گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
فصل چهل و یکم کظم غیظ



اشاره

کلمه کظم غیظ در جمله «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ» تنها در آیه 134 سوره آل عمران در قرآن کریم ذکر شده و کلمه کظم با الفاظ: «کاظمین»، «کظیم»، «مکظوم» در 5 کلمه، ضمن 5 آیه در پنج سوره قرآن کریم آمده، و کلمه غیظ با الفاظ: «یغیظ»، «الغیظ»، «بغیظهم»، «لغائظون»، «تغیّظا» در 11 کلمه، ضمن 9 آیه در هشت سوره قرآن کریم آمده. در این تحقیق، از این مجموعه، 8 آیه آن را که در 3 آیه آن کلمه کظم و یا الفاظ آن، و در 4 آیه کلمه غیظ و یا الفاظ آن، و آیه 134 آل عمران را که در آن عبارت: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ» ذکر شده، انتخاب می‌کنیم. در ابتدا، آیات را به ترتیب مصحف کریم، تنظیم کرده و پس از آن، معانی کظم و غیظ را با استفاده از کتب لغت بررسی می‌نماییم. در مرحله سوم، تفاسیر آیات مذکور را از کتب تفسیری علمای شیعه و اهل سنت، از زمان شیخ الشیوخ، طوسی قدّس سرّه تا زمان حاضر، تحقیق نموده و در مرحله بعد از آن، تفسیر روایی آیات مذکور را با استفاده از کتب تفسیر روایی علمای شیعه و سنّی بررسی می‌کنیم، و سرانجام، با استعانت از امدادهای خدای متعال، و با استفاده از تفاسیر مورد تحقیق و آیات قرآن، به تدبّر در آیات منتخب می‌پردازیم.
ص: 580

1. تنظیم آیات کظم غیظ به ترتیب مصحف کریم‌

1. ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ. «1»
2. الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ. «2»
3. ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. «3»
4. إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً. «4»
5. إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ* وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ. «5»
6. وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» «6»
7. وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ. «7»
8. فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ. «8»

2. در معنای کظم و غیظ

فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌3 599
الف- در معنای کظم راغب در مفردات فرموده: کظم، محلّ خروج نفس است. گفته می‌شود: «اخذ بکظمه.»؛ یعنی گلویش را گرفت، و کظوم، حبس نمودن نفس است و
______________________________
(1). آل عمران/ 119: مدنی.
(2). آل عمران/ 134: مدنی.
(3). توبه/ 120: مدنی.
(4). فرقان/ 12: مکی.
(5). شعراء/ 55: مکی.
(6). غافر/ 18: مکی.
(7). زخرف/ 17: مکی.
(8). قلم/ 48: مدنی.
ص: 581
بدان از سکوت تعبیر می‌گردد، مثل این‌که در مبالغه برای سکوت می‌گویند: فلانی نفس نمی‌زند، و «کظم فلان.»؛ یعنی نفس او حبس شد، قال تعالی: «إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ»، و کظم الغیظ؛ یعنی غیظ را حبس نمود. قال: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ». «1»
ب- در معنای غیظ هم فرموده: غیظ، شدت خشم بوده و آن، حرارتی است که انسان آن را از فوران خون قلبش می‌یابد، قال: «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ»، «لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ»، و خدای تعالی مردم را به هنگام شدت خشم ناگهانی، به خودداری کردن دعوت فرموده است، قال: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ»، و چون خدای سبحان به آن توصیف شود، پس بدان انتقام اراده گردد. قال: «وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ»؛ یعنی به واسطه کار و عملشان، دعوت‌کنندگان به انتقام گرفتن از آنان هستند. تغیّظ، همان ظاهر نمودن غیظ؛ ظاهر نمودن شدت خشم، بوده و گاهی آن همراه با صدایی قابل شنیدن است؛ هم‌چنان‌که فرمود: «سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً.» «2»
در مجمع البیان در معنای تغیّظ فرموده: تغیّظ، هیجان و به جوشش آمدن بوده و گفته‌اند، آن برای شدت خشم است. «3»
فخر الدین در مجمع البحرین در معنای کظم فرموده: قوله تعالی: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ»؛ یعنی کسانی که شدت خشم خود را فرومی‌نشانند؛ یعنی برای فرونشاندن شدت خشم آن را حبس می‌کنند و چنین کسانی بر رد کردن و گذراندن شدت خشم خود توانا هستند، و کظیم؛ یعنی حبس‌کننده شدت خشم، و مکظوم، کسی است که مالک خشم باشد؛ یعنی فروخورنده یا فروبرنده خشم، و در حدیث است که: «من کظم غیظا، اعطاه اللّه اجر شهید.»: کسی که خشم شدید خود را فروببرد و آن را به ظهور نرساند، خدای تعالی پاداش شهید به او اعطا کند. «و اخذوا بکظمهم»؛ یعنی از بیشتر آنان خبری و اثری باقی نماند؛ یعنی آنان مردند، و کظم (به فتح اول)؛ یعنی محلّ خروج نفس از حلق. در حدیث است که: «له التوبه ما لم یوخذ بکظمه»؛ یعنی مادامی که نتواند آن را در خودش
______________________________
(1). مفردات، ص 449.
(2). مفردات، ص 382.
(3). مجمع البیان، ج 7، ص 163.
ص: 582
حبس کند، برایش توبه است و می‌تواند از این غفلت توبه کند، و در وصف مؤمن گفته‌اند: «کظام بسام.»؛ یعنی درحالی‌که خشم شدید خود را فرومی‌برد، در چهره مردم مؤمن تبسّم می‌کند، و کاظم، موسی بن جعفر علیه السّلام است که به این اسم نامیده شده؛ چون کسانی را که بعد از او امامتش را انکار می‌کردند، می‌شناخت و خشم شدید خود را نسبت به آنان فرومی‌برد و در حبس سندی بن شاهک که از کارگزاران هارون الرشید بود، به وسیله نوشیدن سم که در هفت دانه خرما به سم آغشته بود، به شهادت رسید. «1»
ب- در معنای غیظ نیز فرموده: قوله تعالی: «تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً»، تغیّظ، صوتی است که شخص بسیار خشمگین، همت به اظهار آن می‌کند، و «زفیر»، آن صوتی است که از سینه خارج می‌گردد. از ابن عرفه نقل است که: از شدت سوختن گفته می‌شود: «تغیظت الهاجرة»، هنگامی که حرارت آن شدت یابد؛ کانّ مراد به تغیظ، غلیان است. قوله تعالی: «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ»، غیظ، مصدر بوده و آن به معنای خشم شدید است و بر کبد احاطه دارد. از ابن سکّیت است که: «اغاظه و اغتاظ فلان من کذا» گفته نمی‌شود، و غیظ نمی‌باشد مگر با رسیدن امر مکروه و ناپسندی به فرد خشمگین. «2»
الف- در مقدمه کتاب مرآة الانوار و مشکوة الاسرار در معنای کظم فرموده: گفته می‌شود: «کظم غیظ»؛ یعنی خشمش را فروبرد و او کسی است که بر گرفتار نمودن دشمنش توانا می‌باشد و در باب خیر آمده است که ائمه علیهم السّلام اصل همه خیرها و فروع آن، یعنی همه نیکی‌ها، هستند و از جمله نیکی‌ها، کظم غیظ؛ یعنی فروبردن خشم شدید است، و در برخی از زیارات برای امیر المؤمنین، علی علیه السّلام آمده که: «انت الکاظم الغیظ.» «3»
ب- در معنای غیظ هم فرموده: غیظ و آنچه مشتمل بر آن است، عبارت است از شدت خشم، و مصداق کاظمین غیظ، ائمه علیهم السّلام هستند و ظاهر این است که آنان دشمنی را تحمّل کردند و بر اذیت و آزار آنان که ناشی از دشمنی‌شان بود، صبر و
______________________________
(1). مجمع البحرین، ص 489.
(2). مجمع البحرین، ص 343.
(3). مقدمه برهان، ص 195.
ص: 583
شکیبایی روا داشتند، و چه‌بسا ممکن است، غیظ را در بعضی مواضع مناسب آن را به این دشمنی و نحو آن تأویل نمود. در کافی از امام رضا علیه السّلام در حدیثی آمده است که: «ان الامام غیّظ المنافقین.»؛ یعنی البته، امام منافقین را شدیدا خشمگین نمود. پس چه‌بسا امکان تأویل آن از این قبیل مناسب باشد. «1»

در فرهنگ لغات:

الف- در معنای کظم فرموده: کظم؛ یعنی بستن در و یا جویبار، خشم را فروبردن و جلوگیری کردن از آن، و کظام؛ یعنی خستگی و ماندگی و سختی و شدت. کظم؛ یعنی گلو یا دهان یا برآمدگی جای دم. کاظم؛ یعنی خاموش و فروخورنده خشم، جمع آن کظّم است، و کظیم و مکظوم؛ یعنی شخص اندوهگین و فروبرنده خشم. کظوم؛ یعنی خاموش بودن. «2»
ب- در معنای غیظ فرموده: غیظ؛ یعنی خشم، یا سخت‌ترین مراتب آن، یا تیزی و اول آن، خشم پنهان. اغاظة؛ یعنی به خشم آوردن، و تغیّظ؛ یعنی به خشم شدن، سخت گرم شدن، و تغییظ؛ یعنی به خشم آوردن، و اغتیاظ؛ یعنی خشمگین گردیدن، و غیاظ؛ یعنی اندوه و سختی، و محنت، و مغیظ؛ یعنی به خشم آورده شده. «3»
الف- در فرهنگ عمید در معنای کظم فرموده: کظم (به فتح کاف و سکون ظاء)؛ یعنی فروخوردن خشم، خودداری از خشم کردن. «4»
ب- در معنای غیظ هم فرموده: غیظ (به فتح غین)؛ یعنی خشم، غضب. «5»

3. کظم غیظ در تفاسیر

شیخ طایفه طوسی قدّس سرّه در تفسیر تبیان، فی قوله تعالی: «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ
______________________________
(1). مقدمه برهان، ص 169.
(2). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 728- 727.
(3). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 616.
(4). فرهنگ عمید، ص 945.
(5). فرهنگ عمید، ص 853.
ص: 584
الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «1»، فرموده: این سخن خطاب به مؤمنین است؛ خدای تعالی آنان را آگاه کرده به این‌که منافقین اهل کتاب محبتی نسبت به آنان ندارند، درحالی‌که مؤمنین با خوبی و بی‌ریایی و خلوص، همان‌گونه که با دوستانشان رفتار می‌کنند، با آنان معاشرت دارند، و البته، منافقین با آنان ضدّ این‌گونه رفتار را دارند. پس خدای تعالی آنان را آگاهی داده از آنچه منافقین در باطنشان پنهان می‌نمودند، و آن، از آیات و نشانه‌های نبوّت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است. یعنی آگاه باشید شما هستید که اینان (یعنی منافقین) را دوست می‌دارید و آنان (یعنی منافقین) شما را دوست نمی‌دارند، و قوله: «وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ»، «الکتاب» مفرد است و در موضع جمع قرار گرفته؛ زیرا مراد از آن جنس کتاب است، و مراد از کتاب در این‌جا، کتاب‌هایی است که خدای تعالی بر پیامبرانش نازل فرمود و در مفرد آوردن آن، نوعی ایجاز است و اشعار به تفصیل در اعتقاد دارد؛ برای آن‌که آنها به آن کتب فی الجمله ایمان دارند، و تفصیل از این جهت است که به آنچه بر ابراهیم، موسی، عیسی، محمّد علیهم صلوات اللّه و سایر پیامبران نازل گردیده، ایمان دارند، و قوله: «وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا»؛ یعنی منافقین وقتی شما را می‌بینند، گویند تصدیق نمودیم، «وَ إِذا خَلَوْا»؛ و وقتی خودشان تنها هستند. «عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ»؛ به واسطه شدت خشم از دست شما، سرانگشتان خود را می‌گزند، و قوله: «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ»؛ معنای آن، امر به نفرین نسبت به آنان است، گرچه لفظ آن، لفظ امر به مرگ است، در آن، معنای مذمت برای منافقین است؛ یعنی به آنان بگو: از شدت خشمی که دارید، بمیرید. «2»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «3»، تفسیری فرموده که در همین مجلد، در فصل سی و پنجم: «عفو»، بیان شده است. برای همین در این فصل از تکرار آن خودداری می‌شود.
______________________________
(1). آل عمران/ 119.
(2). تبیان، ج 2، ص 574- 573، به اختصار.
(3). آل عمران/ 134.
ص: 585
هم‌چنین فی قوله تعالی: «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «1»، فرموده: نه برای اهل مدینه، و نه برای آن کسانی که در اطراف مدینه ساکنند، سزاوار نباشد که شرکت در میدان جنگ تبوک را از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به تأخیر اندازند. «أَنْ یَتَخَلَّفُوا»؛ یعنی به تأخیر انداختن، و قوله: «وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ»؛ یعنی: سزاوار نباشد که رفاه خودشان را بدون رفاه او طلب نمایند، و گفته می‌شود: «رغب فیه»، وقتی است که در طلب جذب منفعت باشد، و «رغب منه»، وقتی است که در طلب ترک منفعت باشد، و قوله: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ الی عَمَلٌ صالِحٌ»، اشاره است به آنچه از تحمّل این مشقت که خداوند آنان را بدان ملتزم ساخته، «ظمأ»، شدت تشنگی بوده، و «نصب»، رنج و ناراحتی است، و «مخمصه»، گرسنگی می‌باشد. «فِی سَبِیلِ اللَّهِ»؛ یعنی در جنگ با دشمنان خدا که مشرکین‌اند، و غیظ، هیجان طبع است به هنگام برخورد با سختی، و «غضب»، طلب انتقام است بر گناه و معصیت گذشته‌ای که وابسته به آن غضب است؛ یعنی آن به واسطه این است که شدت تشنگی، رنج و سختی و گرسنگی در جنگ با دشمنان خدا به آنان نرسد و قدمی را از جا برندارند تا در آن کافران را به شدت خشم آورند، و از جانب دشمن چیزی به دست آنان نرسد، جز این‌که برای مؤمنین عمل صالح ثبت گردد، و قوله: «إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»، اخبار است از جانب خدای متعال به این که: کسی که کاری از کارهای نیکو را که مستحق مدح و ستایش است، انجام بدهد، خدای متعال پاداش او را ضایع نمی‌کند. «2»
فی قوله تعالی: «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً» «3» هم فرموده: امر دیدن را به آتش نسبت داد و البته، آنان (یعنی کافرانی که قیامت را انکار می‌کردند) آتش
______________________________
(1). توبه/ 120.
(2). تبیان، ج 5، ص 320- 319.
(3). فرقان/ 12.
ص: 586
را می‌بینند؛ زیرا آن کاملا رسا است، مثل این‌که آتش آنان را می‌بیند؛ دیدن خشمگینانه‌ای که از شدت خشم شیهه می‌کشد، پس آن کافران آتش را بر این حال ملاحظه کرده و این حالت هولناک را از آن می‌شنوند، و تغیّظ، هیجان طبع است که به واسطه شدت نفرت نفس حاصل می‌شود، و معنایش این است که: صدای خشن و درشت، ناشی از التهاب و سوزش است، و البته، این‌که آتش را به کسی که او در این حالت سوز و گداز است، تشبیه کرده، در نهایت بلاغت است (یعنی چون آتش از مکان دوری آن کافران را ببیند، آنان صدای خشن وحشت‌زا و پرالتهاب و سوزش او را که از درون برمی‌آید، می‌شنوند). «1»
نیز فی قوله تعالی: «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ» «2»، فرموده: «شرذمه»، جوانان باقیمانده از گروه جوانان بسیارند، و «شرذمه» در هرچیزی، باقیمانده اندک از آن چیز است، و معنا این است که فرعون به لشکریان خود گفت: «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ»؛ یعنی اینان که یاران موسی هستند، جوانان باقیمانده آنها، و اندک از جوانان آنانند، پس از آن گفت: «وَ إِنَّهُمْ»: و آنان با این‌که تعدادشان اندک است، «لَنا لَغائِظُونَ»: به واسطه مخالفت نمودن با ما، ما را به شدت به خشم آورده‌اند. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» «4»، فرموده: خدای تعالی پیامبرش محمّد صلّی اللّه علیه و آله را امر نمود به این‌که: مکلفین را از عذاب «یَوْمَ الْآزِفَةِ» بترساند، و «ازفه»؛ یعنی نزدیک، و از آن است، «أَزِفَتِ الْآزِفَةُ»، آیه 57 سوره نجم، یعنی روز قیامت نزدیک است؛ یعنی برای مجازات، آن روز نزدیک است، و قوله: «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ»؛ یعنی در آن زمانی که دل‌ها از جای خودشان کنده می‌شوند و به گلوها می‌رسند، «کاظِمِینَ»؛ درحالی‌که از شدت خشم و غم و اندوه ساکت‌اند، و کاظم، برای هرچیزی است که آنچه را در آن
______________________________
(1). تبیان، ج 7، ص 420- 419.
(2). شعراء، 55- 54.
(3). تبیان، ج 8، ص 23.
(4). غافر/ 18.
ص: 587
است، نگه می‌دارد، و کظم قربة، بستن و محکم کردن سر مشک است؛ زیرا آب بستن سبب می‌شود، آنچه را در آن است، نگهدارد، پس آنان دهان‌هایشان را بر آنچه در دل‌هایشان است، از شدت ترس محکم می‌بندند، و قوله: «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ»، نفی از جانب خدای تعالی است در این‌که برای ظالمین شفیعی که شفاعت او پذیرفته شود، نمی‌باشد، و احتمال دارد مراد از ظالمین، کافران باشند، پس شفاعت شفاعت‌کننده اصلا به آنان ملحق نمی‌شود. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ» «2»، فرموده: یعنی چون برای یکی از آنان دختری به دنیا می‌آمد، برحسب آنچه بر وجه مثل آن را به خدای تعالی اضافه نموده و به او نسبت می‌دادند، برای چنین رخدادی «ظَلَّ وَجْهُهُ»؛ یعنی از آنچه به او ملحق می‌شد، از غم و اندوه، صورتش تغییر می‌کرد، تا آن‌جا که رنگ چهره‌اش سیاه و تیره می‌گردید. «وَ هُوَ کَظِیمٌ»، قتاده گفته است، معنای «کَظِیمٌ»، حزین است؛ یعنی غم و اندوه، و در این آیه نیز حجّتی است بر آنان؛ زیرا کسی که صورتش سیاه گردیده به آنچه بدو اضافه شده از چیزهایی که آن را خوش نمی‌دارد، پس او سزاوار است به سیاه شدن صورتش با اضافه گردیدن مثل آن چیز به کسی که اجل از اوست، پس چگونه است نسبت به پروردگارش. «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ» «4»، فرموده: خدای تعالی به پیامبرش فرمود: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»؛ یعنی حکم پروردگارت بر تو، صبر و خویشتن‌داری نمودن بر آنان و مهلت دادن به آنان است تا پایان عمر و زمان فرارسیدن مرگشان. «وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ»؛ یعنی در تعجیل داشتن برای عذاب آنان، مانند یونس نبی علیه السّلام نباش، آن هنگامی که مقدّم داشتن عذاب و هلاکت قومش را از خدای تعالی طلب نمود، و از بین سختی‌ها، درشتی‌ها و
______________________________
(1). تبیان، ج 9، ص 64- 63.
(2). زخرف/ 17.
(3). تبیان، ج 9، ص 187.
(4). قلم/ 48.
ص: 588
ناملایمات قومت، پیش از آن‌که خدای تعالی تو را به این امر اجازه دهد، خارج نشو، آن‌گونه که یونس انجام داد، «إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ». ابن عباس و مجاهد در معنای «مَکْظُومٌ» گفته‌اند: یعنی مغموم، کسی که غمناک و اندوهگین باشد، مثل این‌که غم و اندوه، او را از انبساط و گشاده‌رویی در کارش محبوس نموده و مکظوم، محبوس از تصرّف در امور است، و از آن است، «کظمت رأس القربة»، وقتی سر مشک را محکم ببندند، و «کظم غیظه»، زمانی است که غیظ و شدت خشم خود را حبس کند تا آنچه به سوی آن خوانده می‌شود، فاصله و جدایی حاصل کند. «1» شیخ ابی علی، فضل بن حسن طبرسی قدّس سرّه در تفسیر مجمع البیان فی قوله تعالی: «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «2»، فرموده: در این آیه دشمنی کافران نسبت به مؤمنین را بیان نمود، پس فرمود: «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ»؛ یعنی آگاه باشید درحالی‌که شما آنان را دوست می‌دارید، و آنان شما را دوست ندارند؛ چون در دین با شما مخالفند. گفته شده: شما آنان را دوست دارید؛ برای آنان اسلام را خواسته و آنان را به بهشت دعوت می‌کنید. «وَ لا یُحِبُّونَکُمْ»: و آنان شما را دوست نمی‌دارند؛ چون آنان کفر و ضلالت را که در آن هلاکت است؛ برای شما می‌خواهند. «وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ»، «کتاب»، مفرد در معنای جمع است؛ چون مراد از آن، جنس کتاب است، و در مفرد بودن آن، نوعی از ایجاز است که در آن آگاهی به تفصیل در اعتقاد است، و معنایش این است که: شما اجمالا همه کتب را تصدیق می‌کنید و تفضیلا شما به آنچه بر ابراهیم و بر موسی و بر محمّد صلوات اللّه علیهم و بر دیگران از پیامبران نازل گردید، ایمان می‌آورید، درحالی‌که آنان کتاب شما را تصدیق نمی‌کنند. «وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا»؛ یعنی آنان چون شما را می‌بینند، می‌گویند ما اسلام را تصدیق نمودیم. «وَ إِذا خَلَوْا»: و چون با خودشان باشند، «عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ»؛ یعنی انگشتان خود را می‌گزند، «مِنَ الْغَیْظِ» از خشم
______________________________
(1). تبیان، ج 10، ص 90.
(2). آل عمران/ 119.
ص: 589
شدیدی که بر آنان عارض شده؛ زیرا الفت و مهربانی مؤمنین را و اتحاد و اجتماع در کلمه را و نصرت و یاری خدا را در آنان ملاحظه می‌کنند. «قُلْ»: ای محمّد! به آنان بگو:
«مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ». در لفظ، امر است و در معنا، درخواست است. مثل این‌که بگوید:
«اماتکم بغیظکم»، و در آن معنای مذمّت است، و در معنای آن گفته شده، این خشم شدید شما و این غیظ شما بر آنچه در علوّ کلمه اسلام می‌بینید، تا زمانی که می‌میرید، استمرار و ادامه داشته باشد. «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.» البته، خدای متعال به آنچه از نفاق و خشم شدید که نسبت به مسلمین در ضمیر و باطن شما می‌گذرد، بسیار آگاه است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «2» تفسیری فرموده: که در همین مجلد در فصل سی و پنجم: «عفو» بیان شده است. برای همین، در این فصل، از تکرار آن خودداری می‌شود.
هم‌چنین فی قوله تعالی: «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «3»، فرموده: همین‌که خدای سبحان داستان تأخیر خارج شدن آنان را با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به سوی جنگ تبوک حکایت نمود، سپس اعتذارشان از این تأخیر و توبه‌شان را از آن، و این‌که خداوند متعال توبه کسی که بر آنچه از آن بود، پشیمان شد، پذیرفت، برای رأفتش نسبت به آنان و رحمتش بر ایشان، به دنبال آن، بر وجه توبیخ و عیب گرفتن بر آنان بر آنچه کرده بودند، ذکر فرمود: «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ.» ظاهر آن، خبر بوده و در معنا نهی است؛ یعنی برای اهل مدینه و کسانی که در اطراف مدینه در بادیه‌ها ساکن هستند،
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 2، ص 494- 493.
(2). آل عمران/ 134.
(3). توبه/ 120.
ص: 590
سزاوار نیست که در جنگ‌های تبوک و غیر آن، از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بدون عذر عقب بمانند. «وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ»؛ یعنی برای آنان و برای جمیع مؤمنین جایز نیست که منفعت نفوس خودشان را با تعیین وقت در نظر بگیرند، بدون این‌که برای نفس او این چنین ملاحظاتی را داشته باشند، و این فریضه‌ای است که خدای متعال آنان را به آن الزام نموده، از امر هدایت و بیرون آوردن آنان از ظلمت و تیرگی کفر به نور ایمان، و در معنای آن گفته‌اند: برای خودتان راضی نباشید که خود در خوشی و راحتی باشید و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در گرما و مشقت باشد. گفته می‌شود: «رغبت بنفسی عن هذا الامر»؛ یعنی خود را از آن امر، برتر دانست، بلکه بر آنان است که خودشان را محافظ پیامبر قرار بدهند. «ذلِکَ»؛ یعنی این نهی بر آنان و بازداشتنشان از تأخیر، «بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ»، به واسطه این است که عطشی به آنان نمی‌رسد، «وَ لا نَصَبٌ»: و رنجی به بدن‌های آنها نمی‌رسد، «وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»؛ و گرسنگی سختی در طاعات خدای تعالی به آنان نمی‌رسد، «وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ»: و قدم‌هایشان را در جای پای کافران نمی‌گذارند، مگر این‌که آنان را به شدّت به خشم می‌آورند؛ یعنی در میدان جنگ وقتی بر جای آنان قرار می‌گیرند، آنان را به خشم می‌آورند، «إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ»: مگر این‌که برای آنان عمل صالح و طاعت رفیعی ثبت گردد. «إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»: البته، آن کسانی که افعال نیکویی را که مستحق مدح ثواب است، انجام می‌دهند، خدای تعالی پاداش آنان را ضایع نکرده و به آنان پاداش نیکو اعطا می‌کند و در این جزء از آیه، تشویق و ترغیب به جهاد و کارهای خیر است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً» «2»، فرموده: «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ»؛ یعنی چون آتش آنان را از جای دوری ببیند که آن بنا به قول سدی و کلبی به فاصله صد سال بوده و بنا به روایتی از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام، به فاصله یکسال است، و دیدن را به آتش نسبت داد و حال آن‌که آنان هستند که آتش را
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 5، ص 82- 81.
(2). فرقان/ 12.
ص: 591
می‌بینند و آن بدان جهت است که این نسبت، بلیغ‌تر و رساتر است، مثل این‌که تو آنان را در حالت غضب و خشم می‌بینی که از شدت خشم نعره می‌کشند و این است قوله:
«سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً.» آن را درحالی‌که شدیدا خشمناک است و شیهه می‌کشد، می‌بینند و یغیظ، آن جوششی است که هنگام خشم شدید در موقع اضطراب قطع می‌گردد، و «زفیر»، خروش و صدای مهیب آن است به هنگام شدت التهاب و سوزندگی، و آن مانند التهاب و برافروخته شدن مردی است که به شدت خشمگین است، و تغیظ شنیده نمی‌شود و تنها به دلالت حالی که بر او است، معلوم می‌شود، و گفته‌اند: برای آتش صدای شدّت خشم و جوشش را می‌شنوند، و عبید بن عمیر گفته است: نعره و خروش جهنم، نعره‌ای است که هیچ پیامبری و هیچ ملک دیگری از مواجهه و روبه‌رویی با آن باقی نمی‌ماند، و گفته‌اند: تغیظ؛ یعنی هیجان و جوشش برای آتش بوده و «زفیر»؛ یعنی نعره و فریاد، برای اهل آن است، مثل این‌که بگویی:
جوشش آتش را دید و نعره و فریاد اهل آن را شنید. «1»
نیز فی قوله تعالی: «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ» «2»، فرموده: فرعون به سپاهیان خود گفت: «إِنَّ هؤُلاءِ»؛ یعنی اینان که یاران موسی هستند، «لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ»؛ یعنی جوانان اندکی هستند که از جوانان بسیار آنان باقی مانده‌اند، و مفسرین گفته‌اند:
آن جوانانی که فرعون آنان را اندک می‌شمرد، ششصد هزار بودند و لشکریان فرعون تعدادشان خارج از حدّ شمارش بود. «وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ» گفته می‌شود که غاظه، اغتاظه و غیظة، وقتی است که او را به شدّت به خشم آورد و معنا این است که: آنان به واسطه مخالفتشان با ما در امر دین و به واسطه خروجشان از سرزمین ما با خشنودی از ما و رفتنشان با زیورهائی که به عاریه گرفته بودند، یا خالص شدنشان از بردگی و بندگی ما، ما را به شدّت به خشم آورده‌اند. «3»
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 7، ص 163.
(2). شعراء/ 55- 54.
(3). مجمع البیان، ج 7، ص 191.
ص: 592
فی قوله تعالی: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» «1» هم فرموده: خدای سبحان پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله امر فرمود به این‌که مکلفین را از روز قیامت بترساند، پس فرمود: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ»؛ آنان را از روز آزفة؛ یعنی روزی که نزدیک است، بترسان، و آن روز قیامت است؛ چون هرچیزی در آن روز، قریب و نزدیک است، و گفته‌اند: روز نزدیک شدن مجازات است. «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ»؛ یعنی آن به این جهت است که دل‌ها از جایگاه خودش از شدّت ترس کنده می‌شود تا به گلو می‌رسد و مانند آن است، قول تو که بگویی: «و بلغت القلوب الحناجر.» «کاظِمِینَ»؛ یعنی درحالی‌که غمناکند؛ ناخشنودند؛ پر از غم و اندوهند؛ پر شده‌اند از این‌که از شدّت ترس، دهن‌هایشان را بر دل‌هایشان گذاشته‌اند، «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ»، مراد از «لِلظَّالِمِینَ»، مشرکین و منافقین‌اند؛ یعنی برای ظالمین و مشرکین کسی که قریب و نزدیک به او باشد و نفعی به او برساند، نیست، «وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ»: و برای آنان شفیعی نیست که شفاعت او پذیرفته شود، و این تفسیر بنا به قول ابن عباس است. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ» «3»، فرموده: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا»؛ یعنی به آنچه برای خدای متعال شبیه قرار داده بودند، و آن به این جهت است که فرزند هرچیزی شبیه به او و از جنس او است، پس معنا این است که: چون به یکی از آنان به تولّد فرزند دختر بشارت داده می‌شد، «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا»: به واسطه غمی که به سبب نسبت آن دختر، بر او عارض می‌گردید، چهره‌اش سیاه می‌شد. «وَ هُوَ کَظِیمٌ»؛ یعنی: و او از اندوه و غم و شدت خشم پر گردیده. «4»
نیز فی قوله تعالی، «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ
______________________________
(1). غافر/ 18.
(2). مجمع البیان، ج 8، ص 519- 518.
(3). زخرف/ 17.
(4). مجمع البیان، ج 9، ص 43.
ص: 593
مَکْظُومٌ» «1»، فرموده: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»، در ابلاغ رسالت و ترک مقابله با آنان؛ یعنی با کفار، صبر کن، و گفته‌اند: لام «لِحُکْمِ»، جاری مجرای «الی» است و معنای جمله این‌که:
صبر کن تا خدای متعال به پیروزی دوستان تو و غلبه بر دشمنانت حکم نماید، و گفته‌اند: معنایش این است که: بر حکم خدای تعالی در تخلیه بین ظالم و مظلوم صبر کن تا پایان کتاب برسد. «وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ»، صاحب الحوت؛ یعنی یونس. بدین معنا که: در طلب تعجیل عذاب هلاکت قوم، مانند یونس مباش و از بین قومت مانند او خارج مشو، پیش از آن‌که خدای تعالی به تو اذن بدهد؛ هم‌چنان‌که یونس خارج شد.
«إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ»؛ یعنی پروردگارش را در دل ماهی می‌خواند و او از تصرّف در امور محبوس بود، و آنچه را با آن پروردگارش را ندا می‌کرد، قوله: «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» بود، و گفته‌اند: «مَکْظُومٌ»؛ یعنی به وسیله غم و اندوه، در حال خفقان بود و در اثر شدّت خشم شفایی نمی‌یافت. «2»
ابی القاسم، جار اللّه، محمود بن عمر زمخشری خوارزمی در تفسیر کشّاف، فی قوله تعالی:
«ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «3»، فرمود:
«ها»؛ برای تنبیه است، و «أَنْتُمْ»، مبتدا و «أُولاءِ»، خبر آن می‌باشد؛ یعنی آگاه باشید شما همان خطاکاران در دوستی کردن نسبت به منافقین اهل کتاب هستید، و قوله:
«تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ»، بیان خطاهای آنان در دوستی نمودن است. آن‌جا که نسبت به اهل دشمنی‌های سخت، بذل محبت می‌نمودند، و گفته‌اند: «أُولاءِ»، موصول، و «تُحِبُّونَهُمْ»، صله آن است، و «واو»، در قوله: «وَ تُؤْمِنُونَ»، برای حال بوده، و نصب آن از «لا یُحِبُّونَکُمْ» است؛ یعنی آنان شما را دوست نمی‌دارند، درحالی‌که شما به همه کتاب‌های آنان ایمان آورده‌اید و با این همه، آنان دشمن شما هستند، پس شما را چه
______________________________
(1). قلم/ 48.
(2). مجمع البیان، ج 10، ص 341.
(3). آل عمران/ 119.
ص: 594
می‌شود که آنان را دوست می‌دارید، درحالی‌که آنان نسبت به هیچ چیزی از کتاب شما ایمان نمی‌آورند؟ و در آن، توبیخ شدید است به این‌که آنان در باطلشان سخت‌تر از شما در حق بودنتان هستند، و نحو آن؛ پس البته، آنان رنج و درد دارند؛ همان‌گونه که شما دارید، درحالی‌که شما امیدوار به خدای متعال هستید و آنان چنین امیدی ندارند، و افراد بسیار خشمگین و پشیمان را با گزیدن سرانگشتان و اطراف انگشتان بزرگ دست بیان نموده است. «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ»، نفرین است علیه آنان، به این‌که شدّت خشمشان افزون گردد تا به واسطه آن به هلاکت برسند، و مراد از ازدیاد خشم، زیاد شدن چیزی است که شدّت خشم آنان را زیاد می‌کند، نظیر: قوت و نیروی اسلام، عزّت اهل اسلام و آنچه در این باب، مایه ذلت و خواری و هلاکت آنان است. «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»: پس خدای متعال از آنچه در سینه‌های منافقین است، از قبیل:
شدت خشم، دشمنی سخت و آنچه در حال خلوت در گزیدن سرانگشتان بر آنان می‌گذرد، بسیار آگاه است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «2»، در تفسیر کشّاف تفسیری فرموده که خلاصه آن در همین مجلد، در فصل سی و پنجم: «عفو»، آمده و در این فصل، از تکرار آن خودداری می‌شود.
هم‌چنین فی قوله تعالی: «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «3»، فرموده: «وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ»؛ به آنان امر فرمود که در راحتی و در سختی با او؛ یعنی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، همراه باشند، و در
______________________________
(1). کشّاف، ج 1، ص 459.
(2). آل عمران/ 134.
(3). توبه/ 120.
ص: 595
سختی‌های ترسناک، از روی میل، رغبت و نشاط در حال غبطه خوردن، با او باشند، و آن‌جا که آن حضرت با علم به این‌که نفسش نزد خدای متعال عزیزتر و گرامی‌تر از آنها است، خود را به سختی می‌اندازد، آنها هم در سختی‌ها با او همراهی کنند و خود را در سختی بیافکنند. پس چون آن حضرت با کرامت و عزتی که خاصّ او است، در نهایت سختی و ترس داخل می‌گردد، بر دیگران واجب است مستمرا آن حضرت را همراهی کنند، و این، نهی رسایی است با تقبیح کارشان و توبیخشان بر آن، و تهیج است برای پیروی با تعصّب از او. «ذلِکَ»، اشاره است به آنچه قولش بر آن دلالت دارد که برای آنان نیست که تخلّف نمایند، از وجوب همراهی کردن با آن حضرت، مثل این‌که گفته شود:
در راه جهاد، رنج و گرسنگی سخت به آنان نمی‌رسد و مکانی از مکان‌های کفار زیر سم ستوران آنان و در زیر چکمه‌هایشان و زیر پایشان و در زیر پای شترانشان قرار نمی‌گیرد و سرزمینی از زمین‌های آنان را با شدّت غضب آن کافران و تنگی سینه‌هایشان به تصرّف درنمی‌آورند، «وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا»: و مصیبتی به آنان نمی‌رسد از کشته شدن یا به اسارت درآمدن یا غنیمت دادن یا فرار کردن یا غیر آن، «إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ»: و پاداش نیک را و نایل شدن به تقرّب الهی را بر خود واجب می‌کنند، و آن، از چیزهایی است که موجب همراهی کردن با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً» «2»، فرمود:
یعنی هنگامی که نسبت به آنان در دیدگاه ناظر دوری باشد، صدای جوشش آن را می‌شنوند، و آن صدا را به فریاد شدید فرد خشمگین و نعره‌زننده تشبیه کرده است، و جایز است که مراد از آن این باشد که: هرگاه شعله‌های آتش آنها را ببینند، خشمناک شده و فریاد برکشند، از روی خشمی که به کفّار داشته و تمایلی که به گرفتن انتقام از ایشان در خود دارند. «3»
______________________________
(1). کشّاف، ج 2، ص 220.
(2). فرقان/ 12.
(3). کشّاف، ج 3، ص 84.
ص: 596
فی قوله تعالی: «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ» «1» هم فرموده: «إِنَّ هؤُلاءِ»، حکایت بعد از قول مضمر است، و «شرذمه»، طایفه و گروه اندک هستند. آنان را به اسمی نامید که دلالت بر قلّت دارد. بعد از آن‌که آنان را با قلیل توصیف نمود، قلیل را جمع نمود، پس هر دسته و حزب از آنها را قلیل قرار داد، و جایز است که از قلّت، خواری و ذلت اراده کرده باشد، نه اقلیت از لحاظ تعداد را، و معنایش این است که:
آنان با وجود قلتشان انتظار پیروزی و غالب شدن و بالا گرفتن کارشان نمی‌رود، اما کارهایی را انجام می‌دهند که شدیدا ما را به خشم می‌آورند و سینه را تنگ می‌کنند، در حالی‌که ما قومی هستیم هشیار، محتاط و دوراندیش در امور، پس هرگاه شورشی‌ای بر ما بشورد، به سمت قطع فسادش، سرعت گیریم، و اینها عذرها و بهانه‌هایی بود که فرعون برای اهل مداین می‌آورد تا آنان گمان نکنند از قهر و غلبه او؛ یعنی موسی، شکست خورده است. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» «3»، فرموده: «آزفه»، قیامت به این اسم نامیده شده، به واسطه ازوف بودن آن، یعنی نزدیک بودن به آن، و جایز است که مراد از یوم الازفه، زمان نزدیک بودن به اقدام به کار بزرگ باشد، و آن، نزدیکی آنان است به داخل شدن در آتش. پس در این موقع، دل‌های آنان از قرارگاهش بالا می‌آید و به گلوگاه‌های آنان می‌چسبد و از آن خارج نمی‌شود، پس نه آن خارج می‌شود تا آنان بمیرند، و نه به جاهای خود برگشت می‌کند تا آنها نفس بکشند و راحت گردند، لکن مانند خاری عارض بر آنها شده؛ چنان‌که فرمود: «فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا.» پس اگر بگویی، «کاظِمِینَ»، چرا منصوب است؟ در جواب گویم، آن، حال از اصحاب قلوب است در معنا؛ زیرا معنای آن این است: زمانی که دل‌های آنان به گلوهایشان می‌رسد، در حال فرونشاندن آنها هستند، و جایز است که حال از قلوب باشد و این‌که قلوب غم
______________________________
(1). شعراء/ 55- 54.
(2). کشّاف، ج 3، ص 114.
(3). غافر/ 18.
ص: 597
و رنجی را که در آن است و به گلوگاه‌ها رسیده، در حال فرونشاندن آن هستند، و البته، کاظم را به جمع سالم جمع نمود، چون آن را به کظم که از افعال عقلا است، وصف نمود، و جایز است که حال از قوله: «وَ أَنْذِرْهُمْ» باشد؛ یعنی بترسان آنان را درحالی‌که قادرند یا مشرفند بر فرونشاندن خشم. «حمیم»؛ یعنی دوست مهربان، و «مطاع»؛ یعنی کسی که در شفیع شدن مجاز است. پس اگر گفتی معنای قوله: «وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» چیست؟ گویم احتمال دارد نفی، شامل شفاعت و طاعت باهم باشد، و این‌که شامل طاعت باشد بدون شفاعت. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ» «2»، فرموده: «بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا»، با جنسی که آن را برای او مثل قرار دادند؛ یعنی شبه او؛ چون وقتی ملایکه را جزء اللّه و بعض از او قرار دهند، پس آن را از جنس او و مثل او قرار داده‌اند؛ زیرا فرزند نیست مگر این‌که از جنس پدر باشد؛ یعنی این‌که:
آنان این جنس را به او نسبت دادند و از حالتشان این بود که چون به یکی از آنان گفته می‌شد، برای او فرزند دختری به دنیا آمده، رنگ چهره او در حال شدّت خشم و تأسف تیره می‌شد و او پر از غم و اندوه می‌گشت، و «ظلول»، به معنای گردیدن است؛ هم‌چنان‌که در اکثر افعال ناقصه به همین معنا استعمال می‌گردد. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ» «4»، فرموده: «لِحُکْمِ رَبِّکَ»، و آن، مهلت دادن به آنان و به تأخیر انداختن یاری و نصرت دادن تو علیه‌شان است. «وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ»، صاحب الحوت؛ یعنی یونس علیه السّلام، «إِذْ نادی در شکم ماهی، «وَ هُوَ مَکْظُومٌ»: پر شده از خشم شدید، و معنا این است که: آنچه از یونس سر زد از بی‌قراری و آزردگی و خشمگین شدن، از تو سر نزند که به گرفتاری او مبتلا می‌شوی. «5»
______________________________
(1). کشّاف، ج 3، ص 420.
(2). زخرف/ 17.
(3). کشّاف، ج 3، ص 482.
(4). قلم/ 48.
(5). کشّاف، ج 4، ص 148.
ص: 598
مولی الاجل، سید عبد اللّه بن محمّد رضا حسینی، معروف به شبّر، در تفسیرش فی قوله تعالی: «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «1»، فرمود: «ها أَنْتُمْ أُولاءِ»، همان خطاکاران در دوستی نمودن با کفار هستند؛ «تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ»، بیان خطای آنها است، «وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ»، مراد جنس کتاب است، «کُلِّهِ»؛ یعنی آنان شما را دوست ندارند و حال آن‌که شما به کتاب‌های آنان ایمان دارید، پس شما را چه می‌شود که آنان را دوست می‌دارید و آنان به کتاب شما ایمان نمی‌آورند، و در آن، توبیخ است در این‌که آنان در باطن خودشان، سخت‌تر از شما هستند در به حق بودنتان، «وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا»: و چون شما را ببینند، از جهت نفاقی که دارند، می‌گویند ایمان آوردیم، «وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ»: و چون تنها باشند، سرانگشتان را از شدت خشم بر شما می‌گزند، و کسی که سخت خشمگین گردد و نادم و پشیمان باشد، از شدت خشم، سر انگشتان را می‌گزد. «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ»، درخواستی است نسبت به آنان برای زیادی شدّت خشمشان که آن به واسطه گرایش بیشتر مردم به اسلام، در آنان عارض می‌شود. «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»: البته، خدای متعال به نهانی‌هایی که در سینه‌ها است، بسیار آگاه است. «2»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «3»، تفسیری فرموده که تفسیر آن در همین مجلد در فصل سی و پنجم: «عفو»، بیان شده است. برای همین در این فصل، از تکرار آن خودداری می‌شود.
هم‌چنین فی قوله تعالی: «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ
______________________________
(1). آل عمران/ 119.
(2). تفسیر شبّر، ص 154.
(3). آل عمران/ 134.
ص: 599
فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «1»، فرموده: سزاوار نیست بر اهل مدینه و کسانی که اعراب اطراف مدینه هستند، در جنگ، از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله تخلّف نمایند و سزاوار نیست که خودشان را در سختی‌ها و رنج‌ها از او دور نگهدارند. «ذلِکَ»: این نهی از تخلّف، «بِأَنَّهُمْ»، به واسطه این است که «لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ»: به آنان تشنگی نمی‌رسد، «وَ لا نَصَبٌ»: و رنجی نمی‌رسد، «وَ لا مَخْمَصَةٌ»: و گرسنگی نمی‌رسد، «فِی سَبِیلِ اللَّهِ»: در جهاد در راه خدا، «وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ»: و قدمی را در میدان جنگ جابه‌جا نمی‌کنند که در آن کافران را به شدت به خشم آورند، «وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا»: و از جانب دشمن مصیبتی از قبیل: قتل یا غلبه بر آنان نمی‌رسد، «إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ»: مگر این‌که برای آنان عمل صالحی که بر آن استحقاق پاداش نیک دارند، ثبت گردد؛ «إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»: البته، خدای تعالی پاداش آنان را ضایع نمی‌کند، و در این‌جا تحریک و ترغیب به جهاد و اعمال خیر و پسندیده است. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً» «3»، فرموده: «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ»؛ یعنی چون آنان در دیدگاه ناظر در مکان دوری باشند، «سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً»: صدای شدّت خشم آن را می‌شنوند. «زَفِیراً»، صدای جوشش آن را به صدای کسی که خشم و نعره او بسیار شدید است، تشبیه نمود، یا این که خدای متعال برای آن، حیاتی را خلق می‌کند؛ پس او را می‌بیند و خشمناک می‌شود و نعره می‌کشد و آن، به واسطه شعله‌ور شدن آن است، پس با حذف مضاف، به آن نسبت داد. «4»
فی قوله تعالی: «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ» «5» هم فرموده: «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ»؛ یعنی طایفه، «قَلِیلُونَ»، جمع قلیل است؛ یعنی آنان طوایفی هستند که هر
______________________________
(1). توبه/ 120.
(2). تفسیر شبّر، ص 441.
(3). فرقان/ 12.
(4). تفسیر شبّر، ص 752.
(5). شعراء/ 55- 54.
ص: 600
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌3 639
طایفه آن، قلیل و اندک هستند. آنان را اندک به حساب آورد و آنان ششصد و هفتاد هزار نیرو بودند و در لشکر او (یعنی فرعون) هزار هزار فرمانده بود که با هر فرمانده، هزار نیرو بود. «وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ»: و البته، آنان آنچه را که شدیدا ما را خشمگین و غضبناک می‌کند، انجام می‌دهند. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» «2»، فرموده: «آزفه»؛ یعنی نزدیک؛ یعنی قیامت؛ زیرا هر آینده‌ای نزدیک است. «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ»؛ یعنی دل‌ها از ترس بالا آمده و به گلوگاه‌ها می‌چسبد. «کاظِمِینَ»: درحالی‌که پر از غم و اندوه است. «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ»؛ یعنی برای ستمکاران دوستی که به او نزدیک و محب او باشد، نیست. «وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ»؛ یعنی نه شفاعتی برای او هست و نه اجابت از شفاعت. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ» «4»، فرموده: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا»: به آن جنسی که آن را برای او شبیه قرار داده‌اند؛ یعنی: و چون به آنان مژده دختردار شدن بدهند، «ظَلَّ»: می‌گردد، «وَجْهُهُ مُسْوَدًّا»: چون او را غم و اندوه فرامی‌گیرد، چهره‌اش تیره و سیاه می‌گردد. «وَ هُوَ کَظِیمٌ»: و او پر از رنج و محنت می‌گردد. «5»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ» «6»، فرموده: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»؛ یعنی پس بر حکم پروردگارت با مهلت دادن به آنان صبر کن، «وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ»؛ یعنی در اظهار آزردگی‌ها و ناملایمات و رنج و محن، مانند یونس مباش، «إِذْ نادی : هنگامی که پروردگار خود را ندا کرد، «وَ هُوَ مَکْظُومٌ»: و او در شکم ماهی یا در میان قومش پر از شدّت خشم بود. «7»
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 772.
(2). غافر/ 18.
(3). تفسیر شبّر، ص 691.
(4). زخرف/ 17.
(5). تفسیر شبّر، ص 997.
(6). قلم/ 48.
(7). تفسیر شبّر، ص 1147.
ص: 601
استاد علّامه سید محمّد حسین طباطبایی قدّس سرّه در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «1»، فرموده: ظاهر این است که «أُولاءِ»، اسم اشاره بوده و لفظ «ها» برای تنبیه است، و لفظ «أَنْتُمْ» بین «ها» و «أُولاءِ» فاصله شده، و معنا این است: که شما همان‌هایی هستید که ... بر حدّ قول آنان که: «زید هذا و هند هذه کذا و کذا ...»، و قوله: «وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ»؛ «لام» در «الکتاب»، برای جنس است؛ یعنی: و شما به جمیع کتاب‌های آسمانی؛ یعنی کتاب‌های آنان و کتاب خودتان که از جانب خدای متعال نازل شده، ایمان دارید، در حالی‌که آنان به کتاب شما ایمان نمی‌آورند، و قوله: «وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا»؛ یعنی آنان منافقین هستند، و قوله: «وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ»، «عضّ»، گرفتن با فشردن به دندان بوده، و «انامل»، جمع انمله است و آن نوک انگشت می‌باشد، و «غیظ»، شدت خشم است. «عضّ الانامل علی شی‌ء»، ضرب المثل است برای حسرت و تأسف در حال شدت خشم و غضب، و قوله: «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ»، درخواست برای آنان است به صورت امر، و این کلام به قوله: «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»، اتصال می‌یابد؛ یعنی خدایا! تو اینان را با شدّت خشمشان بمیران. البته، تو بسیار به سینه‌ها آگاهی؛ یعنی البته، تو بسیار به قلوب و نفوس اینها آگاهی. «2»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «3»، تفسیری فرموده: که همین مجلد، فصل سی و پنجم:
«عفو»، بیان شده و برای همین در این فصل، از تکرار آن خودداری می‌شود.
هم‌چنین فی قوله تعالی: «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ
______________________________
(1). آل عمران/ 119.
(2). المیزان، ج 3، ص 427- 426.
(3). آل عمران/ 134.
ص: 602
فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «1»، فرموده: «رغبة»، میل خاص نفسانی بوده و «رغبة فی شی‌ء»، میل به سوی آن است به واسطه طلب منفعتی که در آن است، و «رغبة عن الشی‌ء»، میل به ترک آن می‌باشد، و «باء» در «بأنفسهم»، برای سبب است.
پس قوله: «وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ»؛ یعنی جایز نیست که آنان به سبب اشتغال به نفوس خودشان، از او منصرف شوند، پس به هنگام مخاطرات جنگ و در سختی‌های سفر و مشقات آن، او را رها کنند و برای بهره‌مندی از لذات زندگی، سر جای خود بنشینند، و «ظمأ»؛ یعنی عطش، و «نصب»؛ یعنی رنج و محنت، و «مخمصة»؛ یعنی گرسنگی، و «غیظ»؛ یعنی شدّت خشم، و «ارض موطئ»، آن زمینی است که با قدم‌ها پایمال می‌گردد، و آیه شریفه حقّ تخلّف از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را از مردم اهل مدینه و اعراب اطراف آن سلب می‌کند، پس از آن، یادآوری می‌نماید که خدای تعالی در مقابل این سلب نمودن از آنها، برایشان در هر مصیبتی که در جهاد به آنان وارد می‌شود، از گرسنگی، تشنگی، رنج و مصیبت، و در هر زمینی که با لگدمال کردن با قدم‌هایشان کافران را شدیدا به خشم می‌آورند، یا چیزی را از آن کفّار به دست می‌آورند، عمل صالحی برای آنان ثبت می‌شود؛ پس آنان نیکوکارانند و خدای متعال پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌کند، و این است معنای قوله: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ الی آخر الایة.» «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً» «3»، فرموده: در مفردات، «غیظ» را شدیدترین خشم گفته تا آن‌جا که فرموده: «تغیّظ»، اظهار و بیان غیظ است و گاهی این حالت با صدایی که شنیده می‌شود همراه است؛ هم‌چنان‌که فرموده: «سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً»، و در آن هم چنین آمده است: «زفیر»، نفس زدن است تا صدای دمیدن از استخوان‌های دنده برآید، و آیه حال آتش را نسبت به آنان، آن
______________________________
(1). توبه/ 120.
(2). المیزان، ج 9، ص 427- 426.
(3). فرقان/ 12.
ص: 603
هنگامی که در روز جزا بر آنها ظاهر می‌شود، تمثیل کرده، به این‌که: آن آتش هنگامی که آنها بر آن ظاهر شوند، اشتداد یابد، مانند شیری که چون شکار خود را ببیند، غرش می‌نماید. «1»
فی قوله تعالی: «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ» «2» هم فرموده: «إِنَّ هؤُلاءِ»؛ یعنی بنی اسرائیل، «لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ»، «شرذمة» از هرچیز، بقیه اندک است از آن چیز که توصیف آن به قلت، از باب تأکید است. «وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ»؛ یعنی آنان بعض اعمالی را انجام می‌دهند که به واسطه آن اعمال، ما را به شدت به خشم می‌آورند. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» «4»، فرموده: «آزفه»، از اوصاف قیامت بوده و معنای آن، نزدیک است. قال تعالی: «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً» «5»، و قوله تعالی: «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ»، «حناجر»، جمع حنجره بوده و آن سر برآمدگی گلو از خارج است، و «کون القلوب لدی الحناجر»، کنایه از نهایت ترس است، مثل این‌که از جایش کنده شده و از شدت ترس، به گلوگاه می‌رسد، «کاظِمِینَ»، از کظم بوده و آن، شدت غم و اندوه است، و قوله تعالی: «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ»، «حمیم»؛ یعنی دوستی، یعنی برای آنان دوستی نیست که به واسطه دوستی، به یاری آنان به‌پا خیزد. قال تعالی: «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ» «6»، و شفیعی نیست که شفاعت او پذیرفته شود. «7»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ» «8»، فرموده: «مثل»، همان مثل و شبه مجانس با شی‌ء است. «ضرب الشی‌ء مثلا»، مجانس گرفتن او است با شی‌ء، و «بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا»، دختران هستند، و کظیم؛ یعنی پر از غم و اندوه و شدّت خشم، و معنای آن این است که: حالت آنان این‌گونه
______________________________
(1). المیزان، ج 15، ص 204- 203.
(2). شعراء/ 55- 54.
(3). المیزان، ج 15، ص 301.
(4). غافر/ 18.
(5). معارج/ 7- 6.
(6). مؤمنون/ 101.
(7). المیزان، ج 17، ص 338.
(8). زخرف/ 17.
ص: 604
است که چون به یکی از آنان به دختردار شدن بشارت بدهند، آن چیزی که آن را شبیه و هم‌جنس با رحمان قرار داده، سیمای او از غم، تیره و سیاه شود و به جهت عدم رضایتش از این خبر، پر از غم و رنج و خشم شدید می‌گردد، و دختر را برای خود ننگ شمرده‌اند، لکن آنان راضی‌اند که چنین جنسی برای او باشد، و التفات در آیه به مغایب، برای حکایت از زشتی سیرت و ناپسندی طریق آنان برای غیر است تا از آن در شگفت شوند. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ» «2»، فرمود: یعنی صاحب حوت، یونس نبی علیه السّلام است، و «مَکْظُومٌ»، از کظم غیظ بوده و آن هنگامی است که شدّت خشم را فرومی‌برد، و لذا آن را به شدّت خشم به واسطه غم و اندوه تفسیر کرده‌اند، آن‌جا که برای شدّت خشمش شفایی نمی‌یابد، و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را نهی فرمود از این‌که مانند یونس علیه السّلام باشد و او در زمان ندا پر از غم بود.
نهی فرمود از سبب آنچه منجر به نظیر این گرفتاری شود و آن تنگی سینه و عجله کردن برای نزول عذاب است، و معنای آن این است: پس برای قضای پروردگارت به فرصت دادن به آنان، صبر کن و به آنان مهلت بده و به واسطه کفرشان، برای عذاب آنها درخواست تعجیل نکن و مانند یونس نباش که مثل او می‌شوی، و او درحالی‌که پر از غم و اندوه و یا خشم شدید بود، با تسبیح کردن خدا ندا می‌کرد و به ظلم خود اعتراف می‌نمود؛ یعنی پس صبر کن و بر حذر باش که به چیزی شبیه آنچه او به آن مبتلا شد، گرفتار شوی، ندای او در شکم ماهی، «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» بود، همان‌طور که در سوره انبیاء آمده است، و گفته‌اند: «لام» در «لِحُکْمِ رَبِّکَ»، به معنای «الی» بوده و در آن، تهدید است برای قوم او و وعده عذاب است برای آنان، که خدای تعالی به زودی بین او و بین آنها حکم می‌کند، و البته، وجهی که اول آوردیم، با سیاق آیه سابق، مناسب‌تر است. «3»
______________________________
(1). المیزان، ج 18، ص 93.
(2). قلم/ 48.
(3). المیزان، ج 20، ص 48.
ص: 605
استاد محقق آیت اللّه ابی محمّد یعسوب الدّین رستگار جویباری در تفسیر بصائر فی قوله تعالی: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» «1»، فرموده: ای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله! مردم را از ترس‌ها و بی‌قراری‌ها و عذاب‌های روز قیامت بترسان که وقت فرارسیدن آن نزدیک است، اگرچه مردم، زمان آن را دور می‌دانند؛ زیرا هرچیزی که در عالم هستی است، آن نزدیک می‌باشد؛ آنان را بترسان تا از زشتی اعمالشان و ناپسندی معتقداتشان و قبیح آرایشان که بر آن استحقاق حسرت و عذاب سخت دارند، دست بردارند، و البته، «ازفه»، از اوصاف قیامت و عذاب آن است و آن به معنای دانیه است؛ یعنی نزدیک، و آیات 44 ابراهیم، 51 اسراء، 39 مریم، 51 انعام و 40 نبأ در تأیید آن ذکر شده. قوله تعالی: «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ»؛ یعنی مردم را بترسان از روزی که در آن روز نفوس شدیدا به خشم آمده و سینه‌های کافران در آن روز تنگ می‌گردد؛ روزی که دل‌های منافق در آن روز خشک و فرتوت شده و قلوب ستمکاران در آن روز مضطرب و پریشان است؛ همه در آن روز، شتابان و شتابنده و گذران درگذرنده‌اند و تحوّل آنان در آن روز، ناشی از ترس و خوف و بی‌قراری است تا آن‌جا که دل‌های آنان از شدت خشم و اضطراب به گلوگاهشان می‌رسد و نزدیک است که راه تنفّس آنان مسدود شود، تا آن‌جا که می‌پندارند دل‌هایشان از جایش کنده شده و از شدّت خشم به گلویشان چسبیده است، پس می‌خواهند آن را به مواضع خودش در سینه‌شان برگردانند، و آن برنمی‌گردد و از بدن‌هایشان هم خارج نمی‌شود، پس در این حال می‌میرند.
سپس مؤلف آیات 6 تا 9 نازعات و 42 و 43 ابراهیم را در تأیید آن ذکر نموده و فرموده است: و قوله سبحانه: «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ»، برای هرکس که به ظلم و ستم در زندگی دنیا آلوده است، از مشرک و کافر و از منافق و فاجر، از مفسدین گناهکار و از مستکبرین ستمکار که با فساد در گناه، تکبّر و سرکشی کرده است؛ برای او
______________________________
(1). غافر/ 18.
ص: 606
در روز قیامت، نه دوستی مهربان است که برای او از عذاب‌های روز قیامت دفاع کند، و نه شفیعی هست که شفاعت او به اجابت برسد.
سپس مؤلف در تأیید آن، آیات: 39 زخرف، 37 فاطر، 99 تا 101 شعراء، 111 طه و 72 مائده را ذکر نموده است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ» «2»، فرموده: پس ای محمّد! در تبلیغ رسالت جاویدانت، و در تأخیر یاری و نصرت به تو علیه مشرکین مکذّب، صبر کن، و به آنان در لباس کفر و طغیانی که پوشیده‌اند، با صبر سازنده‌ای بدون نزاع و فرار از آنچه نسبت به آن برای رسالت داری، مهلت بده، هرچند این امر به سبب مسخره نمودن و آزار و اذیت آنان و نیز به واسطه حکم پروردگارت، بر تو سخت و مشکل است، پس ما هرگز تو را رها نمی‌کنیم و تو در نظر ما هستی و بعض آنان را که گناهکار و کفران‌پیشه‌اند، اطاعت مکن و ثابت‌قدم باش تا امر خدای تعالی بر تو بیاید، همان‌گونه که پیامبران اولوا العزم صبر نمودند، و برای آنان طلب تعجیل در عذاب مکن.
سپس مؤلف در تأیید این تفسیر، آیات 48 طور، 24 انسان، 109 یونس و 35 احقاف را ذکر نموده است و در ادامه فرموده: و ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله! در طلب تعجیل عذاب و خشم شدید نسبت به قوم تکذیب‌کننده‌ات هم‌چون صاحب حوت که یونس نبی علیه السّلام است، مباش؛ زیرا هنگامی که به او ایمان نیاوردند، بر قومش غضب نمود، پس از پروردگارش هلاکت و نیستی را برای آنان طلب نمود، و او به واسطه کفر و عناد آنان، پر از غم و اندوه و مملو از خشم شدید بود، و اگر او بر این وضع قومش صبر می‌کرد و آنان را هر روز و هر روز به راه حق برمی‌گردانید و این کار را تکرار می‌کرد، قوم او هم او را اجابت می‌کردند؛ چون او با این عناد و لجاج آنان، در بین آنها بود، آنچه باقی می‌ماند خیری بود که ممکن بود در شراره آتش افروخته نور ایمان باشد، اگر تو با رفاقت و
______________________________
(1). بصائر، ج 35، ص 844- 843.
(2). قلم/ 48.
ص: 607
حوصله، کسی را می‌یافتی که در او نور ایمان را بدمی، و در امساک و خودداری کردن بدون تعجیل، لطف و مهربانی حاصل می‌شد.
سپس مؤلف در تأیید تفسیر مذکور آیات 125 تا 127 نحل را ذکر نموده است. «1»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «2»، تحت عنوان: «بیگانگان را محرم اسرار خود نسازید»، چنین تفسیر فرموده: در این آیه می‌فرماید: شما ای جمعیت مسلمانان! آنان را از روی خویشاوندی، و یا همجواری، و یا به علل دیگر، دوست می‌دارید، غافل از این‌که آنها شما را دوست نمی‌دارند، درحالی‌که شما به تمام کتاب‌هایی که از طرف خداوند نازل شده (اعم از کتاب خودتان و کتاب‌های آسمانی آنها) ایمان دارید، ولی آنان به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند، این دسته از اهل کتاب، منافق هستند؛ چون با شما ملاقات کنند، می‌گویند، ما ایمان داریم و آیین شما را تصدیق می‌کنیم، ولی چون تنها شوند، از شدّت کینه، عداوت و خشم، سرانگشتان خود را به دندان می‌گیرند. بگو ای پیامبر! با همین خشمی که دارید، بمیرید، و این غصه تا روز مرگ دست از شما برنخواهد داشت. شما از وضع آنها آگاه نبودید، و خدا آگاه است؛ زیرا خداوند از اسرار درون سینه‌ها باخبر است. «3»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «4»، تفسیری فرموده که در همین مجلد در فصل سی و پنجم: «عفو»، آورده شده و برای همین از تکرار آن در این‌جا، خودداری می‌کنیم.
هم‌چنین فی قوله تعالی: «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ
______________________________
(1). بصائر، ج 48، ص 343- 342.
(2). آل عمران/ 119.
(3). تفسیر نمونه، ج 3، ص 65، به اختصار.
(4). آل عمران/ 134.
ص: 608
فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «1»، درباره جمله «لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا»، فرموده: بنا بر قول اکثر مفسرین، منظور آن است که مجاهدان راه خدا، هر ضربه‌ای از دشمن، از جراحت، قتل، اسارت و مانند آن، ببینند، در نامه اعمالشان برای پاداش الهی ثبت خواهد شد، و متناسب هریک، اجری خواهند داشت، و البته، با توجّه به این‌که آیه مشکلات مجاهدان را برمی‌شمرد، مناسب همین معنا است. ولی اگر روی ترکیب‌بندی خود این جمله، بخواهیم تکیه کنیم و متناسب با لغات، آن را تفسیر نماییم، معنای جمله چنین است که آنها هیچ ضربه‌ای بر پیکر دشمن وارد نمی‌کنند، مگر این‌که در نامه اعمالشان نوشته خواهد شد؛ زیرا «نال من عدوه» در لغت، به معنای ضربه زدن به دشمن است. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً» «3»، فرموده: هنگامی که این آتش آنها را از راه دور ببیند، چنان به هیجان می‌آید که صدای وحشتناک و خشم‌آلود او را که با نفس زدن شدید همراه است، می‌شنوند.
و در شرح تعبیرات متعدد درباره «زفیر» فرموده: برای آتش دوزخ زفیر قایل شده؛ یعنی شبیه آن حالتی که انسان نفس را در سینه فرومی‌برد، آن‌چنان‌که دنده‌ها به طرف بالا رانده می‌شوند، و این معمولا در حالی است که انسان بسیار خشمگین می‌گردد. «4»
فی قوله تعالی: «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ» «5» هم فرموده: اینها گروه اندکی هستند (اندک از نظر تعداد در مقابل فرعونیان و اندک از نظر قدرت): «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ.» بنابراین در مبارزه با این گروه، با آن همه قدرتی که ما داریم، جای هیچ‌گونه نگرانی نیست که برنده ماییم. «شرذمه» در اصل، به معنای گروه اندک و باقیمانده چیزی بوده و به لباس پاره‌پاره، «شراذم» گفته می‌شود، بنابراین علاوه بر
______________________________
(1). توبه/ 120.
(2). تفسیر نمونه، ج 8، ص 187، به اختصار.
(3). فرقان/ 12.
(4). تفسیر نمونه، ج 15، ص 37- 36، به اختصار.
(5). شعراء/ 55- 54.
ص: 609
معنای اندک بودن، پراکندگی نیز در مفهوم آن افتاده است. گویا فرعون با این تعبیر می‌خواست عدم انسجام بنی اسرائیل را از نظر نفرات لشکر نیز مجسّم کند. سپس افزود:
ما چه‌قدر حوصله کنیم؟ و تا چه اندازه با این بردگان سرکش مدارا نماییم؟! اینها ما را به خشم و غضب آورده‌اند: «وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ.» «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» «2»، پنج ویژگی از ویژگی‌های قیامت را در این آیه چنین تفسیر فرموده: نخست می‌گوید: آنها را از روز نزدیک بترسان: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ.» آزفه در لغت، به معنای «نزدیک» است، و چه نامگذاری عجیبی است که به جای «یوم القیامه»، «یوم الازفة» بیان شده، تا بی‌خبران نگویند: هنوز تا قیامت، زمان بسیار زیادی است؛ فکر خود را مشغول قیامت نکنید که وعده‌ای است نسیه! دومین توصیف این‌که: در آن روز، از شدت هول و ترس، دل‌ها به گلوگاه می‌رسد: «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ». به هنگامی که انسان در تنگناهای سخت قرار می‌گیرد، احساس می‌کند که گویی قلبش دارد از جا کنده می‌شود؛ گویی می‌خواهد از حنجره‌اش بیرون بپرد.
عرب از این حالت، تعبیر به: «بلغت القلوب الحناجر» می‌کند، و شاید معادل آن در فارسی این باشد که می‌گوییم: «جانش به لب رسید.» در توصیف سوم می‌گوید: وجود آنها مملوّ از غم و اندوه می‌شود، امّا توانایی اظهار آن را ندارند: «کاظِمِینَ». کاظم از ماده کظم، در اصل، به معنای بستن دهان مشکی است که پر از آب باشد. سپس در مورد کسانی که از خشم پر می‌شوند، اما به دلایل مختلفی آن را اظهار نمی‌دارند، اطلاق شده است. جهت چهارمین توصیف این‌که: برای ستمکاران دوستی وجود ندارد: «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ.» در پنجمین توصیف می‌فرماید: و نه شفاعت‌کننده‌ای که شفاعتش پذیرفته شود: «وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ»؛ چرا که شفاعت شافعان راستین، مانند: انبیا و اولیا نیز
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 15، ص 237، به اختصار.
(2). غافر/ 18.
ص: 610
به اذن پروردگار است، و به این ترتیب، قلم بطلان بر پندار بت‌پرستان که بت‌ها را شفعای خود در پیشگاه خدا می‌دانستند، می‌کشد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ» «2»، فرموده: هر گاهی یکی از آنها را به همان چیزی که برای خداوند رحمن شبیه قرار داده، بشارت دهند، صورتش از فرط ناراحتی سیاه می‌شود، و مملوّ از خشم و غضب می‌گردد. منظور از «بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا»، همان فرشتگانی است که آنها را دختران خدا می‌دانستند، و درعین‌حال، معبود خود قرار می‌دادند، و شبیه و مانند او واژه «کظیم» از ماده کظم (بر وزن نظم)، به معنای گلوگاه است، و به معنای بستن گلوی مشک آب بعد از پر شدن نیز آمده، و لذا این کلمه در مورد کسی که قلبش مملوّ از خشم یا غم و اندوه است، به کار می‌رود. این تعبیر به خوبی حاکی از تفکّر خرافی مشرکان ابله در عصر جاهلیت در مورد تولّد فرزند دختر است که چگونه از شنیدن خبر ولادت دختر ناراحت می‌شدند، درعین‌حال، فرشتگان را دختران خدا می‌دانستند. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ» «4»، فرموده: و از آن‌جا که سرسختی و بی‌منطقی مشرکان و دشمنان اسلام گاه چنان قلب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را می‌فشرد که امکان داشت در مورد آنها نفرین کند، خداوند در این آیه، پیامبرش را دلداری داده و امر به صبر و شکیبایی می‌کند، می‌فرماید: صبر کن و منتظر فرمان پروردگارت باش. منتظر باش تا خداوند وسایل پیروزی تو و یارانت و شکست دشمنانت را فراهم سازد. هرگز برای عذاب آنها عجله مکن، و بدان این مهلت‌ها که به آنها داده می‌شود، یک نوع عذاب استدراج است. سپس می‌افزاید: و مانند صاحب داستان ماهی، یونس، نباش که برای مجازات قومش عجله کرد و گرفتار و مجازات ترک اولی شد: «وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ.» در آن زمان که خدا او را از درون
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 20، ص 64- 63، به اختصار.
(2). زخرف/ 17.
(3). تفسیر نمونه، ج 21، ص 28- 27، به اختصار.
(4). قلم/ 48.
ص: 611
شکم ماهی خواند، درحالی‌که محبوس بود و سینه‌اش مملو از غم و اندوه: «إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ.»
درباره مکظوم فرموده: به‌هرحال، «مَکْظُومٌ» از ماده کظم (بر وزن هضم)، به معنای گلوگاه است و «کظم سقاء»، به معنای بستن دهان مشک است بعد از پر شدن؛ به همین مناسبت به کسانی که بسیار خشمگین یا غمناک می‌شوند، و خویشتن‌داری می‌کنند، کاظم گفته می‌شود، و باز به همین مناسبت، این واژه در معنای «حبس» نیز به کار رفته، بنابراین «مَکْظُومٌ» در آیه فوق، دو معنا می‌تواند داشته باشد؛ مملو بودن از خشم و اندوه، و یا محبوس بودن در شکم ماهی، ولی معنای اول، چنان‌که گفتیم، مناسب‌تر است. «1»

4. کظم غیظ در تفاسیر روایی‌

علّامه سید هاشم حسینی بحرانی قدّس سرّه در تفسیر برهان، و علّامه شیخ عبد علی بن جمعه عروسی حویزی رحمه اللّه در تفسیر نور الثقلین، و علّامه شیخ جلال الدین سیوطی رضی اللّه عنه در تفسیر در المنثور، روایاتی را در ذیل هریک از آیات منتخب کظم غیظ، نقل کرده‌اند که در این‌جا پس از ذکر هر آیه، به نقل جمله‌ای از آنها می‌پردازیم.
فی قوله تعالی: «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «2»، روایاتی نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- علی بن ابراهیم فی قوله تعالی: «عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ»، فرموده:
«اطراف الأصابع.»؛ یعنی سر انگشتان. «3»
ب- ابن اسحاق، ابن جریر و ابن منذر درباره قوله: «وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ»، از ابن عباس اخراج نمودند: «ای بکتابکم و کتابهم و بما مضی من الکتب قبل ذلک و هم یکفرون بکتابکم،
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 24، ص 421- 420، به اختصار.
(2). آل عمران/ 119.
(3). برهان، ج 1، ص 192- نور الثقلین، ج 1، ص 384، حدیث 336.
ص: 612
فانتم احقّ بالبغضاء لهم منهم لکم.»: یعنی شما به کتابتان و کتاب آنان و آنچه از کتاب‌های پیشینیان که گذشت، ایمان دارید و آنان به کتاب شما کافرند؛ پس شما سزاوارترید برای خشم ورزیدن شدید نسبت به آنان از آنها نسبت به شما. «1»
ج- عبد بن حمید و ابن جریر درباره قوله: «وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا» الایة، از قتاده اخراج نمودند که او گفت: آن‌گاه که مؤمنین را می‌دیدند، می‌گفتند: ایمان آوردیم؛ این را نمی‌گفتند، مگر به خاطر ترسی که از خون و اموالشان داشتند، پس این‌چنین عمل می‌کردند، و آن هنگام که در خلوت می‌شدند، از خشم سر انگشتان را می‌گزیدند. او می‌گوید: از آن جهت بود که شدّت خشم و ناخشنودی را برای خود، و خوشی و راحتی را برای مؤمنین می‌یافتند. «2»
د- ابن جریر از سدی درباره قوله: «عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ» اخراج نمود که او گفت: «" الْأَنامِلَ" الاصابع.»؛ یعنی انامل به معنای انگشتان است. «3»
نیز فی قوله تعالی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «4»، روایاتی را نقل نموده‌اند که در همین مجلد در فصل سی و پنجم: «عفو»، نقل شده و برای همین در این فصل از تکرار نقل آن خودداری می‌شود.
همین‌طور فی قوله تعالی: «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» «5»، روایتی نقل شده است:
علی بن ابراهیم فرمود: قوله: «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ»؛ یعنی تشنگی، «وَ
______________________________
(1). در المنثور، ج 2، ص 66.
(2). در المنثور، ج 2، ص 66.
(3). در المنثور، ج 2، ص 66.
(4). آل عمران/ 134.
(5). توبه/ 120.
ص: 613
لا نَصَبٌ»؛ یعنی رنج و سختی، «وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»؛ یعنی گرسنگی، «وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ»؛ یعنی داخل در شهرهای کفار می‌شوند، «وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا»؛ یعنی قتل و اسارت، «إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ.» «1»
فی قوله تعالی: «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً» «2» هم روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- علی بن ابراهیم درباره قوله: «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ» گفت: امام فرمودند در مسیر یک ساله، و طبرسی در مجمع البیان آن را از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت نمود. «3»
ب- در مجمع البیان فرموده: قوله: «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ»؛ یعنی از مسیری یک صد ساله. این، قول سدی و کلبی است و ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام فرمود: «من مسیر سنة.»: از فاصله یکساله. «4»
نیز فی قوله تعالی: «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ» «5»، روایاتی نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- علی بن ابراهیم فرمود: و در روایتی ابی جارود از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام درباره قوله: «لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ»، امام علیه السّلام می‌فرماید: «عصبة قلیلة.»؛ یعنی گروه اندک. «6»
ب- فریابی، عبد بن حمید، ابن جریر، ابن منذر و ابی حاتم درباره قوله: «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ»، از ابن مسعود اخراج نمودند که فرمود: آنان ششصد و هفتاد هزار نفر بودند.
ابن ابی شیبه و ابن جریر مانند همین تعداد را از ابی عبید اخراج نمودند. «7»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» «8»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
______________________________
(1). برهان، ج 2، ص 450.
(2). فرقان/ 12.
(3). برهان، ج 2، ص 748.
(4). نور الثقلین، ج 4، ص 7.
(5). شعراء/ 55- 54.
(6). برهان، ج 3، ص 764، ج 4، ص 53، حدیث 28.
(7). در المنثور، ج 5، ص 85- 84.
(8). غافر/ 18.
ص: 614
الف- علی بن ابراهیم فی قوله: «أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ»، فرمود: یعنی روز قیامت. فی قوله: «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ» فرمود: در حال شدّت غم و اندوه و رنج و محنت زیاد. پس از آن، فرمود: «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ»؛ یعنی هرچه می‌نگرد، قبول شدن شفاعت برای او آزاد و جایز نمی‌شود. «1»
ب- در کتاب روضه کافی در کلامی از علی بن حسین علیه السّلام آورده که حضرت فرموده است: «و اعلم یابن آدم! ان وراء هذا، اعظم و افظع و اوجع للقلوب یوم القیامة، و ذلک یوم الازفة؛ اذ القلوب لدی الحناجر کاظمین.»؛ یعنی ای فرزند آدم! بدان البته، بعد از این جهان برای دل‌ها روز قیامت، عظیم‌تر، و سخت‌تر و دردناک‌تر بوده و آن روز نزدیک است؛ آن زمانی که دل‌ها درحالی‌که پر از شدّت خشم و غم و اندوه است، به گلوگاه نزدیک می‌گردد. «2»
ج- احمد بن زیاد با اسنادش تا برسد به ابی عمیر، و او از موسی بن جعفر علیه السّلام روایت نمود که در ضمن حدیثی طولانی فرموده است: «یا ابا احمد! ما من مؤمن یرتکب ذنبا الا ساء ذلک و ندم علیه، و قد قال النبی صلّی اللّه علیه و آله: کفی بالندم توبة، و قال علیه السّلام: من سرته حسنته و سائته سیئته، فهو مؤمن، فان لم یندم علی ذنب یرتکبه، فلیس بمؤمن و لم تجب له الشفاعة و کان ظالما، و اللّه تعالی یقول:" ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ".»؛ یعنی ای ابا احمد! مؤمن نیست کسی که گناهی را مرتکب شود، مگر این‌که آن گناه او را غمگین و اندوهناک سازد و نسبت به ارتکاب به آن پشیمان گردد، و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرموده است: برای پشیمانی، توبه کافی است، و آن حضرت علیه السّلام فرمود: کسی که کار نیکش او را مسرور سازد و کار زشتش او را غمگین و محزون کند، او مؤمن است، پس اگر بر گناهی که آن را مرتکب شده، نادم و پشیمان نگردد، او مؤمن نبوده و شفاعتش واجب نیست و او ستمگر و ظالم است و خدای تعالی می‌فرماید: «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ.» «3»
______________________________
(1). برهان، ج 4، ص 951.
(2). نور الثقلین، ج 4، ص 517، حدیث 31.
(3). نور الثقلین، ج 4، ص 517، حدیث 32.
ص: 615
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ» «1»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- علی بن ابراهیم فرمود: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا»؛ یعنی هنگامی که برای آنان فرزندان دختر متولّد می‌شدند، «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ»: چهره‌شان تیره و سیاه می‌گردید و درحالی‌که غمناک و اندوهبار بود، شدّت خشم خود را فرو می‌برد. «2»
ب- عبد بن حمید، ابن جریر و ابن منذر فی قوله: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا»، از مجاهد اخراج نمودند که او گفت: «ولدا.»: چون فرزندی متولّد می‌شد. «3»
نیز فی قوله تعالی: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ» «4»، روایتی نقل شده:
در تفسیر علی بن ابراهیم و در روایت ابی جارود از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام درباره قوله: «إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ»: قال: یعنی امام باقر علیه السّلام در این روایت مکظوم را کسی که غمگین و پر از غم و اندوه است، معنا کردند. «5»

5. تدبّر در آیات کظم غیظ

قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «6» در این‌جا با بررسی تفاسیری که از آیات به عمل آمده و با توجّه به سیاق هر آیه، هریک از الفاظ:
غیظ، تغیّظ و کظم الغیظ و کاظمین، کظیم و مکظوم را در هر آیه معنا می‌کنیم، و پس از آن، با ذکر هر آیه، به تفسیر آن می‌پردازیم و سپس در تأیید معنای بررسی شده، به آیات دیگر قرآن استناد می‌کنیم.
______________________________
(1). زخرف/ 17.
(2). برهان، ج 4، ص 981.
(3). در المنثور، ج 6، ص 15.
(4). قلم/ 48.
(5). نور الثقلین، ج 5، ص 399، حدیث 61- برهان، ج 4، ص 1142.
(6). ص/ 29.
ص: 616

معنای الفاظ کظم غیظ و تفاسیر آیات آن و استناد به آیات دیگر قرآن‌

1. معنای اول غیظ

اشاره

یکی از معانی غیظ، خشم شدید منافقین است نسبت به مؤمنین، و این خشم شدید، به واسطه پیروزی مسلمان‌ها و علوّ کلمه اسلام و وحدت کلمه مؤمنین است:
«ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» «1»؛ یعنی این خود شما مؤمنین هستید که آن منافقین از اهل کتاب را دوست می‌دارید و آنان شما را دوست نمی‌دارند و شما به همه کتاب‌های آنان و کتاب خودتان ایمان دارید، و چون آنان شما را ملاقات کنند، گویند، ما ایمان آوردیم، و چون خلوت کنند، از شدت خشم نسبت به شما (به واسطه پیروزی‌هایتان و علوّ کلمه اسلام و وحدت شما مؤمنین)، سرانگشتان را به دندان بگزند. ای پیامبر! به آنان بگو: با این شدت خشمتان (به واسطه پیروزی‌هایی که با نصرت الهی مستمرا نصیب مسلمانان می‌گردد، بمیرند. البته، خدای تعالی به آنچه (از بغض و کینه منافقین نسبت به مسلمین) در درون سینه‌ها است، بسیار آگاه می‌باشد.

استناد به آیات دیگر قرآن‌

در آیه بعد، از آنچه در درون سینه‌های منافقین اهل کتاب می‌گذرد، خبر داده و می‌فرماید: اگر آنان خوبی و خوشی در شما احساس کنند، بدشان آمده و ناخشنود شوند، و اگر بدی و ناراحتی به شما اصابت کند، شادمان می‌گردند، و اگر شما صبر و شکیبایی داشته باشید و از آنچه مایه خشنودی آنان است، پروا داشته باشید، حیله‌های آنان هیچ ضرری به شما نمی‌رساند. البته، خدای متعال نسبت به آنچه آنان عمل می‌کنند، احاطه کامل دارد. «إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ.» «2»
______________________________
(1). آل عمران/ 119.
(2). آل عمران/ 120.
ص: 617

2. معنای کظم غیظ

اشاره

کظم غیظ؛ یعنی فروبردن خشم شدید توأم با شکیبایی و عفوّ، مانند قوله تعالی:
«الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «1»؛ یعنی (متقین) کسانی هستند که هم در حال وسعت مالی و خوشحالی، و هم در حال سختی مالی و بدحالی، انفاق و بذل و بخشش می‌کنند و آن هنگام که همه وجودشان از خشم پر شده، با شکیبایی آن را فرومی‌برند و درصدد انتقام از کسی که سبب خشم آنها شده نیستند، و از آنچه جایز است از مردم گذشت کنند، گذشت می‌کنند، و خدای متعال همه نیکوکاران را دوست می‌دارد.

استناد به آیات دیگر قرآن‌

الف- در آیه 16 سوره تغابن، به مؤمنین امر می‌کند که: در حدّ توان، تقوای الهی داشته باشند و از خدای تعالی پروا کنند و به قصد عمل نمودن بشنوند و اطاعت کنند و انفاق کنند که آن برای خودشان خیر و نیکو است، و در توصیف رستگاران می‌فرماید:
کسانی که نفسشان را از بخل ورزیدن نگاه دارند، رستگارند. «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.»
ب- در آیه 37 سوره شوری، درباره اوصاف مؤمنین می‌فرماید: از کارهای زشت و گناهان کبیره دوری می‌کنند، و چون خشمناک شوند، بر آن پوشش می‌نهند (یعنی آن خشم را در خود فرومی‌برند): «وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ.»
ج- در آیه 126 سوره نحل، ضمن ترجیح صبر و شکیبایی بر انتقام گرفتن، می‌فرماید: اگر خواستید امر انتقام گرفتن را تعقیب کنید، به مانند آنچه نسبت به شما انجام داده‌اند، انتقام بگیرید و اگر صبر و خویشتن‌داری کنید، البته، آن برای شکیبایان بهتر است: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ.»
______________________________
(1). آل عمران/ 134.
ص: 618

3. معنای دوم غیظ

اشاره

یک معنای غیظ، خشم شدید کفّار است که در اثر فتح و غلبه مسلمین بر سرزمین‌های آنان در آنها حاصل می‌شود. قوله تعالی: «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ.» «1»؛ یعنی برای اهل مدینه و کسانی از اعراب که در اطراف مدینه در بادیه‌ها ساکنند، سزاوار نباشد که شرکت در جنگ (تبوک) را از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به تأخیر اندازند و سزاوار نباشد که رفاه نفوس خودشان را بدون رفاه او طلب کنند. آن دوری از تأخیر، به واسطه این است که تشنگی سخت به آنان نمی‌رسد و رنجی به بدن‌های آنان نمی‌رسد و گرسنگی طاقت‌فرسا در طاعت خدای تعالی به آنان نمی‌رسد و قدم‌هایشان را در میدان جنگ بر جای پای کافران نمی‌گذارند و در اثر فتح و غلبه بر سرزمین کفّار، خشم شدید آنان را برنمی‌انگیزند و از دشمن چیزی را غنیمت به دست نمی‌آورند، مگر این‌که برای آن مؤمنین عمل صالح ثبت گردد. البته، خدای تعالی پاداش نیکوکاران را (که کارشان مستحقّ مدح و ستایش است) ضایع نمی‌کند.

استناد به آیات دیگر قرآن‌

در آیه 25 سوره احزاب، شدت خشم کفّار را در جنگ احزاب که خیری برای آنان نداشت و برای مؤمنین ثمربخش بود، بیان می‌فرماید: «وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً.»

4. معنای تغیّظ

اشاره

تغیّظ، اظهار شدّت خشم است که برحسب مورد آن، در ظاهر چهره، یا در حالت، و یا در صدا بیان می‌شود. «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً» «2»؛ یعنی
______________________________
(1). توبه/ 120.
(2). فرقان/ 12.
ص: 619
زمانی که کافران از جایگاه دوری آتش (دوزخ) را می‌بینند، صدای جوشش ناشی از التهاب درونی و خروش مهیب آن را که شیهه می‌کشد، می‌شنوند.

استناد به آیات دیگر قرآن‌

در آیه 106 و آیه 107 سوره هود می‌فرماید: «زفیر» و «شهیق»؛ یعنی صدای خروش آتش و صدای ضعیف آن برای افراد بدبختی که در آتش دوزخ هستند، دایمی و جاویدان است. «فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ.»

5. معنای سوم غیظ

اشاره

یک معنای غیظ، خشم شدید کفار است به واسطه مخالفت با مؤمنین در امر دین:
«إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ.» «1»؛ یعنی فرعون به سپاهیان خود گفت:
البته، اینان (که مؤمنین و یاران موسی هستند) جوانان اندکی هستند که هر دسته از آنان قلیل و اندک است، و البته، آنان به واسطه مخالفتشان با ما در امر دین، سخت ما را به خشم آورده‌اند.

استناد به آیات دیگر قرآن‌

الف- البته، کافران دشمن آشکار شما مؤمنین‌اند: «إِنَّ الْکافِرِینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِیناً.» «2»
ب- البته، کافران به‌جز گول و فریب در چیزی نیستند. «إِنِ الْکافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ» «3»
ج- البته، خدای تعالی کافران را لعنت نموده و برای‌شان آتش افروخته و سوزاندن را مهیا نموده: «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً.» «4»

6. معنای کاظمین‌

اشاره

کاظمین؛ یعنی حالت سکوت ناشی از ترس کسانی که پر از غم و اندوهند: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ.» «5»؛ یعنی:
______________________________
(1). شعراء/ 55- 54.
(2). نساء/ 101.
(3). ملک/ 20.
(4). احزاب/ 64.
(5). غافر/ 18.
ص: 620
(خدای تعالی به پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله امر فرمود که:) و آنان (یعنی مکلّفین) را از روزی که نزدیک است (یعنی روز قیامت) بترسان؛ زیرا در آن روز دل‌ها (از شدّت ترس) به گلوگاه‌ها می‌رسد، آنان درحالی‌که پر از غم و اندوهند، ساکت و خاموش‌اند، برای ظالمین، کسی که قریب و نزدیک به آنان باشد (و نفعی به آنان برساند)، نیست و نه شفیعی که شفاعت او مورد قبول واقع شود.

استناد به آیات دیگر قرآن‌

«قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ» «1»: دل‌ها در آن روز (که قیامت است) هراسان است.

7. معنای کظیم‌

اشاره

کظیم؛ یعنی پر از غم و اندوه شدن: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ» «2»؛ یعنی: و چون به یکی از آنان به آنچه بر وجه مثل، او را به خدای تعالی نسبت می‌دادند (یعنی به تولّد فرزند دختری) بشارت می‌دادند، چهره او (به واسطه غمّ منسوب شدن دختر به او) سیاه می‌گردید و او پر از غم و اندوه می‌شد.

استناد به آیات دیگر قرآن‌

الف- حق تعالی در احوال حضرت یعقوب علیه السّلام می‌فرماید: «وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ.» «3»
ب- و در احوال اعراب جاهلی می‌فرماید: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ.» «4»

8. معنای مکظوم‌

اشاره

مکظوم؛ یعنی مغموم محبوس، یعنی کسی که در حال غم و اندوه محبوس است و نمی‌تواند برای رفع گرفتاری خود کاری انجام دهد؛ چنان‌که در قوله تعالی آمده است:
«فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ.» «5»؛ یعنی پس (ای
______________________________
(1). نازعات/ 8.
(2). زخرف/ 17.
(3). یوسف/ 84.
(4). نحل/ 58.
(5). قلم/ 48.
ص: 621
پیامبر!) تا حکم پروردگارت صبر و خویشتن‌داری کن و مانند یونس نبی مباش (و از بین قومت مانند او خارج مشو پیش از آن‌که خدای تعالی به تو اذن بدهد؛ هم‌چنان‌که یونس خارج شد)، آن زمانی که پروردگارش را می‌خواند، درحالی‌که او در شکم ماهی مغموم محبوس بود.

استناد به آیات دیگر قرآن‌

در آیات 87 و 88 سوره انبیاء قوله: «فَنادی فِی الظُّلُماتِ»، و قوله: «نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ»، مؤید معنای محبوس مغموم در معنای مکظوم است: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ.» «1»

کلمات قصار پیرامون کظم غیظ

در کتاب غرر الحکم و درر الکلم در «باب کظم غیظ»، سخنانی به اقتصار، از امام المتقین، مولی الموحدین، امیر المؤمنین، علی علیه السّلام بیان شده است که در این‌جا به نقل آنها می‌پردازیم:
1. «من کظم غیظه، کمل حلمه.»: کسی که خشم خود را فروببرد، حلم و بردباریش کامل می‌گردد.
2. «الکاظم من أمات أضعانه.»: فروبرنده خشم، کسی است که کینه‌های خود را بمیراند و از کسی کینه‌ای در دل نگیرد.
3. «اکظم الغیظ، تزد حلما.»: خشم را فروبر، تا حلم را زیاد بگردانی.
4. «الکظم ثمرة الحلم.»: فروبردن خشم، نتیجه و ثمره حلم و بردباری است.
5. «رأس الحلم الکظم.»: رأس بردباری و حلم، فروبردن خشم است. تا کظم غیظ و فرو بردن خشم، محقق نشود، حلم و بردباری تحقّق نیابد.
______________________________
(1). انبیاء/ 88- 87.
ص: 622
6. «طوبی لمن کظم غیظه و لم یطلقه و عصی أمر نفسه فلم یهلکه.»: خوشا به حال کسی که خشم خود را فروبرد و آن را رها نکند، و دستور نفسش را نافرمانی نماید، پس آن را هلاک نگرداند.
7. «کم من غیظ تجرّع مخافة ما هو أشدّ منه.»: چه بسیار خشمی که از ترس آنچه سخت‌تر از آن است، به کام درکشیده شود؛ یعنی به جهت ترس از تبعات بعد از آن، فروبرده شود.
8. «اکظم الغیظ عند الغضب و تجاوز مع الدّولة، تکن لک العاقبة.»: خشم خود را زمان غضب و خشم، فروببر، و هنگامه قدرت و دولت درگذر؛ تا این‌که عاقبت نیکو، از آن تو باشد.
خدایا تو برطرف‌کننده بدی و فریادرس غمدیدگان هستی؛ «اللّهمّ إنّک تکشف السّوء و تغیث المکروب.» به ما توفیق آن چنانی عطا کن که بدی و غم و اندوهی که در غیظ و خشم شدید بر ما عارض می‌شود، به صبر و شکیبایی و عفو و گذشت تبدیل شود.