گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
فصل سی‌ام صدق و صدقه‌



اشاره

کلمه‌های صدق و صدقه و مشتقات آنها در ضمن 145 آیه در 50 سوره قرآن کریم با الفاظی چون: «صدق»، «فصدقت»، «أصدقت»، «صدقتنا»، «صدقکم»، «صدقنا»، «صدقناهم»، «صدقوا»، «صدّق»، «صدّقت»، «صدّقت»، «تصدّقون»، «یصدّقنی»، «یصدّقون»، «تصدّق»، «فأصدّق»، «تصدّقوا»، «لنصدّقنّ»، «یصّدّقوا»، «تصدّق»، «الصّدق»، «صدقا»، «صدقهم»، «صادق»، «صادقا»، «صادقون»، «صادقین»، «الصّادقات»، «أصدق»، «بصدقة»، «الصّدقات»، «صدقاتکم»، «صدقاتهنّ»، «صدیق»، «صدیقکم»، «الّصدّیق»، «صدّیقا»، «الصّدّیقون»، «الّصدّیقین»، «صدّیقة»، «تصدیق»، «مصدّق»، «مصدّقا»، «المصدّقین»، «المصدّقات»، «المتصدّقین»، «المتصدّقات»، آمده است. در این تحقیق، 13 کلمه از این الفاظ را که عبارتند از: «صدقوا»، «الصّدقات»، «صدق»، «صادقین»، «بصدقة»، «مصدّقا»، «تصدّق»، «صادقون»، «صدّیقا»، «صدّقت»، «مصدّق»، «صدقا» که در ضمن 12 آیه و 10 سوره قرآن کریم آمده، که شش آیه آن، مکی، و شش آیه دیگر آن، مدنی می‌باشد، انتخاب می‌نماییم و بنابر نهج معمول در این تحقیق، ابتدا آیات را به ترتیب مصحف کریم تنظیم می‌کنیم. پس از آن، معنا و مفهوم صدق و صدقه را از کتب فرهنگ لغات به طور مستند بررسی نموده و
ص: 594
سپس با استفاده از کتب تفسیر و تفسیر روایی علمای شیعه و علمای اهل تسنن، از زمان شیخ طایفه طوسی قدّس سرّه تا به اکنون، به تحقیق آیات مذکور می‌پردازیم، و سرانجام هم با استعانت از الطاف بیکران ربّ رئوف، و با استناد به آیات قرآن کریم، در آن آیات تدبّر می‌نماییم.

1. تنظیم آیات صدق و صدقه به ترتیب مصحف کریم‌

1. لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ. «1»
2. یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ. «2»
3. لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ. «3»
3. قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ. «4»
4. الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. «5»
5. لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً. «6»
______________________________
(1). بقره/ 177.
(2). بقره/ 276.
(3). بقره/ 177.
(4). آل عمران/ 95.
(5). آل عمران/ 183.
(6). نساء/ 114.
ص: 595
6. وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ. «1»
7. فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ. «2»
8. وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ. «3»
9. وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا. «4»
10. قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. «5»
11. وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ. «6»
12. فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ. «7»

2. در معنای صدق و صدقه‌

راغب در مفردات فرموده: «صدق» و «کذب»، اصل آن دو، در قول و گفتار است؛ ماضی باشد یا مستقبل؛ وعده باشد یا غیر آن، و به قصد اول، به جز در قول نمی‌باشد، و در قول نیست مگر در خبر، جز این‌که در غیر آن، در اصناف سخن است، و به همین جهت فرمود: «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا»، و «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً»، «إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ»، و گاهی بالعرض در غیر آن از انواع کلام، مانند: استفهام، امر و دعا استعمال می‌شود، و آن، مانند قول گوینده‌ای است که بگوید: «أزید فی الدار؟»؛ یعنی آیا زید در
______________________________
(1). مائده/ 48.
(2). یوسف/ 88.
(3). حجر/ 64.
(4). مریم/ 56.
(5). صافات/ 105.
(6). احقاف/ 12.
(7). قمر/ 55.
ص: 596
خانه است؟ هم‌چنین است وقتی که می‌گوید: «واسنی»، در ضمن آن، این است که او محتاج به مؤاسات است، و وقتی می‌گوید: «اذیت نکن»، به طور ضمنی می‌رساند که او مورد اذیت است، و صدق مطابقت داشتن گفتار با ضمیر و مخبر عنه با هم است، و وقتی شرط در آن رخنه پیدا کند، از بابت آن، صدق تام نخواهد بود، بلکه یا به صدق توصیف نمی‌شود و یا گاهی به صدق توصیف می‌شود و گاهی هم به کذب، بنابر دو نظر مختلف، مانند قول کافر بدون اعتقاد، هنگامی که بگوید: «محمّد رسول اللّه». پس صحیح است که گفته شود که آن صدق است به واسطه این‌که از آن خبر می‌دهد، و صحیح است گفته شود که آن کذب است، بنابر آنکه قول او با ضمیرش مخالف است، و بنابر وجه دوم، خدای تعالی منافقین را تکذیب می‌کند، آنجا که گفتند: «نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ ... الایه»، و صدّیق، کسی است که صدق او بسیار است، و گفته‌اند: بلکه برای کسی گفته شود که هرگز دروغ نگوید، و گفته‌اند: بلکه برای کسی است که در قولش و در اعتقادش راستگو بوده و راستگویی را با فعلش محقق ساخته است فرمود: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا»، و فرمود: «وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ»، و فرمود: «مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ». پس صدّیقان، آن گروهی هستند که در فضیلت در مرتبه‌ای پایین‌تر از پیامبران هستند، بنابر آنچه در الذریعة الی المکارم الشریعه بیان شده است.
گاهی صدق و کذب در آنچه در اعتقاد حاصل شده و به وقوع می‌پیوندد، استعمال می‌شود، مانند: «صدّق ظنّی و کّذب»، و نیز هر دو در افعال جوارح به کار می‌روند، پس گفته می‌شود: «صدق فی القتال»، وقتی که حق آن را به جا آورد و آنچه را که بر او واجب است، همان گونه که واجب گردیده، انجام دهد، و «کذب فی القتال»، هنگامی که بر خلاف آن باشد. قال اللّه تعالی: «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ»؛ یعنی عهد و پیمان را به واسطه آنچه از افعالشان ظاهر و آشکار نمودند، محقق ساختند، و قوله: «لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ.»؛ یعنی باید سؤال شود از کسی که با زبانش راست گفته است، از راستی کارش؛ هشدار بر این نکته اعتراف و اقرار به حق، بدون بررسی آن اعتراف با
ص: 597
انجام حق، کافی نیست، و قوله تعالی: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ»، پس این صدق با فعل است، و آن، تحقق یافتن؛ یعنی واقع شدن خواب او است، و بر این مبنا است قوله: «وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ»؛ یعنی آنچه را قولا ایراد نمود، به آنچه به عنوان فعل برگزید، محقق ساخت. هر فعلی که در ظاهر و باطن دارای فضل باشد، از آن به صدق تعبیر می‌شود. پس آن فعلی که به آن توصیف می‌شود، به آن اضافه گردد، مانند قوله: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»، و بر این مبنا است، قوله: «أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ»، و قوله: «قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ»، و قوله:
«وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ.» پس البته، آن درخواست این است که خداوند تعالی او را صالح قرار دهد به‌گونه‌ای که اگر کسانی که بعد از او هستند، بر او ثنا گویند، آن ثنای دروغ نباشد. گاهی صدق با دو مفعول متعدی می‌گردد، مانند قوله تعالی: «وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ.» تصدیق، در هرچه که تحقیق در آن است، استعمال می‌گردد، یقال: «صدقنی فعله و کتابه»، و قال: «وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ»، «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»، «وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا»؛ یعنی مصدق است آنچه را که پیش از آن بوده است، و قوله: «لِساناً»، بنابر حال بودن منصوب شده است. صداقة، راستی و اعتقاد در دوستی است و آن اختصاص به انسان دارد، نه غیر آن. قال: «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ. وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ»، و آن، اشاره است به نحو قوله: «الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ.» صدقه، آن چیزی است که انسان از مال خود، بر وجه قربت خارج می‌کند، مانند: زکات؛ لکن صدقه در اصل، برای احسان و نیکوکاری است و زکات برای واجب، و گاهی بر واجب هم صدقه اطلاق می‌شود، و آن هنگامی است که صاحب آن صدق را در فعلش قصد کند، قال: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً»، و قال: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ.» گفته می‌شود: «صدق و تصدق»، قال: «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی»، «إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ»، «إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ»، در آیه‌های بسیاری، و برای آنچه انسان آن را جایگزین حقش می‌کند، «تَصَدَّقَ بِهِ» گفته می‌شود،
ص: 598
نحو قوله: «وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ»؛ یعنی کسی که آن را جایگزین از آن کند، و قوله: «وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ» که البته، پس او تعالی آنچه را که با آن با معسر مسامحه می‌شود، جاری مجرای صدقه نموده است، و بر همین اساس است حدیثی که از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وارد شده که: «ما تأکله العافیة فهو صدقة»، و بر همین اساس است قوله: «دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا»، پس پاک و مبرّا کردن او را صدقه نامیده‌اند. قوله: «فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً»، «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ»، پس به آنان امر شده بود به این‌که شخص می‌خواهد با پیامبر نجوا کند، صدقه‌ای را که مقدار آن معین نشده، به جای آن بپردازد، و قوله: «رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ»، پس آن از صدق و یا از صدقه است. صداق، صداق و صدقه زن آن چیزی است که از مهرش به او اعطا می‌شود، قال: «وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً.» «1»
فخر الدین در مجمع البحرین فرموده: قوله تعالی: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ» که با تشدید و تخفیف هر دو خوانده شده، پس کسی که آن را با تشدید بخواند، به معنای این است که ابلیس ظنش را بر آنان محقق نمود یا او را صادق یافت، و آن کسی که آن را با تخفیف بخواند، به معنای این است که در ظنش راست گفت. در این حالت، «إِبْلِیسُ» به نصب، و «ظَنَّهُ» به رفع خوانده شده و بدین معناست که ظن او صادق است، آن هنگام که ابلیس گفت: «لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا»، «وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ.» قوله تعالی:
«وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً.»؛ یعنی مهرهای آنان را، واحد آن، صدقه بوده و در آن لغاتی است که اکثر آن، صاد با فتحه است و دومینشان در فراوانی، با کسر صاد بوده، و جمع آن، صدق با دو ضمه است، و سومین آنها، لغت حجاز، صدقه بوده و جمع آن، صدقات است بر همان لفظش و در قرآن هم آمده است، و چهارمینشان لغت بنی تمیم، صدقه است، مانند: غرفه، و جمع آن، صدقات، مانند: غرفات. فرمود آن را در مصدر به
______________________________
(1). مفردات، ص 286- 284.
ص: 599
کار می‌برند، و صدقه، لغت پنجم است و جمع آن، صدق، مثل: قریه و قری است. قوله:
«صِدِّیقاً نَبِیًّا»، صدیق با تشدید کثیر الصدق است (یعنی صدق او بسیار است). و قوله:
«أولئک مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ»، شیخ ابو علی: فرمود: صدیق، مداومت با تصدیق است به آنچه موجب حق می‌گردد، و گفته‌اند: صدیق، کسی است که عادت او صدق و راستی است؛ به جهت این‌که ملازم با شکر، شکیر است و ملازم با شرف، شریف، و قوله: «وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ»؛ یعنی مانند سایر زنانی که صدق، ملازم با آنان است. هرچه منسوب به صلاح و خیر است، به صدق اضافه می‌شود، مانند قوله تعالی:
«مُبَوَّأَ صِدْقٍ»، و مانند قول آنان که: دار صدق، فرس صدق. قوله: «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»؛ یعنی کسانی که در دین خدای تعالی از لحاظ نیت، قول و عمل، راست گفتند، و از امام باقر علیه السّلام است که: «کونوا مع آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله»، و از امام رضا علیه السّلام است که فرمود: «الصادقون الائمه»؛ یعنی صادقان، امامان هستند. قوله: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ»؛ یعنی چون به چیزی وعده می‌نمود، به آن وفا می‌کرد، و او را بدان مختص گردانید، هرچند که غیر او از پیامبران چنین بودند، برای بزرگداشت او و اکرامش، با برای آنکه این صفت، مشهور از صفات او است. شیخ ابو علی گفته: قابل ملاحظه این‌که او به خودش صبر بر ذبح شدن را وعده داد، آنجا که فرمود: «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ»، پس به آن وفا نمود، و از امام رضا علیه السّلام روایت است که: او با مردی وعده کرد که در محلی منتظر او بماند و آن مرد وعده را فراموش کرد، پس او یک سال منتظر ماند.
قوله: «وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ»، بر دو وجه تفسیر شده است؛ یکی از آن دو، آوازه نیکو و یاد نیک است بین کسانی از امت‌ها که متأخر از او می‌باشند، وجه دوم آن است که بین فرزندان من راستگویی را قرار بده تا نشانه‌های دین مرا بازسازی کند و مردم را به آنچه من آنان را بدان فرا می‌خواندم، فرابخواند، و او پیامبر ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله است. قوله: «أَوْ صَدِیقِکُمْ»، از محمّد حلبی، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: «هو، و اللّه، الرجل، یدخل بیت صدیقه فیاکل بغیر اذنه.»؛ یعنی او به خدا
ص: 600
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌2 649
سوگند، آن مردی است که داخل در خانه دوستش می‌گردد و بدون اذن او خوراک می‌خورد. صدیق، بر وزن فعیل، برای مبالغه در صدق است، و آن کسی است که قول او با عملش راست درآید، و از صدیق در اینجا، علی علیه السّلام را اراده نموده است، و در او است ذکر نیت درست و راست، و تفسیر به برانگیخته شدن قلب شده است، مانند طاعتی که در آن، چیزی به جز رضای خدای در آن لحاظ نمی‌گردد، و «صدق» برخلاف «کذب» است، و آن، مطابقت خبر است با آنچه در نفس الامر می‌باشد؛ یعنی در لوح محفوظ است. مصادقه؛ یعنی مجامله (یعنی حسن معاشرت و مدارا کردن). به مرد، صدیق، و به زن، صدیقه گویند، جمع آن، اصدقاء است. جوهری گفته که گاهی به مفرد، جمع، مذکر و مؤنث، صدیق گویند. صدقه، چیزی است که به لحاظ ثواب و پاداش نیک و به قصد قربت، به غیر اعطا شود، و آن، غیر هدیه است. پس زکات، نذورات، کفارات و امثال آن، داخل در آن است و برخی از فقها آن را چیزی دانسته‌اند که به وجه ثواب و به قصد قربت و بدون حد نصاب به غیر اعطا می‌شود، و در روز بیست و چهارم ماه ذی الحجه بود که امیر المؤمنین، علی علیه السّلام انگشتری را تصدّق داد و در شأن ولایت او، آیه قرآن نازل شد. «1»
در مقدمه کتاب مراة الانوار و مشکوة الاسرار آمده که، صدقه، متصدّقون و آنچه مشتمل بر صدقه است، آنچه می‌باشد که تو آن را مجانی به قصد قربت در حالی که هدیه نیست می‌بخشی، پس آن شامل: زکات، نذور و غیر آن دو می‌شود. در ترجمه مال، انفاق، قرض، صله و نحو آن، می‌آید آنچه دلالت می‌کند بر امکان تأویل صدقه به بعض آنچه زکات و مانند آن از قبیل: بذل مال در راستای مؤاسات با شیعه و یاری دادن به آنان و انفاق بر ایشان و بر ضعیفانشان به جهت حب و دوستی ائمه و ولایت آنان، به آن تأویل شده. لذا از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: «المتصدق علی اعدائنا، کالسارق فی حرم اللّه، ربنا، و حرمی.»؛ یعنی صدقه‌دهنده به دشمنان ما، مانند: دزد در حرم خدای متعال، پروردگار
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 404- 403.
ص: 601
ما، و حرم من است، و مانند بذل علم مأخوذ از ائمه در هدایت ضعفای شیعه که بیچاره و فقیرند از جهت کمی آنچه در دستانشان هست از علم و معرفت، و مانند بذل مال، علم، مقام و امثال آنها در آنچه بدان اعانت است برای امام علیه السّلام و شیعه او، حتی از آن است آشکارسازی فضایل و مناقب آنان و مدح شیعیانشان به هنگام عدم خوف، و مانند بذل توان و بدن در کمک به ضعیفان شیعه، و از آن ظاهر می‌شود تأویل متصدقین و آنچه به معنای آن است هم‌چنین به ائمه علیهم السّلام؛ پس اصل جمیع این اشیا، بلکه همه خیراتی که عمده آنها، هدایت به دین و بیان نشانه‌های آن است، از جانب آنان علیهم السّلام و به واسطه علمای شیعیانشان و یاران خیر از آنها می‌باشد. غفلت مکن از تأویل صدقات به ضمّ دال که آن، جمع صداق به معنای مهر است، به آنچه راجع می‌باشد هم‌چنین به آنچه از این قبیل است؛ پس همانا آن در همه انواع عطایا و انفاق جاری است.
صدق و صادق و صدیق و آنچه به معنای آن است، مانند: مصدق و من یصدق و نحو آن، مفرد باشد یا جمیع یا مذکر یا مؤنث، بدان که صدق، ضدّ کذب بوده و صدیق به معنای کثیر الصدق است که در افعال و اقوال ملازم با او بوده و کثیر التصدیق می‌باشد برای آنچه پیامبران آورده‌اند، و گفته‌اند: کسی که علم او درست است. مخفی نماند که کامل از این بابت، امیر المؤمنین علیه السّلام و فرزندان او ائمه علیهم السّلام می‌باشند. پس آنان صدیقان، حقیقی و واقعی هستند، و صدیقه، فاطمه علیها السّلام است، و پس در خبر با اسنادهای متعدد، حتی از طریق عامه، آمده است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: صدیقان، سه نفرند؛ حبیب نجار، و او مؤمن آل یاسین است، و حزقیل، و او مؤمن آل فرعون است، و علی بن ابی طالب، و او افضل از هر دو است. در تفسیر امام علیه السّلام است: «من تواضع فی الدنیا لاخوانه الشیعه، فهو عند اللّه من الصدیقین و من شیعة علی حقا»؛ یعنی کسی که برای برادران شیعه در دنیا تواضع کند، پس او در حقیقت، نزد خدای متعال از صدیقان و از پیروان علی است. در روایت است که: «کل مؤمن صدیق.»؛ یعنی هر مؤمنی صدیق است و هم‌چنین است تأویل معنای مصدق و آنچه به معنای آن است. پس آنان و شیعیان آنان، مصدقون‌اند؛ کسانی که
ص: 602
نسبت به توحید، نبوت و ولایت جمیعا تصدیق کرده‌اند. مکرر آمده است که ایمان همان تصدیق به ولایت است که ملزوم است برای تصدیق به توحید و نبوت است، و در رأس آنان، مصدقان، علی علیه السّلام است. در کتاب مناقب و غیر آن، از جماعتی از عامه، از ابن عباس و غیر آن از جماعتی از عامه از ابن عباس و غیرش و از جماعتی از ما، از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام نقل است که آنان درباره قوله تعالی: «وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ»، فرموده‌اند: البته، رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله صدق را آورد و علی علیه السّلام او را تصدیق نمود. سپس تأویل صدق، به ولایت، به علی و با پیامبر و به امام نیز وارد گردیده است. پس در تفسیر عیاشی از علی علیه السّلام درباره قوله تعالی: «وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ»، آمده است که حضرت فرمود: صدق، ولایت ما، اهل بیت، است. در کشف الغمه از امام کاظم علیه السّلام آمده است که درباره این آیه فرمود: آن، کسی است که قول پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را درباره علی علیه السّلام رد کرده است، و در غیر آن از امام رضا علیه السّلام منقول است که فرمود: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله درباره این آیه گفته است: صدق، علی علیه السّلام است، و در روایات دیگری از امام کاظم علیه السّلام نقل است که آن، محمّد صلّی اللّه علیه و آله و علی علیه السّلام است.
از طارق بن شهاب، از علی علیه السّلام نقل شده است که او در حدیثی برایش فرمود که امام، صدق و عدل است؛ چنان‌که خدای تعالی فرمود: «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا»، و به همین جهت امام علیه السّلام در تفسیر آن نزد قوله تعالی در سوره بقره: «مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ»، گفت: همانا در کتاب یهود آمده است که البته محمّد صلّی اللّه علیه و آله سید اولین و آخرین، مؤید به سید وصیین، خلیفه رسول رب العالمین، فاروق الامه و باب مدینة الحکمه است، و اما صادقون پس در اخبار بسیاری، تأویل آن به ائمه علیهم السّلام است به واسطه عصمت آنان که ملازم با صدق است در همه افعال و اقوالشان؛ چنان‌که آن ظاهر و آشکار است به خصوص در عهد و پیمان‌هایشان که از جانب خدای تعالی از آنان اخذ شده است. در تفسیر فرات از امام صادق علیه السّلام است که فرمود: «نحن الصادقون اذا نطقنا.» ما راستگویانیم هنگامی که سخن بگوییم، و در معانی الاخبار از علی علیه السّلام است که فرمود: «انی فی القرآن مخصوص باسماء، فاحذروا ان تغلبوا علیها، فتضلوا.»؛ یعنی من در قرآن به اسمایی
ص: 603
اختصاص یافته‌ام، پس بر حذر باشید که بر آنها چیره شوید که گمراه می‌گردید. پس از آن فرمود: «قال اللّه تعالی: ان اللّه مع الصادقین. انا ذلک الصادق.» از جابر و غیر از او نقل شده که درباره قوله تعالی: «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»، گفته‌اند: یعنی با علی بن ابی طالب علیه السّلام باشید. از علی علیه السّلام است که درباره این آیه فرمود: «نحن الصادقون و عشیرته.»؛ یعنی ما صادقون هستیم و عشیره او. منظورش عشیره نبی صلّی اللّه علیه و آله است. از ابن عباس نیز در نقل آمده است که درباره این آیه گفت: «کونوا مع علی علیه السّلام و اصحابه.»؛ یعنی با علی علیه السّلام و یاران او باشید، و در روایت دیگر است که: «کونوا مع علی علیه السّلام و اصحابه.»؛ یعنی با علی علیه السّلام و یاران او باشید، و در روایات دیگر است که: «کونوا مع آل محمّد علیهم السّلام.» «1»
در فرهنگ لغات فرموده: صدق- صدقا و صدقا؛ یعنی راست گفت، و «صدق فی وعده.»؛ یعنی در وعده، راست گفت، و آن را به جا آورد، و «صدق فی الحملة»؛ یعنی در حمله، شجاعت به خرج داد، و صدّق تصدیقا؛ یعنی تصدیق کرد، باور نمود، و صادق صداقا و مصادقة؛ یعنی دوستی نمود، از روی اخلاص دوست دیگری شد، و اصدق؛ یعنی صداق معین کرد، و تصدّق، تصدّق؛ یعنی صدقه داد، و تصادقا، تصادقا؛ یعنی با هم دوستی کردند و سخن همدیگر را تصدیق کردند، و صدق و صدق؛ یعنی راستی که ضدّ دروغ است، و صدق به معنای سختی، درشتی، فضل و صلاح نیز آمده است، و صدقة؛ یعنی آنچه برای کسب ثواب به فقیر و مستحق بدهند، جمع آن، صدقات است، و صداق و صداق؛ یعنی مهر و کابین زن، و جمع آن، اصدقة و صدق است، و صداقة؛ یعنی دوستی و محبت از روی دوستی، و صادق؛ یعنی راستگو. مؤنث آن، صادقة است، و صدوق؛ یعنی بسیار راستگو و همیشه راستگو. جمع آن، صدق و صدق است، و صدیق: دوست و یار مخلص، و جمع آن اصدقاء، صدقاء و صدقان، و مؤنث آن، صدیقه، و صدّیق؛ یعنی بسیار راستگو، و کامل در صدق، کسی که قول خود را با عمل ثابت کند، و مصداق؛ یعنی آنکه یا آنچه گواه راست گفتن شخص باشد، و مصدوقه، مصدر است؛ یعنی راستی. «2»
______________________________
(1). مقدمه برهان، ص 145- 144.
(2). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 426- 425.
ص: 604
در فرهنگ عمید فرموده: صادق؛ یعنی راستگو، و نیز به معنای راست، پیدا و آشکار. «1» صداق (به کسر صاد)؛ یعنی مهر و کابین زن، و صداقت (به فتح صاد و قاف)؛ یعنی دوستی از روی راستی و درستی. صدق (به کسر صاد)؛ یعنی راست، راستی و درستی، نقیض کذب، و صدقه (به فتح صاد، دال و قاف)؛ یعنی آنچه در راه خدا به بینوایان بدهند. صدقات، جمع آن است. صدیق (به فتح صاد و کسر دال)؛ یعنی یار و دوست، رفیق مهربان، و اصدقاء، جمع آن است، و صدیق (به کسر صاد و دال مشدّد)؛ یعنی مرد بسیار راستگو. صدیقه (به کسر صاد و دال مشدّد)؛ یعنی زن بسیار راستگو و لقب فاطمه زهرا علیها السّلام. «2» مصادقه (به ضم میم و فتح دال)؛ یعنی با کسی دوستی کردن، از روی اخلاص با کسی دوست شدن. «3» مصدق (به ضم میم و فتح صاد و کسر دال مشدد)؛ یعنی تصدیق‌کننده، باورکننده، و به فتح دال مشدّد؛ یعنی تصدیق شده.
مصدقه؛ یعنی صدق، راستی. مصداق (به کسر میم)؛ یعنی کسی یا چیزی که شاهد صدق و راست گفتن شخص باشد. «4»

3. صدق و صدقه در تفاسیر

شیخ طایفه، طوسی قدّس سرّه در تفسیر تبیان فی قوله تعالی: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» «5»، فرموده: درباره شأن نزول این‌که: آیه هنگامی نازل گردید که قبله تغییر یافت و مردم در نسخ این فریضه بسیار سرگرم سخن شدند؛ آن‌چنان که گویی در طاعت خدای تعالی، جز توجّه با
______________________________
(1). فرهنگ عمید، ص 794.
(2). همان، ص 797- 796.
(3). همان، ص 1099.
(4). همان، ص 1100.
(5). بقره/ 177.
ص: 605
صلات، طاعت دیگری نباید مراعات شود. پس خدای تعالی این آیه را نازل فرمود، و در بیان آن فرمود که: «الْبِرَّ»، آن چیزهایی است که در آن ذکر فرموده، و دلیل است بر این‌که نماز احتیاج به آنها دارد؛ چون در آن چیزها مصالح دینیه است، و البته، مؤکدا به آنها امر شده است؛ زیرا در علم او تعالی است که آنها را دعوت به صلاح کرده و از فساد باز می‌دارند، و البته آنها به حسب زمان‌ها و اوقات تفاوت می‌کنند (و در معنای آن فرموده:) و قوله: «لَیْسَ الْبِرَّ»، در آن دو قول است؛ یکی از آنها این است که «لَیْسَ الْبِرَّ»؛ یعنی خوبی و نیکی همه‌اش در توجّه به صلات نیست، بلکه حتی غیر آن از طاعاتی که خدای تعالی به آن امر فرموده، به آن اضافه می‌شود، و دوم آنکه «لَیْسَ الْبِرَّ»؛ یعنی خوبی و نیکی آن چیزی نیست که مسیحیان توجّه به مشرق دارند یا آن چیزی نیست که یهودیان توجّه به مغرب دارند، «لَیْسَ الْبِرَّ»: و لکن خوبی و نیکی آن چیزی است که خدای تعالی آن را در آیه ذکر و بیان فرموده است. قوله: «وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ»، در آن، سه قول است؛ اول این‌که: «وَ لکِنَّ الْبِرَّ»، برّ «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ»؛ یعنی: و لکن نیکی، خوبی کسی است که ایمان به خدای تعالی آورد، پس مضاف حذف شده و مضاف‌الیه جانشین آن گردیده است، و مبرد آن را به جهت قوله: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا» اختیار نمود.
وجه دوم: «و لکن البر امن باللّه» است، و وجه سوم هم «و لکن البار من امن باللّه» است، پس مصدر را در موضع اسم فاعل قرار داده است، و ضمیر فی قوله: «عَلی حُبِّهِ»، احتمال دارد که برگشت آن به حبّ مال باشد، و احتمال دارد که برگشت آن به حبّ اعطا باشد و احتمال دارد که وجه سومی باشد، و آن است این‌که ضمیر آن به اللّه برگشت کند و تقدیر آن، «علی حب اللّه» باشد، پس خالص برای تقرّب به اوست، و این، نیکوترین وجه است. آیه بدون خلاف، دلالت دارد بر وجوب اعطای زکات مال، و نیز دلالت دارد بر وجوب غیر آن از چیزهایی که برای آن سبب وجوب است، مانند:
انفاق بر کسی که نفقه‌اش بر او واجب است، و بر کسی که خوف تلف شدنش می‌رود و واجب است بر او گرسنگی‌اش را رفع کن، و بر آنچه از نذور که بر او لازم می‌گردد، و
ص: 606
کفارات، و نیز داخل آن است آنچه انسان بر سبیل استحباب و برای نزدیکی به خدا از مال خود خارج می‌کند؛ زیرا آنها همه‌اش خوبی و نیکی است. «وَ ابْنَ السَّبِیلِ»، منقطع از وطنش است، آن هنگام که مسافری محتاج است، اگرچه در شهرش غنی باشد، و او از اهل دریافت زکات است، و گفته‌اند که او مهمان است، و نیز گفته‌اند که ابن سبیل، فرزند راه است؛ همان گونه که برای پرنده «فرزند آب» گفته شده، برای ملازمت با آن.
قوله: «وَ السَّائِلِینَ»، معنایش طالبان صدقه است؛ چون هر مسکینی صدقه را طلب نمی‌کند، و قوله: «فِی الرِّقابِ» را در آن، دو قول گفته‌اند؛ یکی آزاد کردن بردگان است، و دوم هم آزاد کردن مکاتبین است، و قوله: «ذَوِی الْقُرْبی را گفته‌اند، مراد از آن، خویشاوندان اعطاکننده است، به جهت قول پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به فاطمه بنت قیس، هنگامی که آن زن گفت: ای پیامبر خدا! من هفتاد مثقال طلا دارم. آن حضرت فرمود: «اجعلیها فی قرابتک.»؛ یعنی آن را در بین اقوام و خویشاوندانت قرار بده. احتمال دارد که مراد از آن، خویشاوندان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله باشند؛ همچنان که فرمود: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی «1»، و آن، قول ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السّلام است، و قوله: «فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ» را گفته‌اند، «باساء» از بئوس به معنای فقر بوده و «ضراء»، بیماری و درد است و از آن است، قوله: «أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ» «2»، و «حِینَ الْبَأْسِ»؛ یعنی به هنگام جنگ، و قوله: «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا»؛ یعنی کسانی که عمل را با این صفاتی که توصیف گردید، جمع نمودند، آنان موصوفند به این‌که آنان راست گرفتند؛ زیرا آنان به موجب آنچه بر آن اقرار کردند، عمل نمودند. «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»؛ یعنی با این خصال از آتش جهنم پرهیز کردند، و اصحاب ما به این آیه استدلال کردند بر این‌که امیر المؤمنین علیه السّلام مصداق آن است؛ زیرا در بین امت هیچ اختلافی نیست در این‌که جمیع این صفات در او جمع بود و در غیر او قطعا جمع نگردید. پس مراد از آیه بالاجماع او خواهد بود و غیر او قطعا مورد شک و تردید است. «3»
______________________________
(1). شوری/ 23.
(2). انبیاء/ 83.
(3). تبیان، ج 2، ص 99- 95، به اختصار.
ص: 607
فی قوله تعالی: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ» «1»، هم فرموده: «محق»، نقصان چیزی است به طور مرتب و تدریجا. محقه اللّه؛ یعنی هلاک نمود و آن را تلف کرد؛ به این‌که به طور مرتب برکت را از آن برد. پس اگر گفته شود، به واسطه چه «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ»؟ گوییم: آن را پنهان می‌کند به واسطه این‌که مرتبا آن را کاهش می‌دهد. بلخی گفته است: در دنیا با ساقط نمودن عدالت از او و دادن حکم فسق درباره‌اش و نامگذاری وی به فسق، او را هلاک می‌کند، و قوله: «یُرْبِی الصَّدَقاتِ»؛ یعنی صدقات را به واسطه نتیجه و ثمره مال فی نفسه، و به واسطه پاداش نیک بر آن، افزایش می‌دهد، و این افزایش برحسب انتفاعی است که از آن برده می‌شود و حسن نیتی است که می‌یابد، و وجه زیادت آن بر آنچه با عمل خودش مستحق آن است، با وعده به آن، تفصیل داده شده است، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که: «ان اللّه یقبل الصدقه، و لا یقبل منها الا الطیب، و یربیها لصاحبها؛ کما یربی احدکم مهره او فصیله، حتی ان اللقمة لتصیر مثل احد، و ذلک قوله:" یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ".»؛ یعنی خدای تعالی صدقه را قبول می‌کند، و چیزی از آن را قبول نمی‌نماید، مگر این‌که طیب و پاک باشد، و آن را برای صاحبش افزایش می‌دهد؛ همچنان که یکی از شما استخوان سینه یا گوشت بدنش را افزایش می‌دهد تا لقمه مثل احد گردد، و این است قوله:
«یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ.» «2»
نیز فی قوله تعالی: «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» «3»، فرموده: قوله: «صَدَقَ اللَّهُ»، بیان است از این‌که خبر به: «کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلًّا لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلی نَفْسِهِ»، قولی راست است که خدای تعالی از آن خبر می‌دهد، و قوله: «فَاتَّبِعُوا»، الحاق اتباع ثانی است به اول، و اتباع ثانی امتداد آن است. پس آنان به ابراهیم علیه السّلام ملحق می‌گردند، برای این‌که آنان به ملت او تمسّک دارند، و صحیح این
______________________________
(1). بقره/ 267.
(2). تبیان، ج 2، ص 363.
(3). آل عمران/ 95.
ص: 608
است که شریعت پیامبر ما، ناسخ شریعت همه پیامبران قبلی بوده و این‌که پیامبر ما متعبّد به شریعت پیامبران قبلی نبوده است، و البته، شریعت او با شریعت ابراهیم علیه السّلام موافقت داشت، پس به همین جهت خدای تعالی فرمود: «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً»، و «حنیف»؛ یعنی مستقیم، آن دینی که بر شریعت ابراهیم است، در حجتش، در مناسکش و در پاکی خوردنی‌هایش، و آن شریعت همان «حنفیه» است. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» «2»، فرموده: قوله: «الَّذِینَ قالُوا»، آن کسانی هستند که خدای تعالی آنان را با قوله: «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ»، توصیف نمود و رد بر قوله: «الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ» می‌باشد، و معنای قولهم: «إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا»؛ یعنی ما را در کتاب‌هایش و به زبان پیامبرانش سفارش نمود به این‌که پیامبرش را بر آنچه می‌گوید، که او از جانب خدای متعال مأمور به امر و به نهی به غیر آن است، تصدیق نکنیم. پس «عهد»، آن عقدی است که پیش آورده می‌شود برای ایجاد اطمینان و محکم‌کاری، و آن، مانند وصیت است. قوله: «حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ»؛ یعنی تا این‌که به واسطه آن تقرّبی که آن بنده به خدا دارد، آتش (و صاعقه‌ای از آسمان) بیاید و صدقه او را (که قربانی است) بسوزاند. «قربان»، مصدر است، و قوله: «تَأْکُلُهُ النَّارُ»، به واسطه این است که سوزاندن آتش در آن زمان، دلیل بر قبول صدقه بود از جانب خدای متعال، به عنوان صدقه آن کسی که به خدای تعالی تقرّب داشت و دلیل بر راستی در اعتقاد و عمل شخص مقرب بود در آنچه ادعا می‌کرد، و این قول از ابن عباس و ضحاک است. پس خدای تعالی به پیامبرش فرمود: «قل لهم یا معشر من یزعم ان اللّه عهد الیه: الا یومن لرسول حتی یاتیه بقربان تاکله النار. قل: قد جاءکم رسل من اللّه من قبل»؛ بدین معنا که پیامبرانی با بینات؛
______________________________
(1). تبیان، ج 2، ص 96، به اختصار.
(2). آل عمران/ 183.
ص: 609
یعنی با دلایلی که گواهی بر صدق نبوت و حقیقت قول آنان بود، برای گذشتگان شما آمدند، و شما هم ادعا داشتید که بر تصدیق و اقرار به گواهی بر صدق نبوت کسی که ادعای پیامبری می‌کند، دلالت دارد، این است که قربانی او را آتش بخورد، پس اگر در اعتقاد و گفتارتان راست می‌گفتید، چرا چنین کسی را کشتید؟ یعنی شما آن پیامبران را کشتید، در حالی که شما اقرارکننده بودید به این‌که آنچه آنان آورده‌اند، از چنان قربانی‌ای، حجتی است برای آنان علیه شما، اگر شما صادق بودید در آنچه خداوند نسبت به شما بدان پیمان گرفته، از آنچه ادعای آن را داشتید. قتل را به آنان اضافه کرد، اگرچه آن، کار اسلاف و گذشتگان آنان بود، و این بدان جهت است که آنان راضی و خشنود به افعال اسلافشان بودند، پس به آنان نسبت داده شد. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً» «2»، فرموده:
خدای تعالی خبر داده از این‌که در بسیاری از نجواهای مردم جمیعا خیری نیست، و نجوا؛ یعنی به تنهایی و سرّی صحبت کردن؛ خواه دو نفر باشند و یا چند نفر؛ آهسته صحبت کنند یا بلند، و قوله: «إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ»، احتمال دارد «مِنْ» که بعد از استثنا به «إِلَّا» قرار گرفته، در موضع نصب باشد. در این صورت، استثنا، منقطع است و به معنای «لکن» خواهد بود؛ یعنی لکن کسی که امر به صدقه یا به معروف کند، یا آنکه در اصلاح بین مردم نجوا نماید، پس در نجوای او خیر است، و قوله: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ»، اشاره است به آنچه گذشت از امر به صدقه، معروف و اصلاح بین الناس. قوله: «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»؛ یعنی طلب رضای خدا، قوله: «فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً»؛ یعنی به زودی در آینده پاداش نیکو بسیار عظیمی به او خواهیم داد. «3»
______________________________
(1). تبیان، ج 3، ص 67- 66.
(2). نساء/ 114.
(3). تبیان، ج 3، ص 327.
ص: 610
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» «1»، فرموده: این آیه خطاب است به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به این‌که خدای تعالی بر او کتاب را؛ یعنی قرآن را، نازل نمود. «بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً»، نصب بر حال است؛ یعنی در حالی که آن را تصدیق می‌کند، آنچه پیش از آن بوده است؛ یعنی تورات و انجیل و آنچه در آن دو است از توحید خدای تعالی و عدلش، دلالت بر نبوت او و حکم به رجم و قصاص. در آن، دلالتی است بر این‌که آنچه خدای تعالی آن را حکایت کرد، آن را در تورات بر آنان نوشت و به آن حکم نمود، بر ما لازم است عمل به آن، به جهت این‌که او تعالی قرآن را تصدیق‌کننده، استوارکننده و محکم‌کننده آن قرار داد. در معنای «مهیمن»، پنج قول است: امین و شاهد بر آن، مورد اعتماد، شاهد، حفیظ، رقیب. در معنای «مهیمن» در اینجا، دو قول است؛ یک قول آن است که صفت برای کتاب است، و قول دیگر آن است که وصف برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله باشد.
قول صفت بودن برای کتاب، به جهت حرف عطف، قوی‌تر است. قول: «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ» را گفته‌اند: دلالت دارد بر این‌که اهل کتاب چون مرافعه را نزد حکام می‌برند، واجب است بر ایشان که بین آنان به حکم قرآن و شریعت اسلام حکم کنند؛ زیرا آن امر از جانب خدای تعالی است به این‌که: بین آنان حکم کن، و امر، مقتضی وجوب است.
ابو علی گفته است که آن، نسخ تخییر است در حکم بین اهل کتاب و اعراض از آنان و ترک حکم. قوله: «لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ»، او را از پیروی کردن از هواهای آنان نهی کرده است، قوله: «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً»، شرعه و شریعه یکی بوده و آن، راه ظاهر است، و «شریعه»، آن راهی است که آن را به آبی اتصال می‌دهد که در آن حیات است. پس گفته‌اند: آن، شریعت در دین است؛ یعنی طریقی که آن را به زندگانی در فراوانی نعمت
______________________________
(1). مائده/ 48.
ص: 611
اتصال می‌دهد، و آن، اموری است که خدای عزّ و جلّ با آن عبادت می‌شود از راه نقل، و «منهاج»، راهی است که استمرار دارد. مبرّد گفته است: «شرعه»، ابتدای راه است و «منهاج»، راهی است که استمرار دارد. ابن عباس و دیگران گفته‌اند: «شرعة و منهاجا»؛ یعنی روش، راه و طریقی که برای هرکس قرار داده شده است، و گفته‌اند: در آن دو قول است؛ یکی شریعت قرآن است برای همه مردم، اگر به آن ایمان آورند. دوم، شریعت تورات، شریعت انجیل و قرآن. قوله: «مِنْکُمْ» را گفته‌اند، در معنای آن دو قول است؛ یکی امت پیامبر ما و امت‌های انبیای قبل از او، و دیگری مراد از امت، پیامبر ماست به تنهایی. قول اول، قوی‌تر است؛ زیرا خدای تعالی بیان نمود برای هرکس شرعه و منهاجی قرار داده که آن، غیر شرعه و منهاج دیگر مصاحب او است. این قول را قوله تعالی: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً»، تقویت می‌کند، و در معنای قوله: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً»، اقوالی است که قول اقوای آن، خبر دادن از قدرت است، و قوله:
«وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ»؛ یعنی تا آزمایش کنم شما را با آنچه در عبادات تکلیفتان کردم. قوله: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»، در معنای آن، دو قول است؛ یکی این‌که: با پیشی گرفتن در خیر، بر از دست دادن بهره، سبقت بگیرید، و قول دیگر آنکه: بر از دست دادن فرصت به وسیله فوت، پیشی بگیرید. قوله: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»؛ یعنی به سوی خدای تعالی بازگشت شما است؛ یعنی به موضعی که احدی بر ضرر و بر نفع شما در آن مالک نیست، بازگشت شما است، و بیان نمود که او بر آنان آگاهی دارد به آنچه از امر دینشان نسبت به آن در دنیا اختلاف داشتند، و این‌که درباره آن، به میان آنان به حق حکم خواهد نمود. «1»
فی قوله تعالی: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» «2» هم فرموده: خدای تعالی از برادران یوسف علیه السّلام خبر داد که چون یعقوب علیه السّلام به آنان گفت: «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ
______________________________
(1). تبیان، ج 3، ص 539- 538.
(2). یوسف/ 88.
ص: 612
یُوسُفَ وَ أَخِیهِ»؛ یعنی بروید و از حال یوسف علیه السّلام و برادرش خبری به دست آورید. آنان به سوی یوسف علیه السّلام برگشتند و بر او وارد شدند و به او گفتند: «یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ»؛ زیرا آنان پادشاه را عزیز می‌نامیدند، و «عزیز» در لغت شخص بسیار قدرتمندی است که به واسطه وسعت قدرت و توانایی‌اش به شخص ارجمندی ظلم و ستمی نمی‌کند. «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»؛ یعنی به ما ضرر وارد شده، و «مس»، لمس آن چیزی است که حس می‌گردد، و چون ورود ضرر به منزله لمس آنان است و آن ضرر، چیزی است که احساس می‌شود، از آن، تعبیر به «مس» می‌گردد، و «اهل»، خاصّ چیزی است که به آن منسوب می‌گردد، و قوله: «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ»، در معنای «مزجاة» سه قول است، و اصل آن اقوال، قلیل و قلت است. قوله: «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ»؛ یعنی به واسطه نقصان کالای ما، پیمانه را از ما کم مگذار و بر ما تصدّق کن، و در معنای «تَصَدَّقْ عَلَیْنا»، دو قول است؛ یکی قول سعید بن جبیر است که گرفتن با ترک درخواست آنچه از بهای کالای کم داشتند، به آنان تفضّل نماید؛ زیرا صدقه بر آنان حلال نیست. قول دیگر، این‌که آنان صدقه را درخواست کردند، در حالی که آنان پیامبرانشان بودند و برای‌شان حلال بود. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ» «2»، فرموده: و ملایکه‌ای که خدای تعالی آنها را برای هلاکت قوم لوط فرستاده بود، به لوط گفتند: ما از آنچه درباره عذاب قومت به تو خبر دادیم، به حق به نزد تو آمدیم و ما درباره آن، راستگویان هستیم. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا» «4»، فرموده: خدای تعالی برای پیامبرش، محمّد صلّی اللّه علیه و آله، می‌فرماید: یاد آور در کتابی که آن قرآن است، ادریس را، و به او خبر داد از این‌که او بسیار تصدیق‌کننده به حق بود و پیامبری عظیم و گرامی و مؤید به معجزات شگفت‌آور. «5»
______________________________
(1). تبیان، ج 6، ص 187- 186.
(2). حجر/ 64.
(3). تبیان، ج 6، ص 345.
(4). مریم/ 65.
(5). تبیان، ج 7، ص 119.
ص: 613
همین‌طور فی قوله تعالی: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» «1»، فرموده:
«قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»؛ یعنی انجام داده‌ای آنچه را که در خواب به تو امر کردم. در «شخص ذبح شده» اختلاف نموده‌اند. پس ابن عباس و گروهی دیگر گفته‌اند که او اسماعیل بود و آن، در روایات اصحاب ما ظهور دارد، و بعد از این قصه و تمام شدن آن، قوله: «وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ»، آن را تقویت می‌کند. پس دلالت می‌کند بر این‌که شخص ذبح شده اسماعیل بود، و قوله: «إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ.»؛ یعنی البته، ما بر فعل ابراهیم پاداش نیکو دادیم به بهترین پاداش، و مانند آن را ما پاداش می‌دهیم به هر که طاعتی را به‌جا آورد. پس ما او را به واسطه کارش که انجام داده، به بهترین پاداش، پاداش نیکو می‌دهیم. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ» «3»، فرموده: «وَ مِنْ قَبْلِهِ»؛ یعنی: پیش از قرآن، «کِتابُ مُوسی ؛ یعنی تورات، «إِماماً وَ رَحْمَةً»؛ یعنی ما آن را پیشوا و رحمت قرار دادیم و ما آن را امام نازل کردیم تا به وسیله آن هدایت گردند. «وَ رَحْمَةً»؛ یعنی: و نعمتی برای خلق. پس از آن فرمود: «وَ هذا»؛ یعنی این قرآن، «کِتابٌ مُصَدِّقٌ»: کتابی است که تصدیق‌کننده می‌باشد آن کتاب را، «لِساناً عَرَبِیًّا»، نصب آن بنابر حال بودنش است، و جایز است که حال از «وَ هذا کِتابٌ» باشد، و نیز جایز است که حال باشد برای آنچه در «مُصَدِّقٌ» است از ضمیر. قوله: «لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا»؛ یعنی تا بترساند آنان را که ظلم نمودند و به آنان بیاموزد استحقاق عذاب بر گناهان و استحقاق ثواب بر طاعت را، و قوله: «وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ»، معنایش این است که این قرآن بشارت است برای کسانی که اعمال صالحه انجام دادند و حسنات و نیکویی‌ها را برگزیدند. «4»
نیز فی قوله تعالی: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» «5»، فرموده: یعنی در مجلس
______________________________
(1). صافات/ 105.
(2). تبیان، ج 8، ص 476- 475.
(3). احقاف/ 12.
(4). تبیان، ج 9، ص 272- 271.
(5). قمر/ 55.
ص: 614
حقی که نه لغو و نه گناهی در آن است، «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»؛ یعنی در آن مکانی که خداوند بسیار قدرتمند، آن را برای اولیایش، با کرامت نموده است، و گفته‌اند: در مجلس حق نزد خداوند مقتدر به آنچه آن مجلس بر آن است از صدق دوام نعمت‌های فراوان نسبت به آن. «1»
شیخ ابی علی، فضل بن حسن طبرسی، در تفسیر مجمع البیان فی قوله تعالی: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» «2»، فرموده: در معنای قوله: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»، خدای سبحان بیان فرمود به این‌که: «بر»، همه‌اش، بر نماز نیست. پس البته، به برگزاری نماز، امر شده، به واسطه این‌که آن، مصلحت در ایمان و انصراف از فساد می‌باشد؛ هم‌چنین بر عبادات شرعیه امر شده است؛ چون در آنها از الطاف و مصالح دینیه است، و آن با گذشت زمان و اوقات، اختلاف پیدا می‌کند. پس فرمود: برّ و نیکی، همه‌اش، در توجّه به نماز نیست تا اضافه شود به آن، غیر آن از طاعاتی که خدای متعال به آنها امر فرموده است. این، قول ابن عباس و مجاهد بوده و ابو مسلم آن را اختیار نموده است، و در معنای آن گفته‌اند:
برّ و نیکی، آن چیزهایی نیست که نصاری بر آن هستند، از توجّه به سوی مشرق، و آن چیزهایی نیست که یهودیان بر آن هستند، از توجّه به سوی مغرب. این، قول قتاده و ربیع بوده و جبائی و بلخی آن را اختیار کرده‌اند. «وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ»؛ یعنی، لکن خوبی، نیکی کسی است که به خدا ایمان آورد، و گفته‌اند: و لکن نیکی‌کننده یا صاحب نیکی کسی است که به خدا ایمان آورد؛ یعنی خدا را باور نماید، و داخل در آن است، جمیع آنچه معرفت خدای سبحان و جایز او، و معرفت عدل و حکمت او، «وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»؛
______________________________
(1). تبیان، ج 9، ص 459.
(2). بقره/ 177.
ص: 615
یعنی قیامت، و داخل در آن است، تصدیق به بعث و حساب، و ثواب و عذاب، «وَ الْمَلائِکَةِ»؛ یعنی به این‌که آنان بنده‌های گرامی داشته شده‌اند؛ در قول سبقت نمی‌گیرند و به امر او عمل می‌نمایند، «وَ الْکِتابِ»؛ یعنی به کتاب‌هایی که از جانب خدای تعالی بر پیامبران او نازل گردیده، «وَ النَّبِیِّینَ»: و به پیامبران، همه آنان، و این‌که آنان معصومند، پاکانند، و در آنچه به خلق ادا نمودند، صادقند، و این‌که آقای آنان و آخرینشان محمّد صلّی اللّه علیه و آله بوده، و این‌که شریعت او ناسخ جمیع شرایع است و تمسّک به آن برای جمیع مکلفین تا روز قیامت، لازم است، و «آتَی الْمالَ»؛ یعنی: و مال را اعطا کردند، «عَلی حُبِّهِ»، در آن وجوهی است: اول آنکه کنایه‌ای باشد که برگشت آن به مال است، و دوم این‌که «هاء» برگشت داشته باشد به کسی که ایمان آورد، و سوم! که «هاء» برگشت داشته باشد به «ایتاء» و معنای آن، بر دوستی اعطا است، و چهارم این‌که «هاء» برگشت داشته باشد به خدای تعالی، و این، نیکوترین وجهی است که گفته شده است، و قوله: «ذَوِی الْقُرْبی ، مراد از آن خویشاوندان اعطاکننده است؛ همچنان که از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که از آن بزرگوار از برترین صدقه سؤال شد. پس آن حضرت فرمود: «جهد المقل علی ذی الرحم الکاشح.»؛ یعنی توانایی درویش و بی‌چیز درباره خویشاوندی که دشمنی خود را پنهان می‌کند و قول آن بزرگوار به فاطمه بنت قیس، هنگامی که او گفت: ای پیامبر خدا! مرا هفتاد مثقال طلا دارایی است. آن حضرت فرمود: آن را به خویشاوندانت ببخش. احتمال دارد مراد از آن، خویشاوندی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله باشد؛ همچنان که در قوله: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً»،* چنین است، و آن از ابی جعفر، امام باقر، و ابی عبد اللّه، امام صادق علیهما السّلام روایت است. قوله: «وَ الْیَتامی ، یتیم کسی است که از کودکی پدر ندارد، و گفته‌اند: مراد از آن این است که خودشان مال را به آنان اعطا کنند، و گفته‌اند: مراد ذوی الیتامی است؛ یعنی به کسی که تکفّل آنان را به عهده دارد، اعطا کند، و قوله: «وَ الْمَساکِینَ»؛ یعنی اهل حاجت، و قوله: «وَ ابْنَ السَّبِیلِ»؛ یعنی کسی که منفرد و تنها گشته، و این قول از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام و مجاهد است، و گفته‌اند: مهمان،
ص: 616
و این قول ابن عباس، ابن جبیر و قتاده است. «وَ السَّائِلِینَ»؛ یعنی طلب‌کنندگان صدقه؛ زیرا هر مسکینی صدقه را طلب نمی‌کند، و «فِی الرِّقابِ»، در آن دو وجه است؛ یکی آزاد کردن بندگان؛ به این‌که او را بخرد و آزاد کند. وجه دیگر، آزاد کردن مکاتبین است.
آیه محتمل برای هر دو امر است. در این آیه دلالت بر وجوب اعطای زکات است، بدون خلاف. ابن عباس گفته است: در مال، حقوق واجبه‌ای به غیر از زکات است، و شعبی گفته است که آن، حمل بر واجب شدن حقوقی به غیر زکات در مال انسان می‌شود، از آنچه برای آن سبب وجوب است، مثل: انفاق بر کسی که نفقه بر او واجب است، و رفع گرسنگی کسی که خوف بر تلف شدن او می‌رود، و بر آنچه بر او لازم می‌گردد از نذور و کفارات داخل در آن است، آنچه انسان بر وجه استحباب و برای رضای خدا و نزدیکی به او، از مال خود اخراج می‌کند؛ زیرا همه آنها بر و نیکی است.
قوله: «وَ أَقامَ الصَّلاةَ»؛ یعنی نماز را در اوقات آن و براساس حدودش به جا آورد، «وَ آتَی الزَّکاةَ»؛ یعنی زکات مالش را اعطا کند؛ «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا»؛ یعنی: و آن کسانی که چون پیمانی ببندند؛ یعنی به عهد و نذری که بین خود و خدا می‌کنند و عقدی که بین مردم می‌بندند؛ به آن عهد و پیمان وفا نمایند، «وَ آتَی الزَّکاةَ»، مراد از «باساء»، فقر بوده و مراد از «ضراء»، بیماری و درد است، و «وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ»، مراد از آن، هنگام جنگ و جهاد با دشمن است. از علی علیه السّلام روایت شده که فرمود: «کنا اذا احمر الباس اتقینا برسول اللّه، فلم یکن احد منا اقرب الی العدو منه.»؛ یعنی چون جنگ شدت پیدا کرد، به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پناه می‌بردیم، پس هیچ‌یک از ما نبود که از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به دشمن نزدیک‌تر باشد، و «اولئک»، اشاره است به آنان که ذکر آنها گذشت. «الَّذِینَ صَدَقُوا»؛ یعنی به خدای متعال راست گفتند آنچه از او قبول کردند و از لحاظ علمی ملتزم به آن شدند، و از لحاظ عمل تمسّک به آن نمودند، و گفته‌اند:
اعمالشان در حقیقت، نیاتشان را تصدیق می‌کند، «أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»؛ یعنی اینان با انجام این خصال، از آتش جهنم پرهیز نمودند، و اصحاب ما به این آیه استدلال
ص: 617
نمودند، بر این‌که آن، امیر المؤمنین است؛ زیرا خلافی در بین امت نیست در این‌که او جامع این خصال بود؛ پس مراد از آیه قطعا او است و غیر از او جامع این صفات نمی‌باشد. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ» «2»، فرموده: پس از آن، خدای سبحان تأکیدی دارد بر آنچه پیش از آیه (درباره حرمت ربا) فرموده، به قوله: «یَمْحَقُ اللَّهُ»؛ یعنی خدای تعالی نقصان می‌دهد «الرِّبا»: ربا را مرتبا، تا این‌که همه مال تلف شود. ابن عباس گفته است: معنایش این است که او را هلاک می‌گرداند و برکت آن را می‌برد. به امام صادق علیه السّلام گفته شد: و گاهی هست که شخص ملاحظه می‌کند که ربا می‌دهد و مالش زیاد می‌گردد. پس آن بزرگوار فرمود:
«یمحق اللّه دینه و ان کثر ماله.»: خدای تعالی دین او را کاستی می‌دهد، هرچند که مال او افزایش پیدا کند. ابو القاسم بلخی گفته است: خدای تعالی او را در دنیا با سقوط عدالتش، حکم به فسقش و نامگذاری او به فاسق، نقصان می‌دهد. «وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ»؛ یعنی: و صدقات را رشد و نمو می‌دهد و آن را با برکت دادن به مال فی نفسه و پاداش دادن به آن در آینده و پاداش نیکو دادن به آن، زیاد می‌گرداند، و این امر، به واسطه نفع رسانیدن و حسن نیت در آن است. از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود: «ان اللّه تعالی یقبل الصدقات، و لا یقبل منها الا الطیب، و یربیها لصاحبها کما یربی احدکم مهره او فصیله، حتی ان اللقمة لتصیر مثل احد.»؛ یعنی البته، خدای تعالی صدقات را قبول می‌کند، و چیزی از آن را قبول نمی‌کند، مگر آن را که پاک و پاکیزه باشد، و آن را برای صاحبش برکت و افزایش می‌دهد؛ همچنان که یکی از شما استخوان سینه یا گوشت بدنش را رشد می‌دهد، تا این‌که لقمه‌ای مانند احد شود، و نکته در آیه این است که ربادهنده، زیاده مال را به وسیله ربا طلب می‌کند و مانع صدقه هم آن را به جهت طلب زیادی مال منع می‌کند، پس خدای سبحان بیان فرمود به این‌که: «ربا»، سبب نقصان است نه رشد، و صدقه
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 1، ص 264- 263.
(2). بقره/ 276.
ص: 618
سبب رشد است نه نقصان. «وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ»، «کفار»، فعّال از کفر است و او مقیم بر آن و متمسک و معتاد به آن است، و معنایش این است که خدای تعالی هرکه را نسبت به نعمتش کفران کند با حلال شمردن ربا، و سرگرم باشد در گمراهی‌اش و پیوسته باشد در گناهش، دشمن است، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت است که فرمود: «یاتی علی الناس زمان لا یبقی احد الا اکل الربوا، فمن لم یاکله، اصابه من غبار.»؛ یعنی زمانی بر مردم بیاید که هیچ‌کس باقی نماند، جز آنکه ربا خورد، پس آن‌کس هم که ربا نخورد، از گرد و غبار ربا به او اصابت کند. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» «2»، فرموده: خدای متعال بیان نمود که صدق در آن چیزی است که او تعالی از آن خبر می‌دهد، پس فرمود: «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ»؛ یعنی ای پیامبر خدا! بگو، خدای تعالی راست گفته که همه خوراکی‌ها برای بنی اسرائیل حلال بود، به جز آنچه اسرائیل بر خودش حرام نمود، و این‌که محمّد صلّی اللّه علیه و آله بر دین ابراهیم علیه السّلام است، و این‌که دین او اسلام بود. «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ»؛ یعنی پیروی کنید از دین ابراهیم در مباح بودن گوشت شتر و لبنیات و در پاکی خوردنی‌هایش. این شریعت همان حنفیه است، و گفته‌اند: مایل است از سایر ادیان باطله به سوی دین حق. «وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛ یعنی خدای تعالی ابراهیم علیه السّلام را مبرا ساخت از آنچه یهود و نصاری به او نسبت می‌دهند، از این‌که او به گمانشان بر دین آنان است و هم‌چنین مشرکین عرب، و خبر داد به این‌که ابراهیم از مشرکین و از دین آنان بیزار بود، و صحیح این است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله متعبّد به شریعت پیامبران قبل از خود نبوده است و لکن شریعت او با شریعت ابراهیم علیه السّلام موافقت داشت، پس به همین جهت فرمود: «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ.» «3»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 2، ص 391- 390.
(2). آل عمران/ 95.
(3). مجمع البیان، ج 2، ص 476.
ص: 619
النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» «1»، فرموده: «الَّذِینَ قالُوا»؛ یعنی آن کسانی که به پیامبرشان گفتند: «إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا»؛ یعنی خدا به ما امر کرده است، و گفته‌اند: ما را در کتاب‌هایش و به زبان پیامبرانش سفارش نموده است، «أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ»؛ یعنی به این‌که تصدیق نکنیم پیامبری را در آنچه می‌گوید که از جانب خدای تعالی آمده است، «حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ»: تا آنچه از صدقه یا نیکی را که به واسطه آن به خدای تعالی تقرّب پیدا می‌کند، برای ما بیاورد که از او قبول شده است. قوله: «تَأْکُلُهُ النَّارُ»، بیان است برای علامت مورد قبول واقع شدن. پس البته، نشانه قبول قربانی آنان، نازل شدن آتشی از آسمان است که آن را می‌خورد، و آن، دلالت بر صدق مقرّب داشته است. «قُلْ»: ای پیامبر! به آن یهودیان بگو که: «قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی»؛ یعنی آمدند پیامبرانی پیش از من در میان پیشینیان شما، «بِالْبَیِّناتِ»؛ یعنی با براهینی که دلالت بر صدق صحت رسالت و حقیقت داشتن قولشان داشت، همان گونه که شما از آنان طلب می‌کردید و به آنان پیشنهاد می‌نمودید، «بِالَّذِی قُلْتُمْ»؛ یعنی: و به آن قربانی‌ای که گفتید، «فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ»: پس چرا آنان را کشتید؟، و مراد از آن، زکریا، یحیی، و همه آن کسانی از پیامبران است که یهود آنان را کشتند. «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»: اگر در آنچه خداوند با شما عهد نمود، از آنچه شما ادعای آن را می‌کنید، راست می‌گویید. این تکذیب آنان در قولشان است و دلالت دارد بر دشمنی آنان، و بر این‌که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اگر قربانی قبول شده‌ای، همان که آنان می‌خواستند، بیاورد، ایمان نمی‌آوردند؛ همچنان که پدران آنان به پیامبرانی که معجزات و غیر آن را آوردند، ایمان نیاوردند. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً» «3»، فرموده:
______________________________
(1). آل عمران/ 183.
(2). مجمع البیان، ج 2، ص 549.
(3). نساء/ 114.
ص: 620
«لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ»؛ یعنی خیری نیست در بسیاری از سرگویی آنان، و معنای «نجوی» تمام نیست مگر بین دو نفر و بیشتر، مانند: دعوی، «إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ»: به جز کسی که امر به صدقه کند، پس در نجوای او خیر است، «أَوْ مَعْرُوفٍ»؛ منظورش از «معروف»، ابواب نیکی است؛ چون که عقل‌ها بدان‌ها اعتراف دارند، و گفته‌اند: به واسطه این‌که اهل خیر آن را می‌دانند. «أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ»؛ یعنی بین مردم دوستی و محبت الفت ایجاد کند. علی بن ابراهیم در تفسیرش با اسنادش تا برسد به حماد، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: «ان اللّه فرض التحمل فی القرآن. فقال، قلت: و ما التحمل فی القرآن؟ جعلت فداک. قال: ان یکون وجهک اعرض من وجه اخیک فتحمل له، و هو قوله:" لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ الآیة". قال: و حدثنی ابی، رفعه الی امیر المؤمنین، انه قال: ان اللّه فرض علیکم زکوة جاهکم؛ کما فرض علیکم زکوة ما ملکت ایدیکم.»؛ یعنی البته، خدا تحمّل را در قرآن واجب نمود. پس حماد گفت، به حضرت گفتم: تحمّل در قرآن به معنای چیست؟ فدایت گردم. آن بزرگوار فرمود: به این معنا است که چهره‌ات را از چهره برادرت برگردانی، پس برای او تحمّل کرده‌ای، و آن است قوله: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ الآیة.» آن بزرگوار فرمود: و پدرم حدیثی را به امیر المؤمنین نسبت داده که آن حضرت گفته است: البته، خدای تعالی زکات مقام و جاه را بر شما واجب نمود؛ همچنان که زکات آنچه را که در اختیار شما است، بر شما واجب نمود. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ»: و کسی که آنچه را که ذکر آن گذشت، انجام دهد، «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»؛ یعنی برای طلب کردن رضا و خشنودی خدا، «فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ»؛ یعنی به زودی به او اعطا می‌کنیم، «أَجْراً عَظِیماً»؛ یعنی پاداش عظیمی را در کثرت، منزلت و صفت؛ اما در کثرت به واسطه این‌که دایم است، و اما در منزلت به واسطه این‌که مقارن تعظیم و اجلال است، و اما در صفت به واسطه این‌که با نقصان و کمبود آمیختگی ندارد. «1»
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 3، ص 110- 109.
ص: 621
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» «1»، فرموده: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ»؛ یعنی: و نازل کردیم به سوی تو ای محمّد! صلّی اللّه علیه و آله «کتاب»؛ یعنی قرآن را، «بِالْحَقِّ»؛ یعنی بالعدل، «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ»؛ یعنی تصدیق‌کننده بود آنچه از کتاب را که پیش از آن بود؛ یعنی تورات و انجیل و آنچه را که در آن بود از توحید خدای تعالی و عدلش، دلالت بر نبوت او و حکم به رجم و قصاص گفته‌اند: مراد از کتاب، کتاب‌هایی است که بر پیامبران نازل گردیده، و معنای «الْکِتابَ»؛ یعنی مکتوب. «وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ»؛ یعنی: و امین بر آن، شاهد بر این‌که آن حق است، از ابن عباس و بعضی دیگر. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ»؛ یعنی پس حکم کن بین یهود به وسیله قرآن در رجم بر زناکنندگان، از ابن عباس. او گفت: چون اهل کتاب مرافعه را به نزد حکام مسلمان می‌آوردند، واجب است که بین آنان به حکم قرآن و شریعت اسلام حکم نمایند؛ زیرا آن، امر از جانب خدای تعالی است به حکم بین آنان، و امر، مقتضی وجوب است. «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ»، مراد از آن، چیزهایی است که آنان در امر رجم تحریف و تبدیل نمودند، از ابن عباس.
«عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ»؛ یعنی از لحاظ عدالت نسبت به آنچه از حق که بر تو رسیده.
«لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً»؛ یعنی برای هریک از شما شریعت و راه آشکار و واضحی قرار دادیم، و خطاب به امم سه‌گانه؛ یعنی امت موسی علیه السّلام، امت عیسی علیه السّلام و امت محمّد صلّی اللّه علیه و آله است، و معنا نمی‌دهد که برای هر قومی شرعه؛ یعنی شریعت، قرار دادیم. پس برای تورات شریعتی است و برای انجیل هم شریعت و همین‌طور برای آنان قرآن شریعتی دیگری است، و در این، دلالت است بر جواز نسخ، و بر این‌که پیامبر ما، محمّد صلّی اللّه علیه و آله، معبّد به شریعت خودش فقط بود، و هم‌چنین است امت او. «وَ مِنْهاجاً»؛
______________________________
(1). مائده/ 48.
ص: 622
یعنی راه واضح و آشکاری غیر از شریعت مصاحب آن، و تقویت‌کننده این قول، قوله تعالی: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً» می‌باشد؛ یعنی و اگر خدای متعالی مشیتش بر آن بود، شما را در دعوت همه پیامبران، در امتی واحد جمع می‌نمود؛ نه در شریعتی از آن تبدیلی بود و نه آن را نسخ می‌فرمود، «وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ»؛ یعنی: و لکن شما را بر شریعت‌های مختلف قرار داد تا امتحانتان کند؛ «فِی ما آتاکُمْ»؛ یعنی در آنچه بر شما واجب کرد و آن را برای شما شریعت قرار داد، «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»؛ یعنی پیش از گذشتن وقت، با سبقت در خیر، در بهره‌گرفتن پیشی بگیرید، «إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ»؛ یعنی به سوی خدای تعالی است بازگشت شما، «جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ»: همگی، پس به شما خبر می‌دهد، «بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»؛ یعنی به آنچه در امر دینتان که درباره آن با هم اختلاف می‌کردید، پس از آن، برحسب استحقاقتان به شما پاداش می‌دهد. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» «2»، فرموده: و چون یعقوب به فرزندانش گفت: بروید و از یوسف و برادرش خبر صحیح به دست آورید، آنان به سوی مصر خارج گردیدند، «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ»؛ یعنی پس چون بر یوسف وارد گردیدند، «قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»: گفتند ای عزیز! به ما و به اهلمان ضرر رسیده و گرسنگی، نیازمندی و سختی از سال‌های قحطی، ما را فراگرفته است، «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ»؛ یعنی با بضاعت اندکی آمده‌ایم تا روزگار را با آن گذرانده و سدّ گرسنگی نماییم، و وضع ما آن‌چنان نیست که وسعت داشته باشد، «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ»؛ یعنی به ما پیمانه را به اتمام بده؛ همچنان که در سال‌های گذشته این چنین بوده و به کمی بضاعت ما در این سال نظر نکن. «وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا»؛ یعنی با این پول اندک ما، آن چنان که با پول کافی و نیکو رفع گرسنگی می‌کنی، بر ما تفضّل کن. گفته‌اند؛ معنایش این است که با ردّ برادر ما (ابن یامین)، بر ما تصدّق کن. «إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ»؛ یعنی
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 3، ص 302.
(2). یوسف/ 88.
ص: 623
البته، خدای تعالی بر صدقات صدقه‌دهندگان به افضل از صدقات آنان پاداش نیکو می‌دهد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ» «2»، فرموده: «وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ»؛ یعنی ما نزد تو به حق آمده‌ایم؛ یعنی به عذابی که یقین و اطمینان به آن است. «وَ إِنَّا لَصادِقُونَ»؛ یعنی ما در آنچه به تو از آن خبر می‌دهیم، راستگویان هستیم، و در معنای آن گفته‌اند: و ما نزد تو به امر خدای تعالی آمده‌ایم و شکی نیست در این امر که او سبحانه و تعالی حق است. «3»
فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا» «4» هم فرموده: پس از آن، قصه ابراهیم علیه السّلام را ذکر نمود، پس فرمود: «وَ اذْکُرْ»؛ یعنی ای محمّد! یاد کن، «فِی الْکِتابِ»؛ یعنی در قرآن، «إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا»؛ یعنی ابراهیم را که البته، او در امور دین، بسیار تصدیق می‌کرد و گفته‌اند: یعنی صادق و بسیار راستگو بود. «صِدِّیقاً»، مبالغه در صدق است؛ یعنی بسیار راستگو در آنچه خدای تعالی به آن خبر می‌داد. «نَبِیًّا»؛ یعنی پیامبری بلندمرتبه و رفیع الشأن بود به رسالت از جانب خدای متعال. «5»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» «6»، فرموده:
«قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»؛ یعنی انجام دادن آنچه را که در خواب به تو امر شد، «إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»؛ یعنی همچنان که او را با عفو از ذبح فرزندش، پاداش نیکویی دادیم، به هرکس که طریق آن دو را در نیکو تسلیم شدن به اسلام و مطیع امر خدا گشتن به کار ببندد، پاداش نیکو می‌دهیم. «7»
نیز فی قوله تعالی: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ» «8»، فرموده: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی ؛ یعنی:
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 5، ص 260.
(2). حجر/ 64.
(3). مجمع البیان، ج 6، ص 341.
(4). مریم/ 56.
(5). مجمع البیان، ج 6، ص 516.
(6). صافات/ 105.
(7). مجمع البیان، ج 8، ص 453.
(8). احقاف/ 12.
ص: 624
و از قبل از قرآن، کتاب موسی که همان تورات است، «إِماماً»، از آن متابعت می‌شود، «وَ رَحْمَةً»: و به واسطه آن، پیش از قرآن، رحمتی از جانب خدای تعالی است برای مؤمنین، و تقدیر کلام چنین است: «و تقدمه کتاب موسی اماما»، و در کلام، محذوفی است که معنا با آن تمام می‌شود، و تقدیر آن چنین است: «فلم یهتدوا به»، و بر این حذف، قوله تعالی در آیه نخست: «وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ»، دلالت می‌کند، و آن این است که مشرکین به وسیله تورات هدایت نشدند تا آنچه بر آن بودند از عبادت بت‌ها، ترک کنند و از آن، صفت محمّد صلّی اللّه علیه و آله را شناسند. پس از آن فرمود: «وَ هذا کِتابٌ»؛ یعنی: و این قرآن، «مُصَدِّقٌ»؛ یعنی تصدیق‌کننده کتاب‌های قبل از آن است. «لِساناً عَرَبِیًّا»، لسان را به جهت تأکید ذکر نمود. «لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا»؛ یعنی تا این‌که تو (خطاب به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنان را بترسانی، و کسی که «لتنذر» را با یاء بخواند: یعنی آن را «لِیُنْذِرَ» بخواند، فعل را به کتاب اسناد داده؛ یعنی تا قرآن آنان را بترساند. «بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ»؛ یعنی: و بشارت است برای مؤمنین. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» «2»، فرموده: یعنی در مجلس حق که نه لغوی در آن است و نه ارتکاب به گناهی. گفته‌اند: آن را به صدق وصف نمود، به واسطه این‌که آن رفیع و رضایت‌بخش است، و گفته‌اند: به واسطه دوام نعمت، و گفته‌اند: به جهت این‌که و عدة خدای تعالی به اولیایش در آن، راست است. «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»؛ یعنی نزد خدای سبحان که او مالک قادری است که هیچ‌چیزی او را عاجز نمی‌کند، و مراد، قرب مکانی به خدای تعالی علوا کبیرا نیست، بلکه مراد این است که آنان در کنف، جوار و کفایت او هستند؛ آن‌چنان که پوشش‌هایی از رحمت و فضل او تعالی به آنان می‌رسد. «3»
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 9، ص 86- 85.
(2). قمر/ 55.
(3). مجمع البیان، ج 9، ص 195.
ص: 625
ابو القاسم، جار اللّه، محمود بن عمر زمخشری خوارزمی در تفسیر کشاف، فی قوله تعالی:
«لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» «1»، فرموده: «الْبِرَّ»، اسم برای خیر و برای هر کار مورد رضایت است. «أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»، خطاب به اهل کتاب است؛ زیرا یهود به طرف مغرب، به سوی بیت المقدس، نماز می‌گزاردند و نصاری به سوی مشرق. «وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ»، بنابر تأویل حذف مضاف؛ یعنی خیر و کار مورد رضایت، کسی است که ایمان آورده است.
«وَ الْکِتابِ»، جنس کتاب‌های خدا یا قرآن است. «عَلی حُبِّهِ»: با دوستی مال و بخل نسبت به آن، و نیز گفته‌اند: با محبت نسبت به خدا، و گفته‌اند: با دوست داشتن عطا کردن. «ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی ، و مراد فقرای آنان است به واسطه عدم لباس و پوشش.
مراد مسکین دایمی است که به سوی مردم مسکنت دارد؛ زیرا برای او هیچ‌چیزی نیست. «وَ ابْنَ السَّبِیلِ»، مسافر منقطع است، و او را ابن السبیل قرار دادند، چون با آن، ملازمت دارد. «وَ السَّائِلِینَ»، کسانی که طلب طعام می‌کنند. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
«للسائل حق و ان جاء علی ظهر فرسه.» «وَ فِی الرِّقابِ»: و در معاونت و کمک نمودن به منفک ساختن مکاتبین از بردگی. پس اگر بگویی: نخست، اعطای مال را در این وجوه ذکر نموده، سپس ایتای زکات را به دنبال آن بیان کرده است، پس آیا این دلالت ندارد بر این‌که در مال حقی سوای زکات است؟ گویم: این، احتمال دارد و از شعبی است که در مال حقی سوای زکات است و او این آیه را تلاوت نمود. «الْمُوفُونَ»، عطف بر «مَنْ آمَنَ» است. «الصَّابِرِینَ»، منصوب است بنابر اختصاص و مدح از جهت ظاهر نمودن فضل صبر و شکیبایی در شداید و جبهه‌های جنگ. «فِی الْبَأْساءِ»، فقر و سختی است.
______________________________
(1). بقره/ 177.
ص: 626
«وَ الضَّرَّاءِ»، بیماری و از دست دادن عضو می‌باشد. «صَدَقُوا»، راستگویانی که در دین جدی بودند. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ» «2»، فرموده: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا»، ربا برکت آن را می‌برد و مالی را که داخل آن است، نابود می‌کند، «وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ»، آنچه را صدقه می‌دهند، ثواب بر آن مضاعف است، و آن مالی که صدقه از آن خارج شده، زیاد می‌گردد و در آن برکت حاصل می‌شود. «کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ»، شدت در امر ربا است و آگاهی است بر این‌که ربا از فعل کافران است، نه از فعل مسلمانان. «3»
نیز فی قوله تعالی: «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» «4»، فرموده: «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ»، کنایه از دروغگویی آنان است، مانند قوله: «ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ»؛ یعنی ثابت است که خدا در آنچه نازل نموده، راستگو است و شما دروغگویید، «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً»، و آن ملت اسلام است که محمّد و هرکس که به او ایمان آورد، بر آن ملتند. «5»
همین‌طور فی قوله تعالی: «الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» «6»، فرموده: «عَهِدَ إِلَیْنا»: به ما در تورات امر نمود و ما را سفارش کرد به این‌که به پیامبری ایمان نیاوریم تا این‌که با این آیه ویژه بر ما بیاید، و آن این است که ببینیم قربانی را آتشی که از آسمان نازل می‌گردد، می‌خورد؛ همچنان که پیامبران بنی اسرائیل این نشانه آنان بود که نزدیک به قربانی می‌شدند، پس پیامبر می‌ایستاد و دعا می‌کرد، پس آتشی از آسمان نازل می‌شد و آن را می‌خورد. پس اگر بگویی: معنای قوله: «وَ بِالَّذِی
______________________________
(1). کشاف، ج 1، ص 331.
(2). بقره/ 267.
(3). کشاف، ج 1، ص 401.
(4). آل عمران/ 95.
(5). کشاف، ج 1، ص 446.
(6). آل عمران/ 183.
ص: 627
قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ»، چیست؟ گویم: معنای آن همان معنای «الذی قلتموه من قولکم قربان تأکله النار» است. «1»
فی قوله تعالی: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً» «2» هم فرموده: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ» در نجوا کردن مردم. «إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ»: به جز نجوای کسی که امر به صدقه کند، بنابر آنکه «بِصَدَقَةٍ» که مجرور است، بدل از «کثیر» باشد، و جایز است بنابر انقطاع، منصوب باشد به معنای: «و لکن من امر بصدقة، ففی نجواه الخیر.» گفته‌اند: «معروف» قرض است، و گفته‌اند: به فریادرسی برای ستمدیده باشد، و گفته‌اند: آن، عمومیت در هر امر زیبا و پسندیده‌ای دارد، و جایز است که مراد از صدقه، صدقه واجب باشد و مراد از «معروف»، آن چیزی باشد که بر سبیل استحباب، صدقه داده می‌شود. پس اگر بگویی: چگونه فرموده: «إِلَّا مَنْ أَمَرَ» و پس از آن فرمود. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ»؟ گویم: امر به خیر را ذکر نمود تا دلالت باشد بر فاعل آن؛ زیرا وقتی که امر به آن، داخل در زمره خیرین باشد، دخول فاعل در آنان بیشتر خواهد بود. پس از آن فرمود: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ.» پس فاعل را ذکر نمود و او وعده به اجر عظیم را مقرون آن ساخت. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» «4»، فرموده: پس اگر بگویی:
چه فرقی است بین دو تعریف در قوله: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ»، و قوله: «لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ»؟ گویم: اول، تعریف عهد است؛ زیرا به واسطه آن، قرآن را قصد نموده، و دوم
______________________________
(1). کشاف، ج 1، ص 485.
(2). نساء/ 114.
(3). کشاف، ج 1، ص 563.
(4). مائده/ 48.
ص: 628
تعریف جنس است؛ زیرا جنس کتاب‌های منزل را قصد نموده است. «وَ مُهَیْمِناً»: و مراقب بر سایر کتاب‌ها است؛ زیرا بر صحت و ثبات آنها شهادت می‌دهد. «وَ لا تَتَّبِعْ»؛ در معنای «و لا تنحرف» است و به همین جهت با «عن» متعدی شده است؛ مثل این‌که بگوید: «و لا تنحرف عما جاءک من الحق متبعا اهواءهم.» «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ» ای مردم! «شرعه»: شریعت، «وَ مِنْهاجاً»: و طریقی واضح در دین که کار شما بر آن جاری باشد.
«لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً»، جماعتی متفق بر شریعتی واحد یا امت واحدی؛ یعنی دین واحدی که هیچ اختلافی در آن نباشد، «وَ لکِنْ» اراده نمود، «لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ»، از شرایع مختلف، که آیا به آن عمل می‌کنید، در حالی که به آن اقرار و اعتقاد دارید؛ به این‌که آن برحسب احوال و اوقات مختلف، مصلحت است، و معترف هستید که خدا از اختلاف آن قصد نکرد مگر آنچه را که حکمت اقتضا می‌کرد. «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»: پس نسبت به خیرات پیشی گرفته و به سمت آن سبقت بجویید. «إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ»، از سرگیری است در معنای تعلیل برای سبقت گرفتن در خیرات. «فَیُنَبِّئُکُمْ»: پس به شما خبر می‌دهد. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» «2» هم فرموده:
«ضر»، لاغری ناشی از سختی و گرسنگی است. «مزجاة»، آن چیزی است که هر تاجری به جهت ناچیز بودنش از آن روی‌گردان است و آن را رد می‌کند، و آن، از «ازجیه» است، هنگامی که آن را دفع و رد می‌کند، و «الریح تزجی السحاب.» گفته‌اند: از متاع اعراب، پشم و روغن آن، بوده است، و گفته‌اند: میوه کاج و دانه سبز بوده است، گفته‌اند: آرد صمغ و کشک بوده است، و گفته‌اند: پول‌های مسکوکی بوده است که با کسر مقداری از آن، خرج می‌شد. «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ»، آن مقداری که حقّ ما است، «تَصَدَّقْ عَلَیْنا»: و با چشم‌پوشی و نادیده گرفتن، از کسر مقداری از آن یا بیش از حقّ ما، بر ما تفضّل نما. پس
______________________________
(1). کشاف، ج 1، ص 618.
(2). یوسف/ 88.
ص: 629
آن مقداری که فضل و زیادی است، لازم نیست که صدقه باشد؛ زیرا صدقات بر پیامبران، ممنوع و حرام است. صدقه، بخششی است که بدان پاداش از جانب خدای تعالی طلبیده می‌شود. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ» «2»، فرموده: «بِالْحَقِّ» به یقین داشتن نسبت به عذاب آنان، «وَ إِنَّا لَصادِقُونَ»، در اخبار به نازل شدن آن عذاب بر آنان. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ» «4»، فرموده: «کِتابُ مُوسی ، مبتدا است و «مِنْ قَبْلِهِ»، ظرف بوده که خبر مقدم برای آن واقع شده است، «إِماماً»، بنابراین که حال است، منصوب می‌باشد، و معنای «إِماماً»؛ یعنی پیشوایی است که در دین خدا و شرایع او پیشوایی می‌کند، «وَ رَحْمَةً»، برای کسی که به آن ایمان بیاورد و به آنچه در آن است، عمل کند، «وَ هذا»: قرآن، «کِتابٌ مُصَدِّقٌ»، برای کتاب موسی یا برای آنچه از همه کتاب‌ها که پیش از آن و مقدم بر آن بوده است، و «لِساناً عَرَبِیًّا»، حال از ضمیر «کِتابُ» است در «مُصَدِّقٌ»، و عامل در آن، «مُصَدِّقٌ» است، «وَ بُشْری ، در محلّ نصب و معطوف بر محلّ «لِیُنْذِرَ»، می‌باشد؛ زیرا مفعول له است. «5»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»، فرموده: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ»: در مکان مورد رضایت، «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»: مقرّب نزد صاحب اختیاری که امرش در مالکیت و اقتدار مبهم است، پس هیچ‌چیزی نیست مگر این‌که تحت مالکیت و اقتدار او است. «6»
مولی الاجل، سید عبد اللّه بن محمّد رضا حسینی، معروف به شبّر، در تفسیرش فی قوله تعالی: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ
______________________________
(1). کشاف، ج 2، ص 340.
(2). حجر/ 64.
(3). کشاف، ج 2، ص 394.
(4). احقاف/ 12.
(5). کشاف، ج 3، ص 520.
(6). کشاف، ج 4، ص 42.
ص: 630
الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» «1»، فرموده: «لَیْسَ الْبِرَّ»؛ یعنی طاعت آن نیست، «أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ»: که چهره‌هایتان را در نماز بگردانید، «قِبَلَ الْمَشْرِقِ»: به سوی مشرق، ای نصاری! «وَ الْمَغْرِبِ»: و به سوی مغرب، ای یهود! «وَ لکِنَّ الْبِرَّ»؛ یعنی و لیکن طاعت، طاعت «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ»: کسی است که ایمان به خدا آورد و در مقام بندگی، خدا را تصدیق کند، «وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»: و قیامت را تصدیق کند، «وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ»: و فرشتگان را و کتب آسمانی یا قرآن را تصدیق کند. «وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ»: و به پیامبران ایمان آورد و مال او را با دوستی‌اش نسبت به مال یا دوستی‌اش نسبت به خدا عطا کند.
«ذَوِی الْقُرْبی : به خویشاوندان خود. از امام صادق علیه السّلام روایت است که به خویشاوندان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله «وَ الْیَتامی : و به نیازمندان از یتیمان، «وَ الْمَساکِینَ»: و به بیچارگان که مخارج سال آنان تأمین نیست، «وَ ابْنَ السَّبِیلِ»: و به مسافرانی که منقطع‌اند از بلدشان.
«ابْنَ السَّبِیلِ»، فرزند راه نامیده شده به جهت ملازمه‌ای که با آن دارد، و گفته‌اند: به مهمان، «وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ»: و نیازمندانی که نیاز خود را سؤال می‌کنند، و در آزاد کردن بنده‌ها، و به پای می‌دارند نماز را با حدود آن، «وَ آتَی الزَّکاةَ»: و زکات واجب را می‌پردازند، «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ»، عطف به «مَنْ آمَنَ» است؛ یعنی و به عهد خودشان چون عهد بستند، وفا می‌کنند، «وَ الصَّابِرِینَ»، نصب بر مدح است؛ یعنی: و خویشتن‌داران، «فِی الْبَأْساءِ»: در مجاهدت با نفس یا در فقر، «وَ الضَّرَّاءِ»؛ یعنی در فقر و تنگدستی یا در حال مرض، «وَ حِینَ الْبَأْسِ»؛ یعنی به هنگام شدت و سختی جنگ، «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا»: اینانند کسانی که در ایمانشان و ایمان آوردنشان راست گفتند، «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»: و اینان هستند همان متقین؛ کسانی که امر به تقوا و پرهیزگاری شده‌اند. «2»
______________________________
(1). بقره/ 177.
(2). تفسیر شبّر، ص 69- 68.
ص: 631
نیز فی قوله تعالی: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ» «1»، فرموده: یعنی خدای تعالی ربا را نابود می‌کند و برکت آن را از بین می‌برد، «یُرْبِی الصَّدَقاتِ»؛ یعنی صدقات را نمو می‌دهد و پاداش آن را چندین برابر می‌کند، «وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ»: و خدای تعالی دوست نمی‌دارد هر شخصی را که اصرار بر حلال نمودن حرام داشته باشد، «أَثِیمٍ»؛ یعنی در ارتکاب به گناه تداوم داشته و آن را ادامه دهد. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» «3»، فرموده: «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ»؛ یعنی بگو ای محمّد! خدا راست گفت و شما دروغگویانید. «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»، کنایه است از مشرک بودن آنان. «4»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» «5»، فرموده: «الَّذِینَ قالُوا»؛ یعنی آنان که جماعتی از یهود بودند، گفتند: «إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا»: البته، خدا در تورات با ما عهد بسته، «أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ»: این‌که ما به پیامبری ایمان نیاوریم تا او آتش را برای خوردن قربانی‌اش فرا بخواند. این، معجزه پیامبران بنی اسرائیل بود که با قربانی کردن قربانی، آن پیامبر دعا می‌کرد، پس آتشی از آسمان نازل می‌گشت و قربانی او را می‌سوزاند. «قُلْ»: ای پیامبر! در الزام آنان بگو: «قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی»: پیش از من پیامبری، مانند: زکریا و یحیی برای شما آمد، «بِالْبَیِّناتِ»: با دلایل و براهینی که موجب تصدیق او است، «وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ»: و با آن برهانی که خودتان گفتید و پیشنهاد کردید، «فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»: پس چرا او را کشتید. اگر شما راست می‌گویید؛ یعنی به آنچه گفتید، ایمان دارید. «6»
______________________________
(1). بقره/ 276.
(2). تفسیر شبّر، ص 147.
(3). آل عمران/ 95.
(4). تفسیر شبّر، ص 147.
(5). آل عمران/ 183.
(6). تفسیر شبّر، ص 173- 172.
ص: 632
نیز فی قوله تعالی: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً» «1»، فرموده: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً» «2»؛ یعنی خبری نیست در بسیاری از نجواهایی که آنان با هم می‌کنند، «إِلَّا»: به جز نجوای «مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ»: کسی که امر به صدقه کند، و اگر «إِلَّا» برای استثنایی منقطع باشد؛ یعنی و لکن کسی که امر به صدقه کرد، پس در نجوای او خیر است. «أَوْ مَعْرُوفٍ»: یا امر به واجبی کند و یا امر به عمل نیکی نماید، و یا آنکه به فریاد اندوهگینی برسد که مالش از دست رفته است، و یا برای صدقه مستحبی باشد، «أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ»: یا برای برقراری الفت و محبت بین مردم باشد. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ»: و کسی که این اموری که ذکر گردید، انجام بدهد، «ابْتِغاءَ»: برای طلب «مَرْضاتِ اللَّهِ»: برای رضایت خدای تعالی، نه برای عرض دنیوی، «فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً»: پس به زودی پاداشی را که از عظمتی بالا برخوردار است، به او اعطا می‌کنیم. «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» «4»، فرموده: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ»: و نازل کردیم به سوی تو (ای محمّد!) قرآن را، «بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ»: به حق که تصدیق‌کننده است آنچه را پیش از آن است از جنس کتاب‌های آسمانی، «وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ»: و رقیب است بر سایر کتب، و شهادت به صحت آنها داده و آنها را از تبدیل شدن محافظت می‌کند. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ»: پس بین آنان به آنچه بر تو نازل گردیده، حکم کن، «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ»: و از خواهش‌های آنان متابعت
______________________________
(1). نساء/ 114.
(2). نساء/ 114.
(3). تفسیر شبّر، ص 223.
(4). مائده/ 48.
ص: 633
نکن. «عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ»؛ یعنی عدول نکن از آنچه از حق به تو رسیده است. برای هریک از شما، ای امت‌ها! «شِرْعَةً»: راه روشنی را برای دین قرار دادیم، «وَ مِنْهاجاً»: و طریق واضحی را، «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً»: و اگر خدا می‌خواست، شما را بر دین واحدی قرار می‌داد و هیچ‌گاه دینی را نسخ نمی‌نمود، «وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ»: و لکن برای این‌که در ادیان مختلفی که بر شما آمده، شما را بیازماید، «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»: پس با مبادرت به خیرات، در آنها پیشی بگیرید. «إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً»، تعلیل «فَاسْتَبِقُوا» است؛ یعنی زیرا به سوی خدای تعالی است بازگشت همگی شما، «فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»: پس درباره آنچه شما در آن اختلاف می‌کردید، به شما خبر می‌دهد، برای جدایی بین حق و باطل شما. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» «2»، فرموده: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ»: پس چون برادران یوسف بر او وارد شدند، «قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»: گفتند: ای عزیز! ما و اهلمان را گرسنگی فراگرفته، «جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ»: و ما با بضاعتی ناچیز آمده‌ایم که آن، بسیار اندک است و به حساب نمی‌آید و به جهت ناچیزی و کمی آن، هر تاجری آن را قبول نمی‌کند، «فَأَوْفِ»: پس تمام بده، «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا»: پیمانه را به ما با ناچیزی بضاعتمان، با مسامحه و چشم‌پوشی از ناچیزی متاعمان به ما بده یا این‌که برادرمان را به ما برگردان. «إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ»: البته که خدای تعالی پاداش صدقه‌دهندگان را ضایع نمی‌کند. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ» «4»، فرموده: «وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ»؛ یعنی: و بر تو آمده‌ایم تا عذاب آنان را متحقق سازیم، «وَ إِنَّا لَصادِقُونَ»: و ما در قولمان راستگوییم. «5»
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 261.
(2). یوسف/ 88.
(3). تفسیر شبّر، ص 514- 513.
(4). حجر/ 64.
(5). تفسیر شبّر، ص 552.
ص: 634
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا» «1»، فرموده: و به یاد بیاور در کتاب، ادریس را که جدّ پدری نوح بوده و هرمس نامیده می‌شود، و او اولین کسی است که با قلم خط نوشت و جامه دوخت. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» «3»، فرموده:
«قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»؛ یعنی خوابت با آنچه از مقدمات ذبح انجام دادی، راست گردید، و گفته‌اند که او امر به دشنه نمود برای بریدن حق او، ولی نبرید. «إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»: البته، ما این چنین آن دو را جزا دادیم. «4»
فی قوله تعالی: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ» «5» هم فرموده: «مِنْ قَبْلِهِ»، خبر است؛ یعنی قبل از قرآن «کِتابُ مُوسی ، مبتدا است. «إِماماً وَ رَحْمَةً»، حال است. عامل آن دو، ظرف می‌باشد. «وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ»: و این قرآن تصدیق‌کننده کتاب‌های قبلی است. «لِساناً عَرَبِیًّا»، حال است از ضمیر در «مُصَدِّقٌ». «لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ»، عطف بر محلّ «لِیُنْذِرَ» است. «6»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» «7»، فرموده: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ»؛ یعنی در مکانی رضایت‌بخش، «عِنْدَ مَلِیکٍ»: نزد ملک با عظمت، سلطان با عزت، «مُقْتَدِرٍ»: که او را هیچ شیئی عاجز نمی‌کند. «8»
استاد علامه سید محمّد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ
______________________________
(1). مریم/ 56.
(2). تفسیر شبّر، ص 641.
(3). صافات/ 105.
(4). تفسیر شبّر، ص 924.
(5). احقاف/ 12.
(6). تفسیر شبّر، ص 1021.
(7). قمر/ 55.
(8). تفسیر شبّر، ص 1078.
ص: 635
فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» «1»، فرموده:
گفته‌اند که بعد از تحویل قبله از بیت المقدس به کعبه، بحث و گفتگو و خصومت بین مردم بسیار شد و نزاع در این مورد به درازا کشید. پس این آیه نازل گردید: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ الی آخر الایه.» «بر» به کسر، وسعت در خیر و احسان است. «بر» به فتح، صفت مشبه از آن است. «قبل» به کسر و به فتح قاف، به معنای جهت بوده و از آن است «قبله»، و آن، نوعی از جهت است. «ذوی القربی»؛ یعنی خویشاوندان، «یتامی»، جمع یتیم است، و او کسی است که برای او پدری نیست، و «مساکین»، جمع مسکین بوده و آن بدترین نوع از لحاظ حال فقر است، و «ابن السبیل»، کسی است که از اهل خودش منقطع است، و «رقاب»، جمع رقبه بوده و آن، آزاد کردن بنده است، و «باساء»، مصدر است، مانند: «بؤس»، و آن، سختی و فقر است. «ضراء»، مصدر است، مانند: ضر، و آن، ضرر رسیدن به انسان است به وسیله بیماری یا جراحتی، یا از دست رفتن مالی یا مرگ فرزندی، و «بأس»، شدت جنگ است. قوله تعالی: «وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ الی آخر الایه»، از تعریف «بر» به کسر، به تعریف «بر» به فتح، عدول نمود تا این‌که بیان و تعریفی باشد برای مردان با تضمّن شرح وصف آنان، و نیز اشاره‌ای باشد به این مفهومی که خالی از مصداق باشد، هیچ اثر و فضیلتی ندارد، و این، روش قرآن است در همه بیاناتش. پس آن مقامات را بیان می‌فرماید و احوال را با تعریف مردان آن شرح می‌دهد، بدون این‌که تنها به بیان مفهوم قناعت کند. به طوری کلی قوله: «وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ الی آخر الایه»، تعریفی برای ابراز و بیانی برای حقیقت حال آنان است، و آنان را در جمیع مراتب سه‌گانه؛ اعتقاد، اعمال و اخلاق، اولا با قوله: «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ الی آخر الایه»، و ثانیا به قوله: «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا»، و ثالثا با قوله: «أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» شناسانیده است. اما آنچه را اولا با آن، آنان را شناسانیده است، پس در آن، ابتدا نمود به قوله: «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ
______________________________
(1). بقره/ 177.
ص: 636
النَّبِیِّینَ الی آخر الایه»، و این، جامع جمیع معارف حقه‌ای است که خدای سبحان از بندگانش، ایمان به آن را اراده نموده است، و مراد از این ایمان، ایمان تامی است که اثرش از آن تخلّف نمی‌کند، نه در قلب، با عارض شدن شک یا اضطراب، یا اعتراض، یا خشم در چیزی که با نارضایتی نفس به او می‌رسد، و نه در خلق، و نه در عمل. دلیل بر این‌که مراد از آن ایمان، این ایمان تام است، قوله در ذیل آیه؛ یعنی «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا»، است که «صدق» را مطلق بیان کرده و مقید به چیزی از اعمال قلب و جوارح ننموده است. پس آنان مؤمنین حقیقی هستند که در ایمانشان صادقند. پس از آن، خدای تعالی بخشی از اعمال آنان را با قوله: «وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ الی آخر الایه» ذکر نمود. سپس صلات را ذکر فرمود، و آن، حکم عبادی است و به تحقیق خدای تعالی فرمود: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»، و فرمود: «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی»، و زکات را ذکر فرمود و آن، حکم مالی است که در آن، مصلحت معاش است، و پیش از آن دو، اعطای مال را ذکر فرمود، و آن، پراکندن خیر و نشر احسان غیر واجب است برای رفع نیاز نیازمندان. بعد بخشی از جمله‌های اخلاقی آنان را با قوله: «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ الی الآخر» ذکر فرمود. پس «عهد»، عبارت است از التزام به چیزی و عقد بر آن، و خدای تعالی آن را مطلق ذکر نمود و آن با این وجود، شامل ایمان و التزام به احکام آن نمی‌شود؛ آن‌چنان که بعضی توهم کرده‌اند، به جهت مکان قوله: «إِذا عاهَدُوا»؛ چرا که التزام به ایمان و لوازم آن، مقید بودن به زمانی بدون زمانی دیگر را نمی‌پذیرد، همچنان که ظاهر است، و لکن آن با اطلاقش مشتمل است بر هر وعده‌ای که انسان وعده کند، و هر قولی که او از روی التزام بگوید، مثل: قول ما که این کار می‌کنیم و آن را ترک می‌نماییم، و هر عقدی را که در معاملات، معاشرت‌ها و نحو آن منعقد کند، و «صبر»، عبارت است از پایداری و ثبات در سختی‌ها، آن هنگام که مشکلات هجوم می‌آورند و یا حریفان به
ص: 637
درگیری می‌پردازند، و این دو خلق اگرچه تمام اخلاق فاضله غیر آنها را کفایت نمی‌کند، ولی چون آن دو محقق شود، غیر آن دو نیز محقق گردد، و وفای به عهد و صبر به هنگام سختی‌ها، دو خلقی هستند که یکی از آنها به سکون تعلق دارد و دیگری به حرکت، و آن، وفا کردن است. پس آوردن این دو وصف از اوصافشان، منزله این است که بگوید: آنان وقتی قولی را گفتند، به آن قول اقدام می‌کنند، و به بعد از گفتن، از آن، شانه خالی نمی‌نمایند، و اما آنچه با آن ثانیا آنان را شناسانیده، قوله: «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا الایه» است، پس آن، وصف جامع است برای جملگی فضیلت‌های علم و عمل که البته، «صدق»، خلقی است که با جمیع اخلاق از قبیل: عفت، شجاعت، حکمت، عدالت، و فروغ آنها مصاحبت و همراهی دارد. پس انسان را به جز اعتقاد، قول و عمل چیزی نیست، و چون راستگو باشد، این سه امر با هم مطابقت دارد. پس کاری نمی‌کند، به جز آنچه می‌گوید، و چیزی نمی‌گوید، به جز آنچه به آن اعتقاد دارد، و انسان بر قبول حق و تواضع در برابر آن باطنا محصور و مجبور است و اگرچه در ظاهر، خلاف آن را از خود نشان بدهد. پس چون به حق اعتراف نمود و در آن راستگو و صادق بود، آنچه را می‌گوید که به آن اعتقاد دارد، و به آنچه می‌گوید عمل می‌کند، و در این هنگام است که او دارای ایمان تام و خالص و اخلاق فاضل و عمل صالح است، قال تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»، و حصر در قوله: «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا الایه»، تعریف و بیان حد را تأکید می‌کند، و معنا، و خدا داناتر است، چنین می‌باشد: هرگاه آنان را که راستگویند، اراده کردی، سپس آنها همان ابرارند. اما آنچه با قولش: «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»، در مرتبه سوم، آنان را با آن شناسانیده، این است که حصر برای بیان کمال است. پس البته، برّ و صدق اگر تمام نباشد، تقوا تمام نیست، و آنچه خدای سبحان در این آیه از اوصاف ابرار بیان فرمود، همان چیزهایی است که در غیر آن از سوره‌های دهر، مطففین، واقعه، حجر و انعام بیان فرموده است. «1»
______________________________
(1). المیزان، ج 1، ص 439- 436.
ص: 638
همین‌طور فی قوله تعالی: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ»، فرموده: «محق»، نقصان چیز است متدرّجا و واقع شدن تدریجی آن است در طریق فنا و نیستی، و «ارباء»؛ یعنی نمود کردن، و «اثیم»، حامل گناه است. در آیه، بین نموّ صدقات و نیستی تدریجی ربا مقابله شده است و قبلا گفته شد که نمود کردن صدقات و رشد آنها اختصاص به آخرت ندارد، بلکه خصوصیت ویژه آن، این است که عمومیت دارد و همان گونه که مشتمل بر آخرت است، شامل بر دنیا نیز می‌شود و نیستی تدریجی ربا نیز به ناچار همین‌طور است، پس همان گونه که از خصوصیات صدقات این است که آنها مال را نمو می‌دهند، نموی که ملازمت با آن، لزوم جبری‌ای است که منفک از آن نیست از این حیث که آن، ناشر رحمت است و محبت، حسن تفاهم و الفت قلوب با هم را به بار می‌آورد و امنیت و حفاظت را می‌گستراند و دل‌ها را از این‌که به غضب، اختلاس، افساد و سرقت اهتمام داشته باشد، باز می‌گرداند و به اتحاد، کمک و همراهی فرامی‌خواند، و با این‌که بیشتر راه‌های فساد و نابودی را که بر مال عارض می‌شود، می‌بندد، و همه اینها بر نموّ مال و خیر و برکت آن به اضعاف مضاعف کمک می‌کند. هم‌چنین ربا از خاصیت آن این است که مال را کاهش می‌دهد و متدرجا آن را نیست می‌گرداند، از حیث این‌که آن، سخت‌دلی و گمراهی را انتشار داده و کینه، دشمنی و بدگمانی را انتقال می‌دهد و امنیت و حفاظت را فاسد می‌کند و نفوس را به هر وسیله ممکن، قولی یا فعلی، مباشرتا یا تسبیبا بر انتقام گرفتن برمی‌انگیزد و آنها را به تفرقه، جدایی و اختلاف دعوت می‌کند و بدین وسیله، اغلب راه‌های فساد و باب‌های زوال و نیستی را بر مال می‌گشاید و بسیار کم می‌شود که مال از آفتی که بدان می‌رسد، یا از بلایی که شامل آن می‌گردد، سالم بماند. همه اینها به واسطه این است که این دو امر؛ یعنی صدقه و ربا، هر دو ارتباط نزدیکی به طبقه فقرا و تنگدستان دارد و به سبب نیازهای ضروری، احساسات باطنی آنها را برانگیخته می‌نماید و آن را آماده می‌کند برای دفاع از حقوق نفوسی که خوار و ذلیل شده است و آنان برای مقابله به هر
ص: 639
اندازه در توان داشته باشند، همت می‌گمارند. پس اگر نسبت به آنان خوبی و نیکی بدون عوض شده باشد و حال این چنین باشد، احساساتشان بر مقابله با احسان و حسن نیت، واقع گردیده و تأثیر نیکو و زیبا به جا می‌نهد، و اگر با آنان بدرفتاری شده باشد، با اعمال قساوت و خشونت و از بین بردن مال، ناموس و نفس، آن را با انتقام و آسیب رساندن به هر وسیله ممکن مقابله می‌کند و خیلی کم است که از تبعات این اقدامات مهلک خطرناک احدی از رباخواران در امان بمانند؛ براساس آنچه هرکس نقل می‌کند از آنچه مشاهده نموده از اخبار رباخواران از نابودی مال‌ها، خرابی خانه‌ها و خسارت بودن تلاش‌هایشان. قوله: «وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ»، تعلیلی است برای نقصان تدریجی ربا به وجه کلی، و معنای آن این است که رباخوار کثیر الکفر است، برای کفر او به نعمت‌های فراوانی از نعمت‌های خدای تعالی، به واسطه این‌که او راه‌های فطری طبیعی را در زندگی انسانی پوشانده، و آنها راه‌های معاملات طبیعی‌اند، و برای کفر او به احکام بسیاری در عبادات و معاملات مشروعه. پس او با مصرف مال ربا در خوراکی‌ها، نوشیدنی‌ها، لباس‌ها و مسکنش، بسیاری از عباداتش را به واسطه فقدان شرایط مأخوذ در آنها، باطل می‌گرداند و به واسطه استعمال آن در آنچه دستش است از مال ربایی، بسیاری از معاملاتش را باطل می‌نماید و ضامن غیر و غاصب مال غیر در موارد کثیره است، و به واسطه طمع‌ورزی و حرص در اموال مردم و خشونت و قساوت در گرفتن تمام حق، در آنچه به نظر خودش حقّ خود می‌داند، موجب می‌شود بسیاری از اصول اخلاقی و فضایل و فروع آنها فاسد گردد و او بسیار گناهکاری است که گناه در نفس او مستقر می‌باشد. پس خدای تعالی سبحان او را دوست ندارد؛ زیرا «اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ.» «1»
فی قوله تعالی: «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» «2» هم فرموده: یعنی پس چون در آنچه به شما خبر دادم و شما را به آن دعوت نمودم، حق با
______________________________
(1). المیزان، ج 2، ص 447- 443، به اختصار.
(2). آل عمران/ 95.
ص: 640
من است، پس از دین من پیروی کرده و به حلال بودن گوشت شتر و غیر آن از پاکیزه‌هایی که خدای تعالی آنها را حلال کرده است، اعتراف نمایید، و البته، حرمت آنها بر شما به عذابی است که برای تجاوزکاری‌ها و ظلم و ستم شما می‌باشد؛ همان گونه که خدای تعالی به آن خبر داد. پس قوله: «فَاتَّبِعُوا الی آخر»، کنایه است از پیروی از دینش. البته، آن را بعینه تذکّر نداد؛ چون آنها به دین ابراهیم اعتراف می‌کردند، تا اشاره ای باشد به آنچه از دین حنیف فطری که به آن دعوت می‌کردند؛ زیرا فطرت، انسان را از خوردن خوردنی‌های پاکیزه از گوشت‌ها و سایر رزق‌ها منع نمی‌کند. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» «2»، فرموده: آیه، صفت است برای کسانی که قبل از او بودند، و «عهد»، همان امر است و «قربان» آنچه است که با آن به خدا تقرّب می‌جویند از چهارپایان از نوع شتر.
این کلمه بر گاو و گوسفند نیز اطلاق می‌شود. خوردن آتش، کنایه است از سوزانیدن آن.
مراد از قوله: «قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی الی اخر الایه»، مثلا زکریا و یحیی از انبیای بنی اسرائیل است که به دست آنان به قتل رسیده‌اند. «3»
نیز فی قوله تعالی: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً» «4»، فرموده است:
«نجوی»، صحبت کردن محرمانه است، و چه بسا به شخص نجواکننده هم اطلاق شده است. قال تعالی «وَ إِذْ هُمْ نَجْوی ؛ یعنی نجواکنندگان، و در کلام؛ یعنی قوله: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ»، برگشت است به آنچه گذشت از قوله تعالی: «إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ الخ»، بنابر متصل بودن آیات. عمومیت بیان برای مطلق صحبت محرمانه با هم است، خواه به طریق بیتوته باشد یا غیر آن؛ زیرا حکم مذکور که همان نفی خیر است،
______________________________
(1). المیزان، ج 3، ص 384- 383.
(2). آل عمران/ 183.
(3). المیزان، ج 4، ص 87.
(4). نساء/ 114.
ص: 641
در مطلق با هم صحبت کردن به طور مخفیانه و سری است، گرچه به نحو بیتوته نباشد، و نظیر آن است، قوله: «وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ» الی آخر آیه، بدون گفتن، و «من یناج للمشاقة»؛ زیرا حکم مذکور برای مطلق مشاقه (یعنی مخالفت با پیامبر)؛ اعم از این‌که نجوا باشد یا نه، می‌باشد، و خدای تعالی این خیری را که در آن امر به نجوا می‌فرماید، سه مورد است: صدقه، معروف و اصلاح بین مردم. شاید جدا کردن صدقه از معروف با این‌که صدقه یکی از افراد آن است، به جهت این باشد که آن خود در احتیاج به نجوا، به طور طبیعی فردی کامل بوده و غالبا این‌طور است، و قوله تعالی: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»، تفصیلی است برای حالت نجوا. محصّل آن این است که فاعل نجوا بر دو قسم است؛ یکی کسی است که آن را برای رضایت و خشنودی خدای تعالی انجام می‌دهد و آن به ناچار تطبیق می‌کند بر کسی که نجوای او یا دعوت به معروف است یا اصلاح بین مردم برای تقرّب به خدا، و در این صورت، خدای سبحان به زودی اجر عظیمی را به او پاداش می‌دهد، و دیگر کسی است که نجوا را به جهت مخالفت با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و اتخاذ طریقی به غیر از طریق مؤمنین، انجام می‌دهد، و کیفر، مهلت دادن به او و استدراج الهی برای او است و سپس انداختنش در جهنم او، که چه بازگشت سوئی خواهد بود. «1»
فی قوله تعالی: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» «2» هم فرموده: قوله تعالی: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ»، «هیمنه»، بنابر آنچه از معنای آن حاصل می‌گردد، این است که چیزی نسبت به چیز دیگر، دارای سلطه باشد، در حفظش، در مراقبتش و در انواع تصرف در آن. این، حال قرآنی است که خدای تعالی
______________________________
(1). المیزان، ج 5، ص 84- 83.
(2). مائده/ 48.
ص: 642
آن را چنین توصیف نمود. بنابراین توصیف، قرآن بیان‌کننده هر چیزی از کتاب‌های آسمانی پیش از خود است تا بعضی از اصول ثابت لا یتغیر آن را حفظ کرده و بعضی از آنچه را که سزاوار است، نسخ نماید، آن فروعی را که امکان دارد تغییر و تبدیل در آنها راه یابد تا این‌که مناسب حال انسان گردد، برحسب سلوک او به راه ترقی و تکامل در مرور زمان، و آیات قرآن سوره اسراء، 106 سوره بقره، و 157 سوره اعراف، مؤید این قول است. پس این جمله؛ یعنی قوله: «وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ»، تمام‌کننده قوله: «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ» است، تمام‌کننده‌ای روشن و واضح؛ زیرا اگر آن نبود، امکان نداشت چنین توهم شود که تصدیق قرآن برای تورات و انجیل این است که آنچه را در آن دو است از شرایع و احکام، تصدیق به ابقای آنها می‌کند بدون تغییر و تبدیل، لکن توصیف آن به «هیمنه»، بیان این است که تصدیق او آن دو را، تصدیق به این است که آنها معارف و شرایع حقه از جانب خدای متعالی هستند و برای خدای سبحان است که آن‌گونه که می‌خواهد، به نسخ و تکمیل، در آنها تصرف نماید؛ همچنان که قوله: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ»، به آن اشاره دارد. پس قوله: «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»، معنایش بیان آن چیزهایی است که در آنها می‌باشد از معارف و احکام، به آنچه مناسب حال این امت است. پس منافاتی ندارد با آنچه از نسخ، تکمیل و زیاده‌ای که در آنها راه دارد؛ همچنان که مسیح علیه السّلام یا انجیل او مصداق تورات بود با این‌که بعضی از آنچه در آن بود از محرمات، حلال کرد؛ همان گونه که خدای تعالی از آن حکایت نمود در قوله: «وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ» و قوله:
«فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ»؛ یعنی هنگامی که شریعت نازل به سوی تو که در کتاب به ودیعه نهاده شده، حق باشد، و در حالی که آن حق است در آنچه موافقت دارد با آن کتبی که پیشارویش است و حق است در آنچه مخالفت دارد با آنها، به واسطه این‌که «وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ»: حکم‌کننده بر آن است، پس برای تو شایسته نیست، جز این‌که حکم کنی بین اهل کتاب؛ چنان که ظاهر آیات قبلی آن
ص: 643
را تأیید می‌کند، یا بین مردم، همچنان که آیات بعدی مؤید آن است با آنچه بر تو نازل گردیده، و با اعراض و عدول از آنچه از حق بر تو آمده، خواهش‌های آنان را پیروی و اجابت نکنی، و قوله: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ»، بیان است برای سبب اختلاف شرایع، و قوله: «وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ»؛ یعنی برای این‌که در آنچه به شما اعطا گردیده و بر شما انعام شده، شما را آزمایش کند، و معنای آن این است که: اگر خدا می‌خواست شما را امت واحدی قرار می‌داد و شریعت واحدی را برای شما تشریع می‌کرد، و لکن برای شما شرایع مختلفی قرار داد تا شما را در آنچه از نعمت‌های مختلفی که به شما اعطا کرده، بیازماید، و اختلاف نعمت‌ها، مستدعی اختلاف امتحان بوده که همان عنوان تکالیف و احکام جعل شده است. پس به ناچار اختلاف بین شرایع افکنده شده است، و این امم مختلف، امت‌های نوح، ابراهیم، موسی، عیسی علیهم السّلام و محمّد صلّی اللّه علیه و آله بوده‌اند، و قوله: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً»، «استباق»، پیشی گرفتن است، و «مرجع»، مصدر میمی از رجوع است، و کلام متفرع بر قوله: «وَ مِنْهاجاً» است؛ به واسطه آنچه لازمه معنای آن می‌باشد؛ یعنی: و قرار دادیم این شریعت حقه را نگاهبان و حافظ بر سایر ادیان، و در آن لا محاله خیر و صلاح شما است، پس در خیرات پیشی بگیرید و آن همان احکام و تکالیف می‌باشد و به این اختلافاتی که بین شما و بین غیر شما است، مشغول نباشید، البته که برگشت همگی شما به سوی پروردگار بلندمرتبه‌تان است، پس او تعالی در آنچه شما درباره آن اختلاف می‌نمودید، به شما خیر می‌دهد و بین شما حکم می‌کند؛ حکمی که حق را از باطل جدا نموده و قضاوت می‌کند قضاوتی عادلانه. «1»
فی قوله تعالی: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» «2»، فرموده: «بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ»، متاع اندک است و در کلام حذف می‌باشد، و تقدیر آن چنین است: «فسار
______________________________
(1). المیزان، ج 5، ص 384- 378، به اختصار.
(2). یوسف/ 88.
ص: 644
بنو یعقوب الی مصر و لما دخلوا علی یوسف، قالوا الی آخر آیه.» بنابر آنچه سیاق آیه دلالت بر آن دارد، آنان دو حاجت نزد عزیز نسبت ایشان درباره آن دو حاجت، امیدی نداشتند. از آن دو حاجت، این بود که عزیز متاعی را که آنها آورده بودند، بخرد، در حالی که نزد آنان پول کافی برای خرید متاعی که می‌خواستند نبود، علاوه این‌که آنان قبلا به دروغ و سرقت معرفی شده و امر آنها نزد عزیز خرد و کوچک گردیده بود، به گونه‌ای که امیدی نداشتند به این‌که همان‌طور در آمدن اولیه به آنان اکرام نمود، این‌بار هم اکرام نماید، و دوم نیاز آنان به طلب کردن برادرشان بود که به واسطه سرقت گرفته شده بود و بعد از آن نیاز آنان به طلب کردن برادرشان بود که به واسطه سرقت گرفته شده بود و بعد از آنکه آنها به عزیز مصر اصرار کردند، او حتی با اخذ جانشین هم از رها کردن او سر باز زد. آنها از اجابت این درخواست هم مأیوس بودند و به همین جهت آن گاه که نزد یوسف، عزیز مصر حاضر شدند و با او سخن گفتند، قصدشان این بود که طعام مورد نظر خودشان را بگیرند و برادرشان را آزاد کنند، خود را در جایگاه تذلل و خضوع قرار داده و در نرمی سخن مبالغه کردند تا رحمت و عطوفت عزیز را جلب نمایند. پس اول یادآوری کردند که ما و خانواده‌مان را زیان گرسنگی و بدحالی فراگرفته و پس از آن، تذکّر دادند به این‌که آنچه از کالا آورده‌ایم، اندک است و سپس خواستند که به آنها کیل را تمام بدهد، و اما حدیث برادرشان را که گرفتار بود، به آزاد و رها ساختنش، تصریح نکردند، بلکه درخواست کردند که بر آنان تصدّق کند و البتّه، تصدّق کردن با مال است و طعام مال و برادرشان که به بردگی گرفته شده بود، در ظاهر مال عزیز مصر بود، سپس او را با گفته‌شان: «إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ»، ترغیب و تشویق نمودند، و آن در معنای دعا است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ» «2»، فرموده: مراد به «اتیانهم الحق»، آمدن آنان است برای انجام و گذراندن حق در امر آن قوم که بازگشت و عدولی از آن
______________________________
(1). المیزان، ج 11، ص 259- 258، به اختصار.
(2). حجر/ 64.
ص: 645
نیست؛ چنان‌که در موضع دیگری از قولشان واقع شده که: «إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ.» «1» «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا» «3»، فرموده:
گفته‌اند: همانا ادریس نبی، نامش اخنوج بوده و او از اجداد نوح علیه السّلام است بنابر آنچه در سفر تکوین از تورات ذکر شده، و البته، به واسطه کثرت اشتغال او به درس دادن، به ادریس شهرت یافته است. «4»
فی قوله تعالی: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» «5» هم فرموده: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»؛ یعنی آن را بر جایگاه صدق نشاندی و آن را صادق قرار دادی و امری را که تو را به آن فرمان دادم، فرمانبرداری کردی؛ البته، امر در آن، امتحانی بود که در امتثال آن، آمادگی مأمور برای امتثال و فرمانبرداری از آن امر و اشرافش بر آن فقط کافی است، و قوله: «إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ»، اشاره با «کَذلِکَ»، به قصه ذبح است، ازآن‌رو که آن، غمی طاقت‌فرسا و امتحانی سخت است، و اشاره به «هذا» نیز اشاره به همان قصه است و آن، تعلیل برای سختی امر است، و معنای آن این است که ما با این روش و فطرت در کار، به نیکوکاران پاداش نیک می‌دهیم، پس از آنان امتحاناتی که به صورت، سخت، و در معنا، آسان است، به عمل می‌آوریم، پس چون امتحان را به اتمام رسانیدند، به آنان پاداش نیکو می‌دهیم به بهترین پاداش؛ هم در دنیا و هم در آخرت، و به همین جهت است که آنچه به وسیله آن، ابراهیم علیه السّلام را آزمودیم، امتحانی واضح و آشکار است. «6»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ» «7»، فرموده: ظاهر این است که قوله: «وَ
______________________________
(1). هود/ 76.
(2). المیزان، ج 12، ص 192.
(3). مریم/ 56.
(4). المیزان، ج 14، ص 66.
(5). صافات/ 105.
(6). المیزان، ج 17، ص 160- 159.
(7). احقاف/ 12.
ص: 646
مِنْ قَبْلِهِ الی اخر»، جمله حالیه بوده و معنای آن این است که: پس به زودی می‌گویند، این دروغی قدیمی است، و حال آنکه کتاب موسی در حالی که امام و رحمت بود پیش از آن؛ یعنی قبل از قرآن، این قرآن، تصدیق‌کننده آن است در حالی که قرآن به زبان عربی می‌باشد، تا کسانی را که ستم نمودند، بیم‌دهنده باشد و برای نیکوکاران بشارت‌دهنده، پس چگونه آن، دروغ باشد؟ امام و رحمت بودن تورات، بودن آن به‌گونه‌ای است که بنی اسرائیل آن را پیروی کنند و در اعمالشان از آن تبعیت نمایند، و آن، رحمت است برای کسانی که بدان ایمان آورند و از آن در اصلاح نفوسشان پیروی نمایند. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» «2»، فرموده: «مقعد»؛ یعنی مجلس، و «ملیک»، صیغه مبالغه است برای ملک، بنابر آنچه گفته‌اند و یای ملک از اشباع کسر لام ملک نیست، و «مقتدر»؛ یعنی آن قدرتمندی که عظیم القدره است و آن، خدای سبحان می‌باشد، و مراد از «صدق»، صدق متقین است در ایمان و عملشان، و به آن، «مقعد» اضافه شده است برای مناسبتی اندک، و امکان دارد که مراد از آن این باشد که مقام و مال آنان، در صدقه بوده و آمیخته به کذب نیست. پس برای آنان حضوری است که غیبتی با آن نیست؛ نزدیکی‌ای است که بعدی با آن نیست؛ نعمتی است که با آن، نقمتی نیست؛ سروری است که با آن، غمی نیست، و بقایی است که با آن، فنایی نیست، و ممکن است مراد از آن، صدق این خبر باشد از حیث این‌که آن بشارت و وعده نیکو برای متقین است و بنابراین، در آن، نوعی مقابله بین وصف عاقبت متقین و عاقبت مجرمین است، از حیث این‌که به مجرمین، به عذاب و گمراهی وعده داده شد، و مقرر گردید که آن برای ایشان «قدر» بوده و هرگز تخلفی در آن نیست، و به متقین هم به ثواب و هم به حضور نزد پروردگارشان که فرمانروایی بسیار قدرتمند است، وعده داده شد، و مقرر گردید که آن، وعده‌ای راست بوده که هیچ دروغی در آن نیست. «3»
______________________________
(1). المیزان، ج 18، ص 211.
(2). قمر/ 55.
(3). المیزان، ج 19، ص 100- 99.
ص: 647
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» «1»، بعد از توضیح شأن نزول و اشاره به این‌که نصاری به سوی شرق و یهود به سوی غرب عبادت می‌کردند و خدا کعبه را برای مسلمین قبله قرار داد که در طرف جنوب و حدّ وسط بین شرق و غرب محسوب می‌شد، تفسیر آیه را چنین بیان کرده است که: نیکی تنها این نیست که به هنگام نماز صورت خود را به سوی شرق و غرب کنید و تمام وقت خود را صرف این مسأله نمایید: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ.» «بر» (بر وزن ضد)، در اصل به معنای توسعه است، سپس در معنای نیکی‌ها، خوبی‌ها و احسان به کار رفته است؛ زیرا این کارها در وجود انسان محدود نمی‌شود و گسترش می‌یابد و به دیگران می‌رسد و آنها نیز بهره‌مند می‌شوند، و «بر» (بر وزن نر)، جنبه وصفی دارد و به معنای نیکوکار است. در اصل به معنای بیابان و مکان وسیع می‌باشد و از آنجا که نیکوکاران روحی وسیع و گسترده دارند، این واژه بر آنها اطلاق می‌شود. قرآن سپس به بیان مهم‌ترین اصول نیکی‌ها در ناحیه ایمان، اخلاق و عمل، ضمن بیان شش عنوان پرداخته، چنین می‌گوید: بلکه نیکی «نیکوکار» کسانی هستند که به خدا، روز آخر، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی و پیامبران ایمان آورده‌اند: «وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ.» در حقیقت، این نخستین پایه همه نیکی‌ها و خوبی‌ها است، ایمان به مبدأ، معاد، برنامه‌های الهی، پیامبرانی که مأمور ابلاغ و اجرای این برنامه‌ها بودند و فرشتگانی که واسطه ابلاغ این دعوت محسوب می‌شوند، ایمان به اصولی که تمام وجود انسان را روشن می‌کند و انگیزه نیرومندی برای حرکت به سوی برنامه‌های
______________________________
(1). بقره/ 177.
ص: 648
سازنده و اعمال صالح است: «نیکی» کسانی هستند که ...؛ این به خاطر آن است که در ادبیات عرب و هم‌چنین بعضی زبان‌های دیگر، هنگامی که می‌خواهند آخرین درجه تأکید را در چیزی بیان کنند، آن را به صورت مصدری می‌آورند، نه به صورت وصف؛ مثلا گفته می‌شود: علی علیه السّلام عدل جهان انسانیت است؛ یعنی آن چنان عدالت‌پیشه است که گویی تمام وجودش در آن حل شده و سرتا پای او در عدالت غرق گشته است؛ به‌گونه‌ای که هرگاه به او نگاه کنی، چیزی جز عدالت نمی‌بینی، و هم‌چنین در نقطه مقابل آن می‌گوییم: بنی امیه، ذلّت اسلام بودند؛ گویی تمام وجودشان تبدیل به خواری شده بود. بنابراین، از این تعبیر، ایمان محکم و نیرومندی در سطح بالا استفاده می‌شود. پس از ایمان، به مسأله انفاق، ایثار و بخشش‌های مالی اشاره می‌کند و می‌گوید: مال خود را با تمام علاقه‌ای که به آن دارند، به خویشاوندان، یتیمان، مستمندان، واماندگان در راه، سائلان و بردگان می‌دهند: «وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ.» بدون شک، گذشتن از مال و ثروت برای همه کس کار آسانی نیست، مخصوصا هنگامی که به مرحله ایثار برسد؛ چرا که حبّ آن تقریبا در همه دل‌ها است، و تعبیر: «عَلی حُبِّهِ»، نیز اشاره به همین حقیقت است که آنها در برابر این خواسته دل، برای رضای خدا مقاومت می‌کنند. جالب این‌که در اینجا شش گروه از نیازمندان ذکر شده‌اند. در درجه اول، بستگان و خویشاوندان آبرومند، و در درجه دوم، یتیمان و مستمندان، سپس آنهایی که نیازشان کاملا موقتی است، مانند: واماندگان در راه، بعد سایلان. اشاره به این‌که نیازمندان همه اهل سؤال نیستند. گاهی چنان محتاجند؛ چنان‌که قرآن در جای دیگر می‌گوید: «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»: افراد ناآگاه آنها را به خاطر خویشتن‌داری اغنیا تصور می‌کنند، و سرانجام به بردگان اشاره می‌کند که نیاز به آزادی و استقلال دارند، هرچند ظاهرا نیاز به آنها به وسیله مالکشان تأمین گردد.
سومین اصل از اصول نیکی‌ها را برپاداشتن نماز می‌شمرد و می‌گوید: آنها نماز را
ص: 649
برپا می‌دارند: «وَ أَقامَ الصَّلاةَ». نمازی که اگر با شرایط و حدودش و با اخلاص و خضوع انجام گیرد، انسان را از هر گناه باز می‌دارد، و به هر خیر و سعادتی تشویق می‌کند.
چهارمین برنامه آنها را ادای زکات و حقوق واجب مالی ذکر کرده، می‌گوید: آنها زکات را می‌پردازند: «وَ آتَی الزَّکاةَ». بسیارند افرادی که در پاره‌ای از موارد حاضرند به مستمندان کمک کنند، اما در ادای حقوق واجبه سهل‌انگار می‌باشند، و به عکس، گروهی غیر از ادای حقوق واجب، به هیچ‌گونه کمک دیگری تن درنمی‌دهند، حتی حاضر نیستند حتی یک دینار به نیازمندترین افراد بدهند. آیه فوق با ذکر «انفاق مستحب و ایثارگری» از یک‌سو، و «ادای حقوق واجب» از سوی دیگر، این هر دو گروه را از صفّ نیکوی واقعی خارج می‌سازد و نیکوکار را کسی می‌داند که در هر دو میدان انجام وظیفه کند، و جالب این‌که در مورد انفاق‌های مستحب، کلمه «عَلی حُبِّهِ» (با این‌که ثروت محبوب آنها است) را ذکر می‌کند، ولی در مورد زکات واجب، نه؛ چرا که ادای حقوق واجب مالی یک وظیفه الهی و اجتماعی است و اصولا نیازمندان، طبق منطق اسلام، در اموال ثروتمندان به نسبت معینی شریکند، پرداختن مال شریک نیازی به این تعبیر ندارد.
پنجمین ویژگی آنها را وفای به عهد می‌شمرد و می‌گوید: کسانی هستند که به عهد خویش به هنگامی که پیمان می‌بندند، وفا می‌کنند: «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا»؛ چرا که سرمایه زندگی اجتماعی، اعتماد متقابل افراد جامعه است و از جمله گناهان که رشته اطمینان و اعتماد را پاره می‌کند و زیربنای روابط اجتماعی را سست می‌نماید، ترک وفای به عهد است. به همین دلیل در روایات اسلامی چنین می‌خوانیم که مسلمانان موظفند سه برنامه را در مورد همه انجام دهند، خواه طرف مقابل مسلمان باشد یا کافر، نیکوکار باشد یا بدکار، و آن سه عبارتند از:
وفای به عهد، ادای امانت و احترام به پدر و مادر، (به نقل از اصول کافی، ج 2، با البر
ص: 650
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌2 699
بالوالدین، ص 129، حدیث 156). و بالاخره ششمین و آخرین برنامه این گروه نیکوکار را چنین شرح می‌دهد: کسانی هستند که در هنگام محرومیت و فقر، و به هنگام بیماری و درد، و هم‌چنین در موقع جنگ در برابر دشمن، صبر و استقامت به خرج می‌دهند، و در برابر این حوادث زانو نمی‌زنند: «وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ». در پایان آیه، به عنوان جمع‌بندی و تأکید بر شش صفت عالی گذشته، می‌گوید: اینها کسانی هستند که راست می‌گویند و اینها پرهیزگارانند: «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ.» راستگویی آنها از اینجا روشن می‌شود که اعمال و رفتارشان از هر نظر با اعتقاد و ایمانشان هماهنگ است، و تقوا و پرهیزگاری‌شان از اینجا معلوم می‌شود که آنها هم وظیفه خود را در برابر خویشتن خویش انجام می‌دهند. جالب این‌که شش صفت برجسته فوق هم شامل اصول اعتقادی و اخلاقی و هم برنامه‌های عملی است.
در زمینه اصول اعتقادی، تمام پایه‌های اصلی ذکر شده، و از میان برنامه‌های عملی، به انفاق و نماز و زکات که سمبلی از رابطه خلق با خالق و خلق با خلق است، اشاره گردیده، و از میان برنامه‌های اخلاقی، تکیه بر وفای به عهد و استقامت و پایداری شده که ریشه همه صفات عالی اخلاقی را تشکیل می‌دهد. «1»
فی قوله تعالی: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ» «2» هم فرموده، «محق»، نقصان و نابودی تدریجی است و «ربا»، نمو و رشد تدریجی. از آنجا که رباخوار به وسیله ثروتی که در دست دارد، حاصل دسترنج طبقه زحمت‌کش را جمع می‌کند، و گاه با این وسیله به هستی و زندگی آنان خاتمه می‌دهد و لااقل بذر دشمنی در دل آنان می‌پاشد، به طوری که تدریجا تشنه خون رباخوار می‌گردند، و جان و مالشان را در معرض خطر قرار می‌دهند، قرآن می‌گوید: «خدا سرمایه‌های ربوی را به نابودی سوق می‌دهد.» این نابودی تدریجی که برای افراد رباخوار هست برای اجتماع رباخوار نیز می‌باشد. در مقابل، کسانی که با عواطف انسانی و دلسوزی در اجتماع گام
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 1، ص 601- 597.
(2). بقره/ 276.
ص: 651
می‌نهند و از سرمایه و اموالی که تحت اختیار دارند، انفاق کرده و در رفع نیازمندی‌های مردم می‌کوشند، با محبت و عواطف عمومی مواجه می‌گردند، و سرمایه آنها نه تنها در معرض خطر نیست، بلکه با همکاری عمومی رشد طبیعی خود را می‌نماید، این است که قرآن می‌گوید، انفاق‌ها را افزایش می‌دهد. این حکم، در فرد و اجتماع یکی است. در اجتماعی که به نیازمندی عمومی رسیدگی شود، قدرت فکری و جسمی طبقه زحمت‌کش و کارگر که اکثریت اجتماع را تشکیل می‌دهند، به کار می‌افتد و به دنبال آن، یک نظام صحیح اقتصادی که بر پایه همکاری عمومی و بهره‌گیری عموم استوار است، به وجود می‌آید. «وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ»، «کفار» (از ماده کفور بر وزن فجور)، به کسی گویند که بسیار ناسپاس و کفران‌کننده باشد، و «اثیم»، کسی است که گناه، زیاد مرتکب می‌شود. جمله فوق می‌گوید: رباخواران نه تنها با ترک انفاق و قرض الحسنه و صرف مال در راه نیازمندی‌های عمومی، شکر نعمتی که خداوند به آنها ارزانی داشته، به جا نمی‌آورند، بلکه آن را وسیله هرگونه ظلم و ستم و گناه و فساد قرار می‌دهند و طبیعی است که خدا چنین کسانی را دوست نمی‌دارد. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» «2»، فرموده: اکنون که می‌بینید من در دعوت خود صادق و راستگویم، پس از آیین من که همان آیین پاک و بی‌آلایش ابراهیم است، پیروی نمایید؛ زیرا او «حنیف» بود؛ یعنی از ادیان باطل، متمایل به حق شده بود و در دستورات او حتی در مورد غذاهای پاک، یک حکم انحرافی و تحریم بی‌دلیل وجود نداشت. او هرگز از مشرکان نبود، و این‌که مشرکان عرب خود را بر آیین او می‌دانند، کاملا بی‌معنا است؛ «بت‌پرستی» کجا و «بت‌شکن» کجا؟ قابل توجّه این‌که در قرآن کرارا روی این جمله تکیه شده است که ابراهیم از مشرکان نبود (تعبیر «وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»، در سوره آل عمران، آیه 67 و 95، و انعام آیه 161، و نحل آیه 124، و بقره آیه 135، دیده
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 2، ص 276- 275.
(2). آل عمران/ 95.
ص: 652
می‌شود)؛ زیرا همان‌طور که قبلا هم اشاره کردیم، بت‌پرستان جاهلیت مدعی بودند که بر آیین ابراهیم هستند و آن‌قدر در این ادعا پیش رفته بودند که دیگران آنها را «حنفا» (پیروان ابراهیم) معرفی می‌کردند. لذا قرآن مکرر این موضوع را نفی می‌کند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» «2»، در شأن نزول آن، فرموده: جمعی از بزرگان یهود به حضور پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسیدند و گفتند: تو ادعا می‌کنی که خداوند تو را به سوی ما فرستاده و کتابی هم بر تو نازل کرده است، در حالی که خداوند در تورات از ما پیمان گرفته است به کسی که ادعای نبوت کند، ایمان نیاوریم، مگر این‌که برای ما حیوانی را قربانی کند و آتش (صاعقه‌ای) از آسمان بیاید و آن را بسوزاند. اگر تو نیز چنین کنی، ما به تو ایمان خواهیم آورد. آیات فوق (184- 183 آل عمران) نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
در تفسیر آن هم فرموده: یهود برای این‌که از قبول اسلام، سر باز زنند، بهانه‌های عجیبی می‌آورند، از جمله، همان است که در آیه فوق به آن اشاره شد. آنها می‌گفتند:
خدای از ما پیمان گرفته که دعوت هیچ پیامبری را نپذیریم تا برای ما قربانی‌ای بیاورد که آتش آن را بخورد. مفسران گفته‌اند: یهود ادعا می‌کردند که پیامبران الهی برای اثبات حقانیت خود باید حتما دارای این معجزه مخصوص باشند؛ حیوانی را قربانی کنند و به وسیله صاعقه آسمانی در برابر مردم سوخته شود. اگر به راستی، یهود این کار را به عنوان یک معجزه می‌خواستند، نه لجاجت و بهانه‌جویی، مطلبی بود، ولی تاریخ گذشته آنها و هم‌چنین برخوردهای مختلفی که با پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله داشتند، این حقیقت را به خوبی ثابت می‌کرد که منظور آنها هرگز تحقیق حق نبود، بلکه آنها هر روز برای فرار از پذیرش اسلام، در برابر فشار محیط و استدلالات روشن قرآن، پیشنهاد جدیدی می‌کردند و اگر هم انجام می‌شد، باز ایمان نمی‌آوردند؛ به دلیل این‌که آنها در کتاب‌های
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 3، ص 8.
(2). آل عمران/ 183.
ص: 653
خود تمام نشانه‌های پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله را خوانده بودند و با این حال، از قبول حق سر باز می‌زدند. قرآن در پاسخ آنها می‌گوید: «قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»: در پاسخ این بهانه‌جویی‌ها به آنها بگو، گروهی از پیامبران بنی اسرائیل پیش از من آمدند و نشانه‌های روشنی با خود آوردند و حتی چنین قربانی‌ای برای شما آوردند، اگر راست می‌گویید؛ چرا به آنها ایمان نیاوردید و چرا آنها را کشتید؟ (اشاره به زکریا، یحیی و جمع دیگری از پیامبران بنی اسرائیل است که به دست خود آنان به قتل رسیدند). «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً» «2»، فرموده:
«نجوا»، تنها به معنای سخنان درگوشی نیست، بلکه هرگونه جلسات سری و مخفیانه را نیز شامل می‌شود؛ زیرا در اصل از ماده «نجوة» (بر وزن دفعة)، به معنای «سرزمین مرتفع» گرفته شده؛ چون سرزمین‌های مرتفع، از اطراف خود جدا هستند، و از آنجا که جلسات سری و سخنان درگوشی از اطرافیان جدا می‌شود، به آن «نجوی» گفته‌اند، و بعضی معتقدند که همه اینها از ماده نجات به معنای «رهایی» گرفته شده است؛ زیرا یک نقطه مرتفع، از هجوم سیلاب در امان است، و یک مجلس سری یا سخن درگوشی از اطلاع دیگران برکنار است. به‌هرحال، آیه می‌گوید: در غالب جلسات محرمانه و مخفیانه آنها که براساس نقشه‌های شیطنت‌آمیز بنا شده، خیر و سودی نیست: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ.» سپس برای این‌که گمان نشود هرگونه نجوا و سخن درگوشی یا جلسات سری، مذموم و ممنوع است، چند مورد به عنوان مقدمه بیان یک قانون کلی به صورت استثنا در ذیل آیه ذکر کرده، می‌فرماید: مگر این‌که کسی در نجوای خود، توصیه به صدقه و کمک به دیگران یا انجام کار نیک و یا اصلاح در میان مردم می‌نماید:
«إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ»، و این‌گونه نجواها، اگر به خاطر
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 3، ص 198- 197.
(2). نساء/ 114.
ص: 654
تظاهر و ریاکاری نباشد، بلکه منظور از آن، کسب رضای پروردگار بوده باشد، خداوند پاداش بزرگی برای آن مقرر خواهد فرمود: «مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً.» اصولا نجوا و سخنان درگوشی و تشکیل جلسات سری، در قرآن به عنوان یک عمل شیطانی معرفی شده است: «إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ»: نجوی از شیطان است؛ زیرا این کار غالبا برای اعمال نادرست صورت می‌گیرد، چون انجام کار خیر، مفید و مثبت معمولا چیز محرمانه و مخفیانه‌ای نیست که مردم بخواهند با سخنان درگوشی آن را انجام دهند، ولی از آنجا که گاهی شرایط فوق العاده‌ای پیش می‌آید که انسان مجبور می‌شود در کارهای نیک از روش نجوا استفاده کند، این استثنا مکررّ در قرآن آمده است. «1»
فی قوله تعالی: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» «2» هم فرموده: در این آیه، اشاره به موقعیت قرآن بعد از ذکر کتب پیشین انبیا شده است. «مهیمن» در اصل، به معنای چیزی که حافظ، شاهد، مراقب، امین و نگاهداری‌کننده چیزی بوده باشد، و از آنجا که قرآن در حفظ و نگهداری اصول کتاب‌های آسمانی پیشین، مراقبت کامل دارد و آنها را تکمیل می‌کند، لفظ «مهیمن» بر آن اطلاق کرده و می‌فرماید: ما این کتاب آسمانی را به حق بر تو نازل کردیم در حالی که کتب پیشین را تصدیق کرده (و نشانه‌های آن، بر آنچه در کتب پیشین آمده، تطبیق می‌کند) و حافظ و نگاهبان آنها است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ.» اساسا تمام کتاب‌های آسمانی، در اصول مسایل هماهنگی دارند و هدف واحد؛ یعنی تربیت و تکامل انسان را تعقیب می‌کنند، اگرچه در مسایل فرعی به مقتضای قانون تکامل تدریجی با هم
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 126- 125.
(2). مائده/ 48.
ص: 655
تفاوت‌هایی دارند، و هر آیین تازه، مرحله بالاتری را می‌پیماید و برنامه جامع‌تری دارد.
ذکر «مُهَیْمِناً عَلَیْهِ» بعد از «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»، اشاره به همین حقیقت است؛ یعنی اصول کتب پیشین را تصدیق و درعین‌حال، برنامه جامع‌تری پیشنهاد می‌کند. سپس دستور می‌دهد که چون چنین است، طبق احکامی که بر تو نازل شده است، در میان آنها داوری کن: «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ.» این جمله با «فای تفریع» ذکر شده و نتیجه جامعیت احکام اسلام نسبت به احکام آیین‌های پیشین است. این دستور منافاتی با آنچه در آیات قبل گذشت که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مخیر بین داوری کردن میان آنها و یا رها کردن آنان به حال خود می‌نمود، ندارد؛ زیرا این آیه می‌گوید: چنانچه خواستی میان اهل کتاب داوری کنی، برطبق احکام قرآن داوری کن. بعد اضافه می‌کند، از هوا و هوس‌های آنها که مایلند احکام الهی را بر امیال و هوس‌های خود تطبیق دهند، پیروی نکن و از آنچه به حق بر تو نازل شده است، روی مگردان: «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ»، و برای تکمیل این بحث می‌گوید: برای هرکدام از شما آیین، شریعت، طریقه و راه روشنی قرار دادیم: «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً.» «شرع» و «شریعه» راهی را می‌گویند که به سوی آب می‌رود و به آن منتهی می‌شود، و این‌که دین را شریعت می‌گویند، از آن نظر است که به حقایق و تعلیماتی منتهی می‌گردد که مایه پاکیزگی، طهارت و حیات انسانی است. کلمه «نهج» و «منهاج» به راه روشن می‌گویند.
راغب در کتاب مفردات، از ابن عباس نقل می‌کند که (او) می‌گوید: فرق میان «شرعه» و «منهاج» آن است که «شرعه»، به آنچه در قرآن وارد شده، گفته می‌شود و «منهاج»، به اموری که در سنت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وارد گردیده (این تفاوت گرچه جالب به نظر می‌رسد، اما دلیل قاطعی بر آن در دست نیست). سپس می‌فرماید: خداوند می‌توانست همه مردم را امّت واحدی قرار دهد و همه را پیرو یک آیین سازد، ولی این با قانون تکامل تدریجی و سیر مراحل مختلف تربیتی سازگار نبود: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ.» جمله «لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ» (تا شما را بیازماید در آنچه به
ص: 656
شما بخشیده)، اشاره به همان است که سابقا گفتیم خداوند استعدادها و شایستگی‌هایی در وجود بشر آفریده و در سایه «آزمایش‌ها» در پرتو تعلیمات پیامبران آنها را پرورش می‌دهد، و به همین دلیل، پس از پیمودن یک مرحله، آنها را در مرحله بالاتری قرار می‌دهد، و بعد از پایان یک دوران تربیتی، دوران عالی‌تری را به وسیله پیامبر دیگر به وجود می‌آورد، درست همانند مراحل تحصیلی یک نوجوان در مدرسه.
سرانجام، همه اقوام و ملل را مخاطب ساخته و آنها را دعوت می‌کند که به جای صرف نیروهای خود در اختلاف و مشاجره، در نیکی‌ها بر یکدیگر پیشی بگیرند: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»؛ زیرا بازگشت همه شما به سوی خدا است و او است که شما را از آنچه در آن اختلاف می‌کنید، در روز رستاخیز آگاه خواهد ساخت: «إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ.» «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» «2»، فرموده: آنها وارد بر یوسف شدند و در این هنگام با نهایت ناراحتی رو به سوی او کردند و گفتند: ای عزیز! ما و خاندان ما را قحطی، ناراحتی و بلا فراگرفته است: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»، و تنها متاع کم و بی‌ارزشی همراه آورده‌ایم. «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ»، اما با این حال، بر کرم و بزرگواری تو تکیه کرده‌ایم و انتظار داریم که پیمانه ما را به طور کامل وفا کنی: «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ»، و در این کار بر ما منت گذار و تصدّق کن: «وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا»، و پاداش خود را از ما مگیر، بلکه از خدایت بگیر؛ چرا که خداوند کریمان و متصدقان را پاداش خیر می‌دهد: «إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ.» جالب این‌که برادران یوسف، با این‌که پدر تأکید داشت درباره یوسف و برادرش به جستجو برخیزند و مواد غذایی در درجه بعد قرار داشت، به این گفتار چندان توجّه نکردند، و نخست از عزیز مصر تقاضای مواد غذایی نمودند؛ شاید به این علت بود که چندان
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 403 تا 400.
(2). یوسف/ 88.
ص: 657
امیدی به پیدا شدن یوسف نداشتند، و یا به این علت که آنها فکر کردند، بهتر این است خود را در همان چهره خریداران مواد غذایی که طبیعی‌تر است، قرار دهند، و تقاضای آزاد ساختن برادر را تحت الشعاع نمایند تا تأثیر بیشتری در عزیز مصر داشته باشد.
بعضی گفته‌اند: منظور از «تَصَدَّقْ عَلَیْنا»، همان آزادی برادر بوده وگرنه در مورد مواد غذایی، قصدشان گرفتن جنس بدون عوض نبوده است، تا نام تصدّق بر آن گذارده شود. در روایات نیز می‌خوانیم که برادران حامل نامه‌ای از طرف پدر برای عزیز مصر بودند که در آن نامه، یعقوب، ضمن تمجید از عدالت و دادگری و محبت‌های عزیز مصر نسبت به خاندانش و سپس معرفی خویش و خاندان نبوتش، شرح ناراحتی‌های خود را به خاطر از دست دادن فرزندش، یوسف، و فرزند دیگرش، بن‌یامین، و گرفتاری‌های ناشی از خشکسالی را برای عزیز مصر کرده بود، و در پایان نامه، از او خواسته بود که بن‌یامین، را آزاد کند و تأکید نموده بود که ما خاندانی هستیم که هرگز سرقت و مانند آن در ما نبوده و نخواهد بود. هنگامی که برادرها نامه پدر را به دست عزیز می‌دهند، نامه را گرفته و می‌بوسد و بر چشمان خویش می‌گذارد، و گریه می‌کند؛ آن‌چنان که قطرات اشک بر پیراهنش می‌ریزد (به نقل از مجمع البیان در ذیل آیه). و (همین امر برادران را به حیرت و فکر فرو می‌برد که عزیز مصر چه علاقه‌ای به پدرشان یعقوب دارد که این چنین نامه‌اش در او ایجاد هیجان می‌نماید، و شاید در همین‌جا بود که برقی در دلشان زد که نکند او خودش یوسف باشد؛ هم‌چنین شاید همین نامه پدر یوسف را چنان بی‌قرار ساخت که دیگر نتوانست بیش از آن در چهره و نقاب عزیز مصر پنهان بماند، و به زودی چنان‌که خواهیم دید، خویشتن را به عنوان همان برادر، به برادران معرفی کرد). «1»
فی قوله تعالی: «وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ» «2» هم فرموده: سپس (فرشتگان) برای تأکید گفتند: ما واقعیت مسلم و غیر قابل تردیدی را برای تو آورده‌ایم؛ یعنی عذاب حتمی و مجازات قطعی این گروه بی‌ایمان منحرف: «وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ.» باز برای تأکید
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 10، ص 60- 59.
(2). حجر/ 64.
ص: 658
بیشتر اضافه کردند: ما مسلما راست می‌گوییم: «وَ إِنَّا لَصادِقُونَ»،؛ یعنی این گروه تمام پل‌ها را پشت سر خود خراب کرده‌اند و جایی برای شفاعت و گفتگو در مورد آنها باقی نمانده است، تا لوط حتّی به فکر شفاعت نیفتد و بداند اینها ابدا شایستگی این امر را ندارند.
و در ضمن نکته‌ها زیر عنوان: «مستی شهوت و غرور» هم فرموده: گرچه مستی شراب مشهور است، ولی مستی‌هایی بدتر از مستی شراب نیز پیدا می‌شود که از آن جمله، مستی مقام و مستی شهوت است. در آیات فوق (61 تا 77 سوره حجر) خواندیم که خداوند به جان پیامبرش سوگند یاد می‌کند که این گروه در مستی خود سرگردان و حیرانند، آن‌چنان که روشن‌ترین جاده نجات را می‌بندند. کار به جایی می‌رسد که پیامبر بزرگی هم‌چون لوط حاضر می‌شود، دختران خود را به ازدواج آنها درآورد تا از طریق حلال و مشروع اشباع شوند و از گناه، آلودگی و ننگ رهایی یابند، اما باز هم آنها دست رد بر سینه او می‌گذارند. ضمنا این پیامبر بزرگ این درس آموزنده را به ما می‌دهد که برای مبارزه با مفاسد تنها روی نفی تکیه نکنید، بلکه روی اثبات هم باید تکیه کرد؛ یعنی باید غرایز بشر را از طریق صحیح اشباع نمود تا به فساد نگراید، گرچه قوم لوط افراد فاسد استثنایی بودند که این برنامه در آنها مؤثر نیفتاد، ولی معمولا این روش یکی از مؤثرترین روش‌ها است. هنگامی که بخواهیم با سرگرمی‌های غیر سالم مبارزه کنیم، باید در درجه اول بکوشیم سرگرمی سالم برای مردم فراهم سازیم، همین گونه در برنامه‌های دیگر. جالب این‌که در بعضی از روایات می‌خوانیم، لوط، این پیامبر پراستقامت حدود سی سال در میان این جمعیت پست و فرومایه به تبلیغ مشغول بود، اما هیچ‌کس جز خانواده‌اش به او ایمان نیاوردند به استثنای همسرش (به نقل از تفسیر نور الثقلین، جلد 3، ص 328). چه پرشکوه است این همه استقامت، آن هم در میان این چنین فرومایگان که انسان حتی از یک ساعت زندگی در میان آنان به ستوه می‌آید، و چه دردآور است با چنین همسری ساختن! «1»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 11، ص 108- 107 و 118- 117.
ص: 659
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا» «1»، فرموده: و در کتاب آسمانیت (قرآن) از ادریس یاد کن که او صدیق و پیامبر بود. صدیق؛ همان گونه که سابقا هم گفته‌ایم، به معنای شخص بسیار راستگو، تصدیق‌کننده آیات خداوند و تسلیم در برابر حق و حقیقت است.
هم‌چنین در ضمن نکته‌ها زیر عنوان: «ادریس کیست؟» فرموده: طبق نقل بسیاری از مفسران ادریس جدّ پدری نوح است. نام او در تورات اخنوج، و در عربی ادریس می‌باشد که بعضی آن را از ماده «درس» می‌دانند؛ زیرا او اولین کسی بود که با قلم خط نوشت. او علاوه بر مقام نبوت، به علم نجوم، حساب و هیأت احاطه داشت و نخستین کسی بود که طرز دوختن لباس را به انسان‌ها آموخت. در مورد این پیامبر بزرگ، قرآن تنها دو بار آن هم با اشاره‌های کوتاه، سخن گفته است؛ یکی در آیات مورد بحث، و دیگری هم در سوره انبیاء، آیه 85 و 86. «2»
نیز فی قوله تعالی: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» «3»، فرموده: آنچه را در خواب مأموریت یافتی، انجام دادی: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا». ما این‌گونه نیکوکاران را جزا و پاداش می‌دهیم: «إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ.» هم به آنها توفیق پیروزی در امتحان می‌دهیم، و هم نمی‌گذاریم فرزند دلبندشان از دست برود. آری، کسی که سر تا پا تسلیم فرمان ما است و نیکی را به حدّ اعلا رسانیده، جز این پاداشی نخواهد داشت.
همین‌طور در ضمن نکته‌ها زیر عنوان: «آیا ابراهیم مأمور به ذبح فرزند بود؟»، چنین فرموده: و اگر می‌بینیم خداوند بعد از این ماجرا به ابراهیم می‌گوید: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»: خوابی را که دیده بودی، تحقق بخشیدی، به خاطر آن است که آنچه در توان داشت، در زمینه ذبح فرزند دلبند انجام داد و آمادگی روحی خود را در این زمینه ازهرجهت به ثبوت رسانید و از عهده این آزمایش به خوبی برآمد. زیر عنوان: «چگونه خواب ابراهیم
______________________________
(1). مریم/ 56.
(2). تفسیر نمونه، ج 13، ص 98، 102، 103.
(3). صافات/ 105.
ص: 660
می‌توانست حجت باشد؟» هم فرمود: در مورد «خواب» و «خواب دیدن» سخن بسیار است که شرح مبسوطی از آن در تفسیر سوره یوسف در تفسیر نمونه ذیل آیه 40 (جلد 9، ص 311) آمده است. آنچه در اینجا لازم است به آن توجّه شود، این است که چگونه ابراهیم خواب را حجت دانست و آن را معیار عمل خود قرار داد؟ در پاسخ این سؤال گاه گفته می‌شود که خواب‌های انبیا هرگز خواب شیطانی یا مولود فعالیت قوه واهمه نیست؛ بلکه گوشه‌ای از برنامه نبوت و وحی آنها است، و به تعبیر دیگر، ارتباط انبیا با مصدر روحی گاهی به صورت القا به قلب است، و گاه از طریق دیدن فرشته وحی، و گاه از راه شنیدن امواج صوتی که به فرمان خدا ایجاد شده، و گاه از طریق خواب است. به این ترتیب، در خواب‌های آنها هیچ‌گونه خطا و اشتباهی رخ نمی‌دهد و آنچه در خواب می‌بینند، درست همانند چیزی است که در بیداری می‌بینند، و گاه گفته می‌شود که ابراهیم علیه السّلام در حال بیداری از طریق وحی آگاهی یافت که باید به خوابی که در زمینه «ذبح» می‌بیند، عمل کند، و گاه گفته می‌شود: قراین مختلفی که در این خواب بود و از جمله این‌که در سه شب متوالی عینا تکرار شد، برای او علم و یقین ایجاد کرد که این یک مأموریت الهی است و نه غیر آن. به‌هرحال همه این تفسیرها، ممکن است صحیح باشد و منافاتی با هم ندارد و مخالف ظواهر آیات نیز می‌باشد. «1»
فی قوله تعالی: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ» «2» هم فرموده: از نشانه‌های صدق این کتاب بزرگ، این است که قبل از آن، کتاب موسی، در حالی که پیشوای مردم بود و رحمتی از سوی خدا، نازل گردید و خبر از اوصاف پیامبر بعد از خود داد، و این قرآن نیز کتابی است هماهنگ با نشانه‌هایی که در تورات آمده: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ». با این حال چگونه می‌گویند این یک دروغ قدیمی است؟ کرارا در آیات قرآن روی این نکته تکیه شده است که قرآن تصدیق‌کننده تورات و انجیل است؛ یعنی
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 19، ص 115، 121، 122.
(2). احقاف/ 12.
ص: 661
هماهنگ با نشانه‌هایی است که در این دو کتاب آسمانی درباره پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و کتاب آسمانی او آمده است. به قدری این نشانه‌ها دقیق بوده که قرآن می‌گوید: «یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»: اهل کتاب او را به خوبی می‌شناسند؛ همان گونه که فرزندان خود را می‌شناسند. «1» تعبیر به «إِماماً وَ رَحْمَةً»، ممکن است از این جهت باشد که بعد از ذکر امام و پیشوا احیانا مسأله تکلیف شاق و خشونت‌بار به ذهن تداعی می‌کند به واسطه خاطره‌ای که از پیشوایان خود داشتند، ولی ذکر «رحمت» این تداعی را اصلاح کرده، می‌گوید، امامت این امام توأم با رحمت است، حتی اگر تکالیفی آورده، آن هم رحمت است، و چه رحمتی برتر از تربیت نفوس آنها است، و به دنبال آن می‌افزاید: این در حالتی است که این کتاب آسمانی به زبان عربی فصیح و گویا است که همگان از آن بهره‌مند شوند: «لِساناً عَرَبِیًّا»، و در پایان آیه، هدف نهایی از نزول قرآن را در دو جمله کوتاه به این صورت شرح می‌دهد: هدف این بوده که ظالمان را انذار و نیکوکاران را بشارت دهد: «لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ»، و با توجّه به جمله «ینذر» که فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد، روشن می‌شود که انذار قرآن هم‌چون بشارت آن، دایمی و مستمر است و ظالمان و ستمگران را در سراسر تاریخ بیم می‌دهد و انذار می‌کند و به نیکوکاران همواره بشارت می‌دهد. قابل توجّه این‌که نقطه مقابل «ظالمان» را «نیکوکاران» قرار داده؛ چرا که «ظلم» در اینجا معنای وسیعی دارد که هرگونه بدکاری و خلافکاری را شامل می‌شود که طبعا، یا ظلم به دیگران است، یا ظلم بر نفس. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»، فرموده: آخرین آیه مورد بحث که آخرین آیه سوره «قمر» است، توضیح بیشتری برای جایگاه متقین داده، چنین می‌گوید: آنها در جایگاه صدق و حق و راستی نزد خداوند مالک قادر قرار دارند: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ.» چه توصیف جالبی در این آیه از جایگاه پرهیزگاران شده
______________________________
(1). بقره/ 146.
(2). تفسیر نمونه، ج 21، ص 321- 319.
ص: 662
است! دو ویژگی دارد که همه امتیازات در آن، جمع است؛ نخست این‌که، آنجا جایگاه صدق است و هیچ‌گونه باطل و بیهودگی در آن راه ندارد؛ سراسر حق است و تمام وعده‌های خداوند درباره بهشت در آنجا عینیت پیدا می‌کند و صدق آنها آشکار می‌شود. دیگر این‌که در جوار و قرب خدا است، همان چیزی که از کلمه «عند» (نزد) استفاده می‌شود که اشاره به نهایت قرب و نزدیکی، و معنوی است نه جسمانی، آن هم نسبت به خداوند که هم مالک است و هم قادر؛ هرگونه نعمت و موهبتی در قبضه قدرت و در فرمان حکومت و مالکیت او است، و به همین دلیل، در پذیرایی این میهمانان گرامی فروگذاری نخواهد کرد، و تنها خودش می‌داند برای آنها آماده ساخته است.
و در ضمن نکته‌ها، زیر عنوان: «آغاز و پایان سوره قمر»، فرموده: قابل توجّه این‌که سوره قمر با وحشت، اضطراب و هشدار به نزدیک شدن قیامت آغاز شده و با آرامش مطلقی که برای مؤمنان راستین در جایگاه صدق در نزد ملیک مقتدر بیان فرموده، پایان می‌گیرد، و چنین است راه و رسم تربیت که از اضطراب و وحشت شروع می‌شود و به آرامش کامل منتهی می‌گردد؛ افکار پریشان را جمع می‌کند، هوس‌های سرکش را رام می‌نماید؛ خوف و اضطراب درونی را از عوامل فنا، نابودی و ضلال برطرف می‌سازد و در جوار ابدیت پروردگار و در پیشگاه رحمت و قرب او، غرق آرامش، سکینه و اطمینان می‌کند، و به راستی توجّه به این‌که خداوند مالک بی‌منازع و حاکم بی‌مانع در سرتاسر عالم هستی است، و توجّه به این‌که او مقتدر است و قدرتش در همه چیز نافذ است، به انسان آرامش بی‌نظیر می‌بخشد. بعضی از مفسران نقل کرده‌اند که این دو نام مقدس: «ملیک» و «مقتدر»، تأثیر عمیقی در اجابت دعا دارد به طوری که یکی از روات نقل می‌کند که من وارد مسجد شدم، در حالی که گمان می‌کردم صبح شده، ولی معلوم شد، مقدار زیادی از شب باقی مانده و احدی در مسجد غیر از من نبود. ناگهان حرکتی از پشت سرم شنیدم، ترسیدم اما دیدم ناشناسی صدا می‌زند: ای کسی که قلبت مملو
ص: 663
از ترس است! وحشت نکن و بگو: «اللهم انک ملیک مقتدر، ما تشاء من امر یکون»، سپس هرچه می‌خواهی بخواه. او می‌گوید، من این دعای کوتاه را خواندم و چیزی از خدا نخواستم مگر این‌که انجام شد (به نقل از روح المعانی، ج 27، ص 83). «1»

4. صدق و صدقه در تفاسیر روایی‌

سید هاشم بحرانی و علامه شیخ عبد علی بن جمعه عروسی قدّس سرّه قدس اللّه سرهما الشریفان، در دو تفسیر شریف برهان و نور الثقلین، و علامه شیخ جلال الدین عبد الرحمن سیوطی در تفسیر در المنثور، در ذیل آیات صدق و صدقه، روایاتی را به نقل فرموده‌اند:
فی قوله تعالی: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» «2»، روایاتی را نقل فرموده‌اند، از جمله:
1. علی بن ابراهیم فرموده: آیه، شرط ایمان است و آن عبارت است از تصدیق به خدا، قیامت، ملایکه و کتاب و به پیامبران الی آخر الایه. «3»
2. طبرسی در مجمع البیان از ابی جعفر، امام باقر، و ابی عبد اللّه، امام صادق علیهما السّلام فرموده:
مراد از ذوی القربی در آیه، خویشاوندان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هستند. «4»
3. محمّد بن یعقوب با اسنادش از ابی بصیر و او هم از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، روایت کند که از آن حضرت درباره قول خدای تعالی: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ»، سؤال نمود و آن حضرت فرمود: «الفقیر الذی لا یسئل الناس، و المسلمین اجهد منه، و البائس اجدّهم.»: «فقیر»، کسی است که از مردم سؤال نمی‌کند، و «مسکین»، نیازمندی‌اش از فقیر، طاقت‌فرساتر است، و «یابس»، احتیاجش از آن دو بیشتر است. «5»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 23، ص 81- 80 و 87.
(2). بقره/ 177.
(3). برهان، ص 111.
(4). برهان، ص 111.
(5). برهان، ص 111.
ص: 664
4. ابو علی طبرسی از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام، نقل می‌کند که ایشان فرموده: «ابن السبیل»، منقطع به است. «1»
5. علی بن ابراهیم فی قوله تعالی: «الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ» فرموده: در گرسنگی و تشنگی و ترس، و «حِینَ الْبَأْسِ» را فرمود: به هنگام جنگ. «2»
6. از عیون الاخبار با اسنادش تا حارث بن دلهاث و مولی رضا علیه السّلام، و او گفت: شنیدم ابا الحسن علیه السّلام می‌فرمود: «لا یکون المؤمن مؤمنا حتی یکون فیه ثلث خصال: سنة من ربه، و سنة من نبیه، و سنة من ولیه الی قوله: و اما السنة من ولیه، فالصبر علی البأساء و الضراء؛ فان اللّه یقول:" وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ".»؛ یعنی مؤمن، مؤمن نمی‌باشد تا این‌که سه ویژگی در او باشد: سنتی از پروردگارش، سنتی از پیامبرش و سنتی از ولیّش؛ تا این‌که فرمود: و اما آن سنتی را که از ولیش است، شکیبایی و خویشتن‌داری در سختی و تنگدستی، و در حال بیماری و دردمندی است که خدای تعالی می‌فرماید: «وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ». «3»
7. حکیم ترمذی از ابی عامر اشعری اخراج نمود که او گفت: «قلت: یا رسول اللّه! ما تمام البر؟ قال: تعمل فی السر عمل العلانیه.»؛ یعنی گفتم: ای پیامبر خدا! تمام، برّ چیست؟ آن حضرت فرمود: عملی را که آشکارا و به طور علنی به جا می‌آوری، در نهانی و سری آن را به‌جا آوری. «4»
فی قوله تعالی: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ» «5» هم روایاتی را نقل فرموده‌اند، از جمله:
1. ابن بابویه در فقیه با اسنادش از عمر بن یزید روایت کند که من به ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، گفتم: فدایت گردم، مردم گمان می‌کنند که ربح بر مضطر حرام است. پس آن
______________________________
(1). برهان، ص 111.
(2). برهان، ص 111- نور الثقلین، ج 1، ص 156- حدیث 512.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 156، حدیث 511.
(4). در المنثور، ج 1، ص 172.
(5). بقره/ 267.
ص: 665
بزرگوار فرمود: «هل رایت احدا اشتری غنیا او فقیرا الا من ضرورة. یا عمر! قد احل اللّه البیع و حرم الربوا، فاربح و لا ترب. قلت: و ما الربا؟ قال: دراهم بدراهم، مثلان بمثل.»؛ یعنی آیا کسی را دیده‌ای، غنی باشد یا فقیر، به جز در وقت ضرورت چیزی را بخرد؟ ای عمر! خدای تعالی خرید و فروش را حلال نمود و ربا را حرام ساخت، پس با خریدوفروش سود ببر و ربا نخور. گفتم: ربا چیست؟ آن حضرت فرمود: درهم را در مقابل درهم و دو مثل را در مقابل یک مثل (به مقدار بیشتر) معامله کردن. این حدیث را شیخ در تهذیب از عمر بن یزید بیاع سامری، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، نقل نموده است، جز این‌که در آخر آن چنین آورده: «قلت و ما الربا؟ قال: دراهم بدراهم؛ مثلین بمثل، و حنطة بحنطة مثلین بمثل.»؛ یعنی گفتم: ربا چیست؟ آن حضرت فرمود: درهم، دو را با یک مثل معامله کردن، و گندم را با گندم، دو مثل را با یک مثل معامله نمودن. «1»
2. ابن بابویه با اسنادش از زراره، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، نقل کرده که آن حضرت گفت: «لا یکون الربا الا فیما یکال او یوزن.» «2»
3. شیخ با اسنادش از سماعة بن مهران، و او گوید که به ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام گفتم می‌دانید خدای عزّ و جلّ در کتابش می‌فرماید: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ»، و من کسی را دیده‌ام که ربا می‌خورد و مالش هم افزایش پیدا می‌کند. آن حضرت فرمود: «فای محق امحق من درهم ربا یمحق الدین، و ان تاب منه؛ ذهب ماله و افتقر؟»؛ یعنی کدامین تباهی، تباه‌کننده‌تر از درهمی از راه ربا است که دین را تباه می‌کند، و اگر هم از آن توبه نماید، مالش از بین رفته و فقیر شود؟ مثل این حدیث را شیخ با اسنادش از زراره روایت می‌کند. «3»
4. عیاشی از سالم بن ابی حفصه، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود: «ان اللّه یقول: لیس من شی‌ء الا وکلت به من یقبضه غیری الا الصدقة؛ فانی اتلقفها بیدی تلقّفا حتی ان الرجل و المرأة یتصدق بالتمر و بشقّ تمرة فاربیها له کما یربی الرجل
______________________________
(1). برهان، ص 159.
(2). برهان، ص 159.
(3). برهان، ص 159- نور الثقلین، ج 1، ص 293، حدیث 1170.
ص: 666
فلوه و فصیله، فیلقانی یوم القیامه و هی مثل احد و اعظم من احد.»؛ یعنی البته، خدای تعالی می‌فرماید: چیزی نیست جز این‌که غیر خودم را وکیل نموده‌ام تا آن را بگیرد مگر صدقه را که همانا خودم آن را با دستهایم دریافت می‌کنم و با سرعت آن را می‌گیرم حتی اگر مرد یا زن دانه‌ای خرما را و قسمتی از یک دانه آن را تصدّق نماید، آن را برایش رشد و نمو می‌دهم؛ همچنان که شخص کره اسب و بچه شترش را نمو می‌دهد، و او مرا در روز قیامت ملاقات می‌کند در حالی که نموّ آن صدقه به بزرگی کوه احد و عظیم‌تر از کوه احد است. «1»
5. از علی بن جعفر او از برادرش موسی، و او هم از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: انه لیس شی‌ء الا و قد وکل به ملک، غیر الصدقة؛ فان اللّه یاخذ بیده و یربیه، کما یربی احدکم ولده، حتی تلقاه یوم القیامة و هی مثل احد.»؛ یعنی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: البته چیزی نیست جز آنکه فرشته‌ای مأمور گرفتن آن است غیر از صدقه، پس البته، خدای تعالی آن را با دست خودش می‌گیرد و آن را نمو می‌دهد؛ همچنان که یکی از شما فرزندش را رشد و نمو می‌دهد، تا این‌که در روز قیامت او را ملاقات کند، در حالی که آن صدقه مانند کوه احد رشد نموده است. «2»
6. ابن جریر و ابن منذر از طریق ابن جریح، از ابن عباس نقل نمودند که: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا» را فرمود: «ینقص الربا.»: ربا را کاهش می‌دهد و «یُرْبِی الصَّدَقاتِ» را فرمود: «یزید فیها.»:
در آن افزایش می‌دهد. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» «4»، روایاتی را نقل فرموده‌اند، از جمله:
1. علی بن ابراهیم فرمود: قومی از یهود به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم تا این‌که قربانی‌ای برای ما بیاوری که آتش آن را بخورد، و در نزد بنی اسرائیل
______________________________
(1). برهان، ص 160- نور الثقلین، ج 1، ص 294- حدیث 1173.
(2). برهان، ص 160- نور الثقلین، ج 1، ص 294، حدیث 1175.
(3). در المنثور، ج 1، ص 365.
(4). آل عمران/ 183.
ص: 667
طشتی بود که قربانی را نزدیک آن قربانی می‌کردند. بعد آن را در طشت قرار می‌دادند، پس آتشی می‌آمد و در طشت قرار می‌گرفت و آن قربانی را می‌سوزانید. پس آنان به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم تا این‌که برای ما قربانی‌ای بیاوری که آتش آن را بخورد؛ همان گونه که برای بنی اسرائیل بود، پس خدای تعالی فرمود: ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله! برای آنان بگو، پیامبرانی قبل از من با دلایل و معجزات آشکار و روشن و با آن دلیلی که شما گفتید، برایتان آمدند. پس اگر راست می‌گویید؛ یعنی قولتان با اعتقادتان یکی است، چرا آنان را کشتید؟ «1»
2. عیاشی از سماعه روایت کند که او گفت که شنیدم، ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای تعالی: «قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»، می‌فرمود: «و قد علم انّ هؤلاء لم یقتلوا، و لکن فقد کان هواهم مع الذین قتلوا، فسماهم اللّه قاتلین لمتابعتهم هواهم و رضاهم لذلک الفعل.»؛ یعنی معلوم است که اینان؛ یعنی یهودیان معاصر پیامبر، آن پیامبران را نکشته‌اند، و لکن تمایل آنان با کسانی بود که آن پیامبران را به قتل رسانیدند، پس خدای تعالی آنان را قاتلین نامید، به واسطه آنکه آنان از نیاکانشان تبعیت می‌نمودند و این‌که آنان به این کار رضایت داشتند. «2»
3. ابن منذر از ابن جریح اخراج نمود که او گفت: بعضی از امّت‌ها پیش از ما بودند که احدی از آنان به وسیله قربانی کردن تقرّب می‌جست، پس مردم خارج می‌شدند و ملاحظه می‌کردند که آیا قربانی از آنان قبول شده یا خیر. پس اگر قربانی از آنان قبول می‌شد، آتش سفیدی از آسمان فرود می‌آمد و آنچه را قربانی کرده بودند، می‌خورد، و اگر قبول نمی‌شد، آن آتش فرود نمی‌آمد، پس مردم می‌فهمیدند که این قربانی از آنان قبول نشده است. پس هنگامی که خدا محمّد صلّی اللّه علیه و آله را مبعوث نمود، اهل کتاب از او خواستند که قربانی‌ای برای آنان بیاورد. (آیه نازل گردیده که:) «" قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ
______________________________
(1). برهان، ص 202.
(2). برهان، ص 202.
ص: 668
قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ القربان فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ" (یعیرهم بکفرهم قبل الیوم).» «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً» «2»، روایاتی را نقل فرموده‌اند، از جمله:
1. علی بن ابراهیم با اسنادش از حلبی و او هم از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن بزرگوار فرمود: «ان اللّه فرض التمحل فی القرآن. قلت: و ما التمحّل، جعلت فداک؟ قال ان یکون وجهک اعرض من وجه اخیک فتمحّل له، هو قول اللّه:" لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ".»؛ یعنی البته، خدای تعالی تمحّل را در قرآن واجب فرمود. به آن بزرگوار گفتم: فدایت گردم، «تمحّل» چیست؟ حضرت فرمود: این‌که تو چهره‌ات را از چهره برادرت برگردانی، پس نسبت به او تمحّل نموده‌ای، و این قول خدای تعالی است: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ.» «3»
2. محمّد بن یعقوب از علی بن ابراهیم و او با اسنادش از ابی جارود، روایت کند که ابی جارود گفت که ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام فرمود: «اذا حدثتکم بشی‌ء فسئلونی عنه من کتاب اللّه.
ثم قال فی بعض حدیثه: ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله نهی عن القیل و القال و فساد المال و کثرة السؤال. فقیل له یا بن رسول اللّه! این هذا من کتاب اللّه؟ قال ان اللّه عزّ و جلّ یقول:" لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ"، و قال:" وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً"، و قال:" لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ".»؛ یعنی چون از چیزی بر شما حدیثی بگویم، از من درباره آن از کتاب خدا سؤال کنید. پس از آن، در قسمتی از سخنانش فرمود: البته، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از قیل و قال، فساد مال و بسیار سؤال کردن نهی فرموده است. پس به آن بزرگوار گفتند: ای فرزند پیامبر خدا! این سخن در کجای کتاب خدا است؟ فرمود: البته، خدای عزّ و جلّ می‌فرماید: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ
______________________________
(1). الدر المنثور ج 2، ص 106.
(2). نساء/ 114.
(3). برهان، ص 254- نور الثقلین، ج 1، ص 550، حدیث 560.
ص: 669
أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ»، و فرمود: «" وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً»، و فرمود: «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ.» «1»
3. محمّد بن یعقوب از علی بن ابراهیم با اسنادش از عبد الحمید، و او هم از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ»، از آن بزرگوار روایت کند که آن حضرت فرمود: «یعنی بالمعروف القرض.»:
مقصود به معروف قرض است. «2»
4. در اصول کافی محمّد بن یحیی با اسنادش از برخی اصحاب ما، و آنان هم از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کنند که آن بزرگوار فرمود: «الکلام ثلثة: صدق و کذب و اصلاح بین الناس. قال: قلت له: جعلت فداک، ما الاصلاح بین الناس؟ قال: تسمع من الرجل کلاما یبلغه، فتخبث نفسه، (فتلقاه) فتقول: سمعت من فلان قال فیک من الخیر کذا و کذا خلاف ما سمعت منه.»؛ یعنی کلام سه گونه است: سخن راست، سخن دروغ و سخنی که برای اصلاح بین مردم باشد، چیست؟ آن حضرت فرمود: سخنی را از شخصی بشنوی که اگر به دیگری برسد، بد و زشت باشد، (بعد تو او را ملاقات کنی) سپس به او بگویی: از فلانی شنیدم که درباره تو خوبی کذا و کذا را می‌گفت، خلاف آنچه از او شنیدی. «3»
5. ابو نصر سجزی در ابانه، از انس اخراج نمود که او گفت: اعرابی به خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسید پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: «ان اللّه علی فی القرآن یا اعرابی!:" لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ" الی قوله:" فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً". یا اعرابی! الاجر العظیم الجنه.» قال الاعرابی: «الحمد للّه الذی هدانا للاسلام.»
6. بیهقی از ابی ایوب اخراج نمود که او گفت: «قال لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: یا ابا ایوب! الا اخبرک بما یعظم اللّه به الاجر و یمحو به الذنوب، تمشی فی اصلاح الناس، اذا تباغضوا و تفاسدوا؛ فانها صدقة یحب اللّه موضعها.»؛ یعنی پیامبر خدا به من فرمود: ای ابا ایوب! آیا تو را آگاه نکنم به
______________________________
(1). برهان، ص 254- نور الثقلین، ج 1، ص 545، حدیث 559.
(2). برهان، ص 254- نور الثقلین، ج 1، ص 594، حدیث 558.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 550، حدیث 652.
ص: 670
چیزی که خدا پاداش آن را عظیم داده، و به واسطه آن گناهان را محو می‌کند؟ آن، حرکت در جهت اصلاح بین مردم است، هنگامی که بین آنان را دشمنی و فساد فراگرفته. پس البته، آن، صدقه‌ای است که خدا وضع‌کننده آن را دوست می‌دارد. «1»
7. بیهقی از اسماء بنت زید، اخراج نمود که او گفت: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: لا یصلح الکذب الا فی ثلاث: الرجل یکذب لامراته لترضی عنها، او اصلاح بین الناس، او یکذب فی الحرب.»؛ یعنی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: دروغ گفتن به جز در سه موضع نیست: مردی که به زنش دروغ می‌گوید تا او از وی راضی شود، یا برای اصلاح بین مردم، یا آنکه در جنگ دروغ بگوید. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» «3»، روایاتی را نقل فرموده‌اند، از جمله:
1. محمّد بن یعقوب و عیاشی با اسنادشان تا سلیمان بن خالد، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن بزرگوار فرمود: «لا یحلف الیهودی و لا النصرانی و لا المجوسی بغیر اللّه؛ ان اللّه عزّ و جلّ یقول:" فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ".: نه یهودی و نه نصرانی و نه مجوسی، به غیر از اللّه سوگند یاد نکنند؛ همانا خداوند عزّ و جلّ می‌گوید: پس بین آنان به آنچه خدای تعالی نازل فرمود، حکم کن.» «4»
2. محمّد بن یعقوب با اسنادش از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود: «القضاة، اربعة؛ ثلثة فی النار، و واحد فی الجنة؛ رجل یقضی بجور و هو یعلم، فهو فی النار، و رجل یقضی بالجور و هو لا یعلم، فهو فی الجنة، و قال علیه السّلام الحکم حکمان؛ حکم اللّه و
______________________________
(1). در المنثور، ج 2، ص 222.
(2). در المنثور، ج 2، ص 222.
(3). مائده/ 48.
(4). برهان، ص 292.
ص: 671
حکم الجاهلیة؛ فمن أخطا حکم اللّه، حکم بحکم الجاهلیة.»؛ یعنی قضات بر چهار دسته‌اند:
که سه دسته آنان اهل آتش بوده و یک دسته آنان هم اهل بهشت است؛ آن قاضی‌ای که از روی ظلم حکم می‌کند، در حالی که می‌داند حکمش ظالمانه است، پس او اهل آتش است، و آن قاضی‌ای که از روی ظلم حکم می‌کند، در حالی که نمی‌داند حکمش حق است، پس او در آتش می‌باشد، و آن قاضی‌ای که به حق حکم می‌کند در حالی که می‌داند حکمش حق است، پس او در بهشت می‌باشد، و آن بزرگوار فرمود: حکم بر دو گونه است؛ حکم خدا و حکم جاهلیت. پس آنکه در حکم خدا به خطا و اشتباه افتد، او بر حکم جاهلیت حکم کرده است. «1»
3. عیاشی از ابی بصیر، و او هم از ابی جعفر، امام محمّد علیه السّلام روایت کند که آن بزرگوار فرمود: «ان الحکم حکمان: حکم اللّه و حکم الجاهلیة؛ یعنی فی الفرایض.»؛ یعنی حکم بر دو نوع است؛ حکم خدا و حکم جاهلیت؛ یعنی حکم در واجبات. «2»
4. در اصول کافی، با اسنادش از محمّد بن سالم، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام حدیثی طولانی را نقل کرده است که در آن، حضرت می‌فرماید: «فلما استجاب لکل نبی من استجاب له من قومه من المؤمنین، جعل لکم منهم شرعة و منهاجا، و الشرعة و المنهاج، سبیل و سنة.»؛ یعنی پس چون آن‌گاه که برای هر پیامبری مؤمنان قومش اجابت نمودند، برای هریک از آنان شرعه و منهاجی قرار دارد، و «شرعه» و «منهاج»، راه و سنت است. «3»
فی قوله تعالی: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» «4»، هم روایاتی را نقل می‌کنند که از جمله آن، قصه ذبح ابراهیم علیه السّلام است و آن به شرح زیر است:
1. علی بن ابراهیم فرمود: پدرم مرا با اسنادش از معاویة بن عمار، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام حدیث نمود که:
«ان ابراهیم اتاه جبرئیل عند زوال الشمس من یوم الترویة، فقال یا ابراهیم! ارتو من الماء لک و
______________________________
(1). برهان، ص 292.
(2). برهان، ص 292.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 639، حدیث 263، به اختصار.
(4). صافات/ 105.
ص: 672
لاهلک، و لم یکن بین مکة و عرفات ماء، فسّمیت الترویة لذلک، فذهب به حتی انتهی به الی منی فصلّی به الظهر و العصر و العشائین و الفجر، حتی اذا بزغت الشمس، خرج الی عرفات، فنزل بنمرة و هی بطن عرفة، فلما زالت الشمس، خرج و اغتسل فصلّی الظهر و العصر باذان واحد و اقامتین و صلّی فی موضع المسجد الذی بعرفات و قد کانت احجار بیض، فادخلت فی المسجد الذی بنی، ثم مضی به الی الموقف، فقال: یا ابراهیم! اعترف بذنبک و اعرف مناسکک، فذلک سمیت عرفة، و اقام به حتی غربت الشمس. ثم افاض به، فقال: یا ابراهیم! ازدلف الی المشعر الحرام، فسمیت المزدلفه، و اتی المشعر الحرام، فصلّی به المغرب و العشاء الاخرة باذان واحد و اقامتین، ثم بات بها حتی اذا صلّی بها صلاة الصبح اراه الموقف، ثم افاض الی منی، فامره فرمی جمرة العقبه، و عندها ظهر له ابلیس لعنه اللّه. ثم امره بالذبح، و ان ابراهیم علیه السّلام حین افاض من عرفات، بات علی المشعر الحرام و هو فزع، فرای فی عرفات، بات المشعر الحرام و هو فزع، فرای فی النوم ان یذبح ابنه اسحاق و قد کان حج بوالدته سارة و اهله، فلما انتهی الی منی، رمی جمرة العقبة هو و اهله و مرّت سارة الی البیت و احتبس الغلام، فانطلق به الی موضع الجمرة الوسطی، فاستشار ابنه کما حکی اللّه:" یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری فقال الغلام کما ذکر اللّه عنه:" یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ" و سلّما لامر اللّه و اقبل شیخ، فقال یا ابراهیم! ما ترید من هذا الغلام؟ قال: ارید ان اذبحه، فقال: سبحان اللّه! تذبح غلاما لم یعص اللّه طرفة عین، فقال ابراهیم: ان اللّه یامرنی بذلک، فقال: ربک ینهاک عن ذلک و انما امرک بذلک الشیطان، فقال له ابراهیم: ویلک! ان الذی بلغنی هذا الموضع، هو الذی امرنی به و الکلام الذی وقع فی اذنی، فقال: لا و اللّه، ما امرک بهذا الّا الشیطان، فقال ابراهیم: و اللّه، لا اکلّمک. ثم عزم علی الذبح، فقال یا ابراهیم! انک امام یقتدی بک و انک ان ذبحت ولدک، ذبح الناس اولادهم، فلم یکلّمه و اقبل علی الغلام و استشاره فی الذبح، فلما اسلما جمیعا لامر اللّه، فقال الغلام: یا ابتاه! خمر وجهی و شد وثاقی، فقال ابراهیم: یا بنی! الوثاق مع الذبح، و اللّه، لا اجمعها علیک الیوم، فرمی بقرطان الحمار، ثم اضجعه علیه، فاخذ المدّیة و وضعها علی حلقه و رفع رأسه الی السماء ثم انتحی علیه المدیة فقلب جبرئیل المدیة علی قفاها و اجتر الکبش من قبل ثبیر و اثار الغلام من
ص: 673
تحته و وضع الکبش مکان الغلام و نودی من میسرة مسجد الخفیف ان یا ابراهیم!:" قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ".: یعنی جبرئیل علیه السّلام ظهر روز هشتم از ماه ذیحجه نزد ابراهیم علیه السّلام شرفیاب شد، پس فرمود: ای ابراهیم! آب فراوانی برای خودت و برای خانواده‌ات ذخیره بردار که بین مکّه و عرفات آبی نیست، و «ترویه»، برای همین چنین نامگذاری شده است (یعنی آب برای سفر برداشتن). پس او را برد تا به منی رسید، در آنجا نماز ظهر، عصر، مغرب، عشا و صبح را به‌جا آورد تا هنگامی که خورشید طلوع نمود، او از منی به سوی عرفات خارج گردید و در نحره که مسجدی در بیابان عرفات است، منزل نمود. پس چون خورشید به وقت زوال رسید، از آنجا خارج گردید و غسل نمود. بعد نماز ظهر و عصر را با یک اذان و دو اقامه به جا آورد و در محلّ مسجدی که در عرفات است، نماز گزارد و سنگ‌های سفیدی که آنجا بود، پس در مسجدی که آنجا بنا کرد، داخل نمود، سپس از آنجا به موقف رفت، پس جبرئیل فرمود: ای ابراهیم! به گناهت اعتراف کن و آداب حجت را بشناس. پس به همین جهت آنجا عرفه نامیده شده است، و در آنجا اقامت نمود تا آفتاب غروب کرد، پس از آن حرکت کرد. بعد جبرئیل گفت: ای ابراهیم! به مشعر الحرام نزدیک شو، پس برای همین آن مزدلفه نامیده شد، و ابراهیم به مشعر الحرام آمد، پس در آنجا نماز مغرب و عشا را با یک اذان و دو اقامه به جا آورد، موقف را به او نشان داد. سپس به سوی منی حرکت کرد، پس جبرئیل به او دستور داد تا جمره عقبه را رمی نماید، پس ابراهیم به رمی آن جمره پرداخت، و ابلیس که لعنت خدا بر او باد، همان‌جا بر او ظاهر گشت. سپس خدای تعالی او را امر به ذبح نمود، و البته، ابراهیم علیه السّلام هنگامی که از عرفات حرکت کرد، در مشعر الحرام بیتوته کرد و در حالی که بی‌تاب بود، پس در خواب دید که فرزندش اسحاق را ذبح می‌کند، و او پیش‌تر با مادر اسحاق، ساره، و اهلش، حج گزارده بود، پس هنگامی که به منی رسید، او و خانواده‌اش به رمی جمرة عقبه پرداختند، و ساره (بعد از آن) به خانه رفت در حالی که او پسرش، اسحاق، را نزد خود نگه داشت. بعد آن
ص: 674
پسر را به محلّ جمره وسطی برد، پس با او مشورت کرد؛ چنان‌که خداوند آن را حکایت کرده است: «ای فرزند عزیزم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم. پس تأمّل کن که رأی تو در این‌باره چیست؟ پس آن پسر فرمود؛ چنان‌که خدای تعالی آن را ذکر نموده است: «ای پدر عزیزم! آنچه را بدان مأموری، انجام بده ان شاء اللّه مرا به زودی از خویشتنداران و شکیبایان خواهی یافت»، و هر دو در برابر امر خدای تعالی تسلیم گشتند. همان موقع پیری به او روی آورد و گفت: ای ابراهیم! با این پسر چه می‌خواهی بکنی؟ ابراهیم فرمود: می‌خواهم او را ذبح کنم. آن پیر گفت: منزه است خدا، چگونه می‌خواهی پسری را که حتی در یک چشم به هم زدن گناهی نکرده، سر ببری؟ ابراهیم فرمود: البته، خدای تعالی مرا به این کار امر می‌کند. پیر گفت: پروردگارت، تو را از این کار نهی می‌کند و البته، تنها شیطان تو را به این کار امر نموده است. پس ابراهیم علیه السّلام به او فرمود: وای بر تو! کسی که مرا به این محل رسانید، همان کسی است که مرا به آن امر نموده است و این کلامی است که در گوشم واقع گشته است. پیر گفت: نه و اللّه، به جز شیطان، کسی تو را به این کار امر نکرده است. پس ابراهیم علیه السّلام فرمود: و اللّه با تو سخن نمی‌گویم. پس از آن، مصمم بر ذبح شد. پس پیر گفت: ای ابراهیم! تو پیشوایی هستی که از تو پیروی می‌شود و البته، اگر تو فرزندت را ذبح کنی، تمام مردم فرزندانشان را ذبح خواهند کرد. پس ابراهیم با او سخن نگفت و رو به پسر کرد و با او درباره ذبح مشورت نمود. پس چون هر دو با هم برای اجرای امر خدای تعالی تسلیم گردیدند، آن پسر فرمود: ای پدر عزیزم! چهره‌ام را بپوشان و محکم مرا ببند. پس ابراهیم علیه السّلام فرمود: ای فرزند عزیزم! بستن با ذبح؟ نه و اللّه! امروز این دو را بر تو جمع نکنم. پس پالان الاغ را بر چهره او قرار داد. سپس او را به پهلو خوابانید و کارد تیزی را در دست گرفت و آن را بر گلوی او نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد. پس از آن، آن کارد تیز را به قصد بریدن بر گلوی او کشید و جبرئیل آن کارد را به طرف دیگرش برگردانید و قوچی را از پیش‌روی او به جلو آورد و آن پسر را از زیر پا بیرون کشید و آن قوچ را به جای پسربچه
ص: 675
قرار داد و از طرف چپ مسجد خیف ندایی داده شده که یا ابراهیم علیه السّلام: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ.» «1»
2. عبد بن حمید و ابن جریر، ابن منذر و ابن ابی حاتم درباره «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ»، از مجاهد رضی اللّه عنه اخراج نمودند که او گفت: «لما شبّ حتی ادرک سعیه، سعی ابراهیم فی العمل.»؛ یعنی همین که اسماعیل آن‌قدر جوان شد که سعی‌اش سعی ابراهیم را در عمل درک کند، و درباره «فَلَمَّا أَسْلَما»، گفت: «سلما ما امرا به.»؛ یعنی پس همین که نسبت به آنچه بدان امر شدند، تسلیم شدند، و درباره «وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ»، گفت: «وضع وجهه للارض، فقال: لا تذبحنی و انت تنظر الی وجهی، عسی ان ترحمنی، فلا تجهز علی اربط یدی الی رقبتی، ثم ضع وجهی علی الارض ففعل. فلما ادخل یده لیذبحه، نودی یا ابراهیم!: «أَنْ یا إِبْراهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»، فامسک یده و رفع رأسه فرای الکبش ینحط الیه حتی وقع علیه فذبحه.»: گفت: صورت او را بر روی زمین قرار داد، پس اسماعیل گفت: در حالی که به چهره من نگاه می‌کنی مرا ذبح نکن، شاید بر من رحمت آوری پس آماده نباشی که دستت را برای ذبح کردن به گردن من فشار دهی، پس صورت مرا بر روی زمین قرار بده، بعد ابراهیم چنین کرد، پس همین که ابراهیم دستش را برد تا او را ذبح کند، ندا آمد که: «أَنْ یا إِبْراهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»: ای ابراهیم! رؤیایت به وقوع پیوسته است، پس دستش را بازداشت و سرش را بلند کرد، پس ابراهیم ملاحظه نمود که گوسفند شاخداری (قوچ) را که صدا و سلفه می‌کند، به سوی اسماعیل کشیده می‌شود تا این‌که بر او افتاد و ابراهیم آن را ذبح نمود. «2»
فی قوله تعالی: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»، روایاتی را نقل فرموده‌اند، از جمله:
1. محمّد بن عباس با اسنادش از عاصم بن ضمره و او از جابر بن عبد اللّه روایت کند که گفت: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در مسجد بودیم پس آن بزرگوار بعض اصحاب بهشت را یاد
______________________________
(1). برهان، ص 903- نور الثقلین، ج 4، ص 428- 427، حدیث 88.
(2). در المنثور، ج 5، ص 280.
ص: 676
نمود، پس پیامبر فرمود: «ان اول اهل الجنة دخولا الیها علی بن ابی طالب علیه السّلام فقال ابو دجانة الانصاری یا رسول اللّه! اخبرتنا ان الجنة محرّمة علی الانبیاء حتی تدخلها، و علی الامم، حتی تدخلها امتک فقال صلّی اللّه علیه و آله بلی یا ابا دجانة! اما علمت ان اللّه لواء من نور و عمودا من نور خلقهما اللّه تعالی قبل ان یخلق السموات و الارض بالفی عام مکتوب علی ذلک اللواء:
" لا اله الا اللّه، محمّد رسول اللّه، خیر البریة آل محمّد، صاحب اللواء علی، و هو امام القوم. فقال علی علیه السّلام: الحمد للّه الذی هدانا بک یا رسول اللّه و شرفنا بک. فقال صلّی اللّه علیه و آله: ابشر یا علی! ما من عبد ینتحل مودتک الا بعثه اللّه معنا یوم القیامة (و جاء فی روایة اخری: یا علی! اما علمت انّه من احبنا و انتحل محبّتنا، اسکنه اللّه معنا، و تلا هذه الآیة:)" إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ. فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ".»؛ یعنی البته، اول فرد اهل بهشت از لحاظ داخل شدن در آن، علی بن ابی طالب علیه السّلام است. پس ابو دجانه انصاری گفت: ای پیامبر! شما به ما خبر دادی که بهشت بر پیامبران حرام است، تا خود شما داخل در آن شوید، و بر امت‌ها حرام است، تا امت شما در آن داخل شوند. پس پیامبر فرمود: آری ای ابو دجانه! آیا نمی‌دانی که خدای تعالی پرچمی از نور را پیش از آنکه آسمان‌ها و زمین را خلق کند دو هزار سال قبل از آن، آن دو را خلق نمود، بر آن پرچم نوشته شده: «لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه»، نیکوترین فرد آل محمّد صاحب این پرچم علی علیه السّلام است و او پیشوای قوم است. پس علی علیه السّلام فرمود: حمد و سپاس خدای تعالی را که به وسیله تو ای پیامبر! ما را هدایت نمود و به واسطه تو به ما شرافت و بزرگی داد. پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: بشارت باد تو را یا علی! هیچ بنده‌ای نیست که محبت تو را به خودش نسبت بدهد، جز این‌که خدای تعالی در قیامت او را با ما مبعوث گرداند و در روایت دیگری آمده است: یا علی! آیا می‌دانی که هرکس ما را دوست بدارد و محبت ما را به خود نسبت بدهد خدای متعال او را با ما اسکان بدهد و این آیه را تلاوت فرمود: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ. فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ.» «1»
______________________________
(1). برهان، ص 1067.
ص: 677
2. شیخ اجل، شرف الدین نجفی از شیخ ابی جعفر طوسی با اسنادش تا جابر بن عبد اللّه برای ما روایت نمود که جابر گفت: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود: «من احبک و تولاک، اسکنه اللّه معنا فی الجنة ثم تلا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله:" إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ. فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ".»؛ یعنی هرکس تو را دوست بدارد و بر ولایت تو باشد، خدای تعالی او را با ما در بهشت ساکن گرداند، پس از آن پیامبر تلاوت نمود: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ. فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ.» «1»
3. از طریق مخالفین موفق بن احمد در مناقب گفته است: سید ابو طالب با اسنادش از جابر بن عبد اللّه روایت کند که جابر گفت: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود: «انّ من احبک و تولاک اسکنه اللّه الجنة معنا (ثم قال:) و تلا رسول اللّه:" إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ. فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ".»؛ یعنی البته، هرکس تو را دوست بدارد و بر ولایت تو باشد، خدای تعالی او را در بهشت با ما اسکان دهد. پس از آن، جابر گفت: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ. فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ.» «2»

5. تدبّر در آیات صدق و صدقه‌

اشاره

قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «3»
در اینجا معنای صدق و صدقه را در آیات منتخب، اولا با استناد به سیاق آیات، و ثانیا با استناد به قرآن، با عنایات و الطاف خدای متعال مورد بررسی قرار می‌دهیم:

الف- معنای صدق و صدقه با استناد به سیاق آیات‌

1. یک معنای صدق، صدق ابرار است و آن، ایمان به اصول اعتقادات (توحید، نبوت و معاد) و عمل به فروع دین (یعنی انجام فرایض، احکام دین و اعطای صدقات) و متخلق شدن به اخلاق فاضله صبر و شکیبایی و وفای به عهد است. قوله تعالی:
______________________________
(1). برهان، ص 1067.
(2). برهان، ص 1067.
(3). ص/ 29.
ص: 678
«لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ.» «1»
2. یک معنای صدقات، در مقابل ربا است و آن، به جهت نتیجه واقعی آنهاست؛ زیرا رشد و نموّ نتیجه لا ینفکّ صدقات است و کاهش و نقصان تدریجی نتیجه لا ینفکّ ربا است، قوله تعالی: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ.» «2»
3. یک معنای صدق، صدق قول خدای تعالی است، قوله تعالی: «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ.» «3»
4. یک معنای صدق، صدق در مقابل کذب قول یهودیان است، قوله تعالی: «الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.» «4»
5. یک معنای صدقه، امر به صدقه در نجوا به قصد طلب رضای خدا است که آن موجب خیر در نجوا می‌گردد، قوله تعالی: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً.» «5»
6. یک معنای صدق: تصدیق قرآن است کتاب‌های آسمانی (تورات و انجیل) را، قوله تعالی: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ.» «6»
______________________________
(1). بقره/ 177.
(2). بقره/ 267.
(3). آل عمران/ 95.
(4). آل عمران/ 183.
(5). نساء/ 114.
(6). مائده/ 48.
ص: 679
7. یک معنای صدقه، بازگرداندن مالی است که در مقابل جرمی به تملّک درآمده به صاحبان اصلی‌اش، قوله تعالی: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ.» «1»
8. یک معنای صدق، صدق قول ملایکه است در مقابل شک و تردید بندگان، قوله تعالی: «وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ.» «2»
9. یک معنای صدق، صدق قول پیامبر است، قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا.» «3»
10. یک معنای صدق، صدق خواب پیامبر است، قوله تعالی: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ.» «4»
11. یک معنای صدق، صدق قرآن است به زبان عربی در تصدیق تورات، که آن کتاب آسمانی موسی علیه السّلام و پیش از نزول قرآن است، تا این‌که قرآن ظالمان را انذار کند و نیکوکاران را بشارت دهد، قوله تعالی: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ» «5».
12. صدق، صدق در جایگاه است که آن، شرافت و فضیلت در مکان است، قوله تعالی: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» «6»

ب- معنای صدق و صدقه به استناد تفاسیر

1. معنای «الَّذِینَ صَدَقُوا»؛ یعنی آن کسانی راست گفتند که به پنج چیز ایمان دارند و به پنج چیز عمل کردند: آنان به خدا، و به روز قیامت، و به ملایکه، و به کتب آسمانی، و به پیامبران، ایمان دارند، و آنان عاملین به بذل مال، اقامه صلاة، اعطای زکات، وفای به عهد و صبر و شکیبایی هستند، قوله تعالی: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ
______________________________
(1). یوسف/ 88.
(2). حجر/ 64.
(3). مریم/ 56.
(4). صافات/ 105.
(5). احقاف/ 12.
(6). قمر/ 55.
ص: 680
عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ.» «1»
2. معنای «یُرْبِی الصَّدَقاتِ»؛ یعنی خدای تعالی صدقاتش را رشد و نمو می‌دهد.
نموّ آن، از جهت ثمره مال است فی نفسه، و آن، به واسطه حسن نیتی است که صدقه‌دهنده در نفع رسانیدن به صدقه‌گیرنده دارد و خدای تعالی برکتی را به مال او اعطا می‌فرماید و رشد آن، از جهت نشر رحمت، عطوفت، محبت، حسن تفاهم، الفت قلوب و توسعه امنیت بین صدقه‌دهنده و صدقه‌گیرنده است: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ.» «2»
3. معنای «صَدَقَ اللَّهُ»؛ یعنی آنچه خدای تعالی درباره حلیت همه طعام‌ها برای بنی اسرائیل و حرمت بعض آن به وسیله اسرائیل بر نفس خودش، از آن خبر داده، محقق شده است: «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ.» «3»
4. معنای «صادِقِینَ» در جمله «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»، چون در آن، شرط رخنه کرده، معنای عکس می‌دهد؛ یعنی شما که موافق با فعل یهودیان سلف خود در کشتن پیامبران هستید، شما هم دروغ می‌گویید: «الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.» «4»
5. معنای «أَمَرَ بِصَدَقَةٍ»، امر به صدقه، فعل نجوا را از لحاظ خیریت منقلب می‌کند؛ یعنی لا خیریت بسیاری از نجواها را به خیریت تبدیل می‌کند: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً.» «5»
______________________________
(1). بقره/ 177.
(2). بقره/ 267.
(3). آل عمران/ 95.
(4). آل عمران/ 183.
(5). نساء/ 114.
ص: 681
6. معنای «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ»؛ یعنی قرآن در حالی که آنچه را پیش از آن کتاب‌های آسمانی بوده، تورات و انجیل را تصدیق‌کننده است و امین و شاهد بر آن می‌باشد: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ.» «1»
7. معنای «وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» «2»، آن است که: و برادرمان (ابن یامین) را از روی فضل و بخشندگی بدون عوض، به ما ببخش. البته، خدای تعالی بخشندگان و اهل فضل را پاداش نیکو می‌دهد: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ.» «3»
8. معنای «وَ إِنَّا لَصادِقُونَ» «4»، درباره اخبار ملایکه است به لوط علیه السّلام؛ یعنی ما ملایکه در آنچه به تو خبر داده‌ایم، مسلما راستگو هستیم: «وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ.» «5»
9. معنای «إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا»، اخبار خدای تعالی درباره ادریس علیه السّلام است. خدای تعالی از بسیار راستگویی ادریس علیه السّلام و ثبوت و پایداری او در این فضیلت خبر داده، می‌فرماید: البته، ادریس علیه السّلام پیامبری بود ثابت و پایدار در بسیار راستگویی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا.» «6»
10. معنای «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»؛ یعنی محققا (ای ابراهیم!) خواب را (درباره ذبح فرزندت) با انجام آن، راست گردانیدی: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ.» «7»
______________________________
(1). مائده/ 48.
(2). یوسف/ 88.
(3). یوسف/ 88.
(4). حجر/ 64.
(5). حجر/ 64.
(6). مریم/ 56.
(7). صافات/ 105.
ص: 682
11. معنای «هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا»، چنین است که این قرآن در حالی که به زبان عربی است، تصدیق‌کننده تورات، کتاب موسی، است تا ظالمان را انذار کند و به نیکوکاران بشارت دهد: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ.» «1»
12. معنای «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ»، این است که در مجلس رضایت‌بخش، با فضیلت و با کرامتی که تحقق وعده‌های خدای متعال در آن صدق می‌کند: «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» «2»

ج- معنای صدق و صدقه با استناد به آیات قرآن‌

1. «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا»: آنانند ابرار، آن کسانی که در ایمان و عمل، راست گفتند؛ آنان همان متقین هستند، و در برخی از مؤمنین مردانی هستند که آنچه را که خدای تعالی بر آن پیمان بستند، راست گفتند:
الف- آنان ابرارند؛ کسانی که راست گفتند در ایمانشان به خدا، به روز قیامت، ملایکه، کتب آسمانی و پیامبران. نیز راست گفتند در عملشان به بذل مال، اقامه صلات، اعطای زکات، وفای به عهد و صبر و شکیبایی. آنان همان متقین هستند: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ.» «3»
ب- برخی از مؤمنین مردانی هستند که آنچه را که با خدای تعالی بر آن پیمان بستند، راست گفتند: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» «4»
______________________________
(1). احقاف/ 12.
(2). قمر/ 55.
(3). بقره/ 177.
(4). احزاب/ 23.
ص: 683
2. «وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ»: خدای تعالی صدقات را گرفته، آنها را رشد و نمو می‌دهد و هم‌چنین صدقات برای بیچارگان و درماندگانی است که زمینگیرند، برای کسانی که آن را جمع‌آوری می‌کنند، و ...
الف- خدای تعالی صدقات را رشد و نمو می‌دهد: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ.» «1»
ب- خدای تعالی صدقات را می‌گیرد: «أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» «2»
ج- صدقات برای بیچارگان، درماندگان زمینگیر، کسانی که آن را جمع‌آوری می‌کنند، مؤلفة القلوب، آزاد کردن بندگان، بدهکاران، پیشرفت برای دین خدا و برای کسانی است که در سفر درمانده شده‌اند: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» «3»
3. «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ»، قول خدای تعالی در اخبارش از حلیت همه طعام‌ها برای بنی اسرائیل و حرمت برخی از آنکه با تحریم اسرائیل بر خودش محقق شده است و هم‌چنین قول خدای تعالی به این‌که خواب پیامبرش محقق شده است و نیز قول خدای تعالی به این امر که آنچه وعده داده، محقق است:
الف- قول خدای تعالی در اخبارش از حلیت همه طعام‌ها برای بنی اسرائیل و حرمت برخی از آنان که با تحریم اسرائیل بر خودش، محقق شده است: «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ.» «4»
ب- قول خدای تعالی به این‌که خواب پیامبرش محقق شده است: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً» «5»
______________________________
(1). بقره/ 267.
(2). توبه/ 104.
(3). توبه/ 60.
(4). آل عمران/ 95.
(5). فتح/ 27.
ص: 684
ج- قول خدای تعالی به این‌که آنچه وعده داده، محقق است: «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِیماناً وَ تَسْلِیماً» «1»، «قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ.» «2»
4. «فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»: پس اگر راست می‌گویید، چرا آن پیامبران را کشتید؟ و از نظر مفهوم، به این معنا است که: شما دروغ می‌گویید؛ چرا که شرط در عبارت قوله: «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» رخنه نموده، و بنابراین، معنای خلاف خود را می‌دهد.
نظیر این مفهوم، در آیات 94 و 111 سوره بقره، آیه 93 سوره آل عمران و آیه 6 سوره جمعه خطاب به قوم یهود بیان شده است:
الف- اگر راست می‌گویید، چرا آن پیامبران را کشتید؟: «الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.» «3»
ب- اگر راست می‌گویید، مرگتان را طلب کنید؟: «قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.» «4»
ج- اگر راست می‌گویید، دلیلتان را اقامه نمایید: «وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.» «5»
د- اگر راست می‌گویید، آن را از تورات بیاورید و تلاوت کنید: «کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلًّا لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلی نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.» «6»
ه- اگر راست می‌گویید، که شما یهود تنها اولیای خدا هستید، پس مرگتان را طلب کنید: «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.» «7»
______________________________
(1). احزاب/ 22.
(2). یس/ 52.
(3). آل عمران/ 183.
(4). بقره/ 94.
(5). بقره/ 111.
(6). آل عمران/ 93.
(7). جمعه/ 6.
ص: 685
5. «إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ»، صدقه، لا خیریت بسیاری از نجواها را به خیریت تبدیل می‌کند، و هم‌چنین صدقه در اعمال حج، برای کسی که مریض باشد و نتواند سرش را بتراشد، یکی از مواردی است که می‌تواند جانشین حلق شود. سزاوار نیست که در پی صدقه، منت و اذیتی باشد؛ همین‌طور قول پسندیده و آمرزش و مغفرت بهتر از صدقه‌ای است که در پی آن اذیتی باشد:
الف- صدقه، لا خیریت بسیاری از نجواها را به خیریت تبدیل می‌کند: «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً.» «1»
ب- صدقه، در اعمال حج برای کسی که مریض باشد و نتواند سرش را بتراشد، یکی از مواردی است که می‌تواند جانشین حلق شود: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذیً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ.» «2»
ج- سزاوار نیست که در پی صدقه منت و اذیتی باشد و قول پسندیده و آمرزش و مغفرت بهتر از صدقه‌ای است که در پی آن اذیتی باشد: «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها أَذیً وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ.» «3»
6. «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ»: قرآن در حالی که بعضی کتب آسمانی، یعنی تورات و انجیل را که پیش از آن بوده، تصدیق‌کننده است، شاهد و امین بر آن هم هست؛ آن نور بوده و هدایت به سوی حق و به طریق مستقیم است و تصدیق‌کننده می‌باشد آنچه را که پیش از آن بوده؛ یعنی تورات را:
______________________________
(1). نساء/ 114.
(2). بقره/ 196.
(3). بقره/ 264.
ص: 686
الف- قرآن در حالی که برخی از کتب آسمانی؛ یعنی تورات و انجیل را که پیش از آن بوده، تصدیق‌کننده می‌باشد، شاهد و امین بر آن است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ.» «1»
ب- قرآن، نور هدایت به سوی حق، و به طریق مستقیم می‌باشد، و همین‌طور تصدیق‌کننده است آنچه را که پیش از آن بوده؛ یعنی تورات را: «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً» «2»، «قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ.» «3»
7. معنای «وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا»: و بدون عوض گرفتن (برادرمان را) از روی فضل و کرامت بر ما ببخش. البته، خدای تعالی صدقه‌دهندگان را پاداش نیکو می‌دهد، و صدقه دادن، برای شما بهتر است:
الف- و بدون عوض گرفتن، (برادرمان را) از روی فضل و کرامت بر ما ببخش. البته، خدای تعالی، صدقه‌دهندگان را پاداش نیکو جزا می‌دهد: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ.» «4»
ب- و صدقه دادن، برای شما بهتر است: «وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ.»
8. «وَ إِنَّا لَصادِقُونَ»، ملایکه در اخبارشان، مهاجرانی که دین خدای تعالی و پیامبرش را یاری می‌کنند، و مؤمنانی که به خدا و رسول او ایمان آوردند و با نفوس و اموالشان در پیشرفت دین خدا مجاهدت کردند، آنانند همان راستگویان:
______________________________
(1). مائده/ 48.
(2). نساء/ 174.
(3). احقاف/ 30.
(4). یوسف/ 88.
ص: 687
الف- ملایکه در اخباری که به لوط علیه السّلام درباره عذاب قومش به اذن خدای تعالی دادند، تأکید بر راستگویی، خودشان داشتند: «وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ» «1»
ب- مهاجران فقیری که از سرزمین و اموالشان رانده شدند تا فضل خدای تعالی و رضای او را طلب کنند و خدای تعالی و پیامبر او را یاری نمایند، آنان همان راستگویانند: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» «2»
ج- البته، آن مؤمنانی که به خدا و رسولش ایمان آورده و شکی به خود راه ندادند، و با اموال و نفوسشان در راه پیشرفت دین خدای تعالی جهاد کردند، آنان همان راستگویانند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ.» «3»
9. «إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا»: اخبار خدای تعالی است درباره دو پیامبر عظیم الشأن، ابراهیم و ادریس علیهما السّلام که خدای متعال از بسیار راستگویی ادریس علیه السّلام و از بسیار راستگویی ابراهیم علیه السّلام و ثبوت و پایداری آنان در این فضیلت، با تأکید خبر داده، می‌فرماید:
الف- البته، ادریس پیامبری بود که در بسیار راست گفتن، ثابت و پایدار ماند: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا.» «4»
ب- البته، ابراهیم علیه السّلام پیامبری بود که در بسیار راست گفتن، ثابت و پایدار ماند: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا.» «5»
10. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»: خدای تعالی از تصدیق رویاهای دو پیامبر عظیم الشأن خبر می‌دهد؛ یکی محقق شدن رویای حضرت ابراهیم علیه السّلام در مورد ذبح فرزندش، و دیگری، اخبار به این‌که خدای تعالی رویای پیامبرش را در ورود با امنیت به مسجد الحرام محقق نمود.
______________________________
(1). حجر/ 64.
(2). حشر/ 8.
(3). حجرات/ 15.
(4). مریم/ 56.
(5). مریم/ 41.
ص: 688
الف- ای ابراهیم! خوابت را در مورد ذبح فرزندت محقق نمودی: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ.» «1»
ب- خدای تعالی خواب پیامبرش را در دخول با امنیت به مسجد الحرام با حق محقق نمود: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ.» «2»
11. «وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا»: و این قرآن که به زبان عربی است، کتابی است که خدای تعالی آن را مبارک نازل نمود و تصدیق‌کننده کتاب موسی علیه السّلام؛ یعنی تورات است، و با آنکه یهودیان قبل از نزول آن، به آن معرفت داشتند، چون بر آنها آمد، نسبت به آن، کفر ورزیدند:
الف- این قرآن که به زبان عربی است، تصدیق‌کننده تورات، کتاب موسی، است: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ» «3»
ب- این (قرآن) کتابی که خدای تعالی آن را مبارک نازل فرموده، تصدیق‌کننده کتاب‌های قبل از خود است: «وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ» «4»
ج- قرآن، کتابی که از جانب خدای تعالی بر آنان (یهودیان) آمد، در حالی که تصدیق‌کننده توراتی بود که با آنان بود و قبلا به واسطه آن بر کافران پیروزی می‌جستند.
چون قرآن بر آنان آمد، چیزی را که از آن معرفت داشتند، نسبت به آن، کافر شدند، پس لعنت خدا بر کافران باد: «وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الْکافِرِینَ» «5»
______________________________
(1). صافات/ 105.
(2). فتح/ 27.
(3). احقاف/ 12.
(4). انعام/ 92.
(5). بقره/ 89.
ص: 689
12. «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ.» «1»: در مکانی با فضیلت نزد خداوند بسیار مقدرکننده. در اینجا صدق به معنای فضیلت است، و نظیر آن است، «وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ» «2»، «وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ» «3»، «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً» «4»، «وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا.» «5»

کلمات قصار پیرامون صدق و صدقه‌

اشاره

در غرر الحکم و درر الکلم در «باب الصدق و الصدقه» سخنانی به اقتصار از مولی الموحدین، امیر المؤمنین، علی علیه السّلام بیان شده که ما در اینجا تنها به نقل برخی از آن سخنان می‌پردازیم:

الف- کلمات قصار پیرامون صدق‌

1. «الصّدق، أقوی دعائم الإیمان.»: راستگویی، استوارترین ستون‌های ایمان است.
2. «الصّدق، رأس الإیمان، و زین الإنسان.»: راستگویی، سر ایمان و زینت انسان است.
3. «الصّدق، جمال الإنسان، و دعامة الإیمان.»: راستگویی زیبایی انسان و ستون ایمان است.
4. «أصدق تنجح.»: راست بگو، تا رستگار شوی.
5. «ألزم الصّدق و الإمانة؛ فإنّهما سجیّة الإبرار.»: با راستگویی و امانتداری، ملازم و همراه باش که البته، آن دو خصلت و شیوه نیکان است.
6. «اصدقوا فی أقوالکم، و أخلصوا فی أعمالکم، و تزکّوا بالورع.»: در گفتارتان راست بگویید، و در اعمالتان اخلاص داشته باشید و به ورع و پارسایی پاکیزه شوید.
7. «أفضل الصّدق، الوفاء بالعهود.»: افزون‌ترین راستگویی، وفا کردن به عهدها و پیمان‌ها است.
______________________________
(1). قمر/ 55.
(2). یونس/ 2.
(3). یونس/ 93.
(4). اسراء/ 80.
(5). مریم/ 50.
ص: 690
8. «الصّدق مرفعة.»: راستگویی، موجب سربلندی است.
9. «الصّدق امانة الإنسان.»: راستگویی امانتداری انسان است.
10. «الصّدق، أخو العدل.»: راستگویی، برادر عدل است.
11. «الصّدق، خیر القول.»: راستگویی، بهترین گفتار است.
13. «الصّدق حیاة التّقوی.»: راستگویی، حیات و زندگی پرهیزگاری است.
14. «الصّدق، روح الکلام.»: راستگویی، جان سخن است.
15. «الصّدق أنجح دلیل.»: راستگویی، پیروزمندترین راهنما است.
16. «النّجاة مع الصّدق.»: رستگاری و نجات، با راستگویی است.
17. «الصّدق أشرف روایة.»: راستگویی، بهترین نقل و روایت است.
18. «الصّدق، کمال النّبل.»: راستگویی، کمال و زیرکی و یا نجابت است.
19. «الصّدق، صلاح کلّ شی‌ء.»: راستی، مصلحت هر چیزی است.
20. «الصّدق مطابقة المنطق للوضع الإلهی.»: راستگویی، موافقت گفتار است با وضع الهی.
21. «شیئان هما ملاک الدّین: الصّدق و الیقین.»: دو چیز است که ملاک و ضابطه دین است:
راستگویی و یقین.
22. «صدق الرّجل علی قدر مروءتة.»: راستی مرد، به اندازه جوانمردی او است.
23. عاقبة الصّدق نجاة و سّلامة.»: عاقبت راستگویی، رستگاری و سلامت است.
24. «لا تصّدق من یقابل صدقک بتکذبیه.»: کسی را که راستی تو را با تکذیبش مقابله می‌کند، تصدیق مکن.
25. «أقلّ شی‌ء، الصّدق و الأمانة.»: کمترین چیزی که در بین مردم یافت می‌شود، راستی و امانت است.
26. «لیکن أوثق النّاس لدیک أنطقهم بالصّدق.»: باید معتمدترین مردم در نزد تو گویاترین آنان به راستگویی باشد.
27. «من صدق مقاله، زاد جلاله.»: هرکه گفتارش راست باشد، بزرگی جلال او زیاد گردد.
ص: 691
28. «للصّدق نجعة.»: برای راستی و راستگویی، راحتی و آسایش است (چون وقتی گفتار مطابق واقع بود، هیچ ترس و هراسی در آن راه نخواهد داشت).
29. «بالصّدق تزیّن الأقوال.»: با راستگویی، گفتارها زینت و آرایش می‌شوند.
30. «الصّدق حقّ صادع.»: راستی حقی است آشکار و درخشنده.

ب- کلمات قصار پیرامون صدقه‌

1. «الصّدقة، أعظم الرّبحین.»: صدقه، عظیم‌ترین سود از دو سود ظاهری و معنوی است.
2. «الصّدقة، أفضل الذّخرین.»: صدقه، برترین دو ذخیره (ذخیره ظاهری و ذخیره اخروی) است.
3. «الصّدقة، تستنزل الرّحمة.»: صدقه، رحمت را فرود می‌آورد.
4. «الصّدقة، تستدفع البلاء و النّقمة.»: صدقه، بلا و عقوبت را دفع می‌کند.
5. «إنّکما إلی إنفاق ما اکتسبتم أحوج منکم إلی اکتساب ما تجمعون.»: البته، شما به انفاق و خرج کردن آنچه به دست آورده‌اید نیازمندترید نسبت به اکتساب آنچه جمع می‌کنید (که اگر خرج نکنید و حقوق واجب آن را نپردازید، وزر و وبال خواهد شد).
6. «إذا أفلقتم فتاجروا اللّه بالصّدقة.»: هرگاه بی‌چیز شدید، با خدا به وسیله صدقه دادن سودا کنید.
7. «بالصّدقة تفسح الاجال.»: با صدقه اجل‌ها فسخ می‌شود و یا وسعت می‌یابد و عمر طولانی می‌گردد.
8. «برکة المال فی الصّدقة.»: برکت مال در صدقه است.
9. «حصّنوا أنفسکم بالصّدقة.»: نفوس خود را به دادن صدقه حفظ کنید.
10. «خیر الصّدقة، أخفاها.»: بهترین صدقه دادن، پنهان‌ترین آن است (زیرا از شایبه ریا محفوظ است.
11. «سوسوا إیمانکم بالصّدقة.»: با صدقه دادن ایمانتان را تربیت و کامل کنید.
12. «سوسوا أنفسکم بالورع و داووا أمراضکم بالصّدقة.»: نفوس خود را با پارسایی تربیت و کامل کنید و بیماری‌هایتان را با دادن صدقه مداوا نمایید.
ص: 692
13. «صدقة السّر، تکفّر الخطیئة، و صدقة العلانیة، مثراة فی المال.»: صدقه پنهانی، گناه را پوشانیده و صدقه آشکار، وسیله افزونی مال است.
14. «صدقة العلانیة، تدفع میتة السّوء.»: صدقه آشکار، مردن بد را دفع خواهد نمود.
15. «علیک بالصّدقة، تنج من دنائة الشّحّ.»: بر تو باد به صدقه دادن، تا از پستی بخیلی نجات یابی.
16. «کفّروا ذنوبکم، و تحبّبوا إلی ربّکم بالصّدقة، و صلة الرّحم.»: گناهان خود را جبران نمایید و آنها را بپوشانید، و با صدقه دادن و صله رحم کردن، محبوب خدا شوید.
17. «الصّدقة، کنز.»: صدقه، گنج است (چون ذخیره قیامت خواهد بود).
18. «الصّدقة، تقی مصارع السّوء.»: صدقه، آدمی را از آفات، مهالک و پرتگاه‌های بد نگاه می‌دارد.
19. «الصّدقة، أفضل القرب.»: صدقه، بهترین وسیله قرب و منزلت است.
20. «الصّدقة، أفضل الحسنات.»: صدقه، برترین حسنه‌ها است.
21. «الصّدقة، کنز المؤسر.»: صدقه، گنج توانگر است.
22. «الصّدقة، فی السّر من أفضل البرّ.»: صدقه دادن در پنهانی، از بهترین نیکویی‌ها است.
23. «الصّدقة تقی.»: صدقه، آدمی را از بلاها نگاه می‌دارد.
24. «ثقّلوا موازینکم بالصّدقة.»: میزان‌های خود را با صدقه دادن، سنگین کنید.
خدایا! مستنبط از مفاهیم کلام وحی این است که صدق و راستگویی ویژگی ابرار و بعضی از مردان مؤمن است؛ آنان که در ایمان به خدا و در پیمانی که با او بستند و در ایمان به نبوت، کتب آسمانی و ملایکه، راست گفتند و در عمل نسبت به انفاق مال، اعطای زکات و صدقات، وفای به عهد، اقامه صلات و صبر و شکیبایی نیز راست گفتند.
پروردگارا! به مقام و منزلتی که ابرار و مؤمنان در پیشگاه تو دارند، تو را سوگند می‌دهیم که ما را در گفتار و عمل و در کلیه شؤون، به تأسّی کردن از ویژگی ابرار موفق بدار.