فصل بیست و هشتم سلام و سلامت
اشاره
کلمه سّلام با الفاظ: «سلام»، «سلام»، «سلاما» و «السّلام»، مجموعا 42 بار و ضمن 40 آیه در 26 سوره قرآن کریم ذکر شده است. ما در این تحقیق، 13 آیه آن را که در 12 سوره قرآن آمده، انتخاب، و به ترتیب مصحفی قرآن کریم، آیات آن را تنظیم مینماییم.
پس از آن، با استناد به کتب لغت، در معنای سلام تحقیق نموده و سپس آیات مذکور را از لحاظ تفسیری و تفسیر روایی با استناد به کتب تفسیر و تفسیر روایی شیعه و سنی بررسی مینماییم، و سرانجام، با استمداد از الطاف الهی و با استناد به آیات قرآن، به تدبّر در آیات ذکر شده میپردازیم.
1. تنظیم آیات سلام و سلامت به ترتیب مصحفی آن
1. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً. «1»
2. وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ. «2»
______________________________
(1). نساء/ 94: مدنی.
(2). انعام/ 54: مکی.
ص: 420
3. لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ. «1»
4. وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ. «2»
5. دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ. «3»
6. دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ. «4»
7. وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا. «5»
8. قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ. «6»
9. وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً. «7»
10. سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ. «8»
11. وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ. «9»
12. هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ. «10»
13. سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ. «11»
2. در معنای سلام و سلامت
راغب در مفردات فرموده: سلم و سلامه، عاری و خالی بودن از آفات ظاهری و باطنی است. فرمود: «بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»؛* یعنی خالی شده از تباهی و فساد. پس این در باطن است،
______________________________
(1). انعام/ 127: مکی.
(2). اعراف/ 46: مکی.
(3). یونس/ 10: مکی.
(4). هود/ 69.
(5). مریم/ 33: مکی.
(6). انبیاء/ 69.
(7). فرقان/ 63: مکی.
(8). صافات/ 103: مکی.
(9). زمر/ 73: مکی.
(10). حشر/ 23: مدنی.
(11). قدر/ 5: مکی.
ص: 421
و قال تعالی: «مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فِیها»، و این، در ظاهر است، و قد سلم یسلم سلامة و سلاما و سلّمه اللّه، قال تعالی: «وَ لکِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ»، و قال: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ»؛ یعنی به سلامتی، و همچنین است قوله: «اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا.» سلامت حقیقی نیست مگر در بهشت؛ زیرا در بهشت، بقای بدون فنا و بینیازی بدون نیازمندی، و عزّت، بدون ذلت و صحت و سلامتی بدون بیماری و نقاهت است؛ همچنان که خدای متعال فرمود: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ»؛ یعنی (دار) سلامت، قال: «وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ»، و قال تعالی: «یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ.» جایز است که همه اینها از سلامة باشد، و گفتهاند:
«السَّلامَ»، اسمی از اسمای خدای تعالی میباشد؛ و همچنین در قوله: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ»، «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ»، گفتهاند: به سلام توصیف شده، از حیث اینکه آن عیوب و آفاتی که به خلق ملحق میگردد، به او تعالی ملحق نمیشود، و قوله: «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»، «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ»، «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ»، همه اینها از جانب مردم، با قول است، و از جانب خدای تعالی، با فعل است، و آن، اعطای آنچه است که پیشتر ذکر آن آمد، از چیزهایی که در بهشت میباشد، و قوله: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»؛ یعنی سلامت را از شما طلب میکنم. پس قوله: «سلاما»، نصب به اضمار فعل است، و گفتهاند: «قالُوا سَلاماً»؛ یعنی درستی و استقامت داشتن در قول، و براساس این معنا، صفتی برای مصدر محذوف میباشد، و قوله تعالی: «إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ»، به دومی رفع داده شده؛ زیرا رفع، در باب دعا رساتر است، و قوله تعالی: «لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً. إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً»، این سلام برای آنان به قول تنها نمیباشد؛ بلکه آن، سلام قول و فعل جمیعا میباشد، و بر این اساس، قوله تعالی: «فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ»، و قوله: «وَ قُلْ سَلامٌ»، در ظاهر، سلام کردن بر آنان است، و در حقیقت، سلامت آنان، خواست خدای متعال است، و قوله تعالی:
«سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ»، «سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ»، «سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ»، همه اینها، هشداری از جانب خدای تعالی است مبنی بر اینکه او تعالی آنان را بهگونهای خلق کرده که آنان مورد مدح و ستایش میباشند و بر آنان دعا و درود فرستاده میشود،
ص: 422
و قال تعالی: «فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»؛ یعنی باید برخی از شما بر برخی دیگر سلام کند، و سلام، سلم و سلم؛ یعنی صلح، و قال: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً»، و گفتهاند: آیه درباره کسی نازل شده که بعد از اقرارش به سلام و مطالبه صلح، به قتل رسیده است، و قال: «یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ»؛ یعنی منقاد و فرمانبردارانند، و قوله: «وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ»، خوانده شده: سلما و سلما، و هر دو مصدر بوده و وصف نیستند، و گفتهاند: سلم، اسم است در مقابل جنگ، و اسلام، دخول در سلم است، و آن، تسلیم شدن است، و هریک از آن دو، پارهای از رنج و درد را به صاحبش میرساند، و اسلام در شرع دو نوع است: یکی، اسلام فروتر از ایمان است، و آن، اعتراف به لسان است، و دیگری، برتر از ایمان است، و آن این است که همراه با اعتراف به لسان، اعتقاد به قلب، وفای به عمل و تسلیم شدن برای خدا در جمیع آنچه مورد قضا و قدر او است، باشد؛ همچنان که درباره ابراهیم علیه السّلام فی قوله تعالی: «إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»، ذکر شده است، و قوله تعالی: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»، و قوله: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً»، یعنی قرار بده مرا از کسانی که تسلیم رضای تو هستند، و جایز است به این معنا باشد: مرا از جمیع حیلههای شیطان، سالم بدار. «1»
فخر الدین در مجمع البحرین فی قوله تعالی: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»، فرموده: یعنی قولی که در آن سالم میمانید؛ قولی که نه در آن تجاوزی باشد و نه گناهی.
قوله: «إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً»؛ یعنی بعضی به بعضی دیگر میگویند: سلام؛ یعنی سالم بمانید، و قوله: «قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا»؛ یعنی سالم مانده محفوظ از جهت ما، یا سلام شده بر تو اکرام گشته، ابو علی این چنین فرموده. قوله: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ»؛ یعنی بهشت، و گفته میشود: دار السلامة، و از آن است: «لبیک داعیا الی دار السّلام لبیک.» بهشت را دار السّلام نامیدند، از این جهت که ساکنین در آن، از هر آفتی سالمند، یا از آن
______________________________
(1). مفردات، ص 247- 245.
ص: 423
جهت که دار خدای عزّ و جلّ است، و سلام، همان خدای تعالی است، و از آن است قوله: «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ». بعضی از عارفین گفتهاند که «هو السّلام»؛ یعنی صاحب سلام؛ زیرا او کسی است که از هر عیب، آفت، نقص و فنایی سالم است، و ما چنین یافتهایم که عرب، مصادر را در جای اسمها قرار داده و بدانها توصیف میکند؛ به خصوص آنجا که در مقام مبالغه باشد، و اللّه همان سلام است، و صفت مبالغه در این است که او سالم از نقصها و معایب است، و «السَّلامُ»، تسلیم است، و در قوله تعالی: «وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»، گفتهاند: مراد از آن، انقیاد و فرمانبرداری از او صلّی اللّه علیه و آله است؛ همچنان که در قوله تعالی: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»، چنین است، و گفتهاند: آن، «السّلام علیک ایها النبی» است.
زمخشری و قاضی در تفسیرهایشان این را گفتهاند، و شیخ در تبیانش آن را یادآور گشته است، و برخی از فضلا، قضیه عطف را راه صواب دانستهاند؛ زیرا آن، مبتادر به فهم است، و قوله: «سُبُلَ السَّلامِ»؛ یعنی طریق سلامت از عذاب، و «سُبُلَ السَّلامِ»، دین خدای تعالی است. قوله: «سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»؛ یعنی سلام بر تو باد ای محمّد! ای فرشتگان من! و ای روح من! به سلام من، از اول زمانی که فرو میآیند، تا طلوع فجر، و قوله: «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ.» را فرمود: سلام، از جانب پروردگار عالمیان، بر محمّد و آل او، و سلامت در قیامت، برای کسانی که دوستدار آنانند، و از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام است که فرمود: پس محمّد صلّی اللّه علیه و آله است و ما (ائمه معصومین) آل یاسین هستیم. «وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی ؛ یعنی سلامتی از عذاب خدای تعالی. قوله: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ»؛* یعنی سالم از آفات، و قوله: «فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ»؛ یعنی بر اهل آن خانه، که به لحاظ دینی و خویشاوندی از شما هستند، با سلام کردن آغاز کنید، و روایت است که: آن، سلام شما بر اهل خانه، و ردّ سلام از جانب آنان بر شما است، و آن، سلام بر خودتان است. از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت است که میفرمود: «اذا دخل الرجل منکم بیته، فان کان فیه احد، یسلم علیهم، و ان لم یکن فیه احد، فلیقل السّلام علیکم من عند ربنا.»؛
ص: 424
یعنی هنگامی که شخصی از شما وارد خانهاش میگردد، اگر در آن خانه کسی هست، بر آنان سلام میکند، و اگر کسی نبود، باید بگویم: از جانب پروردگارمان، «السّلام علیکم»، و گفتهاند: وقتی کسی را در آن خانه ببیند، بگوید: «السّلام علیکم و رحمة اللّه»، و از آن سلام، مالکین خانه را قصد کند، و استسلم؛ یعنی فرمانبرداری و خضوع کردن، و از آن است، قوله تعالی: «فَلَمَّا أَسْلَما»، یعنی تسلیم امر خدای تعالی شدند، و قوله: «أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ»؛ یعنی عبادتم را برای خدای تعالی خالص نمودم؛ نعمت او را تعظیم نموده و بزرگ داشتم، و قوله: «أَوْ سُلَّماً»؛ یعنی بالارونده که بدان به طرف آسمان بالا میروند (نردبان) و بعد، از آن پایین میآیند، و قوله: «إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» گفته میشود:
یعنی سالم از حبّ دنیا، و گفته شده است: «بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»؛ یعنی از هرچه ما سوی اللّه است، به چیزی به جز او، تعلّقی ندارد. از امام صادق علیه السّلام روایت شده، و قوله: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»؛ یعنی هیچ دینی نزد خدای تعالی، به جز اسلام، مورد رضایت نیست، و در معنای «السّلام علیک»، اقوال، مختلف است؛ پس از قایلی است که معنای آن، دعا میباشد؛ یعنی تو از ناخوشایندیها به سلامت باشی، و از قایلی است که معنای آن، این میباشد که: اسم سلام بر تو باشد، و از قایلی است که معنای آن، این میباشد:
اسم اللّه بر تو باشد؛ یعنی تو در حفظ او باشی، و چون بگویی: «السّلام علینا» و «السّلام علی الاموات»، پس وجهی ندارد که مراد بدان اعلام به سلامت باشد؛ بلکه وجیه این است که آن، دعا به سلامت باشد از آفات دنیا و عذاب آخرت برای صاحب آن، که شارع آن را جای تحیت و بشارت به سلامت وضع کرد. سپس لفظ سلام را اختیار نمود و آن را تحیت قرار داد. «1»
و در مقدمه کتاب مراة الانوار و مشکوة الاسرار فرموده است: سلم، سلم، سلام، تسلیم، سلام، مسلمون و آنچه مفید این مفاد است، مانند: «الذین اسلموا»، مسلمات، «من اسلم» و امثال آن، از آن چیزهایی که به تسلیم، اسلام و سلامة بستگی دارد، و صل معنا در
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 476- 475.
ص: 425
جمیع آنها، انقیاد، متابعت و ترک مخالفت و اذیت است. گفته میشود: اسلم و استسلم، هنگامی که فرمانبردار گردد، و آن، سلم و سلم به فتح لام و سین و به کسر سین و سکون لام است؛ یعنی فرمانبردار مطیع، و گفته میشود: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ»؛* یعنی سالمین مسلمین از آفات، و برای جنّت گفته میشود: «دار السّلام»؛ زیرا کسی که داخل در آن میشود، از عذاب و غیر آن، رهایی یافته است، و در اخبار است که تفسیر قلب سلیم برای کسی است که سالم از شک، شرک و حبّ دنیاست، و وصف نمودن خدای تعالی خودش را به سلام، از لحاظ مبالغه است؛ از اینکه او تعالی، سالم از نقایص است، یا اینکه سلامت و امان در اعطای او است، و در معانی الاخبار، از امام صادق علیه السّلام، فی قوله تعالی: «وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ»، نقل است که فرمود: «ان السّلام، هو اللّه، و دار التی خلقها، هی الجنه.»؛ یعنی همانا «السَّلامِ»، خدای تعالی است، و خانهای را که خلق نموده، همان بهشت است، و سلام نیز به معنای تسلیم است، یقال: «سلمت وجهی للّه.»؛ یعنی خالص نمودم عبادتم را برای او و او را در آنچه مرا بدان امر نمود، و مرا از آن نهی نمود، اطاعت نمودم، و برای همین است که این دین، اسلام نامیده شده، و به طور کلی، همه به تسلیم و سلامة بازگشت دارد، و مخفی نماند که تسلیم برای خدا و برای پیامبرش، و نیز سلامت از عذاب و سلامت از شرک و شک، محقق نمیگردد، مگر با قبول ولایت و اطاعت ائمه و تسلیم نسبت به آنها، و البته، تسلیم نسبت به آنان، تسلیم برای خدای سبحان است، و با توسّل بدان است که اسلام، حاصل گردد و نسبت به سلامت و سلام، استحقاق پیدا کند، و اینکه هرکس اعتراف به ولایت آنان نداشت، مسلمان نیست، اگرچه اقرار به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله داشته باشد. «1»
و در فرهنگ لغات فرموده: سلم، سلامة، سلاما؛ یعنی رها شد، بیگزند ماند، و از عیب وارست. «سلمته سلما الحیة»؛ یعنی مار او را گزید، و سلّم علیه؛ یعنی به او درود و سلام داد. سلّمه؛ یعنی به او سلام کرد، واگذار کرد به او، واگذار و تسلیم کرد او را به
______________________________
(1). مقدمه برهان، ص 125.
ص: 426
دیگری، و «سلّم بألامر»؛ یعنی تسلیم به امر شد، و سالمه: با او آشتی کرد، و اسلم؛ یعنی اسلام آورد، و «اسلم العدوّ»؛ یعنی دشمن را خوار کرد، و «اسلم امره الی اللّه»؛ یعنی کار خود را به خدا واگذار کرد، و اسلم: مار گزیده شد، و تسلّم: چیز را دریافت کرد، اسلام آورد، و تسلّم منه؛ یعنی از او بیزاری جست، و «تسالم القوم»؛ یعنی قوم آشتی کردند، و استلم؛ یعنی بوسید، دست مالید به قصد تبرّک، و بیشتر برای بوسیدن و دست مالیدن به حجر الاسود به کار میرود، و استسلم؛ یعنی منقاد و فرمانبردار شد و گردن نهاد، و تمسلم؛ یعنی مسلمان نامیده شد، و سلم؛ یعنی دلوی که یک دسته داشته باشد، جمع آن، اسلم و سلام است، و سلم؛ یعنی آشتی و صلح، و کسی که در صلح و آشتی باشد، و سلام، نامی از نامهای خداوند است، و به معنای سلامتی، بیگزندی، درود، پاکی از عیب و گردن نهادن، و سلم، به معنای سلام دادن است و تسلیم شدن، به اختیار در آمدن و اسیر، و سلّم؛ یعنی پلکان و نردبان، جمع آن، سلالم و سلالیم، و سلمة؛ یعنی سنگ، و جمع آن، سلام، و سلامة، مصدر است به معنای تندرستی و وارستگی از عیب و نقص، و سلامیّ؛ یعنی هر استخوان کوچک میانتهی، مانند: استخوانهای انگشتان، جمع آن، سلامیّات است، و سلامیّ؛ یعنی بادی که از طرف جنوب بوزد و سلیمانّی، زهری است که از سیماب (جیوه) سازند، و سالم؛ یعنی تندرست و پوستی، است میان چشم و بینی، و سلیم، جمع سلمی؛ یعنی مارگزیده و یا مجروحی که مشرف به مرگ باشد و جمع آن سلّماء است، و بمعنای رهیده و سالم از آفات نیز هست، و اسلم، اسم تفضیل از سالم به معنای سالمتر و جمع آن، سلمی است، و اسلام، مصدر است و آن، دینی است که محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و آله آورده و به معنای انقیاد و اطاعت از اوامر الهی است، و المسلم؛ یعنی مسلمان. جمع آن، مسلمون و مؤنث آن، مسلمة و جمع مؤنث آن، مسلمات. «1»
______________________________
(1). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 353- 352.
ص: 427
در فرهنگ عمید فرموده: سلام (به فتح سین)؛ یعنی پاکی و رهایی از عیب و آفت، و رستگاری و درود، و سلامت (به فتح سین)؛ یعنی پاکی و رهایی از عیب و آفت، بیعیب بودن، تندرستی، و سلم (به کسر سین)؛ یعنی آشتی، صلح، و سلم (به فتح سین و لام)؛ یعنی تسلیم شدن، اسیر شدن، به اختیار کسی در آمدن، و نیز به معنای اسیر، و به معنای خرید و فروش غلّه، یا چیز دیگر که هنوز نرسیده باشد، و سلم (به ضمّ سین و فتح لام مشدد)؛ یعنی نردبان، پلکان، و سلام و سلالیم، جمع آن است. «1»
3. سلام و سلامت در تفاسیر
شیخ طایفه طوسی قدّس سرّه در تفسیر تبیان فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «2»، فرموده: خدای تعالی با این آیه مؤمنین را مورد خطاب قرار داده که چون در زمین برای جهاد سیر و سفر نمایند، در جنگیدن و کارزار نمودن با کسی که از کفر و ایمان او اطلاعی ندارند، تأمّل و مدارا کنند و تعجیل ننمایند تا امرشان بر ایشان معلوم گردد، پس اگر پیشدستی کردند، چهبسا بر قتل مؤمنی اقدام کردهاند، در حالی که آنها نباید بکشند کسی را که برای آنان خاضع و متواضع بوده و از جنگیدن با آنان خودداری میکند و اظهار میدارد که مسلمان هست و نباید بگویند برای کسی که این صورتش است، تو مؤمن نیستی، تا او را در طلب متاع زندگانی دنیا که هیچ بقایی در آن نیست، بکشند که همانا نزد خدای تعالی غنیمتهای فراوان و فضیلتهای بسیاری است که آن برای شما بهتر است، اگر خدا را در آنچه به شما امر فرموده و از آنچه شما را نهی نموده، اطاعت کنید. «3»
______________________________
(1). فرهنگ عمید، ص 726.
(2). نساء/ 94.
(3). تبیان، ج 3، ص 298- 297.
ص: 428
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «1»، تفسیر فرموده: این آیه، متصل به آیه اولی است. در آن آیه، خدای تعالی پیامبرش را از راندن و دور نمودن آنان نهی میفرماید. پس از آن، در این آیه، امر میفرماید: به کسی از آنان که بر او وارد میشوند؛ یعنی مؤمنینی که آیات خدا و دلایل او و براهینش را تصدیق نمودهاند، عرب یا عجم، ضعیف باشد یا قوی. «سلام علیکم» بگوید. پس با تحیت و درود بر آنان آغاز سخن فرماید و آنان را به رحمت بشارت دهد و دلهای آنان را تقویت کند و آنان را آگاه سازد از اینکه هرکس از آنان گناه کند، پس از آن توبه کند، پس توبه او مورد قبول است. همه اینها به خلاف رفتار با کافرین است که علیه او اراده کردهاند؛ یعنی امر نموده که کافران را طرد نماید و شدت عمل نسبت به آنها انجام دهد، و محمّد بن یزید گفت: سلام در لغت، بر چهارچیز است، یکی از آنها سلمت سلاما است که مصدر میباشد، و دوّم، اسلام جمع سلامة است، و سوّم، اسلام از اسمهای خدای تعالی بوده و چهارم، سلام درخت است، و معنای سلام که مصدر است برای سلمت، دعا برای انسان است نسبت به سالم بودن در دینش و نفسش، و معنای آن، خلاصی یافتن و رهایی یافتن است، و سلام که آن اسم خدا است، معنایش صاحب سلام است؛ یعنی کسی که مالک سلام است که او را از ناپسندی و مکروه خلاصی میدهد، و سلام که آن درخت است، پس آن، درخت عظیمی است که به جهت سلامتش از آفات، به این اسم نامیده شده، و سلام، سنگهای سخت است به واسطه سلامتشان از سست شدن، و صلح نامیده میشود به سلام، سلم و سلم؛ زیرا معنای آن، سلامت از شر است، و سلام، سطلی است که دارای یک دسته باشد، نظیر: سطل سقّاها، و قوله: «مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ»، به این معنا باشد که بد بودن آن را نمیداند، لکن چون راهی به دانستن آن برای او باشد، بر او واجب است از آن توبه نماید، پس چون توبه نماید
______________________________
(1). انعام/ 54.
ص: 429
خدای متعال توبه او را بپذیرد. پس اگر گفته شود: قوله: «وَ أَصْلَحَ» تا آخر، آیا فعل صلاح در قبول توبه شرط است یا نه؟ پس اگر شرط نبود، چرا غفران و آمرزش به مجموع آنها وابسته است؟ گفته شود: اختلافی نیست در این امر که توبه وقتی با شرایطش حاصل شد، مورد قبول واقع شود و عذاب ساقط گردد، و لو اینکه بعد از آن، عمل صالحی انجام ندهد، جز اینکه چون توبه نمود و بعد از آن، بر توبه خود باقی بماند، پس اگر عمل صالحی را انجام ندهد، به اصرار برمیگردد؛ زیرا در هر حال بر او واجب است یا مستحب است که معرفت به خدای تعالی را و معرفت به پیامبر و غیر آن از معارف را و بسیاری از افعال جوارح را تجدید نماید. اما اگر فرض کنیم در تعقیب توبه، عمل صالحی انجام ندهد، اما گناهان را در خود ریشهکن کند، پس رحمت با اسقاط عذاب، به او ملحق خواهد شد. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» «2»، فرموده: در معنای «دارُ السَّلامِ» در اینجا، دو قول است: یکی اینکه «السَّلامِ» اللّه است، و دار او، جنت است، و دیگر اینکه آن دار سلامت است دائما، سلامت از هر آفت و مصیبتی، و قوله: «عِنْدَ رَبِّهِمْ»، در معنای آن نیز دو قول است: یکی اینکه نزد پروردگارشان تضمین شده است تا اینکه آن را به آنان برساند، و دیگر اینکه آن را در آخرت به آنان اعطا میفرماید: «وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ»؛ یعنی خدای تعالی ولیّ آنان است، و در معنای «ولی» دو قول است: یکی اینکه او ولایت دارد بر اینکه منافع را به آنان برساند و ضررها را از آنان دفع نماید، و دیگر اینکه آنان را بر دشمنانشان یاری و پیروز کند، و قوله: «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛ یعنی پاداش در ازای اعمالشان، و آن، اگرچه مطلق است، اما آنچه را از طاعات بدان عمل میکنند، مراد است؛ زیرا بدیهی است که آنچه را طاعت نیست، پاداش نیکی برای آنان نیست. «3»
______________________________
(1). تبیان، ج 4، ص 150- 149.
(2). انعام/ 127: مکی.
(3). تبیان، ج 4، ص 272- 271.
ص: 430
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج2 470
فی قوله تعالی: «وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» «1» هم فرموده: قوله: «بَیْنَهُما»؛ یعنی بین بهشتیان و دوزخیان حجاب است، و حجاب، حایل مانع از ادراک است، و قوله: «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ»، اعراف، مکان بلندی است، و آن، از عرف الفرس (کاکل اسب) و عرف الدیک (تاج خروس) که در محل بلندی از بدن آنها است، گرفته شده، و درباره کسانی که بر اعراف هستند، بر چهار قول اختلاف کردند؛ یک قول اینکه آنان فضلای مؤمنین هستند، و قول دیگر آنکه آنان شهدا هستند، و قول دیگر که قول ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام است: آنان ائمه علیهم السّلام، بوده و از جمله ایشان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است، و ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام فرمود: «اعراف»، همچون دامان رد است بین بهشت و جهنم.
پس هر پیامبری و هر جانشین پیامبری با گناهکاران اهل زمان خودش در کنار آن، متوقف میگردد؛ همچنان که فرمانده سپاه با ضعیفان لشکرش متوقف میشود، و قبل از آن، نیکوکاران به بهشت رفتهاند. پس آن خلیفه (پیامبر) برای گناهکارانی که او با آنان ایستاده، میگوید: به برادران نیکوکارتان نگاه کنید که آنان قبلا به بهشت رفتهاند. پس گناهکاران، بر آنان سلام میکنند، و این است قوله: «وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ.» پس از آن، خدای تعالی خبر داد: «انهم لم یدخلوها و هم یطعمون.»؛ یعنی این گناهکاران به بهشت داخل نگردیدهاند، حال آنکه انتظار دارند که خدای تعالی آنان را با شفاعت پیامبر و امام به بهشت داخل گرداند، و این گناهکاران به اهل جهنم نگاه کرده و میگویند: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.»
نیز فی قوله تعالی: «دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «2»، فرموده: معنای «دَعْواهُمْ فِیها»، این است که دعای مؤمنین در بهشت برای خدا، و ذکر آنان برای او در آنجا، این است که میگویند: «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ»، و این ذکر را میگویند و برای آنان در این ذکر، لذت است نه بر وجه عبادت؛
______________________________
(1). اعراف/ 46: مکی.
(2). یونس/ 10: مکی.
ص: 431
زیرا در آنجا تکالیفی نیست، و گفتهاند: چون پرندهای بگذرد و آنان میل به او داشته باشند، گویند: «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ»، پس آن پرنده به آنان اعطا شود. پس چون به میل خودشان نایل شوند، گویند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»، و «دعوی»، قولی است که به وسیله آن، امر خواسته میشود، و «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ»؛ یعنی ای خدا! تو را از هرچه سزاوار تو نیست و جایز نیست که از صفات تو باشد؛ از تشبیه یا از فعل قبیح، منزه میداریم، و بنابر آنچه از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت شده، گفتهاند: معنای آن، برائت خدا و بدی است، و «تحیّه»، کرامت در حال جلالت و شوکت است، و معنای تحیت بعضی بر بعضی، سلام است؛ یعنی در سلامت و امنیت باشی از آنچه اهل آتش به آن مبتلا هستند. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» «2»، فرموده: محمّد بن یزید مبرد گفت: سلام، در لغت احتمال دارد که بر چهار چیز دلالت کند، از جمله آن، مصدر سلمت است، و از جمله آن، جمع سلامت است، و از جمله آن، اسمی از اسمای خدای تعالی است، و از جمله آن، نام درختی است، و قوله: «دارُ السَّلامِ»، احتمال دارد که مضاف به اللّه باشد، به جهت تعظیم برای آن، و جایز است که «دارُ السَّلامِ» از عذاب باشد برای کسی که در آن واقع است، و اما منصوب بودن قوله: «سَلاماً»، چیزی را که بدان تکلّم میکند، حکایت نمیکند؛ بلکه حکایت میکند از آنچه جملهها از آن حکایت میکنند، و لکن در اینجا، آن چیزی است که فرستادگان بدان سخن میگویند؛ همان گونه که قایل وقتی میگوید:
«لا اله الا اللّه»، میگوید: قول حقی را گفتم، یا از روی اخلاص گفتم. اینجا، قول در مصدر عمل کرد؛ زیرا معنای آنچه را گفت، ذکر نمود و نفس کلام را که آن جملهای است که از آن حکایت دارد، حکایت نکرد؛ همینطور است نصب «سَلاماً» در اینجا؛ به معنای آن، چیزی است که گفته شده، و لذا نفس قول بعینه نمیباشد، و قول تو به
______________________________
(1). تبیان، ج 5، ص 344- 343.
(2). هود/ 69.
ص: 432
شخصی که میگویی: سلاما، اراده میکنی که او از جانب تو در سلامت است و مبتلای به هیچچیزی از طرف تو نیست، و قوله: «سَلامٌ»، که مرفوع است، تقدیر آن، «سلام علیکم» است، پس خبر آن، حذف شده است، و بیشترین موارد استعمال آن، سلام بدون الف و لام است؛ برای اینکه آن در معنای دعا باشد، مانند قوله: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ»، و قوله: «سَلامٌ عَلی نُوحٍ»، و «سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ»، و آنجا که با الف و لام آمده است، مانند قوله تعالی: «وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی ، «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ.» ابو الحسن گمان کرده که بعضی از اعراب میگویند: «السّلام علیکم»، و بعضی از آنها میگویند: «سلام علیکم.» پس آنکه با الف و لام میگوید، آن را بر معهود حمل کرده، و آنکه بدون الف و لام میگوید، آن را بر غیر معهود حمل کرده است، و قوله: «فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ»؛ یعنی متوقف نشد تا اینکه بنا بر عادتی که در اکرام به مهمان و اطعام، طعام به او داشت، گوساله بریان کردهای را آورد. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» «2»، فرموده: یعنی، رحمت از جانب خدای تعالی به واسطه سلامت و نعمت، بر من باد! روزی که متولّد شدم، و روزی که میمیرم، و روزی که زنده برانگیخته خواهم شد، و سلام، مصدر «سلمت سلاما» است، و معنای آن، عموم عافیت و سلامت است، و سلام، جمع سلامت است، و سلام، اسمی از اسمهای خدای تعالی است، و با سلام، ابتدای به نکره میکنند؛ زیرا در آن، کثرت استعمال دارد؛ تو میگویی: «سلام علیکم» و «السّلام علیکم.» «3»
نیز فی قوله تعالی: «قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ» «4»، فرموده: خدای تعالی به آتش فرمود: «کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً»، و گفتهاند: در وجه اینکه نار بر او «سَلاماً» میشود، دو قول است: یکی اینکه: خدای تعالی در آن، سرما را بدل از شدت حرارتی
______________________________
(1). تبیان، ج 6، ص 27- 24.
(2). مریم/ 33.
(3). تبیان، ج 7، ص 111.
(4). ابراهیم/ 69.
ص: 433
که در آن بود، احداث نمود. پس او را اذیت نکرد، و قول دیگر اینکه: خدای متعال بین آتش و جسم او، سرما را حایل نمود، پس به او نرسید، و اگر نفرموده بود: «سَلاماً»، آن سرما، ابراهیم را هلاک میکرد، و در آنجا، در حقیقت، «امر» نبود؛ بدین معنا که آن را انجام داد، و قتاده گفته است: آتش چیزی از او را به جز بندهایی که با آن بسته شده بود، نسوزانید، و ابن عمر گفته است: آنکه به سوزاندن ابراهیم اشاره نمود و آن را پیشنهاد کرد، مردی از کردهای فارس بود، و گروهی گفتهاند: همین که ابراهیم را بستند، تا او را در آتش بیفکنند، گفت: «لا اله الا انت، سبحانک رب العالمین، لک الحمد و لک الملک، لا شریک لک.» «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» «2»، فرموده: و قوله: «عِبادُ الرَّحْمنِ»؛ یعنی بندگان مخلص او (تعالی)، آن کسانیاند که پروردگارشان را با بزرگی و عظمت عبادت میکنند. «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً»؛ یعنی آنان که بر روی زمین با سکینه و وقار راه میروند، و گفتهاند: حلیمانه و عالمانه، نه جاهلانه، اگرچه نسبت به آنان جاهل باشند. با تواضع راه رفته و بر احدی تکبّر نمیکنند. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ»؛ یعنی چون جاهلان، آنان را به نحو کریه و ناپسند، یا به نوعی که تحمّل آن، ثقیل و سنگین است، مورد خطاب قرار دهند، در جواب آنها میگویند: «سَلاماً»؛ یعنی با گفتار قاطع و درست به آنان پاسخ میدهند، و گفتهاند: یعنی آنان قولی را میگویند که بدان واسطه از معصیت و نافرمانی خدا در امان بمانند، و گروهی گفتهاند: این آیه به واسطه آیه قتال، منسوخ است، ولی چنین نیست؛ زیرا امر به قتال، حسن گفتگو و حسن معاشرت را نفی نمیکند. «3»
نیز فی قوله تعالی: «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ» «4» هم فرموده: سلام بر آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله باد! همه آنان که از آل او هستند، چه به حسب باشد و چه به قرابت و خویشاوندی، و قومی
______________________________
(1). تبیان، ج 7، ص 233.
(2). فرقان/ 63.
(3). تبیان، ج 7، ص 445.
(4). صافات/ 103: مکی.
ص: 434
گفتهاند: همه کسانی که بر دین او میباشند، و بین نحویین اختلافی نیست در اینکه «آل» در اصل، اهل بود که «هاء» آن را به همزه تبدیل نمودند، و برای آنکه جمع بین دو ساکن نباشد، همزه به مد تبدیل شد و «آل» گردید؛ همچنان که ملاحظه میکنی که مصغر آن، «اهیل» بوده و جایز نیست «اویل» باشد؛ زیرا به اصل برمیگردد نه به لفظ. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ» «2»، فرموده: قوله: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً»، سوق، تحریک و برانگیختن بر سیر است، و زمر، جمع زمره، و آن، جماعتی است که برای آنان، صدای نی و سرودی باشد، و از آن است، مزامیر داوود علیه السّلام؛ یعنی صداهایی که نیکو و پسندیده است، همچون سرود و نواهای دلنشین؛ یعنی آن کسانی که از معاصی پروردگار اجتناب کرده و طاعات او را انجام دادهاند، به طور اجتماعی همراه با صدایی دلنشین به سرعت به سوی بهشت روانه میشوند. «حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها»: تا چون به بهشت برسند، دربهای آن باز شده است، و اینکه تنها درباره بهشت، «فُتِحَتْ» را با واو آورده و درباره جهنم «فُتِحَتْ» را بدون واو آورده، برای این است که گفته شده: دربهای جهنم هفتتا بوده و دربهای بهشت هشتتا است، پس برای اعلام این معنا، بین آنها فرق گذاشت.
گفتهاند: عرب از یک تا هفت را شمرده و آن را عشر مینامد و واوی را به آن اضافه میکند که بدان واو عشر میگویند، مانند قوله: «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» «3»، پس از آن فرمود: «وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ». پس واو را بعد از هفت تا شماره کردن، آورده و گفت: «مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً» «4»، پس واو را در مورد هشتم آورد، و قوله: «وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ»، و موکلین بهشت به آنان گویند: سلام بر شما باد، که افعالتان
______________________________
(1). تبیان، ج 8، ص 481.
(2). زمر/ 73.
(3). توبه/ 113.
(4). تحریم/ 5.
ص: 435
در طاعات، پسندیده، پاک و پاکیزه است. «فَادْخُلُوها»؛ یعنی داخل در بهشت شوید به پاداش و جزای آن افعالتان. «خالِدِینَ»: برای ابد و همیشه که هیچ نهایت و هیچ انقطاعی در آن نیست، و گفته شده: ورودتان به بهشت، پسندیده باد بر نفوستان. «1»
فی قوله تعالی: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ» «2» هم فرموده: قوله: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ»؛ یعنی او خدایی است که هیچ خدایی به جز او نیست، که او بزرگ و مالک، برای جمیع اشیاست، و برای او تصرف در آنها به وجهی است که احدی را توان منع از آن نباشد. «الْقُدُّوسُ»؛ یعنی پاک است. پس صفات او پاک و خالص است، از اینکه در آنها نقصی داخل گردد. «السَّلامُ»: و او کسی است که بندههای او از ظلم او در سلامتند، و «الْمُؤْمِنُ»: کسی است که بندگان، از ستم او در امنیت هستند. آنگاه که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ.» «3» «الْمُهَیْمِنُ»، ابن عباس آن را به معنای امین گفته است، و قومی، معنای آن را مؤمن گفتهاند، جز اینکه آن، از لحاظ مبالغه در صفت، شدیدتر است؛ زیرا آن، در اصل مؤمن بوده، پس همزه آن به «هاء» قلب شده و لفظ، به واسطه معنا، بزرگ گردیده است، و قتاده گفته: معنای آن، شهید است؛ مثل اینکه شاهد بر ایمان، کسی است که به او ایمان آورده، یا شاهد بر امن در شهادت اوست. «الْعَزِیزُ»؛ یعنی قادری که غلبه بر او صحیح نباشد. «الْجَبَّارُ»؛ یعنی عظیم الشأن در ملک و سلطه داشتن، و سزاوار نیست، کسی به این اطلاق، توصیف شود؛ به جز خدای تعالی. پس اگر بندهای، با آن توصیف شد؛ بر مبنای وضع لفظ است در غیر موضعش، و بر این معنا مورد مذمت است. «الْمُتَکَبِّرُ»؛ یعنی صاحب کبریایی، عظمت و جبروت در هر چیزی، و در معنای آن گفته شده است: سزاوار صفات تعظیم، و قوله: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ»: تنزیه برای خدای تعالی است از شرک به او مانند آنچه مشرکان به آن شرک میورزند از بتان و غیر آنها. «4»
______________________________
(1). تبیان، ج 9، ص 150- 148.
(2). حشر/ 23.
(3). نساء/ 39.
(4). تبیان، ج 9، ص 386.
ص: 436
همینطور فی قوله تعالی: «سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» «1»، فرموده: گفتهاند: آن، سلام ملایکه علیهم السّلام بر برخی دیگر از آنان است تا طلوع فجر، و گفتهاند: معنای «سَلامٌ هِیَ»، سلام از شر است تا طلوع فجر، و گفتهاند: البته، فضیلت داشتن نماز و عبادات در آن شب بر هزار شب، مراد از آن، تا وقت طلوع فجر است، و آن شب، مانند سایر شبها نیست، که بعضی از آن بر بعضی دیگر به وسیله عبادت، فضیلت داشته باشد، و «مَطْلَعِ»؛ یعنی طلوع، و «مَطْلَعِ»، موضوع طلوع نیز هست، و جرّ «مَطْلَعِ»، به واسطه «حَتَّی» است. «2»
شیخ ابی علی، فضل بن حسن طبرسی، در تفسیر مجمع البیان، فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «3»، فرموده: قوله: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ»؛ یعنی هنگامی که سیر و سفر نمودید، «فِی سَبِیلِ اللَّهِ»: در جنگ و جهاد در راه خدا، «فَتَبَیَّنُوا»؛ یعنی بین کافر و مؤمن را تمییز دهید؛ درنگ و تأمّل کنید تا بر شما معلوم شود چه کسی مستحقّ قتل و کشته شدن است؟ و مراد از آن، این است که در قتل و کشتن تعجیل نکنید، برای کسی که «السَّلامَ»: اسلام آوردن را، ظاهر میکند و شما گمان میکنید، این کار او حقیقت ندارد. «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ»؛ یعنی بر شما به تحیت اهل اسلام، سلام و درود میفرستد، به جنگ و قتال نپردازید؛ به این جهت که او ظاهرا از اهل ملت شما است، و به او نگویید: «لَسْتَ مُؤْمِناً»؛ یعنی برای ایمان تو، حقیقتی نیست، و البته، تو به جهت خوف از کشته شدن، مسلمان شدهای، یا تو مورد اطمینان نیستی. «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»: تا غنیمت و متاع زندگی دنیا را که هیچ بقایی برای آن نیست، طلب کنید. «فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ»؛ یعنی در قدرت او فضلها،
______________________________
(1). قدر/ 5.
(2). قدر/ 5.
(3). نساء/ 94.
ص: 437
نعمتها و رزق است که اگر در آنچه شما را بدان امر نمود، او را اطاعت کنید، شما را بهرهمند میکند، و در معنای آن گفتهاند: یعنی پاداش نیک بسیاری است برای کسی که قتل مؤمن را ترک کند. «کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ»، در معنای آن اختلاف کردهاند؛ سعید بن جبیر گفته: همان گونه که شما این شخص را که دینش را به جهت خوف بر خودش، از قومش مخفی میداشت، به قتل رسانید، شما هم از قومتان، دینتان را به جهت ترس بر خودتان، مخفی میکردید، و ابن زید و جبائی گفتهاند: همان گونه که این شخص مقتول، کافر بود و خدای تعالی، او را هدایت نمود، همینطور شما هم کافر بودید، پس خدای تعالی شما را هدایت نمود، و مغربی گفته است: همینگونه که شما ذلیل و افراد یکّه و تنها بودید، آن هنگام که یکی از شما به تنهایی سفر میکرد، میترسید که او را بربایند. «فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ»، در آن، دو قول است؛ سعید بن جبیر گفته: خدای تعالی با آشکار نمودن دینش، و عزّت دادن به اهلش، بر شما منت نهاد تا اسلام را آشکار نمودید بعد از زمانی که آن را از اهل شرک کتمان میکردید، و گفتهاند: معنای آن این است که: پس خدای تعالی توبه شما را پذیرفت. «فَتَبَیَّنُوا»، این لفظ را بعد از طولانی شدن کلام، به جهت تأکید اعاده نمود، و گفتهاند: معنای اول، «بینوا» حالت او را، و معنای دوم؛ «بینوا» فواید آن را. «إِنَّ اللَّهَ کانَ»؛ یعنی البته، همیشه «بِما تَعْمَلُونَ»؛ یعنی به آنچه عمل میکنید، «خَبِیراً»؛ یعنی بسیار دانا است، پیش از آنکه شما آن را بدانید. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «2»، فرموده: اینکه خدای متعال پیامبرش را به تعظیم مؤمنین امر نمود، پس فرمود: «وَ إِذا جاءَکَ»: ای محمّد! چون نزد تو آیند، «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ»: آن کسانی که تصدیق میکنند، «بِآیاتِنا»: دلایل و براهین ما را، «فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ». در آن وجوهی ذکر شده؛ اول اینکه:
خدای تعالی به پیامبرش امر فرمود که از جانب او، بر آنان سلام نماید، که آن تحیّتی
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 3، ص 95.
(2). انعام/ 54.
ص: 438
است از جانب خدای متعال بر زبان پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله. دوم آنکه: خدای متعال به پیامبرش امر نمود که: بر آنان سلام نماید از جهت گرامی داشتنشان، و سوم، اینکه، بپذیرد عذر آنان و اقرارشان را، و بشارت بده به آنان، به سلامت بودن از آنچه نسبت به آن پوزش میطلبند. «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»؛ یعنی پروردگار شما بر خودش رحمت را واجب نمود. قوله: «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ»، را گفتهاند: احتمال دارد، جهالت در اینجا بر دو وجه باشد؛ یکی اینکه: عمل میکند در حالی که جاهل به مقدار مکروه در آن است؛ یعنی نمیداند که در آن مکروه هست، و دیگر اینکه: میداند سرانجام آن، مکروه و ناپسند است، لکن آن را در زمان حاضر، برمیگزیند. پس او را جاهل قرار داد به جهت اینکه آن، گزینش نفع قلیل است نسبت به راحت کثیر و عاقبت دایمی، و این اقواست، و مثل آن است، قوله سبحانه: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ»، و قوله: «ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ یعنی از گناهش برگشت و اصرار بر انجام آن نداشت و عملش را اصلاح کرد. «فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» «1»
همچنین فی قوله تعالی: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ.» «2»، فرموده: قوله: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ»؛ یعنی برای آنان که متذکّرند و حق را شناختند، و در آن تدبّر نمودند و آن را تبعیت کردند، خانه سلامت دایمی است که آن، خالص از هر آفت و بلیهای است که اهل آتش آن را ملاقات میکنند، و گفتهاند: «السَّلامِ»، خدای تعالی است و دار او، جنت میباشد. «عِنْدَ رَبِّهِمْ»؛ یعنی آن، تضمین شده است برای ایشان، نزد پروردگارشان، که آنان را به آن برساند؛ همانطور که فردی به غیر خودش بگوید:
این مال از تو نزد من است؛ یعنی من ضامن آن هستم، و در معنای آن گفتهاند: یعنی برای آنان است خانه سلام در آخرت، که آن را به ایشان اعطا میکند. «وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ»؛ یعنی خدای تعالی ولایت دارد بر رسانیدن منافع به آنان و دفع ضرر از ایشان، و گفتهاند: ولیّ آنان است؛ یاری میکند آنان را در برابر دشمنانشان، و گفتهاند. آنان را در
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 4، ص 308.
(2). انعام/ 127: مکی.
ص: 439
دنیا، با توفیق دادن و در آخرت، با جزای پاداش نیکو دادن، حمایت و پشتیبانی میکند. «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛ یعنی «یعملون من الطاعات.» مراد جزا و پاداش است به آنچه عمل میکنند از طاعات. پس «من الطاعت»، حذف شده است، به جهت ظهور معنایش. معلوم است، آنکه را طاعتی، از اعمال برایش نیست، هیچ ثوابی برای او نخواهد بود. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» «2»، فرموده: قوله: «وَ بَیْنَهُما حِجابٌ»؛ یعنی بین دو گروه اهل بهشت و اهل جهنم، پردهای است، و آن، اعراف است، و اعراف، دیوار بین بهشت و جهنم میباشد، از ابن عباس، مجاهد و سدی، و در تنزیل است که میان آنان دیواری زده شده که برای آن دری است؛ درون آن، رحمت، و بیرونش، عذاب است، و گفتهاند: «اعراف»، مشرف بر این دیوار است، و گفتهاند:
اعراف، «صراط» است. «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ»، درباره مراد از رجال در اینجا، بنابر اقوالی اختلاف کردهاند؛ پس گفتهاند که آنان گروهی هستند که حسنات و سیئاتشان، برابر است؛ پس حسنات آنان، مانعی بین آنان و جهنم بوده و سیئاتشان، مانعی بین بهشت و آنان است. پس اینان را در این محل قرار دادند، تا خدای تعالی آنچه را میخواهد، درباره آنان حکم نماید. پس از آن، داخل در بهشت گردند، و گفتهاند:
اعراف جایی است بر بالای صراط که بر آن، حمزه، عباس، علی علیه السّلام و جعفر هستند. آنان، دوستانشان را با چهرههای سفیدشان و دشمنانشان را با چهرههای سیاهشان میشناسند. این، قول ضحاک و ابن عباس بوده و ثعلبی آن را در تفسیرش روایت کرده است، و گفتهاند: آنان موکلین بهشت و جهنم هستند، یا آن ملایکهایاند که حافظ اعمال و شاهد بر آن در آخرت هستند. ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام گفته است آنان آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله داخل بهشت نمیشود، مگر کسی آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند، و داخل در
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 4، ص 346.
(2). اعراف/ 46.
ص: 440
آتش جهنم نمیشود، مگر کسی که آنان را انکار کند و ایشان هم منکر او شوند، و ابو عبد اللّه، جعفر بن محمّد صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «اعراف»، مانند پردهای بین بهشت و جهنم است که هر پیامبری و هر جانشین پیامبری، با گناهکاران اهل زمان خود، کنار آن ایستادهاند؛ همانطوری که فرمانده سپاه با ضعیفان لشکرش میایستد، و هنگامی که نیکوکاران به سوی بهشت رانده میشوند، آن جانشین پیامبر، به گناهکارانی که در کنار آنان ایستاده، میگوید: به برادران نیکوکارتان نگاه کنید، که چگونه به سوی بهشت در شتابند؟ پس گناهکاران، بر آنان سلام میکنند، و این است قوله: «وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ.» پس از آن، خدای سبحان خبر میدهد که: آنان، داخل در بهشت نشده، در حالی که ایشان چنین طمعی را دارند؛ یعنی این گناهکاران داخل در بهشت نشوند، در حالی که ایشان طمع دارند که خدای تعالی آنان را به شفاعت پیامبر و امام، داخل در بهشت گرداند، و این گناهکاران، به اهل آتش نگاه کرده و میگویند: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.» «1»
نیز فی قوله تعالی: «دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «2»، فرموده: قوله: «دَعْواهُمْ فِیها»؛ یعنی دعا و ذکر مؤمنین در بهشت، این است که بگویند: «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ.» این ذکر را میگویند، امّا نه بر وجه عبادت؛ زیرا در آنجا تکلیف نیست؛ بلکه آنان از تسبیح گفتن لذت میبرند، و گفتهاند:
چون پرندهای در هوا پرواز کند و آنان میل به او پیدا نمایند، گویند: «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ»، پس آن پرنده فرود آید و در جلوی رویشان بریان شود. پس چون به میلشان برسند، گویند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.» پس آن پرنده در حالی که زنده گشته، پرواز میکند؛ آنچنان که در اوّل بود. پس افتتاح سخنانش در هر چیزی، با تسبیح، و اختتام آن، با تحمید است. پس تسبیح در بهشت، بدل از تسمیه در دنیا است. «وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ»؛ یعنی تحیت آنان از جانب خدای سبحان در بهشت، سلام است، و گفتهاند: معنای
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 4، ص 423.
(2). یونس/ 10.
ص: 441
تحیّت بعضی از آنان بر بعضی دیگر، در آنجا، یا تحیّت ملایکه برای ایشان، سلام است؛ میگویند: «سلام علیک»؛ یعنی شما را از آفات و ناپسندیهایی که اهل جهنم بدان گرفتارند، به سلامت میداریم. «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»، مراد این نیست که آخرین کلامشان این است، تا بعد از آن، دیگر سخن نگویند؛ بلکه مراد این است که آنان این را آخر کلامشان در هر مورد، ذکر میکنند. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» «2»، فرمود: فقال سبحانه: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ»؛ یعنی ملایکه که فرستادگان ما بودند، نزد ابراهیم خلیل علیه السّلام آمدند، و در آیه، لام در «لَقَدْ»، برای تأکید خبر است. در عدد فرستادگان، اختلاف کردهاند؛ پس گفتهاند: آنان جبرئیل، میکائیل و اسرافیل بودند. از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت شده که آنان، چهار فرشته بودند و چهارمین آنها، نامش کروبیل است. نه و یازده تا هم نقل کردهاند آنان به صورت انسانی جوان، خدمت ابراهیم علیه السّلام رسیدند، «بِالْبُشْری ؛ یعنی برای بشارت به اسحاق، نبوت او و اینکه از او یعقوب به دنیا خواهد آمد. از ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت است که: این، بشارت به اسماعیل علیه السّلام از هاجر بود، و گفتهاند که بشارت به هلاکت قوم لوط بود. «قالُوا سَلاماً»: این، حکایت از آن چیزی است که فرستادگان خدای متعال به ابراهیم علیه السّلام گفتند؛ یعنی: «سلمنا سلامنا»: سلام میداریم سلامی را که به معنای دعا بر اوست، و در معنای آن گفتهاند: آن سلامی را که خدای تعالی اعطا نموده، میرسانیم؛ یعنی سلامت را؛ همچنان که گفته میشود: «اهلا و مرحبا»؛ یعنی با وسعت و فراخی مصادف شدی؛ پس انس و الفت بگیر و وحشت مدار. درود و سلام از ملایکه به ابراهیم علیه السّلام بود، پس «قالَ سَلامٌ»: پس ابراهیم علیه السّلام در جواب آنان، سلام نمود. «فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ»؛ یعنی ابراهیم متوقف نشد تا اینکه آن گوساله بریان را برای ایشان آورد، بنابر عادتی که او نسبت به اکرام مهمان داشت، و به این جهت که به گمانش آنان مهمانانی رسیدند؛
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 5، ص 93.
(2). هود/ 69.
ص: 442
چون آنها به صورت بشر بودند او مهماندوست بود برای همین فرشتگان با زیباترین صورتها به نزدش آمدند، و بدین جهت از سنت گردید که در آوردن غذا برای مهمان شتاب شود. «1»
فی قوله تعالی: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» «2» هم فرموده:
سلام، مصدر سلمت بوده و سلام، جمع سلامة و سلام، اسمی است از اسمای خدای تعالی. سلام، از آن چیزهایی است که با آن، ابتدا به نکره میشود؛ زیرا آن اسمی است که کثرت استعمال دارد. گفته میشود: «سلام علیک» و «السّلام علیک»، و اسمای اجناس، بیشتر به آن ابتدا میشود، و فایده نکره بودن آن، نزدیکتر از فایده معرفه بودن آن است. تو میگویی: «لبیک و خیر بین یدیک»، و اگر بخواهی میگویی: «و الخیر بین یدیک»، و قوله: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ»؛ یعنی: و سلامت بر من باد از جانب خدای تعالی، «یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا»؛ یعنی در این احوال سهگانه، و معنای آن سلامت و امنیت بر من باشد از بازیهای شیطان و نیرنگهایش نسبت به من روزی که متولّد شدم، و سلامت و امنیت باشد بر من، از بلای دنیا و عذاب قبر، روزی که میمیرم، و سلامت و امنیت باشد بر من، از وحشت مطلع و از عذاب جهنم، روزی که زنده مبعوث میشوم. سفیان بن عیینه گفت: وحشتناکترین موقعیتهای انسان، در سه موطن، روز تولّد که نفس خود را خارج از آنچه در آن بود، میبیند، و روز موت که قومی را میبیند که پیشتر آنها را ندیده بود، و احکامی را میبیند که نسبت به آنها برایش عهدی نبود، و روزی که برانگیخته میشود، پس خودش را در محشر عظیمی میبیند، و در این آیات، دلالتی است بر اینکه جایز است انسان خودش را با صفات مدح توصیف کند، هنگامی که میخواهد خودش را برای غیرش تعریف کند، امّا نه بر وجه افتخار. «3»
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 5، ص 179.
(2). مریم/ 33.
(3). مجمع البیان، ج 6، ص 513- 506.
ص: 443
نیز فی قوله تعالی: «قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ» «1»، فرموده: همین که هیزمها را جمع کرده و ابراهیم علیه السّلام را در آتش افکندند، این قول را به آتش گفتیم: «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ»، و این مثل است، که البته، نار، جماد است و خطاب به آن، صحیح نباشد، و مراد این است که: ما آتش را بر او سرد و سلامت گردانیدیم تا به او اذیت و آزاری نرساند؛ همچنان که خدای سبحان فرمود: «کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ»،* و معنا این است که آنان را این چنین گردانیدیم؛ نه اینکه به آنان امر نمودیم و آنان را به این امر مورد خطاب قرار دادیم، و گفتهاند: جایز است که خدای سبحان به این مطلب سخن بگوید و آن، برای ملایکه صلاح بوده و لطف برای آنان باشد، و ذکر اینکه آتش بر ابراهیم علیه السّلام سرد و سرما شود، وجوهی دارد: اوّل اینکه: خدای سبحان، سرما را بدل از شدت حرارتی که در آن بود، حادث نمود؛ پس او را اذیت نکرد. دوّم اینکه: خدای سبحان، بین آتش و ابراهیم علیه السّلام حایلی ایجاد نمود، پس آتش به او نرسید، و سوّم اینکه:
شعلههای آتش، به آن ستونهایی که شعله میکشند، تکیه دارد و آتش را بالا میبرد، و جایز است که خدای سبحان، آن ستونها را از بین ببرد و به طور کلی دانستیم که خدا آتش را از سوزاندن او منع ننمود، و او عالم است به تفاضیل آن. ابو العالیه گفته است: اگر خدای سبحان نفرموده بود: «وَ سَلاماً» شدت سرما او را اذیت میکرد، و حتما سرمای آن، شدیدتر و سختتر از حرارت آتش بر او بود؛ پس آن بر او سلامت گردید و اگر نفرموده بود، سرمای آن، تا ابد بر ابراهیم علیه السّلام باقی بود، و ابو عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام فرمود:
همین که ابراهیم علیه السّلام در منجیق نشست و آنان، خواستند ابراهیم علیه السّلام را در آتش بیندازند، جبرئیل علیه السّلام آمد و فرمود: «السّلام علیک یا ابراهیم و رحمة اللّه و برکاته»، آیا تو را حاجتی هست؟ پس ابراهیم علیه السّلام فرمود: حاجتی به شما نیست. پس همین که او را به آتش انداختند، ابراهیم علیه السّلام، خدا را خواند و فرمود: «یا اللّه! یا واحد! یا احد! و یا صمد! یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد!» پس آتش از او کناره گرفت و او را محبوب داشت، و
______________________________
(1). انبیاء/ 69.
ص: 444
جبرئیل با او بود و هر دو در روضه خضرا با هم سخن میگفتند. واحدی با اسنادش تا برسد به انس بن مالک، از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده که پیامبر فرمود: همین که نمرود ستمکار ابراهیم علیه السّلام را در آتش افکند، جبرئیل علیه السّلام با پیراهن و فرشی از بهشت، فرود آمد.
آن پیراهن را بر ابراهیم علیه السّلام پوشاند؛ و بر فرشش نشاند و با او نشست در حالی که با او سخن میگفت. کعب گفته است: آتش چیزی از ابراهیم علیه السّلام را به جز بندهایی که او را با آن بسته بودند، نسوزانید، و گفتهاند: ابراهیم را، در حالی که جوانی در سنّ شانزده سالگی بود، در آتش افکندند. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» «2»، فرموده: و قوله: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ»، مراد بندگان با فضیلت هستند، و این اضافه، اضافه تخصیصی و تشریفی میباشد. «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً»: آنان که بر روی زمین با آرامش و وقار و طاعت راه میروند، بدون تبختر، بدون ناز و فخر، بدون تکبّر و بدون فساد. ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام فرموده: آن شخصی است که با آن خوی و طبیعتی که طبیعت بر آن است، راه میرود، نه تکلّفی دارد، و نه تکبّری:
«هو الرجل، یمشی بسجیته التی جبل علیها، لا یتکلف و لا یتبختر»، و گفتهاند: معنایش بردباران دانایند؛ آنان نادان نیستند، هرچند که بر آنان جهل شود، و گفتهاند: آنان پاکان باتقوا هستند. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ»: و هنگامی که افراد نادان آنان را با چیزهای ناپسند یا چیزهای که بر آنان ثقیل و سنگین است، مورد خطاب قرار میدهند، «قالُوا»: آنان در جواب گویند: «سَلاماً»؛ یعنی سخن استوار و محکم گویند؛ یا مثل گفته ایشان از قبیل فحش، با آنان مقابله نکنند، و گفته شده: «سَلاماً»؛ یعنی سخنی که در آن، از گناه در سلامتند، و یا بر آنان سلام میکنند، و دلیل آن، قوله: «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ»، و گفته است: با اهل جهل و نادانان جاهلانه برخورد نمیکنند، و حسن گفته است: این صفت روز آنها است، وقتی
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 7، ص 55- 54.
(2). فرقان/ 63.
ص: 445
در میان مردم به سر میبرند و با آنها محشورند، و شب آنان، بهترین شب است، هنگامی که بین خود و پروردگارشان خلوت میکنند و محیط خود را شاد و پرنشاط مینمایند، و این همان قوله: «وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً» است. «1»
فی قوله تعالی: «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ» «2»، فرموده: ابن عباس گفته است: «آل یس»، آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله بوده و «یاسین» از نامهای آن میباشد و کسی که آن را «الیاسین» بخواند، الیاس و کسی که او را پیروی نماید، اراده کرده است، و گفتهاند: «یس»، اسم سوره است؛ پس مثل این است که فرموده باشد: «سلام علی آمن بکتاب اللّه تعالی و القرآن الذی هو یس.» «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ» «4»، فرموده: «سوق» برانگیختن به سیر است، و «زمر» جمع زمره است و آن، جماعتی است که برای آنان صدایی نظیر صدای نی میباشد، و از آن است مزامیر داوود علیه السّلام و آن صداهایی بود که برای او پسندیده و نیکویی مینمود، و قوله: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً»؛ یعنی آنان که از پروردگارشان تقوا نمودند، گروه گروه با اکرام روانه بهشت میشوند، و در آیه، ذکر سوق، بر وجه مقایسه با سوق کافران به جهنم، در آیه قبل از این است، مانند لفظ «بشارة» در قوله: «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ»* و حال آنکه بشارت، خبری است برای سرور و شادمانی، و قوله: «حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها»؛ یعنی پیش از اینکه آنان بیایند، دربهای بهشت گشوده شده است، و دربهای بهشت هشت تاست.
سهل بن سعد ساعدی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کند که آن بزرگوار فرمود: در بهشت هشت درب است، از جمله آن، دربی است که «ریان» نامیده میشود، داخل در آن نمیشوند؛ مگر روزهداران: «إنّ فی الجنة ثمانیة ابواب، منها باب یسمی الریان، لا یدخلها الا الصائمون.»
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 7، ص 179.
(2). صافات/ 130.
(3). مجمع البیان، ج 8، ص 457.
(4). زمر/ 73.
ص: 446
بخاری و مسلم آن را در صحیح خود، روایت کردهاند، و قوله: «وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ»: و موکلین بهشت به هنگام استقبال از آنها، به آنان گویند: سلام بر شما؛ یعنی سلامتی از جانب خدای تعالی بر شما باد. آنان را با سلامت تحیّت میدهند با سرور و شادمانی را بر آنان افزایش دهند، و گفتهاند: آن دعایی است بر آنان، به سلامت و جاودانگی؛ یعنی از آفات و بلیات سلامت باشید. «طِبْتُمْ»؛ یعنی پاکیزه شدید با عمل صالحتان در دنیا پاک گردید و اعمال صالح شما و مصفا شد، و گفتهاند: معنای آن این است که نفوس شما، با داخل شدن در بهشت، پاک گردید، و گفتهاند که: آنان پیش از داخل شدن به بهشت، با مغفرت، پاک و طاهر میگردند، و بعضی از بعضی قصاص میکنند، پس چون پاک و خوشبو گردیدند، موکّلین بهشت به آنان گویند: «طِبْتُمْ»: خوشا به حال شما، و گفتهاند: چون نزدیک بهشت شوند، وارد بر چشمهای از آب شوند، پس با آب آن خود را بشویند و از آن بنوشند، پس خدای متعال درون آنان را پاک و طاهر گرداند، پس بعد از این، برای آنان، اتفاق، نه اذیت و تغییر رنگ نباشد. پس ملایکه به آنان گویند: «وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ.»؛ یعنی خوشا به حال شما، در بهشت داخل شوید! در حالی که جاویدان و مؤیّد در آن خواهید بود. «1»
همچنین قوله تعالی: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ» «2»، فرمود: قوله: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»؛ یعنی اوست خدایی که مستحقّ عبادت است و عبادت سزاوار نیست، مگر برای او. او مالک جمیع اشیا است که برای اوست تصرف در آنها بر وجهی که احدی نمیتواند او را از آن، منع کند، و گفتهاند: او واسع القدرة است. «الْقُدُّوسُ»؛ یعنی از هر عیب، نقص و آفت، پاک و طاهر بوده و از زشتیها، منزه است، و گفتهاند: یعنی او پاک و مطهّر از شریک و فرزند است؛ به صفات اجسام و تجزیه و تقسیم توصیف نشود، و گفتهاند: مبارک است که برکات از جانب او تعالی نازل گردد. «السَّلامُ»؛ یعنی کسی
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 8، ص 511- 510.
(2). حشر/ 23.
ص: 447
است که بندههایش از ظلم او در سلامتاند، و گفتهاند: او از هر عیب، و نقص و آفتی سالم است، و گفتهاند: او کسی است که پیشش، امیدواری به سلامت شود، و آن اسم از سلامة است، و اصل آن، مصدر میباشد، مانند: جلال و جلالة. «الْمُؤْمِنُ»، کسی است که خلقش از ظلم او در امانند؛ زیرا او گفته: اندازه یک ذره هم ظلم و ستم نمیکند، و گفتهاند: کسی است که به نفس خود پیش از اینکه خلق به او ایمان آورد، ایمان آورده، و در معنای آن گفتهاند: مصدّق آنچه وعده داده و تحققبخش آن است مانند: مؤمنی که فعلش قول او را تصدیق میکند، و گفتهاند: او کسی است که دوستانش از عذاب او در امانند. «الْمُهَیْمِنُ»؛ یعنی امینی است که نزد او برای احدی حق، تضییع نگردد، و گفتهاند: او شاهد است، مثل اینکه شهید است بر ایمان کسی که به او ایمان آورد، و گفتهاند: او مؤمن است در معنا: زیرا اصل آن، «مویمن» است؛ جز اینکه آن شدیدتر است از نظر مبالغه در صفت، «الْعَزِیزُ»؛ یعنی آن قدرتمندی که غلبه بر او صحیح نباشد، و گفتهاند: ارجمند والامقامی است که چیزی را برای خود نطلبد و انجام خواهش و خواستهای از او ممتنع نباشد. «الْجَبَّارُ»، خدای متعال در مالکیت و سلطه، عظیم الشأن بوده، و به جز او سزاوار نیست کسی به این صفت به طور اطلاق توصیف شود. پس اگر بندگان بدان وصف شدند، هم وضع لفظ است در غیر موضعش، و هم مورد مذمت باشد. «الْمُتَکَبِّرُ»؛ یعنی او سزاوار بر صفات «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ»؛ یعنی او منزه است از آنچه مشرکین، به شرک میآورند، از بتها و غیر آن. «1»
فی قوله تعالی: «سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» «2» هم فرموده: یعنی این شب که شب قدر است، تا آخر آن، سلامت است از شرور، بلاها و آفات شیطان، و آن، تأویل قوله:
«فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» است؛ یعنی شب قدر، سالم است از اینکه در آن، بدی حادث شود، یا آنکه شیطان بتواند در آن عمل کند، و در معنای آن گفتهاند: سلام بر اولیای خدا و اهل طاعت اوست. پس هروقت ملایک آنان را در این شب ملاقات کنند، از جانب خدای
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 9، ص 267- 266.
(2). قدر/ 5.
ص: 448
تعالی بر آنان سلام فرستند، و گفتهاند که تمام کلام، نزد قوله: «بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» است. بعد از آن، شروع نمود، پس فرمود: «مِنْ کُلِّ أَمْرٍ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ»؛ یعنی در هر امری در آن شب، سلامت، منفعت، خیر و برکت است؛ زیرا خدای تعالی در آن شب، هر آنچه را که در آن خیر و برکت است، تقدیر میفرماید. پس از آن فرمود: «هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»؛ یعنی سلامت. برکت و فضیلت تا وقت طلوع فجر ادامه دارد، و تنها در ساعتی از آن نیست؛ بلکه در جمع آن است، و اللّه اعلم بالصواب. «1»
ابو القاسم، جار اللّه، محمود بن عمر زمخشری خوارزمی در تفسیر کشاف فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «2»، فرموده: «فَتَبَیَّنُوا» و (؟ «فثبینوا») قرائت شده، و هر دو از تفعّل به معنای استفعال است؛ یعنی بیان امر و ثبات آن را طلب کنید و آن را بدون ملاحظه، به مسخره نگیرید، و (؟ «السلم») و «السَّلامَ»، قرائت شده، و هر دو به معنای استسلاماند، و گفته شده: به معنای اسلام، و گفته شده: تسلیمی که همان محبت اهل اسلام است، که آن، درود اهل اسلام است. «لَسْتَ مُؤْمِناً» و «مُؤْمِناً»، به فتح میم قرائت شده که آن از «آمنه» است؛ یعنی: و ما از تو امنیت نداریم. «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»: غنیمتی را که آن مال ناچیز فناشدنی دنیاست، طلب میکنید. پس آن است چیزی که شما را به ترک اثبات و کمی صحبت درباره کسی که او را میکشید، دعوت میکند. «فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ»، که آنها را به غنیمت شما در آورد تا شما را بینیاز کند از کشتن مردی که اسلام خود را ظاهر میکند، و از تعرّض به خویش، به آن پناه میبرد، تا مالش را بگیرید. «کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ»: اول زمانی که داخل در اسلام شدید، از دهان شما کلمه شهادت شنیده شد، پس خون و اموال شما محفوظ ماند، بدون اینکه انتظاری نسبت
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 10، ص 521.
(2). نساء/ 94.
ص: 449
به اطلاع یافتن بر توافق قلوب و زبانهای شما کشیده شود. «فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ»، به استقامت به اشتهار به ایمان و به پیشی گرفتن. «فَتَبَیَّنُوا»، تکرار است برای امر تبیّن، تا تأکید بر آن باشد. «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً»، پس در کشتن نادانی نکنید و محتاطانه از آن دوری نمایید. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «2»، فرموده: «فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»، یا امر به تبلیغ سلام خدا بر آنان باشد، یا امر باشد به اینکه آنان را آغاز به سلام کند، برای بزرگداشت ایشان و پاکیزه نمودن قلبهایشان، و همچنین قوله: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»، از جمله چیزهایی است که به آنان میگویند تا آنها را مسرور نموده، و مژدهای بر آنان باشد به وسعت رحمت الهی و قبول توبه از آنان، و «أَنَّهُ»، به کسر خوانده شده، بنابر استیناف، مثل اینکه آن، مفسر «الرَّحْمَةَ» است، و به فتح خوانده شود، بنابراین که بدل از «الرَّحْمَةَ» است. «بِجَهالَةٍ»، در موضع حال است؛ یعنی عمل او، در حالی که او نادان است، و در آن، دو معنا است، یکی اینکه: فاعل فعل، فرد نادانی است؛ زیرا کسی که عملی را انجام دهد که در پایانش، منجر به ضرر او شود و او عالم به، یا در مظانّ آن باشد، او اهل سفاهت است، نه اهل حکمت و تدبیر، و دوم اینکه: جاهل است به آنچه متعلّق مکروه و ضرر است، و از حقّ حکیم است که بر چیزی پیشی نگیرد، تا حال و کیفیت آن برایش معلوم شود. «3»
همچنین فی قوله تعالی: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» «4»، فرمود: «لَهُمْ»: برای آن دو گروهی که متذکّر هستند، «دارُ السَّلامِ»: دار اللّه؛ یعنی بهشت است. آن را به جهت تعظیم، به خود اضافه نمود، یا دار سلامت است از هر آفت و کدورتی. «عِنْدَ رَبِّهِمْ»، در ضمان او است، همچنان که میگویی: «لفلان عندی حق لا
______________________________
(1). کشاف، ج 1، ص 555- 554.
(2). انعام/ 54.
(3). کشاف، ج 2، ص 23.
(4). انعام/ 127.
ص: 450
ینسی»، یا برای آن، ذخیرهای است که کنه آن را نمیدانند، مانند قوله: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ.» «وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ»: و او دوست یا یاریکننده آنان است علیه دشمنانشان، «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»: به سبب اعمالشان. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» «2»، فرموده: «وَ بَیْنَهُما حِجابٌ»؛ یعنی بین بهشت و جهنم، «وَ عَلَی الْأَعْرافِ»: و بر اعراف حجاب است، و آن دیواری است که بین بهشت و جهنم کشیده شده، «رِجالٌ»، از مسلمانان، از کسانی که به واسطه کوتاهی اعمالشان، از آخر، وارد بهشت میشوند؛ مثل اینکه امیدواری به امر خدا دارند. آنان بین بهشت و جهنم محبوسند، تا خدا به آنان اجازه دخول در بهشت را بدهد. «یَعْرِفُونَ کُلًّا»، از گروه خوشبختان و بدبختان، «بِسِیماهُمْ»: به نشانههایشان که خداوند آنان را با آن نشان کرده است؛ خدا آن را به ایشان الهام میکند، یا ملایکه آنها را به ایشان میشناسانند. «3»
فی قوله تعالی: «دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «4» هم فرمود: دعای آنان، ندا کردن خداست، و معنایش: «اللهم انا نسبحک» است، و جایز است که مراد از دعا، عبادت باشد، «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ»: و خاتمه دعای آنان که تسبیح است، «أَنِ» یقولوا: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»، و معنای «تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ»، این است که بعضی از آنان بعضی دیگر را با سلام احیا میکنند، و گفتهاند: آن، تحیّت است، و گفتهاند: آن، تحیّت خدا بر آنان است. «5»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» «6»، فرموده: «رُسُلُنا» مراد، ملایکه است. «بِالْبُشْری ، آن بشارت به فرزند است. «سَلاماً»، سلام ما بر تو، سلامتی است. «سلام»، امر شما، سلام است. «فَما
______________________________
(1). کشاف، ج 2، ص 49.
(2). اعراف/ 46.
(3). کشاف، ج 2، ص 81.
(4). یونس/ 10.
(5). کشاف، ج 2، ص 227- 226.
(6). هود/ 69.
ص: 451
لَبِثَ أَنْ جاءَ»: در آوردن درنگ نگرد و عجله نمود، «عجل» گوساله است. «حَنِیذٍ»، بریانی است که آن را در ریگهای داغ تنور بریان کرده باشند. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» «2» فرمود: «السَّلامُ عَلَیَّ» را گفتهاند، لام تعریف در آن داخل شده، تا آن را با ذکر پیش از آن معرفی کند، مانند قول تو که: «جاءنا رجل، فکان من فعل الرجل کذا»، و معنای آن این میباشد که سلامی که در سه موضع، بر یحیی موجّه است، بر من موجّه است، و صحیح این است که تعریف، کنایه باشد از لعنت به کسانی که بر مریم قدّس سرّه اتهام وارد کردند و بر دشمنانش از یهود، و تحقیق آن این است که آن، لام جنس است، پس وقتی گفت: و جنس «السَّلامُ» بر من خاصه، باشد کنایه است از اینکه ضدّ آن بر شما باشد، و نظیر آن، قوله تعالی: «وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی است؛ یعنی اینکه عذاب بر کسی است که تکذیب کرده و روی گردانیده و مقام، مقام جنگ و دشمنی است. «3»
همینطور فی قوله تعالی: «قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ» «4»، فرموده: از ابن عباس رضی اللّه عنه است که اگر چنین نگفته بود، او از سردی آتش هلاک میشد. پس اگر بگویی: چگونه آتش سرد شد و حال آنکه آتش بود؟ گویم خدای متعال طبع آن را که بر حرارت و سوزندگی است، از آن جدا کرد و بر روشنی، تابندگی و شعلهپراکنی باقی ماند، همچنان که اینگونه شد. «إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»،* و جایز است که حرارتش با قدرت الهی، از جسم ابراهیم علیه السّلام دفع گردیده و او عکس آن را بچشد، همچنان که برای خزنه جهنم این چنین است، و قوله: «عَلی إِبْراهِیمَ»، بر این مطلب دلالت دارد. «5»
و نیز فی قوله تعالی: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» «6»، فرموده: و قوله: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ»، مبتداست و خبر آن، در آخر سوره است. «هَوْناً»، حال یا صفت است برای مشی، به معنای: باوقار و آرامش، یا راه
______________________________
(1). کشاف، ج 2، ص 280.
(2). مریم/ 33.
(3). کشاف، ج 2، ص 508.
(4). انبیاء/ 69.
(5). کشاف، ج 2، ص 578.
(6). فرقان/ 63.
ص: 452
رفتن باوقار. «سَلاماً»، بیزاری جستن از شماست به سبب جهالت و نادانی، و متارکه با شما، که هیچ خیر و شری بین ما نباشد، یعنی از شما بیزارم، حقیقت بیزاری جستن را.
پس سلام، در مقام بیزاری جستن است. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ» «2»، فرمود: «علی الیاسین» و «ادریسین» و «ادراسین» و «ادریسین» قرائت شده، بنابراین که آنها لغاتی در الیاس و ادریساند، و شاید برای زیادی یاء و نون از نظر معنا، در سریانی باشد، و «علی الیاسین»، به وصل قرائت شده، بنابراین که آن جمعی است که از آن، الیاس و قومش اراده شده؛ مثل قول آنها: «خبیبون» و «مهلبون». پس اگر بگویی: پس چرا درباره «الیاسین» و همگروههایش، بنابر قطع همزه آن، چنین نگفتی؟ گویم: اگر جمع بود، لازم بود با الف و لام معرفه بشود و اما کسی که «علی آل یاسین» قرائت کند، بر این است که «یاسین» اسم ابی الیاس است، که آل به او اضافه شده است. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ» «4»، فرموده: «حَتَّی» آن است که بعد از آن، جملهها حکایت میشود و جملهای که بعد از آن حکایت شده، شرطیه است؛ جز اینکه جزای آن، محذوف است به جهت اینکه درباره ثواب اهل بهشت است، و حذف آن، دلیل بر این است که هیچچیزی بر توصیف آن، احاطه ندارد، و گفتهاند: «إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها»؛ یعنی با مفتوح بودن دربهای آن، و گفتهاند:
دربهای جهنم به هنگام دخول در آن، باز میشود، اما دربهای بهشت پیش از آن، مفتوح است، به دلیل قوله: «جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ». پس اگر بگویی: چگونه است که برای بردن دو گروه، هر دو را با لفظ «سوق» تعبیر کرده؟ گویم: مراد از سوق اهل جهنم، افکندن آنان است، با خواری و نفرت؛ چنانکه با اسیران و کسانی که بر
______________________________
(1). کشاف، ج 3، ص 99.
(2). صافات/ 130.
(3). کشاف، ج 3، ص 253.
(4). زمر/ 73.
ص: 453
سلطان خروج کردهاند، چنین رفتاری میشود، آنگاه که به سوی حبس و قتل رانده میشوند، و مراد از به سوق اهل بهشت، راندن مرکبهای آنان است؛ زیرا آنان را به جز به حالت سواره، نمیبرند، و برانگیختن آنان، برای به سرعت درآوردن ایشان است به سوی دار کرامت و رضوان. «طِبْتُمْ»، از آلودگیهای گناهان و پاکی از پلیدیهای خطا.
«فَادْخُلُوها»؛ یعنی دخول در جنت را مسبب از پاکی و طهارت قرار داد. پس آن به جز خانه پاکان و جایگاه طاهرین نیست؛ زیرا خدا آنان را از هر آلودگی پاک کرده و از هر چرک و ناپاکی پاکیزه نموده است. «خالِدِینَ»، مقدّر است که در آنها جاویدان باشند. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ» «2»،
فرموده: «الْقُدُّوسُ» به ضم و فتح، و به هر دو قرائت شده: بلیغ و رسا و منزه بودن از آنچه که قبیح است، و نظیر آن، «سبوح» است، و در تسبیح ملایکه، است: «سبوح قدوس رب الملائکه و الروح»، «السَّلامُ»، به معنای سلامت است، و از آن است، «دار السّلام» و «سلام علیکم» به آن وصف شده، به جهت مبالغه در وصف اینکه از نقایص سالم است با در اعطای سلامت، و «الْمُؤْمِنُ» بخشنده، امن است، و «الْمُهَیْمِنُ»، مراقب بر هر چیز، حافظ بر آن، مفیعل از امن است؛ جز اینکه همزه آن قلب به هاء شده، و «الْجَبَّارُ»، شکنندهای که آنچه را اراده کند، خلقش مجبور به آن هستند، و «الْمُتَکَبِّرُ»، در کبریایی و عظمت، بلیغ و رسا است. «3»
همینطور فی قوله تعالی: «سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» «4»، فرموده: «سَلامٌ هِیَ»: نیست آن به جز سلامت؛ یعنی خدا در آن به جز سلامت و خیر، مقدر نکرده است، و «مَطْلَعِ» را به فتح لام و کسر آن، هر دو قرائت کردهاند. «5»
______________________________
(1). کشاف، ج 1، ص 411- 410.
(2). حشر/ 23.
(3). کشاف، ج 4، ص 87.
(4). قدر/ 5.
(5). کشاف، ج 4، ص 273.
ص: 454
مولی الاجل، سید عبد اللّه بن محمّد رضا حسینی قدّس سرّهم در تفسیرش، معروف به شبّر، فی قوله تعالی: «لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «1»، فرموده قوله: «إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»؛ یعنی چون برای جهاد در راه او مسافرت نمودید، «فَتَبَیَّنُوا»، و «فتثبتّنوا» خوانده شده؛ یعنی دلیل او را یا ثبوت آن را تحقیق کرده، و در آن، تعجیل و شتاب نکنید. «لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ»؛ یعنی: و به کسی که با شما، با سلام گفتن، برخورد میکند؛ یعنی شما را با درود اسلام، سلام میکند، یا با تسلیم و منقاد شدن برخورد میکند، نگویید: «لَسْتَ مُؤْمِناً»: تو مؤمن نیستی. این مقول قول است؛ یعنی این را از لحاظ تقیه بگویید تا او را بکشید، «تَبْتَغُونَ»: تا بدین وسیله تلاش کنید برای به دست آوردن، «عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»: متاع از بین رفتنی زندگی دنیا، «فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ»: پس نزد خدای تعالی غنیمتهای فراوانی است که شما آن را به غنیمت میبرید. «کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ»؛ یعنی پیش از شما کافران این چنین بودند. «فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ» پس خدای تعالی بر شما منت گذاشت؛ به اینکه شما را در جمع متقین قرار داد. «فَتَبَیَّنُوا»، آن را به جهت تأکید تکرار فرمود. «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً»: البته، خدای تعالی به آنچه عمل میکنید، بسیار آگاه است، پس در قتل و کشتن و غیر آن احتیاط کنید. «2»
همینطور فی قوله تعالی: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» «3»، فرمود: «لَهُمْ»؛ یعنی برای آنان که متذکّر آیات الهی هستند، «دارُ السَّلامِ»، خانه سلامت یا دار اللّه است، که آن بهشت است. «عِنْدَ رَبِّهِمْ»: نزد پروردگارشان، در ضمان اوست.
«وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ»: و او متولی امر و یا یاریدهنده آنان است، «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»، به سبب اعمالشان، یا متولی آنان است نسبت به پاداششان. «4»
______________________________
(1). نساء/ 94.
(2). تفسیر شبّر، ص 216- 215.
(3). تفسیر شبّر، ص 323.
(4). انعام/ 127.
ص: 455
نیز فی قوله تعالی: «وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» «1»، فرمود: «وَ بَیْنَهُما حِجابٌ»؛ یعنی بین دو گروه اهل بهشت و اهل جهنم، دیواری مانع است. «وَ عَلَی الْأَعْرافِ»؛ یعنی بر آن حجاب یا بر بالایش که مشرف بر آن است، و «اعراف» جمع عرف، و آن چیزی دیگر است که بر بالای چیز باشد: «رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا»: مردانی هستند که میشناسند همه اهل بهشت و جهنم را، «بِسِیماهُمْ»: به علامت آنان. روایت است که اعراف، مانند پردهای بین بهشت و جهنم است. هر پیامبری با گناهکاران اهل زمانش، بر آن ایستاده است؛ همان گونه که فرستاده سپاه با ضعیفان لشکرش میایستد، در حالی که نیکوکاران در به سوی بهشت رفتن، سبقت گرفتهاند، «وَ نادَوْا»؛ یعنی این گناهکاران ندا میکنند، «أَصْحابَ الْجَنَّةِ»: به کسانی که به سوی بهشت، در رفتن، سبقت گرفتهاند، که ای بهشتیان! «أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»، چون به آنان نظر کنند، سلام بر ایشان مینمایند.
«لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» آنان داخل در بهشت نمیشوند، و این در حالی است که چنین انتظاری دارند. داخل شدن آنان در بهشت، یا شفاعت پیامبر و امام است. «2»
همچنین فی قوله تعالی: «دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «3»، فرمود: «دَعْواهُمْ»؛ یعنی دعای آنان، «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ» در بهشت، «نسبّحک تسبیحا یا اللّه» است، «وَ تَحِیَّتُهُمْ»: و درود آنان از ملائکه یا در میان آنان «فِیها سَلامٌ» در بهشت سلام است، و «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ»: و آخر دعای آنان، «أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» است. «أَنِ»، مفسره یا مخففه است. آنان کلامشان را با تسبیح شروع نمود، با تحمید ختم میکنند. «4»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» «5»، فرموده: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا»؛ یعنی فرستادگان ما جبرئیل،
______________________________
(1). اعراف/ 26.
(2). تفسیر شبّر، ص 346.
(3). یونس/ 10.
(4). تفسیر شبّر، ص 447- 446.
(5). هود/ 69.
ص: 456
میکائیل و اسرافیل، آمدند، و از امام صادق علیه السّلام است که چهارمین آنان، کروبیل بود.
«إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری : نزد ابراهیم علیه السّلام برای بشارت دادن او به فرزند، یا به هلاکت قوم لوط، «قالُوا سَلاماً»: آنان گفتند، از جانب ما سلام بر تو باد. «قالَ سَلامٌ»: ابراهیم علیه السّلام فرمود:
سلام بر شما باد، یا امر شما سلام است، تحیّت باد بر شما، بهتر از آن، «فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ»: پس در آوردن گوساله بریان شده برای آن مهمانانی که او گمان میکرد آنان انسان هستند، درنگ نکرد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» «2»، فرموده:
«وَ السَّلامُ»: و سلام از جانب خدای تعالی، «عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ»: بر من باد، از بازیچه قرار گرفتن به وسیله شیطان، روزی که متولّد شدم، «وَ یَوْمَ أَمُوتُ»: و روزی که میمیرم از عذاب قبر، «وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا»: و روزی که زنده برانگیخته میشوم، از ترس توقفگاه در قیامت و جهنم. «3»
همچنین فی قوله تعالی: «قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ» «4»، فرموده: یعنی گفتم: ای آتش! سرد شو! آنگونه که ضرری به ابراهیم نرسد. پس به جز بندهای او آتش نگرفت و حرارت آن از بین رفت و ابراهیم علیه السّلام در گلزاری نشست، در حالی که جبرئیل با او بود. «5»
نیز فی قوله تعالی: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» «6»، فرمود: «هَوْناً»، یعنی وقار، یا راه رفتن با وقار و آرامش، «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ»: و هنگامی که جاهلان با چیزی که ناپسند و زشت است، آنان را مورد خطاب قرار میدهند، «قالُوا سَلاماً»: گویند از شما بیزاریم و شما را ترک میگوییم، یا قولی را میگویند که از گناه و اذیت در سلامت باشند. «7»
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 483.
(2). مریم/ 33.
(3). تفسیر شبّر، ص 653.
(4). انبیاء/ 69.
(5). تفسیر شبّر، ص 682.
(6). فرقان/ 63.
(7). تفسیر شبّر، ص 736.
ص: 457
همینطور فی قوله تعالی: «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ» «1»، فرمود: «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ»، در الیاس یا جمع برای آن است، و مراد، سلام بر الیاس و کسانی است که پیرو او هستند، و آن را آل یاسین خواندهاند، و مراد از آن، آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله است، چنان که بر آن روایت است. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ» «3»، فرموده: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً»: و کسانی که از پروردگارشان تقوا داشتند، به لطف او، به طور جمعی و بر حسب مراتبشان در رفعت مقام، به سوی بهشت، روانه شدند. «حَتَّی إِذا جاؤُها»: تا هنگامی که به آن رسیدند، «وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها»، «وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها»، به تقدیر «قد» است؛ اشعار به اینکه دربهای بهشت پیش از آمدن، به جهت تکریمشان، گشوده است، بقوله: «جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ»، یا برای اینکه رحمت پروردگار بر غضب او سبقت دارد، پس دربهای جهنم گشوده نیست، مگر هنگام دخول اهلش در آن. «وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ»: و نگهبان بهشت به آنان گوید: «سلام علیکم»، که این بشارت به سلامت است از ناپسندیها. «طِبْتُمْ؛ یعنی خوشا بر شما از لحاظ نفستان، یا پاک و پاکیزه باشید از گناهان. «فَادْخُلُوها خالِدِینَ»: پس داخل در آن گردید و برای همیشه و جاویدان در آن باشید، جواب «اذا» مقدر است؛ یعنی «کان ما کان، من الکرامات لهم». «4»
همچنین فی قوله تعالی: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ» «5»، فرموده: «الْقُدُّوسُ»؛ یعنی منزه است از آنچه سزاوارش او نیست. «السَّلامُ»؛ یعنی سالم از هر نقص. «الْمُؤْمِنُ»؛ یعنی غالب و چیرهای که هیچگاه مغلوب نگردد. «الْجَبَّارُ»؛ یعنی کسی که خلقش را در آنچه برای آنان نسبت به آن اختیاری نیست، مجبور گرداند، یا حال آنان را به نوا رساند و
______________________________
(1). صافات/ 130.
(2). تفسیر شبّر، ص 925.
(3). زمر/ 73.
(4). تفسیر شبّر، ص 956.
(5). حشر/ 23.
ص: 458
اصلاح نماید. «الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ»؛ یعنی منزه است از آنچه سزاوارش نیست. «عَمَّا یُشْرِکُونَ»؛ از آنچه شرک میورزند. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» «2»، فرموده: «سَلامٌ هِیَ»، خبر برای حصر مقدم آمده، یعنی آن به واسطه کثرت سلام ملایکه در آن شب بر ولیّ او، «حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»؛ یعنی تا وقت طلوع فجر. «3»
استاد علامه سید محمّد حسین طباطبایی قدّس سرّهم در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «4»، فرموده: قوله: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا»، «ضرب»، عبارت است از سیر کردن و مسافرت، و مقید نمودن آن به «سَبِیلِ اللَّهِ»، دلالت دارد بر اینکه مراد از آن، خروج برای جهاد است، و «تبین»؛ یعنی تمییز دادن، و مراد از آن، تمییز بین مؤمن و کافر است به قرینه قوله: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً»، و مراد از القای سلام، القای تحیّت و درود اهل ایمان است، و خواندهاند: «لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ»، به فتح لام، و آن استسلام؛ یعنی فرمانبردار شدن و گردن نهادن، است، و مراد از ابتغای عرض حیات دنیا، طلب مال و غنیمت است، و قوله: «فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ»، مغانم، جمع مغنم بوده و آن، غنیمت است؛ یعنی آنچه را نزد خدا از غنیمتهاست، افضل میباشد از غنیمتی که آنها اراده کردند؛ به واسطه فراوانی و بقایش. پس بر شما واجب است که آن را اختیار کنید، و قوله تعالی: «کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا» الی آخر الایة؛ یعنی بر این وصف بودند، و آن طلب مال و غنیمت دنیاست که شما هم به آن تمایل داشتید، پیش از آنکه ایمان بیاورید.
پس خدای تعالی ایمان را بر شما منت نهاد تا شما را از طلب مال زندگی دنیا منصرف
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 1111.
(2). قدر/ 5: مکی.
(3). تفسیر شبّر، ص 1223.
(4). نساء/ 94.
ص: 459
نماید با آنچه از غنیمتهای فراوانی که نزد او است؛ پس چون چنین است، بر شما واجب است که تبیّن نمایید (یعنی تشخیص و تمییز بدهید)، و در تکرار امر «فَتَبَیَّنُوا» تأکید در حکم است، و آیه با اینکه مشتمل بر موعظه و نوعی توبیخ است، صراحت ندارد بر اینکه این قتل، که ظاهر آن، وقوع قتل مؤمن است، متعمدا انجام شده باشد.
پس ظاهر این است که آن قتل، قتل خطائی بعضی از مؤمنین بعض از مشرکینی باشد که ابراز فرمانبرداری و تسلیم میکردند، به واسطه عدم اطمینان قاتل به اینکه او حقیقتا مؤمن باشد، به گمان اینکه او به جهت خوفی که بر خودش دارد، تظاهر به ایمان مینماید، و آیه او را توبیخ میکند به اینکه اسلام تنها ظاهر را معتبر میداند و امر قلوب به لطیف خبیر، احاله میگردد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» «2»، فرموده:
مراد از «السَّلامِ»، همان معنای لغوی آن است و آن عبارت میباشد از خالی بودن از آفات ظاهری و باطنی، و «دارُ السَّلامِ»، عبارت است از محلی که در آن، هیچ آفتی از قبیل: مردن، آفت بیماری، فقر و هر عدم فقدان دیگری، و غم و حزن، به کسی که در آن قرار گیرد، عارض نشود، و این همان بهشت موعود است؛ به خصوص نظر با تقییدش به قوله: «عِنْدَ رَبِّهِمْ». آری اولیای خدای تعالی در این نشأت، آنچه را او به آنان وعده داده، از اسکان در «دارُ السَّلامِ» مییابند؛ زیرا آنان حکومت و فرمانروایی را برای خدای متعال میبینند، پس مالک چیزی نیستند تا از فقد آن، خوف داشته باشد، یا به جهت فقد آن، محزون گردند. قال تعالی: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» «3»، و نیز برای آنان، شغلی نیست مگر نسبت به خدایشان که در زمان حیاتشان با او خلوت داشتند. پس برای آنان است دار السّلام نزد پروردگارشان، و آنان در این دنیا، در محلی مقیم هستند، در حالی که خدای تعالی نسبت به آنچه عمل میکنند ولیّ
______________________________
(1). المیزان، ج 5، ص 40.
(2). انعام/ 127.
(3). یونس/ 62.
ص: 460
آنان بوده و همو ایشان با نور هدایت الهی که در قلوبشان نهاده، در زندگی به حرکت در آورده و چشمان و بینشهایشان را بدان نورانی کرده است، و چهبسا گفتهاند: مراد از «السَّلامِ» همان خدای متعال بوده و دار او بهشت است، و سیاق آیه، از این قول ابا دارد، و بنابر آنچه گفتهاند، ضمایر جمع در آیه در قوله: «لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ»، و به قوم برگشت میکند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» «2»، فرموده: «حجاب»، پوشش خللدار بین دو چیز است که یکی از آن دو را از دیگری میپوشاند، و «اعراف»، بالاترین حجاب است، و ذکر حجاب پیش از اعراف و آنچه بعد از آن ذکر نمود، از مشرف بودن آن بر جمیع، و ندا دادن آنان به اهل بهشت و اهل جهنم، جمیعا مؤید این است که مراد از اعراف، بلندترین حجابی است که بین بهشت و جهنم است، و آن محل، مشرف بر دو گروه اهل بهشت و اهل جهنم، جمیعا است و «سیما»، به معنای علامت است. پس از آن، خدای سبحان خبر میدهد از اینکه بر اعراف حجابی است و بر بلندای آن، مردانیاند که به واسطه موضع مرتفعشان، بر هر دو طرف، مشرف هستند، و هریک از دو طایفه، اهل بهشت و اهل آتش را با علامت اختصاصیشان میشناسند، و بدون شک، سیاق آیه، مفید این است که این مردان از جماعت آن دو طایفه متمایزند. پس اهل جمع، به طوایف سهگانه: اهل بهشت، اهل جهنم و اهل اعراف، تقسیم میشوند، و در معنای اعراف اختلاف کردهاند، تا آنجا که بعضی اقوال خالی از گزاف نیست، و در معنای رجالی که بر اعراف هستند نیز اختلاف کردهاند، چنان که آن اقوال به دوازده قول منتهی میشود و به جهت طول کلام، از ذکر آن در این نقل خودداری میشود، و اصول اقوال در اینکه رجال اعراف چه کسانی هستند؟ سه قول است؛ اول اینکه: آنان مردانی از اهل منزلت و کرامت هستند، و درباره این سؤال
______________________________
(1). المیزان، ج 7، ص 366.
(2). اعراف/ 46.
ص: 461
که آنان چه کسانی هستند؟ گفتهاند: آنان پیامبرانند، و گفتهاند: آنان شهیدان بر اعمال هستند، و گفتهاند: آنان علمای فقها هستند، و غیر آن را نیز گفتهاند. دوّم اینکه: آنان کسانیاند که در اعمالشان برای حسنه رجحانی بر سیئه نیست و بالعکس، بنابر اختلاف ایشان در تشخیص مصداق، و سوم اینکه: آنان از ملایکه هستند. جمهور نظرشان به قول دوم متمایل است؛ ولی سیاق آیه، بنا به تفصیلی که در تفسیر آمده است، با قول اول مطابقت دارد، و قوله: «وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ»، نداکنندگان همان مردانی هستند که بر اعراف هستند، بنابر آنچه که سیاق آیه نشان میدهد، و قوله: «أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»، تفسیر آن چیزی است که آن را ندا میکنند و قوله «لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ»، دو جمله حالیه هستند. پس جمله:
«لَمْ یَدْخُلُوها»، از اصحاب بهشت است، و معنای آن این است که: به اصحاب بهشت ندا میشود، و آنان در حالی هستند که هنوز داخل در بهشت نشده و انتظار دارند در آن داخل شوند، یا اینکه حال از ضمیر جمع در «لَمْ یَدْخُلُوها» بوده و آن همان عامل در آن است، و معنای آن این است که: با آن به اصحاب بهشت ندا میشود، و آنان در بهشتاند، لکن اینان در بهشت داخل نشدهاند، با طمعی که دخول در آن دارند؛ زیرا آنچه از ترسهای موقف و دقت در حساب مشاهده کردهاند. آنان را از اینکه موفق بشوند داخل بهشت گردند، ناامید ساخته است، لکن قوله: «أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ» تا آخر و آیه بعد مؤیّد احتمال اول است، و آنان، یعنی مردان بر اعراف، پیش از دخول بهشتیان در بهشت، بر آنان سلام میکنند. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «2»، فرموده: اول چیزی که خدای تعالی اولیایش را به وسیله آن، اکرام میفرماید، در حالی که آنان کسانی هستند که در دلهایشان چیزی به جز اللّه نبوده، و هیچ مدبّری برای امرشان، غیر او نیست، این است که او تعالی دلهای
______________________________
(1). المیزان، ج 8، ص 131.
(2). یونس/ 10.
ص: 462
آنان را از محبت غیرش پاک میفرماید، پس آنان به جز خدای تعالی را دوست ندارند و به چیزی به جز خدای تعالی و در راه او تعلّق پیدا نمیکنند. پس آنان از هر شریکی که دلهای آنان را از ذکر خدای سبحان به خودش جذب نماید و از هر مشغولکنندهای که ایشان را از پروردگارشان مشغول کند، او را تنزیه میکنند، و این تنزیه آنان برای پروردگارشان، از هر چیزی است که سزاوار ساحت قدس او نباشد؛ از شریک در اسم، یا در معنا، یا نقص، یا عدم، و تسبیح آنان برای او در قول و لفظ فقط نیست؛ بلکه هم از لحاظ قول است، و هم از لحاظ فعل، و هم از لحاظ لسان، هم از لحاظ درون و باطن، و کمتر از آن، آمیخته به شرک است، و خدای تعالی فرموده است: «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» و اینان کسانی هستند که خدا دلهای آنان را از چرکها و آلودگیهای حبّ غیرش که آنان را به ذکر غیر او مشغول میکند، پاک و طاهر نموده و آنها را از حب و دوستی است، پر کرده است، پس به جز او را اراده نمیکنند، و او سبحانه، آن خیری است که هیچ شری با او نیست. پس از آن این دلهای پاک، با چیزی از اشیا روبهرو نمیشوند، جز اینکه آن را یافته و مشاهده میکنند به عنوان نعمتی از جانب خدای سبحان که از صفات جمال و معانی کمال او حکایت کرده و توصیفکننده عظمت و جلال اوست. پس هر زمان چیزی از اشیا را توصیف کنند، و آنان میبینند که آن نعمتی از نعمتهای خداوند است و در آن، جمال او تعالی را در اسما و صفاتش مشاهده میکنند و غافل نمیشوند و درباره خدا، در چیزی دچار سهو نمیگردند. وصف آنان برای آن شیء، وصفی از ایشان برای خداوندشان است با زیبای از افعال و صفاتش، پس آن وصف، ثنا و حمدی از ایشان بر اوست؛ پس حمد نیست، مگر ثنای بر زیبای از فعل اختیاری. این شأن اولیای خدای تعالی است، و آنان، در دار عمل، اقامت دارند. هر روزشان در جد و جهدند برای فردایشان. پس چون پروردگارشان را ملاقات کنند، او به وعدهاش نسبت به آنان وفا کند و آنان را در رحمتش داخل نماید و در دار کرامتش ساکن گرداند. برای آنان، نورشان را که در دار دنیا
ص: 463
اختصاص به آنها داشت، تمام نماید؛ همان گونه که فرمود: «نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا.» پس به آنان شراب طهور، نوشاند تا به وسیله آن، درونشان را از هر شرک پیدا و ناپیدایی پاک و مبرا گرداند، و آنان را در نور علم و یقین غوطهور کند و از دلهای آنان چشمههای توحید را بر زبانشان جاری سازد. پس خدا را تنزیه نموده و او را تسبیح میکنند، اوّلا، و بر رفقایشان، از پیامبران، صدیقان، و شهدا و صالحان، سلام میکنند. پس از آن، خدای سبحان را حمد گفته و بر او ثنا نمایند به بلیغترین حمد و نیکوترین ثنا. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» «2»، فرموده: قوله: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری ، معطوف بر قول سابق است: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ».* در مجمع فرمود: و البته، لام داخل در آن گردیده برای تأکید خبر، و معنا در اینجا این است که: شنونده برای قصه انبیاء متوقّع است قصهای بعد از قصهای باشد، و «رسل»، همان فرشتگانیاند که به سوی ابراهیم علیه السّلام برای بشارت، و به سوی لوط برای نابود ساختن قومش فرستاده شدهاند، و سخنان مفسرین در تعداد آنها مختلف است، با اینکه آنها قطع دارند که فرستادگان، بیش از دوتا بودند به دلالت لفظ جمع: «رسل»، و در برخی از روایات نقل شده از ائمه اهل بیت علیهم السّلام، روایت شده که آنان چهار ملک از ملایکه کرام بودند، و بشارتی که آن فرستادگان برای ابراهیم آوردند، لفظش در قصه ذکر نشده است، و آنچه در قصه ذکر شده، این است که از جمله آن، بشارتی برای زنش میباشد، و ظاهر سیاق قصه در این سوره، این است که بشارت به اسحاق بود و قوله: «قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ»؛ یعنی آنان به ابراهیم سلام کردند، پس آنان گفتند: «سلمنا علیک سلاما»، و ابراهیم گفت: سلام و سلامی که در تحیّت ابراهیم واقع شده، نکره است، و وقوع نکره در مقام تحیّت، دلیل است بر اینکه مراد از آن جنس است، یا اینکه برای آن، وصفی است که برای
______________________________
(1). المیزان، ج 10، ص 15- 14.
(2). هود/ 69.
ص: 464
بزرگداشت و مزید تکریم، حذف گردیده، و تقدیر آن: «علیکم سلام زاک طیب»، یا آنچه در معنای آن است، میباشد و لذا بعضی از مفسرین ذکر نمودند که رفع سلام، بلیغتر از نصب آن است. پس آنان تحیّت گفتند، با نیکوکاران تحیّتشان را پس او مبالغه کرد در اکرامشان، به گمان اینکه آنان مهمان هستند، و قوله: «فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ»؛ یعنی در تقدیم گوساله بریان شده به آنان، کندی نکرد و در آن تسریع نمود. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» «2»، فرموده: سلامی از او است بر نفس خودش در مواطن سهگانه کلیهای که در آینده در وجود و هستیاش، با آنان روبهرو میشود. توضیح آن را از آخر قصه یحیی در اینجا نقل میکنیم: «السَّلامُ» قریب المعنی به «امن» است، و آنچه ظاهر است از موارد استعمال آن دو در تفاوت بین آنها، این است که «امن» خالی بودن محل است از آنچه انسان آن را ناپسند میشمرد و از آن میترسد، و سلام بودن محل است به گونهای که هرآنچه را انسان با آن در آن ملاقات میکند، ملایم است بدون اینکه ناپسند باشد و از آن بترسد، و نکره بودن در قصه یحیی، برای تفخیم است؛ یعنی سلام بزرگی بر او باد از آنچه او را در این ایام سهگانه، ناپسند آید، که هریک از آنها محلّ افتتاح عالمی از عوامل است که آدمی داخل در آن گردیده و در آن زندگی میکند. پس سلام بر او، روزی که متولّد شد، پس مکروهی در دنیا او را که مزاحم سعادتش باشد، او را لمس نمیکند، روزی که میمیرد، پس به زودی در برزخ زندگی میکند، زندگانی پرنعمتی، و سلام بر او، روزی که زنده مبعوث میشود، پس زنده میگردد در آن به حقیقت زندگی در حالی که هیچ رنج و ناخوشی وجود ندارد. فرق بین دو سلام یحیی و عیسی علیه السّلام در این است که سلام در قصه یحیی نکره است و دلالت بر نوع دارد، و در قصه عیسی علیه السّلام محلای به الف و لام است و افاده جنس میکند، و فرق دیگر بین دو سلام این است که سلامکننده بر
______________________________
(1). المیزان، ج 10، ص 332.
(2). مریم/ 33.
ص: 465
یحیی علیه السّلام خدای سبحان بوده و بر عیسی علیه السّلام خودش بر خودش میباشد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ» «2»، فرموده: خطاب تکوینی برای آتش است که به واسطه آن، خاصیت حرارت، سوختن و فانی کردن آن، بر طریق خرق عادت، تبدیل به سرما و سلامت نسبت به ابراهیم علیه السّلام گردد، و به این ترتیب، معلوم میگردد که برای ما هیچ راهی برای آگاه شدن از حقیقت امر در آن به طور تفصیل نیست؛ زیرا مباحث عقلی درباره حوادث هستی در چیزهایی جریان دارد که برای ما در آن، علم به روابط علیت و معلولیت است از رویدادهای عادی تکرار شونده؛ اما خوارقی که ما به روابط در آنها جاهلیم، پس مجرایی برای این نوع بحثها، در آن نیست. بلی به طور اجمال میدانیم که برای نفوسی که دارای عزم و ارادههای بسیار قوی هستند، دخالتی در آنها هست، و در تفسیر، در جزء اول آن، در مباحث اعجاز، درباره این مطلب سخن گفته شده است. «3»
فی قوله تعالی: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» «4» هم فرموده: چون در آیه سابق، استکبار کافران را بر خدای سبحان، و اهانتشان را نسبت به اسم کریم ذکر فرمود، ذکر «رحمن» در این آیه برای بندگان مؤمن، در مقابل آن است، و آنان را «عباد» نامید و به نام خودش که مسمای به اسم رحمان است، اضافه نمود؛ چرا که کافران از همین اسم بیزار و متنفر بودند، و در آیه، آنان به دو صفت از صفات توصیف شدهاند: یکی آنچه مشتمل است بر آن قوله:
«الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً»، و «هون» بنابر آنچه راغب ذکر کرده، تذلّل است و در این هنگام، به واقعیت نزدیکتر آن است که راه رفتن بر روی زمین، کنایه باشد از اینکه در اختلاط با مردم، زندگی و معاشرت میکنند، پس آنان در نفسهای خودشان برای پروردگارشان ذلیل و خوارند و در برخورد با مردم متواضعند؛ چون آنان بندگانی هستند
______________________________
(1). المیزان، ج 14، ص 19 و 48.
(2). انبیاء/ 69.
(3). المیزان، ج 14، ص 332.
(4). فرقان/ 63.
ص: 466
که بر خدا کبر نورزیده و بر غیر خودشان، بدون حق، برتریطلبی ندارند، و اما تذلّل برای دشمنان خدا برای طلب آنچه در نزد ایشان است از عزّت و همیه، پس دور باد از ایشان، و اگر «هون» به معنای نرمی و ملایمت باشد، پس مراد این است که: آنان بدون تکبّر و تبختر راه میروند، و دوم از آن مشتمل است بر قوله: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»؛ یعنی چون مورد خطاب جاهلان قرار گیرند؛ به طوری که خطاب، ناشی از جهل آنها باشد از خطابهائی که ناپسند میشمرند که با آن خطاب شوند یا اینکه بر آنها چنین خطابی سنگین باشد، چنانکه از تعلّق فعل به وصف برمیآید، ایشان را با گفتاری سالم پاسخ داده و به آنان گفتاری سالم خالی از لغو و گناه میگویند، قال تعالی:
«لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً» «1»، و برگشت دارد به اینکه با جهل آنان، مقابله با جهل نمیکنند. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ» «3»، فرموده: در آیه، جواب «لذا» ذکر نشده؛ اشاره به اینکه آن، امری است فوق آنچه به وصف آید و برتر از آنچه در اندازهای تقدیر شود، و قوله: «فُتِحَتْ أَبْوابُها»، حال است؛ یعنی آمدند به سوی بهشت، در حالی که دربهای آن باز بود، و قوله: «خَزَنَتُها»، آنان ملایکه موکّل بر آن بودند، و معنای آیه چنین است: دسته دسته کسانی که از پروردگارشان تقوا داشتند، به سوی بهشت برانگیخته شدند تا هنگامی که به بهشت برانگیخته شدند تا هنگامی که به بهشت رسیدند، در حالی که به تحقیق دربهای آن گشوده بود، خزانهدارانش که موکّلان بر آن و پیشوازان آنان بودند، به ایشان گفتند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ»؛ یعنی شما در سلامتی مطلق هستید؛ به جز آنچه مورد رضایت، و «طِبْتُمْ» طیب خاطر شماست، به شما نمیرسد، و شاید «طِبْتُمْ»، تعلیلی برای اطلاق اسلام باشد. پس در آن وارد گردید، در حالی که جاویدان در آن خواهید بود، (و این اثر «طِبْتُمْ» است). «4»
______________________________
(1). واقعه/ 26.
(2). المیزان، ج 15، ص 261.
(3). زمر/ 73.
(4). المیزان، ج 17، ص 315.
ص: 467
همچنین فی قوله تعالی: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ» «1»، فرموده: «الْمَلِکُ»، همان مالک است، برای تدبیر امر مردم و حکم در آن، و «الْقُدُّوسُ»، مبالغه در قداست است، و آن بیآلایشی و پاکی است، و «السَّلامُ»، کسی است که تو را با سلامت و عافیت، بدون شر و ضرر، ملاقات کند، و «الْمُؤْمِنُ»، کسی است که امنیت را اعطا کند، و «الْمُهَیْمِنُ»، آن پیروزی است که بر هر چیز سیطره و تسلّط دارد، و «الْعَزِیزُ»، آن غالبی است که چیزی بر او غلبه ندارد، یا کسی است که نزد اوست آنچه نزد غیر اوست، بدون عکس آن، و «الْجَبَّارُ»، مبالغه است برای کسی که شکستگی را اصلاح میکند، یا کسی که اراده او نافذ است و بر آنچه میخواهد، مجبور میسازد، و «الْمُتَکَبِّرُ»، کسی است که به کبریایی ملبّس بوده و به آن ظاهر و آشکار است، و قوله: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ»، ثنا، مدح و ستایش بر خدای تعالی است؛ همچنان که در قوله: «وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ» «2»، است. «3»
همینطور فی قوله تعالی: «سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» «4»، فرموده: در مفردات گفته، سلام و سلامة، خالی بودن و عریان بودن از آفات ظاهری و باطنی است. پس قوله:
«سَلامٌ هِیَ»، اشاره است به عنایت الهی به شمول رحمت برای بندگی که رو به سوی او آوردهاند، و به سدّ باب رنج و نقمت جدید است که اختصاص به آن شب دارد، و بالطبیعه، ملازم با ضعف کید و حیله شیطان است؛ همان گونه که برخی از روایات اشاره به آن دارد، و گفتهاند: مراد از آن این است که ملایکه بر هرکس از مؤمنین که بر او میگذرند و او در حال عبادت است، سلام و درود میفرستند، و دو آیه: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ» تا آخر سوره، در معنای تفسیر قوله: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» است. «5»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ
______________________________
(1). حشر/ 23.
(2). بقره/ 116.
(3). المیزان، ج 19، ص.
(4). قدر/ 5.
(5). المیزان، ج 20، ص 472.
ص: 468
لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «1»، در تفسیر آن فرموده: ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که در راه جهاد گام برمیدارید، تحقیق و جستجو کنید و به کسانی که اظهار اسلام میکنند، نگویید مسلمان نیستند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً»، و به این ترتیب، دستور میدهد، آنهایی را که اظهار ایمان میکنند، با آغوش باز بپذیرید و هرگونه بدگمانی و سوءظن را نسبت به اظهار ایمان آنها کنار بگذارید. سپس اضافه میکند که مبادا به خاطر نعمتهای ناپایدار جهان، افرادی را که اظهار اسلام میکنند، متهم کرده و آنها را به عنوان یک دشمن، به قتل برسانید و اموال آنها را به غنیمت بگیرید: «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا». در حالی که غنیمتهای جاودانی و ارزنده، در پیشگاه خدا است: «فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ». گرچه در گذشته چنین بودید، و در دوران جاهلیت، جنگهای شما، انگیزه غارتگری داشت: «کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ»، [در ذیل این جمله، در پاورقی، چنین فرموده: در تفسیر این جمله، احتمال دیگری نیز داده شده است و آن اینکه خود شما نیز در آغاز اسلام آوردن چنین وضعی داشتید؛ یعنی با زبان، گواهی به حقانیت اسلام دادید و از شما پذیرفته شد، در حالی که مکنون قلب شما بر کسی روشن نبود]، ولی اکنون، در پرتو اسلام و منّتی که خداوند بر شما نهاده است، از آن وضع نجات یافتهاید. بنابراین، به شکرانه این نعمت بزرگ، لازم است که در کارها تحقیق کنید: «فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا»، و این را بدانید که خداوند از اعمال و نیات شما آگاه است: «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً.»
و زیر عنوان: «جهاد اسلامی، جنبههای مادی ندارد»، چنین فرموده: آیه فوق، به خوبی، این حقیقت را روشن میسازد که هیچ مسلمانی نباید برای هدف مادی، گام در میدان جهاد بگذارد، و به همین دلیل، باید نخستین اظهار ایمان را از طرف دشمن
______________________________
(1). نساء/ 94.
ص: 469
بپذیرد و به ندای صلح او پاسخ بگوید، اگرچه از غنایم مادی فراوان، محروم گردد؛ زیرا هدف از جهاد اسلامی، توسعهطلبی و جمع غنایم نیست؛ بلکه هدف، آزاد شدن انسانها از قید بندگی و خداوند زر و زور است، و هر زمان که روزنه امیدی به سوی این حقیقت گشوده شد، باید به سوی آن شتافت. آیه فوق میگوید: شما یک روز چنین افکار منحطی داشتید و به خاطر سرمایههای مادی، خونهایی را میریختید، اما امروز آن برنامه به کلی دگرگون شده است، به علاوه مگر خود شما به هنگام ورود به اسلام، غیر از اظهار ایمان، چه برنامه دیگری داشتید؟ چرا از قانونی که خود از آن استفاده کردهاید، درباره دیگران دریغ میکنید؟ «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «2»، فرموده: هرگاه کسانی به آیات ما ایمان آوردهاند، به سراغ تو بیایند، به آنها بگو، سلام بر شما: «وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ.» این سلام، ممکن است از ناحیه خدا و به وسیله پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بوده باشد، و یا مستقیما از ناحیه خود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در هر حال، دلیل بر پذیرا شدن، استقبال کردن، تفاهم و دوستی با آنهاست. در جمله دوم اضافه میکند که پروردگار شما رحمت را بر خود فرض کرده است: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ.» «کتب» که از ماده «کتابت» به معنای نوشتن است، در بسیاری از موارد، کنایه از الزام و ایجاب تعهّد میباشد؛ زیرا یکی از آثار نوشتن، مسلم شدن و ثابت ماندن چیزی است، و در جمله سوم، که در حقیقت، توضیح و تفسیر رحمت الهی است، با تعبیری محبتآمیز چنین میگوید: هرکسی از شما کاری از روی جهالت انجام دهد، سپس توبه کند و اصلاح و جبران نماید، خداوند آمرزنده و مهربان است: «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»، و منظور از جهالت در این
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 75- 73.
(2). انعام/ 54.
ص: 470
گونه موارد، همان غلبه و طغیان شهوت است که انسان، نه از روی دشمنی و عداوت با حق، بلکه به خاطر غلبه هوا و هوس آنچنان میشود که فروغ عقل و کنترل شهوت را از دست میدهد. چنین کسی با اینکه عالم به گناه و حرام است؛ امّا چون عملش، تحت الشعاع هوا و هوس واقع شده، به آن «جهل» اطلاق گردیده، مسلما، چنین کسی در برابر گناه خود مسئول است، امّا چون از روی عداوت و دشمنی نبوده، سعی و کوشش میکند؛ اصلاح و جبران کند. در حقیقت، آیه فوق، به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که هیچ فرد باایمانی را از هر طبقه و نژاد و در هر شرایطی بوده باشد، نه تنها از خود نراند، بلکه آغوش خویش را یکسان به روی همه بگشاید، حتی اگر کسانی آلوده به گناهان زیاد باشند، آنها را نیز بپذیرد و اصلاح کند. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» «2»، فرموده: در آیه، دو قسمت از بزرگترین موهبتهایی که به افراد بیدار و حقطلب میدهد، بیان میکند، نخست اینکه برای آنها خانه امن و امان نزد پروردگارشان است:
«لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ» و دیگر اینکه ولی و سرپرست و حافظ و ناصر آنها خدا است: «وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ» و تمام اینها به خاطر اعمال نیکی است که انجام میدادند: «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ.» چه افتخاری از این بالاتر که سرپرستی و کفالت امور انسان را خداوند بر عهده گیرد و او حافظ، و یار و یاورش باشد، و چه موهبتی از این عظیمتر که: «دارُ السَّلامِ»؛ یعنی خانه امن و امان یا محلی که نه در آن، جنگ است، نه خونریزی؛ نه نزاع است و نه دعوا؛ نه خشونت است و نه رقابتهای کشنده و طاقتفرسا؛ نه تصادم منافع است و نه دروغ، افترا، تهمت و حسد و کینه، نه غم و اندوه که از هر نظر قرین آرامش است، در انتظار انسان میباشد؛ ولی آیه میگوید، اینها را با حرف و سخن به کسی نمیدهند، بلکه در برابر عمل؛ آری در برابر عمل. «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 5، ص 260- 259.
(2). انعام/ 127.
(3). تفسیر نمونه، ج 5، ص 438- 437.
ص: 471
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج2 499
همینطور فی قوله تعالی: «وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» «1»، زیر عنوان «اعراف گذرگاه مهمی به سوی بهشت» چنین تفسیر فرموده: در این آیات درباره «اعراف» که منطقهای است حدّ فاصل میان بهشت و دوزخ، با ویژگیهایی که دارد، سخن میگوید؛ نخست، به حجابی که در میان بهشتیان و دوزخیان کشیده شده است، اشاره کرده، میگوید: میان این دو گروه، حجابی قرار دارد: «وَ بَیْنَهُما حِجابٌ.» از آیات بعد، چنین استفاده میشود که حجاب مزبور همان «اعراف» است که مکان مرتفعی است در میان این دو گروه که مانع از مشاهده یکدیگر میشود، ولی وجود چنین حجابی، مانع از آن نیست که آواز و صدای یکدیگر را بشنوند؛ چنانکه در آیات قبل گذشت، بسیار دیدهایم که همسایگان مجاور از پشت دیوار یکدیگر، با هم سخن میگویند، و از حال یکدیگر جویا میشوند، در حالی که یکدیگر را نمیبیند. البته، کسانی که بر اعراف؛ یعنی قسمتهای بالای این مانع مرتفع، قرار دارند، هر دو گروه را میتوانند ببینند.
گرچه از پارهای از آیات قرآن مانند آیه 55 سوره صافات، استفاده میشود که اهل بهشت، گهگاه میتوانند از مقام خود سر برآورند و دوزخیان را بنگرند، ولی اینگونه استثنائات، منافاتی با چگونگی بهشت و دوزخ و وضع اصلی آن دو ندارد، و آنچه در بالا گفته شد، کیفیت اصلی این دو موقف را نشان میدهد. اگرچه این قانون نیز استثناهایی دارد و ممکن است در شرایط خاصی، بعضی از بهشتیان دوزخیان را بنگرند. آنچه در اینجا باید قبل از بحث درباره چگونگی اعراف، مؤکّدا یادآور شویم، این است که تعبیراتی که درباره قیامت و زندگی جهان دیگر میشود، هیچگاه نمیتواند از تمام خصوصیات آن زندگی، پردهبرداری کند، و گاهی این تعبیرات، جنبه تشبیه و مثال دارد، و گاهی تنها، شبحی را نشان میدهد؛ زیرا زندگی آن جهان، در افقی بالاتر و به مراتب از زندگی این جهان وسیعتر است، درست همانند وسعت زندگی این جهان
______________________________
(1). اعراف/ 46.
ص: 472
در برابر دنیای رحم مادر و عالم جنین؛ بنابراین اگر الفاظ و مفاهیمی که برای زندگی این جهان داریم نتواند گویای تمام آن مفاهیم باشد، جای تعجب نیست. سپس قرآن میگوید: بر اعراف مردانی قرار دارند که هریک از جهنمیان و دوزخیان را در جایگاه خود میبیند و از سیمایشان آنها را میشناسند: «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ.» «اعراف» در لغت جمع عرف (بر وزن گفت) به معنای محل مرتفع و بلند است و اینکه بر یالهای اسب و پرهای بلند پشت گردن خروس «عرف الفرس» یا «عرف الدیک» گفته میشود. به همین جهت است که در محل مرتفعی از بدن آنها قرار دارد. سپس میگوید: مردانی که بر اعراف قرار دارند، بهشتیان را صدا میزنند و میگویند: درود بر شما باد، امّا خودشان وارد بهشت نشدهاند، اگرچه بسیار تمایل دارند: «وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ.» «1»
فی قوله تعالی: «دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «2»، فرموده: آنها (یعنی بهشتیان) در محیطی مملوّ از صلح و صفا و عشق به پروردگار و انواع نعمتها به سر میبرند. هر زمان که جذبه ذات و صفات خدا وجودشان را روشن میسازد، میگویند: پروردگارا منزه و پاک از هرگونه عیب و نقصی: «دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ»، و هر زمان به یکدیگر میرسند سخن از صلح و صفا میگویند، و تحیتشان آنجا سلام است، «وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ»، و سرانجام هرگاه از نعمتهای گوناگون خداوند در آنجا بهره میگیرند، به شکر پرداخته و میگویند:
حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پروردگار عالمیان است «دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.»
و در ضمن نکتهها فرموده: در آیه مورد بحث، اشاره به سه حالت و یا سه نعمت و لذّت بزرگ بهشتیان شده است: حالت نخست توجّه به ذات پاک پروردگار و لذّتی که از این توجّه به آنها دست میدهد که قابل مقایسه با هیچ لذتی نیست. حالت دوّم لذّتی
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 6، ص 185- 184.
(2). یونس/ 10.
ص: 473
است که بر اثر تماس داشتن با مؤمنان دیگر در آن محیط پر از صلح و تفاهم پیدا میشود که بعد از لذت توجّه به خدا، از همه چیز برتر است. حالت سوم لذتی است که از انواع نعمتهای بهشتی به آنها دست میدهد و باز آنها را متوجّه به خدا میسازد و حمد و سپاس او را میگویند. «1»
فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» «2»، «فرازی از زندگی بتشکن» چنین فرموده: اکنون نوبت فرازی از زندگانی ابراهیم این قهرمان بتشکن است. البته، شرح زندگی پرماجرای این پیامبر بزرگ صلّی اللّه علیه و آله در سورههای دیگر قرآن، مفصلتر از اینجا آمده، مانند: سوره بقره، آل عمران، نساء، انعام، انبیاء، و غیر آن. ولی در اینجا به یک قسمت از زندگانی او که مربوط به داستان قوم لوط و مجازات گروه آلوده عصیانگر است، ذکر شده. نخست میگوید: فرستادههای ما، نزد ابراهیم آمدند، در حالی که حامل بشارتی بودند: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ»؛ همان فرشتگانی بودند که مأمور در هم کوبیدن شهرهای قوم لوط بودند، ولی قبلا برای دادن پیامی به ابراهیم علیه السّلام نزد او آمدند. در اینکه بشارتی که آنها حامل آن بودند، چه بوده است؟ دو احتمال وجود دارد که جمع میان آن دو نیز بیمانع است؛ نخست: بشارت به تولّد اسماعیل و اسحاق؛ زیرا یک عمر طولانی بر ابراهیم گذشته بود و هنوز فرزندی نداشت، در حالی که آرزو میکرد، فرزند یا فرزندانی که حامل لوای نبوت باشند، داشته باشد. بنابراین، اعلام تولّد اسحاق و اسماعیل، بشارت بزرگی برای او محسوب میشد.
دیگر اینکه: ابراهیم از فساد قوم لوط و عصیانگری آنها سخت ناراحت بود. هنگامی که باخبر شد، آنها چنین مأموریتی دارند، خوشحال گشت. بههرحال، هنگامی که رسولان بر او وارد شدند، سلام کردند: «قالُوا سَلاماً»، او هم، در پاسخ به آنها سلام گفت: «قالَ سَلامٌ» و چیزی نگذشت که گوساله بریانی برای آنها آورد. «فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ»،
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 8، ص 236- 233.
(2). هود/ 69.
ص: 474
«عجل»، به معنای گوساله، و «حنیذ»، به معنای بریان است، و بعضی احتمال دادهاند که «حنیذ» هر نوع بریان را نمیگیرد، بلکه تنها به گوشتی گفته میشود که روی سنگها میگذارند و در کنار آتش قرار میدهند و بیآنکه آتش به آن اصابت کند، نرمنرم بریان و پخته میشود. از این جمله استفاده میشود که یکی از آداب مهمانداری آن است که غذا را هرچه زودتر برای او آماده کنند؛ چرا که مهمان وقتی از راه میرسد؛ مخصوصا اگر مسافر باشد، غالبا خسته و گرسنه است، و هم نیاز به غذا دارد و همنیاز به استراحت، باید زودتر غذای او را آماده کنند، تا بتواند استراحت کند. ممکن است بعضی خردهگیران بگویند، برای چند مهمان، یک گوساله بریان زیاد است، ولی با توجّه به اینکه اولا در تعداد این مهمانان، که قرآن عددشان را صریحا بیان نکرد، گفتگو است؛ بعضی سه، بعضی چهار، بعضی نه، بعضی یازده نفر نوشتهاند، و از این بیشتر هم احتمال دارد، و ثانیا، ابراهیم هم پیروان و دوستانی داشت و هم کارکنان و آشنایانی، و این معمول است که گاه به هنگام فرارسیدن مهمانان غذایی درست میکنند، چند برابر نیاز مهمانان و همه از آن استفاده میکنند. «1»
فی قوله تعالی: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» «2» هم فرموده:
سرانجام این نوزاد (حضرت مسیح) میگوید: سلام و درود خدا بر من باد، آن این روز که متولّد شدم و آن روز که میمیرم، آن روز که زنده برانگیخته شوم: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا.» مفسر اضافه میکند: همان گونه که در شرح آیات مربوط به یحیی علیه السّلام گفتیم، این سه روز، در زندگی انسان، سه روز سرنوشتساز است و خطرناک است که سلامت در آنها، جز به لطف خدا میسر نمیشود، و لذا هم در مورد یحیی علیه السّلام این جمله آمده است و هم در مورد مسیح علیه السّلام با این تفاوت که در مورد اول، خداوند این سخن را میگوید و در مورد دوم، مسیح علیه السّلام این تقاضا را دارد. «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 9، ص 169- 167.
(2). مریم/ 33.
(3). تفسیر نمونه، ج 13، ص 54.
ص: 475
نیز فی قوله تعالی: «قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً» «1» فرموده: بههرحال، ابراهیم علیه السّلام در میان هلهله و شادی و غریو فریاد مردم به درون شعلههای آتش فرستاده شد؛ آن چنان مردم فریاد شادی کشیدند که گویی شکننده بتها برای همیشه نابود و خاکستر شد، امّا خدایی که همه چیز سریر فرمان او است، حتی سوزندگی را او به آتش یاد داده، و رمز محبت را او به مادران آموخته، اراده کرد، این بنده مومن خالص در این دریای آتش، سالم بماند، تا سند دیگری بر اسناد افتخارش بیفزاید؛ چنان که قرآن در اینجا میگوید:
به آتش گفتیم ای آتش! سرد و سالم بر ابراهیم باش: «قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ.» بدون شک، فرمان خدا در اینجا، فرمان تکوینی بود، همان فرمان که در جهان هستی به خورشید، ماه، زمین، آسمان، آب، آتش، گیاهان و پرندگان میدهد.
معروف چنین است که آتش آن چنان سرد و ملایم شد که دندان ابراهیم از شدت سرما به هم میخورد، و باز به گفته بعضی از مفسران، اگر تعبیر به «سَلاماً» نبود، آتش آن چنان سرد میشد که جان ابراهیم از سرما به خطر میافتاد، و نیز در روایت معروفی میخوانیم، آتش نمرودی تبدیل به گلستان زیبایی شد. حتی بعضی گفتهاند: آن روز که ابراهیم در آتش بود، بهترین و راحتترین روزهای عمرش محسوب میشد. بههرحال، در اینکه آتش چگونه ابراهیم را نسوزاند، در میان مفسران گفتگو بسیار است، ولی اجمال سخن این است که با توجّه به بینش توحیدی، هیچ سببی بیفرمان خدا کاری از او ساخته نیست؛ یک روز، به کارد در دست حضرت ابراهیم میگوید نبر، و روز دیگر، به آتش میگوید: مسوزان، و یک روز هم به آبی که مایه حیات است، فرمان میدهد، غرق کن فرعون و فرعونیان را. «2»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» «3»، زیر عنوان: «صفات ویژه بندگان خالص خدا» فرمود:
______________________________
(1). انبیاء/ 69.
(2). تفسیر نمونه، ج 13، ص 449- 447.
(3). فرقان/ 63.
ص: 476
نخست میگوید: بندگان خالص خداوند رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بیتکبّر بر روی زمین راه میروند: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً.» در واقع، نخستین توصیفی که از «عِبادُ الرَّحْمنِ» شده است، نفی کبر و غرور و خودخواهی است که در تمام اعمال انسان و حتی در کیفیت راه رفتن او، آشکار میشود؛ زیرا ملکات اخلاقی، همیشه خود را در لابهلای اعمال، گفتار و حرکات انسان نشان میدهند، تا آن جا که از چگونگی راه رفتن یک انسان، میتوان با دقت و موشکافی، به قسمت قابل توجّهی از اخلاق او پی برد. آری، آنها متواضعند و تواضع، کلید ایمان است، در حالی که غرور و کبر، کلید کفر محسوب میشود. در زندگی روزمره، با چشم خود دیدهایم و در آیات قرآن نیز کرارا خواندهایم که متکبّران مغرور حتی حاضر نبودند به سخنان رهبران الهی گوش فرا دهند؛ حقایق را به باد مسخره میگرفتند و دید آنها فراتر از نوک بینی آنها نبود، آیا با این حالت کبر، ایمان آوردن امکانپذیر است؟ آری، این مؤمنان، بنده خداوند رحمانند، و نخستین نشانه بندگی همان تواضع است؛ تواضعی که در تمام ذرات وجود آنان نفوذ کرده و حتی در راه رفتن آنها آشکار است. دومین وصف آنها، حلم و بردباری است؛ چنانکه قرآن در ادامه همین آیه میگوید: و هنگامی که جاهلان آنها را مورد خطاب قرار میدهند و به جهل، جدال و سخنان زشت میپردازند، در پاسخ آنها سلام میگویند: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»؛ سلامی که نشانه بیاعتنایی توأم با بزرگواری است، نه ناشی از ضعف؛ سلامی که دلیل عدم مقابله به مثل، در برابر جاهلان و سبکمغزان است. سلام، وداع گفتن، با سخنان بیرویه آنها است، نه سلام تحیت که نشانه محبت، پیوند و دوستی است. خلاصه، سلامی که نشانه حلم، بردباری و بزرگواری است. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ» «2»، فرموده: کسانی که
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 15، ص 149- 147.
(2). زمر/ 73.
ص: 477
تقوای الهی پیشه کردند، گروه گروه به سوی بهشت برده میشوند: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً.» تعبیر به «سیق» از ماده سوق، بر وزن شوق، به معنای راندن، در اینجا سؤالانگیز است و توجّه بسیاری از مفسران را به سوی خود جلب کرده است؛ زیرا این تعبیر، در مواردی است که کاری بدون شوق و تمایل درونی انجام گیرد. مفسر پس از بیان بعضی تعبیرها، چنین اظهار میکند که: در عین اینکه این تفاسیر خوب است و منافاتی با هم ندارد، نکته دیگری نیز در اینجا وجود دارد که ممکن است، سرّ اصلی این تعبیر باشد، و آن اینکه: هر اندازه پرهیزکاران عاشق بهشتاند، بهشت و فرشتگان رحمت برای آمدن آنها به بهشت، شایقترند؛ همان گونه که میزبان، آن قدر به دیدار میهمانش شایق است که او را با سرعتی بیش از آنچه خودش میآید، به سوی خویش ببرد، و فرشتگان رحمت نیز آنها را به سوی بهشت میبرند. بههرحال، در این جا «زمر» که به معنای گروه کوچک است، نشان میدهد که بهشتیان در گروههای مختلف که نشانگر سلسله مراتب مقامات معنوی آنها است، به سوی بهشت میروند تا اینکه آنها به بهشت میرسند، در حالی که درهای آن از قبل برای آنها گشوده است، و در این هنگام خازنان و نگهبانان بهشت، آن فرشتگان رحمت به آنها میگویند: سلام بر شما! گوارا باد این نعمتها برایتان، داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید: «حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ.» «1»
نیز فی قوله تعالی: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ» «2»، فرموده: او خدایی است که معبودی جز او نیست: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ.» حاکم و مالک اصلی اوست: «الْمَلِکُ»، از هر عیب و نقص پاک و مبراست: «الْقُدُّوسُ»، هیچگونه ظلم و ستم بر کسی روا نمیدارد؛ همه از ناحیه او در سلامتند: «السَّلامُ».
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 19، ص 555- 554.
(2). حشر/ 23.
ص: 478
در توضیح این کلمه، در پاورقی فرموده: بعضی از مفسران سلام را در اینجا به معنای سلامت از هرگونه عیب و نقص و آفت معنا کردهاند، ولی با توجّه به اینکه این معنا در کلمه «قدوس» که قبلا آمده، مندرج است، و به علاوه سلام در قرآن مجید، معمولا به مسأله سلامت بخشیدن به دیگران آمده است و اصولا کلمه سلام که به هنگام ملاقات با یکدیگر گفته میشود، به معنای اظهار دوستی و بیان روابط سالم با طرف مقابل است، آنچه در بالا ذکر کردیم، مناسبتر به نظر میرسد.
اصولا دعوت او به سوی سلامت است: «وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ» «1»، و هدایت او نیز متوجّه به سلامت میباشد: «یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ» «2»، و قرارگاهی را که برای مؤمنان فراهم ساخته، نیز خانه سلامت است: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ.» درود و تحیت بهشتیان نیز چیزی جز سلام نیست: «إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً.» «3» سپس میافزاید: او دوستانش را امنیت میبخشد و ایمان مرحمت میکند: «الْمُؤْمِنُ». بعضی از مفسران «مؤمن» را در اینجا به معنای «صاحب ایمان» تفسیر کردهاند؛ اشاره به اینکه اولین کسی که به ذات پاک خدا، صفاتش و رسولانش، ایمان دارد، خود او است؛ ولی آنچه ما ذکر کردیم، مناسبتر است. او حافظ و نگاهدارنده و مراقب همه چیز است: «الْمُهَیْمِنُ». او قدرتمندی است که هرگز مغلوب نمیشود: «الْعَزِیزُ». او با اراده نافذ خود به اصلاح هر امر میپردازد: «الْجَبَّارُ». این واژه که از ماده «جبر» گرفته شده، گاه به معنای قهر، غلبه و نفوذ اراده میآید و گاه به معنای جبران و اصلاح، و راغب در مفردات هر دو معنا را به هم آمیخته، میگوید: اصل جبر، اصلاح کردن چیزی است با غلبه بر قدرت. این واژه هنگامی که در مورد خدا به کار رود، بیانگر یکی از صفات بزرگ او است که با نفوذ اراده و کمال قدرت، به اصلاح هر فسادی میپردازد، و هرگاه در مورد غیر او به کار رود، معنای مذمت را دارد، و به گفته راغب به کسی گفته میشود که
______________________________
(1). یونس/ 25.
(2). مائده/ 16.
(3). واقعه/ 26.
ص: 479
میخواهد نقصان و کمبود خود را، با ادعای مقاماتی که شایسته آن نیست، «جبران» کند. این واژه در قرآن مجید، در ده مورد به کار رفته که نه مورد آن، درباره افراد ظالم، گردنکش و مفسد است، و تنها یک مورد آن درباره خداوند قادر و متعال (آیه مورد بحث) میباشد. سپس میافزاید: او شایسته بزرگی است و چیزی برتر و بالاتر از او نیست: «الْمُتَکَبِّرُ».
«متکبّر» از ماده «تکبّر» به دو معنا آمده است: یکی ممدوح که در مورد خداوند به کار میرود، و آن دارا بودن بزرگی، کارهای نیک و صفات پسندیده فراوان است، و دیگری نکوهیده و مذموم که در مورد غیر خدا به کار میرود و آن این است که افراد کوچک و کممقدار ادّعای بزرگی کنند، و صفاتی را که ندارند، به خود نسبت دهند، و از آنجا که عظمت و بزرگی تنها شایسته مقام خدا است، این واژه به معنای ممدوحش، تنها درباره او به کار میرود، و هرگاه در غیر مورد او به کار رود، به معنای مذموم است، و در پایان آیه، بار دیگر، روی مسأله توحید که سخن با آن آغاز شده بود، تکیه کرده، میفرماید: خداوند منزّه است از آنچه شریک برای او قرار میدهند: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ.» با توضیحی که داده شده روشن میشود که هیچ موجودی نمیتواند در صفاتی که در اینجا آمده است، شریک، شبیه و نظیر او باشد. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» «2»، فرموده: شب قدر شبی است آکنده از سلامت، خیر و رحمت تا طلوع صبح: «سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»، هم قرآن در آن نازل شده، هم عبادت و احیای آن، معادل هزار ماه است، هم خیرات و برکات الهی در آن شب نازل میشود، هم رحمت خاصش شامل حال بندگان او میگردد و هم فرشتگان و روح در آن شب نازل میگردند. بنابراین، شبی است سرتاسر سلامت، از آغاز تا پایان. حتی طبق بعضی از روایات، در آن شب، شیطان در زنجیر است و از این نظر نیز شبی است سالم و توأم با سلامت.
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 23، ص 555- 552.
(2). قدر/ 5.
ص: 480
بنابراین، اطلاق سلام که به معنای سلامت است، بر آن شب (به جای اطلاق سالم)، در حقیقت، نوعی تأکید است؛ همان گونه که گاه میگوییم، فلان کس عین عدالت است. بعضی نیز گفتهاند که اطلاق سلام بر آن شب به خاطر این است که فرشتگان پیوسته به یکدیگر یا به مؤمنان سلام میکنند، یا به حضور پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و جانشین معصومش میرسند و سلام عرضه میدارند. جمع میان این تفسیرها نیز امکانپذیر است. بههرحال، شبی است سراسر نور، رحمت، خیر، برکت، سلامت، سعادت، و بینظیر ازهرجهت. در حدیثی آمده است که از امام باقر صلّی اللّه علیه و آله سؤال شد: آیا شما میدانید شب قدر کدام شب است؟ فرمود: «کیف لا نعرف، و الملائکه تطوف بنا فیها؟» چگونه نمیدانیم، در حالی که فرشتگان در آن شب، در گرد ما دور میزنند؟ در داستان ابراهیم علیه السّلام آمده است که چند نفر از فرشتگان الهی نزد او آمدند و بشارت تولّد فرزند برای او آوردند و بر او سلام کردند (تفسیر برهان، ج 4، ص 488، حدیث 29). میگویند:
لذتی که ابراهیم علیه السّلام از سلام این فرشتگان برد، با تمام دنیا برابری نداشت، اکنون باید فکر کرد که وقتی گروه گروه فرشتگان در شب قدر نازل میشوند و بر مؤمنان سلام میکنند، چه لذت، لطف و برکتی دارد؟ وقتی ابراهیم علیه السّلام را در آتش نمرودی افکندند، فرشتگان آمدند و بر او سلام کردند، و آتش بر او گلستان شد، آیا آتش دوزخ به برکت سلام فرشتگان بر مؤمنان در شب قدر، «برد» و «سلام» نمیشود؟ آری این نشانه عظمت امت محمّد صلّی اللّه علیه و آله است که در آنجا، بر خلیل علیه السّلام نازل میشوند و در اینجا، بر این امت اسلام (به نقل از تفسیر فخر رازی، جلد 32، صفحه 36). «1»
4. سلام و سلامت در روایات
سید هاشم بحرانی و علامه شیخ عبد علی بن جمعه عروسی قدس سرّهم در تفسیر شریفین برهان و نور الثقلین، و علامه شیخ جلال الدین، عبد الرحمن سیوطی، در در المنثور، فی قوله تعالی: «یا
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 27، ص 187- 185.
ص: 481
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «1»، روایاتی را نقل فرمودهاند، از جمله:
1. علی بن ابراهیم، در تفسیرش فرموده: آیه هنگامی نازل شد که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از جنگ خیبر برمیگشت و اسامة بن زید را با گروهی سوارهنظام، به سوی بعضی از قرای یهود در ناحیه فدک، گسیل داشت، تا آنان را به اسلام دعوت نمایند، و مردی از یهود که در آن قرا او را مرداس بن نهیک فدکی میگفتند، همین که از اعزام گروه سوارهنظام از جانب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله باخبر شد، اهل و مالش را جمع نمود و آنان را در پناه کوه سکنی داد و خود به استقبال آن گروه اعزامی شتافت، در حالی که بر زبانش کلمه «اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمّد رسول اللّه» جاری بود. پس چون اسامة بن زید به او برخورد، نیزهای به او زد و او را به قتل رسانید، و همین که به نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مراجعت کرد، آن حضرت را از این عمل باخبر نمود. پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «قتلت رجلا شهد: ان لا اله الا اللّه و انی رسول اللّه؟»: آیا مردی را به قتل رسانیدی که شهادت داد به اینکه: هیچ الههای به جز خدای یکتا نیست و اینکه من فرستادهای از جانب خدای تعالی هستم.
اسامه گفت: ای رسول خدا! البته آن کلمه را به لحاظ تکیهگاهی برای رهایی از قتل، بر زبان جاری کرد؟ پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «أ فلا شققت الغطا عن قلبه، لا ما قال بلسانه، قبلت، و لا ما کان فی نفسه، علمت؟»: آیا پرده دل او را نشکافتی (ببینی چه قصد و نیتی دارد) که نه آنچه را که به زبان جاری کرد، پذیرفتی، و نه آنچه را که در نفس او میگذشت، دانستی؟ پس اسامه بعد از آن، سوگند یاد کرد که احدی را که شهادت به لا اله الا اللّه و محمّد رسول اللّه میدهد، به قتل نرساند. پس ما از امیر المؤمنین در جنگهایش تخلّف کردیم و خدای تعالی در این مورد، قوله: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً» تا آخر آیه را نازل فرمود. «2»
______________________________
(1). نساء/ 94.
(2). نور الثقلین، ج 1 ص 535، حدیث 497.
ص: 482
2. ابن جریر درباره قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» الایه، از سدی اخراج نموده که او گفت: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله گروهی سپاه را به سرکردگی اسامة بن زید به سوی طایفه بنی ضمره فرستاد. بعد آنان به مردی برخوردند که به او مرداس بن نهیک گفته میشد و غنیمتی با شتر قرمزی با او بود. پس او همین که آنان را دید به غار کوهی پناه برد و اسامه او را تعقیب نمود. مرداس همین که به غار رسید، غنایمش را در آنجا گذاشت و به پیشواز آن آمد و گفت: «السّلام علیکم اشهد ان لا اله الا اللّه و ان محمّد رسول اللّه.» پس اسامه بر او سخت گرفت و به طمع شتر و غنایمش، او را به قتل رسانید. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هنگامی که اسامه را فرستاد، دوست میداشت که بر خیرش او را تمجید کند و درباره یارانش، از او سؤال نماید؟ امّا همین که برگشتند، از او درباره آنان سؤال نکرد و گروه را واداشت که برای پیامبر جریانات را بازگو کند و آنان گفتند: ای پیامبر خدا همین که اسامه آن مرد را دید و با او برخورد کرد، آن مرد گفت: «لا اله الا اللّه، محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.» پس اسامه بر او سخت گرفت و او را بقتل رساند. این عمل، مورد اعتراض همه واقع شد. پس همین که پیامبر ملاحظه نمود، اکثریت علیه او هستند، سرش را به طرف اسامه بلند کرد و فرمود: «کیف انت و لا اله الا اللّه؟» پس اسامه گفت: ای پیامبر خدا! آن کلمه را به جهت پناه بردن گفت. پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «هلا شققت عن قلبه، فنظرت الیه؟» یعنی چگونه پرده دل او را برداشتی و به (قصد و نیت) او آگاه گشتی؟ پس خدا، خبر این ماجرا را نازل فرمود و خبر داد به اینکه او را به طمع شتر و غنایمش به قتل رسانیده، و آن هنگامی است که میفرماید: «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا». پس هنگامی که این خبر رسید، خدا بر شما منّت گذارد، پس توبهتان را پذیرفت. پس اسامه سوگند یاد نمود که بعد از این هرکسی لا اله الا اللّه را بگوید و آنچه در آن است در مورد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، او را به قتل نرساند. «1»
______________________________
(1). در المنثور، ج 2، ص 201- 200.
ص: 483
فی قوله تعالی: «وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «1» هم روایاتی را نقل فرمودهاند، از جمله:
1. از مجمع البیان روایت کند که آیه درباره کسانی نازل گردید که خدای تعالی پیامبرش را از طرد کردن آنها، نهی فرمود، و چون پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنان را رؤیت میفرمود، ابتدای به سلام نموده و میگفت: «الحمد للّه الذی جعل فی امتی من امرنی ان ابداهم بالسلام»:
حمد و سپاس خدایی را که در امتم، کسانی را قرار داده که از جانب او مأمورم نسبت به آنان ابتدا به سلام نمایم، و گفتهاند: آیه درباره توبهکنندگان نازل گردید، و این مورد از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام نیز روایت شده است. «2»
2. عیاشی از ابی عمر و زبیری، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن بزرگوار میفرمود: «رحم اللّه عبدا تاب الی اللّه قبل الموت؛ فان التوبه مطهر من دنس الخطیئة و منقذة من شقاء الهلکة، فرض اللّه بها علی نفسه لعباده الصالحین، فقال:" کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ"،" وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً".»: خدای تعالی رحمت کند بندهای را که پیش از مردن به سوی تعالی توبه کند، که البته، توبه، پاککننده و تطهیرکننده از آلودگی اشتباهات و خطاها، و نجاتدهنده از بدبختیهای هلاکت است. خدای تعالی به واسطه آن، رحمت بر بندگان صالحش را بر خود واجب نمود، پس فرمود: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»، «وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً.» «3»
نیز فی قوله تعالی: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» «4»، و قوله:
______________________________
(1). انعام/ 54.
(2). نور الثقلین، ج 1، ص 227، حدیث 97.
(3). نور الثقلین، ج 1، حدیث 96، و در تفسیر برهان، ص 321، اضافه نموده که این حدیث از طریق مخالفین، از ابن عباس نیز روایت شده است.
(4). انعام/ 127.
ص: 484
«وَ اللَّهُ یَدْعُوا لهم دار السلام عند ربهم إِلی دارِ السَّلامِ» «1»، روایاتی را نقل نمودهاند، از جمله:
1. در تفسیر برهان، ابن بابویه با اسنادش تا علاء بن عبد الکریم و در تفسیر نور الثقلین، از معانی الاخبار، با اسنادش تا علاء بن عبد الکریم، و او گوید که از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام شنیدم درباره قول خدای عزّ و جلّ: «وَ اللَّهُ یَدْعُوا لهم دارِ السَّلامِ»، میفرمود: «ان السَّلامِ"، هو اللّه عزّ و جلّ و داره التی خلقها لعباده و لاولیائه الجنة.»؛ یعنی همانا «السَّلامِ» خدای عزّ و جلّ بوده و خانهاش که آن را برای بندگان و اولیایش خلق نموده، بهشت است. «2»
2. در تفسیر برهان، از علی بن ابراهیم، فی قوله تعالی: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ»، روایت کند که او فرمود: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ»؛ یعنی در بهشت، و «السَّلامِ»، امان، و عافیت و سرور است. «3»
3. عبد الرزاق و ابن ابی حاتم درباره قوله: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ»، از قتاده اخراج نمودند که گفت: «الجنة»: دار السّلام، بهشت است. «4»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» «5»، روایاتی را نقل فرمودهاند، از جمله:
1. در تفسیر علی بن ابراهیم، از امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود: «کل امة یحاسبها امام زمانها و یعرف الائمة اولیائهم و اعداءهم بسیماهم، و هو قوله:" وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ"، فیعطوا اولیائهم کتابهم بشماله، فیمروا الی النار بلا حساب.»: هر امتی را امام زمانش حسابرسی میکند، و امامان، دوستان و دشمنانشان را با علایم و
______________________________
(1). یونس/ 25.
(2). نور الثقلین، ج 2، ص 300، حدیث 42- برهان، ص 457.
(3). برهان، ص 337.
(4). در المنثور، ج 3، ص 45.
(5). اعراف/ 46.
ص: 485
نشانههایشان میشناسند، و آن است قوله: «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ»، و بر اعراف، مردانی هستند که همه را با علایم و نشانههایشان میشناسند، پس نامههای اعمال دوستانشان را، به دست راستشان اعطا میکنند، پس آنان بدون حساب به سوی بهشت روانه میشوند، و نامههای اعمال دشمنانشان را به دست چپشان میدهند، و آنان و بدون حساب به سوی جهنم روانه میشوند. «1»
2. در تفسیر برهان، ابن بابویه با اسنادش از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام و در تفسیر نور الثقلین، از کتاب معانی الاخبار با اسنادش، از خطبهای از علی علیه السّلام که در آن حضرت نعمتهای خدای عزّ و جلّ را ذکر مینمود، روایت کنند که آن حضرت این چنین فرمود: «و نحن اصحاب الاعراف؛ انا و عمی و اخی و ابن عمی، و اللّه فالق الحب و النوی، لا یلح النار، لنا محب و لا یدخل الجنة لنا مبغض، لقول اللّه عزّ و جلّ:" وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ".» و ما هستیم اصحاب اعراف؛ من، عمویم، برادرم و پسرعمویم، به خدایی که شکافنده دانه و هسته است، سوگند، کسی که محبّ ماست، در آتش جهنم داخل نمیگردد، و کسی که دشمن ماست، وارد بهشت نخواهد شد، به فرموده، خدای عزّ و جلّ: «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ.» «2»
3. محمّد بن یعقوب، با اسنادش تا صفوان، و او گوید: که شنیدم ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام میفرمود: ابن الکوا خدمت امیر المؤمنین رسید و عرض کرد: «یا امیر المؤمنین»" وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ".» پس آن حضرت فرمود: «نحن علی الاعراف، نعرف انصارنا بسیماهم و نحن الاعراف الذین لا یعرف اللّه عزّ و جلّ الا بسبیل معرفتنا، و نحن الاعراف، یعرفنا اللّه عزّ و جلّ، یوم القیامة علی الصراط، فلا یدخل الجنة، الا من عرفنا و عرفناه، و لا یدخل النار، الا من انکرنا و انکرناه.»: ما بر اعراف هستیم؛ ما یارانمان را به علایم و نشانههایشان میشناسیم، و ما اعراف هستیم؛ کسانی که خدای عزّ و جلّ به جز از طریق
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 32، حدیث 126.
(2). برهان، ص 356- نور الثقلین، ج 2، ص 23، حدیث 127.
ص: 486
معرفت به ما، شناخته نمیشود، و ما اعراف هستیم، روز قیامت خدای عزّ و جلّ ما را بر صراط میشناسد، پس در بهشت داخل نمیگردد، به جز کسی که ما را میشناسد و ما او را میشناسیم، و داخل در جهنم نمیگردد، مگر کسی که ما را منکر باشد و ما او را منکر باشیم. «1»
4. در تفسیر عیاشی، از مسعد بن صدقه، از جعفر بن محمّد، از پدرش، از جدش، از علی علیه السّلام که آن بزرگوار فرمود: «انا یعسوب المؤمنین، و انا اول السابقین و خلیفة رسول رب العالمین، و انا قسیم الجنة و النار، و انا صاحب الاعراف.»: من پیشوا و امیر المؤمنین هستم، و من اول پیشیگیرندهگان و سبقتگیرندهگان در دین و جانشین پیامبر و پروردگار جهانیانم، و من تقسیمکننده بهشت و جهنم هستم، و من صاحب اعراف هستم. «2»
5. هشام، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت کند که از آن بزرگوار درباره قول خدای عزّ و جلّ: «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ» سؤال نمودم که قوله: «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ»، چه معنا میدهد؟ آن حضرت فرمود: «الستم تعرفون علیکم عرفا علی قبایلکم، لتعروفون من فیها، من صالح او طالح؟» گفتم: آری. حضرت گفت: «فنحن، اولئک الرجال الذین یعرفون کلا بسیماهم.»: آیا بر شما، نوعی شناخت از قبیلههایتان نیست، که هرکس را که از نیکوکار و بدکار در آن باشد، او را میشناسید و تشخیص میدهید؟
عرض کردم آری. آن حضرت فرمود: پس ما هم آن مردانی هستیم که هرکسی را از علایمشان میشناسیم. «3»
5. زادان از سلمان روایت کند که او گفت: از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدم که بیش از ده بار به علی علیه السّلام فرمود: «یا علی! انک و الاوصیا من بعدک، اعراف بین الجنة و النار، و لا یدخل الجنة، الا من عرفکم و عرفتموه، و لا یدخل النار، الا من انکرکم و انکرتموه.»: ای علی! تو و جانشینان تو در ولایت تو، بعد از تو، اعراف بین بهشت و جهنم هستند، و داخل در بهشت
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 33، حدیث 128- برهان، ص 356.
(2). نور الثقلین، ج 2، ص 33، حدیث 130- برهان، ص 358.
(3). نور الثقلین، ج 2، ص 33، حدیث 131- برهان، ص 358.
ص: 487
نمیشود، مگر کسی که شما را بشناسد و شما او را بشناسید، و داخل در جهنم نمیشود، مگر کسی که شما را منکر باشد و شما او را انکار کنید. «1»
6. ثمالی گفت: از ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام سؤال گردید درباره «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ.» پس از آن حضرت فرمود: «نحن الاعراف الذین لا یعرف اللّه، الا بسبب معرفتنا، و نحن الاعراف الذین لا یدخل الجنة، الا من عرفنا و عرفناه، و لا یدخل النار، الا من انکرنا و انکرناه، و ذلک بان اللّه، لو شاء ان یعرف الناس نفسه، لعرفهم، و لکن جعلنا سببه و سبیله و بابه الذی یوتی.»: ما هستیم آن اعرافی که معرفت خدای تعالی، حاصل نگردد، مگر به سبب معرفت به ما، و ما هستیم اعراف کسانی که داخل در بهشت نمیشوند، مگر کسی که ما را بشناسد و ما او را بشناسیم و داخل در جهنم نمیگردد، به جز کسی که منکر ما باشد و ما او را انکار کنیم، و آن، به این سبب است که اگر خدای تعالی میخواست، خودش را به مردم بشناساند، البته، خود را به آنان میشناساند، و لکن ما را وسیله آن و طریق به سوی آن و باب ورود به آن قرار داد. «2»
7. علی بن ابراهیم با اسنادش تا ابی عیوب، از برید، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود: «الاعراف، کثبان بین الجنة و النار، و الرجال، الائمة صلوات اللّه علیهم، یقفون علی الاعراف مع شیعتهم و قد سبق المؤمنون الی الجنة فیقول الائمة لشیعتهم من اصحاب الذنوب: انظروا الی اخوانکم فی الجنة، قد سبقوا الیها بلا حساب، و هو قول اللّه تبارک و تعالی:" سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ"، ثم یقال لهم: انظروا الی اعداءکم فی النار، و هو قوله:" وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. وَ نادی أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ قالُوا ما أَغْنی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ".
ثم یقولون لمن فی النار من اعدائهم: أ هولاء شیعتی و اخوانی الذین کنتم انتم تحلفون فی الدنیا، لا ینالهم اللّه برحمته؛ ثم یقول الائمه لشیعتهم: ادخلوا الجنة، لا خوف علیکم و لا انتم تحزنون.»:
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 33، حدیث 123- برهان، ص 358.
(2). نور الثقلین، ج 2، ص 34، حدیث 134- برهان، ص 358.
ص: 488
«اعراف»، پشتههایی بین بهشت و دوزخ است و مردان آن، ائمه صلوات اللّه علیهم هستند که با پیروانشان بر اعراف میایستند، و این در حالتی است که مؤمنین به سوی بهشت سبقت گرفتهاند. پس ائمه به شیعیان خود از گناهکاران، میگویند: به برادران خودتان در بهشت نگاه کنید که آنان، بدون حساب به سوی بهشت سبقت گرفتهاند، و این همان قول خدای تبارک و تعالی است: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ.» پس از آن به آنان گفته میشود: به دشمنانتان در جهنم نگاه کنید، و این قول خدای تعالی است: «وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. وَ نادی أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ قالُوا ما أَغْنی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ.» پس از آن، برای دشمنانتان که در جهنماند، میگویند: آیا اینان همان پیروان و برادران من هستند، که شما در دنیا سوگند یاد میکردید که خدای تعالی رحمتش را به آنان نمیرساند؟ پس از آن، ائمه به پیروانشان میگویند: داخل در بهشت شوید که نه خوف و ترسی بر شما هست و نه شما غمگین و محزون خواهید بود. «1»
7. ابن منذر، ابن ابی حاتم و ابو الشیخ، از سعید بن جبیر اخراج نمودند که او گفت:
«الاعراف جبال بین الجنه و النار، فهم علی اعرافها یقول علی ذراها.»؛ یعنی «اعراف» کوههایی میان بهشت و جهنم است، پس آنان بر آن کوهها هستند، بر کسانی که در سایه آن کوهها هستند، میگویند. «2»
فی قوله تعالی: «دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «3» هم روایاتی را نقل فرمودهاند، از جمله:
1. علی بن ابراهیم، از پدرش، و او با اسنادش از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام حدیثی طولانی را که از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سؤال شد، روایت میکند که در آن حدیث، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله حال اهل بهشت را حکایت مینماید: «اراد المؤمن شیئا، انما دعواه اذا اراد، ان یقول:" سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ".
______________________________
(1). برهان، ص 537- نور الثقلین، ج 2، ص 34، حدیث 136.
(2). در المنثور، ج 3، ص 86.
(3). یونس/ 10.
ص: 489
فاذا قاله، تبادرت الیه الخدام بما اشتهی، من غیر ان یکون طلبه منهم او امر به، و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ:" دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ. ها سلام»؛ یعنی الخدام. قال:" وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ"؛ یعنی بذلک: عند ما یقضون من لذاتهم من الجماع و اطعام و الشراب، یحمدن اللّه عزّ و جلّ عند فراغهم.»: مؤمن چیزی را که اراده کند، البته، چون اراده کند با گفتن: «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ» آن را فرابخواند، پس همین که آن را بگوید، خادمان آنچه را بدان میل نموده، بدون اینکه او آن را از آنان طلب کند یا بدان امر نماید، فورا به سوی او میآورند و آن است قول خدای عزّ و جلّ: «دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ»؛ یعنی تحیّت خادمان، سلام است. آن حضرت فرمود: «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.» منظورش از آن این است که: آن هنگامی که لذاتشان، از قبیل جماع، خوردنی و نوشیدنی را به پایان میرسانند، هنگام فراغشان، خدای عزّ و جلّ را حمد و سپاس میگویند. «1»
2. ابن ابی حاتم از ربیع اخراج نمود که او گفت: «اهل الجنة اذا اشتهوا شیئا، قالوا: سبحانک اللهم و بحمدک، فاذا هو عندهم، فذلک قوله:" دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ".»: اهل بهشت، چون به چیزی میل کنند، گویند: «سبحانک اللهم و بحمدک»، پس ناگهان آن چیز نزد ایشان حاضر شود. پس همین است گفته او: «دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ.» «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» «3»، روایاتی را نقل نمودهاند، از جمله:
1. محمّد بن یعقوب، از علی بن ابراهیم، از پدرش، و او با اسنادش تا ابی یزید حمار، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که: آن حضرت فرمود: «ان اللّه بعث اربعة املاک باهلاک قوم لوط: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و کروبیل، فمروا بابراهیم و هم معتمون، فسلموا علیه، فلم یعرفهم و رای هیئة حسنة. فقال: لا یخدم هولاء الا انا بنفسی، و کان صاحب اضیاف،
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 259، حدیث 23- برهان، ص 455.
(2). در المنثور، ج 3، ص 301.
(3). هود/ 69.
ص: 490
فشوّی لهم عجلا سمینا حتی انضجه، ثم قرّبه الیهم، فلما وضعه بین ایدیهم، رای ایدیهم لا تصل الیه، نکرهم و اوجس منهم خیفة. فلما رای ذلک جبرئیل، حسر العمامة عن وجهه، فعرفه ابراهیم، فقال له: انت هو؟ قال: نعم، و امرت امراته سارة، فبشرها باسحاق، و من وراء اسحاق، یعقوب.
قال: ما قال اللّه؟ و اجابوها ما فی الکتاب، فقال ابراهیم: فیما جئتم؟ قالوا: فی هلاک قوم لوط، فقال لهم: ان کان فیها مائة من المؤمنین، أ تهلکونهم؟ فقال له جبرئیل: لا. قال: فان کان فیها، خمسون؟
قال: لا. قال: و ان کانوا ثلاثین؟ قال: لا. قال: و ان کانوا عشرین؟ قال: لا. قال: فان کانوا عشرة؟ قال:
لا. قال: فان کان فیها خمسة؟ قال: لا. قال: و ان کان واحدا؟ قال: لا. قال: و ان فیها لوطا؟ قالوا: نحن اعلم بمن فیها، لننجینّه و اهله، الا امراته، کانت من الغابرین، ثم مضوا.»: خدای تعالی چهار ملک را برای هلاکت قوم لوط فرستاد. آنان جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و کروبیل بودند. پس در حالی که آنان عمامهپوش بودند، به خدمت ابراهیم علیه السّلام رسیدند و بر او سلام کردند، پس ابراهیم آنان را نشناخت و هیأت نیکو را مشاهده کرد. بعد ابراهیم گفت: اینان را جز خودم به تنهایی، کسی را خدمت نخواهد کرد، و در حالی که مهمانانی داشت. پس گوساله نسبتا چاقی را برای آنان بریان نمود تا اینکه سفره را چید. سپس آن را به ایشان نزدیک گردانید و سپس همین که غذای طبخ شده را جلوی آنان قرار داد، ملاحظه نمود که آنان دستانشان را برای خوردن جلو نمیآورند، لذا ناخرسند شد و از آنان خوف و ترس برداشت. پس چون جبرئیل این وضع را دید، عمامه را از سرش برداشت، پس ابراهیم او را شناخت و به او گفت: تو همان جبرئیل هستی؟ او گفت: آری، و همسر ابراهیم، ساره از آنجا گذشت، پس جبرئیل او را به اسحاق و بعد از او، به یعقوب بشارت داد. آن زن گفت: خدا چه فرموده؟ و جبرئیل آنچه را که در کتاب است، به او پاسخ داد.
پس ابراهیم گفت: درباره چه پیام آوردهاید؟ آنان گفتند: درباره هلاکت قوم لوط. ابراهیم به آنان گفت: اگر در آن قوم، صد نفر از مؤمنین باشند، آیا شما آنان را هلاک میگردانید؟
جبرئیل به او فرمود: نه. ابراهیم گفت: اگر در آن قوم، پنجاه نفر باشند؟ جبرئیل گفت: نه.
ابراهیم فرمود: اگر سی نفر باشند؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر بیست نفر
ص: 491
باشند؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر ده نفر باشند؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر آنان پنج نفر باشند؟ جبرئیل گفت: نه. ابراهیم فرمود: و اگر یک نفر (مؤمن) بود؟ جبرئیل فرمود: نه. ابراهیم گفت: در بین آن قوم، لوط است؟ آنها گفتند: ما به اینکه چه کسانی در میان آنان هستند، آگاهتریم، حتما او و اهلش را نجات میدهیم، به جز زنش را که از بازماندگان است، سپس رفتند. «1»
2. ابن ابی حاتم از عثمان بن محسن رضی اللّه عنه درباره مهمانان ابراهیم اخراج نمود که: آنها چهار نفر بودند: جبرئیل علیه السّلام، میکائیل، اسرافیل و رفائیل. «2»
3. ابن ابی حاتم از ابن عباس رضی اللّه عنه اخراج نمود که درباره قوله: «حنیذ» فرمود: «مشوی»؛ یعنی بریان. «3»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» «4»، روایاتی را نقل نمودهاند، از جمله:
1. از عیون الاخبار با اسنادش تا یاسر خادم، او گفت: شنیدم ابو الحسن، رضا علیه السّلام فرمود:
«ان اوحش ما یکون هذا الخلق، فی ثلاث مواطن: یوم یولد و یخرج من بطن امه، فیری الدنیا و یوم یموت، فیعاین الاخرة و یوم یبعث، فیری احکاما لم یرها فی دار الدنیا، و قد سلم اللّه عزّ و جلّ علی یحیی فی هذه الثلاثة المواطن و امن روعته، فقال:" وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا"، و قد سلم عیسی بن مریم فی هذه الثلاثة المواطن، فقال:" وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا".»: البته، وحشتناکترین موقعیتهایی که این خلق در آن قرار میگیرد، در سه موطن است: میمیرد، سپس آخرت را مشاهده میکند، و روزی که برانگیخته میشود و احکامی را میبیند که در دار دنیا آنها را ندیده، و خدای عزّ و جلّ، در این سه موطن بر یحیی علیه السّلام درود فرستاد و او را از ترس آن ایمن نموده است، پس فرموده: «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»، و عیسی بن مریم علیه السّلام در این
______________________________
(1). برهان، ص 458- 456.
(2). در المنثور، ج 3، ص 338.
(3). در المنثور، ج 3، ص 338.
(4). مریم/ 33.
ص: 492
سه موطن بر خودش درود فرستاده، پس فرموده: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا.» «1»
همینطور فی قوله تعالی: «قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ» «2»، روایاتی را نقل نمودهاند، از جمله:
1. ابان، از محمّد بن مروان، از زراره، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت کند که: «ان دعاء ابراهیم صلّی اللّه علیه یومئد کان: یا احد! یا احد! یا صمد! یا صمد! یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد! ثم قال: توکلت علی اللّه، فقال الرّب تبارک و تعالی: کفیت، فقال للنار:" کُونِی بَرْداً".
قال: فاضطربت اسنان ابراهیم صلّی اللّه علیه من البرد حتی قال اللّه عزّ و جلّ:" سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ"، و انحط جبرئیل علیه السّلام فاذا هو جالس مع ابراهیم، یحدثه فی النار. قال نمرود: من اتخذ الها، فلیتخذ مثل اله ابراهیم. قال: فقال عظیم من عظمائهم: انی عزمت علی النار ان لا تحرقه، فاخذ عنق من النار نحوه حتی احرقه. قال: فامن له لوط، فخرج مهاجرا الی الشام هو و سارة و لوط.»: دعای ابراهیم در آن روز، «یا احد! یا صمد! یا صمد! یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد!» بود.
پس از آن فرمود: «تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ»، پس پروردگار تبارک و تعالی فرمود: تو را کفایت کنم، سپس به آتش فرمود: «کُونِی بَرْداً»: سرد شو. فرمود: دندانهای ابراهیم صلّی اللّه علیه از شدت سرما به هم میخورد، تا اینکه خدای عزّ و جلّ فرمود: و بر ابراهیم، سلامت باش، و جبرئیل علیه السّلام فرود آمد. پس ناگهان او با ابراهیم نشست در حالی که با او در آتش سخن میگفت. نمرود گفت: کسی که میخواهد معبودی را برگزیند، باید معبودی مثل معبود ابراهیم را برگزیند. آن حضرت فرمود: پس بزرگی از بزرگان آنان گفت: من بر آتشی که او را نمیسوزاند، عازم شوم، بعد زبانهای از آتش به سوی او بلند شد تا اینکه او را سوزاند. آن حضرت فرمود: پس لوط به او ایمان آورد، پس او، ساره و لوط به عزم مهاجرت به سوی شام خارج شدند. «3»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 3، ص 335، حدیث 75.
(2). انبیاء/ 69.
(3). برهان، ص 691- نور الثقلین، ج 3، ص 436، حدیث 102.
ص: 493
2. فریابی، ابن شبیه و ابن جریر از علی بن ابی طالب اخراج نمودند که ایشان درباره قوله:
«قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً» فرمود: «بردت علیه حتی کادت توذیه، حتی قیل:" وَ سَلاماً".
قال: لا توذیه.»؛ یعنی آتش بر ابراهیم سرد شد؛ آنچنان که نزدیک بود او را اذیت کند، تا اینکه گفته شد: «سَلاماً» فرمود: او را اذیت نکن. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» «2»، روایاتی را نقل نمودهاند، از جمله:
1. محمّد بن یعقوب، با اسنادش از محمّد بن نعمان، و او به نقل از سلام گوید که از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام درباره قوله: «یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً»، سؤال کردم، آن بزرگوار فرمود: «هم الاوصیاء من مخافة عدوهم.»: آنان جانشینان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در ولایت هستند که از خوف دشمنانشان چنین کنند. «3»
2. علی بن ابراهیم با اسنادش تا سلیمان بن جعفر، و او گوید که از ابو الحسن علیه السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً. وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً»، سؤال نمودم، آن حضرت فرمود: «هم الائمه، یتقون فی مشیهم»: آنان امامان علیهم السّلام هستند که در راه رفتنشان، تقیه میکنند. «4»
3. علی بن ابراهیم با اسنادش تا زراره، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام فی قوله تعالی: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً»، نقل کند که حضرت فرمود: «الائمه علیهم السّلام یمشون علی الارض هونا، خوفا من عدوهم.» امامان علیهم السّلام به جهت خوف از دشمنانشان، آرام و ملایم بر روی زمین راه میروند. «5»
______________________________
(1). در المنثور، ج 4، ص 322.
(2). فرقان/ 63.
(3). برهان، ص 758- نور الثقلین، ج 4، ص 26، حدیث 92.
(4). نور الثقلین، ج 4، ص 26، حدیث 91- برهان، ص 758.
(5). نور الثقلین، ج 4، ص 26، حدیث 90- برهان، 758.
ص: 494
4. طبرسی در مجمع البیان در معنای قوله تعالی: «یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً»، فرموده:
ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام گفته است: «هو الرجل یمشی بسجیّته التی جبل علیها و لا یتکلف و لا یتبختر.»: آن مردی است که بر خو و طبیعتی که بر آن سرشته شده، راه میرود؛ نه خود را به زحمت میاندازد، و نه در راه رفتن تکبّر و فخرفروشی مینماید. «1»
5. ابن حاتم درباره قوله: «یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً»، از ابن عباس اخراج نمود که او گفت: «علماء حکماء». «2»
همچنین فی قوله تعالی: «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ» «3»، روایاتی را نقل فرمودهاند، از جمله:
1. ابن بابویه با اسنادش، از جعفر بن محمّد، امام صادق علیه السّلام از پدرانش، از علی علیه السّلام فی قوله عزّ و جلّ: «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ»، نقل کند که او فرمود: «یس محمّد صلّی اللّه علیه و آله و نحن آل یاسین.» «4»
2. ابن بابویه، با اسنادش از ابن عباس، فی قوله عزّ و جلّ: «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ»، فرمود:
«السّلام من رب العالمین، علی محمّد و اله، صلّی اللّه علیه و علیهم، و السلامة لمن تولاهم فی القیامة.»؛ یعنی سلام از جانب پروردگار عالمیان بر محمّد و آل او، صلّی اللّه علیه و علیهم، بوده، و برای کسانی که آنان را دوست بدارند، در روز قیامت، سلامت است. «5»
3. ابن بابویه با اسنادش از ابن عباس، فی قوله تعالی: «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ»، فرمود:
«علی آل محمّد علیهم السّلام.» «6»
4. ابن بابویه با اسنادش از ابی عبد الرحمن سلمی روایت کند که: عمر بن خطاب، «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ» را قرائت میکرد، ابو عبد الرحمن گفت: آل یس، آل محمّد است. «7»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 4، ص 26، حدیث 90، ص 758.
(2). در المنثور، ج 5، ص 76.
(3). صافات/ 130.
(4). برهان، ص 906- نور الثقلین، ج 4، ص 432، حدیث 102.
(5). برهان، ص 906.
(6). برهان، ص 906.
(7). برهان، ص 906.
ص: 495
5. در عیون الاخبار، در باب «ذکر مجلس الرضا علیه السّلام» با مأمون، درباره تفاوت بین عترت و امّت، حدیثی طولانی را ذکر نموده است، و در اثنای آن، مأمون گفته است: آیا نزد شما درباره «آل»، چیزی واضحتر و روشنتر از این قول: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»، در قرآن هست؟ ابو الحسن علیه السّلام فرمود: «نعم، اخبرونی عن قول اللّه تعالی:" یس. وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ. إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ. عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ"، فمن عنی بقوله:" یس"؟» قالت العلماء: محمّد صلّی اللّه علیه و آله، لم یشک فیه احد. قال ابو الحسن علیه السّلام: فان اللّه عزّ و جلّ، اعطی محمّدا و آل محمّد من ذلک فضلا لا یبلغ احد کنه وصفه الا من عقله؛ ذلک ان اللّه عزّ و جلّ لم یسلم علی احد، الا علی الانبیاء صلوات اللّه علیهم، فقال، تبارک و تعالی:" سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ"، و قال:" سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ"، و قال:" سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ" و لم یقل:" سلام علی موسی و هارون" و قال:" سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ"؛ یعنی آل محمّد علیهم السّلام و لم یقل:
" سلام علی آل نوح" و لم یقل:" سلام علی آل ابراهیم". فقال المأمون: قد علمت ان فی معدن النبوة شرح هذا و بیانه.»: آن بزرگوار فرمود: آری، به من درباره قول خدای تعالی: «یس. وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ. إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ. عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، خبر بدهید که از قولش: «یس» چه کسی را قصد فرموده است؟ دانشمندان حاضر در جلسه گفتند: در این مسأله احدی شک ندارد که محمّد صلّی اللّه علیه و آله مقصود از آن است. ابو الحسن علیه السّلام فرمود: پس خدای عزّ و جلّ به محمّد صلّی اللّه علیه و آله و آل محمّد از این بابت فضلی را اعطا فرموده که به کنه وصف آن کسی نمیرسد، مگر اینکه خود از قبل عقلش بتواند آن را درک کند و آن این است خدای عزّ و جلّ بر احدی به جز پیامبران، صلوات اللّه علیهم، سلام نفرستاد، پس خدای تبارک و تعالی فرمود: «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ» و فرمود: «سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ» و فرمود:
«سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ» و نفرمود: «سلام علی آل نوح» و نفرمود: «سلام علی آل ابراهیم» و نفرمود: «سلام علی آل موسی و هارون» و فرمود: «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ»؛ یعنی آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله. پس مأمون گفت: حال دانستم در معدن نبوت شرح این و بیانش را. «1»
______________________________
(1). برهان، ص 907- 906- نور الثقلین، ج 4، ص 431.
ص: 496
و فی قوله تعالی: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها»، در تفسیر فرموده: آنان از عذاب امنیّت دارند و ملامت و سرزنش بر آنان نیست و از آتش جهنّم به دورند، و خانه آنان اطمینانبخش، و از منزل و قرارگاهشان راضیاند.
کسانی که در دنیا اعمالشان پاک و چشمانشان گریان، و شب آنان در دنیا از لحاظ خشوع و استغفار، روز، و روزشان از لحاظ وحشت و انقطاع از مردم، شب باشد، خدای تعالی بهشت را پاداش آنان قرار داده و آنان سزاوار به آن و اهلیت آن را دارند که دایم در ملک و قایم در نعم فراوان باشند: «قد أمن العذاب و انقطع العتاب و زحزحوا عن النار، و اطمأنت بهم الدار، و رضوا المثوی و القرار، الذین کانت اعمالهم فی الدنیا زاکیة و عینهم باکیة و کان لیلهم فی دنیاهم نهارا تخشیعا و کان نهارهم لیلا توحشا و انقطاعا، فجعل اللّه لهم الجنة ثوابا و کانوا احق بها و اهلها، فی ملک دائم و نعیم قائم.» «1»
2. در کتاب احتجاج طبرسی قدّس سرّه از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله حدیثی طولانی است که حضرت در حالی که علی و اولادش علیهم السّلام را ذکر کرده بود، میگوید: «لا ان اولیاؤهم الذین یدخلون الجنة آمنین، و تتلقّاهم الملائکة بالتسلیم، ان طبتم، فادخلوها خالدین.»: آگاه باشید که اولیای آنان کسانی هستند که در حال امنیت در بهشت داخل میگردند، و ملایکه با سلام کردن و درود، به آنان برخورد کرده و به آنان میگویند: گوارا باد بر شما، پس در بهشت داخل گردید، در حالی که در آن جاویدان خواهید بود. «2»
3. ابن ابی حاتم از ابن عباس رضی اللّه عنه اخراج نمود که او فرمود: «للجنة ثمانیة ابواب، باب للمصلین، و باب للصائمین، و باب للحاجین، و باب للمعتمرین، و باب للمجاهدین، و باب للذاکرین، و باب للشاکرین.» «3»
4. احمد، عبد بن حمید و مسلم از انس رضی اللّه عنه اخراج نموده که گفت: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: اوّل زمرة یدخلون الجنة علی صورة القمر لیلة البدر و الذین یلونهم علی صورة اشد کوکب دری فی السماء اضائة.» «4»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 4، ص 507، حدیث 139.
(2). نور الثقلین، ج 3، ص 19، حدیث 68.
(3). در المنثور، ج 5، ص 343.
(4). در المنثور، ج 5، ص 342.
ص: 497
فی قوله تعالی: «سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» «1»، روایاتی را بیان فرمودهاند، از جمله:
1. در اصول کافی با اسنادش ابی جعفر ثانی علیه السّلام او فرمود: «قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: کان علی بن الحسین علیه السّلام یقول:" إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ"، صدق اللّه عزّ و جلّ؛ انزل القرآن فی لیلة القدر، [الی ان قال :" سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ". یقول تسلم علیک یا محمّد ملئکتی و روحی بسلامی من اوّل ما یهبطون الی مطلع الفجر.»: امام صادق، ابی عبد اللّه علیه السّلام فرمود: امام علی بن حسین علیه السّلام میفرمود: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» خدای عزّ و جلّ راست فرمود که قرآن را در شب قدر نازل فرمود تا اینکه فرمود: «سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» میفرماید: ای محمّد! ملایکه من و روح من به وسیله سلام من از اوّل وقتی که فرود میآیند تا طلوع فجر بر تو سلام میفرستند. «2»
2. علی بن ابراهیم در معنای سوره «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ» فرمود: آن، قرآن است که به صورت جمله واحده در بیت المعمور نازل گردید، و بر پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در طول 20 سال نازل شد. «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ»، و معنای لیلة القدر این است که خدای تعالی اجلها و ارزاق و هر امری از مرگ و زندگی یا فراخسالی و آبسالی یا خشکسالی یا خیر و شر را که در آن سال حادث گردد، در آن شب مقدّر میفرماید: همچنان که خدای تعالی فرمود: «فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ»: در آن شب هر امر حکیمی تا یک سال ممتاز میگردد، و قوله: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها» فرمود: که فرمودند: ملایکه و روح القدس بر امام زمان نازل میگردند و آنچه را از این امور مکتوب کردهاند، به او تسلیم مینمایند، و فی قوله:
«لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» فرمود: چه شبهایی که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله خواب دید که میمونها بر منبر او بالا میروند، پس این خواب او را غمگین ساخت. بعد خدای تعالی: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ. وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ. لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ. تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ. سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» را نازل فرمود: که هزار ماهی که بنی امیه فرمانروایی کردند، شب قدری در آن نیست، و قوله: «مِنْ کُلِّ أَمْرٍ.
______________________________
(1). قدر/ 4.
(2). نور الثقلین، ج 5، ص 641، حدیث 115.
ص: 498
سَلامٌ» فرمود: تحیّتی که بدان تا طلوع فجر، به امام تحیّت گفته میشود، و به ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام گفته شد: شما شب قدر را میشناسید؟ پس آن بزرگوار فرمود: «و کیف لا نعرف لیلة القدر و الملائکة تطوف بنا فیها؟»: و چگونه ما شب قدر را نشناسیم و حال آنکه در آن شب، فرشتگان بر ما طواف میکنند. «1»
5. تدبّر در آیات سلام و سلامت
قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «2»
با مطالعه و بررسی معانی سلام، در کتب لغت، تفاسیر و تفاسیر روایی، این نتیجه به دست میآید که: «السَّلامَ»،* «سَلامٌ»* و «سَلاماً»،* در هریک از آیات، دارای معنا و تفسیری خاص است؛ به طوری که به تعداد کلمات «السَّلامَ»،* «سَلامٌ»* و «سَلاماً»،* در معانی آنها تفاوت وجود دارد و لذا در اینجا معانی و مفاهیم سلام را در آیات مذکور به طور اجمال بیان میکنیم.
معانی مفاهیم سلام در آیات سلام و سلامت
1. سلام فی قوله تعالی: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ»، به معنای اظهار اسلام است و این اظهار یا با اجرای کلمتین شهادتین با قوله: «اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللّه» است، یا به وجه القای تحیّت و درود به روش اهل اسلام. در این معنا، سلام از ماده سلم، و سلم به معنای تسلیم شدن و منقاد گشتن است. اسلام نیز دخول در سلم و تسلیم میباشد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» «3»؛ یعنی ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که در راه خدا و برای جهاد، سفر مینمایید، امور را واضح
______________________________
(1). برهان، ص 1207.
(2). ص/ 29.
(3). نساء/ 94.
ص: 499
و آشکار گردانید و به کسی که تسلیم شما شده و اظهار اسلام میکند، نگویید، تو مؤمن نیستی، تا متاع ناپایدار زندگی دنیا را در پرتو این اتهام او به غنیمت برید و آن را به دست آورید. پس (بدانید که) نزد خدای متعال غنیمتهای فراوان (پایدار) است.
خود شما هم پیش از این، این چنین بودید (و با اجرای کلمتین شهادتین مسلمان شدید)، پس (با اظهار شهادتین)، خدای تعالی بر شما منّت نهاد (که شما در جمع مسلمان قرار گرفتید)، پس (با توجّه به جمیع جهات)، امور را واضح و آشکار گردانید.
البته، خدای تعالی به عملی که شما انجام میدهید (صالح باشد یا فاسد)، بسیار خبیر و آگاه است.
2. سلام فی قوله تعالی: «فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» به معنای درود و تحیّت است بر زبان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نسبت به مؤمنین، و آن رحمتی است که خدای تعالی بر خود فرض کرده است: «وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «1»؛ یعنی: و «ای پیامبر!» چون آن کسانی که مؤمن به آیات، و نشانهها و دلالتهای ما هستند، نزد تو آیند، پس به آنان بگو، درود و تحیّت باد بر شما که آن رحمت را پروردگارتان بر خود فرض کرده است. البته، مسلم و حتم است که هرکس از شما عمل و کار بدی را از روی نادانی انجام بدهد، سپس از آن به بعد، توبه نموده و به اصلاح پردازد، البته که او تعالی بسیار درگذرنده از گناه، بسیار مهربان و بارحمت است، و لذا سلام، قول و گفتار از جانب خدای مهربان و بسیار بارحمت است: «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» «2»
3. سلام فی قوله تعالی: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ»، اللّه بوده و مراد از «دارُ السَّلامِ»، بهشت است، و به معنای دوم، «السَّلامِ»، امان و عافیت و سرور است: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ
______________________________
(1). انعام/ 54.
(2). یس/ 58.
ص: 500
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج2 549
عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» «1»، بنابر معنای اول «السَّلامِ»؛ معنا چنین است:
برای آنان (که متذکّر آیات الهی بوده، و حق را شناختهاند و روی آن، تدبّر نموده و از آن پیروی کردهاند) تا دارای نفس مطمئنه شدهاند)، بهشت الهی نزد پروردگارشان تضمین شده است، و او تعالی به آنچه (از طاعات) که به آن عمل کردهاند، (در یاری دادن و در پاداش نیکو به آنان) ولی، یار و یاور آنهاست، و بنابر معنای دوم «السَّلامِ»، معنا چنین خواهد شد، برای آنان (که متذکّر آیات الهی بوده و حق را شناختهاند و روی آن، تدبّر نموده و از آن پیروی کردهاند در بهشت، امان، عافیت و سرور، نزد پروردگارشان تضمین شده است و او تعالی به آنچه (از طاعت) که به آن عمل میکردهاند، (در یاری دادن و در پاداش نیکو دادن به آن) ولی، یار و یاور آنهاست، و بهشت خدای متعال مخصوص بندگانی است که دارای نفس مطمئنه شدهاند: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی.» «2»
4. سلام فی قوله تعالی: «وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»، به معنای درود و تحیّت گناهکاران مقیم در اعراف، بر اصحاب بهشت است؛ یعنی: و گناهکاران بهشتیان را صدا میکنند که: درود و تحیّت باد بر شما: «وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» «3»؛ یعنی: و میان آن دو گروه (بهشتیان و دوزخیان)، حجاب و مانعی است، و بر بالای آنکه همچون پشتههای مرتفع است، مردانی هستند (و آن مردان ائمه معصومین علیهم السّلام و پیروان آنان هستند، که در کنار امام خود ایستادهاند)، و ائمه معصومین علیهم السّلام هستند که همه بهشتیان و دوزخیان را با علایم و نشانههای آنان میشناسند، و (گناهکاران مقیم در اعراف)، اهل بهشت را با درود و تحیّت بر آنان؛ یعنی گفتن: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ»، صدا میزنند و آن گناهکاران خود داخل در بهشت نشدهاند، در حالی که در انتظار آنند که (با شفاعت ائمه معصومین علیهم السّلام) بهشتی شوند.
______________________________
(1). انعام/ 127.
(2). فجر/ 30.
(3). اعراف/ 46.
ص: 501
5. سلام فی قوله تعالی: «وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ»، درود و تحیّت اهل بهشت است بر رفقایشان از پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان، و آن به معنای سلامتی از آفات و بلیات جهنم است: «دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» «1»؛ یعنی دعا و ذکر (مؤمنین که) آنان در آنجا (یعنی بهشتهای پرنعمتی که در آن مقیمند)، «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ» است (یعنی خدایا! تو مطلقا از هر عیب و نقصی منزّهی، و این ذکر را بر وجه لذت بیان میکنند، نه بر وجه تکلیف؛ چون در آن جا تکلیف نیست)، و درود و تحیّت آنان (که اهل بهشتاند) در بهشت (بر رفقایشان از پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان) سلام است (یعنی از آفات و بلیات جهنم در سلامت باشند)، و ختم دعایشان، حمد و ثنا بر خدای متعال، پروردگار جهانیان، است.
6. «سَلاماً» به نصب فی قوله: «قالُوا سَلاماً»، به معنای سلامتی از جانب خدای تعالی با اخبار به اطمینان دادن به سلامت و امنیت از جانب پیامرسان است، و «سَلامٌ» به رفع فی قوله: «قالَ سَلامٌ»، بشارت به سلامتی از ناپسندیها و کراهات است به پیامرسان، و «سَلامٌ» به رفع، بلیغتر از «سَلاماً» به نصب است: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» «2»؛ یعنی: و البته، فرستادگان ما (از فرشتگان: جبرئیل و میکائیل، اسرافیل و کروبیل) که برای دادن پیام بشارت (به صاحب فرزند شدن ابراهیم علیه السّلام به خدمت او رسیدند، و گفتند: «سَلاماً» (یعنی پیام سلامتی از جانب خدای تعالی را ضمن اخبار به اطمینان ابراهیم علیه السّلام نسبت به امنیت از جانب آنان، به او ابلاغ کردند). ابراهیم علیه السّلام فرمود: «قالَ سَلامٌ»، (و خبر آن محذوف است، و تقدیر آن، «سلام علیکم» است؛ یعنی سلامتی از ناپسندیها و کراهات بر همه شما باد). پس ابراهیم علیه السّلام (برای پذیرایی از آنان) در آوردن گوساله بریان (که بر روی سنگهای داغ بریان شده بود)، درنگ نکرد. قوله تعالی: «سَلاماً» به نصب، عموما پیامی از جانب خدای تعالی است که یا به وسیله فرشتگان به عنوان
______________________________
(1). یونس/ 10.
(2). هود/ 69.
ص: 502
تحیّت به ابراهیم علیه السّلام ابلاغ شده، یا به وسیله آتش در قالب سلامتی ابراهیم علیه السّلام به فعلیت رسیده، و یا به وسیله عباد الرحمن؛ یعنی بندگان مخلص خدا، آنگاه که مورد خطاب جاهلان قرار میگیرند، در قالب سلامتی آنان به فعلیت درمیآید، و در آخرت هم به عنوان سلامتی دایم از هرگونه کراهت و بلیهای، به بهشتیان القا میشود.
الف- قوله: «سَلاماً» به نصب، پیامی از جانب خدای تعالی است که به واسطه فرشتگان به عنوان تحیّت از جانب او تعالی به ابراهیم علیه السّلام ابلاغ میشود: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً» «1»، «إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ» «2»، «إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ» «3».
ب- قوله: «سَلاماً» به نصب پیامی از جانب خدای تعالی است که به وسیله آتش در قالب سلامتی ابراهیم علیه السّلام به فعلیت درآمده است: «قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ.» «4»
ج- قوله: «سَلاماً» به نصب، پیامی از جانب خدای تعالی است که به وسیله عباد الرحمن؛ یعنی بندگان مخلص خدا، آنگاه که مورد خطاب جاهلان قرار میگیرند، در قالب سلامتی آنان به فعلیت درمیآید: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً.» «5»
د- قوله: «سَلاماً» به نصب، پیامی از جانب خدای تعالی است که در عالم آخرت به عنوان سلامتی دایم از هرگونه کراهت و بلیهای، به بهشتیان القا میشود: «لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً إِلَّا سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا» «6»، «أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً» «7»، «لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً.» «8»
______________________________
(1). هود/ 69.
(2). حجر/ 52.
(3). ذاریات/ 25.
(4). انبیاء/ 69.
(5). فرقان/ 63.
(6). مریم/ 62.
(7). فرقان/ 75.
(8). واقعه/ 26.
ص: 503
7. «السَّلامُ» فی قوله: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ»، درخواست سلامتی از خدای متعال است برای نفس خویش در مواطن سهگانه: تولد، مرگ، و بعث: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا.» «1»؛ یعنی از خدای متعال بر نفس خویش سلامتی میطلبم، روزی که متولّد شدم، سلامتی از گرفتاریها و ابتلائات دنیوی و فریبکاریهای شیطان در عالم دنیا را و روزی که میمیرم، سلامتی از عذاب قبر و سختیهای عالم برزخ را، و روزی که زنده برانگیخته میشوم، سلامتی از خوف و ترس روز قیامت را.
8. «سَلاماً» فی قوله: «وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ»، به معنای سلامت از چیزی که کینونیت آن، سوزندگی است: «قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ.» «2»؛ یعنی گفتیم ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت بشو. این امر به آتش، امری است به آتش تا از سوزندگی به تکوین برد و سلامت تبدیل شود، و الا خدای تعالی هر زمان اراده کند، با گفتن بشو به چیزی که اراده بودن آن را کرده، پس آن چیز را بود میکند، و آیه شریفه یکی از مصادیق قوله: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» «3» میباشد؛ یعنی البته، امر خدای تعالی به این است که چون چیزی را اراده کند، با گفتن: باش، آن چیز موجود میشود.
9. «سَلاماً» فی قوله: «قالُوا سَلاماً»؛ یعنی قول سالمی را قاطعانه بیان میکنند (به گونهای که وجودشان در سلامت بوده و گفتهشان هم مصون از معصیت باشد): «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» «4»؛ یعنی: و بندگان خدای رحمان، کسانی هستند که بدون تکبّر و با آرامی و وقار بر روی زمین راه میروند، و چون افراد نادان از روی جهالت، آنان را مورد خطاب قرار میدهند، با گفتار سالم و قاطعانه به آنان پاسخ میگویند (که هم از آزار و اذیت آنان سالم بمانند، و هم از گناه و معصیت مصون بمانند).
______________________________
(1). مریم/ 33.
(2). انبیاء/ 69.
(3). یس/ 82.
(4). فرقان/ 63.
ص: 504
10. «سَلامٌ» فی قوله: «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ» «1»؛ یعنی درود و تحیّت خدای متعال، و قوله تعالی: «سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ»، «یس»، یکی از نامهای مبارک پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله است، و معنای آیه این است که: درود و تحیّت خدای متعال بر آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله باد که آنان همان ائمه معصومین، صلوات اللّه علیهم اجمعین، هستند.
11. «سَلامٌ عَلَیْکُمْ» فی قوله: «قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ»، دعای نگهبانان بهشت است بر بهشتیان؛ یعنی از جانب خدای تعالی سلامتی از بلیات، آفات و ناپسندیهای آخرت بر شما بهشتیان باد: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ.» «2»؛ یعنی: و آن کسانی که از پروردگارشان پروا داشتند، به طور دستهجمعی با نوایی دلنشین با سرعت به سوی بهشت روانه شوند، تا چون به بهشت برسند، دربهای آن گشوده گردد، و نگهبانان بهشت به آنان میگویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ»؛ یعنی از جانب خدای تعالی، سلامتی از بلیات، آفات و ناپسندیهای آخرت بر شما باد. بهشت بر شما گوارا باد. پس داخل در آن گردید، در حالی که برای همیشه در آن جاویدان خواهید بود.
12. «السَّلامُ» فی قوله: «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ»، خدای تعالی است و آن، صفت مبالغه از سالم است، یعنی هم خود او تعالی از جمیع نقایص و معایب، سالم است، و هم بندههای او از ظلم او در سلامتند، و او تعالی را با سلامت و عافیت و بدون شر ملاقات کنند، و قوله تعالی: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ» «3»؛ یعنی او خدایی است که مستحقّ عبادت است، و عبادت سزاوار نیست مگر برای او. «الْمَلِکُ»، او مالک جمیع اشیا است؛ به وجهی که احدی را یارای ممانعت از تصرف او نیست. «الْقُدُّوسُ»، او از همه نواقص، معایب، آفات و زشتیها پاک مبرا بوده و منزّه از شریک و مبرای از توصیف به
______________________________
(1). صافات/ 130.
(2). زمر/ 73.
(3). حشر/ 23.
ص: 505
صفت اشیا است و مبارکی است که برکات از جانب او تعالی نازل گردد. او «السَّلامُ» است؛ یعنی همه بندگان از ظلم او بسیار در امانند، «الْمُهَیْمِنُ» او بسیار امین است که حقّ احدی نزدش تضییع نگردد. «الْعَزِیزُ» او تعالی قدرتمندی است که مطلقا غالب است و غلبه بر او صحیح نباشد. «الْجَبَّارُ»، او در مالکیت و سلطه داشتن بر مخلوق عظیم الشان است. «الْمُتَکَبِّرُ»، او بلندمرتبه و والامقامی است که سزاوار بر صفات تعظیم است، و نه آنچنانکه هر صفتی را که سزاوار نیست، او را به آن توصیف کنند.
«سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ»: خدای تعالی منزه است از آنچه مشرکین بر او شرک میآورند.
13. «سَلامٌ» فی قوله تعالی: «سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» «1»، به معنای سلام خدای متعال بر اولیاء و مومنین، و به معنای سلامت آن شب که شب قدر است، میباشد. آن شب از کیدها و حیلههای شیطان سالم است؛ چون شیطان در زنجیر است، و لذا آن شب، در سلامت است، توأم با سلامت است؛ چون ملایکه و روح در آن شب نازل میگردند و حامل ابلاغ سلام از جانب خدای تعالی بر اولیایش و مؤمنیناند، و نیز حامل برکات، فضیلت، رحمت و خیرات از جانب خدای تعالی به سوی بندگان هستند و این ابلاغ سلام، تا طلوع فجر ادامه دارد.
کلمات قصار پیرامون سلام
در غرر الحکم و درر الکلم در «باب السّلام، السلم و المسالمة»، سخنانی کوتاه از مولی الموحدین، امیر المؤمنین، علی علیه السّلام بیان شده که ما در اینجا به نقل برخی از آن سخنان میپردازیم.
1. «أبخل النّاس من بخل بالسّلام.»: بخیلترین مردم، کسی است که نسبت به سلام کردن بخل ورزد و سلام نکند.
______________________________
(1). قدر/ 5.
ص: 506
2. «بذل التّحیّة من حسن الأخلاق و السّجیّة.»: بذل سلام و یا احسان، از حسن اخلاق و خلق و خوی پسندیده است.
3. «السّلم ثمرة الحلم.»: آشتی، ثمره و نتیجه حلم و بردباری است.
4. «السّلم، علّة السّلام و علامة الإستقامة.»: آشتی (و نزاع و جدال نکردن)، سبب سلامتی، و نشانه استقامت است.
5. «سالم النّاس، تسلم، و اعمل للآخرة، تغنم.»: با مردم در آشتی باش، تا سالم بمانی، و برای آخرت عمل کن، تا بهرهای به غنیمت ببری.
6. «من سالم النّاس، کثر أصدقائه و قلّ أعدائه.»: هرکه با مردم در آشتی باشد، دوستان او بسیار شده و دشمنانش کم شوند.
7. «من سالم النّاس، سترت عیوبه.»: هرکه با مردم در آشتی باشد، عیبهایش پوشیده گردد.
8. «من سالم النّاس، ربح السّلامة.»: هرکه با مردم در آشتی باشد، سلامتی را سود ببرد.
9. «من رضی من النّاس بالمسالمة، سلم من غوائلهم.»: هرکه از رهگذر صلح و آشتی، از مردم راضی و خشنود باشد، از غایلهها و معصیبتهایشان سالم بماند.
10. «وجدت المسالمة ما لم یکن وهن فی الإسلام أنجع من القتال.»: من مسالمت را، مادامی که سبب سستی در اسلام نشود، لذتبخشتر و پسندیدهتر از پیکار یافتم.
خدایا! سلام یکی از اسامی مبارک تو است، تو را به این اسم مبارک سوگند میدهم، توفیق عمل به احکام اسلام را توأمان با سلامت دل و جسم به ما عنایت کنی و ما را از جمله مخاطبین سلام از جانب خودت، فرشتگان نگهبان بهشتت و اصحاب بهشت، قرار بدهی، و نیز ما را سزاوار دخول در دار السّلام مستقر در نزدت، بگردانی.