گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
فصل بیست و یکم خلوص‌



اشاره

خلوص، مصدر کلمه خلص است و مشتقات آن در 18 سوره قرآن کریم، در ضمن 30 آیه با الفاظ: «الخالص»، «خالصا»، «خالصة»، «خلصوا»، «اخلصوا»، «اخلصنا»، «استخلص»، «مخلصا»، «مخلصا»، «مخلصون»، «مخلصین» و «مخلصین»، آمده است.
در این فصل، الفاظ: «اخلصوا»، «اخلصنا»، «مخلصا»، «مخلصون»، «مخلصین»، «مخلصا» و «مخلصین» را که در یازده آیه از ده سوره قرآن آمده، انتخاب نموده‌ایم. در ابتدا این آیات را به ترتیب مصحف کریم تنظیم نموده، و بعد از تنظیم، به بررسی و تحقیق لغوی آن آیات می‌پردازیم و سپس بنا بر نهجی که در این تحقیق به آن عمل شده، از لحاظ تفاسیر مختلف علمای شیعه و اهل تسنن، از صدر زمان تألیف تفسیر تاکنون، تفسیر آن کلمات را تحقیق می‌کنیم، و در مرحله چهارم هم آن را از لحاظ تفسیر روایی از کتب تفاسیر روایی علمای شیعه و اهل تسنن بررسی می‌نماییم، و سرانجام با عنایات حضرت حق جلّ و علا و با استعانت از او و با استفاده از آیات قرآن کریم، به تدبّر در آن آیات می‌پردازیم.
ص: 14

1. تنظیم آیات خلوص به ترتیب مصحفی آن‌

1. قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ. «1»
2. إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً. «2»
3. قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ. «3»
4. وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ. «4»
5. قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ. «5»
6. وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا. «6»
7. وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ. «7»
8. وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ. إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ. «8»
9. إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ. «9»
10. فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ. «10»
11. هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ. «11»
______________________________
(1). بقره/ 139: مدنی.
(2). نساء/ 146: مدنی.
(3). اعراف/ 29: مکی.
(4). یوسف/ 24: مکی.
(5). حجر/ 40- 39: مکی.
(6). مریم/ 51: مکی.
(7). صافات/ 40- 39: مکی.
(8). ص/ 46- 45: مکی.
(9). زمر/ 2: مکی.
(10). غافر/ 14: مکی.
(11). غافر/ 65: مکی.
ص: 15

2. در معنای خلوص‌

راغب، در مفردات فرموده: خالص مانند کلمه «صافی» است، جز این‌که خالص آن است که ناخالصی‌اش از آن زایل گردیده بعد از بودنش در آن، و «صافی» را گاهی به آن چیزی می‌گویند که آمیخته‌ای با آن نیست، قال تعالی: «وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا»، و گفته می‌شود: «هذا خالص و خالصة، نحو: داهیة (بسیار زیرک و باهوش) و راویه (نقل‌کننده سخن)»، و قوله تعالی: «فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا»؛ یعنی او را در حال جدایی از غیر آنان، تنها گذاشتند، و قوله: «وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ»، «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ.» پس اخلاص مسلمین به این است که آنان بیزاری جسته‌اند از آنچه یهود ادعای آن را دارند، از تشبیه، و نصاری از تثلیث. قال تعالی: «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»، و قال: «لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ»، و قال: «وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ»، و این مانند اول است، و قال: «إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا»؛ پس حقیقت اخلاص، بیزاری جستن از همه است به غیر از خدای تعالی. «1»
فخر الدین در مجمع البحرین فرموده: «خَلَصُوا نَجِیًّا»؛ یعنی جدا کردند از مردم و تنهایش گذاشتند، و قوله: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ»؛ یعنی آنان را برای خودمان خالص گردانیدیم، به صفتی خالص، که هیچ آمیختگی در آن نباشد و آن، ذکر الدّار است؛ یعنی آخرت را به آنان تذکّر داد به طاعت خدای تعالی، و «خالصة» به اضافه قرائت شده است، و قوله تعالی: «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»، بعضی از مفسرین گفته‌اند: و معنای اخلاص، عبارت از آن نزدیکی است که یاران در نیّاتشان، آن را یاد می‌کنند و آن، انجام دادن طاعت است خالصا برای خدای تعالی وحده. پس منطوق آیه، دلالت دارد بر این‌که امر منحصر است در عبادت خالصانه، و امر به شی‌ء، همان گونه که در اصول آمده است، نهی از ضدّش بوده یا مستلزم نهی از ضدّ آن است. پس هر آنچه خالص نباشد، از آن نهی شده، و آن فاسد است، و قوله: «إِنَّهُ
______________________________
(1). مفردات، ص 155.
ص: 16
مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ» به کسر لام؛ یعنی کسانی که طاعت را برای خدای تعالی خالص گردانیدند، و به فتح لام؛ یعنی آن کسانی که خدای تعالی برای رسالتش آنان را اختیار نمود، و قوله: «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی» و «استخصه» هر دو نزدیک به هم هستند، و معنایش این است که: او را برای نفس خودش خالص و خاصّ گردانید و در تدبیرش به او مراجعه می‌کند، و در حدیث عمل خالص ذکر شده است و خالص در لغت هر آنچه می‌باشد که صفا یافته و رها گردیده است و به غیرش ممتزج نیست؛ چه آن غیر، پست‌تر باشد و چه نباشد، و البتّه، عمل خالص در عرف، به عملی که قصد تقرّب در آن، از جمیع آمیختگی‌ها و آلودگی‌ها، مجرّدسازی و نخواهی کسی به جز خدای تعالی، تو را بر آن حمد و ثنا کند، و این تجرید اخلاص نامیده شده است، و در حدیث است که: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، را سوره اخلاص نامیدند؛ زیرا آن، خالص در صفت خدای تعالی است، یا آن کسی که آن را به لفظ بیان کند، «توحید» را برای خدای تعالی خالص نموده، و از بندگان مخلص، کسی است که از مردم چیزی را سؤال نمی‌کند تا این‌که آن را بیابد و چون آن را یافت، راضی است و چون چیزی نزد او باقی بود، آن را در راه خدای تعالی اعطا می‌کند. پس اگر از مخلوق سؤال ننمود، مسلّما اقرار به عبودیّت خدای متعال دارد، و چون آن را به دست آورد، او از خدا راضی بوده و خدای تعالی هم از او راضی است، و چون در راه خدا اعطا کند، او در حدّ ثقه و اطمینان به پروردگار است. «1»
و در مقدمه مراة الانوار و مشکوة الاسرار، در معنای خلوص فرموده: خالص، مخلصون و آنچه متضمّن اخلاص باشد، مانند: «أَخْلَصْناهُمْ»، و نحو آن، به معنای خالص است، و آن، صافی است که هیچ‌گونه آمیختگی در آن نباشد، و گفته می‌شود: خلص، هنگامی که آن، جدا گردد و سالم شود و از آلودگی رهایی یابد، و مخلص به فتح لام؛ یعنی مختار، و خلصه؛ یعنی آن را صاف نمود، و «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی»؛ یعنی آن را خاص نمود و برای او خالص گردانید، بدون مشارکت احدی، و «أَخْلَصْناهُمْ»؛ یعنی صاف نمودیم آن را، و
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 322.
ص: 17
«اخلص له الشی‌ء»، وقتی است که آن را صاف نماید، در حالی که سالم از هر آلودگی و آمیختگی باشد، و در زیارات بسیار آمده است که: آن بزرگواران علیهم السّلام خاصّ خدای تعالی و خالص برای او هستند، و این‌که آنان، خالص‌شدگان در توحید خدای متعالند، و در احتجاج، از ابی خالد کابلی آمده است که او گوید: علی بن حسین علیه السّلام فرمود: و از او سخنی را در غیبت قائم علیه السّلام و زمان غیبت او ذکر نمود تا این‌که فرمود: «یا ابا خالد! ان اهل زمان غیبته المنتظرین القائلین بامامته، افضل اهل کل زمان؛ لان الله جعلهم فی ذلک الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله. اولئک المخلصون حقا، و شیعتنا صدقا، و الدعاة الی دین الله سرا و جهرا.»؛ یعنی ای ابا خالد! البته، اهل زمان غیبت او، در حالی که قایل به امامت او هستند و در حال انتظار او به سر می‌برند، افضل اهل همه زمان‌هایند؛ زیرا خدای تعالی آنان را در آن زمان، به منزله مجاهدین عصر پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله قرار داده؛ آنان، مخلصان حقیقی، پیروان راستین ما و دعوت‌کنندگان به دین خدای تعالی در نهان و آشکار هستند، و در روایت جابر، از امام باقر علیه السّلام درباره قوله تعالی: «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»، آمده که آن بزرگوار فرمود: اخلاص ایمان به خدای تعالی و به پیامبر او و به ائمه علیهم السّلام است، و در امالی طوسی از امام صادق علیه السّلام آمده است که: اعرابی‌یی به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گفت: بهای بهشت چیست؟ آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «لا اله الا اللّه، یقولها العبد مخلصا.»؛ یعنی لا اله الا اللّه است، که بنده خدا آن را در حال خلوص بگوید. اعرابی گفت: اخلاص چیست؟ آن بزرگوار فرمود: «العمل بما بعثت به، و حبّ اهل بیتی، و انه لمن اعظم حقها.»؛ یعنی آن، عمل و کاری است که برای آن آمده‌ام (و برای آن انگیخته شده‌ام)، و نیز دوست داشتن و محبّت ورزیدن نسبت به اهل بیت من است که آن، از بزرگ‌ترین حقّ آن است. «1»
نیز در فرهنگ لغات فرموده: خلص؛ یعنی دوست، ویژه، گزیده، و جمع آن خلصاء است، و خلاص؛ یعنی روغن و سیم و زر خالص و بی‌غش، و خلاص؛ یعنی رهایی،
______________________________
(1). مقدمه برهان، ص 95- 94.
ص: 18
رستن، و خلاصه و خلاصه؛ یعنی زبده و گزیده از هر چیز، و روغن گداخته که خالص باشد، و خلصان؛ یعنی دوست یکدل، برای مفرد و برای جمع، و خالص؛ یعنی ساده و بی‌آلایش و هر چیز مفید، و نام نهر و شهری است در نزدیکی بغداد، و خالصة؛ یعنی صفت خالص بی‌آلایش، و چیز ویژه و خاص، و خلوص؛ یعنی درد و ثقل هر چیز و خاصه روغن، و یکدلی و بی‌غل و غش بودن، و خلص، خلوصا و خالصة؛ یعنی ساده و بی‌آلایش گردید، به او رسید و پیوست. اخلص: خلاصه را گرفت، بی‌ریا رو به طاعت یا به خدمت آورد، و اخلاص؛ یعنی ویژه کردن و بی‌آلایش بودن در دوستی و طاعت، و خلّصه تخلیصا؛ یعنی ویژه گردانید او را، رها و آزاد نمود او را، و تخلّص؛ یعنی رهایی یافت، و مخالصة؛ یعنی دوستی خالص و بی‌آلایش کردن، و استخلاص؛ یعنی ویژه کردن، رهانیدن و رهایی جستن. «1»
در فرهنگ عمید هم فرموده: خالص؛ یعنی ناب، سره، ساده، پاک، بی‌آلایش و بی‌غش، و جمع آن خلص (به ضمّ خاء و فتح لام مشدد) است، و خالصه، مؤنث خالص است؛ یعنی بی‌آلایش و ملکی که متعلّق به دولت باشد، و خلوص (به ضمّ خاء و لام)؛ یعنی خالص شدن، بی‌آلایش شدن، پاکی و سادگی، و خلاص (به فتح خاء)؛ یعنی رهایی یافتن، رستن، رهایی، و به کسر خاء؛ یعنی خالص، بی‌غش، طلا یا نقره یا روغن بی‌غش، و خلاصه (به ضمّ خاء)؛ یعنی برگزیده، پاکیزه، نتیجه، گزیده و خالص چیزی. «2»

3. خلوص در تفاسیر

شیخ طایفه، علی بن حسن طوسی قدّس سرّه در تفسیر تبیان فی قوله تعالی: «وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ» «3»، فرموده: قوله: «لَنا أَعْمالُنا»، معنایش انکار است برای
______________________________
(1). ملخص المنجد و منتهی الارب، ص 186- 185.
(2). فرهنگ عمید، ص 517، 539، 540 و 541.
(3). بقره/ 139.
ص: 19
دلایل آنها (یعنی یهود و نصاری) نسبت به اعمالشان؛ زیرا آنان مشرکند، و قوله: «وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ»، در آن دلالت است بر این‌که مخلص؛ یعنی خاص و خالص برای خدا، سزاوارتر است به حق، از کسی که شرک برای او قایل باشد، و در معنای آن گفته‌اند: آن ردی است نسبت به آنچه یهود به آن استدلال می‌کردند از عبادت عرب بر بت‌هایشان، به این‌که: در آن هیچ عیبی بر ما نیست، هنگامی که ما خالص باشیم؛ همان گونه که عیبی بر شما نیست، به فعل آن کسانی از نیاکانتان که گوساله‌پرستی می‌کردند، آن هنگام که شما معتقد به انکار نسبت به آنها باشید، به این‌که آنان بر شرک‌ورزی به خدا بودند با قراردادن شبیه برای او و کفر به آیاتش. «1»
نیز فی قوله تعالی: «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً» «2»، فرموده: از آنان، توبه‌کنندگان از نفاقشان را استثنا نمود، هنگامی که نیاتشان را اصلاح نمایند و دین را برای خدای تعالی خالص و خاص گردانند و از إلهه‌ها و بت‌ها بیزاری جویند و به کتاب خدای متعال تمسّک کنند و پیامبر او را تصدیق نمایند. پس وقتی چنین کنند، البته، آنان با مؤمنین در بهشت و در محلّ کرامت خواهند بود، و آنان را در مساکنشان، ساکن گردانند، و آنچه بر جزای توبه‌شان به آنان وعده داده شده، به آنان اعطا کنند. «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» «4»، فرموده: آنان را به دعا کردن و تضرّع نمودن به سوی خدای تعالی بر وجه اخلاص امر نمود، و اصل اخلاص، خارج نمودن هرگونه آلودگی و آمیختگی از چیز آلوده است، و از آن جمله است، اخلاص در دین برای خدای عزّ و جلّ، و آن، توجیه عبادت است چنان‌که خالص و خاصّ او تعالی و بدون غیرش عزّ و جلّ باشد. «5»
فی قوله تعالی: «... لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» «6» هم فرموده:
______________________________
(1). تبیان، ج 1، ص 487.
(2). نساء/ 146.
(3). تبیان، ج 3، ص 368.
(4). اعراف/ 29.
(5). تبیان، ج 4، ص 384.
(6). حجر/ 40.
ص: 20
«لَأُغْوِیَنَّهُمْ»؛ یعنی آنان را به کاری که بر ضدّ راستی و درستی است، دعوت می‌کنم، سپس از جمله آنان، بندگان مخلص خدای تعالی را؛ یعنی آنان که عبادتشان را خاص و خالص برای خدای تعالی انجام داده و از اجابت شیطان امتناع می‌ورزند، استثنا نمود؛ زیرا شیطان، راه ورود و تسلّطی بر آنان ندارد؛ همچنان که فرمود: «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ»؛* یعنی آن بندگانی که آنچه به آنان امر نمودم، آن را انجام دادند و آنچه بر آنان نهی نمودم، از آن خودداری کردند، شیطان بر آنان سلطه‌ای ندارد، و کسی که «مخلصین» را با فتح بخواند: «مخلصین»؛ به این معنا است که خدای تعالی اراده نموده آنان را خالص نماید؛ به این‌که آنان را بدان صفت موفق نموده و در آن لطفی برای آنان است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً» «2»، فرموده: «مُخْلَصاً» به فتح لام، به معنای این است که: خدای تعالی او را برای نبوّت، خاص و خالص گردانید، و به کسر لام:
«مُخْلَصاً»؛ یعنی عبادت را برای خدای تعالی، خاص و خالص گردانید. در آیه، خبر داده به این‌که موسی علیه السّلام در طاعاتش، بر قصد قربت به خدای تعالی بدون ریا و تظاهر بر مردم، خاص و خالص بود و این‌که بر عبادتش، شرک نمی‌ورزید و به جز او، کسی را عبادت نمی‌کرد، و کسی که «مُخْلَصاً» را با فتح بخواند: «مُخْلَصاً»؛ یعنی خدای تعالی اراده نموده که او را برای طاعت خودش خالص گرداند؛ بدین معنا که لطفی است برای او در آنچه اختیار نموده؛ یعنی اخلاص در طاعت را و این‌که طاعت را با معصیت او درنیامیزد، و این‌که با این همه، پیامبر از طرف خدای تعالی بر خلقش می‌باشد تا رسالتی را حمل کند و آن رسالت را نسبت به آنان ادا نماید. «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» «4»، فرموده: از جمله مخاطبین استثنا نمود آنان را که عبادت برای خدای تعالی را خالص و
______________________________
(1). تبیان، ج 6، ص 337.
(2). مریم/ 51.
(3). تبیان، ج 7، ص 118.
(4). صافات/ 40.
ص: 21
خاص نمایند و هر آنچه که به آنان امر فرموده، آن را اطاعت کنند. پس آنان، عذابی را نچشند و به ثوابی عظیم برسند. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ» «2»، فرموده: اخلاص، خارج نمودن هر آلودگی از شی‌ء است که از شکل آن نباشد. پس آن ابرار را، خدای تعالی خاص و خالص نمود برای نعمت‌های بهشت به لطف خودش، در آنچه بر آنان بر طریق احسان، لازم می‌نمود، و قوله: «بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ»؛ یعنی ما ابراهیم، اسحاق و یعقوب را به واسطه دوستی‌شان که خالص بود، خالص گردانیدیم. سپس فرمود: «ذِکْرَی الدَّارِ»، بدل از «خالصة» است؛ یعنی آنان متذکّر و یادآور جهان آخرت هستند و در دنیا پارسا و زاهدند، و جایز است معنایش این باشد: آنان آخرت را و برگشت به سوی خدای تعالی را بسیار یاد می‌کردند، و معنای «أَخْلَصْناهُمْ»؛ یعنی آنان را خالص و بی‌آلایش نمودیم. طبری گفته است: یعنی خاصّ آنان گردانیدیم به برتر از آنچه در آخرت است. «3»
فی قوله تعالی: «فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» «4» هم فرموده: یعنی عبادت خود را به سوی (خدای تعالی) متوجّه کن در حالی که خالص از شرک بت‌ها و اصنام باشد، و قوله: «مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ»، نصب «مُخْلِصاً»، بنا بر حال است، و نصب «الدِّینَ»، به واسطه آن است که مفعول لاجله «مُخْلِصاً» است. «5»
نیز فی قوله تعالی: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» «6»، فرموده: یعنی عبادت خودتان را به سوی خدای تعالی وحده توجّه بدهید و لو آنکه کافران خوششان نیاید. پس به آنان توجّهی نکنید: «وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ.» «7»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «8»،
______________________________
(1). تبیان، ج 8، ص 452.
(2). ص/ 46.
(3). تبیان، ج 8، ص 522.
(4). زمر/ 2.
(5). تبیان، ج 9، ص 4.
(6). غافر/ 14.
(7). تبیان، ج 9، ص 61.
(8). غافر/ 65.
ص: 22
فرموده: ابن عباس و سعید بن جبیر گفته‌اند: چون یکی از شما بگوید: «لا اله الا الله»، در آخر آن بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.» «1»
شیخ ابی علی، فضل بن حسن طبرسی قدّس سرّه در تفسیر مجمع البیان فی قوله تعالی: «وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ» «2»، فرموده: یعنی موحّدون، و مراد از آن این است که مخلص، به حق سزاوارتر از مشرک است، و گفته‌اند: معنای آن، رد نمودن است بر آنان آنچه را بدان احتجاج می‌کردند از این‌که عرب بتان را عبادت می‌نمودند؛ پس کانّه گفت: عیبی بر ما در آن (عبادت عرب بر بتان) نیست، هرگاه که ما موحّد باشیم؛ همان گونه که عیبی بر شما نیست، به کار کسی که پرستش گوساله کرد از نیاکانتان، آن‌گاه که شما به آن کار آنان در آن اعتقاد داشته باشید.
مؤلف تفسیر شریف مجمع البیان، زیر عنوان: «فصل فی ذکر الأخلاص» فرموده: از حذیفة بن الیمان روایت شده که گفت: از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سؤال نمودم: اخلاص چیست؟ آن حضرت فرمود: «سألت جبرئیل علیه السّلام عن ذلک، قال: سألت رب العزّة عن ذلک، فقال: هو سر من سرّی، استودعته قلب من احببته من عبادی.»؛ یعنی از جبرئیل علیه السّلام درباره آن سؤال نمودم.
جبرئیل علیه السّلام گفت: درباره آن از پروردگار عزیز سؤال کردم، پس پروردگار متعال فرمود: آن رازی است از راز من، که آن را در قلب هرکس از بندگانم که او را دوست بدارم، به ودیعه می‌گذارم.
و از ابی ادریس خولانی روایت شده که از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل است که آن حضرت فرمود:
«ان لکل حق، حقیقة، و ما بلغ عبد حقیقة الاخلاص حتی لا یحّب ان یحمد علی شی‌ء من عمل اللّه.»؛ یعنی برای هر حقّی، حقیقتی است، و بنده به حقیقت اخلاص نرسد، تا این‌که دوست ندارد بر چیزی از عمل الهی، ستایش شود.
و سعید بن جبیر فرمود: اخلاص به این است که بنده خدا دینش و عملش را برای خدای تعالی خالص گرداند و در دینش، شرک نورزد و عملش را برای دیدن و ریای
______________________________
(1). تبیان، ج 9، ص 90.
(2). بقره/ 139.
ص: 23
احدی انجام ندهد، و گفته‌اند: اخلاص به این است که اعمال بنده خدا در آشکار و پنهان یکسان باشد، و گفته‌اند: اخلاص آن است که از خلایق پوشیده باشد و از رغبت‌ها و علایق پاک و مصفّا باشد، و گفته‌اند: آن به این است که خوبی‌ها را کتمان و مخفی نماید، آن‌چنان که بدی‌ها و گناهان را پوشیده و کتمان می‌کند. «1»
همین طور فی قوله تعالی: «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ» «2»، فرموده: یعنی از نفاقشان توبه کنند، «وَ أَصْلَحُوا»؛ یعنی نیاتشان را اصلاح نمایند، و گفته‌اند: بر توبه‌شان در آینده استوار و پابرجا باشند. «وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ»؛ یعنی به کتاب خدای تعالی تمسّک جویند و پیامبرش را تصدیق کنند، و گفته‌اند: اعتماد و اطمینان به خدا داشته باشند. «وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ»؛ یعنی از إلهه‌ها و بت‌ها بیزاری جویند، و گفته‌اند: به واسطه ایمانشان، از خدای تعالی طلب رحمت کنند و از سر اخلاص رضای او را طلب نمایند. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» «4»، فرموده: و این امر به دعا و تضرّع به سوی او سبحانه بر وجه اخلاص است؛ یعنی به سوی او رغبت به دعا داشته باشید، بعد از اخلاصتان دین را برای او. «5»
فی قوله تعالی: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ» «6»، فرموده: یعنی برای پیامبری برگزیده‌شدگان و اختیارشدگانند و به کسر لام، اخلاص‌داران در عبادت و توحید؛ یعنی از بندگان ما آن کسانی که خالص نمودند طاعت را برای خدای تعالی و خالص نمودند خودشان را برای او، و این آیه، بر منزّه بودن یوسف علیه السّلام و جلالت قدر او از ارتکاب به کار قبیح یا اراده بر آن، دلالت دارد. «7»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» «8»، فرموده: و آنان کسانی هستند که عبادتشان را برای خدای تعالی خالص نمودند و از عبادت شیطان امتناع
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 1، ص 220.
(2). نساء/ 146.
(3). مجمع البیان، ج 3، ص 130.
(4). اعراف/ 29.
(5). مجمع البیان، ج 4، ص 411.
(6). یوسف/ 24.
(7). مجمع البیان، ج 5، ص 226.
(8). حجر/ 40.
ص: 24
کردند و از آنچه خدای متعال از آن نهی نمود، باز داشته شدند و کسی که مخلصین را به فتح لام بخواند؛ یعنی پس آنان کسانی هستند که خدای تعالی آنان را خالص گردانید؛ به این‌که برای خاصّ و خالص شدن موفّقشان نمود و به آنان لطف نمود؛ به این‌که شیطان را بر آنان راه ورودی نباشد. «1»
فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا» «2»، فرموده:
یعنی: ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله! به یادآور در کتاب که آن، قرآن است، موسی را، که او خالص نمود عبادت را برای خدای تعالی و خالص نمود نفس خود را برای ادای رسالت، و به فتح لام؛ یعنی خدای تعالی او را برای نبوّت، خالص نمود و اختیار کرد او را برای رسالت، و رسول بود برای فرعون و قوم فرعون، پیامبری رفیع الشأن و عالی مقام. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» «4» هم فرموده: یعنی جزا داده نمی‌شوید مگر به اندازه اعمالتان. پس از آن، از جمله مخاطبین معذّبین استثنا نمود و فرمود: «إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ»؛ یعنی آن کسانی که عبادت را برای خدای تعالی خالص نمودند و او را در هر امری که به آنان امر فرمود، اطاعت کردند، پس آنان عذاب را نمی‌چشند، و البتّه، به پاداش و ثواب خواهند رسید. «5»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ» «6»، فرموده: یعنی آنان را برای خودمان خاص و خالص گردانیدیم؛ به این‌که خالص نمودم برای آنان «ذِکْرَی الدَّارِ» را، و «خالصة»، به معنای خلوص بوده و «ذِکْرَی»، به معنای یادآوری نمودن است؛ یعنی خالص نمود برای آنان یادآوری «الدَّارِ» را، و آن به این است که آنان به یاد آن بودند به واسطه آماده و مهیا بودن برای آن و زهد و پارسایی که در دنیا داشتند؛ همچنان که عادت انبیا چنین بود. «7»
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 6، ص 337.
(2). مریم/ 51.
(3). مجمع البیان، ج 6، ص 518.
(4). صافّات/ 40.
(5). مجمع البیان، ج 8، ص 442.
(6). ص/ 46.
(7). مجمع البیان، ج 8، ص 481.
ص: 25
فی قوله تعالی: «فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» «1» هم فرموده: یعنی پس عبادتت را تنها به سوی خدای تعالی متوجّه کن. «مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ»؛ یعنی خالص کن از شرک بت‌ها و اصنام، و اخلاص به این است که بنده نیت و عمل خود را به سوی خالقش متوجّه کند؛ آن را برای غرض دنیا قرار ندهد. «2»
نیز فی قوله تعالی: «هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «3»، فرموده: یعنی البته، آن کسی که بر شما این نعمت‌ها را انعام فرمود، او زنده علی الاطلاق است بدون علّت، بدون فاعل و بدون نیت. «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»؛ یعنی در دعا و عبادت او در حال اخلاص باشید. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»، فراء گفته است: و آن، خبری است که در آن اضمار است؛ مثل این‌که گفته است:
بخوانید او را و حمد او را بر این نعمت‌ها به جا آورید و بگویید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»، و مجاهد، از ابن عباس روایت نموده که او گفته است: هرکس بگوید: «لا اله الا الله»، پس باید به دنبال آن بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»، اراده می‌کند فرموده خدای تعالی را: «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «4»، فرموده: یعنی عبادت خودتان را تنها متوجّه به سوی خدای تعالی بکنید. «5»
ابو القاسم جار اللّه محمود بن عمر زمخشری خوارزمی در تفسیر کشاف فی قوله تعالی: «قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ» «6»، فرموده: «وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ»، مشترک هستیم جمیعا در این‌که ما بندگان او هستیم و او پروردگار ماست. «وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ»؛ یعنی البته، عمل، اساس امر است و به واسطه آن، اعتبار حاصل می‌شود. «وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ»؛ یعنی و ما به توحید او، با خلوص از روی ایمان، معتقدیم. «7»
______________________________
(1). زمر/ 2.
(2). مجمع البیان، ج 8، ص 517.
(3). غافر/ 65.
(4). غافر/ 14.
(5). مجمع البیان، ج 8، ص 517.
(6). بقره/ 139.
(7). کشاف، ج 1، ص 316.
ص: 26
نیز فی قوله تعالی: «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً» «1»، فرمود: اگر بگویی: برای چه عذاب منافق از عذاب کافر شدیدتر است؟ گویم: برای این‌که در کفر، مانند کافر بوده و به کفرش، استهزای به اسلام و به اهل اسلام، و پنهان کردن دشمنی‌اش نسبت به آنان، ضمیمه می‌شود. «وَ أَصْلَحُوا»: آنچه را از اسرار و احوالشان که در حال نفاق تباه و فاسد گردانیدند. «وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ»: و به او اعتماد کنند؛ همچنان که مؤمنین بااخلاص اعتماد کردند. «وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ»: در طاعتشان به جز رضای او را نمی‌طلبند.
«فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ»: پس آنان یاران مؤمنین و دوستان آنانند در دو جهان. «وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً»: پس آنان در آن مشارکت داشته و در آن سهیم هستند.
پس اگر بگویی: منافق کیست؟ گویم: در شریعت، کسی که تظاهر به ایمان می‌کند و در باطن کافر است ... و در پاسخ به حذیفه رضی اللّه عنه که سؤال کرد: گفته شد: منافق کیست؟
فرمود: کسی که موصوف به اسلام است و به آن عمل نمی‌کند، و قوله علیه الصلاة و السّلام: «ثلاث من کن فیه، فهو منافق و ان صام و صلّی و زعم انه مسلم: من اذا حدّث، کذب، و اذا وعد، أخلف، و اذا اؤتمن، خان.»؛ یعنی سه دسته‌اند که هرکس در آنها باشد، منافق است، اگرچه روزه بگیرد و نماز بخواند و گمان کند مسلمان است: کسی که چون سخن بگوید، دروغ باشد، و چون وعده کند، خلف وعده کند، و چون اعتماد به او کنند، خیانت نماید. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» «3»، فرموده: «بِالْقِسْطِ»: به عدل و به آنچه در نفوس اقامه می‌گردد، به این‌که آن نزد هر ممیزی درست و نیکوست، و گفته‌اند: به توحید «وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ»: «و قل أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ»؛ یعنی قصد کنید عبادت او را در
______________________________
(1). نساء/ 146.
(2). کشاف، ج 1، ص 575.
(3). اعراف/ 29.
ص: 27
حالی که مستقیم به سوی رضای او بوده و عدول به سوی رضای غیر او نباشد. «عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»: در هر زمانی برای سجود یا در هر مکانی برای سجود، و آن نماز است. «وَ ادْعُوهُ»: و او را عبادت کنید، «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»؛ یعنی طاعتی که رضای خدا را از روی خلوص بطلبد. «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ.»: همچنان که شما را در ابتدا ایجاد کرد، بر می‌گرداند؛ یعنی شما را باز می‌گرداند، پس با اعمالتان جزا داده می‌شوید، پس عبادت را برای او خالص گردانید. «1»
فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ» «2» هم فرموده: و قوله: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ»: یعنی آن زن قصد آمیزش با او را نموده بود، «وَ هَمَّ بِها»: و او هم قصد آمیزش با او را نمود، «لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ»، جواب آن، محذوف بوده و تقدیر آن چنین است: «لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ لخالصها.» پس آن حذف شده؛ برای این‌که قوله: «وَ هَمَّ بِها» بر آن دلالت می‌کند. «کَذلِکَ»، کاف منصوب المحل است؛ یعنی مانند آن تثبیت، او را با ثبات گردانیدیم، یا مرفوع المحل می‌باشد؛ یعنی امر، مثل آن است. «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ»: از خیانت به آقا، «وَ الْفَحْشاءَ»: از زنا، «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ.»: کسانی که دینشان را برای خدا خالص گردانیدند، و به فتح؛ یعنی کسانی که خدا آنان را برای طاعت خودش خالص گردانید؛ به این‌که آنان را از گناه حفظ نمود. «3»
نیز فی قوله تعالی: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» «4»، فرموده: «بِما أَغْوَیْتَنِی»، «باء»، برای قسم بوده و «ما» مصدریّه و جواب قسم است. «لَأُزَیِّنَنَّ»؛ یعنی سوگند به اغوای تو مرا، حتما برای آنان زینت می‌دهم، و معنای اغوایش او را، سبب شدن اوست برای گمراهیش؛ به این‌که او را امر به سجود آدم کرد، پس این امر به گمراهی او انجامید، و قوله: «بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَ
______________________________
(1). کشاف، ج 2، ص 75.
(2). یوسف/ 24.
(3). کشاف، ج 2، ص 312- 311.
(4). حجر/ 40.
ص: 28
لَهُمْ»، مانند قوله: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» است در این‌که در آنها قسم خوردن است، جز این‌که در یکی از آنان، قسم خوردن به صفت او بوده و در دوّمی (از آنها) قسم خوردن به فعل اوست، و فقها بین این دو فرق گذاشته‌اند. «فِی الْأَرْضِ»: در دنیایی که آن، سرای فریب است. مخلصین را استثنا نمود؛ زیرا دانست که حیله او در آنان عمل نمی‌کند و آنان از او نمی‌پذیرند. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا» «2»، فرموده: و مخلص به کسر، آن کسی است که عبادت او خالص از شرک و ریا است، یا این‌که نفسش را خالص، و قصد و نیتش را تسلیم برای خدا کرده، و به فتح، آن کسی است که خدا او را خالص گردانیده است. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» «4»، فرموده: «إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»: به جز آنچه که عمل نمودید. جزای بد، به سبب عمل بد است. «إِلَّا عِبادَ اللَّهِ»، و لکن «عِبادَ اللَّهِ»، بنا بر استثنای منقطع. «5»
فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ. إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ» «6» هم فرموده: «إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ»، عطف بیان است برای «عِبادَنا». «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ»، مراد صاحبان اعمال و فکر است، و «اولی الایادی» به جمع الجمع قرائت شده. «أَخْلَصْناهُمْ»: آنان را خالصین قرار دادیم، «بِخالِصَةٍ»: به صفتی خالص، که هیچ ناخالصی در آن نیست. «ذِکْرَی الدَّارِ»: یعنی آنان به طور مداوم به یاد آخرتند و یاد دنیا را به فراموشی سپرده‌اند، یا یاد آنان نسبت به آخرت و رغبت آنها در آن بوده و کناره‌گیری‌شان از دنیاست؛ همچنان که آن، شأن پیامبران، و مورد رغبت آنان است. «7»
______________________________
(1). کشاف، ج 2، ص 391.
(2). مریم/ 51.
(3). کشاف، ج 2، ص 513.
(4). صافات/ 40.
(5). کشاف، ج 3، ص 339.
(6). ص/ 46.
(7). کشاف، ج 3، ص 378.
ص: 29
نیز فی قوله تعالی: «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» «1»، فرموده:
اگر بگویی: مراد از «الْکِتابَ»، چیست؟ گویم: بنابر وجه اوّل، قرآن است و بنابر وجه دوّم، سوره است. «مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ»: برای او دین، به وسیله توحید، و تصفیه درون از ناخالصی‌ها، از شرک و ریا خالص شده است. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» «3»، فرموده:
«فَادْعُوا اللَّهَ»: او را عبادت کنید، «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»: از شرک، و اگرچه دشمنان شما از این‌که بر دین آنان نیستید، به خشم آیند. «4»
همین‌طور فی قوله تعالی: «هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «5»، فرموده: «فَادْعُوهُ»: پس او را عبادت کنید، «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»: یعنی طاعت خالص از شرک و ریا، در حالی که گوینده «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» هستید. «6»
مولی الاجل سید عبد اللّه بن محمّد رضا حسینی معروف به شبّر، در تفسیرش فی قوله تعالی: «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً» «7»، فرموده: یعنی به جز کسانی که از نفاقشان توبه کنند، «وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ»؛ یعنی به خدای تعالی اطمینان و اعتماد کنند، «وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ»؛ یعنی و دینشان را خاص و خالص کنند برای خدا، بدون ریا و بدون توسّل بدان برای خوشنام شدن، «فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ»: پس اینان، در دو جهان، دوست و رفیقان مؤمنین هستند. «8»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» «9»، فرموده: بگو: پروردگار من در همه امور امر به عدل نموده است، و این‌که چهره‌هایتان را به طرف قبله اقامه کنید، یا در توجّه به عبادت او، پایدار و
______________________________
(1). زمر/ 2.
(2). کشاف، ج 3، ص 386- 385.
(3). غافر/ 14.
(4). کشاف، ج 3، ص 419.
(5). غافر/ 65.
(6). کشاف، ج 3، ص 435.
(7). نساء/ 146.
(8). تفسیر شبّر، ص 233.
(9). اعراف/ 29.
ص: 30
بااستقامت باشید. «عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»؛ یعنی در وقت سجود یا در مکان آن؛ یعنی در هر نمازی یا در هر مسجدی، نماز او را درک کنید و آن را از وقتش به تأخیر نیندازید. «وَ ادْعُوهُ»؛ یعنی: و عبادت کنید او را، «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»؛ یعنی در حال اخلاص او را عبادت کنید. پس البتّه، او را ملاقات می‌کنید. «1»
نیز فی قوله تعالی: «لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ» «2»، فرموده: اگر نبود آن نبوّتی که مانع از کار زشت در او بشود، البتّه، که او قصد سوء می‌نمود، امّا او (یوسف علیه السّلام) قصد سوئی ننمود. «کَذلِکَ»: این چنین برهان را به او نمایاندیم، «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ»: تا از او، کار زشت خیانت و زنا را منصرف گردانیم. «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ»: البتّه که او از بندگان ما بود که او را برای نبوّت اختیار نموده بودیم. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» «4»، فرموده: و [ابلیس گفت:] البته، همه آنان را با دعوت به سوی گمراهی فریب می‌دهم تا آنان گمراه شوند به جز بندگان تو؛ از آنهایی که آنان را برای طاعت خودت خالص کرده‌ای. «5»
فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً» «6» هم فرموده: یعنی او عبادتش را خالص کرد، یا نفسش را برای خدای تعالی وحده خالص نمود. «7»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» «8»، فرموده: استثنای به «إِلَّا» در اینجا، استثنای منقطع بوده و آنچه بعد از استثنا است، مبتدا می‌باشد و خبر آن، «أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ» است. «9»
نیز فی قوله تعالی: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ» «10»، فرموده: یعنی ما آنان را
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 341.
(2). یوسف/ 24.
(3). تفسیر شبّر، ص 499.
(4). حجر/ 40.
(5). تفسیر شبّر، ص 550.
(6). مریم/ 51.
(7). تفسیر شبّر، ص 640.
(8). صّافات/ 40.
(9). تفسیر شبّر، ص 919.
(10). ص/ 46.
ص: 31
برای خودمان خالص گردانیدیم، به سبب خصلت خالصی که هیچ آمیختگی در آن نبود، و آن، خصلت یاد و تذکّر آنان به «دار حقیقی»؛ یعنی آخرت، و عمل برای آن بود. «1»
فی قوله تعالی: «فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» «2» هم فرموده: یعنی پس خدای تعالی را عبادت کن خالصانه و بدون آمیختگی با شرک و غرض‌های دنیوی. «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» «4»، فرموده: یعنی پس بخوانید خدای تعالی را خالصانه و بدون آمیختگی با شرک. «5»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «6»، فرموده: یعنی بپرستید او را خالصانه و بدون آمیختگی با شرک و ریا، در حالی که می‌گویید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.» «7»
استاد علامه سید محمّد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: «قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ» «8»، فرموده: «قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا»، تا آخر آیه، انکار است برای محاجّه و مخاصمه اهل کتاب با مسلمانان درباره اللّه است، و به تحقیق خدای تعالی وجه انکار خود را تبیین کرده و محاجه آنان لغو و باطل شمرده است، با قوله: «وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ.» بیانش این است که: مسلمانان و اهل کتاب اله واحدی را عبادت می‌کنند و اعمال هریک از دو گروه، با دیگری تزاحم ندارد و مسلمانان، در دینشان برای خدای تعالی، اخلاص دارند، و برای اهل کتاب سببی نیست که ممکن باشد آنها در محاجه‌شان با مسلمانان، بدان متشبث شوند. «9»
نیز فی قوله تعالی: «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 937.
(2). زمر/ 2.
(3). تفسیر شبّر، ص 941.
(4). غافر/ 14.
(5). تفسیر شبّر، ص 960.
(6). غافر/ 65.
(7). تفسیر شبّر، ص 969.
(8). بقره/ 139.
(9). المیزان، ج 1، ص 317.
ص: 32
فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ» «1»، فرموده: استثنا از وعده عذابی است که درباره منافقین فرموده:
«إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» (آیه قبل) و الحاق آنان است به صفّ مؤمنین، و این استثنا با اوصاف عدیده سنگین است. پس توبه را ذکر نمود و آن، برگشت به خدای تعالی است و این رجوع به تنهایی مفید نیست تا از هر فسادی که در نفس و در عمل آنان هست، اصلاح گردند، و اصلاح، مفید نباشد، مگر این‌که به لطف خدای تعالی چنگ بزنند؛ یعنی کتاب او (تعالی) را و سنت پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله را تبعیت کنند و این اعتصام و چنگ زدن نفعی ندهد، مگر این‌که دینشان را خالص و بدون هر آمیختگی نمایند، و این است آن اعتصام و امیدوار بودن به لطف خدای تعالی. پس چون توبه نمودند و از هر فسادی که در بین آنان است، صالح گردیدند، و به لطف خدای تعالی، امیدوار شدند و دینشان را برای خدای تعالی خالص نمودند، در این موقع، مؤمنینی خواهند بود که ایمان آنان، هیچ‌گونه آمیختگی با شرک ندارد. «2»
فی قوله تعالی: «وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» «3»، فرموده است: «وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»، چون به قوله: «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»، ضمیمه شود، افاده می‌کند وجوب انقطاع را برای عبادت از غیر آن و برای خدای سبحان از غیرش؛ چنان‌که شناختی، و از جمله غیری که واجب است که از آن به سوی خداوند انقطاع گردد، خود عبادت است، و البتّه، عبادت تنها توجّه است، نه متوجّه الیها، و توجّه به عبادت، معنای عبادت بودن آن و توجّه بودنش به خدا را باطل می‌کند. پس واجب است عبادت‌کننده، در عبادتش به هیچ‌کس به جز به پروردگارش متذکّر نباشد و غیر او را به فراموشی سپارد. «4»
همین‌طور فی قوله تعالی: «لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ» «5»، فرموده: معنای قوله: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ» تا آخر آیه، تأویل
______________________________
(1). نساء/ 146.
(2). المیزان، ج 5، ص 124.
(3). اعراف/ 29.
(4). المیزان، ج 8، ص 72.
(5). یوسف/ 24.
ص: 33
می‌گردد به این‌که: چون یوسف علیه السّلام از بندگان مخلص ما بود، از او بدی و فحشا را منصرف نمودیم و این انصراف به واسطه دیدن برهان پروردگارش بود. پس دیدن برهان پروردگارش، سببی است که خدای سبحان با آن سوء و فحشا را از یوسف علیه السّلام منصرف نمود، و آن برهانی که آن را دید و خدای تعالی آن را به بندگان مخلص خود می‌نمایاند، نوعی از علم مکشوف و یقین مشهود است که نفس انسانیت آن را اطاعت می‌کند، و با اطاعت آن، اصلا میلی به معصیت ندارد، و قوله: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ»، در مقام تعلیل قوله: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ» تا آخر آیه است؛ یعنی با یوسف این طور عمل کردیم؛ چون او از بندگان مخلص ما بود. «1»
نیز فی قوله تعالی: «إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» «2»، فرموده: طایفه خاصی از انسان‌ها را از عموم اغوا (یعنی گمراه کردن) استثنا نمود و آنان مخلصون (به فتح لام) هستند و سیاق آیه، گواهی می‌دهد به این‌که آنان کسانی هستند که خدای تعالی آنان را خالص نموده، و آنان را خالص نکرده است، مگر خدای تعالی، و مخلصین همان کسانی هستند که خدای متعال آنان را برای خودش خالص نموده، بعد از آنکه آنان، نفوس خود را برای خدای تعالی خالص کرده‌اند. پس غیر خدای سبحان را در آنان شرکتی نبوده و برای غیر خدای سبحان، در دل‌های آنان محلّی نیست، و به غیر او (تعالی)، برای آنان اشتغالی نیست، پس آنچه را شیطان از بندها، کیدها و زینت‌هایش، به آنان القا کند، با اعاده به یاد خدای تعالی، به سوی او تقرّب می‌جویند. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا إنه کان مخلصا» «4»، فرموده: مخلص به فتح لام، آن کسی است که خدای تعالی او را برای خودش خالص گردانیده، پس هیچ‌گونه نصیبی و بهره‌ای برای غیر خدای تعالی در او نیست، نه در نفس خودش و نه در عملش، و آن، بالاترین مراتب و مقامات عبودیت و بندگی است. «5»
______________________________
(1). المیزان، ج 11، تلخیص از صفحه 142- 137.
(2). حجر/ 40.
(3). المیزان، ج 12، ص 173.
(4). مریم/ 51.
(5). المیزان، ج 14، ص 65.
ص: 34
فی قوله تعالی: «إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» «1» هم فرموده: این سخن استثنا منقطع از ضمیر «لَذائِقُوا»، یا از ضمیر «ما تُجْزَوْنَ» بوده و برای هریک وجهی است، و معنای آن بنابر وجه اوّل چنین است: لکن بنده‌های مخلص خدای تعالی، برای‌شان رزق معلوم هست و چشیدن عذاب دردناک، برای آنان نیست، و بنابر وجه دوّم هم این‌طور است:
لکن بنده‌های مخلص خدای تعالی، برای‌شان روزی معلوم برتر از پاداش عملشان، هست و احتمال این‌که استثنای متصل باشد، ضعیف خواهد بود. خدای سبحان آنان را «إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» نامید تا برای آنان ثابت نماید عبودیت را برای نفس خودش، و عبد کسی است که برای خودش هیچ چیزی را از اراده و عمل مالک نیست. پس اینان اراده نمی‌کنند به جز آنچه را خدای تعالی اراده می‌کند و عمل نمی‌کنند به جز برای او تعالی. پس از آن، برای آنان مخلصون به فتح لام را تثبیت نمود؛ یعنی این‌که: خدای تعالی آنان را برای خودش خالص نمود. پس در آنان، احدی را برای خودش تعالی مشارک قرار نداد و برای آنان، به چیزی غیر خدای تعالی، نه از زینت زندگانی دنیا، و نه از نعم آخرت علاقه‌ای نیست و در دل‌های آنان به جز خدای سبحان چیزی راه ندارد. معلوم است که کسی که دارای این صفات باشد، لذّات و تنعّمش غیر از لذّات و تنعّمات دیگران است، و ارتزاق او، غیر از ارتزاق افراد دیگر است، و اگرچه در ضروریات از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها، با آنان مشارک است. همین تأیید است بر این‌که قوله: «أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ»، اشاره است به این‌که روزی آنان در بهشت، در حالی که آنان بندگان مخلص پروردگار هستند، روزی خاص بوده و مشابه روزی دیگران، و مختلط با آنچه دیگران از آن بهره‌مند می‌شوند، نیست، اگرچه ممکن است در اسم مشترک باشد. بنابراین قوله: «أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ»؛ یعنی روزی خاص، معیّن و ممتاز از روزی دیگران. «2»
______________________________
(1). صافات/ 40.
(2). المیزان، ج 17، ص 142- 141.
ص: 35
فی قوله تعالی: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ» «1» هم فرموده: «خالصة»، وصف قایم مقام موصوف است، و «باء» در «بِخالِصَةٍ» برای سبب بوده و تقدیر آن به سبب خصلت خالصه است، و «ذِکْرَی الدَّارِ»، بیان خصلت است، و «الدَّارِ»، خانه آخرت است و آیه؛ یعنی: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ» تا آخر، تعلیل آیه قبل است از: «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ»، یا از قوله: «عِبادَنا» و یا از قوله: «وَ اذْکُرْ». موجّه‌ترین وجوه، وجه اوّل آنهاست، برای این‌که استغراق انسان در ذکر دار آخرت و جوار رحمت پروردگار عالمیان و متمرکز شدن همّت او در آن، ملازم کمال معرفت به خدای تعالی در قرب به او، و توجّه دقیق در حقّ اعتقاد، بصیرت یافتن در سلوک و طریق عبودیت و رهایی یافتن از خشکی و جمود بر ظاهر دنیا و زینت آن است؛ همان گونه که شأن نظایر آن می‌باشد. قال تعالی: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا» «2»، و معنای آیه این است که: و مسلّما در طاعت و افعال خیر، قدرتمند، و نسبت به برخورد به حق در اعتقاد، بصیر بودند. چون ما آنان را به خصلتی خالص، عظیمة الشأن، بدون آمیختگی، خالص نمودیم که آن یاد خانه آخرت است. «3»
نیز فی قوله تعالی: «فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» «4»، فرموده: «مراد از «الدِّینَ» عبادت است، و ممکن است، مراد از آن، سنّت حیات باشد، و آن، عبارت از طریقه راه یافتن در زندگی جامعه انسانی است، و مراد از عبادت، تمثیل عبودیت است به راه یافتن به طریقی که خدای سبحان آن را راه شرعی قرار داده است، و معنا این است که عبودیت را در جمیع شئون حیات با پیروی از آن مجرایی که برای تو قرار داده، به ظهور رسانی، و در حالی که دینت را برای او خالص می‌کنی، غیر از آن مجرایی که برای تو قرار داده را پیروی نکنی. «5»
فی قوله تعالی: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» «6»، فرموده:
______________________________
(1). ص/ 46.
(2). نجم/ 30.
(3). المیزان، ج 17، ص 224.
(4). زمر/ 2.
(5). المیزان، ج 17، ص 247.
(6). غافر/ 14.
ص: 36
مناسب‌تر با سیاق این است که: آیه خطاب به عموم مؤمنین و غیر مؤمنین باشد، جز این‌که شامل کافرین در آخر آیه نمی‌شود، و آنان، دروغگویانی هستند که مجادله به باطل می‌کنند. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «2»، فرموده: «هُوَ الْحَیُّ»، اطلاع دارد؛ زیرا از لحاظ عقلی و نقلی مقید نیست، مضاف به این‌که افاده حصر می‌کند، و مفاد آن این است که: برای خدای تعالی به تنهایی حیاتی است که هیچ‌گاه مرگ، موت، فنا و نیستی، آن را زایل نمی‌کند. پس او تعالی زنده بالذات است و غیر او، با زنده شدن به غیر، موجود می‌شود. پس اگر در اینجا فرض شود که زنده بالذّات و زنده به غیر باشد، استحقاق عبادت بالذات ندارد، مگر این‌که زنده بالذات باشد. به همین جهت در تعقیب آن فرموده: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»، و دو جمله یاد شده، برای ایجاد زمینه برای امر به خواندن اوست، نه مطلق خواندنش، بلکه خواندنش به توحید و اخلاص دین برای او به تنهایی؛ زیرا او حیّ بالذّات است، بدون غیر او، و برای این‌که او معبود است با استحقاق ذاتی بدون غیرش، و به همین جهت متفرّع نمود بر قوله: «هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» قوله: «فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»، و قوله:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»، را ستایش برای اوست، برای ربوبیتش برای عالمیان. «3»
استاد محقق آیة اللّه یعقوب الدین رستگار جویباری در تفسیر بصائر فی قوله تعالی: «إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» «4»، بیان فرموده: استثنای منقطع است از ضمیر «ذائقوا»؛ یعنی شما ای مشرکین! عذاب دردناک را به سبب شرکتان و خودبزرگ‌بینی‌تان، و دروغ‌پنداری‌تان می‌چشید و لکن بنده‌های موحّد و مخلص این چنین نخواهند بود. جایز است استثنا از ضمیر «تُجْزَوْنَ» باشد؛ یعنی مردم جزا داده نمی‌شوند، مگر به واسطه آنچه برای عمل آنان باشد، به جز بنده‌های مخلص، پس به آنان به اضعاف آنچه عمل نمودند، جزا
______________________________
(1). المیزان، ج 17، ص 335.
(2). غافر/ 65.
(3). المیزان، ج 17، ص 366.
(4). صافات/ 40.
ص: 37
می‌دهند؛ پس خدای تعالی حسنات را از آنان قبول کرده و از سر فضل و احسان، از بدی‌های آنان می‌گذرد، به قوله تعالی: «فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا.» «1» «2»
نیز فی قوله تعالی: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ» «3»، فرموده: یعنی البتّه، ما آنان را برای خودمان، به سبب صفت خالص عظیم الشأنی خالص قرار دادیم؛ همان گونه که «بِخالِصَةٍ»، خبر از تنکیر تفخیمی می‌دهد. پس ما آنان را برای عبادت خودمان خالص نمودیم، هنگامی که دست آنان را از اقتدار و سلطنت خالی کردیم. پس مشغول به تدبیر ملک و حفظ سلطنت نبودند، تا از ذکر ما و یاد لقای ما باز بمانند. پس آنان را از آزمایش بزرگ به محلّ نجات، که آن، اقامتگاهشان است، با یادآوری خانه آخرت، نجات دادیم، و قوله: «ذِکْرَی الدَّارِ»، بیان است برای «خالصة»، بعد از ابهامی که آن تفخیم دارد؛ یعنی یادآوری برای خانه آخرت به طور دایم، پس خلوص آنان در طاعت، به سبب این است که آخرت در یاد آنها است، و آن به این جهت است که آخرت مورد نظرشان است و افکارشان بدان توجّه دارد. «4»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» «5»، فرمود: یعنی پس عبادت کن خدای تعالی را بر این معرفت (مراد از این معرفت، معرفت خالص از هر آلودگی است)، عبادتی خالص، که دل، مملوّ از آن، و مشاعر، مالک بر آن، و وجدان، مسلّط بر آن باشد، پس در این حال است که غیر خدا، لایق برای عبادت نیست، پس بر تو واجب است خضوع و توجّه داشتن به او و عبادتش به تنهایی؛ زیرا غیر او لایق چیزی بر این وجه نیست، و نازل‌ترین مراتب اخلاص، این است که دعوت‌کننده به عبادت، تنها مجرد امر باشد، نه طلب رغبت و نه گریز از کراهت، و اعلا مرتبه آن، این است که دعوت‌کننده به آن، همان لیاقت امرکننده و استحقاق او بر آن باشد. مولی الموحدین امام المتقین، امیر المؤمنین، علی بن ابی طالب، علیه افضل صلوات اللّه و اکمل تحیاته،
______________________________
(1). نساء/ 37.
(2). بصائر، ج 34، ص 127.
(3). ص/ 46.
(4). بصائر، ج 34، ص 838.
(5). زمر/ 2.
ص: 38
فرموده: «الهی ما عبدتک خوفا من عقابک، و لا طمعا فی ثوابک، و لکن وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک.»؛ یعنی ای خدای من! تو را به لحاظ ترس از عذابت، و به لحاظ خواسته درونیم بر پاداشت، عبادت نمی‌کنم و لکن تو را سزاوار عبادت یافته‌ام، پس عبادتت می‌کنم. «1»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ» «2»، فرموده: به آنها بگو! آیا درباره خداوند با ما گفتگو می‌کنید؟ در حالی که او پروردگار ما و پروردگار شماست: «قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ.» این پروردگار، در انحصار نژاد و قبیله‌ای نیست، او پروردگار همه جهانیان، همه عالم هستی، است. این را نیز بدانید که: ما در گرو اعمال خویشیم و شما هم در گرو اعمال خود، و هیچ امتیازی برای هیچ‌کس، جز در پرتو اعمالش نمی‌باشد: «وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ» با این تفاوت که: «ما با اخلاص، او را پرستش می‌کنیم و موحّد خالصیم (امّا بسیاری از شما توحید را به شرک آلوده کرده‌اند): «وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ.» «3»
نیز فی قوله تعالی: «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً» «4»، فرموده: امّا برای این‌که روشن شود حتّی این افراد فوق العاده آلوده‌اند (مراد منافقین‌اند)، راه بازگشت به سوی خدا و اصلاح موقعیت خویشتن را دارند، اضافه می‌کند: «مگر آنها که توبه کرده و اعمال خود را اصلاح نمایند، و گذشته را جبران کنند، و به دامن لطف پروردگار چنگ بزنند و دین و ایمان خود را برای خدا خالص گردانند: «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ.» چنین کسانی سرانجام اهل نجات خواهند شد و با مؤمنان قرین می‌گردند: «فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ»، و خداوند پاداش عظیمی به همه افراد باایمان خواهد داد: «وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً.» قابل توجّه این‌که در ذیل
______________________________
(1). بصائر، ج 35، ص 111.
(2). بقره/ 139.
(3). تفسیر نمونه، ج 1، ص 475.
(4). نساء/ 146.
ص: 39
آیه می‌فرماید: اینها همراه مؤمنان خواهند بود، اشاره به این‌که: مقام «مؤمنان ثابت قدم»، از آنها برتر و بالاتر است. آنها اصلند و اینها فرع، و از پرتو وجود مؤمنان راستین، نور و صفایی می‌یابند. موضوع دیگری که باید به آن توجّه داشت، این است که سرنوشت منافقان را به طور مشخص بیان کرده و [آن را] پایین‌ترین مرحله دوزخ شمرده است، در حالی که درباره مؤمنان به «اجر عظیم» که هیچ‌گونه حد و مرزی در آن نیست و وابسته به عظمت لطف پروردگار است، اکتفا شده. «1»
فی قوله تعالی: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» «2» هم فرموده: ای پیامبر! به آنان بگو! پروردگار من، به عدالت دستور داده است: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ»، و می‌دانیم عدالت مفهوم وسیعی دارد که همه اعمال نیک را دربر می‌گیرد؛ زیرا حقیقت عدالت، آن است که هر چیز را در مورد خود به کار برند و به جای خود نهند، گرچه میان «عدالت» و «قسط» تفاوتی وجود دارد؛ «عدالت» به این گفته می‌شود که انسان حق هرکس را بپردازد، و نقطه مقابلش، آن است که ظلم و ستم کند و حقوق افراد را از آنها دریغ دارد، ولی «قسط»، مفهومش آن است که حقّ کسی را به دیگری ندهد، و به تعبیر دیگر «تبعیض» روا ندارد، و نقطه مقابلش، آن است که حقّ کسی را به دیگری دهد، ولی مفهوم وسیع این دو کلمه، مخصوصا به هنگامی که جدا از یکدیگر استعمال می‌شوند، تقریبا مساوی است، و به معنای رعایت اعتدال در همه چیز و همه کار، و هر چیز را به جای خویش قرار دادن می‌باشد.
سپس دستور به یکتاپرستی و مبارزه با هرگونه شرک داده، می‌فرماید: توجّه قلب خویش را در هر عبادتی به او کنید و از ذات پاک او به سوی دیگر منحرف نشوید: «وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»، و او را بخوانید و دین و آیین خود را، خالص و مخصوص او قرار دهید: «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ.» پس از تحکیم پایه توحید، توجّه
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 181.
(2). اعراف/ 29.
ص: 40
به مسأله معاد و رستاخیز کرده، می‌گوید: همان گونه که شما را در آغاز آفرید، دگربار در قیامت باز می‌گردید: «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ.» «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ» «2»، در بحث نکته‌ها، زیر عنوان:
«پاداش اخلاص» فرموده: همان گونه که در تفسیر آیات فوق اشاره کردیم، قرآن مجید نجات یوسف را از این گرداب خطرناک که همسر عزیز (مصر) بر سر راه او ایجاد کرده بود، به خدا نسبت می‌دهد و می‌گوید: ما سوء و فحشا را از یوسف برطرف ساختیم، ولی با توجّه به جمله بعد که می‌گوید: او از بندگان مخلص ما بود، این حقیقت روشن می‌شود که خداوند بندگان مخلص خود را، هرگز در این لحظات بحرانی، تنها نمی‌گذارد و کمک‌های معنوی خود را از آنان دریغ نمی‌دارد، بلکه با الطاف خفیه خود و مددهای غیبی که توصیف آن با هیچ بیانی ممکن نیست، بندگان خود را حفظ می‌کند، و این در واقع، پاداشی است که خدای بزرگ به این‌گونه بندگان می‌بخشد، پاداش پاکی، تقوا و اخلاص. ضمنا تذکّر نکته‌ای نیز لازم است که در آیات فوق، یوسف، از بندگان مخلص (بر وزن مطلق) به صورت اسم مفعولی ذکر شده؛ یعنی خالص شده، نه به صورت مخلص (بر وزن محسن) به صورت اسم فاعلی که به معنای خالص‌کننده است. دقت در آیات قرآن، نشان می‌دهد که مخلص (به کسر لام) بیشتر در مواردی به کار رفته است که انسان، در مراحل نخستین تکامل و در حال خودسازی بوده است:
«فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»: هنگامی که بر کشتی سوار می‌شوند، خدا را با اخلاص می‌خوانند «3»، «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»: به آنها فرمان داده نشد مگر این‌که خدا را با اخلاص پرستش کنند «4»، ولی مخلص (به فتح لام) به مرحله عالی که پس از مدتی جهاد با نفس حاصل می‌شود، گفته شده است؛ همان مرحله‌ای که شیطان از نفوذ وسوسه‌اش در انسان مأیوس می‌شود و در حقیقت بیمه
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 6، ص 144- 143.
(2). یوسف/ 24.
(3). عنکبوت/ 65.
(4). بیّنه/ 5.
ص: 41
الهی می‌گردد: «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ.» «1» شیطان گفت: به عزّتت سوگند که همه آنها را گمراه می‌کنم، مگر بندگان مخلصت را، و یوسف به این مرحله رسیده بود که در آن حالت بحرانی، هم‌چون کوه استقامت کرد و باید کوشید تا به این مرحله رسید. «2»
نیز فی قوله تعالی: «إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» «3»، فرموده: امّا او (مراد شیطان است) به خوبی می‌دانست که وسوسه‌هایش، در دل «بندگان مخلص خدا»، هرگز اثر نخواهد گذاشت، و دام‌هایش آنها را به خود مشغول نخواهد کرد؛ خلاصه، بندگان خالص و مخلص آن‌چنان نیرومندند که زنجیرهای اسارت شیطان را از هم می‌گسلند. لذا بلافاصله برای سخن خود استثنایی قایل شد و گفت: مگر آن بندگان خالص شده تو:
«إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ.» بدیهی است که خدا هرگز شیطان را گمراه نساخته بود، بلکه این نسبت شیطنت‌آمیز بود که از ابلیس صادر شد، برای این‌که خود را به اصطلاح تبرئه کند و توجیهی برای اغواگری خود ترتیب دهد، و این رسم همه ابلیس‌ها و شیاطین است که اوّلا، گناهان خویش را به گردن دیگران می‌افکنند، و ثانیا، همه جا می‌کوشند تا اعمال زشت خود را با منطق‌های غلطی توجیه کنند، نه تنها در برابر بندگان خدا حتّی در برابر خود خدا که از همه چیز آگاه است. ضمنا باید توجّه داشت:
مخلصین، جمع مخلص (به فتح لام)، همان گونه که در تفسیر سوره یوسف بیان کردیم، کسی است که به مرحله عالی ایمان و عمل، پس از تعلیم و تربیت و مجاهده با نفس، رسیده باشد که در برابر وسوسه‌های شیطان و هر وسوسه‌گر نفوذناپذیر شود. «4»
فی قوله تعالی: «إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا» «5»، در بحث نکته‌ها، زیر عنوان:
«مخلص» چه کسی است» چنین فرموده:
در آیات فوق خواندیم که خداوند، موسی را از بندگان مخلص خود (به فتح لام) قرار
______________________________
(1). ص/ 83.
(2). تفسیر نمونه، ج 9، ص 378- 377.
(3). حجر/ 40.
(4). تفسیر نمونه، ج 11، ص 73- 72.
(5). مریم/ 51.
ص: 42
داد، و این مقام، همان گونه که اشاره کردیم، مقامی است بسیار باعظمت؛ مقامی است توأم با بیمه الهی از لغزش‌ها و انحراف‌ها؛ مقام نفوذناپذیری در برابر شیطان که جز در سایه جهاد مداوم با نفس و اطاعت مستمر و پیگیر از فرمان خدا به دست نمی‌آید.
بزرگان علم اخلاق، این مقام را، مقامی بسیار بلند و عالی می‌دانند، و از آیات قرآن استفاده می‌شود که مخلصین ویژگی‌ها و افتخارات خاصی دارند که در ذیل آیات مناسب، به خواست خدا خواهد آمد. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» «2»، فرموده: این جمله به صورت «استثنای منقطع» از ضمیر «تُجْزَوْنَ» یا «لَذائِقُوا» است، و واژه «عِبادَ اللَّهِ» به تنهایی برای بیان ارتباط این گروه به خداوند کافی است، ولی هنگامی که مخلصین در کنار آن قرار می‌گیرد، عمق و جان دیگری به آن می‌بخشد، آن هم مخلص به صورت «صیغه اسم مفعول»: کسی که خدا او را خالص کرده است؛ خالص از هرگونه شرک و ریا و از هر گونه وسوسه‌های شیطانی و شوایب هوای نفس. آری، تنها این گروهند که به اعمالشان جزا داده نمی‌شوند، بلکه خدا با فضل و کرم با آنها رفتار می‌کند و بی‌حساب پاداش می‌گیرند.
و زیر عنوان: «پاداش مخلصین» چنین فرموده: دقت در آیات قرآن، نشان می‌دهد که مخلص (به کسر لام)، بیشتر در مواردی به کار رفته که انسان در مراحل خودسازی است و هنوز به تکامل لازم نرسیده است، ولی مخلص (به فتح لام)، به مرحله‌ای گفته می‌شود که انسان، بعد از مدتی جهاد با نفس و طیّ مراحل معرفت و ایمان، به مقامی می‌رسد که از نفوذ وسوسه‌های شیاطین مصونیت پیدا می‌کند؛ چنان‌که قرآن از قول ابلیس نقل می‌کند: «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»: به عزّتت سوگند که همه آنها را جز بندگان مخلصت، گمراه خواهم کرد. «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 13، ص 91.
(2). صافات/ 40.
(3). ص/ 83.
ص: 43
این جمله که مکرر در آیات قرآن آمده، عظمت مقام «مخلصین» را روشن می‌سازد؛ این مقام، مقام یوسف‌های صدیق بعد از عبور از آن میدان آزمایش بزرگ است. «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ.» «1»: ما این چنین برهان خویش را به یوسف نشان دادیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود. این مقام کسانی است که در «جهاد اکبر» پیروز می‌شوند و دست لطف پروردگار تمام ناخالصی‌ها را از وجودشان برمی‌چیند، و در کوره حوادث، آن‌چنان ذوب می‌شوند که جز طلای معرفت خالص، در آنها چیزی نمی‌ماند، و اینجاست که پاداش آنها به معیار عمل داده نمی‌شود، بلکه پاداششان به معیار فضل و رحمت خدا است. «2»
فی قوله تعالی: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ» «3»، فرموده: ما آنها را با خلوص ویژه‌ای خالص کردیم: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ»، و آن یادآوری سرای آخرت بود: «ذِکْرَی الدَّارِ». آری، آنها پیوسته به یاد جهان دیگر بودند. افق دید آنها، در زندگی چندروزه این دنیا و لذّات آن محدود نمی‌شد؛ آنها در ماورای این زندگی زودگذر، سرای جاویدان با نعمت‌های بی‌پایانش را می‌دیدند، و همواره برای آن، تلاش و کوشش داشتند.
بنابراین، منظور از «الدَّارِ» (سرا) که به طور مطلق ذکر شده، سرای آخرت است؛ گویی غیر از آن سرایی وجود ندارد و هرچه غیر از آن است، گذرگاهی به سوی آن.
بعضی از مفسران، این احتمال را نیز داده‌اند که: مراد از «دار» در اینجا، سرای دنیا باشد، و تعبیر به «ذِکْرَی الدَّارِ» اشاره به نام نیکی است که از این پیامبران، در این جهان باقی مانده؛ اما این احتمال به خصوص با توجّه به مطلق بودن «الدَّارِ»، بسیار بعید به نظر می‌رسد و با کلمه «ذِکْرَی» نیز چندان سازگار نیست. بعضی نیز احتمال داده‌اند که مراد نام نیک و ذکر جمیل در سرای آخرت باشد، که آن نیز بعید به نظر می‌رسد. به هر حال دیگران ممکن است که گاه به یاد سرای آخرت بیفتند، مخصوصا هنگامی که یکی
______________________________
(1). یوسف/ 24.
(2). تفسیر نمونه، ج 19، ص 49- 48.
(3). ص/ 46.
ص: 44
از دوستانشان از دنیا می‌رود، و یا در مراسم تشییع و یادبود عزیزی حاضر می‌شوند، ولی این یاد «خالص» نیست؛ مشوب به یاد دنیاست، امّا مردان خدا، توجّهی خالص و عمیق، و مداوم و مستمرّ به سرای دیگر دارند؛ گویی همیشه در برابر چشمانشان حاضر است، و تعبیر به «خالصة» در آیه، اشاره به همین است. «1» فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌2 69
نیز فی قوله تعالی: «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» «2»، فرموده:
ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم: «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ»، چیزی جز «حق» در آن نیست، و مطلبی جز «حق» در آن مشاهده نمی‌کنی، از همین رو حق‌طلبان به دنبال آن می‌روند، و تشنه‌کامان وادی حقیقت، در جستجوی محتوای آنند، و از آنجا که هدف از نزول آن، دادن دین خالص به انسان‌ها است، در پایان آیه می‌افزاید: [اکنون که چنین است خدا را پرستش کن! در حالی که دین خود را برای او خالص می‌کنی:
«فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ.» ممکن است منظور از «دین» در اینجا عبادت خداوند باشد؛ چرا که قبل از آن با جمله «فَاعْبُدِ اللَّهَ»، دستور به عبادت می‌دهد. بنابراین، دنباله آن که «مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» است، شرط صحت عبادت؛ یعنی اخلاص و خالی از هرگونه شرک و ریا و غیر خدا بودن را بیان می‌کند. با این حال وسعت مفهوم «دین» و عدم هیچ گونه قید و شرط در آن، معنای گسترده‌تری را می‌رساند که هم عبادت را شامل می‌شود و هم اعمال دیگر و هم اعتقادات را؛ به تعبیر دیگر «دین»، مجموعه حیات معنوی و مادّی انسان را دربر می‌گیرد، و بندگان خالص خدا باید تمام شؤون زندگی خود را برای او خالص گردانند؛ غیر او را از خانه دل، صحنه جان، میدان عمل، و دایره گفتار بزدایند؛ به او بیندیشند و برای او دوست بدارند؛ از او سخن بگویند و به خاطر او عمل کنند، و همیشه در راه رضای او گام بردارند، که «اخلاص دین» همین است. بنابراین، محدود ساختن مفهوم آیه در شهادت «لا اله الا الله» یا خصوص «عبادت و اطاعت»، نه لزومی دارد و نه دلیل روشنی. «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 19، ص 309- 308.
(2). زمر/ 2.
(3). تفسیر نمونه، ج 19، ص 364.
ص: 45
فی قوله تعالی: «هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «1» هم فرموده: اوست زنده واقعی: «هُوَ الْحَیُّ»؛ چرا که حیاتش از ذات او است و متّکی به غیر نیست؛ حیاتی است که در آن مرگ راه ندارد و جاودانه است. تنها خداوند چنین است، و همه موجودات زنده غیر از او، حیاتی آمیخته به مرگ دارند و این حیات محدود و موقّت را از ذات پاک خداوند می‌گیرند. روشن است، کسی را باید پرستش کرد که زنده است و دارای حیات مطلق. لذا به دنبال آن می‌افزاید: هیچ معبودی جز او وجود ندارد: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»، و اکنون که چنین است تنها او را بخوانید و دین خود را برای او خالص کنید: «فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»، و هرچه غیر او است، کنار بگذارید که همه فانی می‌شوند، و در حال حیاتشان نیز دائما در تغییرند. آنچه تغیّر نپذیرد، اوست، و آنچه نمرده است و نمیرد، اوست، و آیه را با این جمله پایان می‌دهد:
حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.» این جمله، در حقیقت تعلیمی است برای بندگان، که خدا را به خاطر نعمت‌هایی که در آیات قبل اشاره شد، نعمت‌هایی که تمام وجود انسان را فراگرفته، مخصوصا نعمت حیات و زندگی، حمد و ستایش کنند، و شکر و سپاس گویند. «2»

4. خلوص در تفاسیر روایی‌

علامه شیخ عبد علی بن جمعه عروسی در تفسیر نور الثقلین و سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان، و علامه شیخ جلال الدین سیوطی در تفسیر در المنثور فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ» «3»، روایاتی را نقل فرموده‌اند، از جمله:
1. در عیون الاخبار در: «باب مجلس الرضا علیه السّلام» در عصمت انبیا علیهم السّلام حدیثی طولانی
______________________________
(1). غافر/ 65.
(2). تفسیر نمونه، ج 20، ص 161.
(3). یوسف/ 24.
ص: 46
آمده است که در آن حضرت رضا می‌فرماید: «و امّا قوله فی یوسف علیه السّلام:" وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها"؛ فانها همّت بالمعصیه و همّ یوسف بقتلها، ان اجبرته لعظم ما تداخله، فصرف اللّه عنه قتلها و الفاحشة، و هو قوله:" کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ"؛ یعنی القتل و الزنا.»؛ یعنی: و امّا فرموده او درباره یوسف علیه السّلام: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها»، پس آن زن سعی داشت در ارتکاب به گناه، و یوسف سعی داشت در صورتی که آن زن او را مجبور به ارتکاب آن عمل شنیع بنماید، آن زن را به قتل برساند، پس خدای تعالی کشتن آن زن را و ارتکاب به آن کار زشت را از او منصرف گردانید، و این است فرموده خدای تعالی: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ.»؛ یعنی قتل و زنا. «1»
2. باز در «باب مجلس الرضا»، در مجلس دیگری که مأمون حاضر بود، او به حضرت رضا علیه السّلام گفت: آیا از گفته شما این چنین برنمی‌آید که پیامبران معصومند؟ حضرت رضا علیه السّلام فرمود: بلی، مأمون گفت: پس معنای قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ» چیست؟ «فقال الرضا علیه السّلام: لقد همّت به و لو لا ان رأی برهان ربه، لهمّ بها کما همّت به، لکنه کان معصوما، و المعصوم لا یهمّ بذنب و لا یاتیه، و لقد حدثنی ابی عن الصادق علیه السّلام انه قال: همت بأن تفعل، و همّ بان لا یفعل. فقال المأمون: للّه درک یا ابا الحسن!»: پس حضرت رضا علیه السّلام فرمود: آن زن، نسبت به آلوده کردن یوسف علیه السّلام به ارتکاب به گناه کوشش کرد، و اگر دلیل و برهان پروردگار بر یوسف نبود، او هم به آلوده کردن آن زن کوشش می‌کرد؛ همان گونه که آن زن نسبت به آن تلاش نمود، لکن یوسف معصوم بود و معصوم تلاش در ارتکاب به گناه ندارد و خود را به آن آلوده نمی‌کند، و پدرم از امام صادق علیه السّلام حدیث نمود که او فرمود: آن زن تلاش نمود که آن کار زشت را انجام دهد، و یوسف علیه السّلام سعی کرد که آن را انجام ندهد. پس مأمون گفت: از خدا تو را خیر کثیر باد، یا ابا الحسن! که کنه مطلب را یافته‌ای. «2»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 419، حدیث 41.
(2). نور الثقلین، ج 2، ص 419، حدیث 42- برهان، ص 499.
ص: 47
3. و در باب دیگری در آنچه از اخبار گرد آمده، از حضرت رضا علیه السّلام آمده و با این اسناد، از حضرت علی بن حسین علیهما السّلام رسیده که او درباره قوله عزّ و جلّ: «لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ»، فرموده است: «قامت امرأة العزیز الی الصنم، فألقت علیه ثوبا، فقال لها یوسف: ما هذا؟ فقالت: استحیی من الصنم أن یرانا، فقال لها یوسف: أ تستحین ممن لا یسمع و لا یبصر و لا یفقه و لا یأکل و لا یشرب، و لا استحیی انا ممن خلق الانسان و علمه؟ فذلک قوله تعالی:" لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ".»؛ یعنی زن عزیز مصر، روبروی بت ایستاد و جامه‌ای را بر آن بت انداخت. پس یوسف به آن زن گفت: این چیست؟ زن گفت: از بت حیا می‌کنم که ما را ببیند. پس یوسف به آن زن گفت: آیا از کسی که نمی‌شنود، نمی‌بیند، نمی‌فهمد، نمی‌خورد و نمی‌آشامد، تو حیا می‌کنی و من از کسی که انسان را آفریده و به او تعلیم داده است، حیا نکنم؟ پس این است قوله تعالی: «لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ.» «1»
4. از بعضی اصحاب ما از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت شده که آن بزرگوار فرمود:
«ای شی‌ء یقول الناس فی قول اللّه جلّ و عزّ:" لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ"؟ قلت: یقولون: رأی یعقوب عاضا علی اصبعه، فقال: لا، لیس کما یقولون، فقلت: فای شی‌ء رأی؟ قال: لما همت به و هم بها، قامت الی صنم معها فی البیت، فالقت علیه ثوبا. فقال لها یوسف: ما صنعت؟ قالت: طرحت علیه ثوبا؛ استحیی ان یرانا. قال: فقال یوسف: فأنت تستحین من صنمک و هو لا یسمع و لا یبصر، و لا استحی أنا من ربی؟»؛ یعنی امام باقر علیه السّلام فرمود: مردم درباره فرموده خدای عزّ و جلّ: «لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ»، چه می‌گویند؟ به آن بزرگوار گفتم: مردم می‌گویند:
یوسف، یعقوب، را در حال گزیدن انگشت دید. پس امام باقر علیه السّلام فرمود: نه، این طوری که مردم می‌گویند، نیست. پس به آن حضرت گفتم: پس یوسف علیه السّلام چه چیزی را دید؟ آن حضرت فرمود: چون آن زن همّش به سوی او بود و او همّش به سوی آن زن. زن به طرف بتی که در خانه با او بود، ایستاد، و بر آن بت، جامه‌ای را انداخت. پس یوسف به آن زن گفت: این چه کاری بود که انجام دادی؟ آن زن گفت: لباسی را بر او انداختم؛ زیرا
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 419، حدیث 43- برهان، ص 499.
ص: 48
حیا داشتم، ما را ببیند. حضرت فرمود: پس یوسف گفت: تو از بت خودت حیا می‌کنی و حال آنکه نه می‌شنود و نه می‌بیند، و آیا من از پروردگار خودم حیا نکنم؟ «1»
5. و در تفسیر اخلاص از کتاب معانی الاخبار با اسنادش، تا احمد بن ابی عبد اللّه، و او از پدرش نقل کند که: جبرئیل بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وارد گردید، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «یا جبرئیل! ما تفسیر الاخلاص؟ قال: المخلص، الذی لا یسأل الناس شیئا، حتی یجد، و اذا وجد رضی، و اذا بقی عنده شی‌ء، اعطاه، فان من لم یسأل المخلوق، اقرّ للّه عزّ و جلّ بالعبودیة، و اذا وجد فرضی، فهو عن اللّه راض، و اللّه تبارک و تعالی عنه راض، و اذا اعطی للّه عزّ و جلّ فهو علی حدّ الثقة بربه عزّ و جلّ.»؛ یعنی: ای جبرئیل! تفسیر اخلاص چیست؟ جبرئیل گفت: مخلص، کسی است که از مردم چیزی سؤال نمی‌کند تا خود آن را بیابد، و چون آن را یافت، راضی است، و چون چیزی نزد او باقی بماند، آن را بذل و بخشش کند. پس البتّه، کسی که از مخلوق سؤال نکند، اقرار به بندگی و عبودیت خدای عزّ و جلّ نموده است، و چون آن را بیابد و راضی باشد، پس او از خدای متعال راضی است، و خدای تبارک و تعالی از او راضی است، و چون آن چیز را در راه خدای عزّ و جلّ بذل و بخشش نمود، پس او در حدّ اطمینان و ثقه به پروردگارش عزّ و جلّ است. «2»
6. ابن منذر و ابو الشیح، از وهب بن منبه رضی اللّه عنه اخراج نمودند: «لما خلا یوسف و أمرأة العزیز، خرجت کف بلا جسد بینهما، مکتوب علیه بالعبرانیة:" أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ". ثم انصرفت الکف و قاما مقامهما. ثم رجعت الکف بینهما مکتوب علیها بالعبرانیة:" وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ. کِراماً کاتِبِینَ. یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ". ثم انصرفت الکف و قاما مقامهما. فعادت الکف الثالثة مکتوب علیها:" وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلًا"، و انصرفت الکف و قاما مقامهما. فعادت الکف الرابعه مکتوب علیه بالعبرانیة:" وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ"، فولّی یوسف هاربا.»؛ هنگامی که یوسف با زن عزیز مصر خلوت کرد، کف دست بدون بدن بین آن دو خارج گردید که بر آن به عبرانی نوشته بود:
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 421، حدیث 47.
(2). نور الثقلین، ج 3، ص 15، حدیث 50.
ص: 49
«أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ.» پس از آن، کف دست برگشت و آن دو بر جای خود قرار گرفتند. سپس آن کف دست بین آن دو برگشت، در حالی که بر روی آن به عبرانی نوشته بود: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ. کِراماً کاتِبِینَ. یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ.» پس از آن، کف دست منصرف شد و آن دو در جای خود قرار گرفتند. پس برای مرتبه سوّم، آن کف دست بازگشت در حالی که بر آن نوشته بود: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلًا»، و کف دست منصرف شد و آن دو در جای خود قرار گرفتند. بعد پس برای مرتبه چهارم، آن کف دست برگشت در حالی که بر آن به عبرانی نوشته بود: «وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ.» پس یوسف روی گردانید در حالی که فرار می‌کرد. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ» «2»، روایاتی را نقل کرده‌اند، از جمله:
1. علی بن ابراهیم فرمود که در روایت ابی جارود از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام نقل شده که آن حضرت درباره قوله: «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ»، فرمود: یعنی صاحبان نیرو و قدرت در عبادت و صبر و شکیبایی بر آن، و قوله: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ» را فرمود:
«ان الله اصطفاهم بذکر الآخرة و اختصهم بها.»؛ یعنی البته، خدای تعالی آنان را به ذکر و یاد آخرت برگزید و آنان را بدان مختص گردانید. «3»
2. ابن جریر و ابن منذر، از مجاهد اخراج نمودند که او درباره آیه: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ»، گفت: «بذکر الاخرة، و لیس لهم همّ و لا ذکر غیرها.»: آنان به یاد آخرت بودند، و برای آنان اندوهی و یادی به جز آن نبود. «4»
همین‌طور فی قوله تعالی: «هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ
______________________________
(1). در المنثور، ج 4، ص 14.
(2). ص/ 46- 45.
(3). برهان، ص 928.
(4). در المنثور، ج 5، ص 318.
ص: 50
«رَبِّ الْعالَمِینَ» «1»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
1. در تفسیر علی بن ابراهیم با اسنادش تا سلیمان بن داوود، و او از علی بن حسین علیه السّلام روایت کند که آن بزرگوار فرمود: «اذا قال احدکم: لا اله الا اللّه، فلیقل: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.»؛ فان اللّه یقول:" هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ".»؛ یعنی چون یکی از شما بگوید: «لا اله الا اللّه»، پس باید بگوید: «الحمد للّه رب العالمین»، که البته، خدای تعالی می‌فرماید: «هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.» «2»
2. در تفسیر برهان از حضرت علی بن موسی امام رضا علیه السّلام روایت کند که: چون آن حضرت وارد نیشابور گردید. علمای آن دیار در مراسم استقبال از آن بزرگوار گفتند: ای فرزند پیامبر خدا! به حقّ آبای طاهرینت سوگند، حدیثی را از پدرانت- صلوات اللّه علیهم اجمعین- برای ما بیان بفرما! پس آن حضرت فرمود: «حدثنی ابی، موسی بن جعفر، عن ابیه، جعفر بن محمّد، عن ابیه، محمّد بن علی، عن ابیه، علی بن الحسین، عن ابیه الحسین، سید شباب اهل الجنة، عن امیر المؤمنین، عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله قال: اخبرنی جبرئیل، الروح الامین، عن اللّه عزّ و جلّ، تقدّست اسماؤه و جلّ وجهه، قال: انی انا اللّه بشهادة: ان لا اله الا انا و حدی، عبادی! فاعبدونی، و لیعلم من لقینی منکم بشهادة: ان لا اله الا اللّه مخلصا بها، انه قد دخل الجنة، حصنی، و من دخل حصنی، امن من عذاب. قالوا: یا ابن رسول اللّه! و ما اخلاص الشهادة للّه؛ قال:
طاعة اللّه و رسوله و ولایة اهل بیته علیهم السّلام.»: امام رضا علیه السّلام فرمود: مرا پدرم، موسی بن جعفر، حدیثی فرمود از پدرش، جعفر بن محمّد، از پدرش، محمّد بن علی، از پدرش، علی بن الحسین، از پدرش، حسین، سرور جوانان اهل بهشت، از امیر المؤمنین از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله که او فرمود: جبرئیل، روح الامین، از خدای عزّ و جلّ که مقدّس بوده نام‌های او و با جلالت است وجه او، مرا خبر داد که او تعالی فرمود: همانا، تنها من اللّه هستم، به شهادت
______________________________
(1). غافر/ 65.
(2). برهان، ص 956- نور الثقلین، ج 4، ص 534، حدیث 107.
ص: 51
این‌که هیچ الهی به جز من یکتا نیست. پس ای بندگان من! مرا بپرستید و باید بداند هر کس از شما که با شهادت به لا اله الا اللّه، در حالی که نسبت به آن خالص است، مرا ملاقات کند، البته، او داخل در بهشت، دژ محکم من، خواهد شد، و هرکس داخل در دژ محکم من بشود، از عذاب در امان است. آنان گفتند: ای فرزند پیامبر خدا! و خلوص در شهادت به اللّه چیست؟ آن بزرگوار فرمود: طاعت خدای متعال و پیامبر او صلّی اللّه علیه و آله و ولایت اهل بیت او علیهم السّلام. «1»
3. عبد بن حمید از سعید بن جبیر رضی اللّه عنه اخراج نمود که: مستحب است هنگامی که «لا اله الا اللّه» گفته می‌شود، به دنبال آن «الحمد للّه رب العالمین» گفته شود. پس از آن، این آیه را قرائت نمود: «هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»، و اللّه اعلم. «2»

5. تدبّر در آیات خلوص‌

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «3»
در بررسی آیات خلوص، به دو دسته آیات برمی‌خوریم. یک دسته از آیاتی که مراد از اخلاص در آنها خلوص مخلصین به فتح لام و به صیغه اسم مفعول است: این نوع از اخلاص، در خلوص پیامبران، محقّق است: قوله تعالی: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ» «4»، و قوله تعالی: «إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا» «5»، این اخلاص در عمل پیامبران به ثبوت رسیده و در شخصیت آنان استقرار یافته است.
و دسته دیگری از آیات که مراد از اخلاص در آن، خلوص مخلصین به کسر لام و به صیغه اسم فاعل است. لزوم وصول به این نوع اخلاص، نتیجه امر خدای تعالی مبنی بر دعوت بندگان به خلوص است، و چون بنای آن بر اسم فاعل است؛ مخلص باید فعالیت و تلاش خود را در راستای وصول به آن، جهت دهد، و چون اخلاص نوع اوّل،
______________________________
(1). برهان، ص 957.
(2). در المنثور، ج 5، ص 357.
(3). ص/ 29.
(4). یوسف/ 24.
(5). مریم/ 51.
ص: 52
در عمل پیامبران به ثبوت رسیده، مخلص باید وصول به اخلاص مخلصین (به فتح لام) را که خلوص پیامبران است، هدف قرار دهد: «فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» «1»، «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» «2»، «فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» «3»، و لذا در اینجا، برای توضیح تفصیلی و موردی اخلاص، با استعانت از الطاف خدای متعال و با استناد به آیات قرآن زیر عنوان: «معانی و مفاهیم خلوص» به تدبّر در آیات یازده‌گانه خلوص می‌پردازیم.

معانی و مفاهیم خلوص به ترتیب آیات مصحف‌

الف- معنا و مفهوم اوّل خلوص‌

یکی از معانی و مفاهیم خلوص، اخلاص مسلمانان است نسبت به توحید خدای تعالی، وحده لا شریک له، در برابر اعتقاد آمیخته به شرک اهل کتاب (یعنی یهود و نصاری) نسبت به خدا: «وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ» «4»؛ یعنی: و ما مسلمانان، با اخلاص نسبت به توحید خدای وحده تعالی، او را پرستش می‌کنیم و مسلمانان سوره اخلاص را در صفت خدای تعالی، خالص دانسته و آن را در نماز، در توحید خدای تعالی، به لفظ بیان می‌کنند: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» «5»، و حال آنکه یهود و نصاری، خود را فرزندان خدا می‌دانند. علاوه بر آن یهود «عزیر» را فرزند خدای دانسته و نصاری هم مسیح را فرزند خدا می‌دانند؛ آنان کفر ورزیده و مسیح پسر مریم را خدا دانسته‌اند: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ» «6»، «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ» «7»، «لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ» «8»
______________________________
(1). زمر/ 2.
(2). غافر/ 14.
(3). غافر/ 65.
(4). بقره/ 139.
(5). توحید/ 4- 1.
(6). مائده/ 18.
(7). توبه/ 30.
(8). مائده/ 17.
ص: 53

ب- معنا و مفهوم دوّم خلوص‌

یکی از معانی خلوص، اخلاص توبه‌کنندگان از نفاق است؛ به‌گونه‌ای که بدون ریا و از سر اخلاص، رضای او تعالی را طلب نمایند؛ یعنی از هر فسادی که در نفس و در عمل آنان است، اصلاح گردند و از کتاب خدا و سنّت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تبعیت کنند و دینشان را از هر آمیختگی، خالص نمایند و در این توبه و بازگشت، پابرجا و استوار باشند: «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ.» «1»
منافقین اهل جهنم هستند، و خدا توبه کسی را که اصلاح گردد، می‌پذیرد، و آنکه توبه کند و عمل صالح انجام دهد، رستگار خواهد بود:
1. جایگاه منافقین، در پست‌ترین درکات جهنم است: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً» «2»،
2. کسی که توبه کند و اصلاح گردد، خدای تعالی توبه او را می‌پذیرد، و بدی‌هایش به خوبی مبدّل گردد، و از رستگاران شود، و داخل بهشت گردد: «فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «3»، «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً» «4»، «فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ» «5»، «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً.» «6»


ج- معنا و مفهوم سوّم خلوص‌

یکی از معانی و مفاهیم خلوص، تضرّع و دعا به سوی خدای سبحان، بر وجه اخلاص، یعنی انقطاع و بریدن از ما سوی اللّه، است: «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ.» «7»؛ یعنی او تعالی را از سر اخلاصی که خاص، خالص، سبب انقطاع از ما سوایش و سزاوار
______________________________
(1). نساء/ 146.
(2). نساء/ 145.
(3). مائده/ 39.
(4). فرقان/ 70.
(5). قصص/ 67.
(6). مریم/ 60.
(7). اعراف/ 29.
ص: 54
اوست، بخوانید:
- «قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً.» «1»: بگو تنها پروردگارم را می‌خوانم و احدی را با او شریک نمی‌دانم.
- «وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ.» «2»: تو به جز خدای تعالی، چیزی را که نه نفعی دارد و نه ضرری، نخوان، که در این صورت از ستمکاران خواهی بود.
- «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ.» «3»: با خدا اله دیگری را نخوان، که هیچ الهی به جز خدای یکتا و بی‌همتا وجود ندارد.
- «وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ.» «4»: پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.
- «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ.» «5»: و خدای تعالی را از سر اخلاصی که خاص، خالص، سبب انقطاع از ما سوایش و سزاوار اوست، بخوانید.

د- معنا و مفهوم چهارم خلوص‌

یکی از معانی و مفاهیم خلوص، اخلاصی است که با اراده الهی در اشخاصی مخصوص محقق می‌شود و خدای متعال اراده نموده تا آنان را خالص نماید و به پیامبری برگزیند:
- «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ.» «6» آیه که درباره حضرت یوسف علیه السّلام است، می‌فرماید: آن زن در ارتکاب او به گناه تلاش کرد و او هم در ارتکاب آن زن به گناه کوشا می‌شد، اگر دلیل و حجّت پروردگارش نبود. این چنین (خدای تعالی) ارتکاب به گناه و عمل زشت را از او منصرف نمود. البته، او از بنده‌های ما، برای خالص شدن [و پیامبری بود.
______________________________
(1). جن/ 20.
(2). یونس/ 106.
(3). قصص/ 88.
(4). غافر/ 60.
(5). اعراف/ 29.
(6). یوسف/ 24.
ص: 55
- «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا.» «1»
آیه مخلص بودن حضرت موسی علیه السّلام را، که خالص و خاص شده و رسول و نبی گشته بود، تأیید می‌کند.
نکته آخر در این معنا، آن است که یاد و ذکر سرای آخرت، به سبب خالص شدن و خلوص است، و خدای تعالی پیامبران را به واسطه وجود این خصلت عظیم الشأن در آنان که سبب می‌شد آنها از روی خلوص به طور دایم به یاد و ذکر سرای آخرت باشند، خالص و خاص نمود: «وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ.» «2»

ه- معنا و مفهوم پنجم خلوص‌

یکی از معانی و مفاهیم خلوص، عبادتی است که خاص و خالص برای خدای تعالی باشد و در آن هیچ‌گونه شایبه عبادت شیطان یا شرک و ریا و یا شایبه‌های هوای نفس نباشد. بنده‌هایی که این چنین خدا را عبادت کنند، خدای تعالی آنان را برای خودش خاص و خالص می‌گرداند، و اینان همان مخلصین (به فتح لام) هستند که هیچ گونه شایبه شرک، ریا و هوای نفس، در آنان راه ندارد؛ لذا:
اوّلا: اینان در تیررس نیرنگ‌ها، فریب‌ها و وسوسه‌های ابلیس نیستند: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» «3»، و ثانیا: شیطان بر آنان تسلّطی ندارد: «... وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً. إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلًا.» «4»
و ثالثا: علاوه بر این‌که آنان مبرّای از عذاب هستند، برای آنان رزقی معلوم هست:
«إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِیمِ وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ.» «5»
______________________________
(1). مریم/ 51.
(2). ص/ 46- 45.
(3). حجر/ 40- 39.
(4). أسراء/ 65- 64.
(5). صافات/ 41- 38.
ص: 56

و- معنا و مفهوم ششم خلوص‌

یکی از معانی و مفاهیم خلوص، توجیه خالصانه عبادت در نیّت است به سوی خدای وحده تعالی و عمل به آن عبودیت خالص در شئون زندگی: «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» «1»
و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مأمور به توجیه عبادت خالص به سوی خدای تعالی، و عمل به آن عبودیت خالص، در شؤون زندگی است:
- «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» «2»؛ یعنی ای پیامبر! بگو، البتّه، من مأمور شده‌ام به این‌که خدای وحده تعالی را خاص و خالص عبادت کنم و در شؤون زندگی تنها از او اطاعت کنم.
- «قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی» «3»؛ یعنی ای پیامبر! بگو، تنها خدای تعالی را خاص و خالص و مبرّای از هرگونه شایبه شرک عبادت می‌کنم، در حالی که اطاعت من در شؤون حیات، تنها از اوست.
نکته: مقدّم آمدن مفعول در قوله تعالی: «قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ»، افاده حصر می‌کند، و «مُخْلِصاً لَهُ دِینِی» هم این معنای حصر را تأکید می‌کند.

ز- معنا و مفهوم هفتم خلوص‌

یکی از معانی و مفاهیم خلوص، خواندن خالصانه و منزّه از هر آمیختگی خدای وحده تعالی است در عبادت، آن‌گونه که در شأن توحید او تعالی بوده و متضمّن حمد و ثنای او جلّ و علا باشد:
- «... فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ.» «4»
- «هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.» «5»
______________________________
(1). زمر/ 2.
(2). زمر/ 11.
(3). زمر/ 14.
(4). غافر/ 14.
(5). غافر/ 65.
ص: 57
1. خواندن سوره حمد در عبادت، متضمن حمد و ثنای خدای جلّ و علا است:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ. الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ. إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ. اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ.» «1»
2. خواندن سوره توحید در عبادت، در شأن توحید خدای وحده تعالی است: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. اللَّهُ الصَّمَدُ. لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.» «2»

کلمات قصار پیرامون اخلاص‌

در غرر الحکم و درر الکلم در «باب الاخلاص» سخنانی به اقتصار از مولای موحّدان، امیر مؤمنان، علی علیه السّلام بیان شده که در اینجا برخی از آن سخنان را نقل می‌کنیم:
1. «الإخلاص، فوز.»: اخلاص، رستگاری است.
2. «الإخلاص، غایة.»: اخلاص، غایت و نهایت به کمال رسیدن است.
3. «الإخلاص، خیر العمل.»: اخلاص، بهترین عمل است.
4. «الإخلاص، ثمرة العبادة.»: اخلاص، ثمره عبادت است.
5. «الإخلاص، شیمة أفاضل النّاس.»: خالص بودن در طاعات، شیوه افراد برتر مردم است.
6. «الإخلاص، عبادة المقرّبین.»: عبادت مقربان درگاه الهی، خلوص و خالص بودن است.
7. «الإخلاص، غایة الدّین.»: خالص بودن، غایت و هدف دین است.
8. «الإخلاص، اشرف نهایة.»: اخلاص، شریف‌ترین نهایت است.
9. «الإخلاص، ثمرة الیقین.»: اخلاص، میوه یقین است.
10. «الإخلاص، ملاک العبادة.»: اخلاص، ملاک و معیار عبادت است.
11. «الإخلاص، أعلی الإیمان.»: اخلاص، بلندترین مرتبه ایمان است.
12. «إخلاص العمل من قوّة الیقین و صلاح النّیة.»: خالص گردانیدن عمل، از قوّت یقین و درستی قصد و نیّت است.
______________________________
(1). حمد/ 7- 1.
(2). توحید/ 4- 1.
ص: 58
13. «بالإخلاص، ترفع الاعمال.»: به وسیله اخلاص، عمل‌ها بالا برده می‌شود؛ یعنی مورد قبول واقع می‌شود.
14. «الزم الإخلاص فی السر و العلانیة، و الخشیة فی الغیب و الشهادة، و القصد فی الفقر و الغنی، و العدل فی الرضا و السخط.»: اخلاص را در نهان و آشکار، و خشیت از خدا را در پنهان و در ظاهر، و میانه‌روی را در حال تهی‌دستی و توانگری، و عدالت را در حال خشنودی و غضب ملازم باش.
15. «طوبی لمن أخلص للّه علمه و عمله و حبّه و بغضه و اخذه و ترکه و کلامه و صمته.»: خوشا به حال کسی که علمش و عملش را و دوستی‌اش را، دشمنی‌اش را، گرفتنش را، واگذاشتنش را، سخن گفتنش را و سکوتش را برای خدا خالص بگرداند.
16. «علیکم بصدق الإخلاص، و حسن الیقین؛ فانّهما أفضل عبادة المقرّبین.»: بر شما باد به راستی اخلاص، و نیکویی یقین، که البته، آن دو افزون‌ترین عبادت مقربان درگاه الهی است.
17. «غایة الإخلاص الخلاص.»: نهایت اخلاص، رهایی یافتن است.
18. «کیف یستطیع الإخلاص من یغلبه الهوی؟»: چگونه کسی که هوا و خواهش بر او غلبه دارد، توانایی بر اخلاص دارد؟
19. «من أخلص للّه، استظهر لمعاشه و معاده.»: هر که خود را برای خدا خالص گردانید، برای معاشش در دنیا و معادش در آخرت پشتیبانی گردد.
20. «من لم یصحب الإخلاص عمله لم یقبل.»: هر که اخلاص با عملش همراه نشده، عملش مقبول نگردیده.
21. «مع الإخلاص ترفع الأعمال.»: با اخلاص است که عمل‌ها بالا برده می‌شود؛ مورد قبول واقع می‌شود.
22. «لا یحرز الاجر الّا من أخلص عمله.»: اجر و پاداش را احراز نمی‌کند، مگر برای کسی که عملش را خالص گرداند.
23. «طوبی لمن بادر اجله و أخلص عمله.»: خوشا به حال کسی که در مآل‌اندیشی بر اجلش پیشی گیرد و عمل خویش را خالص گرداند.
ص: 59
24. «من أخلص، بلغ الأمال.»: هرکس خالص گردید، به آمال و آرزوهای خود برسد.
25. «المخلص حریّ بالإجابة.»: شخصی که خالص گردید، به اجابت دعا سزاوارتر است.
پروردگارا! گروهی را برمی‌گزینی و آنان را برای خود خالص می‌گردانی، و به گروهی هم توفیق خالص شدن عطا می‌فرمایی. خدایا! خودت فرمودی: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ.» پروردگارا! از تو می‌خواهیم توفیق خالص شدن را به ما عنایت فرمایی؛ خلوصی که با آن تو را خاص و خالص عبادت کنیم و در همه شؤون زندگی تنها تو را اطاعت نماییم!