گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
فصل هیجدهم حق‌



اشاره

کلمه حق با الفاظ: «حَقَّ»*، «الْحَقُّ»*، «حَقًّا»*، «أَحَقُّ»* و «حَقَّهُ»*، در مجموع، 269 بار در قرآن کریم به‌کاررفته است. از این مجموعه، 239 مورد، با الفاظ: «حَقَّ»* و «الْحَقُّ»* و 17 مورد با لفظ: «حَقًّا»*، و 10 مورد هم با لفظ: «أَحَقُّ»*، و 3 مورد نیز با لفظ: «حَقَّهُ»* می‌باشد.
ما در اینجا، 6 مورد از موارد کلمه حق را که 5 مورد آن با لفظ: «الْحَقُّ»* و یک مورد دیگر آن با لفظ: «حَقَّ»* می‌باشد، انتخاب می‌کنیم. نحوه انتخاب به این روش است که به ترتیب مصحفی سوره‌ها، 3 مورد از لفظ اوّل را از هر 9 سوره، از آخرین آیه آنها، و 3 مورد از لفظ دوّم را، از هر 10 سوره، از اوّلین آیه آنها، از مجموع 57 سوره اختیار می‌کنیم، و به این ترتیب، آیات: 108 سوره یونس، 34 سوره مریم، 44 سوره عنکبوت، 5 سوره غافر، 19 سوره ذاریات، و 3 سوره عصر، انتخاب می‌گردد. بعد از بیان نحوه انتخاب، بنابر روش معمول خود در این کتاب، ابتدا به ترتیب مصحف کریم، آیات منتخب را تنظیم، و پس از آن، با استفاده از کتب لغت، به بررسی لغوی کلمه حق می‌پردازیم. سپس با استفاده از کتب تفسیر علمای شیعه و اهل تسنن از عصر شیخ طایفه، مرحوم شیخ طوسی رحمه اللّه، تا زمان حاضر، و نیز با استفاده از کتب تفسیر روایی شیعی و سنی، به تحقیق تفسیری و تفسیر روایی آیات مشتمل بر آن پرداخته، و سرانجام با
ص: 600
استعانت از امدادهای بیکران پروردگار متعال و با استفاده از آیات قرآن کریم، در آیات ششگانه مذکور تدبّر می‌کنیم.

1. تنظیم آیات الحقّ و حق به ترتیب مصحفی آن‌

فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌1 639
1. قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ. «1»
2. ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ. «2»
3. خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ. «3»
4. کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ. «4»
5. وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ. «5»
6. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ. «6»

2. در معنای حق‌

راغب در مفردات فرموده: اصل حق، مطابقت داشتن و موافقت داشتن است، مانند:
مطابقت پای درب در ثبات، با دوران نسبت به استقامتی که بر آن هست، و گفته می‌شود که حق بر چند وجه است: اوّل، برای ایجادکننده شی‌ء به سبب آنچه حکمت مقتضی آن است، و به همین جهت درباره خدای تعالی گفته شده: او حق است. قال اللّه تعالی: «ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ.» دوّم، برای آنچه به سبب مقتضای حکمت ایجاد گردیده، و به همین علت به فعل خدای تعالی کلّا حق گفته می‌شود، قال تعالی: «هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً (الی قوله تعالی:) ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ.» سوّم،
______________________________
(1). یونس/ 108: مکّی.
(2). مریم/ 34: مدنی.
(3). عنکبوت/ 44: مکّی.
(4). غافر/ 5: مکّی.
(5). ذاریات/ 19: مکّی.
(6). عصر/ 3: مکّی.
ص: 601
در اعتقاد به شیئی که مطابق است با آنچه آن شی‌ء در نفس خود بر آن است، مانند قول به این‌که: اعتقاد فلانی در بعث، ثواب و عقاب، و بهشت و جهنم، حق است: «فَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ.» چهارم، برای فعل و قولی که به حسب آنچه واجب است و به اندازه‌ای که واجب است و در زمانی که واجب است واقع می‌گردد، مانند این قول ما که می‌گوییم: فعل تو حق است، و قول تو حق است. قال اللّه تعالی:
«کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ»،* «حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ»، و قوله عزّ و جلّ: «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ»، صحیح است گفته شود که مراد از آن، خدای تعالی است، و نیز صحیح است که مراد از آن، حکمی باشد که به مقتضای حکمت است، و گفته می‌شود:
«احققت کذا»؛ یعنی ثابت نمودم که حق است، یا به حق بودن آن حکم نمودم، و قوله تعالی: «لِیُحِقَّ الْحَقَّ»، پس احقاق حق، بر دو نوع است: یکی، با اظهار براهین و آیات؛ کما قال اللّه تعالی: «وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً»؛ یعنی حجتی قوی، و دوّم، با کامل شدن شریعت و گسترش همه‌گیری آن، نحو قوله: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ. هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.» «1»
فخر الدین، در مجمع البحرین فرموده: قوله تعالی: «یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ»؛ یعنی آن را تحریف نمی‌کنند و آنچه را که در آن است از صفت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله تغییر نمی‌دهند، و گفته‌اند: «حَقَّ تِلاوَتِهِ»؛ عبارت است از توقف کردن هنگام ذکر جنّت و نار، تا اوّلی را درخواست کند و از دوّمی استعاذه نماید، و این قول از امام صادق علیه السّلام روایت شده است، و «حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ»؛* یعنی بر آنان وعده عذاب واجب و تثبیت گردید، و مانند آن است، قوله: «یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ.»؛ یعنی بر آنان وعده عذاب به واسطه کفرشان واجب گردید؛ زیرا آنان از کسانی هستند که از حالشان معلوم است که بر کفر می‌میرند، و آن، فرموده خدای تعالی است که: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ*
______________________________
(1). مفردات، ص 125- 124.
ص: 602
أَجْمَعِینَ»،* و قوله: «وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ»؛ یعنی به جا آوردن آن برای او در حال وجوب، سزاوار است، و «وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ»؛ یعنی ثابت می‌کند آن را و ظاهر می‌کند آن را، و «حقیق علی»؛ یعنی بر من واجب است، و «حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ»؛* یعنی واجب گردید، و مراد از حق فی قوله تعالی: «أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ»، یا اسم خدای تعالی است یا آن حقی است که نقیض باطل می‌باشد، که خدای تعالی با قسم خوردن بر آن، آن را عظمت داده است، و «حقّ معلوم»، غیر از زکات است، و آن، چیزی است که مرد به اندازه طاقت و وسعش بر خود واجب نموده است، و قوله: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ»؛ یعنی به وسیله قرآن بر کفر، و قوله: «إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ»، شیخ ابو علی گفته است: یعنی آن، سزاوارترین ثابت از یقین است. «1»
در مقدمه کتاب مرآة الانوار و مشکوة الاسرار، در معنای حق فرموده: حق، ضدّ باطل است. گفته می‌شود: «هذا الشی‌ء حق»؛ یعنی ثابت است؛ لازم است؛ واجب است؛ مطابق با واقع است، و از آن است قوله تعالی در سوره یس: «لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ»؛ یعنی ثابت گردید و واجب شد، و امثال آن بسیار است. «احق»؛ یعنی سزاوار، واجب‌تر، و همین‌طور به معنای سایر مشتقات حق، و امّا اصل حق، پس در تأویلش به قرآن و به ولایت، امامت و حقّ آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله، و به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، علی علیه السّلام و قائم علیه السّلام آمده است. در کتاب حافظ ابی نعیم و غیر او از بزرگان عامّه، از علی علیه السّلام نقل شده که فرمود:
«ناجیت النبی عشر نجوات لما انزلت آیة النجوی، فکان منها: اننی سألته: ما الحق؟ قال: الاسلام و القرآن و الولایة، اذا انتهت الیک.»؛ یعنی چون آیه نجوا نازل گردید، من با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ده بار نجوا داشتم، و از جمله آنها، سؤال من از آن حضرت درباره حق بود که آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله فرمود: حق، عبارت است از اسلام، قرآن و ولایت، زمانی که به تو منتهی گردد، و در تفسیر فرات بن ابراهیم از امام صادق علیه السّلام درباره قوله تعالی: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»، نقل است که ایشان فرمود: «بولایة علی علیه السّلام.» «2»
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 393.
(2). مقدمه برهان، ص 87.
ص: 603
در فرهنگ لغات فرموده: «حقّ، حقّا، الامر، الخبر، العقد»: ثابت و واجب نمود امر را، بر حقیقت امر واقف شد، گره را سخت بست، و حقّ- حقّا؛ یعنی واجب شد بر او کار یا امر، حق-، حقّا، حقّة؛ یعنی امر، ثابت و واجب شد، محاقّة؛ یعنی مخاصمه، مرافعه و مدعی شدن و اولی بودن در حق، و احقّ؛ یعنی حق را گفت، او را حق و واجب نمود.
حقّ: از نام‌ها یا صفات خداوند، قرآن، ضدّ باطل و کاری که البتّه واقع شود، عدل، مال، ملک، راست، درست، سزاوار، بهره معیّن از چیز و مرگ. جمع آن، حقوق است، و استحقاق؛ یعنی مستوجب شدن چیزی، یا فرا رسیدن وعده چیزی، و حقّة؛ یعنی حق و واجب، و حقیق؛ یعنی سزاوار، درخور، لایق و حریص. جمع آن، احقّاء است، و حقیقة؛ ضدّ مجاز، اصل و منتهای هر چیز، و آنچه واجب باشد بر مردم حمایت از آن، علم. جمع آن، حقایق است. احقّ، سزاوارتر در ترجیح، و محقّق؛ مفعول است به معنای سخن ثابت، استوار و منظّم، جامه محکم بافت. «1»
در فرهنگ عمید فرموده: حق (به فتح حاء و تشدید قاف)؛ یعنی راست و درست، ضدّ باطل و یقین، عدل، نصیب و بهره از چیزی، ملک و مال، و حقوق، جمع آن، است، و نیز یکی از نام‌های باری تعالی است. «2»

3. حق در تفاسیر

شیخ طایفه، علی بن حسن طوسی رحمه اللّه در تبیان فی قوله تعالی: «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ»، «3» فرموده: خدای تعالی در این آیه به پیامبرش امر می‌کند، به خلق بگوید: «قد جاءکم الحق من اللّه»، و آن، چیزی است که هرکسی از بندگان به آن عمل نماید، نجات یابد، و ضدّ آن، باطل است، و آن، چیزی است که هرکس بدان عمل کند، هلاک گردد. پس هرکس به حق، عمل کند، حکیم باشد، و هرکس به باطل عمل
______________________________
(1). ملخّص المنجد و منتهی الأرب، ص 138- 137.
(2). فرهنگ عمید، ص 505.
(3). یونس/ 108.
ص: 604
نماید، سفیه باشد، و مراد از حق در این آیه شریفه، آن چیزهایی است از قرآن، شرایع و احکام و غیر آن از آیات و دلالات که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را آورد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ»، «2» فرموده:
یعنی آنچه از صفت عیسی علیه السّلام که برای شما تلاوت کردیم، آن، «قَوْلَ الْحَقِّ»؛ یعنی کلمه حق است که در آن، شک و تردید دارند. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ»، «4» فرموده: خدای تعالی خبر داد به این‌که آسمان‌ها و زمین را خلق نموده و آن دو را از عدم به وجود آورده است. «بِالْحَقِّ»؛ یعنی بر وجه حکمت، نه بیهوده که هیچ فایده و قصدی در آن نباشد، و به این‌که قصد نموده با آن خلقت دلالت بر توحید را. «5»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ»، «6» فرموده: یعنی در دفع حق با گفتار باطل، با یکدیگر مخاصمه و دشمنی کردند، و این جمله، دلیل است بر این‌که جدال وقتی به حق باشد، جایز است.
«لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ»؛ یعنی تا این‌که باطل کنند و از بین ببرند حقی را که خدای تعالی آن را بیان نموده و به ظهور رسانیده است. «فَأَخَذْتُهُمْ»؛ یعنی آنان را به هلاکت رسانیده و تباه و واژگون نمودم. «7»
فی قوله تعالی: «وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» «8» هم فرموده: و آن، چیزی است که به مانند لزوم دیون بر آنان لازم می‌گردد از زکات‌ها و غیر آن، و یا آنچه است که بدان ملتزم شده‌اند از مکارم اخلاق، پس آن همان چیزی است که خدای تعالی در آن، ترغیب نموده با قوله: «وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ.» «9»
______________________________
(1). تبیان، ج 5، ص 443.
(2). مریم/ 34.
(3). تبیان، ج 7، ص 111.
(4). عنکبوت/ 44.
(5). تبیان، ج 8، ص 212.
(6). غافر/ 5.
(7). تبیان، ج 9، ص 54.
(8). ذاریات/ 19.
(9). تبیان، ج 9، ص 382- مجمع البیان، ج 9، ص 155.
ص: 605
فی قوله تعالی: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ» «1» هم فرموده: یعنی بعضی از آنان (مؤمنان) بعضی دیگر را سفارش می‌کنند به پیروی کردن و تبعیت نمودن از حق، و اجتناب ورزیدن و دوری کردن از باطل. «2»
شیخ ابی علی، فضل بن حسن طبرسی رحمه اللّه در مجمع البیان، فی قوله تعالی: «قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ»، «3» در معنای حق فرموده: و آن، قرآن، دین اسلام و دلایلی است که بر صحّت آن دلالت دارد، و گفته‌اند: مراد از حق، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و معجزات ظاهره آن حضرت می‌باشد. «4»
نیز فی قوله تعالی: «ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ»، «5» فرموده: معنای «ذلک»، «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» است؛ یعنی آن‌کس که گفت: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ»، او عیسی بن مریم است، نه آنچه نصاری می‌گویند، از این‌که: همانا او «ابن اللّه» بوده و همانا او «اله» است، و این کلام، سخن حق است، و جایز می‌باشد که «هو» تقدیر گردد و آن را کنایه از عیسی علیه السّلام قرار داد؛ یعنی: «هو قول الحق»؛ زیرا گاهی درباره او گفته می‌شود: «روح اللّه و کلمة اللّه». «6»
همین‌طور فی قوله تعالی: «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ»، «7» فرموده: یعنی آن دو را (آسمان‌ها و زمین را) از نیستی خارج نمود و به آن دو هستی داد، و آن دو را عبث و بیهوده نیافرید، بلکه آن دو را خلق نمود تا خلقش را در آنها ساکن گرداند، و به واسطه آن دو بر وجود او (تعالی) و وحدانیتش استدلال کنند و آن را ثابت نمایند، و «بِالْحَقِّ»؛ یعنی بر وجه حکمت، آفرید، و گفته‌اند: معنای آن برای حق و اظهار حق است. «8»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ»، «9» فرموده: یعنی با پیامبرانشان دشمنی کردند، به این‌که گفتند: «ما انتم الا بشر مثلنا و هلا ارسل اللّه الینا
______________________________
(1). عصر/ 3.
(2). تبیان، ج 10، ص 405.
(3). یونس/ 108.
(4). مجمع البیان، ج 5، ص 140.
(5). مریم/ 34.
(6). مجمع البیان، ج 6، ص 513.
(7). عنکبوت/ 44.
(8). مجمع البیان، ج 8، ص 284.
(9). غافر/ 5.
ص: 606
ملائکه»، و امثال این‌گونه اقوال، «لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ»؛ یعنی دشمنی کردند تا حق را؛ یعنی آن چیزی را که خدای تعالی آن را بیان نموده و رسولانش آن را آورده‌اند، آن را باطل نمایند. «1»
فی قوله تعالی: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» «2» هم فرموده: یعنی بعضی از آنان به بعضی دیگر توصیه به پیروی از حق و اجتناب از باطل می‌کنند، و گفته‌اند: «الحق»؛ یعنی قرآن، و گفته‌اند: یعنی ایمان و توحید، و گفته‌اند: این‌که به هنگام مرگ به بازماندگان بعد از خود، بگوید: «وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.» «3»
ابو القاسم جار اللّه محمود بن عمر زمخشری خوارزمی، در تفسیر کشّاف، فی قوله تعالی: «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ»، «4» فرموده: پس برای شما عذری باقی نمانده است و بر خدا حجتی نیست. پس هرکه به اختیار خودش هدایت را اختیار کرد و پیروی از حق نمود، سود آن برای خودش است، و هرکس ضلالت را اختیار نمود، ضرر آن برای خودش است، و «لام» و «علی» دلالت بر معنای نفع و ضرر دارد. «5»
نیز فی قوله تعالی: «ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ»، «6» فرموده: و البتّه، برای عیسی، «کَلِمَةُ اللَّهِ»* و «قَوْلَ الْحَقِّ» گفته شده؛ زیرا او متولّد نشد، مگر به کلمة اللّه به تنهایی، و آن، قوله: «کن»، بدون واسطه پدر بود، تا نامگذاری مسبّب باشد به اسم سبب، و احتمال دارد هنگامی که از «قَوْلَ الْحَقِّ»، عیسی اراده شده باشد، این «الحقّ» اسم برای خدای عزّ و جلّ باشد، و این‌که به معنای ثابت و صدق باشد، و قوله: «الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ»، آن را کمک می‌کند؛ یعنی امر او حق یقین است، در حالی که آنان در او شک می‌کنند. «7»
فی قوله تعالی: «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ» «8» هم فرموده: «بِالْحَقِّ»؛ یعنی به
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 8، ص 514.
(2). عصر/ 3.
(3). مجمع البیان، ج 10، ص 536.
(4). یونس/ 108.
(5). کشّاف، ج 2، ص 256.
(6). مریم/ 34.
(7). کشّاف، ج 2، ص 509.
(8). عنکبوت/ 44.
ص: 607
غرض صحیحی که آن، حقّ است نه باطل، و آن این‌که آنها محلّ سکنای بندگانش بوده و عبرتی‌اند برای عبرت‌گیرندگان از آنان، و دلایلی می‌باشند بر عظمت قدرت او. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»، «2» فرموده: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»، به امر ثابتی که غیر قابل انکار است، و آن خیر است همه‌اش: از توحید خدا و طاعت او است، و پیروی از کتاب‌ها و پیامبران اوست، و پارسایی در دنیا، و رغبت به آخرت است. «3»
مولی الاجل، سید عبد اللّه، ابن محمّد رضا حسینی، معروف به شبّر، در تفسیرش، فی قوله تعالی: «قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ»، «4» فرموده: پیامبر او و کتاب او. «5»
نیز فی قوله تعالی: «ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ»، «6» فرموده:
یعنی آنکه ما او را توصیف نمودیم، او عیسی پسر مریم است، نه آن که نصاری او را توصیف می‌کنند، و آن، قول حق است که در آن شک می‌کنند. پس یهود گفتند: ساحر است، و نصاری گفتند: ابن اللّه است. «7»
فی قوله تعالی: «لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ»، «8» فرموده: یعنی تا زایل کنند و از بین ببرند حق را. «9»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ»، «10» فرموده: یعنی حقّ معلوم است که آن را بر خودشان لازم نموده‌اند. «11»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»، «12» فرموده: یعنی بعضی از آنان بعضی دیگر را به اعتقاد به حق، یا به عمل به حق سفارش می‌کنند. «13»
______________________________
(1). کشّاف، ج 3، ص 207.
(2). عصر/ 3.
(3). کشّاف، ج 4، ص 382.
(4). یونس/ 10.
(5). تفسیر شبّر، ص 467.
(6). مریم/ 34.
(7). تفسیر شبّر، ص 638.
(8). غافر/ 5.
(9). تفسیر شبّر، ص 958.
(10). ذاریات/ 19.
(11). تفسیر شبّر، ص 1056.
(12). عصر/ 3.
(13). تفسیر شبّر، ص 1229.
ص: 608
استاد علامه سید محمّد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ»، «1» فرموده: و آن، قرآن است و یا آنچه مشتمل بر آن است، از دعوت حقه. «2»
نیز فی قوله تعالی: «ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ» «3» فرموده: «ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ»، در آن اشاره است به مجموع آنچه قصه نمود از امرش و شرح وصفش؛ یعنی آن کسی که ما چگونگی ولادت او را و آنچه را که او خود به مردم گفته بود، از عبودیتش و این‌که بدو کتاب داده شده و پیامبر گشته است، ذکر کردیم، او عیسی ابن مریم است، و قوله: «قَوْلَ الْحَقِّ»، منصوب به مقدر است؛ یعنی قول حق را می‌گویم، و گفته‌اند: مراد به «قَوْلَ الْحَقِّ»، «کلمة الحق» است، و آن، عیسی علیه السّلام باشد؛ زیرا خدای سبحان او را فی قوله: «وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ»، «4» و قوله: «یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ»، «5» و قوله: «بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ» «6» «کلمه» نامید. «7»
فی قوله تعالی: «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ» «8» هم فرموده: مراد از این‌که خلقت آسمان‌ها و زمین به حق است، نفی لعب در خلق آن است؛ همچنان که خدای تعالی فرمود: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ. ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ.» «9» پس آفرینش آسمان‌ها و زمین، بر نظام ثابت لا یتغیر و بر سنت الهیه جاریه که نه مختلف می‌گردد و نه تخلّف می‌کند. «10»
نیز فی قوله تعالی: «وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ»، «11» فرموده: ادحاض؛ یعنی ازاله و ابطال؛ یعنی به وسیله باطل مجادله کردند تا با آن، حق را از جای خود برگردانند و آن را باطل کنند. «12»
______________________________
(1). یونس/ 108.
(2). المیزان، ج 10، ص 136.
(3). مریم/ 34.
(4). نساء/ 171.
(5). آل عمران/ 45.
(6). آل عمران/ 39.
(7). المیزان، ج 14، ص 48.
(8). عنکبوت/ 44.
(9). دخان/ 39.
(10). المیزان، ج 16، ص 138.
(11). غافر/ 5.
(12). المیزان، ج 17، ص 323.
ص: 609
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»، «1» فرموده: «سایل» کسی است که با اظهار فقر و بی‌چیزی خود، درخواست اعطا و بخشش می‌کند، و «محروم» کسی است که روزی‌اش بریده شده؛ پس تلاش او در طلب آن موفقیت‌آمیز نیست، و به لحاظ پارسایی‌اش از کسی سؤال نمی‌کند، و اختصاص حق برای سایل و محروم در اموال آنان؛ یعنی محسنین، با این‌که در هر مالی، این حق، ثابت است، دلیل است بر این‌که مراد از آن این است که آنان با صفای فطرت، آن حق را در اموالشان می‌بینند. پس برای آن دو گروه، چیزی را عمل می‌کنند که عمل به آن از لحاظ نشر و گسترش، رحمت بوده و از لحاظ ایثار، نیکویی و خوبی است. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»، «3» فرموده: «تواصی به حق» عبارت است از سفارش نمودن بعضی به بعض دیگر به حق؛ یعنی به پیروی نمودن از حق و تداوم بر آن، پس دین، حق نیست، مگر با پیروی نمودن از حق، هم از لحاظ اعتقاد، و هم از لحاظ عمل، و توصیه نمودن به حق، وسیع‌تر از امر به معروف و نهی از منکر است؛ زیرا آن، شامل اعتقادیات و مطلق ترغیب و تشویق به عمل صالح است. سپس «تواصی به حق»، از عمل صالح است.
پس ذکر نمودن آن بعد از عمل صالح، از قبیل ذکر خاص بعد از عام است تا اهتمام به امر آن گردد؛ چنان‌که «تواصی به صبر»، از مصادیق «تواصی به حق» بوده و ذکر آن بعد از «تواصی به حق»، از قبیل ذکر خاص بعد از عام است تا اهتمام به امر آن شود و تکرار ذکر «تَواصَوْا» که فرمود: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»، و نفرمود: «و تواصوا بالحق و بالصبر»، دلیل بر تأکید آن است، و اجمالا ذکر تواصی آنان به حق و به صبر، بعد از تلبّس آنان به ایمان و به عمل صالح، اشاره به زنده بودن دل ایشان، و شرح صدرشان برای اسلام است. پس برای آنان است، اهتمام خاص و اعتنای تام به ظهور
______________________________
(1). ذاریات/ 19.
(2). المیزان، ج 18، ص 401.
(3). عصر/ 3.
ص: 610
سلطنت حق و گسترش آن بر خلق تا این‌که آن را پیروی نمایند، و این پیروی را تداوم دهند، قال تعالی: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» «1» «2»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ»، «3» فرموده: به عنوان یک دستور عمومی می‌فرماید: به همه مردم بگو، از طرف پروردگارتان، حق به سوی شما آمده است. این تعلیمات، این کتاب آسمانی، این برنامه، و این پیامبر، همه، حق است و نشانه‌های حق بودنش آشکار. «4»
نیز فی قوله تعالی: «ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ.» مخصوصا در این عبارت، روی فرزند مریم بودن او تأکید می‌کند تا مقدمه‌ای باشد برای نفی فرزندی خدا، و بعد، اضافه می‌نماید: این قول حقی است که آنها در آن، شک و تردید کرده و هر یک، در جاده‌ای انحرافی گام نهاده: «قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ.» این عبارت، در حقیقت، تأکیدی است بر صحّت تمام مطالب گذشته در مورد حضرت مسیح علیه السّلام، و این‌که کمترین خلافی در آن وجود ندارد؛ اما این‌که قرآن می‌گوید: آنها در این زمینه در شکّ و تردید هستند، گویا اشاره به دوستان و دشمنان مسیح علیه السّلام، یا به تعبیر دیگر مسیحیان و یهودیان است. از یک سو، گروهی در این‌که او یک انسان باشد، اظهار شک نمودند، حتی همین گروه نیز به شعبه‌های مختلف تقسیم شدند؛ بعضی او را صریحا فرزند خدا دانسته (فرزند روحانی و جسمانی، حقیقی نه مجازی!!)، و به دنبال آن، مسأله تثلیث و خدایان سه‌گانه را به وجود آوردند. بعضی مسأله تثلیث را از نظر عقل، نامفهوم خواندند و معتقد شدند که باید تعبدا آن را پذیرفت، و بعضی برای توجیه منطقی آن، به سخنان بی‌اساسی دست زدند. خلاصه، همه آنها چون ندیدند حقیقت، یا چون نخواستند حقیقت، ره افسانه زدند. «5»
______________________________
(1). زمر/ 23.
(2). المیزان، ج 20، ص 503.
(3). یونس/ 108.
(4). تفسیر نمونه، ج 8، ص 399.
(5). تفسیر نمونه، ج 13، ص 61.
ص: 611
هم‌چنین فی قوله تعالی: «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ»، «1» فرموده: خداوند آسمان‌ها و زمین را به حق آفریده، و در این، نشانه عظیمی است برای افراد با ایمان. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ»، «3» فرموده: پیش از آنها، قوم نوح و اقوامی که بعد از آنها آمدند، پیامبرشان را تکذیب کردند: «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ.» منظور از احزاب، قوم عاد، ثمود، حزب فرعونیان و لوط و مانند آنها است که در آیه 12 و 13 سوره ص، به عنوان «احزاب» به آنها اشاره شده، آنجا که می‌گوید: «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ أُولئِکَ الْأَحْزابُ.» آری، آنها احزابی بودند که دست به دست هم دادند و به تکذیب پیامبران الهی که دعوتشان با منافع نامشروع و هوا و هوس‌های آنها هماهنگ نبود، برخاستند. سپس می‌افزاید: به این مقدار نیز قناعت نکردند؛ بلکه هر امّتی از آنان توطئه‌ای چیدند که پیامبرشان را بگیرند و آزار دهند و به زندان بیفکنند و یا به قتل برسانند: «وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ.» باز هم به این اکتفا نکردند و برای محو و نابودی حق، به سخنان باطل دست زدند و برای گمراه ساختن مردم اصرار ورزیدند: «وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ»؛ امّا این امور، برای همیشه ادامه نیافت و به موقع، من آنها را گرفتم و سخت مجازات کردم، بین عذاب الهی چگونه بود: «فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ.» ویرانه‌های شهرهای آنها در مسیر مسافرت‌های شما به چشم می‌خورد، و سرنوشت شوم و عاقبت سیاه و تاریکشان بر صفحات تاریخ و سینه‌های صاحبدلان ثبت است، بنگرید و عبرت گیرید. این کفّار سرکش مکّه و مشرکان ظالم عرب نیز سرانجامی بهتر از آنها نخواهند داشت، مگر این‌که
______________________________
(1). عنکبوت/ 44.
(2). تفسیر نمونه، ج 16، ص 281.
(3). غافر/ 50.
ص: 612
به خود آیند و در کار خویش تجدیدنظر کنند. آیه فوق، برنامه احزاب طغیانگر را در سه قسمت خلاصه می‌کند: «تکذیب و انکار»، «توطئه برای نابود کردن مردان حق» و «تبلیغات مستمر برای گمراه ساختن توده‌های مردم». مشرکان عرب نیز تمام این برنامه‌ها را در برابر پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله تکرار کردند، بنابراین چه جای تعجب که قرآن آنها را به همان سرنوشت اقوام پیشین تهدید کند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»، «2» فرموده: در اموال آنها حقی برای سایل و محروم بود: «وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ.» تعبیر به «حق» در اینجا یا به خاطر این است که خداوند بر آنها لازم شمرده است (مانند زکات و خمس و سایر حقوق واجب شرعی)، و یا آنها خود بر خویشتن الزام کرده‌اند و تعهّد نموده‌اند، و در این صورت غیر حقوق واجب را نیز شامل می‌گردد. بعضی معتقدند، این آیه تنها ناظر به قسم دوّم است، و حقوق واجب را نیز شامل نمی‌شود؛ زیرا حقوق واجب در اموال همه مردم است؛ اعم از پرهیزگاران و غیر آنها، و حتّی کفار. بنابراین وقتی می‌گوید: در اموال آنها چنین حقی است؛ یعنی علاوه بر واجبات، آنها بر خود لازم می‌دانند که در راه خدا از اموال خویش به سایلان و محرومان انفاق کنند، ولی می‌توان گفت که فرق نیکوکاران با دیگران، آن است که آنها این حقوق را ادا می‌کنند، در حالی که دیگران مقید به آن نیستند. این تفسیر نیز گفته شده که تعبیر به «سایل»، در مورد حقوق واجب است؛ چرا که حق سؤال و مطالبه دارد، و تعبیر به «محروم» در حقوق مستحب است که حق مطالبه در آن نیست. فاضل مقداد در کنز العرفان جلد 1، صفحه 226، تصریح می‌کند که منظور از حقّ معلوم، حقی است که خود آنها در اموالشان قرار می‌دهند و خویشتن را موظف به آن می‌دانند.
نظیر این معنا در سوره معراج آیه 24 و 25 آمده است؛ می‌فرماید: «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ. لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»، و با توجّه به این‌که حکم وجوب زکات، در
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 20، ص 18- 17.
(2). ذاریات/ 19.
ص: 613
مدینه نازل شده و آیات این سوره، همگی مکّی است، نظر اخیر تأیید می‌شود.
در روایاتی که از منابع اهل بیت علیهم السّلام رسیده نیز تأکید شده که منظور از حقّ معلوم، چیزی غیر از زکات واجب است. در حدیثی از امام صادق علیه السّلام می‌خوانیم: «لکن اللّه عز و جل فرض فی اموال الاغنیاء حقوقا غیر الزکاة، فقال اللّه عز و جل:" وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ": فالحق المعلوم، غیر الزکاة و هو شی‌ء یفرضه الرجل علی نفسه فی ماله ... ان شاء فی کل یوم، و ان شاء فی کل جمعة، و ان شاء فی کل شهر.»: ولی خداوند متعال در اموال ثروتمندان حقوقی غیر از زکات قرار داده؛ از جمله این‌که فرموده است: در اموال آنها حقّ معلومی برای سایل و محروم است. بنابراین حقّ معلوم، غیر از زکات است، و آن، چیزی است که انسان شخصا بر خود لازم می‌کند که از مالش بپردازد ... برای هر روز، و یا اگر بخواهد، در هر جمعه، و یا در هر ماه.
در این زمینه، احادیث متعدد دیگری با تعبیرات مختلف، از امام علی بن حسین علیه السّلام، امام باقر علیه السّلام و امام صادق علیه السّلام نقل شده است، و به این ترتیب، تفسیر آیه روشن است.
در این‌که میان «سائل» و «محروم» چه تفاوتی است؟ جمعی گفته‌اند: «سائل» کسی است که از مردم تقاضای کمک می‌کند، ولی «محروم»، شخص آبرومندی است که برای معیشت خود نهایت تلاش و کوشش را به خرج می‌دهد، امّا دستش به جایی نمی‌رسد، و کسب و کار و زندگی‌اش به هم پیچیده است، و با این حال، خویشتن‌داری کرده، از کسی تقاضای کمک نمی‌کند. این همان کسی است که از او، تعبیر به «محارف» می‌شود؛ زیرا در تفسیر «محارف»، در کتب لغت و روایات اسلامی آمده است: «او کسی است که هر قدر تلاش می‌کند، درآمدی به دست نمی‌آورد؛ گویی راه‌های زندگی به روی او بسته شده است.» به هر حال، این تعبیر اشاره به این نکته است که هرگز منتظر ننشینید، نیازمندان نزد شما آیند و تقاضای کمک کنند. بر شما است که جستجو کنید و افراد آبرومند را که به گفته قرآن (بقره/ 273): «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ.»: افراد بی‌خبر آنها را از شدت خویشتن‌داری، غنی می‌پندارند، پیدا کنید، و به آنها کمک
ص: 614
نموده، گره مشکلاتشان را بگشایید و آبروی‌شان را حفظ نمایید، و این، دستور مهمی است که برای حفظ حیثیت مسلمانان محروم بسیار مهم است. البتّه، این افراد را (به گفته قرآن در همان آیه بقره)، می‌توان از چهره‌هایشان شناخت: «تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ.» آری، گرچه خاموشند، ولی در عمق چهره آنها نشانه‌های رنج‌های جان‌کاه درونی، برای افراد آگاه آشکار است و رنگ رخساره آنها از سرّ درونشان خبر می‌دهد.
و در ضمن نکته‌ها در باب حق سائل و محروم، فرموده: قابل توجّه این‌که در آیات فوق خواندیم، همیشه در اموال نیکوکاران حقی برای سائل و محروم است. این تعبیر، به خوبی نشان می‌دهد که آنها خودشان را در برابر نیازمندان و محرومان مدیون می‌بینند و آنان را طلبکار و صاحب حق می‌شمرند؛ حقی که به‌هرحال باید پرداخته شود و هیچ‌گونه منّتی در پرداختن آن نیست، درست مانند طلب‌های سایر طلبکاران، و چنان‌که گفتیم قراین مختلفی نشان می‌دهد که این تعبیر، مربوط به زکات واجب و امثال آن نیست؛ بلکه ناظر به انفاق‌های مستحبی می‌باشد که پرهیزگاران آن را دین خود می‌شمرند. «1»
فی قوله تعالی: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»، «2» در ضمن چهار برنامه چهار ماده‌ای، ایمان، اعمال صالح، تواصی به حق و تواصی به صبر، در اصل سوّم و چهارم هم‌چنین فرموده: در اصل سوّم، به مسأله «تواصی به حق»؛ یعنی دعوت همگانی و عمومی به‌سوی حق، اشاره می‌کند، تا همگان حق را از باطل به خوبی بشناسند و هرگز آن را فراموش نکنند و در مسیر زندگی از آن منحرف نگردند، و «تَواصَوْا» از ماده «تواصی»؛ همان گونه که راغب در مفردات آورده، به معنای آن است که بعضی بعض دیگر را سفارش کنند، و «حق» به معنای «واقعیت» یا «مطابقت با واقعیت» است. در کتاب وجوه قرآن، دوازده معنا و مورد استعمال برای این کلمه در قرآن مجید ذکر شده است، مانند: خدا، قرآن و اسلام، توحید، عدل، صدق، آشکار بودن، واجب بودن و
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 22، ص 328- 323.
(2). عصر/ 3.
ص: 615
مانند اینها، ولی همه آنها، به ریشه‌ای که در بالا گفتیم، باز می‌گردد. به‌هرحال، جمله «تَواصَوْا بِالْحَقِّ»، معنای بسیار وسیعی دارد که هم «امر به معروف و نهی از منکر» را شامل می‌شود و هم «تعلیم و ارشاد جاهل»، «تنبیه غافل» و «تشویق و تبلیغ ایمان و عمل صالح» را. بدیهی است کسانی که یکدیگر را سفارش به حق می‌کنند، خود باید طرفدار حق یا عامل به آن باشند. در اصل چهارم، مسأله شکیبایی، صبر و استقامت و سفارش کردن یکدیگر به آن، مطرح است؛ چرا که بعد از مسأله شناخت و آگاهی، هر کسی در مسیر عمل، در هر گام، با موانعی روبه‌رو است، اگر استقامت و صبر نداشته باشد، هرگز نمی‌تواند احقاق حق کند و عمل صالحی انجام دهد و یا ایمان خود را حفظ کند. آری، احقاق حق، اجرای حق و ادای حق در جامعه، جز با یک حرکت و تصمیم‌گیری عمومی، و استقامت و ایستادگی در برابر موانع، ممکن نیست. «صبر» در اینجا نیز معنای وسیع و گسترده‌ای دارد که هم صبر بر اطاعت را شامل می‌شود، و هم صبر در برابر انگیزه‌های معصیت، و هم صبر در برابر مصایب و حوادث ناگوار و از دست دادن نیروها، سرمایه‌ها و ثمرات.
با توجّه به آنچه در بالا در مورد اصول چهارگانه که به حق، جامع‌ترین برنامه حیات و سعادت انسان‌ها است، گفته شده، روشن می‌شود که چرا در روایات آمده است که:
وقتی اصحاب و یاران پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله به یکدیگر می‌رسیدند، پیش از آن که از هم جدا شوند، سوره «العصر» را می‌خواندند، و محتوای بزرگ این سوره کوچک را یادآور می‌شدند. سپس با یکدیگر خداحافظی کرده، به سراغ کار خود می‌رفتند. «1»
استاد محقق، یعسوب الدین رستگار جویباری در تفسیر بصائر فی قوله تعالی: «وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ»، «2» تفسیر فرموده: و امت‌های گذشته با پیامبرانشان جدال مخاصمه و دشمنی نمودند و گفتند: شما هم کسی نیستید به‌جز این‌که بشری هستید همانند ما: «قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا»، و چرا خدا برای ما فرشتگان را نفرستاد: «و هلا
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 27، ص 303- 301.
(2). غافر/ 5.
ص: 616
ارسل اللّه الینا ملائکه»، و این‌گونه، گفتار سفیهانه و شبهه‌ناک دارند تا بدان حق را که خدای تعالی بیان فرمود و پیامبرانش را برای آن فرستاد، باطل کنند و آن را به واسطه بطلانشان از محلّ خود خارج سازند. گفته می‌شود: «ادحض اللّه حجته»؛ یعنی: «ازالها»، یعنی آن را از محلّ خود خارج کرد. قال اللّه تعالی: «حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ»؛ «1» زائله؛ یعنی از محلّ خود خارج ساخت. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»، «3» تفسیر فرموده: یعنی این نیکوکاران متّقی مقداری از مالشان را جدا کرده و کنار می‌گذارند تا آن را برای طالب نیازمندی که با اظهار فقر و نیاز، عطیه‌ای را سؤال می‌نماید، و برای محرومی که از سؤال کردن خودداری می‌کند؛ یعنی آن کسی که نیازمند است، امّا نیاز خود را سؤال نمی‌کند، قرار دهند، قال اللّه تعالی: «وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ.» «4» پس از جمله صفات نیکوکاران متّقی به لحاظ صفای فطرتشان، آنان که برای‌شان مقدور است، این می‌باشد که نصیب و بهره معیّنی را در اموالشان برای آن دو طایفه اختصاص دهند و خود را به اخراج آن از مال خود ملزم بدانند. «5»

4. حق در تفاسیر روایی‌

سید هاشم بحرانی رحمه اللّه در تفسیر برهان، و علامه شیخ عبد علی بن جمعه عروسی در تفسیر نور الثقلین، و علامه شیخ جلال الدین، عبد الرحمن سیوطی، در تفسیر درّ المنثور، فی قوله تعالی: «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»، روایاتی را نقل فرموده‌اند، از جمله:
1. در کتاب کمال الدین و تمام النعمه با اسنادش تا مفضل بن عمر، و او چنین گوید: از امام صادق، جعفر بن محمّد علیه السّلام، درباره قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ»،
______________________________
(1). شوری/ 16.
(2). بصائر، ج 35، ص 827.
(3). ذاریات/ 19.
(4). معراج/ 25- 24.
(5). تفسیر بصائر، ج 41، ص 96.
ص: 617
سؤال نمودم. آن بزرگوار فرمود: «" الْعَصْرِ"، خروج القائم علیه السّلام." إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ"؛ یعنی اعدائنا،" إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا"؛ یعنی بایاتنا،" وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ"؛ یعنی بمواسات الاخوان،" وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ"؛ یعنی الامامة،" وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ"؛ یعنی بالعتره.»: امام صادق فرمود:
«الْعَصْرِ»، زمان خروج قائم علیه السّلام است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ»؛ یعنی دشمنان ما. «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا»؛ یعنی به‌جز کسانی که به آیات و نشانه‌های ما ایمان دارند، «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»؛ یعنی مواسات داشتن با برادران دینی، «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»، یعنی به امامت، «وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»؛ یعنی به عترت. «1»
2. محمّد بن عباس با اسنادش تا عبد اللّه بن عبید، و او از محمّد بن علی و او هم از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، نقل نموده است که آن حضرت درباره قوله عزّ و جلّ: «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»، «2» فرمود: «استثنی اللّه سبحانه اهل صفوته من خلقه حیث قال:" إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا"، بولایة امیر المؤمنین، علی علیه السّلام،" وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ"؛ ای ادوا الفرائض،" وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ"؛ ای بالولایه،" وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ"؛ ای وصوا ذراریهم و من خلفوا من بعدهم بها و الصبر علیها.»؛ یعنی خدای سبحان برگزیدگان خلق خود را استثنا نمود، آنجا که فرمود: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا»؛ یعنی به‌جز کسانی که به ولایت امیر المؤمنین، علی علیه السّلام، ایمان دارند، «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»؛ یعنی واجبات را انجام می‌دهند، «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»؛ یعنی به یکدیگر درباره ولایت سفارش و توصیه می‌کنند، «وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»؛ یعنی فرزندانشان را و خلف فرزندانشان را بعد از آنها به آن (ولایت) و به شکیبایی و صبر بر آن توصیه می‌کنند. «3»
3. علی بن ابراهیم در تفسیرش فرمود: «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ»؛ یعنی سوگند که انسان، زیانکار است، و ابی عبد اللّه علیه السّلام قرائت فرمود: «" وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ"، و
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 5، ص 666- در تفسیر برهان صفحه 1217، این حدیث را از ابن بابویه با اسنادش تا مفضل بن عمر، روایت می‌کند.
(2). عصر/ 3.
(3). برهان، ص 1217.
ص: 618
انه فیه الی آخر الدهر،" إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ"، و اتمروا بالتقوی و اتمروا بالصبر.» فرمود: «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ»؛ یعنی: و این‌که او در آن، زیانکاری تا آخر روزگار خواهد بود، به‌جز آن کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می‌دهند و به تقوا و پرهیزگاری و به صبر و شکیبایی امر می‌کنند. «1»
4. عبد بن حمید، از ابراهیم اخراج نمود که او گفت: ما قرائت نمودیم: «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ و انه لفیه الی آخر الدهر. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»، و ابراهیم گفت که آن، در قرائت عبد اللّه بن مسعود است. «2»

5. تدبّر در آیات حق‌

قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «3» اگرچه کلماتی که با الفاظ: «حقّ» و «الحقّ» در قرآن کریم ذکر شده، چنان‌که در مقدمه بیان گردید، به 239 بار می‌رسد، و ما در این تحقیق، تنها 6 مورد؛ یعنی تقریبا یک چهلم از مجموع آن را از آیات انتخاب نموده‌ایم، امّا با بررسی و تدبّر بر روی آیات شش‌گانه مذکور، معانی متنوعی از حق برداشت می‌شود که همه بیان واقعیتی ثابت و لایتغیرند؛ چنان‌که این واقعیت ثابت لا یتغیر به اعتبار مضاف آن در آیه، یا منسوب به قرآن است:
«قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ»، یا منسوب به کیفیت ولادت، نبوّت و کتاب حضرت عیسی علیه السّلام است: «ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ»، و یا منسوب به نظام خلقت آسمان‌ها و زمین بر وجه حکمت است: «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ»،* و یا منسوب به تعالیم و رسالت انبیا است: «وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ»، و یا منسوب به مقداری از مال است که به لحاظ اخلاقی، به سائل و محروم اختصاص دارد:
«وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»، و یا به‌طور کلی منسوب به دین است: «وَ
______________________________
(1). برهان، ص 1217- نور الثقلین، ج 5، ص 666، حدیث 6.
(2). درّ المنثور، ج 6، ص 392.
(3). ص/ 29.
ص: 619
تَواصَوْا بِالْحَقِّ.» لذا در همین راستا، با استمداد از عنایات الهی و با استفاده از آیات قرآن، با تفضیل بیشتر، در معانی و مفاهیم حق به تحقیق و تدبّر می‌پردازیم.

معانی و مفاهیم حق در شش آیه قرآن کریم به ترتیب مصحفی آیات‌

الف- معنا و مفهوم اوّل حق‌

یکی از معانی و مفاهیم حق، قرآن کریم است، و آن، واقعیتی ثابت و تغییرناپذیر، و کلام خدای سبحان است که از طریق وحی به پیامبر اسلام، حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله، رسیده است، و عمل و اعتقاد به آن در کلیه امور، موجب نجات و رستگاری خواهد بود: «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ.» «1»
و قرآن، کتابی آسمانی، واقعیتی ثابت و تغییرناپذیر است که بر پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله به صورت وحی نازل شده، در حالی که آن، برخی از کتاب‌های قبلی را، تورات و انجیل را (که تحریف نشده)، تصدیق می‌نماید: «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ»، «2» «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ.»، «3» «وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ.» «4»

ب- معنا و مفهوم دوّم حق‌

یکی از معانی و مفاهیم حق، منسوب به کیفیت ولادت، نبوت و کتاب حضرت عیسی علیه السّلام است: «ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ»، «5» و آن، واقعیت ثابت لا یتغیر، مختص به حضرت عیسی علیه السّلام است که به اذن خدای تعالی در گهواره به سخن آمد و خود را بنده خدا، صاحب کتاب آسمانی و پیامبر معرفی نمود: «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا.» «6»
______________________________
(1). یونس/ 108.
(2). آل عمران/ 4.
(3). مائده/ 48.
(4). فاطر/ 31.
(5). مریم/ 34.
(6). مریم/ 30.
ص: 620

ج- معنا و مفهوم سوّم حق‌

یکی از معانی و مفاهیم حق، منسوب به ایجاد آسمان‌ها و زمین بر وجه حکمت است که آن، نشانه توحید خدای متعال است: «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ»؛ «1» بدین معنا که خدای تعالی براساس واقعیت ثابت و لایتغیری، آسمان‌ها و زمین را بر وجه حکمت، از عدم به وجود آورد که این خود، دلالت و نشانه‌ای بر توحید خدای سبحان در نزد مؤمنین است:
اوّلا، آسمان‌ها، زمین و آنچه بین آنهاست، بر وجه حکمت آفریده شد؛ زیرا آنها عبث، بیهوده و باطل آفریده نشده‌اند:
1. آسمان‌ها، زمین و آنچه بین آنهاست، بر وجه حکمت آفریده شده: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ»، «2» «ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ.» «3»
2. آسمان‌ها، زمین و آنچه بین آن دو است، عبث و بیهوده آفریده نشده: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ»، «4» «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ.» «5»
3. آسمان‌ها، زمین و آنچه بین آن دوست، باطل آفریده نشده: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ» «6»
ثانیا، خلق آسمان‌ها و زمین، آیه و نشانه‌ای از توحید خدای سبحان است:
1. پروردگار آسمان‌ها و زمین، پروردگار عرش (خدای یکتای بی‌همتا) از آنچه او را بدان توصیف می‌نمایند، منزه است: «سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ.» «7»
______________________________
(1). عنکبوت/ 44.
(2). حجر/ 85.
(3). احقاف/ 3.
(4). انبیاء/ 16.
(5). دخان/ 38.
(6). ص/ 27.
(7). زخرف/ 82.
ص: 621
2. از نشانه‌های او (خدای تعالی)، خلق آسمان‌ها و زمین است: «وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...» «1»

د- معنا و مفهوم چهارم حق‌

یکی از معانی و مفاهیم حق، آن کلماتی است که خدای تعالی بیان فرمود، و پیامبرانش برای ابلاغ آن، مبعوث شدند، و آن، در مقابل باطل است که کافران به وسیله آن به مجادله پرداختند تا حق را زایل کنند: «... وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ»، امّا کافران باید بدانند که: باطل نابود، و حق ثابت و پابرجا است، و اگرچه کافران برای از بین بردن حق، به وسیله سخنان باطل مجادله می‌کنند، امّا خدای تعالی با کلماتش حق را ثابت و پابرجا نموده و دنباله کافران را قطع می‌نماید:
1. خدای تعالی با کلماتش باطل را محو و نابود، و حق را ثابت و پابرجا می‌نماید:
«وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ.» «2»
2. کافران برای زایل کردن حق، به وسیله باطل مجادله کردند: «وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ.» «3»
3. و اراده خدای تعالی بر این است که با کلماتش حق را ثابت و پابرجا کند و دنباله کافران را قطع نماید، تا حق، پابرجا، و باطل، تباه گردد: «وَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ. لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» «4»

ه- معنا و مفهوم پنجم حق‌

یکی از معانی و مفاهیم حق، آن مقدار مالی است که پارسایان نیکوکار از لحاظ اخلاقی و براساس صفای باطن، بر خود فرض می‌کنند که آن را از مال خود خارج، و بر سائل و محروم انفاق نمایند: «وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ.» «5» در این‌که این حق سائل و محروم چیست؟ حق تعالی در آیات (24 و 25) سوره معارج می‌فرماید: آن،
______________________________
(1). شوری/ 29.
(2). شوری/ 24.
(3). کهف/ 56.
(4). انفال/ 80.
(5). ذاریات/ 19.
ص: 622
حقّ معلوم است: «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ. لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ.» «1» در تفسیر حقّ معلوم، امام صادق علیه السّلام، در دو حدیث نقل شده از ایشان می‌فرماید: آن، مالی به غیر از زکات است که انسان بر خودش فرض می‌کند که به نسبت توانایی و وسع مالی‌اش، مقداری از مال خود را خارج سازد، و آن را روزانه، یا به‌طور هفتگی، یا در هر ماه، بر بیچارگان، درماندگان و آنان که هر اندازه کوشش می‌کنند، قادر به تأمین ما یحتاج زندگی خود نیستند، انفاق نماید، و نیز آن را در طریق صله ارحام و رفع گرفتاری خویشاوندان خود صرف کند:
حدیث اول: سماعة بن مهران، از امام صادق علیه السّلام نقل کند که آن حضرت فرمود: «ان اللّه تعالی فرض للفقراء فی اموال الاغنیاء فریضة لا یحمدون الا بادائها، و هی الزکوة، بها حقنوا دماءهم، و بها سموا مسلمین، و لکن اللّه تعالی فرض فی اموال الاغنیاء حقوقا غیر الزکوة، فقال سبحانه و تعالی:" وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ"، فالحق المعلوم غیر الزکوة، و هو شی‌ء یفرضه الرجل علی نفسه فی ماله، یحب علیه ان یفرضه علی قدر طاقتة و سعة ماله، فیؤدی الذی فرض علی نفسه، ان شاء فی کل یوم، و ان شاء فی کل جمعة، و ان شاء فی کل شهر.»: البته، خدای تعالی برای بیچارگان در اموال ثروتمندان فریضه‌ای را قرار داده که جز به ادای آن، شکر و سپاسشان انجام نشود، و آن، زکات است که به وسیله آن، خونشان را محفوظ داشته، و به خاطر آن، مسلمان نامیده شوند، و لکن خدای تعالی در اموال ثروتمندان حقوقی غیر از زکات قرار داده است، پس خدای سبحان و بلند مرتبه فرمود: «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ.» پس آن حقّ معلوم، غیر از زکات است، و آن، چیزی است که آدمی آن را در مالش بر خود واجب می‌کند، لازم است که او به اندازه توانایی و وسع مالی‌اش آن را بر خود فرض کند، پس بپردازد آنچه را بر خود فرض کرده، اگر خواست در هر روز، و اگر خواست در هر جمعه، و اگر خواست در هر ماه. «2»
حدیث دوّم: امام صادق علیه السّلام در پاسخ به اسماعیل بن جابر، در پرسش از این‌که حقّ
______________________________
(1). معراج/ 25- 24.
(2). نور الثقلین، ج 5، ص 416، حدیث 23.
ص: 623
معلوم چیزی غیر از زکات است؟ می‌فرماید: «هو الرجل یؤتیه اللّه الثروة من المال، فیخرج منه الالف و الالفین و الثلاثة الالاف و الاقل و الاکثر، فیصل به رحمه و یحمل به الکلّ عن قومه ...»: آن مربوط به کسی است که خدای تعالی ثروتی از مال را به او اعطا می‌کند و او هزار، و دو هزار، سه هزار و کمتر و بیشتر آن را از مالش جدا نموده و با آن صله رحم می‌نماید، و بدان هزینه افرادی از قومش را که از نظر مالی به دیگران وابسته‌اند، را بر دوش می‌کشد. «1»

و- معنا و مفهوم ششم حق‌

اشاره

یکی از معانی و مفاهیم حق، ایمان به حق، و یا ایمان به توحید و عمل به حق، و یا عمل به قرآن است: «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ.» «2» این معنا و مفهوم از حق، اوّلا، از صدر آیه «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»، تدبّر می‌شود، و ثانیا، در بررسی آیات قرآن، این مفهوم، در ایمان به توحید و در عمل به قرآن تفسیر می‌شود که: خدای تعالی یکتاست. او، پروردگار شما، حق است، و بعد از حق، به‌جز گمراهی و ضلالت نیست، و تنها او حق، بلندمرتبه و بزرگ است، و خدای تعالی (قرآن) را برای مردم به حق بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نازل فرمود. او می‌خواهد با کلماتش حق محقق شود و باطل محو گردد:

الف- در ایمان به توحید

1. ای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله! بگو: او خدای تعالی یکتاست: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ.» «3»
2. این خدای تعالی، پروردگار شما، حق است، و بعد از حق، جز گمراهی و ضلالت نیست: «فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ.» «4»
3. البته، خدای تعالی، تنها حق است، و اوست که مردگان را زنده می‌کند و بر هر چیزی تواناست: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتی وَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ.» «5»
______________________________
(1). همان، ص 417، حدیث 25.
(2). عصر/ 3.
(3). اخلاص/ 1.
(4). یونس/ 32.
(5). حج/ 6.
ص: 624
4. البته، خدای تعالی تنها او حق است، و غیر او، هرچه را بخوانند، باطل است، البته، خدای تعالی تنها او بلند مرتبه بزرگ است: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ»، «1» «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ.» «2»

ب- در عمل به قرآن‌

1. خدای تعالی است، آن که کتاب (قرآن) را به حق نازل نمود: «اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ.» «3»
2. البته، ما کتاب (قرآن) را بر تو به حق برای مردم نازل کردیم، پس هرکس از آن هدایت گیرد، برای خودش است، و هرکس از آن گمراه شود، برای خودش است: «إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ.» «4»
3. و خدای تعالی باطل را محو، و حق را به وسیله کلماتش محقق می‌کند: «وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.» «5»
4. خدای تعالی می‌خواهد، حق را با کلماتش، محقق کرده و دنباله کافران را قطع نماید، تا حق محقق شود و باطل از بین برود، اگرچه گناهکاران اکراه دارند: «لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»، «6» «وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ.» «7»

کلمات قصار پیرامون حق‌

در غرر الحکم و درر الکلم، در «باب الحق» سخنانی به اقتصار، از مولی الموحدین، امیر المؤمنین، علی علیه السّلام، بیان شده است که در اینجا به نقل پاره‌ای از آن کلمات
______________________________
(1). حج/ 62.
(2). لقمان/ 30.
(3). شوری/ 17.
(4). زمر/ 41.
(5). شوری/ 24.
(6). انفال/ 8.
(7). یونس/ 82.
ص: 625
می‌پردازیم:
1. «الحقّ سیف قاطع.»: حق، شمشیری برنده است.
2. «الحقّ أفضل سبیل.»: حق، بهترین راه است.
3. «الحقّ أقوی ظهیر.»: حق، قوی‌ترین یار و پشتوانه است.
4. «الحقّ أوضح سبیل.»: حق، روشن‌ترین راه است.
5. «الحقّ أحقّ ان یتّبع.»: حق (یعنی امر ثابت و پایدار، مانند: آخرت و یا راستی)، سزاوار است که پیروی شود.
6. «التّعاون علی إقامه الحقّ أمانة و دیانة.»: تعاون و یکدیگر را بر اقامه حق یاری دادن، امانت و دیانت است؛ زیرا حق امانتی است، در دست همه، و دینداری هم منوط به آن است.
7. «الحقّ سیف علی أهل الباطل.»: حق، شمشیری است علیه اهل باطل.
8. «رحم اللّه أمرءا احیی حقّا، و امات باطلا و أدحض الجور و أقام العدل.»: خداوند رحمت کند مردی را که حقی را زنده کند و باطلی را بمیراند، و ستم را زایل سازد و عدل را برپا دارد.
9. «رأس الحکمة لزوم الحقّ و طاعة المحقّ.»: سر حکمت، ملازم حق بودن و از آن جدا نشدن، و فرمانبرداری کردن از کسی است که حق با اوست.
10. «عودک إلی الحقّ و إن تبعت، خیر من راحتک مع لزوم الباطل.»: برگشتن تو به‌سوی حق، گرچه در رنج افتی، بهتر از راحتی و آسایش توست با همراهی باطل.
11. «فی لزوم الحقّ تکون السّعادة.»: در ملازم بودن با حق، نیک‌بختی است.
12. «قلیل الحقّ یدفع کثیر الباطل؛ کما انّ القلیل من النّار یحرق کثیر الحطب.»: حق اندک باطل بسیار را دفع می‌کند؛ چنان‌که اندک از آتش هیزم بسیار را می‌سوزاند.
13. «قولوا الحقّ تغنموا، و اسکتوا عن الباطل تسلموا.»: حق را بگویید تا نفع تمام ببرید، و از گفتن باطل خاموش باشید تا سالم بمانید.
14. «لن یدرک النّجاة من لم یعمل بالحق.»: کسی که به حق عمل نکرده است، هرگز رهایی و نجات را درک نکند.
ص: 626
15. «من عمل بالحقّ غنم.»: کسی که به حق عمل نماید، نفع عمده برد.
16. «من عمل بالحقّ، ربح.»: کسی که به حق عمل نماید، فایده برد.
17. «من عمل بالحقّ، نجا.»: هر کسی که به حق عمل نماید، نجات یابد.
18. «من عمل بالحقّ، أفلح.»: هرکس به حق عمل نماید، رستگار گردد.
19. «من قال بالحقّ، صدّق.»: هرکس حق بگوید، مورد تصدیق واقع شود.
20. «من اعتزّ بالحقّ اعزّه الحقّ.»: هرکه به سبب حق عزّت جوید، حق او را عزّت بخشد.
21. «من اتّخذ الحقّ لجاما، اتّخذه النّاس إماما.»: هر کس که حق را لجام و وسیله مهار خود قرار دهد، مردم او را پیشوای خود قرار دهند.
22. «من عمل بالحقّ، مال الیه الخلق.»: هرکه به حق عمل کند، خلق به‌سوی او رو آورد.
23. «من استحیی من قول الحقّ، فهو أحمق.»: هر کس از گفتن سخن حق حیا نماید، او احمق (کم عقل) است.
24. «من جاهد علی إقامة الحقّ، وفّق.»: هرکه بر اقامه حق، تلاش و مجاهدت نماید، موفق شود.
25. «من استسلم للحقّ و أطاع المحقّ، کان من المحسنین.»: هرکه تسلیم حق باشد و از کسی فرمانبرداری کند که بر حق است، از نیکوکاران خواهد بود.
26. «من جعل الحقّ مطلبه، لان له الشّدید و قرب علیه البعید.»: هرکه حق را هدف و مطلوب خود قرار دهد، سختی برای او نرم شود و دوری بر او نزدیک گردد.
27. «من کان مقصده الحقّ، أدرکه و لو کان کثیر اللّبس.»: هرکه هدف و مقصود او حق باشد، آن را خواهد یافت، هرچند حق، بسیار پوشیده بوده و در زیر پرده‌ها و حاجب‌ها قرار گرفته باشد.
28. «من نصر الحقّ، غنم.»: هرکه حق را یاری نمود، نفع عظیم برد.
29. «لا تمسک عن إظهار الحقّ إذا وجدت له اهلا.»: از اظهار حق امساک مکن، هرگاه که برای آن اهلی یافتی.
ص: 627
30. «لا یجتمع الباطل و الحقّ.»: باطل با حق جمع نمی‌شود، هرکه به دنبال باطل رود، حق را از دست دهد و هرکه پیرو حق گردد، باطل از او دور شود.
31. «لا یصبر علی الحقّ إلّا الحازم الأریب.»: بر حق و تلخی و عظمت آن صبر نخواهد کرد مگر دوراندیش عاقل.
31. «ارکب الحّق و إن خالف هواک و لا تبع آخرتک بدنیاک.»: بر مرکب حق نشین، گرچه بر خلاف خواهش تو باشد، و آخرت خود را به دنیایت مفروش.
32. «اعرفوا الحقّ لمن عرفه لکم، صغیرا کان او کبیرا، وضیعا کان او رفیعا.»: در مقابل کسی که حق را برای شما شناخت، حق‌شناس باشید، کوچک باشد یا بزرگ، دارای مرتبه پست باشد یا مرتبه رفیع.
33. «المغلوب بالحقّ غالب.»: کسی که مغلوب با حق است، غالب و پیروز می‌باشد.
34. «إلزموا الحقّ، تلزمکم النّجاة.»: ملازم و همراه حق باشید، تا نجات و رستگاری ملازم شما باشد.
پروردگارا! گرچه حق، لفظ واحدی است، امّا مفهوم آن، به وسعت مصادیق همه هستی، گسترده بوده و آنچه از حق که بر ما به عنوان جزء ناچیزی از مصادیق آن تطبیق می‌کند، شامل اعتقاد، اقوال، افعال و اعمال ماست.
خدایا! اعتقاد ما را در ولایت و امامت ائمه علیهم السّلام و هم‌چنین اقوال ما را، نشأت گرفته از کلام وحی و آیات الهی، و نیز افعال و اعمالمان را منطبق بر اوامر و نواهی قرآن که همه آنها از مصادیق حق هستند، قرار بده.