گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم

فصل بیست و پنجم رجاء باللّه‌



اشاره

رجاء در قرآن در ضمن 25 آیه که در 22 سوره واقع است، با الفاظ: «ترجوا»، «ترجون»، «ترجوها»، «یرجو»، «ترجی»، «مرجوّا»، «مرجون»، ذکر گردیده که ما در این تحقیق، هشت آیه از آن آیات را انتخاب نموده‌ایم. مطابق روش خود در این تحقیق، نخست آیات منتخب را به ترتیب سوره‌های مصحف کریم تنظیم کرده و پس از آن، در معنای رجاء تحقیق و بررسی می‌نماییم، و سپس با استفاده از تفاسیر و تفاسیر روایی از علمای شیعه و اهل تسنن، به بررسی آیات رجاء باللّه می‌پردازیم. سرانجام هم با امداد از الطاف خدای سبحان و با استناد به آیات قرآن، در آیات رجا تدبّر می‌نماییم.

1. تنظیم آیات رجاء باللّه به ترتیب مصحفی آن‌

1. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ. «1»
2. وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً. «2»
______________________________
(1). بقره/ 218: مدنی.
(2). نساء/ 104: مدنی.
ص: 228
3. إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ. «1»
4. وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ. «2»
5. وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ. «3»
6. قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً. «4»
7. لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً. «5»
8. لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ. «6»

2. در معنای رجاء باللّه‌

راغب، در مفردات فرموده: رجاء، گمانی است که اقتضا می‌کند آنچه را که در آن مسرت است، حاصل گردد. در معنای قوله تعالی: «ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً» «7»، گفته‌اند: «ما لکم لا تخافون»، و وجه آن، این است که رجاء و خوف ملازم هم هستند.
قال تعالی: «وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ»، «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ»، و «ارجت الناقه»، «دنا نتاجها»، و حقیقت آن این است که برای صاحب شتر درباره آن، نسبت به نزدیک بودن زاییدنش، امیدی قرار داده شده است. «8»
______________________________
(1). یونس/ 7: مکی.
(2). یونس/ 11: مکی.
(3). یونس/ 15: مکی.
(4). کهف/ 110: مکی.
(5). احزاب/ 21: مدنی.
(6). ممتحنه/ 6: مدنی.
(7). نوح/ 13.
(8). مفردات، ص 196.
ص: 229
فخر الدین در مجمع البحرین فرموده: «ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً»؛ یعنی از عظمت خدای تعالی نمی‌ترسد، از رجاء به معنای خوف، و قوله: «تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی مَنْ تَشاءُ»، گفته می‌شود که: «تُرْجِی» با همزه و بدون همزه، به معنای «تؤخّر» است، و «تُؤْوِی» با ضم؛ یعنی همخوابگی نمودن با هریک از آن زنان را که بخواهی ترک کن و طلاق بده کسی را که می‌خواهی، و نگهداری کن کسی را که می‌خواهی، و قسمت در نظر نگیر برای هرکدام که می‌خواهی، در حالی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بین همسرانش قسمت می‌کرد، پس ترک آن، برایش مباح شد، و قوله: «قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ»؛* یعنی او را زندان کن و کار او را به تأخیر بینداز و در برگشتنش تعجیل مکن، و قوله: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ»؛ یعنی به تأخیر اندازندگانند، تا خدای تعالی آنچه را اراده می‌کند، نازل فرماید، و جوهری گفته است: از آن نامیده شده مرجئه، مثل مرجعه، و می‌گویی: «رجل مرجی»، مثل مرجع، و در مرجئه اختلاف نمودند. پس گفته‌اند: آنان، گروهی از فرق اسلام هستند که عقیده دارند: معصیت، به ایمان ضرر نمی‌رساند؛ همچنان که طاعت با کفر نفعی ندارد. آنان را مرجئه نامیدند، به جهت اعتقادشان به این‌که خدای تعالی گفته:
«ارجی تعذیبهم عن المعاصی»؛ یعنی عذاب ناشی از گناه آنان را، به تأخیر می‌اندازم. از ابن قتیبه است که گفت: آنان کسانی هستند که می‌گویند: ایمان، قول بلاعمل است؛ زیرا آنان، قول را مقدم داشته و عمل را به تأخیر می‌اندازند. «1»
در مقدمه کتاب مراة الانوار و مشکوة الاسرار فرموده: اصل رجاء، توقّع و آرزو است.
گفته می‌شود: رجوته، ارجوه، رجوا، و رجاء، و همزه آن، منقلب از واو است، و گاهی هم به معنای ناحیه آمده، و جمع آن، ارجاء است، و امّا ارجاء به کسر همزه، مقصوره یا ممدوده، پس آن به معنای تأخیر بوده و از آن، «مرجئه» گرفته شده است که آن، گروه معروفی از مخالفین هستند. سپس در تفسیر قمی فی قوله تعالی: «لا یَرْجُونَ لِقاءَنا»، آمده است؛ یعنی ایمان به آن ندارند، و در آن تفسیر، از امام باقر علیه السّلام فی قوله تعالی: «ما لَکُمْ لا
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 305.
ص: 230
تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً»، روایت نموده که ایشان فرمود: یعنی نمی‌ترسند برای خدای تعالی عظمتی را، و در تفسیر مذکور، فی قوله تعالی: «قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ»؛ یعنی بگو! ائمه حق می‌گویند: علیه ائمه جور دعا نکنید، تا این‌که خدای تعالی آنان را به عقوبت برساند، و بنابراین، آنچه از «من یَرْجُوا اللَّهَ»* و نحو آن است، ممکن است به ائمه و شیعه آنان تأویل گردد، و مقابل‌های آن الفاظ، به مقابل‌های آنان. «1»
در فرهنگ لغات فرموده: رجا- رجاء رجوا و مرجاة؛ یعنی امیدوار شد، ترسید. رجی- رجا؛ یعنی از سخن گفتن بند آمد، و «ارجی الامر»؛ یعنی کار را عقب انداخت، و رجا و رجاء؛ یعنی ناحیه، سمت و طرف، جمع آن، ارجاء است، و رجیّه؛ یعنی امید داشته، مورد امید. «2»
و در فرهنگ عمید فرموده: رجا (به فتح راء) امیدوار شدن، امیدوار بودن، امید داشتن. «3»

3. رجاء باللّه در تفاسیر

شیخ طایفه طوسی قدّس سرّه در تفسیر تبیان فی قوله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «4»، گفته است: آیه، دلالت دارد بر این‌که کسی که بمیرد، در حالی که اصرار بر گناه کبیره داشته باشد، به جهت دو امر، به رحمت خدای تعالی امیدوار نیست؛ امر اول، این‌که: آن دلیل، خطاب است، و این نزد اکثر محصلین، صحیح نیست. امر دوم، این‌که: ایمان، هجرت و جهاد، گاهی در نزد ما با ارتکاب کبیره جمع می‌شوند. پس کسی که صورتش چنین است، از شمول آیه برای آن خارج نمی‌شود، و البتّه، مؤمنین را به امیدوار بودن آنان به رحمت خدای تعالی
______________________________
(1). مقدمه برهان، ص 112.
(2). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 250.
(3). فرهنگ عمید، ص 624.
(4). بقره/ 218.
ص: 231
ذکر نمود، و اگرچه آنان ناگزیر از آن هستند؛ زیرا آنان آنچه را بر ایشان است، از اقامه طاعت خدای تعالی، یا انقلاب از آن به سوی معصیت، از خود دور نمی‌کنند؛ چون کیفیت و چگونگی احوالشان را در آینده نیز با خود داشته و آن را از خود دفع نمی‌کنند، و ممکن است در آیه، بنابر مذهب ما، وجه دیگری باشد، و آن این‌که: امیدواری آنان، برای رخصت دادن خداوند است در آمرزش آن گناهانشان که توبه از آنها برای‌شان پیش نیامده، در حالی که آنها غیر ایشان را هلاک کرده است. پس آنان امیدوارند به این‌که خدای تعالی از روی تفضّل عذاب را از آنان ساقط نماید، و امّا وجه اول، بنابر مذهب ما در موافات، صحیح نیست. «1»
فی قوله تعالی: «وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «2»، گفته است: معنای «وَ لا تَهِنُوا»؛ یعنی ضعیف نباشید، و قوله: «فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ»؛ یعنی در طلب قوم، و مراد از قوم، دشمنان خدا و دشمنان مؤمنین از اهل شرک بودند، و قوله: «إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ»؛ یعنی ای مؤمنین! اگر از آنچه از زخم‌ها و جراحت‌های دنیا به شما می‌رسیده، «فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ»، همچنان که این زخم‌ها به شما می‌رسیده، به مشرکین هم می‌رسیده، و «تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ»: و ای مؤمنین! شما از خدای متعال به زودی امید پیروزی دارید، و در آینده نیز از آنچه از ناحیه دشمن به شما مصیبت وارد شده، از خدا امید به پاداش و ثواب دارید. «ما لا یَرْجُونَ»: و حال آنکه مشرکین، از آنچه از مصیبت به آنان رساندید، امیدی ندارند. پس سزاوارتر و مناسب‌تر این است که بر جنگ و جهاد با آنان که علیه شما مؤمنین به جنگ می‌پردازند، خویشتن‌داری و صبر و شکیبایی کنید. بعضی در معنای «وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ»، گفته‌اند: یعنی از جهت این‌که آنان نمی‌ترسند، شما نترسید، و گروهی گفته‌اند رجاء به معنای خوف در کلام عرب، معروف نیست، مگر آنچه در کلام انکار باشد؛ همچنان که فرمود: «ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً»؛ یعنی چه
______________________________
(1). تبیان، ج 2، ص 210.
(2). نساء/ 104.
ص: 232
می‌شود شما را که از عظمت خدای تعالی نمی‌ترسید؟ و قوله: «وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً»؛ یعنی خدای تعالی به مصالح خلقش، در تدبیر آنان و در تقدیر احوالشان، حکیم است. «1»
فی قوله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ» «2»، فرموده: در معنای: «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا»، دو احتمال است:
یک احتمال این است که: از عذاب ما نمی‌ترسند، و احتمال دیگر، آن است که: طمعی در پاداش ما ندارند؛ همچنان که گفته می‌شود: به جهت امیدواری به پاداش خدای تعالی و ترس از عذاب او توبه کرد، و ملاقات را با این‌که به جز با اجسام جایز نباشد، تنها به این جهت آن را به نفس خود اضافه نمود که ملاقات چیزی که جز خداوند بر آن توانایی ندارد، برای بزرگ داشتن شأن حق تعالی بهتر است لقاء اللّه قرار داده شود، همان طور که در قوله: «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ»، آمدن فرشتگانش، آمدن اللّه قرار داده شده و همچنان فرمود: «وَ جاءَ رَبُّکَ»، و تنها اراده نمود:
«و جاء امر ربک.» قوله: «وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ»؛ یعنی به زندگی دنیا بدون غیر آن از خیر آخرت، راضی شدند، و هرکس بر این صفت باشد، پس او برای این‌که از آنچه واجب است از امر خدا، منقطع گردیده، مورد مذمت است، و قوله: «وَ اطْمَأَنُّوا بِها»؛ یعنی بدان بر وجه قدرت و توانایی در آن اتکا نمودند. پس اینان به احوال دنیا تکیه نمودند.
پس یار و همدم آن هستند؛ برای آن، شادمان بوده و برای آن غمگینند؛ برای آن، راضی بوده و برای آن، خشمگین و عصبانی هستند، «الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ»؛ یعنی تأمّل در این آیات را از یاد برده و از آنها عبرت نمی‌گیرند. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» «4»، فرموده: ابو علی فارسی گفته است: لام
______________________________
(1). تبیان، ج 3، ص 315- 313.
(2). یونس/ 7.
(3). تبیان، ج 5، ص 341.
(4). یونس/ 11.
ص: 233
فی قوله: «لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ»، جواب «لَوْ» فی قوله: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ» است، و فی قوله: «اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ»، مصدر به مفعول به اضافه شده و فاعل حذف گردیده است، و تقدیر آن، چنین باشد: و لو یعجل اللّه للناس الشر استعجالا مثل استعجالهم بالخیر، لقضی الیهم اجلهم»، و معنای آن چنین است: و اگر خدا، در آنچه مردم برای خودشان در حال سختی و در حال خوشی خواهان هستند، تعجیلی نماید، مانند تعجیلی که برای آنان در خیر دارد، عمر آنان به پایان می‌رسد، و قوله: «فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا»؛ یعنی پس ما آن کسانی را که از دیدار ما خوف و ترسی ندارند، ترک می‌کنیم، یا کسانی را که: در معصیت و نافرمانی ما، از عذاب ما خوف و ترسی ندارند و نسبت به پاداش در طاعت، از ما انتظاری ندارند، ترک می‌کنیم، و قوله: «فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»؛ یعنی تا در ظلم و ستم نسبت به بندگان خدا، در گمراهی‌شان، در ضلالت و سرگردانی باشند. «1»
فی قوله تعالی: «وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» «2» هم فرموده: خدای تعالی در این آیه خبر می‌دهد از این‌که: چون پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آیات خدای تعالی و کلام او را بر کفار قرائت می‌فرمود، در حالی که آنها راهنمایی‌هایی بود که بندگان را به کارهایی امر می‌نمود و آنان را از کارهایی نهی می‌فرمود، آن کسانی که از عذاب خدای تعالی خوفی نداشتند، یا در صورت اطاعت از او، به وعده پاداش او امیدی نداشتند، گفتند: «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ»؛ یعنی قرآنی غیر از این را که بر ما می‌خوانی، بیاور، «أَوْ بَدِّلْهُ»: یا آن را برخلاف آنچه بر ما می‌خوانی، قرار بده، و آوردن به غیر آن، با تبدیل نمودن آن، تفاوت دارد؛ زیرا آوردن به غیر آن، گاهی با خود آن هم هست، امّا تبدیل آن، به رفع آن است. پس خدای متعال به پیامبرش امر فرمود که به آنها این جواب را بگوید: برای من نیست، «أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ
______________________________
(1). تبیان، ج 5، ص 346- 345.
(2). یونس/ 15.
ص: 234
نَفْسِی»: که از جهت نفسم و از ناحیه خودم (از دیدگاه خودم) آن را تبدیل کنم، و «تلقاء»، جهت مقابله شی‌ء است، جز این‌که گاهی در حالی که ظرف است، استعمال می‌شود، و قوله: «إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ»؛ یعنی بر من نیست که پیروی و متابعت کنم مگر آنچه را که بر من وحی می‌شود. «إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ.»: البتّه، من از عذاب روز قیامت می‌ترسم که غیر آن را پیروی کنم (و از پروردگار نافرمانی نمایم). «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» «2»، گفته است: یعنی من ملک نیستم، من انسانی مانند شما هستم، که می‌خورم و می‌آشامم؛ به من وحی می‌شود که: معبود شما، که عبادت و پرستش او را سزاوار است، واحد است. پس هر کس از شما امیدوار باشد که پاداش او را ملاقات نماید، یا بترسد از ملاقات عذاب او، باید عملی را انجام بدهد که صالح باشد، و آن، طاعتی باشد که بدان تقرّب به خدای تعالی پیدا کند، و بر پرستش و عبادت پروردگارش، احدی را شریک نداند. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً» «4»، گفته است: این، خطابی است از جانب خدای تعالی برای مکلفین که به آنان می‌فرماید: ای مکلفین! «فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛ یعنی پیروی نیکویی است در آنچه پیامبر خدا می‌گوید، و آنچه انجام می‌دهد. هر زمان، رفتار همانند او انجام بدهید، آن، نیکو خواهد بود، و مراد از آن، برانگیختن بر جهاد و صبر در جنگ‌ها و تسلیت بر آنان است در آنچه از مصایب که به آنان می‌رسد. در جنگ احد، سر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله جراحت برداشت و دندان‌های ثنایایش شکست و عمویش حمزه کشته شد.
پس پیروی از او، در صبر و شکیبایی در جمیع آن مصایب، اسوه حسنه است. فی قوله
______________________________
(1). تبیان، ج 5، ص 350.
(2). کهف/ 110.
(3). تبیان، ج 7، ص 89.
(4). احزاب/ 21.
ص: 235
تعالی: «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ» رجاء، انتظار خیر است. پس رجای به خدا، توقّع خیر است از جانب او، و طمع و آرزو، مثل رجاء است، و هر موقع انسان، انتظار خیر از جانب خدای تعالی داشته باشد، او راجیا له است، و قوله: «ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً»؛ یعنی خدای تعالی را با جمیع صفاتش ذکر می‌کند و او را بدان صفات می‌خواند، پس به واسطه آن استحقاق بر ثواب به جهت آن دارد. «1»
شیخ ابی علی، فضل بن حسن طبرسی قدّس سرّه در تفسیر مجمع البیان، فی قوله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «2»، گفته است: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا»؛ یعنی کسانی که خدای تعالی و پیامبر او را تصدیق کردند، «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا» یعنی از عشیره‌های خود بریدند و خانه‌هایشان را و اموالشان را ترک کردند، «وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ»؛ یعنی با کافران، در طاعت خدای تعالی جنگیدند، که آن، راه مشروع آنان در عبادت است، و البتّه، برای بیان فضیلت و ترغیب نسبت به آن، بین این اشیا جمع نمودند، به جهت استحقاق ثواب بر هریک از آنها. «أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ»؛ یعنی آنان امید و آرزوی نعمت خدای تعالی را در دنیا و آخرت دارند، و آن، یاری نمودن آنان است، در دنیا، و پاداش دادن به آنان است در آخرت. «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ یعنی: و خدای تعالی، گناهان آنان را می‌آمرزد و آنان را مورد رحمت قرار می‌دهد، و البتّه، لفظ رجاء را برای مؤمنین ذکر نمود، هرچند که قطعا و یقینا، آنان استحقاق بر پاداش نیکو دارند، برای این‌که آنان نمی‌دانند در آینده از آنان چه خواهد سر زد، ماندن بر طاعت خدا یا روی‌گردانی از آن به سوی معصیت، و وجه دیگر که همان صحیح است، این می‌باشد که آنان امید به رحمت خدا دارند در آمرزش گناهانی که توبه از آنها برای‌شان پیش نیامده، در حالی که از گناهان دیگر بریده شده‌اند، پس آنان امیدوارند که خدای تعالی عقاب را از ایشان، تفضّلا ساقط نماید. «3»
______________________________
(1). تبیان، ج 8، ص 297.
(2). بقره/ 218.
(3). مجمع البیان، ج 2، ص 313.
ص: 236
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «1»، فرموده: «وَ لا تَهِنُوا»؛ یعنی ضعیف نباشید، «فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ»: در طلب آن گروهی که اهل شرک و دشمنان خدای تعالی و دشمنان مؤمنین هستند. «إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ»: ای مؤمنین! اگر زخم و جراحت، از ناحیه آنان به شما می‌رسد، «فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ»: جراحات و زخم و اذیت نیز از ناحیه شما، به آنان می‌رسد، «کَما تَأْلَمُونَ»: همان گونه که جراحات و زخم و اذیت از ناحیه آنان به شما می‌رسد. «وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ»: و ای مؤمنین! شما نسبت به آنچه از آنان به شما رسیده، از خدای تعالی امید به پیروزی نزدیک و ثواب آینده دارید، «ما لا یَرْجُونَ»: آن چیزی را که آنان نسبت به آنچه از ناحیه شما به آنها رسیده است، بدان امیدی ندارند. بنابراین، اگر به پاداش نیک خدای تعالی، بر خودتان یقین دارید، بر آن مصیبت‌هایی که از ناحیه آنان به شما رسید، از آن رو که آنها نسبت به آن، تکذیب‌کننده بودند، اولاتر و سزاوارتر هستید بر صبر کردن بر جنگ و قتال با ایشان از آنان بر جنگ و قتال با شما، «وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً»: و خدای تعالی، بسیار به مصالح خلقش، در تدبیر آنان و تقدیر احوالشان، حکیم است. «2»
نیز فی قوله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ» «3»، فرموده: «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا»؛ یعنی البته آن کسانی که امیدوار به ملاقات به پاداش ما نیستند و معنای «لا یَرْجُونَ لِقاءَنا»، یعنی امیدوار نیستند به پاداش نیکوی ما، و اضافه به نفس، به جهت تعظیم اوست و احتمال دارد به معنای «لا یخافون عقابنا» باشد (یعنی نمی‌ترسند از عذاب ما). «وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا»؛ یعنی برخوردار شدن نسبت به زندگی دنیا را اختیار نمودند. پس به جز برای آن عمل نمی‌کنند و به جز به خاطر آن، جد و جهد نمی‌نمایند با سرعتی که در فنا و نابودی آن
______________________________
(1). نساء/ 104.
(2). مجمع البیان، ج 3، ص 104.
(3). یونس/ 7.
ص: 237
هست، و امیدواری به ماورای آن ندارند، «وَ اطْمَأَنُّوا بِها»: و نفسشان به دنیا آرامش دارد و قلبشان به آن متمایل است. «وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ»: و آن کسانی که در آیات ما تأمّل نکرده و از آن آیات عبرت نمی‌گیرند. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» «2»، فرموده: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ»؛ یعنی: و اگر خدای تعالی دعای بد مردم را اجابت نماید، هنگامی که بر خودشان و اهلشان هنگام خشم، غضب و سختی، نفرین می‌کنند و تعجیل در برآوردن آن دارند؛ مانند گفته قول پدر به فرزندش: «اللهم العنه و لا تبارک فیه»، «اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ»؛ یعنی همچنان که دعای خیر را به اجابت می‌رساند، هنگامی که بر آن عجله می‌کنند، «لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ»؛ یعنی البتّه، از هلاک نمودن آنان، آسوده و فارغ می‌گردد، اما خدای تعالی، در هلاکت آنان تعجیل نمی‌فرماید تا آنها توبه نمایند، و در معنای آن گفته‌اند: و اگر خدای متعال در عذابی که به واسطه گناهان، استحقاق بر آن دارند، عجله و شتاب نماید؛ همان گونه که در خیر دنیا بر آنان عجله می‌نماید، و چه بسا نسبت به آنچه درخواست داشتند، اجابت می‌شدند، اگر مصلحت اقتضای آن را می‌کرد، هر آینه هلاک می‌گردیدند؛ برای این‌که بنیه انسان در دنیا، تحمّل عقاب آخرت را، بلکه پایین‌تر از آن را ندارد، و خدای سبحان، آن را در وقت خودش به آنان می‌رساند، و عذاب را «شر» نامیدند، از جهت مشقت و اذیتی که در آن هست، و فایده آن، این است که اگر در عذاب تعجیل گردد، تکلیف زایل شود و تکلیف جز با مرگ زایل نگردد، و چون در مردن تعجیل گردد، احدی باقی نماند. «فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»: پس ما کسانی را که از بعث و حساب در قیامت، ترس و خوفی ندارند، به خودشان وامی‌گذاریم، تا در کفرشان و عدولشان از حق به باطل و سرکشی‌شان در ظلم و ستم، شدیدا حیران و سرگردان باشند، و «عمه»، شدّت حیرت و سرگردانی است. «3»
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 5، ص 93.
(2). یونس/ 11.
(3). مجمع البیان، ج 5، ص 95.
ص: 238
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» «1»، فرموده: «وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا»؛ یعنی: و چون آیات ما که نازل در قرآن است، بر آنان تلاوت گردد، «بَیِّناتٍ»: در حالی که در حلال و حرام و سایر احکام شرع واضح و بدیهی است، «قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا»: آن کسانی که به بعث و نشور و قیامت، ایمان ندارند و از عذاب ما نمی‌ترسند و به پاداش و ثواب ما امیدواری ندارند، گویند: «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا» قرآنی را بر ما تلاوت کن که غیر از این قرآن باشد. «أَوْ بَدِّلْهُ»: یا این‌که برخلاف آنچه می‌خوانی، آن را جعل کن، و تفاوت بین آن دو، به این است که آوردن به غیر آن، گاهی با وجود خود آن هم هست، امّا تبدیل آن، به جز با رفع آن نخواهد بود، و در معنای آن گفته‌اند: یعنی احکام آن را از حلال یا حرام تغییر بده و از این قول، اراده کردند: رفع منع از آنان و سقوط امر به آنها را.
«قُلْ»: بگو ای محمّد! «ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی»: بر من سزاوار نباشد که از جهت و ناحیه نفس خودم، آن را تبدیل کنم و خلاف آن را جعل نمایم، و به این جهت که آن، معجزه است، من توانایی ندارم که مثل آن را بیاورم. «إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ»: به جز آنچه را که بر من وحی می‌شود، پیروی و متابعت نمی‌کنم. «إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی»: البتّه، من می‌ترسم، اگر نافرمانی پروردگارم را بکنم و غیر آن را تبعیت نمایم، «عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»: عذاب روز قیامت عظیم را. «2»
نیز فی قوله تعالی: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» «3»، فرموده: «قُلْ»: ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله! بگو! «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»: البتّه، من انسانی مانند شما هستم. ابن عباس گفته: خدای تعالی به پیامبرش تواضع را آموخت تا بر خلقش مباهات نکند. پس به او امر فرمود تا بر
______________________________
(1). یونس/ 15.
(2). مجمع البیان، ج 5، ص 97.
(3). کهف/ 110.
ص: 239
خودش اقرار کند به این‌که: او مانند غیرش، بشر است جز این‌که او به واسطه وحی، اکرام شده است، و قوله: «یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ»، فرمود: به من وحی می‌شود به این‌که: خدای شما خدایی یکتاست و هیچ شریکی برای او نیست؛ یعنی هیچ رجحانی من نسبت به شما ندارم، به جز به واسطه دین و نبوت، و هیچ علمی برای من نیست، به جز آنچه خدای تعالی به من آموخت. «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ»؛ یعنی هرکس امید و آرزوی لقا و پاداش پروردگارش را دارد و به بعث و ایستادن در پیشگاه او را اقرار دارد، و در معنای آن گفته‌اند: پس هرکس از ملاقات عذاب پروردگارش می‌ترسد، و گفته‌اند: البتّه، «رجا»، مشتمل هر دو معنای خوف و آرزو می‌باشد. «فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً»؛ یعنی باید عملی را که خالص برای خدای متعال باشد، برای تقرّب و نزدیکی به او به‌جا آورد. «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»: و برای پرستش و عبادت پروردگارش، احدی را غیر او از ملک یا بشر یا سنگ یا درخت، شریک نداند، و گفته‌اند: در عبادتش بر احدی ریا نکند.
از عبادة بن صامت و شداد بن اویس روایت است که گفت: شنیدیم، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله می‌فرمود: «من صلی صلاة یرائی بها، فقد اشرک، و من صام صوما یرائی به، فقد اشرک ثم قرأ هذه الایة.»: هرکس نماز بخواند، نمازی که بدان ریا و تظاهر نماید، محققا شرک ورزیده، و هر کس روزه بدارد، روزه‌ای که بدان ریا و تظاهر کند، محققا شرک ورزیده است. سپس، این آیه را قرائت فرمود: «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»، و شیخ ابو جعفر بن بابویه، با اسنادش از علی علیه السّلام روایت نموده که فرمود: «ما من عبد یقرء:" قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ" الی آخره الا کان له نورا فی مضجعه الی بیت الحرام، فان کان من اهل البیت الحرام، کان له نورا الی بیت المقدس، و قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: ما من احد یقرأ آخر الکهف عند النوم، الا یتیقّظ فی الساعة التی یریدها.»؛ یعنی هیچ بنده‌ای نیست که آیه «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» را تا آخر آن بخواند؛ مگر این‌که برای او، نوری در رختخوابش به سوی بیت الحرام باشد. پس اگر از اهل بیت الحرام بود، برای او نوری به سوی بیت المقدس باشد، و ابو عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام فرمود: هیچ‌کس
ص: 240
نیست که آیه آخر سوره کهف را به هنگام خوابیدن بخواند، جز این‌که در ساعتی که اراده کرده، بیدار می‌شود. «1»
نیز فی قوله تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً» «2»، فرموده: خدای سبحان، بر جهاد و صبر بر آن برانگیخت. پس فرمود: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ»: محققا برای شما جمعیت مکلفین، «فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله الگویی شایسته است؛ یعنی بر شماست که از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پیروی کنید، اگرچه در یاری کردن به او و در شکیبایی نمودن با او در جبهه‌های جنگ، از او پیروی نمودید؛ همچنان که در جنگ احد، هنگامی که دندان‌های پیشین او شکست و پیشانی‌اش زخم برداشت و عمویش کشته شد، پس با این همه، شما به او یاری دادید.
پس آگاه باشید، مانند آنچه او انجام داد، انجام دهید، و قوله: «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ»، بدل قوله: «لَکُمْ»، است و آن، خاص بعد از عام، برای مؤمنین است؛ یعنی اقتدا و پیروی از رسول اللّه البته، «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ»، برای کسی باشد که به آنچه نزد خدای تعالی است، از پاداش نیکو و نعمت‌های فراوان، امیدوار است. گفته‌اند: معنای آن این است که از خدای تعالی، و از برانگیخته شدن در آن روزی که در آن، جزای اعمال است، خشیت دارد، و آن است قوله: «وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ»، و قوله: «وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً»؛ یعنی ذکر کثیر، و آن به این است که ذاکر خدای تعالی، پیروی‌کننده اوامر اوست، برخلاف غافل. «3»
فی قوله تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» «4» هم فرموده: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ»؛ یعنی محققا، برای شما در ابراهیم و کسانی که به آنان ایمان آوردند، «أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»: الگوی نیکویی است، و در آن بیان این است که وجود اسوه در آنان، برای امید دست‌یابی به ثواب خداوند و نیکویی بازگشتگاه است، و قوله: «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ»، بدل قوله: «لَکُمْ» است، و آن،
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 6، ص 499.
(2). احزاب/ 21.
(3). مجمع البیان، ج 1، ص 349.
(4). ممتحنه/ 6.
ص: 241
بدل بعض از کل می‌باشد؛ یعنی برای آن کسانی که از خدای تعالی می‌ترسند و از عذاب و عقاب آخرت خوف دارند، و این، قوله: «وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ» است، و قوله: «وَ مَنْ یَتَوَلَّ»؛ یعنی و کسی که از این اقتدا و پیروی نمودن از ابراهیم، پیامبران، مؤمنین و کسانی که با او بودند، اعراض نماید، محققا، در بهره‌برداری نفسش خطا نموده و آن نفعی را که به خودش برمی‌گردد، منتفی کرده است، و قوله: «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»؛ یعنی پس البتّه که خدای تعالی تنها اوست بی‌نیاز از این امور، و در جمیع افعالش محمود و ستوده است؛ پس با روی‌گردانی از آن اقتدا، ضرری به او نرساند و لکن ضرر را به نفس خودش برساند. «1»
ابو القاسم جار اللّه، محمود بن عمر زمخشری خوارزمی، در تفسیر کشاف فی قوله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «2»، فرموده: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا»، روایت شده که عبد اللّه بن حجش و یاران او، هنگامی که حضری را به قتل رسانیدند، گمان کردند که اگر بعض گناهان را مسلم بدانند، برای آنان اجری نیست. پس «أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ» نازل گردید، و از قتاده است که: این، برگزیده این امت است، پس از آن، همچنان که می‌شنوید، خدا آنان را اهل رجا قرار داد، و البته، کسی که امیدوار است، طلب می‌کند، و کسی که بترسد، فرار می‌نماید. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «4»، فرموده: «وَ لا تَهِنُوا»: و ضعف و سستی به خود راه ندهید، «فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ»: در طلب کافران در جنگ و در تعرّض به آنها. پس از آن، با قوله: «إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ»، حجت بر آنان را الزام نمود؛ یعنی سختی‌های درد ناشی از زخم و جراحت و قتل، چیزی نیست که مخصوص به شما باشد، بلکه آن، امری است مشترک بین شما و بین آنان، لذا سختی‌ها به آنان
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 9، ص 272.
(2). بقره/ 218.
(3). کشاف، ج 1، ص 357.
(4). نساء/ 104.
ص: 242
می‌رسد؛ همچنان که به شما می‌رسد. سپس آنان، بر آن شکیبایی کرده و شجاعت نشان می‌دهند. پس شما را چه می‌شود که مانند آنان شکیبایی نمی‌کنید؟ با این‌که شما برای صبر کردن سزاوارترید؛ زیرا شما «تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ»: از غلبه دینتان بر سایر ادیان، و از پاداش عظیم آخرت. «وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً»، به شما چیزی را تکلیف و امر و نهی نمی‌کند، مگر آن چیزی را که می‌داند به مصلحت شماست. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ» «2»، فرموده: «لا یَرْجُونَ لِقاءَنا»، آن را اصلا انتظار ندارند و به واسطه غفلت، به اندیشه‌شان خطور نمی‌کند. «وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا»، از آخرت، و قلیل فانی‌شونده را بر کثیر باقی و پایدار برمی‌گزیند، مانند قوله تعالی: «أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ»: و در آن آرامش دارند، آرامش کسی که ناراحتی و ناآرامی ندارد. پس آرزوی دور و دراز را در خود می‌پرورانند. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» «4»، فرموده: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ»، تعجیله لهم لخیر، پس قوله: «اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ» را در جای «تعجیله لهم الخیر» قرار داد، تا برای آنان نسبت به سرعت اجابت او، آگاهی باشد. «لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ»: تا بمیرند و هلاک گردند. «لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ»، به صیغه معلوم قرائت شده و فاعل آن، خدای تعالی است. پس اگر بگویی: چگونه آن را به قوله: «فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا» اتصال داده و معنای آن چیست؟ گویم: قوله: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ»، متضمن معنای نفی تعجیل است؛ مثل این‌که گفته شود: «و لا نعجل لهم الشر و لا نقضی الیهم اجلهم فنذرهم.» «فِی طُغْیانِهِمْ»؛ یعنی پس به آنان مهلت می‌دهیم و با وجود طغیانشان، بر آنان نعمت را افاضه می‌کنیم تا الزاما حجّتی بر ایشان باشد. «5»
______________________________
(1). کشاف، ج 1، ص 561.
(2). یونس/ 7.
(3). کشاف، ج 2، ص 226.
(4). یونس/ 11.
(5). کشاف، ج 2، ص 227.
ص: 243
فی قوله تعالی: «وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» «1»، فرموده: آنچه در قرآن است: از مذمت بت‌ها و وعده عذاب برای مشرکین، آنان را به خشم آورد. پس گفتند: «ائْتِ بِقُرْآنٍ» دیگری، که در آن چیزی از این قبیل که ما را به خشم آورد، نباشد، تا از تو پیروی کنیم. «أَوْ بَدِّلْهُ»، به این‌که قرار بدهی در جای آیه عذاب، آیه رحمت را، و ذکر آلهه و مذمت عبادت آنان را حذف کنی. پس امر به پاسخ دادن از تبدیل شد؛ زیرا پاسخ، داخل در تحت قدرت انسان است و آن، از آنچه نازل شده است، قرار دادن آیه رحمت جای آیه عذاب، و حذف کردن ذکر آلهه است. امّا آوردن قرآنی دیگر، برای انسان مقدور نیست. «قُلْ ما یَکُونُ لِی»: سزاوار برای من نیست و حق من نیست، مانند قوله تعالی: «ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ»، «أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی»: از پیش خودم، «إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ»: نه می‌آورم، و نه بر آن چیزی افزون می‌کنم، جز این‌که از وحی خدا و از او و امرش تبعیت می‌کنم. «إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی»؛ با تبدیل کردن و نسخ کردن، از جانب خودم. «عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ». «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» «3»، فرموده: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ»: پس هرکس آرزوی حسن لقای پروردگارش را دارد و این‌که او را ملاقات کند ملاقات رضا و قبول، و مراد از نهی از شرک در عبادت پروردگار، این است که در عملش ریا نباشد و از روی خلوص، جز رضای پروردگارش چیزی را نطلبد و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که فرمود: «اتقوا الشرک الاصغر.» قالوا: «و ما الشرک الاصغر؟» قال: «الریاء.» «4»
همین‌طور فی قوله تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ
______________________________
(1). یونس/ 15.
(2). کشاف، ج 2، ص 229- 228.
(3). کهف/ 110.
(4). کشاف، ج 2، ص 501.
ص: 244
وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً» «1»، فرموده: بر شماست که با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله همکاری کنید، پس او را یاری کنید و با او ثابت و پایدار بمانید؛ همچنان که در صبر و شکیبایی در جهاد و ثبات و پایداری در جبهه‌های جنگ از او پیروی کردید تا این‌که در جنگ احد، دندان‌های پیشینش شکست و پیشانی‌اش زخم برداشت. پس اگر بگویی: حقیقت قوله: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» چیست؟ گویم: در آن، دو وجه است:
یکی این‌که: او فی نفسه رهبر و پیشوایی نیکوست؛ یعنی پیروی‌شونده است، و او الگو؛ یعنی مقتدا و رهبر است، و دوم این‌که: در او خصلتی است که رهبریت و پیروی از او و یاری دادن، حقّ آن است. «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ»، بدل از «لَکُمْ» است، مانند قوله:
«لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ.» «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ»، از قول توست که:
«رجوت زیدا و فضله»؛ یعنی فضل زید را، یا: «یرجو ایام اللّه و الیوم الاخر خصوصا» و «رجاء» به معنای آرزو و یا ترس است. «وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً»: و رجا را با طاعت کثیر و فراوانی اعمال صالحه، قرین نمود، و پیرو پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کسی است که این چنین باشد. «2»
نیز فی قوله تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» «3»، فرموده: برانگیختن بر پیروی از ابراهیم و قومش را، به جهت تقریر و تأکید بر آنان، تکرار نمود، و به همین جهت آن را مصّدر به قسم کرد؛ زیرا آن، نهایت تأکید است، و آیه «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ» را بدل از «لَکُمْ» آورد و تعقیب نمود آن را بقوله: «وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» پس ترک نکرد نوعی از تأکید را جز این‌که آن را آورد. «4»
مولی الاجل، سید عبد اللّه بن محمّد رضا حسینی، معروف به شبّر قدّس سرّه در تفسیرش، فی قوله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «5»، فرموده: البتّه، کسانی که ایمان آوردند و کسانی که مهاجرت کردند و
______________________________
(1). احزاب/ 21.
(2). کشاف، ج 3، ص 256.
(3). ممتحنه/ 6.
(4). کشاف، ج 4، ص 91.
(5). بقره/ 218
ص: 245
در راه پیشرفت دین خدای تعالی، جهاد کردند، اینان به رحمت خدای تعالی که یاری آنان در دنیا، و پاداش نیک به ایشان، در آخرت است، امیدوارند، و خدای تعالی بسیار آمرزنده گناهان آنان است و بسیار نسبت به آنان با رحمت است، و در این آیه، اشعار است به این‌که رجاء؛ یعنی امیدواری، با وجود اسباب آن سزاوار است؛ نه بدون اسباب و علل آن، در غیر این صورت، رجاء و امیدواری به دروغ و فریب خواهد بود «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «2»، فرموده: و از خودتان، در طلب نمودن آنان برای جنگ، ضعف و سستی نشان ندهید. اگر از آنچه به شما می‌رسد، در رنج و درد و الم هستید، پس آنان هم درد می‌کشند، همان گونه که شما درد و اذیت می‌کشید. این‌طور نیست که رنج و درد جنگ، مخصوص به شما باشد، بلکه مشترک است و آنان بر آن، صابر و شکیبا هستند. پس شما بر چه احوالی هستید، در حالی که احوال شما چنین است که به یاری خدای متعال و ثواب بر آن امیدوار هستید، آن چیزی که آنان بدان امیدوار نیستند. پس شما به صبر و شکیبایی و به رغبت به جنگ، سزاوارترید، و خدای متعال، در تدبیرش بسیار عالم و با حکمت است. «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ» «4»، فرموده: البتّه، آن کسانی که انتظار ملاقات ما را در بعث و برانگیختنشان ندارند، و به زندگی دنیا نسبت به آخرت، راضی و خشنودند؛ چون آخرت را انکار می‌کنند، نسبت به زندگی دنیا، اطمینان می‌کنند و به آن، آرامش و سکون دارند، و کسانی که از آیات ما غافل هستند و در آن تدبّر نمی‌کنند، جایگاهشان آتش است، به واسطه آنچه کسب نمودند. «5»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 85.
(2). نساء/ 104.
(3). تفسیر شبّر، ص 221- 220.
(4). یونس/ 7.
(5). تفسیر شبّر، ص 446.
ص: 246
أَجَلُهُمْ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» «1»، فرموده: و اگر خدای تعالی برای مردم، آن شر و بدی را هنگامی که بر خودشان و بر فرزندانشان در حال حزن و اندوه درخواست می‌کردند، در آن، تعجیل می‌نمود؛ همان گونه که خیر را برای آنان تعجیل می‌کند، «لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ»: البتّه، با هلاکتشان، نسبت به ایشان فارغ می‌شد، و لکن به آنان مهلت می‌دهد. پس ما آن کسانی را که انتظار و امیدی به لقای ما در بعث و برانگیختن ندارند، به خودشان وامی‌گذاریم تا در طغیان‌گری، تعدّی و تجاوزشان بسیار حیران و سرگردان بمانند. «2»
فی قوله تعالی: «وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» «3» هم فرموده: و چون آیات واضح و روشن ما بر آنان تلاوت می‌شود، آن کسانی که به دیدار و ملاقات ما امیدی ندارند، می‌گویند: قرآنی غیر از این بیاور که عیب خدایان ما را دربرنداشته باشد، یا آن را تبدیل کن؛ پس مکان آیه‌ای را که متضمن عیب خدایان ماست، غیر آن را قرار بده، ای پیامبر! به آنان بگو: برای من صحیح نیست که از پیش خود آن را به غیرش تبدیل کنم. من پیروی نمی‌کنم به جز آنچه را بر من وحی می‌شود. پس وجهی در تصرّف من نسبت به آن نخواهد بود. من خوف دارم از این‌که با تبدیل آن به غیر آن، نافرمانی پروردگارم را نموده باشم که عذاب آن روز که روز قیامت است، عظیم است. «4»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» «5»، فرموده: ای پیامبر! بگو، البتّه، من انسانی مانند شما هستم، که بر من وحی می‌شود. البتّه، خدای شما، خدای یکتایی است که به جز او نیست؛ پس هرکس به پاداش پروردگارش در روزی که
______________________________
(1). یونس/ 11.
(2). تفسیر شبّر، ص 447.
(3). یونس/ 15.
(4). تفسیر شبّر، ص 448.
(5). کهف/ 110.
ص: 247
برانگیخته شود، امید دارد، باید عمل کند به عملی که خالص برای خدای متعال باشد، و در عبادت پروردگارش، احدی را شریک قرار ندهد. از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: انسان گاه به کار ثوابی می‌پردازد که در آن، خشنودی و رضای خدای را طلب نمی‌کند؛ البته، در این صورت، رشد و تزکیه مردم را طلب می‌نماید. «1»
نیز فی قوله تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً» «2»، فرموده: محققا، برای شما پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در ثبات و پایداری در جنگ و غیر آن، الگوی نیکویی است. او رهبر و راهنمایی است که پیروی و متابعت از او، نیکو و پسندیده است «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ»: برای کسی که به پاداش نیک خدای تعالی امیدوار بوده و از عقاب و عذاب او در روز قیامت، خایف و ترسان است، «وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً»؛ یعنی اقتداکننده به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، همان امیدوار و مواظب بر ذکر است. «3»
نیز فی قوله تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» «4»، فرموده: در «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»، با قسم در صدر آیه، تأکید بر امر تأسّی نموده و لذا بدل از «لَکُمْ» است. «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ»، پس البته، آن اعلانی است به این‌که تارک آن، امید به آن دو ندارد و آن را تأکید نمود به: «وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»، که البته، آن، نوعی وعید است. «5»
استاد علامه سید محمّد حسین طباطبایی قدّس سرّه در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: «وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «6»، فرموده: «وهن»؛ یعنی ضعف، و «ابتغاء»؛ یعنی طلب، و «الم»، مقابل لذت است، و قوله: «وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ»، حال از ضمیر جمع غایب است، و معنای آن این است که: حال هر دو گروه درد و رنجشان واحد است. پس شما
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 633.
(2). احزاب/ 21.
(3). تفسیر شبّر، ص 869.
(4). ممتحنه/ 6.
(5). تفسیر شبّر، ص 1114.
(6). نساء/ 104.
ص: 248
از لحاظ حال، بدتر از دشمنانتان نیستید، بلکه شما بیشتر از آنان در رفاه هستید و خوشبخت‌ترید؛ زیرا برای شما، امید به پیروزی، فتح و مغفرت از جانب پروردگارتان هست، که او یار و یاور شماست، و امّا دشمنانتان برای‌شان یار و یاوری نیست، و امیدواری برای آنان نیست تا نفوسشان پاک و طیب گردد و در عملشان با نشاط شده و به طرف مطلوبشان کشش پیدا کنند، و خدای متعال به مصالح بسیار عالم بوده و در امر و نهیش، حکیم متقن است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ» «2»، فرموده: شروع آیه، در بیان آنچه است که متفرّع بر قوله: «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ» در آیه سابق می‌باشد از حیث عاقبت امر در استجابت، در ردّ استجابت، در طاعت و در معصیت. پس خدای سبحان در این امر، از کافرین شروع نمود، پس فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ.» پس آنان را توصیف نمود: اوّلا: به عدم امیدواری آنان به لقای او، و آن، بازگشت به خدای تعالی، با برانگیخته شدن در روز قیامت است، و در وجه تسمیه آن به لقاء اللّه، در مواضعی از این کتاب سخن به میان آمده، از جمله: در تفسیر «آیه رؤیت» در سوره اعراف. این‌که: اینان منکران روز جزا هستند، و با انکار آن، حساب، جزا، وعد، وعید، امر و نهی، ساقط می‌گردد، و با سقوط آنها، وحی و نبوّت و آنچه از دین آسمانی متفرّع بر آن است، ساقط خواهد شد، و با انکار بعث و معاد، همّت انسانی مصروف در زندگی دنیا می‌شود. پس البتّه، برای انسان و نیز هر موجود دارای حیاتی، همّتی فطری ضروری، در بقایش و طلب سعادتش در این زندگی است.
پس اگر ایمان به حیات دایمی داشته باشد، آن را در زندگی دنیوی و در حیات اخروی، با هم توسعه می‌دهد، و اگر او جز به این زندگی محدود دنیوی، اعترافی نداشته باشد، همّت فطری خود را به آن مصروف کرده و بدان راضی است، و به سبب آن، از طلب
______________________________
(1). المیزان، ج 5، ص 65.
(2). یونس/ 7.
ص: 249
آخرت در حال سکون و آرامش است، و این مراد از قوله: «وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها»، است، و از همین جا، معلوم می‌گردد که وصف دوّم؛ یعنی قوله: «وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها»، از لوازم وصف اول؛ یعنی: «لا یَرْجُونَ لِقاءَنا»، است و آن بالنسبة به آن، به منزله مفسر است، و این‌که «باء» فی قوله: «وَ اطْمَأَنُّوا بِها»، سببیت است؛ یعنی به سبب آن، از طلب لقا که آن آخرت است، ساکن و آرامند، و قوله: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ»، در محلّ تفسیر است برای آنچه از وصف، مقدم داشته، برای تلازمی که بین آن دو وجود دارد؛ چرا که فراموشی آخرت و به یاد دنیا بودن، جدای از غفلت از آیات خدای تعالی نیست. «1»
فی قوله تعالی: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» «2»، فرموده: تعجیل؛ آوردن شی‌ء است با سرعت و عجله، «و استعجال بالشی‌ء»، طلب حصول آن است با سرعت و عجله، و «عمه»، شدت حیرت است، و معنای آیه این است که: و اگر خدای متعال، آوردن شر را برای مردم تسریع نماید؛ همچنان که در طلب حصول خیر، مانند: نعمت، برای آنان تعجیل می‌نماید، البته، عذاب را با حکم مرگشان، بر آنان نازل می‌نمود، لکن خدای تعالی در آوردن شر بر آنان، عجله و شتاب نمی‌کند. پس این منکرین معاد را که از حلقه و محدوده دین خارج شده‌اند، به خود وامی‌گذارد، تا در سرکشی و طغیانشان، شدیدا حیران و سرگردان باشند. «3»
فی قوله تعالی: «وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» «4» هم فرموده: این کسانی را که در آیه ذکر نموده، قومی بت‌پرست بودند که بت‌ها را تقدیس می‌کردند و آنها را می‌پرستیدند، و از روش و سنت
______________________________
(1). المیزان، ج 10، ص 12- 11.
(2). یونس/ 11.
(3). المیزان، ج 10، ص 19.
(4). یونس/ 15.
ص: 250
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌2 279
آنان، زیاده‌روی نمودن در ظلم و ستم، و ارتکاب گناه و معصیت بود، و قرآن همه اینها را نهی می‌کرد و آنان را به توحید خدای متعال، ترک شرک و بت‌پرستی و به عبادت خدای متعال با تنزّه از ظلم، فسق و عدم متابعت از شهوات، دعوت می‌نمود، و معلوم است، کتابی که شأن آن این باشد، وقتی آیاتش بر قومی که کارشان این چنین باشد، تلاوت شود، موافق خواسته‌های آنان نخواهد بود. پس اگر گفتند: «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا»، دلالت دارد بر این‌که آنان، قرآنی را پیشنهاد می‌کردند که بر این قرآن که به ترک شرک به خدا و به پرهیز از فحشا و منکر دعوت می‌نماید، مشتمل نباشد، و اگر گفتند: «بدل القرآن»، مرادشان تبدیل آنچه از آیات قرآن که مخالف آرای آنان است به آنچه موافق آرای آنان است، بوده، تا نسبت به آنان مورد قبول واقع شود، و قوله: «قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ»، جواب قول آنهاست که: «أَوْ بَدِّلْهُ»، و معنایش این است که: بگو! مالک نیستم و حقّ من نیست که آن را از پیش خودم تبدیل کنم؛ زیرا آن، کلام من نیست و البتّه، آن، وحی الهی است که به من امر می‌شود تا آن را تبعیت کنم و غیر آن را پیروی نکنم، و البتّه، من امر پروردگار را مخالفت نمی‌کنم؛ زیرا خوف دارم، اگر نافرمانی پروردگارم بنمایم، عذاب روز بزرگ را، و آن، روز دیدار اوست. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» «2»، فرموده: این آیه، خاتمه سوره کهف، و خلاصه‌ای است از بیان آنچه در این سوره است، و اصول سه‌گانه دین که توحید، نبوت و معاد باشد، در آن جمع شده است. پس توحید، آنچه است که در قوله:
«أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ»، باشد و نبوت هم، آنچه در قوله: «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ»، و قوله: «فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً» الی آخر باشد، و معاد آنچه است که در قوله: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» باشد. «3»
______________________________
(1). المیزان، ج 10، ص 25- 23.
(2). کهف/ 110.
(3). المیزان، ج 13، ص 437.
ص: 251
نیز فی قوله تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً» «1»، فرموده: تعبیر با قوله: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ» که دلالت بر استقرار و استمرار در گذشته دارد، اشاره است به این‌که آن، تکلیف ثابت مستمر است، و معنای آن، این است که: و از حکم رسالت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و ایمان به او این است که در قول و فعل به او تأسّی نموده و از او پیروی و متابعت نمایید، و آنچه را در جنب خدای تعالی و حضور او در جنگ است، بر او قیاس کنید و جهاد او را در راه خدا که حقّ جهاد است، ملاحظه نمایید، و قوله: «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً»، بدل از ضمیر خطاب در «لَکُمْ» است؛ برای این‌که دلالت کند بر این‌که متابعت و تأسّی به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، خصلت زیبا و پاکیزه‌ای است که هرکه به ایمان نام برده شود، بدان آن توصیف نشود، و تنها جمعی از کسانی که به حقیقت ایمان، متلبّس شده‌اند، به آن متصف گردند. پس «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ»، یعنی تعلّق قلبی او به خدای تعالی است؛ پس به او ایمان دارد و تعلّق قلبی او به روز قیامت است، پس عمل می‌کند، عمل صالح را، و با این همه، خدا را بسیار یاد می‌کند. پس از پروردگارش، غافل نیست، در نتیجه به پیامبر، در افعالش و اعمالش تأسّی و متابعت می‌نماید. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» «3»، فرموده: تکرار حدیث اسوه است، و مراد از حدیث اسوه، همان است که در آیه چهارم از همین سوره فرمود: «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ» تا آخر آیه، و این تکرار اسوه برای تأکید ایجاب بوده و برای بیان این است که این اسوه، برای کسی می‌باشد که به خدای تعالی و به روز قیامت امیدوار باشد، و نیز البتّه، آنان (یعنی کسانی که با ابراهیم علیه السّلام بودند و به او ایمان آوردند) همان گونه که در برائتشان از کفار مورد تأسّی‌اند، در دعا و در تضرّع و زاری‌شان هم
______________________________
(1). احزاب/ 21.
(2). المیزان، ج 6، ص 305.
(3). ممتحنه/ 6.
ص: 252
مورد تأسّی‌اند، و ظاهر این است که مراد از رجا به خدای تعالی، امیدواری به پاداش نیکوی او، به واسطه ایمان به اوست، و مراد از رجا به روز قیامت، امیدواری است به آنچه خدای تعالی وعده داده و آماده نموده برای مؤمنین از ثواب و پاداش، و آن، کنایه از ایمان است، و قوله: «وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»، بی‌نیازی خدای تعالی از فرمانبرداری آنان است نسبت به امر به آنان در برائت از کفار، و این‌که این خود آنان هستند که از این امر منتفع خواهند شد و خدای سبحان، غنی بالذات و بی‌نیاز مطلق است از آنان در امر اطاعتشان، و حمید و ستوده است در آنچه به آنان امر یا نهی می‌شود؛ زیرا در این امر و نهی، چیزی نیست به جز اصلاح حال خودشان و سعادت و خوشبختی‌شان در زندگی. «1»
استاد محقق یعسوب الدین رستگار جویباری ایّده اللّه تعالی، در تفسیر کبیر بصائر فی قوله تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً» «2»، در بیان آن گفته است: برای متخلفین در جبهه‌های جنگ، سرزنش بوده و برای جمیع مکلفین، برانگیختن است نسبت به یاری دادن به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله همچنان که خود او آنان را در صبر و شکیبایی بر جهاد، و ثبات و پایداری در لغزش‌ها، در ایثار و از خودگذشتگی‌های گذشته، خود او، آنان را یاری داد. «لَقَدْ کانَ لَکُمْ»، دال بر استقرار و استمرار بوده و اشاره است به این‌که: آن، تکلیفی ثابت، مستمر و دایم است. اگر سؤال کنی: حقیقت قول تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» چیست؟ این سؤال را دوگونه جواب است: یکی این‌که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خود، الگو و اسوه نیکویی است؛ یعنی نمونه است. «اسوه»، اسم است برای تأسّی کردن به او؛ یعنی رهبری. دیگر این‌که: در پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خصلت و صفتی بوده که از حقّ آن این است که به وسیله آن اعطا شود و از آن تبعیت گردد و آن، یاری کردن او به اصحابش و صبر او بر جهاد و پایداری و ثباتش در جنگ احد است هنگامی که دندان‌های پیشین او شکست و سر مبارکش جراحت
______________________________
(1). المیزان، ج 9، ص 269.
(2). احزاب/ 21.
ص: 253
برداشت، و در وصف اسوه، به این‌که آن حسنه است، اشاره است به این‌که اسوه سیّئه نیز در آنجا هست که در رأس آن، بزرگی از بزرگان منافقین است که تحریک و دعوت می‌کند به عقب‌نشینی از جبهه جنگ، و ترغیب می‌کند به فرار نمودن از جنگ، و دعوت در اینجا، برای عموم مؤمنین است که اقتدا و پیروی به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نمایند، و در پشت جبهه مجاهدین فی سبیل اللّه باشند. پس آن است همان راه خیر و رستگاری‌ای که خدا برای کسی آن را آسان نمی‌کند، مگر این‌که او مؤمن به خدا جلّ و علا باشد و به آنچه نزد اوست، از جزا و پاداش، امیدوار باشد، و دایما قلبش را ذکر خدای متعال پر کرده باشد تا این‌که از این ذکر، آنچه را که بدان، عظمت خدای تعالی جلّ و علا از سر فضل و احسانش بر او حاضر می‌نماید، در خود بیابد. پس بر بلا و مصیبت، صبر و شکیبایی می‌کند و زندگی دنیا را، در راه رضوان خدای متعال، در آخرت، خوار و خفیف می‌شمرد، و قوله تعالی: «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ»، بدل از قوله: «لَکُمْ» است، و آن، خاص بعد از عام برای مؤمنین است، و آن برای دلالت بر این می‌باشد که تأسّی به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله، صفت زیبای پاک و بدون آلایشی است که هرکس به ایمان نام برده شود، بدان متصف نشود، و البتّه، به وسیله آن جمیع آنچه را به حقیقت ایمان، تلبّس دارد، متصف گردد، و تعلّق قلب او، به خدای تعالی است که به او ایمان آورد، و به روز قیامت است که عمل صالح انجام دهد، و با این همه، خدای متعال را بسیار یاد کند، در نتیجه از پروردگارش غافل نباشد، پس او تأسّی به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در رفتار و اعمالش نموده است. «1»
فی قوله تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» «2» هم در بیان آن گفته است: تأکید است بر دعوتی که مؤمنین به آن دعوت شده‌اند، تا این‌که به ابراهیم و آن کسانی که با او بودند، تأسّی نمایند، بعد از این‌که موضع ابراهیم و کسانی که از اقوامشان بودند، برای آنان واضح
______________________________
(1). بصائر، ج 32، ص 107.
(2). ممتحنه/ 6.
ص: 254
گردید. پس مؤمنین دعوت شدند به این‌که: اوّلا، به ابراهیم و کسانی که با او بودند، تأسّی نمایند، پیش از این‌که آن وجهی که از آنها بدان تأسّی می‌کنند، معروف باشد. پس همین که این وجه برای آنان معلوم گردید، و آن موضع، مقابله نمودن آنان است با قومشان؛ این‌گونه که از آنان و از کفرشان، بیزاری می‌جویند، نیکوست که مؤمنین بعد از این دعوت مجدد، دعوت کنند به آنچه به آن دعوت شده‌اند. اولا، آنجا که موضع اسوه در ابراهیم و کسانی که با او بودند، برای ایشان معلوم گردید و لذا دعوت دوم، مؤکّد به دو تأکید است: تأکید به لام و تأکید به قد: «لَقَدْ»، در حالی که تأکید اول، مؤکّد به یک تأکید «قد» آمده است. تکرار «أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»، برای مبالغه در برانگیختن بر پیروی کردن از آنهاست، و لذا در صدر آن، با قسم آمده است، و مراد از جمله خبریه در آنجا و در اینجا، طلب است؛ یعنی ای مؤمنین! تأسّی و پیروی به ابراهیم و کسانی که با او هستند، بنمایید؛ پس متوقّف کنید قوم و گروهتان را در موضع آنان از اقوامشان، و برای آگاهی دادن به این‌که: همان گونه که در بیزاری جستن از کافران، به آنان تأسّی می‌کنید، در دعا و در تضرّعشان نیز به آنان تأسّی نمایید، و فی قوله تعالی: «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ»، اشاره است به این‌که این اسوه و الگو، برای هرکس که بگوید: «امنت»، نیست، و البتّه، برای کسی خواهد بود که حقا به خدای تعالی ایمان داشته و به پاداش او در روز قیامت، امیدوار باشد. البتّه، جمله، بدل از «لَکُمْ» بوده و فایده آن، اعلام است به این‌که: کسی که مؤمن به خدای تعالی بوده و دارای اخلاص است، اقتدا و پیروی آنان را ترک نمی‌کند، و اگر آن را ترک نماید، از نخوت عدم ایمان به خدای جلّ و علا و عدم ایمان به روز قیامت است؛ همچنان که قول خدای سبحان: «وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»، از آن آگاهی می‌دهد، و مراد از رجاء اللّه تعالی، امیدواری به پاداش او، به واسطه ایمان به اوست، و مراد از «رجاء الیوم»، امیدواری است به آنچه خدای تعالی وعده داده، و برای مؤمنین ثواب و پاداش زیبایی را آماده نموده است که آن، کنایه از ایمان است، و قوله تعالی: «وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»، نوعی وعده عذاب
ص: 255
است برای کسانی که راه انحراف را در پیش گرفته‌اند و تطمیع و امیدواری است برای مؤمنین در آنچه بدان آرزو دارند که دشمنی خویشاوندانشان به دوستی مبدل شود، و در آن، بی‌نیازی خدای تعالی است امر او جلّ و علا را، با بیزاری جستن آنان، از کافران، و این‌که آنان، خودشان از آن بهره‌برداری می‌کنند، و خدای تعالی، در ذاتش، از آنان و از اطاعت آنان بی‌نیاز است و از آنچه به آنان امر می‌فرماید و آنها را از آن نهی می‌فرماید، ستوده است؛ زیرا در آن، چیزی به جز اصلاح حال آنان و سعادت زندگی‌شان نیست. «1»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «2»، فرموده: و کسانی که مهاجرت نموده و در راه خدا جهاد کرده‌اند، آنها امید به رحمت پروردگار دارند، و خداوند آمرزنده و مهربان است، [و در تفسیر آن می‌فرماید:] در این آیه، به این نکته اشاره شده است که: ممکن است بعضی از مجاهدان راه خدا بر اثر عدم اطلاع و یا عدم احتیاط کافی، مرتکب اشتباهاتی شوند (همان‌طور که در داستان عبد اللّه حجش در صفحه قبل، نمونه آن گذشت)، ولی خدای تعالی، به خاطر خدمات بزرگ‌تر و مجاهدت‌های صادقانه‌ای که کرده‌اند، آنها را خواهد بخشید: «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «4»، تفسیر فرموده: به دنبال آیات مربوط به جهاد و هجرت، آیه فوق، برای زنده کردن روح فداکاری در مسلمانان، چنین می‌گوید: هرگز از تعقیب دشمن سست نشوید: «وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ»، اشاره به این نکته که: هرگز در برابر دشمنان سرسخت، حالت دفاعی به خود نگیرید، بلکه همیشه در مقابل چنین افرادی، روح تهاجم را در خود حفظ کنید؛ زیرا از نظر روانی اثر فوق العاده‌ای در کوبیدن روحیه دشمن دارد؛ همان‌طور که در حادثه احد، بعد از آن
______________________________
(1). بصائر، ج 45، ص 347- 346.
(2). بقره/ 218.
(3). تفسیر نمونه، ج 3، ص 69- 64.
(4). نساء/ 104.
ص: 256
شکست سخت، استفاده کردن از این روش سبب شد که دشمنان اسلام، که با پیروزی میدان نبرد را ترک گفته بودند، فکر بازگشت به میدان را که در وسط راه برای آنها پیدا شده بود، از سر به در کنند و با سرعت از مدینه دور شوند. سپس استدلال زنده و روشنی برای این حکم بیان می‌کند و می‌گوید: چرا شما سستی به خرج دهید، در حالی که اگر شما در جهاد گرفتار درد و رنج می‌شوید، دشمنان شما نیز از این ناراحتی‌ها، سهمی دارند، با این تفاوت که شما، امید به کمک و رحمت وسیع پروردگار عالم دارید، و آنها فاقد چنین امیدی هستند: «إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ»، و در پایان، برای تأکید بیشتر می‌فرماید: فراموش نکنید که تمام این ناراحتی‌ها، رنج‌ها، تلاش‌ها، کوشش‌ها، و احیانا سستی‌ها و مسامحه‌کاری‌های شما، از دیدگاه علم خدا، مخفی نیست: «وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً»، و بنابراین نتیجه همه آنها را خواهید دید. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ» «2»، تفسیر فرموده: کسانی که امید به لقای ما ندارند و به رستاخیز معتقد نیستند و به همین دلیل تنها به زندگی دنیا، خشنودند و به آن اطمینان می‌کنند؛ و هم‌چنین آنها که از آیات ما غافلند و در آنها اندیشه نمی‌کنند، تا قلبی بیدار و دلی مملوّ از احساس مسئولیت پیدا کنند، «أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»: این هر دو گروه، جایگاهشان آتش است؛ به خاطر اعمالی که انجام می‌دهند. در حقیقت، نتیجه مستقیم عدم ایمان به معاد، همان دلبستگی به این زندگی محدود و مقام‌های مادی و اطمینان و اتّکای به آن است و نتیجه آن نیز آلودگی، از نظر عمل و فعالیت‌های مختلف زندگی است و پایان آن، چیزی جز آتش نخواهد بود؛ هم‌چنین غفلت از آیات الهی، سرچشمه بیگانگی از خدا، و بیگانگی از خدا، سرچشمه عدم احساس مسئولیت و آلودگی به ظلم، فساد و گناه است، و سرانجام آن، چیزی جز آتش
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 109- 108.
(2). یونس/ 7.
ص: 257
نمی‌تواند باشد. بنابراین هر دو گروه فوق؛ یعنی آنها که ایمان به مبدأ یا ایمان به معاد ندارند، مسلما، از نظر عمل، آلوده خواهند بود و آینده هر دو گروه، تاریک است. این دو آیه، بار دیگر، این حقیقت را تأکید می‌کند که برای اصلاح یک جامعه و نجات آن از آتش ظلم و فساد، تقویت پایه‌های ایمان به «خدا» و «معاد» دو شرط ضروری و اساسی است؛ چرا که بدون ایمان به خدا، احساس مسئولیت از وجود انسان برچیده می‌شود، و بدون توجّه به معاد، ترس از مجازات از میان خواهد رفت، و به این ترتیب، این دو پایه اعتقادی، پایه تمام اصلاحات اجتماعی است.
و در بحث نکته‌ها چنین فرموده: منظور از ملاقات پروردگار (که در آیه آمده)، مسلما، ملاقات حسی نیست، بلکه منظور علاوه بر ملاقات پاداش و کیفرهای پروردگار، یک نوع شهود باطنی است که انسان در قیامت نسبت به ذات مقدس پیدا می‌کند؛ زیرا آیات و نشانه‌های او را همه جا آشکارتر می‌بیند و دید و درک تازه‌ای برای شناختش می‌یابد. «1»
فی قوله تعالی: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» «2» هم فرموده: و اگر خداوند، مجازات مردم بدکار را سریعا و در این جهان انجام دهد و همان گونه که آنها در به دست آوردن نعمت هر خیر و نیکی عجله دارند، در مجازاتشان تعجیل کند، عمر همگی به پایان می‌رسد و اثری از آنها باقی نمی‌ماند (ولی از آنجا که لطف خداوند همه بندگان، حتی بدکاران، کافران و مشرکان را نیز شامل می‌شود، در مجازاتشان، عجله به خرج نمی‌دهد، تا شاید بیدار شوند و توبه کنند و از بیراهه برگردند. به علاوه، اگر مجازات با این سرعت انجام می‌گرفت، حالت اختیار که پایه تکلیف است، تقریبا از میان می‌رفت و اطاعت مطیعان جنبه اضطراری به خود می‌گرفت؛ چرا که در صورت تخلّف، فورا مجازات دردناکی را در برابر خود می‌دیدند). در پایان آیه می‌فرماید: مجازاتشان، همین بس که افرادی را که
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 1، ص 234- 232.
(2). یونس/ 11.
ص: 258
ایمان به رستاخیز و لقای ما ندارند، به حال خود رها می‌کنیم تا در طغیانشان، حیران و سرگردان شوند؛ نه حق را از باطل بشناسند، و نه راه را از چاه. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» «2»، فرموده: هنگامی که آیات آشکار و روشن ما، بر آنها خوانده می‌شود، آنها که به رستاخیز و لقای ما ایمان ندارند، می‌گویند: قرآن دیگری غیر از این بیاور و یا لااقل، این قرآن را تغییر ده (این بی‌خبران بینوا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را برای رهبری خود نمی‌خواستند، بلکه به پیروی از خرافات و اباطیل خویش، دعوت می‌کردند؛ قرآنی از او می‌خواستند که دنباله‌روی انحرافاتشان باشد، نه اصلاح‌کننده مجتمعشان؛ آنها نه فقط به قیامت ایمان نداشتند و در برابر کارهای خود، احساس مسئولیت نمی‌کردند، بلکه این گفتارشان، نشان می‌داد، اصلا مفهوم «نبوت» را نفهمیده بودند، یا به بازی می‌گرفتند). قرآن با صراحت، آنها را از این اشتباه بزرگ در می‌آورد و به پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله دستور می‌دهد که: به آنها بگو: برای من ممکن نیست که پیش خود آن را تغییر دهم. سپس برای تأکید اضافه می‌کند: من فقط پیروی از چیزی می‌کنم که بر من وحی می‌شود؛ نه تنها نمی‌توانم تغییر و تبدیلی در این وحی آسمانی بدهم، بلکه: اگر کمترین تخلفی از فرمان پروردگار بکنم، از مجازات آن روز بزرگ (رستاخیز) می‌ترسم.
و در بحث نکته‌ها فرموده:
1. مشرکان، از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله می‌خواستند که: یا قرآن را تعویض به کتاب دیگر کند، و یا آن را تغییر دهد. فرق میان این دو، روشن است. در تقاضای اول هدفشان این بود که این کتاب، به کلی برچیده شود و به جای آن، کتاب دیگری از سوی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله قرار گیرد، اما در تقاضای دوم، می‌خواستند حد اقل، آیاتی که مخالف بت‌های آنها بود، اصلاح گردد تا هیچ‌گونه احساس ناراحتی، از این ناحیه نکنند، و می‌بینیم که قرآن، با چه لحن قاطعی
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 8، ص 238- 237.
(2). یونس/ 15.
ص: 259
به آنها پاسخ می‌گوید که: نه «تبدیل»، در اختیار پیامبر است، نه «تغییر»، و نه حتی «دیر و زود شدن وحی»، و به راستی، چه افکار پست و خاصی داشتند؛ پیامبری را می‌پرستیدند که پیرو خرافات و هوس‌های آنها باشد، نه پیشوا، رهبر، مربی و راهنما.
2. قابل توجّه این‌که: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در پاسخ در تقاضای آنها، تنها به عدم توانایی بر انجام خواسته دوم قناعت می‌کند و می‌فرماید: من نمی‌توانم از پیش خود آن را تغییر دهم، و با این بیان، خواسته اول نیز به طریق اولی، نفی شده است؛ زیرا هنگامی که تغییر بعضی از آیات، از صلاحیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بیرون باشد، آیا تعویض مجموع این کتاب آسمانی، ممکن است در اختیار او قرار گیرد. این، یک نوع فصاحت در تعبیر است که قرآن، در نهایت فشردگی و اختصار، همه مسایل را بازگو می‌کند، بدون یک جمله یا یک کلمه زاید و اضافی. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» «2»، فرموده: این آیه، که آخرین آیه سوره کهف است، مجموعه‌ای است از اصول اساسی اعتقادات دینی؛ یعنی توحید، معاد و رسالت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، و در واقع، همان چیزی است که آغاز سوره کهف نیز با آن بوده است؛ چرا که در آغاز نیز سخن از اللّه، وحی، پاداش عمل و قیامت بود، و از یک نظر، عصاره و فشرده‌ای است از مجموع سوره که قسمت مهمّی از آن، بر محور این سه موضوع دور می‌زد، و از آنجا که مسأله نبوت، در طول تاریخش، با انواع غلوّ و مبالغه همراه بوده است، آن را چنین بیان می‌کند: بگو! من فقط بشری هم‌چون شما هستم. یگانه امتیازم این است که بر من وحی می‌شود: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ»، و با این تعبیر، بر تمام امتیازات پنداری شرک‌آلودی که پیامبران را از مرحله بشریت به مرحله الوهیت بالا می‌برد، قلم سرخ می‌کشد. سپس از میان تمام مسایلی که وحی می‌شود، انگشت روی مسأله توحید می‌گذارد و می‌گوید: بر من وحی می‌شود که
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 8، ص 248- 245.
(2). کهف/ 110.
ص: 260
معبود شما فقط یکی است: «أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ.»؛ چرا تنها به این مسأله اشاره شده است؟ برای این‌که توحید، عصاره همه معتقدات و همه برنامه‌های فردی و اجتماعی سعادتبخش انسان است. در جای دیگر نیز گفته‌ایم که: توحید، تنها یک اصل از اصول دین نیست؛ بلکه خمیرمایه همه اصول و فروع اسلام است. اگر در یک مثال ساده، تعلیمات دین را، از اصول و فروع، به دانه‌های گوهری تشبیه کنیم، باید توحید را به آن ریسمانی تشبیه کرد که این دانه‌ها را به هم پیوند می‌دهد و از مجموع، گردنبند پرارزش و زیبایی می‌سازد، و یا این‌که اگر هریک از تعلیمات دین را، به یکی از اعضای پیکر انسان تشبیه کنیم، باید بگوییم: توحید روحی است که در مجموع این پیکر دمیده شده است. در بحث‌های معاد و نبوت، این واقعیت به ثبوت رسیده است که: آنها جدا از توحید نیستند؛ یعنی هنگامی که خدا را با همه صفاتش بشناسیم، می‌دانیم چنین خدایی باید پیامبرانی بفرستد و نیز حکمت و عدالت او ایجاب می‌کند که دادگاه عدل و رستاخیزی وجود داشته باشد، مسایل اجتماعی و کلّ جامعه انسانی و هرچه در ارتباط به آن است، باید پرتوی از توحید و وحدت باشد تا سامان یابد؛ به همین دلیل، در احادیث می‌خوانیم که: جمله «لا اله الا اللّه»، قلعه محکم پروردگار است، و هرکس در آن وارد شود، از عذاب و کیفر الهی در امان است، و نیز همه شنیده‌ایم که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در آغاز اسلام می‌فرماید: اگر طالب رستگاری هستید، زیر پرچم توحید درآیید: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا.» سومین جمله این آیه، اشاره به مسأله رستاخیز می‌کند و آن را به «فای تفریع»، به مسأله توحید پیوند می‌زند و می‌گوید: بنابراین هرکس امید لقای پروردگارش را دارد، باید عمل صالح انجام دهد: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً.» لقای پروردگار، که همان مشاهده باطنی ذات پاک او، با چشم دل و بصیرت درون است، گرچه در این دنیا هم برای مومنان راستین امکان‌پذیر است، امّا از آنجا که این مسأله، در قیامت به خاطر مشاهده آثار بیشتر، روشن‌تر و صریح‌تر، جنبه همگانی و عمومی پیدا می‌کند، این تعبیر، در لسان قرآن، معمولا در مورد روز قیامت به کار رفته. از سوی
ص: 261
دیگر، طبیعی است اگر انسان انتظار و امید چیزی را دارد، باید خود را برای استقبال از آن آماده کند. آن کس که ادعا می‌کند: من انتظار چیزی دارم و اثری در عمل او نمایان نیست، در واقع، مدّعی دروغینی بیش نخواهد بود. به همین دلیل، در آیه فوق، «فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً»، به صورت صیغه امر بیان شده، امری که لازمه رجاء، امید و انتظار لقای پروردگار است. در آخرین جمله، حقیقت عمل صالح را در یک بیان کوتاه، چنین بازگو می‌کند نباید کسی را در عبادت پروردگارش، شریک سازد: «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»، و به تعبیر روشن‌تر، تا حقیقت خلوص و اخلاص در عمل نیاید، رنگ عمل صالح به خود نخواهد گرفت. انگیزه الهی و خدایی است که به عمل انسان عمق می‌دهد، نورانیت می‌بخشد، و جهت صحیح می‌دهد، و هنگامی که اخلاص از میان رفت، عمل بیشتر جنبه ظاهری پیدا می‌کند؛ به منافع شخصی گرایش می‌یابد، و عمق، اصالت و جهت صحیح خود را از دست می‌دهد. در حقیقت، این عمل صالحی که از انگیزه الهی و اخلاص سرچشمه گرفته و با آن آمیخته شده است، گذرنامه لقای پروردگار است، و همان گونه که سابقا اشاره کرده‌ایم: عمل صالح، آن‌چنان مفهوم وسیعی دارد که هر برنامه‌ای مفید و سازنده فردی و اجتماعی را در تمام زمینه‌های زندگی شامل می‌شود. «1»
نیز فی قوله تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً» «2»، فرموده: برای شما، در زندگی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و عملکرد او (در میدان احزاب)، سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند. بهترین الگو برای شما، نه تنها در این میدان که در تمام زندگی، شخص پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است؛ روحیات عالی او، استقامت و شکیبایی او، هوشیاری و درایت و اخلاص و توجّه به خدا و تسلّط او بر حوادث، و زانو نزدن، در برابر سختی‌ها و مشکلات، هرکدام می‌تواند الگو و سرمشقی برای همه مسلمین باشد. این
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 12، ص 578- 576.
(2). احزاب/ 21.
ص: 262
ناخدای بزرگ، به هنگامی که سفینه‌اش گرفتار سخت‌ترین طوفان‌ها می‌شود، کمترین ضعف و سستی و دستپاچگی به خود راه نمی‌دهد؛ او هم ناخداست، هم لنگر مطمئن این کشتی؛ هم چراغ هدایت است و هم مایه آرامش و راحت روح و جان سرنشینان؛ همراه دیگر مؤمنان کلنگ به دست می‌گیرد، خندق می‌کند؛ با بیل جمع‌آوری کرده و با ظرف از خندق بیرون می‌برد؛ برای حفظ روحیه خونسردی یارانش، با آنها مزاح می‌کند، و برای گرم کردن دل و جان، آنها را به خواندن اشعار حماسی تشویق می‌نماید؛ مرتبا آنان را به یاد خدا می‌اندازد و به آینده درخشان فتوحات بزرگ نوید می‌دهد؛ از توطئه منافقان برحذر می‌دارد و هوشیاری لازم را به آنها یاد می‌دهد؛ از آرایش جنگی صحیح و انتخاب بهترین روش‌های نظامی، لحظه‌ای غافل نمی‌ماند، و درعین‌حال، از راه‌های مختلف، برای ایجاد شکاف، در میان صفوف دشمن از پای نمی‌نشیند. آری، او بهترین مقتدا و اسوه مؤمنان، در این میدان و در همه میدان‌هاست. «اسوه» (بر وزن عروه) در اصل، به معنای آن حالتی است که انسان، به هنگام پیروی از دیگری، به خود می‌گیرد و به تعبیر دیگر، همان تأسّی کردن و اقتدا نمودن است. بنابراین، معنای مصدری دارد، نه به معنای وصفی، و جمله: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»، مفهومش این است که برای شما در پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تأسّی و پیروی خوبی است، می‌توانید با اقتدا کردن به او، خطوط خود را اصلاح و در مسیر «صراط مستقیم» قرار گیرید. جالب این‌که: قرآن، در آیه فوق این اسوه حسنه را مخصوص کسانی می‌داند که دارای سه ویژگی هستند: امید به اللّه و امید به روز قیامت دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند. در حقیقت، ایمان به مبدأ و معاد، انگیزه این حرکت است، و ذکر خداوند، تداوم‌بخش آن؛ زیرا بدون شک، کسی که از چنین ایمانی، قلبش سرشار نباشد، قادر به قدم گذاشتن در جای قدم‌های پیامبر نیست، و در ادامه این راه نیز اگر پیوسته ذکر خدا نکند و شیاطین را از خود نراند، قادر به ادامه تأسّی و اقتدا نخواهد بود. این نکته نیز قابل توجّه است که علی علیه السّلام، با آن همه شجاعتش در همه میدان‌های جنگ که یک نمونه زنده آن،
ص: 263
غزوه احزاب است (و بعد اشاره خواهد شد)، در سخنی که در نهج البلاغه از آن حضرت نقل شده، می‌فرماید: «کنا اذا احمر البأس، اتقینا برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فلم یکن احد منا اقرب الی العدو منه.»: هرگاه آتش جنگ، سخت شعله‌ور می‌شد، ما به رسول اللّه پناه می‌بردیم و هیچ‌یک از ما به دشمن، نزدیک‌تر از او نبود (به نقل از نهج البلاغه، کلمات قصار، فصل غرائب، جمله 9). «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» «2»، فرموده: برای شما مسلمانان، در برنامه زندگی آنها، اسوه و الگوی نیکویی بود، برای آنها که امید به خدا و روز قیامت دارند:
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ»، نه تنها برائت و بیزاری‌شان از بت‌پرستان و خطّ کفر، بلکه دعاهای آنها و تقاضای‌شان در پیشگاه خدا، که نمونه‌هایی از آن، در آیات قبل گذشت، نیز برای همه مسلمانان سرمشق است. این سرمشق را، تنها کسانی می‌گیرند که دل به خدا بسته‌اند، و ایمان به مبدأ و معاد، قلبشان را روشن ساخته، و در طریق حق به حرکت درآمده‌اند. بدون شک، این تأسّی و پیروی، نفعش قبل از هرکس، به خود مسلمانان باز می‌گردد؛ لذا در پایان می‌افزاید: هرکس سرپیچی کند و طرح دوستی با دشمنان خدا بریزد، به خودش ضرر زده و خداوند نیازی به او ندارد؛ چرا که او، از همگان بی‌نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است:
«وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»؛ زیرا طرح دوستی با دشمنان خدا، آنها را تقویت می‌کند، و قوّت آنها، باعث شکست خود شماست و اگر آنها بر شما مسلّط گردند، بر صغیر و کبیر رحم نخواهند کرد. «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 17، ص 243- 241.
(2). ممتحنه/ 6.
(3). تفسیر نمونه، ج 24، ص 23.
ص: 264

4. رجاء باللّه در تفاسیر روایی‌

علامه شیخ عبد علی بن جمعه عروسی قدّس سرّه در تفسیر نور الثقلین فی قوله تعالی: «وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «1»، روایاتی را نقل نموده است، از جمله:
1. از تفسیر علی بن ابراهیم، چنین نقل روایت می‌کند: «ان النبی صلّی اللّه علیه و آله لما رجع من وقعة احد و دخل المدینة، نزل علیه جبرئیل علیه السّلام، فقال:" یا محمّد! ان اللّه یأمرک ان تخرج فی اثر القوم و لا یخرج معک الا من به جراحة. فامر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله منادیا ینادی: یا معشر المهاجرین و الانصار! من کانت به جراحة، فلیخرج، و من لم یکن به جراحة، فلیقم، فاقبلوا یضمدون جراحاتهم و یداوونها، و انزل اللّه علی نبیه:" وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ". فقال عزّ و جلّ:" إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ". فخرجوا علی ما بهم من الالم و الجراح.»؛ یعنی پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله چون از جنگ احد مراجعت نمود و به مدینه داخل گردید، جبرئیل علیه السّلام بر او نازل گردید و فرمود: ای محمّد! خدای تعالی تو را امر می‌فرماید به این‌که در تعقیب گروهی که در احد علیه شما به جنگ پرداختند، از مدینه خارج گردی و با تو کسی خارج نشود، مگر کسانی که زخم و جراحت برداشته. پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله دستور فرمود، تا منادی ندا سر دهد: ای جمعیت مهاجر و انصار! هرکس در جنگ احد جراحت برداشته، باید از مدینه خارج گردد، و هرکس جراحتی به او نرسیده، باید در مدینه بماند. پس آنان به پانسمان نمودن و مداوا نمودن جراحاتشان پرداختند، و خدای متعال بر پیامبرش آیه «وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ» را نازل فرمود. پس خدای عزّ و جلّ فرمود: اگر به شما زخم و جراحتی رسیده، به گروه دشمن نیز مانند آن زخم و جراحت رسیده، و ما این زمانه را در بین مردم به چرخش و گردش می‌آوریم (تا هرچند
______________________________
(1). نساء/ 104.
ص: 265
صباحی قدرت در دست قومی باشد)، و برای این‌که خدای عزّ و جلّ بر کسانی که ایمان آوردند، معلوم سازد و از شما شهیدانی را گواه بگیرد. پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به آنچه از درد و جراحت بر آنان وارد شده بود، از مدینه خارج گردید و (در تعقیب دشمن) خروج نمودند. «1»
2. ابن ابی حاتم از ابن عباس اخراج نمود که او گفت: «" و لا تهنوا"، و لا تضعفوا.»: «و لا تهنوا»؛ یعنی ضعف و سستی نکنید. «2»
سید هاشم بحرانی قدّس سرّه در تفسیر برهان و علامه شیخ عبد علی بن جمعه عروسی در تفسیر نور الثقلین، و علامه شیخ جلال الدین عبد الرحمن سیوطی، در تفسیر در المنثور، فی قوله تعالی:
«وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» «3»، روایاتی را نقل فرموده، از جمله:
1. از تفسیر علی بن ابراهیم، چنین نقل نموده است: قریش به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گفتند: قرآنی غیر از این قرآن را بر ما بیاور که این چیزی است که از یهود و نصاری آموخته‌ای. خدای عزّ و جلّ فرمود: به آنان بگو: «قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ.»؛ یعنی پیش از این‌که به من وحی شود، چهل سال در میان شما بوده‌ام و چیزی از آن را بر شما نیاوردم تا این‌که به من وحی گردید. پس از آن علی بن ابراهیم گوید: فی قوله عزّ و جلّ: «أَوْ بَدِّلْهُ»، حسن بن علی، از پدرش، از حماد بن عیسی، از ابی سفاتج، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ: «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ»، برای من حدیث کرد: «یعنی امیر المؤمنین، علی بن ابی طالب علیه السّلام." قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ"؛ یعنی فی علی بن ابی طالب صلوات اللّه علیه.» «4»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 546، حدیث 546.
(2). در المنثور، ج 2، ص 215.
(3). یونس/ 15.
(4). برهان، ص 455- نور الثقلین، ج 2، ص 296، حدیث 27.
ص: 266
2. محمّد بن یعقوب در اصول کافی، با اسنادش از محمّد بن مسلم در روایتی از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام گوید: درباره قول خدای تعالی: «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ»، از آن بزرگوار سؤال نمودم، پس ایشان فرمود: «قالوا: او بدّل علیا»؛ یعنی گفتند: یا این‌که: علی را تبدیل کن. «1»
3. در تفسیر عیاشی از ثمالی، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام درباره قول خدای تعالی: «وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ» فرمود: «او بدل مکان علی، ابو بکر او عمر، اتبعناه.»؛ یعنی یا به جای علی، ابو بکر یا عمر را بگذار تا ما او را پیروی کنیم. «2»
4. ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم و ابو الشیخ درباره قوله: «وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ»، از قتاده اخراج نمودند که او گفت:
«هذا قول مشرکی اهل مکة للنبی صلّی اللّه علیه و آله،" قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ".» «3»
نیز فی قوله تعالی: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» «4»، روایاتی را نقل فرموده‌اند از جمله:
1. در تفسیر علی بن ابراهیم، با اسنادش تا ابی بصیر، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام فی قوله عزّ و جلّ: «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»، نقل فرمود که فرمود: یعنی در خلق، البته، او مانند آنان، مخلوق است: «یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»، فرموده: «لا یتخذ مع ولایة محمّد صلّی اللّه علیه و آله غیرهم و ولایتهم العمل الصالح. فمن اشرک بعبادة ربه، فقد اشرک بولایتنا و کفر بها، و جحد امیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و آله حقه و ولایته.»؛ یعنی با ولایت آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله، غیر آنان را اتخاذ نکنید، و ولایت آنان، عمل صالح است. پس کسی که به عبادت پروردگارش شرک ورزد، به ولایت ما شرک ورزیده و به آن کافر شده است، و حقّ امیر المؤمنین علیه السّلام و ولایت او را انکار نموده است. «5»
______________________________
(1). برهان، ص 455.
(2). برهان، ص 455- نور الثقلین، ج 2، ص 296، حدیث 28.
(3). در المنثور، ج 3، ص 302.
(4). کهف/ 110.
(5). نور الثقلین، ج 3، ص 313، حدیث 258- برهان، ص 652.
ص: 267
2. در روایت ابی جارود، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام آمده است که آن حضرت فرمود:
«سئل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله عن تفسیر قوله (عزّ و جلّ):" من کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ" الایه.»؛ یعنی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله درباره قوله عزّ و جلّ: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» تا آخر آیه سؤال شد. فقال: «من صلی مرایاة الناس، فهو مشرک، و من زکی مرایاة الناس، فهو مشرک، و من صام مرایاة الناس، فهو مشرک، و من حج مرایاة الناس، فهو مشرک، و من عمل عملا بما امره اللّه عزّ و جلّ مرایاة الناس، فهو مشرک، و لا یقبل اللّه عزّ و جلّ عمل مراء.»: پس آن حضرت فرمود: هرکس در حال خودنمایی و تظاهر به مردم، نماز گزارد، او مشرک است، و هرکس در حال خودنمایی و تظاهر به مردم زکات بپردازد، پس او مشرک است، و هرکس در حال خودنمایی و تظاهر به مردم، روزه بدارد، پس او مشرک است، و هرکس در حال خودنمایی و تظاهر به مردم، حج گزارد، پس او مشرک است، و هرکس عملی را به جا آورد که خدای عزّ و جلّ به آن امر فرموده، امّا آن عمل از روی خودنمایی و تظاهر به مردم باشد، پس او مشرک است، و خدای عزّ و جلّ عمل ریایی را که برای خودنمایی و تظاهر باشد، قبول نمی‌کند. «1»
3. در تفسیر عیاشی، از علاء بن فضیل، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام نقل کند که من از آن حضرت از تفسیر این آیه: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»، سؤال نمودم. آن بزرگوار فرمود: «من صلّی او صام او اعتق او حجّ، یرید محمّدة الناس، فقد اشرک فی عمله، فهو مشرک مغفور.»؛ یعنی کسی که نماز گزارد، یا روزه بدارد، یا بنده آزاد کند، یا حج به جا آورد، در حالی که ستایش و تمجید مردم را اراده نموده باشد، پس در عمل خود، شرک ورزیده است. پس او مشرکی خواهد بود که مورد مغفرت است، و درباره «مشرک مغفور»، در حاشیه تفسیر نور الثقلین چنین آمده است: فیض فرموده: یعنی از آن نوع شرکی نیست که خدای تعالی فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ»؛* زیرا مراد از آن، شرک آشکار و جلی است، اما این شرک از آن، شرک خفی است. «2»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 3، ص 314، حدیث 259- برهان، ص 652.
(2). نور الثقلین، ج 3، ص 317، حدیث 275- برهان، ص 652.
ص: 268
4. از سماعة بن مهران روایت است که: از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای تعالی: «فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»، سؤال نمودم. آن حضرت فرمود:
«العمل الصالح، المعرفة بالائمة،" وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً"؛ التسلیم لعلی، لا یشرک معه فی الخلافة من لیس ذلک له و لا هو من اهله.»؛ یعنی عمل صالح، معرفت و شناخت امامان است و «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»؛ تسلیم شدن به علی است، به‌گونه‌ای که کسی را که خلافت برای او نیست و از اهل آن هم نیست، با او در خلافت شریک نداند. «1»
5. طبرانی از شداد بن اوس اخراج نمود که او گفت: «قال نبی صلّی اللّه علیه و آله: اذا جمع اللّه الاولین و الاخرین ببقیع واحد، ینفذهم البصر و یسمعهم الداعی، قال: انا خیر شریک؛ کل عمل عمل لی فی دار الدنیا کان لی به شریک، فذا ادعه الیوم، و لا اقبل الیوم الا خالصا. ثم قرا:" إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ*"،" فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً".»؛ یعنی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: آن هنگام که خدا اوّلین و آخرین را در گورستانی واحد جمع کند، به گونه‌ای که همه آنها در میدان دید قرار گیرند و داعی بتواند سخنانش را به آنها برساند، گوید: من بهترین شریک هستم؛ هر عملی را که در دار دنیا برای من عمل شده و در آن برای من شریک باشد، من امروز آن را به او رد می‌کنم، و امروز قبول نمی‌کنم به جز عمل خالص را. پس از آن قرائت فرمود: «إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ»*، «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً». «2»

5. تدبّر در آیات رجاء باللّه‌

قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «3»
در یک بررسی اجمالی، در تفسیر رجاء باللّه از تفاسیر و تفاسیر روایی که تحقیق در آنها گذشت، تفاسیر زیر را از نظر مفسرین ملاحظه می‌کنیم:
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 3، ص 317، حدیث 279- برهان، ص 652.
(2). در المنثور، ج 4، ص 255.
(3). ص/ 29.
ص: 269
1. در تفسیر: «یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ» «1»، فرموده‌اند: امیدوار بودن به نعمت خدای تعالی در دنیا و آخرت، با وجود اسباب و علل آن.
2. در تفسیر: «وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ» «2»، فرموده‌اند: امیدواری به یاری خدای تعالی و پیروزی در این دنیا و امیدواری به پاداش نیک در آخرت.
3. در تفسیر: «لا یَرْجُونَ لِقاءَنا» «3»، فرموده‌اند: به سبب اتکا به زندگی دنیا و خشنودی از آن، نه ترسی از عذاب الهی دارند، و نه انتظاری به پاداشش، در آخرت.
4. در تفسیر: «لا یَرْجُونَ لِقاءَنا» «4»، فرموده‌اند: اینان، منکرین معاد هستند، و لذا نه خوف و ترسی از بعث، حساب و قیامت دارند، و نه انتظار و امیدی به لقاء اللّه در آنان هست.
5. در تفسیر: «لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا» «5»، فرموده‌اند: به واسطه عدم ایمان به قیامت و به لقای الهی، نه خوف از عذاب الهی دارند، و نه امیدی به وعده پاداش او.
6. در تفسیر: «کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» «6»، فرموده‌اند: به ملاقات پاداش پروردگار در قیامت امیدوار بوده و از ملاقات عذاب او در خوف‌اند، و در تفسیر: «فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً» فرموده‌اند: کسی که امیدواری به ملاقات ثواب و پاداش الهی، در قیامت دارد، باید عمل او، ریایی و برای تظاهر به مردم نباشد.
7. در تفسیر: «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ» «7»، فرموده‌اند: کسی که امیدوار به نعم فراوان و پاداش نیکوی خدای تعالی است، با ایمان و تعلّق قلبی به خدای تعالی، اقتدا و پیروی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله می‌کند و با خوف و خشیت از خدای تعالی به روز قیامت، ایمان و تعلّق قلبی دارد و از آن روز که (در آن پاداش اعمال است)، خوف و خشیت دارد.
______________________________
(1). بقره/ 218.
(2). نساء/ 104.
(3). یونس/ 7.
(4). یونس/ 11.
(5). یونس/ 15.
(6). کهف/ 110.
(7). احزاب/ 21.
ص: 270
8. و در تفسیر: «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ» «1»، فرموده‌اند: با ایمان و خوف از خدا، امیدوار بودن به پاداش او، و با ایمان به قیامت و خوف از عقاب آخرت، امیدواری داشتن به آنچه از ثواب و پاداش نیک که خدای تعالی به مؤمنین وعده داده و برای آنان آماده نموده است، و با استناد به مفهوم هر آیه، به طور کلی، این مطلب به دست می‌آید که امیدواری به رحمت، نصرت و لقای پروردگار در آخرت، قرین عمل صالح و توحید در عبادت پروردگار، ذکر کثیر و اسوه قرار دادن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و ابراهیم علیه السّلام و مؤمنین به اوست، و عدم امیدواری به یاری خداوند و لقای او در آخرت، قرین دل خوش کردن و اعتماد نمودن به زندگی دنیا، غفلت از آیات الهی و شدّت تحیّر و سرگردانی است. لذا در اینجا با استعانت از امدادهای خدای متعال مفهوم هر آیه از آیات هشتگانه رجاء باللّه را مورد بررسی و تدبّر قرار می‌دهیم.

مفاهیم رجاء باللّه در آیات رجاء باللّه‌

الف- مفهوم اوّل رجاء

کسانی به رحمت خدای تعالی امیدوارند که: ایمان آورده و اعمال صالحی چون مهاجرت و مجاهدت در راه پیشرفت دین خدای تعالی انجام دهند: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» «2»
و درباره مؤمنان حقیقی، جهاد و مهاجرت آنان و مقام عظیمشان نزد خدای تعالی، می‌فرماید:
1. مؤمنین حقیقی، آن مؤمنانی هستند که در راه پیشرفت دین خدای تعالی، مهاجرت و مجاهدت می‌کنند، و به مؤمنین پناه داده و آنان را یاری می‌کنند: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ.» «3»
______________________________
(1). ممتحنه/ 6.
(2). بقره/ 218.
(3). انفال/ 74.
ص: 271
2. آن کسانی که ایمان آوردند، و در راه پیشرفت دین خدای تعالی، با اموال و نفوسشان مهاجرت و مجاهدت نمودند، نزد خدای تعالی دارای مقام و مرتبه عظیمند، و رستگاران، خود آنانند: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ.» «1»

ب- مفهوم دوّم رجاء

کسانی که به یاری و نصرت خدای تعالی امیدواری دارند، نباید از اعمال صالحی چون تعقیب دشمن در جنگ، ضعف و سستی نشان دهند، هرچند در جنگ با دشمن، رنج و الم به آنان رسیده باشد: «وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً.» «2»
مؤمنین، برترند؛ پس نباید در مقابله با دشمن، ضعف و سستی به خود راه دهند:
1. مؤمنین برترند و در مقابله با دشمن، نباید اندوهگین شوند و نباید ضعف و سستی به خود راه دهند: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.» «3»
2. مؤمنین برترند و خدا با مؤمنین است؛ پس نباید در مقابله با دشمن، ضعف و سستی به خود راه بدهند و نباید از موضع ضعف، پیشنهاد آشتی بدهند، که هرگز از اعمالشان چیزی کاسته نخواهد شد: «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ.» «4»

ج- مفهوم سوّم رجاء

آنان که به لقای پروردگار، امیدوار نیستند، به زندگی ناپایدار دنیا، خشنودند و به بی‌ثباتی آن، اعتماد می‌کنند و نسبت به آیات الهی غافل هستند: «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ.» «5»
زندگی دنیا، به جز متاعی فریب و نیرنگ و بازیچه و سرگرمی نیست و کسانی که
______________________________
(1). توبه/ 20.
(2). نساء/ 104.
(3). آل عمران/ 139.
(4). محمّد/ 35.
(5). یونس/ 7.
ص: 272
دینشان را به بازی و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیا آنها را فریب داد، به خود واگذاشته می‌شوند و در قیامت، به فراموشی سپرده شده، همچنان که در دنیا قیامت را فراموش نموده و آیات الهی را انکار می‌کردند:
1. زندگی دنیا به جز متاعی فریب و نیرنگ نیست: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ» «1»، و قوله تعالی: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ.» «2»
2. زندگی دنیا به جز بازیچه و سرگرمی نیست: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ» «3»، «وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ.» «4»
3. و کسانی که دینشان را به بازی و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیا، آنها را فریب داد، به خود واگذاشته شده و در قیامت هم به فراموشی سپرده می‌شوند؛ همچنان که در دنیا، قیامت را فراموش کرده و آیات الهی را انکار می‌نمودند: «الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ» «5»، «وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ.» «6»

د- مفهوم چهارم رجاء

خدای تعالی کسانی را که به لقای پروردگار امیدوار نیستند، در عقوبت شرّ آنان تعجیل نکرده و آنان را به خودشان وامی‌گذارد تا در سرکشی و طغیان بسیار متحیّر و سرگردان باشند: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ.» «7»
آنان که به آیات الهی ایمان نمی‌آورند، خدای تعالی آنان را به خودشان وامی‌گذارد، و این حالت کسی است که خدای متعال او را گمراه نموده، پس او را هدایت‌کننده‌ای نباشد، و آنان، مورد رحمت الهی و زوال ضرر قرار نمی‌گیرند و در طغیان‌گری و ستمشان، بسیار حیران و سرگردانند.
______________________________
(1). آل عمران/ 185.
(2). حدید/ 20.
(3). انعام/ 32.
(4). عنکبوت/ 64.
(5). اعراف/ 51.
(6). انعام/ 70.
(7). یونس/ 11.
ص: 273
1. آنان که به آیات الهی ایمان نمی‌آورند، دل‌های آنان و چشمان آنان را واژگون می‌کنیم؛ همان گونه که اوّل بار ایمان نیاورند، و آنان را به خودشان وامی‌گذاریم تا در ستمگری و طغیانشان، در شدّت سرگردانی متحیّر باشند: «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ.» «1»
2. و کسی که خدای تعالی، او را ضال و گمراه نمود (یعنی به خود واگذاشت)، هادی و راهنمایی برای او نخواهد بود، و آنان را به خودشان وامی‌گذارد تا در سرکشی و طغیان و ستمشان، در شدّت سرگردانی و حیران باشند: «مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ.» «2»
3. البتّه، کسانی که با ایمان نداشتن به روز قیامت، از راه راست منحرفند، اگر مورد رحمت الهی قرار گیرند و ضرر آنان زایل شود، با لجاجت‌ورزی، ظلم و طاغی‌گری‌شان شدیدا سرگردان و حیران گردند: «وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ. وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ.» «3»

ه- مفهوم پنجم رجاء

آنان که به لقای پروردگار امیدوار نیستند، انتظار دارند آیات قرآن که بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وحی می‌گردید و بر آنان تلاوت می‌شد، او آن آیات را بر وفق خواسته آنان تغییر و تبدیل نماید: «وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ.» «4»
آنان که به لقای پروردگارشان در قیامت امیدوار نیستند؛ به واسطه این‌که در زمین به ناحق استکبار، سرپیچی و نافرمانی می‌کنند، در قیامت، عذاب دردناک و خوارکننده، کیفر آنان خواهد بود:
______________________________
(1). انعام/ 110.
(2). اعراف/ 186
(3). مؤمنون/ 75.
(4). یونس/ 15.
ص: 274
1. آنان که به لقای پروردگارشان امیدی ندارند، از سر تکبّر، خودپسندی، طغیان و سرکشی، انتظار نزول ملایکه یا رویت پروردگار را دارند: «وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَری رَبَّنا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً.» «1»
2. و اما آنان که از روی خودبزرگ‌بینی و استکبار، از ایمان آوردن خودداری می‌کردند، او با عذاب دردناکی آنان را عذاب می‌نماید: «وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً.» «2»
3. پس آن روز که قیامت است، به واسطه این‌که آنان به ناحق در زمین استکبار، خودبزرگ‌بینی و نافرمانی می‌کردند، با عذاب خوارکننده و توهین‌آمیزی، کیفر می‌شوند: «فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ.» «3»

و- مفهوم ششم رجاء

هرکس به لقای پروردگارش امیدوار باشد، باید عمل او، صالح باشد و در عبادت پروردگارش، احدی را شریک او نداند: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً.» «4»
بهترین مردم، کسانی هستند که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند. آنان از خدای متعال، راضی، و خدا از آنان راضی است، و مژده بهشت و جاودانگی در آن، و اجر کبیر و پاداش نیکو، برای آنان است:
1. کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، آنان بهترین مردم‌اند؛ پاداش آنان نزد پروردگارشان، بهشت‌های جاویدانی است که همیشه در آنها جاویدند. هم آنان از خدا، راضی‌اند و هم او از آنان راضی است، و این برای کسی است که از پروردگارش خشیت دارد: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ
______________________________
(1). فرقان/ 21.
(2). نساء/ 172.
(3). احقاف/ 20.
(4). کهف/ 110.
ص: 275
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ.» «1»
2. مژده بهشت، اجر کبیر، پاداش نیکو، برای مؤمنینی است که اعمال صالح انجام می‌دهند: «وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» «2»، «وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً» «3»، «وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً.» «4»
3. مؤمنینی که اعمالشان، صالح باشد، در بهشت جاویدانند: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ» «5»، «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ» «6»، «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلی رَبِّهِمْ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ» «7»، «وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» «8»، «وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً.» «9»

ز- مفهوم هفتم رجاء

هرکس به خدای تعالی امیدوار است و به پاداش نیک خدای متعال در قیامت امید دارد، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را در رفتار و اعمال خود، الگو و اسوه قرار داده و خدای تعالی را بسیار یاد می‌کند: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً.» «10»
مؤمنین، خدا را بسیار یاد می‌کنند:
1. مؤمنین، در برخورد با دشمن، ثابت‌قدمند و خدا را بسیار یاد می‌کنند: «یا أَیُّهَا
______________________________
(1). بینه/ 8.
(2). بقره/ 25.
(3). اسراء/ 9.
(4). کهف/ 2.
(5). بقره/ 82.
(6). اعراف/ 42.
(7). هود/ 23.
(8). تغابن/ 9.
(9). طلاق/ 11.
(10). احزاب/ 21.
ص: 276
الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» «1»
2. ایمان، عمل صالح، بسیار یاد خدا کردن و دادخواهی و پیروزی بعد از مورد ظلم و ستم واقع شدن، قرین همدیگرند: «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.» «2»
3. خدای تعالی به مؤمنین امر فرموده که: بسیار خدا را یاد کنند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً» «3»، «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» «4»

ح- مفهوم هشتم رجاء

هرکس به خدای تعالی امیدوار است و به پاداش نیک او در قیامت، امید دارد، در عبادت، در بیزاری از مشرکین و در بیزاری از آنچه آنها می‌پرستند، ابراهیم علیه السّلام و مؤمنین به او را، اسوه و الگو قرار می‌دهد، هرچند خدای تعالی، بی‌نیاز از عبادت آنان بوده و بسیار ستوده است: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ.» «5»
اگر شما و هرکه که در زمین است، کفر بورزد، بدانید که خدای تعالی، بی‌نیاز و ستوده است و این مردم هستند که به خدای متعال نیازمندند؛ زیرا آنچه در آسمان‌ها و زمین است، همه متعلّق به خدای تعالی است: «وَ قالَ مُوسی إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» «6»، «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» «7»، «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ» «8»، «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ» «9»، «لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ.» «10»
______________________________
(1). انفال/ 45.
(2). شعراء/ 227.
(3). احزاب/ 41.
(4). جمعه/ 10.
(5). ممتحنه 6.
(6). ابراهیم/ 8.
(7). فاطر/ 15.
(8). بقره/ 267.
(9). لقمان/ 12.
(10). لقمان/ 26.
ص: 277

کلمات قصار پیرامون رجاء باللّه‌

در غرر الحکم و درر الکلم در «باب الرجاء باللّه» سخنانی به اقتصار از مولای موحدان، امیر المؤمنین، علی علیه السّلام بیان شده که در اینجا، به نقل برخی از آنها می‌پردازیم:
1. «لا ترج إلّا ربّک.»: به جز به پروردگارت، به هیچ‌کس امیدوار مباش.
2. «الرّجاء لرحمة اللّه، أنجح.»: امیدواری به رحمت خدای متعال پیروزمندانه است.
3. «إنّکم إن رجوتم اللّه، بلغتم امالکم، و إن رجوتم غیر اللّه، خابت أمانیّکم و أمالکم.»: البتّه، اگر شما به خدای متعال امیدوار باشید، به آروزهایتان می‌رسید، و اگر به غیر خدا امیدوار باشید، امیدها و آروزهایتان به نومیدی می‌گراید.
4. «اجعلوا کلّ رجائکم للّه سبحانه، و لا ترجوا أحدا سواه؛ فإنّه ما رجا أحد غیر اللّه تعالی، إلّا خاب.»: همه امیدتان را به سوی خدای سبحان قرار دهید و به احدی به جز او تعالی امیدوار نباشید که به راستی کسی به غیر خدای تعالی امیدوار نشد، جز این‌که نومید شد.
5. «من جعل اللّه سبحانه موئل رجائه، کفاه أمر دینه و دنیاه.»: هرکه خدای سبحان را محلّ بازگشت امید خود، قرار دهد، او امر دین و دنیایش را کفایت کند
6. «أعظم البلاء انقطاع الرّجاء.»: بزرگ‌ترین بلا، قطع امید است از درگاه خداوند بزرگ، هر چند انسان، گنهکار باشد.
پروردگارا! از کسانی که منکر معادند یا متّکی به زندگی دنیا هستند و به آن خشنودند، یا امیدی به پاداش الهی در قیامت و به لقاء اللّه ندارند، یا نه امیدی به پاداش، و نه ترسی از عذاب، و نه انتظاری به لقاء اللّه در قیامت ندارند، بیزاریم. ما به رحمت تو، به نصرت و یاری تو در دنیا و آخرت و به لقای تو در قیامت رجای واثق داریم و تو را به مقام ابراهیم خلیل اللّه علیه السّلام سوگند می‌دهیم توفیق حصول رجای ابراهیم را در ما عنایت کنی