برای هر چیزی هم اندازه‌ای را قرار داده، که او را کافی است. در آیه 3 سوره طلاق سنّت الهی عام توکّل را بیان، و با تأکید می‌فرماید: خدای تعالی به مقصد رسانده امر بوده و برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است. می‌فرماید: و کسی که بر خدای تعالی توکّل نماید، پس همان خدای متعال او را بس است: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.» البته، خدای تعالی به مقصد رساننده امرش می‌باشد. محققا خدای تعالی برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است: «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدْراً.»
6. 2. ب- آن خدای یکتایی که هیچ الهی به‌جز او نیست و پروردگار عرش عظیم است، مرا بس است که بر او توکّل نمایم:
در آیه 129 سوره توبه که با توجّه به ترتیب نزول، آخرین آیه این سوره است و بعد از آن، تنها سوره مبارکه نصر در سه آیه بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل گردیده، حسب و توکّل به خدای یکتا و بی‌همتایی را که پروردگار عرش عظیم است، برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سنگری محکم و پشتوانه‌ای موثّق در برابر اعراض مخالفان از قبول دعوت حق عنوان کرده و می‌گوید: (و ای پیامبر گرامی!) اگر (از قبول دعوت تو نافرمانی و) اعراض می‌کنند: «فَإِنْ تَوَلَّوْا»، پس (در پاسخ به آنان) بگو: اللّه، آن خدایی که هیچ الهی به‌جز او نیست، مرا بس است، بر او توکّل می‌کنم و او پروردگار عرش عظیم است: «فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.»
نکته: در بررسی آیات فوق به ترتیب نزول، حسب و توکّل بر خدای تعالی را در آیه‌ای از سوره زمر که از آیات مکّی بوده و در آخرین آیه سوره توبه که از آیات مدنی است، و در آن، خطاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، با لفظ: «قل» امر شده، ملاحظه می‌کنیم، و تفویض امر به خدا را هم در آیه‌ای از سوره مؤمن از جانب بنده مؤمن می‌نگریم.
(کلامی کوتاه درباره تفویض، از علی علیه السّلام
امیر المؤمنین، مولای موحدان، امام علی علیه السّلام، در غرر الحکم و درر الکلم در «باب تفویض
ص: 395
الامر الی اللّه» فرموده:
«من فوّض امره الی اللّه، سدّده.»: هرکه کارش را به خدا واگذار نماید، خدا او را به راه راست وادارد.
خدایا! به پیامبر گرامی‌ات حضرت ختمی مرتبت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هم در اوایل بعثت در مکّه و هم در اواخر نزول وحی در مدینه، امر به گفتن: «حسبی اللّه و اتوکّل علیه»، فرمودی، ما نیز امر خود را به تو تفویض می‌کنیم و از تو مسألت می‌نماییم که: «الهی لا تکلنی علی نفسی طرفة عین ابدا.»
آمین، یا رب العالمین!