فصل بیست و نهم صبر
اشاره
کلمه صبر و مشتقات آن با الفاظ: «صبر»، «صبرتم»، «صبرنا»، «صبروا»، «تصبر»، «تصبروا»، «أ تصبرون»، «نصبر»، «و لنصبرنّ»، «یصبر»، «یصبروا»، «اصبر»، «اصبروا»، «صابروا»، «ما صبرتم»، «اصطبر»، «الصّبر»، «صبرا»، «صبرک»، «صابرا»، «الصّابرون»، «الصّابرین»، «صابرة»، «الصّابرات»، «صبّار»، 103 بار در 45 سوره قرآن و در ضمن 98 آیه آمده است. در این تحقیق، الفاظ: «صابرة»، «یصبر»، «صبرا»، «اصطبر»، «الصّابرون»، «الصّابرین»، «صبروا»، «صبّار»، «اصبر»، «صبر»، را که در 11 آیه از ده سوره قرآن کریم، که چهار آیه آن، مدنی و بقیه مکی است، آمده انتخاب نموده و بنابر طبق معمول در این تحقیق، ابتدا، آیات را به ترتیب مصحف کریم تنظیم مینماییم و پس از آن، معنا و مفهوم صبر را از لحاظ لغوی و با استفاده از کتب لغت بررسی میکنیم، و سپس آن آیات را با استناد به کتب تفسیر علمای شیعه و اهل تسنن از زمان شیخ طایفه، طوسی قدّس سرّه تاکنون، با استناد به کتب تفسیر روایی از لحاظ تفسیری و تفسیر روایی تحقیق مینماییم. سرانجام هم با اتکال بر فیوضات رحمانی و با استعانت از امداد و الطاف خدای رحمان و با استناد به آیات قرآن، به تدبّر در آیات مذکور میپردازیم.
ص: 508
1. تنظیم آیات صبر به ترتیب مصحف کریم
1. الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ. «1»
2. قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. «2»
3. وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ. الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ. «3»
4. قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً. «4»
5. وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی «5»
6. وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ. «6»
7. أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ. «7»
8. اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ. «8»
9. فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ. «9»
10. وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً. «10»
11. فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً. «11»
______________________________
(1). انفال/ 66.
(2). یوسف/ 90.
(3). نحل/ 42.
(4). کهف/ 67.
(5). طه/ 132.
(6). قصص/ 80.
(7). لقمان/ 31.
(8). ص/ 17.
(9). احقاف/ 35.
(10). انسان/ 12.
(11). انسان/ 24.
ص: 509
2. در معنای صبر
راغب در مفردات فرموده: صبر، خودداری کردن در سختی و تنگدستی است. گفته میشود: حیوان را بدون علف در حبس نگهداری کردم، و «صبرت فلانا»؛ یعنی چیزی را برای او باقی گذاشتیم که خروجی از آن برایش نبود. صبر، حفاظت و نگهداری نفس است بر آنچه عقل و شرع اقتضای آن را دارد یا از آنچه آن دو اقتضای حبس نفس از آن را دارند. چهبسا در بین اسمهای آن، برحسب اختلافات وقوعش، تضاد است. پس اگر حفظ خویش برای مصیبت باشد، صبر نامیده میشود، نه چیز دیگر، و ضدّ آن، «جزع»؛ یعنی بیتابی کردن است، و اگر در جنگ باشد، شجاعت نامیده میشود، و ضدّ آن، «جبن»؛ یعنی ترس است، و اگر قایم مقام و جانشین چیزی که ناملایم طبع است، واقع شود، «رحب الصدر»؛ یعنی سعه صدر، نامیده میشود، و متضاد با آن، «ضجر»؛ یعنی ضیق صدر و تنگدلی است، و اگر در خودداری از کلام باشد، «کتمان» نامیده میشود؛ یعنی پنهان داشتن، و ضدّ آن، «مذل»؛ یعنی فاش کردن راز، است، و خدای تعالی همه آنها را صبر نامیده و بر آن، آگاهی داده است، قوله تعالی: «وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ»، «وَ الصَّابِرِینَ عَلی ما أَصابَهُمْ»، «الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ»، و «صوم»؛ یعنی روزه هم صبر نامیده شده است؛ زیرا همچون نوعی برای آن میباشد، و معصوم علیه السّلام فرمود: «صیام شهر الصّبر و ثلاثة أیّام فی کلّ شهر یذهب و حر الصّدر»؛ یعنی روزه ماه صبر و سه روز در هر ماه، خشم و کینه دل را از بین میبرد، و قوله: «فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ» را ابو عبیده گفت: البته، آن لغتی است به معنای جرأت؛ یعنی دلیری، بیباکی، پردلی، و به قول اعرابی که به دشمنش گفت: «ما اصبرک علی اللّه»، استدلال کرده است، و این تصوری است مجاز که به صورت حقیقت است؛ زیرا معنای آن این است که: چه چیزی در محاسبهات، مایه بردباری تو شده است، که بر ارتکاب آن «گناه»، جرأت میکنی ...، و قوله تعالی: «وَ اصْبِرُوا* وَ صابِرُوا»؛ یعنی نفوستان را بر عبادت حفظ کرده و با هواهایتان جهاد کنید، و قوله: «وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ»؛ یعنی خویشتنداری را با کوشش و
ص: 510
تلاشت در امر عبادت او، تحمّل کن، و قوله: «أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا»؛ یعنی به واسطه آنچه از خویشتنداری که در وصول به خشنودی خدای تعالی تحمّل میکنید.
قوله: «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ»:* معنای آن، امر و برانگیختگی بر آن است، و صبور، توانا بر صبر است. صبار، هنگامی گفته میشود که در آن، نوعی از مشقت بر خود و مجاهدت.
باشد، و از انتظار وقتی حقّ انتظار باشد، بهگونهای که منفک و جدای از صبر نباشد، به صبر تعبیر شده است، قال: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»؛ یعنی حکم او را که علیه کافران است و به تو گفته میشود، منتظر باش. «1»
فخر الدین در مجمع البحرین در رابطه با صبر فرموده: قوله تعالی: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ الایه»؛ یعنی خودت را با آنان حفظ کن و از آنان به جانب دیگران اعراض مکن و روی مگردان. گفتهاند: آیه درباره سلمان فارسی نازل گردید. او بر خود عبایی داشت و درون آن، طعامش را گذاشته و در جامهای پیچیده بود. آن عبا از ابریشم بود. پس عینیة بن حصین فزاری بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وارد گردید و سلمان نزد آن بزرگوار بود. پس عینیه، از بوی عبای سلمان که از عرق بدن او بود، ناراحت شد. آن روز، روز بسیار گرمی بود، به خاطر همین سلمان در داخل عبا عرق کرده بود. پس عینیه گفت: ای پیامبر خدا! وقتی ما بر تو وارد میگردیم، این مرد را بیرون کن و از نزد خودت بران، و زمانی که ما خارج شدیم، هرکس را خواستی، داخل کن. پس خدای تعالی این آیه را نازل نمود: و در ذیل آیه فرمود: «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا» «2»، و آن، عینیه مذکور است، و قوله:
«وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»، و صابرون، جمع صابر بوده و از صبر است، و آن، حفظ خویش است بر مکروه از جهت فرمانبرداری امر خدای تعالی، و آن، از افضل اعمال است تا آن جا که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «الایمان شطران؛ شطر صبر و شطر شکر.»؛ یعنی ایمان دو نیمه دارد، یک نیمه آن، صبر است و یک نیمه آن، شکر. مانند آن است، قوله: «وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ»؛ یعنی در شدت، و نشانه مدح است و معطوف نمیشود، به واسطه فضلی
______________________________
(1). مفردات، ص 281.
(2). کهف/ 28.
ص: 511
که صبر بر سایر اعمال دارد. قوله: «أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا»، از امام صادق علیه السّلام است که فرمود: «نحن صبر و شیعتنا اصبر منا، و ذلک انا صبرنا علی ما نعلم، و صبروا علی ما لا یعلمون.»؛ یعنی ما صابر و شکیبا هستیم و پیروان ما از ما صبورتر و شکیباترند، و آن به این جهت است که ما بر چیزی صبر کردهایم که نسبت به آن علم داریم و بر ما معلوم است، و آنان صبر میکنند بر چیزی که نمیدانند و بر ایشان معلوم نیست. قوله: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»، شیخ ابو علی گفت: آن، اشاره است به امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به توحید و عدل، انجام واجبات و اجتناب از قبایح و زشتیها. قوله: «اصْبِرُوا وَ صابِرُوا»؛ یعنی بازداری کنید نفوستان را نسبت به خدا و با نفی بیتابی کردن، و بر دشمنتان، با خویشتنداری کردن غلبه کنید. در حدیث است که: بر واجبات خویشتنداری کنید، و «وَ صابِرُوا»؛ یعنی حفظ خویشتن کنید بر سختیها، و «رابِطُوا»؛ یعنی با ائمه مرتبط باشید. قوله: «فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ»، تعجّب و شگفتی را اراده کرد، و معنای آن این است که: چه اندازه آنان بر فعلی که میدانند ایشان را به سوی آتش میگرداند، خویشتنداری کردند. قوله: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» را گفتهاند: مراد از آن، روزه است، و روزه صبر نامیده شده، به واسطه آنچه در آن است از خودداری کردن و حفظ خویشتن از خوردنی، نوشیدنی و زناشویی. قوله:
«وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»؛ یعنی نفست را به نماز و سختیهای آن وادار کن و اگرچه طبع تو با آن، سر نزاع داشته باشد، برای ترک آن به جهت راحتطلبی نفس:
پس بر آن غلبه کن و قصد نماز نما، به جهت مبالغه در صبر، تا آن برای تو ملکه شود، و به همین دلیل از صبر به اصطبار عدول کرد، به جهت باب افتعال، و آن، زیادیای را در معنا دارد که در ثلاثی مجرد نیست، و آن، قصد و تصرف کردن است، و به همین جهت فرمود: «لَها ما کَسَبَتْ» بای نوع کان، «وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ»، به قصد نمودن و تصرف کردن. گفتهاند: و هنگامی که واجب است بر او اصطبار، برای ما واجب است، به جهت پیروی کردن. برخی از فضلا گفتهاند: و قیام نمودن به آن، اعلی مراتب را حاصل
ص: 512
میکند، وقتی حرجی در آن نباشد و آن را عظیم و بزرگ بدانند؛ همچنان که فرمود: «إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ»، و در حدیث آمده است که صبر بر دو قسم است؛ صبر بر آنچه ناخوش و اکراه داری، و صبر بر آنچه محبوب و پسندیده داری. پس صبر اولی، مقام نفس است برای ناخوشایندیهایی که بر او وارد میگردد و پایداری در برابر آن و منفعل نشدن در مقابلش، و گاهی سعه صدر نامیده میشود، و آن، تحت شجاعت داخل است. صبر دوم، مقاومت نفس است در مقابل قوت و قدرت دوست داشتن و خواهش نفس، و آن، فضیلت است و تحت عفت، داخل است. صبر گاهی با «عن» استعمال میگردد؛ چنانکه در معاصی چنین است. گاهی هم با «علی» به کار میرود؛ چنانکه در طاعات اینگونه است. گفته میشود «صبر علی الصلوة»، و صبری که در سختی میکند، همچنان صبری است که در راحتی است، و در تنگدستی مانند غنا و بینیازی میآید. صبر در بلا همچنان است که در سلامت و عافیت میآید و شکایت خالق را نزد مخلوق نمیبرد، به واسطه آنچه از مصیبت بر او وارد شده است. در خبر است که: «یاتی زمان، الصابر علی دینه، کالقابض علی الجمرة.» جمله، صفت زمان است؛ یعنی همان گونه که قدرتمند سوار بر الاغ، قدرت بر این ندارد که بر آن (گرفتن آتشگردان)، صبر کند چون دستش میسوزد، دیندار در آن زمان نیز بر پایداری در دینش قدرت ندارد؛ آنگونه که در آن ثبات داشته باشد، به واسطه غلبه معاصی، انتشار فتنهها و ضعف ایمان، و در حدیث است که: «الدنیا حلوها صبر.»؛ یعنی دنیا شرینی آن، داروی تلخ است. صبر در اینجا، به کسر «باء» است، به معنای داروی تلخ. «1»
در مقدمه کتاب مراة الانوار و مشکوة الاسرار هم فرموده: صبر و صابر، مفرد یا جمع، مذکر یا مؤنث، و آنچه مفید این مفاد باشد، مانند صبار، من صبر و نحو ذلک، بدان که اصل صبر، عبارت است از حفظ نمودن نفس از اظهار بیتابی، و گفتهاند: آن، حفظ نفس است بر مکروه. پس اگر امتثال امر خدای تعالی باشد، پس آن صبری باشد که
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 260.
ص: 513
شرعا پسندیده و ممدوح بوده و از افضل اعمال است، و تأویل آن محققا به صبر بر ولایت، صبر بر فتنههایی که تکرار میگردد، صبر بر اذیت در محبت به ائمه علیهم السّلام و در حقّ آنان، صبر بر تقیه و صبر بر شبهات، فتنهها، سرگردانی و سختیها در غیبت امام علیه السّلام است؛ همچنان که آن را به صبر بر معاصی تفسیر نمودهاند، و بر انجام ظلمات در واجبات و غیر آن و بر فقر و جنگ با دشمنان و امثال آن از مواردی که صبر در جاهایی صریحا به آن اضافه شده، و شاید مراد، همه این موارد با تمسّک به ولایت نیز باشد. پس البته، هر چیزی بدون آن، فایدهای ندارد، و نیز ممکن است گفته شود که مراد از «محاربه» در باطن، غلبه یافتن بر دشمنان دین به واسطه ادلّه و خلاصی دادن ضعیفان شیعه از گمراه نمودن آنان باشد، و مراد از فقر، حاجت به دشمنان دین از مخالفین و منکرین حقّ ائمه علیهم السّلام باشد، و مراد از طاعات و فرایض، خصوص ولایت و اطاعت ائمه علیهم السّلام، و مراد از معاصی، انکار ولایت و مخالفت با ائمه علیهم السّلام باشد و همچنین است در امثال آنها، چنانکه ذکر نمودیم تأویل هریک را در معنا کردنش، پس تأمّل کن تا بر تو ظاهر شود وجه آنچه وارد شده همچنین از تأویل «الصَّابِرِینَ»،* «الَّذِینَ صَبَرُوا»* و نحو آن دو، به علی و فاطمه و حسنین علیهم السّلام، و به ائمه و شیعیان آنان مطلقا و به کسانی که در غیبت امام به سر میبرند، و در روایتی تأویل صبر به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله شده، و در روایت دیگری، تأویل آن به امیر المؤمنین علیه السّلام بنا به احتمالی که آورده خواهد شد، آمده است. سپس در سعد السعود از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: «الصبر الجمیل، صبر لیس فیه شکوی الی الناس.»؛ یعنی صبر جمیل صبری است که در آن، شکایت به مردم نباشد. «1»
در فرهنگ لغات فرموده: صبر؛ یعنی شکیبایی، و یمین الصّبر، سوگندی است که انسان را بر آن وادارند تا سوگند خورد، و صبر؛ یعنی کرانه چیز سطبری، طرف آن و ابر سفید. جمع آن، اصبار است، و صبر، عصاره درختی است و بسیار تلخ میباشد،
______________________________
(1). مقدمه برهان، ص 141.
ص: 514
واحدش صبره است، و صبرة؛ یعنی طعام پخته که بدون کیل و وزن باشد، انبار گندم کیل نکرده و سنگریزه درشت. جمع آن صبار است، و صبر؛ یعنی برف، و جمع آن، اصبار است، و صبار؛ یعنی تمر هندی و جنونی که از سودا باشد، و صابر؛ یعنی، مرد شکیبا، و صبار: سربند شیشه و بطری و مانند آن، و صباره؛ یعنی، شدت سرما و کفالت، و صبور، از اسمای خداوند است، شکیبا و بردبار، جمع آن، صبر است. «1»
در فرهنگ عمید فرموده: صابر؛ یعنی صبرکننده، شکیبا و بردبار. «2»
صبر (به فتح صاد)؛ یعنی شکیبایی، بردباری، و صبر (به فتح صاد و کسر باء): شیره یا صمغ گیاهی است به رنگ زرد، طعمش تلخ است. در فارسی صبر زرد (به سکون باء) میگویند. «الوا» هم گفتهاند. گیاه آن از نوع زنبق و دارای برگهای پهن و تیغدار است و در وسط آن، ساقه بلندی میروید و گلهایش در سر ساقه قرار دارد، و صبور (به فتح صاد و ضمّ باء)؛ یعنی صبرکننده، بردبار و شکیبا. اصطبار؛ یعنی صبر کردن، شکیبایی. «3»
3. صبر در تفاسیر
شیخ طایفه، طوسی قدّس سرّه و در تفسیر تبیان فی قوله تعالی: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ» «4»، فرموده: این آیه، حکم آیه قبلی را نسخ نموده است؛ زیرا در آیه قبلی ثبات یک نفر در برابر ده نفر و ده نفر در مقابل صد نفر واجب گردیده، پس همین که خدای تعالی دانست که آن حکم برای مؤمنین سخت است، مصلحت در آن را تغییر داد و آنان را به ثبات یک نفر برای دو نفر و صد نفر برای دویست نفر، منتقل فرمود. پس آن را از ایشان سبک و آسان نمود، و این، قول ابن عباس و جمیع مفسرین است، و تخفیف، رفع مشقت و سختی است با سبک کردن، و خفت، نقیض ثقل به معنای
______________________________
(1). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 16.
(2). فرهنگ عمید، ص 794.
(3). فرهنگ عمید، ص 148.
(4). انفال/ 66.
ص: 515
سنگین است، و خفت و سهولت به یک معنا است، و ضعف، کم شدن قوت و نیرو است و آن را ضعف میباشد؛ چون بعضی قوت را میبرد، و قوله: «بِإِذْنِ اللَّهِ»، پس اذن، مطلق بودن در فعل است؛ زیرا او به وسیله اذن میشنود، و از آن است، اذان، ایذان و استیذان، و قوله تعالی: «وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»، معنای آن این است که او با کمک کردن و یاری نمودن به آنان، با آنهاست، و معنای آن این است که: کمک و معاونت خدای تعالی با صابرین است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «2»، فرموده: این حکایتی است از آنچه برادران یوسف گفتند، آن هنگام که یوسف به آنان گفت: «قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ.» پس آنان در این موقع به او گفتند: آیا تو خودت یوسف هستی؟: «أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ.» آنان این جمله را بر وجه استفهام به او گفتند. پس آنان آگاه و هشیار بودند، جز اینکه برای آنان قطعی و مسلم نبود، پس فهمیدند. لذا یوسف در حال پاسخ به آنان گفت: من یوسف هستم و این، یعنی ابن یامین، هم برادر پدری و مادری من است: «أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی.» خدای تعالی بر ما انعام فرمود به نعمتی که ما را در حال سختی از هم جدا نمود: «قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا.» گفته میشود: «منّ اللّه علیه یمنّ منّا»، و اصل آن، قطع و جدایی است، از قوله: «لهم أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ»؛* یعنی غیر مقطوع و جداناشدنی، و «منون»؛ یعنی مرگ؛ زیرا آن را از تصرف در زنده بودن جدا میکند. پس از آن، یوسف خبر داد به اینکه: «إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ.»: البته، او تعالی هرکس را که با اجتناب از معاصی، از او پروا داشته باشد و طاعات او را انجام دهد و بر بلایا و مصیبتها خویشتندار باشد و تلخیهای منع و بازداشته شدن از امری را که خواهان و طالب است، جرعه جرعه بنوشد، «فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ.» البته، خدای تعالی پاداش آنان را از بین نمیبرد، و «اضاعه»، عبارت از هلاک کردن و از بین بردن است به
______________________________
(1). تبیان، ج 5، ص 154.
(2). یوسف/ 90.
ص: 516
نحوی که طالب آن نداند منشأش از کجاست، و «اجر»، مقدار استحقاق بر عمل از پاداش نیکو باشد و اجاره از آن است، و تو میگویی: «اجر اللّه یاجره اجرا»، و «احسان»، فعل و کار نیکویی است که استحقاق حمد بر آن وجود دارد. «1»
همچنین قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ. الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» «2»، فرموده:
خدای تعالی میفرماید: البته، آن کسانی که از سرزمینشان مهاجرت کردند، در حالی که به واسطه دینشان و پیروی نمودن از پیامبرشان، بعد از آنکه قومشان آنان را مورد ظلم و ستم خود قرار داده و ایشان را اذیت نمودند و حقوقشان را نادیده گرفتند، از آنجا فرار نمودند. پس خدای تعالی آنان را در دنیا به نیکویی جا داد. پس از آن، خبر داد به اینکه:
آنچه را به آنان وعده داده از پاداش نیکو در آخرت و نعمتهای فراوان بهشت، بسیار بیشتر از آن است، اگر به آن آگاه میشدند. پس از آن، کسانی را که مهاجرت نمودند، توصیف نمود و فرمود: آن کسانی که بر جهاد با دشمن و تحمّل آزار و اذیت در جنب خدای تعالی، خویشتنداری نمودند و امرشان را به او تعالی اسناد داده و بر او اتکال نمودند، پس کسی که بر این وصف باشد، به آنچه متذکّر شدیم، استحقاق دارد، و کسی که برخلاف آن باشد، چیزی از آن را استحقاق ندارد، و گفتهاند: آیه در شأن عمار و صهیب، امثال آنان که در مکّه مورد عذاب کفار بودند، نازل گردید. «3»
نیز فی قوله تعالی: «قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» «4»، فرموده: خضر علیه السّلام به موسی گفت: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً»، و معنای آن این است که: خویشتنداری بر تو سنگین بوده و بر تو سبک نیست، و وارد نشده که او بر آن قادر نیست؛ زیرا موسی علیه السّلام قادر منصرف بود، و این مطلب را به او گفت، به جهت اینکه موسی علیه السّلام امور را ظواهری که بر آن بودند، ملاحظه مینمود، و خضر علیه السّلام از بواطن امور، آگاه بود و به آنچه خدای
______________________________
(1). تبیان، ج 6، ص 189- 188.
(2). نحل/ 42.
(3). تبیان، ج 6، ص 386.
(4). کهف/ 67.
ص: 517
متعال به او تعلیم داده بود، حکم میکرد، پس مشاهده آن بر موسی علیه السّلام کار سادهای نبود. «1»
فی قوله تعالی: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی «2» هم فرموده: خدای تعالی به پیامبرش فرمود: ای محمّد! امر کن اهل خودت را به نماز، و گفتهاند: مراد از آن، اهل بیتت و اهل دینت است. پس همه آنان را به طور اجمال داخل گردانید. «وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»؛ یعنی: و بر صبر و خویشتنداری کردن از محارم خدای تعالی، از او استعانت و طلب کمک کن. پس از آن فرمود: «لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ»، خطاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، و مراد از آن، جمیع خلق میباشد. پس اینکه خدای متعال خلقش را روزی داده و از آنان طلب روزی نمیکند، در منّت، رساتر و بلیغتر است. «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی ؛ یعنی سرانجام پسندیده، برای کسی است که از نافرمانیهای خدا پرهیز نموده و از حرامهای او اجتناب مینماید. «3»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ» «4»، فرموده: و در این آیه حکایت نمود آنچه را که به پاداش نیک خدای تعالی و تصدیقکنندگان به وعده او در جوابشان گفتند: «وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً»: وای بر شما، پاداش نیک خدای متعال بهتر است از آنچه به قارون اعطا شده، برای کسی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهد، و «مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ» حذف شده؛ به واسطه اینکه کلام دلالت بر آن دارد، و قوله: «وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ»؛ یعنی مانند این کلمه را به جز خویشتنداران بر امر خدای تعالی نمییابند. «5»
همینطور فی قوله تعالی: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» «6»، فرموده: خدای تعالی میفرماید در حالی که خطاب به پیامبرش دارد و مراد به آن، همه مکلفان است، در حال آگاهسازی آنان
______________________________
(1). تبیان، ج 7، ص 63.
(2). طه/ 132.
(3). تبیان، ج 7، ص 199.
(4). قصص/ 80.
(5). تبیان، ج 8، ص 159.
(6). لقمان/ 31.
ص: 518
میباشد بر جهات نعمتش که با آنها بر ایشان انعام فرموده و بر آنچه آنان را رهنمون میکند بر اینکه او استحقاق عبادت را بهطور خالص دارد: «أَ لَمْ تَرَ»؛ یعنی آیا ندانستی، «أَنَّ الْفُلْکَ»: اینکه به واسطه نعمت خدای تعالی بر شما است که کشتی در دریا جریان مییابد. «لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ»؛ یعنی تا شما برخی از دلایلی را که دال بر وحدانیت او تعالی است، ملاحظه کنید، و وجه دلالت در این است که خدای تعالی کشتی را به وسیله باد در جهتی که میخواهید در مسیر آن حرکت کنید، به جریان وامیدارد، (و آن باد را میفرستد) و اگر همه مخلوق جمع شوند تا کشتی را در بعضی جهات مخالف جهت وزش باد جریان دهند، بر آن کار قادر نخواهند بود، و در آن، بالاترین دلالت است بر اینکه جریاندهنده آن به وسیله بادها، آن قادر متعال است که هیچ شیئی نمیتواند او را عاجز نماید، و آن، بعضی از دلایل است که بر وحدانیت او تعالی دلالت دارد. پس به همین جهت فرمود: «مِنْ آیاتِهِ». پس از آن فرمود: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ»؛ یعنی در تسخیر کشتی و جریان دادن آن در دریا، دلالتی است بر آنچه از دلایل که ما بیان داشتیم، «لِکُلِّ صَبَّارٍ»: برای هر خویشتنداری که نسبت به سختیهای تکلیف و بر رنج مصایب و بر اذیت و آزار کفار بسیار خویشتندار بوده، و «شَکُورٍ»: برای نعمتهای خدای تعالی بر آنان، بسیار شاکر و سپاسگزار است، و البته، فرمود: «لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ»؛ زیرا صبر بر آن، به امر خدای تعالی است، و شکر بر نعمتهای خدا، از برترین چیزهایی است که در مؤمن میباشد، و شعبی گفته: «الصبر نصف الایمان، و الشکر نصف الایمان.»، و پس مثل این است که او گفته: برای هر مؤمنی صبر، نصف ایمان، و شکر، نصف ایمان است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ» «2»، فرموده: خدای تعالی به پیامبرش امر فرمود که: «اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ»؛ یعنی نفست را نسبت به آزار و اذیت آنان حفظ کن و بر گفتههای آنان خویشتنداری نما. «وَ اذْکُرْ عَبْدَنا
______________________________
(1). تبیان، ج 8، ص 259- 258.
(2). ص/ 17.
ص: 519
داوُدَ ذَا الْأَیْدِ»، به لحاظ ترغیب او در صبر کردن به آنچه به آن مأمور شده و اینکه برای تو ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله! در آن، از احسان خدای تعالی نسبت به تو هست، بر نحو احسانی که بر داوود پیش از تو بود، و اینکه اگر میخواست به تو هم مثل آنچه به داوود اعطا نموده بود، اعطا میکرد، اما بعد از تو، آنچه را به تو برگشت میکند، خواهد بود، و قوله: «ذَا الْأَیْدِ»، ابن عباس و دیگران گفتهاند: معنای آن، صاحب قوت است، و از آن است، «وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ»؛ یعنی بقوة، و قوله: «إِنَّهُ أَوَّابٌ»، ابن یزید گفته، معنای آن، «تواب» است. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ» «2»، فرموده: خدای تعالی به پیامبرش امر نمود: «فَاصْبِرْ»؛ یعنی ای محمّد! بر آزار و اذیت این کافران، به ترک اجابت آنان نسبت به خود، خویشتنداری کن؛ «کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»: همچنان که «أُولُوا الْعَزْمِ»، از پیامبران پیش از تو، بر امتهایشان خویشتنداری کردند، و گروهی گفتهاند: «أُولُوا الْعَزْمِ»، کسانی هستند که بر عقد قیام به واجب و اجتناب از محارم ثابتاند. پس بنابراین قول، پیامبران، همه آنان، اولو العزم هستند، و کسی که به این قول قایل است، «مِنَ» را برای تبیین گرفته، نه تبعیض، و کسی که بگوید: «اولی العزم»، طایفهای از پیامبرانند، و آنان، قوم مخصوصند، قایل است که «مِنَ» در اینجا برای تبعیض است، و آن، در روایات اصحاب ما و اقوال مفسرین ظاهر است، و به «کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ»، اراده کنند آنکه شریعت جدیدی آورد و شریعت قبلی از پیامبران را نسخ نمود. گفتند: و آنان پنج نفرند؛ اول آنان، نوح، پس از او، ابراهیم، پس از او، موسی، پس از او عیسی و پس از او، محمّد صلّی اللّه علیه و آله است، پس از آن فرمود: «وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ»؛ یعنی برای آنان در عقاب و پاداش بد تعجیل مکن. «کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ»: مثل اینکه آنان میبینند آنچه را به آنان وعده داده شده، از روز قیامت، به
______________________________
(1). تبیان، ج 8، ص 502.
(2). احقاف/ 35.
ص: 520
واسطه نزدیکی آن. «لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ»: آنان به جز ساعتی از روز درنگ نکردهاند؛ از کمی درنگ و ماندنشان در دنیا، و قوله: «بَلاغٌ» را گفتهاند: در معنای آن دو قول است؛ یکی اینکه این درنگ، بلاغ است، و دیگر اینکه این قرآن، بلاغ است. پس از آن فرمود: «فَهَلْ یُهْلَکُ»؛ یعنی پس آیا با این نوع از هلاک شدن بر وجه استحقاق، هلاک میشود، «إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ»: به جز گروه فاسقان که از طاعت خدای تعالی به سوی نافرمانی او و از ولایت او، به سوی عداوت با او خارج شدند. «1»
فی قوله تعالی: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» «2» هم فرموده: پاداش و جزای نیک آنان بر خویشتنداریشان بر آزمایشات دنیا، سختیهای آن، تحمّل سختیها و مشقات تکلیف، «جَنَّةً» است؛ یعنی بوستانی که از درخت پوشیده شده، «وَ حَرِیراً»: و لباس ابریشمی که آن را میپوشند. «3»
همینطور فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً» «4»، فرموده:
یعنی، ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله! خویشتنداری کن، «لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ»؛ یعنی برای حکم پروردگارت، و اطاعت مکن از آنان؛ یعنی آن قومی که به سویشان مبعوث شدی، «آثِماً أَوْ کَفُوراً»؛ همچنان که قایلی میگوید: انجام مده معصیت و گناه را، صغیره باشد یا کبیره؛ یعنی آن دو را انجام مده، و به عبارتی هیچیک را انجام مده. «5»
شیخ ابی علی، فضل بن حسن طبرسی قدّس سرّه، در تفسیر مجمع البیان فی قوله تعالی: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ» «6»، فرموده: و چون خدای تعالی دانست که آن حکم آیه قبل، برای آنان مشقتبار و سخت است، در آن تغییر داد، پس فرمود:
«الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ»؛ یعنی الآن خدای تعالی حکم جهاد را در باب وجوب جنگ ده نفر در برابر یک نفر و ثابت بودن یک نفر در مقابل ده نفر را تخفیف داد و آن را سبک
______________________________
(1). تبیان، ج 9، ص 285- 284.
(2). انسان/ 12.
(3). تبیان، ج 10، ص 213.
(4). انسان/ 24.
(5). تبیان، ج 10، ص 219.
(6). انفال/ 66.
ص: 521
نمود. «وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً»: و دانست که در شما ضعف هست. مراد از آن، ضعف بینش و اراده بوده و ضعف بدنی را اراده ننموده است. پس کسانی که در ابتدا اسلام آوردند، همه آنان از لحاظ بدنی قوی نبودند، بلکه در آنان، هم قوی بود و هم ضعیف، و لکن همگی از لحاظ بصیرت و یقین قوی بودند، و همین که مسلمانان زیاد گردیدند و کسانی که از لحاظ یقین و بصیرت ضعیف بودند، با آنان مخلوط شدند، آیه نازل گردید که: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ ..... فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ»: پس اگر از شما صد نفر خویشتندار در برابر جنگ باشند، «یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ»: بر دویست نفر دشمن غلبه خواهند کرد، «وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ»: و از شما هزار نفر باشند (یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ) بر دو هزار نفر از آنان غلبه خواهند کرد، «بِإِذْنِ اللَّهِ»؛ یعنی به علم خدای تعالی، و گفتهاند: به امر خدای متعال. پس خدای تعالی امر نمود به اینکه یک نفر ثابت باشد در برابر دو نفر، و نصرت او را در برابر دو نفر تضمین فرمود، و البته، تفصیل نداد و امر نفرمود برای کسی که دارای بصیرت قوی باشد اینکه ثابت باشد برای دهتا، و برای کسی که ضعیف البصیره است، اینکه ثابت باشد در برابر ده نفر؛ برای اینکه آنان شاهدان و گواهان بر جنگ و مختلط در آن هستند، پس امکان ندارد تمییز دادن بین آنان، و اگر بر کسانی که ضعیف البصیره هستند، تصریح میکرد، آنان را به وحشت میانداخت و دلهای آنان را میشکست و ضعف آنان زیاد میگشت. «وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»؛ یعنی: و خدای تعالی کمک خویشتنداران است، و معنای آن این است که: و خدای متعال به خویشتنداران کمک میکند و یار و یاور آنان است، و گفتهاند: این آیه مدتی بعد از آیه قبلی نازل گردید، اگرچه در مصحف کریم مقارن هماند، و آن، ناسخ آیه اولی است، و معتبر در ناسخ و منسوخ، عدم مقارنت نسبت به نزول است، نه در تلاوت. «1»
نیز فی قوله تعالی: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «2»، فرموده: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ»؛
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 4، ص 557.
(2). یوسف/ 90.
ص: 522
یعنی و برادران یوسف گفتند: آیا تو خود یوسف هستی؟ گفتهاند: البته، یوسف چون به آنان گفت، «قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ»، تبسّم نمود، پس برادران همین که به دندانهای او نگاه کردند که همچون مروارید منظم چیده شده بود، او را شبیه یوسف یافتند. لذا «قالُوا»: به او گفتند: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ»: آیا تو خود یوسف هستی؟ این قول از ابن عباس نقل است؛ همچنین گفتهاند: یوسف تاج را از سرش برداشت، پس او را شناختند. «قالَ أَنَا یُوسُفُ»، اسم را آشکار نمود و نگفت: «انا هو»، به جهت بزرگ داشتن آنچه از ظلم و ستم که برادرانش نسبت به او روا داشتند، و برای همین فرمود: «هذا أَخِی»؛ زیرا قصدش این بود که بنمایاند این فرد، برادر من است که همچنان که به من ظلم شده، به او هم ظلم شده است، «قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا»: خدای تعالی بر ما همگی با جمع نمودن بعد از فراق و جدایی طولانی منّت گذاشته است، و گفتهاند: بر ما منت گذاشته برای هر چیزی در دنیا و آخرت، «مَنْ یَتَّقِ»؛ یعنی کسی که از خدای تعالی تقوا و پرهیز داشته باشد، «وَ یَصْبِرْ»: و بر مصایب و بر معاصی خویشتنداری کند؛ «فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»؛ یعنی البته، خدای تعالی پاداش کسی را که حال او چنین باشد، بدون عوض نمیگذارد. «ضیاع»، از بین بردن چیز است بدون عوض. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» «2»، فرموده:
یعنی کسانی که از وطن، سرزمین و اهلشان به واسطه دینشان و پیروی از پیامبرشان به نحو فرار از آنجا مفارقت جستند، «فِی اللَّهِ»: در راه خدای تعالی برای طلب رضای او، بعد از آنکه مشرکین به آنان ستم روا کردند و در مکّه آنان را مورد عذاب و شکنجه قرار داده و حقوقشان را کم و نادیده گرفتند، «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً»: البته، به آنان در دنیا سرزمین نیکویی بدل وطنشان میدهیم که همان مدینه است. این قول، از ابن عباس منقول است، و گفتهاند: البته، حالت نیکویی را به آنان اعطا میکنیم، و آن، نصر و
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 5، ص 261.
(2). نحل/ 42.
ص: 523
پیروزی است، و گفتهاند: آن چیزی است که با آن بر شهرها استیلا پیدا میکنند و از ولایات بر آنان فتح میشود، «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ»: و البته، پاداش نیکوی آخرت بزرگتر است از آنچه در دنیا به آنان اعطا نمودیم، «لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»؛ یعنی اگر آن کافران آن را میدانستند، و گفتهاند: یعنی اگر مؤمنان تفصیل آنچه را خدای متعال برای آنان در بهشت آماده کرده است، میدانستند، البته، نشاط و حرص بر تمسّک به دین را در خود افزایش میدادند، «الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»، این عبارت توصیف این مهاجرین است؛ یعنی آن کسانی که در طاعت خدای تعالی نسبت به آزار و اذیتی که مشرکین بر آنان کردند، خویشتنداری نمودند و امورشان را به خدای تعالی واگذار کردند، به لحاظ اعتماد و اطمینانی که به او داشتند. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» «2»، فرموده: «قالَ»؛ یعنی آن عالم به موسی علیه السّلام گفت: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً»؛ یعنی بر تو خویشتنداری کردن سنگین بوده و بر تو آسان و سبک نیست و مرادش این نبود که او بر صبر و خویشتنداری کردن، قدرت ندارد. البته، این مطلب را برای این گفت که موسی علیه السّلام امور را به ظواهر آن میگرفت و خضر علیه السّلام به آنچه از بواطن امور که خدای تعالی به او تعلیم داده بود، حکم میکرد. پس برای موسی علیه السّلام مشاهده ظاهر آن، آسان نبود. «3»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی «4»، فرموده: یعنی ای محمّد! صلّی اللّه علیه و آله امر کن اهل بیت خود و اهل دینت را به نماز. ابو سعید خدری گفته است: چون این آیه نازل گردید، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مدت نه ماه، موقع هر نمازی میآمد، درب خانه فاطمه و علی علیه السّلام را میزد و میفرمود:
«الصلاة، رحمکم اللّه؛" إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً"»، و آن را ابن عقده با اسنادش از طریق بسیاری از اهل بیت علیهم السّلام و از غیر آنان مثل: ابی برزه و
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 6، ص 361.
(2). کهف/ 67.
(3). مجمع البیان، ج 6، ص 384.
(4). طه/ 132.
ص: 524
ابی رافع روایت کرده است، و ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام هم فرمود: «امر اللّه تعالی ان یخص اهله دون الناس، لیعلم الناس ان لاهله عند اللّه منزلة لیست للناس، فامرهم مع الناس عامة، ثم امرهم خاصة.»؛ یعنی خدای تعالی او را امر فرمود که آن امر را به اهل خودش بدون مردم اختصاص دهد تا مردم بدانند که برای اهل بیت او، منزلتی نزد خدای تعالی است که برای مردم نیست، پس آنان را با مردم به طور عموم امر نمود، سپس آنان را به طور خاص امر نمود، «وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»؛ یعنی: و بر فعل آن و بر امرشان نسبت به آنان، خویشتنداری کن. «لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً»؛ یعنی ما از تو برای خلقمان و برای نفس خودت رزقی را درخواست نمیکنیم، بلکه تو را به عبادت و به ادای رسالت تکلیف کرده و رزق همه را ضمانت مینماییم. «نَحْنُ نَرْزُقُکَ» خطاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است، و مراد از آن، جمیع خلق است؛ یعنی ما جمیع آنان را روزی میدهیم و از آنها طلب روزی نمیکنیم، و ما به آنان نفع میرسانیم و از آنان متنفع نمیشویم، پس در امتنان بر آنان رساتر میباشد. «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی ؛ یعنی پایان و سرانجام پسندیده برای اهل تقوا است.
ابن عباس گفت: مراد کسانی هستند که آن را تصدیق نمایند و از تو پیروی کنند و از من پروا داشته باشند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ» «2»، فرموده: «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»: گفتند آن کسانی که به آنان علم داده شده، و آنها تصدیقکنندگان به وعده خدای تعالی و ایمانآورندگان برای آنها هستند، «وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً»: وای بر شما! پاداش نیکوی خدای تعالی برای کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند، بهتر است (از آنچه به قارون داده شده است). این عبارت به جهت دلالت کلام بر آن، حذف شده است. «وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ»؛ یعنی: و مثل این کلمه را با آن برخورد نمیکنند و بر آن موفق نمیشوند، به جز خویشتنداران و صابران بر امر خدای تعالی، و در معنای آن
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 7، ص 37.
(2). قصص/ 80.
ص: 525
گفتهاند: و اعطا نمیشود آن؛ یعنی بهشت در آخرت، و رهنمون بر آن، قوله: «ثَوابُ اللَّهِ» است. «الصَّابِرُونَ» بر طاعت خداوند و از زینت دنیا. این سخن، قول کلبی است. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» «2»، فرموده: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ»؛ یعنی ای انسان! آیا ندانستی کشتیها به واسطه نعمت خدای تعالی بر شما، در دریا جریان دارد، «لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ»؛ یعنی تا ببینید بعضی از دلایل او را که بر وحدانیتش دلالت دارد. وجه دلالت آن، این است که خدای متعال بادها را در جهاتی که مسیر آن را میخواهید طی کنید، میفرستد تا کشتیها را به جریان درآورد، و اگر جمیع خلق جمع گردد تا کشتیای را در بعضی از جهات مخالف باد جریان دهند، بر آن کار قادر نخواهند بود، و در این، بزرگترین دلالت است بر اینکه جریاندهنده کشتیها به وسیله باد، آن قادر و توانایی است که هیچچیزی نمیتواند او را عاجز نماید. پس آن، برخی از ادلهای است که دلالت بر آن دارد، و به همین جهت فرمود: «إِنَّ فِی ذلِکَ»؛ یعنی در تسخیر کشتی و به جریان آوردن آن بر روی دریا و جریان داشتن باد موافق با آن، «لَآیاتٍ»؛ یعنی دلالتهایی است، «لِکُلِّ صَبَّارٍ»؛ یعنی برای هر بسیار خویشتندار نسبت به مشقتها و سختیهای تکالیف. «شَکُورٍ»؛ یعنی بسیار شکرگزارنده برای نعمتهای خدای تعالی، و البته، آن را فرمود تا دلالت داشته باشد بر اینکه: صبر بر بلای او و شکر برای نعمتهایش، برترین طاعات است، و شعبی گفت: صبر نصف ایمان است و شکر نصف آن، و یقین همه ایمان است. در حدیث است که: «الایمان، نصفان، نصف صبر و نصف شکر.» بنابراین، مثل این است که خدای سبحان فرموده: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِ مؤمن.» «3»
همینطور فی قوله تعالی: «اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 7، ص 267.
(2). لقمان/ 31.
(3). مجمع البیان، ج 8، ص 323.
ص: 526
أَوَّابٌ» «1»، فرموده: خدای سبحان تعالی به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرموده: «اصْبِرْ»؛ یعنی ای محمّد! نفس خود را حفظ کن. «عَلی ما یَقُولُونَ»؛ یعنی بر آنچه با آن تکذیب تو را میگویند.
پس البته، عاقبت بد آن، به خود ایشان برگشت میکند، و «وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ»؛ یعنی: و به یادآور داوود را که دارای قوت و نیرو بر عبادت ما بود. این قول، از ابن عباس و مجاهد نقل شده است، و یادآوری نمود که او نصف شب را اقامه نماز میکرد و نصف روزگار را روزه میگرفت؛ یعنی او یک روز روزه بود و روز دیگر افطار میکرد، و آن، شدیدترین نوع روزه است، و گفتهاند: او بسیار نیرومند و دارای قدرت بود نسبت به دشمنان و غلبه بر آنان؛ آن به این جهت است که او با قلابسنگ خود سنگی را به سینه مردی نشانه رفت و سنگ پرتابشده سینه او را سوراخ کرد و از پشت او به درآمد و به مرد دیگری اصابت کرد و او را هم کشت. همچنین در معنای آن گفتهاند: دارای امکانات عظیم و نعمتهای برجسته و فراوان بود، و آن به این جهت است که هر شب در اطراف محراب او هزاران مرد بیتوته میکردند. «إِنَّهُ أَوَّابٌ»؛ یعنی او البته، بسیار توبهگر و برگشتکننده بود، از هر آنچه خدای تعالی آن را ناپسند میداند، به هرچه که مورد محبت او است. گفتهاند: تسبیحکننده بود. این سخن، قول سعید بن جبیر است.
گفتهاند: او مطیع بود. این قول، از ابن عباس است. «2»
نیز فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ» «3»، فرموده:
برای پیامبرش فرمود: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»؛ یعنی ای محمّد! خویشتنداری کن بر آزار و اذیت این کافران و بر ترک اجابت آنان تو را؛ همچنان که پیامبران خویشتنداری کردند. «مِنَ» در اینجا، برای تبیین جنس است؛ همچنان که در قوله: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ»، چنین است، و بنابراین قول، همه پیامبران،
______________________________
(1). ص/ 17.
(2). مجمع البیان، ج 8، ص 469.
(3). احقاف/ 35.
ص: 527
اولو العزم میباشند؛ زیرا آنان عزم بر ادای رسالت و تحمّل سنگینی آن را نمودند، و این قول، از ابن زید، جبائی و جماعتی از آنان است، و گفتهاند: «مِنَ» در اینجا، برای تبعیض است، و این قول از اکثر مفسرین نقل شده است، و ظاهر در روایات اصحاب ما هم است. پس از آن در آن اختلاف کردند؛ پس گفتهاند: «أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»، کسانی هستند که با شریعت تازه، شریعت پیامبران پیش خود را نسخ گردانیده، و آنان پنج نفرند، اول آنان نوح علیه السّلام، پس از آن، ابراهیم علیه السّلام، پس از آن، موسی علیه السّلام، پس از آن، عیسی علیه السّلام، و پس از آن، محمّد صلّی اللّه علیه و آله است. این قول از ابن عباس و قتاده بوده و ابی جعفر، امام باقر، و ابی عبد اللّه، امام صادق علیهما السّلام آن را روایت نمودهاند. آنان فرمودند: و آن پیامبران، سرور پیامبرانند و محور گردش سنگ آسیای پیامبران، بر آنان است، و گفتهاند: آنان شش نفرند: نوح علیه السّلام که بر اذیت قومش خویشتنداری نمود، ابراهیم علیه السّلام که بر آتش خویشتنداری نمود، اسحاق علیه السّلام که بر ذبح خویشتنداری نمود، یوسف علیه السّلام که در چاه و زندان خویشتنداری نمود و ایوب علیه السّلام که بر تنگی، بدحالی و امتحان، خویشتنداری نمود. این قول از مقاتل است. گفتهاند: آنان کسانی هستند که به جهاد و جنگ امر نمودند و مکاشفه را آشکار ساخته و در دین مجاهدت کردند. این قول، از سدی و کلبی است.
گفتهاند: آنان چهار نفرند: ابراهیم، هود و نوح علیهما السّلام، و چهارمین آنان محمّد صلّی اللّه علیه و آله است. این، قول ابی عالیه است، و «عزم»، وجوب و حتم است، «أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»، آن کسانی هستند که شریعتها را شروع و آن را بیان نمودند، و تمسّک و انتخاب آن و رها کردن غیرش را، بر مردم واجب ساختند. «وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ»؛ یعنی: و برای درخواست عذاب برای آنان، عجله و شتاب نکن که البته، وقوع آن برای ایشان نزدیک باشد، و آنچه موجود خواهد شد، مثل این است که واقع گردیده است. «کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ»؛ یعنی کانّ آنان روزی که میبینند آنچه را به آنان وعده داده شده بود، از عذاب در آخرت را، «لَمْ یَلْبَثُوا»: اینکه آنها در دنیا درنگ نکردهاند، «إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ»؛ یعنی مگر
ص: 528
ساعتی از روز را؛ هنگامی که آنان با چشم، عذاب را ملاحظه کنند، طول مدت درنگشان در دنیا و در برزخ، کأنّ ساعتی از روز شد؛ زیرا آنچه گذشت، مثل این شد که نبوده است، هرچند که طولانی بود. پس از آن فرمود: «بَلاغٌ»؛ یعنی این قرآن و آنچه در آن است از بیان، بلاغ است از جانب خدای تعالی به شما، و «بلاغ»، به معنای تبلیغ؛ یعنی رساندن است، و گفتهاند: معنای آن چنین است: آن «لبث»، بلاغ است. «فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ»؛ یعنی عذاب واقع نمیگردد مگر برای کسانی که با نافرمانی کردن، از امر خدای تعالی خارج شدهاند، و در معنای آن گفته شده: بر خدای تعالی است که هلاک نکند به جز مشرکی را که پشتش را به اسلام میکند، یا منافقی را که با زبانش تصدیق نماید و با عملش مخالفت کند. این قول از قتاده است، و گفتهاند: یعنی، با رحمت خدای تعالی و تفضّل او، به جز قوم فاسق هلاک نمیگردند. این قول از زجاج است. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» «2»، فرموده: «وَ جَزاهُمْ»؛ یعنی و ایشان را پاداش داد، «بِما صَبَرُوا»؛ یعنی به واسطه خویشتنداریشان بر طاعت او، اجتناب از معاصیاش و تحمّل آزمونهای دنیوی و سختیهای آن، «جَنَّةً»: سکونت در بهشت را، «وَ حَرِیراً»: و لباس ابریشمی را که لباس بهشت است، و آن را میپوشند یا آن را فرش میکنند. «3»
همینطور فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً» «4»، فرموده:
«فَاصْبِرْ»؛ یعنی ای محمّد! بر آنچه تو را به آن امر نمودم، از تحمّل سنگینیهای رسالت، خویشتنداری کن. «لِحُکْمِ رَبِّکَ»: برای حکم پروردگارت که قرآن را تبلیغ کنی و به آن عمل نمایی. «وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ»: از مشرکین، اطاعت مکن، «آثِماً»؛ یعنی از عتبة بن ربیعه (که بسیار گناهکار است)، «أَوْ کَفُوراً»: یا ولید بن مغیره، که آن دو گفتند: از این امر
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 9، ص 95.
(2). انسان/ 12.
(3). مجمع البیان، ج 10، ص 410.
(4). انسان/ 24.
ص: 529
دست بردار و برگرد و ما تو را با مال و تزویج راضی میکنیم. این قول از مقاتل است، و گفتهاند: «کفور»، ابو جهل است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را از نماز، نهی نمود، و گفته شده: آن، عمومیت دارد در هر معصیتکار فاسق و کافر از مردم؛ یعنی اطاعت مکن کسی را که تو را به گناه و کفر دعوت میکند، و این قول سزاوارتر است، به واسطه زیادتی فایده و عدم تکرار. «1»
ابو القاسم، جار اللّه، محمود بن عمر زمخشری خوارزمی، در تفسیر کشاف فی قوله تعالی:
«الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ» «2»، فرموده: و مراد از ضعف، ضعف در بدن است. گفتهاند: آن، ضعف در بینش و استقامت در دین است. پس اگر بگویی: چرا معنای واحدی را که آن مقاومت جماعت نسبت به بیشتر از خود است، دو بار تکرار کرده، پیش از تخفیف و بعد از آن؟ گویم: برای اینکه آن، دلالت است بر اینکه حال در قلت و در کثرت یکسان و بدون تفاوت است؛ زیرا حال مقاومت بیست نفر در برابر دویست نفر، و صد نفر در برابر هزار نفر با حال مقاومت صد نفر در مقابل دویست نفر، و هزار نفر در مقابل دو هزار نفر گاهی تفاوت دارد. «3»
فی قوله تعالی: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «4» هم فرموده: پس اگر بگویی: چگونه او را شناختند، گویم: در سخن گفتن و سیمای او، هنگامی که او سخن میگفت، آنها توجّه کردند که سخنان از مثل او صادر نمیشود، مگر کسی که مسلمان خالصی از سنخ ابراهیم باشد، نه از بعض عزیزان مصر، و نیز گفتهاند: به هنگام تبسّم، او را از دندانهایش شناخته که همچون مرواریدهایی که پهلوی هم چیده شده باشند، میدرخشید، و همینطور گفتهاند: او را نشناختند تا وقتی که تاج را از سر خود برداشت. «مَنْ یَتَّقِ»:
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 10، ص 413.
(2). انفال/ 66.
(3). کشاف، ج 2، ص 167.
(4). یوسف/ 90.
ص: 530
کسی که خدا عذاب او را تخفیف دهد، «وَ یَصْبِرْ»: بر گناهان و بر طاعات شکیبایی کند؛ «فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ»، اجر آنان را. پس «أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» را موضع ضمیر قرار داد، برای اشتمال آن بر متقین و صابرین. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» «2»، فرموده:
یعنی صبر بر عذاب کردند و صبر کردند بر مفارقت وطن که همان حرم خدا است که در هر قلبی محبوب میباشد، پس چگونه است نسبت قلوب قومی که آنجا مسقط الرأس ایشان است، و بر بذل مجاهدت و بذل ارواح در راه خدا. «3»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی «4»، فرموده: یعنی: و تو با اهلت به عبادت خدا و به نماز روی آور و با آن بر چیز اندکتان طلب کمک کنید، و همّتت را تنها مصروف رزق و معیشت ننما که البته، رزق تو از نزد ما کفایت میشود و ما تو را روزی داده و از تو نمیخواهیم که خودت و اهلت را روزی بدهی؛ چرا که تو با این کار، از توجّه به امر آخرت فارغ میشوی. «5»
نیز فی قوله تعالی: «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ» «6»، فرموده: و برگشت در «وَ لا یُلَقَّاها»، برای کلمهای است که علما با آن سخن میگویند، یا برای ثواب است؛ زیرا در آن، معنای پاداش یا بهشت است، یا برای سیره و طریقه بوده، و آن، ایمان و عمل صالح است. «الصَّابِرُونَ»، بر طاعات در برابر شهوات و آنچه از قلیل و کثیر که خدا قسمت نموده است. «7»
فی قوله تعالی: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ
______________________________
(1). کشاف، ج 2، ص 342- 341.
(2). نحل/ 42- 41.
(3). کشاف، ج 2، ص 410.
(4). طه/ 132.
(5). کشاف، ج 2، ص 560.
(6). قصص/ 80.
(7). کشاف، ج 3، ص 192.
ص: 531
لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» «1» هم فرموده: «بِنِعْمَتِ اللَّهِ»: به احسان او و رحمتش، «صَبَّارٍ»، بر بلای او، «شَکُورٍ»، برای نعمتهای او، و این دو، صفت مؤمن است؛ مثل اینکه بگوید:
«ان فی ذلک لایات لکل مؤمن.» «2»
همچنین فی قوله تعالی: «اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ» «3»، فرموده: پس اگر بگویی چگونه قوله: «اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ»، و قوله: «وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ»، با هم مطابقت دارد تا یکی از آنها بر صاحبش عطف گردد؟ گویم: مثل اینکه به پیامبرش بفرماید: «اصبر علی ما یقولون و عظّم امر معصیة اللّه فی اعینهم بذکر قصة داوود»، یا به او بفرماید: «اصبر علی ما یقولون و صن نفسک و حافظ علیها ان تزل فیما کلفت من مصابرتهم، و تحمل اذاهم و اذکر اخاک داوود و کرامته علی اللّه.» «ذَا الْأَیْدِ»، دارای قوت در دین، نیرومند در کارهای سخت و در تکالیفش. «أَوَّابٌ»: بسیار توبهکنندهای که به رضای خدا بازگشت میکند. پس اگر بگویی: دلیل بر اینکه «الْأَیْدِ» به معنای قوت در دین است، چیست؟ گویم: قوله تعالی: «أَوَّابٌ»؛ زیرا آن؛ تعلیل برای ذی الاید است. «4»
فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ» «5» هم فرموده:
«أُولُوا الْعَزْمِ»، صاحبان جدیت، ثبات، صبر، شکیباییاند، و «مِنَ»، جایز است که برای تبعیض باشد، و از «اولی العزم»، بعضی پیامبران را اراده نموده است. «وَ لا تَسْتَعْجِلْ»، عذاب را برای کفار قریش؛ یعنی به تعجیل آن علیه آنان دعا نکن که البته، به ناچار بر آنان نازل میشود، هرچند که به تأخیر افتد. «ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ»؛ یعنی اینکه آنان به آن وعظ شدند، در موعظه، کافی است، یا این تبلیغ از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کافی است. «فَهَلْ یُهْلَکُ»، به جز کسانی که خارج از نصیحت شدن و عمل به موجب آن هستند. «6»
______________________________
(1). لقمان/ 31.
(2). کشاف، ج 3، ص 237.
(3). ص/ 17.
(4). کشاف، ج 3، ص 363.
(5). احقاف/ 35.
(6). کشاف، ج 3، ص 528.
ص: 532
همچنین فی قوله تعالی: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» «1»، فرموده: «بِما صَبَرُوا»، به سبب صبر و شکیبایی آنان بر ایثار. اگر بگویی: ذکر حریر با جنّت چه معنایی دارد؟
گویم: معنای آن این است که جزای آنان به سبب صبر و شکیباییشان بر ایثار نمودن و بر آنچه آن ایثار منجر بدان شده از گرسنگی و تشنگی، بستانی است که در آن خوراکیهای گوارا است، و حریری است که در آن، نیکویی و زیبایی لباس است؛ یعنی هوای آن، معتدل است، نه حرارت خورشید سوزنده در آن است و نه شدت سرمای آزاردهنده. در حدیث است که: «هواء الجنة سجسع؛ لا حر و لا قر.»: هوای بهشت نیکو و معتدل است؛ نه بسیار گرم است و نه بسیار سرد. «2»
همینطور قوله تعالی: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً» «3»، فرموده:
«فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»، که صادر از حکمت است، و تعلیق او امور را بر مصالح و بر تأخیر در یاریات بر دشمنانت از اهل مکّه، و به جهت کمی صبرت بر آزار آنان و به جهت شکنجهای که از تأخیر در پیروزی متحمل میشوی، از احدی از آنان اطاعت مکن، در حالی که آنان با افراط در عداوت، آزار و اذیت او و کسانی که با او هستند، با پیشنهاد بذل اموالشان به او و تزویج شایستهترین دخترانشان به او، او را دعوت به برگشتن از امرش میکنند. پس اگر بگویی همه آنان کافران بودند. در نتیجه، در قوله: «آثِماً أَوْ کَفُوراً» تقسیم نمودن آنان چه معنا دارد؟ گویم: معنایش این است که از آنان که گناهکارند و تو را به آن دعوت میکنند، پیروی نکن یا از آنان که فاعل کفر هستند و تو را به آن دعوت میکنند، پیروی نکن؛ زیرا آنان یا او را به مساعدت بر فعلی که گناه است یا کفر، یا نه گناه هست و نه کفر، دعوت میکنند. پس او از مساعدت به آنان بر هر دو (گناه و کفر)، بدون سومی (که نه گناه است و نه کفر)، نهی شده است. «4»
______________________________
(1). انسان/ 12.
(2). کشاف، ج 4، ص 197.
(3). انسان/ 24.
(4). کشاف، ج 4، ص 200.
ص: 533
مولی الاجل سید عبد اللّه بن محمّد رضا حسینی معروف به شبّر در تفسیرش، فی قوله تعالی: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ» «1»، فرموده: قوله: «وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً»؛ یعنی: و دانست اینکه در شما، ضعف از مقاومت یک نفر در مقابل ده نفر هست، و قوله: «وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»؛ یعنی: و خدای تعالی کمک و حافظ خویشتنداران است. «2»
نیز فی قوله تعالی: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «3»، فرموده: قوله: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ» استفهام تقریری است و «قَدْ مَنَّ اللَّهُ»؛ یعنی: خدای تعالی متعال به همه خیر یا به جمع ما منت نهاد، «إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ»؛ یعنی: البته، هرکس از خدای تقوا کند، «وَ یَصْبِرْ»: و بر بلا و از گناهان خویشتنداری کند، «فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»؛ یعنی البته، خدای تعالی پاداش نیکوکاران باتقوا و خویشتندار را بدون عوض نمیگذارد. «4»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» «5»، فرموده: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ»؛ یعنی کسانی که در راه خدای تعالی مهاجرت کردند، «مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا»: بعد از آن که مورد ستم واقع شدند، «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ»؛ یعنی حتما آنها را فرود میآوریم، «فِی الدُّنْیا حَسَنَةً»: در دنیا به پناهگاه نیکویی، و آن، مدینه است. «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ»؛ یعنی پاداش نیکوی آخرت، «أَکْبَرُ»: بزرگتر است از آنچه برای آنان در دنیا آماده کردهایم. «لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»؛ یعنی کافران میدانستند، آنچه برای مهاجرین است، از خیر دو دنیا، مسلما موافق با آنان است، یا مهاجرین میدانستند آنچه برای آنان آماده است، مسلما زیادتر از مجاهدتها و تلاشهای آنان است. «الَّذِینَ صَبَرُوا»: آن کسانی
______________________________
(1). انفال/ 66.
(2). تفسیر شبّر، ص 402.
(3). یوسف/ 90.
(4). تفسیر شبّر، ص 514.
(5). نحل/ 42- 41.
ص: 534
که بر اذیت و مشکلات هجرت خویشتنداری کردند، «وَ عَلی رَبِّهِمْ»: و تنها بر پروردگارشان، نه غیر او، «یَتَوَکَّلُونَ» توکّل مینمایند، پس اوست که امور آنان را کفایت میکند. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» «2»، فرموده: «صَبْراً» را به فتح باء قرائت نمودند؛ یعنی بر تو شاق و سخت است؛ زیرا هریک از ما چیزی را میدانیم که دیگری نمیداند و عهدهدار امری هستیم که دیگری طاقت آن را ندارد. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی «4»، فرموده: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ»؛ یعنی امر کن به اهل بیت خودت، «بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»: به نماز و بسیار خویشتنداری، و حافظ بر آن باش. «لا نَسْئَلُکَ»؛ یعنی تکلیف نمیکنم تو را «رِزْقاً»: رزقی را که برای خودت و برای اهل بیتت؛ «نَحْنُ نَرْزُقُکَ»: ما به تو و به آنان روزی میدهیم. «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی : و پایان و سرانجام پسندیده، «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی : برای اهل تقوا است. «5»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ» «6»، فرموده: «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»؛ یعنی: و گفتند کسانی که به آنان علم و دانش به احوال دو دنیا داده شده، «وَیْلَکُمْ»؛ یعنی: هلاکت باد بر شما (این کلمه، کلمه زجر و طرد کردن است)، «ثَوابُ اللَّهِ»: پاداش نیکوی خدای تعالی در آخرت، «خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً»: برای کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند، بهتر است از آنچه به قارون اعطا شده؛ بلکه بهتر است از آنچه در دنیا است. «وَ لا یُلَقَّاها»: این کلمهای است که علما آن را میگویند؛ یعنی با آن برخورد و ملاقات نمیکنند، «إِلَّا الصَّابِرُونَ»: به جز آنان که بر طاعت خدای تعالی و از نافرمانی و معصیت او، خویشتن دارند. «7»
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 565.
(2). کهف/ 67.
(3). تفسیر شبّر، ص 925.
(4). طه/ 132.
(5). تفسیر شبّر، ص 670.
(6). قصص/ 80.
(7). تفسیر شبّر، ص 822.
ص: 535
همینطور فی قوله تعالی: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» «1»، فرموده: آیا ندیدی به فضل و رحمت خدای تعالی کشتی در دریا جریان پیدا میکند؟ «لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ»: تا به شما نشان دهد نشانههایش را که دلالت بر توحید، الهیت، قدرت و حکمت او دارد؟ «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ»؛ یعنی البته، در آن جریان یافتن کشتی در روی دریا، نشانههایی است، «لِکُلِّ صَبَّارٍ». برای هر بسیار خویشتندار نسبت به بلایای او، «شَکُورٍ»: بسیار شکرگزار نسبت به نعمتهای او. «2»
نیز فی قوله تعالی: «اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ» «3»، فرمود: خویشتنداری کن بر آنچه میگویند و به یادآور بنده ما داوود را که او نیز به رنج و سختی نیز دچار گردید. «ذَا الْأَیْدِ»؛ یعنی او صاحب قوت در عبادت بود. نصف شب را سرپا میایستاد و به عبادت میپرداخت، و روزها یک روز را روزه میگرفت و یک روز افطار مینمود. «إِنَّهُ أَوَّابٌ»: البته، که او بسیار توبهکننده و رجوعگر به خشنودی خدای تعالی بود. «4»
همچنین فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ» «5»، فرمود: «فَاصْبِرْ»؛ یعنی بر آزار و اذیت قومت، خویشتنداری کن؛ «کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ»: همچنان که صاحبان جدیت و ثبات خویشتنداری کردند، «مِنَ الرُّسُلِ»: از پیامبران که آنان نوح، ابراهیم، موسی و عیسی هستند و آنان به محمّد صلّی اللّه علیه و آله ختم گردیدند، «وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ»: و برای آنان که قوم خودت میباشند، تعجیل در عذاب مکن که به ناچار به آنان خواهد رسید. «کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ»: مثل اینکه آنان روزی را که وعده عذاب آخرت به آنان داده شده، میبینند، «لَمْ یَلْبَثُوا»: گمانشان این است که آنان در دنیا درنگ
______________________________
(1). لقمان/ 31.
(2). تفسیر شبّر، ص 857.
(3). ص/ 17.
(4). تفسیر شبّر، ص 932.
(5). احقاف/ 35.
ص: 536
نکردهاند، «إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ»: مگر ساعتی از روز را، و آن به جهت ترس از چیزی است که میبینید. «بَلاغٌ»؛ یعنی اینکه شما را بدان موعظه نمود، کافی است، یا اینکه تبلیغ از جانب خدای تعالی است به شما، و قوله: «الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ»؛ یعنی کسانی که از امر خدای تعالی خروج میکردند. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» «2»، فرموده: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا»: و پاداش نیک آنان، بر آنچه نسبت به تکالیف و ایثار با شدت نیازی که به آن داشتند، خویشتنداری کردند، «جَنَّةً»: بهشت است که در آن ساکن میگردند، «وَ حَرِیراً»: و ابریشم است که لباس و پوشش آنان میباشد. «3»
نیز فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً» «4»، فرموده: پس نسبت به حکم پروردگارت، بر تبلیغ رسالت او و تحمّل و اذیت قومت، خویشتنداری کن، «وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً.» «5»
استاد علامه سید محمّد حسین طباطبایی قدّس سرّه در تفسیر المیزان، فی قوله تعالی: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ» «6»، فرموده: و قوله: «وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً»، مراد از آن، ضعف در صفات روحی است و به ناچار منتهی به ایمان میشود. پس یقین داشتن به حق، آن چیزی است که جمیع سجایای نیکویی که موجب فتح و پیروزی میشوند، همچون: شجاعت، صبر، رأی درست، از آن حاصل میگردد. اما ضعف از حیث عدّه و نیرو، پس از بدیهیات است که مؤمنین در زمان پیامبر همواره از نظر نفر و نیرو در حال افزایش بودند، و قوله: «بِإِذْنِ اللَّهِ»، تقیید است برای قوله: «یَغْلِبُوا»؛ یعنی البته، خدای تعالی خلاف آن را نمیخواهد، در حالی که شما مؤمنین، صابر و شکیبا باشید، و به این ترتیب معلوم میشود که قوله: «وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»، نسبت به اذن، مفید فایده تعلیل
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 1027.
(2). انسان/ 12.
(3). تفسیر شبّر، ص 1177.
(4). انسان/ 24.
(5). تفسیر شبّر، ص 1179.
(6). انفال/ 66.
ص: 537
است، و قوله تعالی در آیه قبل: «بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ»، تعلیل برای حکم است، و همچنین در این آیه، قوله: «وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً»، و قوله: «وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»، و لذا عدم فقه و ضعف روحی و صبر، از علل و اسباب خارجی در غلبه، پیروزی و موفقیت، است که بدون شک دلالت میکند بر اینکه حکم در دو آیه، مبنی است بر آنچه معتبر است از اوصاف روحی دو گروه مؤمن و کافر، و بر اینکه قوای درونی روحی در آیه نخست معتبر دانسته شده آنچه از آن در یک مؤمن واحد است، غلبه دارد بر قوای درونی روحی موجود در ده تن از کفار. این قوا پس از گذشت زمان کوتاهی که با قوله:
«الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ»، به آن اشاره کرده است، متحوّل شده و اثر خود را به نسبت هشتاد درصد از دست میدهد و بیست تا و دویست که در آیه نخست آمده بودند، به صدتا و دویستتا در آیه دوم تبدیل میگردند، و نیز صدتا و هزارتا موجود در آیه اول، به هزارتا و دوهزارتا در آیه دوم تبدیل میشوند. قوله: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ»، اشاره به آن دارد که آنچه در یک مؤمن از متوسط مؤمنین است، بر بیش از دو نفر از کفار افزایش ندارد، پس تأثیر آن به نسبت 80 درصد کاهش داشته و دهتا در برابر صدتا در آیه قبلی، به صدتا در مقابل دویستتا در این آیه، و صد و هزار در آیه قبلی به هزار و دو هزار در این آیه تبدیل یافته است.
در ادامه، مؤلف المیزان بعد از بحث از عوامل مولد سجایای نفسانی، پنج نکته را درباره دلالت آیه میفرماید که در اینجا تلخیص آن موارد به اجمال ذکر میشود:
اول اینکه هر اندازه در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله عزت و شوکت اسلام زیاد گردید، نقصان و خمودی در قوای مسلمین هم از لحاظ روحیه عمومی، درجه ایمان و سجایای نیکوی نفسانی معنوی باطنی زیاد گردید. دوم، ظاهر این است که دو آیه 65 و 66 سوره انفال، یک دفعه نازل گردید، و آن دو آیه اگرچه از حال مؤمنین در دو زمان مختلف خبر میدهند؛ همچنان که قوله: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ»، به آن اشاره دارد، لکن دو آیه چنان که گذشت، به طوری که طبیعت قوای مؤمنین را از لحاظ روحیه در دو زمان مختلف در
ص: 538
نظر میگیرند، و سیاق آیه دوم به این قیاس، به گونهای است که مستقل از اول نیست، و وجود دو حکم مختلف در دو زمان موجب نمیگردد که آیه متضمن برای یکی از آن دو حکم، در زمانی غیر از زمان نزول آیه دیگر باشد؛ آیهای که متضمن حکم دیگر است.
سوم، ظاهر قوله تعالی: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ»؛ چنان که گفته شده، این است که سیاق این دو آیه برای بیان حکم تکلیفی است؛ زیرا تخفیف در کار نمیباشد مگر بعد از تکلیف. پس لفظ، لفظ خبر است و مراد از آن، امر به آن است. چهارم، ظاهر تعلیل در آیه اولی به وسیله فقه، و آیه دوم به صبر با تقیید جنگاور از مؤمنان به صبر در دو آیه جمیعا، دلالت دارد بر اینکه صبر، یکی را بر مثل خودش در نیروی روح رجحان میدهد، و فقه، او را بر پنج برابر مثل خودش در آن رجحان میدهد، پس چون هر دو در یک فرد جمع گردد، بر ده نفر رجحان پیدا میکند، و صبر هیچگاه از فقه مفارقت حاصل نکند، اگرچه عکس آن جایز باشد، و پنجم اینکه بههرحال صبر در جنگ واجب است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «2»، فرمود: قوله:! «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا ..... الخ»، تأکید بر جملهای است که از آن استفهام انجام یافته، برای دلالت بر این است که شواهد قطعی بر تحقق مضمون این جمله برپا شده و استفهام تنها برای اعتراف گرفتن است فقط، و شواهد در نزد آنان بر این اقامه گردید که عزیز مصر همان برادرشان یوسف است، و به همین جهت از او سؤال کردند: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ»، با تأکید به «ان»، «لام» و «ضمیر فصل». پس او جواب داد: «أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی»، و البته، برادرش را به خودش ملحق نمود و حال آنکه درباره او سؤال نکردند و نسبت به او جاهل نبودند، و این برای آن بود که خبر بدهد از منت خداوند بر آن دو، و آن، دو با هم مورد حسادت بودند، و به همین جهت فرمود: «إِنَّهُ مَنْ
______________________________
(1). المیزان، ج 9، ص 129- 125.
(2). یوسف/ 90.
ص: 539
یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»، و در آن، دعوت آنان است به احسان، و بیان آن این است که احسان به وسیله تقوا و صبر حاصل میگردد. «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» «2»، فرموده:
برای مهاجرین وعده زیبایی است، و برای مؤمنین دو هجرت از مکّه بوده است؛ یکی به حبشه که در آن عدهای از مؤمنین به فرمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و به اذن خدای تعالی به آنجا مهاجرت نمودند تا در امن باشند و از آزار و اذیت مشرکین مکّه و آشوب و فتنه آنان راحت گردند و دیگری، هجرت از مکّه به مدینه بود، بعد از مهاجرت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، و ظاهر این است که مراد از هجرت در آیه، هجرت دوم باشد، و قوله: «فِی اللَّهِ»، متعلق به «هاجَرُوا» است، و مراد این است که مهاجرت فی اللّه باشد؛ مهاجرتشان احاطه به آنان داشته باشد و در طلب رضای خدا، از قصد مهاجرت به غرض دیگری خارج نشوند، و قوله: «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً»، گفته شده: یعنی سرزمین نیکویی بدل آنچه از وطنتان، مثل: مکّه و حوالی آنکه ترکش نمودید، و گفته شده: یعنی حالت نیکو از فتح و پیروزی و نحو آن، پس قوله: «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ الی آخر»، از نوع استعاره بالکنایه میباشد، و قوله: «لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ» تمام نمودن وعده را، و اشاره است به اینکه، پاداش نیک آخرت، افضل و برتر است از این پاداش نیک دنیوی، اگر به آنچه از نعمتهایی که برای آنان آماده نموده است، آگاهی داشتند، پس در آن نعمتها، سعادت بدون بدبختی و جاودانگی بدون نیستی، و لذت بدون آلوده بودن به رنج است و در جوار پروردگار عالمیان واقع میباشد. قوله تعالی: «الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»، بعید نیست که مستفاد از سیاق دو آیه این باشد که همه عنایت در آن دو، به وعده دادن مهاجرین فی اللّه است به وعده نیکو در دنیا و آخرت، بدون نظر به خبر دادن به تحقق مهاجرت قبل
______________________________
(1). المیزان، ج 11، ص 260.
(2). نحل/ 42- 41.
ص: 540
از زمان خطاب، پس کلام در معنای آن است که: هرکس در راه خدا مهاجرت کند، پس برای او چنین و چنان است، و عنایت در قوله: «الَّذِینَ صَبَرُوا الی آخر آیه»، به توصیف مهاجرین به صبر و توکّل است، و هر دو صفت در غایت نیکویی که به آن وعده داده شده، دخیل است؛ زیرا اگر بر تلخی جهاد صبر و خویشتنداری نکنند و به هنگام هجوم سختیها بر آنان، بیتابی نمایند و با توکّل به خدا، تأیید نگردند و بر نفوس ضعیفی که بر آنان احاطه دارد، تکیه کنند و برای آنان استقرار حاصل نگردد، دشمن اصرار خواهند داشت که بین آنان جدایی افکند و اجتماع صالح آنان را که موجب اقامه مهاجرت آنان در این دنیا است، متلاشی نماید، و اما امر آخرت، فساد آن به واسطه فساد اجتماعی و یا متلاشی شدن آنان است. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» «2»، فرموده: نفی مؤکد است برای صبر موسی علیه السّلام بر چیزی که آن را در طریق تعلیم مشاهده میکند، و دلیل بر آن، تأکید کلام است به «ان» و آوردن صبر در سیاق نفی، که آن، دال بر اراده عموم است، و نفی صبر، به نفی استطاعت، پس آن، تأکید بیشتری نسبت به گفته «لن تصبر» دارد، و خضر علیه السّلام، صبر موسی علیه السّلام را بر مظاهر علمش از حوادث را نفی نمود، آنجا که فرمود: «لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ»، و صبر او را بر نفس علم خودش نفی نفرمود، پس نفرمود:
«لن تصبر علی ما اعلمه و لن تتحمله»، و موسی متغیر نشد بر او هنگامی که او را تأویل آنچه دیده بود، خبر داد، و البته، نفس افعال خضر علیه السّلام که آنها را در طریق تعلیم داده بود، متغیر گردید. پس برای علم حکمی است و برای مظاهر آن حکمی دیگر. پس قوله: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً الی آخر»، خبر دادن است به اینکه راهی را که او در طریق تعلیم اتخاذ نموده، اگر آن را بپیماید، طاقت آن را ندارد، و این به این معنا نیست که او تحمّل علم را ندارد. «3»
______________________________
(1). المیزان، ج 12، ص 271- 270.
(2). کهف/ 67.
(3). المیزان، ج 13، ص 369- 361.
ص: 541
نیز فی قوله تعالی: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی «1»، فرموده: آیه دارای سیاقی است که با سیاق سایر آیات سوره، سازگار میباشد. پس آن مانند سایر آیات، مکی است، بنابراین که ما بر کسی که آیه را از آیات دیگر استثنا کند و آن را مدنی محسوب نماید، دست نیافتهایم، و به این ترتیب قوله:
«أَهْلَکَ» بر حسب انطباقش با وقت نزول، خدیجه، همسر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، و علی علیه السّلام است، و او از اهل او و در خانهاش بود، و یا آن دو و بعضی از دختران پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، و قول بعضی که مراد از آن، همسران پیامبر، دخترانش و خویشاوندان او از بنی هاشم و بنی مطلب است، و قول کسان دیگر که آن جمیع پیروان از امتش است، اقوال محکمی نیست. آری، بد نیست که قول اول را از حیث جریان آیه و تطبیق آن، نه از حیث مورد نزول آن، منطبق بدانیم، پس آیه مکی است، و برای او صلّی اللّه علیه و آله در مکّه همسری به جز خدیجه علیه السّلام نبود، و قوله: «لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً»، کنایه از این است که ما بینیاز از تو هستیم و تو محتاج و نیازمند به ما هستی، پس آن در معنای قوله: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ. ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ» «2» است؛ همچنین از جهت ذیل آیه به قوله: «الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی ، در معنای قوله: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ» «3» میباشد. پس تفسیر آنان به سؤال رزق برای خلق یا برای نفس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، تفسیر قاطع و استواری نیست. «4»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ» «5»، فرموده: «ویل»؛ یعنی هلاک، و برای درخواست هلاکت و برای بازداشتن از آنچه مورد خشنودی نیست، به کار میرود، و قایلین به این قول، خودشان مؤمنین اهل علم به خدای تعالی هستند و مخاطب آنان جاهلینی
______________________________
(1). طه/ 132.
(2). ذاریات/ 58- 56.
(3). حج/ 37.
(4). المیزان، ج 14، ص 259.
(5). قصص/ 80.
ص: 542
هستند که آرزو دارند مانند آنچه از مال و ثروت که به قارون داده شد، به آنان نیز اعطا گردد، و این را به طور مطلق، سعادت و خوشبختی عظیمی میدانند، و مراد آنان این است که برای کسی که ایمان دارد و عمل صالح انجام میدهد: پاداش نیکوی خدای تعالی، از آنچه به قارون اعطا شده، بهتر است، پس اگر آنان مؤمنین صالح باشند، آن پاداش نیکو را آرزو میکنند، و قوله: «وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ»، «تلقیه»، فهماندن است و «تلقی»، فهمیدن، و معنای آن این است که: این کلمه را نمیفهمند که همان گفته ایشان:
«ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً» است که به جز صابران نمیفهمند، و «صابرون»، کسانی هستند که متلبّس به صبر هستند در سختیها، بر طاعات و از معاصی و گناهان، و وجه اینکه این کلمه یا سیره یا طریقه، مفهوم آنان شود، تصدیق به این است که پاداش نیکوی آخرت بهتر از حظ و بهره دنیوی است، و آن لا ینفک از ایمان و عمل صالح است، و هر دو ملازم ترک بسیاری از هواها و محرومیت از بسیاری از خواستهها است که آن به جز برای کسی که تلخی مخالفت طبع و سرکشی نفس اماره را با وصف صبر تحمّل میکند، محقق نمیشود. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» «2»، فرموده: باء در «بِنِعْمَتِ اللَّهِ»، باء سببیه است، و ذکر نعمت مانند توطئه است برای آخر آیه، و در آن، اشاره است به وجوب شکر او بر نعمتش؛ زیرا شکر منعم واجب است، و معنای آن این است که: آیا ندیدی کشتی در دریا به سبب نعمت خدای تعالی جریان دارد و سیر میکند، و نعمت خدای تعالی از قبیل: باد، رطوبت آب و غیر آن از اسباب جریان است، و بعضی احتمال دادهاند که «باء» بای تعدیه یا بای معیت است، و مراد از نعمت، آن چیزهایی است که با کشتی حمل میگردد از خوراکیها و سایر متاع زندگی، و آیه به قوله: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» تمام گردید، و «صَبَّارٍ شَکُورٍ»؛ یعنی کسی که هنگام تنگدستی بسیار
______________________________
(1). المیزان، ج 16، ص 81.
(2). لقمان/ 31.
ص: 543
خویشتندار بوده و به هنگام نعمت و فراخی بسیار شکرگزار است، و بنابر آنچه گفته شد، کنایه است از مؤمن. «1»
نیز فی قوله تعالی: «اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ» «2»، فرموده: «اید»؛ یعنی قوت و داوود علیه السّلام در تسبیحش نسبت به خدای تعالی، دارای قوت و نیرو بود؛ به طوری که او تسبیح میکرد و با او کوهها و پرندگان تسبیح مینمودند، و در فرمانرواییاش صاحب قوت و نیرو بود و در عملش دارای قوت، و در حملاتش در جنگها، صاحب قدرت بود و او جالوت پادشاه را به قتل رسانید؛ همان گونه که خدای تعالی سرگذشت او را در سوره بقره فرمود، و «اواب»، اسم مبالغه از «اوب» است به معنای رجوع، و مراد از آن، رجوع بسیار او است به سوی پروردگارش. «3»
همچنین فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ» «4»، فرموده: آیه تفریع بر حقیقت معاد است بنابر آنچه دلیل عقلی بر آن دلالت کرده و خدای تعالی از آن خبر میدهد، و معنای آن این است که: پس خویشتنداری کن بر انکار این کافران و عدم ایمان آنان به آن روز (که قیامت است)، همان گونه که اولوا العزم از پیامبران خویشتنداری نمودند و درخواست تعجیل در عذاب برای آنان مکن، که البته آنان آن روز را با آنچه در آن از عذاب است، به زودی ملاقات خواهند نمود، هر چند که آنان آن روز را با آنچه در آن است از عذاب، به زودی ملاقات خواهند نمود، هر چند آنان آن روز را دور میدانند؛ ولی آن روز از آنان دور نیست، و قوله: «کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ»، بیان نمودن است برای نزدیکی آن روز نسبت به آنان و نسبت به زندگیشان در دنیا باخبر دادن از حالت ایشان هنگامی که آن روز را مشاهده میکنند. پس آنان هنگامی که میبینند آنچه را آنها وعده داده از روز
______________________________
(1). المیزان، ج 16، ص 250.
(2). ص/ 17.
(3). المیزان، ج 17، ص 199.
(4). احقاف/ 35.
ص: 544
آخرت و آنچه را برای آنان فراهم شده از عذاب، حال آنان حال کسی باشد که به جز ساعتی را در روی زمین درنگ نکرده است، و قوله: «بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ»؛ یعنی این قرآن به واسطه آنچه از بیان در آن است، تبلیغ از جانب خدای متعال است از طریق پیامبری، پس آیا با این تبلیغ که خدای متعال از هلاک کردن در آن بیان نمود، به جز قوم فاسق که خارج از زندگی عبودیت و بندگی هستند، کسی هلاک میشود؟ و محققا خدای سبحان در این آیه به پیامبرش امر فرمود که: خویشتنداری کند؛ همان گونه که اولوا العزم از پیامبران خویشتنداری نمودند، و در آن اشارهای است به اینکه آن حضرت از آنان است، پس باید خویشتنداری کند؛ همچنان که آنان خویشتنداری کردند، و معنای «عزم» در اینجا، یا همان معنای صبر و خویشتنداری است؛ چنان که بعضی از مفسرین آن را به جهت قوله تعالی: «وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» «1» گفتهاند: و یا به معنای عزم بر معنای وفا به عهد و پیمانی است که از پیامبران گرفته شده؛ چنان که قوله تعالی: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» «2»، تلویحا آن را میگوید، و یا عزم، به معنای عزیمه است، و آن، حکم شریعت است، و بنا بر معنای سوم، و آن همان است که روایات ائمه اهل بیت علیهم السّلام آن را یادآوری کردهاند، آنان پنج نفرند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله، و آن مستند به قوله تعالی: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ» «3»، میباشد، و از بعضی از مفسرین است که جمیع پیامبران، اولو العزم هستند، و «من الرسل» بیان بر اولی عزم در قوله: «أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»، گرفته شده است، و از بعضی از آنها است که: «الرُّسُلِ»، هجده پیامبرند که در سوره انعام، آیات هشتاد و سهتا نود، از آنان ذکر شده است؛ زیرا خدای تعالی بعد از ذکر آنان
______________________________
(1). شوری/ 34.
(2). طه/ 115.
(3). شوری/ 13.
ص: 545
فرمود: «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»، و در آن خدای تعالی بعد از شمردن آنان فرمود: «وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ»، پس از آن (در سه آیه بعد)، فرمود: «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»، و بعد از شمردن آنان، بلافاصله آن را نفرمود، و از بعض مفسرین است که آنان نه نفرند: نوح، ابراهیم، ذبیح، یعقوب، یوسف، ایوب، موسی، داوود و عیسی علیهم السّلام، و از بعض آنان است که پیامبران اولو العزم هفت نفرند: آدم، نوح، ابراهیم، موسی، داوود و سلیمان و عیسی علیهم السّلام و بعضی ذکر نمودند که آنان شش نفرند و ایشان کسانیاند که به آنان امر به جنگ کردن شده است، و آنان نوح، هود، صالح، موسی، داوود، و سلیمان علیهم السّلام هستند، و بعضی ذکر نمودند که آنان شش نفر، نوح، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، یوسف و ایوباند و از بعضی مفسرین است که آنان پنج نفرند و آنان نوح، هود، ابراهیم، شعیب و موسی علیهم السّلام هستند، و از بعضی آنان است که آنان چهار نفرند: نوح، ابراهیم، موسی و عیسی علیهم السّلام، و بعضی ذکر کردهاند که آنان چهار نفر، نوح، ابراهیم، هود و محمّد علیهم السّلام و علیهم اجمعین هستند، و این اقوال بین اقوالیاند که اصلا استدلالی بر آنها نشده و بین اقوالیاند که درباره آنها استدلال شده به آنچه در آن دلالتی نیست؛ لذا از نقل آنها چشمپوشی میکنیم. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» «2»، فرموده: مراد از صبر در اینجا، خویشتنداری آنان هنگام مصیبت است. پس آنان در دنیا رضایت پروردگارشان را طلب کردند و خواست او را بر خواست خودشان مقدم داشتند، پس بر آنچه قضای آنان در آن بود و او تعالی در حق آنان از آزمایشها و سختیهای دنیا اراده کرده بود، خویشتنداری کردند و بر فرمانبرداری کردن آنچه به آنان امر شده بود، خویشتنداری نموده و بر ترک آنچه از آن نهی شده بودند، اگرچه مخالف با خواهشهای نفسانی آنان بود، خویشتنداری پیشه ساختند. پس خدای متعال آنچه از مشقت و سختی را که آنان ملاقات کردند، برایشان به نعمت و راحت مبدل نمود. «3»
______________________________
(1). المیزان، ج 18، ص 237.
(2). انسان/ 12.
(3). المیزان، ج 20، ص 218.
ص: 546
نیز فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً» «1»، فرموده: آیه تفریعی است بر آنچه لازمه مضمون آیه قبل است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلًا».
پس البته، لازمه اینکه خدای سبحان، همان کسی باشد که قرآن را بر او نازل نموده، آن است که آنچه در قرآن است از حکم، حکم پروردگار تو است، پس بر تو واجب است که برای او خویشتنداری کنی، پس برای حکم پروردگارت خویشتنداری کن، و قوله: «وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً»، ورود شک و تردید در سیاق نهی، افاده عموم حکم میکند، پس نهی، از طاعت آن دو است؛ چه آن دو با هم باشند، و چه جدای از هم، و ظاهر این است که مراد از «آثم»، متلبّس به معصیت بوده و مراد از «کفور»، زیادهروی در کفر است. پس آیه، شامل کافران و فاسقان جمیعا میشود، و اینکه نهی از طاعت فرد بسیار گناهکار و بسیار کفرانپیشه بعد از امر به صبر برای حکم پروردگارش آمده، مفید این است که نهی مفسر است برای امر، پس مفاد نهی این است که: از برخی از آنان که بسیار گناهکار است هنگامی که تو را دعوت به گناهکاری میکند، اطاعت مکن، و از کسی که بسیار کفر میورزد، چون تو را به کفر خودش دعوت میکند، اطاعت مکن؛ زیرا گناه بسیار گناهکار از آنان و کفر کافرشان، هر دو، مخالف حکم پروردگار تو است، اما تعلیق حکم بر وصف که مشعر به علیت است، البته، تنها افاده میکند علیت گناه و کفر را برای نهی از اطاعت آنها به نحو مطلق، نه علیت آن دو را برای نهی از طاعت آنها، هنگامی که گناهکار به خصوص گناهش دعوت مینماید و کافر به خصوص کفرش. «2»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ» «3»، میفرماید: هماکنون خداوند به شما تخفیف داد و دانست در میان شما افرادی ضعیف و سست هستند: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً.» سپس میگوید: در
______________________________
(1). انسان/ 24.
(2). المیزان، ج 20، ص 233.
(3). انفال/ 66.
ص: 547
این حال اگر از شما صد نفر سرباز با استقامت باشند، بر دویست نفر غلبه میکنند، و اگر هزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا پیروز میشوند: «فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ»؛ ولی در هر حال فراموش نکنید که: خداوند با صابران است: «وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ.»
و در بحث نکتهها، زیر عنوان: «افسانه موازنه قوا» میفرماید: ... شک نیست که موازنه و برتری قوا، به ظاهر یکی از عوامل پیروزی است، ولی چه چیزی سبب میشد که این تفاوت بزرگ و چشمگیر به سود مسلمانها جبران گردد؟ پاسخ این سؤال مهم را قرآن با سه تعبیر در دو آیه فوق بیان کرده است؛ در یکجا میگوید: «عِشْرُونَ صابِرُونَ»: بیست نفر بااستقامت، «مِائَةٌ صابِرَةٌ» یکصد نفر بااستقامت؛ یعنی روح استقامت و پایداری که ثمره درخت ایمان است، سبب میشد که هریک نفر در برابر ده نفر استقامت کنند و بر آنها پیروز گردند، و در جای دیگر، تعبیر به «اذن اللّه» میکند؛ یعنی امدادهای الهی و کمکهای غیبی و معنوی و لطف و رحمت پروردگار شامل حال چنین مجاهدان باایمان و پراستقامت است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «2»، فرموده: لذا (برادران یوسف) با لحنی آمیخته با تردید گفتند: آیا تو خودت یوسف نیستی؟: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ.» در اینجا لحظات فوق العاده حساس بر برادرها گذشت؛ درست نمیدانند که عزیز مصر در پاسخ سؤال آنها چه میگوید! آیا به راستی پرده را کنار میزند و خود را معرفی میکند، یا آنها را دیوانگان خطاب خواهد کرد که مطلب مضحکی را عنوان کردهاند. لحظهها با سرعت میگذشت و انتظاری طاقتفرسا بر قلب برادران سنگینی میکرد، ولی یوسف نگذاشت این زمان، زیاد طولانی شود، به ناگاه پرده از چهره حقیقت برداشت، گفت:
آری، منم یوسف، و این برادرم ابن یامین است: «قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی.» ولی برای
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 7، ص 240- 238.
(2). یوسف/ 90.
ص: 548
اینکه شکر نعمت خدا را که این همه موهبت به او ارزانی داشته، به جا آورده باشد و ضمنا درس بزرگی به برادران بدهد، اضافه کرد، خداوند بر ما منت گذارده؛ هرکس تقوا پیشه کند و شکیبایی داشته باشد، خداوند پاداش او را خواهد داد؛ چرا که خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمیکند: «قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ.» «1»
همچنین فی قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» «2»، فرموده:
کسانی که مورد ستم واقع شدند، سپس برای خدا هجرت کردند، در این دنیا جایگاه و مقام خوبی به آنها میدهیم: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً.» این پاداش دنیایی آنها است، اما پاداش آخرت، اگر بدانند، بسیار بزرگتر است: «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ.» در آیه بعد، این مهاجران راستین و پراستقامت و باایمان را با دو صف توصیف میکند، میگوید: آنها کسانی هستند که شکیبایی، صبر و استقامت را پیشه خود ساخته، و توکّل و تکیه آنها بر پروردگارشان است: «الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ.»
و در بحث نکتهها، در نکته پنجم فرموده: انتخاب دو صفت «صبر» و «توکّل» برای مهاجرین دلیلش روشن است؛ زیرا در چنین حوادث سخت و طاقتفرسا که در زندگی انسان پیش میآید، در درجه اول، شکیبایی، صبر و استقامت لازم است، استقامتی به عظمت حادثه و یا برتر و بیشتر، سپس توکّل و اعتماد بر خدا، و اصولا اگر انسان در این گونه حوادث تکیهگاه محکم مطمئن معنوی نداشته باشد، صبر و استقامت برای او ممکن نیست. بعضی گفتهاند: انتخاب «صبر»، به خاطر این است که در آغاز مسیر به سوی اللّه، شکیبایی و استقامت در برابر خواستههای نفس لازم است، و انتخاب توکّل، به خاطر آن است که پایان این مسیر به انقطاع و بریدن از هرچه غیر خدا است و
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 10، ص 62.
(2). نحل/ 42.
ص: 549
پیوستن به او میانجامد. بنابراین، صفت اول، آغاز راه است، دوم، پایان آن (از تفسیر فخر رازی در ذیل آیه)، و بههرحال هجرت در بیرون، بدون هجرتی در درون ممکن نیست. انسان، نخست باید از علایق پست مادی درونی ببرد و به سوی فضایل اخلاقی هجرت کند، تا بتواند در بیرون دست به چنین هجرتی بزند و از دار الکفر، با پشت پا زدن به همه چیز، به دار الایمان منتقل گردد. «1»
همینطور فی قوله تعالی: «قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» «2»، فرموده: در این هنگام موسی با نهایت ادب و به صورت استفهام، به آن مرد عالم گفت: آیا من اجازه دارم از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟: «قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً.» از تعبیر «رُشْداً»، چنین استفاده میشود که علم هدف نیست، بلکه برای راه یافتن به مقصود و رسیدن به خیر و صلاح میباشد. چنین علمی ارزشمند است و باید از استاد آموخت و مایه افتخار است، ولی باکمال تعجّب، آن مرد عالم به موسی گفت: تو هرگز توانایی نداری با من شکیبایی کنی:
«قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً.» «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی «4»، فرموده: برای تلطیف روح پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و تقویت قلب او میفرماید:
خانواده خود را به نماز دستور ده و خود نیز بر انجام آن شکیبا و پراستقامت باش: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»؛ چرا که این نماز برای تو و خاندانت مایه پاکی و صفای روح و دوام یاد خدا است. بدون شک، ظاهر «اهل» در اینجا، خاندان پیامبر به طور کلی است، ولی از آنجا که این سوره در مکّه نازل شده، در آن زمان مصداق «اهل»، خدیجه و علی علیه السّلام بودهاند، و ممکن است بعضی دیگر از نزدیکان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را نیز شامل شود، ولی با گذشت زمان، دامنه خاندان پیامبر گسترده شد. سپس اضافه میکند، اگر
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 11، ص 237- 236 و 239.
(2). کهف/ 67.
(3). تفسیر نمونه، ج 12، ص 487.
(4). طه/ 132.
ص: 550
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج2 599
دستور نماز به تو و خاندانت داده شده است، منافع و برکاتش تنها متوجّه خود شما است، ما از تو روزی نمیخواهیم، بلکه به تو روزی میدهیم: «لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ.» این نماز چیزی بر عظمت پروردگار نمیافزاید، بلکه سرمایه بزرگی برای تکامل انسانها و کلاس عالی تربیت است. یا به تعبیر دیگر، خداوند همچون پادشاهان و امیران نیست که از ملت خود باج میگرفتند و زندگی خود و اطرافیان را اداره میکردند، خداوند از همگان بینیاز است و همگان به او نیازمندند. در حقیقت، این تعبیر، شبیه همان چیزی است که در سوره ذاریات، آیه 56 تا 58، وارد شده: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ. ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ. إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ» «1»: من جن و انس را نیافریدم مگر به خاطر اینکه عبادتم کنند، من از آنها روزی نمیطلبم و نمیخواهم طعامم دهند، خداوند روزیدهنده همگان است و صاحب قدرت مستحکم، و به این ترتیب نتیجه عبادات مستقیما به خود عبادتکنندگان باز میگردد، و در پایان اضافه میکند، عاقبت و سرانجام نیک، از آن تقوا است: «الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی » آنچه باقی میماند و سرانجامش مفید، سازنده و حیاتبخش است، همان تقوا و پرهیزگاری است؛ پرهیزگاران سرانجام پیروزند و بیتقوایان محکوم به شکست. این احتمال در تفسیر جمله اخیر نیز وجود دارد که هدف آن، تأکید در زمینه روح تقوا و اخلاص در عبادت است؛ چرا که اساس عبادت همین است. در آیه 37 سوره حج میخوانیم: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ.»: گوشتهای حیوانات قربانی و خونهای آنها، به خدا نمیرسد، ولی تقوای شما به او میرسد. آنچه به مقام قرب او از اعمال شما واصل میگردد، پوسته و ظاهر آن نیست، بلکه مغز، باطن، و اخلاصی که در آن است، به مقام قربش راه مییابد. «2»
______________________________
(1). ذاریات/ 58- 56.
(2). تفسیر نمونه، ج 13، ص 343- 342.
ص: 551
همچنین فی قوله تعالی: «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ» «1»، فرموده: قرآن میگوید: کسانی که علم و آگاهی به آنها داده شده بود، صدا زدند: وای بر شما! چه میگویید؟ ثواب و پاداش الهی برای کسانی که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام میدهند، بهتر است: «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً»، و سپس افزودند: این ثواب الهی تنها در اختیار کسانی قرار میگیرد که صابر و شکیبا باشند: «وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ»؛ آنها که در مقابل رزق و برقهای هیجانانگیز و زینتهای دنیا، استقامت به خرج میدهند؛ آنها که در برابر محرومیت مردانه میایستند و در مقابل ناکسان سر فرود نمیآورند؛ آنها که در بوته آزمایش الهی، آزمایش مال و ثروت و ترس و مصیبت، همچون کوه پا برجا میایستند. آری، اینها لیاقت ثواب الهی را دارند. مسلما منظور از جمله «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»، دانشمندان مؤمن بنی اسرائیل است که در میان آنها مردان بزرگی همچون یوشع، بودند؛ ولی جالب این است که در برابر جمله «الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا» (آیه قبل) که درباره گروه اول آمده، تعبیر به: «الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا» نمیکند، بلکه تنها تکیه بر علم میکند؛ چرا که علم خمیرمایه و ریشه ایمان و استقامت و عشق به ثواب الهی و سرای آخرت است. ضمنا تعبیر به: «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»، پاسخ کوبنده است به قارون که خود را عالم میدانست. قرآن میگوید، عالم اینها هستند که افق فکرشان این چنین بلند است، نه تو خیرهسر و مغرور، و به این ترتیب باز هم میبینیم که ریشه همه برکات و خیرات، به علم و دانش حقیقی باز میگردد. «2»
همینطور فی قوله تعالی: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» «3»، میفرماید: آیا ندیدی کشتیها بر صفحه دریاها به فرمان خدا و به برکت نعمت او حرکت میکنند؟: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ
______________________________
(1). قصص/ 80.
(2). تفسیر نمونه، ج 16، ص 166- 165.
(3). لقمان/ 31.
ص: 552
بِنِعْمَتِ اللَّهِ». هدف این است که گوشهای از آیات عظمتش را به شما نشان دهد: «لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ». آری، در اینها نشانههایی است برای کسانی که بسیار شکیبا و شکرگزارند:
«إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ»، و بدون شک، حرکت کشتیها بر صفحه اقیانوسها، نتیجه مجموعهای از قوانین آفرینش است: حرکت منظم بادها از یکسو، وزن مخصوص چوب یا موادی که با آن کشتی را میسازند از سوی دیگر، میزان غلظت آب از سوی سوم، و فشاری که از ناحیه آب بر اجسامی که در آن شناور میشوند، از سوی چهارم، و هرگاه در یکی از این امور اختلالی رخ دهد یا کشتی در قعر دریا فرو میرود، یا واژگون میشود، و یا در وسط دریا سرگردان و حیران میماند، اما خداوندی که اراده کرده است، پهنه دریاها را بهترین شاهراه برای مسافرت انسانها و حمل مواد مورد نیاز از نقطهای به نقطه دیگر قرار دهد، این شرایط را که هریک نعمتی از نعمتهای او است، فراهم ساخته. عظمت قدرت خدا در صفحه اقیانوسها و کوچکی انسان در مقابل آن، به قدری است که در گذشته که تنها از نیروی باد برای حرکت کشتی استفاده میشد، اگر تمام مردم جهان جمع میشدند که یک کشتی را در وسط دریا برخلاف مسیر یک باد سنگین به حرکت درآورند، قدرت نداشتند، و امروز هم که قدرت موتورهای عظیم، جانشین باد شده است، باز وزش طوفان آن قدر سخت و سنگین است که عظیمترین کشتیها را جابهجا میکند و گاه آنها را درهم میشکند، و اینکه در آخر آیه، روی اوصاف «صبار» و «شکور» (بسیار صابر و شکیبا و بسیار شکرگزار) تکیه شده، یا به خاطر این است که زندگی دنیا مجموعهای است که «بلا» و «نعمت» که هر دو وسیله آزمایشاند، ایستادگی و شکیبایی در برابر حوادث سخت و شکرگزاری در برابر نعمتها، مجموعه وظیفه انسانها را تشکیل میدهد. لذا در حدیثی که بسیاری از مفسران از پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله نقل کردهاند، میخوانیم:
«الایمان نصفان؛ نصف صبر و نصف شکر.»: ایمان دو نیمه است؛ نیمهای صبر و نیمهای شکر و یا اشاره به این است که برای درک آیات با عظمت الهی در پهنه آفرینش،
ص: 553
انگیزهای لازم است، همچون شکر منعم توأم با صبر و شکیبایی برای دقت و کنجکاوی هرچه بیشتر. «1»
نیز فی قوله تعالی: «اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ» «2»، فرموده: در برابر آنچه آنها میگویند، شکیبا باش، و به خاطر بیاور بنده ما داوود را؛ صاحب قدرت بود و بسیار توبهکار: «اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ». «اید»، هم به معنای «قدرت» آمده و هم به معنای «نعمت»، و داوود به هر دو معنا «ذا الاید» بود، نیروی جسمانیاش در حدی بود که در میدان جنگ بنی اسرائیل با جالوت جبار ستمگر، با یک ضربه سنگی که از فلاخن رها کرد، جالوت را از بالای مرکب به روی خاک افکند و در خون خود غلتید. بعضی نوشتهاند: سنگ سینه او را شکافت و از آن طرف بیرون آمد، و از نظر قدرت سیاسی، حکومتی نیرومند داشت که با تمام قدرت در برابر دشمنان میایستاد، حتی گفتهاند، در اطراف محراب عبادت او، هزاران نفر شب تا به صبح به حال آماده باش بودند، و از نظر قدرت معنوی و اخلاقی و نیروی عبادت، چنان بود که بسیاری از شبها را بیدار بود و به عبادت پروردگار مشغول، و نیمی از روزهای سال را روزه میگرفت: از نظر نعمتها، خداوند انواع نعم ظاهری و باطنی را به او ارزانی داشته بود. خلاصه اینکه داوود مردی بود نیرومند در جنگها، در عبادت، در علم و دانش و در حکومت، و هم صاحب منصب و نعمت فراوان. «أَوَّابٌ» از ماده «أوب» (بر وزن قول)، به معنای بازگشت اختیاری به سوی چیزی است، و از آن جا که «أَوَّابٌ»، صیغه مبالغه میباشد، اشاره به این است که او بسیار به سوی پروردگارش بازگشت میکرد، و از کوچکترین غفلت و ترک اولی توبه مینمود. «3»
همچنین فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ» «4»،
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 17، ص 86- 85.
(2). ص/ 17.
(3). تفسیر نمونه، ج 9، ص 238- 237.
(4). احقاف/ 35.
ص: 554
فرموده: به پیامبر خود دستور میدهد که: صبر کن؛ همان گونه که پیامبران اولو العزم صبر و شکیبایی کردند: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ». تنها تو نیستی که با مخالفت و عداوت این قوم مواجه شدهای، همه پیامبران اولوا العزم با این مشکلات روبهرو هستند و استقامت کردند، نوح علیه السّلام پیامبر بزرگ خدا 950 سال دعوت کرد، اما جز گروه اندکی به او ایمان نیاوردند؛ پیوسته آزارش میدادند و به سخریهاش میگرفتند. ابراهیم علیه السّلام را به میان آتش افکندند، و موسی علیه السّلام را تهدید به مرگ نمودند و قلبش از نافرمانیهای قومش پرخون بود، و عیسی مسیح علیه السّلام را بعد از آزار بسیار، میخواستند به قتل برسانند که خداوند نجاتش داد. خلاصه تا بوده، دنیا چنین بوده است، و جز با نیروی صبر و استقامت نمیتوان بر مشکلات پیروز شد.
و زیر عنوان: «پیامبران اولو العزم چه کسانی بودند؟» چنین فرمود: در اینکه منظور از پیامبران اولو العزم چه کسانی هستند، در میان مفسران گفتگو بسیار است، و پیش از آنکه در اینباره تحقیق کنیم، باید معنای «عزم» را بررسی کرد، زیرا «اولوا العزم» به معنای صاحبان «عزم» است. «عزم» به معنای اراده محکم و استوار است. راغب در مفردات میگوید: عزم به معنای تصمیم گرفتن بر انجام کاری است: «عقد القلب علی امضاء الامر.» در قرآن مجید گاهی «عزم» در مورد «صبر» به کار رفته، مانند: «وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»: کسی که صبر کند و عفو نماید، این از عزم امور است «1»، و گاه به معنای «وفای به عهد»، مانند: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً.» ما به آدم از قبل، عهد کردیم، اما او فراموش کرد و بر سر عهد خود نایستاد. «2» ولی با توجّه به اینکه پیامبران صاحب شریعت جدید و آیین تازه، با مشکلات و گرفتاریهای بیشتری روبهرو بودند و برای مقابله با آن، عزم و اراده محکمتری لازم داشتند، به این دسته از پیامبران «اولو العزم» اطلاق شده است، و در آیه مورد بحث نیز ظاهرا اشاره به همین معنا است. در ضمن اشارهای است به اینکه پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله نیز
______________________________
(1). شوری/ 43.
(2). طه/ 115.
ص: 555
از همان پیامبران است؛ زیرا میگوید: تو هم شکیبایی کن؛ آنگونه که پیامبران اولو العزم شکیبایی کردند، و اگر بعضی «عزم» و «عزیمت» را به معنای «حکم و شریعت» تفسیر کردهاند، به همین مناسبت است، وگرنه «عزم» در لغت به معنای شریعت نیامده است.
بههرحال، طبق این معنا «مِنَ» در «مِنَ الرُّسُلِ»، تبعیضیه است و اشاره به گروه خاصی از پیامبران بزرگ است که صاحب شریعت بودهاند، همانها که در آیه هفت سوره احزاب نیز به آنان اشاره شده: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً.» و به خاطر بیاور هنگامی که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح، ابراهیم، موسی و عیسی بن مریم، از همه آنها پیمان محکمی گرفتیم. «1» در اینجا بعد از ذکر همه انبیا به صورت جمع، به این پنج پیامبر بزرگ اشاره میکند، و این دلیل بر ویژگی آنها است. در آیه 13 سوره شوری نیز از آنها سخن میگوید: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی : آیینی برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و بر ابراهیم، موسی و عیسی سفارش نمودیم. روایات فراوانی در منابع شیعه و اهل سنت نیز در این زمینه نقل شده که پیامبران اولو العزم همین پنج تن بودند؛ چنانکه در حدیثی از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام آمده است: «منهم خمسة، اولهم نوح، ثم ابراهیم، ثم موسی، ثم عیسی، ثم محمّد صلّی اللّه علیه و آله (به نقل از مجمع البیان در ذیل آیه شریفه) در حدیث دیگری از امام علی بن الحسین آمده است: «منهم خمسة اولو العزم من المرسلین: نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله»، و هنگامی که راوی سؤال میکند که: «لم سمو اولو العزم.»: چرا آنها اولو العزم نامیده شدند؟ امام در جواب میفرماید:
«لانهم بعثوا الی شرقها و غربها، و جنها و انسها»: زیرا آنان مبعوث به شرق و غرب و جن و انس شدند (نقل از بحار الانوار، ج 11، ص 58)، و باز در حدیثی از امام صادق علیه السّلام آمده: «سادة النبیین و المرسلین خمسة و هم اولو العزم من الرسل و علیهم دارة الرحی نوح
______________________________
(1). احزاب/ 7.
ص: 556
و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله»: بزرگ پیامبران و رسولان پنج نفرند و آنها پیامبران اولو العزم هستند و آسیای نبوت و رسالت بر محور وجود آنها دور میزند، آنها نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله بودند (حدیث 3، کافی، جلد 1، باب طبقات الانبیاء و الرسل). در تفسیر در المنثور از ابن عباس نیز همان معنا نقل شده که پیامبران اولو العزم همین پنج نفرند. ولی بعضی از مفسران اولو العزم را اشاره به پیامبرانی میدانند که مأمور به پیکار با دشمنان شدند. بعضی عدد آنها را 313 نفر دانستهاند و بعضی همه پیامبران را اولو العزم (صاحبان اراده قوی) میدانند و مطابق این قول «من» در «مِنَ الرُّسُلِ» بیانیه است نه تبعیضیه. ولی تفسیر اول از همه صحیحتر است و روایات اسلامی آن را تأیید میکند. سپس قرآن در دنبال این سخن میافزاید: درباره آنها (کافران) عجله و شتاب مکن: «وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ». چرا که قیامت به زودی فرا میرسد و آنچه را درباره آن شتاب داشتهاند با چشم خود میبینند، سخت مجازات میشوند و به اشتباهات خود پی میبرند. به قدری عمر دنیا در برابر آخرت کوتاه است که هنگامی که آنها وعدههایی که به آنها داده میشد، میبینند، احساس میکنند که گویا در دنیا جز ساعتی از یک روز توقّف نداشتند: «کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ.» این احساس کمی عمر در دنیا در برابر آخرت یا به خاطر این است که واقعا این زندگی در برابر آن حیات جاویدان ساعتی بیش نیست، و یا به خاطر این است که دنیا چنان به سرعت بر آنها میگذرد که گویی ساعتی بیش نبوده است، و یا از این جهت که آنها محصول تمام عمر خود را که از آن بهرهبرداری صحیح نکردند، بیش از یک ساعت نمیبینند. این جا است که سیلاب حسرت بر قلب آنها جاری میشود، اما چه سود که راه بازگشت وجود ندارد. لذا میبینیم هنگامی که از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فاصله دنیا و آخرت را سؤال میکنند و میگویند: «کم ما بین الدنیا و الاخره؟» در پاسخ میفرماید: «غمضة عین»:
یک چشم بر هم زدن! سپس میگوید: خداوند فرموده: «کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ.» (به نقل از روضة الواعظین مطابق نقل نور الثقلین، ج 5، صفحه
ص: 557
25). این نشان میدهد که تعبیر به «ساعت»، نه به معنای مقدار ساعت معمولی است، بلکه اشاره به زمان کم و کوتاه است. بعد به عنوان هشدار به همه انسانها میافزاید:
این ابلاغی است برای همه: «بَلاغٌ»: بلاغ، خبر مبتدای محذوفی است، و در تقدیر چنین است: «هذا القرآن بلاغ» یا «هذا الوعظ و الانذار بلاغ»، برای تمام کسانی که از خطّ عبودیت پروردگار خارج شدند، برای کسانی که عرق در زندگی زودگذر دنیا و شهوات آن گشتند، و بالاخره ابلاغی است برای همه ساکنان این جهان ناپایدار، و در آخرین جمله، ضمن یک استفهام پرمعنا و تهدیدآمیز، میفرماید: آیا جز قوم فاسق هلاک میشوند: «فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ.» «1»
همینطور فی قوله تعالی: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» «2»، فرموده: خداوند در برابر صبر و شکیبایی آنها، بهشت، لباسها و فرشهایی از حریر را به آنها پاداش میدهد: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً.» آری، در برابر آن همه استقامت و ایثار که نمونه آن وفای به نذر و روزه داشتن و بخشیدن طعام مورد نیاز خود هنگام افطار به مسکین، یتیم و اسیر است، خداوند آنها را در باغهای مخصوصی از بهشت، جای میدهد و بهترین لباسها را بر آنها میپوشاند. نه تنها در این آیه که در آیات دیگر قرآن نیز به این حقیقت تصریح شده که پاداشهای قیامت در مقابل صبر و شکیبایی انسان است (صبر در طریق اطاعت، صبر در برابر معصیت و صبر و استقامت در برابر مشکلات و مصایب). در آیه 24 سوره رعد میخوانیم: فرشتگان به بهشتیان چنین خوشآمد میگویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ.» درود بر شما به خاطر صبر و استقامتی که داشتید، و در آیه 111 مؤمنون آمده است: «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ.»: من امروز آنها را به خاطر صبر و استقامتشان پاداش دادم، آنها پیروز و رستگارند. «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 21، ص 382- 377.
(2). انسان/ 12.
(3). تفسیر نمونه، ج 15، ص 362.
ص: 558
نیز فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً» «1»، فرموده: پنج دستور مهم به پیامبر اسلام میدهد که نخستین آن، دعوت به صبر و استقامت است، میفرماید: اکنون که چنین است، در طریق تبلیغ و اجرای احکام پروردگارت، صابر و شکیبا باش: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ.» از مشکلات و موانع راه و کثرت دشمنان و سرسختیهای آنان ترس و هراسی به خود راه مده و همچنان به پیش حرکت کن. قابل توجّه اینکه: دستور به استقامت را (با توجّه به «فاء تفریع» در «فَاصْبِرْ» فرع بر نزول قرآن از سوی خدا میگیرد؛ یعنی چون پشتیبان تو خدا است، قطعا در این راه استقامت کن، و تعبیر به «ربّ»، اشاره لطیف دیگری به همین معناست، و در دومین دستور، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را از هرگونه سازش با منحرفان برحذر داشته، میگوید: از هیچ گنهکار و کافری از آنها اطاعت مکن: «وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً.» در حقیقت، این حکم دوم تأکیدی است بر حکم اول؛ چرا که جمعیت دشمنان تلاش میکردند که از طریق مختلف، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را در مسیر باطل به سازش بکشانند؛ چنان که نقل شده که عتبة بن ربیعه و ولید بن مغیره به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میگفتند، از دعوت خود بازگرد، ما آن قدر ثروت در اختیار تو میگذاریم که راضی شوی، و زیباترین دختران عرب را به همسری تو در می آوریم، و پیشنهادهای دیگری از این قبیل، و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به عنوان یک رهبر بزرگ راستین باید در برابر وسوسه شیطانی، یا تهدیداتی که بعد از بیاثر ماندن این تطمیعات عنوان میشد، صبر و استقامت به خرج دهند؛ نه تسلیم تطمیع گردد، و نه تهدید. درست است که پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله هرگز تسلیم نشد، ولی این تأکیدی است بر اهمیت موضوع در مورد آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله، و سرمشقی است برای سایر رهبران راه خدا. گرچه بعضی از مفسران «آثم» را به عتبة بن ربیعه، و «کفور» را به ولید بن مغیره یا ابو جهل که هر سه از مشرکان عرب بودند، تفسیر کردهاند، ولی روشن است که «آثم» (گنهکار) و «کفور» (کافر و کفرانکننده)، مفهوم وسیع و گستردهای دارد که همه مجرمان و مشرکان را شامل
______________________________
(1). انسان/ 24.
ص: 559
میگردد، هرچند این سه نفر مصداقهای روشن آن بودند. این نکته نیز قابل توجّه است که «آثم» مفهوم عامی دارد که «کفور» را نیز شامل میشود. بنابراین ذکر «کفور» از قبیل ذکر خاص بعد از عام، و برای تأکید است. «1»
4. صبر در تفاسیر روایی
سید هاشم بحرانی و علامه شیخ عبد علی بن جمعه عروسی قدّس سرّه در دو تفسیر شریف: برهان و نور الثقلین، و علامه شیخ جلال الدین، عبد الرحمن سیوطی، در تفسیر در المنثور در ذیل آیات صبر، روایاتی را به شرح زیر نقل فرمودهاند:
فی قوله تعالی: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ» «2»، روایاتی را ذکر نمودهاند، از جمله:
1. علی بن ابراهیم فرموده: حکم در اول نبوت برای یاران پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله این بود که بر یک فرد واجب است در برابر ده نفر به جنگ اقدام کند. پس اگر از آنان بگریزد، او از جبهه جنگ فرار کرده، و صد نفر در مقابل هزار نفر به جنگ و قتال بپردازد. پس از آنکه خدای تعالی دانست در آنان ضعفی هست که بر انجام این حکم قادر نیستند، لذا خدای تعالی نازل فرمود: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ.» پس خدای تعالی بر آنان واجب نمود که یک فرد از مؤمنین در مقابل دو نفر از کافران به جنگ بپردازد، پس در این صورت اگر آن یک نفر مؤمن از آن دو نفر کافر فرار کند، او از جبهه جنگ و سپاه فرار کرده، اما اگر کافران سه نفر باشند و او تنها باشد و فرار کند، گریز او فرار از جبهه و سپاه نخواهد بود. «3»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 15، ص 377- 376.
(2). انفال/ 66.
(3). برهان، ص 402.
ص: 560
2. حسین بن صالح گفت: شنیدم ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام میفرمود: «کان علی صلوات اللّه علیه یقول، من فر من رجلین فی القتال من الزحف، فقد فر من الزحف، و من فر من ثلثة رجال فی القتال من الزحف، فلم یفر.»؛ یعنی علی صلوات اللّه علیه فرمود: هرکه از دو مرد در صحنه جنگ بگریزد، او از سپاه گریخته و پشت به دشمن کرده، و هرکس که از سه مرد سپاهی در صحنه جنگ بگریزد، فرار از جنگ بر او صدق نمیکند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «2»، روایت نمودهاند که:
1. عیاشی از جابر نقل کند که او گوید به ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام گفتم: خدای تعالی شما را رحمت نماید، «فما الصبر الجمیل؟»: صبر جمیل چیست؟ آن حضرت فرمود: «صبر لیس فیه شکوی الی الناس. ان ابراهیم بعث یعقوب الی راهب من الرهبان، عابد من العباد، فی حاجة، فلما راه الراهب، حسبه ابراهیم، فوثب الیه فاعتنقه، ثم قال: مرحبا بخلیل الرحمن! قال یعقوب: انی لست بابراهیم و لکن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، فقال له الراهب: فما بلغ بک ما اری من الکبر.
قال: الهمّ و الحزن و السقم، فما جاوز عتبة الباب حتی اوحی اللّه الیه ان یا یعقوب! تشکونی الی العباد، فخّر ساجدا عند عتبة الباب یقول: رب لا اعود، فاوحی اللّه الیه، انی قد غفرتها لک، فلا تعودون الی مثلها، فما شکی شیئا مما اصابه من نوائب الدنیا الا ان قال یوما:" إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ".»؛ یعنی صبر جمیل، صبری است که در آن شکایت به مردم نباشد. همانا ابراهیم علیه السّلام یعقوب را برای حاجتی نزد راهبی از راهبان و عابدی از عابدان فرستاد. پس چون راهب او را دید، به گمان اینکه او ابراهیم است، به سوی او جستن کرد و او را در آغوش گرفت، سپس گفت: گشایش و نیکو باد بر خلیل الرحمن! یعقوب گفت: من ابراهیم نیستم، و لکن یعقوب پسر اسحاق فرزند ابراهیم هستم. پس راهب به او گفت: این پیریای را که میبینم از چه روی به تو رسیده؟ او
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 167، حدیث 152- برهان، ص 403.
(2). یوسف/ 90.
ص: 561
گفت: غم، اندوه و بیماری. پس از آستانه درب نگذشته بود که خدای تعالی به او وحی فرمود به اینکه: ای یعقوب شکایت مرا به بندگانم میبری؟ پس یعقوب در آستانه درب در حال به زمین افتاد در حالی که میگفت: پروردگارا! دیگر هیچگاه تکرار نخواهم کرد.
پس خدای تعالی به او وحی فرمود که آن را برای تو مورد مغفرت و آمرزش قرار دادم، پس مانند آن را تکرار مکن. پس هیچیک از حوادث و پیشآمدهای دنیا را که به او میرسید، شکایت نکرد، جز اینکه روزی فرمود: البته، راز دلم و اندوهم را به خدای تعالی شکایت میکنم و از جانب خدای تعالی میدانم آنچه را شما نمیدانید. «1»
2. ابو الشیخ از ضحاک اخراج نمود که در حرف عبد اللّه گفت: «قال:" قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی"، بینی و بینه قربی." قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا".»؛ یعنی یوسف گفت: من یوسف هستم و این برادر من است. بین من و بین او خویشاوندی و قرابت است. خدای تعالی بر ما منت نهاده است. «2»
همچنین فی قوله تعالی: «قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» «3»، روایاتی را نقل فرمودهاند، از جمله:
ابن بابویه با اسنادش تا محمّد بن زکریا جوهری بصری، از جعفر بن محمّد عمّاره، از پدرش، از جعفر بن محمّد، امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود: «ان الخضر کان نبیّا مرسلا بعثه اللّه تبارک و تعالی الی قومه، فدعاهم الی توحیده و الاقرار بانبیائه و رسله و کتبه و کان آیته انه کان لا یجلس علی خشبة یابسة و لا ارض بیضاء الا ازهرت خضرا، و انما سمّی خضرا لذلک و کان اسمه تالیا بن هلکان بن عامر بن ارفخشد بن سام بن نوح، و ان موسی لمّا کلمه اللّه تکلیما و انزل علیه التوراة و کتب له فی الالواح من کل شیء موعظة و تفصیلا لکل شیء، و جعل ایة فی یده و عصاه و فی الطّوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم و فلق البحر و غرق اللّه عزّ و جلّ فرعون و جنوده و علمت البشریة فیه حتی قال فی نفسه: ما اری ان اللّه عزّ و جلّ خلق خلقا اعلم
______________________________
(1). برهان، ص 508.
(2). در المنثور، ج 4، ص 33.
(3). کهف/ 67.
ص: 562
منی، فاوحی اللّه عزّ و جلّ الی جبرئیل: ادرک عبدی قبل ان یهلک و قل له: ان عند ملتقی البحرین رجلا عابدا فاتبعه و تعلم منه، فهبط جبرئیل علی موسی بما امره به ربه عزّ و جلّ، فعلم موسی ان ذلک لما حدثته به نفسه، فمضی هو و فتاة، یوشع بن نون، حتی انتهیا الی ملتقی البحرین، فوجدا هناک الخضر، یعبد اللّه عزّ و جلّ؛ کما قال اللّه عزّ و جلّ فی کتابه:" فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً". قال له خضر:" قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً"؛ انی وکّلت بعلم لا تطیقه، و وکّلت بعلم لا لا اطیقه. قال له موسی: بل استطیع معک صبرا. فقال الخضر: ان القیاس لا مجال له فی علم اللّه و امره،" وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً". قال له موسی:" قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً"، فلما استثنی المشیة، قبله،" قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً".
فقال موسی: لک ذلک علی." فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَها" الخضر. فقال له موسی:" أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً"." قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً". قال موسی:
" قالَ لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ"؛ ای بما ترکت من امرک،" وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً. فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ" الخضر، فغضب موسی و اخذ بتلبیبه و قال له:" أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً". قال له الخضر: ان العقول لا تحکم علی امر اللّه تعالی ذکره، بل امر اللّه یحکم علیها، فسلم لما تری منی و اصبر علیه، فقد کنت علمت انت لن تستطیع معی صبرا. قال موسی:" قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً. فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ"، و هی الناصرة و الیها تنسب النصاری." اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ" فوضع الخضر یده،" فَأَقامَهُ" فقال له موسی:" لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً" خضر:" قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً". فقال:" أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً" فاردت بما فعلت ان تبقی لهم و لا یغصبهم الملک علیها، فنسب الانانة فی هذا الفعل الی نفسه لعلة ذکر التعییب؛ لانه اراد ان یعیبها عند الملک حتی اذا شاهدها، فلا یغصب المساکین علیها و اراد اللّه عزّ و جلّ صلاحهم بما امره به من ذلک ثم قال:" وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ" فطبع کافرا و علم
ص: 563
اللّه تعالی ذکره، انه ان بقی، کفر ابواه و افتتنا به و ضلا باضلاله، فامرنی اللّه تعالی ذکره بقتله و اراد بذلک نقلهم الی محل کرامته فی العافیه، فاشرک فی الانانة بقوله:" فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً. فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً"، و انما اشرک فی الانانة؛ لانه خشی و اللّه لا یخشی؛ لانه لا یفوته شیء و لا یمتنع علیه احد اراده، و انما خشی الخضر من ان یحال بینه و بین ما امر فیه، فلا یدرک ثواب الامضاء فیه، و وقع فی نفسه ان اللّه، تعالی ذکره، جعله سببا لرحمة ابوی الغلام، فعمل فیه وسط الامر من البشریه، مثل ما کان عمل فی موسی؛ لانه صار فی الوقت مخبرا و کلیم اللّه موسی مخبر، و لم یکن ذلک باستحقاق الخضر للرتبة علی موسی و هو افضل من الخضر، بل کان لاستحقاق موسی للتبیین. ثم قال:" وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً"، و لم یکن ذلک الکنز بذهب و لا فضة، و لکن کان لوحا ذهب مکتوب فیه عجبت لمن ایقن بالموت، کیف یفرح؟ عجبت لمن ایقن بالقدر، کیف یحزن؟
عجبت لمن ایقن البعث حق، کیف یظلم؟ عجبت لمن یری الدنیا و تصرف اهلها حالا بعد حال، کیف یطمئن الیها؟ و کان ابوهما کان بینهما و بین الاب الصالح سبعون ابا فحفظهما بصلاحه، ثم قال:" فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما". فتبّرء من الانانیة اخر القصص و نسب الاردة کلها الی اللّه، تعالی ذکره، فی ذلک؛ لانه لم یکن بقی شیء مما فعله یخبر به بعد و یصیر موسی به مخبرا و مصغیا الی کلامه تابعا، فتجرد من الارادة تجرد العبد المخلص، ثم صار متصلا مما اتاه من نسبة الانانیة فی اول القصه و من ادّعائه الاشتراک فی ثانی القصة فقال:" رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً". قال جعفر بن محمّد علیه السّلام ان امر اللّه، تعالی ذکره، لا یحمل علی المقائیس، و من حمل امر اللّه علی المقائیس، هلک و اهلک. انّ اول معصیة ظهر الانانیة، من ابلیس اللعین حین امر اللّه تعالی ذکره، ملائکته بالسجود لادم، فسجدوا و ابی ابلیس اللعین ان یسجد، فقال عزّ و جلّ:" قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ". فکان اول کفره قوله:" أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ". فطرده اللّه عزّ و جلّ عن جواره و لعنه و سمّاء رجیما و اقسم بعزته، لا یقیس احد فی دینه، الا قرنه مع عدّوه، ابلیس، فی اسفل درک من النار.»: البته، خضر پیامبری بود که خدای تبارک و تعالی او را به رسالت به سوی قومی فرستاده بود. پس او
ص: 564
آنان را به توحید او و به اقرار به پیامبران، رسولان و کتابهایش دعوت نمود، و نشانه او این بود که بر چوب و تیر خشکی نمینشست و نه بر زمینی بایر، جز اینکه در آن سبزه میرویید، و او به همین جهت خضر علیه السّلام نامیده شد، و اسم او تالیا بن هلکان بن عامر بن ارفخشد بن سام بن نوح بود، و اینکه موسی علیه السّلام چون خدای سبحان به نوعی با او سخن گفت و بر او تورات را نازل فرمود و در الواح از هر چیزی موعظه و تفصیلی برای هر چیزی نوشت، و نشانه پیامبری و معجزه او را در دست او، در عصایش، در فرستادن طوفان، ملخ (برای آفت مزارع)، شته (برای آفت درختان)، قورباغه (تا فراوانی آنها، بلایی در زندگی آنها باشد)، در دم (یعنی خون دماغ شدن آنان) و در شکافتن دریا قرار داد، و خداوند عزّ و جلّ فرعون و لشکریانش را غرق کرد، و بشریت در فرعون دانسته شد، تا آنکه موسی علیه السّلام با خودش گفت: نمیبینم خدای عزّ و جلّ عالمتر از من خلقی را آفریده باشد، پس خدای عزّ و جلّ به جبرئیل علیه السّلام وحی نمود، بنده مرا قبل از اینکه هلاک گردد، دریاب و به او بگو در محل تلاقی دو دریا، مرد عابدی است، پس او را پیروی و متابعت کن و از او علم بیاموز. پس جبرئیل علیه السّلام برای آنچه پروردگارش عزّ و جلّ او را بدان مأمور نمود، بر موسی علیه السّلام فرود آمد. پس موسی علیه السّلام دانست که این مأموریت برای آن حدیث نفسی است که با خود داشته، پس او و دوست جوانمردش، یوشع بن نون، رفتند تا به محلّ تلاقی دو دریا رسیدند. در آنجا خضر علیه السّلام را یافتند که به عبادت خدای عزّ و جلّ مشغول بود؛ چنان که خدای عزّ و جلّ در کتابش فرمود: پس آن دو یافتند بندهای از بندههای مرا که ما از نزد خود رحمتی را به او اعطا نمودیم و از نزد خودمان علمی را به او تعلیم کردیم. موسی علیه السّلام به او گفت: آیا من از تو متابعت بکنم تا از آنچه به تو تعلیم شده، در جهت رشد و کمال مرا تعلیم کنی؟ خضر علیه السّلام به او گفت: البته، تو هرگز نمیتوانی با من خویشتنداری و شکیبایی کنی؛ زیرا من به علمی وکیلم که تو طاقت آن را نداری، و تو به علمی وکیل هستی که من طاقت آن را ندارم. موسی علیه السّلام به او گفت: من این توانایی را در خود ایجاد میکنم که با تو خویشتنداری و شکیبایی کنم.
ص: 565
پس خضر علیه السّلام گفت: البته، در علم خدا و امر او مجال و محلی برای قیاس نیست و تو چگونه میتوانی نسبت به چیزی که بر آن آگاهی و احاطه نداری، خویشتنداری و شکیبایی کنی؟ موسی علیه السّلام به او گفت: ان شاء اللّه به زودی مییابی مرا که خویشتندار و شکیبایم و از تو نافرمانی نمیکنم. پس چون مشیت را استثنا نمود، او را پذیرفت، و خضر علیه السّلام به او گفت حال که مرا تبعیت میکنی، پس درباره چیزی از من سؤال مکن تا از آن تذکّری برای تو حادث گردد. پس موسی علیه السّلام گفت: دستور شما بر من مطاع است. پس هر دو رفتند تا در یک کشتی سوار شدند. خضر علیه السّلام آن کشتی را سوراخ نمود، پس موسی علیه السّلام (طاقت نیاورد و) به او گفت: آیا آن را سوراخ کردی تا سرنشینانش غرق گردند؟ به راستی چه کار ناپسندی را انجام دادی! خضر علیه السّلام گفت: آیا من به تو نگفتم، تو هرگز نمیتوانی در معیت من شکیبایی و خویشتنداری کنی؟ موسی علیه السّلام گفت: این فراموشکاری مرا؛ یعنی اینکه دستور تو را ترک نمودم، بر من مؤاخذه مکن و این خطای مرا بر کارم سخت مگیر. پس هر دو به راه افتادند تا به پسری برخورد نمودند.
پس خضر علیه السّلام آن پسر را به قتل رسانید. پس موسی علیه السّلام خشمگین گردید و گریبان خضر علیه السّلام را گرفت و به او گفت: نفس بیگناهی را بدون اینکه کسی را کشته باشد، به قتل رسانیدی، حقیقتا چه کار زشت و ناپسندی انجام دادی؟ خضر علیه السّلام به او گفت:
عقول بر امر خدای متعال فرمانروایی نمیکنند، بلکه این امر خدای متعال است که بر عقول فرمانروا است، پس آنچه از من میبینی، بر آن تسلیم باش و نسبت به آن خویشتنداری و شکیبایی کن که من میدانستم تو هرگز نمیتوانی در معیت با من خویشتنداری کنی و شکیبایی نمایی. موسی علیه السّلام به او گفت: اگر بعد از این، درباره چیزی از تو سؤالی کردم، پس دیگر با من مصاحبت و همراهی نکن، به تحقیق، تو در نزد من (نسبت به عدم همراهی با من) به عذر رسیدهای. پس هر دو به راه افتادند تا بر اهل آبادیای وارد شدند، و آنجا ناصره بود، که نصاری به آن نسبت داده میشوند. آنان از اهل آبادی طلب غذا کردند و آن مردم از مهمانی آنان سرباز زدند، و در آن آبادی
ص: 566
دیواری را یافتند که در حال شکستن بود. پس خضر علیه السّلام با دست خود آن دیوار را سرپا قرار داد. پس موسی علیه السّلام به او گفت: میخواستی اجرتی در ازای آن کار دریافت کنی (نه اینکه کار بدون اجرت آن هم برای مردمی که از اعطای غذا سر باز زدند، انجام بدهی).
خضر علیه السّلام به او گفت: اینجا محل جدایی بین من و تو است، به زودی تو را نسبت به تأویل آنچه بر شکیبایی و خویشتنداری درباره آن قدرت نداشتی، آگاه میکنم. پس خضر علیه السّلام فرمود: اما آن کشتی از آن بیچارگانی بود که در دریا کار میکردند. خواستم با آن کاری که انجام دادم، کشتی برای آنان باقی بماند و ورای آنان، پادشاهی بود که همه کشتیها را غصب میکرد. پس با این کارم میخواستم، آن کشتی برای ایشان بماند و پادشاه به زور آن را از آن خود نسازد. پس منیت در این فعل را به علت ذکر معیوب ساختن، به خودش نسبت داد؛ زیرا اراده نمود که آن را نزد پادشاه معیوب نماید، تا آن گاه که آن را مشاهده میکند، پس به زور آن را از دست آن مساکین خارج نسازد.
بنابراین، خداوند عزّ و جلّ با آنچه با خضر علیه السّلام امر نمود، از معیوب ساختن کشتی، صلاح آنان را اراده کرده بود. پس از آن فرمود: و اما آن پسر والدینش مؤمن بودند و او سرشتش کافر بود، و خدای تعالی دانست که اگر آن پسر باقی بماند، والدینش را کافر میکند و به وسیله او آنها به فتنه افتاده و هر دو به وسیله گمراهی او گمراه میشوند، پس خداوند که ذکرش متعالی است، مرا به کشتن آن پسر امر فرمود، و به آن کار اراده نمود تا آنان را به محلّ کرامت خود در امن و عافیت انتقال دهد. پس در منیت شریک نمود بقوله: «فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً. فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً»، و البته، در منیت خداوند را شریک نمود؛ زیرا او ترسید و خدای تعالی نمیترسید؛ چون هیچ خیری از او فوت نگردد و دستیابی به کسی که او ارادهاش نموده، بر او ممتنع نشود، خضر علیه السّلام تنها از این جهت ترسید که بین او و بین آنچه در آن مأمور بود، مانعی حایل شود، پس او ثواب امضای در آن را درک نکند و در نفس او گذشت که خدای تعالی ذکره او را سببی برای رحمت والدین آن پسر قرار داد. پس در
ص: 567
خضر علیه السّلام واسطه امر بودن از بشریت عمل نمود، مثل آنچه در موسی علیه السّلام عمل کرد؛ زیرا در وقت، خضر علیه السّلام مخبر گردید، در حالی که کلیم اللّه، موسی علیه السّلام، مخبر بود، و این امر برای استحقاق خضر علیه السّلام بدین رتبه نسبت به موسی علیه السّلام نبود و موسی علیه السّلام برتر از خضر علیه السّلام بود، بلکه علت این امر، استحقاق موسی علیه السّلام برای تبیین بود. پس از آن، خضر علیه السّلام گفت:
و اما دیوار، پس آن متعلق به دو پسربچه یتیم در آن شهر بود که در زیر آن، گنجی از آن دو یتیم قرار داشت، و پدر آن دو یتیم مردی صالح بود، و آن گنج، نه مملو از طلا بود، و نه نقره، و لکن آن، لوحی طلایی بود که در آن نوشته شده بود: در شگفتم از کسی که به مرگ یقین دارد، چگونه خوشحال است و شادمانی میکند؟ در شگفتم از کسی که به تقدیر یقین دارد، چگونه محزون گردیده و اندوهناک میشود؟ در شگفتم از کسی که یقین دارد به اینکه برانگیخته شدن در قیامت حق است، چگونه ظلم و ستم میکند؟
در شگفتم از کسی که دنیا را و دگرگونی اهل آن را از حالتی به حالتی میبیند، چگونه به آن اطمینان دارد؟
و بین والدین آن دو و این پدر صالح هفتاد پدر بود که خدای تعالی آن دو را به واسطه صالح بودن او حفظ نمود. پس از آن خضر علیه السّلام گفت: پس پروردگار تو اراده نمود که آن دو به حدّ کمال رشد رسیده و گنجشان را استخراج کنند. پس در پایان حکایت، از منیت تبرّی جست و همه اراده را در آن به خدای تعالی ذکره، نسبت داد؛ زیرا چیزی باقی نماند که بعد از آن به آن خبر بدهد و موسی علیه السّلام بدان مخبر شود و نسبت به کلام و سخن او صفا پیدا کند. پس موسی علیه السّلام از منیت و اراده جدا گشت به مانند جدا گشتن بنده مخلص. سپس خضر علیه السّلام از آنچه به خودش داده بود، از نسبت منیت در قصه اول و از ادعای اشتراکش در قصه دوم، متصل گشت. پس گفت: و آنچه از کارم انجام دادم که آن تأویل چیزی است که بر آن توانایی خویشتنداری و شکیبایی نداشتی، رحمتی است از جانب پروردگارت. جعفر بن محمّد، امام صادق علیه السّلام فرمود: البته، امر خدا، تعالی ذکره، بر قیاس حمل نمیگردد و هرکس امر خدا را بر قیاس حمل کند، خود هلاک
ص: 568
میشود و (دیگران از پیروان را) به هلاکت رساند. البته، عصیان و سرکشی که ظاهر گردید، خودخواهی شیطان لعین بود، آن هنگام که خدای تعالی به ملایکهاش امر به سجود برای آدم نمود، پس همه سجده نمودند و ابلیس لعین از سجده کردن سر باز زد.
پس خدای عزّ و جلّ فرمود: چه چیز تو را از سجده کردن منع نمود، آن هنگام که تو را به آن امر نمودم؟ شیطان گفت: من بهتر از اویم؛ مرا از آتش آفریدی و او را از گل خلق کردی.
پس خدای عزّ و جلّ او را از جوار خود راند و او را لعنت نمود و او را رجیم نامید و به عزتش سوگند یاد کرد که احدی در دینش قیام نکند، جز اینکه او را با دشمنش، ابلیس، در پایینترین مرتبه دوزخ قرین سازد. «1»
فی قوله تعالی: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی «2» هم روایاتی را ذکر فرمودهاند، از جمله:
1. در عیون الاخبار، در باب ذکر مجلس رضا علیه السّلام با مأمون در فرق بین عترت و امت، و در تفسیر برهان، ابن بابویه با اسنادش، حدیثی طولانی را نقل میکند که در آن چنین آمده است: علما گفتند: برای ما بیان بفرمایید، آیا خدای تعالی در قرآن برگزیدن را تفسیر فرموده؟ پس حضرت رضا علیه السّلام فرمود: «فسر الاصطفاء فی الظاهر سوی الباطن فی اثنی عشر موطنا و موضعا، فاول ذلک الی ان قال: و اما الثانی عشر، فقوله عزّ و جلّ:" وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها"، فخصنا اللّه تعالی بهذه الخصوصیة اذ امرنا مع الامة باقامة الصلوة، ثم خصنا من دون الامة فکان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله یجیء الی باب علی و فاطمه علیها السّلام بعد نزول هذه الایة تسعة اشهر، کل یوم عند حضور کل صلاة خمس مرات فیقول: الصلوة رحمکم اللّه، و ما اکرم اللّه احدا من ذراری الانبیاء علیهم السّلام بمثل هذه الکرامة التی اکرمنا بها و خصنا من دون جمیع اهل بیتهم. فقال المأمون و العلما: جزاکم اللّه اهل بیت، نبیکم، عن الامة خیرا، فما نجد الشرح و البیان فیما اشتبه علینا الا عندکم.»؛ یعنی: به غیر از باطن، در ظاهر در دوازده محل و مکان، اصطفا را تفسیر فرمود، و حدیث را با ذکر آن مواضع ادامه داد تا اینکه فرمود: و اما دوازدهمین آن، قول خدای
______________________________
(1). برهان، ص 637- 636.
(2). طه/ 132.
ص: 569
عزّ و جلّ است: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها.» پس خدای تعالی ما را با این خصوصیت مختص گردانید، هنگامی که ما را با امت به اقامه نماز امر فرمود، بعد از آن ما را بدون امت، مختص گردانید. پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بعد از نزول این آیه، مدت نه ماه، وقت فرارسیدن ادای هر نماز در هر پنج نوبت درب خانه علی و فاطمه علیهما السّلام میآمد و میفرمود: «الصلوة، رحمکم اللّه»، و برای احدی از فرزندزادگان پیامبران علیهم السّلام چنین کرامتی را که خدای تعالی ما را بدان اکرام فرمود، نبوده است و تنها ما را بدان اختصاص داد، بدون اینکه هیچیک اهل بیت آنان را بدان مختص گرداند. بعد مأمون و علما گفتند:
خدای تعالی شما اهل بیت را، پیامبرتان را، از امت، خیر و نیکی پاداش دهد. پس در آنچه بر ما مشتبه است، شرح و بیانی به جز از نزد شما نخواهیم یافت.
2. علی بن ابراهیم در روایت ابی الجارود، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام فی قوله: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»، فرمود: البته، خدای تعالی به او امر نمود به اینکه آن را به اهلش، بدون مردم، اختصاص دهد تا مردم بدانند که برای اهل محمّد صلّی اللّه علیه و آله نزد خدای متعال منزلتی خاص است که برای سایر مردم نیست؛ چون آنان را با مردم به طور عموم امر نمود، سپس آنان را خصوصا امر نمود. پس همین که آیه نازل گردید، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هر روز به هنگام نماز صبح درب خانه علی علیه السّلام میآمد و میفرمود: «السّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته.» پس علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام میفرمودند: «و علیک السّلام یا رسول اللّه و رحمة اللّه و برکاته.» بعد از آن، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کوبه درب منزل را میگرفت و میفرمود:
«الصلوه، یرحمکم اللّه،" إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً".» پس همیشه و در هر روز چنین عمل میفرمود، آن هنگام که در مدینه بود تا اینکه دنیا را وداع فرمود، و ابو حمراء که خدمتگزار پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بود، گفت: من به این عمل پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شهادت میدهم. «1»
______________________________
(1). برهان، ص 682- نور الثقلین، ج 3، ص 409، حدیث 188.
ص: 570
فی قوله تعالی: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» «1» هم روایتی را نقل نمودهاند:
علی بن ابراهیم فی قوله: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ»، فرمود: یعنی آن کسی که بر فقر و تنگدستی خویشتنداری و شکیبایی کرده و بر جمیع احوالش، شکر و حمد خدای عزّ و جلّ را به جا آورد. «2»
نیز فی قوله تعالی: «اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ» «3»، روایاتی را نقل نمودهاند، از جمله:
1. در کتاب توحید با اسنادش تا محمّد بن سالم، و او گوید: از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام سؤال نمودم، پس گفتم: فرموده خدای عزّ و جلّ را: «یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ»؟ پس آن بزرگوار فرمود: «الید فی کلام العرب، القوة و النعمة، قال اللّه:" وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ"، و قال:" وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ"؛ ای بقوة، و قال:" أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ"؛ ای قوة، و یقال، لفلان عندی ید بیضاء؛ ای نعمة.» «4»
2. ابن جریر، از ابن عباس رضی اللّه عنه اخراج نمود که او گفت: «الاواب المسبح.»:
«اواب»؛ یعنی تسبیحگوی. «5»
همچنین فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ» «6»، روایاتی را نقل فرمودهاند، از جمله:
1. در اصول کافی، محمّد بن یعقوب و عدهای از اصحاب ما با اسنادشان تا سماعة بن مهران، و او گوید: درباره قول خدای عزّ و جلّ: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»، به ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام گفتم. آن حضرت فرمود: «نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و
______________________________
(1). لقمان/ 31.
(2). برهان، ص 824- نور الثقلین، ج 4، ص 216، حدیث 98.
(3). ص/ 17.
(4). نور الثقلین، ج 4، ص 444، حدیث 10.
(5). در المنثور، ج 5، ص 298.
(6). احقاف/ 35.
ص: 571
محمّد صلّی اللّه علیه و آله.» گفتم: چگونه آنان اولو العزم گردیدند؟ آن حضرت فرمود: «لان نوحا بعث بکتاب و شریعة، و کل من جاء بعد نوح، اخذ بکتاب نوح و شریعته و منهاجه، حتی جاء ابراهیم علیه السّلام بالصحف و بعزیمة ترک کتاب نوح الا کفرا به، فکل نبی جاء بعد ابراهیم، اخذ شریعته حتی جاء موسی بالتوراة و شریعته و منهاجه و بعزیمة ترک الصحف، فکل نبی جاء بعد موسی، اخذ بالتوراة و شریعته و منهاجه، حتی جاء المسیح علیه السّلام بالانجیل و بعزیمة ترک شریعة موسی و منهاجه، فکل نبی جاء بعد المسیح، اخذ بشریعته و منهاجه، حتی جاء محمّد صلّی اللّه علیه و آله فجاء بالقران و بشریعته و منهاجه، فحلاله حلال الی الیوم القیامه، و حرامه حرام الی الیوم القیامة، فهولاء اولو العزم من الرسل صلّی اللّه علیه و آله.»: زیرا نوح با کتاب و شریعت به پیامبری برگزیده شد و هر پیامبری بعد از نوح آمد، کتاب نوح و شریعت و سنت و طریق او را تبلیغ کرد، تا ابراهیم علیه السّلام با صحف و به عزم ترک کتاب نوح و نه رویگردانی از آن، آمد. پس هر پیامبری بعد از ابراهیم آمد، شریعت او و طریق و مسلکش و صحف را تبلیغ نمود، تا اینکه موسی با تورات، شریعت، سنت و طریقت خودش و به عزم ترک صحف ابراهیم آمد، پس هر پیامبری بعد از موسی آمد، تورات، شریعت، طریقت و سنت او را تبلیغ نمود، تا اینکه مسیح علیه السّلام با انجیل به عزم ترک شریعت، سنت و طریقت موسی آمد، پس هر پیامبری بعد از مسیح آمد، شریعت، سنت و طریقت او را تبلیغ نمود، تا اینکه محمّد صلّی اللّه علیه و آله با قرآن، سنت و طریقت خودش آمد، پس حلال او تا روز قیامت، حلال است و حرام او تا روز قیامت، حرام است. اینها از پیامبران اولو العزم هستند. «1»
2. محمّد بن یعقوب از عدهای از اصحاب ما با اسنادش تا ابن ابی یعفور، گوید: شنیدم ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام فرمود: «سادة النبیین و المرسلین خمسة، و هم اولو العزم من الرسل، و علیهم دارت الرحی، نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و علی جمیع الانبیاء.»: سرور پیامبران و فرستادگان از جانب خدای تعالی، پنج نفرند، و آنان پیامبران اولو العزم هستند و محور گردش و دوران رسالت بر آنان استوار است، آنان نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد که صلوات خدا بر او و آلش و بر همه پیامبران باد، هستند. «2»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 5، ص 22، حدیث 38- برهان، ص 109.
(2). برهان، ص 1009- نور الثقلین، ج 5، ص 23، حدیث 40.
ص: 572
3. در کتاب احتجاج طبرسی قدّس سرّه از امیر المؤمنین علیه السّلام حدیثی طولانی ذکر شده که حضرت در آن چنین فرمود: «و لان الصبر علی ولاة الامر مفروض لقول اللّه عزّ و جلّ لنبیه صلّی اللّه علیه و آله:
" فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ"، و ایجابه مثل ذلک علی اولیائه و اهل طاعته بقوله:" لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ".» و به این جهت است که خویشتنداری و شکیبایی بر والیان و حاکمان امور واجب شده است، بنابر قول خدای عزّ و جلّ به پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله:
«فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»، و مانند آن است، وجوب آن بر دوستان آن حضرت و اهل طاعتش که خدای تعالی فرموده: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.» «1»
4. در کتاب خرائج و جرائح با اسنادش تا ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت است که آن بزرگوار فرمود: «ان اللّه فضل اولی العزم من الرسل علی الانبیاء بالعلم، و اورثنا علمهم و فضلنا علیهم فی فضلهم، و علم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله ما لا یعلمون، و علمنا علم رسول اللّه علیه السّلام فروینا لشیعتنا، فمن قبله منهم، فهو افضلهم، و اینما نکون، فشیعتنا معنا.»: البته، خدای متعال پیامبران اولو العزم را بر سایر پیامبران به علم، برتری و ترجیح داد و علم آنان را برای ما به میراث داد، و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله دانا و عالم گردید به چیزی که آنان عالم نبودند، و به ما علم پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را آموخت، پس ما بر شیعیان و پیروانمان روایت کردیم، پس هرکه از شیعیان ما آن را پذیرفت، پس او افضل ایشان است، و هرکجا باشیم، پس شیعیانمان با ما هستند. «2»
5. محمّد بن یعقوب از عدهای از اصحاب ما از محمّد بن یحیی، و او با اسنادش از عبد الرحمن بن کثیر، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت کند که آن بزرگوار فرمود: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: ان اول وصی کان علی وجه الارض، هبة اللّه بن آدم، و ما من نبی مضی الا و له وصی، و کان جمیع الانبیاء مأة الف نبی و عشرین الف نبی، منهم خمسة اولو العزم؛ نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله.»: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: البته، نخستین وصی بر روی زمین، هبة اللّه
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 5، ص 24، حدیث 43.
(2). نور الثقلین، ج 5، ص 24، حدیث 44.
ص: 573
فرزند آدم بود، و هیچ پیامبری نیامد، جز اینکه برای او وصیای بود. همه پیامبران یک صد و بیست هزار نفر بودند که از بین آنان پنج نفر اولو العزم هستند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله. «1»
5. تدبّر در آیات صبر
اشاره
قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «2»
الف- معنی صبر از لحاظ تفاسیر و سیاق آیات
صبر از لحاظ تفاسیر و سیاق آیات، دارای معانی متنوعی به شرح زیر است:
1. صبر به معنای شکیبایی و خویشتنداری در مسایل، مشکلات و مصایب در جنگ: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ» «3»؛ یعنی اکنون خدای تعالی حکم جهاد را در باب وجوب جنگ بر شما مؤمنین تخفیف داد و دانست که ضعفی در (بصیرت) شما هست. پس اگر از شما صد نفر خویشتندار در جنگ باشد، بر دویست نفر از دشمن غلبه خواهد کرد، و اگر در شما هزار نفر خویشتندار در برابر مصایب جنگ باشد، به امر خدای تعالی بر دو هزار نفر غلبه خواهند کرد؛ یعنی در حالی که شما مؤمنین خویشتندار و شکیبا باشید، و خدای تعالی یار و یاور شکیبایان و خویشتنداران است.
2. صبر به معنای شکیبایی و خویشتنداری در ابتلائات زندگی و شکیبایی و خویشتنداری در ارتکاب معاصی و گناهان: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «4»؛ یعنی برادران یوسف گفتند: آیا تو خودت یوسف هستی؟ یوسف گفت: من یوسف هستم و این (ابن یامین
______________________________
(1). برهان، ص 1009- نور الثقلین، ج 5، ص 23، حدیث 41.
(2). ص/ 29.
(3). انفال/ 66.
(4). یوسف/ 90.
ص: 574
هم) برادر (پدری و مادری) من است. حقیقتا خدای تعالی بعد از فراق و جدایی طولانی، بر ما منت گذاشته که ما را به هم رسانید و به هم ملحق نمود. او خدای تعالی کسی را که (با اجتناب از معاصی از او) تقوا داشته و بر بلایا و تلخیهای زندگی خویشتندار باشد (و محسن گردد)، پس البته که خدای تعالی پاداش محسنین را از بین نمیبرد.
3. صبر به معنای شکیبایی و خویشتنداری، در تحمل مشکلات و مسایل ناشی از استقامت در دین و محافظت بر آن: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» «1»؛ یعنی کسانی که مورد ستم واقع شدند و پس از آن، برای خدا مهاجرت کردند، در این دنیا، جایگاه و مقام خوبی به آنان میدهیم، و البته اگر بدانند، پاداش نیکوی آخرت، بزرگتر است. آنان (مهاجرین) کسانی هستند که در تحمّل مشکلات و مسایل ناشی از استقامت در دین و محافظت بر آن، شکیبایی و خویشتنداری کردند، و بر پروردگارشان توکّل میکنند.
4. صبر به معنای شکیبایی و خویشتنداری در حوادث، پیشامدها و مقدرات: «قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» «2»؛ یعنی (خضر به موسی) گفت: البته، تو هرگز نمیتوانی با من (نسبت به حوادث، پیشامدها و مقدرات) شکیبا و خویشتندار باشی.
5. صبر به معنای شکیبایی و خویشتنداری در ایجاد ملکه ادای صلات، عبادت و تربیت دینی: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی «3»؛ یعنی: و خدای تعالی به پیامبرش امر میکند که: اهل خودت را به ادای نماز امر کن و بر خویشتنداری کردن نسبت به ایجاد ملکه صلات در آنان، از نماز طلب کمک کن، ما از تو روزی طلب نمیکنیم (کنایه از اینکه نماز به عظمت پروردگار چیزی
______________________________
(1). نحل/ 42- 41.
(2). کهف/ 67.
(3). طه/ 132.
ص: 575
نمیافزاید)، ما تو را روزی میدهیم (کنایه از اینکه این نماز برای کمال شما است)، و سرانجام نیک، برای تقوا و پرهیزگاری است (که روح تقوا و خلوص باید در نماز و عبادت حاکم باشد).
6. صبر به معنای شکیبایی و خویشتنداری در ابتلا به فقر و تنگدستی: «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ» «1»؛ یعنی: و کسی که (از مؤمنین بود و) به او علم اعطا شده بود، گفت: وای بر شما (شیفتگان ثروت و مکنت قارون، بدانید و آگاه باشید که) پاداش نیک خدای تعالی (هم در دنیا و هم در آخرت) بهتر (از آن ثروت) است برای کسی که ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد، و آن (سخن؛ یعنی برتری پاداش نیک خدا بر ثروت) را نمیفهمند به جز صابران؛ کسانی که در حال فقر و تنگدستی خویشتندار و شکیبا هستند.
7. صبر به معنای شکیبایی و خویشتنداری نسبت به سختیها و مشقات و رنجهای ناشی از انجام تکالیف: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» «2»؛ یعنی آیا ندیدهای آن کشتی را که به وسیله خدای تعالی (یعنی به وسیله فراهم آمدن مجموعهای از لوازم، اسباب، شرایط و عوامل هم بر روی آب قرار میگیرد و هم) در دریا جریان پیدا میکند تا به شما بعضی نشانههای (توحید، قدرت و حکمت) خودش را بنمایاند؟ البته، در آن (نعمت خدای تعالی) مسلما نشانهها و دلالتهایی است برای هرکه نسبت به سختیها و مشقات زندگی بسیار خویشتندار، و نسبت به رنجهای ناشی از انجام تکالیف بسیار شکیبا، و در همه احوال بسیار شکرگزار باشد.
8. صبر به معنای شکیبایی و خویشتنداری نسبت به اکاذیب و افتراهایی که دیگران میگویند: «اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ» «3»؛ یعنی خدای
______________________________
(1). قصص/ 80.
(2). لقمان/ 31.
(3). ص/ 17.
ص: 576
تعالی به پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله امر میفرماید که ای پیامبر! بر آنچه از افتراها و اکاذیب که نسبت به تو میگویند، خویشتندار و شکیبا باش، و بنده ما، داوود، را به یادآور که او صاحب قدرت و قوت بود. البته، او بسیار بازگشتکننده و توبهکننده به سوی پروردگارش بود (که با کوچکترین ترک اولی، به سوی پروردگارش توبه میکرد).
9. صبر به معنای شکیبایی و خویشتنداری نسبت به آزار و اذیت دشمنان و مخالفان و مقاومت مخالفین و کافران در برابر حقایق و خویشتنداری نسبت به انکار منکران حقایق و قیامت: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ» «1»؛ یعنی پس خدای متعال به پیامبرش امر میکند به اینکه: بر آزار و اذیت دشمنان و عدم اجابت کافران نسبت به تو و بر انکار منکران قیامت شکیبایی و خویشتنداری کن؛ همان گونه که پیامبران صاحب شریعت خویشتنداری کردند، و برای آنان تقاضای تعجیل در عذاب مکن؛ مثل اینکه آنان (سختی قیامت) روزی را که به آنان وعده داده شده، میبینند که (شدت عذاب چنان است که در مقایسه با زندگی) مانند آن است که، به جز ساعتی را در دنیا توقف نداشتهاند، (این بیان قرآن) ابلاغی است. پس آیا به جز گروه فاسقان که از اطاعت خدا سر باز زدند، کسی به هلاکت میرسد؟
10. صبر به معنای شکیبایی و خویشتنداری نسبت به آزمایشات دنیا و ترک منهیات و انجام طاعات و تحمّل سختیها و مشقات تکلیف: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» «2»: و به واسطه اینکه آنان (نسبت به آزمایشات دنیا و سختیها و مشقات آن، رنج تکلیف و انجام طاعات و ترک منهیات) شکیبایی و خویشتنداری کردند، پاداش نیک آنان بهشت است (یعنی بوستانی است پوشیده از درخت که زندگی در آن، جاویدان و بدون رنج و سرشار از لذت و سرور است)، و ابریشم است (که برای زیبایی در پوشش و زیبایی در گسترش فرش از آن استفاده میکنند).
______________________________
(1). احقاف/ 35.
(2). انسان/ 12.
ص: 577
11. صبر به معنای تحمّل شکیبایی و خویشتنداری در برابر حکم پروردگار: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً» «1»؛ یعنی خدای متعال بعد از نزول قرآن بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، به او امر میکند که: پس در برابر حکم پروردگارت شکیبا و خویشتندار باش و از بعضی آنان که (در اجرای احکام قرآن) معصیت کارند یا کافر و رویگردانند، اطاعت مکن.
ب- تفسیر مفردات آیات صبر با استناد به آیات
1. صبر و مجاهدت، دو بال پیروزی
الف- صد نفر مؤمن صابر در مقابل دویست نفر و هزار نفر از آنان بر دو هزار نفر غالب و پیروزند: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ.» «2»
ب- اما برای غلبه و پیروزی بر دشمن صبر و مجاهدت ملازم یکدیگرند: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ.» «3»
ج- پس مؤمنین صابر، برای وصول به هدف در راه خدای تعالی، نه ضعف به خود راه میدهند، و نه سرافکنده خواهند بود: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ.» «4»
2. تقوا و صبر دو صفت ملازم با محسنین است
و آنکه صبر و تقوا را ملکه خود سازد، از کید دشمن در امان است، و اگر دشمن ناگهانی به او حمله کند، با امدادهای پروردگار متعال آن را دفع کرده و بر دشمن پیروز میشود:
الف- تقوا و صبر دو صفت ملازم با محسنین است: «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ.» «5»
______________________________
(1). انسان/ 24.
(2). انفال/ 66.
(3). آل عمران/ 142.
(4). آل عمران/ 146.
(5). یوسف/ 90.
ص: 578
ب- و آنکه صبر و تقوا را ملکه خود سازد، از کید دشمن در امان است: «بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ» «1»
ج- آنان که صبر و تقوا را ملکه خود سازد، اگر دشمن به طور ناگهانی به آنان حمله کند، با امدادهای پروردگار متعال، آن را دفع کرده و بر دشمن پیروز خواهند شد: «بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ.» «2»
3. صبر و توکّل بر پروردگار، دو صفت ملازم برای مؤمنین دارای عمل صالح است
چنین کسانی هم در دنیا جایگاهشان نیکو است و هم در آخرت جایگاه آنان غرفهای از بهشت است که از پایین آن، نهرها جاری است: «وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ. وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» «3»، و قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ. الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ.» «4»
در آیات فوق، اولا آیه 58 سوره عنکبوت مفسر آیه 41 سوره نحل است؛ زیرا هر دو مکیاند، و در ترتیب نزول هم سوره عنکبوت بعد از سوره نحل نازل شده است (سوره نحل هفتادمین سوره از لحاظ نزول در مکّه بوده و سوره عنکبوت هم هشتاد و پنجمین سوره از لحاظ نزول در مکّه است) و آیات بعد از هر دو آیه در هر دو سوره، وصف حال آنان؛ یعنی مهاجرین در راه خدا را و کسانی را که ایمان و عمل صالح انجام دادند را به طور هماهنگ در صبر و توکّل توصیف میکند: «الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ.» ثانیا: از تفسیر تطبیقی مذکور معلوم میشود، یکی از اعمال صالح، مهاجرت در راه خدای تعالی است؛ زیرا صدر آیه 58 سوره عنکبوت، مفسر صدر آیه 41 سوره نحل
______________________________
(1). آل عمران/ 120.
(2). آل عمران/ 125.
(3). نحل/ 42- 41.
(4). عنکبوت/ 59- 58.
ص: 579
است؛ یعنی قوله: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»، مفسر قوله: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ» است؛ یعنی آنان که در راه خدای تعالی مهاجرت کردند بعد از آنکه مورد ظلم واقع شدند، آنان کسانی هستند که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند، و تأیید بر آن دو، آیه قبل از آن در سوره عنکبوت است که به طور ضمنی اشاره به مهاجرت دارد: «إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ.» «1» بنابراین تفسیر، یکی از اعمال صالح، مهاجرت در راه خدای تعالی است.
ثالثا: پاداش نیکوی آخرت که آن بزرگتر از پاداش دنیا است، آن غرفهای از بهشتای است که از پایین آن، نهرها جاری است و در آن جاویدانند؛ زیرا قوله:
«لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها»، ذیل آیه 58 سوره عنکبوت، مفسر «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»، ذیل آیه 41 سوره نحل است.
رابعا: بنابر تفسیر مذکور، مهاجران در راه خدا، مؤمنین دارای عمل صالحی هستند که صبر و توکّلشان بر پروردگار دو صفت ملازم آنان است.
4. تحمّل در صبر شرط موفقیت آن است
و تحمّل آن وقتی انجام میپذیرد که نسبت به موضوع صبر اطلاع و آگاهی لازم حاصل باشد، چنانکه در قصه خضر و موسی علیه السّلام ملاحظه میکنیم که: اولا، موسی علیه السّلام نسبت به موضوعات صبر آگاهی نداشت و لذا خضر علیه السّلام به او فرمود: تو هرگز استطاعت نداری، در معیت من، صبر و خویشتنداری کنی: «قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً.» «2»
ثانیا، بلافاصله در آیه بعد از آن فرمود: چگونه میتوانی صبر کنی و حال آنکه به موضوع صبر احاطه نداری و نسبت به آن آگاه نیستی؟: «وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً.» «3»
______________________________
(1). عنکبوت/ 56.
(2). کهف/ 67.
(3). کهف/ 68.
ص: 580
ثالثا، و در پایان قصه، آنچه را موسی علیه السّلام نسبت به آن استطاعت بر صبر کردن نداشت، خضر علیه السّلام با تأویل آنها او را آگاه میکند: «قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً.» «1»
5. صبر بسیار بر نماز
به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از جانب خدای تعالی امر میشود که اهلش را به نماز امر کند و خود نیز بر نمازش صبور باشد، و اسماعیل علیه السّلام اهلش را به نماز امر میکرد، و نماز برای مؤمنین حکمی ثابت و معین است و باید در وقتش ادا شود:
الف- و (ای پیامبر!) اهل بیت خود را به نماز امر کن و خود بر آن، بسیار صابر باش:
«وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها.» «2»
ب- و او اسماعیل علیه السّلام اهلش را به نماز امر میکرد: «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ.» «3»
ج- و البته، نماز برای مؤمنین حکمی ثابت و معین است و باید در وقتش ادا شود:
«إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً.» «4»
6. علما صابر بوده و دارای بهره عظیماند
اشاره
در آیه هشتاد سوره قصص میفرماید: علما به شیفتگان امکانات مادی دنیوی گفتند: برای مؤمن صالح عمل، پاداش نیک خدای متعال (در آخرت)، بهتر از این امکانات مادی دنیوی است، و این تشخیص در برتری را، به جز صابران نمیفهمند: «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ» «5»، و در آیه 35 سوره فصلت میفرماید: و آن (نامساوی بودن خوبی و بدی) را به جز صابران نمیفهمند، و آن را به جز کسانی که دارای بهره و نصیبی عظیماند، درک نمیکنند: «وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ.» «6»
______________________________
(1). کهف/ 78.
(2). طه/ 123.
(3). مریم/ 55.
(4). نساء/ 103.
(5). قصص/ 80.
(6). فصلت/ 35.
ص: 581
تفسیری بر آیات فوق
اولا: هر دو آیه مکی بوده و آیه فصلت، بعد از آیه قصص نازل شده است؛ سوره فصلت شصت و یکمین سوره قرآن و سوره قصص چهل و نهمین سوره قرآن در ترتیب نزول بوده و هر دو در مکّه نازل شدهاند.
ثانیا: موضوع عدم درک در آیه قصص که صابرون از آن استثنا شدهاند، برتری و خیر «ثَوابُ اللَّهِ» از امکانات مادی دنیوی است و موضوع عدم درک در آیه فصّلت که شخص صابر از آن استثنا شده، تشخیص نامساوی بودن خوبی و بدی است.
ثالثا: ذیل آیه قصص، مفسر صدر آن است؛ یعنی قوله: «وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ»، مفسر قوله: «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» است، و صدر آیه فصلت، مفسر ذیل آن است؛ یعنی قوله: «وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا»، مفسر قوله: «و ما یلقیها الا ذو حظ عظیم» است، و لذا ذیل آیه فصّلت، مفسر صدر آیه قصص است، و نتیجه این تفسیر آن است که: عالم، صابر و خویشتندار بوده و دارای بهره و نصیب عظیم است.
7. صبار شکور
برای همه کسانی که در آلام و نقم، بسیار صابر و خویشتندارند و در آسایش و نعم، بسیار شاکر و سپاسگزارند؛ یعنی برای مؤمنین، نقم و نعم نشانهها و دلالتهایی از توحید خدای تعالیاند. نعم و نقم، همچون عواملی که سبب استقرار کشتی و حرکت آن بر روی آب دریا میشود، و بادها که سبب جابهجایی و حرکت آبوهوا میشود و عاملی بسیار مؤثر در ادامه حیاتند، و ایام اللّه که در آن، حوادث و وقایعی پرنعمت یا پرنقمت به وقوع پیوسته، و نیز همه نعمتها و همه نقمتها، همه و همه برای همه کسانی که در آلام و نقم بسیار صابر و خویشتندار بوده و در آسایش و نعم، بسیار شاکر و سپاسگزارند؛ یعنی برای مؤمنین، نشانهها و دلالتهایی از توحید خدای تعالی است.
الف- مجموعه عواملی که هم سبب استقرار کشتی (کوهپیکر) بر روی آب دریا و هم سبب حرکت و جریان آن بر روی آب دریا است و همه به وسیله نعمت خدای تعالی
ص: 582
فراهم آمده، برای هرکس که بسیار صابر و خویشتندار، در نقم، و بسیار شاکر و سپاسگزار در نعم الهی است، نشانهها و دلالتهایی از توحید و قدرت خدای تعالی است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» «1»
ب- از نشانههای توحید و قدرت خدای تعالی، آبهای کوهپیکر دریا است (که به وسیله بادها امواجی در آن ایجاد میگردد و سبب حرکت آبوهوا بوده و عاملی بسیار مؤثر در حیات و ادامه آن است). اگر خدای تعالی مشیتش قرار بگیرد، آن بادها را ساکن میگرداند، تا در پشت آب دریا، ثابت و بیحرکت بماند. البته، در این نعم الهی نشانهها و دلالتهایی است برای همه کسانی که در نقمتها بسیار صابر و خویشتندار بوده و در نعمتها بسیار شاکر و سپاسگزارند: «وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلی ظَهْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ.» «2»
ج- و موسی علیه السّلام با دلالتهایی که نشانه پیامبری او بود، از جانب خدای تعالی فرستاده شد تا قومش را از تاریکیهای ظلمت و شرک به سوی نورانیت توحید خارج نماید و آنان را به ایام اللّه؛ روزهای پرنعمتی که در آن از اسارت آل فرعون نجات یافتند، متذکّر سازد. البته، در این یادآوری ایام اللّه، نشانههایی از توحید و قدرت خدای تعالی است برای همه کسانی که در آلام و نقم، بسیار صابر و خویشتندار و در آسایش و نعم، بسیار شاکر و سپاسگزارند: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ.» «3»
د- پس (وفور نعمت را که زندگی در سفر و حضر را برای قوم سبا امن و مرفه ساخته بود، آنان قدر ندانسته و) گفتند: پروردگارا! این سفرهای (راحت و امن) ما را طولانی و دور کن و (با این بیان) به خودشان ظلم نمودند. پس (به واسطه ناسپاسیشان اجابت
______________________________
(1). لقمان/ 31.
(2). شوری/ 33- 32.
(3). ابراهیم/ 5.
ص: 583
نمودیم) و آنان را (در تفرقه و پراکنده شدن) ضرب المثل گردانیده و به هر طرفی آنان را پراکنده ساختیم، (به طوری که هر طایفهای به سوی شهری پراکنده شدند). البته، در این نعم و نقم که برای قوم سبا واقع شد، مسلما نشانهها و دلالتهای توحید و قدرت خدای تعالی است برای همه کسانی که در آلام و نقم صابر و خویشتندار بوده و در آسایش و نعم او شاکر و سپاسگزارند: «فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ.» «1»
8. صبر در برابر گفتارهای نابجا
چنین صبری فضیلتی است که در برابر آن، با تسبیح و مهر پروردگار، خشنودی و رضایت فراهم میشود و با نصیحت از روی حسن خلق، هجر جمیل. خدای تعالی به پیامبرش امر فرمود: ای پیامبر! بر آنچه نسبت به تو میگویند، از تکذیبت و تهمتهای ناروا و آزاردهنده نسبت به تو، خویشتنداری کن. ما تو را آگاه میکنیم که با پیامبران پیش از تو چنین کردند و آنان را تکذیب نمودند. پس بههرحال بر آنچه میگویند، صابر و خویشتندار باش و برای اینکه اسباب خشنودی و رضایت تو فراهم شود، پروردگارت را در اوقاف پنجگانه: صبح، مغرب، عشاء، ظهر و عصر، با ادای فرایض پنجگانه و حمد تسبیح کن، و نیز مردمی را که با گفتارهای ناروا تو را تکذیب کرده و آزار میدهند، با نصیحت و موعظه کردن آنان، با خوشرویی و حسن خلق از گفتارهای ناروایشان هجرت و دوری کن، پس ای پیامبر! بر آنچه میگویند، صابر و خویشتندار باش:
الف- خدای تعالی خطاب به پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله امر میکند: ای پیامبر! بر آنچه از افتراها و دروغها که به تو نسبت میدهند، صابر و خویشتندار باش و بنده ما داوود را که صاحب قدرت و قوت بود، به یادآور. البته، او بسیار بازگشتکننده توبهگر به سوی پروردگارش بود؛ یعنی با کوچکترین ترک اولایی به سوی پروردگارش توبه میکرد:
«اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ.» «2»
______________________________
(1). سبأ/ 19.
(2). ص/ 17.
ص: 584
ب- پس ای پیامبر! بر آنچه از اکاذیب و گفتارهای ناروا و دردآور که نسبت به تو میگویند، صابر و خویشتندار باش و با حمد، پروردگارت را پیش از طلوع خورشید و پیش از غروب و در اثنای شب و اطراف روز تسبیح کن تا راضی و خشنود شوی:
«فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضی «1»، «فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ. وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ.» «2»
ج- و ای پیامبر! همانا پیامبران پیش از تو تکذیب شدهاند. پس آنان بر آنچه مورد تکذیب و اذیت واقع شدند، صبر و خویشتنداری کردند تا یاری و کمک ما به آنها رسید. در سنت خدای تعالی تبدیل نیست و محققا اخبار پیامبران به تو رسیده است:
«وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ.» «3»
د- و ای پیامبر! بر آنچه از دروغها، افتراها و گفتارهای ناروا، که نسبت به تو میگویند، صابر و خویشتندار باش و با دعوت آنان به سوی حق از روی نصیحت و موعظه و با حسن خلق از آنان به نیکویی دوری گزین: «وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا.» «4»
9. صبر محور اصلی عزم امور و معیار اولو العزم از پیامبران
طرق نورانی عزم امور، سه طریق است: طریق صبر و تقوا، طریق صبر و غفران، و طریق صبر و خویشتنداری در مصایب و سختیها، و صبر معیار است برای اولو العزم از پیامبران.
الف- صبر معیار است برای اولو العزم از پیامبران: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ
______________________________
(1). طه/ 130.
(2). ق/ 40- 39.
(3). انعام/ 34.
(4). مزمل/ 10.
ص: 585
یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ» «1»؛ یعنی ای پیامبر! بر آزار دشمنان و عدم اجابت کافران نسبت به تو و بر انکار منکران قیامت، صبر و خویشتنداری کن؛ همچنان که پیامبران صاحب شریعت خویشتنداری کردند و برای آنان تقاضای تعجیل در عذاب مکن؛ مثل اینکه آنان (سختی قیامت) همان روزی که به آنان وعده داده شده را میبینند (که شدت عذاب چنان است که در مقایسه با زندگی دنیا مثل آن است که) به جز ساعتی را در دنیا توقف نداشتهاند. (این بیان قرآن) ابلاغی است. پس آیا به جز گروه فاسقان که از طاعت خدا سر باز زدند، کسی به هلاکت میرسد؟
ب- یکی از طرق نورانی عزم امور، طریق صبر و تقوا است: «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» «2»؛ یعنی: و اگر بر سخنان غمبار و دردآور دشمنان و مخالفین (دین)، خویشتنداری کنید و تا سر حد گناه، بیتابی ننمایید و با طاعت خدای تعالی تقوا پیشه کنید، آن از محکم امور است.
ج- یکی دیگر از طرق نورانی عزم امور، طریق صبر و غفران است: «وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» «3»؛ یعنی سوگند یاد میکنم کسی که در تحمّل رنجها و مشقات در راه رضایت و خشنودی خدای تعالی خویشتنداری کند و از ستم و ظلمی که به او شده، گذشت نماید، البته، آن (صبر و گذشت از ظلم) مسلما از محکم امور است؛ (زیرا آن ارشاد به فضیلتی است که آن از اعظم فضایل است) و آن این است که در مغفرت و گذشت، صبری است که آن خود از عزم امور، طریق صبر و شکیبایی در مصایب و سختیها است: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» «4»: لقمان فرزندش را نصیحت میکند که ای فرزند عزیزم! نمازهای واجب را در اوقات آن و با شرایطش به جا آور و آنچه را که طاعات الهی است، بدان امر کن و آنچه را نافرمانی الهی است، از آن نهی کن، و بر آنچه که در
______________________________
(1). احقاف/ 35.
(2). آل عمران/ 186.
(3). شوری/ 43.
(4). لقمان/ 17.
ص: 586
امر به معروف و نهی از منکر و نیز از سختیهای دنیا و ناخوشیهای امراض و غیر آن به تو میرسد، نسبت به آن خویشتندار و صابر باش که آن، از محکم امور است.
10. پاداش صبر و خویشتنداری
بهشتش و حریرهای بهشتی، غرفهای در بهشت، درود و سلام بهشتیان و فوز و رستگاری، پاداش نیک انسانی است که نسبت به آزمایشات دنیا و سختیهای آن و ترک منهیات و انجام طاعات و مشقات تکلیف، خویشتنداری و شکیبایی نمودند:
الف- و پاداش نیک آنان که (نسبت به آزمایشات دنیا سختیها و مشقات آن و رنج تکلیف و انجام طاعات و ترک منهیات) شکیبایی و خویشتنداری کردند، بهشت است (که در آن بوستان پوشیده از درخت، جاویدان، بدون درد و رنج و سرشار از سرور و لذت، حیات ابدی دارند)، و حریرهای بهشتی است (که لباس آنها و فرش آنها را تشکیل میدهد): «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» «1»
ب- پاداش نیک آنان که نسبت به امر پروردگارشان و طاعت پیامبر خود و سختیهای دنیا و مشکلات تکلیف خویشتنداری و شکیبایی کردند، غرفه و منزل اعلایی در بهشت است و فرشتگان به آنان در آن محل، مژدههای مسرتبخش جاودانه بودن داده و به آنان از جانب پروردگار متعال سلام و درود میفرستند: «أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً.» «2»
ج- البته، در روز جزا آن مؤمنینی را که بر آزار، سخریه و استهزای کافران خویشتنداری و شکیبایی کردند، پاداش نیک میدهم، البته، آنان بر آنچه اراده نمودند، پیروزند، و در آخرت اهل نجات و رستگاری هستند: «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ.» «3»
______________________________
(1). انسان/ 12.
(2). فرقان/ 75.
(3). مؤمنون/ 111.
ص: 587
11. صبر و شکیبایی نسبت به حکم پروردگار متعال
خدای متعال به پیامبرش امر میکند که: نسبت به ابلاغ و اجرای حکم پروردگارت از اینکه تو را مورد آزار و اذیت قرار دهند، صابر و خویشتندار باش، و نه از بعضی از آنان اطاعت کن و نه همچون یونس نبی تعجیل در عذاب برای آنان کن که تو مورد نظر و محافظت ما قرار داری. خدای متعال به پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله امر میکند که:
الف- پس در برابر حکم پروردگارت شکیبا و خویشتندار باش و از بعضی از آنان که در اجرای احکام قرآن معصیتکار بوده و یا کافر و رویگردانند، اطاعت مکن: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً.» «1»
ب- پس ای پیامبر! در طریق ابلاغ احکام پروردگارت، نسبت به سرسختی و انکار دشمنان و مشرکان، صابر و خویشتندار باش و مانند مصاحب ماهی (یعنی یونس نبی که در تعجیل و هلاک قومش نفرین کرد)، مباش، آن زمان که او در حالی که در شکم ماهی محبوس و مملو از غم و اندوه بود، ندا سر داد: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ.» «2»
ج- و ای پیامبر! در طریق ابلاغ حکم پروردگارت، نسبت به افتراها و لحاج و عناد دشمنان و مشرکان، صابر و خویشتندار باش که البته، تو زیر نظر ما و در حفاظت کامل ما هستی، و هنگامی که برمیخیزی و قیام میکنی، با حمد، پروردگارت را تسبیح کن، و در بعضی از شب و هنگامی که ستارگان ناپدید شدند، (با نافله شب و صبح) او (تعالی) را تسبیح کن: «وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ. وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ.» «3»
______________________________
(1). انسان/ 24.
(2). قلم/ 48.
(3). طور/ 49- 48.
ص: 588
کلمات قصار پیرامون صبر و صابر
در غرر الحکم و درر الکلم در «باب الصبر و الصابر» سخنانی کوتاه از مولی الموحدین، امیر المؤمنین، علی علیه السّلام بیان شده که در اینجا به نقل برخی از آنها میپردازیم:
1. «الصّبر مرفعه، الجزع منقصة.»: شکیبایی و خویشتنداری، سبب رفعت مرتبه و مقام است. جزع و بیتاب کردن، موجب پستی مرتبه و مقدار است.
2. «الصّبر ظفر، العجل خطر.»: شکیبایی و خویشتنداری، پیروزی است، شتاب و عجله داشتن خطر است.
3. «الصّبر رأس الإیمان.»: شکیبایی و خویشتنداری، سر ایمان است.
4. «الصّبر ثمرة الیقین.»: شکیبایی و خویشتنداری، نتیجه و ثمره یقین است.
5. «الصّبر یهوّن الفجیعة.»: شکیبایی و خویشتنداری کردن، مصیبت را سهل و آسان میکند.
6. «الصّبر ثمرة الإیمان.»: شکیبایی و خویشتنداری، نتیجه و ثمره ایمان است.
7. «الصّبر عدّة للبلاء.»: شکیبایی و خویشتنداری، نیروی آمادهای است در مقابل بلا و مصلحت.
8. «الصّبر کفیل بالظّفر.»: شکیبایی و خویشتنداری، کفیل و ضامن پیروزی است.
9. «الصّبر عنوان النّصر.»: شکیبایی و خویشتنداری، نشانه و دلیل است بر یاری خدای تعالی.
10. «الصّبر أدفع للبلاء.»: شکیبایی و خویشتنداری، برای بلا و مصیبت دفعکنندهتر است.
11. «الصّبر یرغم الأعداء.»: شکیبایی و خویشتنداری، بینی دشمنان را بر خاک میمالد.
12. «الصّبر عون علی کلّ أمر.»: شکیبایی و خویشتنداری، یار و مددکار است بر هر امری.
13. «الصّبر أفضل العدّو.»: شکیبایی و خویشتنداری، برترین ذخیرههاست.
14. «الصّبر أقوی لباس.»: شکیبایی و خویشتنداری، قویترین پوشش است.
15. «الصّبر خیر جنود المؤمن.»: شکیبایی و خویشتنداری، بهترین لشکریان مؤمن است.
16. «الصّبر علی المصائب من أفضل المواهب.»: شکیبایی و خویشتنداری، بر مصیبتها، از بهترین موهبتهای الهی است.
ص: 589
17. «الحزم و الفضیلة فی الصّبر.»: دوراندیشی و فضیلت، در شکیبایی و خویشتنداری است.
18. «الصّبر ینزّل علی قدر المصیبة.»: شکیبایی و خویشتنداری، به اندازه مصیبت فرود میآید.
19. «الصّبر أدفع للضرر.»: شکیبایی و خویشتنداری، دفعکنندهتر برای ضرر است.
20. «إن ابتلاکم اللّه بمصیبة فاصبروا.»: اگر خدا شما را به مصیبتی مبتلا نمود، شکیبایی و خویشتنداری کنید.
21. «إن صبرت صبر الأحرار، و إلّا سلوت سلوّ الأغمار.»: اگر صبر و شکیبایی میکنی، بر شکیبایی و خویشتنداری آزادگان باش و الا خود را تسلی میدهی تسلی دادن سادهلوحان و ناپختگان.
22. «إن صبرت صبر الأکارم، و إلّا سلوت سلوّ البهائم.»: اگر شکیبایی و خویشتنداری میکنی، بر خویشتنداری و شکیبایی افراد باکرامت و بزرگان باش و الا خود را تسلی میدهی تسلی دادن چهارپایان و بهایم.
23. «إنّکم إن صبرتم علی البلاء، و شکرتم فی الرّجاء و رضیتم بالقضاء، کان لکم من اللّه سبحانه الرّضا.»: البته، اگر شما بر بلا و مصیبت شکیبایی و خویشتنداری نمودید و در فراخی و راحتی، شکر نمودید و به قضای الهی خشنود بودید، از جانب خدای سبحان، خشنودی و رضا برای شما مقرر گردد.
24. «بالصّبر تخفّ المحنة.»: به واسطه شکیبایی و خویشتنداری کردن، رنج و محنت سبک گردد.
25. «بالصّبر تدرک معالی الأمور.»: به واسطه شکیبایی و خویشتنداری، امور عالی به دست خواهد آمد.
26. «الصّبر صبران: صبر علی ما تکره و صبر عمّا تحبّ.»: صبر و شکیبایی دو نوع است:
یکی صبر و شکیبایی بر آنچه آن را ناخوش داری و مورد اکراه تو است. دیگری صبر و شکیبایی نسبت به آنچه آن را دوست داری و مورد دلخواه تو است.
ص: 590
27. «الصّبر صبران: صبر فی البلاء حسن جمیل و أحسن منه الصّبر عن المحارم.»: صبر و شکیبایی دو نوع است. نخست شکیبایی و خویشتنداری در بلا و مصیبت که آن نیکوی زیبا و پسندیده است؛ نیکوتر از آن، شکیبایی و خویشتنداری از حرامها است.
29. «الصّبر علی الفقر مع العزّ أجمل من الغنی مع الذّل.»: شکیبایی بر فقر با عزت نیکوتر از توانگری با ذلت است.
30. «أفضل الصّبر التّصبّر.»: افزونترین شکیبایی و خویشتنداری، خود را بر شکیبایی داشتن است.
31. «ثواب الصّبر أعلی الثّواب.»: پاداش نیکوی شکیبایی و خویشتنداری کردن، بالاترین پاداشهای نیکو است.
32. «صابروا أنفسکم علی فعل الطّاعات و صونوها عن دنس الّسیّئات تجدوا حلاوة الإیمان.»:
نفوس خودتان را بر انجام طاعات شکیبا و خویشتندار کنید و آنها را از آلودگی گناهان محافظت نمایید تا حلاوت و شیرینی ایمان را ادراک کنید.
33. «طول الإصطبار من شیم الأبرار.»: شکیبایی و خویشتنداری طولانی، از خصال نیکوکاران و ابرار است.
34. «طوبی لمن جعل الصّبر مطّیة نجاته، و التّقوی عدّة وفاته.»: خوشا به حال کسی که شکیبایی و صبر را مرکب رستگاری و تقوا و پرهیزگاری را تجهیزات مرگ خود، قرار داده است.
35. «علیک بالصّبر فی الضّیق و البلاء.»: بر تو باد به صبر و شکیبایی در تنگی و بلا.
36. «علیک بالصّبر و الإحتمال، فمن لزمها هانت علیه المحن.»: بر تو باد به شکیبایی و تحمّل؛ زیرا کسی که ملازم آنها باشد، محنتها بر او آسان گردد.
37. «علیک بالصّبر؛ فإنّه حصن حصین و عبادة المؤقنین.»: بر تو باد شکیبایی و خویشتنداری که البته آن، حصاری است محکم و عبادت کسانی است که یقین کامل دارند.
38. «عند الصّدمة الأولی یکون صبر النّبّلاء.»: به هنگام مشکل و دشواری اولیه است که میزان شکیبایی و خویشتنداری، اشخاص نجیب و یا افراد زیرک و هوشیار معلوم میگردد.
ص: 591
39. «عند نزول المصائب و تعاقب النّوائب تظهر فضیلة الصّبر.»: به هنگام فرود آمدن مصیبتها و پیدرپی آمدن ماتمها است که فضیلت صبر و شکیبایی، آشکار میگردد.
40. «فی الصّبر ظفر.»: در شکیبایی و خویشتنداری، پیروزی است.
41. «فی البلاء تحاز فضیلة الصّبر.»: در بلا و مصیبت است که فضیلت شکیبایی و خویشتنداری، محصور میگردد.
42. «من لم یصبر علی کدّه، صبر علی الإفلاس.»: هرکه بر سختی و زحمت کسب و کار شکیبایی و خویشتنداری نکرده است، بر غم و اندوه ورشکستگی و پریشانخاطری باید شکیبایی و صبر کند.
43. «لا یصبر علی مرّ الحقّ إلّا من أیقن بحلاوة عاقبته.»: بر تلخی حق، شکیبایی و خویشتنداری نمیکند مگر آن کسی که به شیرینی فرجام و عاقبت آن یقین دارد.
44. «لیس مع الصّبر مصیبة.»: با شکیبایی و خویشتنداری، مصیبتی نیست (چون مصیبت وقتی است که صبر نباشد).
45. «من استنجد الصّبر أنجده.»: هرکه از صبر و شکیبایی یاری بجوید، او را یاری خواهد نمود.
46. «کن حلو الصّبر عند مرّ الأمر.»: به هنگام تلخی امری با شیرینی و حلاوت صبر و شکیبایی باش.
47. «کافل النّصر الصّبر.»: شکیبایی و خویشتنداری ضامن و کفایتکننده یاری و کمک است.
48. «من صبر علی طاعة اللّه، عوّضه اللّه سبحانه خیرا ممّا صبر علیه.»: هرکه بر طاعت خدای تعالی صبر و شکیبایی کند، خدای سبحان بهتر از آنچه بر آن صبر نموده، خیری را به او عوض دهد.
49. «من صبر فنفسه وقّر، و بالثّواب ظفر، و للّه سبحانه أطاع.»: هرکه صبر و شکیبایی کند، نفس خود را وقار و با متانت ساخته، و به واسطه پاداش نیکو، پیروزی یافته و خدای سبحان را اطاعت نموده است.
ص: 592
50. «من صبر علی طاعة اللّه و عن معاصیه فهو المجاهد الصّبور.»: هرکه بر طاعت و فرمانبرداری خدا و بر گناه و نافرمانی او شکیبایی و خویشتنداری کند، او جهادگر بسیار شکیبا و صبرکننده است.
51. «من کنوز الإیمان الصّبر علی المصائب.»: شکیبایی و خویشتنداری بر مصیبتها، از گنجهای ایمان است.
52. «من أفضل الحزم، الصّبر علی النّوائب.»: شکیبایی و صبر بر مصیبتها، از افزونترین دوراندیشیها است.
53. «من علامات حسن السّجیّته الصّبر علی البلیّة.»: صبر و شکیبایی بر بلا و مصیبت، از نشانههای خلق و خوی نیکو است.
54. «ما أصیب من صبر.»: کسی که صبر و شکیبایی نماید، مصیبتزده نیست (یعنی مثل این است که بر او مصیبتی وارد نشده).
55. «لا تدفع المکاره إلّا بالصّبر.»: ناراحتیها و ناخوشآیندیها، دفع نخواهد شد، مگر با صبر و شکیبایی.
56. «لا عون أفضل من الصّبر.»: هیچ یاریکنندهای افزونتر از شکیبایی و صبر نیست.
پروردگارا! هدایت تو به ما آموخته که عواملی همچون مجاهدت: تقوا، توکّل و تحمّل ناشی از علم و آگاهی نسبت به موضوع، وقتی در مؤمنین نیکوکار، قرین با صبر باشد، سبب موفقیت، امنیت، نشاط، تحکیم امور و رستگاری در دنیا و پاداش بهشت در آخرت است؛ خدایا! تو را به صبر و شکیبایی پیامبران اولو العزم و به صبر علمای صابر سوگند میدهیم که توفیق اجرای عوامل صبر را قرین با صبر و شکیبایی در کلیه شؤون حیات به ما عنایت بفرمایی.