گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
فصل چهاردهم تقوا



اشاره

در قرآن کریم، آیاتی که در آن، کلمه تقوا به صورت مصدر و مشتقات آن با الفاظ «وَقانا»، «فَوَقاهُ»، «وَقاهُمْ»*، «تَقِ»، «تَقِیکُمُ»*، «قِنا»*، «قِهِمْ»*، «قُوا»، «یُوقَ»*، «اتَّقی *، «اتَّقُوهُ»*، «اتَّقَیْتُنَّ»، «تَتَّقُوا»*، «تَتَّقُونَ»*، «یَتَّقِ»*، «یَتَّقْهِ»، «فَلْیَتَّقُوا»، «یَتَّقُونَ»*، «یَتَّقِی»، «اتَّقِ»*، «اتَّقُوا»*، «اتَّقُونِ»، «اتَّقُوهُ»*، «اتَّقِینَ»، «الْأَتْقَی»، «أَتْقاکُمْ»، «واقٍ»*، «تَقِیًّا»*، «تُقاةً»، «التَّقْوی *، «تَقْواها»، «تَقْواهُمْ»، «الْمُتَّقُونَ»*، «الْمُتَّقِینَ»*، و در مجموع 248 بار ذکر شده که ما در اینجا تنها به بررسی و تحقیق بر روی کلمه «التَّقْوی * می‌پردازیم. کلمه «التَّقْوی * پانزده بار در پانزده آیه در یازده سوره قرآن کریم که چهار سوره آن، مکّی، و هفت سوره دیگر آن، مدنی است، ذکر شده است. ما در بررسی و تحقیق آن، ابتدا آیات تقوا را به ترتیب مصحفی آن تنظیم کرده و سپس با استفاده از منابع لغت، به تحقیق در معنای لغوی آن می‌پردازیم. در مرحله سوم و چهارم، تفسیر و تفسیر روایی آن را از کتب تفسیر علمای شیعه و اهل تسنن مورد بررسی قرار می‌دهیم و سرانجام هم با استمداد از الطاف خاصّ الهی، در آن تدبّر می‌نماییم.
ص: 398

1. تنظیم آیات تقوا به ترتیب مصحفی‌

1. الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ. «1»
2. وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ. «2»
3. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لَا الْهَدْیَ وَ لَا الْقَلائِدَ وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ. «3»
4. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ. «4»
5. یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ. «5»
6. لا تَقُمْ فِیهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ. «6»
7. أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ. «7»
8. وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی «8»
______________________________
(1). بقره/ 197: مدنی.
(2). بقره/ 237: مدنی.
(3). مائده/ 2: مدنی.
(4). مائده/ 8: مدنی.
(5). اعراف/ 26: مکی.
(6). توبه/ 108: مدنی.
(7). توبه/ 109: مدنی.
(8). طه/ 132: مکی.
ص: 399
9. ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ. «1»
10. لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ. «2»
11. إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً. «3»
12. إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ. «4»
13. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ. «5»
14. وَ ما یَذْکُرُونَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ. «6»
15. أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَی الْهُدی أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوی «7»

2. در معنای تقوا

در تفسیر کلمه تقوا در مصباح الشریعه آمده است که امام صادق علیه السّلام فرموده: «و کل عبادة مؤسسة علی غیر التقوی، فهی هباء منثور؛ قال اللّه عز و جل:" أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ" الایه، و تفسیر التقوی، ترک ما لیس باخذه باس حذرا عما به باس.»؛ یعنی هر عبادتی که بر غیر تقوا پایه‌گذاری شود، آن گرد و غباری است که پراکنده شده باشد.
خدای عزّ و جلّ فرمود: «أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ
______________________________
(1). حج/ 32: مدنی.
(2). حج/ 37: مدنی.
(3). فتح/ 26: مدنی.
(4). حجرات/ 3: مدنی.
(5). مجادله/ 9: مدنی.
(6). مدثر/ 56: مدنی.
(7). علق/ 12- 11: مدنی.
ص: 400
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌1 439
بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»، و تفسیر تقوا، ترک نمودن آنچه است که برای تحصیلش عذابی نیست، به علت دوری نمودن از آنچه برایش عذاب هست. «1»
در معنای تقوا؛ راغب در مفردات گفته است: وقایه، حفظ چیز است از آنچه آن را اذیت کند و بدان ضرر رساند. تقوا، قرار دادن نفس است در وقایه از آنچه می‌ترسد. این، معنای حقیقی است. سپس گاهی خوف تقوا نامیده شده و تقوا به خوف؛ بر حسب نامگذاری مقتضای شی‌ء به نام مقتضیش، و مقتضی شی‌ء به نام مقتضایش، و در تعاریف شرع، تقوا محافظت نفس از گناه است، و آن، با ترک نمودن چیزی است که دستور به احتراز از آن داده شده و تمامیت آن، به ترک بعضی از مباحات است بنابر آنچه روایت است که: «الحلا بیّن، و الحرام بیّن، و من رتع حول الحمی، فحقیق ان یقع فیه.» «2»
فخر الدین در مجمع البحرین گفته است: تقوا در کتاب عزیز، برای دو معنای خشیت و هیبت آمده، و در آیه شریفه: «وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ»، به معنای طاعت و عبادت است، و در آیه دیگر: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»، به معنای تنزیه و پاکی دل‌ها از گناهان است و این معنا، به جز آن دوتای اوّلی، حقیقت معنا در تقواست. «3»
در مقدمه مرآة الانوار و مشکوة الاسرار آورده است: گفته‌اند که تقوا در قرآن عزیز بر سه معناست؛ یکی به معنای خشیت و هیبت که از آن قبیل است آیه: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ.» دوم به معنای طاعت و عبادت، و سوم به معنای تنزیه و پاکی دل از گناهان، و سپس گفته‌اند که این معنای حقیقی تقواست به‌جز دوتای اوّلی.
به‌طور کلی، گزیده معنای تقوا، اتقاء و مشتقات آن، به محافظت از بدی و نگهداشتن نفس از افتادن در آن برمی‌گردد، و بدین معنا، تقیّه نیز است؛ چرا که تقیّه به معنای پوشاندن حق و اظهار غیر آن است برای مصون ماندن از اذیّت و بدی، و متّقی،
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 268، حدیث 350.
(2). مفردات، ص 568.
(3). مجمع البحرین، ص 91.
ص: 401
کسی است که مقید به این امر است. برای همین در عرف و شرع، متّقی، به شخص عادل و زاهد باورعی که تارک گناهان باشد، گفته می‌شود. «1»
در فرهنگ لغات فرموده: وقاء و وقاء؛ یعنی آنچه با آن چیزی را نگاه دارند، و تقی؛ یعنی پرهیز، و تقاة؛ یعنی پرهیزگاری، و تقیّه؛ یعنی پرهیزگاری و عدم اظهار نیّت و عقیده، و تقوی؛ یعنی پرهیز و ترس از خدا و عمل به اوامر او، و تقی؛ یعنی پرهیزگار، و متّقی؛ یعنی شخص پرهیزگار، و اتّقاء؛ یعنی پرهیز کردن، بیم داشتن و کسی را پناه خود قرار دادن. «2»
در فرهنگ عمید آورده است: تقوا؛ یعنی ترس از و اطاعت امر او، پرهیزگاری، تقی (به فتح تاء، کسر قاف و تشدید یاء مشدّد)؛ یعنی پرهیزگار باتقوا، جمع آن اتقیاست، و تقیّه (به فتح تاء، کسر قاف و فتح یاء مشدد)؛ یعنی پرهیز کردن، خودداری از اظهار عقیده و مذهب و خود را هم‌مذهب دیگران نشان دادن برای حفظ جان. «3»

3. تقوا در تفاسیر

شیخ طایفه، علی بن حسن طوسی رحمه اللّه، در تفسیر تبیان فی قوله تعالی: «وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»، «4» فرموده: خدای تعالی خلقش را امر نمود به کمک نمودن بعضی به بعضی دیگر بر برّ، و آن، انجام عملی است که خدای متعال به آن امر نموده، و بر پرهیز کردن از آنچه او از آن نهی نموده، و آنان را از کمک نمودن بعضی به بعضی دیگر در اثم نهی نموده است، و آن، ترک چیزی است که خدای تعالی به آن امر نموده، و بر ارتکاب آنچه آنان را از آن نهی نموده، از عدوان، و نهی نمود آنان را از تجاوز کردن به آنچه حدی برای آنان در دینشان قرار داده شده و فرض شده است برای ایشان درباره خودشان. «5»
______________________________
(1). مقدمه برهان، ص 223.
(2). ملخّص المنجد و منتهی الأرب، ص 974.
(3). فرهنگ عمید، ص 405.
(4). مائده/ 2.
(5). تبیان، ج 3، ص 427- مجمع البیان، ج 3، ص 155.
ص: 402
فی قوله تعالی: «هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی هم گفته است: و کنایه در قوله «هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ، کنایه از عدل است؛ یعنی عدل به تقوا نزدیک‌تر است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ»، «2» گفته: در «لِباسُ التَّقْوی ، پنج قول است: اوّل، به معنای عمل صالح؛ دوّم، به معنای ایمان؛ سوّم، به معنای حیایی که بدان تقوا کسب می‌گردد؛ چهارم، کسی که در عبادت تواضع را اراده کند و به لباس پشمینه و خشن اکتفا نماید؛ پنجم، عملی است که با آن از عذاب مصون می‌ماند، و قول دیگری هم در آن است که: «لِباسُ التَّقْوی ؛ یعنی آن لباسی که در بهشت است. این قول به دلیل «ذلک» است؛ چون «ذلک» برای اشاره به دور می‌باشد. «3»
فی قوله: «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی «4» هم فرموده: عمر بن شبه گفت: آن، مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله است، و آنچه بر تقوا و رضوان (هم می‌باشد) مسجد قباست، و این‌چنین بین آن دو را جدا نموده، و «التَّقْوی ، صفتی از طاعت است که به واسطه آن از فرجام بد پرهیز می‌گردد، و متّقی، صفت مدح است که جز بر مستحق ثواب اطلاق نمی‌گردد. «5»
نیز فی قوله تعالی: «الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی ، «6» فرموده: یعنی فرجام پسندیده برای کسی است که از گناهان بپرهیزد و از محرّمات الهی دوری کند. «7»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»، فرموده: یعنی تعظیم شعایر که در حج همان علامات مناسک حج است، از تقوای دل‌ها؛ یعنی از خشیت داشتن دل‌هاست. «8»
فی قوله تعالی: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی «9» هم فرموده: ابن عباس و قتاده گفته‌اند: «کَلِمَةَ التَّقْوی ، همان قول: «لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه» است، و مجاهد گفته است، آن، کلمه اخلاص است. «10»
______________________________
(1). تبیان، ج 3، ص 461- مجمع البیان، ج 3، ص 169.
(2). اعراف/ 26.
(3). تبیان، ج 4، ص 379.
(4). توبه/ 108.
(5). تبیان، ج 5، ص 299.
(6). طه/ 132.
(7). تبیان، ج 7، ص 199- مجمع البیان، ج 7، ص 37.
(8). تبیان، ج 7، ص 278.
(9). فتح/ 26.
(10). تبیان، ج 9، ص 333.
ص: 403
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی ، «1» فرموده: یعنی برای خالص شدن تقوا، پس با آنان معامله می‌شود؛ معامله‌ای که آزمایشگر انجام می‌دهد؛ همان گونه که طلا برای خالص شدن عیارش، محک می‌خورد. گفته‌اند: «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی ؛ یعنی خالص شدن دل‌ها، و گروهی هم گفته‌اند: معنای آن این است که: آنان کسانی هستند که خدای تعالی وجود تقوا را در دل‌های آنان می‌داند؛ زیرا مراد از امتحان، علم پیدا کردن است. پس از علم، به امتحان تعبیر می‌شود. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی ، «3» فرموده: یعنی به افعال خیر و خوف از عذاب خدای تعالی. «4»
نیز فی قوله تعالی: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»، «5» فرموده: یعنی او شایسته این است که از عذاب نمودن بپرهیزد و شایسته این است که به آنچه منجر به مغفرت عمل می‌گردد، عمل نماید. در معنای آن گفته‌اند: او اهل آمرزش گناهان است، آن هنگام که بنده گناهکار از گناهانش توبه کند. «6»
همین‌طور فی قوله تعالی: «أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوی ، «7» فرموده: بپرهیزد از نافرمانی‌های خدا چگونه می‌باشد حال کسی که او را از نماز نهی کرده و از آن منزجر می‌نماید؟ «8»
شیخ طبرسی در مجمع البیان فی قوله تعالی: «فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی ، «9» گفته است: در معنای، آن دو قول است؛ قول دوّم آن، به معنای این است که: از اعمال صالح توشه برگیرید، و قول دیگر برای قومی است که در سفر حج، برای خودشان، توشه برنمی‌داشتند، و آنها را «متوکله» می‌نامیدند. پس به آنان گفته شد: از طعام توشه برگیرید و خود را سربار مردم قرار ندهید، و بهترین توشه، تقواست. «10»
______________________________
(1). حجرات/ 3.
(2). تبیان، ج 9، ص 339.
(3). مجادله/ 9.
(4). تبیان، ج 9، ص 547.
(5). مدثر/ 56.
(6). تبیان، ج 10، ص 188.
(7). علق/ 12.
(8). تبیان، ج 10، ص 381.
(9). بقره/ 197.
(10). مجمع البیان، ج 2، ص 294.
ص: 404
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ، «1» فرموده: گذشت نمودن، از دو جهت به تقوا نزدیک‌تر است؛ یکی این‌که: زوج یا زوجه هرکدام با گذشت کردن از حقّ خود، از این‌که به دیگری ظلم شود، پرهیز می‌کنند، و دیگر این‌که: به پرهیز نمودن از نافرمانی خدای تعالی، نزدیک است. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ»، «3» بعد از یادآوری اقوالی که طوسی در تبیان ذکر کرده و علاوه بر آن، گفته است: در معنای آن گفته‌اند: آن، ستر عورت است؛ آن، تقوای الهی است که عورت خود را با آن می‌پوشاند، و گفته‌اند: آن، خشیت از خدای تعالی است، و مانعی ندارد از این‌که معنای «وَ لِباسُ التَّقْوی را حمل بر همه آن معانی بکنیم. «4»
نیز فی قوله تعالی: «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی ، «5» فرموده: یعنی سوگند به خدا، آن مسجدی که اساس آن، بر تقوای الهی و طاعت بنا گردیده ... «6»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»، «7» فرموده: «تَقْوَی» به قلوب اضافه شده است؛ زیرا حقیقت تقوا، تقوای دل‌هاست، و گفته‌اند که مراد از آن، صدق نیّت است. «8»
فی قوله تعالی: «وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ» «9» هم فرموده: یعنی تقوای شما به سوی او تعالی بالا می‌رود، و این کنایه از قبول اعمال حج است، و در معنای آن گفته‌اند: به وسیله تقوا به رضایت الهی می‌رسد. «10»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی ، «11» فرموده: آنان را آزمود و برای تقوا خالص نمود، و گفته‌اند، معنایش این است: خلوص نیّات آنان را دانست؛ زیرا
______________________________
(1). بقره/ 237.
(2). مجمع البیان، ج 2، ص 342.
(3). اعراف/ 26.
(4). مجمع البیان، ج 4، ص 409.
(5). توبه/ 108.
(6). مجمع البیان، ج 5، ص 73.
(7). حج/ 32.
(8). مجمع البیان، ج 7، ص 83.
(9). حج/ 37.
(10). مجمع البیان، ج 7، ص 86.
(11). حجرات/ 32.
ص: 405
انسان چیزی را امتحان می‌کند تا حقیقت آن را بداند، و در معنای آن گفته‌اند: با آنان معامله آزمایشگر انجام می‌دهد تا به این عبادت، آنان را متعبّد سازد، پس به واسطه آزمایش خالص گردد؛ همان گونه که نیکویی و زیبایی طلا با آتش حاصل می‌شود. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی ، «2» فرموده: یعنی به کارهای خیر، به طاعت، خوف از عذاب خدا و به پرهیز از نافرمانی خدای تعالی. «3»
فی قوله تعالی: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ» «4» هم فرموده: یعنی او اهلیت پرهیز از محرماتش را دارا بوده و اهل آن است که گناهان را بیامرزد. حدیث مرفوعی از انس روایت شده که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم این آیه را تلاوت نمود و سپس گفت: خدای سبحان فرموده:
من اهل پرهیز کردن هستم. پس با من الهی دیگر قرار داده نشود. پس هرکس بپرهیزد از این‌که با من الهی را قرار دهد، من اهل آن هستم که او را بیامرزم، و در معنای آن گفته‌اند:
او شایسته آن است که از عذاب نمودنش بپرهیزد، و شایسته آن است که عمل نماید به آنچه منجر به آمرزش و مغفرت او شود. «5»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوی ، «6» فرموده: یعنی به اخلاص، توحید و ترس از خدای تعالی. در اینجا چیزی حذف شده، و تقدیر آن، چنین است: «کیف یکون حال من ینهاه عن الصلوة و یزجره عنها.» «7»
ابو القاسم جار اللّه محمود بن عمر زمخشری خوارزمی، در تفسیر کشّاف، فی قوله تعالی: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ»، «8» فرموده: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی ؛ یعنی نسبت به آخرت، توشه‌تان را پرهیز از زشتی‌ها قرار دهید که البتّه، بهترین توشه، پرهیزگاری از آنهاست. گفته‌اند: اهل یمن توشه فراهم نمی‌کرده و می‌گفتند: ما توکّل‌کنندگانیم و حج خانه خدا به جا می‌آوریم، آیا ما را اطعام نمی‌کنید؟
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 9، ص 131.
(2). مجادله/ 9.
(3). مجمع البیان، ج 9، ص 250.
(4). مدثر/ 56.
(5). مجمع البیان، ج 10، ص 392.
(6). علق/ 12.
(7). مجمع البیان، ج 10، ص 515.
(8). بقره/ 197.
ص: 406
پس آنان سربار مردم بودند. آیه درباره آنان نازل گردید که بهترین توشه، تقواست. «وَ اتَّقُونِ»؛ یعنی از عذاب من، پروا داشته باشید. «یا أُولِی الْأَلْبابِ»؛ یعنی عقل خالص، همان تقوای الهی است، و از عقلا آنکه تقوا نکند، همانند کسی است که برای او هیچ عقلی نیست. «1»
«وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» «2» هم فرموده: «وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی ؛ یعنی بر عفو کردن و چشم‌پوشی کردن. «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»: نه بر انتقام و خرده‌گیری. جایز است که عموم برای هر برّ و تقوا و هر اثم عدوان اراده شود. پس عموم خود عفو و پیروزی بر دشمن را در بر می‌گیرد. «3»
نیز فی قوله تعالی: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»، «4» فرموده: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی نخست آنان را نهی نمود از این‌که دشمنی آنان را بر ترک عدل حمل کنند. پس از آن، مطلب را از سر گرفت، و آنان را از لحاظ تأکید و تشدید، به امر به عدل تصریح نمود. پس از آن، با از سرگیری مطلب، توجیه امر به عدل را به آنان تذکّر داد: «هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ؛ یعنی عدل به تقوا نزدیک‌تر بوده و داخل‌تر است در مناسبت به آن یا نزدیک‌تر است به تقوا؛ به این جهت که لطف در آن است و در آن، آگاهی عظیم است بر این‌که وجوب عدل با کفّاری که دشمنان خدا هستند، وقتی به این صفت از قوّت باشد، پس نسبت به مؤمنین که از اولیا و دوستان خدا هستند، وجوب آن، قطعی خواهد بود. «5»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ»، «6» فرموده: «وَ لِباسُ التَّقْوی ؛ لباس پارسایی و خشیت از خدای تعالی است، و رفع آن به واسطه مبتدا بودن است. و خبر آن، یا جمله «ذلِکَ خَیْرٌ» است؛ مثل این‌که گفته شود: «و لباس التقوی هو خیر»؛ زیرا اسمای اشاره در آنجا که به برگشت ذکر برمی‌گردند، به ضمایر نزدیک می‌شوند، و یا
______________________________
(1). کشّاف، ج 1، ص 347.
(2). مائده/ 2.
(3). کشّاف، ج 1، ص 542.
(4). مائده/ 8.
(5). کشّاف، ج 1، ص 598.
(6). اعراف/ 26.
ص: 407
مفرد است که همان «خیر» است و «ذلک»، صفت برای مبتداست؛ مثل این‌که گفته شود: «و لباس التقوی المشار الیه خیر.» «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی ، «2» فرموده: گفته‌اند: آن، مسجد قباست که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آن را بنیان‌گذاری نمود. «3»
فی قوله تعالی: «أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ» «4» هم فرموده: یعنی آیا کسی که بنیان دینش را بر پایه قوی و محکمی بنا کرده و آن حقّی است که همان، تقوای الهی و رضوان او است، پایه‌گذاری کرده، بهتر است یا کسی که آن را بر پایه‌ای که ضعیف‌ترین پایه‌ها، سست‌ترین آنها و کم‌ترینشان از نظر بقاست، بنا کرده، و آن، باطل و نفاقی است که مثل آن، مثل: «شَفا جُرُفٍ هارٍ» است در کمی ثبات و متمسّک شدن؟ «شَفا جُرُفٍ» در اینجا در مقابل «تقوی» قرار دارد؛ زیرا آن، مجاز قرار داده شده از آنچه منافی تقوا می‌باشد. «5»
نیز فی قوله تعالی: «فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»، «6» فرموده: البتّه، تعظیم و بزرگ داشتن آن، از افعال کسانی است که دارای تقوای قلوب هستند. «7»
همین‌طور فی قوله تعالی: «أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی ، «8» فرموده: «کَلِمَةَ التَّقْوی ، «بسم اللّه الرحمن الرحیم و محمّد رسول اللّه» است. «9»
فی قوله تعالی: «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی «10» هم فرموده: البتّه، آنان صابران بر تقوا، اقویا بر تحمّل سختی‌های آن هستند، یا این‌که امتحان را در موضع معرفت قرار داد؛ برای این‌که تحقق شی‌ء به امتحان آن است؛ مثل این‌که گفته شده: «عرف اللّه قلوبهم للتقوی»، و لام متعلق به محذوف است. «11»
______________________________
(1). کشّاف، ج 2، ص 74.
(2). توبه/ 108.
(3). کشّاف، ج 2، ص 214.
(4). توبه/ 109.
(5). کشّاف، ج 2، ص 215.
(6). حج/ 23.
(7). کشّاف، ج 3، ص 14- 13.
(8). فتح/ 26.
(9). کشّاف، ج 3، ص 549.
(10). حجرات/ 3.
(11). کشّاف، ج 3، ص 557.
ص: 408
هم‌چنین فی قوله تعالی: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»، «1» فرموده: او سزاوار است به این‌که بنده‌هایش از او پروا کنند، و از عذاب او بترسند، پس ایمان بیاورند و اطاعت کنند، و سزاوار است، هنگامی که آنان ایمان آوردند و اطاعت کردند، آنان را مورد مغفرت و آمرزش قرار دهد. «2»
نیز فی قوله تعالی: «أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی عَبْداً إِذا صَلَّی. أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَی الْهُدی أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوی ، «3» فرموده: به من خبر بده از کسی که برخی از بندگان خدا را از نماز نهی می‌کرد، اگر آن نهی‌کننده بر طریق محکمی است در آنچه نهی می‌کند از عبادت خدا؛ یا امرکننده به معروف و تقواست، در آنچه بدان امر می‌کند از پرستش بت‌ها؛ همچنان که معتقد است. «4»
مولی سیّد عبد اللّه، معروف به شبّر، فی قوله تعالی: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی ، «5» گفته است: یعنی برای معادتان توشه تقوا را برگیرید. گفته‌اند که اهل یمن (در سفر حج) توشه‌ای را برای خود ذخیره نمی‌گرفته و می‌گفتند: ما توکّل می‌کنیم، و اینان سربار و مصیبت بر مردم بودند، پس آیه نازل گردید. «6»
فی قوله تعالی: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی «7» هم فرموده: خطاب هم به زوج است، هم به زوجه. «8»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»، «9» فرموده: یعنی در انجام طاعت و ترک معصیت همکاری کنید، «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»: و در انجام گناهان و تجاوز از حدود الهی همکاری نداشته باشید. «10»
______________________________
(1). مدثر/ 56.
(2). کشّاف، ج 4، ص 188.
(3). علق/ 12- 9.
(4). کشّاف، ج 4، ص 271.
(5). بقره/ 197.
(6). تفسیر شبّر، ص 78.
(7). بقره/ 237.
(8). تفسیر شبّر، ص 97.
(9). مائده/ 2.
(10). تفسیر شبّر، ص 243.
ص: 409
نیز فی قوله تعالی: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ، «1» فرموده: یعنی عدل، به تقوا نزدیک‌تر است. «2»
فی قوله تعالی: «وَ لِباسُ التَّقْوی «3» هم فرموده: یعنی خشیت از خدا، یا ایمان، یا عمل صالح و یا لباس جنگ. «4»
همین‌طور فی قوله تعالی: «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی ، «5» فرموده: یعنی آن مسجدی که به هنگام ورود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مدینه ساخته شد، و آن مسجد قباست، و گفته‌اند که آن مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است. «6»
نیز فی قوله تعالی: «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی ، «7» فرموده: یعنی فرجام پسندیده و شایسته، برای اهل تقوا خواهد بود. «8»
فی قوله تعالی: «فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ» «9» هم فرموده: البتّه، تعظیم شعایر، ناشی از تقوای دل‌های آنان است. «10»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ»، «11» فرموده: و لکن تقوای شما که موجب اخلاص در عمل و قبول عمل شما از جانب خدای تعالی خواهد بود، به سوی او بالا می‌رود. «12»
همین‌طور فی قوله تعالی: «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی ، «13» فرموده: دل‌های آنان را آزمود و آنها را بر تقوا ملزم ساخت؛ چون امتحان سببی است برای شناخت و معرفت.
پس آن را در موضع معرفت قرار داد یا آنها را با سختی‌های تکالیف نواخت، تا با شکیبایی‌شان بر آن سختی‌ها، تقوا از آنها ظاهر گردد. «14»
______________________________
(1). مائده/ 8.
(2). تفسیر شبّر، ص 247.
(3). اعراف/ 26.
(4). تفسیر شبّر، ص 340.
(5). توبه/ 108.
(6). تفسیر شبّر، ص 437.
(7). طه/ 132.
(8). تفسیر شبّر، ص 670.
(9). حج/ 32.
(10). تفسیر شبّر، ص 70.
(11). حج/ 37.
(12). تفسیر شبّر، ص 701.
(13). حجرات/ 3.
(14). تفسیر شبّر، ص 1045.
ص: 410
نیز فی قوله تعالی: «وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی ، «1» فرموده: یعنی به کارهای خیر نجوا کنید و از نافرمانی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرهیز داشته باشید. «2»
استاد علامه سید محمّد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان، فی قوله تعالی: «وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»، «3» گفته است: و این، اساس سنّت اسلامی است، و خدای سبحان برّ را در کلامش به ایمان و احسان در عبادات و معاملات تفسیر فرموده، و تقوا عبارت است از مراقبت امر خدای متعال و نهی او. پس معنای تعاون بر برّ و تقوا برگشت می‌کند به اجتماع نمودن بر ایمان و عمل صالح براساس تقوای الهی، و آن، صلاح و تقوا اجتماعی است که مقابله می‌کند با آن، تعاون بر اثم که آن عمل بدی است که عقب‌ماندگی در امور زندگانی با سعادت را در پی دارد، و تعاون بر عدوان که آن، تجاوز به حقوق حقه مردم است به وسیله سلب امنیت از نفوس یا از آبروی‌شان و یا از اموالشان. «4»
فی قوله تعالی: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی «5» هم فرموده: ضمیر «هو»، به «عدل» برگشت دارد که مدلول علیه «اعْدِلُوا» می‌باشد. «6»
نیز فی قوله تعالی: «لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ، «7» فرموده: در برابر لباس ظاهر که زشتی‌های انسانی را می‌پوشاند، و به واسطه آن، از ظهور آنچه زشت و بد است، احتراز می‌گردد، منتقل گردیده به لباس باطن، و آن، بدی‌های باطنی را می‌پوشاند که از ظهورشان، به «بدی انسان» تعبیر می‌گردد، و آن، پستی‌های گناهان، شرک و غیر آن از رذایل نفسانی است، و این لباس باطن، آن تقوایی است که خدا به آن امر فرموده است.
در تفسیر لباس تقوا، اقوال دیگری از مفسرین نقل شده؛ گفته‌اند: آن، ایمان و عمل
______________________________
(1). مجادله/ 9.
(2). تفسیر شبّر، ص 1102.
(3). مائده/ 2.
(4). المیزان، ج 5، ص 173.
(5). مائده/ 8.
(6). المیزان، ج 5، ص 256.
(7). اعراف/ 26.
ص: 411
صالح است، و گفته‌اند: آن حسن وجهه ظاهری است، و گفته‌اند: آن، حیا است، و گفته‌اند: آن، لباس نیایش و تواضع، مانند: لباس پشمینه و خشن، است، و گفته‌اند: آن، سلام است، و گفته‌اند: آن، لباس جنگ است، و گفته‌اند: آنچه عورت را می‌پوشاند، و گفته‌اند: آن، خشیت داشتن از اللّه است، و گفته‌اند: آنچه متقین در روز قیامت می‌پوشند، آن، بهتر از لباس دنیاست. ملاحظه می‌کنید که این اقوال، بر سیاق آیه منطبق نیست. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ»، «2» فرموده: سوگند که مسجد قبا، مسجدی است که از روز اول، بر تقوای الهی بنا شده است. «3»
نیز فی قوله تعالی: «فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»، «4» فرموده: یعنی تعظیم شعایر خدا، از تقواست. پس از کلام خدا، چنین تفهیم می‌شود که ضمیر در «انّها»، برای تعظیم شعایر است، (و شعایر، جمع شعیره به معنای علامت است) و شعایر اللّه، علاماتی است که خدای تعالی برای طاعت خود، آنها را نصب کرده؛ همچنان که فرمود: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ»، و فرمود: «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ»، و اضافه «تَقْوَی» به قلوب در: «تَقْوَی الْقُلُوبِ»، اشاره به این است که حقیقت تقوا که همان احتراز و دوری نمودن از سخط و خشم الهی و پارسایی نمودن در محرمات است، امری معنوی بوده و برگشت آن، به قلوب است، و آن همان نفوس است و پیکره اعمال که همان حرکات و سکنات است، نمی‌باشد؛ چرا که آنها مشترک بین طاعت و معصیتند، مانند: لمس در نکاح و در زنا، و خارج ساختن روح، در قتل از روی قصاص و از روی ظلم، و آنها عناوینی نیستند که از اعمال انتزاع می‌شوند، مانند: احسان، طاعت و مثل آنها. «5»
فی قوله تعالی: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی «6» هم فرموده: یعنی با آنان چیزی که لاینفک از آنان بود، قرار داد، و آن، بنابر آنچه جمهور مفسران آن را اختیار نموده‌اند، کلمه
______________________________
(1). المیزان، ج 8، ص 69.
(2). توبه/ 108.
(3). المیزان، ج 9، ص 413.
(4). حج/ 32.
(5). المیزان، ج 14، ص 410.
(6). فتح/ 26.
ص: 412
توحید است، و گفته‌اند: مراد از آن، ثبات بر عهد و وفا نسبت به آن است، و گفته‌اند:
مراد از آن، سکینه است، و گفته‌اند: قول به «بلی» در عالم ذرّات، که این، سبک‌ترین اقوال است، و بعید نیست که مراد از آن، روح ایمانی باشد که امر به تقوا می‌کند؛ همچنان که خدای تعالی فرمود: «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»، «1» و خدای تعالی فی قوله: «وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ»، «2» بر «روح» اطلاق «کلمه» فرموده. «3»
هم‌چنین فی قوله: «الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی ، «4» فرموده: امتحان، همان آزمایش بوده و برای آگاهی یافتن از حال شی‌ء مجهول می‌باشد، و چون این امر، در حقّ خدای تعالی محال است، پس مراد از آن در اینجا، تمرین و ایجاد عادت است؛ چنان‌که گفته‌اند: «او حمل المحنه و المشّقه علی القلب لیعتاد بالتقوی»؛ یعنی یا حمل زحمت و مشقت است بر دل تا به تقوا عادت کند، و آیه سیاقش برای دادن وعده زیباست برای فرو آوردن لحن صدا نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، پس از توصیف آنان به این‌که دل‌هایشان موضع امتحان تقواست، و آن کسی که آنان را برای آن آزمایش می‌کند، خدای سبحان می‌باشد. «5»
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی »، «6» فرموده: مخاطب در آیه، مؤمنان هستند. پس در آیه برای آنان نجوا را جایز نمود و بر آنان در نجوا شرط کرد که به گناه، تجاوز، دشمنی و نافرمانی از پیامبر نجوا نکنند، و نجوایشان به برّ و تقوا باشد. «بِالْبِرِّ» عبارت از وسعت و گسترش در کار خیر بوده و در مقابل «الْعُدْوانِ» است، و «التَّقْوی در مقابل «بِالْإِثْمِ» است. «7»
______________________________
(1). مجادله/ 22.
(2). نساء/ 171.
(3). المیزان، ج 18، ص 316.
(4). حجرات/ 3.
(5). المیزان، ج 18، ص 337.
(6). مجادله/ 9.
(7). المیزان، ج 19، ص 215.
ص: 413
همین‌طور فی قوله تعالی: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»، «1» فرموده: یعنی او شایسته است که نسبت به نافرمانی از او پرهیز داشته باشند؛ یعنی تقوا داشته باشند؛ زیرا برای او بر هر چیزی ولایت مطلقه بوده و سعادت و شقاوت انسان به دست اوست، و او اهل آمرزش و مغفرت است بر کسی که نسبت به نافرمانی از او، پرهیز داشته باشد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. «2»
نیز فی قوله تعالی: «أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَی الْهُدی أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوی ، «3» فرموده: یعنی از این شخص نهی‌کننده، به من خبر بده، اگر او بر هدایت است یا آمر به تقوا می‌باشد و می‌داند خدا او را می‌بیند که چه چیزی بر او واجب است انجام دهد و به آن امر کند، و حال او چگونه باشد، در حالی که نهی از عبادت خدای سبحان کرده است؟ «4»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی ، «5» چنین می‌گوید: در آن عصر، گروهی از مردم یمن، برای زیارت خانه خدا به راه می‌افتادند و هیچ‌گونه زاد و توشه‌ای برنمی‌داشتند، و منطقشان این بود که: ما به زیارت خانه خدا می‌رویم، آیا ممکن است او به ما غذا ندهد!؟ در حالی که خدا، غذای همه را از طریق وسایل عادی در اختیار آنها گذاشته. لذا قرآن، در این قسمت از آیه، دستور می‌دهد که زاد و توشه و غذا با خویش بردارید، و در عین حال، به یک مسأله معنوی نیز اشاره کرده که: در ماورای این زاد و توشه، زاد و توشه دیگری مورد نیاز است که باید تهیّه کنید، و آن، «پرهیزگاری و تقوا» ست. این جمله، اشاره لطیفی به این حقیقت است که در سفر حج موارد فراوانی است، برای تهیه زادهای معنوی که نباید از آن غفلت کنید. در آنجا، تاریخ مجسم اسلام، و صحنه‌های زنده فداکاری ابراهیم، قهرمان توحید، و جلوه‌های خاصی از پروردگار دیده می‌شود که در هیچ جای دیگری نیست، و آنها که روحی بیدار، و اندیشه‌ای زنده دارند، می‌توانند توشه معنوی برای یک عمر، از این سفر بی‌نظیر روحانی فراهم سازند. «6»
______________________________
(1). مدثر/ 56.
(2). المیزان، ج 20، ص 185.
(3). علق/ 12.
(4). المیزان، ج 20، ص 464.
(5). بقره/ 197.
(6). تفسیر نمونه، ج 2، ص 30.
ص: 414
فی قوله تعالی: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ، «1» فرموده: اگر شما گذشت کنید، به پرهیزگاری نزدیک‌تر است، و بعد از تفسیر و تحلیلی از جمله قبل، در ذیل قوله: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ، می‌فرماید: این جمله حکم دیگری را در مورد مرد و وظایف انسانی او بیان می‌کند، و آن، این‌که بهتر این است که مرد گذشت نشان دهد، و اگر تمام مهر را پرداخته، چیزی پس نگیرد، و اگر نپرداخته، همه آن را بپردازد، و از نیمی که حقّ اوست، صرف‌نظر کند. این جمله از آیه می‌فرماید: «عفو و گذشت مرد در این زمینه، به پرهیزگاری نزدیک‌تر است.»؛ چه این‌که دختر و زنی که بعد از عقد و پیش از عروسی از شوهر خود جدا می‌شود، با مشکلاتی از نظر اجتماعی و روانی مواجه می‌گردد، و مسلّم است که گذشت مرد و پرداخت تمام مهر، می‌تواند مرهمی بر جراحات آنها بگذارد. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی ، «3» زیر عنوان: «لزوم تعاون و همکاری در نیکی‌ها»، ضمن شرحی در مورد قوله: «الْبِرِّ وَ التَّقْوی ، چنین فرموده:
جالب توجّه این‌که «برّ» و «تقوا» هر دو در آیه فوق با هم ذکر شده‌اند، که یکی جنبه اثباتی دارد و اشاره به اعمال مفید است، و دیگری جنبه نفی دارد و اشاره به جلوگیری از اعمال خلاف می‌باشد، و به این ترتیب، تعاون و همکاری باید هم در دعوت به نیکی‌ها، و هم در مبارزه با بدی‌ها انجام گیرد. «4»
فی قوله تعالی: «وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ»، «5» در معنای آن فرموده: لباس پرهیزگاری و تقوا از آن هم بهتر است، و در تفسیر آن، شرحی این‌چنین ذکر نموده. تشبیه تقوا و پرهیزگاری به لباس، تشبیه بسیار رسا و گویایی است؛ زیرا همان‌طور که لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ می‌کند، و هم سپری است در برابر بسیاری از خطرها، و هم عیوب جسمانی را می‌پوشاند، و هم زینتی است برای انسان، روح تقوا و
______________________________
(1). بقره/ 237.
(2). تفسیر نمونه، ج 2، ص 145.
(3). مائده/ 2.
(4). تفسیر نمونه، ج 4، ص 253.
(5). اعراف/ 26.
ص: 415
پرهیزگاری نیز علاوه بر پوشاندن بشر از زشتی گناهان و حفظ (او) از بسیاری از خطرات فردی و اجتماعی، زینت بسیار بزرگی برای او محسوب می‌شود؛ زینتی است چشمگیر که بر شخصیت او می‌افزاید.
در این‌که منظور از لباس تقوا چیست؟ در میان مفسران گفتگو بسیار شده است؛ بعضی آن را به معنای «عمل صالح» گرفته، و بعضی «حیا»، و بعضی «لباس عبادت»، و بعضی به معنای «لباس جنگ»، مانند: زره و کلاه‌خود، و حتی سپر گرفته‌اند؛ زیرا تقوا از ماده «وقایه» به معنای نگهداری و حفظ است، و به همین معنا در قرآن مجید نیز آمده است؛ چنان‌که در سوره نحل، آیه 81 می‌خوانیم: «وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ»: و برای شما پیراهن‌هایی قرار داد که شما را از گرما حفظ می‌کند، و هم پیراهن‌هایی قرار داد که شما را در میدان جنگ محفوظ می‌دارد. ولی همان‌طور که بارها گفته‌ایم، آیات قرآن غالبا معنای وسیعی دارد که مصداق‌های مختلف را در بر می‌گیرد. در آیه مورد بحث نیز می‌توان تمام این معانی را از آیه استفاده کرد و از آنجا که لباس تقوا در مقابل لباس جسمانی قرار گرفته، به نظر می‌رسد که منظور از آن، همان «روح تقوا و پرهیزگاری» است که جان انسان را حفظ می‌کند، و معنای «حیا» و «عمل صالح» و امثال آن، در آن جمع است. «1»
فی قوله تعالی: «لا تَقُمْ فِیهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ»، «2» در ترجمه، تفسیر و شرح بر آن فرموده: خداوند به پیامبرش صریحا دستور می‌دهد که: هرگز در این مسجد- مراد مسجد ضرار است- قیام به عبادت مکن و نماز مگذار: «لا تَقُمْ فِیهِ أَبَداً»، بلکه به جای این مسجد، شایسته‌تر این است که در مسجدی قیام به عبادت کنی که شالوده آن در روز نخست براساس تقوا گذارده شده است:
«لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ»، نه این مسجدی که شالوده و اساسش از روز نخست بر کفر و نفاق و بی‌دینی و تفرقه بنا شده است. کلمه «أَحَقُّ»:
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 6، ص 133- 132.
(2). توبه/ 108.
ص: 416
شایسته‌تر، گرچه افعل تفضیل است، ولی در اینجا به معنای مقایسه دو چیز در شایستگی نیامده، بلکه «شایسته» و «ناشایسته» ای را مقایسه می‌کند، و این، در آیات قرآن، احادیث و سخنان روزمره، نمونه‌های زیادی دارد، مثلا گاه به شخص ناپاک و دزد می‌گوییم: پاکی و درستکاری برای تو بهتر است. معنای این سخن، آن نیست که دزدی و ناپاکی خوب است، ولی پاکی از آن بهتر است، بلکه مفهومش این است که پاکی، خوب و دزدی، بد و ناشایست است.
مفسران گفته‌اند: مسجدی که در جمله فوق به آن اشاره شده که شایسته است پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در آن نماز بخواند، همان مسجد قباست که منافقان مسجد ضرار را در نزدیکی آن ساخته بودند. البته، این احتمال نیز داده شده که منظور مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و یا همه مساجدی است که براساس تقوا بنا شود. ولی با توجّه به تعبیر «اوّل یوم» (از روز نخست) و با توجّه به این‌که مسجد قبا، نخستین مسجدی بود که در مدینه ساخته شد. احتمال اوّل، مناسب‌تر به نظر می‌رسد. هرچند این کلمه با مساجدی همچون مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز سازگار است. «1»
و در چند صفحه بعد زیر عنوان «در اینجا باید به چند نکته توجه کرد»، در سومین نکته با عنوان: «دو شرط اساسی» چنین بیان می‌کند: سومین درس ارزنده‌ای که از جریان مسجد ضرار و آیات فوق فرا می‌گیریم، این است که کانون فعال و مثبت دینی و اجتماعی، کانونی است که از دو عنصر مثبت تشکیل گردد: نخست، شالوده و هدف آن از آغاز پاک باشد: «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ»، و دیگر این‌که حامیان و پاسدارانش انسان‌های پاک، درستکار، با ایمان و مصمم باشند: «فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا.» از بین رفتن هریک از این دو رکن اساسی، باعث فقدان نتیجه و نرسیدن به مقصد است. «2»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 8، ص 140- 139.
(2). تفسیر نمونه، ج 8، ص 146.
ص: 417
فی قوله تعالی: «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی «1» هم فرموده: عاقبت و سرانجام نیک از آن تقواست، و در تفسیر آن چنین می‌فرماید: آنچه باقی می‌ماند و سرانجامش مفید، سازنده و حیات‌بخش است، همان تقوا و پرهیزگاری است؛ پرهیزگاران سرانجام پیروزند و بی‌تقوایان محکوم به شکست. این احتمال در تفسیر جمله اخیر نیز وجود دارد که هدف آن، تأکید در زمینه روح تقوا و اخلاص در عبادت است؛ چرا که اساس عبادت همین است. در آیه 37 سوره حج می‌خوانیم: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ.»: گوشت‌های حیوانات قربانی و خون‌های آنها، به خدا نمی‌رسد، ولی تقوای شما، به او می‌رسد، آنچه به مقام قرب او، از اعمال شما واصل می‌گردد، پوسته و ظاهر آن نیست؛ بلکه مغز و باطن و اخلاصی که در آن است، به مقام قربش راه می‌یابد. «2»
هم‌چنین قوله تعالی: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»، «3» را چنین معنا کرده: و هرکس شعایر الهی را بزرگ دارد و به نشانه‌های آیین خدا و پرچم‌های اطاعت او احترام بگذارد، این از تقوای دل‌هاست.
در ضمن، شرحی بر تفسیر آن چنین می‌فرماید: این نکته نیز قابل توجّه است که منظور از بزرگداشت آن؛ چنان‌که بعضی از مفسران ظاهربین گفته‌اند، بزرگی جسمانی قربانی و مانند آن نیست؛ بلکه حقیقت تعظیم، آن است که مقام و موقعیت این شعایر را در افکار و اذهان و ظاهر و باطن بالا ببرند، و آنچه درخور احترام و عظمت آنهاست، به جا آورند. ارتباط این عمل با تقوای دل‌ها نیز روشن است؛ زیرا علاوه بر این‌که «تعظیم» جزء عناوین قصدیه است، بسیار می‌شود که افراد متظاهر یا منافق، تظاهر به تعظیم شعایر می‌کنند، ولی چون از تقوای قلب آنها سرچشمه نمی‌گیرد، بی‌ارزش است. تعظیم و بزرگداشت حقیقی، از آن کسانی است که تقوای دل دارند، و می‌دانیم
______________________________
(1). طه/ 132.
(2). تفسیر نمونه، ج 13، ص 343.
(3). حج/ 32.
ص: 418
تقوا و روح پرهیزگاری و احساس مسئولیت در برابر فرمان‌های الهی، چیزی است که کانون آن، قلب و روح آدمی است، و از آنجاست که به جسم سرایت می‌کند. لذا می‌توان گفت که احترام و بزرگداشت شعایر الهی، از نشانه‌های تقوای دل است. در حدیثی (در تفسیر قرطبی، جلد هفتم، ص 4448) از پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می‌خوانیم که اشاره به سینه مبارک خود کرده و فرمود: «التقوی هاهنا.»: حقیقت تقوا اینجاست. «1»
در معنای قوله تعالی: «وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ»، «2» فرموده: بلکه آنچه به خدا می‌رسد، تقوا و پرهیزگاری و پاکی اعمال شما بندگان است، و در تفسیر آن می‌فرماید: به تعبیر دیگر، هدف آن است که شما با پیمودن مدارج تقوا، در مسیر یک انسان کامل قرار گیرید و روز به روز به خدا نزدیک‌تر شوید. همه عبادات، کلاس‌های تربیت است برای شما انسان‌ها. قربانی، درس ایثار و فداکاری و گذشت و آمادگی برای شهادت در راه خدا را به شما می‌آموزد، و درس کمک به نیازمندان و مستمندان را. «3»
فی قوله تعالی: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی ، «4» در معنای آن فرموده: خداوند آنها را به کلمه تقوا ملزم ساخت و آنها از هرکس سزاوارتر و شایسته‌تر، و اهل و محلّ آن بودند.
«کلمه» در اینجا، به معنای روح است؛ یعنی خداوند روح تقوا را بر دل‌های آنها افکند و ملازم و همراهشان ساخت؛ چنان‌که در آیه 171 سوره نساء، درباره عیسی علیه السّلام می‌خوانیم: «إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ.»:
مسیح فقط فرستاده خدا و کلمه اوست، و روحی از ناحیه او که به مریم القا فرمود.
بعضی نیز احتمال داده‌اند که مراد از «کلمه تقوی»، دستور و فرمانی است که خداوند در این زمینه به مؤمنان داده بود، ولی مناسب، همان «روحیه تقوا» است که جنبه «تکوینی» دارد و زاییده ایمان، سکینه و التزام قلبی به دستورات خداوند است. «5»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی ، «6» در تفسیر: «لِلتَّقْوی ،
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 14، ص 98- 97.
(2). حج/ 37.
(3). تفسیر نمونه، ج 14، ص 109.
(4). فتح/ 26.
(5). تفسیر نمونه، ج 22، ص 98.
(6). حجرات/ 3.
ص: 419
فرموده: «لام» در «لِلتَّقْوی ، در حقیقت «لام غایت» است، نه «لام علت»؛ یعنی قلوب آنها را خالص و آماده برای پذیرش تقوا می‌نماید؛ چرا که اگر قلب خالص نشود، و از آلودگی‌ها پاک نگردد، تقوای حقیقی در آن جایگزین نمی‌شود. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»، «2» در معنای آن فرمود: او اهل تقوا و آمرزش است، و در تفسیر آن می‌فرماید: شایسته است که از عقاب او بترسند، و از این‌که چیزی را شریک او قرار دهند، بپرهیزند، و نیز شایسته است که به آمرزش او امیدوار باشند. در حقیقت، این جمله اشاره به مقام «خوف»، «رجا»، «عذاب» و «مغفرت» الهی است، و در حقیقت تعلیلی است برای آیه قبل.
و بعد از ذکر حدیثی از تفسیر برهان، که در بحث «تقوا در روایات» خواهد آمد، می‌فرماید: گرچه تمام مفسران تا آنجا که ما دیده‌ایم، تقوا را در اینجا به معنای «مفعولی» تفسیر کرده‌اند و گفته‌اند: خدا شایسته این است که از او (از شرک و معصیت او) بپرهیزند، ولی این احتمال نیز هست که به معنای فاعلی نیز تفسیر شود؛ یعنی خدا اهل تقواست، از هرگونه ظلم و قبیح، و هرگونه کاری که برخلاف حکمت است، می‌پرهیزد، و در حقیقت، بالاترین مقام تقوا، از آن خداست، و آنچه در بندگان است، شعله ضعیفی از آن تقوای بی‌انتهاست، هرچند تعبیر به تقوا، به معنای اسم فاعلی، در مورد خداوند، کمتر گفته می‌شود. «3»

4. تقوا در تفاسیر روایی‌

1. ابن جمعه عروسی رحمه اللّه، در نور الثقلین درباره آیه: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ، «4» از کتاب من لا یحضره الفقیه نقل می‌کند که حسن بن محبوب با اسنادش از ابی بصیر از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، روایت کند که او گوید: از آن حضرت درباره مردی سؤال کردم که با زنی
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 22، ص 139.
(2). مدثر/ 56.
(3). تفسیر نمونه، ج 25، ص 267- 266.
(4). بقره/ 237.
ص: 420
ازدواج کرد بر (مهر) بستان معروفی که برای او بود و غله فراوانی داشت، به زوجیت خود درآورده، پس از آن، سال‌هایی را مکث نمود در حالی که با او هم‌بستر نشد و سپس او را طلاق داد. آن حضرت فرمود: «ینظر الی ما صار الیه من غلة البستان من یوم تزوجها، فیعطیها نصفه و یعطیها نصف البستان، الا ان تعفو فتقبل و یصطلحان علی شی‌ء ترضی به منه؛ فانه اقرب للتقوی.»؛ یعنی ملاحظه کند غله‌ای را که آن بستان از روز به زوجیت در آوردن آن زن، برای او داشته، پس نصف آن غلّه را و نصف آن بستان را، به آن زن اعطا نماید، مگر آنکه آن زن عفو کند و آن را قبول نماید، و بر چیزی که زن بدان از آن بستان راضی می‌گردد، هر دو مصالحه کنند؛ چرا که آن به تقوا نزدیک‌تر است. «1»
2. در کافی با اسنادش از نجیة العطار روایت است که او گوید: با ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام، به مکّه سفر نمودم. آن بزرگوار، غلامش را به کاری امر فرمود، و آن غلام به غیر آن عمل نمود. پس آن حضرت فرمود: «و اللّه لاضربنک، یا غلام!»: ای غلام! به خدا سوگند، تو را تنبیه خواهم کرد. او گوید: چون ندیدم آن حضرت او را بزند، گفتم: فدایت گردم، شما سوگند یاد کردید که حتما غلامتان را بزنید، ولی من ندیدم شما او را بزنید؟ آن حضرت فرمود: «ا لیس اللّه عزّ و جلّ یقول:" وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی .»؛ یعنی آیا خدای عزّ و جلّ نفرموده است: «اگر عفو کنید، به تقوا نزدیک‌تر است؟» «2»
3. سید هاشم بحرانی رحمه اللّه در تفسیر برهان درباره آیه: «یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»، «3» از عیاشی نقل می‌کند که زراره و محمّد بن مسلم از ابی جعفر، امام باقر، و ابی عبد اللّه، امام صادق علیهما السّلام، درباره آیه: «یا بَنِی آدَمَ ... وَ لِباسُ التَّقْوی ، روایت کند: «لباس التقوی، ثیاب بیض.»؛ یعنی لباس تقوا جامه سفید است. «4»
4. در روایت ابی جارود از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام، فی قوله تعالی: «یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 235، حدیث 928.
(2). نور الثقلین، ج 1، ص 235، حدیث 929.
(3). اعراف/ 26.
(4). برهان، 350.
ص: 421
عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ، نقل کند که آن حضرت فرمود: «فامّا اللباس، فاللباس التی یلبسون، و امّا الریاش، فالمتاع و المال، و امّا لباس التقوی، فالعفاف؛ ان العفیف لا تبدو له عورة و ان کان عاریا عن اللباس، و الفاجر، بادی العورة، و ان کان کاسیا من اللباس، و یقول اللّه:" وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ."»؛ یعنی امّا در مورد «لباس»، پس آن، لباسی است که می‌پوشید، و امّا «ریاش»، پس آن کالا و مال دنیوی است، و امّا «لباس تقوا»، پس آن، عفّت و پاکدامنی است؛ همانا عفیف، برایش عورت ظاهر نمی‌گردد، و اگرچه لخت و عریان و بدون لباس باشد، و فاجر و بدکار عورت را ظاهر می‌کند، اگرچه لباس پوشیده باشد، و خدای تعالی می‌فرماید: «لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ.» «1»
5. در کتاب خصال، آنجا که امیر المؤمنین علیه السّلام به یارانش چهارصد باب را آموخت، فرمود: «البسوا ثیاب القطن؛ فانها لباس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و لم یکن یلبس الشعر و الصوف الا من علة، (و قال:) ان اللّه تعالی جمیل یحب الجمال و یحب ان یری اثر نعمته علی عبده.»؛ یعنی لباس پنبه‌ای بپوشید که آن، لباس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است و آن بزرگوار، لباس کرکی و پشمینه‌ای نمی‌پوشید، مگر به جهت علت و سببی، (و فرمود:) البتّه، خدای تعالی زیبایی است که زیبا را دوست دارد و دوست دارد اثر نعمتش را بر بنده‌اش ببیند. «2»
6. درباره قوله تعالی: «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی ، «3» در کتاب کافی، علی بن ابراهیم با اسنادش تا حلبی، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، روایت کند که: از آن حضرت، درباره مسجدی که بر پایه تقوا بنا شده است، سؤال نمودم. آن بزرگوار فرمود: مسجد قبا. «4»
7. و درباره قوله تعالی: «الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی ، «5» در تفسیر علی ابن ابراهیم آمده است: «قال للمتقین.»؛ یعنی فرجام نیک، برای پرهیزگاران است. «6»
______________________________
(1). برهان، ص 350- نور الثقلین، ج 2، ص 15، حدیث 44.
(2). نور الثقلین، ج 2، ص 15، حدیث 45.
(3). توبه/ 108.
(4). نور الثقلین، ج 2، ص 267، حدیث 345- برهان، ص 444- المیزان، ج 9، ص 415.
(5). طه/ 132.
(6). نور الثقلین، ج 3، ص 410، حدیث 189.
ص: 422
8. فی قوله تعالی: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ»، «1» در کتاب علل الشرایع با اسنادش تا ابی بصیر و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، روایت کند که به آن بزرگوار گفتم:
سبب قربانی کردن چیست؟ آن حضرت فرمود: «انه یغفر لصاحبها عند اول قطرة تقطر من دمها الی الارض، و لیعلم اللّه عزّ و جلّ من یتقیه بالغیب. قال اللّه عزّ و جلّ:" لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ". (ثم قال:) انظر کیف قبل اللّه قربان هابیل و رد قربان قابیل؟»؛ یعنی با اوّلین قطره‌ای که از خون قربانی بر زمین می‌چکد، خدای متعال صاحب آن قربانی را مورد مغفرت و آمرزش قرار می‌دهد، و نیز برای این‌که خدای عزّ و جلّ معلوم نماید، چه کسی در غیب و پنهان از او تقوا دارد. خدای عزّ و جلّ فرمود: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ.» سپس آن بزرگوار فرمود: ملاحظه کن، چگونه خدای تعالی قربانی هابیل را قبول نمود و قربانی قابیل را رد کرد. «2»
9. فی قوله تعالی: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ»، علی بن ابراهیم فرمود: یعنی مادامی که تقوای الهی نباشد، آنچه برای تقرّب به او باشد و قربانی که نحر شود، به خدای تعالی نمی‌رسد و خدای تعالی فقط از متقین قبول می‌کند. «3»
10. فی قوله تعالی: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی ، «4» در اصول کافی، علی بن ابراهیم با اسنادش تا جمیل، فرمود: او؛ یعنی جمیل، گفت: از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، درباره قوله:
«وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی ، سؤال نمودم. آن حضرت فرمود: آن، ایمان به خداست. «5»
11. شیخ صدوق رحمه اللّه در امالی با اسنادش تا عمر بن علی از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام، و او از پدرانش: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: ان اللّه عهد الیّ عهدا، فقلت رب! بیّنه لی. قال: اسمع. قلت: سمعت.
قال: یا محمّد! ان علیا رایة الهدی بعدک و امام اولیائی، و نور من اطاعنی، و هو الکلمة التی الزمها اللّه المتقین، فمن احبه، فقد احبنی، و من ابغضه، فقد ابغضنی، فبشره بذلک.»؛ یعنی امام باقر علیه السّلام،
______________________________
(1). حج/ 37.
(2). نور الثقلین، ج 3، ص 500، حدیث 148.
(3). برهان، ص 708.
(4). فتح/ 26.
(5). نور الثقلین، ج 5، ص 73، حدیث 74- المیزان، ج 18، ص 319.
ص: 423
فرمود: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خدای تعالی عهد نمود بر من عهدی را. پس گفتم:
پروردگارا! آن عهد را برایم بیان بفرما. خدای تعالی فرمود: بشنو. عرض کردم: شنیدم.
خدای تعالی فرمود: ای محمّد! البته، علی پرچم و نشانه لشکر هدایت پس از تو، و پیشوای دوستان من بوده و نور است برای کسی که مرا اطاعت کند، و اوست آن کلمه‌ای که خدای تعالی متقین را نسبت به آن ملزم ساخت، پس هرکس او را دوست بدارد، مرا دوست داشته، و هرکس او را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته، پس او را به این امر بشارت بده. «1» در تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 73، حدیث 74، بعد از ذکر این حدیث، می‌فرماید: در کتاب معانی الاخبار با اسنادش تا سلام جعفی، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام، از ابی ذر، از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله، مثل این حدیث بیان گردیده.
12. در کتاب خصال، از عبد اللّه بن عباس نقل کند که: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله قیام فرمود. و برای ما خطبه خواند و در پایان آن فرمود: «نحن کلمة التقوی و سبیل الهدی.» «2»
13. در کتاب توحید، با اسنادش تا ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن بزرگوار فرمود: «قال امیر المؤمنین فی خطبته: انا عروة اللّه الوثقی و کلمة التقوی.»؛ یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام در سخنرانی خود فرمود: من هستم عروة الوثقی و کلمه تقوا. «3»
14. در کتاب کمال الدین و تمام النعمه، با اسنادش تا ابراهیم بن ابی محمود، و او از علی بن موسی امام رضا علیه السّلام حدیثی طولانی را نقل کند که در ضمن آن فرمود: «نحن کلمة التقوی و العروة الوثقی.»؛ یعنی: و ما هستیم کلمه تقوا و عروة الوثقی. «4»
15. در کتاب علل الشرایع، با اسنادش تا حسن بن عبد اللّه و او از پدرانش، از جدش حسن بن علی بن ابی طالب علیه السّلام، و آن بزرگوار در حدیثی طولانی، در تفسیر: «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر»، از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل می‌کند، در ضمن آن حدیث، چنین آمده است: «قال النبی صلّی اللّه علیه و آله: و قوله: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ*؛ یعنی وحدانیته، لا یقبل اللّه الاعمال الا بها، و هی
______________________________
(1). برهان، ص 1023.
(2). نور الثقلین، ج 5، ص 74، حدیث 75.
(3). همان، حدیث 76.
(4). همان، حدیث 77.
ص: 424
کلمة التقوی؛ یثقل اللّه بها الموازین یوم القیامه.»؛ یعنی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: و قوله: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ»*؛ یعنی یکتایی او، اعمال، مورد قبول خدای متعال واقع نمی‌شود، مگر به واسطه این قول، و آن، کلمه تقواست که میزان‌ها را در روز قیامت، به واسطه آن، سنگین می‌کند. «1»
16. در کتاب توحید، با اسنادش به ابی بصیر، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»، فرموده: «قال اللّه تبارک و تعالی: انا اهل ان اتقی و لا یشرک بی عبدی شیئا، و انا اهل، ان لم یشرک بی عبدی شیئا، ان ادخله الجنة، (و قال علیه السّلام:) ان اللّه تبارک و تعالی اقسم بعزته و جلاله: ان لا یعذب اهل توحیده بالنار.»؛ یعنی خدای تبارک و تعالی فرمود: من سزاوار پرهیزم و سزاوار تقوا هستم و سزاوارم که بنده من چیزی را شریک من قرار ندهد، و مرا شایستگی این باشد که چنانچه بنده‌ام، چیزی را برای من شریک قرار ندهد، او را داخل در بهشت گردانم. (هم‌چنین آن حضرت فرمود:) البتّه، خدای تبارک و تعالی به عزّت و جلال خودش سوگند یاد نمود، که اهل توحیدش را در آتش (دوزخ) معذّب نسازد. «2»

5. تدبّر در آیات تقوا

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «3» در آیه مدثّر فرمود: او اهل تقوا و مغفرت است: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»، «4» و در آیات دیگر، معیارهایی از: سنجش با تقوا، اقرب به تقوا و مرادف با تقوا، بیان فرمود. از آنجا که حرکت در جهت تقوا و وصول به اهل تقوا، فعلیت دادن به این معیارهاست. در این قسمت با توجّه به این معیارها، آیات تقوا را بررسی و تدبّر می‌نماییم.
______________________________
(1). همان، حدیث 78.
(2). نور الثقلین، ج 5، ص 461- 460، حدیث 38 و 39- المیزان، ج 20، ص 187- 186- تفسیر نمونه، ج 25، ص 266- برهان، ص 1160.
(3). ص/ 29.
(4). مدثر/ 56.
ص: 425
1. فی قوله تعالی: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی ، «1» از جانب خداوند سبحان یک امر و توصیه مهم به بندگان شده است: اوّل، امر به برگرفتن زاد و توشه است که می‌فرماید: «وَ تَزَوَّدُوا»: و توشه برگیرید. دوّم، توصیه به انتخاب زاد و توشه است. از آنجا که در فراهم کردن توشه، به تعداد موجودات عالم می‌توان اشیایی را در نظر گرفت و از آن ذخیره نمود، خدای سبحان، در سنجش بین همه موجودات عالم برای ذخیره کردن، بهترین آن را که همان تقواست، معرفی می‌نماید، و پس از امر به برگرفتن زاد و توشه می‌فرماید: «فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی »؛ یعنی البتّه، که بهترین زاد و توشه‌ها تقواست.
2. «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ، «2» در این قسمت آیه، خدای سبحان یک قاعده کلی را در جهت سیر به‌سوی تقوا بیان نموده و می‌فرماید: «و عفو و گذشت کردن، به تقوا نزدیک‌تر است.» اگرچه در صدر آیه، موضوع سخن، درباره واجب شدن پرداخت نصف مهریه نسبت به عهده زوجی است که زوجه خود را بعد از اجرای عقد نکاح و قبل از هم‌بستر شدن با او طلاق می‌دهد: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ»، اما از این وجوب، صورت عفو و گذشت از جانب زوجه و یا کسی که از جانب زوجه، ولایت بر عقد نکاح دارد، را استثنا نموده و می‌فرماید: «إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ»، و بعد از آن، یک قاعده کلی را که در آن، ظرایف اخلاقی، عاطفی و اجتماعی‌ای که در جهات مختلف روابط بین انسان‌ها، به‌خصوص بعد از طلاق و جدایی، وجود دارد، نهفته است، بیان داشته و می‌فرماید: و عفو و گذشت کردن، به تقوا نزدیک‌تر است: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی »
3. «وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»، «3» برّ و تقوا مرادف هستند؛ چنان‌که در فصل «برّ» بیان کردیم. لفظهای: «تَعاوَنُوا» و «لا تَعاوَنُوا»، در قرآن
______________________________
(1). بقره/ 197.
(2). بقره/ 237.
(3). مائده/ 2.
ص: 426
کریم، منحصر به همین آیه است. در این آیه شریفه، در رابطه با «تَعاوَنُوا»، دو نکته مهم را ملاحظه می‌کنیم: یکی این‌که طرف خطاب در آیه مؤمنین هستند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»، و دیگر آنکه: «الْبِرِّ وَ التَّقْوی در امر به «تَعاوَنُوا» مرادف هستند. بنابراین عمل به آنچه درباره برّ در قرآن کریم ذکر شده، می‌تواند سیری باشد در طریق تقوا و ایصال به اهل تقوا که در تدبّر در آیات برّ در فصل یازدهم مواردی از آن بیان شده و در اینجا برای یادآوری اجمالی از معانی و مفاهیم و ابعاد برّ، به آنها اشاره می‌کنیم و تفصیل آن را به مطالب ذکر شده در بحث برّ همین کتاب ارجاع می‌دهیم:
الف- عمل به گفتار حسنه و عدم مغایرت گفتار نیکو با کردار و تطبیق قول و فعل،
ب- توجّه داشتن به جمیع ابعاد اعتقادی، اقتصادی، الهی، عاطفی، عبادی، اخلاقی و فعلیت دادن به اجزای تشکیل‌دهنده آنها،
ج- اتخاذ راه خاص و صحیح برای عمل به «برّ»، انجام دادن امور با معیار تقوا و از راه و روش خاص و صحیح خودش،
د- انقطاع و دل بریدن از چیز محبوب، و بذل و انفاق محبوب‌ترین اشیا در راه خدا،
ه- عمل به اوامر و نواهی الهی به‌طور مطلوب.
4. فی قوله تعالی: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ»، «1» فرمود: به عدالت رفتار کنید که آن به تقوا نزدیک‌تر است، و تقوای الهی داشته باشید. در این آیه که خطاب به مؤمنین است، بعد از نهی از این‌که دشمنی با قومی، شما را به جرمی وادارتان نکند تا به بی‌عدالتی رفتار کنید، امر به رفتار عادلانه می‌کند. بر این اساس که آن رفتار عادلانه، به تقوا نزدیک‌تر است، و بعد از آن، امر به تقوای الهی می‌کند. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ»، و در این‌که رفتار عادلانه در هر وضعیتی چگونه محقق می‌شود تا با اعمال آن، در مسیر تقوا و برای ایصال به اهل تقوا و حصول تقوای الهی حرکت نمود؟ آیه 135
______________________________
(1). مائده/ 8.
ص: 427
سوره نساء، به این سؤال پاسخ می‌دهد، و آن این است که: از هوای نفس پیروی نکنید تا به عدالت رفتار کنید: «فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا.»
5. نیز فی قوله تعالی: «وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ»، «1» فرمود: و پوشش تقوا بهتر است، که آن از آیات و نشانه‌های خدای تعالی است. لباس، همان پوشش است، و آن، ستر و سپری است برای محافظت در برابر آسیب‌ها و حوادث، و لباس تقوا، بنی آدم را از حوادثی که موجب انحراف آنان از حرکت به‌سوی اهل تقوا (یعنی اللّه: هو اهل التقوی) است، حفظ می‌کند؛ زیرا لباس تقوا سبب زدوده شدن گناهان، و موجب اجر عظیم و پاداش بهشت است و هم‌چنین موجب نزول برکات از آسمان، عدم تسلّط شیطان، سهولت کارها و امور، خروج از مصایب، فراهم شدن روزی از جایی که حساب آن نمی‌رود، موجب نجات و سرانجام، بهتر بودن جهان آخرت را در پی دارد. لذا لباس تقوا، بهتر از لباس ظاهر دنیوی است، و آن، از آیات الهی است:
الف- لباس تقوا، سبب زدوده شدن گناهان، دخول در بهشت و اجر عظیم است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ»، «2» «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً.» «3»
ب- لباس تقوا، موجب گشایش برکات از آسمان و زمین است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ.» «4»
ج- لباس تقوا، سبب عدم سلطه شیطان است: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ.» «5»
د- لباس تقوا، موجب سهولت امور و گشایش کارهاست: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً.» «6»
______________________________
(1). اعراف/ 26.
(2). مائده/ 65.
(3). طلاق/ 5.
(4). اعراف/ 96.
(5). اعراف/ 201.
(6). طلاق/ 4.
ص: 428
ه- لباس تقوا، سبب خروج از مصایب و فراهم شدن روزی از جایی است که فرد حساب نمی‌کند: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ.» «1»
و- لباس تقوا، سبب نجات و رهایی است: «وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ»، «2» «وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ.» «3»
ز- لباس تقوا، سبب بهتر بودن سرای آخرت است: «وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ»، «4» «وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ.» «5»
6. همین‌طور فی قوله تعالی: «لا تَقُمْ فِیهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ»، «6» فرمود: البته، مسجدی که از روز اول بر پایه تقوا بنا شده، سزاوار است در آن، اقامه نماز شود، و در آن، مردانی هستند که پاک و پاکیزه بودن را دوست دارند، و خدای تعالی پاکان را دوست می‌دارد. در آیه شریفه، تقوا، مبنا در تأسیس مسجد، و دوست داشتن پاکی و پاکیزگی، صفت اهل مسجد است، به این شرح:
اوّل، انگیزه تأسیس مسجد براساس تقوا است؛ زیرا مسجد از آن خداست: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»، «7» و هم خدا اهل تقواست: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی ، «8» و هم سجده برای خدای تعالی می‌باشد: «وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ»، «9» و «وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ.» «10»
دوّم، مردانی که پاک و پاکیزه بودن را دوست می‌دارند، در آن اقامه صلات می‌کنند؛ زیرا خدا پاکان را دوست می‌دارد، و مردان پاک که پاکیزه بودن را دوست دارند، در
______________________________
(1). طلاق/ 2.
(2). نحل/ 53.
(3). فصلت/ 18.
(4). انعام/ 32.
(5). اعراف/ 169.
(6). توبه/ 108.
(7). جن/ 18.
(8). مدثر/ 56.
(9). رعد/ 15.
(10). نحل/ 49.
ص: 429
مسجدی که براساس تقوا بنا نهاده شده، اقامه صلات می‌کنند: «فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ»، «1» «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ.» «2»
7. نیز فی قوله تعالی: «أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»، «3» فرمود: آیا کسی که بنایش بر تقوای الهی و خشنودی او بنیان‌گذاری شده، بهتر است؟ یا کسی که بنایش در پرتگاهی در لبه جهنم است؟ و خدای تعالی گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند.
آنکه بنایش بر تقوای الهی و رضایت او پایه‌ریزی شده، او متّقی بوده و بنایش بر عدالت است، و خدا با متقین است، و او متقین را دوست دارد، و بهشت برای متقین آماده شده، و خدا ولیّ متقین است، و فرجام نیک برای متقین است.
الف- خدا با متقین است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»، «4» «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ.» «5»
ب- خدا متقین را دوست دارد: «بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»، «6»
«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ.» «7»
ج- بهشت برای متقین آماده شده است: «وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ.» «8»
د- خدا ولیّ متقین است: «وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ.» «9»
ه- فرجام نیک برای متقین است: «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»، «10» «تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا
______________________________
(1). توبه/ 108.
(2). بقره/ 222.
(3). توبه/ 109.
(4). بقره/ 194.
(5). توبه/ 123.
(6). آل عمران/ 76.
(7). توبه/ 7.
(8). آل عمران/ 133.
(9). جاثیه/ 19.
(10). اعراف/ 128.
ص: 430
فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ»، «1» و «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.» «2»
و آنکه بنایش در پرتگاهی بر لبه آتش جهنم واقع گردیده، او ظالم است؛ زیرا بنایش بر انحراف و عدول از عدالت بوده و خدا ظالمین را هدایت نمی‌کند، و او آنان را دوست نمی‌دارد و لعنتش بر ایشان است و برای آنها عذاب دردناکی آماده شده و جایگاهشان دوزخ است، و چه جایگاه بدی است:
الف- خدا ظالمین را هدایت نمی‌کند: «وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»،* «3» «إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.»* «4»
ب- خدا ظالمین را دوست نمی‌دارد: «وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ.»* «5»
ج- لعنت خدا بر ظالمین است: «أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ»، «6» «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلی رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ.» «7»
د- برای ظالمین عذاب دردناکی آماده شده است: «وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ عَذاباً أَلِیماً»، «8» «أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ.» «9»
ه- جایگاه ظالمین دوزخ بوده و چه جایگاه بدی است: «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ.» «10»
8. هم‌چنین فی قوله تعالی: «الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی ، «11» فرمود: «و فرجام نیک برای باتقوایان است.» فرجام نیک برای باتقوایان است؛ زیرا آنان اهل خود را امر به نماز کرده و در
______________________________
(1). هود/ 49.
(2). قصص/ 83.
(3). بقره/ 258- آل عمران/ 86- توبه/ 19 و 109.
(4). مائده/ 51- انعام/ 144.
(5). آل عمران/ 75 و 140.
(6). اعراف/ 44.
(7). هود/ 18.
(8). فرقان/ 37.
(9). ابراهیم/ 22.
(10). آل عمران/ 151.
(11). طه/ 123.
ص: 431
انجام آن، صبر و شکیبایی طلب می‌کنند. آنان در مسایل و مشکلات از خدای متعال کمک طلب کرده و در تحمّل سختی‌ها و مصایب، صبر و شکیبایی می‌نمایند. آنها در تحمّل مصایب برای انجام رسالت الهی، صبر و شکیبایی می‌کنند. آنان اراده برتری‌طلبی و فساد در روی زمین را ندارند:
الف- فرجام نیک برای باتقوایان است؛ چرا که آنان اهل خود را به نماز امر کرده و در انجام آن، صبر و شکیبایی طلب می‌کنند: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی » «1»
ب- فرجام نیک برای باتقوایان است؛ زیرا که آنان در مسایل و مشکلات از خدای متعال طلب کمک نموده و بر سختی‌ها و مصایب، صبر و شکیبایی می‌کنند: «قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.» «2»
ج- فرجام نیک، برای باتقوایان است؛ چون‌که آنان در تحمّل مصایب و مشکلات برای انجام رسالت الهی، صبر و شکیبایی می‌نمایند: «تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ.» «3»
د- فرجام نیک برای باتقوایان است؛ چرا که آنان در روی زمین برتری‌طلبی و فساد نمی‌کنند: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.» «4»
9. نیز فی قوله تعالی: «ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»، «5» فرمود: «و هرکس به نشانه‌های خدای متعال (در اعمال حج) عظمت دهد، پس آن (وضع رفتار)، برخاسته از تقوای دل‌هاست.» در آیه شریفه، مراد از تعظیم شعایر، عظمت دادن و احترام نمودن به شعایر است. تجلّی این عظمت، در انجام مأمور به از طاعات و
______________________________
(1). طه/ 132.
(2). اعراف/ 128.
(3). هود/ 49.
(4). قصص/ 83.
(5). حج/ 32.
ص: 432
عبادات، و در ترک محرمات و منهیات در اعمال حج است، و آن به دلیل قوله تعالی:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لَا الْهَدْیَ وَ لَا الْقَلائِدَ وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»، «1» می‌باشد. مراد از شعایر، نشانه‌های الهی است، و آن، طاعات و عبادات و محرمات و منهیات در اعمال حج است؛ به دلیل آنکه کلمه شعایر، در آیات مربوط به اعمال حج ذکر شده: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ»، «2» و «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لَا الْهَدْیَ وَ لَا الْقَلائِدَ وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»، «3» و «ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»، «4» «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیها خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ کَذلِکَ سَخَّرْناها لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.» «5»
تقوای قلوب؛ یعنی حقیقت تقوای دل‌ها، و این معنا به دلیل اضافه شدن تقوا به قلوب است: «تَقْوَی الْقُلُوبِ»، و این مضاف، حقیقت تقوا را می‌رساند و آن، عبارت از حالتی نفسانی است که روح طاعات الهی بوده و به انجام طاعات، معنویت خاصی می‌بخشد. بنابراین، انجام مأمور به از طاعات، و ترک منهی عنه از محرمات در حج، علامتی است از تقوای دل‌ها.
______________________________
(1). مائده/ 2.
(2). بقره/ 158.
(3). مائده/ 2.
(4). حج/ 32.
(5). حج/ 36.
ص: 433
10. همین‌طور فی قوله تعالی: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ»، «1» فرمود: هرگز گوشت و خون‌های آن (قربانی) ها به خدا، نرسیده و لکن تقوای شماست که به او (خدای تعالی) می‌رسد.
اولا: در آیه شریفه فرمود: هرگز گوشت و خون‌های آن قربانی‌ها به خدای سبحان نمی‌رسد: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها»؛ زیرا خدای سبحان بی‌نیاز است؛ او سبحانه تعالی بی‌نیازی است که مالک زمین و آسمان است. او سبحانه و تعالی از همه جهانیان بی‌نیاز است. او سبحانه تعالی بی‌نیاز است و این مردم هستند که محتاج و نیازمند به اویند؛ او سبحانه تعالی آن‌چنان بی‌نیازی است که تلاش‌ها و مجاهدت‌های هرکس تنها برای خودش می‌باشد:
الف- بدانید و آگاه باشید که خدای سبحان بی‌نیازی ستوده شده است: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ.» «2»
ب- او سبحانه و تعالی بی‌نیاز ستوده شده است که برای اوست آنچه در آسمان‌ها و زمین است. او مالک و صاحب اختیار آسمان‌ها و زمین است: «لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»، «3» و «لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ.» «4»
ج- البتّه، خدای سبحان از همه جهانیان بی‌نیاز است: «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ.» «5»
د- خدای سبحان همان تنهای بی‌نیاز ستوده شده است و این مردم هستند که محتاج و نیازمند به خدای متعال هستند: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ.» «6»
ه- البتّه، خدای تعالی بی‌نیاز از عالمیان است و هرکس تلاش و مجاهدتی نماید،
______________________________
(1). حج/ 37.
(2). بقره/ 267.
(3). حج/ 64.
(4). لقمان/ 26.
(5). آل عمران/ 97.
(6). فاطر/ 15.
ص: 434
مسلما تنها برای نفس خودش تلاش نموده: «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ.» «1»
ثانیا: فرمود: و لکن تقوای شماست که به او (خدای تعالی) می‌رسد: «وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ»؛ زیرا خدای سبحان اهل تقواست؛ لذا قربانی، از متقین مورد قبول بوده و تقوای متقین در طاعت، مقدّم بر انجام فعل است:
الف- خدای سبحان اهل تقواست: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ.» «2»
ب- البتّه، قربانی‌ای که از متقین باشد، مورد قبول خدای سبحان است: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ.» «3»
ج- تقوای متقین در طاعات، مقدم بر انجام فعل است؛ به دلیل این‌که در آیه شریفه مائده، امر به «اتَّقُوا اللَّهَ»، پیش از امر به فراهم آوردن وسیله به‌سوی او و تلاش در راه او، بیان شده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» «4»
11. فی قوله تعالی: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها.» «5» هم فرمود: پس خدای تعالی، آرامش و هیبت خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنین نازل فرمود و آنان را به حقیقت روح تقوا الزام نمود و آنها سزاوار آن بودند و اهلیت آن را داشتند.
در آیه شریفه، ضمیر «هم» در: «أَلْزَمَهُمْ»، اشاره به مؤمنین است؛ بدین معنا که مؤمنین را به حقیقت و روح تقوا الزام گردانید، و مؤمنین سزاوار آنند و اهلیت آن را دارند، و مراد از الزام مؤمنین به روح تقوا، تقوای الهی است، و این معنا چنین تدبّر می‌شود که در قرآن کریم، در آیات خطاب به اهل ایمان، در امر به تقوا، «اتَّقُوا اللَّهَ»
______________________________
(1). عنکبوت/ 6.
(2). مدثر/ 56.
(3). مائده/ 27.
(4). مائده/ 35.
(5). فتح/ 26.
ص: 435
ذکر شده، و این همان روح تقواست که به طاعت الهی، معنویت و صفای خاصی بخشیده و سبب ایصال به اهل تقوا؛ یعنی «اللّه»، می‌شود:
الف- قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.» «1»
ب- «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.» «2»
ج- «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» «3»
د- «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ.» «4»
ه- «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً.» «5»
و- «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.» «6»
ز- «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ.» «7»
ح- «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» «8»
ط- «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ.» «9»
12. همین‌طور فی قوله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ.»، «10» فرمود: البتّه، کسانی که لحن صدایشان را نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پایین آورده و آن را فرومی‌نشانند، اینان، کسانی هستند که خدای تعالی دل‌های آنان را برای تقوا به محک آزمایش گذاشته است. این محک و
______________________________
(1). بقره/ 278.
(2). آل عمران/ 102.
(3). مائده/ 35.
(4). توبه/ 119.
(5). احزاب/ 70.
(6). حجرات/ 1.
(7). حجرات/ 10.
(8). حدید/ 28.
(9). حشر/ 18.
(10). حجرات/ 3.
ص: 436
آزمایش برای این است که دانسته شود دل‌های آنان تا چه اندازه شایستگی روح و حقیقت تقوا را دارد؛ زیرا:
بعضی مهر بر دل‌هایشان زده شده و پذیرای سخن حق نیستند. بعضی هم کلام پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را می‌شنوند، امّا بر دل‌هایشان حجاب‌هایی است که مانع فهمیدن آنان است، و گوش‌هایشان هم برای شنیدن سنگینی می‌کند. بعضی نیز مهر بر دل‌هایشان زده شده و نمی‌فهمند.
و کسانی هم هستند که ایمان آورده و دل‌هایشان با یاد و ذکر خدا مطمئن است، و البتّه، مؤمنین کسانی هستند که چون یاد و ذکر خدا شود، دل‌هایشان بیمناک شود، و چون آیات الهی بر آنان تلاوت شود، بر ایمانشان افزوده گردد و بر پروردگارشان توکّل کنند:
الف- «قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی ، به تقوای قلوب تدبّر می‌شود؛ چون تقوا با قلوب ذکر شده و تقوای قلوب همان، روح و حقیقت تقوا است که به طاعت الهی معنویت و صفای خاصی می‌بخشد.
ب- و بر دل‌های آنان مهر می‌زنیم، پس آنان نمی‌شنوند: «وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ.» «1»
ج- و بعضی کلام پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را می‌شنوند، اما بر دل‌هایشان حجاب‌هایی است که مانع فهمیدنشان است و گوش‌هایشان هم برای شنیدن سنگینی می‌کند: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً» «2» و «وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً.» «3»
د- و بعضی مهر بر دل‌هایشان زده شده، پس آنان نمی‌فهمند. «وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ» «4» و «فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ.» «5»
______________________________
(1). اعراف/ 100.
(2). انعام/ 25.
(3). اسراء/ 46.
(4). توبه/ 87.
(5). منافقون/ 3.
ص: 437
ه- و کسانی هم هستند که ایمان آورده و دل‌هایشان با یاد و ذکر خدای متعال مطمئن می‌شود: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ.» «1»
و- و البتّه، مؤمنین کسانی هستند که چون یاد و ذکر خدای سبحان شود، دل‌هایشان بیمناک گردد، و چون آیات الهی بر آنان تلاوت شود، بر ایمانشان افزوده گردد، و بر پروردگارشان توکّل کنند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ.» «2»
لذا کسانی که لحن و صدای خود را نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرومی‌نشانند، خدای تعالی میزان شایستگی آنان را برای حقیقت و روح تقوا، بر محک آزمایش قرار داده است.
13. هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی ، «3» امر به نجوا در: «بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی نمود، و فی قوله: «إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا.»، «4» نجوا نمودن را فعل شیطان، و هدف آن را، اندوهگین ساختن مؤمنین ذکر کرده است.
به راستی تفسیر «بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی در قوله: «وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی چیست که در این آیه امر به نجوای آن شده و در آیه بعد از آن، نجوا را از فعل شیطان، و هدفش را محزون ساختن مؤمنین بیان فرموده؟ تفسیر «بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی را قرآن کریم در آیه 114 سوره نساء فی قوله: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ»، بیان فرمود: یعنی هیچ خیری در بسیاری از نجواهای آنان نیست، مگر در نجوای کسی که امر به صدقه دادن نماید، یا امر به هر کاری که پسندیده بودن آن از لحاظ شرع شناخته شده است، بنماید، یا امر به اصلاح بین مردم کند.
الف- در آیه نساء نفرمود: «لا خیر فی نجویهم»، بلکه فرمود: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ.» کنایه از این‌که در اندکی از نجواهای شما، خیر هست، و آن اندک از نجواها، همان استثنایی است که بعد از: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ»، آمده است، قوله: «إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ.»
______________________________
(1). رعد/ 28.
(2). انفال/ 2.
(3). مجادله/ 9.
(4). مجادله/ 10.
ص: 438
ب- تفسیر «البرّ» فی قوله: «وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی ، در آیه نساء و بعد از استثنا به الّا؛ یعنی قوله: «مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ» می‌باشد؛ یعنی کسی که به صدقه امر کند، یا به هر کاری که پسندیده بودن آن از لحاظ شرع شناخته شده است، امر بنماید. لذا فی قوله: «وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی ، به نجوایی که امر نمودن به صدقه باشد، یا امر نمودن به کاری باشد که پسندیده بودن آن از لحاظ شرع شناخته شده، امر شده است.
ج- تفسیر «التّقوی» در آیه «وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی در آیه نساء تالی استثنای امر به صدقه و معروف؛ یعنی قوله: «إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ»، است. بنابراین، معنای تفسیر خاصّ «التّقوی» در قوله: «وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی ، نجوا نمودن برای اصلاح بین مردم است.
14. نیز فی قوله: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی ، «1» فرمود: او (خدای سبحان) سزاوار آن است که نفس را از ارتکاب به نافرمانی‌اش حفظ نمایید. در آیه شریفه فرمود: سزاوار است نفس را از ارتکاب به معصیت خدای سبحان حفظ نمایید و این معنا در قرآن کریم به صورت قانون کلیّ: خدای متعالی همه چیز را می‌بیند، و در امر به: «اتَّقُوا اللَّهَ»* به عموم، و در امر به: «اتَّقُوا اللَّهَ»* خطاب به مؤمنین، و در امر به: «اتَّقُوا رَبَّکُمُ»* خطاب به مردم، تفسیر می‌شود:
الف- قانون کلّی: خدای متعال همه چیز را می‌بیند: «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری » «2»
ب- در امر به: «اتَّقُوا اللَّهَ»،* به عموم مردم فرمود: و تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید و بدانید که خدای متعال با تقواپیشه‌گان است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»، «3» و فرمود: و تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید و بدانید که خدای متعال سخت عقوبت‌کننده است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ.» «4»
و فرمود: و تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ
______________________________
(1). مدثر/ 56.
(2). علق/ 14.
(3). بقره/ 194.
(4). بقره/ 196.
ص: 439
کنید و بدانید که به‌سوی او محشور می‌شوید: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ.» «1»
و فرمود: و تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید و بدانید که او (خدای تعالی) را ملاقات می‌کنید، و به مؤمنین بشارت بده: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ»، «2» و فرمود: و تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید و بدانید که خدای سبحان به هر چیزی بسیار عالم و داناتر است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ.» «3»
و فرمود: و تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید و بدانید که خدای سبحان به آنچه انجام می‌دهید، بسیار بیناست: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»، «4» و فرمود: و تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید، و خدای تعالی به شما می‌آموزد و خدای متعال به هر چیزی بسیار عالم است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ.» «5»
و فرمود: و تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید. البتّه، خدای تعالی سریع الحساب است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ.» «6».
و فرمود: و تقوای الهی داشته باشید و نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید.
البتّه، خدای تعالی به حقیقت سینه‌ها بسیار عالم است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.» «7».
و فرمود: و تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید. البتّه، خدای متعال به آنچه عمل می‌کنید، بسیار آگاه است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ.» «8».
______________________________
(1). بقره/ 203.
(2). بقره/ 233.
(3). بقره/ 231.
(4). بقره/ 233.
(5). بقره/ 282.
(6). مائده/ 4.
(7). مائده/ 7.
(8). مائده/ 8.
ص: 440
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌1 479
و فرمود: و تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید، و باید مؤمنین بر خدای تعالی توکّل نمایند: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.» «1»
و فرمود: پس تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید، ای صاحبان عقل و خرد! تا این‌که شما رستگار شوید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» «2»
و فرمود: اگر مؤمن هستید، تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید: «اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»، «3» «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.» «4»
و فرمود: پس آنچه در توان دارید، تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید و سخن حق را بشنوید و آن را اطاعت کنید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا.» «5»
ج- در امر به «اتَّقُوا اللَّهَ»،* خطاب به مؤمنین فرمود: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید و آنچه از ربا باقیمانده است، رها کنید، اگر مؤمن هستید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.» «6»
و فرمود: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید و برای به‌سوی او شدن، وسیله بجویید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» «7»
و فرمود: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید و با راستگویان باشید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ.» «8»
______________________________
(1). مائده/ 11.
(2). مائده/ 100.
(3). مائده/ 112.
(4). مائده/ 75.
(5). تغابن/ 16.
(6). بقره/ 278.
(7). مائده/ 35.
(8). توبه/ 119.
ص: 441
و فرمود: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید و بگویید گفتاری را که راست، استوار و محکم است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً.» «1».
و فرمود: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید، و باید هرکسی در نظر داشته باشد که برای فردایش چه پیش فرستاده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ.» «2».
و فرمود: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید و به پیامبر او ایمان بیاورید، تا دو بهره از رحمتش را به شما ارزانی دارد و نوری را برای شما قرار دهد تا به وسیله آن، راه بروید و شما را بیامرزد، و خدای متعال بسیار آمرزنده و مهربان است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»، «3» و فرمود: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! در برابر خدای تعالی و پیامبرش، چیزی را مقدم ندارید و تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی نفس را از نافرمانی خدای سبحان حفظ کنید. البته، خدای متعال بسیار شنوای داناست: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.» «4»
د- و در امر به «اتَّقُوا رَبَّکُمُ»،* خطاب به مردم فرمود: ای مردم! از پروردگارتان تقوا داشته باشید؛ یعنی نفس را از پیروی خواهش‌های نفسانی در پیشگاه پروردگاری که شما را از نفس واحد آفرید و از آن، جفتش را خلق کرد و مردان و زنان بسیاری را از آن دو منتشر نمود، حفظ کنید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً.»
______________________________
(1). احزاب/ 70.
(2). حشر/ 18.
(3). حدید/ 28.
(4). حجرات/ 1.
ص: 442
و فرمود: ای مردم! از پروردگارتان تقوا داشته باشید؛ یعنی نفس را از پیروی خواهش‌های نفسانی در پیشگاه پروردگارتان حفظ کنید. البتّه، لرزش قیامت چیز عظیمی است: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‌ءٌ عَظِیمٌ» «1»
هم‌چنین فرمود: ای مردم! از پروردگارتان تقوا داشته باشید؛ یعنی نفس را از پیروی خواهش‌های نفسانی در پیشگاه پروردگارتان حفظ کنید، و بترسید از روزی که نه پدر جزای اعمال فرزند خودش را تحمّل کند و نه فرزند چیزی از جزای پدر را تحمّل نماید:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ.» «2»

کلمات قصار پیرامون تقوا

در غرر الحکم و درر الکلم در «باب التقوی» سخنانی به اقتصار از مولی الموحدین، امیر المؤمنین، علی علیه السّلام بیان شده که ما در اینجا به نقل پاره‌ای از آنها می‌پردازیم:
1. «التّقوی حصن حصین لمن لجأ الیه.»: تقوا، قلعه‌ای محکم است، برای کسی که به آن پناه برد.
2. «التّقوی جمّاع التّنزّه و العفاف.»: تقوا، بسیار فراهم‌آورنده پاکیزگی و پاکدامنی است.
3. «التّقوی ثمرة الدّین و أمارّة الیقین.»: تقوا، میوه دین و نشانه یقین است.
4. «التّقوی ظاهره شرف الدّنیا، و باطنه شرف الآخرة»: تقوا، ظاهر آن، شرف و بلندی مرتبه دنیا، و باطنش شرافت و بلندی مرتبه آخرت است.
5. «اتّق، تفز.»: باتقوا باش تا پیروز و رستگار شوی.
6. «التّقوی ان یتّقی المرء کلّما یؤثمه.»: تقوا به این است که مرد از هرچه که او را گناهکار می‌سازد، بپرهیزد.
7. «اتّق اللّه بطاعته، و أطع اللّه بتقواه.»: تقوای الهی داشته باش با طاعت از او، و اطاعت کن خدا را با تقوای از او.
______________________________
(1). حج/ 1.
(2). لقمان/ 33.
ص: 443
8. «اتّقوا اللّه جهة ما خلقکم له.»: تقوای الهی داشته باشید در جهت آنچه شما را برای آن آفریده است (مراد از آن عبادت است؛ چنان‌که فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»). «1»
9. «أوقی جنّة التّقوی.»: محافظترین سپر، تقواست.
10. «أمنع حصون الدّین التّقوی.»: استوارترین و بلندترین دیوار و دژ در دین، تقواست.
11. «إنّ التّقوی عصمة لک فی حیاتک و زلفی لک بعد مماتک.»: به راستی که تقوا، برای تو در حیاتت از بسیاری از آفات دنیوی و اخروی عصمت و نگهدارنده است و بعد از مردنت، سبب قرب و منزلت الهی است.
12. «التّقوی تعزّ، الفجور یذلّ.»: پرهیزگاری، عزّت بخشد، و ارتکاب معاصی، خواری آورد.
13. «التّقوی اجتناب.»: تقوا، اجتناب و دوری کردن از محرمات، بلکه از شبهات است.
14. «التّقوی خیر زاد.»: تقوا، بهترین توشه (برای آخرت) است.
15. «التّقوی أزکی زراعة.»: تقوا، پاکیزه‌ترین زراعت است (زیرا حاصلش سعادت دنیا و آخرت است).
16. «التّقوی رأس الحسنات.»: تقوا، سر نیکویی‌هاست.
17. «التّقوی رئیس الأخلاق.»: تقوا، سرکرده و رئیس اخلاق است.
18. «التّقوی ذخیرة معاد.»: تقوا، ذخیره قیامت است.
19. «التّقوی أقوی أساس.»: تقوا، محکم‌ترین اساس است.
20. «التّقوی مفتاح الصّلاح.»: تقوا، کلید صلاح حال است.
21. «التّقوی حصن المؤمن.»: تقوا قلعه و حصار مؤمن است.
22. «إنّکم إلی اوزاد التّقوی أحوج منکم إلی اوزاد الدّنیا.»: به‌درستی که شما به توشه‌های تقوا محتاج‌ترید تا به توشه‌های دنیا.
______________________________
(1). ذاریات/ 56.
ص: 444
23. «ثوب التّقی أشرف الملابس.»: جامه تقوا، شریف‌ترین پوشش‌هاست؛ چنان‌که خدای عزّ و جلّ فرمود: «وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ.» «1»
24. «رأس التّقوی ترک الشّهوة.»: سر تقوا، ترک شهوت است.
25. «طوبی لمن أشعر التّقوی قلبه.»: خوشا به حال کسی که تقوا دل او را بیدار ساخته است.
26. «علیک بالتّقی؛ فإنّه خلق الأنبیاء.»: بر تو باد به تقوا؛ زیرا آن، خوی و خصلت پیامبران است.
27. «علیک بالتّقوی؛ فانّه أشرف نسب.»: بر تو باد به تقوا؛ زیرا آن شریف‌ترین نسبت است.
28. «من أحبّ فوز الآخرة، فعلیه بالتّقوی.»: هرکه رستگاری و پیروزی آخرت را دوست دارد، پس بر او باد به تقوا.
29. «کثرة التّقی عنوان وفور الورع.»: بسیاری تقوا و پرهیزگاری، نشانه فراوانی پارسایی و خداترسی است.
30. «ملاک التّقی رفض الدّنیا.»: ملاک و ضابطه تقوا، ترک دنیا است.
31. «هدی من أشعر التّقوی قلبه.»: هرکه تقوا دل او را بیدار ساخته، هدایت شده است.
32. «لا کرم کالتّقوی.»: هیچ کرامتی مانند تقوا نیست.
33. «لا زاد کالتّقوی»: هیچ توشه‌ای برای آخرت، مانند تقوا نیست.
34. «لا شرف أعلی من التّقوی.»: هیچ شرف و مرتبه‌ای، بالاتر از تقوا نیست.
35. «أبرّکم أتقاکم.»: نیکوکارترین شما، باتقواترین شماست.
36. «لا تضع من رفعته التّقوی.»: کسی را که تقوا به او رفعت و بلندی مقام داده، کوچک و حقیر مشمار.
پروردگارا! تو اهل تقوا و مغفرتی؛ «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»، و طاعت تو وقتی مطلوب است که از طریق تقوا انجام شود. خدایا! تو را به مرتبه تقوا و غفرانیتت سوگند می‌دهیم، ما را متّقی بگردانی، و توفیق عمل به تقوا را در طاعاتت و در همه شؤون حیات دنیوی به ما عنایت بفرمایی.