گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
فصل پانزدهم توکّل‌



اشاره

در قرآن کریم کلمه توکّل با همین لفظ و با دیگر صیغه‌های ماضی، مضارع و امر آن از این باب، با الفاظ: «تَوَکَّلْتُ»*، «تَوَکَّلْنا»*، «نَتَوَکَّلَ»، «یَتَوَکَّلْ»*، «یَتَوَکَّلُونَ»*، «تَوَکَّلُوا»، و در مجموع در چهل کلمه ذکر شده، که ما در اینجا کلمه «تَوَکَّلْتُ»* را که در هفت آیه از شش سوره قرآن مجید ذکر شده و پنج آیه آن، مکّی، و دو آیه آن، در مدینه نازل گردیده، برای تحقیق انتخاب می‌کنیم. لذا طبق معمول، بعد از تنظیم آیات به ترتیب مصحفی، به بررسی لغوی آن می‌پردازیم. سپس آن را از کتب تفسیر و تفسیر روایی علمای اهل شیعه و تسنّن مورد تحقیق قرار می‌دهیم، و سرانجام هم با استعانت از امدادهای خدای سبحان در آن تدبّر می‌کنیم.

1. تنظیم آیات توکّل به ترتیب مصحفی آن‌

1. فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ. «1»
2. وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی وَ تَذْکِیرِی
______________________________
(1). توبه/ 129. این آیه در مکّه نازل شده، هرچند که سوره توبه مدنی است.
ص: 446
بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ. «1»
3. إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. «2»
4. قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ. «3»
5. وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ. «4»
6. کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ. «5»
7. وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ. «6»

2. در معنای توکّل‌

راغب در مفردات فرموده: توکیل، اعتماد نمودن بر غیر و او را نایب خود قرار دادن است، و وکیل بر وزن فعیل، به معنای مفعول آن است. قال تعالی: «وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا.»؛* یعنی او کافی است که امر تو را ولایت کند و معتمد تو و نایب تو باشد، و گفته می‌شود، توکّل بر دو وجه است؛ یکی مانند: «توکّلت لفلان.»؛ به معنای بر او ولایت نمودم، و وجه دیگر، نظیر: «وکّلته فتوکّل لی.»؛ یعنی او را وکیل نمودم، پس برایم وکالت نمود، و
______________________________
(1). یونس/ 71: مکی.
(2). هود/ 56: مکی.
(3). هود/ 88: مکی.
(4). یوسف/ 67: مکی.
(5). رعد/ 30: مدنی.
(6). شوری/ 10: مکی.
ص: 447
«توکّلت علیه»؛ به معنای بر او اعتماد نمودم، و در بسیاری موارد، وکیل به کفیل تفسیر می‌شود، و وکیل اعم است؛ زیرا هر کفیلی وکیل است، ولی هر وکیلی کفیل نیست. «1»
فخر الدین در مجمع البحرین فرموده: قوله: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»، اصل در توکّل، اظهار عجز و درماندگی در کار بوده و اسم آن تکلان است، و توکّل علی اللّه، انقطاع و بریدن بنده است از همه مخلوقات به‌سوی خدای متعال، در آنچه که از مخلوق آرزو می‌کند، و گفته‌اند: ترک سعی و کوشش است در آنچه قدرت بشری وسعت در آن را ندارد، و فی قوله: «لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ»، وکیل بر شی‌ء، عبارت از قیام به حفظ آن چیز و دفع ضرر کردن از آن است، و توکیل عبارت است از اعتماد نمودن بر شخص و او را نایب خود قرار دادن؛ از آن قبیل است، قوله: «وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا.»؛* یعنی خدای متعال کافی است که امر تو را ولایت و سرپرستی کند، و وکیل از اسمای خدای تعالی است. گفته‌اند که او کافی است، و گفته‌اند که او کفیل بر روزی بندگان است، و در حدیث آمده است: «لو توکلتم علی اللّه حق توکّله، لکان کذا.»؛ یعنی اگر بر خدای تعالی حقّ توکّل او توکّل کنید، چنین خواهد بود، و آن به این است که به‌طور قطع و یقین معلوم باشد که: لا فاعل الا اللّه، و هر موجودی از رزق، عطا، منع و غیر آن از جانب خدای تعالی است. پس از آن، بر وجه نیکویی، در طلب خواسته‌اش سعی و تلاش بنماید. در معانی الاخبار، «فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ»*، علم به این است که مخلوق، نه یارای ضرر رساندن دارد و نه قدرت بر نفع رساندن، و نه عطا می‌کند و نه می‌تواند مانع عطا شود، و یأس و ناامیدی از جانب مردم داشتن و در عمل آن را به کار بردن. پس وقتی بنده‌ای چنین باشد، برای احدی به‌جز خدای متعال کار نمی‌کند، و به‌جز خدای متعال، نه به کسی امیدی دارد، و نه از کسی ترسی دارد، و به‌جز خدای تعالی، به احدی طمع ندارد. گاهی چنین گمان می‌رود که توکّل، ترک کسب و ترک تلاش و کوشش در جهت تحصیل و به دست آوردن شی‌ء مورد حاجت است، و این گمانی است جاهلانه و نابخردانه، بلکه
______________________________
(1). مفردات، ص 569.
ص: 448
چنین کاری گناه و حرام است، و در حدیث ابا بصیر آمده است که سؤال نمود: حدّ توکّل چیست؟ فرمود: «الیقین.» سؤال نمود: حدّ یقین چیست؟ فرمود: تا زمانی که با خدای متعال است، از هیچ‌چیز خوف و ترسی ندارد. «1»
در مقدمه مرآة الانوار و مشکوة الاسرار فرموده: بدان که وکیل کسی است که بر او اعتماد شود و امور به او واگذار گردد. در قاموس، در معنای وکل باللّه، توکّل علیه، و اتکل فرموده: تسلیم او شدن، و وکل الیه الامر؛ یعنی آن را تسلیم کرد و آن را رها نمود. پس معنای توکّل علی اللّه، انقطاع بنده است به او در جمیع آنچه آرزوی برآمدن آن را دارد؛ به این‌که رغبتش را از هرکسی منقطع نماید. پس از آن، مخفی نماند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و امام علیه السّلام معتمدی هستند که عامه امور از جانب خدای متعال و به امر او به آنان واگذار شده است، و لذا در وجوب تسلیم به او و انقطاع به‌سوی او و اعتماد بر او، هیچ حرفی نیست، و بالضرورة تسلیم او شدن و اعتماد بر او داشتن، در حکم تسلیم خدا شدن و اعتماد بر خدای تعالی داشتن است؛ از نظر این‌که او داعی از جانب خدای تعالی است. بنابراین، امکان دارد در بعضی موارد و مواضع به مناسبت، وکیل را تأویل به امام علیه السّلام نمود. «2»
در فرهنگ لغات فرمود: وکل و وکول؛ یعنی واگذار کردن کار خود به دیگری، تکله و مواکل؛ یعنی عاجزی که کار را به دیگری بسپارد. و کل و و کله؛ یعنی مرد عاجز که کار خود را به دیگری واگذار کند. وکل؛ یعنی ترسو، عاجز و کودن. وکال و وکال؛ یعنی سستی، کودنی و کاهلی. وکالة و وکالة؛ یعنی سپردن کار به دیگری و اعتماد کردن بر او، و جمع آن وکالات است. تکلان؛ یعنی اعتماد و تفویض کار. وکیل؛ نماینده شخص و آنکه در کارها به او اعتماد کنند و کار را به او بسپارند، جمع آن وکلاء است. مؤکول، مفعول است؛ یعنی سپرده شده به دیگری، وابسته به دیگری. موکّل: آنکه برای خود وکیل بگیرد. موکّل؛ یعنی کسی که کار به او سپرده شده و عهده‌دار انجام امر، و مواظب
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 459.
(2). مقدمه برهان، ص 220.
ص: 449
بر آن است. توکیل، مصدر است؛ یعنی وکیل گرفتن و وکیل نمودن کسی. ایکال؛ یعنی کار را بر عهده کسی گذاشتن. اتّکال؛ یعنی اعتماد کردن به کسی و کار را به عهده او گذاردن و سرنوشت را به او سپردن. توکّل؛ تکیه کردن و اعتماد نمودن بر کسی، به عجز خود اعتراف کردن و وکیل شدن. تواکل؛ یعنی بر همدیگر اعتماد کردن و ترک کردن امر یا کار بر عهده یکدیگر. «1»
در فرهنگ عمید در معنای وکیل فرمود: وکیل (به فتح واو و کسر کاف): گماشته، نماینده، کسی که از طرف کس دیگر برای کاری تعیین شود، نماینده‌ای که از طرف یک حزب یا جمعی از مردم انتخاب شود. وکلاء جمع آن است. «2»
در معنای توکیل فرموده: توکیل (به فتح تاء و کسر کاف)؛ یعنی وکیل کردن، کسی را وکیل ساختن و انجام کاری را به عهده او واگذار کردن. «3»

3. توکّل در تفاسیر

شیخ طوسی رحمه اللّه در تفسیر تبیان، فی قوله تعالی: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»، «4» گفته است: یعنی اگر این کافران از تو روی گردانیدند و به پیامبری تو اقرار نکردند، پس (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله!) بگو: «حَسْبِیَ اللَّهُ»؛ یعنی خدای تعالی مرا کفایت می‌کند. «حَسْبِیَ»، از حساب است؛ زیرا خدای تعالی برحسب کفایتی که بی‌نیاز از غیر می‌شود، اعطا می‌کند و از نعمت‌هایش، مالی را افزایش می‌دهد تا به حد و نهایتی برسد؛ چون نعمت‌های او دایمی و نیکی‌هایش آشکار است، و قوله: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»، جمله‌ای است در موضع حال. تقدیر آن، «حسبی اللّه مستحقا لاخلاص العبادة و الاقرار بان لا اله الا هو» است. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»، توکّل، تفویض امر به خدای تعالی است، بنابر اطمینان به حسن تدبیر و کفایت او با خلوص نیت، در هر چیزی که از آن بر حذر و به دور است. «5»
______________________________
(1). ملخّص المنجد و منتهی الأرب، ص 976- 975.
(2). فرهنگ عمید، ص 1236.
(3). فرهنگ عمید، ص 430.
(4). توبه/ 129.
(5). تبیان، ج 5، ص 330.
ص: 450
نیز فی قوله تعالی: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ»، «1» گفته است: خدای تعالی به پیامبرش امر می‌فرماید که بر این کفّار اخبار نوح علیه السّلام را بخواند، هنگامی که نوح به قومش گفته: ای قوم من! اقامت من و ظهور من در بین شما مشقت‌بار است، و موعظه و نصایح من با آیات و براهین الهی بر شما شاق و سنگین است، و شما بر کشتن من و بر آزار و اذیت من، مصمم هستید، آنچه را بر آن هستید، ظاهر کنید. البتّه، من بر خدای تعالی توکّل نمودم. در اینجا «فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ»، را جواب شرط قرار داد، با این‌که او در جمیع احوال توکّل‌کننده بر خداست؛ به خاطر این‌که برای آنان بیان کند که او در اینجا به‌طور تفصیل بر خدای تعالی توکّل می‌کند. توکّل و تفویض، قرار دادن امر است به کسی که آن امر را از روی اطمینان و اعتماد در تدبیرش تدبّر می‌نماید، پس کسی که امرش را به خدای تعالی واگذار می‌کند، محققا بر او توکّل نموده است. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، «3» فرموده: در این آیه حکایت هود علیه السّلام است که او بعد از آنچه برای قومش بیان کرد، فرمود: «إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ»، و توکّل، واگذار کردن امر به خدای تعالی است برای اطاعت او در آنچه به آن امر نموده؛ زیرا آن، از تسلیم نمودن تدبیر است به او؛ چون همه افعال خدای متعال بر آنچه اصلح برای خلق است، جاری می‌باشد. قوله: «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها»، معنایش این است که هیچ حیوان جنبنده و حرکت‌کننده‌ای نیست، مگر این‌که خدا او را با موی پیشانی‌اش بگیرد؛ یعنی قادر بر تصرّف در او است، و در او هرگونه که بخواهد، تصرّف می‌کند. در کشاندن به ناصیه؛ یعنی به موی پیشانی کشاندن، دلیل بر خوار نمودن است. «4»
______________________________
(1). یونس/ 71.
(2). تبیان، ج 5، ص 409.
(3). هود/ 56.
(4). تبیان، ج 6، ص 11.
ص: 451
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»، «1» فرموده:
توفیق، عبارت از لطفی است که به هنگام طاعت واقع می‌شود و آن، به حسب چیزی است که خدای تعالی آن را معلوم می‌کند، و البتّه، کسی موفق به طاعت نشود، مگر این‌که خدا او را موفّق نماید؛ زیرا هیچ‌کس آنچه را به هنگام طاعت اتفاق می‌افتد، بدون تعلیم نمی‌داند، جز خدای تعالی قوله: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»، حکایت شعیب علیه السّلام است که فرمود: بر خدا توکّل می‌کنم و امر خود را بر وجه رضا، به تدبیر او واگذار می‌کنم، با تمسّک نمودن به طاعت او. قوله: «وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»؛ یعنی با عمل نمودن به اعمالی با نیت قرب به خدا، به‌سوی او برگشت می‌کنم. «2»
فی قوله تعالی: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ» «3» هم فرموده: یعنی برای جدا نمودن امور بنابر آنچه حکمت اقتضا می‌کند، به‌جز خدای تعالی کسی نیست. قوله: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»؛ یعنی امرم را به خدای تعالی واگذار می‌کنم که او هرگونه بخواهد، آن را تدبیر کند، و توکّل، از صفات مؤمنان است. «4»
نیز فی قوله تعالی: «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ»، «5» گفته است: خدای متعال فرموده: «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ»، و نفرموده:
«یکفرون باللّه.»؛ زیرا اهل جاهلیت قریش گفتند: اللّه را شناختیم، ولی رحمان را نمی‌شناسیم، و این‌چنین بود که آنان گفتند: «وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا»، «6» و خدای تعالی فرمود: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی ، «7» و این، قول حسن و قتاده است. پس از آن، خدای تعالی به پیامبرش امر فرمود که به آنان بگوید:
«هو»؛ یعنی رحمان، «ربّی»؛ یعنی پروردگار من و تدبیرکننده امور من است. «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»؛ یعنی برای من الهی و معبودی جز او نیست. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»؛ یعنی در تدبیر و حسن
______________________________
(1). هود/ 88.
(2). تبیان، ج 6، ص 51.
(3). یوسف/ 67.
(4). تبیان، ج 6، ص 167.
(5). رعد/ 30.
(6). فرقان/ 60.
(7). اسراء/ 110.
ص: 452
اختیارش بر او اطمینان نمودم. توکّل، اطمینان داشتن در تدبیر نفس است؛ به این‌که آن را به خدای تعالی رد نماید. «وَ إِلَیْهِ مَتابِ»؛ یعنی توبه من به‌سوی خدای رحمان است، و آن، عبارت از پشیمانی بر خطاهای گذشته با تصمیم بر ترک برگشت به مثل آن در کارهای قبیح است. و «متاب» و «توبه» هر دو مصدرند. می‌گویند: تاب یتوب توبه و متابا. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»، «2» فرموده: به آنان بگو: آنکه برای شما توصیف نمودم که: «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ.» «3» پس خدای تعالی، تنها او ولایت دارد، و مردگان را زنده می‌کند و او تعالی بر هر چیزی بسیار تواناست. «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی.»: او پروردگار و تدبیرکننده امر من است.
«عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»، امر خودم را به او واگذار کرده و بر او تکیه می‌کنم. «وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»: در جمیع امورم و احوالم به او مراجعه می‌کنم. «4»
شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان فی قوله تعالی: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»، «5» گفته است: پس اگر از حق و از پیروی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و از آنچه به آنان دستور می‌دهد، روی گردانیدند و از قبول آن اعراض نمودند. در تفسیر آن گفته‌اند: اگر از تو و از اقرار به پیامبری تو روی گردانیدند، پس به آنان بگو، خدای تعالی مرا کفایت کند. پس او بر هر چیزی تواناست. «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»: هیچ الهه‌ای به‌جز اللّه قادر متعال نیست؛ بر او اطمینان و اعتماد دارم و امورم را به او واگذار کردم. «وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.» «6»
نیز فی قوله تعالی: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً
______________________________
(1). تبیان، ج 6، ص 252.
(2). شوری/ 10.
(3). شوری/ 9.
(4). تبیان، ج 9، ص 144.
(5). توبه/ 129.
(6). مجمع البیان، ج 5، ص 86.
ص: 453
ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ»، «1» فرموده: خدای سبحان به پیامبرش دستور داد که بر آنان اخبار نوح را بخواند. پس فرمود: بخوان بر آنان خبر نوح را آن زمان که بر آنان به پیامبری مبعوث گردید؛ هنگامی که گفت: ای قوم من! اگر اقامت من که در بین شما ظاهر و آشکار هستم، شاق و عظیم بوده و وعظ و آگاهی دادن من به شما با دلایل و براهین خدای تعالی بر صحت توحید، عدل، نبوّت، معاد و بطلان آنچه به آن متدین هستید، بر شما گران است. در اینجا حذفی است و آن، «عزمتم علی قتلی و طردی من بین اظهرکم.»: مصمم بر کشتن من و طرد من از پیش چشمتان هستید. «فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ»: پس من بر خدای تعالی توکّل نمودم، و با این‌که نوح علیه السّلام در همه احوال، توکّل‌کننده بر او بود، «فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ» را جواب شرط قرار داد تا برای آنان بیان کرده باشد که او در این تفصیل هم در اعلامش به زجر آنان، توکّل‌کننده بر خدای تعالی است؛ زیرا خدای تعالی او را از امر آنان کفایت می‌کند؛ بدین معنا که به خدای تعالی امرم را واگذار نمودم و به او اطمینان کردم که کار شما را بر من کفایت کند. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، «3» فرموده: من امرم را به خدای تعالی واگذار نمودم، درحالی‌که به اطاعت او تمسّک می‌کنم و تارک معصیت او هستم، و این، همان حقیقت توکّل بر خدای سبحان است. «4»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»، «5» فرموده:
توفیق من در اطاعت و امتثال آنچه به شما امر می‌کنم و شما را از آن نهی می‌نمایم، به‌جز به خدای تعالی نیست که به غیر از او توفیقی حاصل نگردد، و آنچه من انجام می‌دهم، به حول و قوه خودم نیست، بلکه به یاری و لطف و فراهم‌سازی خدا می‌باشد. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»، توکّل بر خدا، رضا به تدبیر او با واگذاری امور به او، و تمسّک به طاعت اوست. «6»
______________________________
(1). یونس/ 71.
(2). مجمع البیان، ج 5، ص 123.
(3). هود/ 56.
(4). مجمع البیان، ج 5، ص 170.
(5). هود/ 88.
(6). مجمع البیان، ج 5، ص 188.
ص: 454
نیز فی قوله تعالی: «وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ»، «1» فرموده: نمی‌توانم از قضای الهی از شما دفع کنم، اگر او به ضرر شما به چشم زخم خوردن غیر آن قضا نموده باشد. حکم به‌جز خدای تعالی متعال نبوده، بر او توکّل می‌کنم که او قادر است شما را از چشم زخم یا از حسادت حفظ کند و شما را صحیح و سالم بازگرداند، و توکّل‌کنندگان باید امورشان را به او واگذار کنند و به او اعتماد و اطمینان نمایند. «2»
فی قوله تعالی: «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ» «3» هم فرموده: آنان؛ یعنی قریش، گفتند: «قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا»، از حسن و قتاده. گفته‌اند، معنای آن این است که آنان وحدانیت خدای تعالی را انکار می‌کردند، «قل»: ای محمّد! بگو: رحمان که شما او را انکار می‌کنید، پروردگار من، یعنی آفریدگار من و تدبیرکننده امر من است. «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»: امر خودم را به او واگذار کردم درحالی‌که به طاعت او تمسّک جویم و به حکمش راضی هستم. «وَ إِلَیْهِ مَتابِ»: بازگشت من به سوی اوست، و در معنای آن گفته‌اند: توبه من به‌سوی رحمان است. «4»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»، «5» فرموده: آنچه از امور دین و دنیاتان که در آن اختلاف می‌کنید و در آن نزاع دارید، حکم آن با خدای تعالی است که او جداکننده بین حق و باطل است. پس حکم به ثواب و مدح برای محق، و حکم به عقاب و نکوهش برای مبطل می‌کند. در معنای آن گفته‌اند: بیان صحیح در جهت خدای تعالی، با اقامه برهان است، و گفته‌اند: پس حکم آن در روز قیامت با خدای تعالی است که در آن روز هرکس را به آنچه سزاوار است، جزا می‌دهد. «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی»؛ یعنی آن کسی که حکم بین
______________________________
(1). یوسف/ 67.
(2). مجمع البیان، ج 5، ص 249.
(3). رعد/ 30.
(4). مجمع البیان، ج 6، ص 293.
(5). شوری/ 10.
ص: 455
اختلاف‌کنندگان می‌کند، خدای متعال است که او پروردگار من است. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»: در مهمات امور بر او توکّل نموده‌ام، «وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»: در جمیع امورم به‌سوی او باز می‌گردم. «1»
ابو القاسم جار اللّه محمود بن عمر زمخشری خوارزمی در تفسیر کشّاف فی قوله: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»، «2» گفته است: «فَإِنْ تَوَلَّوْا»: پس اگر از ایمان به تو اعراض کردند و با تو دشمنی نمودند، پس طلب یاری کن و امرت را به او واگذار که او آزار آنان را نسبت به تو کفایت می‌کند و آنان به تو ضرر نمی‌رسانند، و او علیه آنان یاری‌کننده توست، و «الْعَظِیمِ»، به رفع قرائت شده، و از ابن عباس نقل است که: «العرش لا یقدر احد قدره.»؛ یعنی احدی قدرت آن را ندارد که اندازه عرش را بداند. «3»
نیز فی قوله تعالی: «إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ»، «4» فرموده: و چون توکّلش را بر خدا و اطمینان به او را در حفظ و احاطه‌اش بر حیله آنها ذکر نمود، او را به آنچه موجب توکّل بر او است، از اشتمال ربوبیت او بر خویش و بر آنان، وصف نمود. «5»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ» «6» فرموده: «وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ»: در آنچه برای من واقع شده، در موافق بودنش با رضای خدا، به‌جز به کمک خدا و تأیید او، موفق به دستیابی به آن نبوده‌ام؛ یعنی از پروردگارش در گذرانیدن امر بر سنت او، طلب توفیق می‌نمود، و از او تأیید و پشت‌گرمی علیه دشمن را طلب می‌کرد. «7»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ»، «8» فرموده: «وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ»؛ یعنی
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 9، ص 23.
(2). توبه/ 129.
(3). کشّاف، ج 2، ص 223.
(4). هود/ 56.
(5). کشّاف، ج 2، ص 276.
(6). هود/ 88.
(7). کشّاف، ج 2، ص 288.
(8). یوسف/ 67.
ص: 456
اگر خدا نسبت به شما بدی‌ای اراده کند، آنچه شما را بدان اشاره دادم که متفرّق وارد شهر بشوید، به شما نفعی نرسانده و آن را از شما دفع نمی‌کند، و آن بدی لا محاله به شما خواهد رسید. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ»، «2» فرموده: «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ»: و حال آنکه آنان کفر می‌ورزیدند، «بِالرَّحْمنِ»: به رساننده رحمتی که بر هر چیزی گسترده است، و آنچه از نعمت که به آنان می‌رسد، از اوست. «قُلْ هُوَ رَبِّی»، یکتای متعالی از شرکاست. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»، در یاری من نسبت به شما. «وَ إِلَیْهِ مَتابِ»، پس بر صبر و شکیبایی‌ام در برابر شما و بر مجاهدت‌هایم برای شما، به من پاداش نیکو می‌دهد. «3»
فی قوله تعالی: «فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ.» «4» هم فرموده: «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ»، حکایت قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله برای مؤمنین است؛ یعنی آنچه کفار اهل کتاب و مشرکین با شما در آن مخالفت کردند، پس شما و آنان در آن به اختلاف افتادید، امری از امور دین هست، پس حکم آن امر اختلافی به خدای متعال وانهاده شده است، و آن حکم عبارت است مثاب بودن محقان در آن از مؤمنان و معاقب بودن مبطلان. «ذلِکُمُ»، حاکم بین شما، او «اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» در ردّ حیله دشمنان دین، «وَ إِلَیْهِ» در کفایت شرّ آنان به او بازمی‌گردم. «5»
سید عبد اللّه شبر در تفسیرش معروف به شبّر فی قوله تعالی: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»، «6» گفته است: اگر از ایمان آوردن به تو روی گردانیدند، پس بگو، خدای تعالی مرا کافی است که نیست هیچ الهی به‌جز او؛ بر او توکّل و اعتماد نمودم نه به غیر او. «7»
______________________________
(1). کشّاف، ج 2، ص 333.
(2). رعد/ 30.
(3). کشّاف، ج 2، ص 360.
(4). شوری/ 10.
(5). کشّاف، ج 3، ص 462.
(6). توبه/ 129.
(7). تفسیر شبّر، ص 443.
ص: 457
نیز فی قوله تعالی: «فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ»، «1» فرموده: پس بر خدای تعالی توکّل کرده و بر او اعتماد نمودم. پس بر امری که علیه من حیله نموده‌اید، با شرکایتان مصمم شوید. سپس امرتان بر شما پوشیده نباشد؛ یعنی آن را ظاهر کنید. پس آنچه را در نفوستان است، به اجرا گذارید و به من مهلت ندهید. البتّه، خدای تعالی مرا از ناروایی‌های شما مصون می‌دارد. «2»
فی قوله تعالی: «إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» «3» هم فرموده: البتّه، من بر خدای تعالی که پروردگار من و پروردگار شماست، اعتماد و اطمینان نمودم. هیچ جنبنده‌ای نیست جز این‌که او مالک آن و درهم شکننده آن است. البتّه، پروردگار من، بر راه حق و عدل است. «4»
هم‌چنین فی قوله: «إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»، «5» فرموده: در آنچه به شما امر نمودم و از آنچه شما را از آن نهی نمودم، به‌جز اصلاح دین و دنیای شما هرچه در توانم بود، اراده نکرده‌ام، و توفیقی در آن برای من نخواهد بود، مگر به وسیله خدای تعالی که بر او توکّل نمودم، نه بر غیر او. «وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»: و از حوادث و پیش‌آمدها به‌سوی او برگشت می‌کنم، یا در قیامت به‌سوی او برگشت می‌نماییم. «6»
همین‌طور فی قوله تعالی: «کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ»، «7» فرموده: همچنان که پیش از تو پیامبرانی را فرستادیم، تو را نیز در امتی فرستادیم که امت‌هایی پیش از آن درگذشتند و آنان آخرین امت، و تو آخرین پیامبران هستی، تا بر
______________________________
(1). یونس/ 71.
(2). تفسیر شبّر، ص 461.
(3). هود/ 56.
(4). تفسیر شبّر، ص 480.
(5). هود/ 88.
(6). تفسیر شبّر، ص 478.
(7). رعد/ 30.
ص: 458
آنان آنچه را که بر تو وحی می‌کنیم؛ یعنی قرآن را، بخوانی، و آنان به رحمان، خدایی که بسیار رحمتش را می‌رساند و نعمتش را به همه عمومیت می‌دهد، کافر بودند، آن‌گاه که گفتند: رحمان کیست؟ زمانی که به آنان امر شد، بر او (تعالی) سجده کنند. به آنان بگو، او پروردگار من است؛ هیچ الهه‌ای به‌جز او نیست؛ در امورم به او توکّل و اعتماد نمودم و بازگشت و مراجعت من به‌سوی او خواهد بود. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»، «2» فرموده: و آنچه از امور دین و دنیایتان که در آن اختلاف نمودید، پس حکم آن را به خدای تعالی واگذار کنید، تا با پاداش دادن به محق و عقوبت نمودن مبطل، بین شما را جدا نماید. (با تقدیر قل در آیه) به آنان بگو، آن خدای تعالی پروردگار من است؛ بر او توکّل و اعتماد نمودم و در امورم به‌سوی او برگشت می‌کنم. «3»
علامه سید محمّد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»، «4» گفته است: یعنی: و اگر از تو و از قبول دعوت تو اعراض نمودند، پس بگو: «حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»؛ یعنی او کافی است؛ «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ.» پس «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»، در مقام تعلیل برای انقطاع و بریدن از اسباب و به لطف پروردگارش امیدوار بودن است. پس او کافی است و به‌جز او هیچ‌کس کافی نیست؛ زیرا او «اللّه» است و هیچ الهی به‌جز او نیست. احتمال دارد، کلمه توحید برای تعظیم آمده باشد، همانند: «وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ»، «5» و قوله: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»، که در آن، معنای حصر است، تفسیری است که بدان قوله: «حَسْبِیَ اللَّهُ» که با التزامی بر معنای توکّل دلالت دارد، تفسیر می‌شود. در بحث‌های قبلی گفته شد که معنای توکّل عبارت از وکیل گرفتن بنده است پروردگارش را که در جای او باشد و تدبیر امورش را ولایت و سرپرستی نماید؛ یعنی انصراف او از سبب گرفتن آنچه از اسباب می‌شناسد،
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 528.
(2). شوری/ 10.
(3). تفسیر شبّر، ص 985.
(4). توبه/ 129.
(5). بقره/ 116.
ص: 459
و به ناچار، آن برخی از اسبابی است که علت ناقصه‌اند، و یعنی چنگ زدن به سبب حقیقی‌ای که جمیع اسباب به آن منتهی می‌شوند، و از همین‌جا مذیّل بودن کلام به قوله: «وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»، معلوم می‌گردد؛ یعنی: و او تعالی صاحب اختیار و سلطانی است که بر هر چیزی حاکم بوده و بر هر امری تدبیر می‌کند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ»، «2» فرموده: «مقام»، مصدر میمی و اسم زمان و مکان از قیام است. مراد از آن، قیام به امر دعوت به توحید اللّه، یا مرتبه و منزلت است که آن، منزلت رسالت است، و اجماع؛ یعنی عزم، و معنای آیه چنین است: ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله! برای آنان بخوان خبر نوح را، و در آن، خبر عظیمی است، زمانی که مواجه با قومش شد و او تنهایی درباره خودش سخن می‌گفت و او فرستاده‌ای به اهل دنیا بود، پس آنان را به مقابله خواند؛ به این‌که آنچه برای‌تان مسلم است، اگر قدرت بر آن دارید، انجام دهید (و چیزی را فرونگذارید)، و حجت را بر کسانی که او را تکذیب کردند، تمام نمود، «إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی»: هنگامی که برای قومش گفت: ای قوم من! اگر نهضت من برای دعوت به توحید، یا منزلت و مقام من از رسالت، «وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ»: و یادآوری و موعظه‌ام شما را به آیات خدای تعالی، بر شما سنگین است، و آن، شما را لا محاله برمی‌انگیزاند بر قتل من و وارد آوردن آنچه قدرت بر آن دارید، از شر به من، برای راحت ساختن نفوستان از من. «فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ»، پس من در قبال آنچه مرا با آن تهدید می‌کنید، از تنگی و سختی سینه‌هایتان و تنگی نفوستان، امر خود را به خدای متعالی ارجاع داده و او را وکیل خود قرار داده‌ام تا در شؤون زندگی من تصرف نماید، بدون این‌که خودم به تدبیری بپردازم. «فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ»: پس آنچه را در نظر دارید، با شرکایی که می‌پندارید آنان در سختی‌هایتان شما را کمک می‌کنند، در مورد
______________________________
(1). المیزان، ج 9، ص 438- 437.
(2). یونس/ 71.
ص: 460
من به اجرا درآورید. «ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً»: پس از آن، امرتان بر شما پوشیده نخواهد بود، اگر در توسل جستن به هر وسیله‌ای برای هلاکت من تلاش نمودید. «ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ»: پس از آن، کار را برای از بین بردن من و برای قتل من به انقضا برسانید. «وَ لا تُنْظِرُونِ»: و به من مهلت ندهید. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، «2» فرموده: دابّه، هر آنچه از اصناف حیوان که در زمین می‌جنبند، و «آخِذٌ بِناصِیَتِها»؛ کنایه از کمال سلطه و نهایت قدرت است، و این‌که او تعالی بر صراط مستقیم است، این است که سنت او در طبیعت، یکسان، ثابت و بدون تغییر است، و آن، تدبیر امور به روش عدالت و حکمت است. پس او حق را تحقق می‌دهد و باطل را هنگام تعارض، از بین می‌برد. پس معنای: «إِنِّی تَوَکَّلْتُ الخ»، چنین است: البتّه، من بر خدای تعالی که پروردگار من و پروردگار شماست، توکّل نمودم در امر پیروزی دلیلم که بر شما ارائه می‌کنم، و آن، تبرّی نمودن از الهه‌های شماست، و الهه‌های شما هیچ ضرری به من نمی‌رسانند. پس او (تعالی) مالک و صاحب سلطنت بر من و بر شما و بر هر جنبنده‌ای است، و سنت او بر عدالت، ثابت و غیر متغیر است. پس به زودی دینش را یاری کرده و مرا از شرّ شما حفظ نماید. فی قوله:
«إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، نفرمود: «ان ربی و ربکم علی صراط مستقیم» بر وزان قوله: «عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ.»؛ زیرا در قوله: «إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، در مقام دعا برای خودش و علیه قومش می‌باشد، و انتظار دارد که خدای تعالی او را از آنان حفظ کند، و این است که او برخلاف قومش، خدای تعالی را «رب» می‌گیرد. پس مناسب‌تر است که آن رب برای نفس خودش به شمار آید، و تمسّک می‌نماید به رابطه عبودیتی که بین او و بین پروردگارش می‌باشد، تا در خواسته‌اش پیروز گردد و این برخلاف مقام
______________________________
(1). المیزان، ج 10، ص 104.
(2). هود/ 56.
ص: 461
قوله: «تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ» است که از آن اراده بیان عموم سلطه و احاطه را نموده است. «1»
فی قوله تعالی: «قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ» «2» هم فرموده: مراد از این‌که او بر بیّنه‌ای از سوی پروردگارش می‌باشد، آیه بیّنه است، و آن، نشانه نبوّت و معجزه است که دال بر صدق نبی در دعوی نبوّت است. مراد به این‌که آن، رزقا من اللّه حسنا می‌باشد، این است که خدای تعالی از جانب خودش به او وحی نبوّت اعطا فرمود که مشتمل بر اصول معارف و شرایع است، و معنای آیه چنین است: ای قوم! به من خبر دهید، اگر من فرستاده‌ای از جانب خدا به‌سوی شما باشم و مختص به وحی معارف و شرایع باشم، و مرا به دلیل روشنی که دلالت بر صدق ادعای من باشد، تأیید نموده باشد، پس آیا باز هم من در رأیم سفیهم؟ و آیا آنچه شما را به‌سوی آن دعوت می‌کنم، سفیهانه است؟ و آیا در آن از جانب من بر شما تحکّم بوده یا سلب آزادی شماست؟، و قوله: «وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ»، «أخالف» را با «إلی» متعدی کرده است تا متضمن معنای تعدّی به آن باشد، مانند: میل و نحو آن، و تقدیر آن، «اخالفکم مائلا الی ما انهاکم عنه او امیل الی ما انهاکم عنه مخالفا لکم» است؛ یعنی با شما مخالفت می‌کنم، درحالی‌که مایل هستم به آنچه شما را از آن نهی می‌کنم، یا مایلم به آنچه شما را از آن نهی می‌کنم، درحالی‌که با شما مخالفت می‌کنم، و البتّه، اراده مخالفت با آنان را ندارد و به اندازه قدرت و توانایی، اراده اصلاح دارد، و بر این کار هم اراده پاداش ندارد، پاداش او نیست مگر بر پروردگار عالمیان. قوله: «وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»، در مقام استثنا از استطاعت است، پس شعیب علیه السّلام همین که برای آنان ذکر فرمود که اراده اصلاح جامعه آنان را به وسیله علم نافع و عمل صالح به اندازه آنچه درخور استطاعت است، دارد و
______________________________
(1). المیزان، ج 10، ص 314.
(2). هود/ 88.
ص: 462
برای خودش توانایی و قدرت معلوم است، و برای بنده بالاستقلال و در قبال نفس خودش، استطاعت، بدون افاضه خدای سبحان نیست، سخن را در نقص و قصور با قوله: «وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ»، به اتمام رسانید؛ یعنی البته، آنچه از اراده من به استطاعتم مترشّح می‌شود؛ از تدبیر اجتماعتان و توفیق اسباب بعضی از آنها را با بعضی دیگر تا منتج به سعادت گردد، ترشّح آن به واسطه خدای سبحان بوده که از او هیچ‌کس بی‌نیاز نیست، و هیچ‌کس از احاطه او خارج نیست، و هیچ‌کس از امر او مستقل نیست، پس اوست که به من اعطا نموده آنچه نزد من است از استطاعت، و اوست که از طریق استطاعت من، اسباب را وفق می‌دهد، پس استطاعت من از او بوده و توفیق من به وسیله اوست. شعیب علیه السّلام این حقیقت را بیان نمود و اعتراف کرد به این‌که توفیق او به وسیله خدای تعالی است، و لازمه آن این است که خدای تعالی در تدبیر امورش، وکیل هر چیز است. پس آن، منسوب به خدای تعالی است در تحقّق یافتن آن، و به همین جهت، چون شعیب علیه السّلام ذکر نمود که توفیق او به وسیله خدای تعالی است، در تعقیب آن توکّل و انابه را انشا کرد، پس گفت: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ.» «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ»، «2» فرموده: این کلمه را یعقوب به فرزندانش القا نمود هنگامی که آنان آماده و مجهز برای سفر بودند، و معلوم است که بر فرزندانش که آنان یازده نفر به صورت گروه مجتمع و هماهنگ بودند، خوف داشت، نه از این نظر که عزیز مصر آنها را مجتمع در صف واحدی می‌بیند، بلکه بر آنان می‌ترسید که مردم آنان را ببینند و بنابر حسادت، به آنان چشم زخم بزنند، قوله: «وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»، خالی از دلالت یا اشعار نیست به این‌که آن حضرت علیه السّلام بر آنان خوف داشت. پس مقید نمود کلامش را به آنچه صلاح بود، و آنان را مخاطب قرار داده و فرمود: «وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ
______________________________
(1). المیزان، ج 10، ص 383- 378.
(2). یوسف/ 67.
ص: 463
اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ»، و سپس تعلیل نمود: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ.» من به آنچه از سبب به شما امر نمودم، رفع حاجت شما را از خدای سبحان نمی‌کنم، و این اسباب، چیزی را از خدا، بی‌نیاز نکرده و حکمی برای آن بدون خدا نیست، بلکه این اسباب ظاهری زمانی مؤثر است که خدای تعالی به آنها اثر بخشد، و لذا در تعقیب کلامش فرمود: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ.» این سببی که به شما امر نمودم آن را به کار ببندید، برای دفع آنچه از بلاست که بر شما خوف دارم. با این‌همه، در به کار گرفتن بر دریافت این سبب و سایر اسبابی که در امورم اتخاذ می‌کنم، بر خدای تعالی توکّل نمایم و بر این مسیر، واجب است که هر فرد رشیدی ملاحظه کند که به استقلال خودش، برای اداره امور توانا نیست و اسباب عادی هم به استقلال خودشان بر رساندن به اهدافی که می‌طلبد، توانا نیستند، بلکه بر اوست که در امورش به وکیلی که صلاحیت شأن اوست و تدبیر امر او را به صورت نیکوترین تدبیر می‌نماید، پناه برد، و آن وکیل، خدای سبحان است، درهم شکننده‌ای است که هیچ چیزی غالب بر او نیست، و او مغلوب هیچ چیزی نیست، و آنچه بخواهد، انجام می‌دهد، و به آنچه اراده کند، حکم می‌دهد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ»، «2» فرموده: «مَتابِ»، مصدر میمی برای توبه است، و آن، عبارت از رجوع و بازگشت است، و «کَذلِکَ»، اشاره است به آنچه از سنت جاریه که خدای تعالی در دعوت امم به توحید داشت. پس از آن، به ضلالت انداختن هرکه خواست و هدایت هرکه خواست، بر وفق نظام رجوع به خدای سبحان، ایمان به او (تعالی) و سکون قلب به ذکرش، و عدم رجوع به او. معنای آیه چنین است: و فرستادیم تو را در امتی که پیش از آن، امت‌هایی درگذشتند، فرستادنی که همانند این سنت جاریه بوده و در امر خود بر وفق این نظام جاری می‌باشد تا این‌که آنچه را بر تو وحی می‌کنیم، بر آنان بخوانی، و بر آنان
______________________________
(1). المیزان، ج 11، ص 240- 239.
(2). رعد/ 30.
ص: 464
آنچه را که این کتاب متضمن بر آن است، تبلیغ کنی، درحالی‌که آنان کافر به رحمان هستند، البتّه، گفته شده: «بِالرَّحْمنِ» بدون این‌که گفته شود: «بنا» بنابر آنچه اقتضای ظاهر سیاق اشاره بدان دارد؛ به این‌که آنان این وحی را که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر آنان می‌خواند و آن، قرآن بود، رد کردند، و عدم اعتنای آنها به امر او، آنجاست که با حصول نزول قرآن، می‌گفتند: «لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ»: چرا بر او آیتی از جانب پروردگارش نازل نشد؟
آنان به رحمت عام الهی که اگر به آن توجّه داشتند و آن را عمل می‌کردند، آن، ضامن سعادت دنیا و آخرت آنان بود، کافر بودند. پس از آن، خدای سبحان امر نمود که قول توحید را بر آنان آشکار و مصرّح گرداند، پس فرمود: «قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ.»: بگو او به تنهایی پروردگار من است بدون شریکی که شما می‌گویید، و برای ربوبیت او نسبت به خودم، او را به تنهایی قیام‌کننده در جمیع امورم گرفته و در نیازهایم به او مراجعه می‌کنم. با این مطلب آشکار می‌شود قوله: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ»، از آثار ربوبیت متفرّع بر آن است، پس «رب»، تنها مالک مدبّر است. بنابراین محصّل معنا این است که: او وکیل من بوده و بازگشت من به‌سوی اوست. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»، «2» فرموده: سخن از نبی صلّی اللّه علیه و آله حکایت شده و اشاره ذلِکُمُ»، به اقامه دلایل در دو آیه (9 و 10) است بر وجوب اتخاذ ولیّ، و آن، خدای تعالی بوده و لازمه ولایت او، ربوبیت اوست. همین که اقامه براهین نمود بر این‌که او تعالی تنها ولیّ بوده و هیچ ولیّ‌ای غیر او نیست، به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور داد، اعلام کند او اللّه است و این‌که او را با اعتراف به ربوبیتش که همان مالک بودن بر تدبیر است، ولیّ بگیرد و پس از آن، تصریح نمود که اتخاذ مذکور از آثار آن بوده، و آن، قوله: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ» است، و آن، به این است که ولایت ربوبیت، متعلق به نظام تکوین است به تدبیر امور و تنظیم اسباب و مسببات؛ به گونه‌ای
______________________________
(1). المیزان، ج 11، ص 395.
(2). شوری/ 10.
ص: 465
که به وسیله آن برای مخلوق مدبّر هم‌چون انسان، معلوم می‌شود که مثلا به چه اندازه و چه مقدار از وجود و بقا برای او هست، و متعلق به نظام تشریع است و آن همان در تدبیر اعمال انسان است با جعل قوانین و احکامی که انسان با تطبیق اعمال خود بر آنها در مسیر زندگی‌اش، آنها را مراعات می‌نماید تا حیاتش با آن به کمال سعادتش بیانجامد، و لازمه اتخاذ خدای تعالی ربا ولیا از جهت تکوین، ارجاع امر تدبیر به او است با انقطاع از اسباب ظاهری و میل به‌سوی او از حیث این‌که او سببی غیر مغلوب است؛ آن چنان‌که هر سببی به‌سوی او منتهی می‌شود، و این همان توکّل است، و از جهت تشریع، رجوع به حکم اوست در هر واقعه‌ای که انسان در مسیر حیات خود به آن روی می‌آورد، و این، همان انابه است، فقوله: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ.»؛ یعنی در جمیع امورم به او مراجعه می‌کنم، تصریح به ارجاع امر است به او از لحاظ تکوین و از لحاظ تشریع. «1»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»، «2» آمده است: اگر آنها از حق روی بگردانند، نگران نباش و بگو، خداوند برای من کافی است؛ چرا که او بر هر چیزی توانا است: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ.» همان خداوندی که هیچ معبودی، به‌جز او نیست، و بنابراین تنها پناهگاه اوست: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ.» آری، من تنها بر چنین معبودی تکیه کرده‌ام، و به او دل بسته‌ام و کارهایم را به او واگذارده‌ام: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»، و او پروردگار عرش بزرگ است: «وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.» جایی که عرش و عالم بالا و جهان ماورای طبیعت، با آن همه عظمتی که دارد، در قبضه قدرت او و تحت حمایت و کفالت اوست، چگونه مرا تنها می‌گذارد و در برابر دشمن یاری نمی‌کند؟ مگر قدرتی در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و یا رحمت و عطوفتی بالاتر از رحمت و عطوفت او تصور می‌شود؟ «3»
______________________________
(1). المیزان، ج 18، ص 23.
(2). توبه/ 129.
(3). تفسیر نمونه، ج 8، ص 208.
ص: 466
نیز فی قوله تعالی: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ»، «1» فرموده: سرگذشت نوح را بر آنها تلاوت کن، هنگامی که به قومش گفت: ای قوم من! اگر توقفم در میان شما و یادآوری کردن آیات الهی برایتان سخت و غیر قابل تحمّل است، هر کاری از دستتان ساخته است، انجام دهید، و کوتاهی نکنید: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ»؛ چرا که من بر خدا تکیه کرده‌ام و به همین دلیل از غیر او نمی‌ترسم و نمی‌هراسم: «فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ» سپس تأکید می‌کند، اکنون که چنین است، فکر خود را جمع کنید و از بت‌های خود دعوت به عمل آورده تا در تصمیم‌گیری به شما کمک کند:
«فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ» [در پاورقی توضیحی این‌چنین آمده است: در این‌که جزای شرط در جمله «إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ» چیست؟ در میان مفسران گفتگو است، و از میان تمام احتمالاتی که ذکر کرده‌اند، دو احتمال نزدیک‌تر به نظر می‌رسد؛ نخست این‌که:
«فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ»، جزای شرط باشد و جمله «فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ»، یک جمله معترضه است که میان شرط و جزا فاصله شده. دوم این‌که: جزا محذوف است و جمله‌های بعد دلالت بر آن دارد و تقدیر چنین است: «فافعلوا ما تریدون؛ فانی متوکّل علی اللّه.» در واقع، جمله «فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ»، از قبیل علتی است که جانشین معلول شده است، و «شُرَکاءَکُمْ» در جمله بعد، اشاره به بت‌هاست و واو قبل از آن، به معنای «مع» است (دقت کنید)]. [و در تفسیر جمله بعد می‌فرماید:] آن‌چنان‌که هیچ‌چیز بر شما مکتوم نماند و غم و اندوهی از این نظر بر خاطر شما نباشد، بلکه با نهایت روشنی تصمیم خود را درباره من بگیرید: «ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً.» «غمه»، از ماده غم به معنای پوشاندن چیزی است، و این‌که به اندوه نیز غم گفته می‌شود، به خاطر آن است که قلب انسان را می‌پوشاند. سپس می‌گوید: اگر می‌توانید، برخیزید و به زندگی من پایان دهید
______________________________
(1). یونس/ 71.
ص: 467
و لحظه‌ای مرا مهلت ندهید: «ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ.» نوح فرستاده بزرگ پروردگار با قاطعیتی که ویژه پیامبران اولو العزم است، در نهایت شجاعت و شهامت با نفرات کم و محدودی که داشت، مقابل دشمنان نیرومند و سرسخت ایستادگی می‌کند و قدرت آنها را به باد مسخره می‌گیرد، و بی‌اعتنایی خویش را به نقشه‌ها و افکار و بت‌های آنها نشان می‌دهد، و به این وسیله، یک ضربه محکم روانی بر افکارشان وارد می‌سازد. با توجّه به این‌که این آیات در مکّه نازل شده، در آن زمانی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیز در شرایطی مشابه نوح زندگی می‌کرد و مؤمنان در اقلیت بودند، قرآن می‌خواهد به پیامبر نیز همین دستور را بدهد که باید به قدرت دشمن اهمیت ندهد، بلکه با قاطعیت و شهامت پیش رود؛ چرا که تکیه‌گاهش خدا است و هیچ نیرویی تاب مقاومت در برابر قدرت او را ندارد. گرچه بعضی مفسران این تعبیر نوح یا شبیه آن را در تاریخ سایر انبیا، یک نوع اعجاز گرفته‌اند؛ چرا که آنها با نبودن امکانات ظاهری، دشمن را تهدید به شکست کرده و از پیروزی نهایی خود، خبر داده‌اند، و این جز از طریق اعجاز امکان‌پذیر نیست؛ ولی به هر حال این یک درس است برای همه رهبران اسلامی که در برابر انبوه دشمنان هرگز نهراسند، بلکه با اتکا و توکّل بر پروردگار و با قاطعیت هرچه بیشتر آنها را به میدان فرا خوانند و قدرتشان را تحقیر کنند که این، عامل مهمی برای تقویت روحی پیروان و شکست روحیه دشمنان خواهد بود. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، «2» ضمن ترجمه و تفسیر آن، به دو نکته به شرح زیر توجّه داده: نخست این‌که «ناصیه» در اصل، به معنای موی پیش سر می‌باشد، و از ماده «نصا» (بر وزن نصر)، به معنای اتصال و پیوستگی آمده است، و اخذ به ناصیه (گرفتن موی پیش سر)، کنایه از تسلّط قهر و غلبه بر چیزی است، و این‌که در جمله بالا خداوند می‌فرماید: هیچ جنبنده‌ای نیست مگر این‌که ما ناصیه او را می‌گیریم، اشاره به
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 8، ص 352- 350.
(2). هود/ 56.
ص: 468
قدرت قاهره او بر همه چیز است؛ به گونه‌ای که هیچ موجودی در برابر اراده او هیچ گونه تاب مقاومت ندارد؛ زیرا معمولا هنگامی که موی پیش سر انسان یا حیوانی را محکم بگیرند، قدرت مقاومت از او سلب می‌شود. این تعبیر، برای آن است که مستکبران مغرور، بت‌پرستان ازخودراضی و سلطه‌جویان ستمکار فکر نکنند اگر چند روزی میدان به آنها داده شده است، دلیل بر آن است که می‌توانند در برابر اراده پروردگار، کوچک‌ترین مقاومتی کنند. باشد که آنها به این واقعیت توجّه کنند و از مرکب غرور فرود آیند. دیگر این‌که: جمله «إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، از زیباترین تعبیرات درباره قدرت آمیخته با عدالت پروردگار است؛ چرا که قدرتمندان غالبا زورگو و ظالمند، امّا خداوند با قدرت بی‌انتهایش همواره بر صراط مستقیم عدالت و جاده صاف حکمت، نظم و حساب می‌باشد. این نکته را نیز از نظر نباید دور داشت که سخنان هود علیه السّلام در برابر مشرکان، بیان‌کننده این واقعیت است که هر قدر دشمنان لجوج بر لجاجت خود بیفزایند، رهبر قاطع باید بر استقامت خود بیفزاید. قوم هود او را سخت از بت‌ها ترساندند. او در مقابل، آنها را به نحو شدیدتری از قدرت قاهره خداوند بیم داد. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»، «2» تفسیر فرموده: امّا شعیب در پاسخ آنها که سخنانش را حمل بر سفاهت و دلیل بر بی‌خردی گرفته بودند، گفت: ای قوم من! (ای گروهی که شما از منید و من هم از شما، و آنچه را برای خود دوست می‌دارم، برای شما هم می‌خواهم)، هرگاه خداوند دلیل روشن، وحی و نبوّت به من داده باشد و علاوه بر این، روزی پاکیزه و مال به قدر نیاز به من ببخشد، آیا در این صورت، صحیح است که من مخالفت فرمان او کنم و یا نسبت به شما قصد و غرضی داشته باشم و خیرخواهتان
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 9، ص 139- 138.
(2). هود/ 88.
ص: 469
نباشم؟: «قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً.» باید توجّه داشت که جزای جمله شرطیه در آیه فوق، محذوف است و جزا چنین بوده است:
«أ فاعدل مع ذلک عما انا علیه من عبادته و تبلیغ دینه.» شعیب علیه السّلام با این جمله می‌خواهد بگوید، من در این کار تنها انگیزه معنوی، انسانی و تربیتی دارم؛ من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید، و همیشه انسان دشمن چیزی است که نمی‌داند. جالب توجّه این‌که: در این آیات، تعبیر «یا قَوْمِ»؛ ای قوم من، تکرار شده است؛ به خاطر این‌که عواطف آنها را برای پذیرش حق، بسیج کند و به آنها بفهماند که شما از من هستید و من هم از شما، خواه قوم در اینجا به معنای قبیله باشد و طایفه و فامیل، و خواه به معنای گروهی که او در میان آنها زندگی می‌کرد و جزء اجتماع آنها محسوب می‌شد. سپس این پیامبر بزرگ اضافه می‌کند، گمان مبرید که من می‌خواهم شما را از چیزی نهی کنم ولی خودم به سراغ آن بروم: «وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ.» به شما بگویم کم‌فروشی نکنید و تقلب و غش در معامله روا مدارید، امّا خودم با انجام این اعمال، ثروتی بیندوزم، و یا شما را از پرستش بت‌ها منع کنم، امّا خودم در برابر آنها سر تعظیم فرود آورم. نه، هرگز چنین نیست. از این جمله، چنین برمی‌آید که آنها شعیب را متهم می‌کردند که او قصد سودجویی برای شخص خودش را دارد، و لذا صریحا این موضوع را نفی می‌کند. سرانجام به آنها می‌گوید: من یک هدف بیشتر ندارم و آن، اصلاح شما و جامعه شماست تا آنجا که در قدرت دارم: «إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ.» این همان هدفی است که تمام پیامبران آن را تعقیب می‌کردند: اصلاح عقیده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط و نظامات اجتماعی، و برای رسیدن به این هدف، تنها از خدا توفیق می‌طلبم: «وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ» به همین دلیل برای انجام رسالت خود، و رسیدن به این هدف بزرگ، تنها بر او تکیه می‌کنم و در همه چیز به او بازمی‌گردم:
«عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ.» برای حلّ مشکلات با تکیه بر یاری او، تلاش می‌کنم و برای تحمّل شداید این راه، به او بازمی‌گردم. «1»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 9، ص 209- 208.
ص: 470
نیز فی قوله تعالی: «وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ»، «1» چنین تفسیر فرموده: سرانجام برادران یوسف پس از جلب موافقت پدر، برادر کوچک را با خود همراه کردند و برای دوّمین بار آماده حرکت به‌سوی مصر شدند. در اینجا، پدر نصیحت و سفارشی به آنها کرد: فرزندانم! شما از یک در وارد نشوید، بلکه از درهای مختلف وارد شوید: «وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ»، و اضافه کرد: من با این دستور نمی‌توانم حادثه‌ای را که از سوی خدا حتمی است، از شما برطرف سازم: «وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ»، ولی یک سلسله حوادث و پیشامدهای ناگوار است که قابل اجتناب می‌باشد و حکم حتمی الهی درباره آن صادر نشده، هدف من آن است که آنها از شما برطرف گردد، و این، امکان‌پذیر است، و در پایان گفت: حکم و فرمان، مخصوص خدا است: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ.» بر خدا توکّل کردم: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»، و همه متوکّلان باید بر او توکّل کنند، و از او استمداد بجویند و کار خود را به او واگذارند: «وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ.» بدون شک پایتخت مصر مانند هر شهر دیگر، دیوار و برج و بارو داشت و دروازه‌های متعدّد، امّا این‌که چرا یعقوب سفارش کرد، فرزندانش از یک دروازه وارد نشوند، بلکه تقسیم به گروه‌هایی شوند و هر گروهی از یک دروازه وارد شود؟ دلیل آن در آیه فوق ذکر نشده. گروهی از مفسران گفته‌اند:
علت آن دستور، این بوده که برادران یوسف هم از جمال کافی بهره‌مند بودند (گرچه یوسف نبودند، ولی بالاخره برادر یوسف بودند) و هم قامت‌های رشید داشتند، و پدر نگران بود که جمعیت یازده نفری که قیافه‌های آنها نشان می‌داد از یک کشور دیگر به مصر آمده‌اند، توجّه مردم را به خود جلب کند. او نمی‌خواست از این راه چشم‌زخمی به آنها برسد، و به دنبال این تفسیر، بحث مفصلی در میان مفسران در زمینه تاثیر چشم زدن درگرفته و شواهدی از روایات و تاریخ برای آن ذکر کرده‌اند که به خواست خدا در
______________________________
(1). یوسف/ 67.
ص: 471
ذیل آیه «وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ» (آیه 51 سوره ن و القلم)، از آن، بحث خواهیم کرد، و ثابت خواهیم نمود که قسمتی از این موضوع، حق است، و از نظر علمی نیز به وسیله سیاله مغناطیسی مخصوصی که از چشم بیرون می‌پرد، قابل توجیه می‌باشد، هرچند عوام الناس آن را با مقدار زیادی از خرافات آمیخته‌اند. علت دیگری که برای این دستور یعقوب علیه السّلام ذکر شده، این است که ممکن بود وارد شدن دست‌جمعی آنها به یک دروازه مصر و حرکت گروهی آنان، قیافه‌های جذاب و اندام درشت، حسد حسودان را برانگیزد و نسبت به آنها نزد دستگاه حکومت سعایت کنند و آنها را به عنوان جمعیت بیگانه که قصد خرابکاری دارند، مورد سوءظن قرار دهند.
لذا پدر به آنها دستور داد که از دروازه‌های مختلف وارد شوند تا جلب توجّه نکنند.
بعضی از مفسران (مراد عالم و خطیب بزرگوار مرحوم اشراقی قدّس سرّه است)، یک تفسیر ذوقی نیز برای آیه فوق گفته‌اند و آن، این‌که یعقوب می‌خواست یک دستور مهم اجتماعی به عنوان بدرقه راه، به فرزندان بدهد، و آن، این‌که: گمشده خود را از یک در نجویند، بلکه از هر دری وارد شوند؛ چرا که بسیار می‌شود انسان برای رسیدن به یک هدف، گاه تنها یک راه را انتخاب می‌کند و هنگامی که به بن‌بست کشید، مأیوس شده، به کنار می‌رود، امّا اگر به این حقیقت توجّه داشته باشد که گمشده‌ها معمولا یک راه ندارند و از طرق مختلف به جستجوی آن برخیزد، غالبا پیروز می‌شود. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ»، «2» زیر عنوان: «هر کار کنی، این لجوجان ایمان نمی‌آورند»، چنین تفسیر کرده است که: بار دیگر در این آیات به بحث نبوّت بازمی‌گردیم. آیا فوق، قسمت دیگری از گفتگوهای مشرکان و پاسخ آنها را در زمینه نبوّت بازگو می‌کند. نخست می‌گوید:
همان گونه که پیامبران پیشین را برای هدایت اقوام گذشته فرستادیم، تو را نیز به میان
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 10، ص 31- 29.
(2). رعد/ 30.
ص: 472
امتی فرستادیم که قبل از آنها امت‌های دیگری آمدند و رفتند: «کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ»، و هدف این بود که آنچه را بر تو وحی کرده‌ایم، بر آنها بخوانی:
«لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ»، درحالی‌که آنها به «رحمان» کفر می‌ورزند (به خداوندی که رحمتش همگان را دربر گرفته و فیض گسترده و عامش کافر و مؤمن، و گبر و ترسا را شامل شده است): «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ.» بگو، اگر نمی‌دانید رحمان، آن، خداوندی که فیض و رحمتش عام است، پروردگار من است: «قُلْ هُوَ رَبِّی.» هیچ معبودی جز او نیست. من بر او توکّل کردم، و بازگشتم به‌سوی اوست: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ.»
و زیر عنوان: «چرا روی کلمه رحمان تکیه شده است»، به شرح زیر تفسیر فرموده:
آیات فوق و شأن نزولی که درباره آن ذکر شده، نشان می‌دهد که کفار قریش توصیف خداوند را به رحمان نمی‌پسندیدند، و چون چنین چیزی در میان آنها معمول نبود، آن را به باد استهزا گرفتند، درحالی‌که آیات فوق تأکید و اصرار بر آن دارد؛ چرا که لطف خاصی در این کلمه نهفته است؛ زیرا می‌دانیم صفت رحمانیت خداوند، اشاره به لطف عام اوست که دوست و دشمن را فرامی‌گیرد و مؤمن و کافر مشمول آن است، در برابر صفت رحیمیت که اشاره به رحمت خاصّ ایزدی در مورد بندگان صالح و مؤمنان است؛ یعنی شما چگونه به خدایی که منبع لطف و کرم است و حتّی دشمنان خویش را مشمول لطف و رحمتش قرار می‌دهد، ایمان نمی‌آورید؟ این نهایت نادانی شما است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»، «2» تفسیر فرموده: در هر چیز اختلاف کنید، داوری و حکمش با خدا است، و تنها اوست که می‌تواند به اختلافات شما پایان دهد: «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ.» آری، یکی از شؤون ولایت، آن است که بتواند به اختلافات کسانی که تحت ولایت او هستند، با داوری صحیح پایان دهد. آیا بت‌ها و شیاطینی که
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 10، ص 224- 220.
(2). شوری/ 10.
ص: 473
معبود واقع شده‌اند، توانایی بر چنین کاری دارند؟ یا این کار مخصوص خداوندی است که هم حکیم و آگاه به طرق حلّ هرگونه اختلاف است، و هم قادر است حکم و داوری خود را اجرا کند. پس خداوند عزیز و حکیم، باید حاکم باشد نه غیر او. گرچه بعضی از مفسران خواسته‌اند، مفهوم «مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ»، را محدود به اختلاف در تأویل آیات متشابه یا فقط مخاصمات و اختلافات حقوقی بدانند، ولی مفهوم آیه، گسترده است و هرگونه اختلافی، چه در معارف الهی و عقاید، و چه در احکام تشریعی، و چه در مسایل حقوقی و قضایی و یا غیر آن، در میان انسان‌ها روی دهد، به حکم آنکه معلوماتشان محدود و ناچیز است، باید از چشمه فیض علم حق و از طریق وحی برطرف گردد. بعد از ذکر این دلایل مختلف بر انحصار مقام ولایت در ذات پاک خداوند، از قول پیامبرش می‌گوید: این است خداوند، پروردگار من، با این اوصاف کمالیه: «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی.»
درباره جمله مذکور، اولا: در پاورقی چنین گفته: در آغاز این جمله، کلمه «قل» مقدر است؛ بنابراین، تنها این جمله و ما بعد آن است که از زبان پیامبر ادا می‌شود، اما جمله «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ»، ادامه بیانات پروردگار است و آنها که غیر این را انتخاب کرده‌اند، ظاهرا راه درستی را نپیموده‌اند، و ثانیا به نقل از تفسیر المیزان، ج 18، ص 23، چنین می‌فرماید که: قابل توجه این‌که جمله «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی»، اشاره به ربوبیت مطلقه خداوند؛ یعنی مالکیت توأم با تدبیر، می‌کند و می‌دانیم ربوبیت دارای دو شاخه است؛ شاخه تکوینی که به اداره نظام آفرینش بازمی‌گردد، و شاخه تشریعی که بیانگر احکام و وضع قوانین و ارشاد و مردم وسیله سفیران الهی است، و بر این اساس، به دنبال آن، دو مسأله «توکّل» و «انابه» مطرح شده است که اوّلی، واگذاری امور خویش در نظام تکوین به خداست، و دوّمی، بازگشت در امور تشریعی به اوست. به همین دلیل من او را ولیّ و یاور خود برگزیده‌ام؛ بر او توکّل کردم و به‌سوی او در مشکلات و گرفتاری‌ها و لغزش‌ها بازمی‌گردم: «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ.» «1»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 20، ص 365- 364.
ص: 474

4. توکّل در تفاسیر روایی‌

مرحوم سید هاشم بحرانی قدّس سرّه در تفسیر برهان، زیر عنوان: «باب معنی التوکّل»، حدیثی را به روایت ابن بابویه، از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در صفحه 493 نقل نموده است. اصل این حدیث و ترجمه آن در فصل تفویض این کتاب در حدیث شماره 5 آورده شده است. در بخشی از آن درباره معنای توکّل بر خدای آمده است: «فقلت: و ما التوکّل علی اللّه؟ فقال: العلم ان المخلوق لا یضر و لا ینفع و لا یعطی و لا یمنع و استعمال الیأس من الخلق. فاذا کان العبد کذلک، لا یعمل لاحد سوی اللّه و لم یرج و لم یخف سوی اللّه، و لم یطمع فی احد سوی اللّه، فهذا التّوکّل.»:
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله می‌فرماید: گفتم: توکّل بر خدای تعالی چیست؟ جبرئیل علیه السّلام گفت: علم به این‌که مخلوق نه ضرر و نه نفعی، و نه بخشش و نه ممانعتی، نمی‌تواند داشته باشد و ناامیدی و یأس از خلق. پس چون بنده‌ای این‌چنین باشد، برای احدی به‌جز خدای تعالی کار نمی‌کند، و از کسی به‌جز خدای تعالی امید و ترسی ندارد، و از احدی به‌جز خدای تعالی توقّع بی‌حد و حرص در خواهش ندارد. پس این است توکّل بر خدای تعالی.

5. تدبّر در آیات توکّل‌

اشاره

قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «1»
در بررسی لغوی و تفسیری دانستیم که توکّل به خدا، معنا و مفهومش عبارت است از: اعتماد و اطمینان داشتن به خدای تعالی و امور خود را به او واگذاردن به عنوان سبب حقیقی با عنایت به این‌که برای وصول به خواسته، به عنوان سبب ظاهری، باید تلاش و کوشش نماید، و به عبارت دیگر، توکّل به خدا، دارای روحی است و جسمی؛ روح آن، واگذاردن امور به خدای تعالی است، و جسم آن، تلاش و کوشش فرد می‌باشد برای انجام خواسته. لذا خواسته در نفس ظهور کرده و جسم در وصول به آن تلاش می‌نماید، امّا آن ظهور و این تلاش، از امیدواری و اعتماد به خدا و تفویض امر به
______________________________
(1). ص/ 29.
ص: 475
خدای متعال، قوت و نیرو می‌گیرد. حال برای بررسی اشخاصی که متوکّلین به خدای تعالی هستند، با استعانت از امدادها و الطاف خاصّ خدای سبحان در آیات توکّل به تدبّر می‌پردازیم.

پیامبران الهی و مؤمنین در امورشان به خدای تعالی توکّل می‌کنند

الف- پیامبران الهی در امورشان به خدای تعالی توکّل می‌کنند

1. الف- پیامبر اسلام حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله در برابر اعراض کافران‌
از پذیرش نبوت او و از قبول دعوتش، به خدای تعالی توکّل می‌کند: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.» «1»

2. الف- حضرت نوح علیه السّلام قوم خودش را دعوت به توحید اللّه می‌کرد.
این دعوت برای آن کافران گران بود؛ زیرا هم او را تکذیب می‌کردند و هم دعوتش را اجابت نمی‌نمودند. در مقابل جمعیت انبوه آن کافران که او را به کشتن هم تهدید می‌کردند، نوح علیه السّلام به خدای تعالی توکّل می‌کند: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ.» «2»

3. الف- حضرت هود علیه السّلام در بیزاری جستن از الهه‌های مشرکان‌
و دعوت آنان به کید و حیله‌ای که می‌توانند علیه او انجام دهند، به خدای تعالی که پروردگار عالمیان است و قدرت قاهره او، بر هر چیزی احاطه دارد، و بر راه حق و عدل است، توکّل می‌کند:
«إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ. مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ. إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ؛ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.» «3»
______________________________
(1). توبه/ 129.
(2). یونس/ 71.
(3). هود/ 56- 54.
ص: 476

4. الف- [علت توفیق حضرت شعیب در اوامر و نواهی الهی
حضرت شعیب علیه السّلام توفیق خود را در اطاعت از اوامر و نواهی الهی از جانب خدای متعال دانسته و به همین سبب، با رضایت به تدبیر الهی، برای موفقیت امر خود در اصلاح دین و دنیای قومش و برای تحمّل اتهامات و تنش‌های روحی‌ای که قومش به او وارد می‌کردند، به خدای تعالی توکّل می‌کند: «قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ.» «1»

5. الف- [علت رفع حوادث از فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام
حضرت یعقوب علیه السّلام هر چیزی را درباره فرزندانش، نیازمند به خدای تعالی دیده و رفع حوادث و هرگونه پیشامدی را در مورد آنان، منحصر به اقتضای حکم الهی می‌داند، و به همین سبب، امورش را به خدای تعالی واگذار کرده و بر او توکّل می‌نماید:
«وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ.» «2»

6. الف- [سخن حق تعالی در مورد کسانی که نسبت به گستردگی رحمتش کافرند خطاب به پیامبر اسلام
خدای تعالی: به پیامبرش، حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله، امر فرموده: به آنان که به نام مبارک رحمان، یکی از اسمای مبارک اللّه که گستردگی رحمت و لطف عامش فراگیر است، کافرند، بگوید: او پروردگار و تدبیرکننده امر من است. هیچ الهی و معبودی سوای او نیست. در تدبیرش، به او اعتماد دارم، و امورم را به او واگذار نموده و بر او توکّل می‌کنم، و بازگشت و پشیمانی بر خطاهای گذشته با عزم در ترک بازگشت به مثل آنها، به‌سوی اوست: «کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ.» «3»

7. الف- [توکل به خدا در اموری که حکم آن را نمیدانید از زبان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
پیامبر اسلام حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله فرمود: و آنچه از امور دین و دنیایتان، در آن اختلاف نمودید، حکم آن را به خدای تعالی واگذار کنید. آن خدای تعالی، «اللّه»، پروردگار من و تدبیرکننده امر من است. به او اعتماد و اطمینان داشته، بر او توکّل
______________________________
(1). هود/ 88.
(2). یوسف/ 67.
(3). رعد/ 30.
ص: 477
می‌نمایم و در امورم به‌سوی او برگشت می‌کنم: «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ.» «1»

ب- مؤمنین در امورشان به خدای تعالی توکّل می‌کنند

اشاره
خدای تعالی به مؤمنان یاری و نصرت می‌دهد، و بر مؤمنان ولایت دارد، و شیطان، مؤمنان را محزون و غمگین می‌کند. پس باید مؤمنان بر خدای تعالی توکّل نمایند.
شیطان بر مؤمنانی که بر پروردگارشان توکّل می‌کنند، تسلّطی ندارد، و آنچه نزد خدای تعالی بهتر و پاینده‌تر است، برای مؤمنانی است که بر پروردگارشان توکّل می‌کنند، و اصولا شرط مؤمن بودن، توکّل نمودن بر خدای تعالی است:

1. ب- اگر خدای تعالی شما را یاری کند، هیچ‌کس غلبه‌ای بر شما نخواهد داشت،
و اگر از نصرت نمودن به شما، دست بردارد، چه کسی بعد از خدای تعالی شما را نصرت و یاری می‌کند؟ پس مؤمنان، باید بر خدای تعالی توکّل کنند: «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.» «2»

2. ب- او خدای تعالی مولای ماست و بر ما ولایت دارد،
و باید مؤمنان بر خدای تعالی توکّل کنند، و خدای تعالی بر مؤمنین ولایت دارد و آنان را از تاریکی‌ها خارج، و به‌سوی نور هدایت می‌کند: «هُوَ مَوْلانا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»، «3» «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ.» «4»

3. ب- البتّه، نجوا کردن و سخنان در گوشی گفتن، از ناحیه شیطان است.
برای این‌که مؤمنان را محزون و غمگین گرداند، اما بدون اذن خدای تعالی، به آنان ضرری نمی‌رسد. پس مؤمنان باید بر خدای متعال توکّل نمایند: «إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیْسَ بِضارِّهِمْ شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.» «5»

4. ب- مسلما، شیطان بر مؤمنانی که بر پروردگارشان توکّل می‌کنند، سلطه‌ای ندارد:
______________________________
(1). شوری/ 10.
(2). آل عمران/ 160.
(3). توبه/ 51.
(4). بقره/ 257.
(5). مجادله/ 10.
ص: 478
«فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ. إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ.» «1»

5. ب- و آنچه نزد خدای تعالی بهتر و پایدارتر است،
برای کسانی است که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ.» «2»

6. ب- و اگر مؤمن بودید، بر خدای تعالی توکّل می‌کردید:
«وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.» «3»

کلمات قصار پیرامون توکّل‌

در غرر الحکم و درر الکلم در «باب توکّل» سخنانی به اقتصار از مولی الموحدین، امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب علیه السّلام بیان شده که در اینجا به نقل برخی از آنها می‌پردازیم:
1. «التّوکّل من قوّة الیقین»: توکّل بر خدا از قوّت یقین است.
2. «التّوکّل التّبرّی من الحول و القوّة و انتظار ما یأتی به القدر.»: توکّل بیزاری جستن از حول و قوه، و چشم به راه بودن آن چیزی است که تقدیر الهی به ارمغان آورد.
3. «اصل قوّة القلب، التّوکّل علی اللّه.»: اساس قوّت قلب، توکّل بر خدای عزّ و جلّ است.
4. «إنّ حسن التّوکّل لمن صدق الإیمان.»: البتّه، خوبی توکّل، برخاسته از صدق و راستی یقین داشتن است.
5. «التّوکّل خیر عماد.»: توکّل و اعتماد به خدا، بهترین ستون است.
6. «التّوکّل حصن الحکمة.»: توکّل، دیوار حکمت است.
7. «التّوکّل بضاعة.»: توکّل بر خدا سرمایه است.
8. «التّوکّل أفضل عمل.»: توکّل و واگذار کردن امور به خدا و بر او اعتماد نمودن، برترین عمل است.
______________________________
(1). نحل/ 99- 98.
(2). شوری/ 36.
(3). مائده/ 23.
ص: 479
9. «بحسن التّوکّل یستدّل علی حسن الإیقان.»: به خوب توکّل داشتن، بر خوب یقین داشتن استدلال می‌شود.
10. «توکّل علی اللّه سبحانه؛ فانّه قد تکفّل بکفایة المتوکّلین علیه.»: بر خدای سبحان توکّل و اعتماد کن که البتّه او، متکفّل کارگزاری کسانی است که بر او توکّل می‌کنند.
11. «فی التّوکّل حقیقة الإیقان.»: در توکّل و اعتماد به خدای عزّ و جلّ، حقیقت یقین داشتن است.
12. «من توکّل، کفی.»: هرکسی بر خدای عزّ و جلّ توکّل و اعتماد کند، به کفایت رسد.
13. «من توکّل علی اللّه، کفاه.»: هرکه بر خدای تعالی توکّل نماید، خداوند او را کفایت کند.
14. «لا تجعلنّ لنفسک توکّلا الّا علی اللّه، و لا یکن لک رجاء إلّا اللّه.»: هرگز برای نفس خود، توکّلی قرار مده مگر بر خدا، و برای تو امیدی به‌جز خدا نباشد.
15. «لیس لمتوکّل عناء.»: برای توکّل‌کننده به خدا رنجی نیست (زیرا کارهایش را به خدا واگذار می‌کند).
16. «من توکّل علی اللّه، غنی عن عباده.»: هرکه بر خدا توکّل نماید، از بندگانش بی‌نیاز خواهد بود.
17. «من توکّل علی اللّه کفی و استغنی.»: هرکه بر خدا توکّل نماید، کفایت شده و بی‌نیاز گردد.
18. «من توکّل علی اللّه، تسهّلت له الصّعاب.»: هرکه بر خدا توکّل نماید، سختی‌ها برایش سهل و آسان گردد.
19. «حسن توکّل العبد علی اللّه، علی قدر ثقته به.»: خوبی توکّل بنده بر خدای تعالی، به اندازه اعتمادش به او تعالی است.
20. «من توکّل علی اللّه، ذلّت له الصّعاب، و تسهّلت له الأسباب و تبوّء الخفض و الکرامة.»:
هرکه بر خدا توکّل کند، مشکلات و سختی‌ها برای او ملایم گردد و اسباب برایش سهل و آسان شود و در وسعت و کرامت فرود آید.
ص: 480
پروردگارا! با علم به این‌که توکّل، قطع امید از خلق و یأس از آنان و امید و اعتماد به توست، ما بر تو توکّل می‌کنیم و توفیق‌مان را در سعادت دنیا و حسن عاقبت و آمرزش امر آخرت، از تو می‌خواهیم که: «و ما توفیقی إلّا باللّه علیه توکّلت و إلیه أنیب.»