گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
فصل سی و نهم فلاح‌



اشاره

فلاح با الفاظ: «أفلح»، «تفلحوا»، «تفلحون»، «یفلح»، «یفلحون»، «المفلحون»، «المفلحین» در 40 کلمه در ضمن 40 آیه در 23 سوره قرآن کریم ذکر شده که از این مجموعه، 10 آیه آن از ده سوره را جهت تحقیق در این فصل انتخاب می‌کنیم، و ابتدا، آیات را زیر عنوان: «آیات فلاح» به ترتیب مصحف کریم تنظیم نموده و پس از آن، معنای فلاح را با استناد به کتب لغت بررسی می‌کنیم، و در مرحله سوّم و چهارم، آیات تنظیم شده را با استفاده از کتب تفسیر و تفاسیر روایی علمای مفسّر شیعه و سنّی از زمان شیخ الشیوخ، طوسی قدّس سرّه تا عصر حاضر، تحقیق کرده و سرانجام با استعانت از الطاف خدای تعالی و با استناد به آیات قرآن و تفاسیر مورد تحقیق، به تدبّر در آیات منتخب می‌پردازیم.

1. تنظیم آیات فلاح به ترتیب مصحف کریم‌

1. أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. «1»
2. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ «2»
______________________________
(1). بقره/ 5: مدنی.
(2). آل عمران/ 130: مدنی.
ص: 434
3. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. «1»
4. وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ «2»
5. الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «3»
6. وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ «4»
7. فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. «5»
8. فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ «6»
9. فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «7»
10. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی. «8»

2. در معنای فلاح‌

راغب در مفردات فرموده: فلح، به معنای شکافتن است، و گفته‌اند: آهن به وسیله آهن یفلاح؛ یعنی شکافته و دریده می‌شود، و فلّاح، کسی است که شخم می‌زند (یعنی زمین را می‌شکافد)، و فلاح؛ یعنی پیروزی و دست یافتن به مطلوب و خواسته، و آن بر
______________________________
(1). مائده/ 35: مدنی.
(2). انعام/ 21: مکی.
(3). اعراف/ 157: مکی.
(4). یوسف/ 23: مکی.
(5). مؤمنون/ 102: مکی.
(6). جمعه/ 10: مدنی.
(7). تغابن/ 16: مدنی.
(8). اعلی/ 14: مکی.
ص: 435
دو نوع است: دنیوی و اخروی. فلاح یا پیروزی و وصول به خواسته دنیوی، عبارت است از پیروز شدن در سعادت‌ها و نیکبختی‌هایی که به وسیله آنها زندگانی دنیا نیکو و بانشاط می‌گردد، و آن، شامل بقا، غنا و عزّت است، و فلاح یا پیروزی اخروی، با چهار چیز محقّق می‌شود: بقای بدون فنا، غنای بدون فقر، عزّت بدون ذلّت و علم بدون جهل، و به همین جهت گفته‌اند: «لا عیش الّا عیش الآخرة»، و فرمود: «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ»، «أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی»، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها»، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»، «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»، «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ»،* «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»،* و قوله: «وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی ، پس صحیح است که آنها با این سخن فلاح یا پیروزی و رسیدن به خواسته دنیوی را قصد کرده‌اند، و آن اقرب است، و سحرها فلاح نامیده شده و آن را چنین نامیده‌اند، برای گفته ایشان که در آن هنگام:
«حیّ علی الفلاح»، و قول آنان در اذان: «حی علی الفلاح»؛ یعنی بشتاب بر آن پیروزی و دست‌یابی به خواسته‌ای که خدای تعالی آن را برای ما در نماز قرار داد، و بنابراین است قوله: «حتّی خفنا ان یفوتنا الفلاح»؛ یعنی آن پیروزی‌ای که برای ما در نماز شب قرار داده شده. «1»
فخر الدین در مجمع البحرین فرموده: قوله: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» را گفته‌اند، آن کلامی است برای هر عاقل و دوراندیش که در خلال کارهای خیر کامل گردد. «قد افلح» گفته می‌شود (یعنی محقّقا رستگار گردید)، و «افلح الرجل.»؛ یعنی پیروز و رستگار گردید، و در آیه، دلالت بر بشارت نمازگزاران به رستگار شدنی که همان رسیدن به آرزوهایشان و دست‌یابی به مطلوبشان است از خلاصی و رهایی از عذاب خدا و بقا بر دوام در رحمت او تعالی برای آنان، و فلح حرکت‌دار، رستگاری، نجات و بقا در خیر است، و فلاح هم مانند: فلح بوده و آن بر دو گونه است: فلاح دنیوی و فلاح اخروی. فلاح دنیوی، دست‌یابی به آن چیزهایی است که برای نشاط و خوشی زندگی دنیا لازم است، و فلاح
______________________________
(1). مفردات، ص 399.
ص: 436
اخروی، آن، چیزهایی است که انسان در جهان آخرت با آن رستگار می‌گردد، و آن را بر چهار چیز گفته‌اند: بقا بدون فنا، و غنا بدون فقر، عزّت بدون ذلّت و علم بدون جهل، و قوله: «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛* یعنی آنان کسانی هستند که به آنچه در طلب آن بودند، که همان باقی بودن در بهشت است، دست یافته‌اند، از فلاح و آن، بقا، پیروزی، دست‌یابی، وصول و ادراک خواسته و مطلوب است، و از آن است، دعای: «أقلبنی مفلحا منجحا»، و از جمله معنای آن، درخواست کلیدهای رستگاری است، و «حی علی الفلاح»؛ یعنی بشتاب به سوی سبب رستگار شدن و بقا در بهشت، و آن نماز است، یا بشتابید به سوی طریق نجات و رستگار شدن، و «فلحت الارض»، از باب نفعی است که شخم زدن برای کشت و کشاورزی دارد، و فلّاح؛ یعنی کشاورز، و فلاحة به کسر؛ یعنی کشاورزی، و به شکاف در لب زیرین، افلح گفته می‌شود، و از آن است، رجل افلح، و آن برخلاف اعلم است. «1»
در مقدمه کتاب مرآة الانوار و مشکوة الاسرار فرموده: مفلحون و آنچه به معنای آن بوده و مشتمل بر فلاح است، مانند: «من افلح» و نظیر آن. در اخبار وارد شده است که البته، ائمه علیهم السّلام و شیعیان آنان مخصوصا صابران و خویشتن‌دارانشان در زمان غیبت امام علیه السّلام مفلحون و از اهل فلاح هستند، و آن، کلمه بقا و پیروزی است؛ یعنی آنان که در آنچه طلب و درخواست نمودند، به آن دست یافتند و بر خواسته‌شان پیروز شدند، درحالی که آنان در بهشت باقی و جاویدند، و گاهی گفته می‌شود برای هرکس خردمندی نمود و دوراندیشی کرد و در لابه‌لای خیری که انجام داد، کامل گردید و «قد افلح»؛ یعنی پیروز گردیده است، و شکی نیست که هیچ خبری عظیم‌تر از ولایت و تمسّک نمودن به آنان علیهم السّلام نیست؛ هم‌چنان‌که در خبر آمده است. پس فلاح عبارت است از تمسّک نمودن به ولایت، و لذا برای شیعه گفته‌اند: آنان تمسّک به ولایت نمودند و پیروز گردیدند و به خواسته‌شان دست یافتند؛ هم‌چنان‌که درباره اخبار غیب و در امالی صدوق
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 178.
ص: 437
و غیر او از سلمان فارسی رحمه اللّه نقل شده که به علی علیه السّلام فرمود: یا ابا الحسن! زمانی نبود که من و تو به خدمت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله برسیم، جز این‌که آن حضرت می‌فرمود: «یا سلمان! هذا و حزبه هم المفلحون یوم القیامة.»؛ یعنی ای سلمان! این شخص (مراد حضرت علی علیه السّلام و گروهی از پیروان او هستند)، همان، رستگاران و پیروزمندان در روز قیامت هستند. «1»
در فرهنگ لغات فرموده: فلح، مصدر است؛ یعنی شکفتن، جمع آن فلوح و فلح و فلحة؛ یعنی شکاف در لب زیرین، و فلاح و فلح؛ یعنی رستگاری و فیروزی، باقی ماندن در خیر و نیکویی، زیست، و فلاحة و فلاحة؛ یعنی کشاورزی، زبان‌آوری، فریب دادن در بیع، و فلّاح؛ یعنی کشاورز، کشتی‌بان و چارپادار که آنها را کرایه دهد. جمع آن، فلّاحة و فلّاحون است، و فلاح؛ یعنی رستگاری و فیروزی یافتن، و تفلیح؛ یعنی استهزا کردن و فریب دادن، و مفلحة؛ یعنی آنچه مایه رستگاری باشد. «2»
در فرهنگ عمید فرموده: فلاح (به فتح فاء) یعنی رستگاری، نجات، پیروزی، صلاح حال، و فلاح (به فتح فاء و تشدید لام)؛ یعنی برزگر، کشاورز، و فلاحت (به فتح با کسر فاء)؛ یعنی کشاورزی، برزگری. «3»

3. فلاح در تفاسیر

شیخ طایفه طوسی قدّس سرّه در تفسیر تبیان فی قوله تعالی: «أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «4»، فرموده: و «هُدیً»، در موضع جر به «عَلی است، و معنای «عَلی هُدیً»، این است که آنان (که متقین باشند و صفات آنان را در آیات قبل بیان فرمود) به حق و به نیکی، بر هدایت خدای تعالی هستند و دعوت او را با چیزی که می‌گویند، پذیرفته‌اند، و کسی که گفت: آنان بر نور و استقامت یا بر دلیل و رشد هستند، این معنا در چیزی که ما گفتیم، داخل است، و «اولاء»، را برای قریب، و «هااولئک» را
______________________________
(1). مقدمه برهان، ص 172.
(2). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 649.
(3). فرهنگ عمید، ص 879.
(4). بقره/ 5.
ص: 438
برای بعید، و «اولئک» را برای متوسّط گفته‌اند، و «هُمُ» ضمیر فصل است، و «الْمُفْلِحُونَ»؛ یعنی آنان رستگارانند (یعنی آنان کسانی هستند که آنچه را که به واسطه اعمال و ایمانشان از نزد خدای تعالی درخواست نموده‌اند، به آن دست یافته و آن را ادراک کرده‌اند)، و فالح؛ یعنی رستگاری؛ یعنی کسی که بر حاجتش دست یافت و به خیر نایل گردید. «1»
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: چون خدای تعالی در آیه قبل ذکر فرمود که: برای هرکه مشیّت او باشد، عذاب، و برای هرکه مشیّت او باشد، عفو است، آن را اتصال نمود به نهی از چیزی که اگر آن را انجام دهند، استحقاق عقاب داشته و بر آن عذاب می‌شوند، و آن، ربا است، و ربایی که از آن نهی شده، بنابر قول عطا و مجاهد، همان ربای جاهلیت است، و آن، عبارت است از زیاده بر اصل مال به وسیله تأخیر از زمان حال، و هر زیاده محرّمه در معامله، از جهت مضاعفه، داخل در آن است، و وجه تحریم ربا، مصلحتی است که خدای تعالی علم به آن دارد، و گفته‌اند: بنابر وجه تقریب، در آن وجوهی است: از جمله آن، مجزّا بودن بین آن است و بین بیع، و از جمله آن، فرمان بر عدل، دعوت به آن و تشویق و ترغیب بر آن است، و از جمله آن، دعوت به مکارم اخلاق است به قرض دادن و توجّه و نظر داشتن به کسی که در سختی و عسرت است که بدون زیاده، حاجت او برآورده شود، و این وجه از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت شده، و قوله: «أَضْعافاً مُضاعَفَةً» را گفته‌اند، در آن دو معنا است: یکی برای مضاعف شدن با تأخیر اجلی پس از دیگر؛ هرگاه از زمان سررسید آن به زمان دیگری تأخیر انداخت، بر او زیادتی بر مال قرض گرفته افزون گردد. دوّم «أَضْعافاً مُضاعَفَةً»؛ یعنی آن را در اموال خودتان مضاعف گردانید، و گفته‌اند: در تکریر «ربا» در این‌جا، با این‌که در قوله: «وَ أَحَلَ
______________________________
(1). تبیان، ج 1، ص 60- 59، به اختصار.
(2). آل عمران/ 130.
ص: 439
اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا» «1»، قبلا آمده، دو قول است: قول اوّل این‌که: برای تصریح نمودن به نهی از آن است بعد از خبر دادن به تحریمش، برای آنچه در آن است از برگرداندن خطر برای او و شدت تحرّز از آن. قول دوّم آن‌که برای تأکید نهی از این نوع است که در آن، اضعاف مضاعف اجرا می‌شود، و قوله: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ»؛ یعنی در نافرمانی‌ها و گناهان از خدای تعالی بپرهیزد، و گفته‌اند: یعنی بپرهیزید از عذاب او تعالی با ترک نمودن گناهان و نافرمانی‌های او. «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛ یعنی تا این‌که با دست‌یابی به آنچه از آرزوهایتان است، رستگار شوید و به پاداش نیک بهشت فایز و نایل گردید. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «3»، فرموده: خدای تعالی در این آیه مؤمنین را مخاطب قرار داده و آنان را امر به تقوا نموده است و معنایش این است که از نافرمانی‌ها و معاصی او تعالی بپرهیزید و از آنها اجتناب کنید. «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ»؛ یعنی: و به سوی او وسیله طلب کنید، و بنا به قول حسن، مجاهد، قتاده، عطا، سدی، ابن زید، عبد اللّه بن کثیر و ابی وائل، «الْوَسِیلَةَ»، قربت و نزدیک شدن است. پس اگر گفته شود: خدای تعالی چگونه فرمود:
«اتَّقُوا اللَّهَ»، و حال آن‌که در نهایت تحذیر و ترساندن است، با آن‌که او تعالی به سوی خودش فراخواند و ترغیب فرمود، و این دو مانند دو چیز متنافر است؟ این‌چنین پاسخ داده شود که: آن را فرمود تا مکلّف بر غرور از امر او نباشد به واسطه کثرت نعمت‌های خدای تعالی که بر او است و گمان کند که آن کثرت نعم به سبب رضای او است. پس حقیقت فراخواندن به سوی او، به پرهیز نمودن و حفظ خویش است از اجتناب از گناهان و عمل نمودن به طاعات او تعالی، و قوله: «وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ»، خدای تعالی امر به جهاد در دین خدای تعالی نمود؛ زیرا جهاد اتصال و طریق است به پاداش نیک او، و به هرچیزی که وسیله است نسبت به غیرش گفته می‌شود، آن طریق
______________________________
(1). بقره/ 275.
(2). تبیان، ج 2، ص 588- 587.
(3). مائده/ 35.
ص: 440
به سوی آن است. پس از جمله آن، طاعت خداوند است که راهی به سوی ثوابش می‌باشد. قوله تعالی: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛ احتمال دو امر را دارد؛ یکی این‌که عمل کنید تا رستگار شوید و غرض شما در این کار، صلاح باشد، پس این کار با یقین صحیح است.
امر دیگر این‌که عمل کنید به امید صلاح به وسیله آن، پس این با شک در خلوص توأم بوده و از آن چیزهایی است که احباط (یعنی نابود) می‌گردد، و این وجه صحیح نیست مگر برای کسی که بر مذهب احباط باشد، و «الْمُفْلِحُونَ»؛ یعنی آنان هستند که رستگارند به آنچه در آن، نهایت صلاح احوال آنان است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» «2»، فرموده: خدای تعالی خبر داد به این‌که: هرکس به خدای تعالی دروغی را نسبت بدهد؛ از این‌که او را برخلاف صفاتش توصیف کند؛ از او برخلاف آنچه او تعالی از خودش و از افعالش اخبار نموده، خبر بدهد، در این صورت هیچ‌کس ستمکارتر از او برای نفس خودش نیست؛ زیرا با این کارش خود را هلاک کرده و در عذاب دایمی در آتش واقع نموده است. پس از آن خبر داد به این‌که ظالم و ستمکار «لا یُفْلِحُ»؛ یعنی به رحمت و پاداش نیک خدای تعالی و رضوان او فایز و رستگار نشده و از آتش دوزخ رهایی و نجات نمی‌یابد؛ زیرا ظلم در این‌جا همان کفر به نبوّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله است و خلافی نیست در این‌که این کفر آمرزیده نمی‌شود. «3»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «4»، فرموده: «الَّذِینَ» در موضع جرّ است؛ زیرا صفت «الَّذِینَ»، است که در آیه قبل آمده. پس در این آیه ذکر فرمود: از
______________________________
(1). تبیان، ج 3، ص 508- 507.
(2). انعام/ 21.
(3). تبیان، ج 4، ص 96.
(4). اعراف/ 157.
ص: 441
جمله صفات آنان این است که آنان از «النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ»؛ یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله، تبعیت می‌کنند، و «امّی» کسی است که نمی‌نویسد، و از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام است که آن، منسوب به مکّه بوده، و آن، ام القری است، و گفته‌اند که آن، منسوب به عرب است؛ زیرا آنان نوشتن را نیکو نمی‌دانستند، و معنای «یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ»، این است که آنان صفات و ویژگی‌های او را در آن کتاب‌ها می‌یافتند؛ چون در تورات مکتوب است: «اتانا اللّه من سینا و اشرف من ساعیر و استعلن من جبال فاران»، و در آن است که: «سأقیم بهم نبیا من اخوتهم مثلک و اجعل کلامی فی فمه فیقول لهم کلما اوصیه به»، و در آن است: «و امّا ابن الأمة فقد بارکت علیه جدا جدا و سیلد اثنی عشر عظیما و أوخره لأمة عظیمة»، و در انجیل در مواضعی از آن بشارت به فارقلیط است: «یعطیکم فارقلیط آخر یکون معکم آخر الدهر کله»، و در آن است که: «اذا جاء، فنّد اهل العلم»، و در آن است که: «انه یدبرکم بجمیع الخلق. یخبرکم بالامور المزمعة و یمدحنی و یشهد لی»، و قوله: «یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ» صفت است برای پیامبر امّی، و آن در موضع حال است؛ یعنی درحالی‌که امرکننده به معروف و نهی‌کننده از منکر است، و حق را معروف و باطل را منکر نامیده‌اند؛ زیرا صحّت حق را عقل می‌شناسد و در شناخت، به صحّت آن اعتماد است، و باطل منکر می‌باشد؛ بدین معنا که صحّت آن (از لحاظ عقل) مورد انکار است، و قوله: «وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ»؛ یعنی آن چیزهای نیکو و لذیذی که بر آنان حرام بود، مباح می‌نماید، و «وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ»؛ یعنی آن چیزهایی را که زشت و قبیح بوده و برای نفوس نامطلوب است، برای آنان حرام می‌کند، و قوله: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ»؛ یعنی سنگینی امور محرّمه و تکالیف سخت و شاق را مانند: تحریم عروق و غدد و تحریم روز شنبه را که برای آنان چون زنجیری در گردنشان بود، از آنان برمی‌دارد، و قوله: «فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ»؛ یعنی آن کسانی که این پیامبر را تصدیق کردند، «وَ عَزَّرُوهُ»؛ یعنی او را بزرگ داشتند، از این‌که هرکس حیله‌ای علیه او داشت، او را منع کردند، و اصل آن، منع بوده
ص: 442
و از آن است «تعزیر الجانی»، و آن، منع او است به وسیله تأدیبش، و قوله: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ»؛ یعنی از آن نوری که بر او نازل گردید؛ یعنی قرآن، پیروی کردند، و قرآن را نور نامید؛ زیرا به وسیله آن هدایت می‌کند؛ هم‌چنان‌که به وسیله نور هدایت می‌گردد، و از آنان خبر داد به این‌که هرکس آنچه را گفتیم: انجام داد. پس آنان هستند همان رستگاران و دست‌یافتگان به پاداش نیک پروردگارشان: «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» «2»، فرموده: و قوله: «وَ راوَدَتْهُ»؛ یعنی او را طلب نمود، و «مراوده»، درخواست به کاری است برای عمل به آن، و «الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها»؛ یعنی آن زنی که یوسف در خانه‌اش بود؛ یعنی زن عزیز مصر، و قوله: «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ»، «تغلیق»، بستن درب است به‌گونه‌ای که باز کردن آن سخت باشد، و «غَلَّقَتِ» گفته شده، به واسطه تکثیر بستن یا مبالغه در بستن و «هَیْتَ لَکَ»؛ یعنی بشتاب به سوی چیزی که برای تو مهیّا است، و قوله: «مَعاذَ اللَّهِ»، حکایت یوسف است از این‌که او آن کلمه را گفت، و معنای آن این است که: به خدا پناه می‌برم حقیقت پناه بردن را از این‌که درخواست تو را اجابت کنم، و قوله: «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ»؛ یعنی آن پادشاهی که شوهر آن زن است، در حکم کردن، مالک من بوده و «أَحْسَنَ مَثْوایَ»: با اکرام من و وسعت دادن به من و بالا بردن منزلت و مقامم نیکو جایی برای من فراهم کرده است. این قول مجاهد، ابن اسحاق، سدی و جبائی است، و حسن گفته است: یعنی عزیز این‌چنین جایی را برای من فراهم کرده، و زجاج گفته است که جایز است مراد این باشد که خداوند، پروردگارم، با من نیکی کرده در «مَثْوایَ»؛ یعنی در طول اقامتم، و قوله: «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»، حکایتی است که یوسف آن را فرمود؛ یعنی البته، هرکس با ارتکاب گناهان به نفس خودش ظلم کند، «لا یُفْلِحُ»؛ یعنی به چیزی از پاداش نیکو دست نمی‌یابد. «3»
______________________________
(1). تبیان، ج 4، ص 560- 559.
(2). یوسف/ 23.
(3). تبیان، ج 6، ص 119- 118.
ص: 443
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «1»، فرموده:
اخبار است از جانب خدای تعالی به این‌که هرکس طاعاتش عظیم و بسیار باشد، او در حالی است که مستحقّ عقاب نیست، پس همانا اینان کسانی هستند که رستگارانند و به آنچه طالبند، دست می‌یابند. «2»
نیز فی قوله تعالی: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «3»، فرموده: یعنی چون نماز جمعه را به جا آوردید، پس در زمین پراکنده شوید به جهت طلب نمودن روزی از خدای تعالی، و صورت «فَانْتَشِرُوا»، صورت امر است، ولی بنا بر قول حسن و دیگران، اباحه، اذن و فرصت است، و قوله: «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ»؛ یعنی از فضل خدای تعالی به واسطه عمل به طاعت او، از او طلب و درخواست کنید، با عمل به طاعت او و دعای نسبت به آن، و قوله: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً»؛ یعنی ای محمّد! بسیار خدای تعالی را بر احسانش و بر شکر بر نعمت‌هایش و بر تعظیم صفاتش به یاد بیاور. «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»: تا این‌که رستگار شوید و به پاداش نیک و نعمت‌های فراوان دست یابید. «4»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «5»، فرموده: این، امر است از جانب خدای تعالی به مکلفین به این‌که با ترک معاصی و عمل به طاعات، از او تقوا کنند. پس «اتّقاء»، امتناع نمودن از چیز فاسد و تباه است با اجتناب نمودن از آنچه هوای نفس دعوت به آن می‌کند، و قوله: «مَا اسْتَطَعْتُمْ»، او را تکلیف می‌کند به آنچه در وسعش هست، و لذا با قوله: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»، منافاتی ندارد؛ زیرا هریک از دو امر، الزام به ترک معاصی است، و کسی که جمیع معاصی را ترک کند، از عقاب خدای تعالی تقوا و پرهیز دارد، و بنا بر به قولی، «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»، مبیّن قوله: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»
______________________________
(1). مؤمنون/ 102.
(2). تبیان، ج 7، ص 350.
(3). جمعه/ 10.
(4). تبیان، ج 10، ص 9.
(5). تغابن/ 16.
ص: 444
است؛ چون تقدیر آن: «اتقوا اللّه حق تقاته فما استطعتم» می‌باشد، و قوله: «وَ اسْمَعُوا»؛ یعنی به آنچه شما را امر به آن می‌کند، گوش فرادهید، «وَ أَطِیعُوا»: و آنچه را به شما امر می‌کند، اطاعت کنید، «وَ أَنْفِقُوا»: و در آنچه به شما امر به انفاق می‌کند، از قبیل: زکات، انفاق در راه خدا و غیر آن، انفاق کنید، «خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ»: که آن انفاق برای نفوس شما خیر است، و قوله: «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ»؛ یعنی هرکس منع کند و نفس را از شح؛ یعنی بخل، نگهدارد، و «شح» در شرع، منع واجب است، «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ یعنی هر کس نفسش را از بخل که آن در شرع منع واجب است، دست نگهدارد و آنچه را خدای متعال بر او واجب گردانیده، انجام دهد، پس او از جمله رستگاران بوده و از کسانی است که به پاداش نیک خدای تعالی دست‌یابی دارد. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی» «2»، فرموده: یعنی محقّقا کسی که با عمل نمودن به طاعات، تزکیه شد، رستگار گردید. این تفسیر بنا بر قول ابن عباس و حسن است، و قتاده و دیگری گفته است: یعنی کسی که زکات مالش را پرداخت کرده، رستگار گردید. «3»
شیخ ابی علی، فضل بن حسن طبرسی قدّس سرّه در تفسیر مجمع البیان فی قوله تعالی: «أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «4»، فرموده: چون متقین را با این صفت توصیف نمود (یعنی ایمان به غیب دارند و اقامه صلات می‌کنند و بذل انفاق می‌نمایند از آنچه روزی‌شان است، و به آنچه بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و بر پیامبران قبل از او نازل شده، ایمان دارند و به آخرت و قیامت یقین دارند)، آنچه را نزد خدای تعالی برای آنان است، بیان کرد، پس فرمود: «أُولئِکَ»، اشاره است به کسانی که آنها را توصیف نمود و آنان همه مؤمنانی‌اند که بر هدایت پروردگارشان هستند؛ یعنی بر دین پروردگارشان می‌باشند، و گفته‌اند: بر دلالت و بیان از جانب پروردگارشان هستند، و البته، فرمود: «مِنْ رَبِّهِمْ»؛ زیرا
______________________________
(1). تبیان، ج 10، ص 26- 25.
(2). اعلی/ 14.
(3). تبیان، ج 10، ص 332.
(4). بقره/ 5.
ص: 445
هر خیر و هدایتی از جانب خدای تعالی است، یا بدان جهت که او (تعالی) آن را انجام می‌دهد، یا بدان جهت که آن با راهنمایی او بر آن، خواندن به سویش و پاداش دادن بر انجامش بر وی عارض گردد، بنابراین جایز است گفته شود: ایمان، هدایتی از جانب خدای تعالی است هرچند که از طریق فعل بنده به ظهور می‌رسد. پس از آن، برای تعظیم و بزرگداشت آن، تکرار نمود و فرمود: «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ یعنی آنان آنچه را طلب نموده‌اند، بدان دست یافته و در بهشت باقی و جاویدان هستند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: چون خدای سبحان در آیه قبل، تعذیب را برای کسانی که مشیت او است، ذکر فرمود، آن را اتّصال نمود به نهی از چیزی که اگر آن را انجام دهند، البتّه، مستحق عذاب هستند، و آن چیز «ربا» است، پس فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»؛ یعنی ای کسانی که خدا و رسولش را تصدیق نمودید، «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا»، اکل را ذکر نمود، برای این‌که آن، بزرگ‌ترین منفعت است، هرچند که غیر آن از انواع تصرّفات، هم‌چنان منهی عنه است، و «ربا»، عبارت از زیاده بر اصل مال است که با تأخیر مدّت از زمان حال دریافت می‌شود، و بنا بر قول عطا و مجاهد، آن ربای جاهلیت است. «أَضْعافاً مُضاعَفَةً»، در معنای آن دو قول است: یکی آن‌که با تأخیر، سررسیدی پس از سررسید دیگر، مضاعف می‌گردد؛ بدین نحو که هرگاه از سررسیدی به سررسید دیگر تأخیر اندازد، زیاده‌ای بر مال زیاد می‌گردد، و قول دیگر این‌که اموال را به وسیله آن مضاعف می‌کنید و از جهت مضاعفه، هر زیاده آن محرمه در معامله، در آن وارد می‌شود، و وجه تحریم ربا عبارت از مصلحتی است که خدای متعال به آن عالم و دانا است، و در آن، وجوهی را بر وجه تقریب ذکر نموده‌اند، از جمله: جدا نمودن بین آن و بیع، دعوت به عدل و تحریض و ترغیب به آن، و دعوت به مکارم اخلاق با قرض دادن و مهلت دادن به معسر بدون زیاده، و آن وجهی است که از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 1، ص 41.
(2). آل عمران/ 130.
ص: 446
روایت شده، و البته، این‌که تحریم ربا را با این‌که ذکر آن در سوره بقره گذشته بود، اعاده نمود، به دو جهت است؛ یکی به جهت تصریح در نهی از آن است بعد از اخبار به تحریم آن؛ چون در آن، منع از انجام و شدت ترس است، و دیگر، برای تأکید نهی از این نوع ربا است که در آن اضعاف و مضاعفه اجرا می‌گردد. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ»؛ یعنی از معاصی او پرهیز کنید، و گفته‌اند: با ترک از معاصی او، از عقاب بپرهیزید، «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛ یعنی تا با ادراک و دست‌یابی به آنچه آرزوی‌تان است، رستگار گردید و به پاداش نیک بهشت نایل شوید. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»؛ یعنی ای کسانی که به خدای تعالی ایمان آوردید و پیامبر او را تصدیق کردید! از معاصی او تعالی بپرهیزید و از آنها اجتناب کنید، «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ»؛ یعنی به وسیله طاعات، قربت و نزدیکی به او را طلب کنید. این قول حسن، مجاهد و غیر آنها است. پس مثل این است که بگوید: به وسیله آنچه از طاعات که او تعالی بدان راضی است، به سوی او تقرّب جویید، و گفته‌اند: «الْوَسِیلَةَ»، بالاترین درجات بهشت است. این، قول عطا می‌باشد، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود: «سلوا اللّه لی الوسیله؛ فانها درجة فی الجنة لا ینالها الا عبد واحد، و ارجو ان اکون انا هو.»؛ یعنی برای من از خدای تعالی وسیله را طلب کنید. پس آن درجه‌ای است در بهشت که به‌جز یک بنده، به آن نمی‌رسد، و امیدوارم که آن بنده من باشم، و سعد بن طریف از اصبغ بن نباته، از علی علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود: «فی الجنة لؤلؤتان الی بطنان العرش احداهما بیضاء و الاخری صفراء؛ فی کلّ واحدة منهما سبعون الف غرفة؛ ابوابها و اکوابها من عرق واحد، فالبیضاء الوسیلة لمحمد صلّی اللّه علیه و آله و اهل بیته، و الصفراء لابراهیم و اهل بیته.»؛ یعنی در بهشت دو گوهر به سوی بطن عرش می‌درخشند؛ یکی سفید و دیگری زرد رنگ است. در هریک از آن دو، هفتاد هزار غرفه هست که درب‌ها
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 2، ص 502.
(2). مائده/ 35.
ص: 447
و جام‌های آنها، از یک اصل و ریشه است. پس آن گوهر سفید، «وسیله» برای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و اهل بیت او بوده و آن گوهر زرد، برای ابراهیم علیه السّلام و اهل بیت او است، «جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ»؛ یعنی در طریق دین او با دشمنانش جهاد کنید. خدای سبحان امر به جهاد در دین اللّه فرمود؛ زیرا آن، وسیله‌ای برای رسیدن به پاداش نیک و ثواب است، و دلیل بر شی‌ء، طریق آگاهی به آن است، و تعرّض به شی‌ء، طریقی به سوی تحقّق در مورد آن است، و لطف، طریقی به سوی طاعت خدای تعالی است، و جهاد در راه خدا، گاهی با دست، و گاهی با زبان، و گاهی با قلب، و گاهی با شمشیر، و گاهی با قول، و گاهی با نوشتن می‌باشد. «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛ یعنی تا این‌که به نعمت‌های همیشگی و ابدی دست یابید، و معنای آن این است که: عمل کنید به امید رستگاری، پیروزی و دست‌یابی به آنچه آرزوی‌تان است، و گفته‌اند: «لعلّ» و «عسی» از جانب خدای تعالی، واجب بوده و مثل این است که بگوید: «اعملوا تفلحوا.» «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» «2»، فرموده: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً»؛ یعنی: و چه کسی کفران پیشه‌تر است از کسی که بر خدای تعالی نوآوری کند و از روی کذب بر او بدعت آورد. پس برای او آلهه را شریک قرار دهد. این، قول ابن عباس است، و این، استفهام به معنای انکار است؛ یعنی هیچ‌کس ستمکارتر و ظالم‌تر از آن کس نخواهد بود؛ زیرا این جمله، جواب آن استفهام است، و اکتفای به جواب، اکتفای به چیزی است که دلالت بر آن دارد. «أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ»؛ یعنی قرآن، محمّد صلّی اللّه علیه و آله، معجزات او را تکذیب نماید؛ «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»؛ یعنی ستمکاران به رحمت خدای تعالی و به پاداش نیک و رضوان او نایل نمی‌شوند و هم‌چنین از آتش دوزخ رهایی و نجات پیدا نمی‌کنند، و ظالم در این‌جا همان کافر به نبوّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و تکذیب‌کننده آیات او و انکارکننده آنها است که
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 3، ص 189.
(2). انعام/ 21.
ص: 448
بگوید، خدا آیه و نشانه‌ای که بر نبوّت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دلالت کند، قرار نداده است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ»؛ یعنی آن کسانی که به او ایمان آورده‌اند و به پیامبری او اعتقاد دارند؛ یعنی به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله. «الْأُمِّیَّ»، در معنای آن، اقوالی را ذکر نمودند. اوّل این‌که او نه می‌نویسد و نه می‌خواند. دوّم این‌که «الْأُمِّیَّ»، منسوب به امّت است و معنای آن این است که بر اصل و طبیعت امت است، پیش از یادگیری نوشتن، و گفته‌اند: مراد از امّت، قوم عرب است؛ زیرا آنان نوشتن را نیکو نمی‌دانستند، و سوّم این‌که آن منسوب به امّ بوده و معنایش این است که بر همان چیزی می‌باشد که مادرش او را بر آن زاییده پیش از آموختن نوشتن، و چهارم این است که منسوب به ام القری بوده و آن، مکّه است. این قول، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت شده. «الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ»؛ یعنی صفت خصوصیت و نبوّت او را در دو کتاب تورات و انجیل می‌یابند؛ زیرا در تورات در سفر پنجم نوشته است: «انی ساقیم لهم نبیا من اخوتهم مثلک و اجعل کلامی فی فیه، فیقول لهم کل ما اوصیه به»، و نیز در آن نوشته شده: «و اما ابن الامة (مراد اسماعیل است)، فقد بارکت علیه جدا جدا، و سیلد اثنی عشر عظیما، و اؤخره لامة عظیمة»، و در آن هم‌چنین آمده است: «اتانا اللّه من سینا و اشرق من ساعیر و استعلن من جبال فاران»، و در انجیل بشارت به فارقلیط داده و در مواضعی از آن آمده: «نعطیکم فارقلیط آخر یکون معکم آخر الدهر کله»، و در آن هم‌چنین قول مسیح علیه السّلام برای حواریین است که فرمود: «انا اذهب و سیأتیکم الفارقلیط؛ روح الحق الذی لا یتکلم من قبل نفسه؛ انه نذیرکم بجمیع الحق و یخبرکم بالامور المزمعة؛ یمدحنی و یشهد لی»، و نیز در آن است: «انه اذا جاء، فنّد اهل العالم.» «یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 4، ص 283.
(2). اعراف/ 157.
ص: 449
الْمُنْکَرِ»، جایز است که آن در تورات و انجیل نوشته شده باشد و موصول به مای قبل آن باشد و بیانی باشد برای کسی که رحمت ولایت و محبت را بر او می‌نویسد، و جایز است ابتدای قول خدای تعالی باشد درحالی‌که مدح برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است، و «معروف»، حق بوده و «الْمُنْکَرِ»، باطل است؛ زیرا حق صحتش نزد عقول معروف و شناخته شده بوده و باطل صحتش نزد عقول مورد انکار است، و گفته‌اند: «معروف»، مکارم اخلاق و صله ارحام و «الْمُنْکَرِ»، پرستش بت‌ها و قطع ارحام است. این، قول ابن عباس است. این قول نیز داخل در قول اوّل می‌باشد. «وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ»؛ یعنی برای آنان لذایذ نیکو و پسندیده را مباح کرده و ناپسندی‌ها و چیزهایی را که مورد نفرت نفوس است، حرام می‌کند، و گفته‌اند: آنچه را به وجه پاکیزه تحصیل می‌کنند، آن را حلال دانسته و آنچه را به وجه پلید و خبیث به دست می‌آورند، حرام می‌داند. «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ»؛ یعنی سختی‌ها را از آنان برمی‌دارد، شبیه آن سختی‌هایی که بر بنی اسرائیل در تکالیفشان بود از لحاظ سختی و سنگینی وظیفه، و در معنای «اصر» گفته‌اند: آن، عهدی است که خدای سبحان از بنی اسرائیل گرفت که به آنچه در تورات است، عمل کنند. این، قول ابن عباس و دیگران است. «وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ»؛ یعنی: و از تکلیف آنان برمی‌دارد عهدهایی را که در ذمه آنان بود. پس آن عهود به منزله غل‌هایی است که در گردن‌های آنان باشد، و از اکثر مفسرین است که مراد از اغلال، آن چیزهایی است که آنان را با آن امتحان نمودند: از قتل نفوسشان برای توبه و آنچه شبیه به آن است از تحریم روز شنبه، تحریم عروق و شحوم، قطع اعضای خطاکار و وجوب قصاص بدون دیه. «فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ»؛ یعنی کسانی که به این پیامبر ایمان آوردند و نبوّت او را تصدیق نمودند، «وَ عَزَّرُوهُ»؛ یعنی: و او را تعظیم نمودند و بزرگ داشتند و دشمنانش را از او بازداشتند، «وَ نَصَرُوهُ»، و او را یاری نمودند، «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ»؛ یعنی: و قرآن را که همان نور در دل‌ها است، تبعیت و پیروی کردند؛ هم‌چنان‌که روشنایی نور در چشم‌ها است، به وسیله قرآن، خلق در امور دین هدایت می‌گردند؛
ص: 450
آن‌چنان‌که به وسیله نور مردم در امور دنیا راهنمایی می‌شوند، «الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ»؛ یعنی «انزل علیه»، و گاهی «مع» جای «علی» می‌نشیند؛ هم‌چنان‌که گاهی «علی» جای «مع» می‌نشیند، و گفته‌اند: معنایش «انزل فی زمانه و علی عهده» است، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که: «قال لاصحابه: ایّ اعجب ایمانا؟ قالوا: الملائکة. فقال: الملائکة عند ربهم فما لهم لا یؤمنون؟ قالوا: فالنبیّون. قال: فالنبیون یوحی الیهم، فما لهم لا یؤمنون؟ قالوا: فنحن یا نبی اللّه! قال: انا فیکم، فما لکم لا تؤمنون؟ انما هم قوم یکونون بعدکم؛ یجدون کتابا فی ورق فیؤمنون به، فهو معنی قوله:" وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ".»؛ یعنی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به اصحابش فرمود: کدامین خلق از لحاظ ایمان شگفت‌انگیزترند؟ آنان گفتند: فرشتگان. حضرت فرمود: ملایکه نزد پروردگارشان هستند، پس چه دلیلی برای آنان هست که ایمان نیاورند؟ اصحاب گفتند: پس پیامبران. آن حضرت فرمود: به پیامبران وحی می‌شود، پس چه دلیلی برای آنان هست که ایمان نیاورند؟ آنان گفتند: ای پیامبر خدا! پس ما هستیم. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: من در میان شما هستم، پس دلیلی برای شما هست که ایمان نیاورید؟ البته، آنان گروهی هستند که بعد از شما می‌آیند، آنان نوشته‌ای را در کاغذ می‌یابند، پس به آن ایمان می‌آورند، و آن است معنای قوله: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ»، و قوله: «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ یعنی آنان پیروزمندانی هستند که به مراد و خواسته خود رسیده‌اند: آنان از عقاب و عذاب آخرت نجات و رهایی پیدا کرده و به پاداش نیک خدای تعالی دست یافته‌اند. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» «2»، فرموده: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها»؛ یعنی آن زنی که یوسف در خانه‌اش به سر می‌برد و آن زن زلیخا بود، او یوسف را از نفسش طلب نمود؛ یعنی از او خواست که با او مواقعه کند. «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ»: و بر خودش و بر یوسف درب‌ها را که هفت درب بود، هریک را بعد از دیگری
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 4، ص 488- 487.
(2). یوسف/ 23.
ص: 451
بست، و گفته‌اند: مراد از آن، درب خانه و درب اطاق است. «وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ»؛ یعنی:
و گفت بیا که برای تو است. این قول ابن عباس و حسن بوده و معنای آن این است که: بیا و مبادرت کن به چیزی که برای تو آماده است. «قالَ»: یوسف گفت: «مَعاذَ اللَّهِ»؛ یعنی خود را به خدا می‌سپارم و به او پناه می‌برم از آنچه تو مرا به آن دعوت می‌کنی، و تقدیر آن، «عیاذا باللّه ان اجیب الی هذا.» «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ»، «هاء» در «إِنَّهُ»، به زوج آن زن برگشت می‌کند، و این، قول نزد اکثر مفسرین بوده و معنایش این است که: عزیز که شوهر تو است، مالک من است. او نیکو مرا تربیت نمود و اکرام کرد و به من وسعت داد و جایگاهم را رفیع نمود، پس من به او خیانت نمی‌کنم، و البته، او را «رب» نامید؛ چون یوسف به حسب ظاهر بنده او به حساب می‌آمد، و گفته‌اند: «هاء» در «إِنَّهُ»، به خدای سبحان برگشت می‌کند؛ یعنی البته، خدای تعالی پروردگار من است؛ مرا از محلّ خودم رفعت داد و به من بسیار نیکی نمود و مرا پیامبر قرار داد، پس هیچ‌گاه معصیت او را نمی‌کنم. «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»، دلالت دارد بر این‌که اگر بر چنین کاری که دعوت شد، عمل می‌نمود، حتما ظالم و ستمکار بود، و در این آیه دلالت است بر این‌که یوسف علیه السّلام به کار زشت همت نداشت و نسبت به آن زن کار قبیح انجام نداد؛ زیرا کسی که اقدام به کار زشت کند، چنین سخن نمی‌گوید. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ»؛ یعنی پس هرکس میزان‌های او به وسیله طاعات سنگین بود، «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ پس آنان همان نجات‌یافتگان هستند. «3»
نیز فی قوله تعالی: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «4»، فرموده: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ»؛ یعنی هنگامی که نماز جمعه به جا آوردید و از آن فارغ شدید، در زمین متفرّق شوید، «وَ
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 5، ص 223.
(2). مؤمنون/ 102.
(3). مجمع البیان، ج 7، ص 119.
(4). جمعه/ 10.
ص: 452
ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ»؛ یعنی و روزی را در خرید و فروش طلب کنید، و قوله: «وَ ابْتَغُوا»، امر و ایجاب نبوده و اباحه است، و انس از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کند که: چون نماز را به جا آوردید، در زمین متفرّق شوید، مراد در طلب دنیا نیست، و لکن آن، عیادت مریض، حضور بر جنازه میّت و زیارت برادران برای رضای خدا است، و گفته‌اند: مراد از آن، طلب علم است، و قوله: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً»؛ یعنی خدا را بسیار بر احسانش یاد کنید و بر نعمتش و بر توفیقتان نسبت به انجام طاعت و ادای واجبش، شکر نمایید، و گفته‌اند:
مراد از «ذکر» در این‌جا، فکر است؛ هم‌چنان‌که فرمود: «تفکّر ساعة خیر من عبادة سنة»، و گفته‌اند: معنایش این است که خدا را در تجارتتان و در بازارهایتان یاد کنید، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت است که فرمود: «من ذکر اللّه فی السوق مخلصا عند غفلة الناس و شغلهم بما فیه، کتب له الف حسنة و یغفر اللّه له یوم القیامة مغفرة لم تخطر علی قلب بشر.»؛ یعنی هرکس در بازار هنگامی که مردم غافلند و سرگرم در شغلشان هستند، از روی خلوص، خدای تعالی را به یاد آورد، برای او هزار حسنه نوشته شود و خدای متعال او را در روز قیامت مورد مغفرت قرار دهد، آن‌چنان مغفرتی که به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است، و قوله: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛ یعنی: تا این‌که رستگار شوید و به پاداش نیک نعمت‌های فراوان بهشت دست یابید. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»؛ یعنی تقوای الهی داشته باشید، هرچقدر طاقت دارید، و «اتّقاء» امتناع از هلاکت یا اجتناب از آنچه است که هوای نفس به آن دعوت می‌کند، و بین این قول و قوله: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»، تنافی نیست؛ زیرا هریک از آن دو، الزام به ترک جمیع گناهان است. پس هرکس چنین کند، از عقاب خدای تعالی پرهیز کرده؛ چون هرکه قبیحی را انجام ندهد و در واجبی اخلال نکند، عقاب یا عذابی بر او نیست؛ جز این‌که در یکی از دو کلام
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 10، ص 289- 288.
(2). تغابن/ 16.
ص: 453
تبیینی است نسبت به این‌که تکلیف بر بنده جز در آنچه طاقت آن را دارد، لازم نمی‌گردد و هر امری که خدای تعالی به آن امر می‌کند، به ناچار باید مشروط به استطاعت باشد. «وَ اسْمَعُوا»؛ یعنی گوش بدهید به پیامبر آن چیزی را که بر شما تلاوت نموده و شما را به آن موعظه می‌نماید، و شما را به آن امر کرده و شما را از آن نهی می‌نماید، «وَ أَطِیعُوا»: و خدا و رسول را اطاعت کنید، «وَ أَنْفِقُوا»: و از اموالتان در حقّ خدای تعالی انفاق کنید، «خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ»: برای شما بهتر است، و زجاج گفته است:
«قدموا خیرا لانفسکم من اموالکم». «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ»: و هرکس نفس خودش را از بخل توأم با حرص نگهداری و محافظت کند تا حق خدای تعالی را از مالش اعطا نماید، «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.»: پس اینها هستند رستگاران و آن کسانی که به پاداش نیک خدای تعالی دست یافته‌اند، و امام صادق علیه السّلام فرمود: «من ادی الزّکاة، فقد وقی شح نفسه.»: هرکس زکات را بپردازد، محقّقا نفس خود را از بخل توأم با حرص حفظ کرده است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی» «2»، فرموده: یعنی محقّقا رستگار گردد، کسی که از شرک، پاک و طاهر شود و بگوید: «لا اله الا اللّه». این، قول عطا و عکرمه است، و در معنای آن گفته‌اند: محقّقا کسی که به وسیله اعمال صالحه و ورع تزکیه شود و پاک و طاهر گردد، چیزی را که در طلب آن است، به آن دست می‌یابد. این، قول ابن عباس، حسن و قتاده است، و گفته‌اند: «تزکی»؛ یعنی زکات مالش را اعطا نمود، و گفته‌اند: خدا رحمت کند مردی را که صدقه دهد. پس از آن نماز گزارد و این آیه را بخواند، و گفته‌اند:
مراد از آن، زکات فطره و نماز عید است، و این، قول ابن عمر، ابی العالیه، عکرمه و ابن سیرین است، و مرفوعا از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام نیز روایت شده، و در جواب این که: چگونه این قول صحیح باشد و حال آن‌که سوره مکّی بوده و در آن‌جا نماز عید و زکات فطره نبود؟ گوییم: احتمال این است که اوایل سوره مکّی باشد و اواخر آن، مدنی. «3»
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 10، ص 301.
(2). اعلی/ 14.
(3). مجمع البیان، ج 10، ص 476.
ص: 454
ابو القاسم، جار اللّه، محمود بن عمر زمخشری خوارزمی، در تفسیر کشّاف فی قوله تعالی:
«أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «1»، فرموده: «أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ»؛ یعنی آن هدایت که از نزد او به آنها بخشیده شده و از جانب او تعالی به آنان اعطا گردیده است، و آن، لطف و توفیقی است که آنان بدان بر اعمال خیر و پیشرفت به سوی بالاتر و بالاتر کمک می‌گیرند، و «هُدیً» را نکره کرد تا نوع مبهمی (از هدایت) را که به کنه آن رسیده نمی‌شود، افاده کند، و تکرار قوله: «أُولئِکَ» در «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، آگاهی بر این معنا است که: هم‌چنان‌که آنان بر هدایت ثابت‌اند، بر فلاح و رستگاری نیز ثابت‌اند، و «هُمُ»، ضمیر فصل بوده و فایده آن این است که بعد از آن، خبر بوده و صفت و تأکید نیست، یا این‌که «هُمُ» مبتدا و «الْمُفْلِحُونَ» خبر آن است و جمله، خبر «أُولئِکَ». الف و لام تعریف در «الْمُفْلِحُونَ» دلالت دارد بر این‌که متقین آن مردمی هستند که از آنان به تو خبر رسید به این‌که آنان در آخرت رستگارانند، یا دلالت دارد بر این‌که آنان کسانی هستند که صفت رستگاران در آنان حاصل و محقق گشته. «2»
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «3»، فرموده: «لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً»، نهی از ربا نموده با توبیخ نسبت به آنچه بر آن بودند از چند برابر کردنش؛ مردی از ایشان هرگاه دین به زمان پرداختش می‌رسید، در سررسید افزایش می‌داد، پس با چیز کمی مال مدیون را مستغرق می‌ساخت. «4»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «5»، فرموده: «وسیله»، هرچیزی است که به آن توسّل پیدا می‌کنند؛ یعنی به لحاظ قرابت و به جهت صناعت یا به غیر آن، به آن نزدیک می‌گردند،
______________________________
(1). بقره/ 5.
(2). کشّاف، ج 1، ص 147- 138، به اختصار.
(3). آل عمران/ 130.
(4). کشّاف، ج 1، ص 463.
(5). مائده/ 35.
ص: 455
پس این کلمه برای آنچه بدان به سوی خدای تعالی توسّل می‌شود از انجام طاعات و ترک معاصی، استعاره شده است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» «2»، درباره قوله: «افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ» فرموده: بر خدا تکذیب کردند با چیزی که هیچ دلیلی بر آن نیست، و تکذیب کردند آنچه مرا با حجّت روشن و دلیل صحیح ثابت شده، آن‌گاه که گفتند: اگر خدا می‌خواست، نه ما و نه پدران ما شرک نمی‌ورزیدیم، و گفتند: خدا ما را به آن امر نموده، و گفتند: فرشتگان دختران خدا بوده و اینان نزد خدا شفیعان ما هستند، و قرآن و معجزات را تکذیب کردند و آنها را سحر نامیدند، و به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ایمان نیاوردند. «3»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «4»، فرموده: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ»؛ یعنی کسانی که پیروی می‌کنند از کسی که به او وحی می‌کنیم کتابی را که اختصاص به او دارد و آن، قرآن است، النَّبِیَ او صاحب معجزات است، «الَّذِی یَجِدُونَهُ»؛ یعنی اینانی که از بنی اسرائیل هستند و او را تبعیت می‌کنند، صفت او را یافتند. «مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ»: در کتاب تورات و انجیل که در نزد آنان است، نوشته شده، «وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ»: و آنچه از اشیای پاک و طیب را که بر آنان حرام شده بود، بر آنها حلال می‌نماید، «وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ»، و آنچه را پلید و ناپاک است، نظیر: خون، میته و گوشت خوک و آنچه به هنگام ذبح نام غیرخدا بر آن گفته می‌شود، یا آنچه را در حکم پلید است، نظیر: ربا و رشوه را بر آنان حرام می‌نماید. «اصر»، آن سنگینی است که
______________________________
(1). کشّاف، ج 1، ص 610.
(2). انعام/ 21.
(3). کشّاف، ج 2، ص 10.
(4). اعراف/ 157.
ص: 456
سنگینی‌اش بر دوش صاحب آن می‌باشد؛ یعنی سنگینی‌اش آن‌چنان است که او را از حرکت بازمی‌دارد، و آن، مثل است برای سنگینی تکلیف و سختی آن، مانند این‌که صحّت توبه آنان، مشروط به قتل نفس بود. «اغلال»، و هم‌چنین است اغلال که آن، مثلی است برای آنچه در مذاهب، سخت و سنگین بود، نظیر: روش قضاوت به قصاص خواه قتل عمدی باشد یا خطایی، بدون این‌که دیه در آن جاری باشد، قطع اعضای شخص خطاکار، بریدن نجاست از پوست و از لباس و سوزاندن غنایم، «وَ عَزَّرُوهُ»: و دشمن را از او منع نمودند تا دشمن بر او قوی نگردد، و «عَزَّرُوهُ» با تخفیف هم خوانده شده، و اصل «عزر»، منع بوده و از آن است «تعزیر» برای زدن به کمتر از حدّ؛ زیرا آن برای منع از اعاده کار قبیح است و «حد» هم همان منع می‌باشد، و «النُّورَ»، همان قرآن است. پس اگر بگویی: معنای قوله: «أُنْزِلَ مَعَهُ» چیست و حال آن‌که قرآن با جبرئیل نازل گردید؟ در جواب گویم: معنایش این است که با نبوّت او نازل گردید؛ چون نبیّ از او خبر می‌گیرد تا به وسیله قرآن صحبت کند و با او قرین است، و جایز است به «اتَّبَعُوا» متعلّق باشد؛ یعنی: و تبعیت می‌کنند قرآن منزل را با پیروی از پیامبر و با عمل به سنّت او و به آنچه به آن امر می‌کند و از آن نهی می‌نماید و یا تبعیت می‌کنند قرآن را. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» «2»، فرموده: «مراوده» باب مفاعله از «راد یرود» است، هنگامی که رفت‌وآمدی در کار باشد؛ مثل این‌که معنا چنین باشد: درباره نفسش بدو خدعه کردم؛ یعنی کاری را انجام دادم که خدعه‌گر نسبت به مصاحب خود درباره آن چیزی که او نمی‌خواهد از دستش خارج کند، انجام می‌دهد؛ حیله می‌کند تا این‌که بر او فایق آید و آن را از دستش بگیرد، و آن، عبارت است از شکیبایی او نسبت به جماع با آن زن. «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ»: و درب‌ها را محکم بست، و گفته‌اند: آنها هفت درب بود، و «هَیْتَ لَکَ»، لام از صله فعل است، مثل این‌که
______________________________
(1). کشّاف، ج 2، ص 123- 122.
(2). یوسف/ 23.
ص: 457
بگویی بیا: که برای تو آماده است، و قوله: «مَعاذَ اللَّهِ»؛ یعنی پناه می‌برم به خدا. «إِنَّهُ»؛ یعنی البته، آن، شأن «رَبِّی»: آقا و مالک من است؛ «أَحْسَنَ مَثْوایَ»؛ یعنی آن هنگامی که به تو گفت: «أَکْرِمِی مَثْواهُ»؛ یعنی منزلت او را گرامی بدار، پس جزای او این است که من هم با اهل او بدی نکنم و در حقّ او خیانت ننمایم، «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»؛ یعنی کسانی که جزای نیکی را به بدی می‌دهند، ستمکارند، و گفته‌اند: یعنی کسانی که اراده زنا دارند، آنان به خودشان ستم و ظلم می‌نمایند، و گفته‌اند: مراد از «رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ»، خدای تعالی است؛ زیرا او است که مسبّب الاسباب است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: به‌طور علی الأطلاق بیان نمود بعد از به جا آوردن نماز (جمعه) ممنوعیتی نیست که در زمین پراکنده گردند و در طلب سود و منفعت باشند با توصیه به «ذکر کثیر»؛ یعنی بسیار به یاد خدا باشند، و از ابن عباس است که به طلب چیزی از دنیا امر نشده‌اند، جز این‌که پس از برگزاری نماز جمعه، به عیادت بیمار بروند و یا بر جنازه میّت حاضر شوند و یا برای رضای خدا به دیدار برادران مؤمن بروند، و از حسن و سعید بن مسیب نقل است که به طلب علم بپردازند، و گفته‌اند: به نماز مستحبی مبادرت کنند، و از بعض از گذشتگان نقل شده است که بعد از نماز جمعه، از لحاظ نظر داشتن به این آیه، به چیزی از امور دنیا می‌پرداختند. «3»
نیز فی قوله تعالی: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «4»، فرموده: «مَا اسْتَطَعْتُمْ»؛ یعنی آن اندازه که در تلاش و در وسعت شما مقدور است؛ به اندازه‌ای که در توان دارید، بذل جهد و کوشش بنمایید، «وَ اسْمَعُوا»: و آنچه را بدان موعظه می‌شوید، گوش فرادهید، «وَ أَطِیعُوا»: و نسبت به آنچه شما را به آن امر می‌کنند و شما را از آن نهی می‌نمایند، اطاعت کنید، «وَ
______________________________
(1). کشّاف، ج 2، ص 311- 310.
(2). جمعه/ 10.
(3). کشّاف، ج 4، ص 106.
(4). تغابن/ 16.
ص: 458
أَنْفِقُوا»: و در وجوهی که در آنها نفقه بر شما واجب است، انفاق کنید، «خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ»؛ یعنی این اعطای شما برایتان خیر است و هرچه را برای شما خیر و نافع‌تر است، انجام دهید. «1»
هم‌چنین فی قوله: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی» «2»، فرموده: «تَزَکَّی»؛ یعنی از شرک و از گناهان پاک و طاهر گردد، یا برای نماز طاهر گردد، یا این‌که دارای کثرت تقوا باشد که این خود، رشد و نموّ در او است یا به انجام زکات که از مصادیق آن، صدقه دادن است، مبادرت کند. «3»
مولی الاجل، سید عبد اللّه بن محمّد رضا حسینی، معروف به شبّر در تفسیر خود فی قوله تعالی: «أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «4»، فرموده: «أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ»؛ یعنی آنان از جانب پروردگارشان بر هدایتند، از بیان، درستی و علم به آنچه آنان را به آن امر فرموده، «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»: و آنان به آنچه آرزو می‌کردند، دست‌یافتگان به آن و رستگاران هستند، و از آنچه محلّ ترس و بیم است، نجات‌یافتگانند، و تکرار «أُولئِکَ»، مفید اختصاص و تمییز آنان است از غیرشان به هر یک از دو مزیّت، و حرف عطف را داخل نمود به جهت اختلاف دو جمله از لحاظ مفهوم. گفته‌اند: خدای تعالی با اختصاص متقین به ذکر اسم اشاره، آگاهی داد به این‌که مفید علیّت است به اختصار، و تکرار اسم اشاره و الف و لام تعریف «الْمُفْلِحُونَ» و منضم نمودن ضمیر فصل، اعلام به فضل آنان و برانگیختن بر روش و طریقشان و اراده کامل بر هدایت و فلاح است. «5»
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «6»، فرموده: ای کسانی که ایمان آوردید! زیاده و مکرّر ربا نگیرید، و شاید تقیید به حسب آن چیزی است که واقع شده؛ زیرا رباخواران ربا را تا زمان معیّن حساب
______________________________
(1). کشّاف، ج 4، ص 116.
(2). اعلی/ 14.
(3). کشّاف، ج 4، ص 244.
(4). بقره/ 5.
(5). تفسیر شبّر، ص 8.
(6). آل عمران/ 130.
ص: 459
نموده و پس از آن، زیاده دیگری را بر آن می‌افزودند و هم‌چنان این زیاده را اضافه می‌کردند، و «مضاعفة مضعّفة» نیز خوانده شده. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ»؛ یعنی: و در آن چیزهایی که خدای تعالی نهی فرموده، تقوا داشته باشید. «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»: تا به فلاح و رستگاری امیدوار باشید. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ»؛ یعنی ای مؤمنین! تقوای الهی داشته باشید و چیزی را بخواهید و طلب کنید که وسیله است برای نیل به پاداش نیک او، از طاعت، «جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ»؛ یعنی برای عزّت دادن به دین او با دشمنانش جهاد کنید؛ «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»: تا به نعیم جاویدان و همیشگی دست یابید. «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» «4»، فرموده: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً»؛ یعنی چه کسی ستمکارتر است از کسی که با نسبت دادن شریک به او، بدو نسبت کذب دهد، «أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ»: یا آیات او را نظیر قرآن تکذیب نماید؛ «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ.» «5»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «6»، فرموده: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ»؛ یعنی آنان که از فرستاده خدا؛ یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله؛ آن‌که «الْأُمِّیَّ» است (یعنی منسوب است به ام القری، یا آن کسی است که نه می‌نویسد و نه می‌خواند)، تبعیّت می‌کنند؛ «الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ»؛ یعنی کسی که او را با اسم
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 156.
(2). مائده/ 35.
(3). تفسیر شبّر، ص 256.
(4). انعام/ 21.
(5). تفسیر شبّر، ص 291.
(6). اعراف/ 157.
ص: 460
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌3 499
و با صفت و خصوصیاتش، در تورات و انجیل که در نزدشان است، نوشته شده و مکتوب می‌یابند. «یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ»؛ یعنی آنان را امر به معروف و نهی از منکر می‌کند و برای آنان طیّبات و پاکی‌هایی را که در شرعشان برای آنان حرام بود، حلال می‌کند، «وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ»: و غیر طیّب و ناپاکی‌هایی، نظیر: میته را برای آنان حرام می‌کند. «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ»: و آنچه از تکالیف را که بر آنان سخت و شاق است، «وَ الْأَغْلالَ»: و عهدهایی را «الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ» که عبارت بود از عمل نمودن به آنچه در تورات است، از آنان برمی‌دارد، «فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ»، پس آن کسانی که به او ایمان آوردند و او را بزرگ داشتند، «وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ»: و او را یاری نمودند و آن نوری را که با رسالت او نازل گردید، و آن علی علیه السّلام و یا قرآن است، پیروی کردند، «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» «2»، فرموده: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ»؛ یعنی همسر عزیز مصر از یوسف درخواست نمود که با او مواقعه نماید، «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ»: و درها را محکم بست، و آنها هفت درب بودند، «وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ»، «هَیْتَ»، اسم فعل است؛ یعنی هلمّ: بیا یا به من عنایت کن، و لام «لَکَ» برای تبیین است. «قالَ مَعاذَ اللَّهِ»، یوسف گفت: پناه می‌برم به خدا پناهی از روی خلوص؛ «إِنَّهُ رَبِّی»؛ یعنی شوهر تو که آقای من است، «أَحْسَنَ مَثْوایَ»: مقام و منزلت مرا گرامی داشته، پس من به اهل او خیانت نمی‌کنم، یا این‌که مراد از هاء در «إِنَّهُ رَبِّی» اللّه است. پس معنا چنین می‌شود: البته، خدای تعالی پروردگار من است و من او را معصیت نمی‌کنم. «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»: البته، کسانی که با خیانت نمودن و زنا به خودشان ستم می‌کنند، رستگار نیستند. «3»
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 372.
(2). یوسف/ 23.
(3). تفسیر شبّر، ص 499- 498.
ص: 461
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «1»،
فرموده: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ»؛ یعنی پس هرکس میزان‌های او با طاعاتی که انجام می‌دهد سنگین باشد، «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ پس آنان همان رستگاران و دست‌یافتگان به مراد و خواسته هستند. «2»
نیز فی قوله تعالی: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «3»، فرموده: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ»؛ یعنی آن هنگامی که از نماز (جمعه) فارغ شدید، «فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ»؛ یعنی پس در زمین پراکنده شوید، و امر به «فَانْتَشِرُوا» و امر به «وَ ابْتَغُوا»، اباحه بعد از منع است. «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ»: و رزق را از فضل خدای تعالی طلب کنید، «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً»؛ یعنی: و درهرحال به زبان و به دل بسیار خدا را یاد کنید. «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»: تا این‌که رستگار گردید. «4»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «5»، فرموده: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»؛ یعنی به اندازه وسعت و طاقتتان تقوای الهی داشته باشید، «وَ اسْمَعُوا»: و فرمان او را به وجه مورد قبول گوش دهید، «وَ أَطِیعُوا»: و امر و نهی او را اطاعت کنید، «وَ أَنْفِقُوا»: و در طاعت او انفاق کنید؛ «خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ»؛ یعنی برای نفوس شما عمل به انفاق و آنچه مقدم بر آن آمد، خیر است، «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «6»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی» «7»، فرموده: یعنی مسلما کسی که از شرک و از گناهان و آلودگی‌ها خود را پاک نمود، یا این‌که زکات مال را یا زکات فطره را پرداخت، او رستگار گردید. «8»
______________________________
(1). مؤمنون/ 102.
(2). تفسیر شبّر، ص 725.
(3). جمعه/ 10.
(4). تفسیر شبّر، ص 1122.
(5). تغابن/ 16.
(6). تفسیر شبّر، ص 1128.
(7). اعلی/ 14.
(8). تفسیر شبّر، ص 1207.
ص: 462
استاد علّامه سید محمّد حسین طباطبایی قدّس سرّه در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: «أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «1»، فرموده: هدایت، همه آن، از خدای سبحان بوده و البته، به غیر او نسبت داده نمی‌شود، مگر به نحو مجاز، و چون خدای سبحان آنان را به هدایت توصیف نمود، درحالی‌که در وصف هدایت فرموده: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ» «2»، و شرح صدر، وسعت سینه بوده و این شرح هر تنگی و هر بخلی را از او دفع می‌کند، و فرموده: «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «3»، در این‌جا نیز خدای سبحان به دنبال قوله: «أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ»، قوله: «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» را آورد. «4»
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «5»، فرموده: و قوله: «أَضْعافاً مُضاعَفَةً»، اشاره است به وصف غالب در ربا به این که ربا برحسب طبیعت آن مضاعف می‌گردد، پس مال ربایی با گرفتن و نابود کردن مال غیر و ضمیمه کردن آن به اصل مال، اضعاف مضاعف می‌گردد. «6»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «7»، فرموده: راغب در مفردات گفته است: «وسیله»، اتصال و پیوند پیدا کردن با چیزی از روی رغبت است، و آن، اخص از وصیله است، به جهت این‌که «وسیله»، متضمّن معنای رغبت است. قال تعالی: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ»؛ و حقیقت «وسیله» به سوی خدا، رعایت راه او با علم و عبادت و برگزیدن مکارم اخلاق است، و آن مانند قربت می‌باشد، (انتهای کلام راغب)، و چون «وسیله» نوعی از توصّل بوده و چیزی نیست جز پیوند و اتصال معنوی به واسطه چیزی که بین بنده و پروردگارش را پیوند می‌دهد، و رابطی نیست که عبد را به پروردگارش ربط دهد، جز
______________________________
(1). بقره/ 5.
(2). انعام/ 125.
(3). حشر/ 9.
(4). المیزان، ج 1، ص 44.
(5). آل عمران/ 130.
(6). المیزان، ج 4، ص 17.
(7). مائده/ 35.
ص: 463
ذلت عبودیت، پس «وسیله» همان متحقّق شدن به حقیقت عبودیت و گرداندن روی مکنت و فقر به سوی او تعالی است، پس این همان وسیله ربط می‌باشد، و اما علم و عمل، پس آن دو از لوازم و ادوات آن بوده؛ چنان‌که ظاهر است مگر آن‌که بر نفس این حالت، علم و عمل اطلاق گردد، و از همین‌جا معلوم می‌گردد که مراد از قوله:
«وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ»، مطلق جهاد است که آن، عموم جهاد با نفس و جهاد با کفار را شامل است؛ زیرا هیچ دلیلی برای تخصیص آن به جهاد با کفّار نیست، با توجّه به این که آن به جمله متقدم که حدیث ابتغای وسیله است، متصل می‌باشد، و با این همه ممکن است که مراد از جهاد، جنگ با کفار باشد، نظر به این‌که آن، تقیید جهاد به فی سبیل اللّه بودن، تنها در آیات امرکننده به جهاد به معنای قتال رخ داده است، و امّا جهاد به معنای اعم آن، خالی از تقیید است، مانند قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» «1»، و بنابراین، امر به جهاد فی سبیل اللّه بعد از امر به ابتغای وسیله به سوی او، از قبیل ذکر خاص بعد از عام است. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» «3»، فرموده: «ظلم»، از زشت‌ترین گناهان است؛ بلکه یک تحلیل دقیق، قاضی است به این‌که سایر گناهان به اندازه‌ای که در آن معنای «ظلم» هست، به همان نسبت، زشت و ناپسند می‌باشد، و آن همان انحراف و خروج از وسط عدل است، و «ظلم» همان‌گونه که بزرگ و کوچک می‌شود از جهت خصوصیات کسی که «ظلم» از او صادر شده، همین‌گونه حال آن از نظر بزرگی و کوچکی مختلف می‌شود، از جهت کسی که «ظلم» بر او واقع شده یا اراده شده بر او واقع گردد، پس هرچه موقعیت و شأن او بزرگ شود، ظلم بزرگ‌تر و عظیم‌تر خواهد شد، و هیچ‌کس عزیزتر از نظر ارزش و کریم‌تر از نظر ساحت، از خدای سبحان و از آیات دال بر او نیست، پس ظالم‌تر از کسی
______________________________
(1). عنکبوت/ 69.
(2). المیزان، ج 5، ص 356- 355.
(3). انعام/ 21.
ص: 464
که به این ساحت پاک یا آنچه به وجهی به آن ساحت منتسب است، ظلم کرده، نمی‌باشد، و در این صورت ظلم نکرده، مگر به نفس خودش، و البته، خدای سبحان با توجّه به این نظریه عقلی راست فرمود که: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ.» امّا «افتراء»، دروغ بر خدای تعالی، به این است که شریکی را برای او اثبات کند و حال آن‌که هیچ شریکی برای او نیست، یا ادعای نبوّت نماید یا حکمی را از روی دروغ و بدعت به او نسبت دهد، امّا تکذیب آیات دلالت‌کننده بر او، پس مانند تکذیب پیامبر صادق است که ادعایش که مقارن با آیات الهی می‌باشد، یا انکار دین حق نمودن، و از آن است انکار صانع به‌طور کلی، و قوله: «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»، درحالی که «ظلم» وصف گرفته شده، معنایش این است که ظالمین به خواسته‌شان که برای رسیدن به آن متشبّث شده‌اند به آنچه بدان متشبث گشته‌اند، دست نخواهد یافت.
پس البته، ظلم و ستم ظالم، او را به آنچه از سعادت و پیروزی طلب می‌کرده، به واسطه ظلمش نایل نمی‌کند، و آن به این جهت است که سعادت نیست مگر وقتی که آن، مطلوب و خواسته به حسب واقع امر و خارج وجود باشد، و در این حال، آن‌که این مطلوب و سعادت را به حسب وجود و طبیعتش می‌طلبد مجهّز خواهد بود به آنچه مناسب است با این سعادت مطلوب از اسباب و ادوات، و اگر از آن راه‌های طبیعی سعادت انسانی، به غیر آن منحرف گردد که همان ظلم است، او را به خواسته‌اش نرسانده و اگر او را رسانده، بر آن ثابت نگردیده است. «1»
نیز قوله تعالی: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: قوله: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ»، آیه، به حسب ظاهر سیاق آن، بیان است برای قوله: «وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا
______________________________
(1). المیزان، ج 7، ص 47- 43، به اختصار.
(2). اعراف/ 157.
ص: 465
یُؤْمِنُونَ»، در ذیل آیه قبل، و مؤید آن، ظاهر آیه است که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسول، نبیّ و امّی بود و امر به معروف و نهی از منکر می‌نمود و طیبات را بر آنان؛ یعنی بنی اسرائیل، حلال، و پلیدها را بر آنان حرام می‌کرد، و «اصر»؛ یعنی امور سخت و ثقیل را، و «اغلال»؛ یعنی آن چیزهایی که آنان را محدود و مقید می‌نمود، از آنها برمی‌داشت و همه اینها از نشانه‌های نبوّت خاتمیّت و آیات ذکر شده آن برای آنان در تورات و انجیل بود. پس از ایمان به آیات خدای تعالی، آنچه را خدای متعال در کلام خودش بر آنان شرط نموده، ایمان به آن آیاتی است که به عنوان نشانه‌های نبوّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله برای ایشان ذکر شده که خداوند متعال فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ» فرموده است. «تعزیر»، یاری نمودن توأم با تعظیم و تکریم است، و مراد از «نور نازل»، قرآن کریم است. آن را به صفت نوریت ذکر نمود؛ زیرا قرآن با نور خود بر طریق زندگانی راهنمایی و دلالت می‌کند و نسبت به راهی که انسان را به سعادت و کمال می‌رساند، روشنی می‌دهد و فرموده:
«الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ» و نفرموده: «انزل علیه»، یا «انزل الیه»؛ چون «مع» دلالت بر مصاحبت دارد و مقارنت اشاره داشت به معنای نشانه و شهادت، و قوله: «فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الخ»، به منزله تفسیر برای قوله: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ» در صدر آیه است، و این‌که مراد به اتباع او به‌طور حقیقی، اتباع و تبعیت کتاب خدا است که مشتمل بر شرایع می‌باشد، و این‌که معنای اتباع از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، عبارت است از ایمان به نبوّت و ایمان به رسالتش بدون تکذیب، احترام به او با تسلیم بودن نسبت به او و یاری نمودنش در آنچه او عزم و اراده بر آن دارد، و معنای آیه چنین است: هنگامی که پیروی کردن رسولی که با این اوصاف و خصوصیات است، از ایمان به آیات ما باشد؛ ایمانی که آن را در قبول دعای موسی برای ایشان به بسط رحمت در دنیا و آخرت شرط کرده بودیم و در آن فلاح است به مکتوب شدن حسنه در دنیا و در آخرت، پس «فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ ...» تا آخر آنچه خداوند شرط کرده، «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «1»
______________________________
(1). المیزان، ج 8، ص 297- 292، به اختصار.
ص: 466
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» «1»، فرموده: و قوله تعالی: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها»، دلالت بر اصل مراوده (یعنی درخواست و اظهار میل و عشق نمودن) دارد، و آوردن به وصف؛ یعنی بودن او (یوسف) در خانه او (زن عزیز)، برای دلالت بر این است که اوضاع و احوال به نفع آن زن و علیه یوسف بود، و دلالت دارد بر این‌که کار بر او (یعنی یوسف) سخت و شدید بود، و هم‌چنین است قوله:
«وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» که ابواب را تعبیر به تغلیق نمود، و آن، دلالت بر مبالغه دارد، و «غلّق» را به «الابواب» که جمع محلّی به الف و لام است، معلق نمود و هم‌چنین است قوله: «وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ» آن‌جا که به امر مولوی تعبیر گردد، دلالت بر اعمال مولویت و سیادت دارد، با اشعار به این‌که آن زن خودش را برای او مهیّا نمود و هیچ چیزی بین او و خواسته‌اش نبود جز اقبال، رو آوردن و قبول یوسف، و نه بین نفس یوسف، بنابر آنچه از علل و شرایط آماده کرده بود و به گمان خویش آن را نظم بخشیده بود، و اقبال او را بر آن زن، چیزی مانع بود، جز این‌که خدای تعالی نزدیک‌ترین کس بود به یوسف از نفسش و از غریزه همسر عزیز، و عزّت جمیعا از آن خدای تعالی است، و قوله: «قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ» الی آخر الایه، پاسخ یوسف در مقابل خواسته آن زن، به العیاذ باللّه است، می‌فرماید: پناه می‌برم به خدا حقیقت پناه بردن را از آنچه تو مرا بدان دعوت می‌کنی؛ زیرا او پروردگار من است؛ او کسی است که ولایت امر مرا نموده و نیکو مکان و منزلتی مرا جای داده، و به این وسیله مرا خوشبخت و رستگار نموده است و اگر این ظلم را مرتکب شوم، به واسطه آن، از فلاح و رستگاری، بیگانه و دور شده و از تحت ولایت او خارج گردیده‌ام. یوسف علیه السّلام در کلامش این ادب عبودیّت را کاملا مراعات نمود که اوّل لفظ جلاله را آورد، پس از آن او را به صفت ربوبیت ذکر نمود، تا دلالت باشد بر این‌که ربی غیر از اللّه را عبادت نمی‌کند که او بر دین پدرانش،
______________________________
(1). یوسف/ 23.
ص: 467
ابراهیم، اسحاق و یعقوب است، و عدّه‌ای از مفسرین احتمال داده‌اند که ضمیر «هاء» در «إِنَّهُ رَبِّی» شأن بوده و مراد این است که مولا و ربّ من، عزیز است، بنابر آن‌که عزیز مصر ظاهرا یوسف را از برده‌فروشان خرید و به همسر خود امر نمود که بر اکرام او همت گمارد، و نظیر این وجه، قول بعضی دیگر است که می‌گویند: ضمیر «هاء» در «إِنَّهُ»، اسم «إن» بوده و برگشت آن به عزیز است و خبر آن، «رَبِّی» می‌باشد، و قوله: «أَحْسَنَ مَثْوایَ»، خبر بعد از خبر است، و رد بر این نظرات، این است که اگر این‌چنین بود، مناسب بود که در پایان آیه می‌فرمود: «انّه لا یفلح الخائنون.»؛ چنان‌که وقتی یوسف در زندان بود، به فرستاده پادشاه گفت: «ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی کَیْدَ الْخائِنِینَ» «1»، و نگفت: «انی لم اظلمه بالغیب.» بنابراین، یوسف علیه السّلام عزیز را ربّ خودش به حساب نمی‌آورد، درحالی‌که او آزاده بود و مملوک نبود، اگرچه مردم به حسب ظاهر چنین می‌پنداشتند، و این‌که یوسف برای یکی از دو رفیقش در زندان گفت: «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ» «2»، و به فرستاده ملک گفت: «ارْجِعْ إِلی رَبِّکَ» «3»، و از «ملک» با لفظ «ربی» تعبیر نکرد بنا بر عادتشان در ذکر ملوک. «4»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «5»، فرموده:
موازین جمع میزان یا جمع موزون بوده، و آن، عملی است که در آن روز وزن می‌شود، و کلام در معنای میزان و ثقل و خفت آن در تفسیر سوره اعراف گذشت. در تفسیر آیه 8 سوره اعراف هم فرموده: بنابر آنچه مقدمتا گفته‌ایم، معلوم گردید: اوّلا، وزن در روز قیامت، تطبیق اعمال است بر آنچه حق در آنهاست، و به اندازه اشتمال آن اعمال بر آن حق، ثواب در پی می‌آورد، و اگر مشتمل بر آن نباشد، پس آن اعمال نابود است، و این توزین همان عدل است، و ثانیا، آن‌جا بالنسبه به هر انسانی میزان‌هایی است که
______________________________
(1). یوسف/ 52.
(2). یوسف/ 42.
(3). یوسف/ 51.
(4). المیزان، ج 11، ص 137- 136.
(5). مؤمنون/ 102.
ص: 468
اعمالش با آن سنجیده می‌شود، و میزان در هر بابی از عمل، همان حقی است که آن عمل مشتمل بر آن است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: مراد از قضای صلات، اقامه نماز جمعه است، و انتشار در زمین، متفرّق شدن و پراکنده شدن در آن، و ابتغای فضل اللّه، طلب رزق است، نظر به مقابله آن با بیع که در آیه سابق: «وَ ذَرُوا الْبَیْعَ»، ذکر نمود، لکن مراد از آن، ترک هرچیزی است که او را از صلات جمعه بازمی‌دارد، و بنابراین، ابتغای فضل اللّه، طلب کردن مطلق عطایا و بخشش‌های او تعالی در پراکنده شدن است برای طلب رزقش به وسیله خرید و فروش و برای طلب ثواب او به وسیله عیادت مریض، سعی در برآوردن حاجت مسلمانان، زیارت برادر دینی برای خدا، حضور در مجلس علم و نحو ذلک، و قوله تعالی: «فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ»، امر واقع بعد از منع است، پس مفید جواز و اباحه می‌باشد بدون وجوب، و هم‌چنین است قوله: «وَ ابْتَغُوا» و «اذْکُرُوا»، و قوله تعالی: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»، مراد از «ذکر»، اعم از ذکر لفظی است، پس شامل ذکر و یاد قلبی خدای تعالی با توجّه باطنی به او هم است، و فلاح، نجات و رهایی از هر بدبختی است، و نظر به آنچه از حدیث تزکیه و تعلیم گذشت و آنچه از توبیخ و عتاب شدید در آیه تالی آن آمد، آن فلاح، زکات و علم است، و آن به این جهت است که کثرت ذکر، موجب رسوخ معنای ذکر شده در نفس، و نقش بستن آن در ذهن می‌گردد. پس از برگشت به غفلت، منقطع شده و تقوای دینی را دارا می‌شود که آن، مظنّه فلاح است. قال تعالی: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» «3» «4»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «5»، فرموده: قوله: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا
______________________________
(1). المیزان، ج 8، ص 11، به اختصار.
(2). جمعه/ 10.
(3). آل عمران/ 200.
(4). المیزان، ج 19، ص 317.
(5). تغابن/ 16.
ص: 469
اسْتَطَعْتُمْ»؛ یعنی از خدا تقوا داشته باشید به اندازه توانایی و استطاعتتان، و در تقوا چیزی وسیع‌تر از توانایی و کوششتان نخواهید، پس آیه در مجرای «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» «1» می‌باشد، و روشن است که اوّلا: هیچ منافاتی بین دو آیه؛ یعنی قوله: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» و قوله: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» نبوده و اختلاف بین آن دو مانند اختلاف به کمیّت و کیفیت است، و قوله: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»، امر به فراگیر ساختن همه مواردی است که استطاعت به تقوا آن را در بر می‌گیرد، و قوله: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»، امر است به این‌که در همه موارد تقوا، به حقّ تقوا متلبّس شود نه به شبح یا صورت ظاهری آن، و ثانیا: فساد قول بعض مفسرین که قوله: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» را ناسخ قوله:
«اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» می‌دانند، ظاهر می‌گردد. «وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ»، توصیه و تأکید است برای قوله: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»، و «سمع»، استجابت و قبول بوده و آن در مقام التزام قلبی است، و «طاعة»، انقیاد بوده و آن در مقام عمل است، و مراد از «انفاق»، بذل مال است در راه خدای تعالی، و قوله: «خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ»؛ یعنی البته، انفاق خیر است برای شما؛ جز خودتان بدان منتفع نمی‌شود، برای آنچه در آن است از بسط ید و افزایش قدرت شما برای رفع حوایج اجتماعی‌تان، و قوله: «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ»؛ یعنی: و کسی که خدای تعالی او را از تنگ‌نظری‌اش در بذل مال به دست خودش حفظ کند، یا او را از تنگ‌نظری نسبت به این‌که مال در دست دیگری واقع است، حفظ نماید، «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی» «3»، فرموده: «تَزَکَّی» پاک شدن بوده و مراد از آن، پاک شدن از آلودگی‌های تعلقات دنیوی می‌باشد که او را از آخرت منصرف می‌گرداند، و این به دلیل قوله: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا» است که در آیه بعد آمده، و بازگشت به سوی خدای تعالی، به وسیله توجّه داشتن به امر پاک شدن و تطهّر از خلود
______________________________
(1). آل عمران/ 102.
(2). المیزان، ج 19، ص 238 و 359- 357.
(3). اعلی/ 14.
ص: 470
و جاویدانی در زمین است، و انفاق در راه خدای تعالی، پاک شدن از آلودگی تعلّق مالی است؛ حتی وضوی نماز، تمثیلی است برای تطهّر و پاک شدن از آنچه از آلودگی‌ها که صورت‌ها، دست‌ها و پاها کسب می‌کنند. «1»
استاد محقق آیت اللّه ابی محمّد یعسوب الدّین رستگار جویباری، در تفسیر بصائر فی قوله تعالی: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «2»، در بیان آن فرموده: فی قوله: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ»، بیان مباح بودن کارهایی است که مؤمنین بعد از صلات جمعه انجام می‌دهند، از پراکنده شدن در زمین و طلب نمودن فضل خدای تعالی به وسیله کسب و عمل، و وقوع امر بعد از نهی، مفید اباحه و جواز است بدون وجوب.
و در تفسیر آن فرموده: چون از نماز جمعه فارغ شدید، برای تجارت و رفع حوایجتان در زمین متفرق شوید و از فضل خدای تعالی، روزی‌تان را به وسیله خرید و فروش، و پاداش نیک و ثوابتان را به وسیله عیادت مریض، حضور بر جنازه میّت، سعی در رفع نیازهای مسلمانان، دیدار برادران برای رضای خدا جلّ و علا، صله ارحام و حضور در مجلس علم و آنچه در آن است از خیر و سعادت آخرت، طلب کنید.
نیز فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً»، در بیان آن، فرموده: اشاره است به این‌که سزاوار نیست انسان از ذکر و یاد پروردگارش درهرحال غافل باشد؛ هم‌چنان‌که فرمود:
«رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ». پس مراد از ذکر، اعم از ذکر لفظی است. پس شامل یاد و ذکر قلبی خدای تعالی هم می‌شود، این‌گونه که باطنا به سوی او جلّ و علا توجّه داشته باشند.
و در تفسیر آن فرموده: ذکر کثیر با طاعت و زبان و شکر بر آنچه خدای تعالی بر شما انعام فرمود، از برانگیختن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، خواندن او آیات خدای جلّ و علا را بر شما، پاک نمودنتان از آلودگی‌های گناه، یاد دادن کتاب و حکمت به شما و توفیق در ادای فرایض.
______________________________
(1). المیزان، ج 20، ص 393.
(2). جمعه/ 10.
ص: 471
پس بر شما است که در جمیع حالات قلبا، لسانا و عملا به سوی خدای عزّ و جلّ توجّه داشته باشید. «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»: تا این‌که فایز و رستگار شوید، فوز و رستگاری عظیمی را. «1»
نیز فی قوله تعالی: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «2»، در بیان آن فرموده: آیه، فرع بر آن چیزهایی است که در آیات قبلی ذکر نموده و در آن، برانگیختن مؤمنین است به تقوا در تبعیت نمودن و پیروی از اوامر خدای تعالی و اجتناب از نواهی او در حدّ استطاعت و توانایی‌شان، و شنیدن آیات خدای جلّ و علا و تشویق و تحریض است بر طاعت خدای متعال و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و بذل مال و انفاق در راه خدای سبحان و در انواع خیر و نیکی‌ها، و بر حذر بودن است از بخل به وسیله بذل و بخشش، و در این امر، خیر مخصوص و نفعی برای آنان است، و این‌که مفلح آن کسی است که از بخل نفس نجات و رهایی پیدا کند، پس هرکه نفس خود را از شرّ این بیماری بخل محافظت نماید، او از رستگاران خواهد بود.
و در تفسیر آن فرموده: به اندازه توانایی و استطاعتتان تقوای الهی داشته باشید؛ زیرا برای هرکس اندازه‌ای در طاقت، تحمّل و قدرت است و خدای متعال «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً.»* پس در تقوا داشتن، وسیع‌تر از طاقت و جدیّتی که دارید، نخواهید، و این است «تقوای حق تقاته» که نه شبحی از آن است و نه صورتی از آن، و قوله: «وَ اسْمَعُوا»؛ یعنی گوش فرادهید به آنچه از کتاب خدای تعالی که بر شما نازل می‌گردد، و آن، اصل در شنیدن است، و خدای تعالی و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را اجابت کنید و آنچه را می‌شنوید، قبول کنید، و آن در مقام، التزام قلبی است که از آن به «سماع» تعبیر شده است؛ زیرا فایده آن، قبول کردن در مقام التزام قلبی است، و قوله: «وَ أَنْفِقُوا»؛ یعنی: و آنچه از اموال را که خدای جلّ و علا به شما اعطا فرموده، حقّ آن را در وجوه برّ و خیر انفاق کنید، و آن
______________________________
(1). بصائر، ج 46، ص 184 و 224.
(2). تغابن/ 16.
ص: 472
عبارت از بذل مال است در راه خدای تعالی؛ انفاقی که آن خیر است برای نفوس شما.
«خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ»؛ زیرا آن را نزد خدای تعالی می‌یابید، و قوله: «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ»؛ یعنی: و هرکس با استعانت و توفیق خدای متعال، نفس خود را از حرص حفظ کرد و آن را از بخل منع نمود و با هوای نفس در حبّ مال و در بغض انفاق مخالفت نمود، پس حقّ خدای جلّ و علا را از مالش اعطا نموده است، و قوله: «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ یعنی پس اینان با پاداش نیک خدای تعالی و نعمت‌های فراوان او در بهشت، فایزان و رستگاران هستند. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی» «2»، در بیان آن فرموده: آیه، بیان تأکیدی است برای رستگاری و رهایی کسانی که خود را پاک و پاکیزه نمودند، و مژده و بشارت به فلاح است برای اجابت‌کنندگان، و بیان است برای مهم‌ترین لوازم پنهانی برای نفس سعید و خوشبخت، و آن، پاکیزه‌تر کردن و آراستن آن است، و سعادت نفس و کمال آن، بر مدار تزکیه و طاهر شدن از آلودگی‌ها دور می‌زند، و آن استفاده می‌شود از این‌که فلاح و رستگاری معلّق بر پاک شدن است، و در تفسیر آن با استناد به آیات: 17 تا 19 نازعات، 18 فاطر، 14 تا 18 لیل، 75 و 76 طه و 1 تا 11 مؤمنون فرموده: البتّه، و محقّقا کسی که نفس خود را از آلودگی‌های کفر و فساد اعمال به وسیله ایمان و عمل صالح و پرداخت حقوق واجب جانی و مالی‌ای که بر او است، پاک و پاکیزه کند و از ذکر و یاد خدا بهره ببرد و از پروردگارش خشیت داشته باشد و نفسش را از انحطاط، سقوط و بدبختی حفظ نماید، به سعادت و کمال انسانی نایل گردد و به بهشت و نعمت‌های فراوان آن دست یابد و از آتش دوزخ و عقاب و عذاب آن نجات پیدا کند. «3»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «4»، فرموده: آخرین آیه مورد بحث، اشاره‌ای است به نتیجه و پایان کار مؤمنانی که صفات
______________________________
(1). بصائر، ج 47، ص 47- 41، به اختصار.
(2). اعلی/ 14.
(3). بصائر، ج 54، ص 486، و 536- 535.
(4). بقره/ 5.
ص: 473
پنجگانه فوق (آیه اوّل تا پنجم سوره بقره) را در خود جمع کرده‌اند، می‌گوید: اینها بر مسیر هدایت پروردگارشان هستند: «أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ»، و اینها رستگارانند:
«وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» در حقیقت، هدایت آنها و هم‌چنین رستگاری‌شان، از سوی خدا تضمین شده است، و تعبیر به «مِنْ رَبِّهِمْ»، اشاره به همین حقیقت است. جالب این‌که می‌گوید: «عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ»، اشاره به این‌که هدایت الهی هم‌چون مرکب راهواری است که آنها بر آن سوارند، و به کمک این مرکب، به سوی رستگاری و سعادت پیش می‌روند (زیرا می‌دانیم کلمه «عَلی معمولا در جایی به کار می‌رود که مفهوم تسلّط، علوّ و استیلا را می‌رساند). ضمنا تعبیر به «هُدیً» (به صورت نکره)، اشاره به عظمت هدایتی است که از ناحیه خداوند شامل حال آنها می‌شود؛ یعنی آنها هدایتی بس عظیم دارند، و نیز تعبیر به «هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، با توجّه به آنچه در علم معانی و بیان گفته شده، دلیل بر انحصار است؛ یعنی تنها راه رستگاری، راه این گروه است که با کسب پنج صفت ویژه، مشمول هدایت الهی گشته‌اند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «2»، زیر عنوان: «تحریم رباخواری در چند مرحله» پس از بیان مقدمه‌ای این‌چنین ادامه می‌دهد: ... قرآن برای ریشه‌کن ساختن رباخواری حکم تحریم را در چهار مرحله بیان کرده است:
1. در آیه 39 روم، نخست درباره «ربا»، به یک پند اخلاقی قناعت شده؛ آن‌جا که می‌فرماید: «وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ»، و به این طریق اعلام می‌کند که تنها از دیدگاه افراد کوته‌بین است که ثروت رباخواران از راه سود گرفتن افزایش می‌یابد، امّا در پیشگاه خدا، چیزی بر آنها افزوده نمی‌شود، بلکه زکات و انفاق در راه خدا است که ثروت‌ها را افزایش می‌دهد.
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 1، ص 78- 77.
(2). آل عمران/ 130.
ص: 474
2. در سوره نساء آیه 161، ضمن انتقاد از عادات و رسوم غلط یهود، به عادت زشت رباخواری آنها اشاره کرده و می‌فرماید: «وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ»: یکی دیگر از عادات بد آنها، این بود که ربا می‌خورند با این‌که از آن نهی شده بودند.
3. در آیه مورد بحث، چنانچه ضمن تفسیر آن خواهیم گفت، حکم تحریم ربا صریحا ذکر شده، امّا تنها به یک نوع از انواع ربا که نوع شدید و فاحش آن است، اشاره شده است.
4. بالاخره در سوره بقره، آیات 275 تا 279، هرگونه رباخواری به شدت ممنوع اعلام شده و در حکم جنگ با خدا ذکر گردیده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً ...»
گفتیم در این آیه، اشاره به تحریم ربای فاحش شده و با تعبیر «أَضْعافاً مُضاعَفَةً» بیان گردیده است. منظور از ربای فاحش، این است که سرمایه به شکل تصاعدی در مسیر ربا سیر کند؛ یعنی سود در مرحله نخستین با اصل سرمایه ضمیمه شود و مجموعا مورد ربا قرار گیرند، و به همین ترتیب در هر مرحله، «سود به اضافه سرمایه»، سرمایه جدیدی را تشکیل دهد، و به این ترتیب، در مدّت کمی، از راه تراکم سود، مجموع بدهی بدهکار به چندین برابر اصل بدهی افزایش یابد، و به‌طور کلی از زندگی ساقط گردد؛ به‌طوری‌که از روایات و تواریخ استفاده می‌شود، در زمان جاهلیت معمول بود که اگر بدهکار در رأس مدّت نمی‌توانست بدهی خود را بپردازد، از طلبکار تقاضا می‌کرد که مجموع سود و اصل بدهی را به شکل سرمایه جدیدی به او قرض بدهد و سود آن را بگیرد. در عصر ما نیز در میان رباخواران، این رباخواری بسیار ظالمانه فراوان است. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»، در پایان آیه می‌فرماید: اگر می‌خواهید رستگار شوید، تقوا را پیشه کنید و از این گناه بپرهیزید. «1»
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 3، ص 88- 87.
ص: 475
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «1»، زیر عنوان: «حقیقت توسل» فرموده: در این آیه روی سخن به افراد باایمان است و به آنها سه دستور برای رستگار شدن داده شده: نخست می‌گوید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تقوا و پرهیزگاری پیشه کنید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ.» سپس دستور می‌دهد که: وسیله‌ای برای تقرّب به خدا انتخاب نمایید: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ»، و سرانجام دستور به جهاد در راه خدا می‌دهد: «وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ»، و نتیجه همه آنها این است که: در مسیر رستگاری قرار گیرید: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» موضوع مهمّی که در این آیه باید مورد بحث قرار گیرد، دستوری است که درباره انتخاب «وسیله» در این آیه به افراد باایمان داده شده است. «وسیله» در اصل، به معنای تقرّب جستن و یا چیزی که باعث تقرّب به دیگری از روی علاقه و رغبت می‌شود، می‌باشد. بنابراین، وسیله در آیه فوق، معنای بسیار وسیعی دارد و هر کار و هر چیزی را که باعث نزدیک شدن به پیشگاه مقدس پروردگار می‌شود، شامل می‌گردد که مهم‌ترین آنها ایمان به خدا و پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و جهاد و عبادات، هم‌چون: نماز، زکات، روزه و زیارت خانه خدا و هم‌چنین صله رحم و انفاق در راه خدا، اعمّ از انفاق‌های پنهانی و آشکار، و هم‌چنین هر کار نیک و خیر می‌باشد؛ همان‌طور که علی علیه السّلام در نهج البلاغه خطبه 110 فرموده است:
«ان افضل ما توسل به المتوسلون الی اللّه سبحانه و تعالی، الایمان به و برسوله و الجهاد فی سبیله؛ فانه ذروة الاسلام، و کلمة الاخلاص؛ فانها الفطرة، و اقام الصّلاة؛ فانها الملة، و ایتاء الزکاة فانها فریضة واجبة، و صوم شهر رمضان؛ فانه جنة من العقاب، و حج البیت و اعتماره؛ فانهما ینفیان الفقر و یرخصان الذنب، و صلة الرحم؛ فانها مثراة فی المال و منساة فی الاجل، و صدقة السر؛ فانها تکفّر الخطیئة، و صدقة العلانیة؛ فانها تدفع میتة السّوء، و صنائع المعروف؛ فانها تقی مصارع الهوان ...»؛ یعنی بهترین چیزی که به وسیله آن می‌توان به خدا نزدیک شد، ایمان
______________________________
(1). مائده/ 25.
ص: 476
به خدا و پیامبر او و جهاد در راه خدا است که قلّه کوهسار اسلام است، و هم‌چنین جمله اخلاص «لا اله الا اللّه» که همان فطرت توحید است، و برپا داشتن نماز که آیین اسلام است، و زکات که فریضه واجبه است، و روزه ماه رمضان که سپری است در برابر گناه و کیفرهای الهی، و حج و عمره که فقر و پریشانی را دور می‌کند و گناهان را می‌شوید، و صله رحم که ثروت را زیاد و عمر را طولانی می‌کند، و انفاق‌های پنهانی که جبران گناهان می‌نماید، و انفاق آشکار که مرگ‌های ناگوار و بد را دور می‌سازد، و کارهای نیک که انسان را از سقوط نجات می‌دهد.
نیز شفاعت پیامبران و امامان و بندگان صالح خدا که طبق صریح قرآن، باعث تقرّب به پروردگار می‌گردد، در مفهوم وسیع توسّل، داخل است، و هم‌چنین پیروی از پیامبر و امام و گام نهادن در جای گام آنها؛ زیرا همه اینها موجب نزدیکی به ساحت قدس پروردگار می‌باشد، حتی سوگند دادن خدا به مقام پیامبران، امامان و صالحان که نشانه علاقه به آنها و اهمیت دادن به مقام و مکتب آنان می‌باشد، جزء این مفهوم وسیع است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» «2»، زیر عنوان: «بزرگ‌ترین ظلم» چنین تفسیر فرموده: چه کسی ستمکارتر از مشرکانی است که بر خدا دروغ بسته و شریک برای او قرار داده و یا آیات او را تکذیب نموده‌اند: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ.» در حقیقت، جمله اوّل، اشاره به انکار توحید است، و جمله دوّم، اشاره به انکار نبوّت، و به راستی، ظلمی از این بالاتر نمی‌شود که انسان جماد بی‌ارزش و یا انسان ناتوانی را همتای وجود نامحدودی قرار دهد که بر سراسر جهان هستی حکومت می‌کند. این کار از سه جهت ظلم محسوب می‌شود: ظلم نسبت به ذات پاک او که شریکی برای او قایل شده، و ظلم بر خویشتن که شخصیت و ارزش وجود خود را تا سر حدّ پرستش یک
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 365- 363.
(2). انعام/ 21.
ص: 477
قطعه سنگ و چوب پایین آورده، و ظلم بر اجتماع که بر اثر شرک، گرفتار تفرقه و پراکندگی و دور شدن از روح وحدت و یگانگی شده است. مسلّما هیچ ستمگری؛ مخصوصا چنین ستمگرانی که ستم آنها همه‌جانبه است، روی سعادت و رستگاری نخواهند دید: «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ.»
البته، در آیه فوق، صریحا کلمه «شرک» ذکر نشده، ولی با توجّه به آیات قبل و آیات بعد که همگی پیرامون مسأله شرک صحبت می‌کند، روشن می‌شود که منظور از کلمه «افتراء» در این آیه، همان تهمت شریک قایل شدن برای ذات خدا است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: این آیه در حقیقت، مکمّل آیه گذشته درباره صفات کسانی است که مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند.
و پس از توضیح اجمالی درباره آیه قبل، آیه مورد بحث را چنین تفسیر می‌فرماید:
کسانی مشمول این رحمت می‌شوند که از فرستاده پروردگار پیروی کنند: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ». سپس برای این رسول، شش صفت علاوه بر مقام رسالت، بیان می‌کند:
1. او پیامبر خدا است: «النَّبِیَّ». «نبیّ»، به کسی گفته می‌شود که پیام خدا را بیان می‌کند و به او وحی نازل می‌شود، هرچند مأمور به دعوت و تبلیغ نباشد؛ امّا «رسول»، کسی است که علاوه بر مقام نبوّت، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوی آیین خدا و ایستادگی در این مسیر می‌باشد. در حقیقت، رسالت، مقامی است بالاتر از نبوّت.
بنابراین، در معنای رسالت، نبوّت هم افتاده است؛ ولی چون آیه در مقام تشریح، توضیح و تفصیل پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است، آن دو را مستقلا ذکر کرده. در واقع، آنچه به‌طور سربسته در مفهوم «رسول» افتاده، به صورت مستقل و روشن به عنوان تجزیه و تحلیل صفات او ذکر شده است.
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 5، ص 184- 183.
(2). اعراف/ 157.
ص: 478
2. پیامبری که درس نخوانده و از میان توده جمعیت برخاسته، از سرزمین مکّه، ام القری، کانون اصلی توحید، طلوع کرده است: «الْأُمِّیَّ». درباره مفهوم «امّی» که از مادّه «ام» به معنای مادر یا «امت» به معنای جمعیت گرفته شده است، در میان مفسران گفتگو است؛ جمعی آن را به معنای درس نخوانده می‌دانند؛ یعنی به همان حالتی که از مادر متولد شده، باقی مانده و مکتب استادی را ندیده است، و بعضی آن را به معنای کسی که از میان امّت و توده مردم برخاسته، نه از میان اشراف، مترفین و جبّاران، و بعضی به مناسبت این‌که مکّه را ام القری می‌گویند، این کلمه را مرادف «مکّی» دانسته‌اند.
روایات اسلامی که در منابع مختلف حدیث وارد شده نیز بعضی آن را به معنای درس نخوانده، و بعضی آن را به معنای مکّی، تفسیر کرده‌اند؛ ولی هیچ مانعی ندارد که کلمه «امّی» اشاره به هر سه مفهوم بوده باشد، و بارها گفته‌ایم که استعمال یک لفظ در چند معنا، هیچ‌گونه مانعی ندارد و در ادبیات عرب شواهد فراوانی برای این موضوع وجود دارد.
3. پیامبری که صفات، علامات و نشانه‌ها و دلایل، حقانیت او را در کتب آسمانی پیشین (تورات و انجیل) مشاهده می‌کنند: «الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ»، و در زمینه وجود بشارات مختلف در کتب عهدین (تورات و انجیل) حتی تورات و انجیل تحریف یافته کنونی نیز پس از تکمیل تفسیر این آیه، بحث جداگانه خواهیم داشت.
4. پیامبری که محتوای دعوت او با فرمان عقل کاملا سازگار است؛ به نیکی‌ها و آنچه خرد آن را می‌شناسد و نزدش معروف است، دعوت می‌کند، و از بدی‌ها و زشتی‌ها و آنچه خردناشناس می‌شمرد، نهی می‌نماید: «یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ.»
5. محتوای دعوت او با فطرت سلیم هماهنگ است؛ طیبات و آنچه را طبع سلیم می‌پسندد، برای آنها حلال می‌شمرد، و آنچه خبیث و تنفّرآمیز می‌باشد، بر آنها تحریم می‌کند: «وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ.»
ص: 479
6. او بسان مدعیان دروغین نبوّت و رسالت که هدفشان به زنجیر کشیدن توده‌های مردم و استعمار و استثمار آنها است، نیست؛ نه تنها بر آنها بندی نمی‌گذارد، بلکه بارها را از دوش آنان برمی‌دارد، و غل و زنجیرهایی را که بر دست و پا و گردنشان سنگینی می‌کرد، می‌شکند: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ» (اصر در اصل به معنای نگهداری و محبوس کردن است و به هر کار سنگینی که انسان را از فعالیت باز می‌دارد، «اصر» گفته می‌شود. اگر عهد و پیمان و یا مجازات و کیفر را «اصر» می‌گویند، به خاطر محدودیت‌هایی است که برای انسان ایجاد می‌کند)، و چون این صفات ششگانه، به ضمیمه مقام رسالت که مجموعا هفت صفت می‌شود، روی هم رفته نشانه روشن و دلیل آشکاری بر صدق دعوت او است، اضافه می‌کند: کسانی که به او ایمان بیاورند و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش یاری کنند، و از نور آشکاری که با او نازل شده؛ یعنی قرآن مجید، پیروی کنند، بدون شک چنین افرادی رستگارانند:
«فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «عَزَّرُوهُ» از ماده «تعزیر»، به معنای حمایت و یاری کردن آمیخته با احترام و بزرگداشت است، و بعضی گفته‌اند که اصل آن به معنای «منع و جلوگیری» است. اگر جلوگیری از دشمن باشد، مفهوم آن یاری کردن است، و اگر جلوگیری از گناه باشد، مفهوم آن، مجازات و تنبیه است، و لذا به مجازات‌های خفیف، «تعزیر» می‌گویند. قابل توجّه این که در آیه فوق به جای «انزل الیه»، «أُنْزِلَ مَعَهُ» (با او نازل گردید)، آمده است، درحالی که می‌دانیم شخص پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نزولی از آسمان نداشت، ولی چون نبوّت و رسالت او همراه قرآن از طرف خدا نازل شد، تعبیر به «مَعَهُ» شده است. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» «2»، تفسیر فرموده: آن زن که یوسف در خانه او بود، پی‌درپی از او تمنّای کامجویی می‌کرد: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 6، ص 398- 395.
(2). یوسف/ 23.
ص: 480
بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ.» جمله «راوَدَتْهُ»، از ماده (مراوده)، در اصل به معنای جستجوی مرتع و چراگاه است، و مثل معروف: «الرائد لا یکذب قومه» (کسی که دنبال چراگاه می‌رود، به قوم و قبیله خود دروغ نمی‌گوید)، اشاره به همین است، و هم‌چنین به میل سرمه‌دان که آهسته سرمه را به چشم می‌کشد، «مرود» (بر وزن منبر) گفته می‌شود، و سپس به هر کاری که با مدارا و ملایمت طلب شود، اطلاق شده است. این تعبیر، اشاره به این است که همسر عزیز برای رسیدن به منظور خود، به اصطلاح، از طریق مسالمت‌آمیز و خالی از هرگونه تهدید، با نهایت ملایمت و اظهار محبت، از یوسف دعوت کرد. سرانجام آخرین راهی که به نظرش رسید، این بود یک روز او را تنها در خلوتگاه خویش به دام اندازد؛ تمام وسایل تحریک او را فراهم نماید؛ جالب‌ترین لباس‌ها، بهترین آرایش‌ها و خوشبوترین عطرها را به کار برد، و صحنه را آن‌چنان بیاراید که یوسف نیرومند را به زانو درآورد. قرآن می‌گوید: او تمام درها را محکم بست و گفت: بیا که در اختیار توام: «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ.» «غَلَّقَتِ»، معنای مبالغه را می‌رساند و نشان می‌دهد که او همه درها را محکم بست، و این خود می‌رساند که یوسف را به محلی از قصر کشانده که از اطاق‌های تودرتویی تشکیل شده بود، و به‌طوری‌که در بعضی از روایات آمده است، او هفت در را بست تا یوسف هیچ راهی برای فرار نداشته باشد. به علاوه، او شاید با این عمل می‌خواست به یوسف بفهماند که نگران از فاش شدن نتیجه کار نباشد؛ چرا که هیچ‌کس را قدرت نفوذ به پشت این درهای بسته نیست. در این هنگام که یوسف همه جریان‌ها را به سوی لغزش و گناه مشاهده کرد، و هیچ راهی از نظر ظاهر برای او باقی نمانده بود، در پاسخ زلیخا، به این جمله قناعت کرد و گفت: پناه می‌برم به خدا:
«قالَ مَعاذَ اللَّهِ.» یوسف به این ترتیب، خواسته نامشروع همسر عزیز را با قاطعیت رد کرد، و به او فهماند که هرگز در برابر او تسلیم نخواهد شد و در ضمن، این واقعیت را به او و به همه‌کس فهماند که در چنین شرایط سخت و بحرانی برای رهایی از چنگال وسوسه‌های شیطان و آنها که خلق‌وخوی شیطانی دارند، تنها راه نجات، پناه بردن به
ص: 481
خداست؛ خدایی که خلوت و جمع برای او یکسان است و هیچ چیز در برابر اراده‌اش مقاومت نمی‌کند. او با ذکر این جمله کوتاه، هم به یگانگی خدا از نظر عقیده، و هم از نظر عمل، اعتراف نمود. سپس اضافه کرد: از همه‌چیز گذشته: من چگونه می‌توانم تسلیم چنین خواسته‌ای بشوم، درحالی‌که در خانه عزیز مصر زندگی می‌کنم و در کنار سفره او هستم و او مقام مرا گرامی داشته است: «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ.» آیا این ظلم و ستم و خیانت آشکار نیست؟ مسلما ستمگران رستگار نخواهند شد: «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ.» «1»
فی قوله تعالی: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: بعد از قیام قیامت، نخستین مسأله، مسأله سنجش اعمال است با میزان مخصوصی که در آن روز برای این کار تعیین شده. گروهی اعمال پروزنی دارند که ترازوی اعمال را سنگین می‌کند. درباره این گروه می‌فرماید: کسانی که ترازوهایشان سنگین است. آنها رستگارانند: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «موازین»، جمع «میزان»، به معنای وسیله سنجش وزن است، و چنان‌که قبلا به‌طور مشروح گفته‌ایم، منظور از میزان سنجش اعمال، یک ترازوی ظاهری دو کفّه و مانند آن‌که برای سنجش وزن اجسام به کار می‌رود، نیست؛ بلکه منظور وسیله مناسبی است که ارزش اعمال آدمی را با آن می‌سنجند، و به تعبیر دیگر، «میزان»، مفهوم وسیعی دارد که همه وسایل سنجش را شامل می‌شود و به‌طوری‌که از روایات مختلف برمی‌آید، میزان سنجش اعمال انسان‌ها و حتّی خود انسان‌ها در آن روز، پیشوایان بزرگ و انسان‌های نمونه‌اند. در حدیثی می‌خوانیم: «ان امیر المؤمنین و الائمة من ذریته هم الموازین.»؛ یعنی امیر المؤمنین، علی علیه السّلام و امامان از دودمان او، میزان‌های سنجش اعمالند (بحار الانوار، ج 7، ص 251، طبع جدید). بنابراین، انسان‌ها و اعمالشان را با پیامبران بزرگ و اوصیای آنها مقایسه می‌کنند و در این مقایسه روشن می‌شود که تا چه اندازه با آنها شباهت دارند. از همین
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 9، ص 368- 366.
(2). مؤمنون/ 102.
ص: 482
طریق، «افراد» و «اعمال» وزین از بی‌وزن، و سنگین از تو خالی، و باارزش از بی‌ارزش، و پرمایه از بی‌مایه، تشخیص داده می‌شوند. ضمنا، سرّ ذکر «موازین» به صورت جمع نیز روشن می‌گردد؛ چرا که پیشوایان بزرگی که میزان سنجش هستند، متعددند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: هنگامی که نماز پایان گیرد، شما آزادید در زمین پراکنده شوید و از فضل الهی طلب کنید، و خدا را بسیار یاد نمایید تا رستگار شوید. گرچه جمله «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» (فضل خدا را طلب کنید) یا تعبیرات مشابه آن در قرآن مجید، شاید غالبا به معنای طلب روزی و کسب و تجارت آمده است، ولی روشن است که مفهوم این جمله گسترده است و کسب و کار یکی از مصادیق آن است.
لذا بعضی آن را به معنای عیادت مریض و زیارت مؤمن، یا تحصیل علم و دانش تفسیر کرده‌اند، هرچند منحصر به اینها نمی‌باشد. ناگفته پیدا است که امر به «انتشار در زمین» و «طلب روزی»، امر وجوبی نیست؛ بلکه به اصطلاح، امر بعد از حظر و نهی است، و دلیل بر جواز می‌باشد؛ ولی از این تعبیر چنین استفاده کرده‌اند که تحصیل روزی بعد از نماز جمعه مطلوبیت و برکتی دارد، و در حدیثی آمده است که پیامبر بعد از نماز جمعه، سری به بازار می‌زد. جمله «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً»، اشاره به یاد خدا است در برابر آن همه نعمت‌هایی که به انسان ارزانی داشته، و بعضی «ذکر» را در این‌جا به معنای «فکر» تفسیر کرده‌اند؛ آن‌چنان‌که در حدیث آمده: «تفکّر ساعة خیر من عبادة سنة.»: یک ساعت اندیشیدن از یک سال عبادت بهتر است (مجمع البیان، ج 10، ص 289).
بعضی نیز آن را به مسأله توجّه به خدا در بازارها و به هنگام معاملات و عدم انحراف از اصول حق و عدالت تفسیر کرده‌اند؛ ولی روشن است که آیه مفهوم گسترده‌ای دارد که همه اینها را دربرمی‌گیرد. این نیز مسلّم است که روح «ذکر»، «فکر» است، و ذکر بی‌فکر، لقلقه زبانی بیش نیست، و آنچه مایه فلاح و رستگاری است،
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 14، ص 329- 328.
(2). جمعه/ 10.
ص: 483
همان ذکر آمیخته با تفکّر در جمیع حالات است. اصولا ادامه «ذکر»، سبب می‌شود که یاد خدا در اعماق جان انسان رسوخ کند و ریشه‌های غفلت و بی‌خبری را که عامل اصلی هرگونه گناه است، بسوزاند و انسان را در مسیر فلاح و رستگاری قرار دهد و حقیقت «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» حاصل گردد. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «2»، فرموده: اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید؛ آن‌قدر که در توان دارید، و فرمان‌های او را بشنوید و اطاعت کنید، و در راه او انفاق نمایید که برای شما بهتر است: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ.» نخست، دستور به اجتناب از گناهان می‌دهد (چرا که تقوا، بیشتر ناظر به پرهیز از گناه است) و سپس دستور به اطاعت فرمان و شنیدنی که مقدمه این اطاعت است، و از میان طاعات، به خصوص روی مسأله انفاق که از مهم‌ترین آزمایش‌های الهی است، تکیه می‌کند، و سرانجام هم می‌گوید، سود تمام اینها عاید خود شما می‌شود. بعضی از مفسران «خَیْراً» را به معنای «مال» تفسیر کرده‌اند که وسیله نیل به کارهای مثبت است؛ همان‌گونه که در آیه وصیت نیز به همین معنا آمده است: «کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ.»: بر شما مقرر شده هنگامی که مرگ یکی از شما فرارسد، اگر خیری از خود به یادگار گذاشته، وصیت به‌طور شایسته برای پدر و مادر و نزدیکان کند. «3» جمعی نیز خیر را به معنای گسترده‌ای تفسیر کرده و آن را قید «انفاق» ندانسته، بلکه به کلّ آیه، مربوط می‌دانند و می‌گویند: منظور این است، اطاعت تمام این اوامر، به سود شما است (این تفسیر مناسب‌تر به نظر می‌رسد). ذکر این نکته نیز لازم است که دستور به تقوا به مقدار توانایی، هیچ منافاتی با آیه 102 سوره آل عمران ندارد که می‌گوید: «اتَّقُوا
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 24، ص 128- 127.
(2). تغابن/ 16.
(3). بقره/ 180.
ص: 484
اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» (آن‌گونه که حقّ تقوا و پرهیزگاری است، از خدا بپرهیزید)؛ بلکه این هر دو، مکمل یکدیگرند؛ چرا که در این‌جا می‌گوید: تا آن‌جا که در توان دارید، تقوا پیشه کنید. مسلّم است ادا کردن حقّ تقوا، به مقدار قدرت و توانایی انسان است؛ زیرا تکلیف مالایطاق معنا ندارد. هدف این است که انسان آخرین کوشش خود را در این طریق به کار گیرد. بنابراین، کسانی که آیه مورد بحث را ناسخ آیه سوره آل عمران دانسته‌اند، در اشتباهند، و در پایان آیه، به عنوان تأکیدی بر مسأله انفاق می‌فرماید: و آنها که از بخل و حرص خویش مصون بمانند، رستگار و پیروزند: «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «شحّ»، به معنای بخل توأم با حرص است، و می‌دانیم این دو صفت رذیله، از بزرگ‌ترین موانع رستگاری انسان، و بزرگ‌ترین سدّ راه انفاق و کارهای خیر است. اگر انسان دست به دامن لطف الهی زند و با تمام وجودش از او تقاضا کند و در خودسازی و تهذیب نفس بکوشد و از این دو رذیله نجات یابد، سعادت خود را تضمین کرده است. گرچه در بعضی از روایات از امام صادق علیه السّلام آمده است: «من ادی الزکاة، فقد وقی شح نفسه.»: کسی که زکات را بپردازد، از بخل و حرص رهایی یافته (به نقل از مجمع البیان، ج 10، ص 301). ولی روشن است که این یکی از مصداق‌های زنده ترک بخل و حرص است، نه تمام مفهوم آن. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی» «2»، فرموده: مسلّما رستگار می‌شود کسی که خود را تزکیه کند. در این‌که منظور از «تزکیه» چیست، تفسیرهای گوناگونی ذکر کرده‌اند: نخست این‌که منظور پاک‌سازی روح از شرک است، به قرینه آیات قبل، و نیز به قرینه این‌که مهم‌ترین پاک‌سازی، همان پاک‌سازی از شرک است. دیگر این‌که منظور پاک‌سازی دل از رذایل اخلاقی و انجام اعمال صالح است، به قرینه آیات فلاح در قرآن مجید؛ از جمله، آیات آغاز سوره مؤمنون که فلاح را در گرو اعمال صالح می‌شمرد، و به قرینه آیه 9 سوره شمس که بعد از ذکر مسأله تقوا و فجور می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 24، ص 210- 209.
(2). اعلی/ 14.
ص: 485
زَکَّاها»: رستگار شد کسی که نفس خود را از فجور و اعمال زشت پاک کرد و به زینت تقوا بیاراست. دیگر این‌که منظور، «زکات فطره» در روز عید فطر است که نخست باید زکات را پرداخت و بعد، نماز عید را به جا آورد؛ چنان‌که در روایات متعددی از امام صادق علیه السّلام این معنا نقل شده (به نقل از نور الثقلین، ج 5، ص 566، حدیث 19 و 20).
همین معنا در منابع اهل سنت از امیر مؤمنان، علی علیه السّلام روایت شده (به نقل از روح المعانی، ج 30، ص 110- تفسیر کشّاف، ج 4، ص 740).

4. فلاح در تفاسیر روایی‌

سیّد فهّامه علامه کامل عالم سیّد هاشم بن سید سلیمان بن سید اسماعیل حسینی بحرانی رحمه اللّه در تفسیر معروف به برهان و محدث جلیل علامه خبیر شیخ عبد علی بن جمعه عروسی حویزی قدّس سرّه در تفسیر نور الثقلین، و علامه شیخ جلال الدین، عبد الرحمن سیوطی، در تفسیر روایی در المنثور، روایاتی را در ذیل بعضی از آیات منتخب در این فصل نقل نموده‌اند که ما در این‌جا بعد از ذکر هر آیه، برخی از آنها را نقل شده، یادآور می‌گردیم:
فی قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «1»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- در تفسیر علی بن ابراهیم: فی قوله: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ» آمده: «فقال:
تقرّبوا الیه بالامام.»؛ یعنی: درباره فرموده خدای تعالی که: تقوای الهی داشته باشید و به سوی او تعالی وسیله طلب کنید، فرمود: به واسطه امام به او تعالی نزدیک شوید و به او تقرّب بجویید. «2»
ب- ابن شهر آشوب گوید: امیر المؤمنین علی علیه السّلام درباره قوله تعالی: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ»، گفت: «انا وسیلته.»؛ یعنی: من وسیله مؤمن هستم. «3»
______________________________
(1). مائده/ 35.
(2). نور الثقلین، ج 1، ص 627، حدیث 179- برهان، ج 1، ص 286.
(3). برهان، ج 1، ص 286.
ص: 486
ج- در عیون الاخبار، در باب «ما جاء عن الرضا علیه السّلام من الاخبار المجموعة» و با اسنادش، فرمود: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: الائمة من ولد الحسین علیه السّلام. من اطاعهم فقد اطاع اللّه، و من عصاهم، فقد عصی اللّه. هم العروة الوثقی، و هم الوسیلة الی اللّه تعالی.»؛ یعنی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: امامان از فرزندان حسین علیه السّلام هستند. هرکس آنان را اطاعت کند، محقّقا خدا را اطاعت کرده، و هرکه از آنان نافرمانی کند، مسلّما معصیت خدای تعالی را نموده. آنان مایه امید و دستگیره محکم هستند؛ آنان وسیله‌اند به سوی خدای تعالی. «1»
د- طبرسی در مجمع البیان از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کند که: «سلوا اللّه لی الوسیلة: فانها درجة فی الجنة لا ینالها الا عبد واحد، و ارجو ان اکون انا هو.»: یعنی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: وسیله را برای من از خدای تعالی طلب کنید که آن درجه و مرتبه‌ای است در بهشت که به جز یک بنده به آن دسترسی پیدا نمی‌کند. امیدوارم آن بنده من باشم. «2»
ه- طبرسی از سعد بن طریف، از اصبغ بن نباته، از علی علیه السّلام روایت کند که: «قال: فی الجنة لؤلؤتان الی بطنان العرش؛ احدیهما بیضاء و الاخری صفراء؛ فی کل واحدة منهما سبعون ألف غرفة؛ ابوابها و اکوابها من عرق واحد؛ فالبیضاء الوسیلة لمحمد و اهل بیته، و الصفراء لابراهیم و اهل بیته.»؛ یعنی علی علیه السّلام فرمود: در بهشت دو گوهر به سوی درون عرش می‌درخشد؛ یکی سفید و دیگری زردرنگ است. در هریک از آن دو، هفتاد هزار غرفه است که درب‌ها و کوزه‌های آن از یک اصل و ریشه است. پس آن گوهر سفید، وسیله است برای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و اهل بیت او، و آن گوهر زرد، وسیله است برای ابراهیم علیه السّلام و اهل بیت او. «3»
و- عبد بن حمید از ابی وائل اخراج نموده که: «قال: الوسیله فی الایمان.»؛ یعنی ابی وائل گفت: وسیله در ایمان است. «4»
ز- طستی و ابن انباری در وقف و ابتداء از ابن عباس اخراج نمودند که نافع بن ازرق به او گفت: درباره قوله عزّ و جلّ: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ»، به من خبر بده و او پاسخ داد:
«الحاجة.»؛ یعنی حاجت و نیاز را از او طلب کنید. «5»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 626، حدیث 176.
(2). برهان، ج 1، ص 287.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 626، حدیث 177- برهان، ج 1، ص 287.
(4). در المنثور، ج 2، ص 280.
(5). در المنثور، ج 2، ص 280.
ص: 487
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «1»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- محمّد بن حسن صفار با اسنادش تا برسد به هشام بن سالم، و او از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کند که: «قال: کان النّبی صلّی اللّه علیه و آله یقرأ الکتاب و لا یکتب.»: امام صادق علیه السّلام فرمود: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کتاب را می‌خواند، ولی خط نمی‌نوشت. «2»
ب- در تفسیر عیاشی از ابی بصیر درباره قوله تعالی: «فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ» روایت شده که: «قال ابو جعفر علیه السّلام: النور علی علیه السّلام.»؛ یعنی ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام فرمود: نور، علی علیه السّلام است. «3»
ج- در روضه کافی، علی بن ابراهیم با اسنادش تا ابی حمزه، و او از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام نقل کند که حضرت فرموده است: «ان اللّه تبارک و تعالی عهد الی آدم علیه السّلام الی ان قال: فلما انزلت التوریة علی موسی بشّر بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و کان بین موسی و یوسف علیهما السّلام انبیاء و کان وصیّ موسی بن عمران یوشع بن نون علیهم السّلام، و هو فتاة الذی ذکره اللّه فی کتابه، فلم تزل الانبیاء تبشّر بمحمد صلّی اللّه علیه و آله حتی بعث اللّه و تبارک و تعالی المسیح، عیسی بن مریم، فبشّر بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و ذلک قوله تعالی:" یَجِدُونَهُ"؛ یعنی الیهود و النصاری مَکْتُوباً"؛ یعنی صفة محمّد صلّی اللّه علیه و آله،" عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ"، و هو قول اللّه عزّ و جلّ یخبر عن عیسی:" وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ"، و بشّر موسی و عیسی علیهما السّلام بمحمد؛ کما بشّر الانبیاء صلوات اللّه علیهم بعضهم ببعض.»؛ یعنی امام باقر علیه السّلام فرمود: البته، خدای تبارک و تعالی بر آدم علیه السّلام عهد نمود تا این‌که فرمود: پس چون تورات بر موسی نازل گردید، او به محمّد صلّی اللّه علیه و آله بشارت داد و بین موسی و یوسف علیهما السّلام پیامبرانی بودند، و وصیّ موسی بن عمران، یوشع بن
______________________________
(1). اعراف/ 157.
(2). نور الثقلین، ج 2، ص 79، حدیث 292.
(3). نور الثقلین، ج 2، ص 85، حدیث 304- برهان، ج 3، ص 371.
ص: 488
نون علیهما السّلام بود و او جوانی بود که خدا او را در کتابش یادآوری نمود. پس همیشه پیامبران محمّد صلّی اللّه علیه و آله را بشارت می‌دادند، تا این‌که خدای تبارک و تعالی مسیح علیه السّلام، عیسی علیه السّلام فرزند مریم علیها السّلام را مبعوث نمود، پس او به وجود محمّد صلّی اللّه علیه و آله بشارت داد، و این است قول خدای تعالی: «یَجِدُونَهُ»؛ یعنی بشارت او را یهود و نصاری می‌یابند، «مَکْتُوباً»؛ یعنی در حالی‌که نزد آنان ثبت و مکتوب است صفت محمّد صلّی اللّه علیه و آله در تورات و انجیل که ایشان را امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، و آن، قول خدای عزّ و جلّ است که از عیسی خبر می‌دهد: «وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»، و موسی و عیسی علیهما السّلام هردو به وجود محمّد صلّی اللّه علیه و آله بشارت دادند؛ هم‌چنان‌که پیامبران صلوات اللّه علیهم بعضی‌شان به بعضی دیگر بشارت دادند. «1»
د- علی بن ابراهیم در معنای آیه فرمود: خدای تعالی فضل پیامبر را و فضل کسی را که از او تبعیت کند، ذکر نمود، پس فرمود: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ (الی قوله:) وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ.»؛ یعنی آن سختی‌ها و سنگینی‌هایی که بر بنی اسرائیل بود، و آن این بود که خدا غسل و وضو با آب را بر آنان واجب کرده بود و تیمّم بر آنها حلال نبود؛ هم‌چنین به جا آوردن نماز به‌جز در عبادتگاه‌ها، کنیسه‌ها و محراب‌ها برای آنها حلال نبود، و چون فردی گناه می‌کرد، خودش را مجروح می‌ساخت؛ جراحتی ناخوش و آشکار تا همگان بدانند از او گناهی سر زده، و چون چیزی از بول به بدن او می‌رسید، آن قسمت از بدن را قطع می‌کردند، و غنیمت برای آنان حلال نبود. پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله این امور سخت و سنگین را از امّت خود برداشت. پس از آن فرمود: «فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ»؛ یعنی به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله ایمان آوردند. «وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ»؛ یعنی امیر المؤمنین صلوات اللّه علیهم را، «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، پس خدای تعالی عهد و پیمان پیامبر خدا را بر انبیا گرفت که آنان به امّت‌هایشان خبر بدهند و او را یاری کنند، پس آنان او را با قول و گفتار
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 2، ص 82، حدیث 298.
ص: 489
یاری کرده و امت‌هایشان را به این دستور امر نموده‌اند و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رجعت می‌کند و آنان (یعنی ائمه علیهم السّلام) رجعت می‌کنند، پس او را در دنیا یاری می‌نمایند. «1»
ه- ابن سعد از ابن عباس رضی اللّه عنه اخراج نمود که: «قال: بعثت قریش نضر بن الحارث و عقبة بن ابی معیط و غیرهما الی یهود یثرب و قالوا لهم: سلوهم عن محمّد صلّی اللّه علیه و آله، فقدموا المدینة، فقالوا اتیناکم لامر حدث فینا؛ منا غلام یتیم یقول قولا عظیما؛ یزعم انه رسول الرحمن. قالوا صفوا لنا نعته، فوصفوا لهم. قالوا: فمن تبعه منکم؟ قالوا: اسفلتنا، فضحک حبر منهم، فقال: هذا النّبی الذی نجد نعته و نجد قومه اشد الناس له عداوة.»؛ یعنی: ابن عباس فرمود: قریش نضر بن حارث، عقبة بن ابی معیط و غیر آن دو نفر را نزد یهود مدینه فرستادند و به آنان گفتند: از یهود اهل مدینه درباره محمّد صلّی اللّه علیه و آله سؤال کنید. پس آنان به مدینه وارد شدند و به یهود مدینه گفتند: ما به نزد شما آمده‌ایم تا در امری که برای ما پیش آمده، سؤال کنیم؛ پسری یتیم قول عظیم و بزرگی را می‌گوید و آن این است که او پیامبر رحمان است. یهود گفتند: برای ما صفات او را توصیف کنید. پس آن فرستادگان صفات او (محمّد صلّی اللّه علیه و آله) را برای آنان توصیف کردند. آنان گفتند: از بین شما چه کسی او را تبعیت می‌کند؟ آنان گفتند: دون‌مایگان و سفله‌گانمان. در این هنگام پیشوای روحانی و بزرگ آنها خندید و گفت: این همان پیامبری است که وصف او را می‌یابیم که قومش سخت‌ترین مردمان از نظر دشمنی با اویند. «2»
و- ابن جریر، ابن ابی حاتم، و بیهقی در سننش درباره قوله: «وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ» از ابن عباس خارج نمودند که: «قال: کلحم الخنزیر و الرّبا و ما کانوا یستحلون من المحرمات من المآکل الّتی حرمها اللّه، و فی قوله:" وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ"، قال: هو ما کان اخذ اللّه علیهم من المیثاق فیما حرم علیهم.»؛ یعنی ابن عباس فرمود: مانند گوشت خوک و ربا و آنچه را حلال دانسته بودند از محرمات، از خوردنی‌هایی که خدا آنها را حرام کرده بود، و درباره قوله: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ»، ابن عباس فرمود:
______________________________
(1). برهان، ج 2، ص 370.
(2). در المنثور، ج 3، ص 133.
ص: 490
آنها در آن چیزهایی است که بر آنان حرام است، از آن چیزهایی که خدا از آنان عهد و پیمان گرفته است. «1»
ز- حاکم و بیهقی در دلایل، از علی بن ابی طالب علیه السّلام اخراج نمودند که: یک نفر یهودی پولی را از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله طلب داشت، پس آن را از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مطالبه نمود. آن حضرت به او فرمود: آنچه را از من طلب داری به تو خواهم داد. یهودی گفت: ای محمّد! تو را رها نمی‌کنم تا پول را به من بپردازی، و اضافه کرد: ای محمّد! به من اجازه بده با تو باشم. پس با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بود تا او نماز ظهر و عصر، مغرب، عشاء و صبح خود را به جا آورد و اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را تهدید کردند و او را ترسانیدند و گفتند: ای پیامبر خدا! این فرد یهودی شما را محدود و محبوس کرده است. آن حضرت فرمود: «منعنی ربی ان اظلم معاهدا و لا غیره.»؛ یعنی پروردگارم مرا منع نموده است که به معاهد یا غیر معاهد ظلم و ستمی را روا دارم. پس همین‌که روز به پایان رسید، آن یهودی اسلام آورد و گفت: نصف از مالم را در راه خدا دادم. سوگند به خدا که این‌چنین با تو نکردم مگر به این جهت که آنچه را درباره محمّد بن عبد اللّه، است، به صفت تو بنگرم که تولّد او در مکّه و مهاجرتش به مدینه طیبه بوده و تملّک وی بر شام است؛ نه به زبان درشت‌خو بوده، و نه اهل داد و فریاد زدن در بازارها است، و نه به فحشا و کار زشت خود را می‌آراید، و نه کسی است که در بینی آواز بخواند. «2»
ز- ابن جریر و ابن منذر درباره قوله: «وَ عَزَّرُوهُ»، از ابن عباس اخراج نمودند که او فرمود:
«" وَ عَزَّرُوهُ"؛ یعنی عظّموه و وقروه.» یعنی او را (یعنی پیامبر را) تعظیم و تکریم نمایید. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «4»، روایاتی را نقل نموده‌اند از جمله:
الف- علی بن ابراهیم درباره قوله: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ»، می‌فرماید: «یعنی بالاعمال الحسنه،" فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ".» «5»
______________________________
(1). در المنثور، ج 3، ص 135.
(2). در المنثور، ج 3، ص 133.
(3). در المنثور، ج 3، ص 135.
(4). مؤمنون/ 102.
(5). برهان، ج 3، ص 725.
ص: 491
ب- طبرسی در احتجاج از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که: سایلی از آن حضرت پرسید: آیا اعمال وزن می‌شوند؟ آن حضرت پاسخ داد: «لا، ان الاعمال لیست باجسام، و انما هی صفة ما عملوا، و انما یحتاج الی وزن الشی‌ء من جهل عدد الاشیاء و لا یعرف ثقلها و خفتها، و ان اللّه لا یخفی علیه شی‌ء.»: نه، اعمال جسم نبوده و آنها فقط صفت کارهایی هست که انجام داده‌اند، و البته، کسی که عدد اشیا را نمی‌داند، و سنگینی و سبکی اشیا برایش معلوم نیست، نیاز به وزن کردن شی‌ء دارد، و مسلّم است که خدای متعال هیچ چیزی بر او مخفی و پنهان نیست. سایل پرسید: معنای میزان چیست؟ حضرت پاسخ داد: «العدل.»: میزان عدل است. آن مرد پرسید: معنای این آیه: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ» که در کتاب خدا آمده، چیست؟ حضرت پاسخ داد: «فمن رجح عمله.»: هرکس که اعمال (نیک او) برتری و فزونی داشته باشد. «1»
ج- محمّد بن عباس با اسنادش از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت کند که: درباره قول اللّه عزّ و جلّ: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، از آن حضرت سؤال کردند؟ آن حضرت فرمود: «نزلت فینا»؛ یعنی آیه درباره ما ائمه اهل بیت نازل گردیده. «2»
نیز فی قوله تعالی: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «3»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که: علی بن ابراهیم درباره قوله تعالی: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ»، فرمود: یعنی چون از نماز جمعه فارغ شدید، پس در زمین پراکنده و منتشر شوید، و درباره انتشار فرمود: یعنی روز شنبه پراکنده و منتشر شوید. «4»
ب- ابن بابویه با اسنادش از ابی ایوب، ابراهیم بن عیسی خزاز، روایت کند که او گوید:
درباره قول خدای عزّ و جلّ: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ
______________________________
(1). برهان، ج 3، ص 725.
(2). برهان، ج 3، ص 725.
(3). جمعه/ 10.
(4). نور الثقلین، ج 5، ص 327.
ص: 492
اللَّهِ»، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام سؤال کردم؟ آن حضرت پاسخ داد: «الصلوة یوم الجمعه و الانتشار یوم السبت.»: نماز جمعه را در روز جمعه بخوانند و روز شنبه برای طلب فضل خدا در زمین پراکنده شوند. «1»
ج- ابن بابویه با اسنادش از جعفر بن محمّد، امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن حضرت گفته: «السبت لنا، و الاحد لشیعتنا، و الاثنین لبنی امیّه، و الثلاثاء لشیعتهم، و الاربعاء لبنی العباس، و الخمیس لشیعتهم، و الجمعه لسایر الناس جمیعا و لیس فیه سعة. قال اللّه:" فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ"؛ یعنی یوم السبت.»: شنبه برای ما، و یکشنبه برای شیعیان ماست، و دوشنبه برای بنی امیه، و سه‌شنبه برای شیعیان آنان است، و چهارشنبه برای بنی عباس، و پنج‌شنبه برای پیروان آنان است، و جمعه، برای سایر مردم بوده و در آن وسعتی نیست. خدای تعالی فرمود: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ»؛ یعنی روز شنبه در زمین پراکنده شوید و از فضل او تعالی طلب و درخواست کنید. «2»
د- در مجمع البیان، انس از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت نموده که آن حضرت درباره قوله تعالی:
«فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ الایه»، فرمود: «لیست بطلب الدنیا، و لکن عیادة مریض و حضور جنازة و زیارة اخ فی اللّه.»؛ یعنی انتشار و پراکنده شدن بعد از برگزاری نماز جمعه، برای طلب دنیا نیست، بلکه برای ملاقات بیماران، حاضر شدن بر جنازه میّت (تشییع جنازه) و دیدار برادران مؤمن است برای رضای خدا. «3»
ه- از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: «الصلاة یوم الجمعة و الانتشار یوم السبت.» «4»
و- محمّد بن یعقوب با اسنادش از ابی حمزه از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت کند که:
مردی به آن حضرت گفت: چگونه «جمعه»، جمعه نامیده شد؟ آن حضرت پاسخ داد:
______________________________
(1). برهان، ج 4، ص 1116.
(2). برهان، ج 4، ص 1116.
(3). نور الثقلین، ج 5، ص 327، حدیث 43.
(4). نور الثقلین، ج 5، ص 328، حدیث 45.
ص: 493
«انّ اللّه عزّ و جلّ جمع فیها خلقه لولایة محمّد و وصیّه فی المیثاق، فسمّاه یوم الجمعة، لجمعه فیه خلقه.»: البته، خدای عزّ و جلّ در آن روز خلقش را برای ولایت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و وصیّش در میثاق جمع نمود، پس آن را روز جمعه نامید، برای آن‌که در آن روز مخلوقش را جمع نمود. «1»
ز- شیخ با اسنادش تا سلیمان، روایت کند که سلیمان گوید: از جعفر بن محمّد، امام صادق علیه السّلام سؤال نمودم، «جمعه»، برای چه جمعه نامیده شده؟ آن حضرت گفت: «لان اللّه تعالی جمع فیها خلقه لولایة محمّد و اهل بیته.»: «جمعه»، برای این جمعه نامیده شد که خدای متعال در آن روز خلقش را برای ولایت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و اهل بیت او علیهم السّلام جمع نمود. «2»
ح- ابن مردویه درباره قول خدای تعالی: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ»، از ابن عباس اخراج نمود که: «قال: لم یؤمروا بشی‌ء من طلب الدنیا؛ انما هو عیادة مریض و حضور جنازة و زیارة اخ فی اللّه.»: ابن عباس فرمود: به چیزی از طلب دنیا امر نشده‌اند. فقط آن دستوری درباره دیدار بیمار، حضور بر جنازه و دیدار و زیارت برادر مؤمن است برای رضای خدا. «3»
ط- ابن جریر از انس اخراج نمود که انس گفت: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله درباره قوله: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ»، فرمود: «لیس لطلب دنیا، و لکن عیادة مریض و حضور جنازة و زیارة اخ فی اللّه.»؛ انتشار در زمین، برای طلب دنیا نیست، و لکن آن برای عیادت بیمار، حضور بر جنازه میّت و دیدار برادر مؤمن است در راه رضای خدا. «4»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» «5»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
______________________________
(1). برهان، ج 4، ص 1116.
(2). برهان، ج 4، ص 1116.
(3). در المنثور، ج 6، ص 220.
(4). در المنثور، ج 6، ص 220.
(5). تغابن/ 16.
ص: 494
الف- علی بن ابراهیم درباره قوله تعالی: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»، فرموده: آیه، ناسخ قوله تعالی: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» است. طبرسی این مطلب را از ابی جعفر، امام باقر، و ابی عبد اللّه، امام صادق علیهم السّلام روایت کرده که: «انها ناسخة لقوله:" اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ".»؛ یعنی آن دو بزرگوار امام باقر و امام صادق علیهما السّلام فرمودند: آن آیه؛ یعنی قوله: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»، ناسخ قوله: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» می‌باشد. «1»
ب- ابن بابویه با اسنادش از زراره روایت کند که او گوید: «سمعت ابا عبد اللّه یقول: انما الشحیح من منع حق اللّه و انفقه فی غیر حق اللّه عزّ و جلّ.»؛ یعنی شنیدم ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام می‌فرمود: البته، «شحیح»، کسی است که حقّ خدای متعال را مانع گردد و از آن جلوگیری کند و آن را در غیر حقّ خدای عزّ و جلّ بذل و بخشش نماید. «2»
ج- در مجمع البیان روایت کند که امام صادق علیه السّلام فرمود: «من ادی الزّکوة، فقد وقی شح نفسه.»: هرکس زکات (مالش را) بپردازد، نفسش را از شح (یعنی از بخل توأم با حرص) حفظ کرده است. «3»
د- ابن بابویه از پدرش، و او با اسنادش از فضل بن عیاض، روایت کند که او گفت: «قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: اتدری من الشحیح؟ فقلت: هو البخیل. قال: الشّح اشد من البخل؛ انّ البخیل یبخل بما فیه، و ان الشحیح لیشح بما فی ایدی الناس و علی ما فی یدیه، حتی لا یری فی ایدی الناس شیئا الا تمنی ان یکون به بالحلّ و الحرام، و لا یشبع و لا یقنع بما رزقه اللّه عزّ و جلّ.»؛ یعنی ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام فرمود: آیا می‌دانی «شحیح»، چه کسی است؟ فضل گوید: در جواب گفتم: «شحیح»، همان بخیل است. حضرت فرمود: «شح»، شدیدتر از بخل است؛ شخص بخیل نسبت به آنچه در اوست، بخل می‌ورزد، و شخص «شحیح»، نسبت به آنچه در دست مردم بوده و آنچه در دست خودش است، شح دارد، تا آن‌جا که چیزی در دست مردم نبیند، جز این‌که تمنّا دارد آن چیز، خواه از طریق حلال و خواه
______________________________
(1). برهان، ج 4، ص 1121.
(2). برهان، ج 4، ص 1122.
(3). نور الثقلین، ج 5، ص 346، حدیث 37.
ص: 495
از طریق حرام، از آن خودش شود، و از آنچه خدای عزّ و جلّ روزی او نموده، سیر نمی‌شود و قانع نمی‌گردد. «1»
ه- عبد بن حمید و ابن منذر درباره قوله: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»، از ربیع بن انس اخراج نمودند که: «قال: جهدکم.»؛ یعنی او فرمود: به اندازه تلاش و کوششتان (تقوای الهی و پروا داشته باشید). «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی» «3»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- در کتاب من لا یحضره الفقیه روایت است که درباره قول خدای عزّ و جلّ: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی»، از امام صادق علیه السّلام سؤال شد و حضرت پاسخ داد: «من اخرج الفطرة. قیل له:" وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی". قال: خرج الی الجبانة، فصلی.»: آن کسی است که زکات فطره را از مال خود خارج نماید. به آن بزرگوار گفته شد: درباره قوله: «وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی» چه می‌فرمایید؟ آن حضرت فرمود: (برای برگزاری نماز عید فطر) به سوی صحرا از منزل خارج شود، پس در صحرا نماز عید را گزارد. «4»
ب- حماد بن عیسی با اسنادش از ابی بصیر و زراره روایت کند که آنان گفتند که: «قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: ان من اتمام الصّوم اعطاء الزکوة؛ یعنی الفطره کما ان الصلاة علی النبی صلّی اللّه علیه و آله من تمام الصلواة؛ لانه من صام و لم یؤدّ الزکوة، فلا صوم له، اذا ترکها متعمدا، و لا صلوة له، اذا ترک الصلوة علی النبی و آله؛ ان اللّه عزّ و جلّ قد بدء بها قبل الصلاة، قال:" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی. وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی".»: البته، از امور متمّم روزه، اعطای زکات؛ یعنی فطره است؛ همان‌گونه که صلوات بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از اموری است که نماز بدان تمام می‌گردد؛ زیرا کسی که روزه بدارد و زکات فطره را نپردازد، درصورتی‌که عمدا آن را ترک کند، هیچ روزه‌ای برای او نیست، و چون صلوات بر پیامبر و آل او صلّی اللّه علیه و آله را ترک نماید، هیچ نمازی برای او نیست.
البته، خدای عزّ و جلّ به ادای زکات فطره پیش از برگزاری نماز (عید فطر) ابتدا نموده است. خدای تعالی فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی. وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی.» «5»
______________________________
(1). برهان، ج 4، ص 1122.
(2). در المنثور، ج 6، ص 228.
(3). اعلی/ 14.
(4). نور الثقلین، ج 5، ص 556، حدیث 19.
(5). نور الثقلین، ج 5، ص 556، حدیث 20- برهان، ج 4، ص 1185.
ص: 496
ج- در تفسیر علی بن ابراهیم درباره قوله تعالی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی»، فرمود: آن، زکات فطره است. پس چون پیش از برگزاری نماز عید، زکات را از مال خود خارج نمود، آن وقت نماز عید فطر را به جا آورد که صلات در قوله: «وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»، هم نماز عید فطر است و هم نماز عید قربان. «1»
د- بزّاز، ابن منذر، ابن ابی حاتم، حاکم، ابن مردویه و بیهقی از کثیر بن عبد اللّه با اسنادش از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اخراج نمودند که: «انه کان یأمر بزکاة الفطر قبل ان یصلی صلاة العید و یتلوا هذا الایة:" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی. وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی"، و فی لفظ: قال: سئل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله عن زکوة الفطر؟ قال:" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی"، فقال هی زکوة الفطرة.»: البته، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به زکات فطره، پیش از این‌که نماز عید را برگزار کنند، امر فرموده و این آیه را تلاوت می‌کرد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی. وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»، و در سخنی گفت: از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله درباره زکات فطر سؤال شد؟ آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی.» بعد درباره آیه فرمود: آن، مربوط به زکات فطره است. «2»

5. تدبّر در آیات فلاح‌

قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «3»
در این‌جا با توجّه به تفاسیر مورد تحقیق، به بررسی معانی و مفاهیم فلاح در هر آیه می‌پردازیم و پس از آن، با ذکر هر آیه، تفسیری از آن را که تلفیقی از تفاسیر مذکور است، بیان کرده و سپس معنا و تفسیر موجود در هر آیه را با استناد به آیاتی از قرآن پایان می‌بریم.

معانی فلاح و تفسیر آیات فلاح و مستنداتی از آیات قرآن‌

1. معنای اوّل فلاح‌

اشاره

فلاح؛ یعنی با هدایت از جانب پروردگار متعال به مطلوب رسیدن:
«أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «4»؛ یعنی این متقین (که به غیب،
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 5، ص 556، حدیث 21.
(2). در المنثور، ج 6، ص 340- 339.
(3). ص/ 29.
(4). بقره/ 5.
ص: 497
به قرآن و به کتب پیشین ایمان دارند و نماز را برپای می‌دارند و از آنچه روزی‌شان است، انفاق می‌کنند و آخرت را باور دارند)، بر هدایت از جانب پروردگارشان هستند و اینان همان کسانی‌اند که با هدایت از جانب خدای متعال به مطلوبشان رسیده‌اند.

مستنداتی از آیات قرآن درباره فلاح و هدایت‌

الف- در آیات دوّم تا پنجم سوره لقمان می‌خوانیم که محسنین با هدایت از جانب پروردگار متعال به مطلوب می‌رسند:
«تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.»
ب- در آیاتی از سوره‌های بقره، آل عمران، و انعام، می‌خوانیم که هدایت تنها هدایت از جانب خدای تعالی است:
- قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی «1»
- قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللَّهِ. «2»
- قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی «3»
ج- و در آیاتی از سوره‌های اعراف و کهف می‌خوانیم که هرکه را خدا هدایت کند، تنها او هدایت یافته است:
- مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی. «4»
- مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ. «5»
د- و در سوره‌های طه و بقره می‌خوانیم که هرکس از هدایت الهی پیروی کند، نه گمراه می‌شود و نه بدبخت می‌گردد، و هیچ ترس و اندوهی برای او نیست.
- فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقی «6»
- فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ. «7»
______________________________
(1). بقره/ 120.
(2). آل عمران/ 73.
(3). انعام/ 71.
(4). اعراف/ 178.
(5). کهف/ 17.
(6). طه/ 123.
(7). بقره/ 38.
ص: 498

2. معنای دوّم فلاح‌

اشاره

فلاح؛ یعنی با تقوای الهی (منظور از تقوا در این‌جا، پرهیز از گناه است به واسطه پروا داشتن از عذاب الهی)، رستگار شدن و به پاداش نیک بهشت نایل گردیدن: قوله تعالی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» «1»؛ یعنی ای مؤمنین (و ای کسانی که خدا و رسولش را تصدیق کردید)! ربا را به اضعاف مضاعف نخورید که پس از سررسید مدّت وام، ربا را محاسبه کنید و برای تمدید مدّت وام، آن ربا را به اصل سرمایه اضافه نمایید و سود مجموع سرمایه و ربا را در سررسید زمان تمدید شده، محاسبه، و از بدهکار مطالبه کنید، و تقوای الهی داشته باشید؛ یعنی با پروا داشتن از عذاب الهی، از گناهان (و گناه رباخواری) بپرهیزید، تا رستگار شوید و به پاداش نیک بهشت نایل گردید.

مستنداتی از آیات قرآن درباره فلاح و تقوا

الف- در آیاتی از سوره‌های بقره و آل عمران می‌خوانیم که تقوای الهی داشته باشید تا رستگار شوید:
- وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. «2»
- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. «3»
ب- در آیه 278 سوره بقره خطاب به مؤمنین می‌فرماید: تقوای الهی داشته باشید و هرچه ربا نزدتان هست، به صاحبانش برگردانید:
- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.
ج- در آیه 100 سوره مائده خطاب به خردمندان می‌فرماید: ای خردمندان! تقوای الهی داشته باشید تا رستگار شوید:
______________________________
(1). آل عمران/ 130.
(2). بقره/ 189.
(3). آل عمران/ 200.
ص: 499
- قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.
د- در آیه 194 سوره بقره خدای تعالی خبر می‌دهد به این‌که: تقوای الهی داشته باشید و بدانید که خدا با تقواپیشه‌گان است:
- فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ.

3. معنای سوّم فلاح‌

اشاره

فلاح؛ یعنی با اجتناب از گناهان و با انجام طاعات به وسیله جهاد در راه خدا، به نعمت‌های همیشگی و جاویدان دست یافتن و رستگار شدن: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» «1»؛ یعنی
ای مؤمنین (ای کسانی که به خدای تعالی ایمان آوردید و پیامبر او را تصدیق کردید)! تقوای الهی داشته باشید (و با پروا داشتن از عذاب الهی، از گناهان بپرهیزید) و وسیله‌ای که مایه تقرّب به او است، طلب کنید، و در راه تقرّب به او، مجاهده و تلاش نمایید (هم جهاد با نفس کنید هم جهاد با دشمنان دین) تا به نعمت‌های همیشگی و جاویدان دست یابید.

مستنداتی از آیات قرآن درباره جهاد در راه خدا

الف- جهاد در راه خدا از علایم مؤمنین حقیقی است:
- وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ. «2»
ب- جهادکنندگان در راه خدا محققا از جانب خدای تعالی هدایت می‌شوند:
- وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ. «3»
______________________________
(1). مائده/ 35.
(2). انفال/ 74.
(3). عنکبوت/ 69.
ص: 500
ج- جهادکنندگان در راه خدا، دارای درجه عظیمی نزد خدای تعالی بوده و آنان همان رستگارانند:
- الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ. «1»

4. معنای چهارم فلاح‌

اشاره

فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌3 539
فلاح؛ یعنی ظلم نکردن نسبت به خدای تعالی و نسبت به آیات و نشانه‌های او: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ.» «2»؛ هیچ‌کس ستمکارتر از آن نخواهد بود که از روی کذب، دروغی را به خدای تعالی نسبت دهد، یا آیات او را (که تجلّی آن در نزول قرآن و نبوّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و معجزات او است)، تکذیب نماید. البته، ستمکاران به رحمت و به رضوان خدای تعالی نایل نمی‌شوند و از آتش دوزخ رهایی نمی‌یابند. «3»

مستنداتی از آیات قرآن در رابطه با دروغ نسبت به خدا و نرسیدن به مطلوب‌

الف- در آیاتی از سوره‌های یونس و نحل می‌خوانیم که: البته، آن کسانی که دروغی را به خدای تعالی نسبت بدهند، رستگار نمی‌شوند:
- قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ. «4»
- وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ. «5»
ب- در آیاتی از سوره‌های یونس و اعراف می‌خوانیم که: ستمکارترین مردم، کسانی هستند که به خدای تعالی یا به آیات او دروغی را نسبت می‌دهند:
- فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ. «6»
- فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ
______________________________
(1). توبه/ 20.
(2). انعام/ 21.
(3). مجمع البیان، ذیل آیه.
(4). یونس/ 69.
(5). نحل/ 116.
(6). یونس/ 17.
ص: 501
حَتَّی إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ. «1»

5. معنای پنجم فلاح‌

فلاح؛ یعنی رستگاری اهل کتاب (تورات و انجیل) و دست یافتن آنان به پاداش نیک خدای تعالی (آن گروه از یهود و نصاری که با بزرگ داشتن پیامبر اسلام و یاری کردن او و پیروی نمودن از قرآن، از پیامبر اسلام تبعیّت نمودند: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «2»؛ یعنی کسانی که (به آیات الهی ایمان دارند) از جمله صفات آنان این است که محمّد صلّی اللّه علیه و آله را که هم رسول است و هم نبی و منسوب به ام القری؛ یعنی به مکّه، است، تبعیت می‌کنند؛ پیامبری که صفات او را به‌طور مکتوب و نوشته شده در دو کتاب تورات و انجیل که نزد آنان است، می‌یابند. او آنان را امر به معروف و از منکر نهی می‌نماید، و آن چیزهایی را که نیکو و لذیذ است (و بر آنان حرام بود)، برای آنها مباح کرده، و آن چیزهایی را که زشت و قبیح بوده و برای نفوس نامطلوب است، برای آنها حرام می‌نماید، و تکالیف سخت و شاق آنان را و عهد و میثاق‌هایی را که چون زنجیری در گردنشان بود، از آنان برمی‌دارد. پس کسانی که او را تصدیق نمایند و او را بزرگ بدارند و او را یاری کنند و از آن نوری که بر او نازل گردید؛ یعنی قرآن، پیروی نمایند، اینان همان رستگاران و دست‌یافتگان به پاداش نیک پروردگارشان هستند.

6. معنای ششم فلاح‌

اشاره

فلاح؛ یعنی با پناه بردن به خدا و اجتناب از ارتکاب به زنا به نفس خود ظلم نکردن:
«وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ
______________________________
(1). اعراف/ 37.
(2). اعراف/ 157.
ص: 502
رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ.» «1»؛ یعنی: و زن عزیز مصر یوسف را که در خانه آن زن بود، برای انجام عمل مواقعه با خودش دعوت نمود و درهای خانه را (که هفت درب بود، یکی بعد از دیگری) محکم بست و به یوسف گفت: بیا که همه‌چیز برای تو آماده است. یوسف گفت: پناه می‌برم به خدا از این‌که درخواست تو را اجابت کنم. البته، او تعالی پروردگار من است، مرا نیکو منزلتی اعطا فرمود؛ البته، ستمکاران و کسانی که با ارتکاب گناهان (و گناه زنا) به نفس خودشان ظلم کنند، رستگار نمی‌شوند و به چیزی از پاداش نیکو دست نمی‌یابند.

مستنداتی از آیات قرآن درباره کسانی که به خودشان ظلم می‌کنند

الف- کسانی که آیات الهی را به مسخره می‌گیرند، و از آن تعدّی و تجاوز می‌کنند، به خودشان ظلم می‌نمایند:
- وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ. «2»
- یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَ لا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً. «3»
ب- کسانی که فریب شیطان را می‌خورند، به خودشان ظلم می‌کنند:
- فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ. «4»
______________________________
(1). یوسف/ 23.
(2). بقره/ 231.
(3). طلاق/ 1.
(4). اعراف/ 23.
ص: 503

7. معنای هفتم فلاح‌

اشاره

فلاح؛ یعنی رستگاری و دست‌یابی به مطلوب به واسطه برتری و فزونی اعمال نیک: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «1»؛ یعنی کسانی که طاعات و اعمال نیک آنان برتری و فزونی داشته باشد، آنان همان رستگارانند که آنچه را طالبند، به آن دست می‌یابند.

مستنداتی از آیات قرآن درباره کسانی که دارای اعمال نیک بیشتر و برترند

کسانی که دارای اعمال نیک بیشتر و برترند، در زندگی خشنود و راضی، و در قیامت رستگارند:
- فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ. فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ. «2»
- وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. «3»

8. معنای هشتم فلاح‌

اشاره

فلاح؛ یعنی رستگاری و دست‌یابی به نعمت‌های فراوان الهی که در اثر ذکر بسیار خدا در همه احوال حاصل شود: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» «4»؛ یعنی پس هنگامی که نماز جمعه پایان پذیرفت، شما در زمین پراکنده شوید و از فضل گسترده خدا (در طلب علم و در تحصیل پاداش نیک) طلب کنید و (در برابر آن همه نعمت‌های مادّی و معنوی‌ای که خدا به شما اعطا نموده)، بسیار خدا را یاد کنید، تا رستگار شوید و به نعمت‌های فراوان الهی دست یابید.

مستنداتی از آیات قرآن درباره ذکر بسیار خدا

الف- ذکر بسیار خدا، امر خدای تعالی است به زکریّای نبی علیه السّلام:
- قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزاً وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ. «5»
______________________________
(1). مؤمنون/ 102.
(2). قارعه/ 7.
(3). اعراف/ 8.
(4). جمعه/ 10.
(5). آل عمران/ 41.
ص: 504
ب- خدای تعالی با خطاب به مؤمنین، آنان را به ذکر بسیار امر می‌کند:
- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً. «1»
ج- مؤمنین بعد از آن‌که مورد ظلم واقع شدند، برای یاری از جانب خدا (بعد از ایمان و عمل صالح)، او را بسیار یاد می‌کنند:
- إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ. «2»
د- مؤمنین در مقابله با دشمن برای پیروزی، خدا را بسیار یاد می‌کنند:
- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. «3»
ه- حضرت موسی علیه السّلام در استجابت دعایش، تسبیح و ذکر بسیار را یادآور می‌شود:
- قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی. وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی. کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً. «4»
و- کسانی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را الگو و سرمشق نمونه برای خود قرار داده‌اند، بسیار خدا را یاد می‌کنند:
- لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً. «5»
ز- مغفرت و اجر عظیم خدای تعالی برای کسانی است که خدا را بسیار یاد می‌کنند:
- وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً. «6»

9. معنای نهم فلاح‌

اشاره

فلاح؛ یعنی حصول رستگاری و دست‌یابی به پاداش نیک خدای عزّ و جلّ به واسطه منع نفس از بخل شدید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ
______________________________
(1). احزاب/ 41.
(2). شعراء/ 227.
(3). انفال/ 45.
(4). طه/ 2.
(5). احزاب/ 21.
(6). احزاب/ 35.
ص: 505
مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» «1»؛ یعنی پس به اندازه‌ای که در توان دارید، با پروا داشتن، از پیروی هوای نفس تقوای الهی داشته باشید، و به آنچه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر شما تلاوت کرده و شما را به آن موعظه می‌نماید و شما را به آن امر می‌کند و از آن نهی می‌نماید، در مقام التزام قلبی به آن، گوش فرادهید، و آن را در مقام عمل اطاعت کنید، و از اموالتان در حقّ خدای تعالی انفاق کنید که آن برای نفوس شما بهتر است و کسانی که نفس خود را از بخل شدید منع کنند، پس اینانند رستگاران، و آنان کسانی هستند که به پاداش نیک خدای عزّ و جلّ دست می‌یابند.

مستنداتی از آیات قرآن درباره فلاح نفوس در منع از بخل شدید

الف- نفوس آمیخته به بخل است:
- .. وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ ... «2»
ب- کسانی که نفس خود را از بخل شدید حفظ کنند، رستگارند:
- ... وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. «3»
- .. وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. «4»

10. معنای دهم فلاح‌

اشاره

فلاح؛ یعنی رستگاری و دست‌یابی به پاداش نیک خدای عزّ و جلّ: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی.» «5»؛ یعنی مسلّما هرکسی خود را از آلودگی‌های شرک‌آمیز ناشی از تعلّقات دنیوی، پاک و پاکیزه گرداند، رستگار گردد و به پاداش نیک خدای تعالی دست یابد.

مستنداتی از آیات قرآن درباره ایمان، تزکیه و فلاح‌

الف- کسانی که از آلودگی‌های شرک‌آمیز ناشی از تعلّقات دنیوی، پاک و پاکیزه شوند، به پاداش نیک خدای عزّ و جلّ دست یافته‌اند:
- قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها. «6»
______________________________
(1). تغابن/ 16.
(2). نساء/ 128.
(3). حشر/ 9.
(4). تغابن/ 16.
(5). اعلی/ 14.
(6). شمس/ 9.
ص: 506
- قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی. «1»
ب- مسلم است که مؤمنین رستگارند و به مطلوب خود که دست‌یابی به نعمت‌های فراوان بهشت است، نایل شده‌اند:
- قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. «2»

کلمات قصار پیرامون فلاح‌

در غرر الحکم و درر الکلم در «باب فلاح» سخنانی به اقتصار از مولی الموحدین، امیر مؤمنان، علی علیه السّلام بیان شده که در این‌جا به نقل برخی از آنها می‌پردازیم.
1. «المفلح من نهض بجناح او استسلم فأراح.»: رستگار کسی است که هم‌چون پرنده برخاستن و قیامش با بال صورت گیرد؛ یعنی جهش‌وار قیام می‌کند یا با تسلیم و فرمانبرداری به آسایش و راحتی می‌پردازد.
2. «أطع العلم و اعص الجهل، تفلح.»: به علم عمل کن و از نادانی به‌پرهیز تا رستگار شوی.
3. «أیقن، تفلح.»: بدون گمان باش (یعنی ظن، شک و تردید را به خود راه مده)، تا رستگار شوی.
4. «إذا أعرضت عن دار الفناء و تولّهت بدار البقاء، فقد فاز قدحک و فتحت لک أبواب النّجاح و ظفرت بالفلاح.»: چون از سرای فانی اعراض کردی و در سرای باقی واله و سرگشته شدی، ظرف تو کامیاب شده و برای تو درهای پیروزی گشوده گردد و به فلاح و رستگاری دست می‌یابی.
5. «توقّ معاصی اللّه، تفلح.»: از سرکشی‌ها و عصیان‌ها نسبت به فرامین خدای متعال پروا داشته باش، تا رستگار شوی.
6. «فی العمل لدار البقاء إدراک الفلاح.»: انجام عمل با نیّت این‌که توشه‌ای باشد برای سرای جاویدان آخرت، رسیدن به رستگاری است.
______________________________
(1). اعلی/ 14.
(2). مؤمنون/ 1.
ص: 507
7. «قد أفلح التّقیّ.»: محقّقا پرهیزگار ساکت و خاموش، رستگار شده است.
8. «من نصر الحقّ، أفلح.»: هرکس حق را یاری کند، رستگار می‌گردد.
9. «من أیقن، أفلح.»: هرکس بر یقین و باور بود (و ظنّ، شک و تردید به خود راه نداد)، رستگار شود.
10. «من عمل بالحقّ، أفلح.»: کسی که به عدل و حق عمل نماید، رستگار گردد.
11. «من غلب عقله هواه، أفلح»: هرکس عقل او بر هوای نفسش غلبه کند، رستگار گردد.
12. «لا یفلح من یسرّه ما یضرّه.»: کسی که ضرر و زیان، موجبات خوشحالی او را فراهم کند، رستگار نمی‌گردد.
13. «لا یفلح من یبتهّج بالرّذائل.»: کسی که اعمال قبیح و زشت او را به وجد و شعف آورد، رستگار نمی‌گردد.
14. «لا یفلح من وله باللّعب و استهتر باللّهو و الطّرب.»: کسی که با بازی از خود بی‌خود شده و با سرگرمی‌های شادی‌بخش زوال عقل و حصول حماقت را می‌طلبد، رستگار نمی‌شود.
هم‌چنین امام حسین، سید الشهداء علیه السّلام در دعای روز عرفه می‌فرماید: «اللهم أقلبنا فی هذا الوقت منجحین مفلحین مبرورین غانمین.»: خدایا! ما را در این وقت به برآورده شدن حاجات، به رستگاری، به نیکوحالی و به پیروزی، دگرگون و منقلب گردان.
در زیارت حضرت ابو الفضل، عباس بن علی علیهما السّلام آمده: «و اجعلنی ممّن ینقلب من زیارة مشاهد احبائک مفلحا منجحا قد استوجب غفران الذنوب و ستر العیوب و کشف الکروب؛ انّک اهل المغفرة.»: و خدایا! مرا از کسانی که از زیارت مشاهد دوستانت به رستگاری و حاجت برآورده شده، دگرگون می‌گردند، قرار بده، درحالی‌که محقّقا بخشش گناهان و پوشش معایب و حلّ مشکلات را بر خود واجب فرمودی، که همانا تو اهل مغفرت و آمرزشی.
و در تعقیبات مشترکه نیز آمده: «و ان تجعل دعائی اوّله فلاحا و اوسطه نجاحا و آخره صلاحا؛ انک انت علام الغیوب.»: خدایا از تو می‌خواهم ابتدای دعایم را فلاح و رستگاری،
ص: 508
و وسط آن را نجاح و برآوردن حاجات، و پایان آن را نیکویی و صلاح، قرار بدهی؛ مسلّما تنها تو به نهان‌ها و ناپیدایی‌ها بسیار آگاهی. «*»
خدایا! طریق هدایت، در سایه تقوا و در فهم و عمل به قرآن گشوده شود و فهم صحیح اصول و فروع دین از آیات قرآن، تحت تعلیم ولایت محقّق گردد، پروردگارا! توفیق پیمودن آن طریق را و فهم آیات را به این‌گونه تعلیم، به ما عنایت فرما که آن توفیق و این فهمیدن، خود رستگاری و فلاح است.
آمین یا رب العالمین!
______________________________
(*). متن عربی روایات فلاح در این قسمت از تفسیر بصائر، ج 54، ص 618- 616 نقل شده است.