فصل هفدهم حسن سلوک
اشاره
برای بیان حسن سلوک، یازده آیه از ده سوره قرآن را که در آن کلمه «أحسن» و غالبا به صورت مضاف آمده است را از بین 34 آیه در 20 سوره قرآن انتخاب، و برای تبیین حسن سلوک به معنای رفتار نیکو، به بررسی آنها میپردازیم. بنابراین، در ابتدا آیات را به ترتیب مصحفی آن، تنظیم، و بعد از آن، درباره آن از لحاظ لغوی تحقیق میکنیم.
سپس از کتب تفسیری علمای شیعه و اهل تسنن، از عهد شیخ طایفه، علی بن حسن طوسی، تا عصر حاضر، و کتب تفسیر روایی شیعه و سنی، آیات آن را بررسی مینمایم و در مرحله آخر، با عنایات خاصه خدای رحمان به تدبّر در آن آیات میپردازیم.
1. تنظیم آیات احسن به ترتیب مصحفی آن
1. صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ. «1»
2. وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً. «2»
3. وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا. «3»
______________________________
(1). بقره/ 138: مدنی.
(2). نساء/ 86: مدنی.
(3). همان/ 125: مدنی.
ص: 538
4. أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ. «1»
5. وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ. «2»
6. ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ. «3»
7. وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا. «4»
8. ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ. «5»
9. وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ. «6»
10. أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ فِی أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ. «7»
11. الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ. «8»
2. در معنای احسن
راغب در مفردات فرموده: حسن سلوک، عبارت است از هر چیز مسرتبخشی که مورد رغبت باشد، و قوله تعالی: «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛ یعنی از شبهه به دور است، و قوله تعالی: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»؛ یعنی کلمه نیکو، و قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»، اگر گفته شود حکم او نیکوست برای کسی که یقین دارد و برای کسی که یقین ندارد، برای چه این نیکویی به یقینداران مختص شده است؟ گفته خواهد شد: هدف، ظهور نیکویی آن و اطلاع یافتن بر آن است، و آن، برای
______________________________
(1). مائده/ 50: مدنی.
(2). انعام/ 152: مدنی.
(3). نحل/ 125: مکّی.
(4). اسراء/ 35: مکّی.
(5). مؤمنون/ 96: مکّی.
(6). فصّلت/ 33: مکّی.
(7). احقاف/ 16: مکّی.
(8). ملک/ 2: مکّی.
ص: 539
کسی که تزکیه شده و طیّب و پاک گردیده و بر حکمت خدای تعالی اطلاع یافته، ظاهر میشود، نه جاهلان. «1»
فخر الدین در مجمع البحرین فرموده: فی قوله تعالی: «وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛ یعنی بر نیکوییهایی که آنان انجام دادند، مسلما پاداش میدهیم، و قوله: «وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ»؛ یعنی قرآن، به دلیل قوله: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ»، و گفتهاند: آن به جا آوردن مأمور به و ترک منهی عنه است، و قوله: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»، مراد از «عباد» کسانی هستند که متواضع بوده و اهل توبه و انابهاند، و مراد آنها هستند که در تمییز بین حسن و احسن در دین نقّادی میکنند، و در روایت ابی بصیر از یکی از صادقین علیهما السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ الی آخر الایة»، آمده است که فرمود: آنان مسلمانان آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله هستند که چون حدیثی را بشنوند، به همان نحوی که آن را شنیدهاند، ادا میکنند؛ نه چیزی بر آن میافزایند و نه چیزی از آن کم مینمایند، و قوله: «فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها»؛ یعنی در آن چیزی که آن حسن و احسن است، مانند: قصاص کردن و عفو کردن، پیروز شدن و صبر و استقامت ورزیدن، پس آنان را امر به آن چیزی کن که آن، داخل در نیکویی بوده، و در ثواب بیشتر است، مانند: قوله: «وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ»، و گفتهاند:
پند و نصیحت بگیرند به آنچه واجب یا مستحب است؛ زیرا آن، بهتر از مباح است، و قوله: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» را فرمود: «یعنی بالقرآن.» «2»
و در فرهنگ عمید فرموده: احسن (به فتح همزه و سین)، به معنای خوبتر، نیکوتر، بهتر. «3»
______________________________
(1). مفردات، ص 118.
(2). مجمع البحرین، ص 503.
(3). فرهنگ عمید، ص 93.
ص: 540
3. احسن در تفاسیر
شیخ طایفه، علی بن حسن طوسی رحمه اللّه فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»، «1» فرموده: یعنی چه کسی از لحاظ فطرت، نیکوتر از خدای تعالی است؟ «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»، «3» فرموده: احسن در اینجا صفت غیر منصرف است؛ چون بر وزن افعل است، و معنای آن، «حیوا بتحیة احسن منها» است. معنای تحیّت در اینجا، سلام است؛ به این معنا که چون یکی از مسلمانان به تو سلام نمود، تو به بهتر از آن بر او سلام کن، یا مثل آنچه بدان بر تو سلام نموده است، سلام را بر او برگردان. بنابراین وقتی به تو بگوید: «السّلام علیک»، پس تو در جواب بگو: «علیک السّلام و رحمة اللّه»، یا مثل آنچه بدان بر تو سلام نمود، به او بگو، و بعضی گفتهاند: برای اهل اسلام به سلامی بهتر پاسخ بدهید؛ زیرا از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت است که فرمود: «اذا سلم علیکم اهل الکتاب، فقولوا: و علیکم.»: چون اهل کتاب بر شما سلام کنند، به آنان پاسخ دهید: «و علیکم»، و جماعتی از قدمای از مفسران فرمودهاند:
سلام نمودن مستحب، و پاسخ دادن به آن واجب است؛ زیرا قوله: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»، امری است که اقتضای ایجاب میکند. «4»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا»، «5» فرموده: خدای تعالی در این آیه که به صورت استفهام بوده و مراد از آن، تقریر است، برای اسلام فضل نسبت به سایر ملل را قضاوت نموده است، و مراد از «وجه» در اینجا، نفس او و ذاتش است، و معنای آن این است که چه کسی در طریق، مستقیمتر و در راه، هدایت شدهتر از کسی است که نفس و ذاتش را در اطاعت خدای تعالی و تصدیق نسبت به پیامبرش تسلیم او نموده است، و این در حالی است که او آنچه را خدای متعال به آن امر نموده و ابراهیم علیه السّلام بر
______________________________
(1). بقره/ 138.
(2). تبیان، ج 1، ص 485.
(3). نساء/ 86.
(4). تبیان، ج 1، ص 485.
(5). نساء/ 125.
ص: 541
آن بود؛ چنانکه پیامبر بعد از خود را به آن امر نمود و به آنان سفارش کرد، به اقرار به توحید و به عدل او و به تنزیهاش از آنچه سزاوارش نیست، انجامدهنده است به فعل نیکو، درحالیکه ابراهیم علیه السّلام حنیف بود؛ یعنی متمایل به اسلام بود، و به دین پروردگارش نسبت به یهودیت و نصرانیت، عادل بود، و از دین یهود و نصاری که هریک از آنها در درونشان دچار تناقضاند، عدول داشت، و در این طریق، مستقیم و استوار بود. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ»، از باب کنایه است، و در معنای آن، دو قول است، و یک قول آن، بدین معناست: آیا حکم زمان جاهلیت را؛ یعنی دوران پرستش بتها را، طلب میکنید که در آن فقرا محکوم و ملزم به اجرای حکم بودند و اقویا و اغنیا در اجرای حکم، مورد مؤاخذه واقع نمیشدند؟ و قوله: «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»، «حکما»، منصوب بر تمییز است؛ یعنی از نظر فصل بین حق و باطل بدون جانبداری و بدون رعایت خویشاوندی، و معنای آن چنین است:
و چه کسی افضل و برتر است از خدای متعال در حکم نمودن و تمییز بین حق و باطل بدون جانبداری و بدون رعایت خویشاوندی، برای گروهی که به خدای تعالی و به حکم او یقین دارند. «2»
فی قوله تعالی: «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، «3» فرموده: مراد از قرب، تصرف در آن است، و در معنای قوله: «إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، سه قول است؛ یکی، حفظ نمودن مال است برای یتیم تا او بزرگ شود، پس از آنکه بزرگ شد، مال را به او تسلیم کنند. قول دیگر، این است که آن را در جهت تجارت صرف کنند تا برای آن یتیم بهره و سودی داشته باشد، و قول سوم، آنکه برای مال آن یتیم، قیّم شناختهشده نیکوکاری را بگیرند که بدون کسوه و مخارج (در حفظ آن مال و در افزودن بر آن) تلاش کند. «4»
______________________________
(1). تبیان، ج 3، ص 339.
(2). تبیان، ج 3، ص 542.
(3). انعام/ 153.
(4). تبیان، ج 4، ص 318.
ص: 542
نیز فی قوله تعالی: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، «1» فرموده: «الحکمة»، عبارت است از معرفت به مراتب افعال در حسن و قبح، و صلاح و فساد. فرق بین حکمت و عقل در این است که عاقل گرهزننده است چیزی را که مانع فساد گردد، و حکیم، عارف است به چیزی که مانع فساد شود، و حکمت، مشترک است بین معرفت و عقل مستقیم، و قوله: «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»، معنای وعظ، منصرف نمودن از قبیح است بر وجهی که به ترک آن رغبت حاصل کند و در انجام آن، پارسایی نماید، و گفتهاند: «الحکمة»، نبوّت است و «الموعظة»، قرآن. قوله: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، جدال، عبارت است از برتابانیدن خصم از راه و روشی که دارد، به طریق دلیل و برهان با آنچه بهترین است و در آن، نرمی رفاقت، سنگینی و آرامش است با نصرت و یاری حق با حجّت و برهان. «2»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا»، «3» فرموده: یعنی از لحاظ عاقبت و آن چیزی که کار به آن بازگشت میکند، نیکوتر است. «4»
نیز فی قوله تعالی: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ»، «5» فرموده: خدای تعالی به پیامبرش امر فرمود به اینکه آن بدی را که از ناحیه کفار نسبت به او اسائه میشود، به نیکوتر از آن دفع کن، و معنای آن، این است که: آنان وقتی قول زشتی را که مبتنی بر شرک است، یادآوری کردند، تو در برابر آنان حجّت اقامه کن و موعظهای را بیان بفرما، تا آنان را از راه غیر حق به جانب حق منصرف کنی و با بیان لطیف آنان را بهسوی حق ترغیب نمایی، نظیر این قول: این مطلب جایز نیست، این سخن اشتباه است، این بیان از نیکو بودن انحراف دارد، و بهتر از همه، این است که آنان را با دلیل و موعظه، به حقیقت برسانی، و مفسّری گفته است: «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛ یعنی چشمپوشی کردن و گذشت کردن، و نیز گفتهاند: آن، خطاب است به پیامبر، و مراد از آن، امّت هستند، و معنای آن این است که: کارهای زشت و ناپسند را با یادآوری کارهای نیک آنها دفع کن. «6»
______________________________
(1). نحل/ 125.
(2). تبیان، ج 6، ص 440.
(3). اسراء/ 35.
(4). تبیان، ج 6، ص 477.
(5). مؤمنون/ 95.
(6). تبیان، ج 7، ص 347.
ص: 543
همینطور فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»، «1» فرموده: صورت آیه، صورت استفهام است، و در معنا، نفی است و تقدیر آن: «و لیس احد احسن قولا ممن دعا الی طاعة اللّه و اضاف الی ذلک ان یعمل الاعمال الصالحات و یقول مع ذلک: اننی من المسلمین، الذین استسلموا لامر اللّه و انقادوا الی طاعته» است؛ یعنی: و هیچکس از لحاظ قول و گفته، نیکوتر نیست از کسی که دعوت به اطاعت خدای تعالی کند، و علاوه بر آن، اعمال صالحهای را انجام دهد، و با اینهمه میگوید: من از مسلمانانی هستم که تسلیم امر خدای تعالی و مطیع طاعت او میباشند. «2»
نیز فی قوله تعالی: «أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا»، «3» فرموده: یعنی آنان که از تابعین مسلمین هستند، و آنچه را که ما به آنان سفارش کردیم، انجام دادند، کسانی هستند که خدای تعالی
طاعات را از آنان قبول میکند، و قوله: «أَحْسَنَ ما عَمِلُوا»؛ یعنی آنچه را بدان، استحقاق پاداش دارند، از واجبات و مستحبات، از آنان قبول میکند؛ زیرا مباحات اگرچه نیکو هستند، نه به قبول توصیف میشوند، و نه استحقاق پاداش را در پی دارند. «4»
همچنین فی قوله تعالی: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، «5» فرموده: خدای تعالی، نفس خود را توصیف میکند، پس میفرماید: او تعالی کسی است که مرگ را خلق کرد تا با استقامت و صبر کردن بر آن، عبادت گردد، و حیات را آفرید تا با شکر نمودن بر آن، عبادت گردد، و قوله: «لِیَبْلُوَکُمْ»؛ یعنی تا با شما معامله کند معامله آزمایشگر را به وسیله امر کردن و نهی کردن، پس به هر عملکنندهای به اندازه عملی که انجام داده، پاداش میدهد، و «ابتلاء» به معنای آزمایش کردن است.
______________________________
(1). فصّلت/ 33.
(2). تبیان، ج 9، ص 123- مجمع البیان، ج 9، ص 13.
(3). احقاف/ 16.
(4). تبیان، ج 9، ص 275- مجمع البیان، ج 9، ص 87.
(5). ملک/ 2.
ص: 544
فرّاء و زجّاج که دو نفر از مفسرین هستند، گفتهاند: در کلام اضمار هست، و تقدیر آن چنین است: «لیبلوکم فیعلم احسن عملا.»: قدیم تعالی، اگرچه عالم به اشیاست قبل از ایجاد آنها، امّا خلق را آزمایش میکند به نوع آزمایشی تا نسبت به آنان علم و آگاهی پیدا کند تا بر فعلشان برحسب کاری که انجام دادهاند، جزا دهد، و چون پاداش، کیفر، گرامی داشتن و به جلال و شکوه رساندن، پسندیده نیست، مگر بعد از وجود طاعت و معصیت، ناچار است از اینکه تکلیفی، امر و نهیای، در کار باشد، و لذا بر این اساس است که آزمایش نمودن، بهطور مجاز بر آن جاری گردد. «1»
شیخ ابی علی، فضل بن حسن طبرسی رحمه اللّه در مجمع البیان فی قوله تعالی: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»، «2» فرموده: «صِبْغَةَ اللَّهِ»؛ یعنی دین خدای تعالی را پیروی کنید، و این، قول ابن عباس و بعضی دیگر از مفسرین است، و نزدیک به این قول از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: مقصود از آن، «اسلام» است، و در معنای آن گفتهاند: شریعت خدای تعالی که در آن ختنه کردن معمول میباشد، و نیز گفته شده:
یعنی: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»، و قوله: «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»؛ یعنی برای هیچکس، نیکوتر از دین خدای تعالی نیست، و در لفظ استفهام است و در معنا انکار. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»، «4» فرموده: خدای تعالی مسلمین را امر نمود به ردّ سلام بر مسلمان، به بهتر از سلامی که گفته شده، اگر مؤمن باشد؛ و گرنه باید در جواب بگوید: «و علیکم» و بر آن چیزی نیفزاید، و لذا قول خداوند: «بِأَحْسَنَ مِنْها»، خاصّ مسلمین است، و قوله: «أَوْ رُدُّوها»، برای اهل کتاب است، و بنابر قول ابن عباس، پس چون مسلمان بگوید: «السّلام علیکم»، پس در جواب بگو: «و علیکم السّلام و رحمة اللّه»، و چون بگوید: «السّلام علیکم و رحمة اللّه»، پس در
______________________________
(1). تبیان، ج 10، ص 58.
(2). بقره/ 138.
(3). مجمع البیان، ج 1، ص 219.
(4). نساء/ 86.
ص: 545
جواب بگو: «و علیکم السّلام و رحمة اللّه و برکاته.» پس در حقیقت، به او سلام گفتهای «بِأَحْسَنَ مِنْها»، و این، منتهای سلام است، و گفتهاند: قوله: «أَوْ رُدُّوها»، خاصّ مسلمین است. این گروه از مفسران گویند: چون مسلمان بر تو سلام کند، به احسن از سلامی که بر تو نموده، او را پاسخ بده، یا به مثل آنچه با آن بر تو سلام گفته، جواب گو، و این، قویترین قول است بنابر آنچه از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود: «اذا سلم علیکم اهل الکتاب، فقولوا: و علیکم.»؛ یعنی چون اهل کتاب بر شما سلام کنند، پس در جواب آنان بگویید: «و علیکم.» «1»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا»، «2» فرموده: قوله: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً»، به صورت استفهام بوده و مراد از آن، تقریر است، و معنای آن این است که: چه کسی از لحاظ طریق، مستقیمتر، و از جهت راه، هدایت شدهتر است؛ یعنی هیچکس از لحاظ اعتقاد نیکوتر نیست، «مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ»؛ یعنی از کسی که تسلیم کند خودش و نفسش را به خدای تعالی، (مراد از «وَجْهَهُ» در اینجا، ذات و نفس او میباشد)، و معنای آن این است: مطیع خدای سبحان باشد، به طاعت او و پیامبرش و به تصدیق او، و گفتهاند:
اعمالش را برای خدای تعالی خالص گرداند. «وَ هُوَ مُحْسِنٌ»؛ یعنی انجامدهنده کار نیک باشد؛ همان گونه که خدای تعالی به آن امر نموده، و گفتهاند: معنای «وَ هُوَ مُحْسِنٌ»، در جمیع اقوال و افعال است. «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ»؛ یعنی اقتدا کند به دین، سیرت و طریقت ابراهیم علیه السّلام؛ آن چنانکه او بر آن بود و آن را به فرزندان بعد از خودش امر و سفارش نمود، از اقرار به توحید و به عدل خدای متعال و تنزیه او تعالی از آنچه سزاوارش نیست، و از آن جمله است، نماز بهسوی کعبه، طواف آن و سایر مناسک.
«حَنِیفاً»؛ یعنی با استقامت، بر روش و طریق او باشد. «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا»، به نوعی محبّت که هیچ خلل و رخنهای در دوستی او نباشد به جهت کمال دوستیاش، و
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 3، ص 85.
(2). نساء/ 125.
ص: 546
مراد از: «خلّته اللّه»، این است که او دوست دوستان خدا و دشمن دشمنان خداست، و مراد از: «خلة اللّه تعالی له»، یاری خدای تعالی است به او نسبت به هرکسی که اراده سوئی به او کند؛ همچنان که ابراهیم علیه السّلام را از آتش نمرود نجات داد و آن را بر او، «بَرْداً وَ سَلاماً» قرار داد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»، «2» فرموده: فی قوله: «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ»، بعضی مفسرین گفتهاند: مراد از آن، یهود هستند؛ زیرا آنان حکم را بر ضعفا واجب الاجراء و لازم میدانستند و چون حکمی بر اشراف و اغنیا واجب میشد، آنان را بر اجرای آن مؤاخذه نمیکردند، پس به آنان گفته شد: آیا حکم جاهلیت را که در آن، بتها را میپرستیدند، طلب میکنید، و حال آنکه شما اهل کتاب هستید. «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً»؛ یعنی هیچکس حکمش نیکوتر از حکم خدای تعالی نیست: «لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»؛ یعنی نزد آن گروهی که یقین دارند. «3»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، «4» فرموده: مراد از قرب، تصرف در آن است، و مال یتیم را اختصاص به ذکر نمود به جهت اینکه یتیم قادر نیست، نه از مال خودش دفاع کند، و نه از نفس خودش، و طمع دوختن به مال او از این بابت، شدید است، لذا نهی از تصرف در آن شده، اگرچه عدم تصرف غیر، در مال هرکسی واجب است، و قوله: «إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛ یعنی به خصلت یا طریقه نیکویی، و در معنای آن، سه قول است: یکی آنکه: با تجارت کردن با آن، به جهت سودی که میبرد، بر آن مال بیفزاید، و دوّم آنکه: قیّمی بر او بگیرند که خوردنش از آن مال، تنها به معروف باشد، بدون اینکه برای خرج لباس از آن مال بردارد، و سوّم اینکه:
از آن مال محافظت کنند تا او کبیر شود. «5»
فی قوله تعالی: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 3، ص 116.
(2). مائده/ 50.
(3). مجمع البیان، ج 3، ص 205.
(4). انعام/ 152.
(5). مجمع البیان، ج 4، ص 384.
ص: 547
أَحْسَنُ» «1» هم فرموده: یعنی به دین پروردگارت دعوت کن؛ زیرا آن، راهی به رضایت اوست. «بِالْحِکْمَةِ»؛ یعنی به قرآن، و قرآن حکمت نامیده شده؛ چون متضمن امر به حسن و نهی از قبیح است، و اصل حکمت، منع است، و البتّه، به آن، حکمت گفته شده؛ چون به منزله مانع از فساد و آنچه است که سزاوار اختیار کردن نباشد. گفتهاند:
حکمت، عبارت است از معرفت به مراتب افعال، در حسن و قبح، و صلاح و فساد؛ زیرا به واسطه معرفت است که منع از فساد، و استعمال صدق و صواب در افعال و اقوال، واقع میگردد. «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»، معنای «وعظ حسن»، عبارت است از انصراف دادن از قبیح با ایجاد رغبت در ترک آن و پارسایی در انجام آن، و با آن، دلها نرم و خاشع میشوند، و گفتهاند: حکمت، عبارت است از نبوّت، و موعظه حسنه، مواعظ قرآن است. «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛ یعنی به وسیله قرآن و به بهترین نحوی که میتوانی از حجتها و براهین اقامه کنی، با آنان مناظره کن، و تقدیر آن: «بالکلمة التی هی احسن» است. «2»
در شرحی در پاورقی آن چنین آمده: اقسام علوم نزد اهل منطق پنجتاست: برهان، خطابه، جدل، شعر و مغالطه، و دعوت به دین، با شعر و از راه مغالطه صحیح نباشد، لذا این دعوت منحصر است به برهان که قوله تعالی: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ»، بدان اشاره دارد. پس از آن، خطابه است که قوله تعالی: «الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»، به آن اشاره دارد، و سپس جدل که از آن به «جدال احسن» یاد نموده، و قوله: «جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، به آن اشاره دارد، و این از لطایف قرآن است، خصوصا در ترتیب آن در ذکر نمودن. «3»
همچنین فی قوله تعالی: «ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا»، «4» فرمود: قوله: «ذلِکَ خَیْرٌ»؛ یعنی بهتر است از لحاظ ثواب، و گفتهاند: نزدیکتر است به خدای تعالی، و گفتهاند:
______________________________
(1). نحل/ 125.
(2). مجمع البیان، ج 6، ص 392.
(3). همان.
(4). اسراء/ 35.
ص: 548
تمام بودن پیمانه و وزن در دنیایتان، برای شما بهتر است؛ زیرا آن، اسم امانت را در دنیا تحصیل میکند. «وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا»؛ یعنی از لحاظ عاقبت در جهان آخرت و از لحاظ بازگشت، نیکوتر است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ»، «2» فرموده: یعنی با چشمپوشی کردن و گذشت نمودن، بدی بدیکننده را دفع کن، و نیز در معنای آن گفتهاند: باطل آنان را با لطیفترین وجوه و روشنترین طریقی که به اجابت و قبول نزدیک است، با بیان دلایل و شرح براهین دفع کن. «3»
فی قوله تعالی: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، «4» فرموده: یعنی تا با امر و نهی کردن، با شما معامله کنم معامله آزمایشکننده را، پس به هر عملکنندهای به اندازه عملش پاداش میدهم، و گفتهاند: تا بیازمایم کدامتان بیشتر مرگ را به یاد میآورد، و نیکوتر زمینه (توشهاندوزی) آن را فراهم میکند و پسندیدهتر بر مرگ او و بر مرگ غیر او صبر و استقامت دارد، و کدامیک از شما در حال زندگی دنیویتان اوامر را اطاعت کرده، و از نواهی اجتناب مینماید. ابو قتاده گوید: از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله درباره قوله تعالی: «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، سؤال نمودم که مقصود از آن چیست؟ آن حضرت فرمود: «یقول: ایکم احسن عقلا؟ [ثم قال:] اتمکم عقلا و اشدکم للّه خوفا، و احسنکم فیما امر اللّه به و نهی عنه نظرا، و ان کان اقلکم تطوعا؟»؛ یعنی میگوید که کدامیک از شما از لحاظ عقل، نیکوتر است؟ [پس از آن فرمود:] کدامیک از شما از لحاظ عقل کاملتر، و از خدای تعالی به لحاظ ترس و خوف، شدیدتر بوده، و در آنچه خدای متعال به آن امر نموده و یا از آن نهی فرموده، از لحاظ آگاهی و بصیرت، نیکوتر است، و اگرچه در عمل به مستحبات نسبت به شما کمتر همّت میگمارد؟ ابن عمر از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کند که آن حضرت قوله: «تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ»، را تا «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، تلاوت مینمود و سپس میفرمود: «ایّکم احسن عقلا، و
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 6، ص 414.
(2). مؤمنون/ 96.
(3). مجمع البیان، ج 7، ص 117.
(4). ملک/ 2.
ص: 549
اورع عن محارم اللّه، و اسرع فی طاعة اللّه؟»؛ یعنی کدامیک از شما از لحاظ عقل، نیکوتر بوده و از حرامهای خدا بیشتر پرهیز دارد، و در اطاعت خدای متعال، بیشتر عجله و شتاب میکند؟ «1»
ابو القاسم جار اللّه محمود بن عمر زمخشری خوارزمی در تفسیر کشّاف فی قوله تعالی:
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»، «2» فرموده: «صِبْغَةَ اللَّهِ»، مصدر مؤکّد بوده و آن، فعلة از «صبغ» است، و آن، حالتی است که بر آن رنگ واقع میشود.
معنای آن، تطهیر اللّه؛ یعنی پاک شدن از جانب خداست؛ زیرا ایمان نفوس را پاک میگرداند. «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»؛ یعنی اینکه او بندگانش را با ایمان رنگ زده و بدین وسیله آنان را از آلودگیهای کفر پاک میکند. پس هیچ رنگی نیکوتر از رنگآمیزی او نیست. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»، «4» فرموده: «بِأَحْسَنَ مِنْها»، به این است که بگویی: «و علیکم السّلام و رحمة اللّه»، هنگامی که او بگوید:
«السّلام علیکم»، و چون بگوید: «و رحمة اللّه»، شما مزید بر آن بگویی: «و برکاته.» «أَوْ رُدُّوها»: یا همانند آن را جواب دهید و ردّ سلام و برگشت جوابش، به مانند آن باشد؛ زیرا جوابدهنده، قول مسلمان را رد کرده و آن را تکرار میکند. «5»
فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا» «6» هم فرموده: «أَسْلَمَ وَجْهَهُ»: نفسش را برای خدا خالص نموده و آن را برای او تسلیم گردانیده؛ ربّ و معبودی به غیر از او نمیشناسد. «وَ هُوَ مُحْسِنٌ»: و او عملکننده به نیکیها و ترککننده بدیهاست. «حَنِیفاً»، حال از متبّع یا از ابراهیم است، مانند قوله: «قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»، و او حنیف است؛ یعنی از همه ادیان به دین اسلام میل نموده. «7»
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 10، ص 322.
(2). بقره/ 138.
(3). کشّاف، ج 1، ص 316.
(4). نساء/ 86.
(5). کشّاف، ج 1، ص 549.
(6). نساء/ 125.
(7). کشّاف، ج 1، ص 566.
ص: 550
همچنین فی قوله تعالی: «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، «1» فرموده: «إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»: بهجز به خصلتی که انجام دادنش نسبت به مال یتیم بهتر است، و آن، حفظ آن مال و بهرهبرداری کردن از آن است، و معنای آن این است که آن را برایش حفظ کنید تا او به ادراک سنّ بلوغ برسد، بعد مال را به او رد کنید. «2»
نیز فی قوله تعالی: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، «3» فرموده: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛ یعنی به طریقی که آن، نیکوترین طرق مجادله است از مدارا کردن و نرمی نشان دادن بدون درشتخویی و بدزبانی و سرزنش کردن. «4»
همینطور فی قوله تعالی: «ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا»، «5» فرموده: «وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا»: و نیکوتر است از لحاظ عاقبت، و آن، تفعیل از «آل» است هنگامی که بازگردد، و آن، چیزی است که بهسوی آن برگشت میکند. «6»
همچنین فی قوله تعالی: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ»، فرموده: آن بلیغتر است از اینکه گفته شود: «بالحسنه السیئة»، برای آنچه از تفضیل که در آن است؛ مثل اینکه گفته است: «ادفع بالحسنی السیئة»، و معنای آن این است: گذشت از بدی کردن آنان، و مقابله نمودنش به آنچه ممکن است از احسان، تا اینکه گذشت، احسان و بذل استطاعت در آن باهم جمع شوند، حسنه دوچندانی خواهد بود به ازای بدی، و این قضیه قوله: «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ» است. «7»
نیز فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»، «8» فرموده: «مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ»، از ابن عباس رضی اللّه عنه است که او رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله است که دعوت به اسلام نمود، «وَ عَمِلَ صالِحاً»، در آنچه بین او و بین پروردگارش بود و
______________________________
(1). انعام/ 152.
(2). کشّاف، ج 2، ص 61.
(3). نحل/ 125.
(4). کشّاف، ج 2، ص 435.
(5). اسراء/ 35.
(6). کشّاف، ج 2، ص 449.
(7). کشّاف، ج 3، ص 42- 41.
(8). فصّلت/ 33.
ص: 551
اسلام را آیینی برای او گردانید. «وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»، غرض این نیست که به این کلام سخن گفت و لکن دین اسلام را مذهب و معتقدش قرار داد. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، «2» از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل است که آیه را تلاوت نمود، پس همین که به قوله: «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، رسید، فرمود: «ایکم احسن عقلا، و اورع عن محارم اللّه، و اسرع فی طاعة اللّه؟»؛ یعنی کدامین شما در پارسایی نسبت به محارم خدا، عقلا و برای اغراض او، فهما، تمام و کامل هستید؟ و مراد این است که به شما حیات را اعطا نمود تا به واسطه آن، قدرت بر عمل داشته باشید و امکاناتی را فراهم کنید. «3»
مولی الاجل سید عبد اللّه، ابن محمّد رضا حسینی، معروف به شبّر، در تفسیرش، فی قوله تعالی: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»، «4» فرموده: «صِبْغَةَ اللَّهِ»، مصدر مؤکّد است برای «آمَنَّا» (در آیه 136)؛ یعنی: «صبغة اللّه صبغة»، و آن، فطرتی است که خدای تعالی مردم را بر آن پدید آورده، و دینش میباشد که ما را به آن هدایت نموده یا اینکه ما را با ایمان به آن طاهر ساخته است به نوعی تطهیر که آن را برای مشاکله صبغه نامیده است، پس همانا نصاری فرزندانشان را در آب زرد رنگی که به آن «معمودیه» میگفتند، فرومیبردند و آن را برای ایشان تطهیر و تحققبخش نصرانیت آنان قرار میدادند، «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»؛ یعنی هیچ دینی از دین او (خدای تعالی) نیکوتر نیست. «5»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ»، «6» فرموده: آن، سلام متعارف شرعی است نه جاهلی، و روایت است که آن، عبارت است از سلام و غیر آن از برّ و نیکی، و قوله: «فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها.»؛ یعنی پس سلام کنید به بهتر از آن یا به مثل آن. «7»
______________________________
(1). کشّاف، ج 3، ص 453.
(2). ملک/ 2.
(3). کشّاف، ج 4، ص 134.
(4). بقره/ 138.
(5). تفسیر شبّر، ص 55.
(6). نساء/ 86.
(7). تفسیر شبّر، ص 211.
ص: 552
همچنین فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا»، «1» تفسیر فرموده: «و من»؛ یعنی هیچکس «أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ»؛ یعنی تسلیم کند نفسش را یا خالص گرداند قلبش را، «لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ»؛ یعنی از لحاظ قول و عمل یا موحّد باشد، «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً»؛ یعنی موافق باشد با ملت اسلام. «2»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، «3» فرموده: «إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛ یعنی با آن خصلتی که نیکوتر است عمل کردن به آن، مانند: حفظ آن و نموّ دادنش. «4»
نیز فی قوله تعالی: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، «5» فرموده: دعوت کن به دین پروردگارت، «بِالْحِکْمَةِ»؛ یعنی با براهین واضح و آشکار، «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»؛ یعنی با گفتارهای مورد قبول قانعکننده که هم مورد رغبت باشد و هم مورد خوف و ترس، «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛ یعنی با طرق مناظره نیکو، مانند: مدارا کردن در نصیحت، و نرمی کردن در پند و موعظه. «6»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا»، «7» فرموده: و نیکوتر است از لحاظ عاقبت و محلّ برگشت. «8»
همینطور فی قوله تعالی: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ»، «9» فرموده: یعنی دفع کن با آن خصلتی که آن چشمپوشی کردن و گذشت نمودن از بدی است، و با آن به وسیله احسان نمودن مقابله کن، و گفتهاند: آن، کلمه توحید است، و «السَّیِّئَةَ» شرک است. «10»
نیز فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ»، «11» فرموده: هیچکس در گفتار از کسی که دعوت به توحید خدای تعالی میکند، نیکوتر نیست. «12»
______________________________
(1). نساء/ 125.
(2). تفسیر شبّر، ص 226.
(3). انعام/ 152.
(4). تفسیر شبّر، ص 331.
(5). نحل/ 125.
(6). تفسیر شبّر، ص 584.
(7). اسراء/ 35.
(8). تفسیر شبّر، ص 592.
(9). مؤمنون/ 96.
(10). تفسیر شبّر، ص 724.
(11). فصّلت/ 33.
(12). تفسیر شبّر، ص 979.
ص: 553
فی قوله تعالی: «نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا» «1» هم فرموده: قبول میکنیم از آنان نیکوترین چیزی را که انجام دادند، با پاداش دادن به آنان به ازای طاعاتشان. «2»
همچنین فی قوله تعالی: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، «3» فرموده: موت و حیات را ایجاد کرد برحسب تقدیرش، اگر آن دو ضدّ هم باشند، یا آنها را تقدیر کرد اگر موت عدم باشد، و آن را مقدّم آورد، به خاطر اینکه در لطف و نحو آن، تقدّم دارد. «وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ»، یا به جهت اینکه بر حسن عمل تحریک نماید.
«لِیَبْلُوَکُمْ»؛ یعنی: تا به واسطه تکلیف بر شما، شما را بیازماید، «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»؛* یعنی کدامیک از شما از جهت عمل، خالصتر هستید؟ «4»
استاد علامه سید محمّد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»، «5» فرموده: یعنی این ایمان ذکر شده، برای ما صبغه الهی است و آن، بهترین صبغه است نه صبغه یهودیه و نه صبغه نصرانیه؛ به جهت تفرّق در دین و عدم اقامه آن. «6»
نیز فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا»، «7» فرموده: به طریق ارسال مسلم، تقریر به استفهام نمود. پس البتّه، برای انسان چارهای نیست که دارای دین باشد، و بهترین دین، اسلام است که در آن، نفس و ذاتش برای خدایی که آنچه در آسمانها و زمین است، برای اوست، خضوع مینماید، خضوع بندگی را، و عمل میکند به آنچه اقتضای آیین ابراهیم هست. «حنیفا»، و آن، آیین فطری است، و خدای سبحان ابراهیم را که نفسش را برای خدای تعالی نیکو نمود، به عنوان اوّل کسی که اسلام اختیار نمود، برگرفت، و پیروی نماید از دینی که خالص باشد، درحالیکه خلل و فرجی ندارد. «8»
______________________________
(1). احقاف/ 16.
(2). تفسیر شبّر، ص 1022.
(3). ملک/ 2.
(4). تفسیر شبّر، ص 1138.
(5). بقره/ 138.
(6). المیزان، ج 1، ص 316.
(7). نساء/ 125.
(8). المیزان، ج 5، ص 91.
ص: 554
همچنین فی قوله تعالی: «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»، «1» فرموده: قوله: «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ»، استفهام توبیخی است، و قوله: «مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً»، استفهام انکاری است؛ یعنی هیچکس از لحاظ حکم، نیکوتر از خدای تعالی نیست، و البتّه، حکم را به لحاظ حسن آن، تبعیت میکنند. «2»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ»، «3» فرموده: به دلالت تعمیم، نهی از قرب نموده، پس خوردن مال یتیم، و استعمالش و هر گونه تصرفی در آن، حلال نیست، مگر به طریقی که آن، بهترین طرق متصوره برای حفظ آن مال است، و این حرمت ادامه دارد تا زمانی که «یَبْلُغَ أَشُدَّهُ»؛ یعنی به بلوغ و رشد برسد؛ همچنان که قوله تعالی: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ»، «4» بر آن، دلالت دارد. «5»
فی قوله تعالی: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» «6» هم فرموده: شکی نیست در اینکه از آیه استفاده میشود این سه: یعنی حکمت، موعظه و مجادله، از راههای سخن گفتن و گفتگوست، و حکمت، به اصابه حق با علم و عقل، و موعظه، به یادآوری کردن به خوبی؛ آنچنانکه رقت قلبی حاصل کند، و جدال، به گفتگو کردن به نحو منازعه و مغالبه، تفسیر شده است، و آنچه خدای تعالی از حکمت، موعظه و جدال به ترتیب ذکر فرمود، منطبق است بر آنچه در فنّ منطق مصطلح نمودهاند به برهان، خطابه و جدل، جز اینکه موعظه را مقید نمود به «الحسنة»، و جدال را مقید نمود به «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، و در این، دلالتی است بر اینکه برخی از موعظهها حسنه نیست، و برخی از جدالها، حسن و احسن نیست، و شاید تعلیل ذیل آیه: «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»، وجه تقیید موعظه را به حسنه، و جدال را
______________________________
(1). مائده/ 50.
(2). المیزان، ج 5، ص 387.
(3). انعام/ 152.
(4). نساء/ 6.
(5). المیزان، ج 7، ص 398.
(6). نحل/ 125.
ص: 555
به «هِیَ أَحْسَنُ،» واضح نماید، و آیه از توزیع این طرق بر حسب مدعوین به دعوت، ساکت است، پس ملاک در استعمال آن از حیث مورد، حسن اثر و حصول مطلوب است، و آن، حق است. لذا بعضی اینچنین بیان کردند که: طرق سهگانه مذکور (حکمت، موعظه و جدال) مرتب است به ترتیب فهم مردم در استعدادشان نسبت به قبول حق. پس بعضی مردم خواصّ النّاس هستند و آنان افراد قوی الاستعداد و دارای نفوس مشرقه برای ادراک حقایق عقلیه بوده و بسیار مألوف با علم و یقین هستند. اینان را با حکمت دعوت به حق میکنند که همان برهان است، و بعضی عوام هستند و آنان، صاحبان نفوس مکدره و استعدادهای ضعیف هستند، و شدت الفت آنان، با محسوسات است. اینان را با موعظه حسنه دعوت به حق میکنند، و بعضی از آنان اصحاب عناد و لجاج هستند که به باطل مجادله میکنند تا برهان حق را به وسیله آن، باطل کنند و نور خدا را با دهانشان باطل نمایند: «لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ»، و آرای باطله در نفوس آنان رسوخ کرده و تقلید از گذشتگان در مذاهب خرافی، بر آنان غلبه نموده است، بهطوری که مواعظ و عبرتها، برای آنان نافع نباشد، و برای اینان، امر به مجادله به احسن شده است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا»، «2» فرموده: «خیر»، آن است که چون امر مردّد شود بین آن و بین چیز دیگر، واجب باشد که انسان آن را اختیار کند، و «تأویل»، آن حقیقتی است که امر به آن منتهی میشود، و اینکه پرداخت پیمانه و وزن با میزان درست، خیر باشد، برای این است که در این کار پارسایی میباشد از سرقت اموال مردم و اختلاس آن از راهی که نمیدانند، و جلب اعتماد ایشان، و اینکه آن دو «أَحْسَنُ تَأْوِیلًا» هستند، برای آنچه است که در آنهاست از رعایت رشد و استقامت در اندازهبندی نمودن مردم نسبت به معیشتشان؛ زیرا معیشت مردم در بهره بردن از کالای حیات، بر دو اصل استوار است: تحصیل متاع صالحه برای بهره بردن از آن، و مبادله
______________________________
(1). المیزان، ج 12، ص 400- 398.
(2). اسراء/ 35.
ص: 556
نمودن مقدار زاید بر نیازشان. پس آن هنگام که زیانی به لحاظ نقض در کیل، و یا کاهش در وزن، ببینند، از هر دو جهت در حیات خلل وارد شود، و در نتیجه، از میان عموم مردم امنیت سلب گردد. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا»، «2» فرموده:
«تقبّل» رساتر از «قبول» است، و مراد از «أَحْسَنَ ما عَمِلُوا»، طاعات آنان است، از واجبات و مستحبات، پس آنهاست که قبول متقبله است، اما مباحات، اگرچه نیکو است، لکن متقبل نیست. اینچنین در مجمع البیان ذکر نموده، و آن، تفسیر خوبی است، و مقابله تقبّل به «أَحْسَنَ ما عَمِلُوا» با تجاوز و گذشت از سیئات، آن را تأیید میکند. پس مثل این است که گفته شده: «ان اعمالهم طاعات من الواجبات و المندوبات، و هی احسن اعمالهم، فنتقبلها، و سیئات، فتجاوز عنها، و ما لیس بطاعة و لا حسنة، فلا شأن له من قبول و غیره.» «3»
همچنین فی قوله تعالی: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ»، «4» فرموده: «حیوة»، بودن شیء است به گونهای که آگاهی داشته باشد، و «موت»، عدم آن است. لکن موت بنابر آنچه از تعلیم قرآن آشکار میشود، انتقال است از نشأهای از حیات، به نشأهای دیگر؛ همچنان که فرمود: «نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ. عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ»، «5» پس مانعی نیست از تعلّق خلق به مرگ، مانند حیات، و فی قوله: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، غایت خدای تعالی را در خلق موت و حیات بیان میکند، و «بلاء»؛ یعنی امتحان، و مراد از اینکه شما را این نوع خلق نمود، یعنی شما را زنده نمود و بعد شما را میرانید، خلق مقدمی امتحانیای که بدان ممتاز میشود از بین شما، آنکس که از لحاظ عمل نمودن نیکوتر است، و معلوم است که امتحان و تمییز دادن نمیباشد، مگر برای آنچنان امری که بعد
______________________________
(1). المیزان، ج 13، ص 96.
(2). احقاف/ 16.
(3). المیزان، ج 18، ص 220.
(4). ملک/ 2.
(5). واقعه/ 6.
ص: 557
آن، به استقبال شما میآید، میکنید، و آن، پاداش هرکس است به حسب عملی که انجام داده، و در کلام، اشاره است به اینکه مقصود بالذات از خلق او (تعالی)، رسیدن به خیر پاداش است، آنجا که حسن عمل را ذکر نمود و آن را به عنوان امتیاز به کسی داد که حسنهای را به جا آورد. «1»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»، «2» زیر عنوان «رنگهای غیر خدایی را بشویید»، چنین تفسیر فرموده: تنها رنگ خدایی را بپذیرید (که همان، رنگ ایمان و توحید خالص است): «صِبْغَةَ اللَّهِ.» سپس اضافه میکند: چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟ و ما منحصرا او را پرستش میکنیم:
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»، و به این ترتیب، قرآن فرمان میدهد، همه رنگهای نژادی و قبیلگی و سایر رنگهای تفرقهانداز را از میان بردارند، و همگی به رنگ الهی درآیند. مفسران نوشتهاند که در میان مسیحیان، معمول بود که فرزندان خود را «غسل تعمید» میدادند. گاه ادویه مخصوص زردرنگی به آب اضافه میکردند و میگفتند: این غسل، مخصوصا با این رنگ خاص، باعث تطهیر نوزاد از گناه ذاتیای که از آدم به ارث برده است، میشود. قرآن بر این منطق بیاساس، خطّ بطلان میکشد و میگوید: بهتر این است که به جای رنگ ظاهر و رنگهای خرافاتی و تفرقهانداز، رنگ حقیقت و خدایی را بپذیرید تا روح و جانتان از هر آلودگی پاک گردد.
راستی، چه تعبیر زیبا و لطیفی است، اگر مردم رنگ خدایی را بپذیرند؛ یعنی رنگ وحدت، عظمت، پاکی و پرهیزگاری، رنگ بیرنگی، عدالت، مساوات، برابری و برادری، و رنگ توحید و اخلاص میتوانند در پرتو آن به همه نزاعها و کشمکشها که هرگاه بیرنگ اسیر رنگ شود، به وجود میآید، از میان بردارند، و ریشههای شرک و نفاق و تفرقه را برکنند. در حقیقت، این همان بیرنگی و حذف همه رنگها است. در
______________________________
(1). المیزان، ج 20، ص 4.
(2). بقره/ 138.
ص: 558
احادیث متعددی از امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه نقل شده که مقصود از: «صِبْغَةَ اللَّهِ»، آیین پاک اسلام است. این حدیث نیز اشاره به همان است که در بالا گفته شد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»، «2» فرموده: «تحیّت» در لغت از مادّه «حیات» و به معنای دعا برای حیات دیگری کردن است؛ خواه این دعا به صورت: «سلام علیک» (خداوند تو را به سلامت دارد)، و یا «حیاک اللّه» (خداوند تو را زنده بدارد) و یا مانند آن، باشد. ولی معمولا این کلمه هر نوع اظهار محبّتی را که افراد به وسیله سخن با یکدیگر میکنند، شامل میشود که روشنترین مصداق آن، همان موضوع سلام کردن است. ولی از پارهای از روایات، همچنین تفاسیر، استفاده میشود که اظهار محبتهای عملی نیز در مفهوم «تحیّت» داخل است. در تفسیر علی ابن ابراهیم از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام چنین نقل شده که: «المراد بالتحیة فی الایة، السّلام و غیره من البر.»: منظور از تحیّت در آیه، سلام و هرگونه نیکی کردن است، و نیز در روایتی در کتاب مناقب چنین میخوانیم: کنیزی یک شاخه گل خدمت امام حسن علیه السّلام هدیه کرد.
امام در مقابل آن، وی را آزاد ساخت، و هنگامی که از علّت این کار سؤال کردند، فرمود:
خداوند این ادب را به ما آموخته، آنجا که میفرماید: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها»، و سپس اضافه فرمود: تحیت بهتر، همان آزاد کردن اوست. «3»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا»، «4» فرموده: چه آیینی بهتر است از آیین کسی که با تمام وجود خود در برابر خدا تسلیم شده و دست از نیکوکاری برنمیدارد و پیرو آیین پاک خالص ابراهیم است. البتّه، آیه به صورت استفهام بیان شده، ولی منظور از آن، گرفتن اقرار از شنونده نسبت به این واقعیت است. در این آیه سه چیز، مقیاس بهترین آیین شمرده شده: نخست، تسلیم مطلق در برابر خدا: «أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ.» دیگر،
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 474- 473.
(2). نساء/ 86.
(3). تفسیر نمونه، ج 4، ص 42.
(4). نساء/ 125.
ص: 559
نیکوکاری: «وَ هُوَ مُحْسِنٌ.» منظور از نیکوکاری در اینجا، هرگونه نیکی با قلب، زبان و عمل است، و در حدیثی که در تفسیر نور الثقلین، در ذیل این آیه، از پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله نقل شده، در پاسخ این سؤال که منظور از احسان چیست؟ چنین میخوانیم:
«ان تعبد اللّه کانک تراه. فان لم تکن تراه، فانه یراک.»: احسان (در آیه) به این است که هر عملی در مسیر بندگی خدا انجام میدهی، آنچنان باشد که گویا خدا را میبینی، و اگر تو او را نمیبینی، او تو را میبیند و شاهد و ناظر تو است، و دیگر، پیروی، از آیین پاک ابراهیم است: «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً»، و در پایان آیه، دلیل تکیه کردن روی آیین ابراهیم را چنین بیان میکند که: خداوند ابراهیم را به عنوان خلیل خود انتخاب کرد: «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا.» «1»
همینطور فی قوله تعالی: «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»، «2» فرموده: به عنوان استفهام انکار میفرماید: آیا اینها که مدعی پیروی از کتب آسمانی هستند، انتظار دارند با احکام جاهلی و قضاوتهای آمیخته به انواع تبعیضات، در میان آنها داوری کنی؟: «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ»، در حالی که هیچ داوریای برای افراد با ایمان، بالاتر و بهتر از حکم خدا نیست: «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ.» همانطور که در ذیل آیات سابق گفتیم، در میان طوایف یهود نیز تبعیضات عجیبی بود؛ مثلا اگر کسی از طایفه بنی قریظه فردی از طایفه بنی نضیر را به قتل میرساند، قصاص میشد، و در صورت عکس، قصاص نمیکردند، و یا به هنگام گرفتن دیه، دو برابر دیه میگرفتند، و قرآن میگوید، اینگونه تبعیضات، نشانه احکام جاهلیت است، و در میان احکام الهی هیچگونه تبعیض، در میان بندگان خدا نیست.
در کتاب کافی از امیر مؤمنان، علی علیه السّلام، نقل شده که فرمود: «الحکم حکمان: حکم اللّه و حکم الجاهلیة، فمن اخطأ حکم اللّه، حکم بحکم الجاهلیة.»: حکم دو گونه بیشتر نیست؛ یا حکم خداست، یا حکم جاهلیت، و هرکس حکم خدا را رها کند، به حکم جاهلیت تن
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 145- 144.
(2). مائده/ 50.
ص: 560
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج1 599
در داده است (نور الثقلین، ج 1، ص 460)، و از اینجا روشن میشود مسلمانانی که با داشتن احکام آسمانی، به دنبال قوانین ساختگی ملل دیگری افتادهاند، در حقیقت، در مسیر جاهلیت گام نهادهاند. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، «2» در تفسیر نمونه، زیر عنوان: «ده دستور مهم اخلاقی در مقابله با مخالفان»، که سه دستور آن مربوط به این آیه است، فرموده:
1. نخست میگوید: به وسیله حکمت، بهسوی راه پروردگارت دعوت کن: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ.» «حکمت»، به معنای علم و دانش، و منطق و استدلال است، و در اصل، به معنای منع آمده، و از آنجا که علم و دانش و منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است، به آن، حکمت گفته شده، و بههرحال، نخستین گام در دعوت بهسوی حق، استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده است، و به تعبیر دیگر، دست انداختن در درون فکر و اندیشه مردم و به حرکت درآوردن آن و بیدار ساختن عقلهای خفته، نخستین گام محسوب میشود.
2. و به وسیله اندرزهای نیکو: «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»، و این، دوّمین گام در طریق دعوت به راه خداست؛ یعنی استفاده کردن از عواطف انسانها؛ چرا که موعظه و اندرز، بیشتر جنبه عاطفی دارد که با تحریک آن میتوان تودههای عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت. در حقیقت، حکمت از «بعد عقلی» وجود انسان استفاده میکند، و موعظه حسنه از «بعد عاطفی» [درباره بعد عاطفی، در پاورقی چنین میخوانیم:
بعضی از مفسران، در تفاوت میان «حکمت»، «موعظه حسنه» و «مجادله نیکو» گفتهاند:
حکمت، اشاره به دلایل قطعی است، و موعظه حسنه، ادلّه ظنیه را میگویند، و اما مجادله نیکو، اشاره به دلایلی است که هدف از آن، الزام مخالفین و استفاده از مطالبی است که مورد قبول آنها میباشد (ولی آنچه در بالا آوردیم، مناسبتر به نظر میرسد)،
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 408- 407.
(2). نحل/ 125.
ص: 561
و مقید ساختن «موعظه» به «حسنه»، شاید اشاره به آن است که اندرز در صورتی مؤثر میافتد که خالی از هرگونه خشونت، برتریجویی، تحقیر طرف مقابل، تحریک حسّ لجاجت او و مانند آن بوده باشد. چه بسیارند اندرزهایی که اثر معکوسی میگذارند، به خاطر آنکه مثلا در حضور دیگران و توأم با تحقیر انجام گرفته، و یا از آن، استشمام برتریجویی گوینده شده است! بنابراین، موعظه هنگامی اثر عمیق خود را میبخشد که «حسنه» باشد و به صورت زیبایی پیاده شود].
3. و با آنها (یعنی مخالفان) به طریقی که نیکوتر است، به مناظره پرداز: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، و این سوّمین گام، مخصوص کسانی است که ذهن آنها قبلا از مسایل نادرستی انباشته شده و باید از طریق مناظره، ذهنشان را خالی کرد تا آمادگی برای پذیرش حق پیدا کنند. بدیهی است مجادله و مناظره نیز هنگامی مؤثر میافتد که «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» باشد، حق و عدالت، درستی و امانت و صدق و راستی بر آن حکومت کند، و از هرگونه توهین، تحقیر، خلافگویی و استکبار خالی باشد، و خلاصه، تمام جنبههای انسانی آن حفظ شود. «1»
نیز فی قوله تعالی: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ»، «2» در ادامه تفسیر آیه قبل، چنین میفرماید: سپس به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که با این گروه مدارا کن و بدیهای آنها را با عفو و گذشت و نیکی دفع کن، و سخنان نامطلوب آنها را با بهترین منطق پاسخگو:
«ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ.» در این راه، عجله و شتابی نداشته باش و بدان: ما به آنچه آنها میگویند و توصیف میکنند، آگاهتریم: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ.» میدانیم حرکات ناشایست و گفتار خشن و انواع اذیّت و آزار آنها تو را ناراحت میکند، اما تو وظیفه نداری که در برابر آن خشونتها و زشتگوییها، مقابله به مثل کنی؛ تو بدی را با نیکی پاسخ ده که این خود، یکی از مؤثرترین روشها برای بیدار کردن غافلان و فریبخوردگان است. «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 11، ص 446- 445.
(2). مؤمنون/ 96.
(3). تفسیر نمونه، ج 14، ص 307- 306.
ص: 562
همچنین فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»، «1» زیر عنوان «بدی را با نیکی دفع کن»، میفرماید: چه کسی گفتارش بهتر است از آن کس که دعوت بهسوی خدا میکند و عمل صالح انجام میدهد، و میگوید: من از مسلمانان هستم و با تمام وجودم اسلام را پذیرفتهام. گرچه آیه به صورت استفهام است، ولی پیداست که استفهام، انکاری است؛ یعنی هیچکس سخنش از داعیان بهسوی اللّه و منادیان توحید بهتر نیست؛ همان منادیانی که با عمل صالح خویش، دعوت زبانی خود را تأکید و تثبیت میکنند، و با اعتقاد به اسلام و تسلیم در برابر حق، بر عمل صالح خویش صحه میگذارند. این آیه با صراحت، بهترین گویندگان را کسانی معرفی کرده که دارای این سه وصفند: دعوت به اللّه، عمل صالح و تسلیم در برابر حق. در حقیقت، چنین کسانی، علاوه بر سه رکن معروف ایمان: اقرار به لسان، عمل به ارکان و ایمان به جنان (قلب)، بر رکن چهارمی نیز چنگ زدهاند، و آن، تبلیغ و نشر آیین حق و اقامه دلیل بر مبانی دین و زدودن آثار شک و تردید از قلوب بندگان خداست. این منادیان با این چهار وصف، بهترین منادیان جهانند، گرچه گروهی از مفسّران این اوصاف را تطبیق بر شخص پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، و یا پیامبر و امامانی که دعوت به سوی حق میکردند، و یا خصوص مؤذّنها کردهاند؛ ولی پیداست، آیه مفهوم وسیع و گستردهای دارد که تمام منادیان توحید را که واجد این صفاتند، فرا میگیرد، هرچند برترین مصداقش شخص پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است (مخصوصا با توجه به زمان نزول آیه)، و درجه بعد، ائمه معصومین و بعد از آنها، تمام علما و دانشمندان، مجاهدین راه حق، آمرین به معروف و ناهین از منکر و مبلغان اسلام از هر قشر و گروه، هستند، و این آیه، بشارتی است بزرگ و افتخاری است بینظیر برای همه آنها که میتوانند به آن دلگرم باشند، و اگر گفتهاند، در این آیه، مدح بلال حبشی مؤذن مخصوص پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است، نیز به خاطر همین است که او در دورانی تاریک و وحشتناک، نغمه توحید را سر داد و جان
______________________________
(1). فصّلت/ 33.
ص: 563
خود را در برابر آن، سپر ساخت، و با ایمان راسخ و استقامت کمنظیر و اعمال صالح و تداوم خطّ صحیح اسلام، این اوصاف را تکمیل نمود. جمله «وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»، را دوگونه تفسیر کردهاند: نخست اینکه: «قالَ» در اینجا، از مادّه «قول» به معنای اعتقاد است؛ یعنی اعتقاد راسخ به اسلام دارد. دیگر اینکه، «قول» در اینجا، به همان معنای «سخن گفتن» است؛ یعنی از روی افتخار و مباهات به آیین پاک خداوند، صدا میزند: من از مسلمین هستم. معنای اوّل مناسبتر است، هرچند جمع هر دو در مفهوم آیه امکان دارد. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ فِی أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ»، «2» در ادامه تفسیر آیه قبل میفرماید: آیه بعد، بیان گویایی است از اجر و پاداش این گروه از مؤمنان شکرگزار صالح العمل و توبهکار، که به سه پاداش مهمّ در آن اشاره شده است؛ نخست میفرماید:
آنها کسانی هستند که ما بهترین اعمالشان را قبول میکنیم: «أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا.» چه بشارتی از این بالاتر که خداوند بزرگ و قادر و منان عمل بنده ضعیف و ناچیز را پذیرا شود که این خود، گذشته از آثار دیگر، افتخاری است بزرگ، و موهبتی است عالی و معنوی! با اینکه خداوند همه اعمال نیک را میپذیرد؛ چرا میگوید: بهترین اعمال آنها را پذیرا میشود؟ در پاسخ این سؤال، جمعی از مفسران گفتهاند: منظور از بهترین اعمال، واجبات و مستحبات است، در برابر مباحات که اعمال خوبی است، اما چیزی نیست که مورد پذیرش واقع شود و اجر و ثوابی به آن تعلق گیرد. پاسخ دیگر اینکه: خداوند بهترین اعمال آنها را معیار پذیرش قرار میدهد، و حتّی اعمال درجه دو و کم اهمیت آنها را به حساب اعمال درجه یک، به فضل و رحمتش میگذارد. این درست به آن میماند که خریداری به عنوان فضل و کرم، اجناس متفاوتی را که از طرف فروشندهای عرضه شده است، به جای جنس اعلا محاسبه کند، و از فضل و لطف خداوند، هرچه گفته شود، عجیب نیست.
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 20، ص 279- 278.
(2). احقاف/ 16.
ص: 564
موهبت دوّم، پاکسازی آنها است، میگوید: ما از گناهانشان میگذریم: «وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ»، در حالی که در میان بهشتیان جای دارند: «فِی أَصْحابِ الْجَنَّةِ»، و این، سوّمین موهبت الهی نسبت به آنها است که آنان را با اینکه لغزشهایی داشتهاند، شستشو داده، و در کنار نیکان و پاکانی جای میدهند که از مقربان درگاه اویند. ضمنا از این تعبیر استفاده میشود که منظور از: «أَصْحابِ الْجَنَّةِ» در اینجا، بندگان مقربی هستند که هرگز گرد و غبار معصیت بر دامانشان ننشسته، و این مؤمنان توبهکار، بعد از مغفرت الهی، در کنار و در سایه آنها جای میگیرند، و در پایان آیه، برای تأکید بر این نعمتها که گفته شد، میافزاید: این وعده صدقی است که پیوسته به آنها داده شده است: «وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ.» چگونه وعده صدق نباشد، در حالی که تخلف از وعده، یا به خاطر پشیمانی و نادانی است، و یا از ضعف و ناتوانی، و خداوند از همه این امور، منزه است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، «2» تفسیر فرموده: او کسی است که مرگ و حیات را آفریده تا شما را بیازماید که کدامیک بهتر عمل میکنید. «مرگ» اگر به معنای فنا و نیستی باشد، مخلوق نیست؛ چرا که خلقت به امور وجودی تعلّق میگیرد، ولی میدانیم که حقیقت مرگ، انتقال از جهانی به جهان دیگر است، و این، قطعا یک امر وجودی است که میتواند مخلوق باشد، و اگر مرگ در اینجا قبل از حیات، ذکر شده، به خاطر تأثیر عمیقی است که توجّه به مرگ در حسن عمل دارد. گذشته از اینکه مرگ قبل از زندگی بوده است. منظور از آزمایش خداوند؛ چنانکه قبلا نیز گفتهایم، نوعی پرورش است؛ به این معنا که انسانها را به میدان عمل میکشد تا ورزیده و آزموده و پاک و پاکیزه شوند و لایق قرب خدا گردند. قابل توجه اینکه: هدف آزمایش را حسن عمل معرفی کرده، نه کثرت عمل، و این، دلیل بر این است که اسلام به «کیفیت» اهمیت میدهد، نه به «کمیت». مهم، آن است که عمل،
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 21، ص 332- 330.
(2). ملک/ 2.
ص: 565
خالصانه و برای خدا، و مفید و جامع باشد، هرچند از نظر کمیّت کم باشد. لذا در اینکه منظور «أَحْسَنُ عَمَلًا» چیست؟ در بعضی روایات اسلامی از پیغمبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: «اتمکم عقلا، و اشدکم للّه خوفا، احسنکم فیما امر اللّه به و نهی عنه نظرا، و ان کان اقلکم تطوعا.»؛ منظور این است که کدامیک از شما عقل و خرد کاملتر، خداترسی بیشتر، و آگاهی فزونتر بر اوامر و نواهی الهی دارید، هرچند اعمال مستحبتان کمتر بوده باشد؟ بدیهی است، عقل کامل، عمل را پاکتر، و نیت را خالصتر و پاداش را بیشتر میکند، و در حدیثی از امام صادق علیه السّلام میخوانیم: «لیس یعنی اکثر عملا، و لکن اصوبکم عملا، و انما الاصابة خشیة اللّه و النیة الصادقة. ثم قال الابقاء علی العمل حتی یخلص، اشد من العمل، و العمل الخالص، الصالح الذی لا ترید ان یحمدک علیه احد الا اللّه عز و جلّ»: منظور این نیست که کدامیک بیشتر عمل میکنید، بلکه منظور این است که کدامیک صحیحتر عمل میکنید، و عمل صحیح، آن است که توأم با خداپرستی و نیت پاک باشد. سپس فرمود: نگهداری عمل از آلودگی، سختتر است از خود عمل، و عمل صالح، عملی است که نمیخواهی احدی جز خدا تو را به خاطر آن بستاید. «1»
4. احسن در تفاسیر روایی
سید هاشم بحرانی رحمه اللّه در تفسیر برهان، و علامه شیخ عبد علی در تفسیر نور الثقلین، و علامه شیخ جلال الدین، عبد الرحمن سیوطی، در تفسیر درّ المنثور، فی قوله تعالی: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»، «2» روایاتی را نقل فرمودهاند، از جمله:
الف- در کتاب معانی الاخبار، با اسنادش تا ابان، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، روایت کند که آن بزرگوار درباره قول خدای عزّ و جلّ: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»، فرمود: «هی الاسلام.»؛ یعنی آن، دین مبین اسلام است. «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 24، ص 318- 316.
(2). بقره/ 138.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 132- برهان، ص 100.
ص: 566
ب- در روایات دیگری، محمّد بن مسلم و حمران، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، و ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام، فی قوله تعالی: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»، نقل نموده که آنها فرمودهاند: «الصبغة هی الاسلام.»؛ یعنی صبغه همان دین مبین اسلام است. «1»
ج- عبد بن حمید، ابن جریر و ابن منذر از قتاده اخراج نمودهاند که او گفت: «ان الیهود تصبغ ابناءها یهودا، و ان النصاری تصبغ ابناءها نصاری، و ان صبغة اللّه الاسلام، و لا صبغة أحسن من صبغة اللّه، الاسلام، و لا اطهر، و هو دین اللّه الذی بعث به نوحا و من کان بعده من الانبیاء.»؛ یعنی یهود، فرزندانشان را به رنگ یهودی، و نصاری، فرزندانشان را به رنگ نصاری رنگآمیزی میکردند، و البته، رنگ خدایی اسلام بوده و هیچ رنگی بهتر از رنگ خدایی، اسلام، و پاکتر از آن نیست، و آن، دین خداست که او با آن دین، نوح و پیامبرانی را که بعد از او بودند، مبعوث کرد. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»، «3» روایاتی را نقل نمودهاند، از جمله:
الف- در تفسیر علی ابن ابراهیم و نیز در مجمع البیان به روایت علی بن ابراهیم در تفسیرش، از صادقین، امام باقر و امام صادق علیهما السّلام روایت شده: «ان المراد بالتحیة فی قوله تعالی:" وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ"، السّلام و غیره من البر.»؛ یعنی البته، مراد از تحیّت، در فرموده خدای تعالی: «إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ»، سلام کردن و غیر آن از کارهای نیکو و پسندیده است. «4»
ب- در کتاب خصال فرموده: از جمله آنچه امیر المؤمنین علیه السّلام به یارانش تعلیم فرمود، این است که: «اذا عطس احدکم، فسمّتوه، قولوا: یرحمکم اللّه، و هو یقول: یغفر اللّه لکم و یرحمکم، قال اللّه تعالی:" وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها".»؛ یعنی چون یکی از شما عطسهای نمود، به قصد نیکویی حال او بگویید: «یرحمکم اللّه» و او بگوید: «یغفر اللّه
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 132- برهان، ص 100.
(2). درّ المنثور، ج 1، ص 141.
(3). نساء/ 86.
(4). نور الثقلین، ج 1، ص 524- برهان، ص 245.
ص: 567
لکم و یرحمکم.» خدای تعالی فرمود: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها.» «1»
ج- محمّد بن یعقوب از علی بن ابراهیم، و او با اسنادش از سکونی، روایت کند که او گوید: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «السّلام تطوع، و الرد فریضة.»؛ یعنی سلام کردن مستحب، و جواب دادن به آن واجب است. «2»
د- محمّد بن یعقوب با اسنادش، به نقل از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «من بدء بالکلام قبل السّلام، فلا تجیبوه و [قال:] ابدءوا بالسلام قبل الکلام، فمن بدء بالکلام قبل السّلام، فلا تجیبوه.»؛ یعنی کسی که پیش از سلام کردن، سخن را آغاز کند، او را اجابت نکنید، و [فرمود:] پیش از سخن گفتن، با سلام آغاز کنید، پس کسی را که سخن گفتن را پیش از سلام کردن، آغاز کند، اجابت نکنید. «3»
ه- محمّد بن یعقوب با اسنادش از علی بن وئاب، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، روایت کند که فرمود: «ان من تمام التحیة، المصافحة، و تمام التسلیم علی المسافر، المعانقة.»؛ یعنی البته، از تمام بودن تحیّت، مصافحه و دست دادن است به هنگام ملاقات، و تمام بودن سلام نسبت شخص مسافر، معانقه و در آغوش گرفتن است. «4»
و- محمّد بن یعقوب با اسنادش از سماعه، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، روایت کند که از آن بزرگوار درباره مردی سؤال نمودم که در حال نماز باشد، و بر او سلام گردد؟ آن بزرگوار فرمود: «یرد:" سلام علیکم"، و لا یقول:" و علیکم السّلام"؛ فان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله کان قائما یصلی، فمرّ به عمار بن یاسر، فسلم علیه عمار، فرد علیه النبی هکذا.»؛ یعنی پاسخ دهد: «سلام علیکم»، و نگوید: «و علیکم السّلام»؛ چون پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در حالی که نماز را اقامه میفرمود، عمار یاسر بر آن بزرگوار گذشت و به آن حضرت سلام کرد. بعد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله این چنین بر او پاسخ (سلام) را رد نمود. «5»
ز- ابن بابویه با اسنادش تا مسعدة بن صدقه، و او از جعفر بن محمّد، امام صادق علیه السّلام، و آن
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 525، حدیث 445- برهان، ص 245.
(2). برهان، ص 245.
(3). همان، ص 245.
(4). همان، ص 246.
(5). برهان، ص 246.
ص: 568
حضرت از پدر بزرگوارش نقل فرماید که: «لا تسلموا علی الیهود، و لا علی النصاری، و لا علی المجوس، و لا علی عبدة الاوثان، و لا علی موائد شرب الخمر، و لا علی صاحب الشطرنج و لا علی المخنث، و لا علی الشاعر الذی یقذف المحصنات، و لا علی المصلی لا یستطیع ان یرد السّلام؛ لان التسلیم من المسلم تطوّع و الرد فریضه، و لا علی اکل الربا، و لا علی رجل جالس علی غایط، و لا علی الذی فی الحمام، و لا علی الفاسق المعلن بفسقه.» «1»
ح- ابن ابی شیبه و بخاری در ادب مفرد، و ابن ابی الدنیا در صمت، و ابن جریر، ابن منذر و ابن ابی حاتم از ابن عباس، اخراج نمودند که او فرمود: «من سلم علیک من خلق اللّه، فاردد علیه و ان کان یهودیا او نصرانیا او مجوسیا؛ ذلک بان اللّه یقول:" وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها".»؛ یعنی هرکس از خلق خدا، بر تو سلام کرد، پس سلام را به او رد کن، اگرچه یهودی یا نصرانی یا مجوسی باشد؛ آن به واسطه این است که خدا میفرماید: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها.» «2»
ط- ابن جریر و ابن منذر درباره قوله: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»، از عطا اخراج نمودند که او فرمود: «ذلک کله فی اهل الاسلام.»؛ یعنی اجرای آن دستور، همهاش درباره اهل اسلام است. «3»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ»، روایت شده که از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله درباره احسان سؤال شد؟ آن حضرت فرمود: «ان تعبد اللّه کانک تراه، فان لم تکن تراه، فانه یراک.»؛ یعنی خدای تعالی را آنچنان عبادت کنی که گویی او تو را میبیند. پس اگر تو او را نمیبینی، مسلم بدان که او تو را میبیند. «4»
نیز فی قوله تعالی: «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»، «5» روایاتی را نقل فرمودهاند، از جمله:
الف- در کتاب کافی با اسنادش تا پدر محمّد بن خالد به بالا، و او از ابی عبد اللّه، امام
______________________________
(1). برهان، ص 246.
(2). درّ المنثور، ج 2، ص 188.
(3). همان.
(4). نور الثقلین، ج 1، ص 553، حدیث 579.
(5). مائده/ 50.
ص: 569
صادق علیه السّلام، روایت کند که آن حضرت فرمود: «الحکم حکمان: حکم اللّه و حکم الجاهلیة، فمن اخطأ حکم اللّه، حکم بحکم الجاهلیة.»؛ یعنی حکم کردن بر دو نوع است: یکی حکم خدای تعالی، و دیگری حکم زمان جاهلیت. پس هرکه در حکم خدای تعالی خطا کند، بر حکم جاهلیت، حکم نموده است. «1»
ب- ابو علی اشعری با اسنادش تا ابا بصیر، و او از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام، روایت کند که آن حضرت فرمود: «الحکم حکمان: حکم اللّه و حکم الجاهلیة، و قد قال اللّه عزّ و جلّ:" وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ"، و اشهد علی زید بن ثابت، لقد حکم فی الفرائض بحکم الجاهلیة»؛ یعنی حکم بر دو نوع است: حکم خدای تعالی و حکم جاهلیت، و خدای عزّ و جلّ فرموده است: «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» و من گواهی میدهم که زید بن ثابت در واجبات به حکم زمان جاهلیت حکم نموده است. «2»
ج- محمّد بن یعقوب با اسنادش تا محمّد بن خالد، و او از پدرش به بالا، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، روایت کند که آن بزرگوار فرمود: «القضاة اربعة؛ ثلثة فی النار، و واحد فی الجنة: رجل یقضی بجور و هو یعلم، فهو فی النار، و رجل یقضی بالجور و هو لا یعلم، فهو فی النار، و رجل قضی بالحق و هو لا یعلم، فهو فی النار، و رجل قضی بالحق و هو یعلم، فهو فی الجنة، و قال صلّی اللّه علیه و آله:" الحکم حکمان: حکم اللّه و حکم الجاهلیة، فمن اخطأ حکم اللّه، حکم بحکم الجاهلیة"، و قد قال اللّه عز و جلّ:" وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ"، و اشهد علی زید بن ثابت: لقد حکم فی الفرائض بحکم الجاهلیة.»؛ یعنی قضات چهار دسته هستند، سه دسته آنان، اهل آتشاند، و یک دسته، اهل بهشت: مردی که قضاوت به جور کند و خود بر آن آگاه باشد، او اهل آتش است، و مردی که قضاوت به جور کند و خود بر آن آگاه نباشد، او نیز اهل آتش است، و مردی که قضاوت به حق کند، ولی نداند که قضاوت به حق میکند، او نیز اهل آتش است، و مردی که قضاوت به حق کند، در حالی که خود عالم و آگاه است به
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 640، حدیث 240.
(2). نور الثقلین، ج 1، ص 640، حدیث 241- برهان، ص 293.
ص: 570
اینکه قضاوت به حق میکند، او اهل بهشت است، و آن بزرگوار (پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله) فرمود: حکم بر دو گونه است: حکم خدا و حکم زمان جاهلیت. پس هرکس در حکم خدای تعالی خطا کند، به حکم زمان جاهلیت حکم نموده است، و خدای عزّ و جلّ فرموده: «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»، و من شهادت میدهم که زید بن ثابت در واجبات به حکم زمان جاهلیت حکم نموده است. «1»
د- عیاشی از ابی بصیر، و او از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام، روایت کند که آن حضرت فرمود:
«ان الحکم حکمان: حکم اللّه و حکم الجاهلیة؛ یعنی فی الفرائض.»: حکم بر دو نوع است: حکم خدای متعال و حکم زمان جاهلیت، و مقصودش در واجبات است. «2»
همچنین فی قوله تعالی: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، «3» روایاتی را نقل فرمودهاند، از جمله:
الف- در کتاب کافی علی بن ابراهیم با اسنادش از ابی عمر، و زبیری از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، روایت نمودهاند که آن بزرگوار بعد از بیان حدیثی و ثنا بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
«" ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ"؛ یعنی بالقرآن.» «4»
ب- در تفسیر علی ابن ابراهیم با اسنادش تا علی بن رئاب، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن بزرگوار فرمود: «و اللّه نحن السبیل الذی امرکم اللّه باتباعه. قوله:" و جادلهم بالّتی هی أحسن"، قال: بالقرآن.»؛ یعنی به خدای عزّ و جلّ سوگند که ما هستیم آن طریقی که خدای تعالی شما را امر به تبعیت از آن نموده است. فرموده خدای تعالی: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ.»؛ یعنی به وسیله قرآن. «5»
ج- در کتاب احتجاج طبرسی آمده است: که ابو محمّد عسکری علیه السّلام فرمود: «ذکر عند الصادق علیه السّلام الجدال فی الدین و ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و الائمة علیه السلّام نهوا عنه، و فقال الصادق علیه السّلام: لم ینه مطلقا و لکنه نهی عن الجدال بغیر التی هی احسن، اما تسمعون قوله تعالی:" ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ
______________________________
(1). برهان، ص 292.
(2). همان.
(3). نحل/ 125.
(4). نور الثقلین، ج 3، ص 94، حدیث 264.
(5). نور الثقلین، ج 3، ص 95، حدیث 265- برهان، ص 585.
ص: 571
بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ"، فالجدال بالتی هی احسن، قد قرنه العلماء بالدین، و الجدال بغیر التی هی احسن، محرم حرمه اللّه علی شیعتنا، و اما الجدال بالتی هی احسن، فهو ما امر اللّه تعالی به نبیه، ان یجادل به من جحد البعث بعد الموت و احیائه له، فقال اللّه حاکیا عنه:" وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ"، فقال اللّه فی الرد علیه:" قل" (یا محمّد!)" یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ" ...»: نزد امام صادق علیه السّلام از جدال در دین سخن به میان آمد و اینکه پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و ائمه علیهم السّلام از آن نهی فرمودهاند. پس آن حضرت علیه السّلام فرمود: از آن، مطلقا نهی نشده؛ لکن آن جدالی که به غیر احسن است، از آن نهی شده است. آیا این قول خدای تعالی را نشنیدهای که فرمود: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، پس آن جدالی که احسن است، جدالی است که علمای دین با آن قرینند، و آن جدالی که جدال غیر احسن است، حرامی است که خدای تعالی بر پیروان ما آن را حرام نموده است، و آن جدالی که احسن است، همان است که خدای تعالی آن را به پیامبرش امر فرموده به اینکه: با کسی که بعث بعد از مرگ را و زنده کردن او را نسبت به آن گوینده کذایی انکار میکند، مجادله نماید. سپس درحالیکه از آن فرد حکایت میکرد، فرمود:
«وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ.» بعد خدای تعالی در ردّ بر او فرمود: «قل» (ای محمّد!) یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ.» «1»
د- ابن مردویه، از ابی لیلی اشعری اخراج نمود که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «تمسکوا بطاعة ائمتکم و لا تخالفوهم؛ فان طاعتهم طاعة اللّه و معصیتهم معصیة اللّه؛ فان اللّه انما بعثنی ادعو الی سبیله بالحکمة و الموعظه الحسنه، فمن خالفنی فی ذلک، فهو من الهالکین، و قد برئت منه ذمة اللّه و ذمة رسوله، و من ولی من امرکم شیئا فعمل بغیر ذلک، فعلیة لعنة اللّه و الملائکة و الناس اجمعین.»؛ یعنی به اطاعت امامانتان چنگ بزنید و با آنان مخالفت ننمایید؛ البتّه، اطاعت از آنان اطاعت از خدا بوده و نافرمانی از آنان، معصیت خداست. پس همانا خدا مرا مبعوث
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 3، ص 95، حدیث 266- برهان، ص 585.
ص: 572
فرمود تا با حکمت و موعظه حسنه به دین او دعوت کنم. پس هرکس در این امر، خلاف من عمل کند، او از هلاکشوندگان است و از او بیزارم و ذمه خدای متعال و ذمه رسولش از او برداشته شود، و هرکه بر چیزی از امر شما ولایت یابد، بعد به غیر آن عمل نماید، پس لعنت خدا، فرشتگان و مردم، همه آنان، بر او خواهد بود. «1»
فی قوله تعالی: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ» «2» هم فرموده: در کتاب کافی با اسنادش از ابن محبوب، و او از بعض اصحاب، روایت کند که ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، فرمود:
«بعث امیر المؤمنین علیه السّلام الی بشر بن عطارد التیمی فی کلام بلغه، فمر به رسول امیر المؤمنین علیه السّلام فی بنی اسد و أخذه، فقام الیه نعیم بن دجاجة الاسدی فأفلته، فبعث الیه امیر المؤمنین علیه السّلام. فاتوه به و امر به أن یضرب، فقال نعیم: اما و اللّه، ان المقام معک لذل، و ان فراقک لکفر؟ قال: فلما سمع ذلک منه، قال له: قد عفونا عنک؛ ان اللّه عزّ و جلّ یقول:" ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ"، اما قولک:" ان المقام معک لذل"، فسیئة اکتسبتها، و اما قولک:" و ان فراقک لکفر"، فحسنة اکتسبته؛ فهذه بهذه، فامر ان یخلی عنه.»؛ یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام فرستادهای را بهسوی بشر بن عطارد تیمی که سخنی از او به آن حضرت رسیده بود، فرستاد. پس آن فرستاده امیر المؤمنین علیه السّلام، در بنی اسد بر او گذر کرد و او را دستگیر نمود. نعیم بن دجاجه اسدی بهپا خاست و آنچه در دستش بود، بیرون آورد. امیر المؤمنین علیه السّلام در تعقیب او فرستاد. پس نعیم را آوردند، و آن حضرت بر زدن او دستور فرمود. نعیم گفت: به خدا سوگند که بودن با تو ذلّتآور، و جدایی از تو کفر است. پس همین که حضرت این سخن را شنید، فرمود: تو را مورد عفو قرار دادیم؛ زیرا خدای عزّ و جلّ میفرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ.»؛ اما این سخنت که:
«بودن با تو ذلّتآور است»، سخن بدی است که تو آن را کسب کردی، و این سخنت که:
«جدایی از تو کفر است»، سخن خوبی است که تو آن را کسب کردی. پس آن بدی به واسطه این خوبی دفع میشود. بعد حضرت دستور داد، از او دست کشند. «3»
______________________________
(1). درّ المنثور، ج 4، ص 135.
(2). مؤمنون/ 96.
(3). نور الثقلین، ج 3، ص 551، حدیث 111.
ص: 573
همینطور فی قوله تعالی: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، «1» روایاتی را نقل فرموده، از جمله:
الف- در کتاب کافی، محمّد بن یعقوب، با اسنادش تا زراره، و او از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام، روایت کند که آن بزرگوار فرمود: «الحیاة و الموت خلقان من خلق اللّه، فاذا جاء الموت، فدخل فی الانسان؛ لم یدخل فی شیء الا و خرجت منه الحیاة.»؛ یعنی زندگی و مرگ دو مخلوقاند که خدای متعال آن دو را خلق نمود، پس هنگامی که مرگ فرارسد، در انسان داخل گردد؛ در چیزی داخل نشده، بهجز اینکه زندگی از او خارج گردیده است. «2»
ب- علی بن ابراهیم در تفسیر خود، درباره «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ»، فرمود:
اندازهبندی نمود آن دو را، و آن بدین معناست که اندازهبندی کرد زندگی را، پس از آن، اندازهبندی کرد مرگ را. «3»
ج- در اعتقاد امامیّه از صدوق رحمه اللّه نقل است که به علی بن حسین، امام سجاد، زین العابدین علیه السّلام، گفته شد: مرگ چیست؟ آن بزرگوار فرمود: «الموت للمؤمن کنزع ثیاب وسخة قملة، و فک قیود و اغلال ثقیله، و الاستبدال بافخر الثیاب و اطیبها روایح، و اوطأ المراکب و آنس المنازل، و للکفار کخلع ثیاب فاخرة و النقل عن منازل أنسیة، و الاستبدال باوسخ الثیاب و أخشنها، و اوحش المنازل و اعظم العذاب.»؛ یعنی مرگ برای مؤمن، مثل آن، مثل بیرون آوردن جامه چرکین شپشدار، جدا نمودن بندها و زنجیرهای محکم و مبدّل نمودن آن به لباسهای فاخر و پاک و پاکیزه با بوهای خوش است، و برای کافر، مانند درآوردن لباس فاخر و انتقال از منزلهای مأنوس، و تبدیل نمودن آن به جامه چرکین و خشن، و به موحشترین منازل، و بزرگترین عذاب است. «4»
د- به محمّد بن علی، امام باقر علیه السّلام، گفته شد، مرگ چیست؟ آن بزرگوار فرمود: «هو النوم الذی یاتیکم فی کل لیلة، الا انه طویل مدته؛ لا ینتبه منه الی یوم القیامة.»؛ یعنی آن خوابی است
______________________________
(1). ملک/ 2.
(2). نور الثقلین، ج 5، ص 379، حدیث 7- برهان، ص 1132.
(3). نور الثقلین، ج 5، ص 379، حدیث 8.
(4). نور الثقلین، ج 5، ص 380، حدیث 10.
ص: 574
که شما را در هر شب فرامیگیرد، جز اینکه مدّت آن طولانی است؛ از آن تا روز قیامت بیدار نگردد. «1»
ه- ابن عمر گوید: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آیه «تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ» را تا: «أَحْسَنُ عَمَلًا»، تلاوت نمود و فرمود: «ایکم احسن عقلا، و اورع عن محارم اللّه، و اسرع فی طاعة اللّه؟»؛ یعنی کدامیک از شما در عقل، نیکوتر، و در پرهیز از حرامهای خدای تعالی، پارساتر، و در عمل به طاعت خدای تعالی، سریعتر هست؟ «2»
و- در کتاب احتجاج، طبرسی، از امام رضا علیه السّلام، حدیث طولانیای را نقل کرده است.
در آن حدیث آمده که: «و اما قوله عزّ و جلّ:" لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا"؛ فانه عزّ و جلّ خلق خلقه لیبلوکم بتکلیف طاعته و عبادته لا علی سبیل الامتحان و التجربه؛ لانه لم یزل علیما بکل شیء.»؛ یعنی: و امّا درباره قول خدای عزّ و جلّ: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.»؛ البته، خدای عزّ و جلّ خلقش را آفرید برای آزمودن شما با تکلیف طاعت و عبادت، نه برای امتحان و تجربه؛ زیرا خدای بزرگ، پیوسته بر هر چیزی عالم و دانا بوده است. «3»
ز- علی بن ابراهیم از پدرش و او با اسنادش تا سفیان بن عیینه، و از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که آن بزرگوار درباره قول خدای عزّ و جلّ: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، فرمود: «لیس یعنی اکثرکم عملا، و لکن اصوبکم عملا، و انما الاصابة، خشیة اللّه و النیة الصادقة، [ثم قال:] الابقاء علی العمل حتی یخلص، اشد من العمل، و العمل الخالص، الذی لا ترید ان یحمدک علیه احد الا اللّه عزّ و جلّ، و النیة افضل من العمل، الا و ان النیة هی العمل، [ثم تلا قوله:
" قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ"]؛ یعنی علی نیتة.»؛ یعنی مقصودش بیشترین شما از نظر عمل نیست، بلکه مقصود آن صحیحترین شما از نظر عمل میباشد، و به هدف رسیدن تنها خشیت داشتن نسبت به خداوند و نیت صادق است. سپس فرمود: باقی بودن بر اخلاص در عمل، سختتر از خود عمل است، و عمل خالص، عملی است که ما
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 5، ص 380، حدیث 11.
(2). نور الثقلین، ج 5، ص 380، حدیث 13.
(3). نور الثقلین، ج 5، ص 380، حدیث 14.
ص: 575
نخواسته باشیم بهجز خدای تعالی، احدی ما را بر آن تمجید و ستایش کند، و نیت، برتر از عمل است. بدان و آگاه باش که نیت همان عمل است. سپس آیه «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ»، را تلاوت نمود و فرمود: یعنی بر نیّتش. «1»
5. تدبّر در آیات احسن
قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «2»
همان گونه که قبلا متذکّر شدیم، آیاتی که تاکنون از جهات لغوی تفسیری و تفسیر روایی به بررسی آنها پرداختهایم، از بین 34 آیه موجود در قرآن کریم که مشتمل بر کلمه احسن است، انتخاب شده، ولی با این حال فی الجمله دربردارنده الگوی کلی در حسن سلوک و رفتارهای نیکو است، و شمول آن نسبت به فطرت الهی دین اسلام، آداب برخوردهای اجتماعی مؤمنان، انتخاب بهترین دین، بهترین طریق حکم و قضاوت، قانون دخالت در مال یتیم، طریق دعوت بهسوی حق، روش صحیح برخوردهای کلامی، فرجام نیک در فرهنگ معاملات اقتصادی، روانشناختی صحیح در دفع بدی، بهترین گفتار، عمل مقبول، فلسفه مرگ، حیات و آزمایش، جامعیتی در حسن سلوک دارد. لذا در این قسمت، احسن را به اعتبار مذکور و با استناد به آیات قرآن، و با استعانت از امدادها و الطاف خدای سبحان بررسی و تدبّر مینماییم.
تنوع معنا و مفهوم احسن در یازده آیه قرآن کریم، ابعادی از حسن سلوک بترتیب آیات مصحفی
الف- معنا و مفهوم اوّل احسن
«أحسن» در آیه شریفه «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»، «3» به
______________________________
(1). برهان، ص 1132.
(2). ص/ 29.
(3). بقره/ 138.
ص: 576
اعتبار «صبغه» معنا میشود؛ زیرا صبغه در حکم، موصوفی است که به وسیله احسن توصیف میشود. بنابراین اساس، لازم است در معنای «صبغه» بررسی شود. تدبّر در آیه شریفه مینمایاند که تفسیر صدر آیه، در ذیل آن قرار دارد؛ یعنی تفسیر «صِبْغَةَ اللَّهِ» در «نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ» است، و مؤید این مطلب آن است که: «وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»، بعد از «صبغه» واقع شده، و «صبغة» نکرهای است که جمله «نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ» آن را توصیف نموده است. لذا معلوم میشود، «صبغه» طریقی است که باید با آن خدای تعالی عبادت شود؛ بدین معنا که باید خدای تعالی را از طریق «صبغه»، عبادت کنیم. در اینجا سؤالی مطرح میشود، و آن این است که: طریق «صبغه» چیست که خدای متعال از طریق آن عبادت میشود؟ پاسخ بدیهی این سؤال، آن است که طریق «صبغه»، همان «دین» است. اما دین یک مفهوم کلی است، و باید آن دین خاص را که مراد آیه است، بررسی نمود، و آن دین خاص، در دین حنیف؛ آن دینی که فطرت مردم بر آن نهاده شده و تنها دین خاصی است که نزد خدای تعالی دین میباشد، منحصر میشود، بنابراین به فرموده قرآن کریم:
1. «صبغة»، آن دین خاصی است که حنیف است و فطرت مردم، بر آن بنا نهاده شده: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ.» «1»
2. «صبغة»، آن دین خاصی است که با تأکید و تأیید نزد خدای تعالی دین قلمداد گردیده؛ همچنین آن دین را خدای تعالی برای مردم کامل نموده است، و کسی که به غیر از آن دین را طلب کند، از او پذیرفته نیست: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»، «2» «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»، «3» «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ.» «4»
______________________________
(1). روم/ 30.
(2). آل عمران/ 19.
(3). مائده/ 3.
(4). آل عمران/ 85.
ص: 577
3. از بررسی مطالب فوق، این نتیجه حاصل میشود که: «صبغه»؛ یعنی دین مبین اسلام، و این معنا، همان فرمایش امام صادق علیه السّلام به روایت ابان از محمّد بن مسلم و حمران است که آن بزرگوار فرمود: «الصبغة هی الاسلام.» «1»
با تحقیق مذکور، آیه شریفه 138 سوره بقره، اینچنین معنا میشود:
دین خدای تعالی، و چه کسی نیکوتر است از خدای تعالی از جهت عرضه دین (که دین مبین اسلام را عرضه نموده)، ما (مؤمنان از طریق دین مبین اسلام) او را عبادت میکنیم.
ب- معنا و مفهوم دوّم احسن
یکی از معانی احسن، فی قوله تعالی: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»، «2» میباشد، و آن، به معنای نیکوتر بودن تحیّت است در پاسخ به تحیّت عرضه شده، و تحیّت در آیه شریفه، مصدر بوده و به معنای سلام گفتن و نیز به معنای درود و سلام میباشد. این آیه کریمه دستور آداب برخورد دو مؤمن را بیان میکند، و آن، برخورد نیکوی کلامی است تا ارتباط قلبی و عاطفی بین آن دو، محکمتر و وحدت و یگانگی و اخوتشان، شدیدتر، و احساس امنیت روانیشان، قویتر گردد، و به این وسیله، زمینه خوشبختی بین افراد فراهم شود، و موجبات تسهیل در حلّ بسیاری از مسایل اجتماعی و اقتصادی و دیگر معضلات پدید آید و در نتیجه، فرهنگ اخلاقی جامعه در روند مطلوب فطری اعتلا یابد. این برخورد و ایجاد ارتباط بین دو مؤمن، بر اساس احترام افزونتر، و یا احترام متقابل است؛ چنانکه خدای متعال میفرماید: و چون شما مورد تحیّت و سلام و درود، از طرف مؤمنی قرار گرفتید، پس شما هم به نحو نیکوتر از آن، او را مورد تحیّت، یا سلام و درود قرار بدهید: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها»، و یا حد اقل، این برخورد نیکو را که به صورت اهدای تحیّت نسبت به شما عرضه شده، شما هم متقابلا، خود آن تحیّت را به او اهدا کنید: «فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها.»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 132، ص 100.
(2). نساء/ 86.
ص: 578
ج- معنا و مفهوم سوّم احسن
یکی از معانی و مفاهیم «احسن»، فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا»، «1» میباشد، و آن، فضیلت مسلمان مخلص و نیکوکار را بیان میکند. بر این مبنا، آیه شریفه، سه خصوصیت ممتاز برای متدیّن به دین برتر را، و در ذیل آیه، یک پاداش عظیم برای متدیّن راستین و با استقامت نسبت به دین برتر را بیان میکند، هرچند که این آیه کریمه به صورت استفهام بوده و با لفظ: «مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ» آغاز میشود؛ چون این استفهام در مقام تقریر است، معنای آن این است که کسی نیست که از لحاظ دین بهتر باشد. از کسی که: به هر حال، شرح این مجمل به قرار زیر است:
1. نفس و ذاتش را خالصانه تسلیم خدای تعالی کند: «أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ.»
2. در اعمال، نیکوکار باشد: «وَ هُوَ مُحْسِنٌ»، و اعمال، اعم از عبادی محض و غیر آن است، و نیکوکاری، آنجا محقّق میشود که عامل، خدا را ناظر بر اعمال خود ببیند، و این معنا برداشت از این فرموده حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله است: «ان تعبد اللّه کانک تراه، فان لم تکن تراه، فانه یراک.»؛ یعنی خدای تعالی را آنچنان عبادت کن که گویی تو او را میبینی؛ پس اگر تو او را نمیبینی، مسلم بدان که او تو را میبیند. البته، آنکه نفس و ذاتش را تسلیم خدای تعالی کند و در اعمال، نیکوکار باشد: اوّلا، به دستاویز محکم و امیدوارکنندهای چنگ زده: «وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی وَ إِلَی اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»، «2» و ثانیا، پاداش بیکران او نزد پروردگارش میباشد، و علاوه بر آن، خوف و اندوهی برای او نخواهد بود: «بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ.» «3»
3. آیین حضرت ابراهیم علیه السّلام را تبعیت کند: «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً»، و آیین حضرت
______________________________
(1). نساء/ 125.
(2). لقمان/ 22.
(3). بقره/ 112.
ص: 579
ابراهیم علیه السّلام اسلام بود و او بر آن آیین، استقامت داشت: «ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ.» «1» حضرت ابراهیم از پروردگارش درخواست نمود که خود، فرزندش و فرزندان فرزندش، مفتخر به آیین مقدس اسلام باشند: «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ.» «2» پاداش عظیم او در ذیل آیه این بود که خدای تعالی دوستش خواهد بود. اینچنین، پروردگار متعال ابراهیم علیه السّلام را که مسلمان خالص، عامل و نیکوکار بود، به دوستی خود برگزید: «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا»، و دوستی خدای تعالی به این معنا بود که او یار و مددکارش در همه احوال است؛ بهطوری که اگر کسی یا کسانی علیه او اراده سوئی کنند، او را یاری نموده و از مهلکهای که دشمنان برای او فراهم آوردهاند، نجاتش میدهد؛ همان گونه که ابراهیم علیه السّلام را از انبوه آتشی که نمرود و نمرودیان تدارک نموده بودند تا او را بسوزانند، نجات داد و آتش را بر او سرد و سلامت گردانید: «قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ.» «3»
د- معنا و مفهوم چهارم احسن
یکی از معانی و مفاهیم احسن، فی قوله تعالی: «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»، «4» میباشد، و آن، عبارت است از فضیلت حکم خدای تعالی بر حکم غیر خدا، که در مقام اجرا، همه مردم از فقیر و غنی و دیگر طبقات نسبت به آن یکسانند. آیه شریفه، اگرچه به صورت استفهام است، امّا این استفهام، استفهام انکاری بوده: «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ»، و در مقام مقایسه حکم جاهلی با حکم خدایی است؛ به این معنا که: برای اهل یقین هیچکس بهتر از خدای تعالی نمیتواند داوری کند: «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ.»
در صدر آیه که با استفهام شروع میشود: «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»، این سؤال مطرح میشود: چگونه است که حکم جاهلی مردود
______________________________
(1). آل عمران/ 67.
(2). بقره/ 128.
(3). انبیاء/ 69.
(4). مائده/ 50.
ص: 580
است؟ و پاسخ این است که حکم جاهلی، و بهطور کلی حکم غیر خدا، براساس بینش انسان صورت میگیرد، و انسان، هم بسیار نادان است و هم بسیار ستمگر و یا غیر عادل: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا.»
و چگونه انسان درحالیکه بسیار نادان، ستمکار و بیعدالت است، میتواند حکم از روی عدالت و حکمت نماید؟ لذا آنان که به غیر از حکم خدا حکم کنند، کافرند:
«وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ»، «1» و آنان که به غیر از حکم خدا حکم کنند، ستمکار و ظالمند: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»، «2» و آنان که به غیر از حکم خدا حکم کنند، فاسقند: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» «3» در تعقیب آن، سؤال دیگری که مطرح میشود، این است که: حکم خدایی چگونه است که مورد تأیید اهل یقین است؟ و پاسخ این است که چون خدای تعالی بسیار دانا و حکیم است: «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»،* «4» و خدای تعالی به هر چیزی بسیار داناست: «وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»،* «5» و خدای تعالی به همه خلق بسیار داناست: «وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»، «6» و خدای تعالی به مردم ستم نمیکند، و این مردم هستند که به خودشان ستم میکنند:
«إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»، «7» و سزاوار خداوندیش نباشد که به آنان ستم کند، و لکن خود آنانند که به خودشان ستم میکنند: «فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»،* «8» و لذا حکم خدایی که علیم و حکیم بوده و بر همه خلق، بسیار داناست و ستم نمیکند، مورد تأیید اهل یقین است. تنها حکم خدای تعالی است که حق بوده و بهترین است برای تمییز حق از باطل: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ یَقُصُ
______________________________
(1). مائده/ 44.
(2). مائده/ 45.
(3). مائده/ 47.
(4). انفال/ 71- توبه/ 97، 106، 120- حج/ 52- نور/ 18، 59، 58- حجرات/ 8- ممتحنه/ 10.
(5). انفال/ 71- توبه/ 97، 106، 120- حج/ 52- نور/ 18، 59، 58- حجرات/ 8- ممتحنه/ 10.
(6). یس/ 79.
(7). یونس/ 44.
(8). توبه/ 70- روم/ 9.
ص: 581
الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ.» «1» تنها حکم خدای تعالی است که امر میکند جز او کسی عبادت نشود: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ»، «2» و اهل اتکال، تنها بر حکم خدای تعالی توکّل میکنند: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ» «3»
ه- معنا و مفهوم پنجم احسن
یکی از معانی و مفاهیم احسن، فی قوله تعالی: «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»، «4» میباشد، و آن به این معنا است که قرب به مال یتیم و ولایت بر آن باید در جهت حفظ مال او، و در حدّ امکان، در جهت افزایش مال، او از طریق تجارت و مکاسب مشروع بوده و به تبع آن، در تربیت دینی و اخلاقی، مفید به حال یتیم باشد: «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ.»
در ادامه، آیه به پنج مطلب اشاره میفرماید:
اوّل- مدّت این قرب و ولایت، و آن تا زمانی است که یتیم به بلوغ اشد برسد، و بلوغ اشد، زمانی است که او از لحاظ عقلی و بدنی، به اندازهای رشد کرده باشد که آمادگی انجام مسئولیت اقتصادی را داشته باشد: «حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ»، و در سوره یوسف میفرماید: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً»؛ «5» همچنین در سوره قصص میفرماید:
«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً.» «6»
دوّم- پیمانه و وزن را تمام و عادلانه پرداخت کند و چیزی از اشیا (و اصل مال) را کم و کسر نگذارد: «وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ»، «7» و در سوره اعراف میفرماید:
«فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ.» «8»
______________________________
(1). انعام/ 57.
(2). یوسف/ 40.
(3). یوسف/ 67.
(4). انعام/ 152.
(5). یوسف/ 22.
(6). قصص/ 14.
(7). انعام/ 152.
(8). اعراف/ 85.
ص: 582
سوّم- در تکلیف است، و آن این است که او متناسب با وسعت استعدادی که دارد، تکلیف دارد: «لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»، «1» «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»؛ «2» همچنین در سوره مؤمنون میفرماید: «وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ.» «3»
چهارم- در امر به عدالت در سخن گفتن و تعمیم آن است، اگرچه سخن، در مورد خویشاوندان باشد: «وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی ، «4» و در آیهای از سوره نساء و آیهای از سوره احزاب برای سخن گفتن، به تقوای الهی و قول سدید؛ یعنی گفتاری که راست، استوار و محکم باشد، امر شده است، و در سوره نساء میفرماید: «فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً»، «5» و در سوره احزاب هم میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً.» «6»
پنجم- در امر به وفا به عهد الهی است: «وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا»، و البته، کسی که عهدی میبندد و یا عهدی با خدا میبندد، در مقابل عهدی که بسته، مسئول است: «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا»، «7» و آنان که عهدی با خدا میبندند و به آن وفادارند و نقض عهد نمیکنند، از جمله کسانی هستند که خانه آخرت، برای آنان خوشعاقبت است، و برای آنان باغهای همیشه سرسبز است که خودشان، پدران، همسران، فرزندانشان، آنان که صالحند، داخل در آنها میشوند، و ملایکه از هر دری بر آنان وارد شده و به واسطه صبر و شکیبایی که آنان از خود نشان دادهاند، بر آنان سلام نموده و عاقبت و فرجام نیکو را به ایشان مژده میدهند: «الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ ... أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ.» «8»
______________________________
(1). انعام/ 152.
(2). بقره/ 286.
(3). مؤمنون/ 62.
(4). انعام/ 152.
(5). نساء/ 9.
(6). احزاب/ 70.
(7). احزاب/ 34.
(8). رعد/ 20 و 24- 22.
ص: 583
و- معنا و مفهوم ششم احسن
اشاره
یکی از معانی و مفاهیم احسن، فی قوله تعالی: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»، «1» میباشد، و آن، در یکی از طرق دعوت بهسوی پروردگار متعال؛ یعنی مجادله نیکو، است، و مجادله نیکو عبارت است از: نرمی کردن در منازعه با منکرین معاد از طریق برهان و به وسیله قرآن آنچنان که رقت قلبی آورد: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ.»
انواع مجادلهکنندگان
1. کسانی که به باطل مجادله میکنند، و هدفشان، باطل نمودن حق، و نابود کردن آن است، خدای تعالی آنان را مؤاخذه و عقوبت میکند: «وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ.» «2»
2. گناهکارانی که به نفس خود خیانت کرده و مجادله با آنها نهی شده است: «وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوَّاناً أَثِیماً.» «3»
3. کافرانی که با توسّل به باطل در آیات الهی مجادله میکنند تا حق را نابود نمایند و آیات الهی را به سخره گیرند: «وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً»، «4» «ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ.» «5»
4. یاران شیاطین، که شیاطین به آنها القا میکنند تا به مجادله بپردازند و لذا یک دسته از آنان، به غیر علم و به تبعیت از شیطان مجادله نمایند: «وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ»، «6» «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرِیدٍ.» «7»
______________________________
(1). نحل/ 125.
(2). غافر/ 5.
(3). نساء/ 107.
(4). کهف/ 56.
(5). غافر/ 4.
(6). انعام/ 121.
(7). حج/ 3.
ص: 584
5. کسانی که بدون علم و بدون هدایت و بدون کتابی که نور هدایت را به آنان بتاباند، درباره خدا مجادله میکنند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ.»* «1»
6. آنانی که بدون اینکه سلطهای داشته باشند، در آیات الهی به مجادله میپردازند، و دشمنی و کینهتوزی آنان نزد خدای تعالی و نزد مؤمنین، بزرگ و عظیم باشد، و این مهری است که خدای متعال بر دل هر متکبّر ستمکاری مینهد: «الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ.» «2»
7. دستهای از اهل کتاب که مجادله با آنان نهی شده، مگر مجادله به احسن: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ.» «3»
ز- معنا و مفهوم هفتم احسن
یکی از معانی و مفاهیم احسن، فی قوله تعالی: «وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا»، «4» میباشد و آن، در بهتر بودن و نیکوتر بودن از لحاظ فرجام کار و عاقبت، و از لحاظ رجوع به اصل است، و فی قوله تعالی:
«ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا»،* مواردی به شرح زیر تدبّر میشود:
1. جمله «ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا»،* در دو آیه از دو سوره قرآن کریم ذکر شده؛ یکی در سوره نساء، و دیگری در سوره اسراء.
2. در سوره نساء، به مؤمنین امر شده، در صورت منازعه در شیئی، امر مورد منازعه را به خدای تعالی و به پیامبرش بازگردانند که این کار، از لحاظ عاقبت، خیر و نیکو است، و در آیه بعد از آن میفرماید: آنان که امر را به طاغوت ارجاع میکرده، و محاکمه را نزد او میبرند، شیطان میخواهد آنان را گمراه کند؛ گمراهی و ضلالت بعیدی: «أَ لَمْ تَرَ
______________________________
(1). حج/ 8- لقمان/ 20.
(2). غافر/ 35.
(3). عنکبوت/ 46.
(4). اسراء/ 35.
ص: 585
إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالًا بَعِیداً.» «1»
3. در سوره اسراء، موضوع امر، تمام بودن پیمانه یا کیل است به هنگام پیمانه کردن و توزین وزن با ترازوی درست و صحیح که این کار خیر و نیکوتر است از لحاظ عاقبت:
«وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا.» «2»
4. در سوره هود علیه السّلام، از لسان شعیب علیه السّلام، نهی از نقص در پیمانه کردن کیل و نهی از نقص در توزین وزن شده، و در عمل به این نهی، خیر مردم بیان گردیده، و در صورت نقص در پیمانه کردن و کم بودن وزن در توزین، خوف بر عذاب انداز شده، و در آیه بعد از آن، کم دادن اشیای مردم، قرین با افساد در زمین گشته است: «وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ.» «3»
5. در سوره اعراف، به تمام بودن کیل و وزن امر نموده، و از کم و ناقص تحویل دادن اشیا و از فساد در زمین نهی کرده است. در این آیه، کم دادن در پیمانه کردن و در توزین، قرین با افساد در زمین میباشد: «فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.» «4»
6. در سوره شعراء، به پیمانه کردن تمام و توزین با ترازوی درست، امر شده، و از کم دادن جنس، نهی گردیده است؛ همچنین نهی از کم دادن اشیا به مردم، قرین نهی از افساد در زمین بیان شده: «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ.» «5»
7. در سورههای مائده و قصص فرموده: در جهت گسترش فساد در زمین تلاش نکنید که خدای تعالی فسادکنندگان را دوست نمیدارد: «وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ»، «6» «وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ» «7»
______________________________
(1). نساء/ 60.
(2). اسراء/ 35.
(3). هود/ 8.
(4). اعراف/ 58.
(5). شعراء/ 183.
(6). مائده/ 64.
(7). قصص/ 77.
ص: 586
8. از آیات فوق برداشت میشود که نقص و کم دادن اشیا به مردم (اعم از کیل یا وزن)، قرین با افساد در زمین، و تمام و کامل دادن آن، قرین با اصلاح در آن است، و این از جمله معانی و مفاهیم قوله: «ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا»* است.
ح- معنا و مفهوم هشتم احسن
اشاره
یکی از معانی و مفاهیم احسن، فی قوله تعالی: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ»، «1» است، و آن، دفع نمودن بدی است به اقتضای عقل و خرد.
نکاتی درباره دفع بدی با اقتضای عقل و خرد
1. قرآن کریم دفع سیئه با حسنه را از صفات خردمندان بیان فرموده و برای آنان، فرجام نیکو را در خانه آخرت نوید داده است: «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ ... وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ.» «2» از این آیات برداشت میشود که نحوه خوبی نمودن برای دفع بدی، باید مبنی بر تأیید عقل و خرد باشد.
2. در بین ویژگیهای عقلا و خردمندان در دفع سیئه به وسیله حسنه، صبر و شکیبایی عامل مهمی است؛ چنانکه:
الف- در آیه رعد، به واسطه صبر و شکیباییشان، ملایکه بر آنان درود فرستاده و عالی بودن خانه آخرت را به آنان مژده میدهند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ.» «3»
ب- و در آیه 54 قصص، خبر میدهد از اینکه به آنان به واسطه صبرشان، دو بار پاداش میدهند: «أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ.» «4»
3. قوله تعالی: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ»، «5» برای دفع سیّئه عمومیت دارد؛ خواه عامل دفع سیئه، شخص مسیئ باشد از نفس خویش، و خواه شخص غیر مسیئی باشد
______________________________
(1). مؤمنون/ 96.
(2). رعد/ 22- 19.
(3). رعد/ 24.
(4). قصص/ 54.
(5). مؤمنون/ 96.
ص: 587
که مورد اسائه واقع شده:
الف- در صورتی که دافع سیئه، شخص مسیئی باشد که بخواهد سیئه را از نفس خویش دفع نماید، قرآن کریم طرقی را ارائه نموده، از جمله:
اوّل- با انجام دادن حسنات، سیئات را از بین ببرد: قوله تعالی: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ.» «1»
دوّم- خدای تعالی به واسطه توبه نمودن، ایمان آوردن و عمل صالح بهجا آوردن شخص مسیئ، سیئات او را به حسنات تبدیل کند: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.» «2»
سوّم- خدای تعالی توبه مسیئی را که توأم با عمل صالح باشد، میپذیرد: «وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتاباً»، «3» و توبهکننده از گناه، مثل این است که هیچ گناهی بر او نیست: «التائب من الذنب کمن لا ذنب له.»
ب- در صورتی که دافع سیئه، فرد غیر مسیئ باشد؛ یعنی شخصی باشد که از جانب مسیئ به او اسائه شده است، قرآن کریم برای دفع آن راههایی را ارائه فرموده، از جمله:
اوّل- اعراض از لغو مسیئ؛ چنانکه با بزرگواری آن را نادیده گیرد و از آن رد شود: «وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً.» «4»
دوّم- با احسان نمودن، با حسن خلق و روی گشاده مقابله کردن و به سلامتی از مهلکه مواجهه با جاهل نجات یافتن: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً.» «5»
سوّم- اعراض از مسموع لغو، مجادله به احسن و به سلامت رهایی یافتن: «أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ. وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ.» «6»
______________________________
(1). هود/ 114.
(2). فرقان/ 70.
(3). فرقان/ 71.
(4). فرقان/ 72.
(5). فرقان/ 63.
(6). قصص/ 55- 54.
ص: 588
چهارم- خوبی مسیئ را در ازای بدی او قرار دادن، و بدی او را به واسطه خوبیاش دفع کردن. در تفسیر نور الثقلین، جلد سوم، صفحه 551، در حدیث 111، به نقل از کتاب کافی، و به روایت ابن محبوب، از امام صادق علیه السّلام، بعد از مقدمه حدیث، چنین میخوانیم: نعیم بن دجاجه اسدی که بر اثر خطایی، امیر المؤمنین، علی علیه السّلام به احضار و تنبیه او امر فرموده بود، به امیر المؤمنین علیه السّلام گفت: به خدا سوگند که بودن با تو ذلّتآور، و جدایی از تو کفر است. پس همین که حضرت این سخن را شنید، فرمود: تو را مورد عفو قرار دادیم؛ زیرا خدای عزّ و جلّ میفرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ»، امّا این سخن که بودن با تو ذلّتآور است، سخن بدی است که تو آن را کسب کردی، و این سخن که جدایی از تو کفر است، سخن خوبی است که تو آن را کسب کردی، پس آن بدی به واسطه این خوبی دفع شده و از دو امر بدی و خوبی چیزی نمیماند (اصل حدیث و شرح آن در همین فصل، در بحث: «حسن سلوک در تفاسیر روایی» گذشت).
ط- معنا و مفهوم نهم احسن
اشاره
یکی از معانی و مفاهیم احسن، فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»، «1» میباشد، و آن، در معرفی بهترین قول است؛ یعنی بهترین قول از آن کسی است که دعوت او بهسوی خدای تعالی بوده و عملش صالح است و گفته او این میباشد که: البتّه، من از مسلمانانم.
دعوت الی اللّه و قول احسن
دعوت از روی ایمان و خلوص و مبرای از شرک و براساس بینش و بصیرت، به سوی توحید خدای تعالی، قول احسن است؛ زیرا قرآن کریم در آیه 108 سوره یوسف میفرماید: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ.»: بگو این راه من است که من و پیروانم با بصیرت کامل مردم را بهسوی خدای تعالی دعوت کنیم، و خدای متعال منزه است، و من از مشرکان نیستم.
______________________________
(1). فصّلت/ 33.
ص: 589
در این آیه شریفه ملاحظه میکنیم:
1. دستور و ارائه طریق برای دعوت الی اللّه، از جانب خدای تعالی است؛ خدای متعال به پیامبرش امر میفرماید: «قل»؛ یعنی ای پیامبر! بگو.
2. هدف و موضوع هدف؛ یعنی دعوت بهسوی خدای تعالی، در بدو امر مشخص میشود: «هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ»: این راه من است که بهسوی خدای تعالی دعوت کنم.
3. این دعوت، براساس بینش و بصیرت کامل است: «عَلی بَصِیرَةٍ.»
4. دعوت بهسوی خدای تعالی جنبه عمومیت دارد؛ به این معنا که شامل همه پیروان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میشود: «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی».
5. پیروان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله که دعوتکننده بهسوی خدای تعالی هستند، باید باایمان، مخلص و مبرای از شرک باشند، و دعوت آنان هم بهسوی خدای تعالی، براساس توحید باشد؛ زیرا در آیه شریفه: اولا، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تنزیه خدا میکند: «سُبْحانَ اللَّهِ»، و ثانیا، در تأیید نسبت به آن تنزیه، خود را مبرای از شرک معرفی میکند: «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ.»
ی- معنا و مفهوم دهم احسن
اشاره
یکی از معانی و مفاهیم احسن، فی قوله تعالی: «أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ فِی أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ»، «1» میباشد، و مراد از «أَحْسَنَ ما عَمِلُوا»، اعمال واجب و مستحب است، و معنای آیه چنین است: اعمال واجب و مستحب آنان را قبول کرده و از گناهانشان گذشت میکنیم، درحالیکه با بهشتیان خواهند بود. این همان وعده صدقی است که به آن وعده داده میشد.
______________________________
(1). احقاف/ 16.
ص: 590
نکاتی در تدبّر آیه شریفه
1. به دلیل قوله: «إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ» که در ذیل آیه قبل، آیه پانزدهم، آمده است، «أُولئِکَ» فی قوله: «أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ»، اشاره است به کسانی که از مسلمانان بوده و بهسوی پروردگار متعال توبه میکنند، و با این وصف، اعمال واجب و مستحب کسانی مورد قبول خدای متعال قرار میگیرد که مسلمان و توبهکار باشند.
2. «نَتَقَبَّلُ» از باب تفعّل است، و معنای آن، دلالت بر مطاوعه؛ یعنی قبول کردن دارد، و لذا معنای صدر آیه چنین میشود: این مسلمانان توبهکار، کسانی هستند که ما اعمال واجب و مستحب ایشان را قبول کرده و از گناهانشان درمیگذریم، و باتوجّه و دقّت در این معناست که لطف و رحمت پروردگار قادر بینیاز را نسبت به بندگان ضعیف، امّا مؤمن تایب، درمییابیم.
3. مراد از قوله: «أَحْسَنَ ما عَمِلُوا» در آیه شریفه، اعمال صالحی است که مورد رضایت خدای تعالی باشد، و این معنا به دلالت ذیل آیه قبل، آیه پانزدهم، فی قوله: «وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی» میباشد، که در آن از خدای تعالی درخواست میکند، عمل صالحی را انجام دهد که مورد خشنودی او باشد، و این درخواست را برای فرزندان خود هم دارد: «وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی.»
ک- معنا و مفهوم یازدهم احسن
اشاره
یکی از معانی و مفاهیم احسن، فی قوله تعالی: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ»، «1» میباشد؛ یعنی خدای تعالی کسی است که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را در انجام تکالیف بیازماید که کدامیک از شما، عاقلانهتر، و با بینشی آگاهانهتر، و نسبت به مبدأ و معاد، خایفتر عمل میکند؛ بنابراین عقل و خرد کاملتر، آگاهی بیشتر بر اوامر و نواهی، و خوف از خدا، معنای «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» در آیه شریفه میباشد.
______________________________
(1). ملک/ 2.
ص: 591
در معنای «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، روایاتی نقل شده؛ همانطور که در قرآن کریم هم در بکارگیری عقل در امور دین و دنیا و درباره فهم و بصیرت نسبت به آیات الهی، و درباره خوف از مبدأ و معاد، آیاتی ذکر شده که ما در اینجا، ابتدا به نقل روایات، و پس از آن، به ذکر برخی از آن آیات میپردازیم.
نخست: روایات
1. در روایاتی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله درباره قوله عزّ و جلّ: «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، به کیفیت عمل از لحاظ بکار بردن عقل و بصیرت و خوف از خدا در عمل، تأکید شده: «اتمکم عقلا، و اشدکم خوفا، و احسنکم فیما امر اللّه به و نهی عنه نظرا، و ان کان اقلکم تطوعا.» «1»
2. در روایتی از امام صادق علیه السّلام، درباره قوله عز و جلّ: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، بر کیفیت عمل از لحاظ صحت عمل توأم با خشیت از خدا، نیّت صادقانه و خلوص در عمل تأکید شده: «لیس یعنی اکثرکم عملا، و لکن اصوبکم عملا، و انما الاصابة خشیة اللّه و النیة الصادقه. [ثم قال:] الابقاء علی العمل حتی یخلص، اشد من العمل، و العمل، الخالص الذی لا ترید ان یحمدک علیه احد الا اللّه عز و جلّ، و النیة افضل من العمل، الا و ان النیة هی العمل. ثم [تلا قوله:]" قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ"؛ یعنی علی نیته.» «2»
3. در روایتی از امام رضا علیه السّلام درباره قوله عز و جلّ: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»، ایشان غرض از آزمایش الهی را، انجام تکلیف در قالب طاعت و عبادت، بیان فرموده: «و امّا قوله عز و جلّ:" لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا"؛ فانه عز و جلّ خلق خلقه لیبلوکم بتکلیف طاعته و عبادته، لا علی سبیل الامتحان و التجربه؛ لانه لم یزل علیما بکل شیء.» «3»
دوّم: آیات
الف- در بکارگیری عقل در امور دین و در دنیا فرموده:
آنان که دین را و ندا به نماز را بازیچه و مسخره میگیرند، گروهی هستند که اهل خرد
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 24. ترجمه این حدیث در بحث: «حسن سلوک در تفاسیر» گذشت.
(2). برهان، ص 1132. ترجمه حدیث در بحث پیشین گذشت.
(3). نور الثقلین، ج 5، ص 380، حدیث 14. ترجمه حدیث در بحث قبل گذشت.
ص: 592
و تعقّل نیستند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ. وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ.» «1»
2. آنان که در روی زمین، همه چیز را میبینند و میشنوند، امّا در تعقّل بر روی آنها، دل را بکار نمیگیرند، دلهایشان که در درون سینههایشان میباشد، کور و نابیناست:
«أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ.» «2»
3. برخی از آثار عذابی که از آسمان برای فاسقین قوم لوط نازل شده، باقی مانده، تا نشانهای صریح و روشن باشد برای گروهی که اهل تعقّل هستند: «إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلی أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ. وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ.» «3»
ب- در فهم و بصیرت نسبت به آیات الهی فرموده:
1. دلایل و براهینی از جانب پروردگار آمده، پس هرکس با چشم دل و از روی بصیرت، آن را درک کند، برای همو سودمند است، و هرکس نسبت به آنها کور و نابینا باشد، ضرر آن، متوجّه به خودش خواهد بود: «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ.» «4»
2. آیات و نشانهها، برای اهل یقین که با چشم دل به بصیرت و آگاهی میپردازند، هم در روی زمین است و هم در نفوس خودشان: «وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ.» «5»
3. خدای متعال به پیامبر فرمود: به آنان آگاهی و بصیرت بده که به زودی آنان با چشم خود خواهند دید: «وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ»، «6» و فرمود: و خود با چشم دل
______________________________
(1). مائده/ 58- 57.
(2). حج/ 46.
(3). عنکبوت/ 35.
(4). انعام/ 104.
(5). ذاریات/ 21- 20.
(6). صافات/ 175.
ص: 593
بنگر و آگاه و بصیر باش که به زودی آنان با چشم خود خواهند دید: «وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ.» «1»
ج- و در خوف از مبدأ و معاد فرموده:
1. خطاب به مؤمنین میفرماید: خدای تعالی شما (مؤمنین) را در امر صید میآزماید که آیا دست شما و تیر شما به آن میرسد؟ تا بداند چه کسی در غیب، از او خوف و ترس دارد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ.» «2»
2. در مؤاخذه به عذاب سختی که پروردگار متعال از ستمکاران نمود، نشانهای است برای کسی که از عذاب قیامت خوف دارد: «وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ الْقُری وَ هِیَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ.» «3»
3. برای کسانی که از عذاب دردناک خوف دارند، نشانهای از آثار عذاب گناهکاران پیشین در زمین بهجا گذارده شده: «وَ تَرَکْنا فِیها آیَةً لِلَّذِینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِیمَ.» «4»
4. بهشت برای کسی است که از جلال و مرتبه پروردگارش خوف دارد: «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ.» «5»
5. البتّه، ابرار هستند که از عذاب روز قیامت خوف دارند: «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً. عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً. یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً.» «6»
6. بهشت مسکن و پناهگاه آنکسی است که از جلال و مرتبه پروردگار خایف باشد و نفس را از هوسهای نفسانی نهی کند: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی » «7»
______________________________
(1). صافات/ 179.
(2). مائده/ 94.
(3). هود/ 102- 103.
(4). ذاریات/ 37.
(5). رحمن/ 46.
(6). انسان/ 7.
(7). نازعات/ 41.
ص: 594
کلمات قصار پیرامون حسن سلوک
در غرر الحکم و درر الکلم در «باب حسن السلوک» سخنانی به اقتصار از مولای موحدان، امیر المؤمنین، علی بن ابی طالب علیه السّلام، بیان شده که در اینجا برخی از آنها را نقل میکنیم:
1. «أحسن شیء الخلق.»: بهترین چیز، خوی نیکوست.
2. «أکرم الحسب الخلق.»: گرامیترین حسب (چیزی که باعث مزیت انسان گردد)، خلق نیکوست.
3. «أحسن الشّیم شرف الهمم.»: بهترین خویها، برتری همتهاست.
4. «أزین الشّیم الحلم و العفاف.»: آراستهترین خصلتها، بردباری و پاکدامنی است.
5. «أطهر النّاس أعراقا، أحسنهم أخلاقا.»: پاکترین مردم به حسب اصل، نژاد و ریشه، نیکوترین آنهاست از لحاظ اخلاق.
6. «أرضی النّاس، من کانت أخلاقه رضیّة.»: خشنودترین مردم، کسی است که اخلاق او پسندیده است.
7. «أشرف أخلاق الکریم تغافله عمّا یعلم.»: برترین خلقهای فرد کریم، تغافل اوست از آنچه میداند؛ یعنی از تقصیرات و بدرفتاریهای مردم غمض عین نماید و چنان وانمود کند که من چیزی را ندیدم.
8. «أفضل الشّیم السّخاء و العفّة و السّکینة.»: افزونترین خصلتها، سخاوت، پاکدامنی، طمأنینه و آرامش است.
9. «أحسن الأخلاق ما حملک علی المکارم.»: بهترین اخلاق، آن است که تو را به افعال نیکو وادارد.
10. «إنّ من مکارم الأخلاق ان تصل من قطعک، و تعطی من حرمک، و تعفو عمّن ظلمک.»:
البته، از جمله مکارم و کرامتهای اخلاق نیکو، آن است که با کسی که از تو بریده، پیوند نمایی، و به کسی که تو را محروم ساخته، عطا کنی، و از کسی که به تو ستم نموده، درگذری.
11. «المکارم بالمکاره.»: صفات و اخلاق پسندیده، به اموری است که مکروه طبع بوده و تحمّل آنها دشوار باشد.
ص: 595
12. «الخلق المحمود من ثمار العقل.»: خوی پسندیده، از ثمرهها و میوههای عقل است.
13. «إذا حسن الخلق، لطف النّطق.»: هرگاه خلق نیکو شد، نطق و بیان نرم خواهد گردید.
14. «بحسن الأخلاق یطیب العیش.»: با حسن اخلاق، زندگانی پاکیزه و شیرین میشود.
15. «بحسن الأخلاق تدرّ الأرزاق.»: با حسن اخلاق، روزیها روان شده و وسعت پیدا میکند.
16. «تحرّی الصّدق، و تجنّب الکذب، أجمل شیمة و أفضل أدب.»: برگزیدن راستی و دوری نمودن از دروغ، زیباترین خصلت و بالاترین ادب است.
17. «حسن الخلق، للنّفس، و حسن الخلق، للبدن.»: حسن خلق، برای نفس است؛ یعنی سبب زیبایی آن است، و نیکویی خلقت، برای بدن و سبب زیبایی آن خواهد بود.
18. «حسن الخلق أفضل الدّین.»: حسن خلق، افزونترین دینداری است.
19. «حسن الخلق خیر قرین، و العجب داء دفین.»: حسن خلق، بهترین همراه، و خودبینی مرضی است پنهان.
20. «حسن الخلق من أفضل القسم و أحسن الشّیم.»: حسن خلق از افزونترین بهرهها و قسمتها و نیکوترین خصلتهاست.
21. «حسن الأخلاق برهان کرم الأعراق.»: نیکویی اخلاق، دلیل گرامی بودن اصلها، نسب و ریشههاست.
22. «حسن الخلق رأس کلّ برّ.»: حسن خلق، رأس نیکویی است.
23. «حسن الخلق یورث المحبّة و یؤکّد المودّة.»: حسن خلق، محبت را در پی آورده، و مودّت و دوستی را محکم مینماید.
24. «خیر الأخلاق أبعدها عن اللّجاج.»: بهترین اخلاق، دورترین آنهاست از لجاجت و ایستادگی بر باطل و یا دشمنی.
25. «خیر الخلائق الرّفق.»: بهترین خصلتها نرمی کردن و مدارا کردن است.
26. «خیر الخلائق صدق المقال، و مکارم الأفعال.»: بهترین خصلتها سخن راست گفتن و افعال نیکوست.
ص: 596
27. «رأس الإیمان حسن الخلق و التّحلّی بالصّدق.»: رأس ایمان، نیکویی خلق و زیور یافتن به راستی است.
28. «من کرم خلقه، اتّسع رزقه.»: هرکه خلقش گرامی باشد، روزیاش فراخ گردد.
29. «من حسنت خلیقته، طابت عشرته.»: هرکه خلق او نیکو باشد، معاشرت و آمیزشش پاکیزه گردد.
30. «من حسن خلقه، سهلت له طرقه.»: هرکه خلقش نیکو باشد، راههای زندگانی، سعادت و معاش او سهل و هموار شود.
31. «ما أعطی اللّه سبحانه العبد شیئا من خیر الدّنیا و الاخرة إلّا بحسن خلقه و حسن نیّته.»:
خداوند سبحان به بندهای چیزی از خیر دنیا و آخرت را مرحمت نفرموده، مگر به واسطه حسن خلق و حسن نیّتش.
32. «نعم الحسب حسن الخلق.»: خوب حسبی است، حسن خلق؛ زیرا به آدمی اعتبار میبخشد.
33. «نعم الشّیمة حسن الخلق»: حسن خلق خوب خصلتی است.
34. «نعم الإیمان جمیل الخلق.»: خوب ایمانی است، خوی نیکو.
35. «و علیک بحسن الخلق؛ فانّه یکسبک المحبّة.»: بر تو باد به حسن خلق؛ زیرا که دوستی را نصیب تو خواهد کرد.
36. «کم من وضیع رفعه حسن خلقه.»: چه بسیار انسان پست مرتبهای که حسن خلق او را، بلند گرداند.
37. «من لم تحسن خلائقه، لم تحمد طرائقة.»: هرکس خصلتهای او نیکو نباشد، روشهای او پسندیده نخواهد بود.
38. «لا قرین کحسن الخلق.»: هیچ رفیقی، مانند حسن خلق نیست.
39. «لا عیش أهنأ من حسن الخلق.»: هیچ زندگانی، گواراتر از حسن خلق نیست.
ص: 597
40. «من حسن خلقه، کثر محّبّوه و أنست النّفوس به.»: هرکه خلقش نیکو باشد، دوست دارندگانش بسیار شوند و نفوس (مردم) به او انس گیرند.
خدایا! نیکوترین رنگ؛ یعنی بهترین دینی که آن، اسلام است، از توست: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»، از تو میخواهیم، توفیق اجرای احکام اسلام را حسن سلوک ما، و تزیین ما به رنگ خدایی قرار دهی.