گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
فصل سی و پنجم عفو



اشاره

کلمه عفو و مشتقات آن در قرآن کریم مجموعا 35 بار با الفاظ: «عفا»، «عفوا»، «عفونا»، «تعفوا»، «نعف»، «یعف»، «یعفوا»، «یعفوا»، «و لیعفوا»، «یعفون»، «اعف»، «اعفوا»، «عفی»، «العفو»، «عفوّ»، «عفوّا»، «العافین»، در ضمن 32 آیه و در 11 سوره قرآن مجید ذکر گردیده، و در این فصل، از مجموعه این آیات 7 آیه از آنها را انتخاب نمودیم، که پس از تنظیم آن آیات به ترتیب مصحف کریم، با استفاده از کتب لغت به تحقیق در معنای عفو می‌پردازیم و سپس آیات مذکور را از لحاظ تفاسیر و تفاسیر روایی از تفاسیر علمای شیعه و اهل سنت از زمان شیخ الشیوخ، طوسی قدّس سرّه تا زمان حاضر، بررسی کرده و سرانجام، با استعانت از الطاف خدای متعال و با استناد به آیات قرآن در آنها تدبّر می‌نماییم.

1. تنظیم آیات عفو به ترتیب مصحف کریم‌

1. وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ. «1»
______________________________
(1). بقره/ 109: مدنی.
ص: 142
2. أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ. «1»
3. وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ. «2»
4. الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ. «3»
5. عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ. «4»
6. وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ. «5»
7. الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ. «6»

2. در معنای عفو

راغب در مفردات فرموده: عفو، قصد و نیّت دریافت شی‌ء است. گفته می‌شود: عفاء و اعتفاء؛ یعنی او قصد نمود آنچه را نزد او است. گفته می‌شود: عفاء و اعتفاء؛ یعنی او قصد نمود آنچه را نزد او است، گیرنده باشد، و «عفّت الرّیح الدّار»؛ یعنی او قصد نمود که آثار آن خانه را بگیرد، و «عفّت النبت و الشجر.»؛ یعنی گیاه و درخت زیاد بار گرفته،
______________________________
(1). بقره/ 187: مدنی.
(2). بقره/ 273: مدنی.
(3). آل عمران/ 134: مدنی.
(4). توبه/ 43: مدنی.
(5). نور/ 22: مدنی.
(6). مجادله/ 2: مدنی.
ص: 143
مانند قول تو که می‌گویی: «أخذ النّبت فی الزّیادة.»؛ یعنی آن گیاه زیاد بار گرفته، «و عفوت عنه.»؛ یعنی قصد نمودم زایل کردن گناه او را به گونه‌ای که از او منصرف باشد.
فرمود: «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ»، «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ، «ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ»، «إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمْ»، «وَ اعْفُ عَنَّا». پس عفو، عبارت از زایل نمودن گناه است در جای خودش، و قوله: «خُذِ الْعَفْوَ»؛ یعنی آنچه قصد آن و دریافت و اخذش آسان می‌باشد، و گفته‌اند: یعنی به زوال گناه مردم در جای خودش پرداختن، «وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ.»؛ یعنی آنچه را که انفاقش آسان است، و قولهم: «اعطی عفوا»، پس «عفوا»، مصدر در موضع حال است؛ یعنی اعطا کرد درحالی‌که حال او، حال عافی بود؛ یعنی قصدکننده برای اخذ و دریافت. اشاره به این معنا که او آمادگی تازه و بدیعی دارد، و قول آنان در دعا: «اسئلک العفو و العافیة.»؛ یعنی ترک عقوبت و سلامت. خدای تعالی فرمود: «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً»، و قوله: «و ما اکلت العافیة، فصدقة»؛ یعنی طالبین روزی از پرندگان وحوش و انسان، آن‌چه را که می‌خورند، صدقه است، «و أعفیت کذا»؛ یعنی او را ترک نمودم تا انبوه گردد و زیاد شود، و از آن است گفته: «اعفوا اللّحی»، «و عفاء»؛ یعنی زیادی پشم و ریش، و عافی یعنی کفی که از سر دیگ می‌ریزد. «1»
فخر الدین در مجمع البحرین فرموده: قوله تعالی: «عَفَوْنا عَنْکُمْ»؛ یعنی گناهانتان را از شما محو کردیم، و قوله: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»، شیخ ابو علی گفته است: این از لطایف عتاب است که پیش از بیان عتاب، با عفو آغاز گردیده، و آنچه جار اللّه گفته (مراد زمخشری است) که: «عَفَا اللَّهُ»، کنایه از جنایت است، صحیح نمی‌باشد؛ حاشا سیّد پیامبران که به او نسبت جنایت داده شود، و قوله: «فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ»، آن، هم‌چنان‌که گفته شده، از عفو است، مثل این‌که گفته باشد: «فمن عفی له عن جنایة من جهة اخیه بشی‌ء، فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ.»؛ ای فالامر اتباع (پس چنین کاری اتباع از معروف است)، و مراد از آن، سفارش عفوکننده است به این‌که
______________________________
(1). مفردات، ص 352- 351.
ص: 144
دیه را به اندازه معروف مطالبه کند و سفارش معفو عنه است به این‌که آن را به خوبی و به نیکی ادا نماید. قوله: «حَتَّی عَفَوْا»؛ یعنی از لحاظ تعداد، در خودشان، و در اموالشان، زیاد گردند. گفته می‌شود: «عفا النّبات»، هنگامی که زیاد گردد. قوله: «خُذِ الْعَفْوَ.»؛ یعنی آنچه آسان است از اخلاق مردم، آن را برگیر و نهایت را مجو، و قوله: «وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ»، از امام صادق علیه السّلام روایت است که: عفو، حدّ وسط بدون اسراف و اقتار است؛ یعنی نه زیادروی کنند و نه سخت و تنگ بگیرند، و از امام باقر علیه السّلام روایت است که «العفو»، آنچه است که ما زاد بر خوراک سال باشد، و فرمود: این آیه با آیه زکات نسخ گردید، و از ابن عباس روایت است که آنچه ما زاد بر مخارج اهل و عیال است، و گفته‌اند:
آن، برگزیده مال و پاک‌ترین آن است، و در دعاست: «اسئلک العفو و العافیة و المعافات»، پس عفو، عبارت از گذشتن از گناهان و محو آنها است، و عافیة، اسم از «عافاه اللّه» است؛ یعنی خداوند بیماری‌ها و گرفتاری‌ها را از بنده‌اش رفع می‌نماید، و معافات؛ یعنی خدای تعالی تو را از مردم و مردم را از تو در سلامت بدارد؛ یعنی تو از آنان بی‌نیاز باشی و آنان نیز از تو بی‌نیاز باشند، و تو از آنان منصرف، و آنان هم از تو منصرف باشند، و در حدیث است که: «کلّکم مذنب الا من عافیته.»؛ یعنی همه شما گناهکارید، مگر کسی که او را تندرستی کامل داده‌ام، و در آن، دلالت است بر این‌که گناه خود مرض و بیماری است، و عفاء، هلاکت و از میان رفتن است، و «عفّت الدار.»؛ یعنی خاک او را پوشانید، پس از بین رفت و با ناپدید شدن در قبرش، اثرش از بین رفت، و از این نمونه است، حدیث علی علیه السّلام در دفن فاطمه سلام اللّه علیها که او را مخفیانه به خاک سپرد و قبر او را محو نمود، و عفاء به فتح و مد؛ یعنی خاک، و قول حسین بن علی علیه السّلام که به هنگام کشته شدن فرزندش فرمود: «علی الدنیا بعدک العفاء.»؛ یعنی بعد از تو خاک بر سر دنیا، و در حدیث علی علیه السّلام: «و عفی عن سیدة النّساء تجلدی.»؛ یعنی توان و نیرومندی از سرور زنان محو و نابود شد، و در حدیث آمده: «و أعفوا اللحی»؛ یعنی موهای او فراوان و بلند
ص: 145
گردید، و طائر عافی؛ یعنی پرنده مهمان، دو بالش او را یاری می‌دهند که به هرجا بخواهد، برود. «1»
در مقدمه کتاب مرآة الانوار و مشکوة الاسرار فرموده: عفو و عافین و سایر آنچه از عفو مشتق می‌شود، به معنای «صفح»؛ یعنی گذشتن از گناه و ترک عقوبت است، و موارد آن در قرآن، نسبت به عقوبت دنیوی است؛ به گونه‌ای که امکان ندارد گفته شود: ترک عقوبت اخروی هم لازم می‌آید، برخلاف «مغفرة» که از سیاق آیات قرآن و غیر آن برمی‌آید که آن، شامل هرنوع انحراف است، و در مورد «خیر» بیان شده که «ائمه»، اصل هر خیری و فروع آن؛ یعنی هر برّ و هر نیکی، هستند و از موارد برّ، عفو یا گذشت از بدی‌کننده است، و در بعضی از زیارات علی علیه السّلام است که: «انت الکاظم للغیظ و العافی عن الناس»، و معلوم است که عفو او هم‌چنین عفو خداوند و رسولش در دنیا، نسبت به دشمنان هم عمومیت دارد؛ هم‌چنان‌که در «صفح» چنین است، امّا در آخرت، عفو، خاص است نسبت به بدکاری نیکوکاران، و برای همین ممکن است تأویل آنچه وارد شده از این‌که خداوند عفو: درگذرنده بوده و آنچه مفید مفادش است، در آنچه شامل آخرت می‌باشد، مراد عفو او از اهل ولایت، گناهانشان، است، و هم‌چنین از کسانی که ولایت را می‌طلبند و به آن مراجعه می‌کنند. سپس در کتاب کافی، از امام صادق علیه السّلام درباره قوله تعالی: «وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ»، روایت است که آن حضرت فرمود: «العفو الوسط.»؛ یعنی میانه‌روی و حدّ وسط را معیار انفاق قرار دهند، و ممکن است در بعضی از موارد آن را تأویل به امام علیه السّلام نمود، پس مراد از آن در این‌جا، ولایت است. «2»
در فرهنگ لغات فرموده: عفاء، مصدر است؛ یعنی خاک و باران، از میان رفتن آثار خانه و عمارت، هلاکت و سفیدی روی حدقه چشم. عفاء؛ یعنی مو و گیسوی بلند و انبوه، پر شترمرغ که زیاد باشد و پشم شتر. عفو، مصدر است؛ یعنی برگزیده‌ترین و
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 60- 59.
(2). مقدمه برهان، ص 166.
ص: 146
بهترین قسمت مال، و مالی که اضافه بر نفقه و خرج شخص و خانواده‌اش باشد، نیکویی و احسان، آمرزش و درگذشتن از گناه و زمین بی‌نشان. عفوة؛ یعنی دیه و خون بها. عفوة؛ یعنی برگزیده از هرچیز. عفوّ؛ یعنی بسیار آمرزنده و درگذرنده از گناه و خطا.
عافی؛ یعنی آمرزنده و مسامح، خواهنده رزق، محو شده، کسی که موی بلند دارد و مهمان. عافیة؛ یعنی تندرستی کامل و هر روزی‌خواه، جمع آن، عافیات و عواف. عفاوة؛ یعنی کف سر دیگ. اعفاء؛ یعنی پاک و مبرّا گردانیدن از کار. تعفیة؛ یعنی انبوه و دراز شدن مو و محو کردن باد اثر را. معافات و عفاء؛ یعنی تندرست کردن و دور نمودن بلا، و بدی و بیماری. معتفی؛ یعنی خواهنده احسان و روزی. معفّی؛ یعنی یار و هم‌نشین که متعرّض و خواهان احسان نباشد. استعفاء؛ یعنی طلب عفو کردن و خواستن اسقاط کار و تکلیفی که به عهده دارد و طلب برکنار شدن از کار. «1»
و در فرهنگ عمید فرموده: استعفاء، طلب عفو کردن، عفو خواستن، خواهش رهایی و آزادی از کار و خدمت کردن. عافی (به کسر فاء)؛ آمرزنده و درگذرنده از گناه، و نیز به معنای مهمان و خواهنده فضل و خواهنده رزق؛ عفاة، جمع آن است. عافیت (به کسر فاء و فتح یاء)؛ یعنی تندرستی، صحت کامل، رستگاری. عفو (به فتح عین و سکون فاء)؛ یعنی بخشودن، از گناه کسی درگذشتن، بخشایش. معاف به (ضمّ میم)؛ یعنی بازداشته شده از بدی، عفو کرده شده، بخشوده. معفو (به فتح میم و ضمّ فاء و تشدید واو)؛ یعنی عفو شده، بخشوده شده. «2»

3. عفو در تفاسیر

اشاره

شیخ طایفه، طوسی قدّس سرّه در تفسیر تبیان فی قوله تعالی: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ
______________________________
(1). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 555.
(2). فرهنگ عمید، ص 128، 818، 828، 1108، 1113.
ص: 147
اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ» «1»، فرموده: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»، نصاری و یهود هستند. این قول، از حسن است، و زهری و قتاده گفته‌اند: کعب بن اشرف است، و ابن عباس گفته: آنها حیّ بن اخطب و ابو یاسر بن اخطب هستند. «حسد»، تأسف خوردن به خیر کسی است که خیر برای اوست، و گاهی حسود انتظار دارد که از شخص مورد حسد، زوال نعمت شود و امیدی به تحوّل آن نعمت ندارد، و «صفح»، عبارت است از تجاوز و گذشتن از گناه، و صفح، عفو و تجاوز، دارای معنای واحدند، و قوله: «مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»، متعلّق به «وَدَّ کَثِیرٌ» است و جایز است متّصل به «حَسَداً» باشد، بنابر تأکید، و قوله: «مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ» را قتاده گفته است: بعد از آن‌که برای آنان آشکار گردید که محمّد صلّی اللّه علیه و آله پیامبر خدا، و اسلام دین خدا است، و ابن عباس هم مانند آن را روایت کرده، و از قول دیگران هم این معنا گفته شده است، و ابن عباس گفته است:
قوله: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»، منسوخ است به قوله: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» «2»، و قتاده گفته است: به قوله: «قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ» «3»، نسخ گردید، و از محمّد بن علی، ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت شده که فرموده:
«لم یؤمر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بقتل، و لا اذن له فیه، حتی نزل جبرائیل علیه السّلام بهذه الایه:" أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا".»؛ یعنی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به جنگی امر نفرمود و در مورد آن اجازه‌ای نداد تا جبرئیل علیه السّلام این آیه را نازل کرد: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا»، «و قلدوه سیفا»: و شمشیر را به گردن او انداختند، و قوله: «حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» را بو علی گفته: «بأمره»:
برای شما آن را عقوبت می‌دهد، یا این‌که آن را می‌بخشد. پس از آن، امر او آمد، پس فرمود: «قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» «4»، و قوله: «إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ»، در آن، سه قول است. ابو علی گفته است: او بسیار توانا در عقوبت دادن به آنها است؛ زیرا او بر هر چیزی توانا است: «عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ»، و زجاج گفته است: او بسیار توانا است بر این
______________________________
(1). بقره/ 109.
(2). توبه/ 6.
(3). توبه/ 28.
(4). توبه/ 28.
ص: 148
که به دینش دعوت کند به وسیله محبوب‌ترین چیزی که لایق نجات شما است؛ یعنی گاهی برحسب مصلحت، به عفو و گذشت امر می‌کند، و گاهی به عقاب و عذاب، و سوّم هم این‌که در قوله: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا»، امر به امهال و تأخیر نمود؛ گویی که در آن، تعلّق نفس به سلامت است، پس فرمود: مهلت دهید آنان را که البته، آنان خدا را عاجز نمی‌کنند و او آنان را به مرگ ناگهانی نمی‌میراند؛ زیرا او بر هرچیزی توانا است، و البته، آنان را امر به صفح و عفو (گذشت و بخشایش) فرمود و اگرچه آنان (کثیری از اهل کتاب) مغلوب، ذلیل و شکست خورده بودند، از حیث این‌که مسلمانان در اقوام و قبایلشان قادر بودند بر کفّار پیروز گردند و از آنان انتقام بگیرند. با این همه، خدای تعالی آنان را امر به عفو نمود، اگرچه قدرت داشتند، تا این‌که امر خدای تعالی بیاید. «1»
نیز فی قوله تعالی: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» «2»، فرموده: «رفث»، در این‌جا، جماع است بدون خلاف، و از ابی جعفر، امام باقر، و ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام کراهیّت جماع در اوّل هر ماه، به‌جز اوّل ماه رمضان، به خاطر وجود این آیه، روایت شده، و معنای قوله: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ»؛ یعنی آنان برای شما به منزله لباس هستند. قومی هم گفته‌اند: معنایش این است که آنان سکون و آرامش هستند برای شما؛ هم‌چنان‌که فرمود: «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً» «3»، و قوله: «عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ»، معنایش این است که چون جماع در ماه رمضان بعد از خواب، برای آنان حرام شده بود، در این کار خلاف کردند. پس خدای تعالی آنان را به نعمت موجود در رخصتی که این واجب را
______________________________
(1). تبیان، ج 1، ص 408- 405، به اختصار.
(2). بقره/ 187.
(3). عمّ/ 10.
ص: 149
نسخ نمود، یادآوری نمود. گفته می‌شود: خانه یخونه خونا و خیانة، خونه تخوینا، اختانه اختیانا و تخوّنه تخونا، و تخون، تنقص، و «تخون»، تغییر حال است به چیزی که سزاوار نمی‌باشد، و «خائِنَةَ الْأَعْیُنِ»؛ یعنی با اشراف داشتن، بر چیزی که حلال نیست نظر کردن و اصل آن، منع حق است، و قوله تعالی: «فَتابَ عَلَیْکُمْ»؛ یعنی توبه شما را قبول نمود، و قوله: «وَ عَفا عَنْکُمْ»، در آن دو قول است: یکی گناه، شما را آمرزید، و دیگری، تحریم آن را از شما زایل نمود، و آن، عفو از تحریم است بر آنان، و قوله تعالی:
«فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ»؛ یعنی مجامعت کنید، و معنای آن، اباحه است بدون امر، و «مباشرت»، چسبیدن بشره است به بشره؛ یعنی چسبیدن پوست به پوست، و قوله تعالی: «وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ»، دو قول گفته‌اند. بنا به قول حسن و دیگران؛ یعنی طلب فرزند کنید. قول دیگر از قتاده است. او گفته: یعنی آن حلالی را که خدا در کتاب بیان کرده، طلب کنید، و «ابتغاء»، طلب للبغیه؛ یعنی کیفیت را جستجو کنید، و قوله: «وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا»، مباح بودن خوردن و آشامیدن است. «حَتَّی یَتَبَیَّنَ»؛ یعنی تا آشکار گردد، و «تبیّن»، تمییز شی‌ء است که براساس تحقیق برای نفس معلوم گردد. «الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ»؛ یعنی سفیدی فجر از سیاهی شب، و قوله: «مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ»، محتمل است بر دو معنا: یکی این‌که «من» به معنای تبعیض باشد؛ زیرا معنای آن، بعض فجر بوده و همه‌اش نیست، و این، قول ابن درید است، و قول دوّم آن است که به معنای «تبین الخیط»؛ یعنی معلوم گردیدن و ظاهر شدن رشته، باشد؛ مثل این‌که فرمود: «الخیط، الذی هو الفجر»، و قوله تعالی: «وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ»، دو معنا در آن گفته شده؛ یکی قول ابن عباس، حسن، ضحاک و غیر آنان است که مراد از آن، جماع است، و دیگر قول ابن زید و مالک است، و این، مذهب ما می‌باشد، و آن این است که مراد از آن، جماع و هرچه غیر از جماع و از قبیل آن باشد، و قوله تعالی: «وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ»، اعتکاف نزد ما، عبارت است از توقّف در یکی از مساجد چهارگانه:
مسجد الحرام یا مسجد النبی صلّی اللّه علیه و آله یا مسجد کوفه یا مسجد بصره، برای عبادت، بدون اشتغال
ص: 150
به چیزی از امور دنیا که ترکش جایز باشد، و برای آن، شرایطی است که در کتب فقه ذکر کردیم، و قوله تعالی: «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ»، «حدّ»، بر وجوهی است: یکی از آن وجوه، منع است؛ گفته می‌شود: «حدّه عن کذا حدا»؛ یعنی منع کرد او و (وجوه دیگر حد عبارتند از:) حد به معنای دیوار خانه، حد به معنای واجب از حدود اللّه و حد به معنای شلاق برای زانی و غیر او، و قوله تعالی: «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»؛ یعنی آنچه برای آنان تبیین گردید از ادله بر آنچه آنان را بدان امر نمود و بر آنچه آنان را از آن نهی کرد، برای این بود که نافرمانی‌های او و تعدّی به حدودش را که خداوند آنان را بدانها امر کرد و آنان را از آنها نهی نمود و آنها را برای ایشان مباح شمرد، پرهیز نمایند، و در آن دلالت است بر این‌که خداوند اراده تقوا از همه مردم، آنانی که این حدود برای‌شان تبیین شده را نموده است. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» «2»، فرموده: همه اهل تأویل گفته‌اند: وقتی مرد زنی را که قبل از دخول به او، مهر معلومی را برای او اسم برده، طلاق بدهد، نصف آن مهر برای آن زن استقرار پیدا می‌کند. پس اگر چیزی از آن را نگرفته، بر مرد واجب است که نصف مهر را بپردازد، و اگر همه مهر به آن زن تسلیم شده، بر آن زن واجب است نصف از آن را به مرد بازگرداند و نصف دیگرش، در حقّ آن زن استقرار پیدا می‌کند، و «نصف»، عبارت است از یک سهم از دو سهم، و قوله: «أَنْ یَعْفُونَ»؛ یعنی صحیح است بالغینی که آزاد و حرّ هستند، آن را ببخشند. پس آنچه برای او، از نصف صداق، واجب است، آن را ترک می‌کند، و این، قول ابن عباس، مجاهد و جمیع اهل علم است، و قوله: «أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ»، مجاهد، حسن و علقمه گفته‌اند: او ولی است که آن نصف را می‌بخشد، و از ابی جعفر، امام باقر، و ابی عبد اللّه، امام صادق علیهما السّلام این
______________________________
(1). تبیان، ج 2، ص 137- 132، به اختصار.
(2). بقره/ 237.
ص: 151
قول روایت شده، جز این‌که نزد ما بر بکر غیر بالغ، احدی جز پدر و جد، ولایت ندارد، و از علی علیه السّلام، سعید بن مسیب، شریح، حمار، ابراهیم، ابی حذیفه و ابن شبرمه روایت شده که او زوج است، و در اخبار ما هم نیز روایت شده، جز این‌که قول اوّل، اظهر است، و الف و لام در قوله: «عُقْدَةُ النِّکاحِ»، بدل از اضافه است. پس کسی که «زوج» را قایل است، تقدیر آن، «الّذی بیده عقده نکاحه» باشد، و کسی که «ولی» را قایل است، تقدیر آن، «الذی بیده عقده نکاحها» است، و کسی که عفو را برای زوج قرار داده، گفته است بر او است که از جمیع نصفش گذشت کند، و کسی که عفو را برای ولی قرار داده، اصحاب ما گفته‌اند برای اوست که از بعض آن گذشت کند و برای او نیست که از جمیع آن گذشت کند، و قوله: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ، خطاب به زوج و به زن هردو است، بنابر قول ابن عباس، و این قول، اقوا است؛ زیرا عمومیت دارد، و قوله: «وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ»، واو مضمومه است؛ زیرا آن، واو جمع است، و آنچه موجب پرداخت کامل مهر می‌گردد، جماع است، و مراد از آن، وقوع مسیس است، و اهل عراق گفته‌اند: آن عبارت از خلوت تامه است، وقتی درب را ببندند و پرده را بیندازند، و اصحاب ما آن را روایت کرده‌اند، جز این‌که در حقّ «ثیّب»؛ یعنی زن بیوه و زن بی‌شوهر، معتبر است. «1»
فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «2»، فرموده: «الذین»، در موضع جرّ است؛ چون صفت است برای متّقین. پس خدای تعالی صفات آنان را که به واسطه آن، درجاتشان را بالا می‌برد، ذکر فرمود؛ از این‌که به واسطه انجام طاعت او و ممانعت از معصیتش، آنان را از عذاب حفظ می‌کند، و این‌که آنان در «سرّاء» و در «ضرّاء» انفاق می‌کنند، و در معنای «سرّاء» و «ضرّاء»، دو قول گفته‌اند: یکی قول ابن عباس است. او فرمود: «فی الیسر و العسر»: در شادی و فراخ‌حالی به کثرت مال، و در تنگدستی و سختی به واسطه قلت و کمی مال. دوّم در حال سرور و شادی، و در حال غم و حزن؛ یعنی چیزی از انفاق، در
______________________________
(1). تبیان، ج 2، ص 274- 272 به اختصار.
(2). آل عمران/ 134.
ص: 152
هر حال، از صورت‌های نیکوکاری آنان قطع نمی‌گردد، پس آن، داخل در یسر و عسر می‌گردد، و قوله: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ»؛ یعنی خشم را فرومی‌برند. پس از کسی که ضرر بر آنان وارد کرده، انتقام نمی‌کشند، بلکه نسبت به آن صبر می‌کنند و آن را فرومی‌برند، و اصل «کظم»، بستن سر مشک است به واسطه سر رفتن آن. تو می‌گویی: «کظمت القربة، اذا ملأتها ماء، ثم شددت رأسها.»؛ یعنی سر مشک را بستم، وقتی آب آن پر شد، پس از آن، سر آن را محکم کردم، و «فلان کظیم و مکظوم»، وقتی است که او پر از حزن باشد، و از آن است، قوله: «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ» «1»؛ یعنی پر از حزن و اندوه، و هم‌چنین آنان وقتی پر از غضب گردند، انتقام نمی‌گیرند، و فرق بین «غضب» و «غیظ»، این است که «غضب»، ضدّ رضا است؛ یعنی از کسی که بر او غضب نموده است، اراده می‌کند عذابی را که برای گناهانش استحقاق آن را دارد، به او بدهد، و «غیظ»، این‌چنین نیست؛ زیرا آن، هیجان طبع است به این‌که از معاصی و گناهان ناخشنود است، و به همین جهت گفته می‌شود: «غضب اللّه علی الکفّار»، و گفته نمی‌شود: «اغتاظ منهم»، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود: «ما من جرعة یتجرعها الرجل او الانسان، اعظم اجرا من جرعة غیظ فی اللّه.»؛ یعنی هیچ فروبردن جرعه‌ای که مرد یا انسان آن را فرومی‌برد، از لحاظ اجر و پاداش، عظیم‌تر از فروبردن جرعه خشم، در راه خدا نیست. در آیه دلالت است بر جایز بودن عفو و گذشت از معاصی، هرچند توبه نکند؛ زیرا آن، دلالت بر ترغیب در عفو دارد، بدون این‌که بر او واجب باشد، به اجماع مسلمین، و قوله: «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»؛ یعنی خدا به محسنین پاداش نیکو و نعمت‌های فراوان می‌دهد، و «محسن»، محتمل بر دو امر است: یکی به معنای نعمت‌دهنده به غیر به وجهی که از وجوه قبح، عار دارد، و احتمال دارد که مشتق از افعال حسنه باشد که احسان به غیر و غیر آن از طاعات و قربات، از جمله آن محسوب می‌شوند. «2»
______________________________
(1). یوسف 74.
(2). تبیان، ج 2، ص 594- 593.
ص: 153
نیز فی قوله تعالی: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ» «1»، فرموده: این خطابی است که در آن، عتاب برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است در اذن دادن به کسانی که از او اجازه خواستند، در خروج برای جنگ، تأخیر کنند. پس خدای تعالی خبر داد به این‌که اولی بود که به آنان اذن ندهی و آنان را ملزم به خروج با خودت بنمایی تا این‌که نفاقشان بر تو ظاهر گردد؛ زیرا تا زمانی که به آنان اجازه تأخیر بدهی و آنان تأخیر کنند، معلوم نمی‌شود که آیا این تأخیرشان به واسطه نفاق بوده یا به واسطه غیر آن؟ و کسانی که از تو اجازه خواستند، منافقین بودند. حقیقت عفو، گذشت از گناه است و مانند آن می‌باشد، غفران، و آن، ترک مؤاخذه از جرم است، و البته، فرمود: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ»، بدون لفظ متکلّم، به واسطه این‌که آن بزرگ‌تر و عظیم‌تر از کنایه است؛ زیرا این اسم از اسمای تعظیم است؛ مثل قول تو که می‌گویی: «اگر امیر ببیند». این قول، عظیم‌تر است از این‌که بگویی: «البته دیدم.»
مؤلف در ردّ قول ابو علی جبائی که می‌گوید: در آیه دلالتی است بر این‌که از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در این اذن، گناهی واقع شده، می‌فرماید: قوله: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ»، کلمه عتاب است بر این‌که چرا انجام دادی و اولی این بود که انجام ندهی، و چگونه می‌تواند آن، گناه باشد و حال آن‌که خدای تعالی در جای دیگر می‌فرماید: «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ»، و قوله: «لِمَ أَذِنْتَ»، اذن رفع تبعیت و پیروی است. خدای تعالی پیامبرش را عتاب می‌کند که چرا به گروهی اذن دادی تا دیرتر از تو، برای غزوه تبوک خارج گردند، و اگرچه برای او بود که به آنان اذن بدهد، لکن اولی این بود که به آنان اجازه ندهد. «حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ»: تا برای تو واضح و آشکار گردد، «الَّذِینَ صَدَقُوا»: آنان که در قولشان راستگو هستند در این سخن که: اگر استطاعت داشتیم، با شما خارج می‌شدیم؛ زیرا در بین آنان کسانی بودند که به واسطه مرض، ناتوانی و نداشتن توشه، عذرشان پذیرفته بود. «وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ»: و تو دروغگویان آنان را در این اذن ندادن، می‌شناختی. «2»
______________________________
(1). توبه/ 43.
(2). تبیان، ج 5، ص 227- 226.
ص: 154
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «1»، فرموده: «ایتلاء»، سوگند است. گفته می‌شود: «آلی یؤلی ایلاء»، هنگامی که بر امری از امور، سوگند یاد کنند، و یأتل (یفتعل) از الیة، بر وزن (یقتضی) از قضیه است، و کسی که آن را «یتألّ» قرائت می‌کند، بر وزن (یتفعل) است، و معنای «لا یَأْتَلِ»؛ یعنی سوگند نخورد بر این‌که اعطا نمی‌کند، و ابن عباس، عایشه و ابن زبیر گفته‌اند: این آیه درباره ابو بکر و مسطح بن اثاثه نازل گردید؛ چون ابو بکر که نفقه مسطح را به عهده گرفته بود، آن را قطع نمود و سوگند یاد کرد که دیگر به او نفعی نرساند؛ زیرا او داخل در اصحاب افک بر عایشه شده بود. پس چون آیه نازل گردید، ابو بکر از عهده خود برگشت.
مسطح، پسرخاله او بود؛ مسکینی مهاجر از مکّه به مدینه و از جمله بدریین. حسن و مجاهد گفته‌اند: آیه درباره یتیمی نازل گردید که در حجره ابو بکر بود. ابن عباس و غیر او روایت کرده‌اند، آیه درباره جماعتی از اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله نازل گردید که سوگند خورده بودند، اصحاب افک را یاری نکنند، و قومی هم گفته‌اند: این نهی عام است برای همه صاحبان فضل و وسعت که سوگند می‌خورند به این‌که به خویشاوندان، به بیچارگان و به فقرا اعطا نکنند و به آنها کمک ننمایند، و این قول، اولی بوده و دارای عمومیت فایده است، و آنچه را گفته‌اند، در آن داخل می‌کند، و مسطح، یکی از کسانی بود که در جریان «قذف افک» (نسبت دروغ و تهمت به عایشه)، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را حد زد و ابو علی جبائی گفته است، داستان مسطح دلالت دارد بر این‌که جایز است از کسی که شاهد در بدر بوده است، گناهانی سر بزند، به خلاف قول نوائب، و قوله تعالی: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا»، امر است از جانب خدای تعالی به کسانی که در آیه مرادند، به این‌که ببخشند کسی را که نسبت به آنان بدی کرده است و از او درگذرند، و اصل عافی، ترک‌کننده عقوبت کسی می‌باشد که نسبت به او گناه کرده است، و «صفح عن شی‌ء»، آن را به منزله گذشت از
______________________________
(1). نور/ 22.
ص: 155
گناه قرار دادن است. پس از آن فرمود: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ»: آیا دوست نمی‌دارید خدا به عنوان پاداش بر عفو و صفحتان از آن کسی که نسبت به شما بدی کرده، گناهان شما را بیامرزد؟ «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ یعنی خدا پوشاننده است بر شما، و نعمت‌دهنده است شما را. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ» «2»، فرموده:
«الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ»؛ یعنی آن کسانی که به زنانشان می‌گویند: «انت علی کظهر امی»؛ یعنی پشت تو مانند پشت مادرم، بر من حرام است. پس خدای تعالی فرمود: «ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ»؛ یعنی زوجه‌های آنان، در حقیقت، مادرانشان نیستند. «إِنْ أُمَّهاتُهُمْ»؛ یعنی مادران آنان نیستند، «إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ»: مگر آن زنانی که آنان را زاییدند؛ یعنی مادر حقیقی. پس از آن خبر داد به این‌که: «وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ»؛ یعنی: و گویندگان این قول چیزی را می‌گویند که «مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ»: گفتار ناپسند و زشتی است، «و زورا»: و گفتار دروغی است؛ زیرا زمانی که پشت زنش را مانند پشت مادرش قرار بدهد و حقیقت این‌چنین نباشد، آن، قول دروغی است. پس از آن فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ»؛ یعنی خدای تعالی نسبت به آنان با رحمت بوده و بر آنان نعمت‌دهنده و از گناهان آنان درگذرنده می‌باشد. «3»
شیخ ابی علی، فضل بن حسن طبرسی قدّس سرّه در تفسیر مجمع البیان، فی قوله تعالی: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ» «4»، فرموده: خدای سبحان از اسرار درونی یهود خبر داد، پس فرمود: «ود»؛ یعنی آرزو داشتند، «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»: بسیاری از اهل کتاب مانند: حیّ بن اخطب، کعب بن اشرف و امثال اینها، «لَوْ
______________________________
(1). تبیان، ج 7، ص 373.
(2). مجادله/ 2.
(3). تبیان، ج 9، ص 540.
(4). بقره/ 109.
ص: 156
یَرُدُّونَکُمْ»؛ یعنی ای جماعت مؤمنین! شما را بازگردانند، «مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً»، بعضی از آنان به واسطه آنچه خدای تعالی از ثواب و خیر برای شما آماده نموده، نسبت به شما حسد می‌بردند، و البته، فرمود: «کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»؛ زیرا تعداد کمی از آنان، مانند: عبد اللّه بن سلام و کعب الأحبار ایمان آوردند، و گفته‌اند: یهود بر مسلمین حسد می‌بردند به واسطه این‌که نبوّت در بین مسلمانان قرار داده شده است و از بین یهود رفته و ریاست در آنان زوال یافته است، و قوله: «مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»، متعلّق است به قوله: «وَدَّ کَثِیرٌ»، و قوله: «مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ»؛ یعنی بعد از این‌که برای آنان آشکار گردید که محمّد صلّی اللّه علیه و آله، پیامبر خدا، و اسلام، دین خدا است. این قول، از ابن عباس، قتاده و سدی است، و قوله: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا»؛ یعنی از آنان درگذرید، و گفته‌اند به سوی آنان بفرستید که خدای تعالی آنان را نمی‌میراند و آنان او را عاجز نمی‌کنند، و البته، آنان را امر به عفو و صفح نمود، اگرچه آنان مغلوب و ذلیل بودند، از جهت این‌که بسیاری از مسلمانان در قبایل، عشایر و اقوامشان عزیز و توانا بودند، بر این‌که از کفّار انتقام بگیرند. پس آنان را امر به عفو نمود، اگرچه قدرت داشتند داد خود را بگیرند. «حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»؛ یعنی امر او به شما در عقاب کردن و یا عقوبت رسانیدن آنان. پس از آن، امر او بر آنها آمد و فرمود: «قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ الایه» از ابی علی (ادامه تفسیر «بأمره» و نیز تفسیر قوله: «إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ»،* در مجمع البیان، تکرار همان مطالبی است که در تفسیر تبیان در ذیل همین آیه گذشت؛ از این جهت از تکرار آن در این‌جا، صرف‌نظر می‌شود). «1»
نیز فی قوله تعالی: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَ
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 1، ص 185- 184.
ص: 157
أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» «1»، فرموده: خدای سبحان وقت روزه و آنچه از احکام را که به آن تعلّق دارد، بیان نمود. پس فرمود: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ»؛ یعنی جماع، و ابن عباس گفته است: خدای سبحان باحیاست؛ به هرچه بخواهد، کنایه می‌کند. البته، «رفث»، «لباس»، «مباشرة»، «افضاء»، همان جماع است، و زجاج گفته است: «رّفث» تنها کلمه جامع است برای آنچه مرد از زن اراده می‌کند. این تحلیل اقتضا دارد تحریم گذشته‌ای را که از ایشان زایل گشته است، و مراد از: «لَیْلَةَ الصِّیامِ»، شبی است که فردای آن، روزه است، و از ابی جعفر، امام باقر، و ابی عبد اللّه، امام صادق علیهما السّلام کراهت جماع در اوّلین شب هر ماه، به‌جز شب اوّل ماه رمضان که در آن، جماع، مستحب است، روایت شده، به واسطه وجود این آیه، و شبیه‌تر، این‌که مراد از آن در شب‌های آن ماه، همه‌اش، باشد، و البته، آن را به صورت مفرد آورد؛ زیرا آن، اسم جنس بوده و دلالت بر کثرت دارد. «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»؛ یعنی آن زنان سکونت و آرامش هستند برای شما و شما سکونت و آرامش هستید برای آنان؛ هم‌چنان‌که فرمود: «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً»؛ یعنی «سکنا»، از ابن عباس، مجاهد و قتاده. «عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ»؛ چون خداوند متعال جماع و خوردن بعد از خواب را بر آنها حرام گردانید و آنان در این امر مخالفت کردند، خدای تعالی آنان را با نعمت موجود در رخصتی که با آن، تحریم نسخ گردید، یادآور شد. پس فرمود: خدای دانست که شما با معصیت و گناه، به خودتان خیانت کردید؛ یعنی امانت را با امتناع از مباشرت، ادا نکردید. «فَتابَ عَلَیْکُمْ»؛ یعنی توبه شما را قبول نمود. «وَ عَفا عَنْکُمْ»، در آن، دو وجه است: یکی، گناهان شما را آمرزید، و دیگری، تحریم آن را از شما زایل نمود، و آن «زایل کردن»، عفو از تحریم آن است برای آنان. «فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ»، باللیل؛ یعنی در شب با آنان جماع کنید. لفظ آن، امر بوده و در معنا، اباحه می‌باشد. «وَ
______________________________
(1). بقره/ 187.
ص: 158
ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ»، در آن، دو قول است: یکی این‌که: آنچه از فرزند را که خدای تعالی برای شما به عنوان «قضا» قرار داد، آن را طلب کنید، و این قول، از حسن و اکثر از مفسّرین است، و آن این است که مرد با همسرش مجامعت می‌کند به امید این‌که خدای تعالی فرزندی که خدا را عبادت کند و تسبیح او را گوید، روزی او گرداند، و قول دیگر این‌که: آنچه خدای تعالی برای شما ثبت نمود، از حلالی که در کتابش آنها را بیان داشته، و قوله: «وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا»، اباحه برای خوردن و آشامیدن است، «حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ»: تا برای شما به تحقیق آشکار و متمایز گردد، «الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ»؛ یعنی روز از شب. پس اوّل روز، طلوع فجر دوّم است، و گفته‌اند: آن، سفیدی فجر از سیاهی شب است، و گفته‌اند: آن، سفیدی اوّل روز از سیاهی آخر شب است، و البته، آن، شباهت به رشته دارد. «مِنَ الْفَجْرِ»، محتمل است «من» به دو معنا باشد: یکی این که به معنای تبعیض باشد؛ زیرا معنای آن، بعض فجر بوده و همه آن نیست، از ابن درید، و دیگر آن‌که به معنای تبیین باشد؛ زیرا آن، رشته سفید را آشکار و ظاهر می‌کند، پس مثل این است که فرموده: رشته سفیدی که آن، فجر است، و روایت شده که عدی بن حاتم به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گفت: من دو رشته موی سفید و سیاه را قرار دادم و به آن دو نگاه می‌کردم و آن برایم ظاهر و آشکار نشد. پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آن‌چنان خنده‌ای نمود که دندان‌های مبارکش دیده می‌شد، پس از آن فرمود: «یا بن حاتم! انما ذلک بیاض النهار و سواد اللیل فابتداء الصوم من هذا الوقت.»؛ یعنی ای پسر حاتم! البته، آن، سفیدی روز و سیاهی شب است، پس شروع و ابتدای روزه از همین زمان است. پس از آن، خدای تعالی انتهای آن را بیان نمود، پس فرمود: «ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ»؛ یعنی از وقت طلوع فجر ثانی، و آن، استطاله عریضی است که افق را می‌گیرد و آن، فجر صادق است که وقت وجوب نماز صبح می‌باشد، تا زمانی که شب داخل می‌گردد، و آن، بعد از غروب خورشید است، و نشانه داخل شدن آن، به معلومیت سقوط سرخی از جانب مشرق و روآوردن سیاهی به دنبال آن است، و قوله: «وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ»، در معنای آن دو
ص: 159
قول است: یکی این‌که از آن اراده جماع نموده است. این قول از ابن عباس، حسن و قتاده نقل شده است، و دیگری اراده جماع و هرچه فروتر از آن است، از قبیل: بوسه و غیر آن، و این قول، از مالک و ابن زید نقل شده و مطابق با مذهب ما است، و قوله: «وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ»؛ یعنی مباشرت نکنید با آنان در حال اعتکافتان در مساجد، و نزد ما اعتکاف صحیح نیست، مگر در یکی از مساجد چهارگانه: مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد کوفه و مسجد بصره، و نزد سایر فقها در سایر مساجد، جایز است، جز این‌که مالک گفته است که اختصاص به جامع دارد، و نزد ما، اعتکاف جز با روزه گرفتن صحیح نیست، و در آیه دلالت است بر تحریم مباشرت در اعتکاف، شب و روز آن؛ زیرا مباشرت معلق بر حال اعتکاف است، و قوله: «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ»، اشاره است به احکام مذکور در آیه، «حدود خدا»، حرام‌های خدا است، از حسن، و گفته شده: معنای آن معصیت‌های الهی است، از ضحاک. «فَلا تَقْرَبُوها»؛ یعنی پس آنها را انجام ندهید، و گفته‌اند: آنها فرایض اللّه است، پس برای مخالفت با آن، به آنها نزدیک نشوید.
«کذلک»؛ یعنی مثل این بیانی که ذکر گردید، «یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ»؛ یعنی براهین و دلایل او است بر آنچه به آنان امر نمود و آنان را از آن نهی فرمود. «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»؛ یعنی تا این‌که آنان از معاصی او و از تعدّی و تجاوز به حدودش تقوا و پرهیز کنند، در آنچه آنان را به آن امر به آن نمود و آنان را نهی فرمود و آنها را برای‌شان مباح کرد. در این سخن دلالت است بر این‌که خدای تعالی تقوا را از همه مردم اراده فرموده است. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» «2»، فرموده: خدای سبحان حکم طلاق را پیش از جماع با آنان، بیان نمود، پس فرمود: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ»؛ یعنی ای مردان! اگر زنان را طلاق دادید، «مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ»؛ یعنی پیش از جماع با آنان، «وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَ
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 2، ص 281- 280، به اختصار.
(2). بقره/ 237.
ص: 160
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌3 199
فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ»؛ یعنی بر شما نسبت به آنان، صداق و اندازه‌بندی مهر واجب گردید، «فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ»؛ یعنی پس بر شما است که نصف آنچه را اندازه‌بندی کرده‌اید، و آن مهر المسمّی است، بپردازید، «إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ»، مگر این‌که زنان آزاد و بالغی که ولایتی بر آنان نمی‌شود، آن را ببخشند؛ یعنی آنچه را که برای آنان از واجب می‌باشد از نصف صداق، از زوج‌هایشان مطالبه نکنند و آن را ترک نمایند. این قول، از ابن عباس، مجاهد و سایر اهل علم است. «أَوْ یَعْفُوَا»: یا این‌که ترک کند و ببخشد، «الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ»، مجاهد، علقمه و حسن گفته‌اند: او، ولی است، و این قول، از ابو جعفر، امام باقر، و ابی عبد اللّه، امام صادق علیهما السّلام روایت شده، و این قول، مذهب شافعی است، جز این‌که نزد ما «ولی» تنها همان پدر، یا جدّ با وجود پدر پایین‌تر بر بکر غیربالغ، و گفته‌اند که او زوج است، و از علی علیه السّلام، سعید بن مسیب، شریح، ابراهیم، قتاده و ضحاک روایت شده، و این، مذهب ابی حنیفه است، و کسی که عفو را برای زوج قرار داد، گفته: بر او است که از جمیع نصف گذشت کند، و کسی از اصحاب ما که عفو را برای ولی قرار داد، قایل است به این‌که برای زوج است که از همه نصف، عفو کند، و هرکس از اصحاب ما که عفو را برای ولی قرار داده، قایل است به این‌که برای اوست که از بعض آن عفو کند و این حق را ندارد که از همه آن عفو کند. «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ، خطاب به زوج و به زن هردو است جمیعا، از ابن عباس، و برای زوج است به تنهایی. این، قول شعبی است.
او گفته: و البته، جمع آورد؛ برای این‌که خطاب برای همه زوج‌ها است، و قول ابن عباس اقوا است به واسطه عمومیت آن، و البته، عفو، «أَقْرَبُ لِلتَّقْوی است از دو جهت: یکی این‌که نزدیک به تقوا است؛ چون یکی از آن دو، در ظلم به دیگری پرهیزگاری کرده است؛ زیرا حقّ خودش را برای دیگری ترک نموده، و دیگر این‌که نزدیک به تقوا است، از این جهت که از معصیت خدای تعالی پرهیز نموده؛ زیرا کسی که حقّ خودش را ترک نموده، نزدیک است به تقوا، به لحاظ این‌که با طلب آنچه برای او نیست، معصیت نکرده است. «وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ»؛ یعنی اخذ به وسیله فضل و احسان را بین
ص: 161
خودتان فراموش نکنید. خدای سبحان در این آیه حکمی را بیان فرمود که احدی در ترک آن معذور نیست، و آن این است که زوج نمی‌تواند از نصف مهر کمتر بدهد و زن نمی‌تواند مطالبه زیادتر کند. پس از آن، طریق فضل از هر دو طرف را بیان فرمود. «إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.»:* البته، خدای تعالی به اعمال شما بسیار دانا است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «2»، فرموده: صفت است برای متقین، و در معنای «سراء» و «ضرّاء» دو قول است: یکی از آنها این است که معنای آن، در آسانی و در سختی می‌باشد، از ابن عباس؛ یعنی در فراوانی مال و کمی آن، و دوم از آنها این است که معنای آن، در حال شادی و اندوه می‌باشد؛ یعنی هیچ‌یک از آنها ایشان را از انفاق مال در وجوه نیکی و خوبی منقطع نمی‌کند. «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ»؛ یعنی فروبرندگان خشم هستند، آن هنگام که همه وجودشان از خشم پر شده است. پس از کسی که به آنان ضرر وارد نموده، انتقام نمی‌گیرند، بلکه بر آن، صابر و شکیبا هستند. «وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ»؛ یعنی درگذرنده هستند از مردم آنچه را جایز است نسبت به آن گذشت کنند و گذشت از آن، منجر به اخلال به حقّ خدای تعالی نمی‌گردد، پس از آن، گذشت می‌کنند، و گفته‌اند: گذشت‌کنندگان از بندگان هستند. «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»؛ یعنی هر کس چنین کند، او محسن است و خدا به واسطه واجب نمودن پاداش نیک برایش، او را دوست دارد. «3»
نیز فی قوله تعالی: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ» «4»، فرموده: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را مورد خطاب قرار داده به چیزی که در آن، بعض عتاب هست در اذن دادن به کسانی که از او درخواست اذن نمودند، در تأخیر از او برای خروج به تبوک. پس فرمود: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»: خدا تو را مورد عفو قرار داد که
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 2، ص 342- 341.
(2). آل عمران/ 134.
(3). مجمع البیان، ج 2، ص 504.
(4). توبه/ 43.
ص: 162
چرا در تخلّف آنان از خودت، به آنها اذن دادی، و این، از نوع لطیف معاتبه است که با عفو قبل از عتاب، شروع می‌شود. «حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ»؛ یعنی تا بشناسی کسی از آنان را که در تخلّف از تو، دارای عذر هست و کسی را که برای او هیچ عذری نیست. پس در این صورت، اذن دادن تو به کسی که به او اجازه می‌دهی، از روی علم است. ابن عباس گفت: البته، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در این موقع، منافقین را نمی‌شناخته است. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «2»، فرموده: «وَ لا یَأْتَلِ»؛ یعنی و سوگند یاد نکنند، یا کوتاهی و ترک نکنند.
«أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ»؛ یعنی صاحبان ثروت و وسعت و مال، «أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی ، زجاج گفته است: معنای آن، «ان لا یؤتوا» بوده و «لا» حذف شده است، یعنی سوگند نخورند به این‌که اعطا نکنند، و گفته‌اند: کوتاهی نکنند در اعطا کردن و ترک ننمایند مجاهده و تلاش را در انفاق به خویشاوندانشان، «وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»، و در مسطح این صفات سه‌گانه جمع بود، چون خویشاوند ابی بکر و مسکین مهاجر بود. این، قول جبائی است، و در قصه دلالت است بر این‌که جایز است از کسی که جنگ بدر را شاهد بوده، گناهانی سر بزند، برخلاف قول نوائب. «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا»، این، امر از جانب خدای تعالی است به کسانی که مراد از آیه هستند، به عفو و محو بدی‌ای که نسبت به آنان شده و گذشت نمودن از کسانی که به آنان بدی نموده‌اند و به آنها فرمود: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ»: آیا دوست نمی‌دارید خدا بیامرزد گناهانتان را به پاداش عفو و نادیده گرفتن و گذشتتان از کسی که به شما بدی کرده است؟ «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» «3»
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 5، ص 32، به اختصار.
(2). نور/ 22.
(3). مجمع البیان، ج 7، ص 134.
ص: 163
همین‌طور فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ» «1»، فرموده:
«الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ»؛ یعنی به زنانشان می‌گویند: شما مثل پشت مادرانمان هستید. «ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ»؛ یعنی آن زنان از زوجاتشان را که مانند مادران خود قرار می‌دهند، مادرانشان نیستند. «إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ»: مادران آنها به جز کسانی که آنان را زاییده‌اند، نیستند. «و إنهم»: و البته، آنان که ظهار می‌کنند، «لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ»: چیزی را می‌گویند که در شرع شناخته نیست، «و زورا»؛ یعنی آن، دروغ است. «وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ»: و البته، خدای تعالی از آنها عفو نمود و آنان را آمرزید و آنها را به کفاره امر کرد. «2»
ابی القاسم، جار اللّه، محمود بن عمر زمخشری، در تفسیر کشّاف، فی قوله تعالی: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ» «3»، فرموده: اگر بگویی: «مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»، متعلّق به چیست؟ می‌گویم: در آن، دو وجه است؛ یکی متعلّق به «ود» است؛ بدین معنا که یهود آرزو داشتند که شما از دینتان برگردید و این، میل درونی‌شان بود، نه از قبل تدیّن و میل با حق بودنشان، و یا این‌که متعلّق به «حَسَداً» هست، و آن، تأثیری است که نفوس آنها از آن مایه گرفته است. «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا»: پس طریق عفو و گذشت را با آنان پیش بگیرید، از این‌که بعضی در راه جهل و دشمنی می‌باشند، «حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»، که آن، کشتن بنی قریظه، بیرون راندن بنی نضیر و به ذلّت درآوردن آنان بود با تعیین جزیه بر ایشان. «إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ»، که خدای تعالی بسیار قادر و توانا در انتقام گرفتن از آنان است. «4»
نیز فی قوله تعالی: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما
______________________________
(1). مجادله/ 2.
(2). مجمع البیان، ج 9، ص 247.
(3). بقره/ 109.
(4). کشّاف، ج 1، ص 304.
ص: 164
کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» «1»، فرموده: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ»؛ یعنی خدا حلال نمود برای شما، «الرَّفَثُ»، را، و «رفث»، کنایه از جماع است. «تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ»، «اختیان» از خیانت است، مانند اکتساب که از کسب است؛ یعنی به نفستان ظلم کردید و بهره آن را از خیر ناقص نمودید، «فَتابَ عَلَیْکُمْ»، آن هنگام که توبه نمودید از حرامی که مرتکب شدید، توبه شما را پذیرفت. «وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ»: و با مباشرت طلب کنید آنچه را خدای متعال قسمت شما نموده و در لوح ثبت کرده است، از فرزند؛ یعنی تنها برای ارضای شهوت، مباشرت و جماع نکنید، و لکن برای طلب نمودن تناسل؛ یعنی آنچه خدای تعالی برای آن، نکاح را وضع نموده، مباشرت کنید.
«الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ»، اوّل شروع فجر است که در افق عرضه می‌شود و مانند رشته، کشیده شده، و «الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ»، آنچه امتداد دارد از تاریکی آخر شب که شبیه دو خط سفید و سیاه است، و قوله: «مِنَ الْفَجْرِ»، بیان است برای «الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ»، و جایز است که «من» برای تبعیض باشد، برای این‌که آن، بعض فجر و اوّل آن است. «ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ»، فرمود: در آن، دلیل است بر جواز نیت در روز روزه ماه رمضان و بر جواز تأخیر غسل تا فجر و بر نفی صوم وصال (یعنی روزه دو روز یا سه روز متوالی بدون افطار)، «عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ»؛ یعنی در مساجد اعتکاف کنند، و «اعتکاف»، عبارت است از ماندن در مسجد و عبادت نمودن در آن، و مراد از «مباشرت» فی قوله: «فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ»، جماع است، و گفته‌اند: ملامسه به شهوت و جماع نکنید که مفسد اعتکاف است، و از قتاده نقل شده که مردی زمانی که اعتکاف نموده بود، از مسجد خارج گردید و با زنش مباشرت نمود و پس از آن، به مسجد برگشت. خدای تعالی آنان را از این کار نهی فرمود، و گفته‌اند: آن دلالت دارد بر این‌که اعتکاف به‌جز در مسجد نمی‌باشد، و
______________________________
(1). بقره/ 187.
ص: 165
گفته‌اند: اعتکاف جایز نیست به‌جز در مسجد النبی، و آن، یکی از مساجد سه‌گانه است، و گفته‌اند: در مسجد جامع، و عامه بر این هستند که آن، مسجدی باشد که جماعت در آن برگزار می‌شود، و مجاهد آن را «فی المسجد»، قرائت نمود. «تلک»، آن احکامی که ذکر گردید، «حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها»، آنها را مغشوش نکنید. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» «2»، فرموده: «إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ»، مطلّقات را اراده نموده، و «الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ»، ولی است؛ یعنی به‌جز این‌که مطلقات بر زوج‌هایشان نصف مهر را ببخشند، و از آنان مطالبه نصف مهر را نکنند، یا ولی‌ای که عقد نکاح آنان را عهده‌دار شده، آن را ببخشد، و این، مذهب شافعی است، و گفته‌اند که آن، زوج است، و «الفضل»؛ یعنی تفضّل؛ یعنی: و فراموش نکنید که بعضی از شما نسبت به بعضی دیگر تفضّل و بخشندگی داشته باشد، و مروّت و جوانمردی کنید و آن را تمام و کامل دریافت نکنید. «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «4»، فرموده: «فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ»؛ یعنی در حال فراخی، وسعت و خوشی و در حال تنگی، سختی و ناخوشی، در هر دو حالت، از انفاق نمودن به هر اندازه که باشد، زیاد باشد یا کم، مضایقه نمی‌کنند، و با ذکر انفاق، شروع نمود؛ زیرا آن، سخت‌ترین چیز بر نفس است، و آن، دلالت بر اخلاص دارد.
«کظم القربه»، بستن سر مشک است، وقتی که مشک پر شود، و «کظم البعیر»، بستن شتر است، وقتی آن را نرانند، و از آن است، «کظم الغیظ»، و آن، خودداری کردن است از آنچه در نفس او می‌گذرد با خویشتن‌داری کردن و اثر خشم را ظاهر نکردن، و از
______________________________
(1). کشّاف، ج 1، ص 340- 337، به اختصار.
(2). بقره/ 237.
(3). کشّاف، ج 1، ص 375- 347، به اختصار.
(4). آل عمران/ 134.
ص: 166
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است، «من کظم غیظا و هو یقدر علی انفاذه، ملأ اللّه قلبه امنا و ایمانا.»؛ یعنی هرکس خشم خود را فروبنشاند، درحالی‌که قدرت بر اجرای آن دارد، خدا دل او را از امنیت و ایمان پر می‌کند. «وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ»؛ یعنی وقتی کسی بر آنان جنایتی وارد کند، از او مؤاخذه نمی‌کنند، و روایت شده که: «ینادی مناد یوم القیامة این الذین کانت اجورهم علی اللّه؟ فلا یقوم الا من عفا.»؛ یعنی روز قیامت منادی ندا سر می‌دهد که: کجا هستند کسانی که پاداش آنان بر خدای تعالی است؟ پس کسی قیام نکند، مگر آنان که عفو کردند، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که: «ان هؤلاء فی امتی، قلیل، الا من عصم اللّه، و قد کانوا کثیرا فی الامم الّتی مضت.»: البته، این گروه در امت من کم هستند به‌جز کسانی که خداوند آنان را بازداشته است، و در امت‌هایی که درگذشتند، تعداد آنان، بسیار بوده است. «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»، جایز است که لام «المحسنین»، لام جنس باشد، پس شامل هر نیکوکاری می‌شود، و این کسانی که ذکر گردیدند، تحت آن قرار می‌گیرند، و جایز است که لام عهد باشد که آن، اشاره به اینان می‌باشد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ» «2»، تفسیر نموده: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ»، کنایه از جنایت است؛ زیرا عفو، در ردیف آن است، و معنایش این است که: تو خطا کردی و چه بد کردی، و «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»، بیان است برای آن چیزی که از آن، کنایه به عفو شده است، و معنای آن این است که برای تو نبود که به آنان اجازه ماندن از جنگ را بدهی، موقعی که از تو کسب اجازه نمودند و عذر آوردند برای تو با بهانه‌هایشان و چرا در اجازه دادن به آنان، حوصله نکردی، «حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ»: تا برای تو صدق عذرشان از کذبشان معلوم گردد. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ
______________________________
(1). کشّاف، ج 1، ص 464- 463.
(2). توبه/ 43.
(3). کشّاف، ج 2، ص 192.
ص: 167
غَفُورٌ رَحِیمٌ» «1»، فرموده: یعنی سوگند نخورند بر این‌که به مستحقین احسان، احسان نکنند، یا این‌که در احسان نسبت به آنان کوتاهی کنند، و اگرچه بین آنان به واسطه جنایتی که فر و شکوه آنها را تیره کرده، کینه و دشمنی باشد. پس باید با عفو و صفح، بر آنان برگردند و نسبت به آنها چنان رفتار کنند که خودشان با کثرت خطا و گناهانشان، امیدوارند که پروردگارشان نسبت به آنان رفتار کند. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ» «3»، فرموده:
«الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ»، در «منکم» توبیخ است برای عرب، و قباحت و زشتی است به جهت عادت آنان در ظهار؛ زیرا آن از سوگندهای مخصوص اهل جاهلیت آنان بود بدون امّت‌های دیگر، «ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ»؛ یعنی کسی که به زنش بگوید: «انت علیّ کظهر امّی»، در این کلامش، زوج را به مادر ملحق ساخته و همسرش را مانند مادرش قرار داده است، و این، تشبیه باطلی است؛ برای این‌که بین حال همسر بودن و حال مادر بودن تباین است. «إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ»، اراده می‌کند که مادران در حقیقت، همان زایندگان آنها بوده و غیر از ایشان، به آنان ملحق هستند، برای دخولشان در حکم ایشان. پس مادران رضاعی، به واسطه شیر دادن، داخل در حکم مادران هستند، و همین‌طور همسران پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله مادران مؤمنین هستند، به واسطه این‌که خدای تعالی نکاح آنان را بر امّت حرام نمود. پس بدین واسطه، داخل در حکم مادرانند، و امّا همسران، بعیدترین کس، نسبت به مادر بودن هستند؛ زیرا آنان در حقیقت مادر نبوده و داخل در حکم مادران نیستند. پس قول ظهارکننده، قول زشتی است؛ حقیقت منکر آن بوده و احکام شرعی (هم) آن را منکر است و زور و دروغ باطل منحرف از حق می‌باشد. «4»
______________________________
(1). نور/ 22.
(2). کشّاف، ج 3، ص 56.
(3). مجادله/ 2.
(4). کشّاف، ج 4، ص 70.
ص: 168
مولی الاجل، سید عبد اللّه بن محمّد رضا حسینی، معروف به شبّر در تفسیرش، فی قوله تعالی: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ» «1»، فرموده: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»؛ یعنی بسیاری از اهل کتاب، مانند: حیّ بن اخطب و افرادی نظیر او، دوست داشتند که «لَوْ یَرُدُّونَکُمْ»: شما به کفر برگشت کنید، «مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً»: بعد از ایمان آوردنتان. «کُفَّاراً»، مفعول دوّم است برای «یردون»، یا حال از مفعول است. «حَسَداً»، علّت است برای «وَدَّ». «مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»، متعلّق به «وَدَّ» است؛ یعنی از قبل نفوسشان، نه از قبل دینداربودنشان، آرزو داشتند، یا به سبب حسدی که برخاسته از نفوسشان بود، آرزو داشتند که شما به کفر برگردید. «مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ»، بعد از آن‌که حق؛ یعنی صدق محمّد صلّی اللّه علیه و آله بر آنان مکشوف شد، «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا»: پس شما عقوبت نمودن و سرزنش کردن را ترک کنید، «حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»: تا امر خدای تعالی درباره آنها، راجع به فتح مکّه، یا قرارداد جزیه، یا جنگ با بنی قریظه، یا جلای وطن بنی نضیر، صادر گردد؛ «إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ»: البته، خدای تعالی بر هرچیزی قادر و توانا است (کنایه از این‌که او بر انتقام گرفتن از آنان قادر و توانا است). «2»
نیز فی قوله تعالی: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» «3»، فرموده: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ»، کنایه از مواقعه است. «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»: سبب حلال
______________________________
(1). بقره/ 109.
(2). تفسیر شبّر، ص 45.
(3). بقره/ 187.
ص: 169
را مجددا بیان می‌کند، و آن، سختی شکیبایی و صبر آنان است که به واسطه شدت اختلاط و آمیزش، در وجه تمثیل، هریک از آنان، لباس همراهش است، یا پوشش هر یک از آن دو، حال همراهش است و او را از تبهکاری بازمی‌دارد. «عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ»، به کنایه، برای عذاب نفوس و کم شدن بهره آنان از پاداش نیکو گفته شده. «فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ»، روایت شده آیه هنگامی نازل گردید که نکاح در شب‌های ماه رمضان و خوردن در آن شب‌ها بعد از خواب، حرام بود؛ پس گروهی از جوانان مخفیانه نکاح کردند، و مردی پیش از افطار خوابید، پس چون بعد از خوابیدن چیزی نخورد و فردای آن روز، درحالی‌که روزه‌دار بود و ضعف او را فراگرفته بود، برای حفر خندق حاضر گردید و به واسطه ضعفی که داشت، بی‌هوش شد. «فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ»؛ یعنی آنچه را از فرزند برای شما ثبت است، با آمیزش با زنان خود، آن را طلب کنید. «وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ»: و تا آشکار شدن سفیدی روز از سیاهی شب برای شما، که آن، فجر صادق است و بدون شک در افق ظاهر می‌گردد، بخورید و بیاشامید. «ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ»، بیان اندازه و حدّ زمان روزه است. «وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ»: و درحالی‌که در مساجدی که اعتکاف در آنها جایز است، شما اعتکاف دارید، به آمیزش با آنها نپردازید، و مساجدی که در آنها اعتکاف جایز است، بنا بر اظهر، هر مسجد جامعی می‌تواند باشد. «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها»، این احکام ذکر شده، احکام خدای تعالی است، پس برای مخالفت نمودن با آن، به آنها نزدیک نشوید.
نهی از نزدیک شدن به آن کرده، تا مبالغه در منع از تعدّی و تجاوز به حدود باشد؛ «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»: این‌چنین خدای تعالی آیاتش را برای مردم واضح و آشکار می‌کند، تا از تجاوز و تعدّی به حدود الهی تقوا کنند و پرهیزگاری نمایند. «1»
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 74- 73.
ص: 170
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» «1»، فرموده: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ»: و اگر زنان را پیش از آمیزش جنسی با آنان، طلاق بدهید، «وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ»: بر شما واجب است نصف مهریه، پس آن، بر ذمه شما است؛ «إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ»: مگر این‌که زنان مطلقه همه حقشان را یا بعضی از حقّشان را ببخشند، و صیغه برای مؤنّث بوده و وزن آن، «یفعلن» است و این تأثیر ندارد؛ زیرا این وزن در بنای آن است و برای مذکّر هم می‌آید و وزن آن، «یفعون» به حذف لام است. «أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ»: یا ببخشد آن کسی که گره نکاح به دست او می‌باشد و آن ولیّ است، وقتی که دختر صغیره یا غیر رشیده باشد؛ زیرا برای ولی است که ببخشد، وقتی مصلحت دختر چنین اقتضا کند، و لکن نه همه نصف را، و این قول، نزد اصحاب ما است، و گفته‌اند: مراد از آن، زوج است؛ زیرا او مالک حل، عقد و عفو است و او می‌تواند مهریه را به‌طور تمام و کامل به او بدهد، «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ، خطاب است برای زوج‌ها. پس چون در اول، عفو زن و بخشش ولی را ذکر نمود، عفو زوج را نیز یادآوری کرد، و در مرتبه دوّم، ذکر آن را اعاده نمود، به لحاظ تأکید، و جمع، به اعتبار هر زوج، یا برای زوجین باهم با غلبه ذکوریت است. «وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ»؛ یعنی بخشش و احسان برخی از شما نسبت به برخی دیگر را ترک نکنید. «إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»: البته، خدای تعالی به آنچه عمل می‌کنید. بسیار دانا است. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «3»، فرموده: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ»؛ یعنی آن کسانی که در حال خوشی و وسعت، و در حال ناخوشی و عسرت و یا در هر
______________________________
(1). بقره/ 237.
(2). تفسیر شبّر، ص 97- 96.
(3). آل عمران/ 134.
ص: 171
حالی، انفاق می‌کنند؛ زیرا حالات، خالی از خوشی و شادمانی، و ناخوشی و زیان‌باری نیست. «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ»: و غیظ و خشم خود را به اندازه‌ای که بر آن قدرت و توانایی دارند، از اجرای آن بازمی‌دارند، «وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ»: و به هنگامی که مردم بر آنان جنایتی می‌کنند، از آنان گذشت می‌نمایند، «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»: و خدای متعال محسنین را دوست می‌دارد، و لام «الْمُحْسِنِینَ»، لام عهد است؛ یعنی اشاره است به اینهایی که توصیف شدند، و یا لام جنس است. در این صورت، اینان که توصیف شده‌اند نیز داخل در محسنین هستند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ» «2»، فرموده: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ»، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به جماعتی اجازه داد تا از او (در خروج برای میدان تبوک) تخلف نمایند، و اوّلا ترک این اجازه به آنان بود، پس او مورد عتاب قرار گرفت که: «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»: چرا در این تخلّف به آنان اجازه دادی؟ «حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا»: تا برای تو معلوم گردد کسانی که در عذرشان برای عدم شرکت و تخلّف، راستگو هستند، «وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ»: و تو دروغگویان در این تخلّف را بشناسی. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «4»، فرموده: «وَ لا یَأْتَلِ»: و نباید سوگند بخورند؛ به این معنای یَأْتَلِ»، از «ألیّه» است، و یا به معنای: در کار کوتاهی نکنند، است. در این صورت «یأتل» از «ألو» است.
«أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ.»؛ یعنی اهل ثروت و آنان که بی‌نیازند، «وَ السَّعَةِ»: و آنان که وسعت در مال دارند، «أَنْ یُؤْتُوا». اعطا کردن به «أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا»: خویشاوندان، بیچارگان و مهاجرین در راه پیشرفت دین خدا، و آنان باید خطا و گناه را نادیده بگیرند و از آنها درگذرند، «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ»:
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 157.
(2). توبه/ 43.
(3). تفسیر شبّر، ص 419.
(4). نور/ 22.
ص: 172
آیا دوست نمی‌دارید خدای متعال پاداش نادیده گرفتن بدی آنان را بر شما و گذشتتان از گناه آنها را بر شما، مغفرت و آمرزشتان قرار دهد؟ «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»: و خدا بسیار آمرزنده و با رحمت است برای مؤمنین. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ» «2»، فرموده:
«الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ»: آنان که با گفتن: «انت علیّ کظهر امّی»، به زن‌هایشان، ظهار می‌کنند، «ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ»: در حقیقت، زوجه‌هایشان مادرانشان نیستند، «إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ»: مادران آنان جز آن زنانی که آنان را زاییدند، نیستند، و البته، آنان گفته ناپسندی را می‌گویند که برای شرع چنین گفته‌ای شناخته شده نیست، «و زورا»: و گفته دروغی است، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ»: و البته، خدای تعالی از روی تفضّل، یا اگر آنان توبه کنند، بسیار درگذرنده و پوشاننده گناهان است. «3»
استاد علّامه سید محمّد حسین طباطبایی قدّس سرّه در تفسیر المیزان، فی قوله تعالی: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ» «4»، فرموده: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»، را نقل کرده‌اند که آنها حیّ بن اخطب و برخی از کسان او از متعصبین یهود بودند، و قوله تعالی: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا» را گفتند، به آیه قتال نسخ گردید، و قوله تعالی: «حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» الی آخر الایه، در آن، اشاره است به حکمی که به زودی خدای تعالی در حقّ آنان بیان می‌فرماید، و نظیر آیه آتی (آیه 114) است که می‌فرماید:
«أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ.» «5»
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 732.
(2). مجادله/ 2.
(3). تفسیر شبّر، ص 1100.
(4). بقره/ 109.
(5). المیزان، ج 1، ص 260.
ص: 173
نیز فی قوله تعالی: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» «1»، فرموده: قوله تعالی: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ»، «احلال»، به معنای اجازه بوده و اصل آن، از حلّ است در مقابل عقد، به معنای باز کردن گره یا بسته، و «رفث»، تصریح است به کنایه‌گویی از چیزی که ذکر آن، زشت و قبیح است، از الفاظی که خالی از مباشرت (آمیزش جنسی) با زنان نیست، و در این‌جا کنایه از عمل جماع است، و آن، از ادب قرآن است که زشت را به طریق کنایه بگوید، و هم‌چنین سایر الفاظ مستعمل در قرآن، نظیر: مباشرت، دخول، مسّ و لمس، همه این الفاظ، بر طریق کنایه است، و قوله تعالی: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»، ظاهر از لباس، آن چیزی است که بدن انسان را می‌پوشاند، و هر دو جمله، از قبیل استعاره است. پس هریک از دو زوج، همراه خود را از ارتکاب تبهکاری (زنا) و اشاعه آن بین افراد همنوع، مانع می‌گردد. پس هریک از آن دو، برای همراهش لباس است؛ معایب او را پوشانده و زشتی‌هایش را مستور می‌دارد، و این، استعاره لطیفی است، و لطف آن، با منضم نمودن آن به: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ»، زیاد می‌گردد که البته، انسان به وسیله لباس، عورتش را از غیر می‌پوشاند، امّا برای نفس، پوشش نیست، و لذا هریک از زوجین، دیگری را از جماع با غیرش حفظ می‌کند، و امّا جماع با زوجش زشت و عیب نیست؛ زیرا او لباسش است؛ متصل است به او بنفسه، و مباشر است با او، و قوله تعالی: «عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ»، «اختیان» و «خیانة»، به یک معنا هستند، و بنا بر آنچه گفته‌اند، در آن، معنای نقص است، و فی قوله: «أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ»، دلالت بر معنای استمرار دارد،
______________________________
(1). بقره/ 187.
ص: 174
و آیه دلالت دارد بر این‌که این خیانت تا زمان شروع بیان حکم روزه، بین مسلمانان استمرار داشته است و آنان با خیانت به خودشان، مخفیانه معصیت می‌کردند، و اگر این خیانت آنان معصیت نبود، توبه و عفو نازل نشده بود، و بنابراین، آیه دلالت دارد بر این‌که حکم روزه پیش از نزول آیه، حرمت جماع در شب روزه بوده است، و ظاهر همان‌طور که بعضی روایات از طرق اهل سنت و جماعت به آن اشعار می‌دارد این است که همین‌که حکم وجوب روزه نازل گردید و مسلمین فرموده خدای تعالی: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» را شنیدند، از آن، تساوی در همه احکام از جمیع جهات را فهمیدند، و هم‌چنان که گفته‌اند: نصاری در اوّل شب به خوردن، آشامیدن و نکاح می‌پرداختند و پس از آن، خودداری می‌کردند. مسلمانان هم به آنان تمسّک جستند، جز این‌که این امر بر مسلمانان مشکل بود. پس جوانشان در خفا از نکاح خودداری نمی‌کردند، با این‌که آن را معصیت و خیانت به خودشان می‌دانستند و پیرهایشان کوشش داشتند که بعد از خواب، از خوردن و آشامیدن خودداری کنند و چه بسا بسیاری از آنان را خواب فرامی‌گرفت، خوردن و آشامیدن، به گمان خودش بر او حرام می‌شد؛ پس این آیه نازل گردید و بیان نمود که نکاح، خوردن و آشامیدن در شب ماه رمضان برای آنان حرام نیست، و قوله تعالی: «فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ» را فرموده: امر بعد از حظر، واقع شده، پس دلالت بر جواز دارد، و در اوّل آیه فرمود: «أُحِلَّ لَکُمْ»، و معنای آن این است که: پس از حالا جایز است برای شما مباشرت نمودن با زنانتان، و «ابتغاء»، طلب کردن است، و مراد از «ابتغاء ما کتب اللّه»، عبارت است از طلب فرزند که خدای متعال از طریق مباشرت و آمیزش جنسی، بر نوع انسانی ثابت نموده است، و قوله تعالی: «وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ»، فجر، دو فجر است. فجر اوّل را فجر کاذب می‌نامند به واسطه این‌که بعد از توقّف کوتاهی باطل می‌شود و پس از آن، گستره دراز و بلندتری مانند رشته سفیدی، در ناحیه افق شرقی کشیده شده و ظاهر می‌گردد و آن، فجر ثانی است که فجر
ص: 175
صادق نامیده می‌شود، به واسطه این‌که آنچه را از آن خبر می‌دهد، صادق است، و به واسطه آن، از آمدن روز و اتصال آن به طلوع خورشید خبر می‌دهد، و از همین جهت معلوم شد که مراد از «الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ»، فجر صادق بوده و «مِنَ» بیانیه است، و معلوم شد که مراد از آن، محدود نمودن فجر به طلوع فجر صادق است، و قوله تعالی: «ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ»، اتمام روزه را محدود به شب نموده، و در قوله: «أَتِمُّوا»، دلالت است بر این‌که آن، واحد بسیط و عبادت واحده تامّه می‌باشد بدون این‌که مرکّب از امور عدیده‌ای باشد که هریک از آنها خود عبادتی است واحد، و این تفاوت بین «تمام» و «کمال» است؛ بدین معنا که «تمام»، اوّل انتهای وجودی است که از اجزای دارای آثار تألیف نشده، و حال آن‌که «کمال»، انتهای وجودی است که هریک از اجزایش به تنهایی اثر مستقلی دارد. قال تعالی: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»، در این آیه، دین مجموع نماز، روزه، حج و غیره است که برای هریک از آنها اثر مستقلی است، برخلاف نعمت، و قوله تعالی: «وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ»، و «اعتکاف» عبادت خاصه‌ای است که از احکام آن، لزوم حضور در مسجد، و عدم خروج از آن است، مگر به واسطه عذری، و لازمه آن، روزه‌دار بودن و در مسجد بودن است، و به همین جهت صحیح است توهّم شود که چون جماع در شب روزه جایز است، مباشرت با زن‌ها در شب‌های اعتکاف نیز جایز است، پس این دخل را دفع نمود و فرمود: «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها»، اصل «حدّ»، منع است، و جمیع استعمالات و اشتقاقاتش به آن بازمی‌گردد، مانند: حدّ سیف، حدّ فجور الی غیر ذلک، و نهی از قرب به حدود، کنایه از عدم ارتکاب آن و عدم تجاوز از آن است؛ یعنی این گناهان را که شامل خوردن، آشامیدن و جماع است، مرتکب نشوید، یا از این احکام و محرّمات الهی‌ای که برای شما بیان نمودم، و آن، عبارت است از احکام روزه، آنها را با ضایع نمودن و با ترک تقوا، مورد تجاوز قرار ندهید. «1»
______________________________
(1). المیزان، ج 2، ص 48- 43، به اختصار.
ص: 176
فی قوله تعالی: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» «1» هم فرموده: و اگر زنانتان را پیش از دخول به آنها طلاق دادید و برای آنان فریضه‌ای فرض نمودید و مهر مسمی قرار دادید، بر شما واجب است، نصف آنچه را از مهریه را فرض نمودید، به آن زنان بپردازید، مگر این‌که این زنان مطلّقه آن را ببخشند و از آن صرف‌نظر کنند، «أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ»: یا کسی که عقد نکاح به دست او انجام شده، ولیّ آنان، می‌تواند از آن نصف مذکور صرف‌نظر کند، یا زوج که عقد نکاح به دست اوست، پس بر زوجه مطلّقه، رد کردن نصف مذکوری که دریافت نموده، واجب نیست، و عفو درهرحال، نزدیک‌تر است به تقوا؛ زیرا آن کسی که از حقّ مسلّم خود که شرعا برایش ثابت است، اعراض کند، پس به طریق اولی، از آن چیزهایی که از حرام‌های خداست و حقّ او نیست، قدرتمندانه‌تر اعراض می‌کند، و قوله: «وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ»، «فضل» به معنای زیاده است، مانند:
فضول، جز این‌که «فضل»، زیاده در چیزهای پسندیده بوده و «فضول»، زیاده در چیزهای ناپسند است، و مراد از «فضل» در آیه، ترغیب به احسان و فضل است نسبت به گذشت از حقوق و ساده گرفتن و تخفیف دادن زوج است بر زوجه و به‌عکس. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «3»، فرموده: «سرّاء» و «ضراء»؛ یعنی مادامی که انسان مسرور و شادمان است و مادامی که بدحال و ناراحت می‌باشد، یا در حال فراخ حالی و وسعت و در حال سختی و عسرت، و «کظم»، در اصل، عبارت است از محکم نمودن سر مشک بعد از آن‌که مشک پر شد، و آن، برای انسان استعاره شده، هنگامی که از حزن و غضب پر شود، و «غیظ»، هیجان طبع است برای انتقام گرفتن به
______________________________
(1). بقره/ 237.
(2). المیزان، ج 2، ص 257.
(3). آل عمران/ 134.
ص: 177
هنگامی که احوال بسیاری را مشاهده کند که مورد رضایتش نیست، به خلاف «غضب»، که آن، اراده انتقام گرفتن یا مجازات نمودن است، و به همین جهت می‌فرماید: «غضب اللّه» و نمی‌فرماید: «اغتاظ»، و در قوله: «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»، اشاره است به آنچه ذکر نمود، از اوصافی که معرف برای آنان است، و البتّه، آن تنها معرّف محسنان در کنار مردم است با احسان به آنان، و اما در کنار خداوند، پس معرّفشان، آنچه است که در قوله: «وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ. إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» «1» فرموده؛ بلکه احسان در این آیات، همان احسان تصریح شده برای مذکور در قوله: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ»، می‌باشد. پس انفاق و مانند آن، وقتی برای رضای خدا نباشد، برای آن، مرتبه و مقامی نزد خدای سبحان نیست، و حاصل این‌که «احسان»، انجام اعمال بر وجه نیکو است، از جهت استقامت و ثبات بر ایمان به خدای سبحان. «2»
فی قوله تعالی: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ» «3» هم فرموده: جمله اوّلی دعا است برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، نظیر دعا بر انسان به قتل فی قوله: «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ» «4»، و جمله، متعلّق است به قوله: «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»؛ یعنی چرا در خلاف کردن و ماندن، به آنان اجازه دادی، و چون استفهام برای انکار یا توبیخ است، معنایش چنین خواهد بود: سزاوار این بود که در تخلّف و ماندن، به آنان اجازه نمی‌دادی، و معنای آیه این است: خدا بر تو بخشید. چرا در تخلّف از حرکت به تبوک و درخواست ماندن، به آنان اجازه دادی که بمانند و از حرکت به سوی تبوک، تخلّف کنند؟ و اگر می‌خواستی، به آنان اجازه نمی‌دادی، و بر این امر سزاوار بودند که به آنان اجازه ندهی، تا برای تو معلوم گردد آنان که راستگو هستند، و بشناسی آن کسانی را که دروغگو هستند، پس در این صورت، کذب و نفاق آنان بر تو معلوم می‌شد. «5»
______________________________
(1). احقاف/ 14- 13.
(2). المیزان، ج ص، 19- 18، به اختصار.
(3). توبه/ 43.
(4). عبس/ 17.
(5). المیزان، ج 9، ص 299- 297، به اختصار.
ص: 178
نیز فی قوله تعالی: «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «1»، فرموده: «ایتلاء»؛ یعنی کوتاهی کردن، ترک کردن و سوگند خوردن، و هر یک از معانی سه‌گانه خالی از مناسبت نیست، و معنای آن این است که: نباید صاحبان فضل از بین شما و ارباب وسعت، یعنی ثروتمندان، در اعطا به خویشاوندان، بیچارگان و مهاجرین در راه دین خدا از مالشان کوتاهی کنند، یا اعطای به آنان را ترک کنند، و یا نباید سوگند بخورند که به آنان اعطا نکنند، و باید آنها را مورد عفو و گذشت قرار دهند.
پس از آن، آنها را به قوله: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»، تشویق و ترغیب نمود، و در آیه دلالت است بر این‌که برخی از مؤمنان اراده نموده بودند آنچه را که به بعضی از کسانی که اهل افک و تهمت زدن بودند، اعطا می‌کردند، قطع کنند، پس خدای تعالی ایشان را از این تصمیم نهی فرمود و بر تداوم اعطا نسبت به آنان برانگیخت. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ» «3»، فرموده: نفی حکم ظهار است که نزد آنان معروف بوده و نیز به واسطه آن، طلاق و تحریم ابدی حاصل نمی‌گردد. البته، سنت جاهلیت بر این بود که به سبب ظهار زوجه را به مادر ملحق می‌کرد. در نتیجه، حرمت زوجه بر زوجش، همچون حرمت مادر بر فرزند، حرمت ابدی بود. پس قوله: «ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ»؛ یعنی برحسب اعتبار شرع، زوجه‌ها مادران زوج نیستند که به سبب ظهار، بر آنان حرام ابدی بشوند. پس از آن، آن را به قوله: «إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ»، تأکید نمود؛ یعنی مادران زوج‌های آنان نیستند، به جز آن زنانی که آنان را زاییدند. سپس آن را برای بار دوم به قوله: «وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً
______________________________
(1). نور/ 22.
(2). المیزان، ج 15، ص 102.
(3). مجادله/ 2.
ص: 179
مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً»، با آنچه در آن است از سیاق، تأکید کرد؛ یعنی و البته، این زوج‌های ظهارکننده، گفته منکری می‌گویند که شرع آن را منکر می‌شمرد، از آن‌جا آن را معتبر ندانسته و به عنوان پشت تلقی نکرده است، و کذب می‌گویند به اعتبار این‌که موافق شرع نیست؛ همان‌طور که با واقعیت خارجی تطابق ندارد. پس آیه این‌چنین فایده می‌دهد که ظهار، مفید طلاق نیست، و این، منافاتی با وجوب کفاره ندارد، اگر بعد از ظهار بخواهد مواقعه انجام شود، پس زوجیّت به حال خود باقی است، هرچند که مواقعه پیش از کفّاره، حرام می‌باشد، و قوله: «وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ»، خالی از دلالت نیست بر این‌که آن، گناهی آمرزیده شده است، لکن ذکر کفّاره در آیه بعدی که در ذیل آن، با قوله: «وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ» آمده، چه‌بسا دلالت دارد بر این‌که مغفرت، مشروط به کفّاره است. «1»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ» «2»، در تفسیر «حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»، فرموده: منظور از «فرمان خدا» در این‌جا به گفته بسیاری از مفسّران، «فرمان جهاد» است که در آن هنگام هنوز نازل نشده بود؛ شاید به این علّت که هنوز آمادگی همه‌جانبه برای این فرمان نداشتند، و لذا بسیاری معتقدند که این آیه به وسیله آیات جهاد نسخ شده است، امّا تعبیر به نسخ، شاید در این‌جا صحیح نباشد؛ چرا که نسخ آن است که حکمی ظاهرا به صورت نامحدود تشریع گردد، اما در باطن موقت باشد، ولی حکم عفو و گذشت در آیه مورد بحث، در شکل محدود بیان شده است؛ محدود به زمانی که فرمان الهی دایر به جهاد، نیامده است.
و زیر عنوان «نکته‌ها» فرموده:
1. و «اصْفَحُوا»، از ماده «صفح»، در اصل به معنای دامنه کوه، پهنی شمشیر، و یا
______________________________
(1). المیزان، ج 19، ص 25- 24.
(2). بقره/ 109.
ص: 180
صفحه صورت است، و این جمله معمولا به معنای روی گرداندن و صرف‌نظر کردن به کار می‌رود، و با قرینه جمله «فَاعْفُوا» معلوم می‌شود که این روی برگرداندن به خاطر قهر و بی‌اعتنایی نیست، بلکه به خاطر گذشت بزرگوارانه است. ضمنا این دو تعبیر نشان می‌دهد که مسلمانان حتّی در آن زمان آن‌قدر قوت و قدرت داشتند که عفو و گذشت نکنند و به مقابله با دشمنان بپردازند، ولی برای این‌که دشمن اگر قابل اصلاح است، اصلاح شود، نخست دستور به عفو و گذشت می‌دهد، و به تعبیر دیگر، در برابر دشمن هرگز نباید خشونت، نخستین برنامه، باشد، بلکه اخلاق اسلامی ایجاب می‌کند که نخستین برنامه، عفو و گذشت باشد، اگر مؤثر نشد، آن‌گاه متوسّل به خشونت شوند.
2. جمله «إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ»، ممکن است اشاره به این باشد که خداوند می‌تواند هم‌اکنون نیز شما را از طریق غیرعادی بر آنها پیروز گرداند، ولی طبع زندگی بشر و عالم آفرینش این است که هر کاری تدریجا و با فراهم شدن مقدمات انجام گیرد.
3. جمله «حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»: انگیزه آنها حسدی از ناحیه خودشان است، ممکن است اشاره به این باشد که حسد گاهی در شکل هدف منعکس می‌شود و آب و رنگ دینی به آن می‌دهند، ولی حسدی که آنها در این زمینه نشان می‌دادند، حتّی این رنگ را نداشت، بلکه صرفا جنبه شخصی داشت (تفسیر المنار). این احتمال نیز وجود دارد که اشاره به حسدی باشد که در جان آنها ریشه دوانیده است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» «2»، فرموده: آیه مورد بحث، شامل
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 1، ص 401- 399.
(2). بقره/ 187.
ص: 181
چهار حکم اسلامی در زمینه روزه و اعتکاف است:
حکم اوّل: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ»: در شب‌های ماه روزه، آمیزش جنسی با همسرانتان برای شما حلال شده است.
حکم دوّم: «وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ»: بخورید و بیاشامید تا رشته سپید صبح از رشته سیاه شب برای شما آشکار گردد.
حکم سوّم: «ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ»: سپس روزه را تا شب تکمیل کنید.
حکم چهارم: «وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ»: هنگامی که در مساجد مشغول اعتکاف هستید، با زنان آمیزش نکنید.
و در ضمن نکته‌ها چهار عنوان را به شرح زیر بیان فرموده:

1. مرزهای الهی‌

در آیه فوق از این احکام تعبیر به: «مرزهای الهی» شده است، مرز میان حلال و حرام، مرز میان ممنوع و مجاز، و جالب این‌که نمی‌گوید: از مرزها نگذرید، می‌گوید: به آن نزدیک نشوید! چرا که نزدیک شدن به مرز، وسوسه‌انگیز است، و گاه سبب می‌شود که بر اثر طغیان شهوات و یا گرفتار شدن به اشتباه، انسان از آن بگذرد؛ به همین دلیل در بعضی از قوانین اسلامی، گام نهادن در مناطقی که موجب لغزش انسان به گناه است، نهی شده است، مانند: شرکت در مجلس گناه، هرچند خود، آلوده آن گناه نباشد، و یا خلوت کردن با اجنبیه (بودن با یک زن بیگانه در یک محلّ خلوت و کاملا تنها، که دیگران به آن راه ندارند). همین معنا در احادیث دیگر تحت عنوان: «حمایت از حمی» (نگه داشتن حریم منطقه ممنوعه)، بیان شده است. پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله می‌فرماید: «ان حمی اللّه محارمه، فمن یرتع حول الحمی، یوشک ان یقع فیه.»: محرّمات الهی قرقگاه‌های اوست، هرکس گوسفند خود را در کنار قرقگاه ببرد، بیم آن می‌رود که وارد منطقه ممنوعه شود (از تفسیر صافی، ذیل آیه مورد بحث). باز به همین افرادی که پایبند اصول تقوا و پرهیزگاری هستند، نه تنها مرتکب محرمات نمی‌شوند، بلکه سعی دارند به نزدیکی حرام نیز گام ننهند.
ص: 182

2. اعتکاف‌

«اعتکاف» در اصل، به معنای محبوس ماندن و مدّتی طولانی در کنار چیزی بودن، است، و در اصطلاح شرع، توقّف در مساجد برای عبادت می‌باشد که حداقلّ آن، سه روز است، و شرط آن، روزه داشتن و ترک بعضی دیگر از لذایذ است. این عبادت، اثر عمیقی در تصفیه روح و توجّه مخصوص به پروردگار دارد و آداب و شرایط آن، در کتب فقهی ذکر شده است. البته، این عبادت ذاتا از مستحبات است، ولی در پاره‌ای از موارد استثنایی، شکل وجوب به خود می‌گیرد. به‌هرحال، در آیه مورد بحث، تنها به یکی از شرایط آن‌که عدم آمیزش با زنان (اعم در شب یا روز) است، اشاره شده، آن هم به خاطر ارتباط و پیوندی که با مسأله روزه دارد.

3. طلوع فجر

«فجر» در اصل، به معنای شکافتن است، و این‌که از طلوع صبح، تعبیر به فجر شده، به خاطر آن است پرده سیاه شب با ظهور اوّلین سپیده صبح، از هم شکافته می‌شود. در آیات مورد بحث، علاوه بر این تعبیر، تعبیر به: «حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» آمده است. جالب این‌که در حدیثی می‌خوانیم که: عدی بن حاتم خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله عرض کرد، من ریسمان سیاه و سفیدی گذارده بودم و به آنها نگاه می‌کردم تا به وسیله شناسایی آن دو از یکدیگر، آغاز وقت روزه را تشخیص دهم.
پیامبر از این سخن چنان خندید که دندان‌های مبارکش نمایان گشت، فرمود: ای پسر حاتم! منظور رشته سفید صبح از رشته سیاه شب در افق است که آغاز وجوب روزه است (مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث). ضمنا باید توجه داشت که این تعبیر نکته دیگری را نیز روشن می‌سازد و آن، شناختن صبح صادق از کاذب است؛ زیرا در پایان شب، نخست یک سفیدی بسیار کم‌رنگ به‌طور عمودی در آسمان پیدا می‌شود که آن را به دم روباه تشبیه کرده‌اند؛ این همان صبح کاذب و دروغگو است، امّا کمی بعد از آن، سفیدی شفافی به‌طور افقی در امتداد افق نمایان می‌شود که هم‌چون رشته نخ
ص: 183
سپیدی است که در کنار رشته سیاه شب کشیده شده است؛ این همان صبح صادق است که آغاز روزه و ابتدای وقت نماز صبح است و هیچ شباهتی با صبح کاذب ندارد.

4. آغاز و پایان، تقوا است‌

جالب این‌که در نخستین آیه مربوط به احکام روزه، خواندیم که هدف نهایی از آن، تقوا است. همین تعبیر عینا در پایان آخرین آیه نیز آمده است: «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»، و این نشان می‌دهد که تمام این برنامه‌ها، وسیله‌ای هستند برای پرورش روح تقوا و خویشتن‌داری و ملکه پرهیز از گناه و احساس مسئولیت در برابر وظایف انسان‌ها. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» «2»، تفسیر فرموده: این آیه نیز حکم طلاقی را بازگو می‌کند که عمل زناشویی قبل از آن مطلقا انجام نگرفته، با این تفاوت که مهر تعیین شده است. نخست، آیه حکم را از نظر قانون اسلامی بیان می‌دارد؛ به این ترتیب که مرد در این صورت باید نصف مهر تعیین شده را بپردازد:
«فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ»، ولی بعد از آن‌که حکم را از نظر قانون که پایه و اساس نظام اجتماع است، بیان داشت، از نظر جنبه‌های اخلاقی و عاطفی نیز آن را مطرح کرده و می‌گوید:
حکم پرداخت نصف مهر، صرف‌نظر از مسأله عفو و بخشش است، امّا اگر زن از حقّ مسلّم خویش بگذرد، دیگر بر شوهر چیزی واجب نیست، و هم‌چنین اگر «کسی که گره عقد به دست او است»، از مهریه صرف‌نظر کند، بر شوهر واجب نخواهد بود. اکنون ببینیم، منظور از: «الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ» (کسی که گره ازدواج به دست او است)، کیست؟ بعضی از مفسّران چنین پنداشته‌اند که منظور شوهر است، ولی دقت در آیه به ما می‌فهماند که منظور اولیای زوجه است؛ زیرا آغاز آیه، روی سخن با شوهران است و لذا می‌فرماید: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ»: اگر آنها را طلاق دادید، و در اواخر آیه نیز روی سخن
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 1، ص 654- 650، با تلخیص.
(2). بقره/ 237.
ص: 184
به شوهران کرده و می‌گوید: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی : (اگر شما گذشت کنید، به پرهیزگاری نزدیک‌تر است). بنابراین جمله «یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ» که به صورت فعل غایب ذکر شده، مسلما مربوط به مردان نمی‌تواند باشد، بلکه منظور از آن، اولیای زن است؛ همان اولیایی که حق دارند درباره مهریه تصمیم بگیرند (مثل این‌که زوجه سفیه یا صغیره باشد که در این صورت اولیا می‌توانند در مورد بخشیدن یا گرفتن مهر با توجّه به منافع زوجه تصمیم بگیرند). روایاتی که از پیشوایان معصوم به ما رسیده است نیز آیه را به همین صورت تفسیر می‌کند، و مفسّران شیعه با توجّه به مضمون آیه و روایات اهل بیت، نیز همین نظر را انتخاب کرده‌اند و گفته‌اند: منظور از این عبارت، اولیای زوجه است. البته، مواردی پیش می‌آید که سرسختی کردن در گرفتن نصف مهر، آن هم قبل از عروسی، ممکن است احساسات شوهر و اقوامش را جریحه‌دار کند و در صدد انتقام‌جویی برآیند، و ممکن است حیثیت و آبروی زن را در معرض خطر قرار دهد. این‌جا است که گاه پدر برای حفظ مصالح دختر خود، لازم می‌بیند که از حقّ او گذشت نماید. «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ، این جمله، حکم دیگری را در مورد مرد و وظایف انسانی او بیان می‌کند و آن این‌که بهتر این است که مرد گذشت نشان دهد و اگر تمام مهر را پرداخته، چیزی پس نگیرد و اگر نپرداخته، همه آن را بپردازد و از نیمی که حقّ او است، صرف‌نظر کند. این جمله از آیه می‌فرماید: عفو و گذشت مرد در این زمینه، به پرهیزگاری نزدیک‌تر است؛ چه این‌که دختر و زنی که بعد از عقد و پیش از عروسی، از شوهر خود جدا می‌شوند، مواجه با مشکلاتی از نظر اجتماعی و روانی می‌گردند، و مسلّم است که گذشت مرد و پرداخت تمام مهر، می‌تواند مرهمی بر جراحات آنها بگذارد. «وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»، از آن‌جا که اسلام می‌خواهد اگر جدایی و تفرقه هم رخ بدهد، باز براساس «معروف و احسان» انجام گیرد؛ یعنی علاوه بر این‌که از هرگونه انتقام‌جویی خالی باشد، مرد و زن، روح بزرگواری را فراموش نکنند، و برای آسایش خودشان هم که باشد، روح نیکوکاری و
ص: 185
گذشت را در خویش زنده بدارند، می‌فرماید: هیچ‌گاه در میان خود، نیکی، بزرگواری و احسان را فراموش نکنید که خداوند به اعمال شما بینا است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «2»، زیر عنوان: «سیمای پرهیزگاران» فرموده: در این آیه، پرهیزگاران را معرفی می‌کند و پنج صفت از اوصاف عالی و انسانی برای آنها ذکر نموده است:
1. آنها در همه حال، انفاق می‌کنند؛ چه موقعی که در راحتی و وسعتند، و چه زمانی که در پریشانی و محرومیتند: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ». آنها با این عمل، ثابت می‌کنند که روح کمک به دیگران و نیکوکاری، در جان آنها نفوذ کرده است، و به همین دلیل، تحت هر شرایطی، اقدام به این کار می‌کنند. روشن است که انفاق در حال وسعت به تنهایی، نشانه نفوذ کامل صفت عالی سخاوت در اعماق روح انسان نیست، امّا آنها که در همه حال، اقدام به کمک و بخشش می‌کنند، نشان می‌دهند که این صفت در آنها ریشه‌دار است. ممکن است گفته شود، انسان در حال تنگدستی، چگونه می‌تواند انفاق کند؟ پاسخ این سؤال روشن است؛ زیرا اوّلا، افراد تنگدست نیز به مقدار توانایی می‌توانند در راه کمک به دیگران انفاق کنند، و ثانیا، انفاق، منحصر به مال و ثروت نیست، بلکه هرگونه موهبت خدادادی را شامل می‌شود؛ خواه مال و ثروت باشد یا علم و دانش یا مواهب دیگر، و به این ترتیب خداوند می‌خواهد روح گذشت، فداکاری و سخاوت را حتّی در نفوس مستمندان جای دهد تا از رذایل اخلاقی فراوانی که از «بخل» سرچشمه می‌گیرد، برکنار بمانند. آنها که انفاق‌های کوچک را در راه خدا ناچیز می‌انگارند، برای این است که هریک از آنها را جداگانه مورد مطالعه قرار می‌دهند، وگرنه، اگر همین کمک‌های جزیی را در کنار هم قرار دهیم و مثلا اهل یک مملکت، اعمّ از فقیر و غنی، هرکدام مبلغ ناچیزی برای کمک به بندگان خدا انفاق
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 2، ص 145- 143، با تخلیص.
(2). آل عمران/ 134.
ص: 186
کنند و برای پیشبرد اهداف اجتماعی مصرف نمایند، کارهای بزرگی به وسیله آن می‌توانند انجام دهند. علاوه بر این، اثر معنوی و اخلاقی انفاق، بستگی به حجم انفاق و زیادی آن ندارد و درهرحال، عاید انفاق‌کننده می‌شود.
جالب توجّه این‌که در این‌جا، نخستین صفت برجسته پرهیزگاران، «انفاق» ذکر شده؛ زیرا این آیات، نقطه مقابل صفاتی را که درباره رباخواران و استثمارگران در آیات قبل ذکر شد، بیان می‌کند، به علاوه، گذشت از مال و ثروت، آن هم در حال خوشی و تنگدستی، روشن‌ترین نشانه مقام تقوا است.
2. آنها بر خشم خود مسلّطند: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ». «کظم»، در لغت، به معنای بستن سر مشکی است که از آب پر شده باشد، و به‌طور کنایه، در مورد کسانی که از خشم و غضب پر می‌شوند و از اعمال آن خودداری می‌نمایند، به کار می‌رود.
«غیظ»، به معنای شدّت غضب و حالت برافروختگی و هیجان فوق العاده روحی است، که بعد از مشاهده ناملایمات، به انسان دست می‌دهد. حالت خشم و غضب، از خطرناک‌ترین حالات است، و اگر جلوی آن رها شود، در شکل یک نوع جنون و دیوانگی و از دست دادن هر نوع کنترل اعصاب خودنمایی می‌کند، و بسیاری از جنایات و تصمیم‌های خطرناکی که انسان یک عمر باید کفاره و جریمه آن را بپردازد، در چنین حالی انجام می‌شود، و لذا در آیه فوق، دوّمین صفت برجسته پرهیزگاران را فروبردن خشم معرفی کرده است. پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله می‌فرماید: «من کظم غیظا و هو قادر علی انفاذه، ملأه اللّه امنا و ایمانا.»: آن کس که خشم خود را فروببرد با این‌که قدرت بر اعمال آن دارد، خداوند دل او را از آرامش پر می‌کند. این حدیث می‌رساند که فروبردن خشم، اثر فوق العاده‌ای در تکامل معنوی انسان و تقویت روح ایمان دارد.
3. آنها از خطای مردم می‌گذرند: «وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ». فروبردن خشم بسیار خوب است، امّا به تنهایی کافی نیست؛ زیرا ممکن است کینه و عداوت را از قلب انسان ریشه‌کن نکند. در این حال، برای پایان دادن به حال عداوت، باید «کظم غیظ»، توأم با
ص: 187
«عفو و بخشش» گردد. لذا به دنبال صفت عالی خویشتن‌داری و فروبردن خشم، مسأله عفو و گذشت را بیان نموده. البته، منظور گذشت و عفو از کسانی است که شایسته آنند، نه دشمنان خون‌آشامی که گذشت و عفو، باعث جرأت و جسارت بیشتر آنها می‌شود.
4. آنها نیکوکارند: «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.» در این‌جا اشاره به مرحله عالی‌تر از عفو شده که هم‌چون یک سلسله مراتب تکاملی پشت سر هم قرار گرفته‌اند، و آن این است که انسان نه‌تنها باید خشم خود را فروبرد و با عفو و گذشت کینه را از دل خود بشوید، بلکه با نیکی کردن در برابر بدی (آن‌جا که شایسته است)، ریشه دشمنی را در دل طرف نیز بسوزاند و قلب او را نسبت به خویش مهربان گرداند؛ به‌طوری‌که در آینده چنان صحنه‌ای تکرار نشود. به‌طور خلاصه، نخست، دستور به خویشتن‌داری در برابر خشم، و پس از آن، دستور به شستن قلب خود، و سپس دستور به شستن قلب طرف می‌دهد. در حدیثی که در کتب شیعه و اهل تسنن، در ذیل آیه فوق، نقل شده، چنین می‌خوانیم: که یکی از کنیزان امام علی بن حسین علیه السّلام به هنگامی که آب روی دست امام می‌ریخت، ظرف آب از دستش افتاد و بدن امام را مجروح ساخت. امام علیه السّلام از روی خشم سر بلند کرد کنیز بلافاصله گفت: خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ».
امام فرمود خشم خود را فروبردم. عرض کرد: «وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ». فرمود: تو را بخشیدم، خدا تو را ببخشد. او مجددا گفت: «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.» امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم (تفسیر در المنثور و نور الثقلین، ذیل آیه). این حدیث شاهد زنده‌ای است بر این‌که سه مرحله مزبور، هرکدام مرحله‌ای عالی‌تر از مرحله قبل است.
5. آنها اصرار بر گناه نمی‌کنند: «وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً الی آخر الایه.» «1» «2»
فی قوله تعالی: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ» «3» هم زیر عنوان: «سعی کن منافقان را بشناسی»، چنین تفسیر فرموده: از آیات
______________________________
(1). آل عمران/ 135.
(2). تفسیر نمونه، ج 3، ص 99- 96.
(3). توبه/ 43.
ص: 188
فوق استفاده می‌شود که گروهی از منافقان نزد پیامبر آمدند و پس از بیان عذرهای گوناگون و حتّی سوگند خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان «تبوک» معذور دارد و پیامبر به این عدّه اجازه داد. خداوند در نخستین آیه مورد بحث، پیامبرش را مورد عتاب قرار می‌دهد و می‌گوید: خداوند تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی که از شرکت در میدان جهاد خودداری کنند؟: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ.» چرا نگذاشتی آنها که راست می‌گویند، از آنها که دروغ می‌گویند، شناخته شوند، و به ماهیت آنها پی ببری؟: «حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ.» در این‌که عتاب و سرزنش فوق که توأم با اعلام عفو پروردگار است، دلیل بر آن است که اجازه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کار خلافی بوده، یا تنها «ترک اولی» بوده، و یا هیچ‌کدام؟، در میان مفسران گفتگو است. بعضی آن‌چنان تند رفته‌اند، و حتّی جسورانه و بی‌ادبانه، نسبت به مقام مقدّس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گفته‌اند که آیه فوق را دلیل بر امکان صدور گناه و معصیت از او دانسته‌اند، و لااقل ادبی را که خداوند بزرگ در این تعبیر نسبت به پیامبرش رعایت کرده که نخست سخن از عفو می‌گوید و بعد «مؤاخذه» می‌کند، رعایت نکرده‌اند و به گمراهی عجیبی افتاده‌اند. انصاف، این است که در این آیه، هیچ‌گونه دلیلی بر صدور گناهی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وجود ندارد، حتّی در ظاهر آیه؛ زیرا همه قراین نشان می‌دهد چه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به آنها اجازه می‌داد و چه اجازه نمی‌داد، این گروه منافق در میدان تبوک، شرکت نمی‌جستند، و به فرض که شرکت می‌کردند، نه تنها گره‌ای از کار مسلمانان نمی‌گشودند، بلکه مشکلی بر مشکلات می‌افزودند؛ چنان‌که در چند آیه بعد می‌خوانیم: «لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا.»: اگر آنها با شما حرکت می‌کردند، جز شر، فساد، سعایت، سخن‌چینی و ایجاد نفاق کار دیگری انجام نمی‌دادند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 7، ص 429- 428.
ص: 189
غَفُورٌ رَحِیمٌ» «1»، درباره شأن نزول آیه فرموده: جمعی از مفسرین برای آیه مورد بحث، شأن نزولی نقل کرده‌اند که پیوند آن را با آیات گذشته، روشن می‌سازد، و آن این‌که: این آیه درباره گروهی از صحابه نازل شد که بعد از «داستان افک»، سوگند یاد کردند که به هیچ‌یک از کسانی که در این ماجرا درگیر بودند و به این تهمت بزرگ دامن زدند، کمک مالی نکنند، و در هیچ موردی با آنها مؤاسات ننمایند. آیه فوق نازل شد و آنها را از این شدّت عمل و خشونت بازداشت و دستور عفو و گذشت داد. این شأن نزول را قرطبی در تفسیرش از ابن عباس و ضحاک، و مرحوم طبرسی از ابن عباس و غیر او، ذیل آیات مورد بحث نقل کرده‌اند، و جنبه عمومی دارد. ولی گروهی از مفسّران اهل تسنن اصرار دارند که این آیه در مورد خصوص ابو بکر نازل شده که بعد از داستان افک، کمک مالی خود را به مسطح بن اثاثه که پسرخاله یا پسر خواهر او بود و به مسأله افک دامن می‌زد، قطع کرده، درحالی‌که تمام ضمیرهایی که در آیه به کار رفته، به صورت جمع است و نشان می‌دهد که گروهی از مسلمانان بعد از این ماجرا، تصمیم به قطع کمک‌های خود از این مجرمان گرفته بودند و آیه آنها را از این کار نهی کرد، ولی به‌هرحال، می‌دانیم آیات قرآن اختصاص به شأن نزول ندارد، بلکه همه مؤمنان را تا دامنه قیامت شامل می‌گردد؛ یعنی توصیه می‌کند که مسلمانان در این‌گونه موارد، گرفتار احساسات تند و داغ نشوند و در برابر لغزش‌ها و اشتباهات گنهکاران تصمیمات خشن نگیرند. با توجّه به این شأن نزول، به تفسیر آیه بازمی‌گردیم: قرآن می‌گوید: آنها که دارای برتری مالی و وسعت زندگی هستند، نباید سوگند یاد کنند (یا تصمیم بگیرند) که انفاق خود را نسبت به نزدیکان، مستمندان و مهاجران در راه خدا قطع کنند: «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.» این تعبیر نشان می‌دهد که جمعی از کسانی که آلوده افک شدند، از مهاجران در راه خدا بودند که فریب منافقان را خوردند، و خداوند به خاطر سابقه آنها، اجازه نداد که آنان را از جامعه اسلامی طرد کنند و
______________________________
(1). نور/ 22.
ص: 190
تصمیم‌هایی که بیش از حدّ استحقاق باشد، درباره آنها بگیرند. ضمنا جمله «لا یَأْتَلِ» از ماده «الیّه» (بر وزن عطیّه)، به معنای سوگند یاد کردن، و یا از ماده «الو» (بر وزن دلو)، به معنای کوتاهی کردن و ترک نمودن است. بنابراین، آیه طبق معنای اوّل، نهی از سوگند در قطع این‌گونه کمک‌ها می‌کند (در این صورت باید کلمه «لا»، قبل از «یُؤْتُوا» در تقدیر گرفته شود، که تقدیر چنین می‌شود: «و لا یأتل ... أن لا یؤتوا»، و بنا بر معنای دوّم، نهی از کوتاهی و ترک این عمل می‌نماید. سپس برای تشویق و ترغیب مسلمانان به ادامه این‌گونه کارهای خیر، اضافه می‌کند. باید عفو کنند و گذشت نمایند: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا». آیا دوست نمی‌دارید خداوند شما را بیامرزد: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ.» پس همان‌گونه که شما انتظار عفو الهی را در برابر لغزش‌ها دارید، باید در مورد دیگران، عفو و بخشش را فراموش نکنید، و خداوند غفور و رحیم است: «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ.»* عجب این‌که از یک‌سو با آن همه آیات کوبنده «اصحاب افک» را شدیدا محکوم می‌کند، امّا برای این‌که افراد افراطی از حدّ تجاوز نکنند، با سه جمله که هریک از دیگری گیراتر و جذاب‌تر است، احساساتشان را کنترل می‌نماید؟ نخست، امر به عفو و گذشت می‌کند، سپس می‌گوید: آیا دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟ پس شما هم ببخشید، و سرانجام، دو صفت از صفات خدا را که «غفور» و «رحیم» است، به عنوان تأکید، ذکر می‌کند؛ اشاره به این‌که شما نمی‌توانید داغ‌تر از فرمان پروردگار باشید، خداوند که صاحب اصلی این حکم است، غفور و رحیم است؛ او دستور می‌دهد کمک‌ها را قطع نکنید، دیگر شما چه می‌گویید؟ «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ» «2»، می‌فرماید:
کسانی از شما که نسبت به همسرانشان ظهار می‌کنند (و به همسرشان می‌گویند: «انت علی کظهر امی»: تو نسبت به من به منزله مادرم هستی)، آنها هرگز مادرشان نیستند،
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 14، ص 416.
(2). مجادله/ 2.
ص: 191
مادرانشان تنها کسانی هستند که آنها را به دنیا آورده‌اند: «الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ.» مادر و فرزند بودن چیزی نیست که با سخن درست شود؛ یک واقعیت عینی خارجی است که هرگز از طریق بازی با الفاظ حاصل نمی‌شود. بنابراین، اگر انسان صدبار هم به همسرش بگوید: تو هم چون مادر منی، حکم مادر پیدا نمی‌کند و این یک سخن خرافی و گزافه‌گویی است، و به دنبال آن می‌افزاید: آنها سخنی منکر و زشت می‌گویند و گفتاری باطل و بی‌اساس: «وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً.» «زور» در اصل، به معنای انحنای بالای سینه است، و به معنای منحرف شدن نیز آمده، و از آن‌جا که سخن دروغ و باطل، انحراف از حق دارد، به آن، «زور» می‌گویند، و نیز به همین دلیل، این واژه به «بت» نیز اطلاق می‌شود.
درست است که گوینده این سخن، به اصطلاح قصد «اخبار» ندارد، بلکه مقصود او «انشا» است؛ یعنی می‌خواهد این جمله را به منزله صیغه طلاق قرار دهد، ولی به هر حال، محتوای این جمله، محتوایی است بی‌اساس، درست شبیه خرافه «پسر خواندگی» که در زمان جاهلیت بود، بچه‌هایی را پسر خود می‌خواندند و احکام پسر را درباره او اجرا می‌کردند که قرآن آن را نیز محکوم کرده و سخنی باطل و بی‌اساس شمرده است و می‌گوید: «ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ.»: این، سخنی است که تنها با دهان می‌گویید و هیچ واقعیتی در آن نیست (احزاب: 4). مطابق این آیه، «ظهار» عملی است حرام و منکر، ولی از آن‌جا که تکالیف الهی، اعمال گذشته را شامل نمی‌شود، و از لحظه نزول، حاکمیت دارد، در پایان آیه می‌فرماید: خداوند بخشنده و آمرزنده است:
«وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ.» بنابراین، اگر مسلمانی قبل از نزول این آیات، مرتکب این عمل شده، نباید نگران باشد، خداوند او را می‌بخشد، و درباره تفاوت میان «عفو» و «غفور» می‌فرماید: در این‌که میان «عفو» و «غفور» چه تفاوتی است؟ بعضی گفته‌اند: «عفو»، اشاره به بخشش خداوند است، «غفور» اشاره به پوشش گناه است؛ زیرا ممکن است کسی گناهی را ببخشد، اما هرگز آن را مکتوم ندارد، ولی خداوند هم می‌بخشد و هم
ص: 192
مستور می‌سازد. بعضی نیز «غفران» را به معنای پوشاندن شخص از عذاب معنا کرده‌اند که مفهوم آن با «عفو» متفاوت است، هرچند در نتیجه یکی است. «1»

4. عفو در تفاسیر روایی‌

علّامه شیخ عبد علی بن جمعه عروسی، در تفسیر نور الثقلین و علّامه سید هاشم حسینی بحرانی، در تفسیر برهان، و علّامه شیخ جلال الدین، عبد الرحمن سیوطی، در تفسیر در المنثور، روایاتی را در ذیل آیات عفو بیان فرموده‌اند. از جمله: فی قوله تعالی: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ» «2»، فرموده‌اند:
الف- «قال الامام الحسن بن علی العسکری ابو القائم علیه السّلام فی قوله:" وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً" بما یوردونه علیکم من الشبهة،" حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ" بکم، بان اکرمکم بمحمد و علی و الهما الطیبین،" مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ"، المعجزات الدالات علی صدق محمّد و فضل علی و الهما،" فاعفوا و اصفحوا"، عن جهلهم و قابلوهم بحجج اللّه و ارفعوا بها باطلهم حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ" فیهم بالقتل یوم فتح مکة، فحینئذ تحولونهم عن بلد مکة و عن جزیرة العرب و لا تقرّون بها کافرا؛ ان اللّه علی کل شی‌ء قدیر و لقدرته علی الاشیاء قدر ما هو الاصلح لکم من تعبّده ایاکم، من مداراتهم و مقابلتهم بالجدال الّتی هی احسن.»: امام حسن عسکری، پدر قائم (امام زمان) علیهما السّلام درباره قوله تعالی: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً»، گفت: به واسطه آن چیزی از شبهه که بر شما وارد می‌کنند، «حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»: به سبب حسدی که از خودشان که نسبت به شما دارند؛ بدان جهت که خداوند شما را به واسطه محمّد صلّی اللّه علیه و آله، علی و آل پاک آن دو علیهما السّلام اکرام نمود، بعد از این‌که معجزات دلالت‌کننده بر صدق محمّد و فضل علی و آل پاک آن دو، حق را برای ایشان روشن کرد؛ پس شما جهل و نادانی آنان را مورد بخشش قرار دهید و از آن
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 23، ص 412- 410.
(2). بقره/ 109.
ص: 193
بگذرید و با حجت‌ها و براهین خدای تعالی با آنان مقابله کنید و باطل آنان را رفع نمایید، تا این‌که خداوند امرش به جنگ با آنها را در روز فتح مکّه بیاورد. پس در این هنگام، شما آنان را از سرزمین مکّه و از جزیرة العرب منتقل و جابه‌جا کرده و در حال کافر بودن، آنها را در آن‌جا اقامت نمی‌دهید که خدای تعالی بر هرچیزی توانا است. «1»
ب- ابن جریر از ربیع بن انس، درباره قوله: «حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»، اخراج نمود که:
«قال: من قبل انفسهم،" مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ"، یقول یتبین لهم انّ محمّدا رسول اللّه.»: ابن انس درباره قوله تعالی: «حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»، گفته است: از قبل نفوسشان، «مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ»، می‌گوید: پس از آن‌که برای آنان معلوم گردید که محمّد صلّی اللّه علیه و آله، پیامبر خدا است. «2»
ج- ابن جریر، ابن ابی حاتم و ابن مردویه، و بیهقی در دلایل، از ابن عباس درباره قوله:
«فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا»، و قوله: «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ»* و مانند آن در عفو از مشرکان اخراج نمودند که: «قال نسخ ذلک کله بقوله:" قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ"، و قوله:" فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ".»: ابن عباس گفت: همه آن آیات بقوله: «قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» و قوله: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ»، نسخ گردید. «3»
نیز فی قوله تعالی: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» «4»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- محمّد بن یعقوب از عدّه‌ای از اصحاب ما، با اسنادش، از ابی بصیر، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام: «قال: حدثنی ابی عن جدّی عن ابائه علیهم السّلام: ان علیا علیه السّلام قال: یستحب
______________________________
(1). برهان، ج 1، ص 91.
(2). در المنثور، ج 1، ص 107.
(3). در المنثور، ج 1، ص 107.
(4). بقره/ 187.
ص: 194
للرجل ان یأتی اهله اوّل لیلة من شهر رمضان لقول اللّه عزّ و جلّ:" أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ"، و الرفث المجامعة.»: امام صادق علیه السّلام فرمود: پدرم از جدّم، و او از پدرانش علیهم السّلام بر من حدیث فرمود که: علی علیه السّلام فرمود: مستحب است که مرد شب اوّل ماه رمضان نزد همسرش برود (و با او همبستر شود)، به واسطه قول خدای عزّ و جلّ: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ»، و «رفث»؛ یعنی مجامعت (آمیزش جنسی نمودن با همسر). «1»
ب- در کتاب کافی، محمّد بن یعقوب، از محمّد بن اسماعیل، با اسنادش از ابا بصیر، از یکی از آن دو، امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ»، روایت نمود که فرمود: «فقال: نزلت فی خوّات بن جبیر الانصاری، و کان مع النبی صلّی اللّه علیه و آله فی الخندق فهو صائم، فامسی و هو علی تلک الحال، و کانوا قبل ان تنزل هذه الایة، اذا نام احدهم، حرم علیه الطعام و الشراب، فجاء خوّات الی اهله حین امسوا، فقال: هل عندکم طعام؟ فقالوا: لا تنم حتی نصلح لک طعاما فاتکأ فنام فقالوا له: قد فعلت. قال: نعم، فبات علی تلک الحال، فاصبح، ثم غدا الی الخندق، فجعل یغشی علیه، فمر به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، فلما رای الّذی به، اخبره کیف کان امره، فانزل اللّه عزّ و جلّ فیه الایة:" وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ".»: آیه درباره خوّات بن جبیر انصاری نازل گردید، و او با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله درحالی‌که روزه بود، به کار حفر خندق می‌پرداخت، و تا غروب آفتاب، به همین کار مشغول بود، و پیش از نزول این آیه، هنگامی که کسی (در شب ماه رمضان) می‌خوابید، خوردنی و نوشیدنی بعد از خواب، برایش حرام می‌شد، پس خوّات به هنگام غروب آفتاب، چون نزد اهلش به خانه آمد، پرسید: آیا غذا آماده است؟ گفتند:
خیر، نخواب تا غذایی برایت آماده کنیم. خوّات بر چیزی تکیه داد و در نتیجه، به خواب رفت. اهل خانه به او گفتند، کار خودت را کردی (کنایه از این‌که خوابیدی).
خوّات گفت: آری. پس بر همین حال بدون خوردن غذا خوابید تا صبح شد. فردای آن
______________________________
(1). برهان، ج 1، ص 116- نور الثقلین، ج 1، ص 172، حدیث 597.
ص: 195
روز، روانه خندق گردید و درحالی‌که مشغول حفر خندق بود، شروع کرد به غش رفتن. بعد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر او گذشت، پس هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله حال و روز او را دید، خوّات او را از چگونگی ماجرایش باخبر ساخت. پس خدای عزّ و جلّ آیه: «وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» را نازل نمود. «1»
ج- علی بن ابراهیم از محمّد بن عیسی با اسنادش از ابی بصیر و سماعه، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، درباره گروهی که در ماه رمضان روزه گرفتند، پس به هنگام غروب خورشید، ابر سیاهی آنان را گرفت، آنان گمان کردند، شب فرارسیده، لذا بعضی آنان افطار کردند، پس از آن، ابر برطرف شد و خورشید نمایان گشت، روایت کنند که حضرت گفت: «علی الذی افطر، صیام ذلک الیوم. ان اللّه عزّ و جلّ یقول:" أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ"، فمن اکل قبل ان یدخل اللیل، فعلیه قضاؤه؛ لانه اکل متعمدا.»: پس آن حضرت فرمود: کسی که افطار نموده است، روزه این روز بر ذمّه اوست. البته، خدای عزّ و جلّ می‌فرماید: روزه را تا شب به اتمام برسانید. پس کسی که پیش از داخل شدن شب، روزه خود را خورده است، قضای آن روزه بر ذمّه او است؛ چون روزه‌اش را عمدا خورده است. «2»
د- عبد اللّه حلبی، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام نقل می‌کند که از آن حضرت درباره خیط الأبیض و خیط الاسود سؤال نمودم، پس آن حضرت گفت: «بیاض النهار من سواد اللیل.»: آن، سفیدی روز از سیاهی شب است. «3»
ه- ابن منذر، از ابن عمر اخراج نمود که: «قال: الرفث الجماع.»: ابن عمر گفت: «رفث»، جماع است. «4»
و- ابن ابی شیبه، مسلم، ابو داوود، ترمذی و نسائی از عمرو بن عاص اخراج کردند که: «ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله قال: فصل ما بین صیامنا و صیام اهل الکتاب اکلة السّحر.»: عمرو بن عاص گفت:
______________________________
(1). برهان، ج 1، ص 116- نور الثقلین، ج 1، ص 172، حدیث 596.
(2). برهان، ج 1، ص 117- نور الثقلین، ج 1، ص 174، حدیث 604.
(3). برهان، ج 1، ص 117- نور الثقلین، ج 1، ص 173، حدیث 599- من لا یحضره الفقیه.
(4). در المنثور، ج 1، ص 198.
ص: 196
البته، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: البته، بین روزه ما و روزه اهل کتاب خوردن غذا در سحر، جدایی انداخت. «1»
ز- بخاری از برّاء اخراج نمود که: «قال: لما نزل صوم شهر رمضان، کانوا لا یقربون النّساء رمضان کلّه، فکان رجال یخونون انفسهم. فانزل اللّه:" عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ".»: برّاء گفته است: چون حکم روزه ماه رمضان نازل گردید، مسلمانان در کلّ ماه رمضان با زنان نزدیکی نمی‌کردند. لذا مردانی به نفسشان خیانت کردند، پس خدای تعالی نازل فرمود: «عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ.» «2»
ح- ابن ابی حاتم، از ابن عباس، درباره قوله: «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ» اخراج نمود که: «یعنی طاعة اللّه.» از ضحاک هم درباره قوله: «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ» اخراج نمود که: «قال: معصیة اللّه؛ یعنی المباشرة فی الاعتکاف.»: ضحاک گفت: «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ» یعنی نافرمانی و معصیت خدا؛ یعنی مباشرت در حال اعتکاف، و از مقاتل اخراج نمود که: «" تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها"؛ یعنی الجماع.» «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» «4»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- اسحاق بن عمار گفت: از جعفر بن محمّد علیهما السّلام درباره قول اللّه: «أَنْ یَعْفُونَ»، سؤال کردم: «المرأة تعفو عن نصف الصّداق. قلت:" أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ." قال: ابوها اذا عفی، جازله، و اخوها، اذا کان یقیم بها و هو القائم علیها، فهو بمنزلة الاب، یجوز له، و اذا کان الاخ لا یهتم بها و لا یقوم علیها، لم یجز علیها امره.»: آن حضرت علیه السّلام فرمود: زن از نصف مهریه گذشت می‌کند. گفتم: «أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ». فرمود: پدر آن زن، وقتی
______________________________
(1). همان.
(2). همان.
(3). همان.
(4). بقره/ 237.
ص: 197
گذشت کند، بر او جایز است، و برادرش، وقتی قیّم او باشد و در کار او اقدام نماید، پس او هم به منزله پدر است، جایز است برای او، و زمانی که برادر به کار آن زن همت نگمارد و بر امرش اقدام ننماید، امر او بر آن زن، جایز نیست. «1»
ب- شیخ با اسنادش، از فضاله، از رفاعه و او گفت: از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام درباره کسی که عقد نکاح به دست او است، سؤال کردم. آن حضرت گفت: «الولی، الذی یأخذ بعضا و یترک بعضا و لیس له ان یدع کله.»: «ولی»، آن کسی است که بعض آن را می‌گیرد و بعض آن را ترک می‌کند و بر او نیست که همه را ترک کند (و همه را ببخشد). «2»
ج- شیخ، با اسنادش از حسن بن محبوب، از علی بن رئاب، از ابی بصیر، و علاء بن زرّین از محمّد بن مسلم، و هر دوی آنان از ابو جعفر، و او گفت: از ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام درباره کسی که عقد نکاح به دست اوست، سؤال نمودم. آن حضرت گفت: «هو الاب و الأخ و الموصی الیه و الذی یجوز امره فی مال المراة من قرابتها فیبیع لها و یشتری. قال فای هؤلاء عفی، فهو جائز فی المهر، اذا عفی عنه.»: او پدر، و برادر، وصی و آن کسی از خویشان زن می‌باشد که امرش در مال او جایز است، پس برای او می‌فروشد و می‌خرد. فرمود: پس هرکدام از اینان که گذشت کنند، در مهریه نافذ است آن‌گاه که از آن، گذشت نمایند. «3»
د- وکیع، سفیان، فریابی، ابن ابی شیبه، عبد بن حمید، ابن جریر، ابن ابی حاتم، دار قطنی و بیهقی، از علی بن ابی طالب اخراج نمودند که: «قال:" الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ"، الزوج.» فرمود:
آن کسی که عقد نکاح به دست اوست، شوهر است. «4»
ه- ابن ابی شیبه، عبد بن حمید، ابن جریر، ابن منذر و بیهقی از طرقی، از ابن عباس خارج نمودند که: «قال:" الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ"، الزوج.»: فرمود: آن کسی که عقد نکاح به دست اوست، شوهر است. «5»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 234، حدیث 920- برهان، ج 1، ص 142.
(2). برهان، ج 1، ص 141.
(3). برهان، ج 1، ص 141.
(4). در المنثور، ج 1، ص 292.
(5). همان.
ص: 198
و- عبد الرزاق، عبد بن حمید، ابن جریر، ابن منذر و ابن ابی حاتم، فی قوله: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ، از ابن عباس اخراج نمودند که: «قال: اقربهما الی التقوی، الذی یعفو.»:
ابن عباس گفت: برای آن دو؛ یعنی زوج و زوجه، نزدیک‌تر به تقوا، آن کسی است که گذشت کند. «1»
ز- ابن جریر، از ضحاک اخراج نمود که: «" وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ"، قال: المعروف.»:
درباره سخن خدای تعالی: و فراموش نکنید فضل بین خودتان را، ضحاک گفت: آن، خوبی و نیکی کردن است. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «3»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- محمّد بن یعقوب از علی بن ابراهیم و او با اسنادش از مالک بن حصین سکونی، و او گوید: «قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: ما من عبد کظم غیظا الا زاده اللّه عزّ و جلّ عزا فی الدنیا و الاخرة، و قد قال اللّه عزّ و جلّ:" وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ".» ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام فرمود: بنده‌ای نیست که خشمی را فروبنشاند، جز این‌که خداوند عزّ و جلّ او را در دنیا و آخرت افزون کند و خدای عزّ و جلّ فرمود: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.» «4»
ب- در مجمع البیان، فی قوله: «وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ»، مکتوب است: «روی ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله قال: ان هؤلاء فی امتی قلیل الا من عصمه اللّه، و قد کانوا کثیرا فی الامم الماضیة.»:
روایت شده که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: البته، این‌گونه افراد در بین امت من کم هستند، جز آن کسانی که خدای تعالی آنان را نگه دارد، و البته، در بین امّت‌های گذشته، چنین افرادی بسیار بودند. «5»
______________________________
(1). همان.
(2). همان، ص 293.
(3). آل عمران/ 134.
(4). برهان، ج 1، ص 194- در نور الثقلین، ج 1، ص 390، حدیث 356، در ادامه این حدیث آمده است: «و اثابه اللّه مکان غیظه ذلک.»؛ یعنی خدای تعالی پاداش نیکویی را به جای این خشم به او جزا می‌دهد.
(5). نور الثقلین، ج 1، ص 390- حدیث 361.
ص: 199
ج- در کتاب خصال از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت شده که: «قال: ثلاث خصال من کنّ فیه استکمل خصال الایمان: من صبر علی الظلم، و کظم غیظه، و احتسب، و عفی، و غفر، کان ممن یدخله اللّه تعالی الجنة بغیر حساب و یشفعه مثل ربیعة و مضر.»: آن حضرت فرمود: سه خصلت است که در هرکسی باشد، صفات ایمان در او به کمال رسیده: کسی که بر ظلم و ستم شکیبایی و خویشتن‌داری کند، و خشم خود را فروبنشاند، و آن را به حساب بیاورد، و عفو و بخشش کند و نادیده بگیرد، چنین فردی از کسانی خواهد بود که خدای تعالی بدون حساب او را در بهشت داخل می‌گرداند، و او را شفیع جمعیتی همانند ربیعه و مضر می‌کند. «1»
د- زراره گوید، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام شنیدم که می‌فرمود: «انا اهل بیت، مروتنا عفو عمّن ظلمنا.»: البته، ما اهل بیتی هستیم که جوانمردی‌مان گذشت نمودن از کسی است که بر ما ظلم و ستم واداشته. «2»
ه- سیف بن عمیره گفت: کسی بر من حدیث نمود که شنیده است ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام می‌فرمود: «من کظم غیظا و لو شاء ان یمضیه، امضاه، ملأ اللّه قلبه یوم القیامة رضاه.»:
کسی که خشمش را فروببرد، هرچند که اگر می‌خواست آن را محقق سازد، می‌توانست چنین کند، خدای تعالی در روز قیامت، دل او را از رضایت و خشنودی پر خواهد کرد. «3»
و- ابن جریر از حسن اخراج نمود که او گفت: «یقال القیامة لیقم من له علی اللّه اجر، فما یقوم الّا انسان عفا.»: روز قیامت گفته می‌شود: هرکسی را که بر خدای تعالی نسبت به او، پاداش نیکویی است به پا خیزد، پس برپا نمی‌خیزد، مگر انسانی که عفو و بخشش نموده است. «4»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 390، حدیث 358.
(2). نور الثقلین، ج 1، ص 390، حدیث 359.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 390، حدیث 357.
(4). در المنثور، ج 1، ص 73.
ص: 200
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌3 239
ز- قضاعی در مسند شهاب از حسن بن علی بن ابی طالب رحمه اللّه اخراج نمود که فرمود: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: ان احسن الحسن الخلق الحسن.»: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: البته، نیکوترین نیکویی، اخلاق نیکو است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ» «2»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- ابن بابویه با اسنادش از علی بن محمّد بن جهم، و او گفت: مجلس مأمون برپا بود و در آن امام رضا، علی بن موسی، صلوات اللّه علیه حضور داشت. پس مأمون به آن حضرت گفت: یا بن رسول اللّه! آیا قول شما این نیست که پیامبران معصومند؟ آن حضرت فرمود:
بلی. سپس مأمون از آن حضرت سؤال کرد که ای ابو الحسن! درباره فرموده خدای تعالی:
«عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»، به من خبر دهید. حضرت فرمود: «هذا مما نزل ایاک اعنی و اسمعی یا جاره! خاطب اللّه تعالی نبیّه و اراد به امتّه، و کذلک قوله:" لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ"، و قوله تعالی:" وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا."»: این مورد از مواردی است که (ضرب المثل) «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره!»: منظورم تو هستی و بشنو ای همسایه‌اش، درباره آن نازل شده، خداوند تعالی پیامبر را مورد خطاب قرار داده و به وسیله او امتش را اراده کرده است، و نظیر آن می‌باشد قوله: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا.» مأمون گفت: یا بن رسول اللّه! راست گفتی. «3»
ب- علی بن ابراهیم، و در روایتی ابی جارود، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام نقل کند که ایشان درباره قوله: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ»، فرمود: «تعرف اهل الزور و الذین جلسوا بغیر عذر.»: تا دروغگویان و آن کسانی که بدون عذر در خانه نشستند را بشناسی. «4»
______________________________
(1). در المنثور، ج 2، ص 76.
(2). توبه/ 43.
(3). برهان، ج 2، ص 425.
(4). برهان، ج 2، ص 425.
ص: 201
ج- ابن ابی شیبه، ابن منذر، ابن ابی حاتم درباره قوله: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ»، از مجاهد اخراج نمودند که او گفت: «ناس قالوا: استأذنوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله؛ فان اذن لکم، فاقعدوا، و ان لم یأذن لکم، فاقعدوا.»: مردم گفتند: از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله طلب اذن کنید، پس اگر به شما اجازه داد، بنشینید، و اگر به شما اجازه نداد، باز هم بنشینید. «1»
د- ابن منذر، ابن ابی حاتم، نحاس و ابو الشیخ درباره قوله: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ الایه»، از قتاده رحمه اللّه اخراج نمودند که او گفت: «ثم انزل اللّه بعد ذلک فی سورة النور:" فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ".»: سپس در سوره نور، قوله: «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ» را نازل فرمود. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- در تفسیر علی بن ابراهیم و در روایت ابی جارود، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام درباره قوله: «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی ، نقل کند که ایشان فرمود: و آنان خویشان پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله، یتیمان، بیچارگان، مهاجران در راه خدای تعالی هستند، و قوله: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» را می‌فرمود: «یعفو بعضکم عن بعض، و یصفح بعضکم بعضا، فاذا فعلتم، کانت رحمة من اللّه لکم. یقول اللّه عزّ و جلّ:" أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ".»: برخی از شما از برخی دیگر عفو کند، و برخی‌تان از برخی دیگر درگذرند، پس چون چنین کردید، رحمت خدای تعالی برای شما باشد. خدای عزّ و جلّ می‌فرماید: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» «3»
ب- ابن منذر از حسن اخراج نمود که: «قال کان ذو قرابة لا بی بکر ممن کثر علی عائشة، فحلف ابو بکر لا یصله بشی‌ء و قد کان یصله قبل ذلک، فلما نزلت هذه الایة:" وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ
______________________________
(1). همان.
(2). همان.
(3). نور الثقلین، ج 3، ص 583، حدیث 68- برهان، ج 3، ص 730.
ص: 202
مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ الی آخر الایة"، فصار ابو بکر یضعف له بعد هذه الایه ضعفی ما کان یعطیه.»: او گفت خویشاوند ابو بکر از شمار کسانی بود که به عایشه نسبت داد، پس ابو بکر سوگند یاد کرد که به او چیزی را صله نکند و این در حالی بود که پیش از آن بر او صله می‌کرد. پس چون این آیه: «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ الی آخر الایه»، نازل گردید، ابو بکر بعد از آن، پس از نزول آیه، آنچه را بر او عطا می‌کرد، دو برابر نمود. «1»
ج- ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم، از ابن عباس فی قوله: «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ» اخراج نمودند که: «یقول: لا تقسموا ان لا تنفقوا علی احد.»: ابن عباس می‌گوید:
سوگند نخورید به این‌که بر احدی انفاق نکنید. «2»
فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ» «3» هم روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- علی بن یعقوب از علی بن ابراهیم با اسنادش از حمران، از ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام:
«قال: ان امیر المؤمنین قال: ان امراة من المسلمین اتت رسول اللّه صلّی اللّه. فقالت له: یا رسول! ان فلانا زوجی و قد نثرت له بطنی و اعنته علی دنیاه و آخرته فلم یر منی مکروها و انا اشکوه الی اللّه عزّ و جلّ و الیک. قال: مما تشتکیه. قالت له: انه قال لی الیوم: انت علی حرام کظهر امی و قد اخرجنی من منزلی، فانظر فی امری. فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: ما انزل اللّه علیّ کتابا اقضی به بینک و بین زوجک و انا اکره ان اکون من المتکلفین. فجعلت تبکی و تشتکی ما بها الی اللّه و رسوله و انصرفت.
فسمع اللّه محاورتها لرسوله فی زوجها و ما شکت الیه فانزل اللّه قرانا:" بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها وَ تَشْتَکِی إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما"؛ یعنی محاورتهما لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فی زوجها،" إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ. الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ
______________________________
(1). در المنثور، ج 5، ص 34.
(2). همان.
(3). مجادله/ 2.
ص: 203
إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ". فبعث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: الی المرأة فاتته فقال لها: جیئینی بزوجک. فاتته به فقال له: أقلت لامراتک هذه: انت حرام علیّ کظهر امی؟ قال: قد قلت لها ذلک. فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: قد انزل اللّه فیک و فی امراتک قرآنا، فقرء علیه ما انزل اللّه من قوله:" قَدْ سَمِعَ اللَّهُ" الی قوله:" إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ"، فضمّ امرأتک الیک، فانک قد قلت منکرا من القول و زورا، قد عفا اللّه عنک و غفر لک فلا تعد، و انصرف الرجل و هو نادم علی ما قال لأمراته، و کره اللّه ذلک للمؤمنین بعد فانزل اللّه:" وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا"؛ یعنی لما قال الرجل لامرأته: انت علیّ حرام کظهر امی. قال: فمن قالها بعد ما عفی اللّه و غفر للرجل الاوّل، فانّ علیه تحریر رقبة من قبل ان یتماسا؛ یعنی مجامعتها،" ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ. فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً"، فجعل اللّه عقوبة من ظاهر بعد النهی عن هذا و قال:" ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ"؛ فجعل اللّه هذا حد الظهار، و قال حمران: قال ابو جعفر علیه السّلام: و لا یکون ظهار فی یمین و لا فی اضرار و لا فی غضب و لا یکون ظهار الا علی طهر بغیر جماع بشهادة شاهدین مسلمین.»: امام باقر گفت که امیر المؤمنین فرمود:
بانویی از مسلمانان به خدمت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله شرفیاب شد و به او گفت: ای پیامبر خدا! فلانی شوهر من است و برای او بچه‌های زیادی زاییده و او را در کار دنیا و آخرتش یاری داده‌ام و از من کار زشتی ندیده، و من از او به خدای عزّ و جلّ و به شما شکایت می‌برم. فرمود: درباره چه چیزی، از او شکایت داری؟ زن گفت: او امروز به من گفت:
«انت علی حرام کظهر امی»، و به دنبال آن، مرا از خانه‌ام بیرون کرده، پس شما در کار من نظر بدهید. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: از خدای تعالی بر من حکمی نازل نشده تا به آن بین تو و شوهرت قضاوت کنم و من ناخوش دارم که از گزافه‌گویان باشم. پس خدای تعالی گفتگوی او با پیامبرش را درباره شوهر آن زن و آنچه از شکایت به نزد او آورده بود، شنید. پس زن شروع کرد به گریه و شکایت بردن آنچه بر او گذشته بود، به خدا و رسولش، و بازگشت. پس خدای متعال قرآنی را نازل فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها وَ تَشْتَکِی إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما»؛ یعنی
ص: 204
گفتگوی آن زن با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را در مورد شوهرش. «إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ.» پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به سوی زن فرستاد و او آمد، پیامبر به او فرمود: با شوهرت نزد من بیا. پس آن زن با شوهرش آمد. پس پیامبر به آن مرد فرمود: آیا تو به همسرت این جمله: «انت حرام علی کظهر امّی» را گفته‌ای؟ آن مرد گفت: آن را به او گفته‌ام. پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: خدای تعالی راجع به تو و همسرت قرآنی را نازل نموده است. پس آنچه خدا از قوله: «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ» الی قوله: «إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ»، نازل فرموده بود، بر او قرائت کرد. پس خدای تعالی زنت را به تو ضمیمه نموده است، البته، تو گفته زشت و دروغی را گفته‌ای، و خدا آن را بر تو بخشیده و تو را مورد آمرزش قرار داده است. پس آن را تکرار نکن، و در این حال مرد به خانه برگشت، درحالی‌که نسبت به آنچه به زنش گفته بود، پشیمان بود و بعد از آن، خدای متعال چنین سخنی را برای مؤمنان زشت و ناپسند دانست، پس نازل فرمود: «وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا»؛ یعنی برای آنچه آن مرد به زنش گفته بود: «انت علی کظهر امی.» فرمود: پس کسی که این گفته را بگوید، بعد از آن‌که خداوند مرد اول را بخشید و آمرزید، بر اوست که بنده‌ای را آزاد کند، پیش از این‌که: «یَتَمَاسَّا»؛ یعنی بخواهد با آن زن جماع کند. «ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً.» پس خدای تعالی عقوبت قرار داد برای کسی که بعد از نهی، ظهار کند، و فرمود: «ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ.» پس این را حدّ ظهار قرار داد، و حمران گفت: ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام فرمود: در سوگند، و در ضرر رسانیدن، و در خشمگین شدن، ظهار نیست، و ظهار نمی‌باشد مگر بر طهارت بدون جماع به شهادت دو شاهد مسلمان. «1»
______________________________
(1). برهان، ج 4، ص 1094.
ص: 205
ب- محمّد بن یحیی از احمد بن محمّد با اسنادش از عمار بن موسی از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که درباره ظهار واجب، کفاره، از آن حضرت سؤال نمودم.
حضرت پاسخ داد: «الذی یرید به الرجل، الظهار بعینه.»: آنچه مرد با سخنش اراده می‌کند، همان ظهار باشد. «1»
ج- علی بن ابراهیم با اسنادش از سکونی، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که:
حضرت گفت: «قال امیر المؤمنین صلوات اللّه علیه: اذا قالت المرأة: زوجی علیّ کظهر امّی، فلا کفارة علیها.»: امیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و آله فرمود: وقتی که زن بگوید: «زوجی علی کظهر امّی»، کفّاره‌ای برای او نیست. «2»
د- محمّد بن یحیی با اسنادش، از امام رضا علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود:
«الظهار لا یقع علی الغضب.»: ظهار، در حالت خشم و غضب واقع نمی‌شود. «3»
ه- ابن منذر، و بیهقی در سننش فی قوله: «وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا»، از ابن عباس اخراج نمودند که: «قال: هو الرجل یقول لامرأته: انت علی کظهر امی، فاذا قال ذلک، فلیس له ان یقربها بنکاح و لا غیره، حتی یکفر بعتق رقبة، فان لم یجد، فصیام شهرین متتابعین من قبل أن یتماسا، و المس النکاح، فان لم یستطع فاطعام ستین مسکینا، و ان هو قال لها:
انت علی کظهر امی، فاذا قال: ان فعلت کذا، فلیس یقع فی ذلک ظهار حتی یحنث، فاذا حنث، فلا یقربها حتی یکفر، و لا یقع فی الظهار طلاق.»: ابن عباس گفت: او مردی است که به زوجه‌اش می‌گوید: «انت علی کظهر امی.» پس وقتی این جمله را گفت، سزاوار نیست که برای نکاح و غیر آن، به آن زن نزدیک گردد تا این‌که با آزاد کردن بنده، کفاره دهد، پس اگر نیافت، دو ماه پی‌درپی روزه بگیرد، پیش از آن‌که با آن زن تماس حاصل کند، و «مس»، نکاح است. پس اگر توانایی نداشت، شصت بیچاره را اطعام کند، و اگر او به آن زن بگوید: اگر چنین کردی، «انت علی کظهر امی.» پس در این قول، ظهار واقع نشده
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 5، ص 256، حدیث 7.
(2). نور الثقلین، ج 5، ص 256، حدیث 8.
(3). نور الثقلین، ج 5، ص 256، حدیث 6.
ص: 206
است تا این‌که برخلاف سوگند عمل کند. پس وقتی خلاف سوگند عمل نمود، پس به او نزدیک نگردد تا این‌که کفاره دهد، و در ظهار، طلاق واقع نمی‌گردد. «1»
و- عبد الرزاق، عبد بن حمید و ابن منذر در قوله: «وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً»، از قتاده اخراج نمودند که: «قال: الزور الکذب.» قتاده گفت: «زور»، به معنای کذب و دروغ است. «2»

5. تدبّر در آیات عفو

اشاره

قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «3»

1. 5. معانی عفو

الف- معانی عفو با استناد به منابع لغت‌

فرهنگ‌نویسان، معانی متعددی را برای عفو ذکر نموده‌اند که ما در این‌جا به‌طور اجمال آنها را فهرست‌وار ذکر می‌کنیم:
1. عفو، به معنای نیت برای دریافت شی‌ء؛ 2. عفو، به معنای بارگیری زیاد؛ 3. عفو، به معنای زایل نمودن و محو کردن گناه در جای خودش؛ 4. عفو، به معنای میانه‌روی در معیشت و اقتصاد؛ 5. عفو، به معنای برگزیده‌ترین و بهترین قسمت مال؛ 6. عفو، به معنای مازاد بر خوراک سال اهل و عیال؛ 7. عفو، به معنای ترک عقوبت.

ب- تنوّع معانی و مفاهیم عفو به اعتبار تفاسیر و با استناد به سیاق آیات مورد تحقیق‌

عفو، دارای معانی و مفاهیم متنوّعی است که در این‌جا با بررسی تفاسیر و با توجّه به سیاق آیات، آن را مورد تحقیق قرار داده و تنوّع معانی و مفاهیمش را بررسی می‌نماییم.
______________________________
(1). در المنثور، ج 6، ص 182.
(2). همان.
(3). ص.
ص: 207
1. ب- عفو؛ یعنی صرف‌نظر کردن و گذشت نمودن انسان‌های بزرگوار مؤمن قدرتمند و قوی از خطاهای نفسانی انسان‌های مریض النفس غیر مؤمن: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ.» «1»
در آیه شریفه، قوله: «حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»، و قوله: «حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ»، دلالت بر مریض النفس بودن بسیاری از اهل کتاب دارد، و قوله: «کُفَّاراً»، پندار خطایی است که اهل کتاب دارند، و این پندار خطأ، از مریض النفس بودن آنان نشأت گرفته است؛ چه با آن‌که حق؛ یعنی نبوّت حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و حقانیت دین اسلام، برای آنان مسلم شده است، با این همه، انتظار دارند مؤمنین بعد از ایمان آوردنشان، کافر گردند، و این، دال بر مریض النفس بودن ایشان است، و امّا عفو و صفح مؤمنانی که در حال قدرت و شوکت بوده و بزرگوارانه از خطای بسیاری از اهل کتاب صرف‌نظر می‌کنند، احتمال دارد وجه آن این باشد که، اگرچه حق بر ایشان آشکار و مسلم شده، لازم است تأثیر این حق در روحیه پرنشاط مؤمنین که تجلّی آن، عفو و صفح از کافران است برای آنان معلوم گردد، باشد که در تأسّی به راه مؤمنین، ترغیب شوند.
2. ب- عفو؛ یعنی بخشش توأم با قبول توبه از جانب خدای تعالی نسبت به گناه بندگانی که بر خود خیانت کرده‌اند: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ.» «2»
اوّلا، در صدر آیه شریفه، قرینه بودن «لَیْلَةَ الصِّیامِ» با «الرَّفَثُ»، «لِباسٌ» و «تَخْتانُونَ»
______________________________
(1). بقره/ 109.
(2). بقره/ 187.
ص: 208
می‌رساند که:
1. «الرَّفَثُ» (آمیزش جنسی)، برای نفوس زوجین، لباس است؛ به این معنا که نفوس آنان را از ارتکاب به گناه حفظ می‌کند.
2. ذکر «لَیْلَةَ الصِّیامِ»، اشاره به زمان استفاده و مبادرت به آن در آن زمان را دارد؛ چه اگر مخفیانه و در زمان غیرمجاز باشد، خیانت به نفس است، و از قراین موجود بر می‌آید که آنان با مبادرت به آن، به صورت مخفیانه به نفس خودشان خیانت می‌کرده‌اند: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ.»
ثانیا، خدای تعالی توبه آنان را پذیرفت و گناهشان را بخشید و امر فرمود که با زوجه‌های خود (در شب صیام)، مباشرت و آمیزش کنند، و در این آمیزش، آنچه از فرزند را که خدای تعالی برایشان مقدّر نموده است، از او طلب نمایند: «فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ.»
ثالثا، و خوردن و آشامیدن بعد از خواب در شب را که به تبعیت از اهل کتاب بر خود حرام می‌دانستند، تا زمان طلوع فجر صادق؛ یعنی آن موقع که رشته سفیدی روز از سیاهی شب در افق تمییز داده می‌شود، بر آنان مباح نمود: «وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ.»
رابعا، زمان یک روز صیام را که در آن باید از مباشرت با زنان بپرهیزند و از خوردن و آشامیدن امساک نمایند، از هنگام طلوع فجر صادق، تا فرارسیدن شب مقرّر فرمود:
«ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ.»
خامسا، مباشرت با زنان در زمان اعتکاف را نهی فرمود (و این تفاوتی بین این زمان و شب‌های صیام در غیر اعتکاف است، در این‌که در زمان اعتکاف، از مباشرت با زنان نهی شده، ولی در شب‌های صیام، نه تنها از آن نهی نشده؛ بلکه انجام آن، مستحب شمرده شده است): «وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ.»
ص: 209
سادسا، پس از آن فرمود: این احکام در باب صیام و اعتکاف، حدود خدای تعالی است، پس به آنها که مرز بین حلال و حرام هستند، نزدیک نشوید. خدا این‌چنین آیاتش را برای مردم واضح و آشکار می‌کند تا آنان باتقوا و پرهیزگار گردند: «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ.»
3. ب- عفو به معنای بخشیدن یا صرف‌نظر کردن از نصف یا قسمتی از مهر است از طرف زوجه و یا ولیّ او، و یا رد کردن تمام مهر است از طرف زوج به زوجه، و این در وقتی است که طلاق پیش از دخول واقع شود: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.» «1» در آیه شریفه، حکم طلاق پیش از آمیزش جنسی، تثبیت نصف مهریه در حقّ زوجه، عفو و بخشش نصف مهریه از طرف زوجه و یا ولیّ او بر زوج، بخشش تمام مهریه از طرف زوج به زوجه، رابطه عفو و تقوا و نیز اجرای فضل و احسان هریک از زوجین را نسبت به یکدیگر، بیان می‌فرماید:
الف- می‌فرماید: اگر بین زوج و زوجه‌ای که دخول و آمیزش جنسی انجام نشده، طلاق واقع شود، نصف مهریه در حقّ زوجه ثابت بوده و بر زوج است که آن را به او ادا نماید: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ.»
ب- می‌فرماید: استثنا در پرداخت نصف مهریه از طرف زوج به زوجه‌ای که پیش از دخول، بین آنها طلاق واقع شده، وقتی است که زوجه یا کسی که عقد نکاح به دست او می‌باشد؛ یعنی ولیّ او، نصف را ببخشد و از گرفتن آن صرف‌نظر کند: «إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ.»
ج- می‌فرماید: و طلاق در بین زوج و زوجه پیش از دخول و آمیزش جنسی، وقتی به تقوا نزدیک‌تر است که زوج همه مهریه را به زوجه بپردازد: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی »
______________________________
(1). بقره/ 237.
ص: 210
د- و در ذیل آیه، با تذّکر و توصیه به رعایت فضل و احسان نسبت به یکدیگر می‌فرماید: البته، خدای تعالی به آنچه عمل می‌کنید، بسیار آگاه است: «وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.»
4. ب- عفو به معنای گذشت از مردم به‌گونه‌ای که نه موجب اخلال در نظام اجتماعی شود و نه سبب اخلال در حقّ خدای تعالی گردد: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.» «1»
آیه شریفه که ادامه آیه قبل از خود است، در توصیف حالات متقین می‌فرماید:
الف- آنان (یعنی متّقین) کسانی هستند که در حال وسعت و فراخی و در حال تنگی و سختی انفاق می‌کنند: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ».
ب- و (متقین کسانی هستند که) خشم را فرومی‌برند، آن موقع که در اثر ضرر یا برخورد با ناملایمات، همه وجودشان را خشم فراگرفته، با خویشتن‌داری آن را فرو می‌برند: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ».
ج- و (متقین کسانی هستند که) نسبت به گناه و خطای مردم، گذشت دارند، طوری که گذشتشان، سبب اخلال در حقّ خدا و نظام جامعه نگردد: «وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ».
د- و در ذیل آیه می‌فرماید: «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»، و این جمله، قرینه‌ای است بر این‌که متّقین با احراز صفات مذکور در آیه، از نیکوکاران خواهند بود.
5. ب- عفو به معنای نوعی عتاب از جانب تعالی به پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله است: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ.» «2» در آیه شریفه، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را به چیزی که در آن بعض عتاب هست، مورد خطاب قرار داده است؛ عتاب در اذن دادن به کسانی که در تأخیر از او برای خروج به تبوک، درخواست اذن نمودند:
«عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ.»؛ یعنی خدا تو را مورد عفو و بخشش قرار داد که چرا در تخلف آنان از خودت، به ایشان اذن دادی، و این عتاب نوعی از معاتبه لطیف است که
______________________________
(1). آل عمران/ 134.
(2). توبه/ 43.
ص: 211
با عفو قبل از عتاب شروع می‌شود و در تبیین این عتاب می‌فرماید: (لازم بود که به آنان اذن نمی‌دادی) تا آن کسانی که برای‌شان عذر بود و راست می‌گفتند، بر تو معلوم گردند و آن کسانی را که برای‌شان عذری نبود و منافق بودند، می‌شناختی: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ.»
6. ب- عفو به معنای گذشت کردن و صرف‌نظر کردن از گناه کسی است که از روی جهالت، نسبت ناروا و نابجایی را درباره فردی بیان داشته است: «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» «1»
آیه شریفه، صاحبان فضل و وسعت از بین مؤمنین را نهی می‌کند از سوگند خوردن بر عدم احسان نسبت به خویشاوندان، بیچارگان و مهاجران در راه دین خدا که اعطا به آنان طریق و سلوک عادی آنها بوده، و می‌فرماید: و نباید صاحبان فضل و وسعت از بین شما مؤمنین، سوگند یاد کنند که به خویشاوندان، بیچارگان و مهاجران در راه پیشرفت دین خدا اعطا و احسان نکنند: «وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.»
و بعد آنان را امر به عفو و امر به صفح نموده و می‌فرماید: و باید از گناه کسی که از روی جهالت، نسبت ناروایی را به آنان بیان داشته، صرف‌نظر کنند و باید تأثیر آن را از صفحه دل محو نمایند: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا».
پس از آن، در مقام این‌که این عفو و صفح شما نسبت به گناه بعضی، برای خود شما فایده و نتیجه جاویدان دارد و در مرتبه عالی‌تر، از جانب خدای متعال درباره شما انجام می‌شود، می‌فرماید: آیا دوست نمی‌دارید خدای تعالی گناهان شما را برای‌تان بپوشاند و شما را بیامرزد؟ خدای تعالی بسیار آمرزنده مهربان است: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ.»
______________________________
(1). نور/ 22.
ص: 212
7. ب- عفو؛ یعنی گذشت کردن خداوند از گناه کسی که با جهل به حرمت آن گناه، مرتکب آن شده است: «الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ.» «1»
در آیه شریفه، کسانی که به رسم جاهلیت، زنانشان را ظهار می‌کردند؛ یعنی به آنان می‌گفتند: «انت علیّ کظهر امی» (پشت تو، مانند: پشت مادرم، بر من حرام است)، عمل آنان را مردود نمود و فرمود: آن کسانی از شما که برخی از زنانشان را ظهار می‌کنند (بدانند که:) آن زنان، مادران آنان نیستند؛ مادران آنان نیستند، مگر آن کسانی که آنان را زاییده‌اند، و البته، آنان (با این جمله) گفته زشت و دروغی را می‌گویند: «الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً.»
و قوله: «إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ.»؛ یعنی البته، خدای تعالی بسیار درگذرنده از گناه و بسیار پوشاننده آن و آمرزنده است) که در ذیل آیه آمده، دلالت دارد بر این‌که آن کسانی که بنا بر رسم زمان جاهلیت ظهار گفته و نمی‌دانستند که در اسلام چنین حکمی مردود است، آنان مورد عفو قرار گرفته‌اند، و لذا عفو در این آیه چنین معنا می‌دهد: خدای تعالی از گناه کسی گذشت می‌کند که با جهل به کراهت و گناه، مرتکب آن شده است.

ج- معانی و مفاهیم عفو در سایر آیات قرآن‌

1. ج- عفو؛ یعنی گذشت برادر دینی از قصاص کسی که جنایتی را انجام داده: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ.» «2»
2. ج- عفو؛ یعنی اعطا از برگزیده‌ترین و بهترین قسمت مال: «وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ.» «3»
______________________________
(1). مجادله/ 2.
(2). بقره/ 178.
(3). بقره/ 219.
ص: 213
3. ج- عفو؛ یعنی عدم مؤاخذه خدای تعالی از نسیان و خطای مؤمنین در تکلیف و عدم حمل تکلیف سخت و تکلیفی که طاقت انجام آن را ندارند، بر آنان: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ.» «1»
4. ج- عفو؛ یعنی بخشیدن خدای تعالی گناه کسانی را که وسوسه‌های شیطان سبب ارتکاب آنها شده است: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ.» «2»
5. ج- عفو به معنای اجرای فرمان بخشش از طرف خدای تعالی بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است نسبت به تقصیر کسانی که از او نافرمانی کردند: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ.» «3»
6. ج- عفو؛ یعنی البته، خدای تعالی در اوامر و نواهی مقدمات اقامه نماز، بسیار گذشت‌کننده از سهو و خطای مؤمنین است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً.» «4»
7. ج- عفو؛ یعنی خدای تعالی از ضعیف‌شدگانی که به آنها ظلم می‌شود و چاره‌ای نداشته و راه به جایی نمی‌برند تا برای نجات از ظلم بدانجا مهاجرت کنند، گذشت می‌کند: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً
______________________________
(1). بقره/ 286.
(2). آل عمران/ 155.
(3). آل عمران/ 159.
(4). نساء/ 43.
ص: 214
إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا فَأُولئِکَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً.» «1»
8. ج- عفو؛ یعنی گذشت نمودن انسان از بدی که به او می‌شود، با توجّه به این‌که خدای تعالی درحالی‌که بسیار توانا است، بسیار گذشت‌کننده از گناهان و بدی‌ها است: «إِنْ تُبْدُوا خَیْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا قَدِیراً.» «2»
9. ج- عفو؛ یعنی بخشیدن خدای تعالی گناه گوساله‌پرستی قوم موسی را پس از قبول توبه آنان:
الف- «وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلی بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ.» «3»
ب- «یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطاناً مُبِیناً.» «4»
10. ج- عفو؛ به معنای این است که خدای تعالی به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله امر می‌کند که: از آن گروه اندک از بنی اسرائیل که مستثنای از عهدشکنان هستند، گذشت کند: «فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.» «5»
11. ج- عفو؛ یعنی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از بیان بسیاری از آنچه را اهل کتاب مخفی می‌داشتند، گذشت نمود و بسیاری از آن را برای ایشان بیان کرد: «یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا
______________________________
(1). نّساء/ 99.
(2). نساء/ 49.
(3). بقره/ 54.
(4). نساء/ 153.
(5). مائده/ 13.
ص: 215
یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ.» «1»
12. ج- عفو؛ یعنی کثرت ثروت به اندازه‌ای برسد که در جهت افزونی آن، تلاش نکنند: «ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّی عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ.» «2»
13. ج- عفو؛ یعنی پذیرفتن ترک عقوبت: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ.» «3»
14. ج- عفو؛ به معنای بخشیدن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است گروهی از منافقان مؤمن‌نما را:
«لا تَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ.» «4»
15. ج- عفو؛ یعنی خدای تعالی بسیار ترک‌کننده عقوبت کسی است که در برابر ستمی که به او شده، مقابله به مثل کند: «ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ.» «5»
16. ج- عفو؛ یعنی خدای تعالی با قبول توبه، گناهان را می‌بخشد: «وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ.» «6»
17. ج- عفو؛ یعنی خدای تعالی بسیاری از مصیبت‌ها را که بندگان، خود عامل ایجاد آن هستند، عقوبت نمی‌کند: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ.» «7»
18. ج- عفو؛ یعنی خدای تعالی از هلاکت بسیاری درمی‌گذرد، با آن‌که کسانی را به سبب اعمالشان هلاک می‌نماید: «أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ.» «8»
______________________________
(1). مائده/ 15.
(2). اعراف/ 95.
(3). اعراف/ 199.
(4). توبه/ 66.
(5). حج/ 60.
(6). شوری/ 25.
(7). شوری/ 3.
(8). شوری/ 34.
ص: 216
19. ج- عفو؛ یعنی گذشت نمودن از بدی: «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ.» «1»
20. ج- عفو؛ یعنی خدای تعالی بسیار ترک‌کننده عقوبت کسی است که با ادای کفاره از گفته زشت و دروغی که از روی جهالت بیان داشته، توبه کند: «الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ.» «2»
21. ج- عفو؛ یعنی بخشیدن گناه فرزندان و برخی از همسران: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» «3»

2. 5. روایاتی پیرامون عفو 1. 2. 5. عفو از موضع قدرت، از کرامت‌های اخلاق است‌

اشاره

1. امیر المؤمنین، علی علیه السّلام در نهج البلاغه فرموده: «اذا قدرت علی عدوّک، فاجعل العفو عنه شکرا للقدرة علیه.»: هنگامی که بر دشمنت غلبه پیدا کردی، شکر غلبه بر او را، عفو وی قرار بده.
2. امام علی، امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه فرموده: «اولی الناس بالعفو، اقدرهم علی العقوبة.»: شایسته‌ترین مردم به عفو کردن، کسانی هستند که بر عقوبت کردن قدرتمندترند.
3. امام علی، امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «المبادرة الی العفو، من اخلاق الکرام، و المبادرة الی الانتقام، من شیم اللئام.»: اقدام نمودن به عفو و گذشت، از اخلاق کریمان و افراد با کرامت
______________________________
(1). شوری/ 40.
(2). مجادله/ 4.
(3). تغابن/ 14.
ص: 217
است، و اقدام نمودن به انتقام، از تاریکی‌ها و نقاط شوم افراد پست و لئیم است.
4. در کتاب کافی، با اسنادش، از عبد اللّه بن سنان از ابی عبد اللّه علیه السّلام: «قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فی خطبة: الا اخبرکم بخیر خلائق الدنیا و الاخرة؟ العفو عمن ظلمک، و تصل من قطعک، و الاحسان الی من اساء الیک، و اعطاء من حرمک.» امام صادق علیه السّلام گفت: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در خطبه‌ای فرمود: بدانید بهترین خلق و خوی دنیا و آخرت که شما را بدان آگاه می‌کنم، عفو و گذشت است از کسی که به تو ظلم نموده، صله نمودن است با کسی که از تو قطع رابطه کرده، احسان و نیکی است نسبت به کسی که به تو بدی کرده و اعطا و بخشش است نسبت به کسی که تو را محروم کرده است.
5. امام علی علیه السّلام: «جمال السیاسة العدل فی الامرة و العفو مع القدرة.»: زیبایی و شایستگی سیاست، عدل است در فرمانروایی، و عفو و بخشندگی است در قدرتمندی.
6. امام علی علیه السّلام در نهج البلاغه فرمود: «من افضل اعمال البر، الجود فی العسر، و الصدق فی الغضب، و العفو عند القدرة.»: از برترین کارهای نیک، بخشندگی در حالت سختی و تنگی، راستگویی در حالت خشم و غضب و عفو و گذشت هنگام قدرت و توانمندی است.
7. امام علی، امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه فرمود: «اذکر عند الظلم عدل اللّه فیک، و عند القدرة، قدرة اللّه علیک»: به هنگام ظلم و ستم نمودن، عدل خدای تعالی را درباره خودت متذکّر باش، و به هنگام قدرت و توانمندی، قدرت خدای تعالی را بر خودت به یاد آور.
8. در وسائل الشیعه و در کافی با اسنادش، از حمران، از ابی جعفر علیه السّلام، قال: «الندامة علی العفو، افضل و ایسر من الندامة علی العقوبه.»: امام باقر علیه السّلام فرمود: پشیمانی بر عفو و گذشت، بهتر، و تحمّل آن آسان‌تر است از پشیمانی و ندامت بر عقوبت کردن.
9. در وسائل الشیعه از امام باقر علیه السّلام روایت نموده که: «قال: من الفاظ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله الموجزة:" عفو الملک ابقی للملک.".»: امام باقر علیه السّلام فرمود: از کلمات قصار پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله این است که: عفو پادشاه بقای بیشتری را برای پادشاهی دربردارد.
10. در معانی الاخبار با اسنادش از امام رضا علیه السّلام: «قال الرضا علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ:"
ص: 218
فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ": عفو من غیر عتاب.»: امام رضا علیه السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ:
«فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ» فرمود: آن، عفو و گذشت بدون سرزنش است.

2. 2. 5. در عفو، بزرگی و عزّت، و پیروزی و نصرت است 1. 2. 2. 5. در عفو، بزرگی است‌

1. «روی: ان الامام الحسن بن علی علیه السّلام سئل: فما المجد؟ قال: ان تعطی فی الغرم و تعفو عن الجرم، الحدیث.»: روایت شده که از امام حسن بن علی علیه السّلام سؤال شد، مجد و بزرگی چیست؟ آن بزرگوار فرمود: اعطا و بخشش در غرامت، و عفو و گذشت از جرم.

2. 2. 2. 5. در عفو، عزّت است‌

1. در کافی با اسنادش از سکونی و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که: «قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: علیکم بالعفو؛ فان العفو لا یزید العبد الا عزا فتعافوا، یعزکم اللّه.»: امام صادق علیه السّلام فرمود: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: بر شما باد به عفو کردن و مورد بخشش قرار دادن؛ که البته، عفو و بخشش، موجب افزونی عزّت بنده خدا گردد. پس همدیگر را مورد عفو و بخشش قرار دهید، تا خدای تعالی شما را عزّت بدهد.
2. در کافی با اسنادش از جابر، از ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام: «قال: ثلاث لا یزید اللّه بهن المرء المسلم الا عزّا: الصفح عمّن ظلمه، و اعطاء من حرمه، و الصلة لمن قطعه.»: امام باقر علیه السّلام فرمود:
سه چیز است که خدای متعال به واسطه آنها عزّت مرد مسلمان را زیاد گرداند: گذشت بدون سرزنش از کسی که به او ستم نموده، و اعطا و بخشش نسبت به کسی که او را محروم کرده، و صله و ایجاد ارتباط با کسی که از او بریده و قطع ارتباط نموده.
3. در امالی شیخ طوسی قدّس سرّه از ابی قلابه روایت شده که گفت: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله من کظم غیظا، ملأ اللّه جوفه ایمانا، و من عفی عن مظلمة، ابدله اللّه بها عزّا فی الدنیا و الاخرة.»:
پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هرکس خشم و غضب را فروبنشاند، خدای تعالی دل او را از ایمان پر نماید، و هرکس از ظلم و ستمی که به او شده، گذشت نماید، خدای متعال آن را به عزّت در دنیا و آخرت تبدیل نماید.
ص: 219

3. 2. 2. 5. در عفو پیروزی است‌

1. امام علی علیه السّلام می‌فرمود: «ظفر الکریم عفو، و عفو اللئیم عقوبة.»: پیروزی انسان باکرامت، گذشت است، و عفو انسان پست، عقوبت و عذاب کردن می‌باشد.
2. در روایتی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «قال موسی علیه السّلام: یا رب ایّ عبادک اعز علیک؟ قال:
الذی اذا قدر، عفا.»: موسی علیه السّلام فرمود: پروردگارا! کدامین بندگان تو نزد تو عزیزترند؟
خدای متعال فرمود: آن بنده‌ای که به هنگام قدرت و توانایی، عفو و گذشت نماید.

3. 2. 5. عفو ائمه اهل بیت: برای ما درس است‌

1. در کتاب خصال با اسنادش از زراره، و او گوید: شنیدم ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام می‌فرماید: «انا اهل بیت مروتنا عفو عمن ظلمنا.»: البته، جوانمردی ما اهل بیت، در عفو و گذشت از کسی است که به ما ظلم و ستم نموده.
2. در کتاب کافی با اسنادش از علی بن جعفر، و او از برادرش، ابو الحسن، موسی علیه السّلام که گفت: «اخذ ابی بیدی ثم قال: یا بنیّ! ان أبی محمّد بن علی علیه السّلام اخذ بیدی کما اخذت بیدک و قال:
ان أبی علی بن حسین علیه السّلام اخذ بیدی و قال: یا بنیّ! افعل الخیر الی کل من طلبته منک، فان کان من أهله، فقد اصبت موضعه، و ان لم یکن من أهله، کنت انت من اهله، و ان شتمک رجل عن یمینک، ثم تحوّل الی یسارک فاعتذر الیک، فاقبل عذره.» امام موسی بن جعفر، ابو الحسن علیه السّلام فرمود:
پدرم دستم را گرفت و فرمود: فرزند عزیزم! پدرم محمّد بن علی علیهم السّلام دستم را گرفت، هم‌چنان‌که من دست تو را گرفتم و فرمود: البتّه، پدرم علی بن حسین علیه السّلام دستم را گرفت و فرمود: فرزند عزیزم! کار خیر انجام بده برای هرکه آن را از تو درخواست کند. پس اگر او اهلیّت برای آن کار خیر داشت، تو به موضع کار خیر برخورد کرده‌ای، و اگر اهلیت آن را نداشت، تو اهل آن خیر بوده‌ای، و اگر مردی در سمت راست تو، به تو بدگویی کرد، پس از آن، در سمت چپ تو دگرگون شد و به خود آمد و از تو عذرخواهی نمود، پس عذر او را بپذیر.
3. و در احقاق الحق روایت کند: کنیزی که بر روی دست جعفر بن محمّد، امام صادق علیه السّلام آب می‌ریخت، در آن حال، آفتابه آب، محکم به صورت آن حضرت خورد و
ص: 220
او را سخت ناراحت نمود، کنیز این سهل‌انگاری را این‌چنین تبیین نمود: ای مولای من! «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ». آن حضرت فرمود: «قد کظمت غیظی.»: خشم خود را فرونشانده‌ام.
کنیز گفت: «وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ». آن حضرت فرمود: «قد عفوت عنک.»: تو را عفو نمودم.
کنیز گفت: «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.»: آن حضرت فرمود: «انت حرة لوجه اللّه تعالی و لک الف درهم.»: تو برای خشنودی خدای تعالی آزاد هستی و هزار درهم برای تو است.

4. 2. 5. عفو و گذشت بعضی مردم نسبت به بعضی و عفو خدای تعالی از همه آنها جمیعا

1. امام علی فرمود: «اعط الناس من عفوک و صفحک مثل ما تحب ان یعطیک اللّه سبحانه و علی عفوه فلا تندم.»: از عفو خود و از بخشش بدون سرزنش خود به مردم اعطا کن، همان‌گونه که دوست داری خدای سبحان به تو اعطا کند و بر عفوش پشیمان نمی‌گردد.
2. در صحیفه سجادیه امام علی بن حسین علیه السّلام فرمود: «اللهم ان تشأ تعف عنا فبفضلک، و ان تشأ تعذبنا فبعدلک، فسهّل لنا عفوک بمنک، و اجرنا من عذابک بتجاوزک؛ فانه لا طاقة لنا بعدلک، و لا نجاة لاحد منا دون عفوک.»: خدایا! اگر بنا بر مشیّتت ما را مورد عفو قرار دهی، آن به واسطه فضل تو است، و اگر بنابه مشیتت ما را عذاب کنی، آن به واسطه عدل تو است، پس عفو خودت را در پرتو منّتت بر ما آسان کن، و ما را به وسیله گذشت خود از عذاب پناه ده، که البته، ما را هیچ طاقتی در برابر عدل تو نیست و برای احدی از ما هیچ نجاتی به‌جز عفو تو نیست.
3. در شرح الحدید آمده است: «و کان موسی بن جعفر علیه السّلام یقول فی سجوده آخر اللیل: الهی! عظم الذنب من عبدک، فلیحسن العفو من عندک.»: و موسی بن جعفر علیه السّلام در سجده‌هایش در آخر شب می‌فرمود: پروردگارا گناه بنده تو عظیم و بزرگ شده، پس باید عفو از جانب تو نیکو باشد.
4. در روایتی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «اذا بعث اللّه الخلائق یوم القیامة، نادی مناد من تحت العرش ثلاثة اصوات: یا معشر الموحدین! ان اللّه قد عفا عنکم، فلیعف بعضکم عن بعض.»: آن هنگام که خدای تعالی خلایق را در روز قیامت برمی‌انگیزد، ندادهنده‌ای از پایین عرش
ص: 221
سه‌بار ندا دهد که: ای گروه یکتاپرستان (خداپرست)! البته، خدای تعالی شما را مورد عفو و گذشت قرار داد، پس لازم است که بعضی شماها از بعض از دیگر عفو و گذشت کنید.
5. و در تحف العقول در وصیت امام جعفر بن محمّد علیه السّلام به ابن جندب آمده است: «یا ابن جندب! صل من قطعک، و اعط من حرمک، و احسن الی من اساء الیک، و سلّم من سبّک، و أنصف من خاصمک، و اعف عمن ظلمک کما انک تحب أن یعفی عنک؛ فاعتبر بعفو اللّه عنک؛ الا تری ان شمسه اشرقت علی الابرار و الفجار، و أن مطره ینزل علی الصالحین و الخاطئین.»: ای پسر جندب! با کسی که از تو بریده، بپیوند و با او ارتباط برقرار کن، و به کسی که تو را محروم کرده، اعطا و بخشش کن، و به کسی که به تو بدی کرده، نیکی کن، و به کسی که به تو بد گفته و دشنام داده است، سلام کن، و نسبت به کسی که با تو دشمنی کرده، انصاف داشته باش، و کسی را که بر تو ظلم روا داشته، عفو کن و از او درگذر، همان‌طور که دوست داری خودت مورد عفو و گذشت قرار گیری. پس از عفو و بخشش خدا نسبت به خودت عبرت گیر؛ آیا نمی‌نگری که خورشید عالمتاب او بر نیکان و بدان تابیده و باران رحمت او بر افراد صالح و افراد خطاکار می‌بارد.

5. 2. 5. پاداش عفو و گذشت در قیامت‌

1. امام امیر المؤمنین، علی علیه السّلام در نهج البلاغه فرموده: «ینادی مناد یوم القیامة: من کان له اجر علی اللّه فلیقم، فیقوم العافون عن الناس. ثم تلا:" فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ".»): (روز قیامت ندادهنده‌ای ندا می‌کند: هرکس که او را بر خدای متعال پاداشی است به پا خیزد. پس آن کسانی که مردم را مورد عفو و گذشت قرار داده‌اند، به پا می‌خیزند.
سپس تلاوت کند: «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ.»
2. از جابر در روایتی چنین نقل شده: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: ثلاث من جاء بهن مع ایمان دخل من ایّ ابواب الجنة شاء، و زوّج من الحور العین حیث شاء: من ادّی دینا خفیا، و قرأ فی دبر کل صلاة" قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ"، عشر مرات، و عفا عن قاتله". قال اللّه تعالی:" یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ
ص: 222
عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ" «1».»: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
سه طایفه‌اند که چون (روز قیامت) با ایمان حاضر شوند، از هرکدام از درهای بهشت که بخواهند داخل در بهشت گردند، و با هرکدام از حور العین‌ها که بخواهند، ازدواج کنند: کسی که مخفیانه قرضی را ادا کند، و کسی که در تعقیب هر نمازی، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را ده مرتبه بخواند، و کسی که از قاتلش عفو و گذشت نماید. خدای تعالی فرمود:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ.»
3. در جامع الاخبار آمده است: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «من کظم غیظا و هو یقدر علی أن ینفذه، دعاه اللّه یوم القیامة علی رؤس الخلائق حتّی یخیّر من أی الحور شاء.»: هرکس خشمی را فروبنشاند درحالی‌که او قادر بر اجرای آن است، خدای تعالی روز قیامت او را از بالای سر مخلوق فرامی‌خواند تا از هرکدام از حور العین‌ها را که بخواهد، اختیار کند.)
4. در امالی طوسی قدّس سرّه با اسنادش از ثمالی، از ابی جعفر، از پدرانش علیهم السّلام روایت کند که:
«قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: اذا کان یوم القیامة نادی مناد یسمع آخرهم کما یسمع اوّلهم، فیقول: أین اهل الفضل؟ فیقوم عنق من الناس فتستقبلهم الملائکة، فیقولون: ما فضلکم هذا الذی ترددّیتم به؟
فیقولون: کنا یجهل علینا فی الدنیا فنتحمّل، و یساء الینا فنعفو، قال: فینادی مناد من عند اللّه تعالی:
صدق عبادی، خلّوا سبیلهم لیدخلوا الجنّة بغیر حساب، الخبر.»: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
هنگامی که روز قیامت برپا شود، ندادهنده‌ای فریادی برآورد که آخرین افراد اهل قیامت هم چون اوّلین آنان آن را بشنوند. آن فریاد برآورنده می‌گوید: اهل فضل کجایند؟ پس گردن‌های بعضی برافراشته گردیده و ملایکه در مقابل آنها قرار می‌گیرند و به آنان می‌گویند: فضل شما در این روز چه بوده است که به واسطه آن تمام و کامل به
______________________________
(1). بقره/ 178.
ص: 223
شما بازگردانده می‌شود؟ آنان می‌گویند: در دنیا نسبت به ما جهل و نادانی ورزیده می‌شد و ما آن را تحمّل می‌کردیم، و نسبت به ما بدی می‌کردند و ما از آن عفو و گذشت می‌نمودیم. پس ندادهنده‌ای از جانب خدای تعالی فریاد برمی‌آورد: بندگان من راست گفتند، راه آنان را باز کنید تا بدون حساب وارد بهشت گردند.
5. در تحف العقول روایت کند که: از امام علی بن موسی، رضا علیه السّلام درباره بهترین بندگان خدا سؤال شد؟ پس آن بزرگوار فرمود: «الذین اذا احسنوا، استبشروا، و اذا اساؤا، استغفروا، و اذا اعطوا، شکروا، و اذا ابتلوا، صبروا، و اذا غضبوا، عفوا.»: (کسانی هستند که چون نیکی کنند، شاد شوند، و چون بدی کنند، آمرزش و مغفرت طلب نمایند، و چون اعطا و بخشش نمایند، شکر و سپاس به جا آورند، و چون به بلا و امتحان مبتلا گردند، شکیبایی و خویشتن‌داری کنند، و چون خشم و غضب کنند، عفو و گذشت نمایند.) «*»

کلمات قصار پیرامون عفو

در غرر الحکم و درر الکلم در «باب عفو»، سخنانی کوتاه از امام متقین، مولای موحدان، امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب علیه السّلام بیان شده که در این‌جا به نقل برخی از آنها می‌پردازیم:
1. «العفو فضیلة.»: عفو و گذشت نمودن، فضیلت است.
2. «العفو زکاة الظّفر.»: عفو نمودن و گذشت، زکات پیروزی است.
3. «العفو أجل الإحسان.»: عفو نمودن و گذشت، باشکوه‌تر از احسان است.
4. «العفو زین القدرة.»: عفو نمودن و گذشت، زینت قدرت است.
5. «العفو یوجب المجد.»: عفو نمودن و گذشت، سبب بزرگی و عظمت می‌شود.
6. «العفو زکاة القدرة.»: عفو نمودن و گذشت، زکات قدرت و توانمندی است.
7. «العفو أحسن الإحسان.»: عفو نمودن و گذشت، نیکوترین احسان است.
8. «العفو یوجب الحمد.»: عفو نمودن و گذشت سبب حمد و شکر است.
9. «العفو أحسن الإنتصار.»: عفو نمودن و گذشت، نیکوترین یاری و امداد است.
______________________________
(*). تذکّر: متن روایات پیرامون «عفو» از تفسیر بصائر جلد 47، صفحه 189 تا 210 استفاده شده است.
ص: 224
10. «العفو تاج المکارم.»: عفو نمودن و گذشت، سرآمد کرامت‌ها است.
11. «العفو مع القدرة جنّة من عذاب اللّه سبحانه.»: عفو نمودن و گذشت از روی قدرت، سپری است از عذاب خدای سبحان.
12. «العفو اعظم الفضیلتین.»: عفو نمودن و گذشت، عظیم‌ترین دو فضیلت است.
13. «أعفاکم انجحکم.»: با عفوترین شما، موفق‌ترینتان است.
14. «أحسن الجود عفو بعد مقدرة.»: نیکوترین بخشش و سخاوتمندی، عفو و گذشت بعد از قدرت و توانایی است.
15. أحسن أفعال المقتدر العفو.»: نیکوترین کارهای شخص با قدرت، عفو و گذشت است.
16. «أولی النّاس بالعفو، أقدرهم علی العقوبة.»: سزاوارترین مردم به عفو و گذشت کردن، تواناترین آنهاست بر عقوبت کردن.
17. «أحسن العفو ما کان عن قدرة.»: نیکوترین عفو و گذشت، زمانی است که از سر قدرت باشد.
18. «بالعفو تنزل الرّحمة.»: با عفو و گذشت، رحمت نازل می‌گردد.
19. «سلوا اللّه العفو و العافیة و حسن التّوفیق.»: عفو سلامتی و موفقیت نیکو را از خدا طلب کنید.
20. «لا شی‌ء أحسن من عفو قادر.»: هیچ چیزی از عفو و گذشت شخص قدرتمند، نیکوتر نیست.
پروردگارا! تو که دارای عفو و بخشش عظیم بوده و فضلت بر بندگان وسیع است؛ توبه بندگان را می‌پذیری و گناهان آنان را مورد مغفرت قرار می‌دهی،
ما را نیز مشمول عفو، مغفرت و رحمت بی‌کران خود قرار بده، یا عظیم العفو! و یا باسط الیدین بالرّحمة! و یا قابل التّوب! و یا غافر الذّنب! فانّک غفور رحیم.