گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
فصل سی و چهارم عفّت و تعفّف‌



اشاره

کلمه عفّت مصدر است و از مصدر ثلاثی مزید آن، سه فعل از باب استفعال با الفاظ:
«فلیستعفف»، «لیستعفف»، «یستعففن»، و نیز یک مصدر از باب تفعّل با لفظ. «التّعفّف»، که مجموعا چهار لفظ می‌باشد، در چهار آیه و در ضمن سوره‌های بقره، نساء و نور ذکر شده است. در این فصل، ابتدا آیات آن الفاظ را به ترتیب مصحفی آنها تنظیم کرده و پس از آن، معنای عفّت و تعفّف را با بهره‌گیری از کتب لغت بررسی می‌کنیم و سپس تفسیر آیات منتخب را با استفاده از کتب تفسیر، از تفاسیر علمای شیعه و اهل سنت، از عصر شیخ الشیوخ، طوسی قدّس سرّه تا زمان حاضر، و نیز تفسیر روایی آنها را از کتب تفسیر روایی تحقیق می‌نماییم و سرانجام با استعانت از نصرت خدای متعال و با استفاده از آیات دیگر قرآن، به تدبّر در آن آیات می‌پردازیم.

1. تنظیم آیات عفّت و تعفّف به ترتیب مصحف کریم‌

1. لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ. «1»
______________________________
(1). بقره/ 273: مدنی.
ص: 92
2. «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً. «1»
3. وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ. «2»
4. وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. «3»

2. در معنای عفّت و تعفّف‌

راغب در مفردات فرموده: عفّت، ایجاد حالتی است برای نفس که به واسطه آن از غلبه شهوت بازداشته می‌شود، و متعفّف، کسی است که به واسطه تمرین و اجبار، این حالت به او اعطا شود، و اصل آن، اکتفا نمودن به اخذ شی‌ء اندک است که جاری مجرای عفافة است؛ باقیمانده چیز (یا باقیمانده شیر پستان)، و عفّة، یعنی بقیه چیز، یا این‌که اصل آن مجرای عفعف باشد و آن، میوه اراک است (یعنی میوه درخت مسواک، و آن، درختی شبیه درخت انار است؛ برگ‌هایش پهن و همیشه سبز است؛ میوه‌اش خوشه‌ای، و طعمش اندکی تلخ است)، و استعفاف، طلب پاکدامنی و پارسایی است، قال: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ»، و قال: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً.» «4»
فخر الدین در مجمع البحرین فی قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً»،
______________________________
(1). نساء/ 6: مدنی.
(2). نور/ 33: مدنی.
(3). نور/ 60: مدنی.
(4). مفردات، ص 351.
ص: 93
فرموده: یعنی اگر فقیر از نکاح کردن می‌ترسد که فقر او بیشتر شود، باید با ریاضت کشیدن، در سرکوب شهوت و طلب پاکدامنی، در آرام نمودن شهوت جدیت نماید؛ همان‌گونه که فرمود: ای جماعت جوانان! هرکدام از شما که توانایی ازدواج کردن دارد، باید ازدواج کند، و کسی هم که توانایی نداشت، پس بر او است که روزه بدارد؛ که آن، اعتدال می‌بخشد، و گفته‌اند: استعفاف، همان نکاح است، پس معنای قوله: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ»؛ یعنی ازدواج کند، و قوله: «لا یَجِدُونَ نِکاحاً»؛ یعنی آنچه سبب ازدواج کردن است، که آن، مهر و نفقه است، آن را در خود نمی‌یابند. پس چون ازدواج نمود، خدای تعالی باب روزی را بر او می‌گشاید و با اعطای آنچه منجر به ادای حقوق ازدواج است از فضل خودش، او را بی‌نیاز می‌گرداند، و جایز نیست ازدواج نمودن را به واسطه خوف از لزوم حقّ ازدواج، ترک نماید؛ که آن بدگمانی به خدای تعالی است، و در حدیث اسحاق بن عمار آمده است که گفت: برای ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام حدیثی را که مردم روایت کردند، بیان نمودم: مردی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد و از نیازمندی خودش شکایت کرد. پس آن حضرت او را به ازدواج کردن امر نمود. پس از آن، دوباره مراجعت کرد و از نیازمندی خودش شکایت کرد. پس حضرت او را به ازدواج امر نمود، تا این‌که در مرتبه سوم هم وقتی مراجعه کرد، او را به ازدواج امر نمود. پس ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام فرمود: بلی، آن حدیث حقیقت دارد. سپس آن حضرت فرمود:
روزی توأم با زن و فرزند است، و در حدیث معاویة بن وهب از امام صادق علیه السّلام است که ایشان درباره قول خدای تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ الایه»، فرمود: ازدواج کنند تا خدای تعالی آنان را از فضل خودش بی‌نیاز گرداند، و نحو آن از اخبار، ذکر شده است. در حدیث آمده است که برترین عبادات، عفاف به فتح عین، یعنی پاکدامنی و پارسایی است، و تعفّف، بازداشتن نفس است از محرّمات و از سؤال نمودن از مردم، و از آن حضرت است که فرمود: خدا رحمت کند بنده‌ای را که پاکدامنی کند و پارسایی ورزد و از سؤال نمودن خودداری نماید، و «عف عن التی یعف»، از باب ضرب، عفة به کسر، و
ص: 94
عفاف به فتح،: از آن امتناع کرد، پس او عفیف است، و استعفف، یعنی خودداری کردن از طلب چیزی، مانند عفّ است، و برای مرد، عفّ به فتح می‌گویند و برای زن، عفّة به فتح، و تعفّف نیز چنین است، و جمع عفیف، اعفه و اعفاء است، و در دعا گفته‌اند:
«اللّهم انی اسئلک عفاف و الغنی»، که عفاف در این‌جا، به معنای به اندازه کفاف است، و «غنی»، بی‌نیازی نفس است، و در خبر است: «من یستعفف، یعفه اللّه»، و بعضی شارحین گفته‌اند: استعفاف، طلب عفاف و تعفّف است، و آن، خودداری کردن از حرام و خودداری نمودن از سؤال کردن از مردم است، و گفته‌اند: استعفاف، صبر و پاکی از زشتی‌ها است؛ گفته می‌شود: «عف عن الشی‌ء، یعف عفة فهو عفیف»، و از آن است:
«اللّهم انی اسئلک العفة و الغنی»، و عفّة الفرج، محافظت آن است از محرمات، و از آن است:
«اللّهم حصّن فرجی و اعفّه.» «1»
در مقدمه کتاب مرآة الانوار و مشکوة الاسرار فرموده: تعفّف و آنچه اصل عفّه مشتمل بر آن است، خودداری نمودن می‌باشد از آنچه جایز نیست و از آنچه سزاوار نیست، مانند: حفظ زبان از سؤال کردن، یا حفظ شکم از حرام، و حفظ فرج از زنا و نحو آن، و ظاهر این است که همه این امور، فایده ندهد، جز با تمسّک به ولایت؛ بلکه تعفّف صادق، خودداری نفس است از دوستی و محبّت کردن نسبت به دشمنان خدای تعالی، پیامبر او و امامان و پیروی نمودن از آنان، و خودداری اعضای بدن است از مدح و کمک نمودن به آنان، بلکه آن خودداری کردن جمیع است از همه آن چیزهایی که حقانیت آن در کتاب و سنت، ثابت نشده است. «2»
در مجمع البیان فرموده: و تعفّف، ترک سؤال نمودن است؛ گفته می‌شود: «عفّ عن الشی‌ء و تعفّف عنه»، وقتی آن را ترک نماید «3»، و استعفاف و تعفّف یکسانند، و آن، طلب عفت و به کار بردن آن است، وقتی گفته می‌شود: «رجل عفّ و امرأة عفّة.» «4»
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 386- 385.
(2). مقدمه برهان، ص 161.
(3). مجمع البیان، ج 7، ص 386.
(4). مجمع البیان، ج 7، ص 139.
ص: 95
در فرهنگ لغات فرموده: عفّ؛ یعنی پارسا، مؤنّث آن، عفّة، و جمع آن عففة است، و عفّة، مصدر است؛ یعنی پارسایی، خودداری از نارواها، پاکی تن، و عفاف؛ یعنی دارو، و عفاف و عفافة؛ یعنی پارسایی و پاکدامنی، و عفافة و عفّة؛ یعنی باقیمانده شیر در پستان و شیر جمع شده، و عفیف؛ یعنی پارسا، پاکدامن. مؤنّث آن، عفیفه است، و اعفاف؛ یعنی پارسا کردن، و بازداشتن کسی از حرام، و تعفّف؛ یعنی خودداری از حرام، و خودداری از سؤال و خواستن مساعدت، و استعفاف؛ یعنی پارسایی کردن و خودداری از محرّمات، و خودداری از طلب چیزی. «1»
در فرهنگ عمید فرموده: تعفّف (به فتح تاء و عین و ضمّ فای مشدد)؛ یعنی عفیف بودن، عفّت داشتن، پرهیزگاری «2»، و عفاف (به فتح عین)؛ یعنی پرهیزگاری، پارسایی، پاکدامنی، و عفت (به کسر عین و فتح فای مشدّد)؛ یعنی پارسایی، پرهیزگاری، پاکدامنی، و عفیف (به فتح عین)؛ یعنی پرهیزگار، پارسا، پاکدامن، و عفیفه (به فتح عین)، مؤنّث عفیف است؛ یعنی زن پاکدامن، و عفیفات و عفایف، جمع آن است. «3»

3. عفّت و تعفّف در تفاسیر

شیخ طایفه، طوسی قدّس سرّه در تفسیر تبیان، فی قوله تعالی: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» «4»، فرموده: قوله: «الَّذِینَ أُحْصِرُوا»، احصار، منع نفس است از تصرّف نمودن به واسطه بیماری، یا نیاز، یا ترس و حصر، منع غیر است از تصرّف، و ابن زید گفته است: آنان به واسطه ترس از دشمنی کافران خودشان را از تصرّف در تجارت برای معاش منع نمودند. «یَحْسَبُهُمُ»، یعنی وضع حال آنان را نمی‌دانستند و به آنان گمان می‌بردند که: «أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»، چون از
______________________________
(1). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 553.
(2). فرهنگ عمید، ص 397.
(3). فرهنگ عمید، ص 828.
(4). بقره/ 273.
ص: 96
سؤال کردن خودداری می‌کنند، آنان بی‌نیازند، و قوله: «لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ»، معنایش این نیست که آنان توانایی ندارند، بلکه معنایش این است که آنان خودشان را ملزم به امر جهاد نموده‌اند، پس آن الزام، آنان را از تصرّف منع نموده، و قوله: «تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ»، «سیما»؛ یعنی علامت، و قوله: «لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً»، دلالت نمی‌کند بر این‌که آنان بدون اصرار ورزیدن سؤال می‌کردند؛ زیرا در کلام دلالتی است و آن این‌که خدای متعال آنان را به تعفّف و معرفت به سیما توصیف نموده، بدون این‌که با سؤال نمودن از آنان، نیازمندی‌شان آشکار گردد؛ چون اگر با سؤال از آنان، حالشان آشکار می‌گردید، افراد ناآگاه آنان را ثروتمند و بی‌نیاز نمی‌پنداشتند، و البته، به چیزی که با استدلال، به آن دسترسی دارند، جهل می‌ورزند، و قوله: «إِلْحافاً» را زجاج گفته است که مأخوذ از «لحاف» است، به واسطه این‌که آن، مشتمل بر وجوه طلب در مسأله است، مانند: اشتمال لحاف در پوشانیدن، و قوله: «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ»؛ یعنی خدای تعالی شما را بر کار انفاق جزا می‌دهد؛ هم‌چنان‌که فرمود: «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ.» «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً» «2»، فرموده:
«ابتلاء»؛ یعنی آزمایش کردن، قوله: «حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ»؛ یعنی تا به اندازه‌ای برسند که توانایی بر مجامعت کردن با زن را داشته باشند و انزال در آنان صورت بگیرد، و مراد از آن، محتلم شدن نیست؛ زیرا در بین مردم کسانی هستند که محتلم نمی‌شوند و یا احتلام در آنان دیر صورت می‌گیرد، و این، قول اکثر مفسران است، و قوله: «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً»؛ یعنی اگر از آنان رشدی را یافتید و آن را دانستید، و این، قول ابن عباس است، و در معنای «رشد» اختلاف نمودند، و قوی‌ترین اقوال این است که مراد از
______________________________
(1). تبیان، ج 2، ص 357- 355، به اختصار.
(2). نساء/ 6.
ص: 97
«رشد»، عقل و صلاحیت داشتن در مال است بنا بر آنچه ابن عباس گفته و از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت شده است، و قوله: «فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً»، خطاب است به اولیای یتیم. خدای تعالی آنان را امر نموده به این‌که چون یتیم بالغ گردید و در او رشد را یافتید، مالش را به او تسلیم نمایید و آن را از او دریغ نکنید، و قوله: «وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً»؛ یعنی به‌جز آنچه را که خدای تعالی برای شما مباح نموده، نخورید، و قوله: «وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا»؛ یعنی پیش از این‌که به سن کبیری برسند، مال آنان را نخورید، و قوله: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ»؛ یعنی هرکس از اولیا و سرپرستان اموال یتیمان، غنی و بی‌نیاز باشد، باید از خوردن مال و آنچه می‌تواند اختصاص به حقّ او داشته باشد، خودداری کند و برای خودش از آن، هیچ مقداری مصرف نکند، و قوله:
«وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ»؛ یعنی و هرکس از سرپرستان مال یتیم، فقیر و نیازمند باشد، باید به صورت قرض، از آن مال بخورد، و معنای «المعروف» در این‌جا، قرض بوده و این قول از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت شده است؛ آن بزرگوار می‌فرماید:
مگر ملاحظه نمی‌کنید قوله تعالی: «فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ»؟، در «المعروف»، اختلاف نموده‌اند. آنچه عمر بن خطاب، سعید بن جبیر و دیگران اقامه نموده‌اند و گفتیم که آن از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت شده، این است که ولیّ فقیر، آن اندازه را که ناچار است، به صورت قرض، برای خودش از مال بردارد و پس از آن، قرض را ادا نماید، و قوله: «فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ»، خطاب است به اولیا و سرپرستان یتیم، به این معنا که چون اموال یتیمان را به آنان مسترد نمودید، با شهادت گرفتن آنان بر خودشان، احتیاط کنید، تا از جانب آنان انکار واقع نشود و اولیا از تهمت به دور باشند؛ خواه مال در دست آنان باشد، یا آن را به صورت دین از آنان قرض گرفته باشند. پس شهادت گرفتن، مقتضای احتیاط بوده و واجب نیست، و قوله: «وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً»؛ یعنی خدای تعالی کافی است، و در معنای آن گفته‌اند: به خدای تعالی در حالی که کافی از شهود است، کفایت می‌شود؛ زیرا معنای «احسبنی»؛ یعنی: «کفانی.» «1»
______________________________
(1). تبیان، ج 3، ص 120- 116، به اختصار.
ص: 98
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «1»، فرموده: قوله: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»، امر است از جانب خدای تعالی به کسانی که از لحاظ توانایی در پرداخت مهر، نفقه و لباس برای ازدواج کردن، راهی را در خود نمی‌یابند، آنان باید خودداری کنند؛ داخل در فحشا نشوند و صبر و شکیبایی نمایند، تا خدای متعال آنان را از فضل خویش بی‌نیاز کند، و قوله: «وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ»؛ یعنی انسان وقتی دارای کنیز یا بنده‌ای است و آن کنیز یا بنده خودشان را ارزیابی می‌کنند که تا چه زمانی می‌توانند قیمتشان را به مولایشان بپردازند، مستحب است که مولای آنان درخواستشان را اجابت کند و به آنان مساعدت و کمک نماید، و آن، به دلیل قوله: «فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً» می‌باشد که آن نزد فقها امر به ترغیب و تشویق است بدون اختلاف، و قوله: «خیرا»؛ یعنی آن کسی که در او توانایی بر اکتساب و تحصیل آنچه مال الکتابه است، معلوم باشد، و در امر کتابت، در صورت درخواست مملوک و معلوم شدن خیر در او، اختلاف نموده‌اند؛ عطا آن را واجب دانسته، و مالک، ابن زید و ثوری آن را مستحب می‌دانند، و این قول، موافق با مذهب ما است، و قوله: «وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ»، این امر از جانب خدای تعالی است به مالک بندگان که از مالی که خدا به او انعام فرموده، به مملوکی که مورد مکاتبه است، اعطا کند، و این اعطا، به کم و کسر نمودن مقداری از مال الکتابه است، و عبد الرحمن سلمی از علی علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرموده: ربع مال الکتابه را از آن کسر نماید. در این کم کردن از مال الکتابه، اختلاف نموده‌اند. قومی گفته‌اند: واجب است، و دیگران گفته‌اند: آن، مشوّق و ترغیب‌کننده است، و این قول، صحیح است، و قوله: «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی
______________________________
(1). نور/ 33.
ص: 99
«الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً»، این نهی عام است برای هر مکلّفی، از این‌که کنیز خود را برای طلب مهر و کسبش وادار به زنا نکند، و قوله: «إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً»، صورت آن، صورت شرط است، اما شرط نیست، و البتّه، آن را بدین‌صورت ذکر نمود به سبب بزرگ دانستن زناکار کردن کسی که به اکراه او را به این کار زشت وامی‌دارد، و قوله: «وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ»؛ یعنی کسی که اکراه بر کار زناکاری دارد. «فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ یعنی برای آن کنیزان بعد از اکراه آنان «غَفُورٌ رَحِیمٌ». «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «2»، فرموده: قوله: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً»؛ یعنی زنان مسنّ از آن گروه زنانی که از ازدواج کردن بازنشسته شده‌اند؛ چون کسی به ازدواج با آنان رغبت ندارد، و گفته‌اند: آنانی هستند که حیض شدنشان مرتفع شده و بازنشسته‌اند، از این حیث که آنها امیدی به ازدواج ندارند؛ یعنی میلی به جماع در سنّ پیری ندارند، «فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ»، گفته‌اند: گناهی بر آنان نیست که آن پوششی را که روی سر و بر روی چادر می‌اندازند، بردارند، و قوله: «غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ»؛ یعنی بدون این‌که قصدشان این باشد که زیبایی‌ها و آنچه را که پوشانیدن و مستور نگاه داشتن آن لازم است با برداشتن چادر، ظاهر کنند، و «تبرّج»، آشکار نمودن بعضی زیبایی‌های زن است، از آن چیزهایی که پوشانیدن آنها بر او واجب است. پس از آن، خدای تعالی خبر می‌دهد که خودداری کردن از برداشتن چادر از سر، «خَیْرٌ لَهُنَّ»: برای آنان بهتر است در دینشان، «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ»: و خدای تعالی شنونده قول‌ها و گفته‌های شما، و «علیم»: بسیار دانا است به آنچه در پنهان و ضمیرتان می‌گذرد. «3»
شیخ ابی علی، فضل بن حسن طبرسی قدّس سرّه در تفسیر مجمع البیان، فی قوله تعالی: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ
______________________________
(1). تبیان، ج 7، ص 384- 383، به اختصار.
(2). نور/ 60.
(3). تبیان، ج 7، ص 408، به اختصار.
ص: 100
«التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» «1»، فرموده: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ»؛ یعنی آن نفقه‌ای که در این آیه و در آیه قبل مذکور است، برای فقرایی است که در طاعت خدای تعالی محصور و ممنوعند؛ بدین‌معنا که خودشان را از وارد کردن و مداخله نمودن در کسب و تجارت برای تأمین معاش ممنوع نموده‌اند، و این ممنوعیت، یا به واسطه ترس از دشمنی کافران بوده، یا به واسطه بیماری و فقر است، و یا برای روی آوردن به عبادت، و قوله: «فِی سَبِیلِ اللَّهِ»، دلالت دارد بر این‌که آنان خودشان را به واسطه عبادت و طاعت، از پرداختن به اشتغال محصور نموده‌اند، و قوله: «لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً»؛ یعنی نمی‌توانند مسافرت کنند و به میل خودشان در کاری وارد گردند، «فِی الْأَرْضِ»: در روی زمین، «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ»؛ یعنی جاهل به حال آنان و به باطن امورشان گمان می‌کند که ایشان «أَغْنِیاءَ»: ثروتمندان بی‌نیازند، «مِنَ التَّعَفُّفِ»: از این‌که آنان از سؤال کردن خودداری می‌کنند، و آنچه را در آنان است از لحاظ بیچارگی و بدحالی، به سبب طلب رضوان خدای تعالی و امید به پاداش عظیم اخروی است، «تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ»؛ یعنی حال آنان را با نظر انداختن و نگاه کردن به چهره‌های آنها، می‌شناسی؛ چنان‌که آنچه از علایم فقر و خشوع که از علایم صالحین است، در آنان ملاحظه می‌کنی. «لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً»، در معنای آن گفته‌اند که آنان اصلا از مردم سؤال نمی‌کنند، و معنایش این نیست که آنان بدون اصرار، از مردم سؤال می‌کنند، و در آن، چیزی است که دلالت بر این معنا دارد و آن، قوله:
«یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» است، و قوله: «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ»؛ یعنی آنچه از مال انفاق می‌کنید، و گفته‌اند: معنای آن، در وجوه خیر است، «فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ»؛ یعنی خدای تعالی نسبت به آن انفاق، بسیار آگاه است و بر آن انفاق به شما جزا می‌دهد. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً
______________________________
(1). بقره/ 273.
(2). مجمع البیان، ج 2، ص 387، به اختصار.
ص: 101
«فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً» «1»، تفسیر این آیه در مجمع البیان، نظیر تفسیری است که در تبیان ذیل همین آیه گذشت، جز آن‌که در تفسیر قوله: «وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً»، فرمود: یعنی از غیر آنچه خدای تعالی برای شما مباح نموده، نخورید، و گفته‌اند: معنایش این است که: از مال یتیم بیش از آنچه بدان نیاز دارید، نخورید، و البته، بر ولیّ یتیم است که از مال او به قدر قوتش بردارد، و آن هنگامی است که ولی، محتاج باشد، و آن، برداشت از مال یتیم، بر وجه اجرت عملش از مال اوست، و قول دیگر این است که: هرچه از مال یتیم برداشت شود، بر وجه اسراف است، و قول اوّل، با مذهب ما مناسب است، و محمّد بن مسلم از یکی از صادقین علیهما السّلام روایت کند که از آن حضرت درباره مردی که فرزند یتیم برادرش در حجره او بوده و گله آن یتیم هم در دست اوست، سؤال نمودم که آیا امر آن گله را با گله خودش مخلوط کند؟ آن حضرت فرمود: «ان کان یلیط حیاضها و یقوم علی مهنتها و یرد نادتها، فلیشرب غیر منهک للحلبات و لا مضر بالولد.»: اگر استخر و حوض آبشخور آنها را گل‌اندود می‌کند و بر خدمتگزاری به آنها محکم و استوار است و آنها را صدا می‌زند، بدون زیاده‌روی در دوشیدن‌ها و بدون ضرر رساندن به فرزند برادرش، از آن شیرها بنوشد.
و در تفسیر قوله: «وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا»، فرموده: یعنی برای پیشی گرفتن نسبت به بزرگ شدن آنها؛ معنایش این است که با خوردن اموال آنان، نسبت به بزرگ شدن و رشد آنها پیشی نگیرید، از ترس این‌که بالغ شوند و شما را نسبت به تسلیم مال به خودشان الزام کنند.
و در تفسیر قوله: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ»، فرموده: یعنی هرکس از اولیای یتیم غنی بود، باید از خوردن مال او خودداری کند و از آن برای خودش، نه به مقدار کم و نه به اندازه زیاد، برندارد. گفته می‌شود: «استعف عن الشی‌ء و عف عنه»، هنگامی است که
______________________________
(1). نساء/ 6.
ص: 102
از آن ممنوع گردد و آن را ترک کند (تفسیر بقیه آیه، نظیر تفسیری است که در تفسیر تبیان، ذیل همین آیه، بیان شد). «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «2»، فرموده: قوله: «لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»، این امر است از جانب خدای تعالی برای کسی که راهی برای ازدواج کردن نمی‌یابد؛ مهر و نفقه پیدا نمی‌کند، به این‌که خویشتن‌داری کند و داخل در فحشا نگردد تا خدای متعال روزی را بر او وسیع گرداند. پس از آن، چیزی را بیان نمود که راه نکاح را آسان می‌گرداند، پس فرمود: «وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ»؛ یعنی و کسانی که درخواست مکاتبه می‌کنند، «مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ»؛ یعنی از غلامانتان و از کنیزانتان، «فَکاتِبُوهُمْ»؛ یعنی آنان را مکاتبه کنید، و «مکاتبه»، این است که انسان مملوکش را قیمت کرده و قسطبندی نماید تا آن اقساط را که در کل، قیمت او است، به مولایش ادا نماید، و این امر نزد همه فقها، امر به استحباب و ترغیب است، و قوله: «إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً»؛ یعنی اگر در آن مملوکان، صلاحیت و رشد بر شما معلوم گردید. این، قول ابن عباس است، و از او هم‌چنین روایت شده که اگر معلومتان شد که در آنان قدرت بر اکتساب برای پرداخت مال کتابت، رغبت برای آزاد شدن و امانتداری هست، و این، قول ابن عمر، ابن زید، ثوری و زجاج است، و قوله: «وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ»؛ یعنی از اقساط بدهی کتابت آنها، چیزی را کسر کنید. این، قول ابن عباس، قتاده و عطا است، و گفته‌اند: معنایش این است که: ای جماعت سرپرستان بردگان! از مالی که از آنان گرفته‌اید، چیزی را به آنان برگردانید، و آن، مستحب است، و اصحاب ما گفته‌اند:
مکاتبه دو قسم است: مطلق و مشروط؛ مشروط به این نحو است که مولا به بنده‌اش در
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 3، ص 9.
(2). نور/ 33.
ص: 103
کتابت می‌گوید: هر زمان که از پرداخت اقساط بهایت وامانده شدی و نتوانستی آن را بپردازی، در آزاد شدن مردود هستی. پس وقتی مکاتبه با این شرط باشد، مولا حق دارد، وقتی بنده از پرداخت قسط بدهی‌اش عاجز ماند، او را در آزاد شدن مردود نماید، و مکاتبه مطلق، آن است که بنده به اندازه مقداری که از مال در وجه بهای خودش پرداخته آزاد می‌گردد و به حسب آنچه باقی مانده، مملوک می‌ماند، و قوله: «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ»؛ یعنی و کنیزانتان را به اکراه وادار نکنید، «عَلَی الْبِغاءِ»: بر زنا، «إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً»؛ یعنی اگر آنها بخواهند که عفیف باشند؛ ازدواج کنند و از این کار ناپسند خودداری نمایند، و قوله: «لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»؛ یعنی برای آن‌که از نتیجه اکتساب آنان، متاع دنیا را طلب کنید، و گفته‌اند: عبد اللّه بن ابی شش کنیز داشت که آنان را به اکراه به اکتساب از راه زنا وامی‌داشت، پس چون آیه تحریم زنا نازل گردید، آن کنیزان به نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آمدند و به او شکایت نمودند، پس این آیه نازل گردید، و قوله: «وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ»؛ یعنی: و کسی که از جانب سرپرستش با اجبار به زنا واداشته شده، «فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ»؛ یعنی البته، خدای تعالی بعد از اکراه، نسبت به آن کنیزانی که با اکراه به زنا واداشته شده‌اند، آمرزنده است، و «رحیم»: نسبت به آنان مهربان است. «1»
فی قوله تعالی: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» هم فرموده: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً»: و آنان زنان مسنّی هستند که از ازدواج کردن بازنشسته شده‌اند؛ زیرا رغبتی به ازدواج با آنان نیست، و گفته‌اند: آنان زنانی هستند که حیض شدن آنان مرتفع شده و چون از این بابت بازنشسته شده‌اند، امیدی به نکاح ندارند؛ یعنی به واسطه کبر سن، میلی به جماع با آنان نیست، «فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ»؛ «2» یعنی بر آنان گناهی نیست که چادرشان را که بر روی روسری‌شان
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 7، ص 141- 140، به اختصار.
(2). نور/ 60.
ص: 104
هست، بردارند، و این، قول ابن مسعود و سعید بن جبیر است. اقوال دیگری هم گفته‌اند که از ذکر آنها خودداری می‌شود، و قوله: «غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ»؛ یعنی بدون این‌که با برداشتن چادرشان بخواهند زینتشان را آشکار کنند؛ بلکه قصد آنها این باشد که خود را سبک نمایند. پس آشکار کردن از روی زینت، از بازنشسته‌ها و غیر بازنشسته‌ها، حرام و ناروا است، و امّا زنان جوان، از برداشتن چادر یا برداشتن روسری منع گردیده و به پوشیدن چادرهای ضخیم امر شده‌اند تا لباسشان معلوم نگردد، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود: «للزوج ما تحت الدرع، و للأبن و الأخ ما فوق الدرع، و لغیر ذی محرم اربعة اثواب:
درع و خمار و جلباب و ازار.»؛ یعنی آنچه زیر پیراهن است، برای شوهر است، و آنچه روی پیراهن است، برای فرزند و برادر است (که محرم هستند)، و برای افراد نامحرم، چهار لباس است: پیراهن، روسری یا مقنعه، چادر و پارچه‌ای که روی چادر و لباس را می‌پوشاند (سرتاسری). و قوله: «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ»؛ یعنی: و استعفاف زنان پیر و بازنشسته از ازدواج، و آن، خودداری نمودن از برداشتن چادر، و یا نشان دادن عفاف و پاکدامنی با پوشاندن چادر بر خود است، «خَیْرٌ لَهُنَّ». برای آنان بهتر است از برداشتن چادر، اگرچه با برداشتن چادر، گناه از آنان ساقط است، اما پوشیدن برای آنان بهتر است، «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ»: و خدای تعالی بسیار شنوای اقوال شما است، «علیم»: بسیار دانا است به آنچه در قلوب شما می‌گذرد. «1»
ابو القاسم، محمود بن عمر زمخشری در تفسیر کشّاف فی قوله تعالی: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» «2»، فرموده:
«للفقراء»، جایز است که خبر باشد برای مبتدایی که محذوف است، و تقدیر آن چنین می‌باشد: «الصدقات للفقراء»؛ یعنی صدقات شما برای فقرا است، «الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ»: آنهایی که جهاد، آنان را محصور نموده، «لا یستطیعون»: به واسطه
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 7، ص 155.
(2). بقره/ 273.
ص: 105
اشتغالشان به جهاد نمی‌توانند، «ضَرْباً فِی الْأَرْضِ»: برای کسب معاش، سفر کنند، و گفته‌اند: آنان اصحاب صفّه‌اند که چهارصد مرد از مهاجران قریش بودند. آنان سکنایی در مدینه نداشتند و در صفّه مسجد که محلّ سقف‌داری بود، ساکن بودند. «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ»، آنان که به حال آنها جاهل بودند، گمان می‌کردند، «أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»: آنها بی‌نیازند؛ چون از سؤال کردن خودداری می‌کردند، «تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ»: آنان را از چهره زرد و ضعف حالشان، می‌شناختی، و «الحاف»، پافشاری کردن و چیزی را با اصرار خواستن است، و سایل دست‌بردار نیست تا آن چیز به او اعطا شود، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که: «ان اللّه تعالی یحب الحییّ الحکیم المتعفف و یبغض البذّی السآل الملحف.» «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً» «2»، فرموده:
«وَ ابْتَلُوا الْیَتامی ؛ یعنی پیش از بلوغ، عقل‌های آنان را آزمایش کنید و احوال و آگاهی آنان را به تصرّف و مداخله کردن امتحان کنید، تا برای شما رشد آنان آشکار و ظاهر گردد و معلوم شود آیا به آن درجه از هدایت رسیده‌اند که بتوان اموالشان را بدون تأخیر از حدّ بلوغ، به آنان رد کرد؟ و «بلوغ النکاح»، زمان محتلم شدن است؛ زیرا آن موقع است که برای نکاح و برای طلب مقصود که آن، توالد و تناسل است، صلاحیت دارد، و «ایناس»، طلب وضوح و ظاهر شدن بوده و برای تبیین و آشکار شدن، استعاره شده است. «إِسْرافاً وَ بِداراً»؛ مسرف هستید و شتابانید برای بزرگ شدن آنها، یا برای اسرافتان، یا شتاب داشتن شما برای بزرگ شدن آنها، در انفاق اموال آن یتیمان افراط می‌نمایید و می‌گویید، انفاق می‌کنیم آن‌گونه که می‌خواهیم، پیش از این‌که یتیمان بزرگ شوند و آن را از دست ما خارج کنند. پس از آن، امر را بین این‌که وصیّ، غنی باشد یا فقیر، تقسیم نمود. پس غنی باید از خوردن آن خودداری کند و طمعی نسبت به
______________________________
(1). کشّاف، ج 1، ص 398.
(2). نساء/ 6.
ص: 106
آن نداشته باشد و به آنچه خدا به او داده، قانع باشد به لحاظ شفقتی که نسبت به یتیم دارد، و فقیر، از آن مال، قوتی را از روی احتیاط، به اندازه‌ای که وجه اجرت است، و یا به عنوان قرض، از آن بردارد، و لفظ: «اکل بالمعروف و استعفاف»، دلالت دارد بر این‌که بر وصی حقی است برای اقامه آن، «فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ»، به این‌که چون خواستید مالشان را به آنان تسلیم کنید و در قبضه ایشان درآورید و ذمّه خود را از آنان بری نمایید، گواه بگیرید. «وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً»: و خدا کافی است برای شهادت بر شما به رد کردن و تحویل گرفتن، یا محاسبه کردن. پس بر شما است که با صداقت عمل کنید و از دروغ بپرهیزید. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «2»، فرموده: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ»؛ یعنی باید در عفّت و ریاضت نفس بکوشند؛ مثل این‌که شخص خودداری‌کننده از شهوت، از نفسش خودداری کردن را مطالبه می‌کند، و «لا یَجِدُونَ نِکاحاً»؛ یعنی استطاعت و توانایی برای ازدواج کردن ندارد، و جایز است که مراد از نکاح، آن چیزی از مال باشد که برای نکاح نمودن نیاز است. «حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ»، امیدوار ساختن است برای عفّت‌جویان و پیش فرستادن وعده است به این‌که بر آنان با بی‌نیاز شدن تفضّل می‌نماید، تا انتظار داشتن و آرزو داشتن آن، لطفی باشد در عفّت‌جویی آنان. «وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ»، مرفوع است، بنابر آن‌که مبتدا باشد، یا منصوب است به فعل مضمری که آن را تفسیر می‌کند. «فَکاتِبُوهُمْ»، «فاء» داخل در آن گردید تا این‌که متضمن معنای شرط باشد، و «کتاب» و «مکاتبه»، مانند: «عتاب» و «معاتبه» است، و آن، این است که مرد به مملوکش می‌گوید: تو را به هزار درهم نوشتم، اگر آن را ادا کردی، آزاد هستی، و قوله:
______________________________
(1). کشّاف، ج 1، ص 502، به اختصار.
(2). نور/ 33.
ص: 107
«خیرا»؛ یعنی قدرت داشتن بر ادای آنچه موجب جدایی او از بندگی شود، و «آتوهم»، به مسلمین امر شده بر وجه وجوب، به کمک نمودن به مکاتبین و اعطای سهم آنها که خدای تعالی برای آنان از بیت المال مقرر داشته، و از غلام و کنیز، کنایه به «فتی» و «فتاة» شده، و «بغاء» مصدر بغی است. پس اگر تو گفتی: برای چه بدون اندیشه، آنان را به این کار ناروا (یعنی زنا) واداشتی؟ «إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً»: اگر اراده عفّت و پاکدامنی داشتند؟
می‌گویم: به این جهت که اکراه تحقّق نمی‌یابد مگر با اراده عفّت و پاکدامنی داشتن، و امرکننده به فرمانبر منقادی که خراب و فاسد است برای کار فاحش و زنا، مکره نامیده نمی‌شود و امر او اکراه نیست. «غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ یعنی بسیار آمرزنده رحیم است برای آمران به آنان، یا برای آن کنیزان، یا برای صاحبان کنیزان و خود آن کنیزان، اگر توبه کنند و اصلاح گردند. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «2»، فرموده: «لا یَرْجُونَ نِکاحاً»؛ یعنی امیدی به نکاح و ازدواج ندارند، و مراد از «ثیاب»، لباس ظاهر است، مانند چیزی که به خود می‌پیچند یا چادری که آن را بر روی روسری یا مقنعه می‌اندازند، «غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ»، بدون این‌که بخواهند آن زینت مخفیّ خودشان را آشکار نمایند و یا بدون این‌که قصد داشته باشند خود را ظاهر و نمایان کنند، و لکن نیاز دارند که خود را سبک نمایند. خودداری کردن از این‌که همان چادر را هم از سرشان برندارند، برای آنان بهتر است، و «تبرّج»، ظاهر نمودن آن چیزی است که مخفی و پنهان بودن آن، واجب است. «3»
مولی الاجل، سید عبد اللّه بن محمّد رضا حسینی در تفسیرش معروف به شبّر، فی قوله تعالی: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ
______________________________
(1). کشّاف، ج 3، ص 67- 65، به اختصار.
(2). نور/ 60.
(3). کشّاف، ج 3، ص 76.
ص: 108
«أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» «1»، فرموده: «لِلْفُقَراءِ»؛ یعنی صدقات شما برای فقیرانی باشد که «الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ»: جهاد در راه خدا، آنان را محدود و محصور نموده، «لا یستطیعون»: به واسطه اشتغالشان به کار جهاد، نمی‌توانند، «ضَرْباً فِی الْأَرْضِ»: برای کسب معاش، در زمین مسافرت کنند، و گفته‌اند: آنان اهل صفه بودند و تعدادشان چهارصد نفر بود. آنها از فقرای مهاجرین از مکّه به مدینه بودند که در صفّه مسجد مسکن گزیده بودند و روششان آموزش و عبادت بود و در گروه لشکر و سپاهی که پیامبر می‌فرستاد، از آن‌جا خارج می‌شدند. «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ»، فرد ناآگاه و نادان به حال آنان، می‌پنداشت که آنها بی‌نیازند، «مِنَ التَّعَفُّفِ»: چون آنان از سؤال کردن خودداری نموده و دست نیاز پیش کسی دراز نمی‌کردند. «تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ»: آنان را از رنگ زرد چهره و ضعف حالشان می‌شناختی که بیچاره هستند، «لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً»: درحالی‌که با اصرار و بدون اصرار، از مردم سؤال نمی‌کردند، «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ»، آیه برای ترغیب و تشویق آنان است در امر انفاق از مالشان به ایشان. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً» «3»، فرموده:
«وَ ابْتَلُوا الْیَتامی ، یعنی آنان را پیش از بلوغ آزمایش کنید، «حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ»: در حدّی که می‌تواند نکاح در آنان صورت پذیرد، «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً»: پس اگر بر شما روشن شد که آنان از لحاظ عقلی و صلاحیت مالی رشد یافته‌اند، «فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ»: چون بلوغ و رشد در آنها بر شما محقق شد، پس بدون تأخیر، اموالشان را به آنها رد کنید، «وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا»؛ یعنی در بزرگ شدن و کبیر گردانیدن
______________________________
(1). بقره/ 237.
(2). تفسیر شبّر، ص 113- 112.
(3). نساء/ 6.
ص: 109
آنان، سرعت به خرج ندهید، یا این‌که: با زیاده‌روی کردن در مالشان و در پیش‌دستی کردن نسبت به زودتر کبیر نمودن آنان، مالشان را نخورید، «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ»: و هرکس از اولیای یتیم بی‌نیاز بود، باید از خوردن مال او خودداری کند، «وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ»: و هرکس از اولیای یتیم فقیر بود، باید به اندازه اجرتش یا کفایتش یا حدّاقل اجرت و کفایتش، از مال او بخورد، «فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ»: پس چون مال آنان را مسترد نمودید، بر آن شاهد بگیرید، تا از مظانّ تهمت، سالم بمانید و از نیرنگ خصومت و دشمنی، در امان باشید، «وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً»: و خدای تعالی برای حسابرسی کردن کفایت می‌کند، پس از حدّ او تجاوز نکنید. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «2»، فرموده: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ»؛ یعنی باید در خودداری کردن از شهوت، جدیّت و کوشش کنند، «الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً»: آن کسانی که اسباب و آنچه را از مال سبب نکاح است، فراهم ندارند، «حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»: تا خدای تعالی از فضل خودش آنان را بی‌نیاز کند، پس امکان ازدواج کردن برای آنان فراهم شود. «وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ»: و آن کسانی از مملوکین شما که تقاضای مکاتبه دارند، و «مکاتبه»، قول مولا است برای مملوک بقوله: «کاتبتک علی کذا»؛ یعنی بر خودم نوشتم آزادی تو را، و بر تو نوشتم وفای به پرداختن مال یا قیمت مملوک را. «مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ ممّا»: از آنچه مملوک شماست از غلام یا از کنیز، «فَکاتِبُوهُمْ»، این جمله، خبر «الذین» است و «فاء» در «فَکاتِبُوهُمْ»، برای معنای شرط است. «إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً»؛ یعنی مکاتبه را برای آنان اجابت کنید، اگر یافتید که آنان صلاحیت دارند، یا امانت‌دار هستند، یا قدرت بر ادای مال المکاتبه یا کسب کردن را
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 180.
(2). نور/ 33.
ص: 110
دارند، «وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ»، این جمله، امر است برای مالکین مملوک به این‌که چیزی از اموالشان را به آن مملوکین اعطا کنند، و نمونه آن، کسر نمودن یا کم کردن مقداری از بهای مملوک است که پرداختن آن را بر او لازم نموده‌اند. «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ»؛ یعنی کنیزانتان را به اکراه به زنا وادار مکنید، «إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً»، اگر آنان تعفّف و پاکدامنی را طالبند. جمله «إِنْ أَرَدْنَ»، شرط نهی است، و وقتی شرط بود، اکراه نیست، و سبب نزول این بود که ابن ابی جوار کنیزانش را به اکراه و با کتک زدن وادار به زنا می‌کرد، پس برخی از آنان شکایت به نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بردند، آیه نازل گردید، «فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ یعنی خدای تعالی آن کنیزان را بعد از اکراهشان، آمرزیده و مورد رحمت قرار می‌دهد. این آمرزش و رحمت برای آنان، یا مطلقا است یا به شرط توبه آنان. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «2»، فرموده: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی»؛ یعنی زنان مسنی که از حیض شدن و آبستن شدن برای تولید فرزند بازنشسته شده‌اند، «اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً»: و به واسطه کبر سن، امیدی به ازدواج نمودن ندارند، «فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ»: پس گناهی بر آن گونه زنان نیست که لباس ظاهرشان را، مانند: آن پارچه‌ای که آنان را می‌پوشاند، و یا عبا را، از سر خود بردارند، «غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ»: بدون این‌که بخواهند زینت مخفی خود را ظاهر سازند؛ زیرا آنان را امر به پوشانیدن زینتشان نموده و فرموده: «وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ» «3»، و قوله: «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ»؛ یعنی و خودداری کردن آنان در این‌که همین سرتاسری و یا پارچه رویی را از سرشان برندارند، برای آنان بهتر از برداشتن آنها است. «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ»: و خدای تعالی بسیار شنونده اقوال و گفتارهاست، «علیم»: بسیار آگاه به احوال انسان‌ها است. «4»
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 737- 736.
(2). نور/ 31.
(3). نور/ 33.
(4). تفسیر شبّر، ص 747- 746.
ص: 111
استاد علّامه سید محمّد حسین طباطبایی قدّس سرّه در تفسیر المیزان، فی قوله تعالی: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» «1»، فرموده: و در آیه، بیان صدقات است، و آن، برترین مصرف است برای فقرا؛ آن فقرایی که برای جهاد در راه خدا به واسطه عواملی ممنوع و محدود شده‌اند، و آن یا بدان جهت بوده که دشمن آنچه از پوشش و لباس برای آنان بوده، گرفته و یا آنان را از خروج برای کسب امرار معاش، منع نموده است، و یا به واسطه مرض، یا به سبب اشتغال به چیزی که دارند، نمی‌تواند سعی‌شان مصروف به اشتغال به کسب باشد، نظیر: طالب علم، و قوله: «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»، دلالت دارد بر این‌که تظاهر به فقر نمی‌کردند، جز این‌که راهی برای‌شان نبود که خود را از علایم فقر و بیچارگی به دور نگاه دارند. لذا به‌طور طبیعی و از روی فقر، چهره آنها زرد و رنگ‌پریده، و لباسشان مندرس بود، و از همین‌جا معلوم می‌شود که مراد از قوله: «لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً»، این است که آنان اصلا سؤال نمی‌کردند؛ چه رسد به این‌که سؤال آنها منجر به اصرار گردد. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً» «3»، فرموده:
«ابتلاء»؛ یعنی امتحان، و مراد از «بلوغ النکاح»، فرارسیدن اوایل بلوغ است، و «ایناس»، مشاهده بوده و در آن، آمیزه‌ای از معنای الفت می‌باشد؛ یعنی مشاهده توأم با الفت؛ یعنی یتیمان را اوایل بلوغ آزمایش کنید، اگر در مشاهده توأم با مهربانی یافتید که آنان رشد یافته‌اند؛ یعنی می‌توانند به مقاصد حیات راهنمایی گردند، پس مالشان را رد کرده
______________________________
(1). بقره/ 273.
(2). المیزان، ج 2، ص 423- 422، به اختصار.
(3). نساء/ 6.
ص: 112
و به دستشان بسپارید، و سخن، این نکته را اعلام می‌دارد که بلوغ النکاح، به منزله مقتضی برای رد کردن مال یتیم به او، و استقلالش در تصرّف مال خودش است، و «رشد»، شرط نفوذ تصرّف است، و اسلام، در نظر به امر بلوغ انسان، قایل به تفصیل شده است؛ در امر عبادات و امثال حدود و دیات، به مجرد سنّ شرعی که همان سنّ نکاح است، اکتفا نموده و در نفوذ تصرّفات مالیه، اقاریر و نحو آنها، به بلوغ نکاح با رشد اکتفا می‌کند که بیان آن به تفصیل در فقه آمده است، و قوله: «وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً»، «اسراف»، تجاوز از حدّ اعتدال است در عمل، و «بدار»، مبادرت به چیز است، و تقابل واقع بین اکل اسرافا و اکل بدارا ان یکبروا، برمی‌آید که اکل به اسراف، تعدّی به مال یتیم است و اکل به بدار، خوردن ولی است از مال یتیم، مثل آنچه را که عادة اجرت عمل او در آن اموال، شمرده می‌شود، جز این‌که یتیم اگر بزرگ گردد، ممکن است او را از چنین خوردنی منع کند، پس هر دو اکل، ممنوع است، مگر این‌که اگر ولیّ یتیم، فقیری باشد که چاره‌ای برای او نیست از این‌که برای رفع گرسنگی‌اش به کسبی اشتغال ورزد، یا برای یتیم کار کند و حاجت ضروری‌اش را از مال او مرتفع نماید، و این در واقع، برگشت می‌کند به آنچه عامل تجارت به عنوان حق العمل می‌گیرد و این است که می‌فرماید: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا»؛ یعنی در معاشش نیازی ندارد، «فَلْیَسْتَعْفِفْ»؛ یعنی باید طلب عفّت کند و لازم است که از مال او نگیرد، «وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ»، و امّا قوله: «فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ»، این تشریع است برای طلب شهادت هنگام دفع مال به یتیم، برای دفع غایله اختلاف و نزاع؛ چه بسا ممکن است یتیم بعد از رشد و اخذ مالش، ادعاهایی را بر ولیّ مالش داشته باشد. این استشهاد، آن ادّعاها را دفع می‌نماید. «وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً»؛ یعنی چون خدای تعالی بسیار حسابرس است، احکام بندگانش با حساب دقیق خواهد بود، و آن تشریع، محکم و متمّم است برای تربیت دینی اسلامی. «1»
______________________________
(1). المیزان، ج 4، ص 186- 184، به اختصار.
ص: 113
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «1»، فرموده: استعفاف و تعفّف، معنایشان به هم نزدیک است، و مراد از عدم وجدان نکاح، عدم قدرت پرداخت مهر و نفقه است، و معنای آیه، امر به تعفّف و پاکدامنی نشان دادن است، برای کسی که توانایی بر ازدواج کردن ندارد و این‌که باید از زنا دوری نماید، تا خدای تعالی او را از فضلش بی‌نیاز گرداند، و قوله: «وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً»، مراد از «الکتاب»، مکاتبه است و «ابتغاء المکاتبه»، به این است که بنده از مولایش درخواست می‌کند که برای او بنویسد که با پرداخت مالی به او وی را آزاد گرداند، و در آیه امر است به مالکین برده‌ها به این‌که درخواست آنان را اجابت کنند، اگر خیر آنان معلومشان شد، و این، کنایه است از این‌که صلاحیت بردگان برای آزاد شدن لازم است محرز گردد، و قوله: «وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ»، اشاره است به اعطای مال المکاتبه به آنان از زکات واجبه؛ پس سهمی از سهام زکات، برای آنان است چنان‌که در آیه 60 سوره توبه خداوند متعال فرموده: «وَ فِی الرِّقابِ»، یا به این‌که مقداری از مال المکاتبه را اسقاط کند و به او تخفیف دهد، و قوله: «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً»، «فتیات»؛ یعنی کنیزان، و «بغاء»؛ یعنی زنا، و آن مفاعله از بغی است، و «تحصّن»؛ یعنی با عفّت و پاکدامنی به ازدواج کسی درآمدن. نهی از اکراه را به اراده تحصن مشروط نمود؛ زیرا اکراه محقق نمی‌شود مگر در کسی که می‌خواهد عفیف و پاکدامن باشد، و «ابتغاء عرض الحیاة الدنیا»، طلب مال است، و معنا، ظاهر است. پس از آن، به آن کنیزان بنا بر تقدیر اکراه، بقوله: «وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «2»، وعده مغفرت داد.
______________________________
(1). نور/ 33.
(2). المیزان، ج 15، ص 123- 122.
ص: 114
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «1»، فرموده: «القواعد»، جمع قاعده است، و آن، زنی است که از نکاح بازنشسته شده و به واسطه کبر سن، رغبتی به مباشرت ندارد، و لذا از ازدواج کردن، بازنشسته است و امیدی به آن ندارد، و در مجمع گفته است. «تبرّج»، آشکار ساختن زن است نسبت به آن محاسنی از او که واجب است بر او پوشاندنش و اصل آن، ظهور است، و آیه، در معنای استثنا است از عموم حکم حجاب؛ یعنی آن زنان پیر و سالمندی که امیدی به ازدواج ندارند، بر آنان گناهی نیست که حجاب نداشته باشند، درحالی‌که نخواهند زینت خود را آشکار کنند، و قوله: «أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ»، کنایه است از این‌که حجاب برای آنها بهتر است از برداشتن حجاب، و قوله: «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»؛ یعنی خدای تعالی بسیار شنوایی است که می‌شنود آنچه را زنان با فطرت خویش، از او سؤال می‌کنند؛ بسیار دانایی که می‌داند آن احکامی را که آن زنان بدان نیازمندند. «2»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» «3»، زیر عنوان: «بهترین مورد انفاق»، چنین تفسیر فرموده:
در این آیه، خدا بهترین موارد انفاق را بیان می‌کند و آن درباره کسانی است که دارای این صفات باشند:
1. «الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ»؛ یعنی کسانی که اشتغال به کارهای مهمّی، از قبیل:
جهاد و نبرد با دشمن و تعلیم فنون جنگی و فراگرفتن و تحصیل علوم لازم، مانع از تحصیل هزینه زندگی برای آنها شده است؛ همچون اصحاب صفّه که مصداق روشن این موضوع بودند.
______________________________
(1). نور/ 60.
(2). المیزان، ج 15، ص 178- 177.
(3). بقره/ 273.
ص: 115
2. «لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ»؛ یعنی نمی‌توانند مسافرت کنند و برای کسب هزینه به شهرها، قریه‌ها و سرزمین‌هایی که نعمت‌های الهی در آن‌جا فراوان است، بروند. بنابراین کسانی که می‌توانند تأمین زندگی کنند، باید مشقت و رنج سفر را تحمّل کنند، و هرگز از انفاق دسترنج دیگران استفاده نکنند، مگر این‌که کار مهم‌تری همچون جهاد که مورد رضای خدا است، مانع از مسافرت آنها شود.
3. «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»؛ یعنی کسانی که از حال آنها اطلاعی ندارند، به خاطر خویشتن‌داری و عفّت نفس ایشان، گمان می‌کنند غنی و بی‌نیازند.
4. «تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ»، «سیما» در لغت، به معنای علامت و نشانه است؛ یعنی گرچه آنها سخنی از حال خود نمی‌گویند، ولی در چهره آنها، نشانه‌هایی از رنج‌های درونی وجود دارد که برای افراد فهمیده آشکار است و رنگ رخساره آنها، از سرّ درونشان خبر می‌دهد.
5. «لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً»، منظور این است که آنها هرگز بسان فقرای عادی، از مردم چیزی نمی‌خواهند، یعنی اصولا سؤال نمی‌کنند، چه رسد به این‌که اصرار در سؤال داشته باشند، و به عبارت دیگر، معمول نیازمندان عادی، اصرار در سؤال است، اما آنها یک نیازمند عادی نیستند. بنابراین، اگر قرآن می‌گوید آنها با اصرار سؤال نمی‌کنند، معنای آن این نیست که بدون اصرار سؤال می‌کنند؛ بلکه معنایش این است که فقیر عادی نیستند تا سؤال کنند. بنابراین، جمله مزبور با آغاز آیه که می‌گوید: آنها از سیما شناخته می‌شوند، نه از سؤال، هیچ‌گونه منافاتی ندارد. احتمال دیگری در آیه نیز هست و آن این‌که در صورتی که اضطرار شدید آنها را مجبور به اظهار حال خود کند، هرگز اصرار در سؤال ندارند؛ بلکه نیاز خود را به شکل محترمانه‌ای به اطلاع برادران مسلمان خود می‌رسانند. «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ»، این جمله برای تشویق انفاق‌کنندگان است، خصوصا انفاق به افرادی که دارای عزّت نفس و طبع بلند هستند؛ زیرا هنگامی که توجّه داشته باشند که آنچه را در راه خدا انفاق می‌کنند، ولو به‌طور
ص: 116
مخفی باشد، خداوند بر آن آگاه است و آنها را از ثمرات عملشان بهره‌مند می‌سازد، بیشتر علاقه به این خدمت بزرگ پیدا می‌کنند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً» «2»، فرموده:
در این‌جا دستور دیگری درباره یتیمان و سرنوشت اموال آنها داده و می‌فرماید: یتیمان را بیازمایید تا هنگامی که به حدّ بلوغ برسند: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ»، و اگر در این موقع، در آنها رشد کافی برای اداره اموال خود یافتید، ثروت آنها را به آنها بازگردانید. در این آیه چند نکته است که باید به آن توجّه داشت:
1. از تعبیر به «حتی»، استفاده می‌شود که باید آزمایش یتیمان، پیش از رسیدن به حدّ بلوغ و به صورت مکرّر و مستمرّ انجام شود، تا هنگامی که در آستانه بلوغ قرار گرفتند، وضع آنها از نظر رشد عقلی برای اداره امور مالی خود روشن گردد. ضمنا چنین استفاده می‌شود که منظور از آزمایش، پرورش تدریجی یتیمان است؛ یعنی نگذارید آنها به حدّ بلوغ برسند و سپس اقدام به سپردن اموالشان به آنها بکنید، بلکه آنها را قبل از بلوغ با برنامه‌های عملی، برای زندگی مستقل آماده کنید، و امّا این‌که چگونه باید یتیمان آزمایش شوند؟ راه آن این است که مقداری مال در اختیار آنها گذارده شود و به خرید و فروش و تجارت بپردازند، امّا اعمال آنها با نظارت «ولی»؛ به طوری که استقلال عمل را از آنها سلب نکند، انجام شود. هنگامی که معلوم شد از عهده این کار برمی‌آیند و در معامله گول نمی‌خورند، باید اموالشان را به دستشان سپرد، وگرنه با تربیت و پرورش‌های مستمر باید آنها را چنان آماده کرد که بتوانند در آینده زمام زندگی خود را به دست گیرند.
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 2، ص 266- 265.
(2). نساء/ 6.
ص: 117
2. تعبیر به: «إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ»، اشاره به این است که آنها به سرحدی برسند که قدرت بر ازدواج داشته باشند، و روشن است کسی که قدرت بر ازدواج دارد، قدرت بر تشکیل خانواده خواهد داشت، و چنان کسی بدون سرمایه نمی‌تواند به اهداف خود برسد. بنابراین، آغاز زندگی زناشویی، با آغاز زندگی اقتصادی مستقل همراه است، و به عبارت دیگر، ثروت آنها موقعی به دستشان داده می‌شود که هم به بلوغ جسمی برسند و نیاز آنها به مال شدید شود، و هم بلوغ فکری پیدا کنند و توانایی برای حفظ مال داشته باشند.
3. تعبیر به: «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً»، اشاره به این است که رشد آنها کاملا مسلّم شود؛ زیرا «آنَسْتُمْ» از ماده «ایناس» به معنای مشاهده و رؤیت می‌باشد، و این مادّه از مادّه «انسان»، که یکی از معانی آن مردمک چشم است، گرفته شده (در حقیقت، هنگام رؤیت و مشاهده، از «انسان»؛ یعنی مردمک چشم، مدد گرفته می‌شود و به همین جهت از مشاهده کردن، تعبیر به: «ایناس» شده است).
«وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا»، سپس بار دیگر به سرپرستان تأکید می‌کند که به هیچ عنوانی اموال یتیمان را حیف‌ومیل نکنند، و پیش از آن‌که بزرگ شوند، سرمایه آنها را از بین نبرند. «وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ»؛ یعنی سرپرستان ایتام، اگر متمکن و ثروتمندند، نباید به هیچ عنوانی از اموال ایتام استفاده کنند، و اگر فقیر و نادار باشند، تنها می‌توانند در برابر زحماتی که به خاطر اموال یتیم متحمّل می‌شوند، با رعایت عدالت و انصاف، حقّ الزحمه خود را از اموال آنها بردارند. در این زمینه، روایاتی نیز وارد شده و مضمون آیه را چنان‌که گفته شد، توضیح داده است. از جمله، در روایتی از امام صادق علیه السّلام می‌خوانیم: «فذلک، رجل یحبس نفسه عن المعیشة، فلا بأس ان یأکل بالمعروف، اذا کان یصلح لهم، فان کان المال قلیلا، فلا یأکل منه شیئا.»: منظور کسی است که سرپرستی مال یتیم، او را از رسیدگی به زندگی خویش بازداشته، در این صورت می‌تواند به اندازه مناسب و شایسته از مال یتیم استفاده کند، و این در صورتی است که به صلاح یتیم
ص: 118
باشد، امّا اگر ثروت یتیم کم باشد (و طبعا سرپرستی آن نیز وقت زیادی را اشغال نمی‌کند)، در این صورت چیزی از مال یتیم برندارد. «فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ»: این آخرین حکمی است که درباره اولیای ایتام در این آیه بیان شده، و آن این که: هنگامی که می‌خواهید اموال آنها را به دست آنها بسپارید، گواه بگیرید، تا جای اتهام، نزاع و گفتگو باقی نماند. «وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً»: امّا بدانید که حساب‌کننده واقعی خدا است و مهم‌تر از هرچیز، این است که حساب شما نزد او روشن باشد. او است که اگر خیانتی از شما سرزند و بر گواهان مخفی ماند، به حساب آن رسیدگی خواهد کرد. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ «2»، فرموده: و آنها که وسیله ازدواج ندارند، باید عفّت پیشه کنند، تا خداوند آنان را به فضلش بی‌نیاز سازد: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.»؛ نکند در این مرحله بحرانی و در این دوران آزمایش الهی، تن به آلودگی دردهند و خود را معذور بشمرند که هیچ عذری پذیرفته نیست، بلکه باید قدرت ایمان، شخصیت و تقوا را در چنین مرحله‌ای آزمود.
سپس از آن‌جا که اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به میان آید، عنایت و توجّه خاصی به آزادی آنها نشان می‌دهد، از بحث ازدواج، به بحث آزادگی بردگان از طریق «مکاتبه» (بستن قرارداد برای کار کردن غلامان و پرداختن مبلغی به اقساط به مالک خود و آزاد شدن) پرداخته، می‌گوید: بردگانی که از شما تقاضای مکاتبه برای آزادی می‌کنند، با آنها قرارداد ببندید، اگر رشد و صلاح در آنان احساس می‌کنید: «وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً.» منظور از جمله «إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً»، این است که رشد و صلاحیت کافی برای عقد این قرارداد، و سپس
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 3، ص 273، 271.
(2). نور/ 33.
ص: 119
توانایی برای انجام آن، داشته باشند و بتوانند بعد از پرداختن مال المکاتبه (مبلغی را که قرارداد بسته‌اند)، زندگی مستقلی را شروع کنند، اما اگر توانایی بر این امور را نداشته باشند و این کار در مجموع، به ضرر آنها تمام شود و در نتیجه، سربار جامعه شوند، باید به وقت دیگری موکول کنند که این صلاحیت و توانایی حاصل گردد. سپس برای این که بردگان به هنگام ادای این اقساط، به زحمت نیفتند، دستور می‌دهد که: چیزی از مال خداوند که به شما داده است، به آنها بدهید: «وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ.» در این که منظور از این مال چه مالی است که باید به این بردگان داد؟ در میان مفسران گفتگو است؛ جمع کثیری گفته‌اند: منظور این است که سهمی از زکات؛ همان‌گونه که در آیه 60 سوره توبه آمده است، به آنها پرداخته شود، تا بتوانند دین خود را ادا کنند و آزاد شوند. بعضی دیگر گفته‌اند: منظور آن است که صاحب برده، قسمتی از اقساط را به او ببخشد، و یا اگر دریافت داشته، به او بازگرداند، تا توانایی بیشتر بر نجات خود از اسارت و بندگی پیدا کند. این احتمال نیز وجود دارد که در آغاز کار که بردگان توانایی بر تهیه مال ندارند، چیزی به عنوان کمک‌خرج یا سرمایه مختصر به آنها بدهند، تا بتوانند به کسب و کاری مشغول شوند؛ هم خود را اداره کنند، و هم اقساط دین خویش را بپردازند. البته، سه تفسیر فوق باهم منافاتی ندارند و ممکن است مجموعا در مفهوم آیه جمع باشد. هدف واقعی این است که مسلمانان این گروه مستضعف را تحت پوشش کمک‌های خود قرار دهند تا هرچه زودتر خلاصی یابند. در حدیثی از امام صادق علیه السّلام می‌خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: «تضع عنه من نجومه الّتی لم تکن ترید ان تنقصه، و لا تزید فوق ما فی نفسک» (تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 601)، اشاره به این‌که بعضی برای این‌که کلاه‌شرعی درست کنند و بگویند ما طبق آیه فوق به بردگان خود کمک کرده‌ایم و تخفیف داده‌ایم، مبلغ مال المکاتبه را بیش از آنچه در نظر داشتند، می‌نوشتند، تا به هنگام تخفیف دادن، درست همان مقداری را که می‌خواستند بی‌کم و کاست دریافت دارند. امام صادق علیه السّلام از این کار نهی می‌فرماید و می‌گوید: باید تخفیف
ص: 120
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌3 159
از چیزی باشد که واقعا در نظر داشته از او بگیرد. در دنباله آیه، به یکی از اعمال بسیار زشت بعضی از دنیاپرستان در مورد بردگان اشاره کرده، می‌فرماید: کنیزان خود را به خاطر تحصیل متاع زودگذر دنیا، مجبور به خودفروشی نکنید، اگر آنها می‌خواهند پاک بمانند: «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا.»
در ادامه، پس از بیان شأن نزول این جمله از آیه به نقل از مجمع البیان، و توضیح اجمالی در وضع اسف‌بار انحطاط و سقوط اخلاقی مردم عصر جاهلیت پیش از اسلام و وضع دلخراش، ننگین و وحشتناک عصر حاضر که بعضی آن را جاهلیت قرن بیستم نامیده‌اند، به دنبال آن، در توضیح این قسمت از آیه، چنین می‌فرماید: ذکر این نکته نیز لازم است که جمله «إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً» (اگر آنها می‌خواهند پاک بمانند ...)، مفهومش این نیست که اگر خود آن زن‌ها مایل به این کار باشند، اجبار آنها مانعی ندارد؛ بلکه این تعبیر از قبیل: «منتفی به انتفای موضوع» است؛ زیرا عنوان «اکراه» در صورت عدم تمایل، صادق است، وگرنه، خودفروشی و تشویق به آن به‌هرحال، گناه بزرگی است.
این تعبیر، برای این است که اگر صاحبان این کنیزان، مختصر غیرتی داشته باشند، به غیرت آنها برمی‌خورد. مفهوم آیه، این است این کنیزان که ظاهرا در سطح پایین‌تری قرار دارند، مایل به این آلودگی نیستند، شما که آن همه ادعا دارید، چرا تن به چنین پستی درمی‌دهید؟! در پایان آیه؛ چنان‌که روش قرآن است، برای این‌که راه بازگشت را به روی گنهکاران نبندد، بلکه آنها را تشویق به توبه و اصلاح کند، می‌گوید: و هرکس آنها را بر این کار اکراه کند (سپس پشیمان گردد)، خداوند بعد از اکراه آنها غفور و رحیم است: «وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» این جمله؛ چنان‌که گفتیم، ممکن است اشاره به وضع صاحبان آن کنیزان باشد که از گذشته تاریک و ننگین خود، پشیمان و آماده توبه و اصلاح خویشتن هستند، و یا اشاره به آن زنانی است که تحت فشار و اجبار، تن به این کار می‌دادند. «1»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 462- 459.
ص: 121
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «1»، فرموده: زنان از کارافتاده‌ای که امیدی به ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباس‌های (رویین) خود را بر زمین بگذارند، درحالی‌که در برابر مردم خودآرایی نکنند:
«الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ.» در واقع، برای این استثنا، دو شرط وجود دارد: نخست این‌که به سن و سالی برسند که معمولا امیدی به ازدواج ندارند و به تعبیر دیگر، جاذبه جنسی را کاملا از دست داده‌اند. دیگر این‌که در حال برداشتن حجاب، خود را زینت ننمایند. روشن است که با این دو قید، مفاسد کشف حجاب در مورد آنان وجود نخواهد داشت و به همین دلیل، اسلام این حکم را از آنان برداشته است. این نکته نیز روشن است که منظور برهنه شدن و بیرون آوردن همه لباس‌ها نیست؛ بلکه تنها کنار گذاشتن لباس‌های رو است که بعضی روایات از آن تعبیر به چادر و روسری کرده است: «الجلباب و الخمار».
در حدیثی از امام صادق علیه السّلام در ذیل همین آیه می‌خوانیم که فرمود: «الخمار و الجلباب».
قلت: بین یدی من کان؟ قال: «بین یدی من کان غیر متبرحة بزینة.»: منظور روسری و چادر است. راوی می‌گوید: از امام پرسیدم: در برابر هرکس که باشد؟ فرمود: در برابر هرکس باشد، امّا خودآرایی و زینت نکند. روایات دیگری نیز به همین مضمون یا نزدیک به آن از ائمه اهل بیت علیهم السّلام نقل شده است. در پایان آیه، اضافه می‌کند که با همه احوال، اگر آنها تعفّف کنند و خویشتن را بپوشانند، برای آنها بهتر است: «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ»؛ چرا که از نظر اسلام، هرقدر زن جانب عفاف و حجاب را رعایت کند، پسندیده‌تر و به تقوا و پاکی نزدیک‌تر است، و از آن‌جا که ممکن است بعضی از زنان سالخورده، از این آزادی حساب‌شده و مشروع، سوء استفاده کنند و احیانا با مردان به گفتگوهای نامناسب بپردازند و یا طرفین در دل، افکار آلوده‌ای داشته باشند، در آخر آیه، به عنوان
______________________________
(1). نور/ 60.
ص: 122
یک اخطار، می‌فرماید: خداوند شنوا و دانا است: «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.»؛ آنچه را می‌گویید، می‌شنود، و آنچه را در دل دارید و یا در سر می‌پرورانید، می‌داند. «1»

4. عفّت و تعفّف در تفاسیر روایی‌

در تفاسیر روایی: برهان، نور الثقلین و در المنثور فی قوله تعالی: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» «2»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- علی بن ابراهیم فرمود: «هم الذین لا یسئلون الناس الحافا من الرضی و المتحملین فی الدّین لا یسئلون الناس الحافا، و لا یقدروا ان یضربوا فی الارض فیکسبوا، فیحسبهم الجاهل اغنیاء من تعفّف عن السؤال.»: آنان کسانی هستند که به خاطر رضا و خشنودی که دارند، از مردم به اصرار سؤال نکرده و کسانی‌اند که در دین صبر و پایداری می‌کنند، درحالی‌که با اصرار از مردم سؤال نمی‌کنند و توانایی آن را ندارند که در زمین سیر کنند تا کسب معیشت نمایند. پس کسی که نادان به احوال آنها است، به واسطه خودداری نمودن آنان از سؤال کردن، چنین می‌پندارند که آنان غنی و بی‌نیازند. «3»
ب- ابو علی طبرسی، صاحب کتاب مجمع البیان آورده که: «قال ابو جعفر علیه السّلام: نزلت الایة فی اصحاب الصفّه.» [قال:] «و کذلک رواه الکلبی عن ابن عباس و هم نحو من اربعمائة رجل لم یکن لهم مساکن بالمدینة و لا عشائر یأوون الیهم، فجعلوا انفسهم فی المسجد و قالوا نخرج فی کل سریّة یبعثها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فحث اللّه الناس علیهم، فکان الرجل اذا اکل و عنده فضل، اتاهم به، اذا امسی.»: ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام فرمود: آیه درباره اصحاب صفّه نازل گردید، است.
[صاحب مجمع گفت:] کلبی چنین روایتی را از ابن عباس روایت نمود، و آنان نزدیک به
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 14، ص 543- 542.
(2). بقره/ 273.
(3). برهان، ج 1، ص 158.
ص: 123
چهارصد نفر مرد بودند که در مدینه مسکنی نداشتند و عشیره‌هائی هم نداشتند که به آنها پناه برند. لذا آنها خود را در مسجد قرار دادند و گفتند: ما در هر گروهی از سپاه که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آنها را گسیل می‌دارد، خارج می‌گردیم. پس خدای تعالی مردم را نسبت به آنها ترغیب و تشویق نمود؛ پس هرگاه هر فرد غذایی می‌خورد، و زیادی‌ای نزد او بود، آن را شبانگاه به نزد ایشان می‌برد. «1»
ج- عیاشی از جابر جعفی، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت کند که: «ان اللّه یبغض الملحف.»: حضرت فرمود: البته، خدای تعالی نسبت به کسی که بسیار اصرار بورزد، دشمن است. «2»
د- در تفسیر نور الثقلین از ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت کند که: «و قال علیه السّلام: الایدی ثلاثة:
فید اللّه العلیا، و ید المعطی التی تلیها، و ید السائل السفلی الی یوم القیامة، و من سأل و له ما یغنیه، جاءت مسألته یوم القیامة کدوحا، او خموشا، او خدوشا فی وجهه. قیل: و ما غناء؟ قال: خمسون درهما او عدلها من الذهب.»: و آن بزرگوار علیه السّلام فرمود: دست‌ها سه تا هستند: دست خدای تعالی که در بالا است، و دست بخشنده و اعطاکننده که در پی دست خدا می‌آید، و دست سؤال‌کننده که تا روز قیامت در پایین است، و کسی که سؤال کند و او را چیزی باشد که بی‌نیازش کند، سؤال او در قیامت، درحالی‌که در چهره او خراش ایجاد کرده یا این‌که چهره او را خراشیده می‌کند یا زخم می‌نماید، می‌آید. به او گفته شد: غنا چیست؟ آن حضرت فرمود: داشتن پنجاه درهم یا معادل آن از طلا است. «3»
ه- در تفسیر علی بن ابراهیم آمده که: «قال العالم علیه السّلام: الفقراء هم الذین لا یسئلون لقول اللّه تعالی فی سورة البقرة: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً.»: عالم علیه السّلام فرمود: فقرا تنها آن کسانی هستند که سؤال نمی‌کنند، برای گفته خدای تعالی در سوره
______________________________
(1). برهان، ج 1، ص 158.
(2). برهان، ج 1، ص 158.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 290، حدیث 1152.
ص: 124
بقره: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً.» «1»
و- طبرانی در اوسط از جابر بن عبد اللّه اخراج نمود که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «من سأل و هو غنی عن المسألة، یحشر یوم القیامة و هی خموش فی وجهه»: هرکس سؤال کند، درحالی‌که از سؤال کردن بی‌نیاز است، روز قیامت درحالی‌که چهره او خراشیده است، محشور می‌شود. «2»
ز- ابن حبان از ابو ذر اخراج نمود که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله به من فرمود: «یا اباذر! أ تری کثرة المال هو الغنی؟ قلت: نعم، یا رسول اللّه! قال افتری قلة المال هو الفقر؟ قلت: نعم، یا رسول اللّه! قال: انما الغنی غنی القلب، و الفقر فقر القلب.»: ای ابو ذر! آیا معتقدی که ثروتمندی همان کثرت مال است؟ گفتم: آری، ای پیامبر خدا! فرمود: آیا معتقدی که قلّت و کمی مال، همان فقر است؟ گفتم: بلی ای پیامبر خدا! فرمود: البته، بی‌نیازی، بی‌نیازی دل، و نیازمندی و فقر، نیازمندی و فقر دل است. «3»
ح- بیهقی در زهد از جابر بن عبد اللّه اخراج نمود که گفت: رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «القناعة کنز لا یفنی.»: قناعت گنجی است که هرگز از بین نمی‌رود. «4»
نیز فی قوله تعالی: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً» «5»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- در «من لا یحضره الفقیه» روایت شده که درباره قول خدای تعالی: «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ»، از امام صادق علیه السّلام سؤال شد. آن حضرت فرمود:
«ایناس الرشد حفظ المال.» «6»
______________________________
(1). همان، ج 1، ص 289، حدیث 1148.
(2). در المنثور، ج 1، ص 359.
(3). همان، ج 1، ص 361.
(4). همان.
(5). نساء/ 6.
(6). نور الثقلین، ج 1، ص 444، حدیث 60- برهان، ج 1، ص 211.
ص: 125
ب- در تفسیر عیاشی از زراره روایت شده که او گوید: درباره قول خدای تعالی: «وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ»، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام سؤال نمودم. آن حضرت فرمود:
«ذلک اذا حبس نفسه من اموالهم، فلا یحترث لنفسه، فلیأکل بالمعروف من مالهم.» زمانی که ولیّ یتیم خودش را برای اموال آنان محدود و محبوس کند و برای خودش کسب مال ننماید، پس از مال ایشان به معروف بخورد. «1»
ج- ابو علی طبرسی در مجمع البیان فرمود: در معنای قوله: «رشدا»، اختلاف نمودند، و اقوای اقوال این است که آن را حمل کنند بر این‌که مراد از آن، عقل و اصلاح مال است، و این قول از امام باقر علیه السّلام روایت شده. «2»
د- طبرسی گوید: قوله: «وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ»، معنایش این است که: هر کس از اولیای یتیم، فقیر بود، باید از مال یتیم به اندازه حاجت و به قدر کفایتش، به صورت قرض بردارد. پس از آن، آنچه را برداشت نمود، به او مسترد کند. طبرسی گوید:
و این قول، از امام باقر علیه السّلام روایت شده است. «3»
ه- ابن بابویه با اسنادش از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که: ایشان گفته‌اند:
«انقطاع یتم الیتیم، الاحتلام، و هو اشده، و ان احتلم و لم یونس منه رشد و کان سفیها او ضعیفا، فلیمسک عنه ولیّه ماله.»: زمانی که یتیم بودن یتیم تمام شده و از آن، منقطع می‌گردد، زمانی است که او محتلم شود، و آن، نقطه بلوغ اوست، و اگر آن یتیم، محتلم گردید، امّا رشد یعنی حفظ مال در او آشکار نبود و سفیه یا کم‌عقل بود، پس ولیّ وی مالش را نگهداری کند و از تحویل آن به او خودداری نماید. «4»
و- ابو اسامه از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام درباره قوله: «فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ»، روایت کند که آن حضرت گفته: «فقال ذلک رجل یحبس نفسه علی اموال الیتامی فیقوم لهم علیها، فقد شغل
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 445، حدیث 63- برهان، ج 1، ص 212.
(2). نور الثقلین، ج 1، ص 444، حدیث 62- برهان، ج 1، ص 212.
(3). برهان، ج 1، ص 212- نور الثقلین، ج 1، ص 445، ذیل حدیث 62، اضافه نموده است که این قول از سعید بن جبیر بوده و از امام باقر علیه السّلام نیز روایت شده است.
(4). برهان، ج 1، ص 21.
ص: 126
نفسه عن طلب المعیشة، فلا بأس ان یأکل بالمعروف، اذا کان یصلح اموالهم، و ان کان المال قلیلا، فلا یأکل منه شیئا.»: آن مردی است که خودش را محدود و محصور به اموال یتیمان می‌کند، پس قیّم آنان می‌شود برای حفظ مال آنان، پس خویش را از طلب معیشت بازداشته و خود را مشغول به کار یتیمان می‌کند، پس اشکالی ندارد که به معروف از آن مال بخورد، و این وقتی است که اموال آن یتیمان از لحاظ مقدار صلاحیت داشته باشد، و اگر آن مال، قلیل و کم باشد، نباید هیچ مقداری از آن برداشت نماید. «1»
ز- ابن ابی شیبه، عبد بن حمید، ابن جریر، ابن منذر و ابن ابی حاتم از مجاهد اخراج نمودند که: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی را فرمود: عقل‌های آنان را آزمایش کنید. «حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ» را گفت: آن، محتلم شدن است. «فَإِنْ آنَسْتُمْ» را فرمود: پس اگر در آنان احساس نمودید.
«مِنْهُمْ رُشْداً» را گفت: آن، عقل است. «2»
ج- ابن جریر، ابن منذر و بیهقی از حسن اخراج نمودند که: «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً» را گفت: «صلاحا فی دینه و حفظا لماله.» «3»
ط- ابن جریر از طریق سعید بن جبیر، از ابن عباس اخراج نمودند که: «" وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ"»؛ یعنی القرض.» «4»
ی- ابن ابی حاتم از سعید بن جبیر اخراج نمود که: «فی الایة یقول للاوصیاء: فاذا دفعتم الی الیتامی اموالهم، اذا بلغوا الحلم، فاشهدوا علیهم بالدفع الیهم اموالهم و کفی باللّه حسیبا؛ یعنی لا یشاهد افضل من اللّه فیما بینکم و بینهم.»: در آیه به اوصیا می‌گوید: هنگامی که یتیمان به سنّ محتلم شدن رسیدند، وقتی که مال آنان را به آنها رد می‌کنید، برای رد کردن مالشان به آنان، بر آنها شاهد و گواه بگیرید؛ یعنی هیچ شاهدی افضل و برتر از خدا، بین شما و بین آنان نیست. «5»
______________________________
(1). برهان، ج 1، ص 212.
(2). در المنثور، ج 2، ص 121.
(3). همان.
(4). همان.
(5). در المنثور، ج 2، ص 122.
ص: 127
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «1»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- محمّد بن یعقوب با اسنادش تا معاویة بن وهب، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»، روایت کند که آن حضرت فرمود: «یتزوّجوا حتّی یغنیهم اللّه من فضله.»: ازدواج کنند تا خدای تعالی آنان را از فضل خودش بی‌نیازشان نماید. «2»
ب- ابن بابویه در «من لا یحضره الفقیه» با اسنادش از محمّد بن مسلم، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ: «فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً» روایت کند که ایشان فرمود: «الخیر ان یشهد: ان لا اله الا اللّه و ان محمّدا رسول اللّه، و یکون بیده عمل یکتسب به، او یکون له حرفة.»: خیر در آیه، شهادت دادن به «لا اله الا اللّه و محمّدا رسول اللّه» است و این‌که کاری به دست او باشد تا به وسیله آن، تحصیل معاش کند، یا این‌که حرفه‌ای برای او باشد. «3»
ج- محمّد بن یعقوب با اسنادش از ابن مسکان از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ: «فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً»، روایت کند آن حضرت گفت: «ان علمتم ان لهم مالا و دینا.»: اگر دانستید که برای آنان مالی هست و آنها دیندارند. «4»
د- در مجمع البیان فرموده: فی قوله: «وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ»، کسی که قایل است به این‌که آیه خطاب به سرپرستان مملوکین است، در اندازه و مقدار آنچه واجب است به آن مکاتبین اعطا شود، اختلاف نموده، پس گفته‌اند که مقدار آن، به اندازه ربع مال المکاتبه است، و این قول، از علی علیه السّلام روایت شده. «5»
______________________________
(1). نور/ 33.
(2). برهان، ج 3، ص 732- نور الثقلین، ج 3، ص 60، حدیث 154.
(3). برهان، ج 3، ص 733- نور الثقلین، ج 3، ص 600، حدیث 155.
(4). برهان، ج 3 ص 732.
(5). نور الثقلین، ج 3، ص 602، حدیث 165.
ص: 128
ه- فی قوله: «لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»، گفته شده که برای عبد اللّه بن ابی شش کنیز بود که او آنها را برای کسب و تحصیل مال، با اکراه وادار به زنا می‌کرد. پس چون آیه تحریم زنا نازل گردید، آنان نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آمدند و به او شکایت کردند، پس این آیه نازل گردید. «1»
و- عبد بن حمید، ابن منذر و ابن ابی حاتم از عکرمه درباره قوله: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً»، اخراج نمودند که او گفت: «هو الرجل یری المرأة فکانه یشتهی، فان کانت له امرأة، فلیذهب الیها فلیقض حاجته منها، و ان لم تکن له امرأة، فلینظر فی ملکوت السموات و الارض حتی یغنیه اللّه من فضله.»: او مردی است که چون زنی را ببیند و رایحه تمایل در او پیدا شود، پس اگر دارای همسر است، به نزد او برود و قضای حاجت کند، و اگر همسری ندارد، به ملکوت آسمان‌ها و زمین نظر بیفکند، تا خدا او را از فضلش بی‌نیاز نماید. «2»
ز- ابن ابی حاتم از سعید بن جبیر اخراج کرد که او گفت: «قال ابن عباس فی:" و آتوهم من مال اللّه": امر اللّه المؤمنین ان یعینوا فی الرقاب. قال علی بن ابی طالب: امر اللّه السید ان یدع للمکاتب الربع من ثمنه، و هذا تعلیم من اللّه؛ لیس بفریضة، و لکن فیه اجر.»: ابن عباس درباره: «وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ»، گفت: خدا به مؤمنین امر فرمود که در آزاد نمودن بنده‌ها کمک کنند. علی بن ابی طالب فرمود: خدا به آقا و سیّد برده‌ها امر فرمود که برای مکاتب ربع از قیمتش او را ترک کند (و از او نگیرد)، و این تعلیمی از جانب خدا بوده و واجب نیست، و لیکن در آن، پاداش نیکو است. «3»
ح- ابن مردویه از علی بن ابی طالب درباره قوله: «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ»، اخراج نمود که آن حضرت گفت: «أهل الجاهلیة یبغین اماءهم علی الزنا، فنهوا عن ذلک فی الاسلام.»: اهل جاهلیت، کنیزانشان را به زنا وادار می‌کردند، پس در اسلام، از این کار نهی گردیدند. «4»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 3، ص 602، حدیث 168.
(2). در المنثور، ج 5، ص 45.
(3). همان، ص 46.
(4). همان.
ص: 129
ط- ابن جریر و ابن ابی حاتم از طریق علی، از ابن عباس درباره «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ»، اخراج نمودند که او گفت: «لا تکرهوا اماءکم علی الزّنا، فان فعلتم، فان اللّه لهن غفور رحیم و اثمهن علی من یکرههن.»: کنیزانتان را با اکراه وادار به زنا نکنید. پس اگر چنین کردید، خدا برای آنان بسیار آمرزنده و مهربان است و گناه آنان بر عهده کسی است که آنان را به اکراه بر این کار واداشته است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «2»، روایاتی را نقل فرمودند، از جمله:
الف- محمّد بن یعقوب از علی بن ابراهیم با اسنادش از حلبی، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که: «" انه قرأ" أن یضعن ثیابهنّ"، قال: الخمار و الجلباب. قلت: بین یدی من کان؟ قال: بین یدی من کان غیر متبرّجة بزینة، فان لم تفعل، فهو خیر لها، و الزینة الّتی یبدین لهن، شی‌ء فی الایة الاخری.»: قرائت شد: «أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ». آن حضرت فرمود: مقنعه و چادر را. گفتم: آن پیش چه کسی باشد؟ فرمود: پیش هرکس، بدون این‌که زینتی آشکار کند، پس اگر او این کار را (یعنی چادر و مقنعه را از سر برندارد)، برای او بهتر است، و آن زینتی که آنان می‌توانند آشکار کنند، در آیه دیگری است. «3»
ب- علی بن ابراهیم با اسنادش از محمّد بن ابی حمزه، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن حضرت درباره قوله تعالی: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ»، گفت: «تضع الجلباب وحده.»: تنها چادر را فروگذارد. «4»
ج- از عدّه‌ای از اصحاب ما، از احمد بن محمّد با اسنادش، از محمّد بن مسلم، نقل کرده که او از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً» سؤال نمود که: «ما الذی یصلح لهن ان یضعن من ثیابهن؟»: چه چیزی
______________________________
(1). همان.
(2). نور/ 60.
(3). برهان، ج 3، ص 745- نور الثقلین، ج 3، ص 623، حدیث 237.
(4). برهان، ج 3، ص 754- نور الثقلین، ج 3، ص 623، حدیث 238.
ص: 130
شایسته است برای آن زنان که از لباس‌هایشان فروگذارند؟ حضرت فرمود: «الجلباب»:
(آن) چادر است. «1»
د- علی بن ابراهیم با اسنادش از حریز بن عبد اللّه، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که قوله تعالی: «أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ» قرائت شد. آن حضرت فرمود: «الجلباب و الخمار، اذا کانت المرأة مسنة.»: آن، چادر و مقنعه است وقتی آن زن، مسن باشد. «2»
ه- در تفسیر علی بن ابراهیم قوله: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ» را فرمود: «نزلت فی العجائز اللاتی یئسن من المحیض و التزویج، ان یضعن النقاب. ثم قال:" و أن یستعففن خیر لهنّ"، ای لا یظهرن للرجال.»: آیه درباره زن‌های پیری که امیدی به حیض شدن و ازدواج نمودن ندارند، نازل گردید که این گروه زنان نقابشان را بردارند. پس از آن فرمود: و اگر از برداشتن آن نقاب هم خودداری کنند، برای آنان بهتر است؛ یعنی برای مردان ظاهر و آشکار نگردند. «3»
و- شیخ در تهذیب با اسنادش از ابی صباح کنانی نقل می‌کند که او گفت: از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام درباره قوله تعالی: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ» سؤال نمودم که: «ما الذی یصلح لهن ان یضعن ثیابهن؟»: چه چیزی شایسته است برای ایشان (که از) لباس‌هایشان فرو گذارند؟ پس حضرت گفت: «الجلباب، الا تکون امة، فلیس علیهن جناح ان تضعن خمارهن.»:
آن، چادر است، جز این‌که اگر کنیز باشد، بر او گناهی نیست که مقنعه‌اش را هم فرو گذارد. «4»
ز- در کتاب عیون الاخبار در باب: «ذکر آنچه امام رضا علیه السّلام به محمّد بن سنان در جواب مسایل او در علل نوشت»، آمده است: «و حرم النظر الی شعور النساء المحجوبات بالازواج
______________________________
(1). برهان، ج 3، ص 745- نور الثقلین، ج 3، ص 623- حدیث 239.
(2). نور الثقلین، ج 3، ص 623، حدیث 240- برهان، ج 3، ص 745.
(3). نور الثقلین، ج 3، ص 623، حدیث 235.
(4). برهان، ج 3، ص 745.
ص: 131
الی غیرهن من النساء، لما فیه من تهییج الرجال و ما یدعو التهییج الیه من الفساد و الدخول فیما لا یحل، و کذلک ما اشبه الشعور، الا الذی قال اللّه عزّ و جلّ:" وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ"، غیر الجلباب، فلا باس بالنظر الی شعور مثلهن.»: و نظر کردن به موهای زنان پوشیده شوهردار و غیر آنان از زنان، حرام است به واسطه آنچه در آن نگاه است، از تحریک و به تهییج آوردن مردان، و آنچه که آن تهییج به آن می‌خواند، از فساد و ورود در آنچه حلال نیست، و هم‌چنین است آنچه شباهت به موها دارد، به‌جز آنچه خدای عزّ و جلّ فرمود: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ»، به‌جز چادر را، پس نظر کردن به موهای مثل چنین زنانی اشکال ندارد. «1»
ج- ابن منذر، ابن انباری و بیهقی از ابن عباس اخراج نمودند که: «انه کان یقرأ:" أَنْ یَضَعْنَ"، و یقول الجلباب.»: او می‌خواند: «أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ»، و می‌گفت: چادر. «2»
ط- ابن ابی حاتم از سعید بن جبیر اخراج نمود: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ»، یعنی آن زن بزرگسالی که به واسطه کبر سن، حیض نمی‌گردد، «اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً»؛ یعنی تزویجا. «3»
ی- عبد الرزاق و ابن ابی حاتم از حسن اخراج نمودند که: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ» را می‌گفت: آن زنی است که از نکاح کردن بازنشسته است. «4»

5. تدبّر در آیات عفّت و تعفّف‌

قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «5»

تدبّر در معنای عفّت و تعفّف به اعتبار تفاسیر و سیاق آیات مورد بحث‌

الف- معنای تعفّف‌

تعفّف؛ یعنی خودداری کردن از سؤال برای رفع نیاز؛ آن‌گونه که با وجود نیاز شدید،
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 3، حدیث 234.
(2). در المنثور، ج 5، ص 57.
(3). همان.
(4). همان.
(5). ص/ 29.
ص: 132
به واسطه مناعت طبع، از سؤال کردن خودداری نماید: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ.» «1» قوله: «یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ»، دلالت دارد بر این‌که تظاهر به فقر نمی‌کنند؛ زیرا آنان‌که از حال آنها اطلاعی ندارند، آنان را بی‌نیاز می‌پندارند، و این عدم تظاهر آنان به فقر، ناشی از حصول غنای طبع آنها است، و قوله: «تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ»؛ یعنی رنجوری و پریدگی رنگ چهره آنان، علامتی است که دلالت بر نیاز شدید آنها دارد، امّا با این نیاز شدید، آنان سؤال نمی‌کنند، لذا می‌فرماید: «لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً»، و در این جمله از آیه، دو معنا تدبّر می‌شود: یکی معنای «لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ»، و دیگری معنای «إِلْحافاً». قوله: «لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ»، یعنی آنان هم‌چنان‌که به لحاظ غنای طبع، از سؤال کردن خودداری می‌کنند، در عمل هم از مردم سؤال نمی‌کنند، و قوله: «إِلْحافاً»، دلالت دارد بر این‌که اگرچه آنان به واسطه تعالی نفس و غنای طبع، از سؤال کردن خودداری می‌کنند، و در عمل هم از مردم سؤال نمی‌نمایند، امّا ضرورت وضع نیاز در آنان به گونه‌ای است که اگر انفاقی به آنها بشود، ردّ احسان نمی‌کنند.

ب- معنای استعفاف‌

1. ب- معنای اوّل استعفاف‌

استعفاف در این معنا، طلب عفاف کردن؛ یعنی خودداری نمودن از خوردن مال حرام است: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً.» «2»:
یتیمان را پیش از این‌که به حدّ ازدواج کردن برسند، آزمایش کنید. پس اگر در آنان ملاحظه کردید که از لحاظ عقلی و مالی به کمال متناسب رسیده‌اند، مالشان را به آنان
______________________________
(1). بقره/ 273.
(2). نساء/ 6.
ص: 133
رد کنید، و نه اموال آنان را از روی اسراف مصرف کنید، و نه پیش از آن‌که کبیر شوند؛ مالشان را به آنان رد کنید، و هرکس از اولیای یتیم، غنی بود، باید از خوردن مال او خودداری کند، و هرکس فقیر بود، باید به اندازه کفاف و به صورت قرض بردارد (و بعدا آن قرض را ادا نماید). پس به هنگامی که اموالشان را به آنان تحویل می‌دهید، بر آنان گواه بگیرید و خدای تعالی برای شهادت در حسابرسی، کافی است.
در این آیه، جمله «فَلْیَسْتَعْفِفْ»، به معنای طلب عفاف کردن و خودداری کردن است، و به قرینه قوله: «فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ»، برای کسی که فقیر باشد: «مَنْ کانَ فَقِیراً»، «فَلْیَسْتَعْفِفْ» به معنای خودداری کردن ولیّ غنی از خوردن مال یتیم خواهد بود.

2. ب- معنای دوّم استعفاف‌

یک معنای دیگر استعفاف، طلب عفاف و پاکدامنی کردن است؛ یعنی خودداری نمودن نفس از محرّمات: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» «1»:
آن کسانی که اسباب مالی ازدواج را فراهم ندارند، باید عفّت بورزند و پاکدامنی کنند و از آلوده کردن نفس به محرّمات خودداری نمایند، تا خدای متعال آنان را از فضلش بی‌نیازشان کند، و از مملوکین شما، آن کسانی که تقاضای مکاتبه دارند (یعنی می‌خواهند طبق قرارداد بهای خود را بپردازند و آزاد گردند)، مشروط بر این‌که بدانید، خیر آنان در این کار هست (یعنی پس از آزادی، می‌توانند خود را اداره کنند)، پس با آنان قرارداد ببندید و از مالی که خدای تعالی به شما اعطا نموده، به آنها اعطا کنید (تا هم پرداخت بخشی از بهای آنها بوده و هم پشتوانه‌ای برای کمک اقتصادی به آنان در معیشتشان باشد)، و کنیزانتان را که می‌خواهند با ازدواج صحیح، عفیفه و پاکدامن
______________________________
(1). نور/ 33.
ص: 134
باشند، برای کسب متاع ناپایدار دنیا آنان را به اکراه به فحشا وادار نکنید، و خدای متعال آنان را که با اکراه به زنا واداشته شده‌اند، بعد از آن‌که به اکراه واداشته شدند، می‌آمرزد و مورد رحمت قرار می‌دهد.
استعفاف در این آیه، به قرینه «لا یَجِدُونَ نِکاحاً»، طلب عفّت نمودن و طلب پاکدامنی است؛ یعنی با صبر و شکیبایی و تقویت اراده و مشغول داشتن خود به ذکر و یاد خدا، از آلوده کردن نفس به محرمات خودداری کند.

3. ب- معنای سوّم استعفاف‌

معنای سوم استعفاف، خودداری کردن نفس از بعضی امور مباح، و رعایت کردن جانب احتیاط است: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «1»؛ یعنی: و از زنان بازنشسته، آنها که امیدی برای ازدواج کردن ندارند، با احراز شرط مذکور، گناهی بر آنان نیست که پوشش رویی را (که چادر باشد) بردارند، بدون این‌که قصد آشکار نمودن زینتشان را داشته باشند، و اگر این‌گونه زنان از همین امر مباح هم خودداری کنند و برای رعایت جانب احتیاط، همان چادر را هم از سرشان برندارند، برای آنان بهتر است از برداشتن چادر، و خدای تعالی بسیار شنوای اقوال و نیّات بوده و بسیار دانا به احوال قلوب و ما فی الضمیر است.
استعفاف در این آیه به قرینه قوله: «فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ»، به معنای خودداری نمودن از امر مباح؛ یعنی خودداری کردن از برداشتن چادر است که این خود، رعایت جانب احتیاط است.

آزاد نمودن بردگان‌

قوله تعالی: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی
______________________________
(1). نور/ 60.
ص: 135
آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» «1»
اسلام به بهترین وجوه، مسلمانان را به آزاد کردن برده‌ها تشویق نموده است. این کار از لحاظ انسانی و اجتماعی حق و عدل بوده و از لحاظ فردی هم اعتلای فضایل اخلاقی است.
و لذا در آیه 33 سوره نور در طرح آزادی بنده، از جانب خدای تعالی به مالک او امر می‌شود که از پیشنهاد مملوکش مبنی بر طرح آزادی‌اش استقبال نماید و خواسته او را جامه عمل بپوشاند، و حتی از لحاظ اقتصادی، در تأمین این خواسته، به او کمک کند.
از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و اهل بیت علیهم السّلام روایات زیادی در تشویق و تحریک نسبت به آزاد نمودن بنده‌ها وارد شده که در این‌جا برخی از آنها نقل می‌شود:
1. «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: من أعتق مؤمنا، أعتق اللّه عزّ و جلّ بکل عضو منه عضوا من النار، فان کانت انثی، اعتق اللّه عزّ و جلّ بکل عضوین منها، عضو منه من النار؛ لان المرأة بنصف الرجل.»:
پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هرکس مؤمنی را آزاد کند، خدای عزّ و جلّ به هر عضوی از بنده عضوی از او را از آتش آزاد می‌کند، و اگر مؤمنه بود، خدای عزّ و جلّ به هر دو عضوی از آن زن، عضوی از آن مرد را آزاد می‌کند؛ چون زن برابر با نصف مرد است (کافی).
2. «ان فاطمة بنت اسد، ام امیر المؤمنین علیه السّلام، قالت لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: انی ارید ان اعتق جاریتی هذه، فقال صلّی اللّه علیه و آله لها: ان فعلت، اعتق اللّه بکل عضو منها، عضوا منک من النار.»: فاطمه بنت اسد، مادر امیر المؤمنین علیه السّلام به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله گفت: می‌خواهم این کنیزم را آزاد کنم. پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: اگر چنین کنی، خدا به هر عضوی از او، عضوی از تو را از آتش آزاد کند (اصول کافی).
3. «عن ابی نجیع قال: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله یقول: ایما مسلم اعتق رجلا مسلما، فان اللّه جاعل وقاء کل عظم من عظامه، عظما من عظامه، محررا من النار، و أیما امرأة مسلمة اعتقت امرأة مسلمة،
______________________________
(1). نور/ 33.
ص: 136
فان اللّه جاعل وقاء کل عظم من عظامها، عظما من عظامها من النار.»: از ابی نجیع، او گفت:
شنیدم پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله می‌فرمود: هر مسلمانی که مرد مسلمانی را آزاد کند، البته، خدای تعالی محافظ هر استخوانی از استخوان‌هایش را استخوانی از استخوان‌های آن مرد آزادشده، قرار می‌دهد، درحالی‌که آن استخوان‌ها از آتش آزاد گشته‌اند، و هر زن مسلمان که زن مسلمانی را آزاد کند، خدای تعالی محافظ هر استخوانی از استخوان‌هایش را استخوانی از استخوان‌های آن زن آزادشده، قرار می‌دهد، در حالی که آن استخوان‌ها از آتش رها گشته‌اند. (تفسیر ابن کثیر).
4. «عن سعد بن مرجانة، انه سمع ابا هریرة یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله:" من اعتق رقبة مؤمنة، اعتق اللّه بکل إرب؛ ای عضو، منها إربا من النار، حتّی انه لیعتق بالید، الید و بالرجل الرجل، و بالفرج الفرج"، فقال علی بن الحسین: انت سمعت هذا من ابی هریرة؟ فقال سعید: نعم، فقال علی بن الحسین لغلام له، افره غلمانه: ادع مطرفا، فلما قام بین یدیه، قال، اذهب، فانت حرّ لوجه اللّه.»:
از سعد بن مرجانه روایت شده که شنید ابو هریره می‌گوید: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هرکس بنده مؤمنی را آزاد کند، خدای تعالی برای هر عضو از او، عضوی را از آتش آزاد گرداند تا این‌که دست او، به واسطه دستش، و پای او، به واسطه پایش، و فرج او، به واسطه فرجش آزاد گردد. آن‌گاه علی بن حسین فرمود: آیا خودت این را از ابو هریره شنیدی؟
سعد گفت: آری، پس علی بن حسین به غلامش که زیرک‌ترین غلامانش بود، گفت: غلام کمیابی را بخوان. پس همین‌که آن غلام حضرت در حضور او ایستاد، به او فرمود: برو که تو برای خشنودی خدا آزادی، (تفسیر ابن کثیر).
5. «ان النبی صلّی اللّه علیه و آله قال: من بنی مسجدا لیذکر اللّه فیه، بنی اللّه له بیتا فی الجنة، و من اعتق نفسا مسلمة، کانت فدیته من جهنم، و من شاب شیبة فی الاسلام، کانت له نورا یوم القیامة.»: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هرکس مسجدی را بنا کند تا خدای تعالی را در آن به یاد آورند، خدای متعال خانه‌ای را در بهشت برای او بنا کند، و هرکس نفس مسلمانی را آزاد کند، آن، فدیه و کفّاره او از جهنم باشد و هرکس جوانی خود را در اسلام به پیری برساند، (اعمالش) برای او روز قیامت نوری باشد (تفسیر ابن کثیر).
ص: 137
6. «عن البراء بن عازب، قال: جاء رجل الی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فقال: یا رسول اللّه! دلّنی علی عمل یدخلنی الجنة. قال: عتق النسمة و فک الرقبة. قال: یا رسول اللّه! أو لیسا واحدا؟ قال: لا، عتق الرقبة، أن تنفرد بعتقها، و فک الرقبة، أن تعین فی ثمنها.»: از براء بن عازب روایت شده که گفت:
مردی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد و گفت: ای پیامبر خدا! مرا به عملی راهنمایی کن که مرا داخل در بهشت گرداند. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: رها کردن برده و آزاد نمودن بنده. او گفت: ای پیامبر خدا! آیا این دو یکی نیستند؟ آن حضرت فرمود: نه، «عتق رقبه»، به این است که تو او را آزاد کنی، و «فک رقبه»، به این است که در (پرداخت) بهایش کمک کنی. (تفسیر ابن کثیر).
7. در فروع کافی با اسنادش از زراره، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام فرمود: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «من اعتق مسلما، اعتق اللّه عزّ و جلّ بکل عضو منه، عضوا من النار.»: هرکس مسلمانی را آزاد کند، خدای عزّ و جلّ به هر عضوی از او، عضوی را از آتش آزاد نماید (فروع کافی).
8. در فروع کافی با اسنادش از حلبی، معاویة بن عمار و حفص بن بختری، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام آورده که آن بزرگوار درباره آن مردی که بردگان را آزاد می‌نمود، فرمود:
«ان اللّه عزّ و جلّ یعتق بکل عضو منه عضوا من النار. قال: و یستحب للرجل أن یتقرب الی اللّه عشیة عرفة و یوم عرفة بالعتق و الصدقة.»: البته، خدای عزّ و جلّ به هر عضوی از او، عضوی را از آتش آزاد می‌نماید. فرمود: و برای مرد مستحب است که در شب عرفه و در روز عرفه، با آزاد کردن بنده و با دادن صدقه، به خدای متعال تقرّب حاصل نماید. (فروع کافی).
9. باز در فروع کافی با اسنادش از بشیر نبّال روایت شده که گفت: شنیدم ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام می‌فرمود: «من اعتق نسمة صالحة لوجه اللّه عزّ و جلّ، کفّر اللّه عنه مکان کل عضو منه، عضوا من النّار.»: هرکس بنده صالحی را برای رضای خدای عزّ و جلّ آزاد کند، خدای متعال به جای هر عضوی از او، عضوی را از آتش می‌پوشاند (فروع کافی).
ص: 138

کلمات قصار پیرامون عفاف‌

در غرر الحکم و درر الکلم در «باب عفاف»، سخنانی به اقتصار، از امام متقین، مولای موحدان، امیر مؤمنان علی علیه السّلام، بیان شده که ما در این‌جا تنها به نقل بخشی از آنها می‌پردازیم:
1. «العفاف، یصون النّفس، و ینزّهها عن الدّنایا.»: پرهیزگاری و پاکدامنی، نفس را نگه داشته و آن را از پستی‌ها پاک می‌دارد.
2. «العفّة تضعّف الشّهوة.»: خویشتن‌داری، خواهش را ناتوان می‌گرداند.
3. «العفاف زهاده.»: پارسایی، بی‌رغبتی در دنیا است.
4. «العفّة أفضل [أصل الفتوّة.»: پرهیزگاری، بالاترین (یا اصل) جوانمردی است.
5. «العفاف أفضل شیمة.»: بازایستادن (از آنچه حلال نیست)، برترین خصلت است.
6. «العفّة رأس کلّ خیر.»: پاکدامنی، رأس هرچیزی است.
7. «العفّة، شیمة الأکیاس.»: پاکدامنی، شیوه زیرکان است.
8. « [أهل العفاف [ف ، أشرف الأشراف.»: پاکدامنی (و یا اهل آن)، برترین صفات و افعال نیک است.
9. «بالعفاف تزکو الأعمال.»: با پاکدامنی، اعمال، پاکیزه شده یا افزایش می‌یابد.
10. «تاج الرّجل، عفافه، و زینه إنصافه.»: افسر و تاج آدمی، پاکدامنی او از محرمات، و زینتش، انصافش است.
11. «ثمرة العفّة، الصّیانة.»: میوه و نتیجه عفّت و پاکدامنی، مصونیت است.
12. «ثمرة العفّة، القناعة.»: نتیجه و ثمره پاکدامنی، قانع بودن است.
13. «حسن عفاف، من شیم الأشراف.»: پاکدامنی نیکو، از خصلت‌های مردم بلندمرتبه است.
14. «سبب القناعة، عفاف.»: علت و سبب قناعت، پاکدامنی و بازایستادن از حرام‌ها است.
15. «علیک بالعفّة، فإنّها نعم القرین.»: بر تو باد به پاکدامنی، که البته آن، خوب هم‌نشینی است.
ص: 139
16. «علیک بالعفاف و القنوع، فمن أخذ به، خفّت علیه المؤون.»: بر تو باد به پاکدامنی، و قناعت، پس کسی که آن را برگیرد، مخارج زندگی برایش سبک گردد.
17. «علیکم بلزوم العفّة، و الأمانة؛ فانّهما، أشرف ما أسررتم و أحسن ما أعلنتم، و أفضل ما ادّخرتم.»: بر شما باد به ملازم بودن با پاکدامنی و امانت‌داری که البته، آن دو، شریف‌ترین چیزی است که پنهان می‌دارید، و نیکوترین چیزی است که آن را آشکار کرده، و برترین چیزی است که آن را ذخیره می‌کنید.
18. «علی قدر الحیاء تکون العفّة.»: بر اندازه شرم و حیا، عفّت می‌باشد.
19. «عجبت لمن عرف سوء عواقب اللّذات کیف لا یعفّ.»: در شگفتم از کسی که عاقبت‌های بد لذات را می‌داند، که چگونه پاکدامنی را شیوه خود نکرده و از حرام‌ها باز نمی‌ایستد!
20. «لم یتحلّ بالعفّة، من اشتهی ما لا یجد.»: کسی که خواهش چیزی را دارد که نمی‌یابد، به پاکدامنی و پارسایی آراسته نشده است.
21. «لا فاقة مع عفاف.»: با پارسایی و پاکدامنی، فقر و فاقه نیست.
22. «من عفّ، خفّ وزره، و عظم عند اللّه قدره.»: هرکه از گناهان بازایستد، پشت او از سنگینی آنها سبک گشته و نزد خدا قدر و مرتبه‌اش بزرگ شود.
23. «من عفّت أطرافه، حسنت أوصافه.»: هرکه اطراف (اعضا و جوارح) او پارسا شود، صفات (اخلاقی) او نیکو خواهد شد.
24. «أعفّکم، أحیاکم.»: پارساترین و باعفّت‌ترین شما، باحیاترین شما است.
25. «إنّ اللّه یحبّ المتعفّف الحیّی التّقی، الرّاضی.»: البته، خدای سبحان پارسای باحیای پرهیزگار راضی را دوست می‌دارد.
پروردگارا! در حصول ملکه عفّت از تو استعانت می‌جوییم، یا ذا الرّأفة و المستعان، یا ذا العفو و الغفران! ما را در متعفّف شدن یاری فرما.