فصل بیست و هفتم سکینه
اشاره
سکن و مشتقات آن، با الفاظ: «سکنتم»، «لتسکنوا»، «تسکنون»، «لیسکن»، «لیسکنوا»، «اسکنوا»، «تسکن»، «أسکنت»، «فأسکنّاه»، «لنسکننّکم»، «یسکن»، «أسکنوهنّ»، «سکن»، «سکنا»، «ساکنا»، «سکینة»، «سکینته»، «مسکنهم»، «مساکن»، «مساکنکم»، «مساکنهم»، «مسکونة»، «المسکنة»، «مسکین»، «مسکینا»، «مساکین»، در ضمن 65 آیه از آیات قرآن کریم ذکر شده است که ما در اینجا، 6 آیه از این آیات را که در آن الفاظ: «اسکن»، «سکنا»، «لیسکن»، «سکن»، «لنسکننّکم» و «السّکینة» ذکر شده و در موضوعات متنوع است، انتخاب، و در ابتدا، آن آیات را، به ترتیب مصحف کریم تنظیم مینماییم و پس از آن معنای سکینه را از لحاظ لغوی با استفاده از کتب لغت، بررسی میکنیم و سپس آیات آن را از لحاظ تفاسیر و تفاسیر روایی علمای شیعه و علمای اهل تسنن تحقیق و بررسی مینماییم و سرانجام، با استناد به آیات قرآن و با استمداد از الطاف الهی به تدبّر در آیات مذکور میپردازیم.
1. تنظیم آیات سکینه به ترتیب مصحفی آن
1. وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ. «1»
______________________________
(1). بقره/ 35.
ص: 358
2. فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ. «1»
3. هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ. «2»
4. خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. «3»
5. وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ. «4»
6. هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً. «5»
2. در معنای سکینه
راغب در مفردات فرموده: سکون، ثبوت شیء است بعد از تحرّک، و در جایی که برای سکونت و اقامت اختیار گردد، استعمال میشود، مانند: «سکن فلان مکان کذا»؛ یعنی آنجا را برای سکونت اختیار کرد. و اسم مکان از آن، مسکن بوده و جمع آن، مساکن است. قال تعالی: «لا یُری إِلَّا مَساکِنُهُمْ»، و قال تعالی: «وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ»، «و لِتَسْکُنُوا فِیهِ».* پس در اول گفته میشود: سکنته؛ یعنی در آن ساکن شدم، و در دوّمی گفته میشود: اسکنه؛ یعنی ساکن کردم او را؛ مانند قوله تعالی: «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی»، و قال تعالی: «أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ مِنْ وُجْدِکُمْ»، و قوله تعالی:
«وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ»، پس آگاهی است از او بر ایجاد آن و قدرتش بر نیست گردانیدنش. سکن، آرامش و سکون است و آنچه به سوی آن آرامش پیدا میشود، قال تعالی: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً»، و قال تعالی: «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»، «و جاعل اللَّیْلَ سَکَناً»، سکن، آتشی است که به وسیله آن، آرامش حاصل
______________________________
(1). انعام/ 96.
(2). اعراف/ 189.
(3). توبه/ 103.
(4). ابراهیم/ 14.
(5). فتح/ 4.
ص: 359
شود، و سکنی، این است که برای او در خانهای بدون اجرت، سکون و آرامش قرار داده، و سکن، سکان خانه، مانند: «سفر» جمع سافر، و سکّان السفینه، آنچه بدان وسیله، کشتی آرام میگیرد و ساکن میشود، و سکیّن، کارد، برای اینکه حرکت ذبح شده را زایل میکند بدین نام نامیده شده است، و قوله تعالی: «أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ»، گفتهاند: آن فرشتهای است که دل مؤمن را آرامش دهد و او را در امان داخل مینماید؛ همچنان که روایت شده که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «إن السکینة لتنطق علی لسان عمر»، و گفتهاند، آن، عقل است، و گفتهاند: برای او سکینه است، وقتی از میل به سوی شهوات، آرامش پیدا کند و بر این مبنا قوله تعالی: «وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ»، دلالت دارد، و گفتهاند: سکینه و سکن یکی است، و آن، از بین رفتن و زوال ترس است، و بر این معنا است، قوله تعالی: «أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ»، آنچه را ذکر کردهاند، بر اینکه آن، چیزی است که سرش مانند سر گربه است، آن را قول صحیح نمیدانم. مسکین را گفتهاند: آن کسی است که هیچچیزی برای او نیست، و این کلمه، رساتر از فقیر است. «1»
فخر الدین، در مجمع البحرین فرموده: قوله تعالی: «وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ»، البته، ساکن را، بدون متحرک ذکر نمود؛ زیرا عمومیت آن، بیشتر است، و به این جهت که عاقبت و سرانجام متحرک، سکون است، و به سبب اینکه نعمت در سکون بیشتر است، و راحتی در آن، عمومیتر میباشد، و گفتهاند: ساکن و متحرک را اراده نمود و تقدیر آن:
«و له ما سکن و تحرک» است؛ زیرا عرب یکی از دو وجه شیء را متذکّر شده و دیگری را ترک میکند؛ چون مذکور را اعلانی است بر محذوف؛ مانند قوله: «سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ»، و مراد از آن، «الحر و البرد» است، و قوله: «و جاعل اللَّیْلَ سَکَناً»؛ یعنی مردم در آن آرامش دارند، آرامش راحتی را، و قوله: «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»؛ یعنی: دعاهای تو، برای آنان، آرامشبخش است، و دلهای آنان، با آن اطمینان یافته و آرام میگردد، و
______________________________
(1). مفردات راغب، ص 242 و 243.
ص: 360
قوله: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ»، آن، چیزی است که به قلب او امنیتی را که به او آرامش میدهد، القا میکند و او یقین پیدا مییابد که به آن نمیرسد. سکینه بر وزن فعلیه، از سکون است، و آن، وقار و آرامشی است که قبل از آن، حرکتی نبوده است، و سکینه، فی قوله تعالی: «أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ»، به معنای ایمان است، و قوله: «إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ»؛ یعنی در آن چیزی را به ودیعه گذاشته که بدان آرامش مییابد و آن تورات است، و موسی علیه السّلام چون به جنگ میپرداخت، آن را در صفّ مقدم جنگ قرار میداد و این چنین نفوس بنی اسرائیل آرامش پیدا کرده و فرار نمینمودند، و گفتهاند: در آن، صورتی از زبرجد یا یاقوت بود که در آن، صورتهای پیامبران، از آدم علیه السّلام تا محمّد صلّی اللّه علیه و آله بود، و گفتهاند: سکینه، از مخلوقات خدای تعالی بوده که در آن طمأنینه و رحمت است، و در آن، چهرهای از چهره انسان و سری مانند سر گربه، با دم و دو بال فتنهگر و صدادهنده است که آن تابوت را به سوی دشمن میکشد؛ بدین معنا که آن را سرعت میدهد و آنان آن را دنبال میکنند؛ پس چون مستقر گردد، ثابت شود و آنان آرام گیرند و پیروزی نازل گردد. در حدیث است که سکینه نسیمی است که از بهشت خارج میگردد، در حالی که پاک و پاکیزه است؛ برای آن صورتی است مانند صورت انسان. آن با پیامبران است، و آن همان است که بر ابراهیم علیه السّلام نازل گردید، آن هنگامی که کعبه را بنا نهاد، پس اینطور گرفته شد و اساس خانه بر آن بنا گردید، و سکینه نزد اهل تحقیق هیأت جسمانیهای است که از استقرار اعضا و آرامش آنها نشأت گرفته، و «وقار» هیأت نفسانیهای است که از آرامش آن و ثبات آن منشأ میگیرد. قوله: «فِی مَسْکَنِهِمْ»؛ یعنی در شهرشان که در آن ساکن هستند، و استکان؛ یعنی فروتنی نمود و خوار گردید، و در دعای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمده است که: «اللهم أحینی مسکینا و أمتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین.» گفتهاند: مراد از مسکنه، تواضع، فروتنی، عدم تکبّر، رضای به آنچه میسّر است، دوستی فقرا، و طیّ طریق آنان در معاش و نحو آن است، و مراد آن، چیزی در ردیف فقر ظاهری نیست، و مسکن، به فتح
ص: 361
کاف و کسر آن، به معنای منزل و خانه است و جمع آن، مساکن است، و سکن به تحریک، به معنای آنچه در آن از اهل و مال و غیر ذلک ساکن میشوند. «1»
در مقدمه کتاب مراة الانوار و مشکوة الاسرار فرموده: سکینه بر وزن فعیله، از سکون و طمانینه است، و در سوره بقره است: «فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ»؛ یعنی آنچه به واسطه آن آرامش مییابید؛ یعنی کسی که «وقار» است، نه کسی که ضدّ حرکت است، و از امام رضا علیه السّلام درباره قوله تعالی: «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ الایه»، است: سکینه، نسیم خوشی است از بهشت، که برای آن چهرهای مانند چهره انسان است، نسیمی خوشبوتر از مشک؛ پس آن با انبیاست، و از امام صادق علیه السّلام است که سکینه همان ایمان است، و در روایت دیگری است که آن ولایت است، و در بعضی زیارات است که: «انتم الذین اوتد الیکم تابوت السکینة.»: شما کسانی هستید که تابوت سکینه به سوی شما ثابت و میخکوب شود، و تابوت، عبارت از صندوقی است که در آن، متاع را جای دهند، و این لفظ در دو موضع به کار رفته: یکی، در سوره طه، زمانی که خدای سبحان به مادر موسی امر فرمود که موسی را در تابوت قرار بدهد و او را به دریا (روی رود نیل) بیندازد، و دوم، در سوره بقره، آنجا که تابوت را حکایت کند که آن در بنی اسرائیل بود، و از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت شده که: دومی همان تابوت اولی است، و موسی علیه السّلام به هنگام وفاتش زره و عصای خودش را و الواح را و آنچه از آیات نبوت را که نزد او بود، در آن قرار داد و آن را به یوشع که وصیش بود، به ودیعه گذاشت، و آن در بنی اسرائیل بود که به آن تبرّک میجستند و آن را در جنگ بین دشمن و مؤمنان قرار میدادند و در آن، سکینه بود و بقیه آنچه آل موسی و آل هارون ترک نمودند و ملایکه آن را حمل میکردند. «2»
در فرهنگ لغات فرمود: سکن- سکونا؛ یعنی آرمید، و درویش و محتاج شد، و سکن- سکنا و سکنی؛ یعنی جای و مسکن گرفت در خانه یا منزل، و سکّن؛ یعنی از حرکت بازداشت، به درد آرامش داد به وسیله مسکّن، و ساکنه؛ یعنی با او در یکجا و منزل به
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 509.
(2). مقدمه برهان، ص 74 و 127.
ص: 362
سر برد و منزل کرد، و أسکن؛ یعنی جای و منزل داد و ساکن کرد، درویش و محتاج شد، استکان؛ یعنی: فروتنی نمود، خوار گردید، و سکن؛ یعنی خانه و منزل، اهل خانه، کسانی که در خانه ساکن هستند، و سکن؛ یعنی آتش، رحمت، مهربانی و برکت، و آنچه با آن انس گیرند و بیارمند، و سکنه؛ یعنی محلّ پیوند سر به گردن، یا محلّ استقرار آن بر گردن. جمع آن، سکنات، و سکینه؛ یعنی آرامش، آهستگی، وقار و مهابت، و سکون؛ یعنی آرامش، از رفتار ایستادن (ضدّ حرکت)، و ساکن؛ یعنی باشنده در خانه یا جای دیگر، بیحرکت. جمع آن سکان، ساکنون، و سکنی؛ یعنی جای ساکن شدن و خانه، و سکّان؛ یعنی: دم یا سکان کشتی، که با آن کشتی را به هر طرف که خواهند، متوجّه سازند، و سکّین؛ یعنی کارد، واحدش سکّینه، و جمع آن سکاکین، و سکینه؛ به معنای آرامش و وقار نیز میباشد، و سکینه؛ یعنی خر ماده، و مسکن و مسکن؛ یعنی خانه و باشگاه و محلّ سکونت، جمع آن مساکن، و مسکنه؛ یعنی خواری، بیچارگی، فقر، ناتوانی، و مسکین؛ یعنی درویش، نیازمند، خوار و مغلوب، جمع آن مساکین و مسکینون و مؤنث آن، مسکینه. «1»
در فرهنگ عمید فرموده: سکینه (به فتح سین و کسر کاف)؛ یعنی آرامش، وقار، طمأنینه، مهابت. سکنی (به ضمّ سین)؛ یعنی در جایی، جای اقامت، جای ساکن شدن، و سکنات (به فتح سین و کسر کاف)، جمع سکنه، و سکنه (به فتح سین و کسر کاف)؛ یعنی وضع و حالتی که شخص در آن است. در عربی، محل پیوستگی سر و گردن را نیز میگویند، و سکون (به ضمّ سین و کاف)؛ یعنی آرمیدن و قرار گرفتن، آرامش، ضدّ حرکت، و سکونت (به ضمّ سین و کاف)؛ یعنی مسکین شدن، در خانه نشستن، منزل کردن. «2» سکان (به ضمّ سین و تشدید کاف)؛ یعنی دنباله کشتی، برای حرکت دادن آن، از طرفی به طرف دیگر، و سکانات، جمع آن است، و سکان، جمع ساکن نیز میباشد، و مسکن (به فتح میم و کاف)؛ یعنی محلّ سکونت، خانه، جمع آن، مساکن، و مسکن (به
______________________________
(1). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 346- 345.
(2). فرهنگ عمید، ص 722.
ص: 363
ضمّ و فتح سین و کسر کاف مشدد)؛ یعنی آرامشدهنده، آرامکننده، و مسکنت (به فتح میم و کاف و نون)؛ یعنی درویشی، بیچیزی، بینوایی، و مسکون؛ یعنی جا گرفته، جا داده شده، جایی که محل سکونت باشد، و مسکین (به کسر میم کاف)؛ یعنی فقیر، بینوا، درویش، و مساکین، جمع آن است. «1»
3. سکینه در تفاسیر
شیخ طایفه طوسی قدّس سرّه در تفسیر تبیان فی قوله تعالی: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» «2»، در معنای:
«اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ»، فرموده: آن را پناهگاهی قرار بده که در آن پناهگیری و آرامش پیدا کنی، و خدای تعالی، نعمت را بر آدم، عظیم و بزرگ نمود، به واسطه آنچه از عملش به او اختصاص داد، و به او فرشتگان سجده نمودند و او را در بهشتش جای داد و این نعمت بر فرزندان او هم هست؛ پس بر آنان لازم است که شکر آن نعم را بهجا آورند و حقّ آن را ادا نمایند، و جنتی که آدم در آنجا ساکن گردید، قومی گفتند: آن بستانی از بستانهای دنیا است؛ زیرا دست ابلیس و وسوسه او به جنت خلد نمیرسد. «3»
نیز فی قوله تعالی: «فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» «4»، گفته است: قوله: «فالِقُ الْإِصْباحِ»، یعنی شکافنده ستون صبح از تاریکی شب، و آن دلالت بر قدرت شگفتآوری دارد که به جز خدای تعالی، کسی بر آن قدرت ندارد. «وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً» را «و جاعل اللَّیْلَ»، خوانده، به جهت اینکه معطوف بر «فالِقُ» است؛ پس هم شکل آن میباشد، و قوله: «و جاعل اللَّیْلَ»؛ یعنی در آن، آرامش پیدا کردید و در آن به ودیعه قرار گرفتید، و قوله: «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً»؛
______________________________
(1). فرهنگ عمید، ص 1091.
(2). بقره/ 35.
(3). تبیان، ج 1، ص 155.
(4). انعام/ 96.
ص: 364
یعنی: آن دو در افلاکشان، از روی حساب جریان دارند. خورشید، در یک سال، و ماه، در یک ماه، فلکی را قطع میکنند، که خدای تعالی آن را اندازهبندی کرده است، و قوله:
«ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»؛ یعنی وصف به اینکه: صبح را شکافنده و شب را برای آرامش قرار داد و خورشید و ماه را از روی حساب جریان داد، اندازهبندی او (عزّ سلطانه) است و احدی را قدرت و توانایی نیست که بر او اراده سوئی کند که در صورت امتناع از آن، عقاب دهد و انتقام کشد، و به مصالح خلق و تدبیر آنان بسیار آگاه است. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» «2»، گفته است: قوله: «هُوَ الَّذِی»، کنایه از خدای تعالی، و خبر دادن از کسی است که بشر را از نفس واحد خلق نمود، و آن، آدم بود، و از او همسرش را؛ یعنی حوا را آفرید، و گفتهاند: او را از استخوانی از استخوانهای دندههایش آفرید و بیان فرمود که: البته، آن زن را خلق نمود تا آدم به سوی آن زن، آرامش پیدا کند و با آن مأنوس باشد، و قوله: «فَلَمَّا تَغَشَّاها»؛ یعنی چون با او جمع گردید و با او وطی نمود، «حملت» در کلام حذف است. «حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً»؛ زیرا حمل، اول آن، حمل خفیف است؛ چون آن حمل آبی است که در رحم زن حاصل میگردد، و «حمل» به فتح حاء، آنچه است که در شکم است، و همچنین آن حملی که بر درخت خرما یا درخت است، نیز مفتوح است، و «حمل»، به کسر حاء، آنچه از سنگینی است که بر پشت میباشد، و قوله تعالی: «فَمَرَّتْ بِهِ»؛ یعنی پیوسته با آن بود در حالی که میایستاد و مینشست، و گفتهاند: برای آن شکایت میکرد و سنگینیاش او را میآزرد، و قوله تعالی: «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ»؛ یعنی چون سنگینی گردید و نزدیک ولادت آن شد، «دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما»، آدم و حوا از پروردگارشان خواستند و دعا کردند که: «لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً»؛ یعنی اگر فرزند صالحی به ما اعطاء کنی، و گفتهاند: یعنی سالم از آفات که اعضا و حواس صحیح
______________________________
(1). تبیان، ج 4، ص 212- 211.
(2). اعراف/ 189.
ص: 365
داشته باشد، و نیز گفتهاند: «صالِحاً»؛ یعنی مطیع باشد و انجامدهنده کار خیر باشد.
«لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ»؛ یعنی: بر نعمتهایت، که نعمتی را بعد از نعمتی بر ما انعام فرمودی، معترف خواهیم بود. «1»
همینطور فی قوله تعالی «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «2»، فرموده: قوله: «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»، به معنای «صل علیهم» است؛ یعنی برای آنان دعا کن که دعای تو آرامش است برای آنان؛ بدین معنا که با دعا، نفوس آنان را آرامش میدهی و به وسیله آن، مسرور و خوشحال مینمایی، و به لفظ توحید؛ یعنی «صلات»، در اینجا نیکوتر است؛ زیرا مراد از آن، دعای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است، نه ادای صلوات. «3»
فی قوله تعالی: «وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ» «4» هم گفته است: «وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ» جزای «لِمَنْ خافَ مَقامِی» است؛ یعنی اینکه خدای تعالی او را پیش خودش اقامت میدهد، و آن را به خودش اضافه نمود. «5»
نیز فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «6»، فرموده: و آنچه را خدای تعالی از روی لطف، برای آنان انجام میدهد، نزد او تعالی برای آنها بصیرتی و بینشی حاصل گردد که نفوسشان را آرامش میدهد، و به وسیله آن، اطمینان بسیار پیدا میکنند که آنچه را خدای متعال برای آنان قرار داده، از دلایلی است که بر حق دلالت میکند؛ پس این نعمت تامه است که خاصّ مؤمنین است. امّا غیر آنان، اول شبههای که عارضشان میشود، نفوسشان مضطرب میگردد؛ زیرا در دلهایشان نمییابند که آن شبهه را به طور یقین رد نمایند، و گفتهاند: «السَّکِینَةَ»، آن چیزی است که دلهای مؤمنین را آرامش میدهد از تعظیمی که آنان برای خدای تعالی و رسولش و وفای برای
______________________________
(1). تبیان، ج 5، ص 52.
(2). توبه/ 103.
(3). تبیان، ج 5، ص 292- 291.
(4). ابراهیم/ 14.
(5). تبیان، ج 6، ص 281.
(6). فتح/ 4.
ص: 366
او دارند، و قوله: «لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ»؛ یعنی تا به واسطه آنچه خداوند بر آنان واجب نمود، معارف دیگری افزون کنند، افزون بر معارف به دست آمده. پس خدای تعالی بیان فرمود آنچه را که برای پیامبرش و برای مؤمنین نزد اوست، تا به وعده او بیشتر مطمئن گردند، و قوله: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، در معنای آن گفتهاند:
یاران دین او هستند که از دشمنانش انتقام میگیرند، و گفتهاند: یعنی اینکه همه لشکریان، بندگان او هستند. «وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً»؛ یعنی خدای تعالی به اشیا قبل از به وجود آمدنشان و بعد از به وجود آمدنشان عالم است، «حَکِیماً»: در افعال خودش حکیم است؛ زیرا همه آن افعال دارای حکمت و صواب است. «1»
شیخ ابی علی فضل بن حسن طبرسی، در تفسیر مجمع البیان فی قوله تعالی: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» «2»، فرموده: خدای تعالی ذکر نمود، آنچه را که به آدم علیه السّلام نمود، بعد از اینکه انعام کرد بر او آنچه را از علوم که به او مخصوص گردانید؛ علم به چیزهایی که به واسطه آنها بزرگ داشتنش و سجده کردن بر او را بر فرشتگان باکرامت واجب گردانید، پس فرمود: «قُلْنا»، و این نون، نون کبریایی و عظمت بوده و نون جمع نیست. «یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ»؛ یعنی تو و همسرت بهشت را محلّ سکونت بگیر و آن را پناهگاه اختیار کن، تا به آن پناه بری، و تو و همسرت در آن ساکن باش. در این امر، اختلاف کردند، پس گفتهاند که آن، امر تعبّدی است، و گفتهاند: آن، اباحه است؛ زیرا در آن مشقتی نیست؛ پس متعلق تکلیف نمیباشد، و قوله: «وَ کُلا»، اباحه است، و قوله:
«لا تَقْرَبا»، تعبّد است بالاتفاق، و از ابن عباس و ابن مسعود روایت است که: چون ابلیس از بهشت خارج گردید و مورد لعن واقع شد و آدم علیه السّلام باقی ماند، از تنهایی وحشت کرد؛ زیرا کسی نبود که به سوی او آرام گیرد، پس حوا خلق گردید تا به سوی او آرام گیرد، و روایت است که: خدای سبحان، خواب را بر آدم علیه السّلام القا نمود و استخوانی را از پهلوی
______________________________
(1). تبیان، ج 9، ص 314- 313.
(2). بقره/ 35.
ص: 367
او گرفت و از آن حوا را خلق نمود. پس همین که آدم علیه السّلام از خواب بیدار شد، نزد سر او زنی بود. از او سؤال کرد: تو چه کسی هستی؟ او گفت: زن هستم. آدم علیه السّلام گفت: برای چه خلق شدهای؟ آن زن گفت: برای اینکه تو به سوی من آرامش پیدا کنی. پس فرشتگان گفتند: ای آدم علیه السّلام! نام او چیست؟ آدم علیه السّلام گفت: حوا. آنها گفتند: و برای چه نام او را حوا گذاردی؟ آدم علیه السّلام گفت: برای اینکه او از «حی» خلق شده، پس نزد آن، زن را خدای تعالی فرمود: «اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ»، و قوله: «وَ کُلا مِنْها رَغَداً»؛ یعنی دو نفری از بهشتی که بسیار وسیع و پهناور است، و هیچ رنجی و تعبی در آن نیست، بخورید.
«حَیْثُ شِئْتُما»: از هرجا از قطعات بهشت که میخواهید، و گفتهاند: «مِنْها»؛ یعنی از میوههای آن به جز آنچه از آن را که استثنا شده است. «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»؛ یعنی از آن درخت نخورید، و از امام باقر علیه السّلام روایت است که: معنای آن، «و لا تقربا بالاکل» بوده، و بر آن دلالت دارد اینکه بدون هیچ اختلافی مخالفت با خوردن واقع گردید، نه به نزدیک شدن از آن درخت، و برای همین خدای متعال فرمود: «فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما»، و قوله: «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ»؛ یعنی با خوردن آن، از ستمکاران به خودتان میباشید، و جایز است برای کسی که خودش را از ثواب و پاداش نیک باز میدارد، گفته شود که: او ستمکار به خودش است، مانند قول خدای تعالی در حکایت ایوب علیه السّلام، «إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»، جایی که او با ترک آنچه برایش انتخاب شده بود، خودش را از ثواب بازداشت. «1»
نیز فی قوله تعالی: «فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» «2»، فرموده: نزد اکثر از مفسرین «فالِقُ الْإِصْباحِ»، به معنای شکافنده ستون صبح از تاریکی شب و سیاهی آن، است، و ابن عباس فرمود: یعنی آفریننده صبحها، «وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً»؛ یعنی در آن آرامش پیدا میکنید، و از ابن عباس، مجاهد و بیشتر مفسرین است که: در آن به ودیعه قرار میگیرد، و خدای سبحان، بر بزرگترین
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 1، ص 85.
(2). انعام/ 96.
ص: 368
نعمتش آگاهی داد به اینکه: شب را برای آرامش، و روز را برای پرداختن به کار قرار داد، و به دنبال هم آمدن آن دو؛ یعنی روز و شب، دلالت بر قدرت او و حکمت او تعالی دارد. پس از آن فرمود: «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً»؛ یعنی قرار داد آن دو را در دورانشان، با حسابی که از آن تجاوز نخواهند کرد، تا به نهایت منزلگاهشان برسند. پس خورشید همه بروج دوازدهگانه را در سیصد و شصت و پنج روز و یک ربع از روز، طی میکند و ماه در بیست و هشت روز، و بر آن دو شبها و روزها، و ماهها و سالها را بنا نهاد؛ همچنان که سبحانه تعالی فرمود: «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ»، و فرمود: «کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»،* و از ابن عباس و دیگران است که: خدای سبحان با آن اشاره دارد به حساب آن دو، از مصالح بندگان در معاملاتشان، تاریخهایشان، اوقات عبادتشان و غیر ذلک از امور دین و دنیایشان. «ذلِکَ»، اشاره است به آنچه خدای سبحان توصیف نمود از:
«فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً». «تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ»، به آنکه با عزت و ارجمند است سلطان بودن او، پس احدی قدرت بر امتناع از او را ندارد.
«الْعَلِیمِ»؛ یعنی به مصالح خلقش و به تدبیرشان بسیار دانا است. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» «2»، فرموده: قوله: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ»، خطاب است به بنی آدم. «مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ»؛ یعنی از آدم علیه السّلام. «وَ جَعَلَ»؛ یعنی: و آفرید از او «زَوْجَها»؛ یعنی حوا را.
«لِیَسْکُنَ» تا اینکه آدم علیه السّلام آرام بگیرد. «إِلَیْها»: به سوی حوا و با او انس بگیرد. «فَلَمَّا تَغَشَّاها»؛ یعنی چون به او رسید؛ آنچنان که مرد به همسرش میرسد؛ یعنی با او مجامعت کرد و او را وطی نمود. «حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً»، و آن آبی است که در رحم آن زن حاصل گردید و خفیف بود. «فَمَرَّتْ بِهِ»؛ یعنی با این حمل سبک، مستمرا نشست و برخاست، و آمد و رفت نمود، همان گونه که قبل از آن بود و این حمل او را از پرداختن
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 4، ص 339- 338.
(2). اعراف/ 189.
ص: 369
به کاری مانع نشد. «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ»؛ یعنی همین که این حمل سنگین شد، و همین که حمل در شکم او بزرگ شد و حرکت کرد به واسطه آن سنگینی گردید. «دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما»؛ یعنی آدم علیه السّلام و حوا هنگام بزرگ شدن فرزند در شکم او، از خدای تعالی درخواست نمودند: «لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً»؛ یعنی اگر فرزند صالحی را به ما اعطا کنی، و گفتهاند: نسل صالحی را؛ یعنی تندرست، سالم و صحیح الخلقه باشد، و گفتهاند: انسانی معتدل باشد، و گفتهاند: پسربچه باشد. «لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ»؛ یعنی به واسطه نعمتی که تو به ما اعطا کردی، ما از شاکران خواهیم بود. جبائی گوید: و البته، این را به این جهت گفتند که برایشان فرزندانی باشد، تا با آنها در محلی که آن دو در آن محل بودند، مأنوس باشند؛ زیرا آنان دو نفری بودند که همواره در حال وحشت قرار داشتند، آنچنان که هر گاه یکی از آن دو از دیگری غایب میشد، دیگری که در آن حال بدون مونس بود، وحشت میکرد، و احتمال دارد، مرادشان این باشد که: به آنان فرزندی صالح، و مطیع و انجامدهنده کارهای خیر اعطا گردد، بهگونهای که مصلح غیر مفسد باشد.
همچنین فی قوله تعالی: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «1»، فرموده: خدای سبحان به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خطاب نمود و او را به اخذ صدقه از مالهای آنان امر نمود تا تطهیر برای آنان و کفاره برای گناهانشان باشد. پس فرمود: «خُذْ»؛ یعنی ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله اخذ کن، «مِنْ أَمْوالِهِمْ»، من تبعیضیه را داخل نمود؛ زیرا واجب نگردید که جمیع صدقه را بدهد، و البته فرمود: «مِنْ أَمْوالِهِمْ»، و نفرمود: «من مالهم»، تا شامل جنس مال، همهاش، بشود، و این دلالت دارد بر وجوب اخذ از سایر اموال مسلمین، به جهت اینکه آنها در احکام دین یکسانند، جز آنچه را که با دلایل اختصاص پیدا کند. «صَدَقَةً» گفتهاند: به آن، امر به گرفتن صدقه از اموال آن تایبان را اراده کرده برای تشدید تکلیف، و این، برای صدقه مفروضه نیست؛ بلکه آن، بر سبیل کفاره گناهانی است که مرتکب شدهاند، و گفتهاند: از آن، زکات واجبه را اراده
______________________________
(1). توبه/ 103.
ص: 370
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج2 399
کردهاند. این قول جبائی و اکثر از اهل تفسیر است، و این، ظهور دارد؛ زیرا حمل نمودن آن بر خصوص، بدون دلیل است و وجهی برای آن نیست. پس امر به این باشد که از مالکین، نصاب زکات اخذ شود: از نقره، وقتی به دویست درهم برسد، و از طلا، وقتی به بیست مثقال برسد، و از شتر، وقتی به 5 رأس برسد، و از گاو، وقتی به 30 رأس برسد، و از گوسفند، وقتی به 40 رأس برسد، و از غلات و ثمار، وقتی به پنج اوسق برسد. «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»؛ یعنی تو با این صدقه، آنان را از آلودگی گناهان، مطهر و پاک میگردانی و آن را به چیزی دعوت میکنی که به واسطه آن چیز، پاک گردند، و گفتهاند: معنای آن: طاهر میکنی آنان را و پاک میگردانی آنها را، به وسیله آن صدقه.
پس هر دو فعل به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اضافه شده. «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ»، این امر، از جانب خدای تعالی به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که: دعا کن برای کسی که از او صدقه اخذ میکنی، و معنای آن این است که: دعا کن بر آنان به قبول صدقاتشان، آنچنان که دعاکننده میگوید:
خدای تعالی در آنچه اعطا نمودی، به تو پاداش دهد، و مبارک باشد بر تو، آنچه پیش تو باقی مانده، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت است که: وقتی گروهی صدقهشان را به او میپرداختند، فرمود: «الهم صل علیهم»، و عبد اللّه بن ابی اوفی که از اصحاب شجره است، گوید: ابی اوفی به او صدقهای را اعطا نمود. پس فرمود: «اللهم، صل علی آل ابی اوفی.» این روایت را بخاری و مسلم، در صحیح آوردهاند. «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»؛ یعنی: دعای تو از آن چیزهایی است که نفوس آنان را به سوی او آرامش میدهد، و گفتهاند: آن، رحمتی است برای آنان، و گفتهاند: وقار و طمأنینه، برای آنان که خدای تعالی از آنان قبول فرموده، و گفتهاند: آن، تثبیت است، برای آنان. «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.»؛ یعنی خدای متعال، دعای تو را، برای آنان میشنود و آنچه را از آنان در صدقات باشد، میداند «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ» «2»، فرموده: یعنی البتّه، شما را در سرزمین آن کافران، بعد از آنان، ساکن
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 5، ص 68.
(2). ابراهیم/ 14.
ص: 371
میگردانیم. چنین اراده میکند که: شما خویشتنداری و صبر کنید؛ پس من، دشمن شما را هلاک گردانم و شما را در سرزمین آنان وارث و جانشین نمایم. و در معنای آن، در حدیث آمده است: «من اذی جاره، ورثه اللّه داره.»: کسی که همسایهاش را اذیت کند، خدای تعالی او را وارث خانه آن آزاردهنده گرداند. «ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی.»؛ یعنی آن فوز و رستگاری، برای کسی است که از وقوفش برای حساب و جزا در پیشگاه من، در جایی که او را در آنجا به قیام وامیدارم، بترسد، و مقام را به نفس خود اضافه نمود؛ زیرا آنان به امر او تعالی قیام کرده و برپا میخیزند. «وَ خافَ وَعِیدِ.»؛ یعنی از عقاب و عذاب من بترسد. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «2»، فرموده: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ»، و آن این است که خدای تعالی نسبت به آنان لطفی را انجام میدهد که برای آنان بصیرت به حق حاصل میگردد، آن چیزی که نفوس آنان بدان آرامش پیدا میکند و آن به واسطه کثرت آنچه باشد که نصیبشان است از ادلهای که دال بر آن میباشد. پس این نعمت تامه، برای مؤمنین خاصة است، و امّا برای غیر آنان، برای اولین عارضه شبههای که بر آنها وارد میشود، نفوسشان مضطرب و پریشان میگردد؛ زیرا در دلهایشان سردی یقین و روح طمأنینه را نمییابند، و گفتهاند: آن، نصرت و یاری مؤمنین است تا بدان، دلهای آنان، آرامش یابد و در جنگ، ثابتقدم و استوار بمانند، و گفتهاند،: آن، چیزی است که دلهای آنان را آرام گرداند، از تعظیم بر خدا و بر رسولش. «لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ.»؛ یعنی تا زیاد گردد یقینی به یقینشان، با آنچه از فتوحات و اعتلای کلمه اسلام ملاحظه میکنند، موافق آنچه به آنان وعده داده شده. گفتهاند: تا زیاد گردد، تصدیق آنان به شرایع اسلام، و آن، این است که آنچه از شرایع و فرایض بدان، امر شده؛ مانند: نماز، روزه و صدقات؛ آن را تصدیق نمایند، و
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 6، ص 308.
(2). فتح/ 4.
ص: 372
آن، به واسطه آرامشی است که خدای تعالی در دلهای آنان نازل فرموده، و معنای آن است که: تا زیاد گردانند معارفی را بر معرفتی که در آنها حاصل است. «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛ یعنی ملایکه، جن، انس و شیاطین. این، قول ابن عباس است، و معنای آن این است که: اگر بخواهد شما را به وسیله آنها کمک میکند، و در آن، بیان این است که اگر بخواهد، مشرکین را هلاک گرداند؛ امّا او تعالی عالم است به آنها و به آنچه از پشت آنان خارج میگردد. پس به واسطه علمش و حکمتش، به آنان مهلت داد و امر به جنگ، از روی عجز و نیاز نفرمود؛ لکن برای اینکه پاداش عظیمی را عاید مجاهدین نماید، امر به جهاد نمود. «وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً»: و همه افعال و کارهای او حکمت است و راه صحیح و راست. «1»
ابو القاسم جار اللّه محمود بن عمر زمخشری خوارزمی در تفسیر کشاف فی قوله تعالی: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» «2»، فرموده: سکنی از سکون است؛ زیرا آن نوعی از توقف و قرار گرفتن میباشد، و «أَنْتَ»، تأکید برای آن ضمیری که در «اسْکُنْ» مستقر است، تا عطف بر آن صحیح باشد، و «رَغَداً»، وصف برای مصدر است؛ یعنی خوردنی که فراوان و در حال فراخی و رفاه باشد، و «حَیْثُ»، برای مکان مبهم است؛ یعنی جایی از بهشت. «شِئْتُما»، خوردن از بهشت را بر وجه توسعه در رفتن به دورترین نقاط بهشت، برای آن دو، آزاد نمود؛ آنگاه که بر آنان در خوردن برخی از خوردنیها، و در رفتن به بعضی از نقاط جاهایی از بهشت که جامع خوردنیها بود، منعی قرار نداد، تا عذری برای خوردن از آن درخت «منهیه» یگانه بین اشجار، باقی نماند، و «مِنَ الظَّالِمِینَ»: از کسانی که به واسطه نافرمانی از طاعت خدا به خودشان ستم کردند. «3»
نیز فی قوله تعالی: «فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 9، ص 111.
(2). بقره/ 35.
(3). کشاف، ج 1، ص 273.
ص: 373
تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» «1»، فرموده: «اصباح»، مصدری است که صبح به آن نامیده شده و حسن، آن را به فتح همزه قرائت نمود، که آن، جمع صبح، است. سکن، آن چیزی است که آدمی به سویش سکون و اطمینان مییابد از جهت انسی که به آن دارد و از جهت راحتی که به دست میآورد، و شب، رنجشش در روز، به آن آرام میشود برای استراحت او در آن، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»، نصب به واسطه اضمار فعلی است که عبارت «جاعل اللیل» بر آن دلالت دارد؛ یعنی خورشید و ماه را حسبان قرار داد، و معنای آن این است که: خورشید و ماه را «حُسْباناً» قرار داد به اینکه محاسبه زمان، با چرخش و سیر آن دو معلوم میشود. «ذلِکَ»، اشاره است به حسبان قرار دادن آن دو؛ یعنی: آن چرخش، با حساب معلوم است. «تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ»، آن کسی که آن دو را مغلوب و مسخّر خود نمود. «الْعَلِیمِ»، به تدبیر آن دو، و به چرخش و دوران آنها. «2»
همینطور فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» «3»، فرموده: «مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ»، و آن، نفس آدم علیه السّلام است، «وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها»، و آن حوا است که او را از جسد آدم علیه السّلام، از یکی از پهلوهایش، یا از جنس او خلق کرد، مانند قوله: «جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً.» «لِیَسْکُنَ إِلَیْها»: تا به سوی او میل و آرامش یابد و نفرتی نداشته باشد؛ زیرا جنس، نسبت به جنس، تمایل و مؤانست دارد و «تغشی»، کنایه از جماع است و همچنین است: «غشیان» و «اتیان». «حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً»، بر او پوشیده و مخفی بود؛ «فَمَرَّتْ بِهِ»: پس گذشت تا وقت تولّد او بدون سقط شدن، و گفتهاند: «حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً»؛ یعنی نطفه. پس زمان بر او گذشت؛ ایستاد و نشست، «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ»: هنگامی که آن حمل، سنگین گردید، «دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما»: آدم و حوا از پروردگارشان درخواست کردند، «لَئِنْ آتَیْتَنا»: اگر به ما ببخشی، «صالِحاً»:
______________________________
(1). انعام/ 96.
(2). کشاف، ج 2، ص 38- 37.
(3). اعراف/ 189.
ص: 374
فرزندی آراسته که بدن او صالح بوده و از هر عیبی، بری باشد، و گفتهاند: فرزند پسری را. «لَنَکُونَنَّ»، برای آن دو است و برای هرکسی که از نسل آن دو به وجود میآید. «1»
فی قوله تعالی: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «2» هم فرموده: پس اگر بگویی چگونه گفته شده: «أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ»، و در حالی که توبه آنان ذکر نشده است؟ گویم: هنگامی که اعتراف آنان به گناهانشان ذکر گردید، آن دلیل بر توبه است. پس توبه آنان ذکر گردیده است.
«تُطَهِّرُهُمْ»، صفت برای صدقه است. «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ»: و بر آنان با دعا برای آنان و ترحّم بر ایشان مهربانی کن. «سَکَنٌ لَهُمْ»: آرام میگیرند به سوی او، و دلهایشان آرامش پیدا میکنند به اینکه خدا نسبت به آنان بازگشته است. «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ»، اعتراف آنان را به گناهانشان و به درخواستشان، «عَلِیمٌ» به آنچه در ضمایر آنان است، و به آن اندوهشان که از پشیمانی آنان نسبت به زیادهرویهایی که از آنها سرزده، ناشی شده. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ» «4»، فرموده: و ابو حیوه «وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ» را با یاء خوانده است، و مراد از «الْأَرْضَ»، ارض ستمکاران، سرزمین آنان میباشد و نحو آن است: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا»، «وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ»، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که: «من اذی جاره، ورثه الله داره.» «ذلک»، اشاره است به آنچه خدا به آن، حکم نمود: از هلاکت ظالمان و اسکان مؤمنین در سرزمینشان، بعد از آنان؛ یعنی آن امر، حق است. «لِمَنْ خافَ مَقامِی»، موقف من، و آن، موقف حساب است؛ زیرا موقف خدا که بندگانش در آن، توقف میکنند، قیامت است؛ یعنی آن، برای متقین حق است، مانند قوله: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.»* «5»
همچنین فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً
______________________________
(1). کشاف، ج 2، ص 137- 136.
(2). توبه/ 131.
(3). کشاف، ج 2، ص 212.
(4). ابراهیم/ 14.
(5). کشاف، ج 2، ص 371- 370.
ص: 375
مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «1»، فرموده: سکینه، سکون است؛ یعنی خدا به سبب صلح و امنیت، سکون و آرامش را در دلهای آنان نازل فرمود، «لِیَزْدادُوا إِیماناً»، به شرایع، در حالی که با ایمان ایشان که همان توحید است، همراه است. از ابن عباس است که: اول چیزی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به آنان اعطا نمود، توحید است. پس چون به خدا به تنهایی ایمان آوردند، نماز و زکات را نازل گرداند، سپس حج را و جهاد را. پس ایمانی را به ایمانشان افزودند. «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، همان گونه که اقتضای علم و حکمت او است، بعضی آنها بر بعضی دیگر مسلّط هستند. «2»
مولی الاجل، سید عبد اللّه بن محمّد رضا حسینی، معروف به شبّر، در تفسیر خود فی قوله تعالی: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» «3»، فرموده: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ»، و «زَوْجُکَ»، مراد حوا است، و اول آن دو (یعنی آدم و حوا) را مخاطب قرار نداد؛ اشعار به اینکه مقصود، آدم بوده و حوا پیرو او است. «الْجَنَّةَ»، از جنان دنیا است که در آن، خورشید طلوع کرده و غروب مینماید، و گفتهاند: خانه پاداش است؛ زیرا معهود، غیر آن نیست.
«وَ کُلا مِنْها رَغَداً»؛ یعنی بخورید از آن، در حالی که بسیار وسیع است و بدون رنج، «حَیْثُ شِئْتُما»؛ یعنی از هر مکانی که بخواهید. «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»، که آن یا گندم یا درخت انگور، یا انجیر است یا درختی که انواع خوردنیها و میوهها را حمل نماید، و آن، درخت علم محمّد و آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله است. «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ»: چنانچه اقدام نمودید به آنچه در صلاح شما دو نفر نیست، از ظالمین خواهید بود. «4»
نیز فی قوله تعالی: «فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» «5»، فرموده: قوله: «فالِقُ الْإِصْباحِ»؛ یعنی شکافنده ستون صبح است،
______________________________
(1). فتح/ 4.
(2). کشاف، ج 3، ص 542.
(3). بقره/ 35.
(4). تفسیر شبّر، ص 20.
(5). انعام/ 96.
ص: 376
از ظلمت و تاریکی شب. «وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً»؛ یعنی خلق در آن، آرامش پیدا میکنند، یا برای استراحت و آرمیدن است، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»، نصب با اضمار جعل با عطف بر محلّ «اللَّیْلَ» است. «حُسْباناً»؛ یعنی آن، برای حساب نگه داشتن زمانها و اوقاف است. «ذلِکَ»، آن چیزهایی که ذکر شد. «تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ»؛ یعنی اندازهبندی میکند به سلطهای که بر آنها دارد. «الْعَلِیمِ»؛ یعنی بسیار دانا است به تدبیر خلقش. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» «2»، فرموده: «هو»؛ یعنی خدا. «الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ»؛ یعنی آدم. «وَ جَعَلَ مِنْها»؛ یعنی از استخوان پهلوی او، یا زیادی سرشت او، یا جنس او. «زَوْجَها»؛ یعنی حوا را. «لِیَسْکُنَ إِلَیْها»، و آن را یادآوری نمود به لحاظ نظری که به معنای آن داشت. «فَلَمَّا تَغَشَّاها»؛ یعنی همین که با او جماع نمود، «حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً»، که آن نطفه است. «فَمَرَّتْ بِهِ»؛ یعنی پس رفتن و آمدن با او، به جهت سبکیاش استمرار داشت. «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ»: پس همین که با بزرگ شدن حمل در شکمش، سنگین گردید، «دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً»: خدای تعالی را که پروردگارشان است، خواندند که: اگر فرزند سالمی به ما اعطا کنی، «لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ.»: حتما به جهت آن، از شکرگزاران تو خواهیم بود. «3»
همچنین فی قوله تعالی: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «4»، فرموده: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً»، که آن، زکات واجب است. «تُطَهِّرُهُمْ»: تا آنها را با صدقهای که میپردازند، طاهر کنی. «وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»؛ یعنی رشد بدهی حسنات آنان را. «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ»: رحمت کن بر آنان با دعا بر ایشان. «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ»: البته، دعای تو، آرامش و طمأنینه است. «لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»: برای آنها، و خدا شنوده است دعای تو را، «عَلِیمٌ»: بسیار آگاه به خلقش. «5»
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 313.
(2). اعراف/ 189.
(3). تفسیر شبّر، ص 381.
(4). توبه/ 103.
(5). تفسیر شبّر، ص 435.
ص: 377
فی قوله تعالی: «وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ» «1»، هم فرموده: «وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ»: و البته، شما را در زمین آنان، ساکن میگردانم، «مِنْ بَعْدِهِمْ»: بعد از آنها؛ چنانکه در خبر است: «من اذی جاره، اورثه اللّه داره.»؛ یعنی هرکه همسایهاش را اذیت نمود، خدای تعالی خانه او را میراثش میگرداند. «ذلِکَ»، آن چیزهایی که به آن وعده داده شده. «لِمَنْ خافَ مَقامِی»: برای هرکسی است که از مقام من در حساب میترسد، یا در حال مراقبت است از قیام من بر او. «وَ خافَ وَعِیدِ»؛ یعنی از عقاب و عذاب من هراس دارد. «2»
نیز فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «3»، فرموده: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ»: خدای تعالی است که آرامش و طمأنینه را نازل فرمود، «فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً»: در دلهای مؤمنین، تا زیاد گرداند یقینی را به یقینشان. «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»: و لشکریان آسمانها و زمین، از ملایکه و ثقلین، از آن خدای تعالی است. «وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً»: و خدای تعالی بسیار عالم است به خلقتش.
«حَکِیماً»: با حکمت است در تدبیر آنان. «4»
استاد علامه سید محمّد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: «فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» «5»، فرموده: «اصباح» به کسر همزه، همان صبح است، و آن، در اصل، مصدر است، و سکن، آن چیزی است که به سویش، آرامش مییابد، و «حسبان»، جمع حساب است، و گفتهاند: آن، مصدر حسب، حسابا و حسبانا است، و قوله: «وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً»، عطف بر قوله: «فالِقُ الْإِصْباحِ» است، و اشکالی در عطف جمله فعلیه بر اسمیه نیست، وقتی که مشتمل بر معنای فعل باشد، و لذا «وَ جاعِلُ» قرائت شده، و در شکافتن صبح و آرامش قرار دادن
______________________________
(1). ابراهیم/ 14.
(2). تفسیر شبّر، ص 536.
(3). فتح/ 4.
(4). تفسیر شبّر، ص 1036.
(5). انعام/ 96.
ص: 378
شب، آرامشی که متحرّکات در آن، از حرکاتشان آرامش مییابند، تا تجدید نیرو کنند و آنچه را از جهت حرکاتشان در طول روز عارضشان شده، از رنج و درماندگی در کار و خستگی را دفع نمایند، و در قرار دادن خورشید و ماه با آنچه ظاهر میشود در حسّ ظاهر از حرکات آن دو، از روز، شب، ماهها و سالها به عنوان حساب، تقدیر شگفتی است، برای حرکات در این نشأت متغیّر متحوّل که بدان نظام زندگی انسانی نظم گرفته و امر حیاتش، پایدار میگردد، و به همین جهت در ذیل آیه فرمود: «ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»: پس او عزّتمند توانایی است که هیچ شکنندهای او را نشکند، و عالمی است که به هیچچیز از مصالح مملکتش، جاهل نباشد، تا نظم دهد به آن، نظم درخور آن را. «1»
نیز فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» «2»، فرموده: کلام، در دو آیه 198 و 190 سوره اعراف، جاری مجرای مثلی است که زده شده برای بنی آدم در نقضشان نسبت به پیمانی که بسته بودند و ظلمشان نسبت به آیات اللّه، و قوله: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ»؛ یعنی ای جماعت بنی آدم! او تعالی آفرید شما را، «مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ»: از یک نفس که آن، پدر شماست. «وَ جَعَلَ مِنْها»؛ یعنی: و آفرید از نوع آن، «زَوْجَها لِیَسْکُنَ»: تا مردی که او نفس واحده است، «إِلَیْها»: به سوی آن زوجی که همسر اوست، آرام بگیرد. «فَلَمَّا تَغَشَّاها»: پس همین که با او جماع نمود، «حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً»: محمولی را که آن، نطفه سبک است، آورد، «فَمَرَّتْ بِهِ»؛ یعنی آن زوج با آن حمل، رفت و آمد و نشست و برخاست نمود، تا آن نطفه در رحم او رشد کرد و جنین سنگین گردید. «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما»: پس همین که آن حمل سنگین گردید در او، دو زوج خدایشان را خواندند و عهد بستند و به او اطمینان دادند به اینکه: «لَئِنْ آتَیْتَنا»: اگر به ما روزی کنی، «صالِحاً»؛ یعنی فرزند صالحی را که برای حیات و بقا، صالح باشد، آنگونه که انسانی سالم، با اعضای صحیح و بدون بیماری و
______________________________
(1). المیزان، ج 7، ص 204- 203.
(2). اعراف/ 189.
ص: 379
آفت باشد. پس این، امید آنان است برای فرزند، در حین ولادت او و به هنگام نشو و نمایش، بدون اینکه در صلاح دینیاش بیندیشند. «لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ»: شکرگزار تو خواهیم بود، به اظهار نعمت تو، و منقطع خواهیم بود به سوی تو در امر، و به سببی بدون تو، میل نخواهیم کرد، و به چیزی جز تو، تعلّق نخواهیم داشت. «فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً»: پس همین که به آنان فرزندی را که مورد درخواست آنان بود، به آنها داد و او را انسانی سالم و صالح برای ماندن و مایه چشمروشنی قرار داد، «جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما»: از آن فرزند صالح؛ چون محبت و شفقت بر او، آن دو را بر این داشت که به هر سببی سوای او تعالی چنگ زنند و نسبت به هر چیزی به غیر از او، خاضع گردند، با آنکه آن دو شرط کرده بودند به اینکه: از شکرگزاران باشند و کفران نعمت و ربوبیّتش را نکنند. پس آنان عهد و شرطشان را شکستند، و همچنین عموم انسانها، به جز آنان که مورد رحمت الهی قرار دارند، همین گونهاند، یعنی متّهم به نقض میثاقها، خلف وعدهها و عدم وفای به عهد با خدای تعالی هستند، «فَتَعالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ.» «1»
همینطور فی قوله تعالی: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «2»، فرموده: «تطهیر»، از بین بردن آلودگیها و کثافات از چیز است تا وجود آن مصفا شود و آماده نشو و نما و ظهور آثار و برکاتش گردد، و «تزکیه»، نموّ دادن به اعطای رشد است به آن، با الحاق خیرات و ظهور برکات، مانند درخت که قطع زیادی شاخههایش، سبب خوبی نموّ و نیکویی میوههایش گردد.
پس جمع بین تطهیر و تزکیه در آیه، لطیفترین تعبیر است. پس قوله تعالی: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً»، به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله امر نمود به اخذ صدقه از اموال مردم، و نفرمود: «من مالهم»، و فرمود: «مِنْ أَمْوالِهِمْ»، تا اشاره شود به اینکه از اصناف مال آنان اخذ شود، و آن، نقدان (طلا و نقره)، انعام ثلاثه (شتر، گاو و گوسفند) و غلات اربعه (گندم، جو، خرما و کشمش) است، و قوله: «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»، خطاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بوده و در
______________________________
(1). المیزان، ج 8، ص 391.
(2). توبه/ 103.
ص: 380
وصف برای صدقه نیست، و دلیل بر آن، ضمیر «بِها» است که برگشت به صدقه دارد؛ یعنی ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله! از اصناف اموالشان صدقه بگیر! تا تو آنان را از آلودگیها و پلیدیها پاک کنی و با این صدقه که از آنها اخذ میکنی، آنان را رشد و نمو بدهی، و قوله: «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ»، «الصلاه علیهم»، دعا برای آنان است، و سیاق، مفید این است که دعا برای آنان و برای اموالشان، به خیر و برکت است، و آن، حفظ شده از سنت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است. پس برای اعطاکننده زکات و برای مالش، دعای خیر و برکت میکند، و قوله: «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»، سکن، آن چیزی است که شیء به سوی آن، آرامش مییابد، و مراد از آن، این است که: نفوس آنان، با دعای تو آرامش مییابد و بدان اطمینان حاصل میکند، و آن، نوعی تشکّر است بر مساعی آنان در راه خدای تعالی؛ همچنان که در ذیل آیه فرمود: «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»، و آیه، متضمّن حکم زکات مالی است، که آن، از ارکان شریعت و ملت است، بنابر آنچه از ظاهر آیه بنفسها برمیآید، و اخبار زیادی از طریق ائمه اهل بیت علیهم السّلام و غیر آنان در اینباره، در تفسیر آن، بیان گردیده. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ» «2»، از ذیل آیه قبل، قوله: «فَأَوْحی إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ» تا آخر آیه را چنین تفسیر فرموده: ضمیر جمع اوّل و دوّم در: «إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ»، برای پیامبران است، و ضمیر جمع سوّم در: «الظَّالِمِینَ»، برای «الَّذِینَ کَفَرُوا» است، به دلالت سیاق آیه، و تعبیر از آنان، به «الظَّالِمِینَ»، برای اشاره به سببیت ظلمشان است برای هلاک شدن. پس البته، تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علّیت است؛ همچنان که قوله: «ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ»، مشعر است به علّیت خوف برای اسکان، و قوله:
«مَقامِی»، مصدر میمی است که مراد از آن، قیام خدای تعالی بر امر است، کلّ آن، یا آنکه اسم مکان است که مراد از آن، مرتبه قیمومیت خدای تعالی برای امر است، کلّ
______________________________
(1). المیزان، ج 9، ص 398- 397.
(2). ابراهیم/ 14.
ص: 381
آن، و مراد از وعید خدای تعالی، آن چیزهایی است که به مخالفین با امر او، وعده عذاب داده شده. پس مراد از خوف از مقام او تعالی، تقوای از او است به عنوان اینکه او خداوندی است که به امر بندگانش قیام کرده، و مراد از خوف از وعیدش، تقوای از اوست به عنوان اینکه او خداوندی است که بندگانش را با زبان انبیا و رسولان خود، از مخالفت امرش، برحذر داشته است. پس بههرحال، به تقوا برگشت میکند، و منطبق بر قول موسی علیه السّلام است برای قومش، قوله: «قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»؛ همچنان که کشاف بدان اشاره دارد، و معنای آیه این است که: سپس وحی نمود پروردگار رسولان به سویشان در حالی که صفت ربوبیّت را که خاصّ آنها بود، اخذ کرده بود، برای وجود توکّلشان که رحمت و عنایت را جلب میکرده، سوگند یاد میکنم که البته، هلاک کنم این تهدیدگران نسبت به شما را، به واسطه ظلمشان، و البتّه، شما را در این سرزمینی که تهدید به اخراجتان از آن کردند، ساکن گردانیده، و شما را وارث بر آن میسازم، به خاطر صفت ترستان از من و از وعیدم، و این چنین عمل میکنیم. پس زمین را به بندگانمان که متقی هستند، به ارث میدهیم. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «2»، فرموده: مراد از سکینه، آرامش نفس و ثبات و اطمینان آن است به آنچه به آن ایمان آورده، و لذا تعلیل فرمود فرود آمدنش را در آن بقوله: «لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ»، و قبلا در بحث از سکینه، در آیه 248 سوره بقره فی قوله: «أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ»، آمد که: سکینه، منطبق بر روح ایمان است که در قوله: «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» در آیه 22 سوره مجادله ذکر گردید، و اینکه گفتهاند: «السَّکِینَةَ»، رحمت است، و گفتهاند: عقل است، و گفتهاند: وقار و عصمت برای خدا و رسولش است، و گفتهاند: میل به آنچه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله
______________________________
(1). المیزان، ج 12، ص 33- 32.
(2). فتح/ 4.
ص: 382
آورد، و گفتهاند: فرشتهای است که قلب مؤمن را آرامش میدهد، و گفتهاند: چیزی است که سر او مانند سر گربه است، و این، اقوالی است که هیچ دلیلی بر آنها نیست، و مراد از انزال سکینه در دلهای مؤمنین، ایجاد آن است بعد از عدمش، پس بسیار در قرآن، از خلق و ایجاد با «انزال» تعبیر شده، مانند: قوله: «وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ» «1»، و قوله: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ» «2» و قوله: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» «3»، و البته، تعبیر از خلق و ایجاد با «انزال» اشاره است به علو و بالا بودن مرتبه مبدأ آن، و مراد به زیادت ایمان، شدت بخشیدن به آن است. پس البته، ایمان به چیزی، عبارت است از علم به آن با التزام به آن؛ بهگونهای که بر آن، آثار علمیه مترتّب باشد، و معلوم است که هریک از علم و التزام مذکور در ایمان، از چیزهایی است که شدت و ضعف مییابد، پس ایمانی که متلبّس به التزام است، شدت و ضعف پیدا میکند، و معنای آیه این است که: خدا است آنکه ثبات و اطمینان را که لازمه مرتبهای از مراتب روح است، در قلوب مؤمنین ایجاد کرد، تا به وسیله آن، ایمانی را که قبل از نزول سکینه بود، شدت دهد، تا کاملتر از آنچه در قبل بوده، گردد، و قوله: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، «جند»، جمع ستیزهجو و درشتخوی از مردم است، هنگامی که آنان جمع گردند، و به جهت حصول آن غرض، عمل کنند، و لذا بر لشکری که بر اجرای آنچه امیرشان دستور داده، جمع میگردند، اطلاق میشود، و سیاق گواهی میدهد به اینکه مراد از: «جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، اسباب موجود در عالم است، از آنچه دیده میشود و دیده نمیشود از خلق، پس آن، واسطههایی است که بین او تعالی و بین آنچه اراده میکند از چیزی، متخلل است؛ وسایطی که او را اطاعت میکنند و عصیانش نمینمایند، و آوردن جمله، یعنی قوله: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» تا آخر، بعد از قوله: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ» تا آخر برای دلالت بر این است که جمیع
______________________________
(1). زمر/ 6.
(2). حدید/ 25.
(3). حجر/ 21.
ص: 383
اسباب و عللی که در وجود است، برای او میباشد، پس برای اوست رسیدن به آنچه میخواهد، به محض آنکه میخواهد، و در این هیچچیزی بر او غلبه ندارد، و لذا نسبت داده شده به زیادت ایمان مؤمنین، انزال سکینه در دلهای آنان، و قوله: «وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً»؛ یعنی بسیار ارجمند است جانب او؛ یقینا هیچچیزی در فعلش بر او غالب نیست، و انجام نمیدهد مگر آنچه را که مقتضای حکمت اوست، و جمله، بیان تعلیلی است برای قوله: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ» تا آخر آیه؛ همچنان که آن بیان تعلیلی است برای قوله: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ» تا آخر آیه؛ مثل اینکه گفته شده: «انزل سکینة لکذا.» برای اوست آن؛ زیرا برای اوست جمیع جنود و اسباب؛ زیرا او عزیز و حکیم علی الاطلاق است. «1»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» «2»، معنا و تفسیر نموده: به آدم علیه السّلام گفتیم: تو و همسرت در بهشت ساکن شوید، و هرچه میخواهید از نعمتهای آن، گوارا بخورید؛ ولی به این درخت مخصوص نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید شد.
از آیات قرآن استفاده میشود که آدم علیه السّلام برای زندگی در روی زمین، همین زمین معمولی، آفریده شده بود؛ ولی در آغاز، خداوند او را ساکن بهشت که یکی از باغهای سرسبز پرنعمت این جهان بود، ساخت؛ محیطی که در آن برای آدم علیه السّلام هیچگونه ناراحتی وجود نداشت. شاید علت این جریان آن بوده که آدم علیه السّلام با زندگی کردن روی زمین هیچگونه آشنایی نداشت، و تحمّل زحمتهای آن، بدون مقدمه، برای او مشکل بود، و از چگونگی کردار و رفتار در زمین، باید اطلاعات بیشتری پیدا کند. بنابراین میبایست مدتی کوتاه تعلیمات لازم را در محیط بهشت ببیند و بداند، زندگی روی زمین، توأم با برنامهها، تکالیف و مسئولیتهاست که انجام صحیح آنها، باعث سعادت، تکامل و بقای نعمت است، و سرباز زدن از آن، سبب رنج و ناراحتی، و نیز
______________________________
(1). المیزان، ج 18، ص 282- 281.
(2). بقره/ 35.
ص: 384
بداند، هرچند او آزاد آفریده شده، اما این آزادی، به طور مطلق و نامحدود نیست که هرچه خواست، انجام دهد. او میبایست، از پارهای از اشیای روی زمین چشم بپوشد، و نیز لازم بود بداند، چنان نیست که اگر خطا و لغزشی دامنگیرش شود، درهای سعادت برای همیشه به روی او بسته میشود؛ نه، میتواند بازگشت کند و پیمان بندد که برخلاف دستور خدا عملی انجام نخواهد داد تا دوباره نعمتهای الهی بازگردد. او در این محیط میبایست تا حدی پخته شود؛ دوست و دشمن خویش را بشناسد؛ چگونگی زندگی در زمین را یاد بگیرد. آری، این خود یک سلسله تعلیمات لازم بود که میبایست فراگیرد، و با داشتن این آمادگی، بر روی زمین قدم بگذارد. اینها مطالبی بود که هم آدم علیه السّلام و هم فرزندان او، در زندگی آینده خود، به آن احتیاج داشتند؛ بنابراین شاید علّت اینکه آدم علیه السّلام در عین اینکه برای خلافت زمین آفریده شده بود، مدتی در بهشت درنگ میکند و دستورهایی به او داده میشود، جنبه تمرین و آموزش داشته باشد. در اینجا، آدم علیه السّلام خود را در برابر فرمان الهی درباره خودداری از درخت ممنوع دید؛ ولی شیطان اغواگر که سوگند یاد کرده بود که دست از گمراه کردن آدم علیه السّلام و فرزندانش برندارد، به وسوسهگری مشغول شد، و چنانکه از سایر آیات قرآن استفاده میشود، به آدم علیه السّلام اطمینان داد که اگر از این درخت بخورد، او و همسرش فرشتگانی خواهند شد، و جاویدان، در بهشت زندگی میکنند، حتی قسم یاد کرد که من خیرخواه شما هستم. «1»
نیز فی قوله تعالی: «فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» «2»، تفسیر فرموده: در این آیه به سه نعمت از نعمتهای جوّی و آسمانی اشاره شده است. نخست میگوید: خداوند شکافنده صبح است: «فالِقُ الْإِصْباحِ». «فلق» (بر وزن خلق)، در اصل به معنای شکافتن است، و اینکه صبح را فلق میگویند، نیز به همین مناسبت میباشد. «اصباح» و «صبح» هر دو به یک معناست.
______________________________
(1). اعراف آیه 20 و 21، تفسیر نمونه، ج 1، ص 185.
(2). انعام/ 96.
ص: 385
و بعد از توضیح و تفسیر درباره صبح صادق، صبح کاذب و طلوع صبح، درباره نعمت دوم میفرماید: ولی برای اینکه تصوّر نشود شکافتن صبح، دلیل این است که تاریکی و ظلمت شب، چیز نامطلوب، و یا مجازات و سلب نعمت است، بلافاصله میفرماید: و خداوند، شب را مایه آرامش قرار داد: «وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً.» این موضوع مسلم است که انسان، در برابر نور و روشنایی، تمایل به تلاش و کوشش دارد؛ جریان خون، متوجّه سطح بدن میشود، و تمام سلولها آماده فعّالیت میگردند، و به همین دلیل، خواب در برابر نور، چندان آرامبخش نیست؛ ولی هر قدر محیط، تاریک بوده باشد، خواب، عمیقتر و آرامبخشتر است؛ زیرا در تاریکی، خون متوجّه درون بدن میگردد و به طور کلی، سلولها در یک آرامی و استراحت فرو میروند. به همین دلیل، در جهان طبیعت، نه تنها حیوانات، بلکه گیاهان نیز به هنگام تاریکی شب به خواب فرو میروند و با نخستین اشعه صبحگاهان، جنبوجوش و فعالیت را شروع میکنند، به عکس دنیای ماشینی که شب را بعد از نیمه، بیدار میمانند، و روز را تا مدت زیادی بعد از طلوع آفتاب، در خواب فرو میروند، و نشاط و سلامت خود را از دست میدهند. در احادیثی که از طرف اهل بیت علیهم السّلام وارد شده، دستورهایی را میخوانیم که همه با روح این مطلب، سازگار است از جمله، در نهج البلاغه، از علی علیه السّلام نقل شده که: به یکی از دوستان خود دستور داد: در آغاز شب هرگز به سیر خود ادامه نده؛ زیرا خداوند شب را برای آرامش قرار داده است، و آن را وقت اقامت، نه کوچ کردن، قرار داد؛ در شب، بدن خود را آرام بدار و استراحت کن (تفسیر صافی، ذیل آیه). در حدیثی که در کافی، از امام باقر علیه السّلام نقل شده میخوانیم: «تزوج باللیل؛ فانه جعل اللیل سکنا.»: مراسم ازدواج را در شب قرار ده؛ زیرا شب، مایه آرامش است (همان طور که ازدواج و آمیزش صحیح جنسی نیز آرامبخش است) (تفسیر صافی، ذیل آیه)، و نیز در کتاب کافی میخوانیم: که امام علی بن الحسین علیه السّلام، به خدمتکاران دستور میداد که: هرگز به هنگام شب و قبل از طلوع فجر، حیوانات را ذبح نکنند، و میفرمود: «ان اللّه جعل اللیل سکنا لکل
ص: 386
شیء.»: خداوند شب را برای همه چیز، مایه آرامش قرار داده است (تفسیر صافی، ذیل آیه). سپس اشاره به سومین نعمت و نشانه عظمت خود کرده است، و خورشید و ماه را وسیله حساب در زندگی شما قرار داد: «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً.» «حسبان» (بر وزن لقمان)، مصدر از ماده «حساب»، به معنای حساب کردن است، و در اینجا ممکن است، منظور این بوده باشد که گردش منظم و سیر مرتب این دو کره آسمانی (البته منظور از حرکت آن، در نظر ما است که ناشی از حرکت زمین است)، موجب میشود که شما بتوانید، برنامههای مختلف زندگی خود را تحت نظام و حساب در آورید (همانطور که در تفسیر بالا ذکر کردیم). بعضی از مفسران نیز احتمال دادهاند که منظور از جمله بالا این است که خود این دو کره آسمانی تحت نظام و حساب و برنامه است.
بنابراین در صورت اول، اشاره به یکی از نعمتهای خداوند است برای انسانها، و در صورت دوّم، اشاره به یکی از نشانههای توحید و دلایل اثبات وجود خدا است، و ممکن است اشاره به هر دو معنا بوده باشد، و در هر صورت، این موضوع، بسیار جالب توجّه است که میلیونها سال کره زمین به دور خورشید، و ماه به دور زمین، گردش میکند، و بر اثر آن، قرص آفتاب، در برابر برجهای دوازدهگانه فلکی، در نظر ما زمینیان گردش میکند، و قرص ماه، با هلال منظم خود و تغییر تدریجی و نوسان مرتّب، ظاهر میشود. این گردش به قدری حساب شده است که حتی لحظهای پس و پیش نمیشود.
اگر طول مسیر زمین را به دور خورشید، در نظر بگیریم، که در یک مدار بیضی شکل که شعاع متوسط آن 150 میلیون کیلومتر است، میگردد، با آن نیروی عظیم جاذبه آفتاب، و همچنین کره ماه که در هر ماه، مسیر دایره مانند خود را با شعاع متوسط 348 هزار کیلومتر، طی میکند و نیروی عظیم جاذبه، زمین دائما آن را به سوی خود میکشد، آن گاه متوجّه خواهیم شد که چه تعادل دقیقی در میان نیروی جاذبه این کرات از یکسو، و نیروی گریز از مرکز آنها از سوی دیگر، برقرار شده که در سیر منظّم آنها لحظهای وقفه، یا کم یا زیاد ایجاد نمیکند، و این ممکن نیست، مگر در سایه یک علم و قدرت بیانتها
ص: 387
که هم طرح آن را بریزد، و هم آن را دقیقا اجرا کند، و لذا در پایان آیه میگوید: این اندازهگیری خداوند است که هم توانا است و هم دانا: «ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ.» «1»
همچنین فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» «2»، فرموده: او کسی است که شما را از یک نفس آفرید، و همسر او را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها.» این دو در کنار هم زندگی آرامبخشی داشتند؛ اما هنگامی که زوج با همسر خود آمیزش جنسی کرد، باری سبک برداشت؛ بهگونهای که در آغاز کار، این حمل برای او مشکلی ایجاد نمیکرد، و با داشتن حمل، به کارهای خود همچنان ادامه میداد: «فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ.» «تَغَشَّاها» از ماده «تغشی»، به معنای پوشانیدن است، و این جمله در زبان عرب، کنایه لطیفی از آمیزش جنسی است؛ امّا با گذشت شب و روز، حمل او کمکم سنگین شد، تا کاملا احساس سنگینی کرد: «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ». در این هنگام، دو همسر انتظار فرزندی را میکشیدند و آرزو داشتند، خداوند فرزند صالحی به آنها مرحمت کند؛ لذا متوجّه درگاه خدا شدند و پروردگار خویش را چنین خواندند: بارالها! اگر به ما فرزند صالحی عطا کنی، از شکرگزاران خواهیم بود: «دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ.»
و درباره آفرینش همسر انسان میفرماید: آفرینش همسر انسان از انسان، به این معنا نیست که جزیی از بدن او جدا و تبدیل به همسر شده باشد (آنچنان که در روایت مجعول و اسرائیلی نقل شده که حوا از دنده چپ آدم آفریده شد)؛ بلکه منظور این است که همسر انسان از نوع و جنس او است؛ آنچنان که در آیه 21 سوره روم میخوانیم:
«خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها.»: از نشانههای قدرت خدا، این است که از جنس شما همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنها بیاسایید. «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 5، ص 362- 358.
(2). اعراف/ 189.
(3). تفسیر نمونه، ج 7، ص 53- 49.
ص: 388
همینطور فی قوله تعالی: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «1»، زیر عنوان: «زکات، عامل پاکی فرد و جامعه»، تفسیر فرموده، آیه مورد بحث، اشاره به یکی از احکام مهم اسلامی، یعنی مسأله زکات، شده است، و به عنوان یک قانون کلی، به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که: از اموال آنها، صدقه یعنی زکات، بگیر: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً.» کلمه «من» که برای بیان «تبعیض» است، نشان میدهد که زکات همواره جزیی از مال را تشکیل میدهد، نه همه آن، و نه قسمت عمده آن را. سپس به دو قسمت از فلسفه اخلاقی و روانی و اجتماعی زکات، اشاره کرده، میفرماید: تو با این کار، آنها را پاک میکنی، و نهال نوعدوستی، سخاوت و توجّه به حقوق دیگران را در آنها پرورش میدهی. از این گذشته، مفاسد و آلودگیهایی که در جامعه به خاطر فقر و فاصله طبقاتی و محرومیت از جامعه به وجود میآید، با انجام این فریضه الهی برمیچینی، و صحنه اجتماع را از این آلودگیها پاک میسازی، و نیز همبستگی اجتماعی و نمو و پیشرفت اقتصادی در سایه اینگونه برنامهها تأمین میگردد. بنابراین حکم زکات، هم پاککننده فرد و اجتماع است، هم نمودهنده بذرهای فضیلت در افراد، و هم سبب پیشرفت جامعه، و این، رساترین تعبیری است که درباره زکات میتوان گفت: از یکسو، آلودگیها را میشوید، و از سوی دیگر، تکاملآفرین است. این احتمال نیز در معنای آیه داده شده که فاعل «تُطَهِّرُهُمْ»، زکات باشد، و فاعل «تُزَکِّیهِمْ» پیامبر صلّی اللّه علیه و آله. بنابراین، معنای آیه چنین خواهد بود: زکات، آنها را پاک میکند، و به وسیله آن، تو آنها را پرورش میدهی؛ ولی اظهر این است که فاعل در هر دو، شخص پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میباشد؛ همان گونه که در آغاز معنا کردیم. هرچند از نظر نتیجه، تفاوت چندانی میان این دو تعبیر وجود ندارد. سپس اضافه میکند: هنگامی که آنها زکات میپردازند، برای آنها دعا کن و به آنها درود بفرست: «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ.» این نشان میدهد که حتی در برابر انجام وظایف واجب، باید از مردم تشکّر و تقدیر کرد، و
______________________________
(1). توبه/ 103.
ص: 389
مخصوصا از طریق معنوی و روانی، آنها را تشویق نمود. لذا در روایات میخوانیم:
هنگامی که مردم زکات خود را خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میآوردند، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله با جمله «اللهم صل علیهم»، به آنها دعا میکرد. بعد، اضافه میکند که: این دعا و درود تو، مایه آرامش خاطر آنها است: «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»؛ چرا که از پرتوی این دعا، رحمت الهی بر دل و جان آنها نازل میشود، آنگونه که آن را احساس کنند. به علاوه، قدردانی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و یا کسانی که در جای او قرار میگیرند و زکات اموال مردم را میپذیرند، یک نوع آرامش روحی و فکری به آنها میبخشد که اگر ظاهرا چیزی را از دست دادهاند، بهتر از آن را به دست آوردهاند. جالب اینکه تاکنون نشنیدهایم که مأموران وصول مالیات، موظّف باشند از مردم تشکّر کنند، ولی این دستور، به عنوان یک حکم مستحب در برنامههای اسلامی، روشنگر عمق جنبههای انسانی در این دستورها است، و در پایان آیه، به تناسب بحثی که گذشت، میگوید: خداوند شنوا و دانا است: «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»؛ هم دعای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را میشنود، و هم از نیّات زکاتدهندگان آگاه است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ» «2»، فرموده: و از آنجا که منکران ستمگر، پیامبران را تهدید به تبعید از سرزمینشان کردند، خداوند، در مقابل، به آنها چنین وعده میدهد که: من شما را در این زمین بعد از نابودی آنها، سکونت خواهم بخشید: «وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ»؛ ولی این پیروزی و موفقیت نصیب همه کس نمیشود، از آن کسانی است که از مقام من بترسند و احساس مسئولیت کنند، و همچنین از تهدید به عذابها در برابر انحراف، ظلم و گناه، ترسان باشند و آنها را جدی تلقی کنند: «ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ.» بنابراین، موهبت و لطف من، نه بیحساب است و نه بیدلیل؛ بلکه مخصوص کسانی است که با احساس مسئولیت در برابر مقام عدل پروردگار، نه گرد ظلم و ستم میگردند، و نه در برابر دعوت حق، لجاجت و دشمنی به خرج میدهند. «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 8، ص 119- 117.
(2). ابراهیم/ 14.
(3). تفسیر نمونه، ج 10، ص 302- 301.
ص: 390
همچنین فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «1»، فرموده: او کسی است که سکینه و آرامش را بر دلهای مؤمنین نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید:
«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ»؛ چرا سکینه و آرامش بر دل آنها فرود نیاید؟ در حالی که لشکریان آسمانها و زمین از آن خدا است، و خداوند حکیم و دانا است: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً.» سپس در تفسیر و معنای سکینه چنین فرموده: سکینه در اصل، از ماده سکون، به معنای آرامش و اطمینان خاطری است که هرگونه شک و تردید و وحشت را از انسان زایل میکند و او را در طوفان حوادث، ثابتقدم میدارد. این آرامش، ممکن است جنبه عقیدتی داشته باشد، و تزلزل اعتقاد را برطرف سازد، یا جنبه عملی، بهگونهای که ثبات قدم و مقاومت و شکیبایی به انسان بخشد، و البته، به تناسب بحثهایی که گذشت و تعبیرات خود آیه، در اینجا، بیشتر ناظر به معنای اول است، در حالی که در آیه 248 سوره بقره، در داستان طالوت و جالوت، بیشتر روی جنبههای عملی تکیه دارد.
جمعی از مفسران، برای سکینه، معانی دیگری ذکر کردهاند که در نهایت بازگشت به همین تفسیر میکند. جالب اینکه در بعضی از روایات، سکینه به ایمان تفسیر شده، و در بعضی دیگر، به نسیم بهشتیای که در شکل انسانی ظاهر میشود و به مؤمنان آرامش میبخشد. اینها نیز تأییدی است بر آنچه گفته شده؛ چرا که سکینه، زاییده ایمان است و همچون نسیم بهشتی، آرامبخش. این نکته نیز قابل توجّه است که در مورد سکینه، تعبیر به «انزال» شده است و چنان که میدانیم، این تعبیر در قرآن مجید، گاهی به معنای ایجاد، خلقت و بخشش نعمت آمده، و چون از یک مقام عالی به مقام پایین است، این تعبیر در آن به کار رفته است. «2»
______________________________
(1). فتح/ 4.
(2). تفسیر نمونه، ج 22، ص 25- 28.
ص: 391
4. سکینه در تفاسیر روایی
علامه شیخ عبد علی بن جمعه عروسی در تفسیر نور الثقلین، سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان و علامه شیخ جلال الدین، عبد الرحمن سیوطی در تفسیر در المنثور، فی قوله تعالی: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» «1»، احادیثی را نقل فرمودهاند، از جمله:
1. در عیون الاخبار، با اسنادش تا علی بن محمّد بن جهم، و او گوید: مجلس مأمون برپا بود و در آن، حضرت رضا علیه السّلام حضور داشت، پس مأمون به آن حضرت گفت: ای فرزند رسول خدا! آیا قول شما بر این مبنا نیست که پیامبران معصومند؟ حضرت فرمود: بلی.
مأمون گفت: پس فرموده خدای عزّ و جلّ: «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی بر چه معنا است؟ آن حضرت علیه السّلام فرمود: «ان اللّه تبارک و تعالی قال لادم علیه السّلام:" اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ"، و اشار لهما الی شجرة الحنطة:" فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ"، و لم یقل لهما: و لا تأکلا من هذه الشجرة و لا مما کان من جنسها، فلم یقربا تلک الشجرة و انما اکلا من غیرها لما ان وسوس الشیطان الیهما، و قال:" وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ"، و انما نهاکما ان تقربا غیرها، و لم ینهکما عن الاکل منها،" إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ. وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ" و لم یکن آدم و حواء شاهدا قبل ذلک من یحلف باللّه کاذبا،" فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ"، فأکلا منها، ثقة بیمینه باللّه، و کان ذلک من آدم قبل النبوة، و لم یکن ذلک بذنب کبیر استحق به دخول النار، و انما کان من الصغایر الموهوبة التی تجوز علی الانبیاء قبل نزول الوحی علیهم، فلما اجتباه اللّه تعالی و جعله نبیا، کان معصوما لا یذنب صغیرة و لا کبیرة. قال اللّه تبارک و تعالی:" وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی و قال عزّ و جلّ:" إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ"»؛ یعنی البته، خدای تبارک و تعالی به آدم علیه السّلام فرمود: «اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»، و برای آن دو به درخت گندم اشاره کرد: «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ»، و به آن
______________________________
(1). بقره/ 35.
ص: 392
دو نفرمود: و از این درخت و از آنچه از جنس آن است، نخورید. پس آن دو، به آن درخت نزدیک نشدند، و البته، از غیر آن درخت خوردند، آنگاه که شیطان آن دو را وسوسه کرد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده، و البته، شما را از نزدیک شدن به غیر آن، نهی نموده است، و از خوردن از آن هم شما را نهی نکرده، «إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ. وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ»: جز اینکه با خوردن آن، فرشتگانی خواهید شد، یا از خالدین در بهشت خواهید بود، و برای آن دو، به خدا سوگند یاد نمود به اینکه: من از نصیحتکنندگان نسبت به شما هستم، و آدم و حوا قبل از آن، شاهد آن نبودند که کسی به دروغ، خدا را به سوگند یاد کند. «فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ»: با فریب، آنها را در مهلکه انداخت، پس آنان از آن درخت خوردند. پس آن دو، با اطمینان به سوگند به خدای تعالی، از آن درخت خوردند، و این، پیش از پیامبری آدم بود، و آن گناه کبیرهای نبود که با ارتکابش مستحق دخول در آتش جهنم باشد، و البته، از گناهان صغیره مورد بخشش بود که نسبت به پیامبران، پیش از نزول وحی بر آنان، جایز است. پس همین که خدای تعالی او را برگزید و او را پیامبر نمود، معصومی بود که هیچ گناهی، نه از صغیره و نه کبیره، از برایش نبود، و خدای تبارک و تعالی فرمود: «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی »: و آدم پروردگارش را نافرمانی کرد، پس گمراه شد، سپس پروردگارش او را برگزید؛ پس توبه او را پذیرفت و او را هدایت کرد، و خدای عزّ و جلّ فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ.» «1»
2. در اصول کافی با اسنادش تا محمّد بن سلم بن شهاب، و او گفت: از امام علی بن الحسین علیه السّلام سؤال شد که: کدامین اعمال، نزد خدای عزّ و جلّ افضل است؟ پس آن بزرگوار فرمود: «ما من عمل بعد معرفة اللّه عزّ و جلّ و معرفة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، افضل من بغض الدنیا، و ان لذلک لشعبا کثیرة و للمعاصی شعبا؛ فاول ما عصی اللّه به، الکبر، و هی معصیة ابلیس، حین
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 60- 59، حدیث 110.
ص: 393
ابی و استکبر و کان من الکافرین، ثم الحرص، و هی معصیة آدم و حواء، حین قال اللّه عزّ و جلّ لهما:" وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ"، فاخذا ما لا حاجة بهما الیه، فدخل ذلک علی ذریتهما الی یوم القیامة، و ذلک ان اکثر ما یطلب ابن آدم، ما لا حاجة به الیه.»؛ یعنی هیچ عملی بعد از معرفت خدای عزّ و جلّ و معرفت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، برتر از بغض و دشمنی با دنیا نیست، و البته، برای آن شعبههای زیادی است و برای گناهان نیز شعبههایی میباشد. پس اوّل چیزی که با آن نافرمانی خدا شد، کبر بود، و آن، نافرمانی ابلیس بود، هنگامی که سرپیچی نمود؛ کبر ورزید و از کافران گردید. پس از آن، حرص بود، و آن، معصیت آدم و حوا بود، آن هنگام که خدای عزّ و جلّ به آن دو فرمود: «وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ.» پس چیزی را اختیار کردند که آن دو هیچ حاجتی به آن نداشتند. پس آن بر فرزندانشان تا روز قیامت داخل گردید. البته، اینطور است که اکثر چیزی که مطلوب فرزند آدم است، آن چیزهایی است که هیچ حاجتی به آن ندارد. «1»
3. در عیون الاخبار، با اسنادش تا عبد السّلام بن صالح هروی، و او گفت: به امام رضا علیه السّلام عرض کردم: ای فرزند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله! درباره آن درختی که آدم و حوا از آن خوردند، مرا باخبر کن که آن، چه درختی بود چون مردم در آن اختلاف دارند، بعضی روایت کنند که آن، گندم بود، و بعضی روایت کنند که آن، انگور بود، و بعضی روایت کنند که آن، درخت حسد بود؟ پس آن بزرگوار فرمود: «کل ذلک حق»: همه آنها حق است. گفتم:
معنای این وجوه با وجود اختلافشان چیست؟ پس آن حضرت گفت: «یا ابا صلت! ان شجرة الجنة تحمل انواعا، و کانت شجرة الحنطة، و فیها عنب، و لیس کشجرة الدنیا، و ان آدم لما اکرمه اللّه تعالی، ذکره باسجاد ملائکته له و بادخاله الجنة، قال فی نفسه: هل خلق اللّه بشرا افضل منی؟ فعلم اللّه عزّ و جلّ ما وقع فی نفسه، فناداه: ارفع رأسک یا آدم! و انظر الی ساق عرشی. فرفع آدم رأسه، فنظر الی ساق العرش، فوجد علیه مکتوبا: لا اله الا اللّه، محمّد رسول اللّه، علی بن
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 60، حدیث 111.
ص: 394
ابی طالب، امیر المؤمنین، و زوجته، فاطمة، سیدة نساء العالمین، و الحسن و الحسین، سیدا شباب اهل الجنه، و فقال: آدم علیه السّلام: یا رب! من هولاء؟ فقال عزّ و جلّ: هولاء، من ذریتک و هم خیر منک و من جمیع خلقی، و لو لا هم، ما خلقتک و لا خلقت الجنة و النار، و لا السماء و لا الارض، فایاک ان تنظر الیهم بعین الحسد و تمنّی منزلتهم؛ فتسلط علیه الشیطان، حتی اکل من الشجرة التی نهی عنها، و تسلّط علی حواء، لنظرها الی فاطمة بعین الحسد، حتی اکلت من الشجرة؛ کما اکل آدم، فاخرجهما اللّه تعالی من جنته و اهبطهما عن جواره الی الارض.»: ای ابا صلت! البته، درخت بهشت انواعی را با خود حمل میکند؛ آن، درخت گندم است در حالی که در آن انگور است و مانند درخت دنیا نیست. البته، آدم چون خدای تعالی یاد او را با سجده ملایکه بر او و داخل نمودنش در بهشت، گرامی داشت، به خودش گفت: آیا خدا انسانی را برتر از من آفریده؟ پس خدای عزّ و جلّ آنچه را در نفس او رخ داد، دانست، پس او را ندا کرد: ای آدم! سرت را به طرف بالا بینداز و به ساق عرش من نظر کن! پس آدم سرش را بلند کرد و به ساق عرش نظر نمود، پس بر آن نوشته «لا اله الا اللّه، محمّد رسول اللّه، علی بن ابی طالب، امیر المؤمنین، و زوجته، فاطمة، سیدة نساء العالمین، الحسن و الحسین، سیدا شباب اهل الجنة» را یافت. پس آدم علیه السّلام گفت: ای پروردگار من! اینان چه کسانی هستند؟ پس خدای عزّ و جلّ فرمود: اینان، از فرزندان تواند، و اینان بهتر از تو و بهتر از همه خلق من هستند، و اگر آنان نبودند، نه تو را خلق میکردم، و نه بهشت و نه جهنم را، و نه آسمان و نه زمین را. پس برحذر باش از اینکه به آنان با چشم حسد بنگری و منزلت آنان را تمنّا کنی. پس شیطان بر او مسلط شد، تا از درختی که از آن نهی شده بود، خورد، و بر حوا، بدان جهت که به فاطمه با چشم حسد نظر افکند، مسلّط شد تا اینکه از آن درخت خورد همان گونه که آدم خورد. پس خدای تعالی آن دو را از بهشت خارج نمود و از جوار خویش به سوی زمین فرود آورد.
4. امام ابو محمّد عسگری فرمود: «ان اللّه عزّ و جلّ، لمّا لعن اللّه ابلیس بآیاته و اکرم ملائکته بسجودها لآدم و طاعتهم للّه عزّ و جلّ، امر بآدم و حواء الی الجنة، و قال:" یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ
ص: 395
زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها" (من الجنة)،" رَغَداً"، (ای واسعا)،" حَیْثُ شِئْتُما" (بلا تعب)،" وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ" (شجرة العلم، شجرة علم محمّد و آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله ألذین آثرهم اللّه عزّ و جلّ به، دون سایر خلقه، فقال تعالی:)" وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ" (شحرة العلم)؛ فانها محمّد صلّی اللّه علیه و آله و آله علیهم السّلام خاصة دون غیرهم، و لا یتناول منها بامر اللّه الا هم، و منها ما کان تناوله النبی صلّی اللّه علیه و آله و علی و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السّلام بعد اطعامهم الیتیم و المسکین و الاسیر، حتی لم یحسّوا بعد بجوع و لا عطش، و لا تعب و لا نصب، و هی شجرة تمیزت بین اشجار الجنة؛ انّ سائر اشجار الجنة کان کل نوع منها یحمل نوعا من الثمار و المأکول، و کانت هذه الشجرة و جنسها تحمل البرّ و العنب و التین و العناب و سایر انواع الثمار و الفواکه و الاطعمه، فلذلک اختلفت الحاکون لذکر الشجرة، فقال بعضهم: هی برّة، و قال آخرون: هی عنبة، و قال: هی تینة، و قال آخرون: هی عنّابة. قال اللّه تعالی:" وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ"، تلتمسان بذلک درجة محمّد و آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و فضلهم. فان اللّه تعالی خصّهم بهذه الدرجة، دون غیرهم، و هی الشجرة التی من تناول منها باذن اللّه، الهم علم الاولین و الاخرین من غیر تعلّم، و من تناول منها بغیر اذن، خاب عن مراده و عصی به،" فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ"، بمعصیتکما و التماسکما درجة قد اوثر بها غیرکما، کما اردتما، بغیر حکم اللّه تعالی.»: البته، خدای عزّ و جلّ، چون ابلیس را به واسطه سرپیچیاش از طاعت او لعنت کرد و ملائکه را به واسطه سجودشان بر آدم و طاعتشان برای خدای عزّ و جلّ اکرام نمود، به آدم و حوا امر به سوی بهشت نمود و فرمود: ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و دو نفری از بهشت در حالی که وسیع است، بدون رنج و تعب بخورید، و نزدیک این درخت که درخت علم است، نشوید؛ آن، درخت علم محمّد صلّی اللّه علیه و آله و آل محمّد علیهم السّلام است، آنهایی که خدای عزّ و جلّ ایشان را به واسطه آن (درخت) برگزید، بدون سایرین از خلقش. پس خدای تعالی فرمود: به این درخت، که علم است، نزدیک نشوید. البته، آن، خاصّ محمّد صلّی اللّه علیه و آله و آل او علیهم السّلام است، بدون اینکه برای غیر آنان باشد، و به امر خدای متعال از آن تناول نمیکنند، مگر آنان، و از موارد تناولش آن بود که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام آن را تناول کردند، بعد از آنکه یتیم، مسکین و اسیر را
ص: 396
اطعام نمودند، تا اینکه گرسنگی و تشنگی و رنج و درد را حس نمیکردند، و آن، درختی است که بین درختان بهشت، متمایز بود. سایر درختان بهشت، هر نوعی از آنها انواعی از میوهها و خوردنیها را حمل میکند و این در حالی بود که این درخت و جنس آن، گندم، انگور، انجیر، عناب و سایر ثمرات، میوهها و خوردنیها را حمل میکند، و به همین جهت، حکایتکنندگان برای ذکر این درخت، اختلاف نمودند:
بعضی آن را گندم، و دیگران، آن را انگور و انجیر، و بعضی دیگر، آن را عناب گفتهاند.
خدای متعال فرمود: شما دو نفر به این درخت نزدیک نشوید تا بدان درجه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و آل محمّد علیهم السّلام و فضل آنان را درخواست کنید، که البته، خدای تعالی، آنان را بدون دیگران، به این درجه و مرتبه اختصاص داده است، و آن، درختی است که هرکس به اذن خدای تعالی از آن تناول نماید، علم اولین و آخرین، بدون یاد گرفتن و تعلیم، به او الهام گردد، و هرکس بدون اذن، از آن تناول نماید، از مرادش ناامید گردیده و پروردگارش را نافرمانی نموده است. پس شما دو نفر به واسطه نافرمانیتان و درخواست درجهای که آن را برای غیر شما دو نفر اختیار نمود؛ که بدون حکم خدای تعالی، آن را اراده کردهاید، از ستمکاران و ظالمین میباشید. «1»
5. محمّد بن یعقوب با اسنادش از محمّد بن مسلم بن شهاب، و او گفت: از علی بن حسین علیه السّلام سؤال شد: کدامین اعمال، نزد خدای عزّ و جلّ افضل است؟ پس آن حضرت پاسخ داد: «ما من عمل بعد معرفة اللّه عزّ و جلّ و معرفة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، افضل من بغض الدنیا، و ان لذلک لشعبا کثیرة و للمعاصی شعبا. فاول ما عصی اللّه به، الکبر، و هو معصیة ابلیس، حین ابی و استکبر و کان من الکافرین، و الحرص، و هو معصیة آدم و حواء، حین قال اللّه عزّ و جلّ لهما:" وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ"، فاخذا ما کان لا حاجة لهما الیه، فدخل ذلک علی ذریتهما الی یوم القیامة، و ذلک ان اکثر ما یطلب ابن آدم، ما لا حاجة به الیه، ثم الحسد، و هی معصیة ابن آدم، حیث حسد اخاه، فقتله، فتشعّب من ذلک حب
______________________________
(1). برهان، ص 50.
ص: 397
النساء و حب الدنیا و حب الریاسة و حب الرأفة و حب الکلام و حب العلو و الثروة، فصرن سبع خصال، فاجتمعن کلهن فی حب الدنیا. فقال الانبیاء و العلماء بعد معرفة ذلک: حب الدنیا رأس کل خطیئة و الدنیا، دنیائان؛ دنیا بلاغ، و دنیا ملعونة.»: هیچ عملی بعد از معرفت به خدای عزّ و جلّ و معرفت به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، برتر از بغض و دشمنی دنیا نیست، و البته، برای آن، شعبههای زیادی است و برای گناهان شعبههایی است. پس اولین چیزی که با آن، نافرمانی خدا شد، کبر بود، و آن، معصیت ابلیس بود، هنگامی که سرپیچی و تکبّر نمود و از کافرین گردید، و حرص، و آن، معصیت آدم و حوا بود، هنگامی که خدای عزّ و جلّ به آن دو فرمود: بخورید، از هرجا که میخواهید، بدون تعب و رنج، و نزدیک این درخت نشوید، پس از ظالمین میگردید. پس اختیار کردند چیزی را که هیچ حاجتی بدان نداشتند. پس این صفت تا روز قیامت بر فرزندان آنان داخل گردید، و همین است که بیشترین چیزی که فرزند آدم آن را طلب میکند، چیزی است که بدان هیچ نیازی ندارد. پس از آن، حسد است، و آن، نافرمانی فرزند آدم بود، هنگامی که بر برادرش حسد برد و او را به قتل رسانید. پس از آن، منشعب گردید، دوست داشتن زنان، دوست داشتن دنیا، دوست داشتن ریاست، دوست داشتن راحتی، دوست داشتن سخن گفتن و دوست داشتن برتریطلبی و ثروت. پس هفت خصلت گردیده که در حبّ دنیا جمع شدند. پیامبران و علما پس از شناختن آن فرمودند: دوست داشتن دنیا، سرآمد هر گناهی است، و دنیا دوگونه است: دنیایی که باید بدان رسید و نسبت به آن کوتاهی نکرد، و دنیایی که مورد لعنت است. «1»
6. احمد در زهد، از سعید بن جبیر اخراج نمود که او گفت: «ما کان آدم علیه السّلام فی الجنة الا مقدار ما بین الظهر و العصر.»؛ یعنی آدم علیه السّلام به جز به اندازه زمان موجود بین ظهر و عصر، در بهشت نبود. «2»
______________________________
(1). برهان، ص 52.
(2). در المنثور، ج 1، ص 52.
ص: 398
7. ابن جریر، ابن ابی حاتم و بیهقی در اسماء و صفات، و ابن عساکر از طریق سدی، از ابی مالک و از ابی صالح، از ابن عباس و از ابن مسعود و گروهی از صحابه گفتند: «لما سکن آدم الجنة، کان یمشی فیها وحشا لیس له زوج لیسکن الیها، فنام نومة فاستیقظ فاذا عند رأسه امراة قاعدة؛ خلقها اللّه من ضلعه، فسألها ما انت؟ قالت: امرأة. قال: و لم خلقت؟ قالت: لتسکن الی.
قالت له الملائکة، ینظرون ما یبلغ علمه، ما اسمها یا آدم؟ قال: حوّاء. قالوا: لم سمیت حواء؟ قال:
لانها خلقت من حی، فقال اللّه:" یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ".»؛ یعنی همین که آدم در بهشت ساکن گردید، محزون و تنها در آن راه میرفت؛ برای او زوجی نبود که به سویش آرامش پیدا کند. بعد، خوابی او را دربر گرفت. پس همین که بیدار گردید، ملاحظه کرد، نزد سر او، زنی نشسته که خدا او را از پهلویش خلق نموده است. پس از آن زن سؤال کرد، تو کیستی؟ او گفت: زن هستم. آدم گفت: برای چه آفریده شدهای؟ زن گفت: برای اینکه تو به سوی من آرامش پیدا کنی. ملایکه که میخواستند ببینند که علم او تا چه اندازه است، به او گفتند: ای آدم! اسمش چیست؟ آدم گفت: حوا. گفتند: برای چه حوا نامیده شده؟ آدم گفت: برای اینکه او از زنده آفریده شده. پس خدا فرمود: ای آدم! تو و زنت، در بهشت ساکن شوید. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» «2»، روایاتی نقل نمودهاند، از جمله:
1. عیاشی از عبد اللّه بن فضل نوفلی، تا برسد به ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام، و آن حضرت فرمود: «و اذا طلبتم الحوائج، فاطلبوها بالنهار؛ فان اللّه جعل الحیاء فی العینین. فاذا تزوجتم، فتزوجوا بالیل؛ فان اللّه جعل اللیل سکنا.»: هنگامی که حاجاتی را طلب میکنید، آن حاجات را در روز بطلبید. البته، خدای تعالی حیا را در دو چشم قرار داد. پس چون تزویج میکنید، در شب تزویج نمایید، که البته، خدای متعال شب را سکون و آرامش قرار داد. «3»
______________________________
(1). در المنثور، ج 1، ص 52.
(2). انعام/ 96.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 749، حدیث 196- برهان، ص 331.
ص: 399
2. از علی بن عقبه، از پدرش، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، و آن حضرت فرمود:
«و تزوجوا باللیل؛ فان اللّه جعله سکنا، و لا تطلبوا الحوائج باللیل؛ فانه مظلم، قال عزّ من قائل:" فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً": آن حضرت فرمود: و در شب تزویج کنید؛ البته، خدای تعالی، آن را آرامش و سکون قرار داد، و حاجات را در شب طلب نکنید؛ چرا آن، تاریک و ظلمانی است: فرمود آن گوینده عزیز باعزّت: «فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً.» «1»
3. در کتاب اهلیلجه طبرسی قدّس سرّه آمده: امام صادق علیه السّلام بعد از ذکر شب و روز، فرمود: «و لو جعل احدهما سرمدا، ما قام لهم معاش ابدا، فجعل مدبر هذه الاشیاء و خالقها، النهار مبصرا و اللیل سکنا.»: و اگر یکی از آن دو را دایمی و پیوسته قرار میداد، هیچگاه زندگی برای آنان برپا نمیشد. پس تدبیرکننده این اشیا و آفریننده آنها، روز را مبصر و بیناکننده، و شب را سکون و آرامشدهنده قرار داد. «2»
4. در تهذیب الاحکام، با اسنادش تا ابان بن تغلب، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که: آن حضرت گفت: «کان علی بن الحسین علیه السّلام یامر غلمانه ان لا یذبحوا حتی یطلع الفجر و یقول: ان اللّه تعالی جعل اللیل سکنا لکل شیء. قال: و جعلت فداک، فان خفنا؟ قال: و ان کنت تخاف الموت فاذبح.»: پیوسته علی بن حسین علیه السّلام به غلامانش دستور میداد که ذبح نکنند تا آنکه فجر طلوع نماید، و میفرمود: البته، خدای تعالی شب را برای هر چیزی سکون و آرامش قرار داد. ابان گفت: و فدایت گردم، اگر خوف آن داشتیم (که حیوانی که لازم است ذبح شود، بمیرد)؟ آن حضرت فرمود: و اگر میترسید بمیرد، در این صورت، سر آن را ببرید. «3»
5. در کافی با اسنادش تا حسن بن علی وشا، و او از ابو الحسن، امام رضا علیه السّلام روایت کند که شنیدم آن بزرگوار درباره تزویج میفرمود: «من السنة، التزویج باللیل؛ لان اللّه جعل اللیل
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 749، حدیث 198.
(2). نور الثقلین، ج 1، ص 794، حدیث 198.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 794، حدیث 199.
ص: 400
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج2 429
سکنا، و النساء انما هی سکن.»: تزویج در شب، سنت است؛ زیرا خدای تعالی شب را آرامش و سکون قرار داد، و البته، زنان خود، مایه آرامش و سکون هستند. «1»
6. محمّد بن یحیی، با اسنادش تا میسرة بن عبد العزیز، و او از ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت کند که: «قال: و یا میسرة! تزویج باللیل؛ فان اللّه جعله سکنا.»: آن بزرگوار فرمود: و ای میسرة! در شب تزویج کن! که البته، خدای تعالی آن را آرامش و سکون قرار داد. «2»
7. در نهج البلاغه فرمود: «و لا تسر اول اللیل؛ فان اللّه جعله سکنا و قدره مقاما، لا طعنا، فارح فیه بدنک و روح ظهرک.»: اول شب به سیر و مسافرت نپرداز؛ البته، خدای تعالی آن را سکون و آرامش قرار داد، و آن را برای مقام و ایستادن، برنامهریزی کن، نه برای کوچ کردن از محلی به محل دیگر. پس بدنت را در آن استراحت داده و پشت خودت را راحتی و آسایش بده. «3»
8. ابن ابی حاتم از ابن عباس درباره قوله: «فالِقُ الْإِصْباحِ»، اخراج نمود که او فرمود:
«خلق اللیل و النهار.» «4»
9. ابن جریر، ابن منذر و ابن ابی حاتم درباره قوله: «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً»، از ابن عباس اخراج نمودند که او گفت: «یعنی عدد الایام و الشهور و السنین.»؛ یعنی تعداد روزها، ماهها و سالها. «5»
همینطور فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» «6»، روایاتی را نقل نمودهاند، از جمله:
1. ابن بابویه با اسنادش تا ابو الصلت هروی، و او حدیث نمود که: چون مأمون اهل اقوال از اهل اسلام را و اهل ادیان از یهود، نصاری، مجوس و صابئین را و سایرین از اهل اقوال را برای علی بن موسی رضا علیه السّلام جمع نمود، علی بن محمّد بن جهم برپا ایستاد و گفت:
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 794، حدیث 201.
(2). نور الثقلین، ج 1، ص 750، حدیث 201.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 570، حدیث 202.
(4). در المنثور، ج 3، ص 33.
(5). در المنثور، ج 3، ص 33.
(6) اعراف/ 189
ص: 401
و ای فرزند پیامبر خدا! شما قایل به عصمت پیامبران هستید؟ پس آن حضرت فرمود:
بلی، و حدیثی را یادآوری نمود. تا اینکه مأمون به آن حضرت عرض کرد: و پس قول خدای تعالی: «فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ»، بر چه معنایی است؟ پس آن حضرت فرمود: «ان حواء ولدت لادم خمسمائة بطن، فی کل بطن ذکر و انثی، و ان ادم و حواء، عاهدا اللّه تعالی و دعواه و قالا:" لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ"، فلما اتیهما صالحا من النسل، خلقا سویا بریئا من الزمانة و العاهة، کانا یاتیهما صنفان؛ صنفا ذکرانا و صنفا اناثا، فجعل الصنفان للّه، تعالی ذکره، شرکاء فیما اتیهما و لم یشکراه کشکر ابویهما له عزّ و جلّ. قال اللّه تعالی: فتعالی اللّه عما یشرکون. فقال المأمون: اشهد انک ابن رسول اللّه حقا.»: و البته، حوا برای آدم پانصد شکم آورد، در هر شکمی یک پسر و یک دختر، و البته، آدم و حوا، با خدا عهد بستند و او را خواندند و گفتند: اگر به ما فرزندان صالحی عطا کنی، البته و به طور مسلم، ما از شکرگزاران خواهیم بود. پس همین که به آن دو فرزندان صالحی در نسل از لحاظ سلامت و بدون عیب و نقص اعطا نمود، دو صنف بودند که به آن دو اعطا گردید؛ یک صنف مذکر، و یک صنف مؤنث. پس آن دو صنف برای خدای که ذکرش متعالی است، در آنچه به آن دو اعطا گردید، شرکایی قرار دادند و خدای عزّ و جلّ را آنگونه که پدر و مادرشان شکرگزاری میکردند، شکرگزاری ننمودند. خدای تعالی فرمود: خدا بلندمرتبه و متعالی است از آنچه آنان بدان شرک میورزند. پس مأمون گفت: شهادت میدهم به اینکه تو بر حق، فرزند رسول اللّه هستی. «1»
2. ابن جریر از ابن عباس اخراج نمود که او گفت: «کانت حواء تلد لادم اولاد فتعبدهم للّه و تسمیه عبد اللّه و عبید اللّه و نحو ذلک، فیصبهم الموت، فاتاها ابلیس و آدم، فقال انکما لو تسمیانه بغیر الذی تسمیانه، لعاش، فولدت له رجلا فسما عبد الحارث ففیه انزل:" هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ"، الی آخر الایة.»؛ یعنی (حواء فرزندانی را برای آدم زایید، پس آنان خدا را شکر و
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 107، حدیث 397، به نقل از عیون الاخبار، در باب مجلس الرضا علیه السّلام.
ص: 402
عبادت کردند و آنان را عبد اللّه و عبید اللّه و نظیر آن اسمگذاری کردند، پس مرگ آنان فرا میرسید، سپس شیطان بر او و آدم آمد و گفت: اگر شما دو نفر آن فرزند مردهتان را به غیر آن نامی که او را با آن نامگذاری کرده بودید، مینامیدید، او زنده میماند. پس آن زن فرزند پسری را برای او زایید و او را عبد الحارث نام نهادند که خدا دراینباره نازل فرمود: اوست آنکه شما را از یک نفس آفرید ... تا آخر آیه. «1»
نیز فی قوله تعالی: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «2»، روایاتی را نقل فرمودهاند، از جمله:
1. زراره از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام نقل کند که: به آن بزرگوار عرض کردم، قوله: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»، آیا همان قوله: «وَ آتُوا الزَّکاةَ» است؟ زراره گوید: آن حضرت فرمود: «الصدقات فی النبات و حیوان، و الزکات فی الذهب و الفضة، و الزکوة الصوم.»؛ یعنی صدقات، در گیاه و حیوان است، و زکات، در طلا و نقره، و زکوة همان روزه میباشد. «3»
2. عیاشی با اسنادش از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که از آن حضرت سؤال گردید: قول خدای تعالی: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»، درباره امام بعد از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله جاری است؟ آن حضرت فرمود: «نعم.»؛ یعنی آری. «4»
3. در اصول کافی با اسنادش، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که ایشان فرمود:
«من زعم ان الامام یحتاج الی ما فی ایدی الناس، فهو کافر. انما الناس یحتاجون ان یقبل منهم الامام. قال اللّه عزّ و جلّ:" خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها".»؛ یعنی هرکس گمان برد که امام به آنچه در دست مردم است، احتیاج دارد، آن کس کافر است. البته، این مردم هستند که احتیاج دارند به اینکه امام از آنان قبول بفرماید، که خدای عزّ و جلّ فرمود: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها.» «5»
______________________________
(1). در المنثور، ج 3، ص 152.
(2). توبه/ 103.
(3). نور الثقلین، ج 2، ص 260، حدیث 303- برهان، ص 441.
(4). برهان، ص 441- نور الثقلین، ج 2، ص 260، حدیث 304.
(5). برهان، ص 441- نور الثقلین، ج 2، ص 260، حدیث 304.
ص: 403
4. در کافی، محمّد بن یعقوب با اسنادش از عبد اللّه بن سنان نقل میکند که او گفت:
ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام فرمود: «لما انزلت آیة الزکات:" خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها"، و انزلت فی شهر رمضان، فامر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله منادیه، فنادی فی الناس: ان اللّه فرض علیکم الزکوة؛ کما فرض علیکم الصلوة. ففرض اللّه عزّ و جلّ علیهم، من الذهب و الفضة، و فرض علیهم الصدقة من الابل و البقر و الغنم و الشعیر و التمر و الزبیب، فنادی بهم ذلک فی شهر رمضان و عفی لهم عما سوی ذلک. قال: ثم لم یعرض بشیء من اموالهم حتی حال علیهم الحول من قابل، فصاموا و افطروا، فامر منادیه، فنادی فی المسلمین: ایها المسلمون! زکّوا اموالکم، تقبل صلاتکم. قال: ثم وجّه عمال الصدقه و عمال الطسوق.»: چون آیه زکات: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» نازل شد و نزول قرآن در ماه رمضان بود. پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله منادی خود را فرمان داد. بعد او بر مردم ندا داد که: خدای تعالی زکات را بر شما واجب گردانید؛ همانطور که نماز را بر شما واجب نمود. پس خدای عزّ و جلّ واجب نمود بر آنان از طلا و نقره، و صدقه را بر آنان از شتر، گاو، گوسفند، و از گندم، جو، خرما و مویز (کشمش) واجب ساخت. پس این امر را در ماه رمضان به آنان اعلان نمود و غیر از آن را بر آنان مورد عفو و بخشش قرار داد. فرمود: پس از آن، به چیزی از اموالشان متعرّض نشد، تا اینکه یک سال از سال آینده بر آنان گذشت، آنگاه که ماه رمضان فرارسید و مسلمانان روزه گرفتند و در پایان ماه، در روز فطر، افطار نمودند. بعد پیامبر به منادی خود دستور داد، سپس او بین مسلمانان اعلان فرمود که: ای مسلمانان! اموالتان را با اعطای زکات آن، پاک و مطهر نمایید و آن را رشد و نمو بدهید، تا نمازتان مورد قبول (خدای تعالی) واقع شود. پس حضرت در ادامه گفت: و پس از آن، عاملین اخذ صدقه واجب و خراج را که موظف به جمعآوری آنها بودند، توجیه نمود و آنان را روانه انجام مأموریت فرمود. «1»
______________________________
(1). برهان، ص 441- نور الثقلین، ج 2، ص 260، حدیث 304.
ص: 404
5. در مجمع البیان، درباره «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ»، آمده است: از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که چون گروهی زکاتشان را به او صلّی اللّه علیه و آله عطا کردند، آن حضرت فرمود: «اللهم! صل علیهم.»:
خدایا! بر آنان درود بفرست. عبد اللّه بن ابی اوفی که از اصحاب شجره بود، گفت: پدرم زکاتی را که به آن حضرت اعطا نمود، پس آن حضرت فرمود: «اللهم! صل علی آل ابی اوفی.» این روایت را بخاری و مسلم در صحیح خود آوردهاند. «1»
6. ابن ابی حاتم و ابو الشیخ از ابن عباس اخراج نمودند که درباره قوله: «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ» گفت: «استغفر لهم من ذنوبهم التی اصابوها.»: برای آنان از گناهانی که مرتکب شدهاند، طلب آمرزش کن، و درباره «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» فرمود: «رحمة لهم.»؛ یعنی دعای تو برای آنان رحمت است. «2»
7. ابن ابی حاتم و ابو الشیخ از ابن عباس درباره قوله: «سَکَنٌ لَهُمْ»، اخراج نمودند که او گفت: «آمن لهم.» «3»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ» «4»، روایاتی را نقل فرمودهاند، از جمله:
1. در تفسیر علی بن ابراهیم با اسنادش از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله حدیث نماید که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «من آذی جاره طعما فی مسکنه، ورثه اللّه داره، و هو قوله:" وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا" الی قوله:" فَأَوْحی إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ".»: هرکس همسایهاش را بیازارد، به جهت طمعی که در مسکن او دارد، خدای تعالی خانهاش را میراث او میگرداند، و آن فرمود؛ خدای تعالی است که: «وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا فَأَوْحی إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ. وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ.» «5»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 260، حدیث 307.
(2). در المنثور، ج 3، ص 275.
(3). در المنثور، ج 3، ص 275.
(4). ابراهیم/ 14.
(5). نور الثقلین، ج 2، ص 530، حدیث 34.
ص: 405
2. در مجمع در حدیثی آمده است: «من آذی جاره، ورثه اللّه داره.»: هرکس همسایهاش را بیازارد، خدای متعال خانهاش را میراث او گرداند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «2»، روایاتی نقل نمودهاند، از جمله:
1. در اصول کافی، محمّد بن یعقوب از محمّد بن یحیی، با اسنادش، از ابی حمزه، و او از ابی جعفر، امام صادق علیه السّلام نقل میکند که: از آن حضرت درباره قول خدای عزّ و جلّ: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ»، سؤال نمودم، آن بزرگوار فرمود: «هو الایمان.»:
آن، ایمان است. «3»
2. در روایت فوق، در تفسیر برهان، ابی حمزه، اضافه میکند که از آن حضرت درباره قول خدای عزّ و جلّ: «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»، سؤال نمودم، آن حضرت فرمود: «هو الایمان.»: آن، ایمان است. «4»
3. عدهای از اصحاب ما، با اسنادشان، از محمّد بن مسلم، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت کنند که حضرت فرمود: «السکینة الایمان.»: سکینه همان ایمان است. «5»
4. علی بن ابراهیم، با اسنادش تا هشام بن سالم، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ»، نقل میکند که آن حضرت فرمود: «هو الایمان.» «6»
5. علی بن ابراهیم، با اسنادش تا جمیل، و او گوید، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ»، سؤال کردم، آن حضرت فرمود: «الایمان»، آن گویندهای است که عزیز باعزّت است، فرمود: «لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ.» «7»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 530، حدیث 34.
(2). فتح/ 4.
(3). نور الثقلین، ج 5، ص 85، حدیث 26- برهان، ص 1021.
(4). برهان، ص 1021.
(5). نور الثقلین، ج 5، ص 58، حدیث 27.
(6). نور الثقلین، ج 5، ص 58، حدیث 28- برهان، ص 1021.
(7). نور الثقلین، ج 5، ص 58، حدیث 29.
ص: 406
6. در اصول کافی، علی بن ابراهیم، با اسنادش تا ابو عمرو زبیری، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که زبیری گوید: به آن حضرت گفتم: ای عالم فرزانه! مرا باخبر کن که کدامین اعمال، نزد خدای متعال افضل است؟ آن حضرت فرمود: «ما لا یقبل اللّه شیئا الا به.»: آن عملی که خدای تعالی به جز به واسطه آن، هیچ عملی را قبول نکند. زبیری گفت: عرض کردم: و آن چیست؟ آن حضرت فرمود: «الایمان باللّه الذی لا اله الا هو، اعلی الاعمال درجة و اشرفها منزلة، و اسناها حظّا.»: ایمان به خدای تعالی آن خدایی که الهی به جز او نیست، از لحاظ درجه، برترین اعمال، و از لحاظ منزلت، شریفترینشان، و از لحاظ بهره، درخشندهترین آنها است. زبیری گوید: عرض کردم: آیا مرا آگاه میفرمایید که ایمان، قول و عمل یا قول بدون عمل است؟ پس آن حضرت فرمود: «الایمان عمل کله، و القول بعض ذلک العمل بفرض من اللّه بیّن فی کتابه واضح نوره، ثابتة حجته، یشهد له به الکتاب و یدعوه الیه.»؛ یعنی ایمان همهاش عمل است و قول، بعض آن عمل است، به واسطه فرض شمردن آن از جانب خدای تعالی، فرض شمردنی که در کتابش بیان روشن داشته و نور آن واضح و آشکار، و حجت و دلیلش، ثابت است، و بدان، کتاب برای آن شهادت داده و عامل را به سویش دعوت میکند. زبیری گوید: عرض کردم:
فدایت گردم، آن را برای من توصیف بفرمایید تا بفهمم. آن بزرگوار فرمود: «الایمان حالات و درجات و طبقات و منازل، فمنه التام المنتهی تمامه، و منه الناقص المبین نقصانه، و منه الراجح الزاید رجحانه.»؛ یعنی ایمان را حالاتی، درجاتی، طبقاتی، و منازلی است؛ پس از آن، تامّی است که تمام بودن آن به نهایت رسیده، و از آن، ناقصی است که نقصانش آشکار باشد، و بعضی از آن، راجحی است که رجحانش فزونی دارد. زبیری گوید:
عرض کردم: این چنین است که ایمان، تام، ناقص و زیاد است؟ حضرت فرمود: آری.
گفتم: آن چگونه است؟ آن بزرگوار فرمود: «لان اللّه تبارک و تعالی فرض الایمان علی جوارح ابن آدم، و قسّمه علیها و فرّقه فیها، فلیس جوارحه جارحة، الا و قد وکلت من الایمان بغیر ما وکلت به اختها، فمن لقی اللّه عزّ و جلّ حافظا لجوارحه موفیا کل جارحة من جوارحه ما فرض اللّه عزّ و جلّ
ص: 407
علیها، لقی اللّه عزّ و جلّ مستکملا لایمانه، و هو من اهل الجنه، و من کان فی شیء منها، او تعدی ما امر اللّه عزّ و جلّ فیها، لقی اللّه عزّ و جلّ ناقص الایمان.»: زیرا خدای تبارک و تعالی ایمان را بر اعضای فرزند آدم واجب نمود و آن را بر آنها تقسیم نموده، و در آنها پراکنده ساخت.
پس در اعضای او عضوی نیست، جز اینکه ایمانی را که به او واگذار شده، غیر از ایمانی است که به همگروهش واگذار شده. پس کسی که خدای عزّ و جلّ را حافظ اعضایش میبیند، در حالی که هر عضوی از اعضایش، به آنچه خدای عزّ و جلّ واجب نموده، وفادار است، کاملکننده ایمان خود بوده، و از اهل بهشت است، و هرکس در چیزی از آن، خیانت کند، یا از آنچه خدای عزّ و جلّ بدان امر فرموده، تجاوز نماید، خدای عزّ و جلّ او را ناقص الایمان ملاقات نماید. زبیری گوید: عرض کردم: نقصان ایمان و تمامیت ایمان را فهمیدم، پس زیادی ایمان از کجا حاصل میشود؟ پس آن حضرت فرمود: «و قول اللّه عزّ و جلّ:" وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ. وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ"، و قال:" نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً"، و لو کان کله واحدا لا زیادة فیه، و لا نقصان، لم یکن لاحد منهم فضل علی الاخر، و لاستوت النعم فیه، و لاستوی الناس و بطل التفضیل، و لکن بتمام الایمان، دخل المؤمنون الجنة، و بالزیادة فی الایمان، تفاضل المؤمنون بالدرجات عند اللّه، و بالنقصان، دخل المفرطون النار.»؛ یعنی قول خدای عزّ و جلّ: و چون سورهای نازل گردد، پس بعضی از آنان کسانی هستند که میگویند: این سوره ایمان کدامیک از شما را افزون نمود؟ امّا آن کسانی که ایمان آوردند، پس با نزول سوره از لحاظ ایمان افزونی مییابند و برای آنان، طلب بشارت است، و امّا آن کسانی که در دلهای آنان بیماری است، بر پلیدی و آلودگیشان افزوده میگردد، و فرمود: ما خبر آنان را به حق بر تو حکایت میکنیم: آنان، جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما هدایت را بر آنان افزون نمودیم. اگر همه یکسان بودند، بدون اینکه در آن افزایشی و یا کاهشی باشد، برای
ص: 408
هیچیک از آنان، فضل و برتری بر دیگری نبود و نعمتها در آن به طور مساوی بود، و مردم با هم برابر شده و تفضیل و برتری بیهوده و باطل میگشت، و لکن با تمام بودن ایمان، مؤمنین داخل در بهشت گردند، و با افزایش در ایمان، مؤمنین نزد خدای تعالی با درجات، از هم متمایز، و نسبت به هم برتری مییابند، و با کاهش و نقصان ایمان، افراطکاران، داخل در آتش جهنم گردند. «1»
7. ابن جریر، ابن منذر، طبرانی، ابن مردویه و بیهقی، در دلائل، درباره قوله: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ»، از ابن عباس اخراج نمودند که فرمود: «السکینة هی الرحمة، و فی قوله:" لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ"، قال: ان اللّه بعث نبیه صلّی اللّه علیه و آله بشهادة ان لا اله الا اللّه، فلمّا صدق بها المؤمنون، زادهم الصلاة. فلما صدقوا بها، زادهم الزکات. فلما صدقوا بها، زادهم الصیام.
فلما صدقوا به، زادهم الحج. فلما صدقوا به، زادهم الجهاد. ثم اکمل لهم دینهم، فقال:" الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً". قال ابن عباس: فاوثق ایمان اهل السماء و اهل الارض و اصدقه و اکمله، شهادة ان لا اله الا اللّه.»؛ یعنی سکینه همان رحمت است، و در قوله: «لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ»، فرمود: البته، خدای تعالی پیامبرش را با شهادت به لا اله الا اللّه برانگیخت. پس همین که آن را تصدیق کردند، زکات را بر آنان افزود. پس همین که آن را تصدیق کردند، روزه را بر آنان افزود. پس همین که آن را تصدیق نمودند، حج را بر آنان افزود. پس همین که آن را تصدیق کردند، جهاد را بر آنان افزود. پس از آن، دینشان را بر آنان کامل گردانید، پس فرمود: امروز دینتان را بر شما کامل کردم، و نعمتم را بر شما به اتمام رسانیده و به دین اسلام برای شما راضی شدم.
ابن عباس گفت: پس محکمترین ایمان اهل آسمان و اهل زمین، راستترین و کاملترین آن، شهادت به لا اله الا اللّه است. «2»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 5، ص 60- 59، حدیث 30.
(2). در المنثور، ج 6، ص 71.
ص: 409
5. تدبّر در آیات سکینه
قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «1»
تحقیقی که از تفاسیر روایی گذشت، معانی متنوعی از سکن در آیات سکینه فهمیده میشود که اجمال آن، به شرح زیر است:
1. فی قوله تعالی: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» «2»، سکن، به معنای آرامش بدون تعب و رنج در بهشت است.
2. فی قوله تعالی: «فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» «3»، سکن، به معنای آرامش و استراحت در شب است.
3. فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» «4»، سکن، به معنای آرامش یافتن به سوی زوجه است.
4. فی قوله تعالی: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «5»، سکن، به معنای آرامش و طمأنینه نفوس است.
5. فی قوله تعالی: «وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ» «6»، سکن، به معنای استقرار و امنیت یافتن در زمین است به سبب خوف از مقام خدای تعالی و تقوای از او.
6. فی قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» «7»، سکینه، به معنای آرامش نفس، ثبات و اطمینان دلهای مؤمنین است به آنچه بدان ایمان آوردهاند، که
______________________________
(1). ص/ 29.
(2). بقره/ 35.
(3). انعام/ 96.
(4). اعراف/ 189.
(5). توبه/ 103.
(6). ابراهیم/ 14.
(7). فتح/ 4.
ص: 410
حصول آن، به سبب بصیرت به حق، تعظیم و تکریم خدای تعالی و رسولش و وفای به آنهاست، که این خود موجب شدت و ازدیاد ایمان است.
در اینجا، عواملی را که زمینهساز ایجاد سکن و انزال سکینه میباشد را با استناد به آیات قرآن، بررسی میکنیم.
عوامل زمینهساز برای ایجاد سکن و انزال سکینه
الف- جنت
بهشت، جای حقیقی و پناهگاه واقعی آدم است؛ زیرا خدای سبحان به آدم امر نمود که او و همسرش در بهشت جایگزین شوند: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ.» «1»
آرامش و آسایش و راحتی حقیقی، در بهشت است؛ زیرا بهشت، بهترین جای استقرار است. در آنجا، تعب و رنجی نیست. در آنجا، سلام و درود بر بهشتیان است، و البته، آنجا، پناهگاه کسانی است که از مقام پروردگارشان خوف دارند، و نفس خویش را از متابعت هواهای نفسانی باز میدارند:
1. بهشت، بهترین جای استقرار است: «أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا» «2»
2. در بهشت، هیچ خوف، اندوه، رنج و تعبی نیست: «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ.» «3»
3. فرشتگان، بر بهشتیان سلام و درود اهدا میکنند: «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.» «4»
______________________________
(1). بقره/ 35.
(2). فرقان/ 24.
(3). اعراف/ 49.
(4). نحل/ 32.
ص: 411
4. و البته، بهشت پناهگاه کسانی است که از مقام پروردگارشان خوف داشته و نفس خود را از متابعت هوای نفسانی باز میدارند:
«وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی » «1»
ب- لیل
خدای تعالی شب را برای آرامش قرار داد: «فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ.» «2»
شب برای آرامش بوده و زمان آرامش، زمان نیایش با خدای تعالی است؛ زیرا:
1. خدای تعالی برای شما شب را قرار داد تا در آن، آرامش داشته باشید (و آیات الهی را با چشم دل ببینید): «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ» «3»، «أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» «4»، «اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ.» «5»
2. و به سوی او تعالی است، آنچه در شب و روز آرامش مییابد، و او بسیار شنوای بسیار دانا و آگاه است: «وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.» «6»
3. و از رحمت او تعالی است که برای شما شب و روز را قرار داده، تا در آن، آرامش پیدا کنید، و از فضل او طلب نمایید:
«وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» «7»
4. و آن، خدای تعالی است که شب را برای شما پوشش قرار داد، تا در آن به خواب بروید، خوابی سبک، و روز را برای بیدار بودن: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً.» «8»
______________________________
(1). نازعات/ 41.
(2). انعام/ 96.
(3). یونس/ 67.
(4). نمل/ 86.
(5). غافر/ 61.
(6). انعام/ 13.
(7). قصص/ 73.
(8). فرقان/ 47.
ص: 412
5. اما با آن آرامشی که برای شما در شب حاصل میشود، به نیایش بپردازید. گاهی از شب را برای در حال سجده بودن و قیام برای نیایش، اختصاص دهید، در حالی که هم از آخرت خوف دارید و هم به رحمت پروردگار امیدوارید: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «1»
ج- حصول آرامش زوج و زوجه در کنار یکدیگر
و خدای تعالی، شما را از نفس واحد آفرید، و زوجهاش را از آن نفس واحد قرار داد، تا آن نفس به سوی او، و در کنار او، آرامش پیدا کند: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها.» «2»
این از آیات خدای تعالی است که زوجه از نفس زوج و برای تسکین او و ایجاد مودت و رحمت بین آنها، آفریده شده:
1. خدای تعالی از نفوس شما زوجههایی را برای شما آفرید، و شما را از نفس واحد آفرید، و از آن نفس، زوج آن را آفرید:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً» «3»، «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ» «4»، «خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها.» «5»
2. و این از آیات خدای تعالی است که از نفوستان، برای شما زوجههایی آفرید، تا در کنار آنان آرامش داشته باشید، و بین شما و آنان، رابطه مودت باشد؛ به نحوی که همدیگر را دوست داشته باشید، و نیز بین شما رحمت باشد؛ یعنی مهربانی یکی بر دیگری، از روی رحمت و بدون چشمداشت باشد، و این رابطه مودت و رحمت، برای کسانی که اهل تفکّرند، خود از آیات الهی است: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.» «6»
______________________________
(1). زمر/ 9.
(2). اعراف/ 189.
(3). نساء/ 1.
(4). نحل/ 72.
(5). زمر/ 6.
(6). روم/ 21.
ص: 413
د- دعا
دعا، موجب آرامش و طمأنینه نفوس است، و دعای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به طور مؤکّد و مسلم، موجب آرامش و طمأنینه نفوس است:
«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.» «1»؛ یعنی (ای پیامبر!) زکات برخی از اموال آنان را دریافت کن، تا آنان را (از آلودگیهای مادی) پاک و طاهر گردانی و به واسطه آن وجودشان را مصفا نموده و رشد و نمو بدهی، و بر آنان دعا و درود بفرست. البته که دعای تو، آرامش و طمأنینهای است برای آنان، و خدای متعال، بسیار شنوای (دعای تو) و بسیار آگاه است (بر فعل و نیّات پرداختکنندگان زکات).
کسانی که زکات پرداخت میکنند، مورد رحمت خدای تعالی هستند. پاداش آنان نزد خدای تعالی است و هیچ خوفی نداشته و اندوهی برای آنان نیست، و انفاق با قصد تقرّب به خدا و دعای پیامبر، هم موجب تقرّب به خدا، و هم سبب دخول آنان، در رحمت واسعه الهی است:
1. و نماز را به پا دارید و زکات را پرداخت کنید، و پیامبر را اطاعت نمایید تا مورد رحمت واقع شوید: «وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ.» «2»
2. البته، آن کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند و نماز را بر پای داشته و زکات را پرداخت کردند، برای آنان، اجرشان نزد پروردگارشان است و هیچ خوفی و هیچ اندوهی بر آنان نیست: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ.» «3»
3. انفاق به قصد تقرّب به خدا و دعای پیامبر، هم موجب تقرّب به خدا و هم سبب دخول آنان در رحمت واسعه الهی است: «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ
______________________________
(1). توبه/ 103.
(2). نور/ 56.
(3). بقره/ 227.
ص: 414
«یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» «1»
ه- استقرار و امنیت در روی زمین
استقرار و امنیت در روی زمین که نتیجه خوف از عظمت خدای تعالی و خوف از آخرت باشد، موجب آرامش و طمأنینه است: «وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ.» «2»
استقرار در زمین و امنیت، زمانی است که دشمن تلاشگر، در انجام و اجرای خصومت خویش، به هلاکت برسد، و آنان که تنها هدف زندگانی را کامرانی دانسته و روزگار را به خوشگذرانی طی میکنند، محکوم به هلاکتند، و این، وعده الهی است که خلافت در زمین عاقبت مؤمنینی خواهد بود که عمل آنها صالح است:
1. استقرار در زمین و امنیت، زمانی است که دشمن تلاشگر، در انجام و اجرای خصومت خویش، به هلاکت برسد: «فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً. وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرائِیلَ اسْکُنُوا الْأَرْضَ.» «3»
2. و آنان که تنها هدف زندگی را کامرانی دانسته و روزگار را به خوشگذرانی طی میکنند، محکوم به هلاکتند: «وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعِیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِیلًا وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ.» «4»
3. و این وعده الهی است که خلافت در زمین، عاقبت نصیب مؤمنینی خواهد بود که عمل آنها صالح است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ.» «5»
______________________________
(1). توبه/ 99.
(2). ابراهیم/ 14.
(3). اسراء/ 104.
(4). قصص/ 58.
(5). نور/ 55.
ص: 415
و- سکینه
سکینه؛ یعنی آرامش خاص برای مؤمنین، و آن، انزال حقیقت سکینه از جانب خدای تعالی است، که حصول آن، با بصیرت و بینش مؤمن نسبت به انزال آن حقیقت از جانب خدا حاصل شده، و به دنبال آن، تکریم و تعظیم قبلی خاص از جانب او نسبت به خدا و پیامبر، و وفای به آنان در عمل، میآید که این شکرگزاری، موجب ازدیاد ایمان مؤمن خواهد شد: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً.» «1» سکینه، آیه و نشانهای است از جانب پروردگار که او آن را بر پیامبرش و بر قلوب مؤمنینی که از آنان راضی است، نازل میکند، و در حالی که سزاوارند و اهلیّت دارند، کلمه تقوا را بر آنان الزام مینماید:
1. سکینه، آیه و نشانهای است از جانب پروردگار: «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.» «2»
2. و خدای تعالی، سکینهاش را بر پیامبرش و بر مؤمنین نازل میکند: «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ.» «3»، و «إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ.» «4»
3. و خدای تعالی سکینه را بر دل مؤمنینی نازل میکند که از آنان راضی است: «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً.» «5»
______________________________
(1). فتح/ 4.
(2). بقره/ 248.
(3). توبه/ 26.
(4). توبه/ 40.
(5). فتح/ 18.
ص: 416
4. و خدای تعالی، سکینه خود را بر پیامبرش و بر مؤمنین نازل میکند، و در حالی که سزاوارند و اهلّیت دارند، کلمه تقوا را بر آنان الزام مینماید: «إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً.» «1»
کلمات قصار پیرامون سکینه و وقار
در غرر الحکم و درر الکلم، در «باب السکینة و الوقار»، سخنانی از مولی الموحدین، امیر المؤمنین، علی علیه السّلام به اختصار بیان شده که در اینجا به نقل برخی از آنها میپردازیم:
1. «السّکینة، عنوان العقل.»: آرامی، نشانه عقل است.
2. «علیک بالسّکینة؛ فإنّها أفضل زینة.»: بر تو باد به آرامش؛ زیرا که آن، برترین زینت است.
3. «نعم الشّیمة، السّکینة.»: آرامی و سکینه، خوب شیوه و خصلتی است.
4. «الوقار، حلیة العقل.»: تمکین و وقار، زینت عقل است.
5. «الوقار، برهان النّبل.»: وقار و سنگینی، دلیل زیرکی و نجابت است.
6. «إن توقّرت، أکرمت.»: اگر سنگین و باوقار باشی، گرامی داشته میشوی.
7. «بالوقار، تکثر الهیبة.»: به واسطه سنگینی و وقار، هیبت، زیاد میشود.
8. «کن فی الملاء، وقورا، و کن فی الخلاء ذکورا.»: در بین مردم، سنگین و باوقار باش؛ و در خلوت، بسیار به یاد خدا و گوینده ذکر باش.
9. «من کثر وقاره، کثرت جلالته.»: هرکس، سنگینی و متانت او بسیار باشد، شکوه و جلال او بسیار میشود.
10. «ملازمة الوقار، تؤمن دناة الطّیش.»: ملازم بودن باوقار، موجب ایمنی از خواری و پستی است.
11. «نعم الشّیمة الوقار.»: متانت و سنگینی، چه خوب و پسندیده خصلتی است.
______________________________
(1). فتح/ 26.
ص: 417
12. «وقار الرجل، یزیّنه، و خرقه، یشیّنه.»: متانت و سنگینی، آدمی را زینت میدهد، و بدخویی و درشتخویی، او را زشت و معیوب میسازد.
13. «قار الشّیب، نور و زینة.»: سنگینی و متانت شخص پیر، نور و زینت است.
14. «وقار الشّیب، أحبّ إلیّ، من نضارة الشّباب.»: نزد من سنگینی و متانت پیری، از طراوت جوانی، محبوبتر و دوستداشتنیتر است.
پروردگارا! طاعت و عبادت از روی خشیت، از ویژگیهای مؤمنانی است که سکینه در قلوب آنان مستقر است، و سکینه حقیقی وقتی مستقر شود که تو حقیقت سکینه را بر دلهای آنان نازل بفرمایی. خدایا! اگرچه قلّت و منقصت طاعات و عبادات، ما را خجل و شرمنده نموده از اینکه از پیشگاه تو حاجتی را طلب کنیم، اما فضل و کبریایی تو در بیان: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»، ما را بر آن میدارد که با کمال تواضع، از تو بخواهیم، حقیقت سکینه را بر دلهای ما نازل، و بر آن، مستقر بگردانی، و توفیق انجام عبادات با خشیت و انجام طاعات همراه با سکینه دل را بر ما تفضّل بفرمایی.