گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
فصل بیست و چهارم ذکر نعمت‌



اشاره

امر به ذکر نعمت از جانب خدای تعالی با لفظ: «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»، در سه مورد، خطاب به بنی اسرائیل، در آیات 40، 47 و 122 سوره بقره، و با لفظ: «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، در پنج مورد، خطاب به مسلمانان، در آیات 231 سوره بقره، 103 سوره آل عمران، 7 و 11 سوره مائده و 9 سوره احزاب، در قرآن کریم آمده است و یک مورد هم از قول موسی علیه السّلام، با لفظ: «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، خطاب به قومش، در آیه 20 سوره مائده ذکر شده است. در این تحقیق، هشت آیه از آیات یاد شده را انتخاب، و بنابر روشی که اتخاذ کرده‌ایم، بعد از تنظیم آیات به ترتیب مصحفی آن، به بررسی معنای لغوی آن می‌پردازیم، و سپس با استفاده از تفاسیر و تفاسیر روایی علمای شیعه و علمای اهل تسنن، در مورد آنها تحقیق می‌کنیم و سرانجام، با استعانت از خدای متعال و با استناد به آیات قرآن، به تدبّر در آن آیات می‌پردازیم.

1. تنظیم آیات ذکر نعمت به ترتیب مصحفی آن‌

1. یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ. «1»
______________________________
(1). بقره/ 40: مدنی.
ص: 160
2. یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ. «1»
3. یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ. «2»
4. وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ. «3»
5. وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ. «4»
6. وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ. «5»
7. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ. «6»
8. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً. «7»

2. در معنای ذکر و نعمت‌

الف- معنای ذکر

راغب در مفردات فرموده: ذکر گفته می‌شود و گاهی از آن، هیأتی در نفس اراده می‌شود که به وسیله آن، حفظ نمودن آنچه آدمی از معرفت تحصیل نموده، بر او ممکن
______________________________
(1). بقره/ 47: مدنی.
(2). بقره/ 122: مدنی.
(3). بقره/ 231: مدنی.
(4). آل عمران/ 103: مدنی.
(5). مائده/ 7: مدنی.
(6). مائده/ 11: مدنی.
(7). احزاب/ 9: مدنی.
ص: 161
می‌شود، و آن، مانند حفظ است، جز این‌که حفظ، به اعتبار حصول آن گفته می‌شود، و ذکر، به اعتبار طلب حضور آن، و گاهی از آن، حضور شی‌ء در قلب، یا در قول، اراده می‌شود، و به همین جهت گفته‌اند: ذکر دو نوع است: ذکری که به قلب است، و ذکری که به زبان است، و هریک از آنها نیز دو نوع است: ذکر از فراموشی، و ذکر نه از فراموشی، بلکه ذکر از ادامه حفظ، و به هر قولی ذکر گفته می‌شود. پس از جمله ذکر به زبان، قوله تعالی: «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ»، و قوله تعالی: «وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ»، و قوله: «أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا»؛ یعنی قرآن، و قوله: «إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ»؛ یعنی شرف است برای تو و برای قومت، و قوله: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»؛ یعنی کتاب‌های پیشین است، و قوله: «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً. رَسُولًا ...»، گفته شده ذکر در اینجا، وصف برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است؛ همچنان که «کلمه» وصف برای عیسی علیه السّلام است، از حیث این‌که در کتاب‌های پیشین، از او بشارت داده شده، و از جمله ذکر از فراموشی، قوله:
«فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ»، و از جمله ذکر به قلب و به لسان با هم، قوله تعالی: «فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً»، و قوله: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ»؛ یعنی از بعد از کتاب متقدم، و قوله: «هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً»؛ یعنی بذاته چیزی موجود نبوده، هرچند که در علم خدای تعالی موجود بوده، و ذکری، کثرت و بسیاری ذکر بوده و آن، رساتر از ذکر است، قال تعالی:
«رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ»، و تذکره، آنچه است که شی‌ء بدان به یاد آورده می‌شود، و آن، اعم از دلالت و اماره است، قال تعالی: «فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ»، «کَلَّا إِنَّها تَذْکِرَةٌ»؛ یعنی قرآن، و بعضی از علما در فرق بین قوله: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»، و بین قوله: «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ»، گفته‌اند قوله: «اذکرونی» خطاب به یاران پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنانی که برای‌شان فضل قدرت به معرفت او تعالی حاصل گردیده، پس به آنان امر شد که بدون واسطه او را یاد کنند، و قوله تعالی: «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ»، خطاب به بنی اسرائیل است که خدا
ص: 162
را نشناختند، مگر به نعمت‌های او، پس به آنان امر شد که به نعمت‌های او بصیرت پیدا کنند، پس به واسطه آن نعمت‌ها، به او معرفت حاصل نمایند. «1»
فخر الدین در مجمع البحرین در معنای ذکر فرموده: قوله: «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ»، شیخ ابو علی، گفته است: آن، عمومیت دارد در اذکار، قرائت قرآن، دعا، تسبیح و تهلیل، و «تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً»؛ یعنی با حالت خواری که از روی ترس باشد، و «دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ»؛ یعنی سخن گفتن ملایم و آهسته، زیرا اخفا و نهان بودن، داخل در اخلاص، دور از ریا و نزدیک به قبول است، و قوله: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»؛ یعنی آن را حفظ کنید و شکر آن را ضایع نکنید. شیخ ابو علی گفته: ذکر، حضور معنا، در نفس است، و گاهی ذکر، به معنای قول و گفتن استعمال می‌گردد؛ زیرا از شأن آن این است که بدان معنا یادآوری می‌شود، و تذکّر، طلب قول است، و قوله: «أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا»، «الذّکر»، از اسمای قرآن است. به این اسم نامیده شده؛ چون یادآوری نشود، در حالی که بدان یادآوری گردد آن را که بر او نازل شده، مؤمن بدان، عامل و خواننده‌اش، پس او را فایده بخشد. «وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ»؛ یعنی محکمی که آیات آن استحکام داشته و دربردارنده حکمت است. «2»
در مقدمه مراة الانوار و مشکوة الاسرار، در معنای ذکر فرموده: ذکر، تذکر، ذکری و ذاکر و آنچه مفید بر این مفاد است، مانند: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ» و «یَتَذَکَّرُونَ» و سایر آنچه متعلق به ذکر، تذکّر، تذکیر است. تذکّر و تذکیر نباشد، مگر به وسیله ذکر؛ زیرا معنای آن دو، آگاه شدن و آگاه کردن است، و آن چیزهایی است که بدون بیان حق و تدبّر در آنکه همان معنای ذکر است، نخواهد آمد، و ذکر، در قرآن، به اشیایی تأویل شده: اوّل: قرآن، دوّم: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، سوّم: علی علیه السّلام، چهارم: ائمّه علیهم السّلام از آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله، پنجم: ولایت و امامت و طاعت علی و ائمه بعد از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، ششم: معانی متعارف، لکن در اقرار به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، و ائمه علیهم السّلام. «3»
______________________________
(1). مفردات، ص 183- 181.
(2). مجمع البحرین، ص 250.
(3). مقدمه برهان، ص 102.
ص: 163
در فرهنگ لغات در معنای ذکر فرموده: ذکر، ذکرا و تذکارا؛ یعنی یاد کرد، حقّ او را رعایت کرد، امر یا موضوعی را به زبان آورد، چیز را فراموش نکرد. اذکره و ذکّره؛ یعنی یاد داد و یاد آورد او را، و تذکّر؛ یعنی یاد آوردن، یاد کردن، پند گرفتن و پند دادن، و تذاکر؛ یعنی در امری با هم صحبت کردن و امری را به یاد آوردن. اذدکر، ادکر، ادکر و استذکر؛ یعنی به یاد آورد چیزی را. استذکار؛ یعنی درس گرفتن، نگاه داشتن و یاد گرفتن.
ذکر، مصدر است؛ یعنی یاد کردن، آوازه، ستایش، بلندی و بزرگی، نماز، دعا، مرد توانا، دلاور و باران تند. ذکر؛ یعنی حفظ، یادآوری. ذکره؛ فراموش نکردن. ذکر، نر (خلاف ماده) جمع آن، ذکور، و آهن، پولاد، مس و شمشیر آبدار. ذکری؛ یعنی یادآوری کردن و به یاد آوردن و یاد به زبان و دل. ذکره؛ یعنی آوازه و پاره پولاد که بر تیر و چوب باشد، و تیزی شمشیر. ذاکره؛ یعنی قوّه حافظه؛ قوه‌ای است نفسانی برای حفظ اشیا در ذهن موقع حاجت، و تذکره: آنچه موجب یادآوری شود، گذرنامه. «1»
در فرهنگ عمید در معنای ذکر فرموده: ذکر (به کسر دال)، یاد کردن و به معنای دعا، نماز، ورد، و «اذکار»، جمع آن است، و تذکار (به فتح تاء)؛ یعنی ذکر کردن، به یاد آوردن، یادآوری، و تذکر (به فتح تاء و ذال و ضم کاف مشددّ)؛ یعنی یادآور شدن، به یاد آوردن، پند گرفتن. تذکره (به فتح تاء و کسر کاف)؛ یعنی یادآوری و آنچه موجب یادآوری می‌شود و نیز به معنای گذرنامه. تذاکر، جمع آن است. تذکیر؛ یعنی به یاد آوردن، پند دادن، کلمه عربی را مذکّر ساختن، مقابل تأنیث. «2»

ب- معنای نعمت‌

راغب در مفردات فرموده: نعمة، حالت خوش و مسرت‌آوری است و بنای نعمة بنای حالت است، حالتی که انسان بر آن می‌باشد، مانند: جلسه و رکبه، و نعمه، تنعّم است؛ یعنی در عیش و نعمت شدن و به نعمت رسیدن، و بنای آن بنای (مره) یک‌بار از فعل است، مانند: ضربه، و نعمه، برای جنس است، برای قلیل و کثیر آن گفته می‌شود،
______________________________
(1). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 234.
(2). فرهنگ عمید، ص 376.
ص: 164
فرمود: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»، «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ» و الی غیر ذلک از آیات. انعام، رساندن احسان است به غیر، و آن، گفته نمی‌شود مگر هنگامی که آن کس که به او احسان می‌رسد، از جنس ناطقین باشد، پس گفته نمی‌شود: «انعم فلان علی فرسه»؛ قال تعالی: «أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»، و «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ»، و نعماء، در برابر ضراء بوده، و نعیم، نعمت زیاد است. قال: «فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ»،* و تنعّم، دست‌یابی به نعمت و خوشی زندگی است، و نعم، مختص به شتر است و جمع آن، انعام است، و تسمیه آن به این اسم، به جهت این است که شتر، در نزد آنان بزرگ‌ترین نعمت است، امّا انعام برای شتر، گاو و گوسفند گفته می‌شود و انعام گفته نمی‌شود مگر این‌که شتر هم از جمله آنان باشد، قال: «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ.» «1»
فخر الدین در مجمع البحرین در معنای نعمت فرموده: قوله: «خَوَّلَهُ نِعْمَةً»؛ یعنی عافیت، و نعمه با فتح، از تنعّم بوده و آن، در نعمت و آسایش و عیش بودن است، و از آن است، قوله: «أُولِی النَّعْمَةِ»؛ یعنی آسایش و نعمت دنیا را داشتن. نعماء با فتح، نعمت‌های باطنی بوده و «آلاء»، نعمت‌های ظاهری است. «2»
در مقدمه مراة الانوار و مشکوة الاسرار در معنای نعمت فرموده: نعمه، نعیم و نعم، من انعم علیه و آنچه این مفاد را افاده کند، مانند: انعم و نعماء و الذین انعم اللّه علیهم و نحو آن. در فرهنگ لغات آمده است که: نعیم و نعماء با ضمه به معنای گشایش، وسعت معیشت و مال است، مانند: نعمة، به کسر، جمع آن، نعم و انعم است، و تنعّم؛ یعنی مرفه شدن، و نعمه به فتح، اسم است و نعمه اللّه، در قرآن را مفسرین در بعض آیات، به دین، اسلام، و به پیامبر تفسیر نموده‌اند که البته آن، از بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی است، و مخفی نماند که ائمه و ولایت آنان از بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی و افزون‌ترین بخشش‌های خدای متعال است، و در اخبار بسیاری تأویل نعمة اللّه، نعیم و امثال آن آمده است که در قسمت روایات، به ذکر آنها می‌پردازیم. «3»
______________________________
(1). مفردات، ص 521.
(2). مجمع البحرین، ص 493.
(3). مقدمه برهان، ص 214.
ص: 165
در فرهنگ لغات در معنای نعمت فرموده: نعمة؛ یعنی فراخی عیش، آسودگی و زندگانی، و نعم؛ یعنی سبزی و شادابی شاخه و غیره، و نعم؛ یعنی نازکی، شادابی، نرمی و نیکوحالی (برخلاف بؤس)، و نعم و نعم؛ یعنی نوع شتر، و بر گاو و گوسفند نیز اطلاق شود. جمع آن، انعام است، و نعمة؛ یعنی احسان، نیکی، و آنچه از روزی و غیر آن به کسی انعام شود، خرسندی، حالت خوش و مسرت‌آور، جمع آن، نعم، انعم، نعمات و نعمات است، و نعماء؛ یعنی نیکی، احسان، نعمت، شادمانی و نیکویی که در حقّ کسی شود، جمع آن، انعم، و نعمی نیز همان است، و نعمه؛ یعنی خرسندی و مسرت، و نعامی؛ یعنی باد جنوب، جمع آن نعائم است، و نعامه؛ یعنی شترمرغ، جمع آن نعام است، و انعام؛ یعنی پاداش و بخشش و آنچه از راه نیکی داده شود، و جمع آن، انعامات، و ناعمه، مؤنث ناعم؛ یعنی آنکه در آسایش باشد، زندگانی خوش که در فراوانی باشد و گلزار، و نعیم؛ یعنی نعمت، تن‌آسانی، فراخی و فراوانی مال، و منعم؛ یعنی جاروب. منعام؛ یعنی مرد نیکوکار و بسیار احسان‌کننده، و مناعم؛ یعنی گیاه سبز و راست و مستقیم. متنعّم؛ یعنی مالدار، نیکوحال و بهره‌مند از نعمت، و منّعم؛ یعنی کسی که در نعمت باشد، و کلام منّعم؛ یعنی سخن نرم، و انعام؛ یعنی نرم کردن، نعمت دادن، پاداش دادن. تنعّم؛ یعنی در عیش و نعمت شدن، به نعمت رسیدن، و آسان زندگانی بودن، و تناعم؛ یعنی آسان گردیدن، تن‌آسان نمودن و اظهار نرمی کردن یا نرم شدن، و مناعمه؛ یعنی استوار گردانیدن، به ناز و نعمت پروردن و نرمی نمودن، و تنعیم؛ یعنی فراخ و آسان شدن زندگانی. «1»
در فرهنگ عمید در معنای نعمت فرموده: نعمت (به کسر نون و فتح میم)؛ یعنی احسان، نیکی، بهره و خوشی، مال، روزی. نعم، انعم و نعمات، جمع آن است، و نعماء (به فتح نون و سکون عین)؛ یعنی نعمت، موهبت، احسان. انعم، جمع آن است. نعم (به فتح نون و عین)؛ یعنی شتر، و به گاو و گوسفند هم اطلاق می‌شود، و انعام، جمع آن
______________________________
(1). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 867- 866.
ص: 166
است، و اناعیم، جمع جمع است، و نعم (به فتح نون و عین)، کلمه تصدیق ایجاب و به معنای بلی و آری است. «1»

3. ذکر نعمت در تفاسیر

اشاره

شیخ طایفه علی بن حسن طوسی قدّس سرّه در تفسیر تبیان، فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» «2»، به عنوان معنا و لغت، و از قول مفسرین فرموده: «بَنِی إِسْرائِیلَ» فرمود؛ زیرا آنان را به اسرائیل که پدربزرگ اعلایشان بود، منسوب نمود. «عهد»، عبارت از عقد بر آنان است در کتاب سابق، به آنچه به آن امر شدند و به آنچه از آن نهی شدند، و فی قوله: «أَوْفُوا بِعَهْدِی»، ابن عباس فرمود: یعنی وفا کنید به آنچه از اطاعت خودم که به شما امر نمودم و از نافرمانیم در مورد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و غیر او که شما را از آن نهی نمودم، و «أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»؛ یعنی تا راضی باشم از شما و شما را داخل در بهشت گردانم، و آن را «عهد» نامید؛ چون در کتاب‌های پیشین، برای آنان بیان شد؛ همچنان که فرمود: «یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» «3»، و فی قوله: «فَارْهَبُونِ» فرموده: «رهبه»، «خشیه» و «مخافه»، نظیر هم هستند و ضدّ آن، رغبت است. «4»
فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» «5» هم فرموده: و امّا قوله: «وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ»، خدای تعالی از آیات و نعمت‌هایش نزد آنان یادآوری فرمود بقوله: «وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ»: تفضیل دادم گذشتگان از شما را، پس نعمت را به پدرانشان و پیشینیانشان نسبت داد؛ زیرا نعمتی که بر پیشینیان از آنان بوده، از خدای تعالی است و جاه و جلال و شکوه پدران، شکوه و جلال برای فرزندان آنها است، و نعمت‌های نزد پدران، نعمت است نزد
______________________________
(1). فرهنگ عمید، ص 1192.
(2). بقره/ 40.
(3). بقره/ 106.
(4). تبیان، ج 1، ص 185- 180.
(5). بقره/ 47.
ص: 167
فرزندان؛ زیرا فرزندان هم از پدران هستند، و قوله: «فَضَّلْتُکُمْ»، پس تفضیل، ترجیح و تزیید، نظایر هم هستند. اگر گفته شود: برای چه قوله: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ»، تکرار شده؟
گوییم: چون نعمت‌های خدای تعالی در اصل، آن چیزهایی است که در مورد آنها شکر و عبادت خدای تعالی واجب است و لذا احتیاج به تأکید دارد؛ بنابراین یادآوری اوّل، مجمل است و یادآوری دوّم، مفصّل، و البتّه، خدای تعالی تفضیل داد به این‌که در بین آنان پیامبران زیادی فرستاد و بر آنان بعضی کتاب‌ها را نازل فرمود، و گفته‌اند: فزونی است در قرار دادن پیامبران در بین آنان و در آنچه از «من و سلوی» و غیر ذلک از نعمتهای عظیم که خدای متعال بر آنان نازل فرمود، از این‌که فرعون، که دشمن آنان بود، غرق نمود و آنان را از عذاب او نجات داد و آیاتی را که با آنها استدلال آسان می‌شد و بسیاری از دشواری‌ها هموار می‌گردید، زیاد نمود، و قوله: «عَلَی الْعالَمِینَ» را اکثر مفسرین فرموده‌اند: مراد از آن، خصوص بوده و معنای آن، عالم زمان آنها است، و امّت پیامبر ما صلّی اللّه علیه و آله افضل از آنان است بقوله تعالی: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» «1»، و بر این قول، همه امت اتفاق دارند؛ زیرا آنان اجماع دارند بر این‌که امّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله افضل از سایر امت‌هاست؛ چنان که محمّد صلّی اللّه علیه و آله افضل پیامبران از ولد آدم علیه السّلام است. «2»
نیز فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» «3»، فرموده: در سبب تکرار این آیه، سه قول است: قول اوّل این‌که: چون اصل بر این است که شکر نعمت‌های خدای متعال را به جا آورند و او را عبادت نمایند، آن را یادآوری فرمود، تا به طاعت از او روآورند و او را پیروی نمایند. قول دوّم این‌که: چون «الْکِتابُ» را (در آیه قبل) ذکر نمود و از آن، تورات را قصد کرد و در آن، دلالتی است بر شأن عیسی علیه السّلام و محمّد صلّی اللّه علیه و آله در نبوّت و بشارت متقدم، خدای عزّ و جلّ به آنان یادآوری فرمود به آنچه بر آنان از این قبیل انعام نمود و آنان را تفضیل داد؛ همچنان که آیه: «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» در سوره رحمن، بعد از نعمت‌هایی که آنها را ذکر نمود، آمده است، و
______________________________
(1). آل عمران/ 110.
(2). تبیان، ج، ص 210- 208.
(3). بقره/ 122.
ص: 168
بعد از هر آیه، نعم دیگری را برشمرده و در آن فرموده: «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ»؛ یعنی کدامین اینها را شما تکذیب می‌کنید، و هر فرعی که آمده، رساندن نعمت‌هایی است غیر از نعمت اوّل، و سوّمی به غیر از دوّمی، و همین‌طور تا آخر سوره، و به همین نحو است آیات وعید در سوره مرسلات بقوله: «ویل یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ.» سوّم این‌که:
مقدمه‌ای است برای آنچه بعد از آن می‌آید؛ چون خدای تعالی اراده فرموده آنان را موعظه کند، آنان را یادآوری نمود، به این‌که پیش از آن، نعمت‌هایی را بر آنها انعام فرموده و لذا آن، قبول نمودن وعظ و نصیحت از طرف آنان را طلب می‌کند. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» «2»، فرموده: معنای قوله: «وَ اعْتَصِمُوا»؛ یعنی به وسیله حبل اللّه، از غیر آن امتناع کنید و به آن، یعنی به عهد خدای متعال، چنگ بزنید؛ زیرا آن، سبب نجات است، و در معنای «بِحَبْلِ اللَّهِ»، دو قول است: یکی آنچه ابو سعید خدری از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل کند که آن، کتاب خدای متعال است، و دیگر آنچه ابن زید گوید که: «حبل اللّه»، دین خدای تعالی، یعنی دین اسلام، است، و معنای «لا تَفَرَّقُوا»؛ یعنی از دین خدای تعالی که او به هماهنگی در طاعت و لزوم جماعت در آن امر فرموده، متفرّق نشوید، و قوله: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً»؛ یعنی آن جنگ‌هایی را که اوس و خزرج به مدّت یک‌صد و بیست سال با هم داشتند، تا این‌که دل‌های شما را به وسیله اسلام الفت نمود و کینه‌هایتان از بین رفت، و قوله: «وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ»؛ «شفاء»؛ یعنی لبه؛ یعنی بر لبه گودالی از آتش بودید، و قوله: «فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها»؛ یعنی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شما را به واسطه دعوت به اسلام، از افتادن و داخل شدن در آن نجات داد. «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ
______________________________
(1). تبیان، ج 1، ص 444- 443.
(2). آل عمران/ 103.
(3). تبیان، ج 2، ص 546- 545.
ص: 169
سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «1»، فرموده: در این آیه، به یادآوری نمودن نعمت‌های خدای متعال که به واسطه پیامبرش بر آنان انعام گردید و عهدی که بر آن پیمان بستند، آن هنگام که با گفتن: «السمع و الطاعه» به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، آن را ضمانت نمودند، امر فرمود. سپس از این‌که در دل‌هایشان، آن عهد را بشکنند، آنان را بر حذر داشت، و در «میثاق» سه قول است: قول جبائی و بلخی، قول ابن عباس و قول دیگران.
قول صحیح، قول ابن عباس بوده و آن، بیعت آنان است با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در شب عقبه و بیعت رضوان، و ابو جارود از ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام گوید: «میثاق»، پیمانی است که بین آنان در حجة الوداع انجام شد: از تحریم هر مسکری و کیفیت وضوء بنا بر آنچه خدای تعالی امر فرموده و غیر آن، و نصب امیر المؤمنین علیه السّلام به عنوان امام برای خلق، و این قول داخل است در آنچه از ابن عباس حکایت کردیم؛ زیرا آن بعض آن چیزهایی است که خدا به آن امر فرموده. «2»
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» «3»، فرموده: این، خطاب است به مؤمنین که نعمت‌های خدای تعالی را یادآوری کنند، آن هنگام که قومی به سوی آنان دست گشودند، و در مورد کسانی که دستشان را گشودند (تا به آنان آسیب برسانند)، پنج قول است:
1. زمانی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر بنی قریظه می‌گذشت تا در گرفتن دیه مقتولین بنی کلاب از آنان کمک بگیرد، یهود برای کشتن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اقدام نمودند، و گفته‌اند: آن هنگام که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دیه را می‌خواست از بنی قریظه وام بگیرد، بنی قریظه نقشه قتل ناگهانی پیامبر را طرح کردند. سپس خدای تعالی پیامبرش را از نقشه سوء آنها آگاه نمود، پس پیامبر از آنان منصرف گردید.
______________________________
(1). مائده/ 7.
(2). تبیان، ج 3، ص 460- 459.
(3). مائده/ 11.
ص: 170
2. قریش مردی را فرستادند تا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را ناگهانی و غفلتا به قتل برساند، پس خدای متعال پیامبرش را آگاه نمود و خدا آن مرد را از آن کار بازداشت.
3. در یکی از جنگ‌ها دعثور بن حارث محاربی، با شمشیر کشیده بر بالای سر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ایستاد و گفت: ای محمّد! چه کسی مرا از این کار (کشتن تو) بازمی‌دارد؟
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خدا، پس جبرئیل از روی سینه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، دعشور را پس زد و شمشیر از دستش افتاد، بعد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شمشیر را از زمین برداشت و بر سر او ایستاد و فرمود:
چه کسی امروز مرا از تو منع می‌کند؟ دعثور گفت: هیچ‌کس، و من شهادت می‌دهم به این‌که هیچ آلهه‌ای به جز اللّه وجود ندارد، و شهادت می‌دهم به این‌که محمّد صلّی اللّه علیه و آله پیامبر خدای تعالی است. پس آیه نازل گردید، و ابو علی جبائی گفته: مقصود بدان، لطفی بود که خداوند نسبت به مسلمین روا داشت از بازداشتن دشمنانشان از آنان هنگامی که قصد استیصال آنها را کردند با چیزهایی که آنان را به آن مشغول نمود، از بیماری‌ها، قحطی، مرگ بزرگان، هلاکت رمه و غیر آنها از اسبابی که با پیش‌آمدنشان، آنان از قتل مؤمنین منصرف شدند.
4. ابن عباس گفته است که: یهود پیامبر را دعوت به غذا نمودند و اراده کردند که ناگهانی او را به قتل برسانند، پس خدای تعالی پیامبرش را بر این کار آگاه نمود و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر آن دعوت حاضر نشد.
5. دیگران گفته‌اند: آیه در آنجا نازل شد که مشرکین تصمیم گرفتند، وقتی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و یارانش در محلّ نخلستان، داخل در نماز شدند، آنان را بکشند، و خدای تعالی رسولش را آگاه نمود، و لذا آنان، نماز خوف به جای آوردند.
در معنای ذکر فرموده است: ذکر، عبارت از حضور معنا در نفس است، و گاهی ذکر، به معنای قول استعمال می‌شود؛ زیرا شأن آن، یادآوری کردن معناست، و تذکّر، طلب نمودن معناست، نه طلب کردن قول، و فرق بین ذکر و علم این است که ذکر، ضدّ جهل است، و گاهی ذکر برای چیزی و جهل به آن چیز، از وجه واحدی با هم جمع
ص: 171
می‌شوند، و محال است که علم به چیزی و جهل به آن، از وجه واحدی با هم جمع شوند، و فرق بین ذکر و خاطر در این است که خاطر، مرور معنا در قلب بوده و ذکر، حصول معنا در نفس امور. «1»
فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً» «2»، فرموده: آیه، خطاب به مؤمنین است، پس فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ»؛ یعنی در حالی که لشکریان بر شما آمدند؛ یعنی در جنگ احزاب که همان جنگ خندق باشد، زمانی که اعراب (از قریش و طوایف غطفان و بنی قریظه) بر جنگ با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله همدست و همراه شدند، «فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ»؛ یعنی پس خدای تعالی برای پیامبرش یاری، و برای مؤمنین نعمت فرستاد تا آنان را مدد نماید. «رِیحاً»، و آن طوفانی بود که در پیش‌روی [احزاب وزید و در چشمان آنها ریگ پاشید و دیگ‌های غذای آنان را واژگون نمود و آتش زیر آن دیگ‌ها را خاموش ساخت، و چادرهای آنها و طناب چادرهایشان را از جا کند، «وَ جُنُوداً»: و به یاری مؤمنین لشکریانی از ملایکه را فرستاد (به روایت یزید بن رومان)، «لَمْ تَرَوْها»؛ یعنی شما با چشمان خودتان آن ملایکه را نمی‌دیدید؛ زیرا آنها اجسامی شفافند و نمی‌توان آنها را ادراک و احساس نمود. «وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً»: و خدای متعال به آنچه شما مؤمنین انجام می‌دهید، بسیار آگاه و بیناست. «3»
شیخ ابی علی، فضل بن حسن طبرسی قدّس سرّه در تفسیر مجمع البیان فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» «4»، فرموده: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ»؛ یعنی ای پسران یعقوب! آنان را به پدر اعلایشان نسبت داد؛ همچنان که فرمود: «یا بَنِی آدَمَ»، و خطاب به یهود و نصاری است، و ابن عباس گفته است:
______________________________
(1). تبیان، ج 3، ص 465- 463.
(2). احزاب/ 9.
(3). تبیان، ج 8، ص 289.
(4). بقره/ 40.
ص: 172
خطاب به یهود است که در مدینه و اطراف آن بودند. «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»، بدان اراده کرده است نعمت‌هایی را که به گذشتگان از آنان، انعام فرموده، از بسیاری پیامبران میان آنها، و کتب، و نجات آنان از فرعون، و از غرق شدن که آن به شگفت‌انگیزترین وجوه بوده، و فرود آوردن منّ و سلوی بر آنان، و بودن امر پادشاهی در میان آنان در زمان سلیمان علیه السّلام، و غیر آن، و نعمت بر پدرانشان را نعمت بر آنان شمرد؛ زیرا فرزندان متشرّفند به فضیلت پدران، و این همچنان است که در مفاخره بیان می‌شود، و نعمت را با لفظ واحد ذکر فرمود، و مراد از آن، جنس نعمت می‌باشد، مانند:
قوله تعالی: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»، و گفته‌اند: مراد از آن، نعمی است که بدان‌ها رسیده، از آن نعمت‌هایی که اختصاصی آنان بوده، بدون پدرانشان، یا مشترک آنها با پدرانشان بوده. بنابراین نعمت بر جمیع است، پس در پدرانشان باقی بوده، تا از طریق نسل، به فرزندان رسیده، و ابن انباری گفته: با «اذْکُرُوا» اراده نموده است، آنچه را که بر شما نعمت داده، در به ودیعت گذاشتن بعضی از علم تورات، بیان نمودن بعض صفات محمّد صلّی اللّه علیه و آله برای شما و التزام کردنتان بر تصدیق او و پیروی نمودن از او، پس همین که او مبعوث گردید و شما از او پیروی نکردید، هم‌چون فراموشکاران بر این نعمت هستید. «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»، گفته‌اند: در «عهد»، وجوهی است: یکی این‌که این عهد، همان است که خدای تعالی با آنها در تورات پیمان بست که پیامبری را به نام محمّد مبعوث می‌کند؛ هرکس او را پیروی کند، برای او دو اجر است؛ یک اجر برای پیروی او از موسی و ایمانش به تورات، و یک اجر برای پیروی او از محمّد و ایمانش به قرآن، و هرکس به او کافر شد، بار گناهان او زیاد گردد و کیفر او آتش است. پس فرمود:
«أَوْفُوا بِعَهْدِی»، در محمّد صلّی اللّه علیه و آله، تا به پیمان با شما وفا کنم و شما را داخل در بهشت گردانم. از ابن عباس است که آن را عهد نامید؛ زیرا برای آنان در کتاب سابق قبلا آمده، و دوّم گفته‌اند: آن عهدی است که با آنان بست، آنجا که فرمود: «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ»؛ یعنی آن را جدی بگیرید و آنچه را در آن است (یعنی در کتاب است)، به یاد آورید، و
ص: 173
سوم این‌که: آنچه را در سوره مائده با آنان عهد بست، آنجا که فرمود: «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ» «1»، و چهارم: اراده فرمود جمیع اوامر و نواهی را، و پنجم: تعریف نعمت‌ها را برای آنان عهد و میثاق قرار داد؛ زیرا آنان را الزام نمود به قیام به آنچه ایشان را به آن امر فرمود، از این‌که شکر این نعمت‌ها را به جا آورند؛ همچنان که الزام نمود آنان را به وفای به عهد و میثاقی که از آنان گرفته شد، و قول اوّل، اقواست؛ زیرا اکثر مفسرین بر آن قولند، و قرآن به آن گواهی می‌دهد، و قوله: «وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ»؛ یعنی در نقض عهد از من بترسید، و در این آیه، دلالت بر وجوب شکر نعمت است. «2»
نیز فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» «3» هم فرموده: تفسیر اول آیه قبلا گذشت، و امّا قوله: «وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» را ابن عباس فرموده: از آن «عالمین»، اهل زمان خودشان را اراده نموده؛ زیرا بالاجماع، امّت ما، افضل امّت‌هاست؛ همچنان که پیامبر ما صلّی اللّه علیه و آله افضل پیامبران است، و به دلیل قوله تعالی: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»، و گفته‌اند: مراد از آن، تفضیل آنان است در اشیای مخصوصه، و آن، انزال منّ و سلوی است و آنچه از پیامبران که در بین آنان فرستاد و از کتاب‌ها بر آنان نازل فرمود، الی غیر ذلک از نعمت‌های عظیم، از غرق نمودن فرعون و آیات کثیره‌ای که استدلال با آن راحت شده و بدان، میثاق آسان می‌گردد، و این‌که خدای متعال، آنان را در اشیای مخصوصه تفضیل داد، موجب افضلیت آنان بر مردم به طور اطلاق نمی‌شود؛ چنان‌که گفته می‌شود: حاتم افضل مردم در سخاوتمندی است. اگر گفته شود: پس فایده تکرار قوله: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا
______________________________
(1). مائده/ 12.
(2). مجمع البیان، ج 1، ص 94- 93.
(3). بقره/ 47.
ص: 174
نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»، چیست؟ می‌گوییم: زیرا نعمت‌های الهی اصل است در آنچه شکرش بر آنها واجب می‌شود. لذا احتیاج به تکرار آنها هست؛ چنان‌که قایلی می‌گوید:
برو، برو، عجله کن، عجله کن. نیز گفته شده: یادآوری اوّلی، مجمل، و یادآوری دوّمی، مفصّل است، و گفته شده: اوّلی ذکر نعمت‌ها برای خودشان است، و دوّمی، ذکر نعمت‌ها برای پدرانشان است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» «2»، فرموده: تفسیر آن قبلا گذشت، و در سبب تکرار آن، سه قول است: قول اوّل این‌که: چون نعمت‌های خدای متعال را اصل بر این باشد که در یادآوری به آن تکرار گردد، و مبالغه در طلب شکر بر آن نعمت‌ها موجب می‌گردد تا به طاعت پروردگارشان که نعمت‌هایش را بر آنان آشکار گردانیده، روی آورند. قول دوّم این‌که:
چون بین دو کلام، فاصله بعید باشد، هشدار و یادآوری نیکو بوده و دو مرتبه گفتن و تکرار کردن، رساندن حجت و تأکید بر یادآوری است. قول سوّم این‌که: خدای سبحان چون تورات را ذکر نمود و در آن، دلالت است بر شأن عیسی علیه السّلام و محمّد صلّی اللّه علیه و آله در نبوّت و بشارت دادن به آن دو، یادآوری نمود به آنان نعمت‌هایش را بر آنان، و آنچه بدان آنان را فضیلت داد؛ همچنان که در سوره رحمن نعمت‌ها را برشمرد، و قوله: «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» را تکرار نمود و هرکدام فرعی است بعد از فرع دیگر. پس همانا، آن، یادآوری می‌کند نعمت‌هایی را که در آن دوّمی غیر از اوّلی، و سوّمی غیر از دوّمی است، تا آخر سوره، و هم‌چنین است وعید در سوره مرسلات به قوله: ویل یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ.» «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 1، ص 102.
(2). بقره/ 122.
(3). مجمع البیان، ج، ص 181.
ص: 175
وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «1»، فرموده: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ»، این آیه، خطاب به شوهران است که: چون زنان خود را طلاق دادید، «فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ»، بلوغ در اینجا، بلوغ مقاربت است؛ یعنی تا نزدیک شدن آنان به زمان انقضای عدّه، «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»؛ یعنی پیش از منقضی شدن زمان عده، به آنان رجوع کنید به آنچه متعارف بین مردم بوده که آن، خوشایند است و مورد ناخوشایندی، عقل نیست، و مراد از «معروف» در اینجا، رجوع به آنان است بر وجهی که خدای تعالی آن را مباح نموده، از قیام به آنچه از نفقه، حسن معاشرت و غیر آنکه بر آنان واجب است. «أَوْ سَرِّحُوهُنَّ»؛ یعنی یا آنان را ترک کنید تا زمان عدّه آنان منقضی گردد، پس آنان مالک نفس خودشان بگردند «وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً»؛ یعنی به آنان مراجعه کنید، از روی بی‌رغبتی، یا برای ضرر رسانیدن به آنها، به صورتی که آن یا برای طولانی نمودن زمان عدّه باشد، یا برای مضایقه کردن از نفقه در زمان عدّه. «لِتَعْتَدُوا»؛ یعنی تا به آنان ظلم و ستم نموده باشید. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ»؛ یعنی کسی که این کار مراجعه نمودن را برای ضرر رسانیدن به آنان انجام می‌دهد. «فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»؛ یعنی به جهت عذاب خدای تعالی، به خودش و به آبروی خودش، ضرر وارد کرد. «وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً»؛ یعنی اوامر و واجبات و منهیات خدای تعالی را سبک نشمارید: و گفته شده «آیاتِ اللَّهِ»، قوله:
«فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ» «2»، است. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»؛ یعنی به یاد آورید نعمت‌های خدای تعالی را در آنچه برای شما مباح نمود: از همسران، اموال و آنچه از حلال و حرام را که بیان نمود برای شما. «وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ»؛ یعنی آن علومی را که بر آن دلالت می‌نمود و آن شرایعی را که آن را بیان می‌فرمود. «یَعِظُکُمْ بِهِ»؛ یعنی شما را به آن موعظه می‌کند تا شما پند بپذیرید. پس با انجام آنچه شما را به آن امر فرمود و ترک آنچه شما را از آن نهی نمود، به شما اجر و پاداش دهد. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ»؛ یعنی بپرهیزید از نافرمانی‌های خدای تعالی که منجر به کیفر
______________________________
(1). بقره/ 231.
(2). بقره/ 229.
ص: 176
او می‌گردد. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ»: و بدانید که خدای تعالی به هرچه از کارهایتان که انجام می‌دهید و غیر آن، بسیار آگاه است. «1»
فی قوله تعالی: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» «2» هم فرموده: یعنی به حبل اللّه چنگ بزنید، و گفته‌اند: به وسیله آن از غیر آن، امتناع کنید، و در معنای «حبل اللّه»، اقوالی است: قول اوّل این‌که: آن، قرآن است. قول دوّم این‌که: آن، دین اسلام است. قول سوّم آنچه است که ابان بن تغلب از جعفر بن محمّد علیه السّلام روایت نموده که فرمود: «نحن حبل اللّه الذی قال:" وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً".»؛ یعنی ما هستیم آن حبل اللّه که خدا فرمود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً»، و سزاوارتر، حمل آن بر جمیع است، و آنچه تأیید نسبت به آن است، روایت ابو سعید خدری از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که فرمود: «ایها الناس! انی قد ترکت فیکم حبلین، ان اخذتم بهما، لن تضلوا بعدی؛ احدهما اکبر من الاخر، کتاب اللّه، حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی، اهل بیتی. الا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.»: ای مردم! البتّه من در بین شما دو ریسمان را ترک نمودم که اگر آن دو را بگیرید، بعد از من هرگز گمراه نمی‌شوید؛ یکی از آن دو، بزرگ‌تر از دیگری است. آن دو، کتاب خدای تعالی است که از آسمان به سوی زمین امتداد دارد، و عترت من، که اهل بیت من هستند. آگاه باشید که البتّه آن دو هیچ‌گاه از هم جدا نگردند تا بر من سر حوض کوثر وارد شوند. «وَ لا تَفَرَّقُوا»؛ یعنی از دین خدای تعالی که در آن شما را امر نموده به لزوم جماعت و اجتماع بر طاعت، از هم جدا نشوید و بر آن، ثابت بمانید، و در معنای آن گفته‌اند: از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله جدا نشوید، و گفته‌اند: از قرآن، با ترک عمل بدان جدا نشوید. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ» گفته‌اند: مراد از آن جنگ‌هایی است که میان اوس و خزرج بود و یک‌صد و بیست سال به طول انجامید تا این‌که خدای تعالی با اسلام، میان قلوب آنها
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 2، ص 332- 331.
(2). آل عمران/ 103.
ص: 177
الفت و دوستی انداخت. پس کینه‌ها از دل‌های آنان زدوده شد، و گفته‌اند: آنچه بین مشرکین عرب بوده است، و معنای آن این است که: نعمت خدای تعالی و منّت او را بر شما به اسلام و به الفت، مهربانی و رفع آنچه بین شما بود، از نزاع و اختلاف، حفظ کنید. پس این همان نفع حاصل است برای شما در حال حاضر نسبت به آنچه از پاداش عظیم که برای شما در آینده آماده شده است، هنگامی که با هم دشمن بودید، پس با جمع شما بر اسلام، بین دل‌هایتان محبّت و دوستی قرار داد و کینه و دشمنی را از آنها رفع نمود، «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً»؛ یعنی به واسطه نعمت خدای تعالی به حب و دوستی یکدیگر رسیدید، بعد از این‌که با هم در جنگ و نزاع بوده و دشمن همدیگر محسوب می‌شدید. «وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ»؛ یعنی ای یاران محمّد! صلّی اللّه علیه و آله برکنار گودالی از جهنم بودید که بین شما و بین آن، چیزی به جز مرگ نبود. پس خدای تعالی شما را از آن گودال آتش نجات داد، به این‌که به سوی شما پیامبری را فرستاد، تا شما را به ایمان هدایت کند و شما را به سوی آن، دعوت نماید. پس شما با اجابت او، از آتش نجات یافتید. «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ»؛ یعنی مانند این بیانی که بر شما تلاوت نمودم، خدای تعالی آیات (یعنی دلالت‌ها و براهین) را بیان می‌فرماید، در آنچه شما را به آن امر می‌کند و شما را از آن نهی می‌نماید، تا این‌که شما به حق و راه راست هدایت شوید. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «2»، فرموده: فرمود: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، و نفرمود: «نعم اللّه»، برای آگاهی دادن به عظمت داشتن آن نعمت، نه از جهت تضعیف. زیرا هر نعمتی از آن خدای تعالی است، پس بر آن، استحقاق بالاترین شکر است، به جهت این‌که آن، اصل نعمت‌ها است؛ زیرا آن مانند: خلق، حیات، عقل، حواس، قدرت و آیات است، و گفته‌اند: بلکه آن، در جهت جنس است در این مورد، و همه نعمت‌ها، نعمت نامیده می‌شوند؛ همچنان که قطعه‌ای از زمین، زمین نامیده
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 2، ص 484- 483.
(2). مائده/ 7.
ص: 178
می‌شود. «وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ»، در آن، اقوالی است. یکی از آنها این‌که: معنایش این است آنچه را پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله هنگام اسلام آوردن آنان و بیعت با ایشان، از آنان پیمان گرفته که در هرچه بر آنها واجب نموده است، خواه بدشان بیاید و خواه خوششان بیاید، خدای تعالی را اطاعت کنند، و قول دوّم از آنها، این‌که: مراد از میثاق، آنچه است که برای آنان در حجة الوداع تبیین نمود: از حرام شدن محرمات، کیفیت طهارت، واجب نمودن ولایت و غیر آن، و این داخل در قول اوّل است؛ زیرا آن، بعضی از چیزهایی است که خدای متعال فرض نموده است، و قول سوّم، این‌که: مراد از آن، پیروی و متابعت آنان است از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در بیعت عقبه و بیعت رضوان، و قول چهارم (که قول ضعیفی است)، این‌که: آنچه از آنان، به هنگام خروج از صلب آدم میثاق گرفت:
«أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی «1»، و قوله: «إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»؛ یعنی شنیدیم آنچه را تو می‌گویی و در آنچه شنیدیم، اطاعت می‌کنیم. «2»
فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» «3»، هم فرموده: «إِذْ هَمَّ قَوْمٌ»؛ یعنی هنگامی که قصد نمودند؛ «أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ»، در بسط نمودن دست‌ها به سوی آنان، بنا بر اقوالی، اختلاف نمودند: قول اوّل این‌که: یهود قصد کشتن پیامبر را نمود، و آنها یهودیان بنی نضیر بودند، آن هنگام که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله با جماعتی از یارانش بر آنان وارد شد و آنان بر ترک جنگ و بر این‌که در دیات، آن حضرت را یاری کنند، با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله عهد بسته بودند. پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: مردی از اصحاب من، به دو نفر که از من امان گرفته بودند، اصابت نموده، و بر من لازم است دیه آنها را بپردازم، لذا خواستم شما مرا در این امر مدد کنید. آنها گفتند: خیلی خوب، بنشینید تا شما را غذا بدهیم و آنچه می‌خواهید به شما بپردازیم، در حالی که قصد کشتن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و یاران او
______________________________
(1). اعراف/ 172.
(2). مجمع البیان، ج 3، ص 168- 167.
(3). مائده/ 11.
ص: 179
را نموده بودند. پس خدای متعال، پیامبرش را از این سوء قصد آگاهی داد و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اصحابش را بر این سوء قصد مطلع نمود و به همین جهت آنان برگشتند و جان به سلامت بردند، و این، یکی از معجزات آن حضرت بود (این قول مجاهد، قتاده و اکثر مفسران است). قول دوّم این‌که: قریش، مردی را تحریک نمودند تا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را به قتل برساند، آن مرد بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وارد شد و در حالی که شمشیر کشیده‌ای در دستش بود، گفت: چه کسی مرا از این‌که تو را به قتل برسانم، برحذر می‌دارد. حضرت صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
اللّه تو را باز می‌دارد؛ پس شمشیر از دستش افتاد و او اسلام آورد، و نام او عمر بن وهب بود، و قول سوّم این‌که: معنای آن، چیزهایی است که لطف خدای تعالی نسبت به مسلمانان بود، از این‌که دست دشمنانشان را از آنان بازداشت و آن، هنگامی بود که آنان در حال تنگی و سختی بودند، به واسطه اشتغالشان به اموری نظیر: بیماری‌ها، قحطی، مرگ بزرگانشان و از بین رفتن گله‌ها و رمه‌هایشان و غیر آن از اسبابی که آنان را منصرف نمود از کشتن مؤمنین، و قول چهارم این‌که: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در جنگی که با بنی ذبیان می‌نمود، آنان، در بالای کوه سنگر گرفتند و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برای حاجتی به پایین کوه آمد؛ به‌گونه‌ای که دیگر آنان را نمی‌دید، در این حال، باران بارید و لباسش خیس شد و برای همین آن حضرت به زیر درختی رفت و اعراب او را می‌دیدند. در این موقع، بزرگ آنان به نام دعثور بن حارث آمد و بر بالای سر آن بزرگوار، با شمشیر کشیده ایستاد و چنین گفت: ای محمّد! امروز چه کسی مرا از تو برحذر می‌دارد؟ آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله فرمود: اللّه، در این حال جبرئیل در سینه او زد و شمشیر از دستش افتاد و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آن را برداشت و بالای سر او ایستاد و فرمود: چه کسی امروز مرا از تو باز می‌دارد؟ او گفت: هیچ‌کس، و من گواهی می‌دهم که هیچ الهه‌ای به جز اللّه وجود ندارد و شهادت می‌دهم به این‌که محمّد پیامبر خداست: «اشهد ان لا اللّه الا اله و اشهد ان محمّدا رسول اللّه.» پس آیه نازل گردید. بنابراین رهایی و نجات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از آن سوء قصدی که به او کردند، بر مؤمنین نعمتی است، از حیث این‌که بودن او در بین مؤمنین، نعمتی به شمار آمده است، و
ص: 180
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌2 209
قوله: «فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ»؛ یعنی آنان را از کشتن شما بازداشت، «وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»؛ یعنی مؤمنین بر یاری خدای تعالی توکّل می‌کنند. پس البتّه، خدای متعال برای آنان کافی است و آنها را یاری و کمک می‌کند. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً» «2»، فرموده: خدای سبحان آنان را یادآوری فرمود، به نعمت بزرگش بر آنان، در دفع احزاب از آنها. «إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ»، و آنها کسانی بودند که علیه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در جنگ خندق تجمع کرده بودند.
«فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً»، و آن، باد تندی بود که بر آنان فرستاد تا این‌که دیگ‌هایشان را واژگون سازد و خیمه‌هایشان از جا کنده شود، و «وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها»: و لشکریانی از ملایکه که آنها را نمی‌دیدید، و گفته‌اند: ملایکه در آن روز، جنگ نکردند، و لکن مؤمنین را بر جنگ تشجیع نموده، و کافران را نسبت به جنگ، تخویف می‌کردند. «3»
ابو القاسم جار اللّه محمود بن عمر زمخشری خوارزمی در تفسیر کشاف فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» «4»، فرموده: «اسرائیل»، همان یعقوب علیه السّلام بوده و اسرائیل، لقب اوست و معنای آن، در زبان آنان «صفوة اللّه» است، و گفته‌اند: «عبد اللّه»، و آن، با سنجش به ابراهیم و اسماعیل است؛ زیرا مثل این دو اسم، غیر منصرف است، به سبب علم بودن و غیر عربی بودن، و «اسرائیل» و «اسرائیل» خوانده شد، و آنان را یادآوری فرمود به این‌که: از شکر آن فروگذاری نکنند، به آن اعتنا داشته، آن را عظیم و بزرگ بدانند و آنچه را که در جهت آن است، اطاعت کنند، و مراد از آن، آن چیزهایی است که بر پدران آنها انعام فرمود، از آنچه بر آنان برشمرد، از نجات آنان از فرعون، از عذاب او، از غرق شدن او و از عفو آنان در مورد گوساله‌پرستی‌شان و پذیرفتن توبه آنان، و آنچه بر آنان انعام فرمود از این‌که
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 3، ص 170- 169.
(2). احزاب/ 9.
(3). مجمع البیان، ج 8، ص 339.
(4). بقره/ 40.
ص: 181
زمان محمّد صلّی اللّه علیه و آله را درک کنند با فرمانی که در تورات و انجیل به آن بشارت داده شده بود، و «عهد» به معاهد و معاهد جمیعا، اضافه شده است، گفته می‌شود: «اوفیت بعهدی»؛ یعنی به آنچه بر آن با من عهد کردی، به آن وفا کردی، مانند: قوله: «وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ»، «و اوفیت بعهدک»، و معنای «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی»؛ یعنی وفا کنید به آنچه که بر آن با من عهد نمودید: از ایمان به من و طاعت برای من، مانند: قوله: «وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ»، «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ»، «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ» و قوله: «أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ»؛ یعنی به آنچه با شما بر آن عهد نمودم: از نیکو پاداش دادن به حسنات و اعمال خوب شما، «وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ»؛ یعنی عهدم را نشکنید و آن، از قول تو است که: «زید ارهبه»، و آن، در افاده اختصاص، از «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» مؤکدتر است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» «2»، فرموده: «وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ»؛ یعنی نعمت مرا و تفضیل مرا به یاد آورید، «عَلَی الْعالَمِینَ»: بر جماعتی بسیار از مردم، و این مانند قوله تعالی: «بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ» است. گفته می‌شود: «رایت عالما من الناس»، که از آن، کثرت اراده می‌شود. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «4»، فرموده: «فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ»؛ یعنی در آخر زمان عدّه آنها و زمانی که عدّه‌شان در شرف پایان است. «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»: پس یا مرد به او مراجعه می‌کند بدون این‌که بخواهد به وسیله مراجعه به او ضرر برساند، «أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»: و یا او را رها می‌کند تا عدّه‌اش به پایان برسد و معلوم شود که نمی‌خواهد به او ضرری برساند. «وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً»، مرد همسرش را طلاق داده و او را تا نزدیک
______________________________
(1). کشاف، ج 1، ص 276- 275.
(2). بقره/ 47.
(3). کشاف، ج 1، ص 278.
(4). بقره/ 231.
ص: 182
به سر آمدن زمان عدّه، رها می‌کند و نزدیک به انتها رسیدن عدّه، به او مراجعه می‌کند، امّا این مراجعه به منظور نیاز به او نیست، بلکه برای طولانی کردن زمان عدّه بر اوست.
پس این کار مرد، نگه داشتن او برای ضرر رسانیدن به اوست، «لِتَعْتَدُوا»: تا این‌که به آنان ظلم کنید، و گفته‌اند: تا آنها به فدیه دادن (و بخشیدن مهریه) راضی شوند: «فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»، با عرضه نمودن آن برای عقاب الهی. «وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً»: در گرفتن آیات الهی و در عمل به آنچه در آن است، جدّی باشید و حقّ آن را رعایت کنید و الّا آن را به مسخره و بازیچه گرفته‌اید، و به کسی که در امری جدی نیست، گفته می‌شود: «انما انت لاعب و هازی»: البتّه، تو بازیچه‌گیرنده و مسخره‌کننده هستی، و گفته شده: مرد، طلاق می‌دهد، آزاد می‌کند و ازدواج می‌نماید و می‌گوید: من شوخی کردم، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که: «ثلاث جدهن جد و هزلهن جد: الطلاق و النکاح و الرجعه.»: سه چیز است که جدی بودن آن، جدی است و غیر جدی و شوخی آن هم جدی است. آن سه چیز، طلاق، نکاح، رجوع می‌باشد. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، به اسلام و نبوت محمّد صلّی اللّه علیه و آله، «وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ»: از قرآن و سنّت. ذکر نمود آن را در مقابل شکر آن و اقامه حقّ آن، «یَعِظُکُمْ بِهِ»، به آنچه بر شما نازل گردید. «1»
فی قوله تعالی: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» «2»، هم فرموده: و با استعانت از خدا و اعتماد به او، اجتماع کنید و از او متفرق نشوید، یا با چنگ زدن به عهد او نسبت به بندگانش که همان ایمان و طاعت است، اجتماع کنید، یا با تمسّک به کتاب او به فرموده پیامبر صلّی اللّه علیه و آله: «القرآن حبل اللّه المتین.» اجتماع کنید، «وَ لا تَفَرَّقُوا»: و با وقوع اختلاف در میانتان، از حق متفرق نشوید؛ همچنان که یهود و نصاری اختلاف کردند، یا همچنان که در جاهلیت از هم متفرق بودید؛ بعضی با بعضی دشمن بودید و با یکدیگر
______________________________
(1). کشاف، ج 1، ص 369- 368.
(2). آل عمران/ 103.
ص: 183
به جنگ پرداختید؛ میان شما در جاهلیت کینه‌ها، دشمنی‌ها و جنگ‌ها جریان داشت؛ پس خدا دل‌های شما را با اسلام نسبت به هم مألوف و مهربان نمود و در آنها محبت افکند که با هم دوست و موافق شدید، و «إِخْواناً»، از لحاظ ترحّم نسبت به یکدیگر و نصیحت کردن همدیگر و اجتماع بر امر واحد، برادر شدید؛ آن‌چنان که نظم بین شما حاکم، و اختلاف، از میان شما زایل شد، و این است اخوت در راه خدا. «وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ»: و نگران بودید که در آتش جهنم بیافتید برای آنچه بر آن بودید، از کفر، «فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها»، به وسیله اسلام، و «ضمیر» برای حفره یا نار و یا برای شفاست.
«کَذلِکَ»: مانند آن بیان بلیغ و رسا، «یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»: تا افزایش هدایت شما را اراده نماید. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «2»، فرموده: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، و آن، نعمت اسلام است، «وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ»؛ یعنی شما بر آن عهد بستید، عهد مطمئنی را و آن، پیمانی است که از مسلمین گرفته شد هنگامی که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بر شنیدن و طاعت در حال راحتی و سختی، و در حال خوشی و ناخوشی با آنان بیعت نمود. پس آنان پذیرفتند و گفتند: «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»، و گفته‌اند: آن، پیمان در لیلة العقبه و در بیعت رضوان است. «3»
فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» «4»، فرموده:
«یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء.» گفته می‌شود: «بسط الیه لسانه»، وقتی که او را دشنام می‌دهد و «بسط الیه یده»، وقتی به او حمله می‌کند، و معنای بسط الید، این است که: دست را بالا برد به سوی آن چیزی که مورد حمله بود، «فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ»، پس آن دست‌ها را منع نمود از این‌که به سوی شما بلند شوند. «5»
______________________________
(1). کشاف، ج 1، ص 451- 450.
(2). مائده/ 7.
(3). کشاف، ج 1، ص 598.
(4). مائده/ 11.
(5). کشاف، ج 1، ص 599.
ص: 184
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً» «1»، فرموده: «اذْکُرُوا» آنچه را خدا در روز احزاب (و آن، در جنگ خندق بود)، به شما انعام فرمود: «إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ»، و آنان احزاب بودند، پس خدا بر آنان باد صبا را (که آن بادی است که از سمت مشرق می‌وزد) بر آنان فرستاد. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «نصرت بالصبا و اهلکت عاد بالدبور.»: من به وسیله باد صبا (یعنی بادی که از سمت مشرق می‌وزد)، یاری شدم و قوم عاد به وسیله دبور (بادی که از سمت مغرب می‌وزد)، به هلاکت رسید. «وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها»، و آنان فرشتگان بودند، و آنها هزار ملک بودند که خدا بر آنان فرستاد. «2»
مولی الاجل سید عبد اللّه بن محمّد رضا حسینی قدّس سرّه، معروف به شبّر، در تفسیرش فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» «3»، فرموده: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ»؛ یعنی ای فرزندان یعقوب! و «اسرائیل»، به معنای «صفوة اللّه» بوده و گفته‌اند: به معنای عبد اللّه است. «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»؛ یعنی یاد کنید این‌که محمّد صلّی اللّه علیه و آله را در شهر شما مبعوث نمودم و دلایل صدق بر نبوتش را آشکار نمودم، یا مراد از آن، آن چیزهایی است که بر پدران آنان انعام فرمود: از رهایی آنان از فرعون و غرق شدن فرعون، «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی»؛ یعنی وفا کنید به آن عهدی که به زبان پیامبرانتان و گذشتگانتان، از شما گرفتم که حتما به محمّد صلّی اللّه علیه و آله ایمان بیاورید. «أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»: تا من به عهد شما که رسیدن به رستگاری همیشگی است، وفا کنم. «وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ»: و تنها از من در نقض عهد بترسید، «وَ إِیَّایَ»، ضمیر منصوب بوده و تفسیر آن، تأکید در تخصیص است. «4»
فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» «5» هم فرموده: قوله: «وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ»؛ یعنی تفضیل دادم شما را بر گذشتگان،
______________________________
(1). احزاب/ 9.
(2). کشاف، ج 3، ص 253.
(3). بقره/ 40.
(4). تفسیر شبّر، ص 21.
(5). بقره/ 47.
ص: 185
«عَلَی الْعالَمِینَ»؛ یعنی عالمین زمان خودشان که با طریقت آنان در ایمان و علم مخالفت نمودند؛ انبیا در بینشان قرار داده شد و کتاب بر آنان نازل گردید. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «2»، فرموده: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»؛ یعنی به یاد آورید نعمت خدای تعالی را بر شما، به اسلام و به محمّد صلّی اللّه علیه و آله، پس آن را همراه با شکر قبول کنید؛ یا به یاد آورید نعمت خدای تعالی را به آنچه از همسران و اموال که بر شما حلال نمود. «وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ»؛ یعنی قرآن، «وَ الْحِکْمَةِ»؛ یعنی سنت، پس به آن عمل کنید. «یَعِظُکُمْ بِهِ»؛ یعنی به آنچه نازل نمود، شما را به آن پند می‌دهد. «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» «4»، فرموده: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ»؛ یعنی به دین او و به کتاب او تمسّک بجویید و از آنان علیهم السّلام است که: «ما هستیم حبل اللّه»، و روایت شده که آن قرآن و ولایت است، پس هردوی آنها «جَمِیعاً»، از هم افتراق و جدایی پیدا نمی‌کنند. «وَ لا تَفَرَّقُوا»: و از حق متفرق نشوید که اهل کتاب به واسطه اختلافشان، از هم متفرق شدند. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ»؛ یعنی با اسلام دل‌هایتان را با هم مألوف و مهربان نمود. «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً»؛ یعنی با هم در راه خدای تعالی پیوند دوستی و محبّت پیدا کردید. «وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ»؛ یعنی به واسطه کفرتان مشرف بودید بر واقع شدن در آتش جهنم.
«فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها»: پس به واسطه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و اسلام، شما را از آتش جهنم نجات داد.
«کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ»؛ یعنی این چنین آیاتش را برای مردم بیان می‌کند. «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ.»: تا این‌که آنان بر هدایت ثابت بمانند یا هدایت آنان مزید گردد. «5»
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 23.
(2). بقره/ 231.
(3). تفسیر شبّر، ص 92.
(4). آل عمران/ 103.
(5). تفسیر شبّر، ص 149.
ص: 186
نیز فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «1»، فرموده: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»؛ یعنی: و به یاد بیاورید نعمت خدای تعالی را که به واسطه اسلام، بر شما ارزانی شده، «وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ»، و آن عهد و پیمانی که بر آن با شما پیمان بستم، از این‌که در بیعت با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شما عهد نمودید بر گوش دادن و اطاعت کردنتان در حال سختی و راحتی، و آنچه در حجة الوداع، از احکام و وجوب ولایت برای شما بیان فرمود، یا در بیعت عقبه یا در بیعت رضوان، «إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»: هنگامی که گفتید: آنچه را به ما امر می‌کنی و ما را از آن نهی می‌کنی، آن را گوش داده و اطاعت می‌کنیم. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ»: و تقوای الهی داشته باشید در کفران نعمت و به شکستن عهد و پیمان او، «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»: که خدای تعالی به اسرار درون سینه‌ها، بسیار عالم است، پس به غیر آن، به طریق اولی، اعلم است. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» «3»، فرموده: «إِذْ هَمَّ قَوْمٌ»؛ یعنی اهل مکّه پیش از فتح آن، «أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ»، با کشتن شما، «فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ»؛ یعنی دست‌های آنان را به وسیله صلح حدیبیه از شما بازداشت. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»: که خدای متعال کفایت می‌کند هرکس را که بر او توکّل نماید. «4»
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً» «5»، فرموده: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به یاد بیاورید نعمت خدای تعالی را، هنگامی که لشکریانی از کفار به سوی شما هجوم آورد، پس ما باد تندی را فرستادیم و لشکریانی را که آنها ملایکه بودند و شما آنها را نمی‌دیدید، و خدای تعالی به آنچه شما انجام می‌دهید، بسیار بیناست. «6»
______________________________
(1). مائده/ 7.
(2). تفسیر شبّر، ص 247.
(3). مائده/ 11.
(4). تفسیر شبّر، ص 248.
(5). احزاب/ 9.
(6). تفسیر شبّر، ص 866.
ص: 187
استاد علامه سید محمّد حسین طباطبایی قدّس سرّه در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» «1»، فرموده: خدای تعالی در طیّ صد و چند آیه، یهود را مورد ملامت قرار داده، از این‌که نعمتی را که خدای تعالی به آنان افاضه نموده و کراماتی را که در اثر آن نعمت‌ها به آن نزدیک شده‌اند، به یاد بیاورند و آنچه از کفر، عصیان، عهدشکنی، سرپیچی و انکار را که در مقابل آن از آنان سرزده، در دوازده قصه از قصه‌های آنها با اشاره یادآوری فرموده، مانند: نجات آنان از آل فرعون با گشودن دریا، و غرق نمودن فرعون و لشکریانش، وعده‌هایی که در کوه طور به آنها داد، و این‌که بعد از آن، آنان گوساله‌پرستی کردند و آنان را امر به کشتن خودشان نمود، و پیشنهادشان را به موسی علیه السّلام مبنی بر این‌که خدا را به آنان بنماید، پس رعد و برق آنان را گرفت و پس از آن، خدای متعال آنان را دوباره به هوش آورد، تا آخر آنچه را که بدان اشاره نموده است؛ از قصه‌هایی که پر است از الطاف الهی و عنایات ربانی، و نیز به آنان یادآوری می‌کند پیمان‌هایی را که از آنان گرفت و سپس آنان، آن پیمان‌ها را شکستند و آنها را پشت سر انداختند، و نیز به آنها یادآوری می‌فرماید، گناهانی را که مرتکب شده و جرم‌هایی را که تحصیل کرده‌اند، و گناهانی که دل‌هایشان به دست آورده است، با این‌که نهی از کتابشان و بازداری صریحی از عقولشان بر آنها وجود داشت، برای قساوت قلوب، شقاوت نفوس و گمراهی تلاششان، و قوله: «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی»، اصل عهد، حفاظ است و از آن، معانی‌ای مشتق می‌گردد، مانند: عهد به معنای پیمان، قسم، وصیت، لقا، منزل و نحو ذلک، و قوله تعالی: «فَارْهَبُونِ»؛ «رهبه»؛ یعنی خوف، و مقابل آن، رغبت است. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ
______________________________
(1). بقره/ 40.
(2). المیزان، ج 1، ص 152.
ص: 188
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «1»، فرموده: مراد از «بلوغ الاجل»، مشرف بودن بر پایان یافتن عدّه است. البتّه، بلوغ همچنان که در وصول به غایت استعمال می‌شود، در نزدیک شدن به آن نیز به کار می‌رود، و دلیل این‌که مراد از آن، نزدیک شدن به پایان و غایت است، قوله تعالی: «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» است؛ زیرا معنایی برای امساک یا برای تسریح، بعد از پایان یافتن عدّه نیست، و فی قوله تعالی: «وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا»، نهی از رجوع است به قصد ضرر رسانیدن، همچنان که نهی از تسریح است با گرفتن بعض مهر در غیر طلاق خلع، و قوله: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»، اشاره است به حکمت نهی از امساک برای ضرر رسانیدن. پس البتّه، ازدواج، برای تتمیم سعادت و خوشبختی زندگی است و این، تمام نیست، مگر به آرامش و راحتی هریک از زوجین تا آخر، و کمک نمودن هریک از آن دو به دیگری در رفع نیازهای غریزی، و امساک، ویژه رجوع است برای متّصل شدن و جمع شدن بعد از منفصل شدن و از هم جدا شدن، و در آن، جمعی است که شمولش بعد از پراکندگی است، و این کجا با رجوع به قصد ضرر رسانیدن، سازگار باشد؟ و قوله: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ»؛ یعنی رجوع کند به قصد ضرر رسانیدن، «فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»؛ یعنی از حیث این‌که او را حمل بر انحراف از طریقی نموده که فطرت انسانی به آن هدایت می‌کرد، به خودش ضرر رسانیده، به خصوص که آیات خدای متعال را مسخره گرفته، پس خدای سبحان آنچه را از احکام تشریع نموده، تشریع خشک و بی‌محتوایی نکرده که در آن اکتفا شود به جرم افعال، از گرفتن، دادن، رجوع، رها کردن و غیر ذلک، بلکه بنای آن بر مصالح عامّه است که به وسیله آن، فساد اجتماع به صلاح آید و بدان، سعادت زندگی انسان به اتمام رسد، و اختلاط آن با اخلاق فاضله، نفوس را تربیت کند؛ ارواح را تطهیر نماید و معارف الهیه از توحید، ولایت و سایر اعتقادات پاک، صفا پیدا کند. پس هرکس در دینش به ظواهر احکام اکتفا نماید و غیر آن را پشت سر اندازد، آیات خدای تعالی را به
______________________________
(1). بقره/ 231.
ص: 189
مسخره گرفته، و مراد از نعمت فی قوله: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، نعمت دین یا حقیقت دین است، و آن، سعادتی است که با عمل به شرایع دین، به آن دست می‌یابد، مانند: سعادت زندگی که اختصاص به الفت و یکدلی زوجین دارد. پس خدای تعالی سعادت دینی را نعمت نامیده است؛ همچنان که فی قوله تعالی: «وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی» «1»، و قوله: «وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ» «2»، و قوله: «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً» «3» چنین است، و بنابراین، قوله تعالی: «وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ»، که بعد از آن آمده، مثل این است که مفسر این نعمت باشد، و مراد از: «الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ» «4»، ظاهر شریعت و باطن آن؛ یعنی احکام شریعت و حکمت‌های آن است، و ممکن است مراد از نعمت، مطلق نعمت‌های الهیه تکوینیه و غیر آنها باشد. پس معنا چنین می‌شود: «به یاد آورید حقیقت معنای زندگانی‌تان را و خصوصا مزایا و محاسن آن را که الفت و سکونت بین زوجین است و آنچه را خدای تعالی به لسان وعظ، در ظاهر احکام و حکمت‌های آن بیان فرموده، از معارفی که متعلق به آنهاست، پس البته، اگر شما در آن تأمّل نمودید یا شک کردید، ملازم با راه سعادت هستید، و در کمال حیات و نعمت وجودتان، فساد نکنید. «5»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» «6»، فرموده: «حبل اللّه»، همان کتاب نازل شده از جانب خدای تعالی بوده، و آن اتّصال بین بنده و پروردگار است و آسمان را به زمین مربوط می‌کند، و اگر خواستی بگو: «حبل اللّه»، قرآن و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است، و قوله:
«جَمِیعاً» و قوله: «وَ لا تَفَرَّقُوا»، به مجمع اسلامی امر می‌کند که آن، به وسیله متمسّک شدن به کتاب و سنت حاصل می‌شود، و قوله تعالی: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ
______________________________
(1). مائده/ 4.
(2). مائده/ 6.
(3). آل عمران/ 103.
(4). آل عمران/ 103.
(5). المیزان، ج 2، ص 249- 248.
(6). آل عمران/ 103.
ص: 190
أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً»، جمله «إِذْ کُنْتُمْ»، بیان است برای آنچه از نعمت ذکر نمود، و قوله: «وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها» را عطف بر آن نمود و امر به یاد آوردن این نعمت‌ها کرد، بنابر آنچه روش قرآن است؛ باین که تعلیمش را بر بیان علل و اسباب قرار داده و به خیر و هدایت از وجه خودش دعوت می‌کند، بدون این‌که امر نماید به تقلید عوامانه کور و آنچه از دو دلیل خدای تعالی ذکر فرموده، که یکی از آنها که قوله: «إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ» است، مبتنی بر اصل تجربه بوده، و قوله: «وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ»، بر طریقه بیان عقلی است، و فی قوله: «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً»، تکرار است برای امتنانی که قوله: «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، بر آن دلالت دارد، و مراد از آن نعمت، تألیف است. بنابراین مراد از اخوتی که ایجاد می‌گردد و این نعمت را تحقّق می‌دهد، الفت دل‌ها است، و قوله: «وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها»، «شفا حفرة» آن، طرفی است که مشرف بر سقوط در آن است، و مراد از «النَّارِ»، اگر نار آخرت باشد، مراد از «کونهم علی شفا حفره»، این است که آنان کافرند و بین آنها و بین واقع شدن در آن، چیزی جز مرگ نیست که آن، نزدیک‌ترین چیز به انسان است. پس آنان را خدای تعالی به وسیله ایمان نجات داد، و اگر مراد بیان حال آنها در اجتماع فاسدشان باشد که پیش از ایمانشان و تألّف قلوبشان، در آن زندگی می‌کردند، مراد از «النَّارِ»، جنگ‌ها و منازعات می‌باشد که آن از استعمالات شایع به طریق استعاره است. پس مقصود، اجتماعی است که بنای آن بر تشتّت دل‌ها و اختلاف آرا و خواست‌ها است و مثل چنین جامعه‌ای، به دلیل اختلاف آرا و خواسته‌ها، دائما در حال تنازع، اختلاف، جنگ، زوال و فناست، و آن، آتش جهالت است که هرکه در آن افتد، نجات و خلاصی در آن نباشد. پس اینان، و آنها طایفه‌ای از مسلمانان بودند که قبل از نزول آیه، بعد از کفرشان ایمان آوردند و همان‌ها مخاطبان نزدیک به این آیات هستند، در مدّت حیاتشان پیش از اسلام، به جز در حال تهدید و جنگ و قتال به سر نبردند. پس هیچ امنی و راحتی برای آنان نبود. بعد چون مجتمع شدند، با اعتصام به
ص: 191
حبل اللّه، حلاوت و شیرینی نعمت‌ها را چشیدند و صدق آنچه خدا به آن یادآوری فرمود، یافتند. بنابراین، بنای کلام، براساس مشاهده و وجدان است؛ لذا پس از آن، آنان را آگاه نمود بر خصوصیت این بیان که قوله: «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» است. «1»
فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «2» هم فرموده: این همان پیمانی است که از آنها بر اسلام گرفته شد، همچنان که قوله: «إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»، یادآوری آن را به آنها گواهی می‌دهد، پس آن، شنیدن مطلق و طاعت مطلق است، و آن، اسلام برای خدای تعالی است. پس معنای نعمت فی قوله: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، عبارت از موهبت‌های زیبا و نیکویی است که خدای سبحان آنها را در شعاع اسلام، به آنان اعطا نمود، و آن است تفاوتی که بیانگر حال آنان در جاهلیت و حال آنان در اسلام است از امنیت، عافیت، ثروت، صفای دل‌ها و پاکی اعمال؛ همچنان که خدای متعال فرمود: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها» «3»، یا این‌که مراد از نعمت، حقیقت اسلام است. پس آن، مادر نعمت‌ها است؛ زیرا که هر نعمتی از آن سرچشمه می‌گیرد، و مخفی نماند که مراد از نعمت، همان حقیقت اسلام، یا ولایت است، و آن، تعیین مصداق می‌باشد بدون مشخص شدن مفهوم لفظ، و مفهوم، آن است که لغت آن را مشخص می‌کند، پس آنان را با قوله تعالی: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»، امر به تقوا نمود. «4»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» «5»، فرموده: این مضمونی است که بر وقایع متعدّد مختلفی که میان کفار و مسلمین اتفاق
______________________________
(1). المیزان، ج 3، ص 410- 406.
(2). مائده/ 7.
(3). آل عمران/ 103.
(4). المیزان، ج 5، ص 429.
(5). مائده/ 11.
ص: 192
افتاد، قابل انطباق است، مانند: غزوات بدر، احد، احزاب و غیر آن. پس ظاهر این است که مراد از آن مطلق آن چیزهایی است که مشرکین قصد نمودند؛ این‌که مؤمنین را به قتل برسانند و اثر اسلام و دین توحید را محو و نابود کنند، و آنچه برخی از مفسرین ذکر نمودند، مراد از آن، قصد برخی از مشرکان بوده به این‌که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را به قتل برسانند، یا این‌که قصد برخی از یهود بوده که او را به طور ناگهانی بکشند، و قوله: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»، امر به تقوا و توکّل بر خدای متعال نمود، و مراد از آن، در حقیقت، نهی و ترساندن شدید است از ترک تقوا و ترک توکّل به خدای سبحان. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً» «2»، فرموده: یادآوری است برای مؤمنین، آنچه را بر آنان در جنگ خندق انعام نمود، به این‌که: آنان را یاری نمود و لشکریان مشرکین را از آنان منصرف گردانید، و آنان، لشکریانی بودند که از شعوب و قبایل پراکنده‌ای، مانند، غطفان، قریش، حبشیان، کنانه و یهود بنی قریظه، بنی نضیر، متشکل شده و مسلمانان را از بالا و پایین احاطه کرده بودند. پس خدای متعال باد را بر آنان مسلط نمود و ملایکه را نازل فرمود، تا آنها را خوار و ذلیل گرداند، و آن است قوله: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، و «إِذْ» ظرف است برای نعمت یا ثبوت آن. «جاءَتْکُمْ جُنُودٌ»، آمدند بر شما لشکریانی از طوایف که هریک از آنها یک لشکر بودند، مانند: غطفان، قریش و غیر آنها. «فَأَرْسَلْنا»، بیان است برای نعمت، و آن فرستادن، منشعب بر آمدن است. «عَلَیْهِمْ رِیحاً»، بر آنان باد صبا (که از جانب شرق بود) وزید، و آن باد سختی بود، «وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها»: و لشکریانی که آنها را نمی‌دیدی، و آنها ملایکه بودند که برای خواری و ذلّت مشرکین آمده بودند. «3»
استاد محقق یعسوب الدین رستگار جویباری در تفسیر بصائر فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ
______________________________
(1). المیزان، ج 5، ص 256.
(2). احزاب/ 9.
(3). المیزان، ج 16، ص 301.
ص: 193
کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً» «1»، در بیان آن فرموده: تصویر اجمالی است از قصّه جنگ خندق و آنچه در پی آن آمده، از امر بنی قریظه، و یادآوری نمودن است برای مؤمنین به آنچه خدای تعالی بر آنان در جنگ خندق انعام فرموده با یاری نمودن آنان و منصرف نمودن لشکریان مشرکان از آنان، و لشکریان از شعوب و قبایل گوناگونی مانند: غطفان، قریش، حبشیان، کنانه، و یهود بنی قریظه و بنی نضیر بودند که بسیج شده و آنان را از بالا و پایین احاطه کرده بودند. پس خدای متعال بر آنان باد را مسلّط نمود و ملایکه را برای خواری و ذلّت آنان نازل فرمود، و قوله: «إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ»، ظرف است برای نعمت یا ثبوت آن، و گفته‌اند: تعلیل برای وجوب شکر و یادآوری نعمت الهیه است برای آنان، و قوله: «فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً»، عطف بر «جاءَتْکُمْ» است، که به طور اجمال برای بیان نعمت است، و آن ارسال، متفرّع بر آمدن آنهاست، و قوله: «کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً»، برانگیختن مؤمنین و تشویق آنان است بر ذکر و یاد خدای تعالی، بر آنچه خدای متعال به آنان انعام فرموده است. «2»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» «3»، فرموده: ای بنی اسرائیل! به خاطر بیاورید نعمت‌های مرا که به شما بخشیدم، و به عهد من وفا کنید، تا من نیز به عهد شما وفا کنم، و تنها از من بترسید. در حقیقت، این سه دستور: یادآوری نعمت‌های بزرگ خدا، وفای به عهد پروردگار و ترس از نافرمانی او، اساس تمام برنامه‌های الهی را تشکیل می‌دهد.
در بحث نکته‌ها درباره این‌که چرا یهودیان را بنی اسرائیل می‌گویند، به نقل از تفسیر مجمع البیان طبرسی چنین می‌فرماید: اسرائیل همان یعقوب، فرزند اسحاق، پسر ابراهیم علیه السّلام، است. او می‌گوید «اسر»، به معنای «عبد»، و «ئیل»، به معنای «اللّه» است، و این کلمه مجموعا معنای «عبد اللّه» را می‌بخشد. «4»
______________________________
(1). احزاب/ 9.
(2). بصائر، ج 32، ص 95.
(3). بقره/ 40.
(4). تفسیر نمونه، ج 1، ص 205- 201.
ص: 194
نیز فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» «1»، زیر عنوان: «خیال‌های باطل یهود» این چنین فرموده: در این آیات، بار دیگر، خداوند روی سخن را به بنی اسرائیل کرده و نعمت‌های خدا را به آنها یادآور می‌شود و می‌گوید: ای بنی اسرائیل! نعمت‌هایی را که به شما دادم، به خاطر بیاورید: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ.» این نعمت‌ها، دامنه گسترده‌ای دارد، از نعمت هدایت و ایمان گرفته تا رهایی از چنگال فرعونیان و بازیافتن عظمت و استقلال، همه را شامل می‌شود. سپس از میان این نعمت‌ها، به نعمت فضیلت و برتری یافتن بر مردم زمان خود که ترکیبی از نعمت‌های مختلف است، اشاره کرده، می‌گوید: من شما را بر جهانیان برتری بخشیدم: «وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ.» شاید بعضی تصوّر کنند که منظور از: «فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ»، این باشد که آنها را بر تمام جهانیان در تمام ادوار برتری بخشیده است، ولی با توجّه به سایر آیات قرآن، روشن می‌شود که مقصود، برتری آنها نسبت به افراد، محیط و عصر خودشان است؛ زیرا در قرآن می‌خوانیم: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ.» «2»: شما (مسلمانان) بهترین امّتی بودید که برای نفع انسان‌ها آفریده شده‌اید. «3» در جای دیگر، درباره بنی اسرائیل می‌خوانیم: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا»: ما این مستضعفان را وارث مشرق و مغرب زمین کردیم. «4» روشن است که بنی اسرائیل در آن زمان وارث تمام جهان نشدند، پس مقصود این است که وارث شرق و غرب منطقه خودشان گشتند؛ بنابراین، فضیلت آنها بر جهانیان نیز برتری نسبت به افراد همان محیط است. «5»
فی قوله تعالی: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ
______________________________
(1). بقره/ 47.
(2). آل عمران/ 110.
(3). آل عمران/ 110.
(4). اعراف/ 137.
(5). تفسیر نمونه، ج 1، ص 221- 220.
ص: 195
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «1» هم در تفسیر آیه می‌فرماید: آیه می‌گوید: تا مدّت عدّه به پایان نرسیده، گرچه روز آخر آن باشد، مرد فرصت دارد، یا با همسرش آشتی کند و صمیمانه زندگی نماید: «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»، و یا اگر زمینه را مساعد نمی‌بیند، او را رها سازد: «أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ.» ولی باید توجّه داشت که هریک از رجوع و یا جدایی باید با احسان و نیکوکاری توأم بوده و از انتقام‌جویی خالی باشد: «وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ.» این جمله، تفسیر کلمه «معروف» است؛ یعنی رجوع باید براساس صفا و صمیمیت باشد. از آنجا که در جاهلیت طلاق و رجوع را وسیله انتقام‌جویی قرار داده بودند، آیه با لحنی قاطع می‌گوید: نگاهداری زن در قید زوجیت، نباید به منظور آزار و تعدّی باشد، که این کار، نه تنها ظلم به اوست، بلکه ظلم و ستم به خود شماست. اکنون باید دید، چرا ظلم به همسر، ظلم به نفس است؟ شاید به خاطر این است که اوّلا، رجوعی که براساس حق‌کشی باشد، دیگر هیچ‌گونه آرامشی در آن نمی‌توان یافت، و ثانیا، از نظر قرآن زن و مرد در نظام خلقت جزء یک پیکرند. بنابراین پایمال کردن حقوق زن، تعدّی و ظلم به خود خواهد بود، و ثالثا، کسی که به دیگری ستم کند، در واقع به استقبال کیفر الهی می‌رود و در حقیقت، به خویشتن ظلم کرده است.

قوانین خدا را مسخره نکنید

«وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ»، «هزوا»، به معنای مسخره کردن است. معمولا بعضی از مردم، هزاران خلافکاری مرتکب می‌شوند، ولی برای رهایی از فشار وجدان و به خیال خود فرار از عذاب الهی، به حیله‌ها و کلاه‌های شرعی متوسّل شده و ظواهر احکام و آیات را دستاویز خود قرار می‌دهند. قرآن این روش را یک نوع استهزا به آیات و مقررات الهی می‌داند، و احکام زیادی به چشم می‌خورد که یکی از آنها همین طلاق است؛ زیرا حقّ
______________________________
(1). بقره/ 231.
ص: 196
رجوع برای مرد، همان‌طور که گذشت، به خاطر این است که ازدواج هرچه بیشتر پایدار بماند، ولی بعضی درست برخلاف این منظور گام برمی‌دارند؛ یعنی با استفاده از حقّ رجوع درصدد انتقام‌جویی و آزار زن برمی‌آیند و در زیر نقاب عمل به قانون چهره واقعی ستمگرانه خود را می‌پوشانند. این، همان استهزا به قرآن و قانون است. آیه مورد بحث می‌گوید: آیات خدا را بازیچه قرار ندهید و به یاد نعمت بزرگ آیین خدا و کتاب آسمانی که برای سعادت شما آمده است، باشید. دین و مجموعه مقررات آن، از نظام ثابت همین جهان سرچشمه گرفته، و با اتکای به مصالح واقعی انسان‌ها وضع گردیده است. بنابراین، نباید با چشم‌پوشی از مصالح و چسبیدن به ظاهر خشک قسمتی از احکام، قالب‌های بی‌روحی بسازید که هم منافع شما را به خطر بیندازد، و هم دهن‌کجی به آیات خدا محسوب شود: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ.» در آخر آیه، برای دفاع از حقوق زن و جلوگیری از سوء استفاده از احکام الهی، این حقیقت را به خاطر می‌آورد که: از خدا بپرهیزید و بدانید، او از تمام کارهای شما و همه اسرار این جهان آگاه است. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» «2»، فرموده: درباره این‌که منظور از «حبل اللّه» (ریسمان الهی) چیست؟ مفسران احتمالات مختلفی ذکر کرده‌اند؛ بعضی می‌گویند: منظور از آن، قرآن است، و بعضی می‌گویند: اسلام، و بعضی دیگر گفته‌اند:
منظور خاندان پیامبر و ائمّه معصومین هستند. در روایاتی که از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و ائمه اهل بیت نقل شده نیز همین تعبیرات گوناگون دیده می‌شود؛ مثلا در تفسیر در المنثور از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله، و در کتاب معانی الاخبار از امام سجاد علیه السّلام، نقل شده که فرمودند:
«حبل اللّه»، قرآن است، و در تفسیر عیاشی از امام محمّد باقر علیه السّلام [نقل است که فرمودند:
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 2، ص 127- 126.
(2). آل عمران/ 103.
ص: 197
ریسمان الهی، آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله می‌باشد که مردم مأمور تمسّک به آن هستند، ولی نه احادیث، و نه آن تفسیرها، هیچ کدام با یکدیگر اختلاف ندارند؛ زیرا منظور از ریسمان الهی، هرگونه وسیله ارتباط با ذات پاک خداوند است، خواه این وسیله، اسلام باشد، یا قرآن، یا پیامبر و اهل بیت او، و به عبارت دیگر، تمام آنچه گفته شد، در مفهوم وسیع «ارتباط با خدا» که از معنای «حبل اللّه» استفاده می‌شود، جمع است.

تعبیر به «حبل اللّه» برای چیست؟

نکته جالب این‌که: تعبیر از این امور به «حبل اللّه»، در واقع، اشاره به یک حقیقت است، که انسان در شرایط عادی و بدون داشتن مربی و راهنما، در قعر درّه طبیعت و چاه تاریک غرایز سرکش و جهل و نادانی باقی خواهد ماند، و برای نجات از این دره و برآمدن از این چاه، نیاز به رشته و ریسمان محکمی دارد که بر آن چنگ بزند و بیرون آید. این رشته محکم، همان ارتباط با خدا از طریق قرآن و آورنده قرآن و جانشینان واقعی او می‌باشد که مردم را از سطوح پایین و پست، بالا برده و به آسمان تکامل معنوی و مادی می‌رساند.

دشمنان دیروز و برادران امروز

فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً»، فرموده: سپس قرآن، به نعمت بزرگ اتحاد و برادری اشاره کرده و مسلمانان را به تفکّر در وضع اندوهبار گذشته، و مقایسه آن «پراکندگی» با این «وحدت» دعوت می‌کند و می‌گوید: فراموش نکنید که در گذشته، چگونه با هم دشمن بودید، ولی خداوند در پرتو اسلام و ایمان، دل‌های شما را به هم مربوط ساخت، و شما دشمنان دیروز، برادران امروز شدید، و جالب توجّه این‌که: کلمه «نعمة» را دو بار در این جمله تکرار کرده و به این طریق اهمیت موهبت اتفاق و برادری را گوشزد می‌کند. نکته دیگر این‌که مسأله «تألیف قلوب مؤمنان» را به خود نسبت داده، می‌گوید: خدا در میان دل‌های شما الفت ایجاد کرد، و با این تعبیر، اشاره به یک معجزه اجتماعی اسلام شده؛
ص: 198
زیرا اگر سابقه دشمنی و عداوت پیشین عرب را درست دقت کنیم که چگونه کینه‌های ریشه‌دار در طول سال‌های متمادی در دل‌های آنها انباشته شده بود، و چگونه یک موضوع جزیی و ساده کافی بود، آتش جنگ خونینی در میان آنها بیافروزد، مخصوصا با توجّه با این‌که مردم نادان و بی‌سواد و نیمه وحشی معمولا افرادی لجوج و انعطاف‌ناپذیرند، و به آسانی حاضر به فراموش کردن کوچک‌ترین مسایل گذشته نیستند، در این صورت، اهمیت این «معجزه بزرگ اجتماعی اسلام» آشکار می‌شود، و ثابت می‌گردد که از طرق عادی و معمولی، امکان‌پذیر نبود که در طیّ چند سال، از چنان ملّت پراکنده، کینه‌توز، نادان و بی‌خبر، ملّتی واحد و متحد و برادر بسازند. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «2»، فرموده: در این آیه بار دیگر مسلمانان را، به اهمیت نعمت‌های بی‌پایان خداوند که مهم‌ترین آنها، نعمت ایمان، اسلام و هدایت است، توجّه داده، می‌فرماید: نعمت‌های خدا را به یاد بیاورید: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، گرچه نعمت در اینجا مفرد است، ولی معنای جنس دارد و جنس، در اینجا در معنای عموم استعمال شده و به این ترتیب، همه نعمت‌ها را شامل می‌شود. البته، این احتمال نیز در آیه هست که منظور، خصوص نعمت اسلام باشد که در آیه قبل، احتمالا به آن اشاره شده است، آنجا که می‌گوید: «وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ»، و چه نعمتی بالاتر از آنکه در سایه اسلام، همه‌گونه مواهب، افتخارات و امکانات نصیب مسلمانان شد و جمعیتی که قبلا پراکنده، جاهل، گمراه، خونخوار، فاسد و مفسد بودند، به صورت جمعیتی متشکل و متّحد و دانا، با امکانات مادّی و معنوی فراوان در آمدند. سپس پیمانی را که با خدا بسته‌اند، یادآور شده، می‌گوید: پیمانی را که به طور محکم، خدا با شما بست، فراموش نکنید، آن زمان که گفتید، شنیدیم و اطاعت کردیم:
«وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا.» در این‌که منظور از این پیمان کدام پیمان
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 3، ص 30- 28.
(2). مائده/ 7.
ص: 199
است، دو احتمال وجود دارد: نخست، پیمانی که مسلمانان در آغاز اسلام در «حدیبیه» و یا «حجة الوداع» و یا «عقبه» و یا همه مسلمانان به مجرد قبول اسلام، به طور ضمنی، با خدا بسته‌اند، و دیگر، پیمانی که به حکم فطرت و آفرینش، هرکسی با خدای خود بسته است، و همان است که گاهی از آن به نام «عالم ذرّ»، تعبیر می‌شود. توضیح این‌که:
خداوند به هنگام آفرینش انسان، استعدادهای قابل ملاحظه‌ای به او داد و مواهب بی‌شماری در اختیار او گذاشت، از جمله: استعداد مطالعه اسرار آفرینش و شناخت پروردگار به وسیله آنها، و هم‌چنین عقل، هوش و ادراکی که به وسیله آن، پیامبرانش را بشناسد و دستورهای آنها را به کار بندد. خداوند با دادن این استعدادها، «عملا» از آنها پیمان گرفته که این استعدادها را عاطل و باطل نگذارند و از آن، در مسیر صحیح بهره گیرند، و افراد انسان نیز به «زبان حال و استعداد» فریاد برآورده‌اند که:
«سَمِعْنا وَ أَطَعْنا.»: شنیدیم و به کار بستیم. این پیمان، وسیع‌ترین، محکم‌ترین و عمومی‌ترین پیمانی است که خداوند از بندگان خود گرفته است، و همان است که علی علیه السّلام در خطبه اوّل نهج البلاغه به آن اشاره کرده، می‌فرماید: «لیستادواهم میثاق فطرته.»:
پیامبران برای این برانگیخته شدند که مردم را دعوت به وفا کردن به پیمان فطرت کنند.
بدیهی است که این پیمان وسیع، همه مسایل دینی را نیز دربر می‌گیرد، و هیچ مانعی ندارد که آیه، اشاره به تمام پیمان‌های تکوینی و تشریعی (پیمان‌هایی که خدا به حکم فطرت گرفته و یا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در مراحل مختلف از مسلمانان گرفت،) باشد، و از اینجا روشن می‌شود حدیثی که می‌گوید: منظور از میثاق، همان پیمانی بود که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در حجة الوداع، در موضوع ولایت علی علیه السّلام گرفت، با آنچه در بالا ذکر کردیم، سازگار است؛ زیرا بارها گفته‌ایم که تفسیرهایی که در ذیل آیات در این‌گونه موارد می‌آید، اشاره به یکی از مصداق‌های روشن است، نه به معنای انحصار. ضمنا باید توجّه داشت که میثاق، در اصل، از ماده «وثاقه» یا «وثوق» به معنای بستن و محکم کردن چیزی با طناب و مانند آن است و بعدا به هر کاری که موجب آرامش خاطر می‌شود، گفته شده،
ص: 200
و از آنجا که عهد و پیمان شبیه گرهی است که میان دو نفر یا دو گروه می‌خورد و موجب آرامش فکر آنهاست، به آن میثاق می‌گویند، و در پایان آیه، برای تأکید این معنا می‌فرماید: پرهیزگاری پیشه کنید! خداوند از اسرار درون سینه‌ها آگاه است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.» تعبیر به: «بِذاتِ الصُّدُورِ» که ترکیبی از «ذات» به معنای عین و حقیقت، و «صدور» به معنای سینه‌هاست، اشاره به این است که خداوند از دقیق‌ترین اسراری که در اعماق روح آدمی نهفته است و هیچ‌کس جز خودش از آن آگاهی ندارد، باخبر است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ» «2»، فرموده: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! نعمت خدا را به یاد آورید، در آن زمان که جمعیتی تصمیم گرفته بودند، دست به سوی شما دراز کنند و شما را از میان ببرند، ولی خداوند شرّ آنها را از شما دفع کرد. خداوند کرارا در آیات قرآن، مسلمانان را به یاد نعمت‌های گوناگون و الطاف خود به آنها می‌اندازد، تا به این وسیله روح ایمان در آنها تقویت و حسّ شکرگزاری و ثبات در برابر مشکلات را در آنها برانگیزد، و آیه فوق یکی از این آیات است، امّا در این‌که این آیه، اشاره به کدام داستان می‌کند، در میان مفسران، گفتگو بسیار است، بعضی آن را اشاره به دفع خطر یهودیان بنی نضیر که طرح نابودی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و مسلمانان را در مدینه کشیده بودند، می‌دانند، و بعضی دیگر، [آن را] اشاره به داستان «بطن نخل» که در ماجرای «حدیبیه» در سال ششم هجرت واقع شد، دانسته‌اند؛ آنجا که جمعی از مشرکان مکّه تصمیم گرفتند به سرکردگی خالد بن ولید در نماز عصر به مسلمانان حمله‌ور شوند، و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از این توطئه آگاه گشت و با خواندن نماز کوتاه خوف، نقشه آنها نقش بر آب شد، و بعضی، اشاره به حوادث دیگری از زندگی پرحادثه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و مسلمانان می‌دانند. بعضی از مفسران نیز عقیده دارند که اشاره به تمام حوادثی است که در طول تاریخ اسلام واقع
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 298- 296.
(2). مائده/ 11.
ص: 201
شده. این تفسیر، اگر از کلمه «قوم» که نکره است و دلیل بر وحدت می‌باشد، صرف‌نظر کنیم، از همه تفاسیر بهتر است، و در هر حال، این آیه، مسلمانان را متوجّه خطراتی که ممکن بود برای همیشه نامشان را از صفحه روزگار براندازد، می‌کند، و به آنها هشدار می‌دهد که به پاس این نعمت‌ها، تقوا را پیشه کنند و بر خدا تکیه نمایند و بدانند که اگر پرهیزگار باشند، در زندگی تنها نخواهند ماند، و آن دست غیبی که همیشه حافظ آنها بوده، باز هم از آنها حمایت خواهد کرد. «1»
فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً» «2» هم فرموده: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! نعمت بزرگ خدا را بر خودتان به یاد آورید، در آن هنگام که لشکرهای (عظیمی) به سراغ شما آمدند، ولی ما با دو طوفانی که بر آنها فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی‌دیدید، و به این وسیله، آنها را در هم کوبیدیم، و خداوند به تمام کارهایی که انجام می‌دهید و کارهایی که هر گروه در این میدان بزرگ انجام دادند، بصیر و بینا است.
در اینجا، چند مطلب قابل دقت است:
1. تعبیر به: «اذْکُرُوا»، نشان می‌دهد که این آیات، بعد از پایان جنگ و گذشتن مقداری از زمان که به مسلمانان اجازه داد آنچه را دیده بودند، در فکر خود مورد تحلیل قرار دهند، نازل گردید تا تأثیر عمیق‌تری بخشد.
2. تعبیر به: «جُنُودٌ»، اشاره به احزاب مختلف جاهلی (مانند: قریش، غطفان، بنی سلیم، بنی اسد، بنی فزاره، بنی اشجع و بنی مره) و طایفه یهود در داخل مدینه است.
3. منظور از: «وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها» که به یاری مسلمانان آمدند، همان فرشتگانی است که یاری آنها نسبت به مؤمنان، در غزوه بدر نیز صریحا در قرآن مجید آمده است. «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 306- 305.
(2). احزاب/ 9.
(3). تفسیر نمونه، ج 17، ص 218.
ص: 202

4. ذکر نعمت در تفاسیر روایی‌

سید هاشم بحرانی قدّس سرّه در تفسیر برهان، و علامه شیخ عبد علی بن جعفر بن جمعه عروسی قدّس سرّه در تفسیر نور الثقلین، و علامه شیخ جلال الدین عبد الرحمن سیوطی در تفسیر در المنثور، روایاتی را فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» «1»، نقل فرموده‌اند از جمله:
1. در کتاب علل الشرایع، با اسنادش تا محمّد بن عماره، و او از پدرش، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام در ضمن حدیثی طولانی نقل کرده که حضرت فرموده: «و یعقوب، هو اسرائیل، و معنی اسرائیل، عبد اللّه؛ لان اسرا، هو عبد، و ایل هو اللّه عزّ و جلّ.»؛ یعنی و یعقوب، همان اسرائیل است، و معنای اسرائیل، عبد اللّه است؛ زیرا اسرا به معنای عبد است و «ایل»، اللّه عزّ و جلّ است. «2»
2. در عیون الاخبار، با اسنادش از امیر المؤمنین علیه السّلام، در حدیثی طولانی، در بخشی از آن، آورده است، از حضرت درباره شش نفر از پیامبران که دارای دو اسمند، سؤال شد؟
آن حضرت فرمود: «یوشع بن نون، و هو ذو الکفل، و یعقوب، هو اسرائیل.» «3»
3. امام ابو محمّد عسگری علیه السّلام فرمود: «قال اللّه عزّ و جلّ:" یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ" لما بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و اقررته فی مدینتکم و لم احشمکم الحطّ و الرّحال الیه و اوضحت علاماته و دلائل صدقه لئلا یشتبه علیکم حاله،" وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی" الذی اخذته علی اسلافکم، انبیائهم، و امروا ان یؤدوا الی اخلافهم: لیومنن بمحمد العربی القرشی الهاشمی المبان بالایات و المؤید بالمعجزات التی منه: ان کلّمته ذراع مسوّمه، و ناطقه ذئب، و حنّ علیه عود المنبر، و کثر اللّه له القلیل من الطعام، و لان له الصلب من الاحجار، و صلّب له المیاه السیاله له، و لم یوید نبیّا من انبیائه بدلالة الا جعل له مثلها او افضل منها، و الذی جعل من اکبر اولیائه، علی بن ابی طالب علیه السّلام، شفیقه و رفیقه، و عقله من عقله، و علمه من علمه، و حلمه من حلمه، مؤید دینه بسفیه الباتر، بعد ان قطع المعاذیر للمعاندین بدلیله القاهر و علمه الفاضل و فضله الکامل،" أُوفِ
______________________________
(1). بقره/ 40.
(2). نور الثقلین، ج 1، ص 71، حدیث 156.
(3). همان، حدیث 158.
ص: 203
بِعَهْدِکُمْ" الذی اوجبت لکم به نعیم الابد فی دار الکرامة و مستقر الرحمة،" وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ" فی مخالفة محمّد صلّی اللّه علیه و آله؛ فانی القادر علی صرف بلاء من یعادیکم علی موافقتی، و هم الذین لا یقدرون علی صرف انتقامی عنکم، اذا آثرتم مخالفتی.»: خدای عزّ و جلّ فرمود: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»: ای فرزندان یعقوب! به یاد بیاورید نعمت مرا که بر شما انعام نمودم، این‌که محمّد صلّی اللّه علیه و آله را مبعوث کرده و او را در شهر شما مستقر نمودم، و نه خویشاوندان و اقربای او با خشم و غضب بر شما فرود آمدند، و نه شما به سوی او و به جستجویش مسافرت بسیار نمودید، و نشانه‌های او را و براهین صدق او را واضح و آشکار نمودم تا بر شما احوال او مشتبه نباشد، «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی»: و به عهد من وفا کنید که آن را از پیشینیانتان، همان انبیای ایشان، بر شما پیمان گرفتم، و به آنان دستور داده شد، به جانشینان بسپارند که به محمّد عربی هاشمی قریشی ایمان بیاورند که او به نشانه‌هایی مبین و به معجزاتی مؤید است، از جمله این‌که: خران [و یا سگان رها شده با او سخن گفتند، و گرگ با او سخن گفت، و چوب منبر بر او به وجد آمد، و خدای متعال خوراک اندک را بر او بسیار گرداند، و سختی احجا را بر او نرم کرد، و روانی آب‌ها بر او سخت شد، و هیچ پیامبری از پیامبران، به نشانه‌ای تأیید نشد، مگر این‌که مثل آن یا برتر از آن را برای او قرار داد، و او کسی است که از بزرگ‌ترین اولیایش، علی بن ابی طالب را قرار می‌دهد، همان مهربان به او و رفیقش در حالی که عقل او از عقلش، و علم او از علمش، و حلم او از حلمش بود؛ همو که با شمشیر برنده‌اش، مؤید دین او بود. پس از آنکه اسباب عذرآور دشمنان را با دلیل شکننده‌اش، علم برترش و فضل کاملش قطع نمود. «أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»: به عهدتان وفا کنم همان عهدی که به واسطه آن، نعمت‌های بسیار را در سرای کرامت و استقرارگاه رحمت برای شما واجب گردانیدم، «وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ»: و در مخالفت با محمّد صلّی اللّه علیه و آله، از من بترسید که البتّه، من در منصرف نمودن بلای کسی که با شما در موافقتان با من دشمنی کند، بسیار توانا هستم، در حالی که آنان، در منصرف نمودن انتقام من از شما، آن هنگام که شما مخالفت با من را برگزینید، توانا نیستند. «1»
______________________________
(1). برهان، ص 57.
ص: 204
4. محمّد بن یعقوب با اسنادش تا سماعه، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی»، روایت کند که آن حضرت فرمود: «بولایة امیر المؤمنین علیه السّلام،" أُوفِ بِعَهْدِکُمْ": اوف لکم الجنه.»؛ یعنی با ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام به عهدتان وفا کنید، تا برای شما بهشت را وفا کنم. «1»
فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» «2» هم در تفسیر برهان روایتی از امام ابو محمّد عسگری علیه السّلام نقل نموده که آن حضرت فرمود: «قال اللّه عزّ و جلّ:" یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ"، ان بعثت موسی و هارون الی اسلافکم بالنبوة، فهدیناهم الی نبوة محمّد صلّی اللّه علیه و آله و وصیه، علی علیه السّلام، و امامة عترته الطّیبین، و اخذنا علیکم بذلک العهود، المواثیق التی ان وافتیم بها، کنتم ملوکا فی الجنان، المستحقین لکراماته و رضوانه،" وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ" هناک؛ ای فعلته باسلافکم؛ فضلتهم دینا و دنیا؛ فامّا تفضیلهم فی الدین، فلقبولهم ولایة محمّد صلّی اللّه علیه و آله و علی و آلهما الطیّبین، و امّا فی الدنیا، فانّی ظللت علیهم الغمام، و انزلت علیهم المنّ و السّلوی، و اسقیتهم من حجر ماء عذبا، و فلقت لهم البحر، و انجیتهم، و اغرقت اعدائهم، فرعون و قومه، و فضلتهم بذلک علی عالمی زمانهم، الذین خافوا طرائقهم و حادّوا عن سبیلهم، ثم قال اللّه عزّ و جلّ: فاذا کنت قد فعلت هذا باسلافکم فی ذلک الزمان بقبولهم ولایة محمّد، فبالحری ان ازیدکم فضلا فی هذا الزمان، اذا انتم وفیتم بما اخذ من العهد و المیثاق علیکم.»؛ خدای عزّ و جلّ فرمود: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»: ای بنی اسرائیل! به یاد آورید نعمت مرا که بر شما انعام کردم این‌که: موسی و هارون را بر پیشینیان شما به پیامبری مبعوث نمودم، پس آنان را به نبوّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و وصیّ او علی علیه السّلام و امامت خاندان طاهر او، هدایت نمودم و از شما به این موارد (نبوت، وصایت و امامت)، عهد و پیمان‌هایی گرفتم که اگر بدان‌ها وفا کنید، شما پادشاهانی در بهشت‌ها خواهید بود، در حالی که بر کرامات و رضوان آن استحقاق دارید. «وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» (عالمین) آنجا؛ یعنی چنین تفصیلی را
______________________________
(1). برهان، ص 57.
(2). بقره/ 47.
ص: 205
نسبت به پیشینیانتان انجام دادم. آنها را از لحاظ دینی و از لحاظ دنیوی تفضیل دادم، و امّا تفضیل آنها در دین، به واسطه پذیرش و قبول آنان بود نسبت به ولایت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و علی علیه السّلام و آل آن دو پاکان، و امّا تفضیل آنها در دنیا، به این است که من ابر را بر آنان سایه‌بان قرار دادم، و بر آنان منّ و سلوی را نازل نمودم، و آنان را با آب گوارایی که از دل سنگ جهید، سیراب نمودم، و دریا را بر آنان شکافتم، و آنان را نجات دادم و دشمنانشان، فرعون و قومش را در دریا غرق نمودم، و آنان را با این مزایا بر اهل زمان خودشان، که با راه‌های آنان مخالفت، و با طریق آنان دشمنی و خصومت می‌نمودند، برتری دادم. خدای عزّ و جلّ فرمود: پس چون با پیشینیان شما در آن زمان، با پذیرش ولایت محمّد صلّی اللّه علیه و آله از سوی آنان، این چنین کرده باشم، پس سزاوار باشد چنان‌که به آنچه از شما عهد و پیمان گرفته شده، وفا کنید، در این زمان بر فضلتان بیافزایم. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً» «2»، روایاتی را نقل نموده، از جمله:
1. ابن بابویه، با اسنادش تا مفضّل بن صالح، و او از حلبی، و او هم از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که درباره قول خدای تعالی: «وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا» از آن بزرگوار سؤال نمودم، آن حضرت فرمود: «الرجل، یطلق حتّی اذا کادت ان یخلو اجلها، راجعها ثم طلقها ثم راجعها، یفعل ذلک ثلاث مرات، فنهی اللّه عزّ و جلّ.»؛ یعنی مرد زن خود را طلاق می‌دهد و نزدیک پایان زمان عدّه‌اش، به او رجوع می‌کند، و پس از آن او را طلاق می‌دهد، سپس به او رجوع می‌نماید و این کار را سه مرتبه انجام می‌دهد. پس خدای عزّ و جلّ این کار را نهی فرمود. «3»
2. عیاشی، با اسنادش از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کند، که آن حضرت فرمود: «مکتوب
______________________________
(1). برهان، ص 61- 60.
(2). بقره/ 231.
(3). برهان، ص 138- نور الثقلین، ج 1، ص 226، حدیث 877 به نقل از کتاب من لا یحضره الفقیه.
ص: 206
فی التوریة: من اصبح علی الدنیا حزینا، فقد اصبح لقضاء اللّه ساخطا، و من اصبح یشکوا مصیبة نزلت به، فقد اصبح یشکوا اللّه، و من اصبح غنیا فتواضع لغنائه، ذهب اللّه بثلث دینه، و من قرء القران من هذه الامة ثم دخل النّار، فهو ممن کان یتخذ آیات اللّه هزوا، و من لم یستشر، یندم، و الفقر الموت الاکبر.»؛ یعنی در تورات نوشته شده: کسی که صبح کند در حالی که نسبت به کار دنیا اندوهناک است، او صبح کرده در حالی که نسبت به قضای الهی خشمگین است، و کسی که صبح کند و مصیبتی را که بر او نازل شده، شکایت کند، پس او صبح کرده است در حالی که از خدا شکایت نماید، و کسی که در حال ثروتمندی و غنا صبح کند، پس برای غنای خودش تواضع و فروتنی نماید، خدای تعالی یک ثلث دین او را می‌برد، و کسی که از این امّت باشد و قرآن بخواند و پس از مردن در آتش جهنم داخل شود، پس او کسی است که آیات خدای تعالی را به استهزا گرفته است، و کسی که در امورش به مشورت نپردازد، پشیمان گردد، و فقر و تنگدستی، مرگ اکبر است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» «2»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
1. جابر از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود: «آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله هم حبل اللّه الذی امر بالاعتصام به فقال:" وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا".» یعنی آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله آنان ریسمان خدای تعالی هستند که تمسّک نمودن به آن را امر نمود، پس فرمود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا.»
2. عیاشی از ابن زید روایت کند که او گوید: از ابی الحسن علیه السّلام درباره قوله: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» سؤال نمودم، آن حضرت فرمود: «علی بن ابی طالب حبل اللّه المتین.» «3»
______________________________
(1). برهان، ص 138.
(2). آل عمران/ 103.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 377، حدیث 303- برهان، ص 189.
ص: 207
3. در امالی شیخ طایفه قدّس سرّه با اسنادش به عمر بن راشد، از جعفر بن محمّد، امام صادق علیه السّلام درباره قوله: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً»، روایت کند که آن بزرگوار فرمود: «نحن الحبل.»: ما هستیم ریسمان. «1»
4. در کتاب معانی الاخبار با اسنادش از موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمّد، از پدرش محمّد بن علی، از پدرش علی ابن الحسین علیهم السّلام روایت شده که آن حضرت فرمود:
«الامام منا لا یکون الا معصوما، و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها، و لذلک لا یکون الا منصوصا، فقیل له: یا ابن رسول اللّه! فما معنی المعصوم؟ فقال: هو معتصم بحبل اللّه، و حبل اللّه هو القرآن، لا یفترقان الی یوم القیامة، و الامام یهدی الی القرآن، و القرآن یهدی الی الامام، و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ:" إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ".»؛ یعنی امام از ما به جز معصوم نباشد، و عصمت چیزی نیست که در ظاهر خلقت مشخص باشد، تا بدان شناخته شود، و به همین جهت باید منصوص باشد. پس به آن بزرگوار گفته شد: ای فرزند پیامبر خدا! معنای معصوم چیست؟ آن حضرت فرمود: او کسی است که به «حبل اللّه» تمسّک می‌جوید و «حبل اللّه» همان قرآن است که این دو تا روز قیامت از هم جدا نمی‌شوند، و امام به سوی قرآن هدایت می‌کند و قرآن به سوی امام، و آن، قول خدای عزّ و جلّ است که: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ.» «2»
5. در روایت ابی جارود از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام فی قوله: «وَ لا تَفَرَّقُوا»، آمده است که آن حضرت فرمود: «ان اللّه تبارک و تعالی علم انّه سیفترقون بعد نبیهم و یختلفون، فنهاهم عن التّفرّق؛ کما نهی من کان قبلهم، فامرهم ان یجتمعوا علی ولایة آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و لا یتفرقوا»؛ یعنی البته، خدای تبارک و تعالی می‌دانست که آنان به زودی بعد از پیامبرشان، از هم متفرق گردیده و راه اختلاف را در پیش می‌گیرند، لذا آنان را از تفرقه و جدایی نهی فرمود؛ همچنان که آن کسانی را که پیش از آنان بودند، از تفرقه و جدایی نهی نمود. پس آنان را به این‌که بر ولایت آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله اجتماع کنند و از هم متفرق نگردند، امر نمود. «3»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 377، حدیث 305.
(2). نور الثقلین، ج 1، ص 377، حدیث 306.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 378، حدیث 308.
ص: 208
6. محمّد بن یعقوب، با اسنادش، تا پدر محمّد بن سلیمان، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن بزرگوار درباره قوله: «وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها»، فرمود: «" وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها" بمحمد. هکذا و اللّه نزل بها جبرئیل علیه السّلام علی محمّد صلّی اللّه علیه و آله.»؛ یعنی بر لبه پرتگاه گودالی از آتش بودید، پس به واسطه محمّد صلّی اللّه علیه و آله شما را از آن رهایی داد، به خدا سوگند این چنین جبرئیل علیه السّلام به واسطه آن بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله نازل گردید. «1»
7. در تفسیر عیاشی، با اسنادش تا محمّد بن میثم، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: «ابشروا باعظم المنن علیکم قول اللّه:" وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها"، فالانقاذ من اللّه هبة، و اللّه لا یرجع من هبته.»؛ یعنی بشارت باد بر شما، به بالاترین منّت‌ها، و آن، قول خدای تعالی است: «وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها.» پس انقاذ؛ یعنی نجات یافتن از لبه پرتگاه مشرف به گودال آتش، از جانب خدای تعالی هدیه است، و خدای متعال هدیه‌اش را پس نمی‌گیرد. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «3»، روایاتی را نقل فرموده‌اند، از جمله:
1. در تفسیر علی بن ابراهیم فی قوله: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ»، آمده: همین که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بر آنان در مورد ولایت پیمان گرفت، آنان گفتند:
«سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»؛ یعنی ما شنیدیم آن را و اطاعت می‌کنیم، و سپس آن پیمان را نقض کردند. «4»
2. طبرسی از ابی جارود، و او از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام نقل نماید که مراد از «میثاق»، چیزهایی است که برای آنان در حجة الوداع بیان فرمود: از حرام بودن محرّمات، کیفیت طهارت، واجب بودن ولایت و غیر آن. «5»
______________________________
(1). برهان، ص 189- نور الثقلین، ج 1، ص 378، حدیث 311. مضمون این روایت به نقل از روضه کافی و از پدر محمّد بن خالد روایت شده است.
(2). نور الثقلین، ج 1، ص 379، حدیث 314.
(3). مائده/ 7.
(4). برهان، ص 277- نور الثقلین، ج 1، ص 600، حدیث 86.
(5). برهان، ص 277- نور الثقلین، ج 1، ص 600، حدیث 87.
ص: 209
3. عبد بن حمید، ابن جریر و ابن منذر، فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، از مجاهد اخراج نمودند که گفت: «النعم، آلاء اللّه و میثاقه الذی واثقکم به، الذی واثق به بنی آدم فی ظهر آدم علیه السّلام.»: نعم، نعمت‌های خداست و پیمانی که او از شما پیمان گرفت، گفت: همان که فرزندان آدم در پشت آدم علیه السّلام بر آن پیمان بستند. «1»
فی قوله تعالی: «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ» «2»، علی بن ابراهیم چنین تفسیر فرموده: یعنی اهل مکّه پیش از فتح مکّه، دستانشان را بر شما مسلط نمودند، «فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ»؛ یعنی با صلح حدیبیه، دست آنان را از تسلّط بر شما بازداشتیم. «3»
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها» «4» به نقل از روایاتی پرداخته‌اند، از جمله:
1. طبرسی در احتجاج چنین نقل روایت فرموده: از موسی بن جعفر علیه السّلام، از پدرانش، از حسین بن علی علیه السّلام، روایت شده که فرمود: یک نفر از یهودیان شام که از احبار آنان بود به امیر المؤمنین علیه السّلام گفت: البتّه، این هود بود که خدای تعالی به وسیله باد او را علیه دشمنانش یاری نمود، پس آیا برای محمّد هم یک چنین کاری نمود؟ علی علیه السّلام به او فرمود: «لقد کان ذلک کذلک و محمّد صلّی اللّه علیه و آله اعطی ما هو افضل من هذا، ان اللّه عزّ ذکره انتصر له من اعدائه بالریح یوم الخندق، اذ ارسل علیهم ریحا تذور الحصاء و جنودا لم یروها، فزاد اللّه تبارک و تعالی محمّدا صلّی اللّه علیه و آله علی هود، بثمانیه الاف ملک، و فضله علی هود بأن ریح عاد سخط، و ریح محمّد صلّی اللّه علیه و آله رحمة، قال اللّه تبارک و تعالی:" یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها".»؛ یعنی محققا این چنین بود و البته، به محمّد صلّی اللّه علیه و آله برتر از آن را اعطا فرمود. البتّه، خدای عزّ ذکره او را علیه دشمنانش، به وسیله باد یاری فرمود، هنگامی که در جنگ خندق بادی را بر آنها وزانید که سنگریزه‌ها را از
______________________________
(1). در المنثور، ج 2، ص 265.
(2). مائده/ 11.
(3). برهان، ص 277.
(4). احزاب/ 9.
ص: 210
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌2 249
جاهایشان می‌کند و پرتاب می‌کرد، و لشکریانی گسیل داشت که دیده نمی‌شدند، پس خدای تبارک و تعالی محمّد صلّی اللّه علیه و آله را بر هود، با هشت هزار ملک فزون‌تر یاری نمود، و برتری آن حضرت بر هود به این بود که بادی که بر قوم عاد و زید، باد غضب بود، و بادی که به یاری محمّد صلّی اللّه علیه و آله وزید، باد رحمت بود، خدای تبارک و تعالی فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها.» «1»
2. احمد، ابن جریر، ابن منذر و ابن ابی حاتم، از ابی سعید خدری رضی اللّه عنه اخراج نمودند که گفت: «قلنا یوم الخندق؛ یا رسول اللّه! هل من شی‌ء نقول، فقد بلغت القلوب الحناجر؟ قال: نعم، قولوا: اللهم استر عوراتنا و آمن روعاتنا، قال: فضرب اللّه وجوه اعدائه بالریح، فهزمهم اللّه بالریح.»؛ یعنی در روز خندق گفتیم: ای پیامبر خدا! آیا ذکری هست تا آن ذکر را بگوییم؟ که جانمان به لب رسیده، آن حضرت فرمود: آری. بگویید: «اللهم استر عوراتنا و آمن روعاتنا.» پس خدا با باد بر صورت‌های دشمنانش زد، پس آنان را به وسیله باد شکست داد. «2»
3. فریابی، ابن ابی شیبه، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم و ابو شیخ در «العظمة» و بیهقی از مجاهد اخراج نمودند که: «إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ» را گفت: احزاب عیینه بن بدر، ابو سفیان و قریظه. «فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً»، را گفت: یعنی باد صبا، که در روز خندق، بر احزاب وزیده شد تا آنجا که دیگ‌های غذای آنان وارونه گشت و چادرهایشان کنده شد و جابه‌جا گردید. «وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها»؛ یعنی ملایکه. گفت: و امّا ملایکه در آن روز جنگ نکردند. «3»

5. تدبّر در آیات ذکر نعمت‌

قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «4»
با بررسی اجمالی تفاسیر و روایات مربوط به آیات ذکر نعمت در آیات هشتگانه مورد تحقیق می‌یابیم که از نظر مفسرین، مراد از ذکر نعمت برای اسرائیل و برتری آنان بر
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 4، ص 242، حدیث 31- برهان، ص 838- 837.
(2). در المنثور، ج 5، ص 185.
(3). در المنثور، ج 5، ص 185.
(4). ص/ 29.
ص: 211
اهل زمان خودشان عبارت است از:
1. نعمت ارسال پیامبران موسی و هارون علیهما السّلام در بین آنان،
2. نعمت ارسال پیامبران و نعمت کثرت پیامبران در بین آنان و از خود آنها،
3. نعمت نزول کتب آسمانی و تورات،
4. نعمت دلالت بشارت بر عیسی علیه السّلام و محمّد صلّی اللّه علیه و آله در تورات،
5. نعمت هدایت موسی و هارون علیهما السّلام به نبوت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و ولایت علی علیه السّلام و تصدیق بر نبوت و ولایت آن دو،
6. نعمت نجات یافتن از دشمنی‌های فرعون و اعوان او و به سلامت گذشتن از دریا،
7. نعمت هلاکت فرعون، بزرگ‌ترین دشمن آنان، و غرق شدن او در دریا،
8. نعمت سایه‌بان قرار گرفتن ابر بر آنان و نعمت نزول منّ و سلوی برای آنان،
9. نعمت مهاجرت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله به شهر آنان (یعنی مدینه) و سکونت آن حضرت در آن شهر.
و مراد از ذکر نعمت برای مؤمنین مسلمان، از دیدگاه مفسرین، عبارت است از: 1.
نعمت وجود مبارک حضرت محمّد علیه السّلام در بین آنان،
2. نعمت اسلام آیین تکامل‌بخش جاویدان که نزد خدای متعال «دین» است،
3. نعمت احکام تعالی‌بخش اسلام،
4. نعمت رفع مخاصمات صدساله و بیشتر از آن و ایجاد اخوّت و دوستی به جای آن،
5. نعمت نجات یافتن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و یاران او از سوء قصد دشمنان مشرک و کافر،
6. نعمت امدادهای پنهانی و آشکار خدای متعال برای پیروزی مسلمان‌ها در جنگ،
7. نعمت موهبت‌هایی که در جهت تعالی و تکامل مسلمانان و بهترین امّت قرار گرفتن آنان به عنوان بهترین امت در شعاع اسلام به آنان ارزانی شد.
در اینجا معانی و مفاهیم ذکر نعمت را در آیات هشتگانه مذکور، با استعانت از امدادهای خدای متعال و با استناد به آیات قرآن تدبّر می‌کنیم.
ص: 212

معانی و مفاهیم ذکر نعمت در آیات مربوط به آن‌

الف- معنا و مفهوم اوّل ذکر نعمت‌

اشاره

یکی از معانی و مفاهیم ذکر نعمت، به یاد آوردن نعمت خبر دادن به قرآن و نعمت خبر دادن به نام و صفات محمّد صلّی اللّه علیه و آله پیامبر اسلام است در تورات که در قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»، در آیات 40 و 47 و 122 سوره بقره آمده، و سبب تکرار آن، اهمیت و شأن آن خبر دادن و موضوع آن است، و شأنیت این خبر دادن، از آن جاست که در تورات، کتاب آسمانی بنی اسرائیل، آمده است، و موضوع آنکه خود شامل دو موضوع است: یکی خبر دادن به قرآن، آخرین کتاب آسمانی، و دیگری خبر دادن به نام و صفات پیامبر اسلام، خاتم پیامبران، بسیار مهمّ است، و قوله: «أَوْفُوا بِعَهْدِی» «1» در آن دو مطلب است:
اوّل این‌که بنا به آیات سوره قصص، مراد از عهد، همان عهدی است که یهود در زمان حضرت موسی علیه السّلام و نزول تورات با خدا بستند و آنان پیش از نزول قرآن به آن ایمان آوردند، و این آیات اشاره دارد به این‌که مؤمنین به تورات و آنان که پیش از بعثت پیامبر اسلام به عهدی که اهل تورات در زمان نزول آن با خدا بسته بودند، به آن وفادار ماندند، بعد از بعثت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و نزول قرآن نیز به عهدشان وفا نمودند؛ یعنی به قرآن ایمان آوردند و نبوّت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله را تصدیق کردند. این آیات، ایمان آنان و اسلام آوردنشان را از قبل و وفادار بودن ایشان را به عهدشان بیان می‌فرماید: «وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ. الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ. وَ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ. أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ.» «2»
دوّم این‌که قوله: «أَوْفُوا بِعَهْدِی»، و دو آیه بعد از آیه چهلم بقره، به بنی اسرائیل امر می‌کند به این‌که: به عهدی که با خدای تعالی بسته‌اند، وفادار باشند و به قرآن، ایمان
______________________________
(1). بقره/ 40.
(2). قصص/ 54- 51.
ص: 213
بیاورند که قرآن، آنچه را که در تورات است، تصدیق می‌نماید و امر می‌کند به این‌که آیات الهی را به بهای اندکی نفروشند؛ از خدای متعال بترسند و لباس باطل را بر حق نپوشانند، در حالی که خودشان حقیقت امر را می‌دانند: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ. وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ. وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ.» «1»

یک بشارت، دو انذار و سه نهی نسبت به بنی اسرائیل‌

در آیات فوق، در امر به بنی اسرائیل در موضوع وفا نمودن به عهدشان که همان ایمان آوردن به قرآن است، آنان را بشارت داد به این‌که: به عهد من وفا کنید، تا به عهد شما وفا کنم: «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ.»؛ یعنی به عهد من که همان خبر دادن به قرآن و معرفی پیامبر اسلام در تورات و تعهّد شما به ایمان آوردن به آنهاست، وفا کنید، تا به عهد شما که رضایت از شما و رستگاری همیشگی شما و داخل نمودنتان در بهشت است، وفا کنم.
آن‌گاه آنان را انذار نمود و فرمود: «وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ.»؛ یعنی از من بترسید از این‌که به عهدتان وفا نکنید و به قرآن ایمان نیاورید و پیامبر اسلام را تصدیق نکنید، و در آیه بعد، پس از آنکه تصریح نمود به ایمان آوردن به قرآن، فرمود: «وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ»، آنان را نهی نمود از این‌که آنان، اولین کسانی باشند که از ایمان آوردن به قرآن روی بگردانند، و آنان را نهی نمود از این‌که آیات خدای تعالی را به بهای اندک مبادله کنند و فرمود: «وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا»، و سپس آنان را از کافر شدن به قرآن و از مبادله آیات الهی به بهای اندک، انذار نمود و فرمود: «وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ»، و در آیه بعد از آن، آنان را نهی نمود از این‌که حق را که نزول قرآن از جانب خدای تعالی بر پیامبر اسلام است، با کتمان آن، لباس باطل بپوشانند، تا بتوانند با روی‌گردانی از ایمان به آن، به دنیاداری و هواپرستی که همان مبادله آیات الهی به بهای
______________________________
(1). بقره/ 42- 40.
ص: 214
اندک است، راضی باشند و حال آنکه حق را خوب می‌دانند و نسبت به آن معرفت دارند و فرمود: «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ.»
ب- فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» «1»، دو مطلب است: مطلب اوّل، تکرار صدر آیه است فی قوله: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»، و این تکرار، نشانه اهمیت و شأن مضمون آن است؛ یعنی نشانه اهمیت امر به یادآوری نعمت اخبار به قرآن و نعمت اخبار به نام محمّد صلّی اللّه علیه و آله و صفات او در تورات است. مطلب دوّم، مربوط به معنا و مفهوم ذیل آیه؛ یعنی قوله: «وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ»، می‌باشد، و چنان‌که برای درک معنا و مفهوم آن، بعضی از آیات را که به دنبال آن آمده است، مفسّر این تفضیل بدانیم، در مضمون آیات ملاحظه می‌کنیم: اوّلا، این تفضیل بنی اسرائیل، مربوط به اهل عالم عصر خودشان است، و ثانیا، این تفضیل اموری از قبیل امدادهای غیبی است که موجب نجات آنان از شکنجه‌های سخت و سوء آل فرعون، و سبب غرق شدن آل فرعون در دریا شد، و نیز رحمت الهی است، نظیر: سایه‌بان شدن ابر بر آنها، نزول منّ و سلوی بر ایشان، شکافتن سنگ و جوشیدن دوازده چشمه آب برای آنان، نعمت هدایت از طریق اعطای کتاب و فرقان به موسی علیه السّلام.
1. امدادهای غیبی که موجب نجات بنی اسرائیل از آل فرعون و نجات آنان از غرق شدن در دریا و سبب غرق شدن آل فرعون در دریا گردید: «وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ. وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» «2»
2. با نزول رحمت از جانب خدای تعالی، ابر بر سر آنان سایه افکند و منّ و سلوی، روزی طیب، بر آنان نازل گردید: «وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ.» «3»
______________________________
(1). بقره/ 47.
(2). بقره/ 50- 49.
(3). بقره/ 57.
ص: 215
3. و موسی علیه السّلام برای قومش از خدای متعال آب طلب کرد و خدای متعال از سر رحمت، سنگ را با ضربت عصای موسی علیه السّلام شکافت و دوازده چشمه آب از آن جاری ساخت: «وَ إِذِ اسْتَسْقی مُوسی لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ کُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ.» «1»
4. و نزول نعمت هدایت، از طریق اعطای کتاب و فرقان به موسی علیه السّلام برای هدایت بنی اسرائیل بود: «وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ.» «2»
ج- و فی قوله تعالی: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» «3»، نیز دو مطلب است: مطلب اوّل این‌که: تکرار صدر آیه فی قوله: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ» است که آن، نشانه عظمت و اهمیت مضمون آن می‌باشد؛ یعنی امر به بنی اسرائیل، در یادآوری آنان نسبت به نعمت اخبار به قرآن و نعمت اخبار به نام محمّد صلّی اللّه علیه و آله و صفات او که در تورات مذکور است. مطلب دوّم: مفهوم قوله: «وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» است که در آیه چهل و هفت سوره بقره نیز تکرار شده است، و چنانچه برای تفسیر آن، در مضمون آیاتی که بعد از آن آمده، دقت کنیم، چند نکته در آن ملاحظه می‌کنیم:
نکته اوّل: به لحاظ این‌که مضمون آیات بعدی این آیه، مفسر این قول بوده و آن با مضمون آیات بعدی آیه چهل و هفت سوره بقره مغایر است، معلوم می‌شود قوله: «أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ»، اگرچه در ظاهر لفظ، تکرار است، ولی در معنا و مفهوم مکّرر نیست.
نکته دوّم: مضمون آیات است و آن بعد از قصّه ابراهیم علیه السّلام، آیه وصیّت ابراهیم علیه السّلام به فرزندانش، و وصیّت یعقوب علیه السّلام (که نام دیگرش اسرائیل است) به فرزندانش می‌باشد، به این‌که: خدای تعالی برای آنان، دینی را برگزیده، پس باید نمیرند مگر این‌که با آن دین
______________________________
(1). بقره/ 60.
(2). بقره/ 53.
(3). بقره/ 122.
ص: 216
که اسلام است، بمیرند، و به هنگام مرگ، یعقوب علیه السّلام از فرزندان خود اقرار می‌گیرد که همه آنان مسلمانند، و خدای یعقوب را و خدای پدران او، ابراهیم، اسماعیل و اسحاق را که خدای واحدی است، عبادت می‌کنند:
1. ابراهیم و یعقوب به فرزندانشان وصیت می‌کنند که خدای تعالی، آن دینی را که برای آنان برگزیده، اسلام است، و باید نمیرند مگر این‌که مسلمان بمیرند: «إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ. وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.» «1»
2. یعقوب، به هنگام فرارسیدن مرگ، از فرزندانش اقرار می‌گیرد که به جز خدای او را و خدای پدران او، ابراهیم، اسماعیل و اسحاق را که خدای واحدی است، عبادت نکنند و همه مسلمان باشند: «أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ.» «2»

ب- معنا و مفهوم دوّم ذکر نعمت‌

اشاره

یکی از معانی و مفاهیم ذکر نعمت، اوامر و نواهی کتاب خدا که مربوط به نکاح و طلاق و حکمت احکام آنها است، می‌باشد: «... وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ» «3»؛ یعنی: و به یاد بیاورید! نعمت خدای تعالی را بر شما (که آن، احکام نکاح و احکام طلاق است) و آنچه بر شما نازل گردیده، از (اوامر و نواهی) کتاب خدا و حکمت (احکام نکاح و احکام طلاق) که شما را به آن پند می‌دهد.

نکاتی در معنا و مفهوم دوّم ذکر نعمت‌

1. از آنجا که آیه مورد بحث، حکم حسن رجوع به زنان مطلقه و یا حسن معاشرت هنگام رها کردن آنان را بیان کرده و از رجوع به قصد تعدّی نمودن و ضرر رسانیدن به
______________________________
(1). بقره/ 132- 131.
(2). بقره/ 133.
(3). بقره/ 231.
ص: 217
آنان، و نیز استهزا گرفتن آیات الهی، نهی می‌کند، این آیه یکی از آیات پیرامون طلاق خواهد بود: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «1»، لذا معنای ذکر نعمت فی قوله: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، با استفاده از جزء بعدی آیه؛ یعنی قوله: «وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ»، و چنانچه بنا بر قولی، آن را مفسّر قوله: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» بدانیم، به معنا و مفهوم: «اوامر و نواهی کتاب خدا که مربوط به نکاح و طلاق و حکمت احکام آنها» است، تدبّر می‌شود.
2. احکام مربوط به نکاح در 18 آیه و 6 سوره قرآن کریم به شرح زیر آمده است:
الف- آیات 231، 232، 235 و 237 سوره بقره،
ب- آیات 3، 6، 22 و 25 سوره نساء،
ج- آیات 3، 32، 33 و 60 سوره نور،
د- آیه 27 سوره قصص،
ه- آیات 49، 50، 53 سوره احزاب،
و- آیه 10 سوره ممتحنه.
3. و احکام مربوط به طلاق در دوازده آیه و چهار سوره قرآن مجید به شرح زیر بیان شده است:
الف- آیات 227، 228، 229، 230، 231، 232، 236، 237 و 241 سوره بقره،
ب- آیه 49 سوره احزاب،
ج- آیه 1 سوره طلاق،
د- آیه 5 سوره تحریم.
______________________________
(1). بقره/ 231.
ص: 218
4. اعجاز قرآن در تساوی نسبت عددی آیات و سور احکام طلاق و احکام نکاح که اگر تعداد آیات احکام طلاق را با تعداد احکام نکاح در نظر بگیریم، نسبتی معادل با 18/ 12 به دست می‌آید، و این نسبت، مساوی نسبت تعداد سوری است که آیات احکام طلاق و آیات احکام نکاح، دو جزء آن را تشکیل می‌دهد؛ یعنی نسبت 6/ 4، و این نسبت‌ها، برابر 3/ 2 بوده و با هم برابر است: 3/ 2- 6/ 4- 18/ 12، و یا اگر نسبت تعداد سور احکام نکاح را به نسبت آیات احکام آن در نظر بگیریم، همواره برابر است با نسبت تعداد سور احکام طلاق به نسبت به تعداد آیات احکام آن؛ یعنی مساوی 3/ 1- 3/ 1- 12/ 4- 18/ 6

ج- معنا و مفهوم سوّم ذکر نعمت‌

اشاره

یکی از معانی و مفاهیم نعمت، عبارت است از نعمت الفت و اخوّت بین قلوب مؤمنین و نعمت نجات: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ.» «1»

اساس و پایه ایجاد نعمت الفت و اخوّت بین مؤمنین و نجات آنان در آیه کریمه‌

1. پایه و اساس ایجاد نعمت الفت و اخوّت بین مؤمنین و نجات آنان، اعتصام به حبل اللّه است و حبل اللّه عبارت از حبلین است، و حبلین: یکی، قرآن، کتاب آسمانی است، و دیگری، عترت، اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله می‌باشد، و تمسّک به حبلین، موجب اتحاد جامعه مسلمین، و توحید در اعتقاد مؤمنین است، و اعتصام به هریک، بدون دیگری سبب خدشه در اتحاد و خلل در توحید است:
الف- آیه اعتصام: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا.»
ب- روایت حبلین: بنا به نقل مجمع البیان، ابو سعید خدری از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کند که آن حضرت فرمود: «ایها الناس انی قد ترکت فیکم حبلین، ان اخذتم بهما، لن تضلوا بعدی، احدهما اکبر من الاخر: کتاب اللّه، حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی، اهل بیتی، الا و
______________________________
(1). آل عمران/ 103.
ص: 219
انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.»؛ یعنی ای مردم! البته، که من در بین شما دو ریسمان را ترک نمودم، اگر آن دو را بگیرید بعد از من هرگز گمراه نشوید، یکی از آن دو، از دیگری بزرگ‌تر است: کتاب خدای تعالی که ریسمانی است کشیده شده از آسمان به سوی زمین، و عترتم که اهل بیت من هستند. آگاه باشید که البته، آن دو هیچ‌گاه از هم جدا نگردند تا این‌که سر حوض کوثر بر من وارد شوند. «1»
ج- آیه ولایت: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» «2» اکثر مفسرین فرموده‌اند، آیه در شأن ولایت علی علیه السّلام است و از جمله: حافظ ابو نعیم اصفهانی در کتاب: «ما نزل من القرآن فی علی علیه السّلام»، از ابو سعید خدری (صحابی معروف) نقل کرده که: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در غدیر خم، علی علیه السّلام را به عنوان ولایت، به مردم معرفی کرد و مردم متفرق نشده بودند، تا این‌که آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» نازل شد.
در این موقع، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «اللّه اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة، و رضی الرب برسالتی و بالولایة لعلی علیه السّلام من بعدی. ثم قال: من کنت مولاه، فعلی مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله.»: اللّه اکبر بر تکمیل دین و اتمام نعمت پروردگار، و خشنودی خداوند از رسالت من و ولایت علی علیه السّلام بعد از من. پس فرمود: هرکس که من مولای اویم، علی علیه السّلام مولای اوست. خداوندا! آن کس که او را دوست بدارد، دوست بدار، و آن کس که او را دشمن بدارد، دشمن بدار. هرکس او را یاری کند، یاری کن و هرکس دست از یاریش بردارد، دست از او بردار. «3»
2. چنانچه مرجع ضمیر «أنقذ» فی قوله: «وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها» را حبل اللّه بدانیم و با توجّه به این‌که مراد از حبل اللّه قرآن و اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است تنها چیزی که سبب نجات است، تمسّک به حبل اللّه؛ یعنی قرآن و اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله می‌باشد.
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 2، ص 483.
(2). مائده/ 3.
(3). تفسیر نمونه، ج 4، ص 266.
ص: 220
3. کلمه «نعمت» فی قوله: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» با کلمه «نعمته» فی قوله:
«فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً» از لحاظ معنا و مفهوم تفاوت دارند؛ زیرا مراد از کلمه «نعمت»، حبلین؛ یعنی قرآن و عترت است، و مراد از کلمه «نعمته»، یکی از ثمرات تمسّک به حبلین که همان «اخوت و برادری» است، می‌باشد.

د- معنا و مفهوم چهارم ذکر نعمت‌

اشاره

یکی از معانی و مفاهیم ذکر نعمت، نعمت احکام اسلام است و ذکر نعمت احکام عبارت است از یاد گرفتن احکام و اطاعت نمودن از آنها: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.» «1».

چرا نعمت در آیه مورد تدبّر، به معنای نعمت احکام اسلام است؟

با دقّت و تأمّل در آیات سوره مائده از ابتدای سوره، تا آیه هفتم که آیه مورد تدبّر است، این نکته معلوم می‌شود که چرا نعمت در این آیه به معنای احکام اسلام است:
اوّلا: در اوّلین آیه سوره مائده، امر به وفای به عهد و حکم به حلیّت چهارپایان، به استثنای صید در هنگام محرم بودن ذکر شده.
ثانیا: در دوّمین آیه، نهی از حلیّت هتک شعایر الهی، ماه‌های حرام، هدی، قلائد، ...
شده و به حلیّت صید بعد از محلّ شدن، حکم گردیده است، و نیز مشتمل بر احکامی است مبنی بر گذشت از انتقامجویی، امر به کمک و تعاون به نیکویی و تقوا، نهی از کمک نمودن به انجام تجاوز و گناهکاری، و همین‌طور امر به تقوای الهی، توصیه شده است.
ثالثا: در سوّمین آیه، احکام خوردن گوشت‌های حرام بیان شده.
رابعا: در دو آیه چهارم و پنجم هم طیّ احکامی کلی، حلیّت طیبات و حلیّت زنان مؤمنه و زنان اهل کتاب بیان شده.
خامسا: در ششمین آیه، حکم وضو و تیمم بیان شده و بعد از حکم طهارت به وضو و تیمم، این چنین تعلیل فرموده است: «ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ
______________________________
(1). مائده/ 7.
ص: 221
لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.»؛ یعنی خدای تعالی نخواسته از سختی و تنگی، برای شما قرار دهد، و لکن خواسته شما را پاک و طاهر نماید و نعمتش را بر شما تمام کند تا شما آن را پاس بدارید. از این قسمت آیه، دو نکته تدبّر می‌شود: نخست این‌که: احکام اسلام، نعمت است و با حکم تیمّم، نعمت احکام به اتمام می‌رسد، و دوّم این‌که: این احکام را باید پاسداری کرد و پاسداری کردن آنها، اجرا نمودن و انجام آنهاست به نحوی که امر بر آن مقرر شده. بنابراین، قوله: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» که در صدر آیه هفتم بیان شده و مورد تدبّر است، تفسیر «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» است؛ یعنی آن نعمت‌ها را که احکام اسلام هستند، باید پاس داشت که پاسداری از آنها، یاد گرفتن آن احکام، و انجام و اجرای آنهاست و تأیید بر این مطلب، قوله: «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» است (یعنی ما شنیدیم و اطاعت کردیم)، و بنابر روایات، کسانی که گفتند: «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»، آنانی بودند که احکام اسلام را شنیدند، پس با پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله عهد بستند به این‌که ما آن احکام را شنیده و اطاعت می‌کنیم. لذا فرمود: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.»

ه- معنا و مفهوم پنجم ذکر نعمت‌

یکی از معانی و مفاهیم ذکر نعمت، نعمت نجات و رهایی از سوء قصد دشمنان است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.» «1»؛ یعنی ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به یاد آورید نعمت خدای تعالی بر شما را آن هنگام که گروهی در این‌که دستشان را به سوی شما بگشایند، سعی و کوشش خود را به کار بستند، پس (خدای تعالی) دست آنان را از شما بازداشت، و از خدای متعال تقوا داشته باشید، و مؤمنان باید بر خدای تعالی توکّل بنمایند. نجات و رهایی از سوء قصد دشمن، نعمت خدای تعالی بوده و برای وصول به این نعمت، باید بر خدای تعالی توکّل داشت:
______________________________
(1). مائده/ 11.
ص: 222
اوّلا: قوله: «إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ»، در آیه شریفه، مفسّر قوله: «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» است؛ زیرا در نجات از دشمن می‌فرماید: ای مؤمنین! به یاد آورید نعمت خدای متعال را، آن زمانی که قومی تلاش کردند که دست جنایتکار خود را به عزم سوء قصد، به سوی شما بگشایند، امّا خدای تعالی عزم آنان را به یاس مبدّل نمود و دست آنان را از انجام این سوء قصد نسبت به شما بازداشت.
ثانیا: در ذیل آیه، امر به توکّل نموده و می‌فرماید: «وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»؛ یعنی پس مؤمنان برای وصول به این نعمت باید بر خدای تعالی توکّل نمایند.
ثالثا: آیات 173 و 174 سوره آل عمران مؤید این معناست که: مؤمنین برای نجات از بدی دشمن، به خدا اتکال نمودند و آنان، با نعمت خدای تعالی، که رهایی از دشمن و عدم اصابت بدی دشمنان به آنان بود، بازگشتند. در ذیل آیه 173، اتکال مؤمنین به خدای تعالی ذکر شده: «... وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ»، و در صدر آیه 174، برگشت موفقیت‌آمیز مؤمنین از جنگ که وصول به نعمت خدای تعالی؛ یعنی رهایی آنان از دشمن و عدم سوء و بدی از ناحیه دشمنان به آنها بود، بیان گردیده: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ.»

و- معنا و مفهوم ششم ذکر نعمت‌

یکی از معانی و مفاهیم ذکر نعمت، نعمت امدادهای غیبی مرئی و نامرئی خدای متعال به مؤمنین است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً» «1»؛ یعنی ای کسانی که ایمان آوردید! به یاد آورید نعمت خدای تعالی را بر شما، زمانی که لشکریانی علیه شما آمدند، پس ما باد را علیه آنان فرستادیم، و لشکریانی را فرستادیم که شما آنها را نمی‌دیدید، و خدای متعال به آنچه انجام می‌دهید، همیشه آگاه است. در آیه شریفه، اوّلا، قوله: «فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً»، وزش باد و طوفان در جهت موافق مؤمنین و مخالف
______________________________
(1). احزاب/ 9.
ص: 223
لشکر کفر، ارسال امداد مناسبی از جانب خدای تعالی است که علاوه بر مرئی و قابل رؤیت بودن، در جهت انهدام تدارکات دشمن و تضعیف قدرت رزمی آنان هم مؤثر واقع گشت که نهایتا به پیروزی مسلمین انجامید. ثانیا، قوله: «وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها»، نزول ملایکه (لشکریانی که شما آنها را نمی‌دیدید)، امداد مناسب دیگری است از جانب خدای تعالی که هماهنگ با امداد وزش طوفان، برای تقویت روحیه مسلمانان و تضعیف روحیه لشکریان کافر ارسال گردید که اگرچه نزول آنان برای مؤمنین قابل رؤیت نبود، امّا در پیروزی آنان مؤثر بود.

کلمات قصار پیرامون ذکر و ذکر نعمت‌

در غرر الحکم و درر الکلم، در «باب الذکر و ذکر النعمة» سخنانی به اقتصار از مولی الموحدین، امیر المؤمنین، علی علیه السّلام بیان شده که در اینجا برخی از آنها را نقل می‌کنیم:
1. «الذّکر أفضل الغنیمتین.»: یاد خدا، افزون‌ترین دو غنیمت است.
2. «الذّکر الجمیل أحد الحیاتین.»: یاد نیکو، یکی از دو زندگی است.
3. «الذّکر الجمیل احد العمرین.»: یاد نیکو، یکی از دو عمر است.
4. «الذّکر یؤنس اللّب، و ینیر القلب، و یستنزل الرّحمة.»: یاد خدا، خرد را آرامش داده و دل را نورانی می‌کند، و رحمت را فرود می‌آورد.
5. «الذّکر نور العقل و حیاة النّفوس و جلاء الصّدور.»: ذکر و یاد خدا، روشنی عقل، حیات نفوس و جلای سینه‌ها است.
6. «الجلوس فی المسجد من بعد طلوع الفجر إلی حین طلوع الشّمس للاشتغال بذکر اللّه سبحانه أسرع فی تیسیر الرّزق من الضّرب فی أقطار الأرض.»: نشستن در مسجد بعد از طلوع فجر تا هنگام طلوع آفتاب برای مشغول بودن به ذکر خدای سبحان، در آسان کردن روزی، از مسافرت در اطراف زمین، سریع‌تر است.
7. «اشحن الخلوة بالذّکر، و أصحب النّعم بالشّکر.»: خلوت را با یاد و ذکر خدا برگردان و نعمت‌ها را با شکر همراه و مصاحب ساز.
ص: 224
8. «استدیموا الذّکر؛ فانّه ینیر القلب و هو أفضل العبادة.»: علی الدوام و همیشه به یاد و ذکر خدا باشید که البته یاد و ذکر خدا دل را نورانی کرده و آن، برترین عبادت است.
9. «أحقّ من ذکرت، من لا ینساک.»: کسی که تو را فراموش نمی‌کند، سزاوارترین کس است به این‌که تو او را یاد کنی.
10. «أصل صلاح القلب، اشتغاله بذکر اللّه.»: اساس و اصل مصلحت دل و صلاح آن، مشغول بودن آن است به یاد و ذکر خدای متعال.
11. «انّ اللّه سبحانه جعل الذّکر جلاء القلوب، تبصر به بعد العشوة، و تسمع به بعد الوقرة، و تنقاد به بعد المعاندة.»: البته، خدای سبحان ذکر و یاد خود را جلای دل‌ها قرار داده، به واسطه آن، دل‌ها، بعد از تیرگی، بصیر و بینا گشته و به سبب آن بعد از کری شنوا می‌گردد، و بعد از عناد و سرپیچی، مطیع و فرمانبردار می‌شود.
12. «الذّکر مجالسة المحبوب.»: یاد و ذکر خدا، مجالست و همنشینی با محبوب است.
13. «الذّکر مفتاح الأنس.»: یاد و ذکر خدا، کلید مأنوس شدن است.
14. «الذّکر لذّة المحبّین.»: ذکر و یاد خدا، لذّت و خوشی دوستداران (خدا) است.
15. «الذّکر یشرح الصّدر.»: ذکر و یاد خدا، سینه را گشایش می‌دهد (و موجب شرح صدر است).
16. «الذّکر هدایة العقول و تبصرة النّفوس.»: یاد و ذکر خدا، هدایت و راهنمای عقل‌ها، و بصیرت و بینایی نفس‌هاست.
17. «إذا رأیت اللّه یؤنسک بخلقه و یوحشک من ذکره، فقد ابغضک.»: هرگاه دیدی خداوند به مخلوقش تو را مأنوس کرده و از یاد و ذکر خودش تو را به وحشت می‌اندازد، در حقیقت تو را دشمن داشته است.
18. «إذا رأیت اللّه یؤنسک بذکره، فقد أحبّک.»: هرگاه دیدی خداوند تو را به یاد و ذکر خودش انس می‌دهد، پس در حقیقت تو را دوست داشته است.
19. «بذکر اللّه تستنزل الرّحمة.»: ذکر و یاد خدا، سبب نزول رحمت شود.
ص: 225
20. «بداوم ذکر اللّه تنجاب الغفلة.»: ذکر و یاد دایمی خدای تعالی سبب برطرف شدن غفلت است.
21. «ثمرة الذّکر، استنارة القلوب.»: نتیجه و ثمره ذکر و یاد خدا، نورانی شدن دل‌هاست.
22. «خیر ما استنجحت به الامور، ذکر اللّه سبحانه.»: بهترین چیزی که شما با آن بر امور و کارها فایق و پیروز می‌شوید، یاد و ذکر خدای سبحان است.
23. «دوام الذّکر ینیر القلب و الفکر.»: یاد و ذکر دایمی خدای متعال، دل و اندیشه را نورانی می‌کند.
24. «ذکر اللّه نور الإیمان.»: یاد و ذکر خدای تعالی، نور ایمان است.
25. «ذکر اللّه مطردة الشّیطان.»: یاد و ذکر خدای متعال، سبب طرد و رانش شیطان است.
26. «ذکر اللّه شیمة المتّقین.»: یاد و ذکر خدای متعال، خصلت افراد باتقواست.
27. «ذکر اللّه جلاء الصّدور و طمأنینة القلوب.»: ذکر و یاد خدا، جلای سینه‌ها و آرامش دل‌هاست.
28. «ذکر اللّه دواء أعلال النّفوس.»: ذکر و یاد خدای متعال، داروی ناراحتی و بیماری‌های نفوس است.
29. «ذکر اللّه رأس مال کلّ مؤمن و ربحه السّلامة من الشّیطان.»: یاد و ذکر خدای متعال، سرمایه هر مؤمنی بوده و سود آن، سلامتی از شیطان است.
30. «ذکر اللّه مسرّة کلّ متّق، و لذّة کلّ مؤقن.»: ذکر و یاد خدای تعالی، سرور هر پرهیزگار، و لذت و خوشی هر صاحب یقینی است.
31. «علیک بذکر اللّه؛ فإنّه نور القلب.»: بر تو باد به ذکر و یاد خدای سبحان، پس البته که آن، نور و تابندگی دل است.
32. «من ذکر اللّه، ذکره.»: هرکس خدای تعالی را یاد کند، خدای سبحان او را یاد کند.
33. «من عمّر قلبه بدوام الذّکر، حسنت أفعاله فی السّر و الجهر.»: هرکه با ذکر و یاد مداوم خدای تعالی، دلش را آباد گرداند، اعمال و کارهای او در نهان و آشکار نیکو گردد.
ص: 226
34. «من ذکر اللّه سبحانه، أحیی اللّه قلبه و نوّر عقله و لبّه.»: هرکه خدای سبحان را یاد نماید، خداوند دلش را زنده گرداند، و خردش را نورانی و تابنده کند.
35. «لا هدایة کالذّکر.»: هیچ هدایتی، مانند ذکر و یاد خدا نیست.
36. «ذاکر اللّه، من الفائزین.»: یادکننده خدا از رستگاران است.
خدایا! معترفیم به این‌که نعم کثیره‌ای را به ما اعطا فرموده‌ای، و اقرار داریم به این‌که از یاد آنها همواره غافل، و بر شکر آنها عاجز بوده‌ایم. پروردگارا! تو را به شکوریتت سوگند می‌دهیم، توفیقی به ما عنایت فرمایی که آنی از یاد تو و نعمت‌هایت غافل نمانیم، و همواره، شاکر نعمت و حامد ربوبیتت باشیم.
آمین، یا رب العالمین!
ص: 227
.