گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
فصل چهل و سوم موعظه‌



اشاره

کلمه موعظه با الفاظ: «أوعظت»، «أعظک»، «أعظکم»، «تعظون»، «یعظکم»، «یعظوه»، «عظهم»، «فعظوهنّ»، «توعظون»، «یوعظ»، «یوعظون»، «الواعظین»، «موعظة»، در 25 مورد و در ضمن 24 آیه در 14 سوره قرآن کریم ذکر شده است. از این مجموعه، 8 آیه آن را از 6 سوره قرآن مجید انتخاب کرده و برای تحقیق در آنها، ابتدا آیات منتخب را به ترتیب سوره مصحف کریم تنظیم می‌کنیم و پس از آن، با استناد به کتب لغت، در معانی و مفاهیم وعظ و موعظه تحقیق نموده و سپس تفسیر آیات مذکور را با استفاده از کتب تفسیر و روایی علمای شیعه و علمای اهل تسنن از زمان شیخ الشیوخ، طوسی قدّس سرّه تا زمان حاضر، بررسی می‌نماییم و سرانجام، در مرحله پنجم، با استعانت از امدادهای خدای متعال و با استفاده از تفاسیر مورد تحقیق و با استناد به آیات قرآن، به تدبّر در آیات مذکور می‌پردازیم.

1. تنظیم آیات موعظه به ترتیب سوره مصحف کریم‌

1. فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ. «1»
2. وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ
______________________________
(1). بقره/ 66: ر مدنی.
ص: 664
لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ. «1»
3. الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً. «2»
4. وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ. «3»
5. قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ. «4»
6. وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ. «5»
7. یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ. «6»
8. فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً. «7»
______________________________
(1). بقره/ 231: مدنی.
(2). نساء/ 34: مدنی.
(3). مائده/ 46: مدنی.
(4). هود/ 46: مکی.
(5). هود/ 120: مکی.
(6). نور/ 17: مدنی.
(7). طلاق/ 2: مدنی.
ص: 665

2. در معنای موعظه‌

راغب در مفردات فرموده: وعظ، منع و بازداشتن همراه با ترس است. خلیل گفته است: آن، پند دادن به خیر و نیکی در چیزی است که دل به سوی آن نرم گردد، و عظه و موعظه، اسم است، قال تعالی: «یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»، «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ»، «ذلِکُمْ تُوعَظُونَ»، «قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ»، «وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری ، «وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ»،* «وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا»، «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ.» «1»
فخر الدین در مجمع البحرین فرموده: قوله تعالی: «مَوْعِظَةً»؛* یعنی به بدی عاقبت ترساندن، و قوله: «الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» را گفته‌اند که آن، قرآن است، و در دعاست: «اعوذ بک ان تجعلنی عظة لغیری.»؛ یعنی به تو پناه می‌برم که مرا واسطه پند و عبرت دیگران قرار دهی، و موعظه نیز عبارت است از: سفارش به تقوا، برانگیختن بر طاعات، ترساندن از ارتکاب به گناهان و فریفته شدن به دنیا و زر و زیور آن و مانند آن، و وعظ، نصیحت و اندرز است به عاقبت و فرجام کار، و «لا جعلنک عظة لغیرک»؛ یعنی تو را مایه پند و عبرت برای غیر خودت قرار می‌دهیم. «2»
در مقدمه کتاب مرآة الانوار و مشکوة الاسرار فرموده: موعظه و آنچه شامل بر آن است، مانند: «یعظکم» و نحو آن. در قاموس وعظه موعظة را یادآوری نموده و در معنای آن فرموده است: آن چیزی است که دل را در جهت ثواب و عذاب نرم می‌کند، و به‌طور کلی، آن، نصیحت همراه با ترساندن از بدی است، و در تفسیر عیاشی و غیر آن، از امام صادق علیه السّلام درباره قوله: «فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ»، آمده که آن حضرت فرمود: یعنی توبه. بدیهی است اعظم گناهان، انکار ولایت و ترک آن است، پس ممکن است تأویل موعظه به توبه از بابت تمسّک به ولایت باشد. در کتاب کافی با اسنادش از امام باقر علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ»، درباره علی علیه السّلام نازل گردیده؛ چون او بهترین آنان بود. «3»
______________________________
(1). مفردات، ص 564.
(2). مجمع البحرین، ص 344.
(3). مقدمه برهان، ص 219.
ص: 666
در فرهنگ لغات فرموده: وعظ، مصدر است به معنای پند و اندرز، و عظة، آنچه است که با آن پند دهند، جمع آن، وعّاظ است، و وعّاظ؛ یعنی بسیار پند و اندرزدهنده، و موعظه؛ یعنی پند و اندرز که واعظ گوید؛ جمع آن، مواعظ است، و اتّعاظ؛ یعنی پند گرفتن و اندرز پذیرفتن. «1»
در فرهنگ عمید فرموده: موعظه (به فتح میم و کسر عین)؛ یعنی پند و اندرز، و کلام واعظ؛ مواعظ جمع آن است، و اتعاظ (به کسر همزه و تای مشدد)؛ یعنی پند گرفتن، پند پذیرفتن، و وعظ (به فتح واو)؛ یعنی پند دادن، نصیحت کردن، پند و اندرز، و وعاظ (به ضم واو و تشدید عین)، جمع واعظ است، و واعظ؛ یعنی وعظکننده، پنددهنده، اندرزدهنده؛ وعاظ، جمع آن است. «2»

3. موعظه در تفاسیر

شیخ طایفه، ابو جعفر، محمّد بن حسن بن علی بن حسن طوسی قدّس سرّه در تفسیر تبیان فی قوله تعالی: «فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «3»، تفسیر فرموده: ضمیر در قوله: «فَجَعَلْناها»، احتمال دارد که راجع باشد به عقوبت، یا راجع باشد به بوزینه، یا راجع باشد به ماهی‌ها، یا به آن قریه‌ای که اهل آن تجاوز به حکم الهی کردند، یا راجع باشد به امتی که تجاوز کردند و آنها اهل ایله بودند، و ایله، نام قریه‌ای است که در کنار دریا واقع است، و این قول اخیر؛ یعنی اهل ایله بودن آن عذاب‌دیدگان، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت شده، و قوله: «نَکالًا»، که ابن عباس گفته: «عقوبة»، و قوله: «لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها»، عکرمه از ابن عباس روایت کرده که اراده نموده آنچه را پیش رو و پشت آن بود از قرا، ضحاک از ابن عباس روایت کرده که مراد از «لِما بَیْنَ یَدَیْها»، یعنی: از بعد از آنها از امم، و «ما خَلْفَها»، کسانی که با آنها بودند و باقی ماندند، و سدی گفته: «لِما بَیْنَ یَدَیْها»، از
______________________________
(1). ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص 966.
(2). فرهنگ عمید، ص 1153، 87، 1234، 1219.
(3). بقره/ 66.
ص: 667
گناهانشان، و «ما خَلْفَها»؛ یعنی عبرت باشد برای کسی که بعد از آنان است از امت‌ها، و قتاده گفته: «لِما بَیْنَ یَدَیْها»، گناهان قوم بوده و «ما خَلْفَها»، ماهی‌هایی است که به آنها اصابت کردند، و مجاهد گفته: «لِما بَیْنَ یَدَیْها»، آنچه از خطاهایی است که از آنها گذشته، و «ما خَلْفَها» از خطاهایی است که به واسطه آنها هلاک شدند. «وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ»، موعظه را اختصاص به متقین داد، اگرچه برای غیرمتقین هم موعظه است، و آن به این جهت است که متقین از آن بهره می‌برند، نه کافران، مانند قوله: «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ»، و قوی‌ترین تأویلات، بنابر آنچه ضحاک از ابن عباس روایت کرده، این است که: آن، کنایه از عقوبت و مسخی است که با آن، آن قوم مسخ گردیدند؛ زیرا در آن، اشاره است به عقوبتی که آن قوم در آن گرفتار شدند، اگرچه باقی احوال نیز جایز است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «2»، فرموده: قوله: «فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ»، معنایش انقضای عدّه زن است؛ بدین معنا که: وقتی نزدیک به سر آمدن عدّه زن می‌شود، و این بدان جهت است که بعد از به سر آمدن عدّه، امساک زن برای مرد نیست، و امساک در این‌جا مراجعه به زن است پیش از به سر آمدن عدّه، و این معنا از این جهت است که گاهی برای کسی که به نزدیک شهر رسیده، گفته می‌شود: فلانی به شهر رسید، و مراد از «بِمَعْرُوفٍ» در این‌جا، آن حقی است که عقل یا شرع برای معرفت به صحتش، به آن دعوت می‌کند، برخلاف «منکر» که عقل یا سمع برای محال بودن معرفت به صحت آن، از آن نهی می‌کند. پس آنچه معرفت به صحت آن جایز است، معروف، و آنچه معرفت به صحت آن جایز نیست، منکر است، و مراد از «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» در این جا، مراجعه کردن مرد است به زن بر وجهی که خدای تعالی برای او مباح نموده، و این
______________________________
(1). تبیان، ج 1، ص 292- 291.
(2). بقره/ 231.
ص: 668
که با او حسن معاشرت داشته باشد و غیر آن، و این‌که قصد ضرر رسانیدن به او را نداشته باشد، و اصل «تسریح»، فرستادن گله و رمه است به چراگاه، و از آن است قوله:
«حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ»، آیه 6 نحل، و قوله: «وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا»؛ یعنی آن‌گاه که مراجعه شما به آنان از روی رغبت نیست، بلکه برای این است که ضرری به آنها برسد یا در تطویل زمان عدّه، یا در طلب مفادات، یا در غیر آن، در این صورت مراجعه نکنید که جایز نیست، و قوله: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»، پس این از نوع آن ضرری است که احدی از آن ضرر نمی‌بیند (به‌جز شخص ظلم‌کننده)، و قوله:
«وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً»؛ یعنی آنچه از احکام طلاق را که ذکر فرمود به آنچه در آن مراجعه جایز است و آنچه برای زنان است، و قوله: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ»، آگاهی است بر این‌که خدای متعال پاداش عملی از اعمال آنان را به جهت پنهان بودن از او ساقط نمی‌گرداند؛ زیرا «بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ»، و «أجل»، عبارت از به سر آمدن مدت انتظار است. در این صورت، «امساک»، منع از رفتن بوده و «تسریح»، فرستادن و ترک او در زمان به سر آمدن عدّه است. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً» «2»، فرموده: و معنای «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ»، به تأدیب و تدبیر به واسطه برتری دادن خدا مردان را بر زنان در عقل و رأی، و زهری می‌گفت: بین مرد و زن او قصاص نیست به‌جز قصاص نفس، و قوله: «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ»، معنای «قانِتاتٌ»؛ یعنی آن زنانی که مطیع خدا و مطیع شوهرانشان باشند، و اصل «قنوت»، دوام طاعت است و از آن می‌باشد قنوت در وتر، به واسطه طول قیام آن، و قوله:
«حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ»؛ یعنی حفظکننده‌اند برای آنچه همسرانشان از آن غائب
______________________________
(1). تبیان، ج 2، ص 252- 250.
(2). نساء/ 34.
ص: 669
شده‌اند، از مالشان و آنچه بر او واجب است از رعایتش و مراعات حال آن، و آنچه لازم است از صیانتش نسبت به خودش برای او، «بِما حَفِظَ اللَّهُ»، عطا و زجاج گفته‌اند: یعنی به واسطه آنچه خدا آنها را در مهرهایشان حفظ کرد، و بر زوج نفقه بر آنان را لازم نمود، و بعضی گفته‌اند: معنای آن، به چیزی است که امر خدا و دین خدا را حفظ می‌کند، و ابو جعفر مدنی، «بِما حَفِظَ اللَّهُ» را به نصب قرائت نموده، و قوله: «وَ اللَّاتِی تَخافُونَ»، در آن سه قول گفته شده: «تَخافُونَ»؛ یعنی می‌دانید، و به معنای گمان می‌بردید، و به معنای خوفی که برخلاف امن است، و در معنای «نشوز» در این‌جا گفته‌اند: آن، گناهکاری زوجه است، و اصل آن، به معنای بلندپروازی است که با زوج خود مخالفت نماید، و قوله: «فَعِظُوهُنَّ»؛ یعنی آنان را از خدا بترسانید، پس اگر به طاعت بازنگشتند، «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ»، پس از خوابگاه‌های آنان هجرت کنید، و درباره «وَ اهْجُرُوهُنَّ»، اقوالی را گفته‌اند، از جمله: هجرت در کلام، هجرت در جماع و هجرت از رختخواب، و این قول، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام، روایت شده که آن حضرت فرمود:
پشتش را به طرف او بگرداند، و اما کتک زدن باید زیان‌آور نباشد بدون خلاف، و ابو جعفر، امام باقر علیه السّلام فرمود: کتک زدن با چوب مسواک باشد، و قوله: «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ»، یعنی: اگر اطاعت کردند، علت‌یابی نکنید، و اصل «هجر»، ترک از روی دشمنی است، و «هجرت فلانا»؛ یعنی کلام او را از سر دشمنی ترک کردم، و «هجر»، سخن زشت از کلام است، و قوله: «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً»؛ یعنی البته، خدای تعالی والا مقام‌تر از این است که به‌جز به حق و به مقدار طاقت تکلیف کند، و «کبیر»؛ یعنی بزرگ، و به سید قوم گفته می‌شود، کبیرشان. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «2»، فرموده: «وَ قَفَّیْنا»؛ یعنی در پیرو آن نمودیم. «عَلی آثارِهِمْ»، «آثار»، جمع اثر
______________________________
(1). تبیان، ج 3، ص 191- 189.
(2). مائده/ 46.
ص: 670
بوده و آن، عملی است که برای حس ظاهر می‌شود، و ضمیر «هم» در آن دو قول است:
یکی این‌که به «النَّبِیُّونَ» برگشت می‌کند، و دوم آن‌که به کسانی برگشت می‌کند که حکمی که ذکر آن گذشت، بر آنها واجب است، و قوله: «بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ»، نصب «مُصَدِّقاً»، بر حال بوده و معنا این است که: او (یعنی عیسی بن مریم علیه السّلام) آنچه را گذشت، از توراتی که خداوند تعالی آن را بر موسی علیه السّلام نازل کرد، تصدیق می‌کند و به آن ایمان دارد، و قوله: «وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ»؛ یعنی بر عیسی انجیل را نازل نمودیم. «فیه»؛ یعنی در انجیل. «هدی»؛ یعنی بیان و دلیل است. «و نور»؛ آن را نور نامید؛ چون در آن هدایت است؛ هم‌چنان‌که به وسیله نور هدایت انجام می‌شود، و «وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ»، «مُصَدِّقاً»، منصوب بر حال بوده و در آن تکرار نیست؛ زیرا اولی حال از عیسی علیه السّلام بوده و دومی حال از انجیل است، و این دو دو حال مختلفند.
«وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ»، اضافه به متقین نمود؛ زیرا متقین از هدایت آن بهره می‌برند، و «متقین»، آن کسانی هستند که از ارتکاب گناهان الهی و ترک واجبات او، به سبب ترس از عذابش پروا دارند، و وعظ و موعظه، عبارت از منع و بازداشتن از آن چیزهایی است که خدا آن را ناپسند و زشت دانسته، و واداشتن به سوی آن چیزهایی می‌باشد که خدا آن را محبوب و دوست داشته، و تذکّر و آگاهی دادن است به آنها. «1»
فی قوله تعالی: «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ» «2» هم فرموده: در این آیه، از جواب خدا به نوح علیه السّلام حکایت شده است، آن هنگامی که نجات فرزندش را درخواست نمود، به این که به او فرمود: «یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»، و در معنای آن سه قول گفته شده: یکی آنها این‌که او از اهل تو، از آن کسانی که وعده نجات آنها به تو داده شده، نیست، و البته، او فرزند از صلب او بود. دوّم آنها این‌که: مراد این است که او از اهل دین تو نیست؛ هم‌چنان‌که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «سلمان منّا اهل البیت» که مراد از آن، این است که سلمان بر
______________________________
(1). تبیان، ج 3، ص 534- 533.
(2). هود/ 46.
ص: 671
دین ما است، و سوّمشان این‌که: او برای غیر نوح بود و بر فراش او تولّد یافت، و این وجه، ضعیف است؛ زیرا در این صورت به پیامبر چیزی نسبت داده می‌شود که سزاوار نیست، و قول اول، مورد اعتماد است، و ابن عباس گفته است: و خیانت زن نوح این بود که او نسبت جنون به نوح می‌داد، و خیانت زن لوط به این بود که نسبت به حضور میهمانان او، راهنمایی می‌کرد، و از علی علیه السّلام روایت است که آن حضرت، «و نادی نوح ابنها» قرائت نمود و او را به زن نسبت داد و این‌که آن زن تربیت‌کننده او بود، و از محمّد بن علی بن حسین علیه السّلام و عروة بن زبیر روایت شده که هر دو، «و نادی نوح ابنه» را به فتح هاء و ترک الف خوانده‌اند؛ چون نمی‌خواستند مخالف با مصحف باشد، و مرادشان از این قرائت این بود که او را به آن زن نسبت دهند و این‌که او از صلب نوح نبود، و حسن گفته: او منافق بود؛ ایمان را ظاهر، و کفر خود را پوشیده می‌داشت، و قوله: «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ»، کسی که عمل را به فعل بخواند، معنایش این است که او از اهل تو نیست؛ زیرا او عمل ناشایستی انجام داده، و تقدیر آن این است که: «انه عمل عملا غیر صالح»، و امّا کسی که آن را به رفع و تنوین بخواند، بنایش بر این است که آن اسم است، پس تقدیر آن، «انه ذو عمل غیر صالح»، پس بر مبالغه در صفت آمده است، و این وجه، ضعیف است؛ زیرا در آن اضافه قبیح به پیامبران است، و همان وجه اول نیکو است، و قوله: «فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؛ یعنی از آنچه نمی‌دانی که در حکم من جایز است، سؤال نکن؛ زیرا این‌گونه از سؤال‌ها از نادانان است، و قوله: «إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ»، وعظ، منع و بازداشتن از چیزی است که به سوی جهل فرامی‌خواند، بر وجه تشویق و تنبیه، و صحیح این است که جهل و نادانی درهرحال، ناپسند و زشت می‌باشد. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ» «2»، فرموده: قوله: «کُلًّا»، منصوب بر مصدر است و
______________________________
(1). تبیان، ج 5، ص 496- 494.
(2). هود/ 120.
ص: 672
تقدیر آن، «کل القصص نقص علیک» می‌باشد، و «قصص»، خبر از اموری است که بعضی از آنها به دنبال بعضی دیگر است، و آن، مأخوذ از «قصه یقصه» است، هنگامی که اثر آن را دنبال کند، و معنای «ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ»، احتمال دارد که آن به واسطه تسکین دل او باشد، و هم‌چنین احتمال دارد که «به» دلالت بر وجود آن باشد، و در معنای «وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ»، اقوالی است و قول صحیح، یعنی «فی هذه السورة» (در این سوره)، و تقدیر آن: «و جاءک فی هذه السورة الحق مع ما جاءک فی سائر السور»؛ یعنی: و در این سوره آنچه تو را آمده، حق است با آنچه در سایر سوره‌ها آمده، و معنای آیه، عبرت گرفتن به قصه‌های پیامبران است برای آنچه در آنها است، از خوبی، صبر و شکیبایی آنان بر امتشان و تلاش و کوششان در فراخواندن آنها به پرستش اللّه، با حقی که هرکس به آن عمل کند، رهایی می‌یابد، و با وعظی که قلب را نرم می‌کند برای پیمودن راه حق، و با تذکّر خیر و شر و آنچه هریک از آنها به آن می‌خواند در عاقبت نفع یا ضرر، و قوله: «وَ مَوْعِظَةٌ»؛ یعنی تو را موعظه‌ای آمد که جاهلان به خدا را موعظه می‌کند، قوله: «وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ»؛ یعنی یادآوری که مؤمنین به خدا و به رسولش یادآوری می‌کند تا این‌که غیر واجب را انجام ندهند. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» «2»، فرموده:
«یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ»؛ یعنی برای کراهت این‌که شما به مثل آن برگردید، یا برای این‌که به مثل آن از افک برنگردید، «أَبَداً»؛ یعنی هیچ‌گاه در طول عمرتان، به مانند این قول برگشت نکنید، «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»، اگر خدا و پیامبرش را تصدیق کرده و اندرز خدا را قبول می‌کنید، و ابن زید گفته است: وعظ، مانع است از این‌که گوینده‌ای بگوید من آن را شنیدم و آن را جعل نکردم. «3»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ
______________________________
(1). تبیان، ج 6، ص 87- 86.
(2). نور/ 17.
(3). تبیان، ج 7، ص 370.
ص: 673
الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» «1»، فرموده: و قوله: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»؛ یعنی پس زمانی که نزدیک به سر آمدن زمان عدّه آن زن است که آن، نزدیک زمان خروج او از عدّه است؛ زیرا جایز نیست مراد از آن، زمان به سر آمدن عدّه باشد؛ چون در زمان به سر آمدن عدّه، آن مرد مالک مراجعه به آن زن نخواهد بود و آن زن، مالک نفس خویش است و از او با یک طلاق جدا می‌شود. پس از آن، آن زن با هرکه خواست، شوهر اول یا غیر او، می‌تواند ازدواج کند، و البته، معنای آن این است که زمانی که آن زن نزدیک خروج از عدّه است، «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»؛ یعنی: به او مراجعه به معروف کنید، به آنچه برای آن زن واجب است، از قبیل: نفقه، لباس، مسکن و حسن معاشرت، «أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»؛ یا آن زن را ترک کنید تا از عدّه خارج گردد، و قوله: «وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ»، پس نزد اصحاب ما، شاهد گرفتن، شرط وقوع طلاق است؛ زیرا ظاهر امر اقتضای این را دارد، و امر نزد ما وجوب است، و قومی گفته‌اند که آن به رجعت برگشت کرده و تقدیر آن، «و اشهدوا علی الأمساک ان امسکتم ذوی عدل منکم» می‌باشد، و آن، رجعت است، «وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ»، زمانی که برای اقامه شهادت دعوت می‌شوید، آن را برای خدا برپای دارید. «ذلِکُمْ»، ای گروه مکلفین! «یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ.» پس وعظ، از نظر معنا، با ترغیب و ترساندن، به حق دعوت می‌کند، و البته، وعظ را به «مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» اضافه نمود بدون غیر آن؛ زیرا آن کسی که از آن بهره می‌برد، مؤمن است، نه کافری که منکر آن است، پس طاعت واجب، در آن پند و اندرز است با تشویق در آن به استحقاق پاداش نیکو و (ترساندن) در ترک آن به عقاب، و طاعت مستحب، در آن پند و اندرز است به استحقاق مدح و پاداش نیکو در صورت انجام آن، و گناهان، در آن پند و اندرز است به بازداشتن از آنها و ترساندن از انجامشان به استحقاق عذاب، نکوهش بر انجام آنها و تشویق در ترکشان.
______________________________
(1). طلاق/ 2.
ص: 674
سپس فرمود: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ»؛ یعنی به دوری کردن از گناهان او (تعالی)، «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»؛ یعنی محلّ خروجی را از عذاب خودش برای او قرار می‌دهد. «1»
شیخ ابی علی بن حسن طبرسی قدّس سرّه در تفسیر مجمع البیان فی قوله تعالی: «فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «2»، فرموده: «فَجَعَلْناها»، ضمیر «ها»، به امتی برگشت می‌کند که مسخ شدند و آنها اهل ایله بودند و ایله، قریه‌ای در نزدیکی ساحل دریا بود. این قول، از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت شده. «نَکالًا»؛ یعنی عقوبت و عذاب، و گفته‌اند: تذکّر و عبرت، و قوله: «لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها»، در آن، وجوهی ذکر شده: اوّل این‌که امت‌هایی که آن را دیدند و امت‌هایی که بعد از آن می‌باشند. این قول نزدیک است به آنچه از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام روایت شده. دوم به این معنا که آن را عذابی برای گناهانی قرار دادیم که پیش از صید انجام دادند. در این صورت، لام برای سبب است. سوم این‌که مراد از «بَیْنَ یَدَیْها»، یعنی پیش از این قری بودند. «وَ ما خَلْفَها»، یعنی بعد از آن قری می‌باشند. چهارم این‌که مراد از «بَیْنَ یَدَیْها»، یعنی آنچه از خطاهایشان که گذشت، و مراد از «وَ ما خَلْفَها»، یعنی آن خطاهایی که به واسطه آن هلاک شدند. «وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ»؛ یعنی به واسطه آن، متقین پند می‌گیرند و مثل این‌که آن برای متقین پند است بدون غیر آنان. این مانند قوله سبحانه: «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» است.
در این آیه دلالت است بر این‌که کارهایی را که اینان انجام دادند، چه آنها که متقدّم بودند و چه آنها که متأخّر بودند، مستحق عذاب خواهند بود. موعظه، وعظ بوده و اصل آن، ترساندن است. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ
______________________________
(1). تبیان، ج 10، ص 33- 32.
(2). بقره/ 66.
(3). مجمع البیان، ج 1، ص 130.
ص: 675
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «1»، فرموده: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ»، و این، خطاب به شوهران است، «فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ»، بلوغ در این‌جا، رسیدن به قرب است، یعنی نزدیک بودن به پایان زمان عدّه؛ زیرا بعد از پایان زمان عدّه، برای زوج رجوع نیست، پس این همانند آن است که تو چون نزدیک به شهر برسی، می‌گوی به شهر رسیدم. «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»؛ یعنی پیش از پایان زمان عدّه، به آنچه بین مردم متعارف است، به آنچه مورد پذیرش نفوس بوده و عقول آن را ناپسند نمی‌داند، به آنان رجوع کنید، و مراد از معروف در این‌جا مراجعه به زن است بر وجهی که خدا آن را مباح نموده، از اقدام به آنچه برای آن زن واجب است، از نفقه، حسن معاشرت و غیر آن. «أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»؛ یعنی یا او را ترک کنید تا عدّه او به سر آید، پس مالک نفس خودش گردد. «وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً»؛ یعنی درصورتی‌که این مراجعه از روی رغبت نباشد، بلکه به منظور ضرر رسانیدن به آنها از طریق طولانی کردن عدّه یا سختی و تنگی در نفقه زمان عدّه است، به آنان مراجعه نکنید، «لِتَعْتَدُوا»: تا به آنان ظلم و ستم برسانید، «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ»؛ یعنی هرکس به قصد ضرر رسانیدن رجوع کند، «فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»؛ به خودش ضرر رسانیده، «وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً»؛ یعنی خوار نکنید اوامر و واجبات و نواهی خدا را، و گفته‌اند: «آیاتِ اللَّهِ»، قوله: «فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ» است، و قوله: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، در آنچه از زوجه‌ها و اموال که برای شما مباح نمود و آنچه از حلال و حرام که برای شما بیان نمود، «وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ»؛ یعنی آن علومی که دلالت بر آنها کرده و آن شرایعی که آن را بیان می‌نماید. «یَعِظُکُمْ بِهِ»: تا پند گیرید، پس آنچه را خدا به شما امر کرده و آنچه شما را از آن نهی می‌کند، در عمل اجرا کنید.
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ»؛ یعنی گناهانی که منجر به عذاب او می‌شود، و گفته‌اند: بپرهیزید از عذاب خدا با پرهیز کردن از گناهان او. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ»، از افعال شما و غیر آن بسیار آگاه است. «2»
______________________________
(1). بقره/ 231.
(2). مجمع البیان، ج 2، ص 332- 331.
ص: 676
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً» «1»، فرموده: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ»؛ یعنی قیام‌کنندگان بر زنان، تسلّطدارندگان بر آنان در تدبیر، تأدیب، ریاضت و تعلیم، «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ»، این بیان سبب تولیت مردان بر زنان است؛ یعنی البته، خدا آنان را بر امر زنان ولایت داد؛ برای آنچه برای آن مردان بود از زیادی فضل و برتری بر زنان، به علم، عقل، حسن رأی و عزم. «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ»: و به سبب آنچه از مهر و نفقه که بر آنان انفاق می‌کنند. همه اینها بیان علت تقویم مردان و تولیتشان است بر زنان.
«فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ»؛ یعنی آن زنانی که مطیع خدا و شوهرانشان هستند، و اصل «قنوت»، دوام طاعت است، و از آن می‌باشد قنوت در وتر، به واسطه طول قیام در آن.
«حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ»؛ یعنی در حال غیبت شوهرانشان حافظ خودشان و عوراتشان هستند، و گفته می‌شود: در حال غیبت شوهرانشان، حافظان اموال آنانند، درحالی‌که مراعات‌کنندگان نسبت به حقوق و حرمتشان هستند، و سزاوار است که به هر دو قول حمل شود؛ زیرا بین آن دو منافاتی نیست. «بِما حَفِظَ اللَّهُ»؛ یعنی به آنچه خدا در مهرها و الزام شوهرانشان به نفقه ایشان، آنان را حفظ نمود، و گفته شده: «بحفظ اللّه لهن و عصمته»، و اگر خدا آن زنان را حفظ نمی‌کرد و آنان را از گناه بازنمی‌داشت، زنان آنان در غیبت شوهرانشان محفوظ نمی‌ماندند. «وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ»، «نشوز»؛ بلندپروازی نسبت به شوهر است در مخالفت با او؛ یعنی زمانی را که با ظهور اسباب و نشانه‌ها می‌ترسید آن زنان بلندپروازی کنند، و «نشوز زن»، نافرمانی از شوهر، تسلّط بر او و مخالفت نمودن با او است. فرّاء گفته: معنایش این است که: بلندپروازی آنان را می‌دانید. او گفت: گاهی خوف به معنای علم می‌باشد؛ زیرا خوف نشوز، علم به جای
______________________________
(1). نساء/ 34.
ص: 677
آن است. «فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ»؛ یعنی اوّلا آنان را با گفتار و نصیحت موعظه و پند و اندرز دهید، پس اگر پند و اندرز کارساز نبود و نصیحت با گفتار مؤثر نیفتاد، از رختخواب آنها دوری کنید. سعید بن جبیر گفته: به دوری کردن از رختخواب، جماع را قصد کرده، و در معنای آن گفته‌اند: از همخوابگی و شب‌گذرانی با آنها دوری کنید؛ چون به واسطه آن، حبّ و بغض زن نسبت به شوهر ظاهر می‌شود، پس اگر تمایل به او داشت، بر فراق و جدایی‌اش صبر نمی‌کند، و اگر برخلاف آن بود، شکیبایی نشان می‌دهد، و آنچه از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت است، به این معنا تأویل می‌شود که آن بزرگوار فرمود: شوهر پشتش را به او بگرداند، و در تفسیر کلبی از ابن عباس روایت شده که: ابتدا با کتاب خدا او را موعظه کنید؛ به این‌که به او بگوید: از خدا بترس و به طاعت من بازگرد. پس اگر بازنگشت، لحن گفتار را نسبت به او خشن نمایید، و اگر مؤثر نیفتاد، او را به نحو غیر مبرّح بزند، و در معنای غیر مبرّح گفته‌اند به این‌که: گوشت کنده نشود و استخوان شکسته نگردد، و از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت است که با چوب مسواک او را بزنید. «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ»؛ یعنی در طاعت از شما فرمانبرداری کردند، «فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا»؛ یعنی بهانه‌های باطل علیه آنان نجویید، و راهی برای زدن و دوری نمودن از آنان، از آن مواردی که انجامش هنگام نشوز مباح است، از ابی مسلم و ابو علی جبائی. «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً»؛ یعنی خدا بلندمرتبه است از این‌که به‌جز حق به مقدار طاقت، تکلیف کند، و علوّ و کبریا، از صفات خدای تعالی است، و گفته‌اند: مراد از آن در این‌جا، این است که خدای تعالی با وجود علوّ و کبریایی‌اش به شما تکلیف نمی‌کند، به‌جز آنچه را طاقت شما است، پس همین‌طور شما به آن زنان تکلیف نکنید، مگر آنچه را به اندازه طاقت آنان است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 3، ص 44- 43.
ص: 678
لِلْمُتَّقِینَ» «1»، فرموده: «وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ»؛ یعنی بر آثار پیامبرانی که اسلام آوردند، دنبال نمودیم، بنا به قول اکثر مفسرین. «بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ»؛ یعنی ما او را برانگیختیم که پیامبر از بعد از آنان باشد. «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»؛ یعنی آنچه را از تورات بر موسی علیه السّلام در زمان گذشته نازل شد، آن را تصدیق نمود و به آن ایمان آورد. «وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ»؛ یعنی: و به عیسی کتابی را به نام انجیل اعطا نمودیم، و معنای «وَ آتَیْناهُ»؛ یعنی: و انزلنا. «فِیهِ»؛ یعنی در انجیل، «هُدیً»؛ یعنی بیان (حجیت)، و دلایلی برای او بر احکام، و «نُورٌ»، آن را نور نامید؛ زیرا آن وسیله هدایت است؛ چنان‌که نور وسیله هدایت است. «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ»؛ یعنی انجیل و تورات را تصدیق می‌کند؛ زیرا در آن است که تورات حق است، «وَ هُدیً»؛ یعنی: و دلالت و راهنما است، و معنای آن، هدایت‌کننده و راهنمایی‌کننده است، «وَ مَوْعِظَةً»؛ یعنی پند و اندرز است، و وعظ و موعظه، بازداشتن است از آنچه خدا آن را زشت می‌داند، و واداشتن است به سوی آنچه خدا آن را دوست می‌دارد، و آگاهی دادن به آن است، «لِلْمُتَّقِینَ»؛ یعنی آنان را بازمی‌دارد از ارتکاب به گناه و آنان را دعوت به طاعت می‌نماید، و البته، متقین را به ذکر در این‌جا اختصاص داد؛ زیرا آنان مختص به انتفاع و بهره‌برداری از آن هستند. «2»
فی قوله تعالی: «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ» «3» هم در شرح قوله تعالی: «یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»، چهار قول را نقل کرده که سه‌تای آن قبلا به نقل از تفسیر تبیان گذشت و قول چهارم چنین است: او فرزند زن نوح بود و کسی که «ابْنَهُ» را به فتح هاء قرائت نموده و یا آن را «ابنها» قرائت کرده است، مؤید این قول است.
در ادامه افزوده: «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ»؛ در تأویل آن، مرتضی این تقدیر را اختیار کرد:
«ان ابنک ذو عمل غیر صالح»، و قوله: «إِنِّی أَعِظُکَ»؛ یعنی تو را بر حذر می‌دارم. وعظ،
______________________________
(1). مائده/ 46.
(2). مجمع البیان، ج 3، ص 201.
(3). هود/ 46.
ص: 679
دعوت به سوی خوبی و بازداشتن از زشتی و بدی از روی تشویق و تنبیه است، «أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ»؛ یعنی از جاهلان مباش، و گفته‌اند: یعنی من تو را اندرز می‌دهم برای این‌که از نادانان نباشی. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ» «2»، فرمود: «وَ کُلًّا»؛ یعنی: و همه قصه‌ها، «نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ»؛ یعنی: از خبرهای آنان، «ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ»؛ یعنی چیزی است که دل تو را به واسطه آن تقویت کنیم و نفس تو را به وسیله آن پاک گردانیم و به واسطه آن نسبت به آنچه برآنی، از انذار آنان و صبر و شکیبایی بر آزار و اذیت از جانب قوم کافرت، ثباتت را زیاد نماییم. «وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ»؛ یعنی در این سوره، حق بر تو آمده، و گفته‌اند: در این دنیا، و گفته‌اند: در این اخبار، و در معنای آن گفته‌اند: و در ذکر این آیات که پیش از این موضع ذکر گردید، حق بر تو آمد؛ در این‌که خلق بهره‌های خود را از پاداش‌ها و جزایشان دریافت می‌کنند در قوله: «وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ»، «وَ إِنَّ کُلًّا لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ» و در قرآن همه‌اش، حق آمده است، امّا در این‌جا، آن را از باب تأکید ذکر نمود. «وَ مَوْعِظَةٌ»؛ یعنی: و بر تو موعظه‌ای آمد که با آن جاهلین به خدا را پند و اندرز بدهی و مردم را از گناهان باز بداری، «وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ»؛ و آن، یادآوری برای مؤمنین است که آنان را به یاد آخرت می‌اندازد. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» «4»، فرموده:
«یَعِظُکُمُ اللَّهُ»؛ یعنی خدا شما را نهی می‌کند، «أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ»، و گفته‌اند: یعنی زشت و ناپسند است که به مانند آن از افک برگشت کنید. «أَبَداً»؛ یعنی در طول زندگی‌تان و در سرتاسر عمرتان. «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»؛ یعنی اگر خدا و پیامبرش را تصدیق کرده و وعظ و اندرز خدا را قبول می‌کنید. «5»
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 5، ص 167.
(2). هود/ 120.
(3). مجمع البیان، ج 5، ص 204.
(4). نور/ 17.
(5). مجمع البیان، ج 7، ص 132.
ص: 680
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌3 719
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» «1»، فرموده: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ»؛ یعنی زمانی که آن نزدیک است به زمان خروج از عدّه، و قوله: «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»؛ یعنی با چیزی که برای آنان واجب است، از نفقه، لباس، مسکن و حسن معاشرت، به آنان رجوع کنید، «أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»؛ این‌که آن را ترک کنید تا از عدّه‌شان خارج گردند، پس از جانب شما امر واضح و آشکار گردد، و جایز نیست که مراد از قوله: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ»، زمان انقضای عدّه باشد؛ زیرا زوج بعد از انقضای عدّه، مالک رجوع نیست، بلکه آن زن، مالک نفس خودش است و معلوم است که آن یک طلاقه است و در این صورت آن زن می‌تواند با هرکه از مردان خواست، ازدواج کند. «وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ»؛ مفسران گفته‌اند، امر نمود به این‌که به هنگام طلاق، و به هنگام مراجعه، شاهد بگیرند؛ دو شاهد عادل؛ تا زن بعد از انقضای عدّه، رجوع را انکار نکند و مرد طلاق را منکر نشود، و گفته‌اند: معنایش این است که برای طلاق شاهد بگیرید، به جهت حفظ دینتان، و این، از امامان ما علیهم السّلام روایت شده، و با ظاهر، مناسب‌تر است؛ زیرا هنگامی که آن را حمل بر طلاق می‌کنیم، امر، مقتضی وجوب بوده و آن از شرایط صحت طلاق است، و کسی که قایل است که آن، راجع به مراجعه است، آن را حمل بر ندب نموده. «وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ»، این خطاب به شهود است؛ یعنی شهادت را برای رضای خدا برپا دارید و در ادای آن قصد تقرّب به خدا کنید، نه برای طلب رضای کسی که به نفع او شهادت می‌دهید و یا مهربانی کردن نسبت به کسی که علیه او شهادت می‌دهید. «ذلِکُمْ»، امر به حق ای گروه مکلفین! «یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»؛ یعنی مؤمنین به آن امر می‌شوند تا بدان وسیله از باطل بازداشته شوند، و مؤمنین را بدان اختصاص داد؛ زیرا مؤمنین از آن بهره می‌برند، پس طاعت واجب، در آن اندرز است به ترغیب در
______________________________
(1). طلاق/ 2.
ص: 681
(انجام) آن به استحقاق ثواب و در ترک آن به عقاب، و طاعت مستحب، در آن اندرز است به این‌که در انجام آن استحقاق مدح و ثواب است، و گناهان، در آن اندرز است به بازداشتن و منع از آنها و ترساندن از انجام آن به استحقاق عذاب و تشویق به ترک چیزی که مستحق اخلال در ثواب است. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ»، در آنچه به او امر نموده و او را از آن نهی کرده است، «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»، از هر اندوه و مشقت در دنیا و در آخرت. عطاء بن یسار از ابن عباس روایت کند که او گفت: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله قرائت فرمود: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»، فرمود: از شبهات دنیا و از دشواری‌های مرگ و سختی‌های روز قیامت، و از او است که فرمود: «من اکثر الاسغفار، جعل اللّه له من کل هما فرجا و من کل ضیق مخرجا.» «1»
ابی القاسم، جار اللّه، محمود بن عمر زمخشری خوارزمی رحمه اللّه در تفسیر کشّاف فی قوله تعالی:
«فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «2»، فرمود: «فَجَعَلْناها»؛ یعنی مسخ شدن را «نَکالًا»؛ مایه عبرتی که هرکس از آن عبرت بگیرد، منصرف می‌شود؛ یعنی از آن منع می‌شود، و «نکل»، به معنای قید، از آن است. «لِما بَیْنَ یَدَیْها»؛ یعنی قبل از آن، «وَ ما خَلْفَها»؛ یعنی: و آنچه بعد از آن است، از امت‌ها و قرون؛ زیرا مسخ آنان در کتاب‌های اولین ذکر گردید. پس از آن عبرت گرفتند و کسانی که به آنان رسید، از مؤخرین، از آنان عبرت گرفتند، یا این‌که مراد از «لِما بَیْنَ یَدَیْها»، کسانی از اهل قریه‌ها و امت‌ها که هستند در زمان آنها بودند، و گفته‌اند: «نکالا»، عقوبت مقید است به آنچه قبلا بوده، به جهت گناهانی که مقدّم بر آنان و مؤخّر بر آنان بوده است. «وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ»؛ یعنی برای کسانی که آنها از تجاوز کردن نهی شدند، از صالحین قومشان، یا برای هر متقی‌ای که آن را می‌شنود. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ
______________________________
(1). مجمع البیان، ج 10، ص 306.
(2). بقره/ 66.
(3). کشّاف، ج 1، ص 286.
ص: 682
هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «1»، فرموده: «فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ»؛ یعنی در آخر زمان عدّه‌شان و زمانی که عدّه آنها در شرف انتها است. «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»، پس یا مرد به او مراجعه می‌کند بدون این‌که بخواهد به واسطه مراجعه به او ضرر برساند، «أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»: و یا او را رها می‌کند تا عدّه او به انتها برسد و معلوم شود که نمی‌خواهد ضرری به او برساند، «وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً»، مرد همسرش را طلاق داده و او را تا نزدیک به سر آمدن زمان عدّه، رها می‌کند، و نزدیک به انتها رسیدن عدّه، به او مراجعه می‌نماید، اما این مراجعه، نه به منظور نیاز به او، و لکن برای طولانی کردن زمان عدّه بر او است، پس این‌که مرد او را نگه می‌دارد، برای ضرر رسانیدن به او است، «لِتَعْتَدُوا»: تا این‌که به آنان ظلم کنید، و گفته‌اند: تا این‌که آنها به فدیه دادن و بخشیدن مهریه راضی شوند. «فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»، به عرضه آن برای عذاب الهی، «وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً»؛ یعنی در گرفتن آیات الهی و در عمل به آنچه در آن است، جدی باشید و حق آن را رعایت کنید، و الا آن را به مسخره و بازیچه گرفته‌اید، و به کسی که در امر جدی نبوده است، گفته می‌شود؛ «انما انت لاعب و هازی‌ء»؛ یعنی البته، تو بازیچه گیرنده و مسخره‌کننده هستی، و گفته شده: مرد همسرش را طلاق داده و او را ترک می‌کند و باز او را به زوجیت خود درمی‌آورد و می‌گوید، تو بازیچه هستی، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که:
«ثلاث جدهن جد و هزلهن جد: الطلاق و النکاح، و الرجعة»: سه چیز است که جدی بودن آنها و غیرجدی بودنشان جدی بوده و شوخی‌بردار نیست: طلاق، نکاح و رجوع است. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، به اسلام و نبوّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله، «وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ»، از قرآن و سنت و ذکر نعمت‌ها، مقابله نمودن آنهاست به شکر و قیام به حق آن. «یَعِظُکُمْ بِهِ»، به آنچه بر شما نازل گردید. «2»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ
______________________________
(1). بقره/ 231.
(2). کشّاف، ج 1، ص 369- 368.
ص: 683
بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً» «1»، فرموده: «قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ»؛ یعنی بر آنان قیام‌کنندگان امرکننده نهی‌کننده‌اند؛ هم‌چنان‌که والیان، قیام‌کنندگان بر رعایا هستند، و ضمیر در «بَعْضَهُمْ»، برای مردان و زنان جمیعا هست؛ یعنی به سبب فضیلتی که به بعضی از آنان بر بعضی داده و آن فضیلت مردان است بر زنان، مردان بر زنان سیطره و تسلّط دارند. «وَ بِما أَنْفَقُوا»: و به سبب آنچه از اموالشان که در نکاح با آنان در مهریه‌ها و نفقه‌هایشان خارج می‌کنند. «قانِتاتٌ»، فرمانبرداران قیام‌کننده‌اند نسبت به آنچه بر آنان است درباره همسرانشان. «حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ»؛ یعنی حافظانند برای مواجب غیب، هنگامی که همسرانشان شاهد آنان نیستند، آنچه را واجب است حفظ آن در حال غیبت، از فروج، بیوت و اموال، حفظ می‌کنند، و از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که: «خیر النساء امرأة ان نظرت الیها، سرّتک، و ان امرتها، اطاعتک، و اذا غبت عنها، حفظتک فی مالها و نفسها، و تلا الایة.»؛ یعنی بهترین زنان همسری است که اگر به او نگاه کردی، تو را مسرور سازد، و اگر او را امر نمودی، از تو فرمانبرداری کند، و هنگامی که از او غایب شدی، تو را در مالت و در نفس خودش حفظ نماید، و این آیه را تلاوت فرمود، و گفته‌اند: «لِلْغَیْبِ»؛ یعنی اسرار آنان. «بِما حَفِظَ اللَّهُ»؛ یعنی به واسطه آنچه خدا در کتابش و در دستور به پیامبرش در سفارش آنان به شوهرانشان، آنان را حفظ نمود، یا به واسطه این‌که خدا با بازداشتن آنان از گناه و توفیقشان در حفظ غیب، آنان را حفظ نمود، یا به واسطه این‌که خدا با وعده پاداش عظیم بر حفظ غیب و وعید به عذاب بر خیانت، آنان را حفظ نمود. «فِی الْمَضاجِعِ»؛ یعنی در خوابگاه‌ها؛ یعنی آنها را در زیر لحاف داخل نکنید، و آن کنایه از جماع است، و گفته‌اند: شوهر پشتش را در خوابگاه به او کند، و گفته‌اند «فِی الْمَضاجِعِ»؛ یعنی در آن خانه‌هایی که در آن بیتوته می‌کنند، و مقصود این است که با او
______________________________
(1). نساء/ 34.
ص: 684
بیتوته نکنند. ابتدا امر به وعظ و اندرز به آنان داد، بعد به دوری نمودن از آنان در خوابگاه، پس از آن، به کتک زدن به آنان، اگر پند دادن و دوری نمودن مؤثّر نبود، و گفته‌اند: تنبیه بدنی باید غیر مبرّح باشد؛ یعنی بدن او زخم نشود، و یا استخوان او شکسته نگردد، و از سیلی زدن به صورت او اجتناب کنند. «فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا»: پس از آنان، تعرّض به اذیت، توبیخ و جنایت کردن را زایل کن و بر آنها توبه نمایید و آنچه را از آنان بوده، بعد از بازگشتشان به طاعت و فرمانبری و ترک نشوز، کان لم یکن قرار دهید. «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً»: از خدا بپرهیزید و بدانید که قدرت او بر شما بسیار عظیم‌تر از قدرت شما بر کسانی است که زیردست شمایند، یا این‌که: شما از او (تعالی) با علوّ شأن او و کبریایی سلطه‌اش نافرمانی کرده، پس از آن، توبه می‌کنید و او (تعالی) بر شما می‌بخشد؛ پس شما سزاوارید بر عفو و بخشش بر کسی که زیر حمایت شما است، هنگامی که او برگشت نمود. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «2»، فرموده: «قفیته»، مثل «عقبه» است هنگامی که او را پیروی کنی، پس تعدیه آن به دومی، با افزودن باء است. بعد اگر بپرسی: پس مفعول اول آن کجاست؟ خواهم گفت: آن محذوف بوده و ظرفی که همان «عَلی آثارِهِمْ» است، مانند سادّ سد آن می‌باشد؛ زیرا هرگاه او را به دنبال اثرش بیاوری، پس اثرش را به دنبال او آورده‌ای، و ضمیر در «آثارِهِمْ»، برای «النَّبِیُّونَ»؛ یعنی پیامبران است در قوله: «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا»، و «مُصَدِّقاً»؛ عطف بر محلی است که در آن «هُدیً» بوده و محلّ آن، نصب بر حال است، و «هُدیً وَ مَوْعِظَةً»، جایز است که منصوب بر حال باشد، مانند قوله: «مُصَدِّقاً». «3»
______________________________
(1). کشّاف، ج 1، ص 525- 523.
(2). مائده/ 46.
(3). کشّاف، ج 1، ص 617.
ص: 685
فی قوله تعالی: «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ» «1» هم فرموده: «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ»، تعلیل است برای نفی این‌که او از اهل نوح نمی‌باشد، و در این، آگاهی است به این‌که قرابت دینی پوشنده قرابت نسبی است و این‌که خویشاوند تو در دین و اعتقادات، از دورترین کسان در جایگاه، هرچند او حبشی باشد و تو قریشی، متصل و وابسته به توست، و کسی که بر دین تو نباشد، هرچند نزدیک‌ترین رحمت باشد، پس او دورترین دور از تو است، و ذات او، عمل غیر صالح قرار داده شده، به جهت مبالغه در مذمتش، و گفته‌اند: ضمیر در «إِنَّهُ»، برای ندای نوح است؛ یعنی البته، ندای تو، عملی غیر صالح است، و قرائت شده: «عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ»؛ یعنی: «عمل عملا غیر صالح»، و قرائت شده: «فلا تسئلن»، به کسر نون، بدون یاء اضافه، و با نون ثقیله، با یاء و بدون یاء، و ذکر مسأله، دلیل است بر این‌که ندا پیش از غرق شدن بود، هنگامی که بر او ترسید، و او را اندرز داد به این‌که به آن و امثال آن که از افعال جاهلین است، برگشت نکند. «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ» «3»، فرموده: «وَ کُلًّا»، تنوین در آن، عوض از مضاف الیه است، مثل این‌که گفته شود: «و کل نبأ». «نَقُصُّ عَلَیْکَ»، «مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ»، بیان برای کل است، و «ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ»، بدل از «کُلًّا» است، و این معنا جایز می‌باشد: و هر قصه‌ای که بر تو سرگذشت می‌گوییم؛ بدین معنا که: و هر نوعی از انواع قصه را که بر تو سرگذشت می‌کنیم؛ یعنی به اسلوب‌های مختلف، آن را بیان می‌کنیم، و «ما نُثَبِّتُ بِهِ»، مفعول نقص است، و معنای «تثبت فؤاد»، یعنی زیادی بر یقین و آنچه مایه آرامش دل او است. «وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ»؛ یعنی در این سوره، یا در این اخباری که سرگذشت می‌شود، در آنهاست آنچه حق است. «4»
______________________________
(1). هود/ 46.
(2). کشّاف، ج 2، ص 273.
(3). هود/ 120.
(4). کشّاف، ج 2، ص 299.
ص: 686
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» «1»، فرموده:
«أَنْ تَعُودُوا»، در برگشت شما از قولتان و از اندرزتان به فلانی درباره چیزی، پس او قول و اندرز را ترک و رها می‌کند. «أَبَداً»؛ یعنی برای همیشه و مادامی که مکلفین زنده‌اند، و «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»، در آن، تهییج و آماده کردن آنها است تا پند گیرند و یادآوری است نسبت به آنچه سبب ترک بازگشت است، و آن، توصیف نمودن آنان می‌باشد به ایمان که مانع از هر چیز ناپسند و قبیحی است. «2»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» «3»، فرموده: «فَإِذا بَلَغْنَ»، و آن آخر زمان عدّه و در شرف به آخر رسیدن زمان عدّه است، پس شما اختیار دارید اگر مایلید رجوع کنید و او را به خوبی و نیکی نگهداری کنید، و اگر خواستید، جدایی و ترک رجوع را با پرهیز از ضرر رسانیدن به او، اختیار کنید، و مراد از ضرر رسانیدن، این است که در آخر زمان عدّه، او رجوع می‌کند، سپس او را طلاق می‌دهد، به این جهت که زمان عدّه او طولانی شود و آن زن عذاب بکشد، «وَ أَشْهِدُوا»؛ یعنی به هنگام رجوع، و به هنگام جدایی و طلاق، شاهد بگیرید. در فایده شاهد گرفتن گفته‌اند: برای این است که انکاری بین آنها واقع نشود و در نگهداری او متهم نگردد، و برای این است که اگر یکی از آن دو مردند، آن دیگری بتواند برای باقیماندگان زوجیت را برای ارث بردن ثابت کند. «مِنْکُمْ»، حسن گفته است: یعنی مسلمین، و قتاده گفته است: از احرار شما؛ یعنی آزادگان شما، باشد.
«لِلَّهِ»؛ یعنی خالصانه برای رضای خدا. «ذلِکُمْ»، برانگیختن بر اقامه شهادت برای رضای خدا و برای اقامه قسط و عدل. «یُوعَظُ»؛ به آن اندرز می‌شود، «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ»: جایز است که جمله اعتراضیه باشد برای تأکید برای آنچه گذشت، از اجرای امر طلاق
______________________________
(1). نور/ 17.
(2). کشّاف، ج 3، ص 55.
(3). طلاق/ 2.
ص: 687
بر سنت و طریق نیکو و به دور از پشیمانی‌اش، و معنا چنین می‌شود: و کسی که از خدا پروا داشته باشد، از روی سنت طلاق داده و ضرر تجاوزکارانه به او نمی‌رساند و او را از مسکن خودش خارج نمی‌کند و احتیاط کار است، پس شاهد می‌گیرد. «یَجْعَلْ»: خدا قرار می‌دهد، «لَهُ مَخْرَجاً»: برای او از چیزهایی که در شأن زوجه‌ها است، محلّ خروجی را قرار می‌دهد و به او خلاصی و رهایی را اعطا می‌کند. «1»
مولی الاجل، سید عبد اللّه بن محمّد رضا حسینی معروف به شبّر در تفسیرش، فی قوله تعالی: «فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «2»، فرموده: «فَجَعَلْناها»؛ یعنی مسخ شدن را، «نَکالًا»: عقوبت و عذابی، «لِما بَیْنَ یَدَیْها»: برای ما قبل آنان، «وَ ما خَلْفَها»: و ما بعد آنان از امّت‌ها، یا از معاصرین آنان و از بعد آنان، یا به واسطه گناهانی قبلی و بعدی آنان، «وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ»، از قوم آنان، یا هر متقی‌ای که آن را می‌شنود. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «4»، فرموده: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ»؛ یعنی مقارن با زمان آخر عدّه آنان، «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»: یا آنان را ترک کنید تا عدّه آنها به پایان برسد بدون این‌که ضرری به آنها برسد، و این حکم را برای اهمیت دادن به آن، تکرار نمود. «أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً»، منصوب شده برای علت بودن یا حال بودن. کانّ مطلّق مطلّقه خود را تا نزدیک به پایان زمان عدّه، ترک می‌کند، پس از آن، به او رجوع می‌کند تا زمان عدّه را بر او طولانی کند و این ضرر رسانیدن است به او.
«لِتَعْتَدُوا»: تا این‌که به آنها ظلم کنید، یا این‌که آنها به فدیه و گذشت از مهریه، حاضر شوند. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»، کنایه و اشاره به عذاب است. «وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ
______________________________
(1). کشّاف، ج 4، ص 120- 119.
(2). بقره/ 66.
(3). تفسیر شبّر، ص 29.
(4). بقره/ 92.
ص: 688
اللَّهِ هُزُواً»؛ یعنی اوامر و نواهی او را کوچک و سبک نشمارید. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، به اسلام و به محمّد صلّی اللّه علیه و آله، پس آنها را با شکر به‌جا آوردن آنچه از ازدواج و اموال برای شما مباح نمود، پذیرا باشید. «وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ»؛ یعنی قرآن، «وَ الْحِکْمَةِ»؛ یعنی سنت، پس به آنها عمل کنید. «یَعِظُکُمْ بِهِ»، به آنچه نازل نمود، «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ»، تهدید و تأکید است. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً» «2»، فرموده: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ»، قیام‌کنندگان مسلّط هستند، «عَلَی النِّساءِ»، در سیاست و تدبیر، «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ»، به سبب فضیلتشان بر آنها، مانند: برتری آب بر زمین، و اگر مردان نبودند، زنان خلق نمی‌شدند، «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ»، در مهریه‌هایشان و در نفقه‌هایشان. «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ»، زنانی که مطیع خدا یا مطیع شوهران هستند، «حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ»: حفظ می‌کنند خود را و نفس خود را و مال او را، هنگامی که در غیاب او هستند، «بِما حَفِظَ اللَّهُ»: به واسطه حفظ نمودن او برای همسران زنانشان را. «وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ»: و آن زنانی که سرکشی کنند، یا از اطاعت شما سر باز زنند، و این حالت به وسیله ظهور نشانه‌هایی معلوم گردد، یا این‌که مراد از خوف، علم باشد. «فَعِظُوهُنَّ»: آنان را با گفتار و ترسانیدن از خدا، پند و اندرز دهید. «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ»، مراد این است که آنها را زیر لحاف نبرید، یا با آنها جماع نکنید، یا پشتتان به آنها برگردانید. «وَ اضْرِبُوهُنَّ»: آنها به‌طور غیر مبرّح و غیر مداوم بزنید، و این سه مورد برخورد با آنان، به ترتیب است؛ به‌طوری‌که هریک بعد از دیگری انجام می‌شود. «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا»، به سرزنش کردن و اذیت
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 92.
(2). نساء/ 34.
ص: 689
نمودن؛ زیرا «التائب من الذنب کمن لا ذنب له.» «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً»، پس از او بر حذر باشید. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «2»، فرموده: «لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»، پیش از آن. «مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ»، حال است. «وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ.» «3»
فی قوله تعالی: «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ» «4»، فرموده: «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»، آن کسانی که وعده نجات آنان را دادم. «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ»؛ یعنی دارای عمل غیر صالح است، یا نفس عمل قرار داده شد، به سبب مبالغه در این‌که او عمل است. «فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؛ مصلحت است آن یا خیر. «إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ»، به این‌که خلاف اولی نکنی. «5»
نیز فی قوله تعالی: «وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ» «6»، فرموده: «وَ کُلًّا»؛ یعنی هر خبر و نشانه که آن را «نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ»، «ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ»؛ به وسیله آن دل تو را قوی می‌گردانیم، یا در تبلیغ و احتمال اذیت قومت نسبت به تو، اراده ثبات تو را داریم. «وَ جاءَکَ فِی هذِهِ»، این سوره یا سوره انبیاء، «الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ»، «وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ»، مؤمنین را اختصاص به ذکر داد، به جهت این‌که آنان به وسیله تدبّر در آن نفع می‌برند. «7»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» «8»، فرموده:
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 193.
(2). مائده/ 46.
(3). تفسیر شبّر، ص 260.
(4). هود/ 46.
(5). تفسیر شبّر، ص 478.
(6). هود/ 120.
(7). تفسیر شبّر، ص 493.
(8). نور/ 17.
ص: 690
«یَعِظُکُمُ اللَّهُ»: شما را نهی می‌کند، یا بر شما حرام می‌نماید، «أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً»، «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»، پند و اندرز را قبول می‌کنید. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» «2»، فرموده: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ»: به آخر زمان عدّه‌شان نزدیک شدند، «فَأَمْسِکُوهُنَّ»: به وسیله رجوع به آنها، «بِمَعْرُوفٍ»: به حسن معاشرت، نه به منظور ضرر رسانیدن به آنان، «أَوْ فارِقُوهُنَّ»: یا آنان را ترک کنید تا عدّه‌شان به پایان برسد، «بِمَعْرُوفٍ»: به طریق پسندیده، نه به طریق ضرر رسانیدن، به این‌که به او مراجعه کنید تا زمان عدّه او به درازا بکشانید. «وَ أَشْهِدُوا»، بر طلاق، «ذَوَیْ عَدْلٍ»: دو مرد عادل را، «مِنْکُمْ»، ای مسلمانان! و مفید این است که عدالت ورای اسلام است. «وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ»، ای شهود! هنگامی که برای شهادت شما را می‌طلبند، «لِلَّهِ»: برای رضای خدا، نه برای غرض و منظور دیگری. «ذلِکُمْ»، که از احکام ذکر شد، «یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»، پس او است که از اندرز نفع می‌برد، «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ»، در اوامر و نواهی او تعالی، «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»: از گرفتاری‌های دنیا و آخرت و غم‌های آنها، و از جمله، غمّ زوج‌ها. «3»
استاد علّامه سید محمّد حسین طباطبایی قدّس سرّه در تفسیر المیزان، فی قوله تعالی: «فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «4»، فرموده: «فَجَعَلْناها نَکالًا»؛ یعنی عبرتی که از آن عبرت بگیرند. «5»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ
______________________________
(1). تفسیر شبّر، ص 731.
(2). طلاق/ 2.
(3). تفسیر شبّر، ص 731.
(4). بقره/ 66.
(5). المیزان، ج 1، ص 200.
ص: 691
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «1»، فرموده: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَ (الی قوله:) لِتَعْتَدُوا»، مراد از بلوغ اجل، مشرف شدن بر تمام شدن عدّه است، پس البته، بلوغ هم‌چنان‌که در رسیدن به غایت استعمال می‌شود، در نزدیک بودن به غایت نیز استعمال می‌گردد، و دلیل بر این‌که مراد از آن، این معنا است، قوله تعالی: «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» است؛ زیرا معنایی برای امساک، و برای تسریح، پس از تمام شدن عدّه نیست، و در قوله تعالی: «وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا»، نهی از رجوع است به قصد ضرر رسانیدن؛ هم‌چنان‌که نهی از ترک است، به واسطه گرفتن مهر در غیر طلاق خلع، و قوله تعالی: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ» الی آخر آیه، اشاره است به حکمت نهی از امساک برای ضرر رساندن. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ»؛ یعنی امساک کند برای ضرر رساندن، «فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»؛ چون‌که آن را بر انحراف از روشی واداشته که فطرت انسانی بدان رهنمون است. بنابراین، او آیات خدا را مسخره نموده و آنها را به مسخره گرفته است؛ زیرا بنای احکام بنابر مصالح عموم است که به وسیله آنها فساد جامعه به صلاح می‌گراید و سعادت زندگی انسانی به واسطه آن تمام می‌گردد، و هرکس در دینش به ظواهر احکام عمل کند و غیر آنها را به عقب بیفکند، آیات خدا را به مسخره گرفته است، و مراد از «نعمت» در قوله: «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ»، نعمت دین یا حقیقت دین، و آن سعادتی است که با عمل به شرایع دین، به آن دست یافته می‌شود، مانند سعادت زندگی‌ای که مختص به مهربانی زن و شوهر نسبت به یکدیگر است. پس البته، خدای تعالی سعادت دینی را نعمت نامید؛ هم‌چنان‌که در قوله: «وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی» و قوله: «وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ»، و قوله: «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً»، و بنابراین، قوله تعالی: «وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ» که بعد از آن است، هم‌چون تفسیر است برای این نعمت، و مراد از کتاب و حکمت، ظاهر شریعت و باطن آن می‌باشد که مقصود احکام شریعت و حکمت‌های آن احکام است، و ممکن است مراد
______________________________
(1). بقره/ 231.
ص: 692
از نعمت، مطلق نعمت‌های الهی، تکوینی و غیر آن، باشد، پس معنا چنین می‌شود: به یاد آورید حقیقت معنای زندگی‌تان و مخصوصا مزایا و محاسن الفت و آرامش بین زوج را و آنچه را خدای تعالی آن را برای شما به زبان اندرز بیان نمود، از معارفی که متعلّق به آن است در ظاهر احکام و حکمت‌های آن. پس اگر شما در آن تأمّل کنید، نزدیک است که با راه سعادت ملازم باشید و کمال زندگی‌تان و نعمت وجودتان را به تباهی نکشانید. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ»: و باید نفوس شما توجّه داشته باشد که خدا به هر چیزی دانا است تا ظاهر شما با باطن‌تان مخالفت نکند و جرأت پیدا نکنید باطن دین را با آراستن ظاهر آن، نابود نماید. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً» «2»، فرموده: «قیم»، آن کسی است که در امر غیرش قیام می‌کند، و «قوم» و «قیام»، مبالغه از آن است، و مراد از «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ»، آن چیزی است که مردان به حسب طبع بر زنان افزون‌اند و زیاده بر آنها دارند و آن افزونی در قوه تعقّل است در مردان و آنچه متفرّع بر آن است، از نیرومندی و قدرت شدید و طاقت بر سختی‌های کارها و نحو آن. زندگی زنان، زندگی احساسی عاطفی مبنی بر ملایمت و لطافت است. مراد از «بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ»؛ آن چیزهایی است که مردان آن را در مهریه و نفقه آنان انفاق می‌کنند، و قوله تعالی: «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ»، مراد از «صلاح»، معنای لغوی آن است، و آن، چیزی است که از آن به لیاقت نفس تعبیر می‌شود. «قنوت»، عبارت از دوام طاعت و فروتنی است، و این در مقابل قوله: «وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ»، مفید این است که مراد از، «صالحات»، همسران صالحه هستند، و این‌که این حکم مطلقا برای زنان در حال ازدواج بیان شده و این‌که
______________________________
(1). المیزان، ج 2، ص 249- 247، به اختصار.
(2). نساء/ 34.
ص: 693
قوله: «قانِتاتٌ حافِظاتٌ»، حکم، مربوط به شؤون زوجیت و معاشرت در منزل است؛ یعنی سزاوار است که زنان برای خودشان وصف صلاح را اتخاذ کنند و وقتی صالحه باشند، پس به ناچار دوام طاعت را هم دارند؛ یعنی واجب است نسبت به آنچه از تمتّع که شوهرانشان از آنها اراده می‌کنند، دائم الطاعه باشند، و بر آنان واجب است که جانب شوهرانشان را در جمیع مالشان، به هنگامی که از آنان غایبند، حفظ نمایند، و قوله: «بِما حَفِظَ اللَّهُ»، ظاهر این است که «ما» مصدریه بوده و «باء» برای آلت می‌باشد؛ یعنی البته، زنان دائم الطاعه برای شوهر، حافظان غیب‌اند، به واسطه آنچه از حقوق که خدای تعالی برای مردان حفظ نمود، آن‌جا که قیمومیت را برای آنها تشریع نمود و بر زنان اطاعت از ایشان و حفظ غیب برای آنان را واجب کرد. ممکن است «باء» برای مقابله باشد؛ یعنی اطاعت دایمی و حفظ حقوق شوهر در غیبتش بر زنان واجب است در مقابل آنچه خدا از حقوق آنان حفظ نمود، آن‌جا که امر آنان را در اجتماع انسان‌ها احیا نمود و بر مردان نسبت به آنان، مهر و نفقه را واجب کرد، و معنای اول، واضح‌تر است، و قوله: «وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ»؛ «نشوز»، نافرمانی و خودبزرگ‌بینی در عدم طاعت است، و مراد از «خوف نشوز»، ظهور نشانه‌ها و علایم آن است، و امور سه‌گانه؛ یعنی قوله: «فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ»، هرچند باهم ذکر شده و با «واو» عطف گردیده‌اند، پس آنها امور مترتّب و تدریجی هستند؛ پس اول پند و اندرز، اگر مؤثر نیفتاد، هجرت، و اگر آن نافع نبود، کتک. پس ترتیب آن، از سیاق مفهوم می‌شود، نه از واو عطف، و ظاهر قوله: «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ»، هجرت با حفظ خوابگاه است، نظیر: پشت کردن، ترک شوخی و مزاح و نحو آن، و تأیید بر این معنا، آوردن «مضاجع» به لفظ جمع است، و قوله تعالی: «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا»؛ یعنی بر آنان بهانه‌ای نجویید تا بخواهید با آن، با این‌که بر اطاعت شما گردن نهاده‌اند، به آزار و اذیتشان بپردازید. پس از آن این نهی را تعلیل نمود و فرمود: «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً»، و آن، اعلان به آنان است به این‌که مقام پروردگارشان بالا و بزرگ است،
ص: 694
پس به آنچه از شدت و قوت در خود می‌یابند، مغرور نشوند و به واسطه این‌که خود را بالاتر و بزرگ‌تر می‌بینند، به ظلم و ستم کردن نسبت به آنان نپردازند. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «2»، فرموده: «تقیه»، قرار دادن شی‌ء است در پشت شی‌ء، و آن از «قفا» گرفته شده، و «آثار»، جمع اثر بوده و ضمیر در «آثارِهِمْ» برای انبیا است. پس قوله: «وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ»، استعاره به کنایه بوده، بدان اراده شده دلالت بر این‌که خداوند آن حضرت علیه السّلام را به آن مسلک رهنمون کرده که کسانی که پیش از او بودند، از انبیا، آن را پیموده بودند، و آن، راه دعوت به توحید و اسلام برای خداوند است، و قوله: «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ»، تبیین است برای آنچه پیش فرستاده، از جمله، و اشاره می‌باشد به این‌که دعوت عیسی علیه السّلام همان دعوت موسی علیه السّلام است، بدون این‌که بین آن دو جدایی اصلا باشد، و آیه دلالت دارد بر این‌که در انجیل که بر حضرت مسیح علیه السّلام نازل گردید، توجّهی خاص به تقوا وجود دارد. «3»
فی قوله تعالی: «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ» «4» هم خداوند فرموده: مراد از این‌که او اهل تو نیست، این است که او از اهل آن کسانی نیست که خدا وعده نجات آنها را داد؛ زیرا مراد از «أهل» در قوله: «وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ»، اهل صالح‌اند و او صالح نیست هرچند فرزند او و از اهل او به معنای خاص است، و به همین جهت تعلیل نمود قوله:
«إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» را به قوله: «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ»، و قوله: «فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؛ یعنی تو را راهی نیست به علم به این‌که او از اهل نیست؛ زیرا عملا ناصالح بود.
پس برحذر باش از این‌که به درخواست نجات او مبادرت کنی؛ چون آن درخواستی
______________________________
(1). المیزان، ج 4، ص 368- 365.
(2). مائده/ 46.
(3). المیزان، ج 5، ص 377- 375، به اختصار.
(4). هود/ 46.
ص: 695
است که تو به آن علم نداری، و قوله: «إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ»؛ یعنی البته، تو را در گفتار نصیحت می‌کنم که در این سؤال از نادانان نباشی، و اگر نوح آن را درخواست می‌کرد، البته، از نادانان بود؛ زیرا سؤالی بود که نسبت به آن علم نداشت. «1»
نیز فی قوله تعالی: «وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ» «2»، فرموده: و معنای آیه این است: اخبار پیامبران را بر تو گزارش می‌کنیم تا قلب تو را در آنچه بر آن هستی، از سلوک راه دعوت به حق، برخاستن بر قطع ریشه‌های فساد و رنج بردن از اذیت قومت، ثابت و قوی گردانیم.
سپس خداوند متعال از فایده سوره، آنچه را که شامل پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و قومش، مؤمنین و کافرین، می‌شد، ذکر نمود. پس در آنچه از فایده نزول سوره به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برمی‌گردد، فرمود: «وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ»، اشاره به سوره، یا به آیات نازله در آن، یا بنابر وجهی به اخبار، و در آنچه به مؤمنین برمی‌گردد، فرمود: «وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ»، پس در آنچه در آن از حقایق معارف ذکر نمود، برای یادآوری مؤمنین است، و در آنچه در آن از داستان‌ها و عبرت‌ها ذکر نمود، پند و اندرز برای مؤمنین است که به وسیله آن موعظه می‌شوند. «3»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» «4»، فرموده:
پند و اندرز است به نهی از برگشتن به مانند آن (و آن، افک بود). «5»
همین‌طور فی قوله تعالی: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» «6»، فرمود: مراد از بلوغ اجل آنان، نزدیک بودن آنان به آخر زمان عدّه و اشرافشان بر زمان عدّه است، و مراد از «فَأَمْسِکُوهُنَّ»، رجوع به طریق کنایه است، و مراد از «امساک به معروف»، حسن معاشرت و رعایت آن چیزی از
______________________________
(1). المیزان، ج 10، ص 245- 241، به اختصار.
(2). هود/ 120.
(3). المیزان، ج 11، ص 76- 75، به اختصار.
(4). نور/ 17.
(5). المیزان، ج 15، ص 100.
(6). طلاق/ 2.
ص: 696
حقوق است که خدا برای آنان قرار داده و مراد از «فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» نیز احترام به حقوق شرعیه است، و قوله: «وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ»؛ یعنی برای طلاق، دو مرد عادل از خودتان را شاهد بگیرید، و قوله: «ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»؛ یعنی آنچه گذشت از امر به تقوای الهی، برپایی الهی شهادت و نهی از تجاوز به حدود الهی، یا مجموع آنچه گذشت از احکام، برانگیختن به تقوا، خلوص در شهادت و منع از تجاوز به حدود الهی، به مؤمنین پند داده می‌شود تا به سوی حق میل کنند و از باطل کنده شوند، و قوله: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ»؛ و هرکس تقوای الهی داشت و از حرام‌های او پرهیز نمود و از حدود او تجاوز نکرد و شرایع او را محترم داشت و به آن عمل نمود، «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»؛ خروج از تنگی‌های مشکلات زندگی را برای او قرار می‌دهد. البته، شریعت او فطرتا خداوند با آن انسان را هدایت می‌نماید، به آنچه فطرتش درخواست کرده و به واسطه آن، نیازش برطرف می‌شود و خوشبختی‌اش در دنیا و آخرت ضمانت می‌گردد. «1»
استاد محقق آیت اللّه ابی محمّد یعسوب الدّین رستگار جویباری ادام اللّه عزّه در تفسیر بصائر فی قوله تعالی: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» «2»، در بیان آن فرموده: قوله تعالی: «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»، «امساک»، کنایه از رجوع مردان است به همسرانشان پیش از انقضای عدّه آنان، و قید امساک به معروف، کنایه از حسن معاشرت است و رعایت آنچه خدای تعالی برای حقوق زنان قرار داده. پس از به سر آمدن زمان عدّه، رجعتی نیست، و قوله: «أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»، و «فارقه»، کنایه است از ترک نمودن آنان تا از عدّه خارج گردند، و قید مفارقت به معروف، کنایه از محترم داشتن حقوق شرعیه است، و قوله تعالی: «وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ»، خطاب به زوج‌ها است که در طلاق ناچار به گرفتن شهودند، و این کار، در
______________________________
(1). المیزان، ج 19، ص 364.
(2). طلاق/ 2.
ص: 697
بگومگوهای بعدی نافع است، و در قید «مِنْکُمْ»، دلالت است بر این‌که در شهود، اسلام و حریّت دو شرطاند؛ هم‌چنان‌که عدالت در شهود شرط است، و قوله تعالی: «وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ»، برانگیختن شهود است برای شهادت که آن برای رضای خدا باشد، بدون شایبه غرض دنیوی، و قوله تعالی: «ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»، برانگیختن بر ادای شهادت برای خدای تعالی است، و قوله تعالی: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ»، اعتراض مؤکد است برای آنچه سابق گذشت، از وجوب مراعات حدود خدای جلّ و علا به وعده دادن بر پرهیز نمودن از تعدّی و تجاوز به حدود الهی. «1»
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: «فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «2»، فرموده: ما این امر را کیفر و عبرتی برای مردم آن زمان و زمان‌های بعد قرار دادیم، و هم‌چنین پند و اندرزی برای پرهیزکاران. خلاصه ماجرا چنین بود: خداوند به یهود دستور داده بود، روز «شنبه» را تعطیل کنند. گروهی از آنان که در کنار دریا می‌زیستند، به عنوان آزمایش دستور یافتند، از دریا در آن روز ماهی نگیرند، ولی از قضا روزهای شنبه که می‌شد، ماهیان فراوانی بر صفحه آب ظاهر می‌شدند، آنها به فکر حیله‌گری افتادند و با یک نوع کلاه شرعی، روز شنبه از آب ماهی گرفتند. خداوند آنان را به جرم این نافرمانی، مجازات کرد و چهره‌شان را از صورت انسان به حیوان دگرگون ساخت. جمله «فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ» در ذیل آیه قبل، کنایه از سرعت عمل است که با یک اشاره و فرمان الهی، چهره همه آن عصیانگران دگرگون شد. جالب این که از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام در معنای این آیه نقل شده که فرمودند: منظور از «لِما بَیْنَ یَدَیْها»، نسل آن زمان، و مراد از «وَ ما خَلْفَها»، ما مسلمانان هستیم؛ یعنی این درس عبرت، مخصوص بنی اسرائیل نبود و همه انسان‌ها را شامل می‌شود. «3»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ
______________________________
(1). بصائر، ج 47، ص 246- 245.
(2). بقره/ 66.
(3). تفسیر نمونه، ج 1، ص 298- 297.
ص: 698
هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «1»، در تفسیر آن فرموده: به دنبال آیات گذشته، این آیه محدودیت‌هایی را که اسلام در موضوع طلاق وضع کرده، بیان می‌دارد، تا از نادیده گرفتن حقوق جلوگیری کند. آیه می‌گوید: تا مدت عدّه به پایان نرسیده، گرچه روز آخر آن باشد، مرد فرصت دارد، یا با همسرش آشتی کند و صمیمانه زندگی نماید:
«فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»، و یا اگر زمینه را مساعد نمی‌بیند، او را رها سازد: «أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»، ولی باید توجّه داشت که هریک از رجوع و یا جدایی، باید با احسان و نیکوکاری توأم بوده و از انتقام‌جویی خالی باشد. «وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ..»، این جمله، تفسیر کلمه «معروف» است؛ یعنی رجوع باید بر اساس صفا و صمیمیت باشد. از آن‌جا که در جاهلیت، طلاق و رجوع را وسیله انتقام‌جویی قرار داده بودند، آیه با لحن قاطعی می‌گوید: نگاهداری زن در قید زوجیت، نباید به منظور آزار و تعدّی باشد، که این کار، نه تنها ظلم به او است، بلکه ظلم و ستم بر خود شما است. اکنون باید دید، چرا ظلم به همسر، ظلم به نفس است، شاید به خاطر این است که:
اوّلا: رجوعی که براساس حق‌کشی باشد، دیگر هیچ‌گونه آرامشی را در آن نمی‌توان یافت؛
و ثانیا: از نظر اسلام، زن و مرد در نظام خلقت جزء یک پیکرند، بنابراین پایمال کردن حقوق زن، تعدّی و ظلم به خود خواهد بود؛
و ثالثا: کسی که به دیگری ستم می‌کند، در واقع به استقبال کیفر الهی می‌رود و در حقیقت به خویشتن ظلم کرده است.
قوانین خدا را مسخره نکنید
«لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ»، «هزو» و «هزوء»، به معنای مسخره کردن است. معمولا بعضی از
______________________________
(1). بقره/ 231.
ص: 699
مردم هزاران خلافکاری مرتکب می‌شوند، ولی برای رهایی از فشار وجدان و «به خیال خود» فرار از عذاب الهی، به حیله‌ها و کلاه‌های شرعی متوسّل شده، و ظواهر احکام و آیات را دستاویز خود قرار می‌دهند. قرآن این روش را یک نوع، استهزا به آیات و مقررات الهی می‌داند. متأسفانه، این انحراف در موارد زیادی از احکام به چشم می‌خورد که یکی از آنها همین طلاق است؛ زیرا رجوع برای مرد، همان‌طور که گذشت، به خاطر این است که ازدواج هرچه بیشتر پایدار بماند، ولی بعضی درست برخلاف این منظور، گام برمی‌دارند؛ یعنی با استفاده از حقّ رجوع درصدد انتقامجویی و آزار زن برمی‌آیند و در زیر نقاب عمل به قانون، چهره واقعی ستمگرانه خود را می‌پوشانند.
این، همان استهزا به قرآن و قانون است. آیه مورد بحث می‌گوید: آیات خدا را بازیچه قرار ندهید و به یاد نعمت بزرگ آیین خدا و کتاب آسمانی که برای سعادت شما آمده است، باشید. دین و مجموعه مقررات آن، از نظام ثابت همین جهان سرچشمه گرفته و با اتکای به مصالح واقعی انسان‌ها، وضع گردیده است، بنابراین نباید با چشم‌پوشی از مصالح، و چسبیدن به ظاهر خشک قسمتی از احکام، قالب‌های بی‌روحی بسازید که هم منافع شما را به خطر بیاندازد و هم دهن‌کجی به آیات خدا محسوب شود. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ»، در آخر آیه، برای دفاع از حقوق زن و جلوگیری از سوءاستفاده از احکام الهی این حقیقت را به خاطر می‌آورد که: از خدا بپرهیزید و بدانید او از تمام کارهای شما و همه اسرار این جهان آگاه است. «1»
نیز فی قوله تعالی: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً» «2»، در ترجمه آن فرمود: مردان سرپرست و خدمتگزار زنانند به خاطر برتری‌هایی که (از نظر اجتماع) خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 2، ص 127- 126.
(2). نساء/ 34.
ص: 700
داده است و به خاطر انفاق‌هایی که از اموالشان (در امور زنان) می‌کنند، و زنان صالح، آنها هستند که متواضعند و در غیاب (همسر خود)، حفظ اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، می‌کنند و (امّا) آن دسته از زنان را که از طغیان و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید و (اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دوری نمایید، و (اگر آن هم مؤثر نشد و هیچ راهی برای وادار کردن آنها به انجام وظایفشان جز شدت عمل نبود) آنها را تنبیه کنید، و اگر از شما پیروی کردند، به آنها تعدّی نکنید و (بدانید) خداوند بلندمرتبه و بزرگ است: و قدرت او بالاترین قدرت‌ها است. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «2»، ترجمه فرموده: و به دنبال آنها (یعنی پیامبران پیشین)، عیسی بن مریم را قرار دادیم که به آنچه پیش از او فرستاده شده بود، از تورات، تصدیق داشت و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت و نور بود و (کتاب آسمانی او نیز) تورات را که قبل از او بود، تصدیق می‌کرد و هدایت و موعظه برای پرهیزکاران بود.
و در تفسیر قوله: «وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ»، فرموده: در قرآن مجید به تورات و انجیل و قرآن هر سه «نور» گفته شده است: درباره تورات می‌خوانیم: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ». و درباره انجیل در آیه فوق، اطلاق نور شده بود، و درباره قرآن می‌خوانیم: «قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ» (مائده: 15).
قرآن در موارد متعددی از تورات و انجیل به عنوان یک کتاب آسمانی یاد می‌کند. در این‌که این دو کتاب در اصل از طرف خدا نازل شده، جای هیچ‌گونه شک و تردید نیست، ولی این نیز مسلم است که این دو کتاب آسمانی بعد از زمان پیامبران، دستخوش تحریف شدند؛ حقایقی از آن کم شد و خرافاتی بر آن افزوده گردید و کتاب‌های دیگری که تنها بخشی از حقایق آنها را دربرداشت، جای آنها نشست.
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 3، ص 369.
(2). مائده/ 46.
ص: 701
بنابراین، اطلاق نور به این دو کتاب، ناظر به تورات و انجیل اصلی است. «1»
همین‌طور فی قوله تعالی: «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ» «2»، در ترجمه آن فرموده: ای نوح! او از اهل تو نیست؛ او عمل غیر صالحی است. بنابراین، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه؛ من به تو اندرز می‌دهم تا از جاهلان نباشی، و در ضمن نکته سوم، درباره «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»، فرموده: آن‌جا که رابطه مکتبی وجود دارد، سلمان فارسی دور افتاده که نه از خاندان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و نه از قریش، و نه حتی از اهل مکّه بود، بلکه اصولا از نژاد عرب نبود، طبق حدیث معروف: «سلمان منا اهل البیت» (سلمان از خانواده ما است)، جزء خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله محسوب می‌شود، ولی فرزند واقعی و بلافضل پیامبری همچون:
نوح، بر اثر گسستن پیوند مکتبی‌اش با پدر، آن‌چنان طرد می‌شود که با «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» روبه‌رو می‌گردد. «3»
فی قوله تعالی: «وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ» «4» هم در ترجمه آن فرموده: ما از هریک از سرگذشت‌های انبیا را برای تو بازگو کردیم، تا قلبت آرام (و اراده‌ات قوی) گردد و در این (اخبار و سرگذشت‌ها) حق، موعظه و تذکّر برای مؤمنان آمده است.
و در تفسیر کلمه «کُلًّا» فرموده: کلمه «کُلًّا»، اشاره به تنوّع این سرگذشت‌ها است که هرکدام به نوعی از جبهه‌گیری‌ها در برابر انبیا اشاره می‌کند و نوعی از انحرافات و نوعی از مجازات‌ها را، و این تنوّع، اشعه روشنی بر ابعاد زندگی انسان‌ها می‌اندازد. «5»
نیز فی قوله تعالی: «یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» «6»، زیرا عنوان:
«اشاعه فحشا ممنوع است»، چنین تفسیر فرموده: باز در این آیات، سخن از «داستان افک» و عواقب شوم و دردناک شایعه‌سازی و اتهام ناموسی نسبت به افراد پاک است؛
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 4، ص 397- 395.
(2). هود/ 46.
(3). تفسیر نمونه، ج 14، ص 402- 401 و 407.
(4). هود/ 120.
(5). تفسیر نمونه، ج 9، ص 284- 283.
(6). نور/ 17.
ص: 702
چرا که این مسأله به قدری مهم است که قرآن لازم می‌بیند چندبار از طرق گوناگون و مؤثر، این مسأله را تحلیل کند، و چنان محکم‌کاری نماید که در آینده چنین صحنه‌ای در جامعه مسلمین تکرار نشود. نخست می‌گوید: خداوند شما را اندرز می‌دهد که مانند این عمل را هرگز تکرار نکنید، اگر ایمان (به خدا و روز جزا) دارید: «یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً»؛ یعنی این نشانه ایمان است که انسان به سراغ این گناهان عظیم نرود، و اگر مرتکب شد، یا نشانه بی‌ایمانی است، و یا ضعف ایمان. در حقیقت، جمله مزبور، یکی از ارکان توبه را ترسیم می‌کند؛ چرا که تنها پشیمانی از گذشته کافی نیست. باید نسبت به عدم تکرار گناه در آینده نیز تصمیم گرفت، تا توبه‌ای جامع الاطراف باشد.
و زیر عنوان: «اشاعه فحشا» چیست؟ فرموده: ذکر این نکته نیز لازم است که «اشاعه فحشا» اشکال مختلفی دارد: گاه به این می‌شود که دروغ و تهمتی را دامن بزند و برای این و آن بازگو کند؛ گاه به این است که مراکزی که موجب فساد و نشر فحشا است به وجود آورد. گاه به این است که وسایل معصیت در اختیار مردم بگذارند و یا آنها را به گناه تشویق کنند و بالاخره گاه به این حاصل می‌شود که پرده حیا را بدرند و مرتکب گناه در ملأعام شوند. همه اینها مصداق «اشاعه فحشا» است؛ چرا که مفهوم این کلمه، وسیع و گسترده می‌باشد (دقت کنید). «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» «2»، فرموده: نخست می‌فرماید: هنگامی که مدت عدّه آنها سر آمد، باید آنها را به طرز شایسته‌ای، از طریق رجوع، نگاهدارید، یا به طرز شایسته‌ای از آنها جدا شوید: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»، و بعد از بیان مقدمه‌ای فرمود: از آنچه گفتیم، معلوم شد که «امساک به معروف» و «جدایی به معروف»، معنای وسیعی دارد که هرگونه شرایط واجب و
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 14، ص 402- 401 و 407.
(2). طلاق/ 2.
ص: 703
مستحب و برنامه‌های اخلاقی را دربرمی‌گیرد و مجموعه‌ای از آداب اسلامی و اخلاقی را در ذهن مجسّم می‌کند. سپس به دومین حکم اشاره کرده، می‌افزاید: هنگام طلاق و جدایی، دو مرد عادل از خودتان (از مسلمانان) را شاهد بگیرید: «وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ»: تا اگر در آینده اختلافی روی دهد، هیچ‌یک از طرفین، نتواند واقعیت‌ها را انکار کنند، و در سومین دستور، وظیفه شهود را چنین بیان می‌کند:
شهادت را برای خدا برپا دارید: «وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ.»
و درباره دو شاهد می‌فرماید: ضمنا تعبیر به «ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ»، دلیل بر این است که دو شاهد باید «مسلمان»، «عادل» و «مرد» باشند، و در پایان آیه، به عنوان تأکید درباره تمام احکام گذشته می‌افزاید: تنها کسانی که ایمان به خدا و روز قیامت دارند، از این وعظ و اندرز نتیجه می‌گیرند: «ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ».
و در پایان آیه می‌فرماید: هرکس از خدا بپرهیزد و ترک گناه کند، خداوند برای او راه نجاتی قرار می‌دهد و مشکلات زندگی او را حل می‌کند: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً.» «1»
3. موعظه در تفاسیر روایی
علّامه شیخ عبد علی بن جمعه عروسی قدّس سرّه در تفسیر نور الثقلین، و علّامه سید هاشم حسینی بحرانی قدّس سرّه در تفسیر برهان، و علّامه شیخ جلال الدین سیوطی رضی اللّه عنه در تفسیر در المنثور، روایاتی را ذیل آیات منتخب ذکر نموده‌اند که ما در این‌جا در ذیل هر آیه، به نقل جمله‌ای از آنها می‌پردازیم:
فی قوله تعالی: «فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «2»، روایاتی را نقل نموده‌اند از جمله:
الف- در مجمع البیان فرموده: قوله: «فَجَعَلْناها»، ضمیر «ها»، به امتی برمی‌گردد که
______________________________
(1). تفسیر نمونه، ج 24، ص 234- 232، به اختصار.
(2). بقره/ 66.
ص: 704
آنان منع شدند و آنان اهل ایله بودند. ایله، قریه‌ای است که در ساحل دریا قرار دارد و این قول از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام روایت شده. «1»
ب- امام عسکری علیه السّلام ضمن حدیثی درباره آن امت فرمود: «قال علی بن الحسین علیه السّلام:
کان هؤلاء قوم یسکنون علی شاطی‌ء بحر. نهاهم اللّه و انبیائه عن اصطیاد السمک فی یوم السبت، فتوصلّوا الی حیلة لیحلوا بها الی انفسهم ما حرّم اللّه، فخذوا اخادید و عملوا طرقا تؤدی الی حیاض یتهیّأ للحیتان الدخول فیها من تلک الطرق و لا یتهیّا لها الخروج اذا همّت بالرجوع منها الی اللجج.
فجائت الحیتان یوم السبت جاریة علی امان اللّه لها، فدخلت الاخادید و حصلت فی الحیاض و الغدران، فلما کانت عشیة الیوم، همّت بالرجوع منها الی اللجج لتأمن من صائدها فرامت الرجوع، فلم نقدر و بقیت لیلها فی مکان یتهیّأ اخذها بلااصطیاد، لاسترسالها فیه، و عجزها عن الامتناع، لمنع المکان لها، فکانوا یاخذون یوم الاحد، و یقولون ما اصطدنا یوم السبت و انما اصطدنا فی الاحد، و کذب اعداء اللّه، بل کانوا اخذین لها باخادیدهم التی عملوها یوم السبت، حتی کثر من ذلک مالهم و ثرائهم، و تنعموا بالنساء و غیرها، لا تساع ایدیهم، و کانوا فی المدینة نیّفا و ثمانین الفا؛ فعل هذا منهم سبعون الفا و انکرهم الباقون؛ کما قصّ اللّه:" وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ" الایه، و ذلک انّ طائفة منهم وعظوهم و زجروهم، و من عذاب اللّه خوفوهم، و من انتقامه و شدید بأسه حذروهم، فاجابوهم عن وعظهم:" لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ" بذنوبهم هلاک الاصطلام،" أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً". اجابوا القائلین هذا لهم:" قالُوا مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ"؛ اذ کلفنا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، فنحن ننهی عن المنکر لیعلم ربنا مخالفتنا لهم و کراهتنا لفعلهم: قالوا:" وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ"، و نعظهم ایضا لعله ینجع فیهم المواعظ، فیتقوا هذا الموبقة و یحذروا عن عوقبتها. قال اللّه عزّ و جلّ:" فَلَمَّا عَتَوْا" جادوا و اعرضوا و تکبّروا عن قبولهم الزجر" عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ".»: علی بن حسین علیه السّلام فرمود: اینان (که مسخ شدند) قومی بودند که در ساحل دریا ساکن بودند. خدای تعالی و پیامبران او آنان را از صید ماهی در روز شنبه نهی نمودند. پس آنان به حیله‌ای دست زدند تا آنچه را خدا
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 87.
ص: 705
برای آنان حرام کرده، آن را برای خودشان حلال کنند. پس کانال‌هایی را زدند و آن را به حوض‌هایی راه دادند تا برای ماهیان آماده باشد و ماهیان از آن راه‌ها داخل در آن حوض‌ها بشوند و راهی را برای خروج آن ماهیان، هنگامی که می‌خواهند به آب فراوان دریا بازگردند، آماده نکردند. پس روز شنبه ماهیان بر امان خدا آمده و در آن کانال‌ها داخل می‌شدند و از طریق کانال‌ها به حوض‌ها وارد می‌گردیدند و چون به هنگام غروب می‌خواستند به آب فراوان دریا بازگردند تا از صید ماهیگیران در امان باشند، نمی‌توانستند و شبشان را در مکانی که برایشان آماده کرده بودند تا بدون صید آنها را بگیرند، باقی می‌ماندند؛ چون در آن‌جا انس گرفته بودند و چاره‌ای هم جز آن نداشتند؛ زیرا مکانی برای آنها نبود. پس آن قوم روز یکشنبه آنها را می‌گرفتند و می‌گفتند: روز شنبه صید نکردیم و روز یکشنبه صید نمودیم، و دشمنان خدا دروغ می‌گفتند، بلکه آنان ماهیان را به وسیله آن کانال‌هایی که آماده کرده بودند، روز شنبه به دام می‌انداختند. از این کار آنها مالشان زیاد گردید و ثروتشان فزونی یافت و به واسطه فراخی و وسعت مال، با زنانشان و غیره در ناز و نعمت بودند، و در آن شهر افزون بر هشتاد هزار نفر بود. هفتاد هزار نفر آنها این‌چنین کردند، و بقیه آنها، آنان را زشت شمردند و تقبیح کردند، هم‌چنان‌که خدا سرگذشت آنان را چنین بیان فرمود: که «وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ»، الایه، و آن این بود که طایفه‌ای از آنان، آنها را پند داده و از این کار منع می‌کردند و آنان را از عذاب خدا می‌ترسانیدند و از انتقام او و شدت و سختی عذابش آنها را بر حذر می‌داشتند. پس آنان در پاسخ وعظ و اندرز آنان می‌گفتند: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ»: برای چه قومی را پند و اندرز می‌دهید که خدا آنان را به واسطه گناهانشان هلاکشان می‌کند، با هلاکی که توأم با ریشه‌کن شدن آنها است، «أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً»: یا آنان را عذاب می‌نماید عذاب سختی. آنانی که این سخنان برای‌شان گفته شد، پاسخ دادند: «قالُوا مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ»: گفتند برای عذر آوردن معذرت به سوی پروردگارتان است؛ زیرا ما مکلف به امر به معروف و نهی از
ص: 706
منکر هستیم، پس ما نهی از منکر می‌کنیم تا پروردگارمان مخالفت ما با آنان را و ناخشنودی‌مان را از فعل آنان بداند. گفتند: «وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»: تا شاید آنان راه تقوا پیش گیرند، و ما آنان را پند و اندرزی می‌دهیم تا شاید اندرزهای ما در آنان مؤثر افتد و از این موقعیت هلاکت‌بار بپرهیزند و از عقوبت آن، بر حذر باشند. خدای عزّ و جلّ فرمود:
«فَلَمَّا عَتَوْا»، مخالفت کردند و اعراض نمودند و سرکشی نمودند از پذیرفتنشان بازداری را «عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ»: از آنچه از آن نهی شدند، «قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ.» «1»
ج- ابن جریر از ابن عباس درباره «فَجَعَلْناها»، اخراج نمود که فرمود: «فجعلناها تلک العقوبة و هی المسخة،" نَکالًا"، عقوبة،" لِما بَیْنَ یَدَیْها"، یقول: لیحذر من بعدهم عقوبتی،" وَ ما خَلْفَها"، یقول للذین بقوا معهم، و" وَ مَوْعِظَةً"، تذکرة و عبرة،" لِلْمُتَّقِینَ".»؛ یعنی قرار دادیم آن عقوبت را که همان مسخ شدن بود، «نَکالًا»؛ عقوبتی، «لِما بَیْنَ یَدَیْها»، می‌گوید: برای کسانی بعد از ایشان از عقوبت من برحذر باشند، «وَ ما خَلْفَها»، می‌گوید برای آن کسانی که با ایشان باقی ماندند، «وَ مَوْعِظَةً»؛ یادآوری و عبرت، «لِلْمُتَّقِینَ». «2»
نیز فی قوله تعالی: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «3»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- ابن بابویه در من لا یحضره الفقیه با اسنادش از مفضل بن صالح، و او از حلبی، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام روایت کرده که حلبی گفت: از امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای عزّ و جلّ: «وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا»، سؤال کردم آن حضرت فرمود: «الرجل یطلق اذا کادت ان یخلوا اجلها، راجعها ثم طلقها. یفعل ذلک ثلث مرات، فنهی اللّه عزّ و جلّ.»؛ یعنی مرد طلاق می‌دهد، چون نزدیک است که زمان پایان عدّه فرابرسد، به زن رجوع می‌کند، و
______________________________
(1). برهان، ج 1، ص 68.
(2). در المنثور، ج 1، ص 76.
(3). بقره/ 231.
ص: 707
پس از آن، او را طلاق می‌دهد. این کار را سه‌بار انجام می‌دهد، پس خدای عزّ و جلّ این کار را نهی فرمود. «1»
ب- ابن بابویه با اسنادش از بزنطی از عبد الکریم بن عمر، از حسن بن زیاد، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام نقل کند که آن حضرت فرمود: «لا ینبغی للرجل ان یطلق امراته ثم یراجعها و لیس له فیها حاجة ثم یطلقها، فهذا الضرار الذی نهی اللّه عنه الا ان یطلق ثم یراجع و هو ینوی الامساک.»؛ یعنی امام صادق علیه السّلام فرمود: سزاوار نیست مرد زنش را طلاق بدهد، پس از آن به او رجوع کند، و این در حالی است که او را به آن زن حاجتی نیست، سپس او را طلاق می‌دهد؛ پس این ضرر رسانیدنی است که خدا از آن نهی فرموده، مگر این‌که طلاق بدهد، پس از آن رجوع کند، درحالی‌که نیت و قصد نگهداری او را دارد. «2»
ج- در نهج البلاغه، امام علی علیه السّلام فرمود: «من قرأ القرآن، فمات فدخل النار، فهو ممن کان یتخذ آیات اللّه هزوا.»: کسی که قرآن را بخواند، پس چون بمیرد، داخل در آتش جهنم گردد، او از کسانی است که آیات خدا را به مسخره می‌گرفته. «3»
ه- عبد الرزاق از علی بن ابی طالب علیه السّلام اخراج نمود که آن حضرت فرمود: «ثلاث لا لعب فیهن النکاح و الطلاق، و العتاقه، و الصدقة.»
د- ابن منذر و ابن ابی حاتم از عبادة بن صامت اخراج نمودند که او گفت: «کان الرجل علی عهد النبی صلّی اللّه علیه و آله یقول للرجل: زوجتک ابنتی ثم یقول کنت لاعبا و یقول قد أعتقت و یقول کنت لاعبا، فانزل اللّه:" وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً". فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: ثلاث من قالهنّ لاعبا او غیر لاعب، فهن جائزات علیه: الطلاق، و العتاق، و النکاح.»؛ یعنی مردی در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به مردی گفت: دخترم را به زوجیت تو درآوردم، پس از آن می‌گفت: شوخی کردم.
می‌گفت بنده‌ام را آزاد کردم و بعد از آن می‌گفت: مزاح کردم؛ پس خدا قوله: «وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً» را نازل فرمود، پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: در سه مورد است که اگر
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 1، ص 226، حدیث 877- برهان، ج 1، ص 138.
(2). برهان، ج 1، ص 138- نور الثقلین، ج 1، ص 226، حدیث 878.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 226، حدیث 879- برهان، ج 1، ص 138.
ص: 708
شخص آن را بگوید، شوخی‌کننده باشد یا جدی؛ آن موارد علیه او نافذ خواهد بود. آن سه مورد، طلاق، آزاد کردن بنده و نکاح است. «1»
هم‌چنین فی قوله تعالی: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً» «2»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- ابن بابویه با اسنادش تا برسد به معاویه بن عماد و او از حسن بن عبد اللّه، از پدرانش از جدش، حسن بن علی بن ابی طالب علیه السّلام، روایت کند که گروهی از یهود خدمت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله رسیدند و دانشمندترین آنان درباره مسایلی که برایش سؤال‌خیز بود، از آن حضرت سؤال نمود. سؤال کرد: فضیلت مردان بر زنان چیست؟ پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «کفضل السماء علی الارض، و کفضل الماء علی الارض، فالماء یحیی الارض، و بالرجال یحیی النساء، و لو لا الرجال، ما خلقوا النساء. یقول اللّه عزّ و جلّ:" الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ".»: مانند برتری آسمان نسبت به زمین و مانند برتری آب نسبت به خاک، پس آب است که زمین را زنده می‌کند، و به واسطه مردان زنان زنده می‌شوند، و اگر مردان نبودند خدا زنان را خلق نمی‌فرمود. خدای عزّ و جلّ می‌فرماید: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ.»
یهودی گفت: «لای شی‌ء کان هکذا؟: برای چه چیزی چنین بود؟ پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
«خلق اللّه عزّ و جلّ آدم من طین، و من فضلته و بقیته خلقت حواء، و أول من اطاع النساء آدم، فانزله اللّه عزّ و جلّ من الجنة، و قد بین فضل الرجال علی النساء فی الدنیا؛ ألاتری الی النساء کیف یحضن و لا یمکنهن العبادة من القذاره، و الرجال لا یصیبهم شی‌ء من الطوث.»: خدای عزّ و جلّ آدم را از گل آفرید و از زیادی و مانده آن، حوّا را آفرید، و اول کسی که از زنان اطاعت نمود، آدم
______________________________
(1). در المنثور، ج 1، ص 286.
(2). نساء/ 34.
ص: 709
بود، پس خدای عزّ و جلّ او را از بهشت به زمین فرود آورد، و به تحقیق بیان نمود که مردان بر زنان در دنیا فضیلت دارند، آیا ملاحظه نمی‌کنی چگونه زنان حیض می‌شوند و به جهت آلودگی‌هایشان عبادت برای آنان امکان ندارد و مردان را چیزی از آلودگی حیض نمی‌رسد؟ یهودی گفت: «صدقت یا محمّد!»: ای محمّد! تو را تصدیق نمودم. «1»
ب- درباره قوله: «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ»، علی بن ابراهیم فرمود: یعنی هنگامی که شوهرش از او غایب است، خودش را حفظ کند. علی بن ابراهیم فرمود: و در روایت ابی جارود از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام است که حضرت درباره قوله:
«قانِتاتٌ» فرمود: «یعنی مطیعات.»: زنانی که فرمانبردار شوهرانشان هستند. «2»
ج- ابن جریر و ابن ابی حاتم از ابن عباس اخراج نمودند که: «" الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ"، یعنی أمراء علیهن ان تطیعه فیما امرها اللّه به من طاعته، و طاعته ان تکون محسنة الی اهله حافظة لما له بما فضل اللّه، و فضله علیها بنفقته و سیعه،" قانِتاتٌ حافِظاتٌ"، (قال:) مطیعات،" حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ"؛ یعنی اذا کنّ کذا، فاحسنوا الیهن.»؛ یعنی مردان، امیرانی بر زنان هستند، این‌که اطاعت کنند او را در آنچه خداوند به آن زنان امر فرموده از طاعتش، و طاعتش این است که نسبت به خانواده مرد نیکوکار بوده و حافظ مالش باشد، برای برتری دادن خداوند و بخشش آن مرد نسبت به او با نفقه و تلاشش. پس «قانِتاتٌ حافِظاتٌ» (گفت:) یعنی زنان اطاعت‌کننده، «حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ»؛ یعنی هنگامی که رام می‌باشند نسبت به آنها نیکویی کنید. «3»
د- عبد بن حمید از مجاهد اخراج نمود که: «وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ» را فرمود: آن نافرمانی است. «فَعِظُوهُنَّ» را گفت؛ یعنی با زبان او را اندرز دهید. «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ» را گفت: با او صحبت نکنید. «وَ اضْرِبُوهُنَّ» را فرمود، او را کتک بزنید به نحوی که آسیب نبیند. «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ» را فرمود، اگر به رختخواب آمد. «فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَ
______________________________
(1). برهان، ج 1، ص 226- نور الثقلین، ج 1، ص 477، حدیث 228.
(2). برهان، ج 1، ص 226- نور الثقلین، ج 1، ص 477، حدیث 229.
(3). در المنثور، ج 1، ص 151.
ص: 710
سَبِیلًا» را گفت: بغض و کینه بر او را دنبال نکنید. بر حذر باشید از کینه داشتن با او که آن در قلب او رسوخ کند. «1»
فی قوله تعالی: «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ» «2» هم روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- در مجمع البیان آمده: و علی بن مهزیار از حسن بن علی وشاء از امام رضا علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود: «قال ابو عبد اللّه: ان اللّه تعالی قال لنوح:" إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ"، لأنه کان مخالفا و جعل من اتبعه، من اهله.»؛ یعنی ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام فرمود: البته، خدای تعالی به نوح فرمود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»؛ زیرا او مخالف با او (یعنی نوح) بود، و خداوند هرکسی که او را تبعیت می‌کرد، از اهلش گردانید. «3»
ب- ابو الشیخ از سعید بن جبیر رضی اللّه عنه اخراج نمود که: «انه قرأ:" عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ"، (قال:) معصیة نبی اللّه»؛ یعنی البته، آن را «عمل غیر صالح» خواند، (او گفت:) نافرمانی پیامبر خدا را. «4»
نیز فی قوله تعالی: «وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ» «5»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- علی بن ابراهیم فرمود: خدای تعالی پیامبرش را مخاطب قرار داد، پس فرمود:
«وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ»؛ یعنی از اخبار پیامبران، «ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ»؛ یعنی در قرآن و در این سوره از اخبار پیامبران و از هلاک امت‌ها. «6»
ب- عبد الرزاق، فریابی، سعید بن منصور، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم، ابو الشیخ و ابن مردویه از طرق، درباره: «وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ»، از ابن عباس اخراج نمودند که: «قال:
فی هذه السورة.»؛ یعنی ابن عباس فرمود: در این سوره. «7»
______________________________
(1). در المنثور، ج 2، ص 155.
(2). هود/ 46.
(3). نور الثقلین، ج 2، ص 368، حدیث 137- برهان، ج 2، ص 479.
(4). در المنثور، ج 3، ص 336.
(5). هود/ 120.
(6). برهان، ج 2، ص 493.
(7). در المنثور، ج 3، ص 365.
ص: 711
هم‌چنین فی قوله تعالی: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» «1»، روایاتی را نقل نموده‌اند، از جمله:
الف- در کافی با اسنادش از ابی جمیله از ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام فرماید: امام باقر فرمود:
«قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: من کنتم شهادة او شهد بها، لیهدر دم امرأ مسلم او لیزوی مال امرء مسلم، اتی یوم القیامة و لوجهه ظلمة مد البصر، و فی وجهه کدوح تعرفه الخلایق باسمه و نسبه، و من شهد شهادة حق لیحق بها حق امرء مسلم، اتی یوم القیامة و لوجهه نور مد البصر تعرفه الخلائق باسمه و نسبه. (ثم قال ابو جعفر علیه السّلام:) الا تری ان اللّه تبارک و تعالی یقول:" وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ".»؛ یعنی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: کسی که شهادتی را کتمان یا آن را شهادت دهد، تا خون مرد مسلمانی را ضایع کند، یا مال مرد مسلمانی را قبضه کند، روز قیامت می‌آید و بر چهره او خراش‌هایی است که همه بندگان او را به اسم و نسبش می‌شناسند، و کسی که شهادتی دهد تا حقّ مرد مسلمانی را زنده کند، روز قیامت می‌آید و بر چهره او، نوری است که چشمش را روشن نموده. خلایق او را به اسم و نسبش می‌شناسند. (پس از آن ابی جعفر، امام باقر علیه السّلام فرمود:) آیا ملاحظه نمی‌کنی که خدای تبارک و تعالی می‌فرماید:
«وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ.» «2»
ب- در کتاب تهذیب الاحکام، سعد بن عبد اللّه با اسنادش تا برسد به داوود بن حسین، از ابی عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام گفت: از آن حضرت درباره شهادت زنان در نکاح بدون این‌که مردی با آنان باشد، سؤال کردم، آن‌گاه که زن منکر است. «فقال لا باس به ثم قال لی: ما یقولون فی ذلک فقهاؤکم؟»: پس آن حضرت فرمود: اشکالی ندارد. پس از آن برای من فرمود: فقیهان شما درباره این مسأله چه می‌گویند؟ گفتم: «یقولون: لا، الا بشهادة رجلین عدلین.»: آنان می‌گویند، صحیح نیست، مگر با شهادت دادن دو مرد عادل. حضرت
______________________________
(1). طلاق/ 2.
(2). برهان، ج 4، ص 1124- نور الثقلین، ج 5، ص 353، حدیث 29.
ص: 712
گفت: «کذبوا لعنهم اللّه؛ هونوا و استخفوا بعزائم اللّه و فرائضه، و شدّدوا و عظّموا ما هوّن اللّه؛ ان اللّه امر فی الطلاق بشهادة رجلین عدلین، فأجازوا الطلاق بلا شاهد واحد، و النکاح لم یجی‌ء عن اللّه فی تحریمه، فسنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فی ذلک الشاهدین تأدیبا و نظرا، لئلا ینکر الوالد و المیراث، و قد ثبت عقدة النکاح و یستحل الفرج و لا ان یشهد.»: دروغ می‌گویند. خدا آنان را از رحمت خود بی‌نصیب کند. واجبات و فرایض خدا را خوار و ضعیف نمودند و آنچه را خدا آن را خوار نمود، آن‌ها بزرگ داشتند. البته، خدا در طلاق به شهادت دو مرد عادل امر فرمود؛ پس آنان طلاق را بدون یک شاهد جایز دانستند، و در نکاح، از جانب خدا در تحریم آن نیامده، پس پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله دو شاهد را سنت قرار داد، به جهت تأدیب و نظر به این‌که فرزند و میراث مورد انکار واقع نگردد، درحالی‌که عقد نکاح ثابت گردیده، و فرج حلیت پیدا می‌کند بدون شهادت گرفتن. «1»
ج- عده‌ای از اصحاب ما از سهل بن زیاد با اسنادش تا برسد به علی بن سوید سائی از ابی الحسن علیه السّلام نقل کردند: آن حضرت در نامه‌اش به من نوشت: «و سألت عن الشهادة لهم، فأقم الشّهادة للّه و لو علی نفسک، او الوالدین و الاقربین فیما بینک و بینهم. فان خفت علی اخیک، ضیما فلا.»؛ یعنی درباره شهادت برای آنان سؤال نمودی، پس شهادت را برای خدا به پای دار، اگرچه علیه خودت یا پدر و مادرت یا خویشاوندان باشد، در آنچه بین تو و بین آنها است. پس اگر بر ستم و ظلم به برادرت ترسیدی، شهادت مده. «2»
د- در کتاب کافی با اسنادش تا برسد به علی بن سری. او گفت: شنیدم ابا عبد اللّه، امام صادق علیه السّلام می‌فرمود: «ان اللّه عزّ و جلّ جعل ارزاق المؤمنین من حیث لا یحتسبون، و ذلک ان العبد اذا لم یعرف وجه رزقه، کثر دعاؤه.»؛ یعنی البته، خدای عزّ و جلّ روزی مؤمنین را از جایی که حساب آن را نمی‌کنند، قرار داده است، و آن به این جهت است که چون جهت روزی او شناخته نیست، دعای او زیاد گردد. «3»
______________________________
(1). نور الثقلین، ج 5، ص 353، حدیث 27.
(2). همان، ص 354.
(3). نور الثقلین، ج 5، ص 354، حدیث 32.
ص: 713
ه- سکونی از جعفر بن محمّد، از پدرش، و او از پدرانش علیهم السّلام روایت نمود که: امام صادق علیه السّلام فرمود: «قال علی علیه السّلام: من أتاه اللّه برزق لم یخط الیه برجله و لم یمد الیه یده و لم یتکلم فیه بلسانه و لم یشدّ الیه ثیابه و لم یعترض له، کان ممن ذکره اللّه عزّ و جلّ فی کتابه:" وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ"»؛ یعنی علی علیه السّلام فرمود: کسی که خدا روزی‌ای به او عطا کند که با پایش گامی به سمت آن برنداشته و دستش را به سوی آن دراز نکرده و زبانش را درباره آن به سخن گفتن و انداشته و برای دست‌یابی به آن چمدان جامه را نبسته (کنایه از این‌که به جهت کسب آن مسافرت نکرده)، و برای آن به کاری نپرداخته، از کسانی است که خدای عزّ و جلّ در کتابش ذکر نموده: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ.» «1»
و- ابن حبان در ضعفاء، بیهقی در شعب الایمان و عسکری در امثال، از علی علیه السّلام اخراج نمودند که فرمود: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: انما تکون الصنیعة الی ذی دین او حسب، و جهاد الضعفاء الحج، و جهاد المرأة حسن التبعّل لزوجها، و التودّد نصف الایمان، و ما عال امرؤ علی اقتصاد، و استنزلوا الرزق بالصدقة، و ابی اللّه ان یجعل ارزاق عباده المؤمنین الا من حیث لا یحتسبون.»؛ یعنی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: احسان تنها به فرد دیندار یا به صاحب اصل و نسب می‌باشد، و جهاد افراد ضعیف حج بوده و جهاد زن، نیکو شوهرداری برای شوهرش است، و دوستی کردن نصف ایمان می‌باشد، و مردی که بنایش بر اقتصاد باشد، نیازمند و فقیر نخواهد شد، و با صدقه دادن، طلب نزول روزی کنید، و خدا ابا دارد روزی مؤمنین جز از راهی که حساب نمی‌برند، برسد. «2»

5. تدبّر در آیات موعظه‌

قوله تعالی: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ.» «3»
در این‌جا با استفاده از کتب لغت و تفاسیری که مورد تحقیق قرار گرفت، به بررسی
______________________________
(1). همان، ص 356، حدیث 43.
(2). در المنثور، ج 6، ص 234.
(3). ص/ 29.
ص: 714
معنا و مفهوم موعظه در هر آیه می‌پردازیم، و پس از آن، بعد از ذکر هر آیه، معنا و تفسیر آن را با استفاده از مجموعه تفاسیر مورد تحقیق قرار داده و سیاق آیه را بیان می‌کنیم، و سپس در تأیید معنا و مفهوم مذکور در هر آیه، با استمداد از عنایات الهی، به آیات دیگر قرآن استناد می‌نماییم.

معنای الفاظ موعظه و تفاسیر آیات آن و استناد به آیات دیگر قرآن‌

1. معنای اول موعظه‌

اشاره

یکی از معانی و مفاهیم موعظه، پند گرفتن متقین است از سرگذشت فرجام بد و عقوبت اقوام معصیت‌کار در گذشته: «فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «1»؛ یعنی پس سرگذشت فرجام بد و عقوبت اهالی معصیت‌کار آن قریه را عبرتی برای نسل آن زمان و برای نسل‌های آینده بعد از آن و پند و اندرز برای تقواپیشه‌گان قرار دادیم.

استناد به آیات دیگر قرآن‌

سیر و سفر در زمین، و نظر در احوال ملت‌هایی که قدرت و شوکت داشتند و در گذشتند و تأمّل در فرجام و عاقبت بد تکذیب‌کنندگان، حجتی است بر مردم، و هدایت و پند و اندرزی می‌باشد برای تقواپیشه‌گان: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ.» «2»

2. معنای دوم موعظه‌

اشاره

یکی از معانی و مفاهیم موعظه، پند و اندرز گرفتن عموم مسلمانان است از آنچه در قرآن نازل گردیده و از حکمتی که مترتّب بر آیات قرآن است: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ
______________________________
(1). بقره/ 66.
(2). آل عمران/ 138- 137.
ص: 715
الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» «1»؛ یعنی: و هنگامی که زنان را طلاق می‌دهید، پس تا رسیدن به نزدیک پایان عدّه طلاق، با حسن نیت و به نحو خداپسندانه به آنان مراجعه کنید، یا اگر رغبتی ندارید به خوبی آنان را رها نمایید، و از روی سوء نیت و متضرّر شدن آنان، به آنها مراجعه نکنید تا به آنها ظلم و ستم نمایید، و هرکس چنین کند به خودش ظلم نموده است، و آیات خدا را (که به شما امر می‌کند در طلاق، یا به خوبی به او مراجعه کنید، یا به خوبی او را رها کنید) به مسخره نگیرید، و نعمت خدا را به اسلام و به نبوّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله، و آنچه را از کتاب (یعنی قرآن) و حکمت بر شما نازل شد، به یاد آورید که شما را با آنچه در قرآن نازل گردیده و حکمتی که مترتّب بر آیات است، پند و اندرز می‌دهد، و با پرهیز از گناهان، از عذاب خدا بپرهیزید و بدانید که البته، خدای متعال از افعال شما و از هرچیز دیگر بسیار آگاه است.

استناد به آیات دیگر قرآن‌

قرآن، حکمت و موعظه حسنه است و خدای متعال به پیامبرش دستور می‌دهد که به وسیله حکمت و موعظه حسنه، قرآن، به راه پروردگارت دعوت کن: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ.» «2»

3. معنای سوم موعظه‌

اشاره

یکی از معانی و مفاهیم موعظه، پند و اندرز شوهران است با نصیحت به ترس از خدا به همسرانی که بیم آن دارند که از طاعت آنها سر باز زنند و طریق مخالفت با آنها را پیش گیرند: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً» «3»؛ یعنی مردان قیام‌کنندگان و تسلّطدارندگان بر زنانند در تدبیر و تأدیب آنان
______________________________
(1). بقره/ 231.
(2). نحل/ 125.
(3). نساء/ 34.
ص: 716
به واسطه آنچه خدا بعضی آنان را در عقل و رأی بر بعضی فضیلت داده و به واسطه آنچه آنان از اموالشان در مهر و نفقه انفاق کرده‌اند، پس زنان صالحه مطیع خدا و شوهر، حفظکننده خود و عوراتشان در غیبت شوهراند برای این‌که خداوند با لزوم مهر و نفقه آنان بر شوهرانشان، آنان را حفظ نمود، و آن زنانی را که از بلندپروازی آنان نسبت به شوهر نگرانید، آنها را با پند و اندرز از خدا بترسانید. پس اگر سر به طاعت شوهر ننهادند، از همخوابگی با آنان دوری کنید، و اگر مؤثر نبود، آنها را تنبیه کنید (به‌طوری که بدن آنها آسیب نبیند)، پس اگر به طاعت شما گردن نهادند، از آنان بهانه‌گیری نکنید.
البته، علوّ شأن و کبریایی از آن خدا است (و او تعالی با علوّ شأن و کبریایی‌اش بندگان را بعد از توبه، مورد مغفرت قرار می‌دهد).

استناد به آیات دیگر قرآن‌

دعوت به سوی راه خدا (و ترس از او) به وسیله حکمت و موعظه حسنه (یعنی قرآن) و مجادله نیکو انجام می‌پذیرد: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ.» «1»

4. معنای چهارم موعظه‌

اشاره

یکی از معانی و مفاهیم موعظه، امر و نهی خدا و آگاهی دادن او به متقین است در کتاب انجیل و عیسی علیه السّلام: «وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» «2»؛ یعنی: و به دنبال آثار آنان، یعنی آثار پیامبران که تبلیغ و دعوت به توحید بود، عیسی بن مریم را قرار دادیم، درحالی‌که کتابی را که فراروی آنان بوده مصدّق است، و ما بر او انجیل را نازل نمودیم درحالی‌که در آن هدایت و نور است (یعنی طریق راهیابی به هدایت است) و نسبت به آنچه پیش از آن بود، از کتاب تورات، تصدیق‌کننده است، و هدایت و موعظه می‌باشد برای تقواپیشه‌گان؛ یعنی آن، هدایت، امر و نهی خدا و آگاهی دادن‌های او به متقین است.
______________________________
(1). نحل/ 125.
(2). مائده/ 46.
ص: 717

استناد به آیات دیگر قرآن‌

عاقبت و فرجام بد اقوام معصیت‌کار، سرگذشت بد کسانی که آیات الهی را تکذیب کردند و آیات منزّل از جانب خدای تعالی در کتب آسمانی تورات، انجیل و قرآن، همه برای متقین موعظه و پند و اندرز است.
الف- عاقبت و فرجام بد اقوام معصیت‌کار برای متقین موعظه است: «فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ.» «1»
ب- سرگذشت بد کسانی که آیات الهی را تکذیب کردند، برای متقین موعظه و پند و اندرز است: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ.» «2»
ج- آیات منزّل از جانب خدای تعالی در کتب آسمانی تورات، انجیل و قرآن، برای متقین موعظه و پند و اندرز است:
1. ج- در تورات، قوله تعالی: «وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ.» «3»
2. ج- در انجیل، قوله تعالی: «وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ.» «4»
3. ج- در قرآن، قوله تعالی: «وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ.» «5»

5. معنای پنجم موعظه‌

اشاره

یکی از معانی و مفاهیم موعظه، منع از جهل و نادانی درباره عقاید فرزند است: «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ
______________________________
(1). بقره/ 66.
(2). آل عمران/ 138- 137.
(3). اعراف/ 145.
(4). مائده/ 46.
(5). نور/ 34.
ص: 718
تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ» «1»؛ یعنی خدای تعالی فرمود: ای نوح! البته؛ او (که فرزند تو است) از اهل دین تو نیست. البته، عمل او ناصالح است؛ پس چیزی را که بدان آگاهی و علمی نداری، از من درخواست مکن. البته، تو را از جهل و نادانی درباره عقاید فرزندت منع می‌کنم تا از جاهلان نباشی.

استناد به آیات دیگر قرآن‌

مراد از اهل، اهلیت دینی داشتن است؛ چنان‌که در شأن اسماعیل علیه السّلام فرمود: اهل خود را به نماز و به زکات امر می‌فرمود و نزد پروردگار خویش پسندیده بود: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا.» «2»
و به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله امر می‌کند، اهل خودت را به نماز امر کن و بر آنان صبر و شکیبایی پیشه کن: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها.» «3»

6. معنای ششم موعظه‌

اشاره

یکی از معانی و مفاهیم موعظه، همه داستان‌های قرآن است از اخبار پیامبران که برای پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله بیان شده است: «وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ» «4»؛ یعنی: و همه داستان‌هایی که از اخبار پیامبران بر تو (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله!) بیان می‌کنیم، چیزهایی است که به واسطه آنها دل تو را تقویت و باثبات می‌گردانیم، و در این سوره، حقیقت بر تو آمده (اگرچه قرآن همه‌اش حق است) و آنها موعظه و تذکّر است برای مؤمنین).

استناد به آیات دیگر قرآن‌

قرآن‌که بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نازل شده، مسلمانان را کفایت می‌کند. در تلاوت آیات آن، رحمت و یادآوری است برای مؤمنین: «أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْری لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» «5»
______________________________
(1). هود/ 46.
(2). مریم/ 55- 54.
(3). طه/ 132.
(4). هود/ 120.
(5). عنکبوت/ 51.
ص: 719

7. معنای هفتم موعظه‌

اشاره

یکی از معانی و مفاهیم موعظه، نهی خدا نسبت به مسلمانان است به برگشت برای تکرار معصیتی مانند معصیت گذشته: «یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» «1»؛ یعنی خدا شما (مسلمانان) را در برگشت به تکرار معصیتی مانند: معصیت گذشته، برای همیشه نهی می‌کند، اگر مؤمن می‌باشید.

استناد به آیات دیگر قرآن‌

موعظه در قوله: «وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ» «2»، به معنای نهی زنان است از نشوز و نافرمانی شوهرانشان. معنای آیه چنین است: و آن زنانی را که بیم دارید از اطاعت شوهر سرپیچی کنند، آنان را به زبان اندرز و ترس از خدا از این نافرمانی (که معصیت است) نهی کنید.

8. معنای هشتم موعظه‌

اشاره

یکی از معانی و مفاهیم موعظه، توصیه الهی به مؤمنین است، به اقامه شهادت از روی خلوص برای رضای خدا و بدون هرگونه شایبه غرض دنیوی: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» «3»؛ یعنی پس هنگامی که نزدیک پایان زمان عدّه آنان (یعنی زنان مطلقه) است، پس با رجوع به آنان، با حسن معاشرت آنان را نگهدارید، یا به خوبی و نیکویی، آنان را ترک نمایید، و باید دو مرد عادل از خودتان (یعنی مسلمانان) بر این کار طلاق شهادت بدهند، و باید شهادت را از روی خلوص برای رضای خدا و بدون هرگونه شایبه غرض دنیوی اقامه کنند. این نحوه اقامه شهادت از روی خلوص، به کسی که به خدای تعالی و به روز قیامت ایمان آورده است، توصیه می‌شود، و کسی که با تقوای الهی از تعدّی و تجاوز به حدود الهی
______________________________
(1). نور/ 17.
(2). نساء/ 34.
(3). طلاق/ 2.
ص: 720
فرهنگ قرآن، اخلاق حمیده ج‌3 749
بپرهیزد، خدای متعال برای او خروج (و رهایی) از مشکلات دنیوی و اخروی را قرار می‌دهد.

استناد به آیات دیگر قرآن‌

موعظه، توصیه الهی به مؤمنین است؛ به مسلمانانی که به خدای تعالی و به روز قیامت ایمان آوردند، توصیه می‌شود که هنگامی که زنانشان را طلاق می‌دهند و زمان عدّه آنان به پایان می‌رسد، آنان را از نکاح مجدد با شوهرانشان بازندارند، درصورتی که رضایت بین آنان بر این ازدواج مجدّد به حسن معاشرت است: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ.» «1»

کلمات قصار پیرامون موعظه‌

در غرر الحکم و درر الکلم در «باب موعظه»، سخنانی به اختصار از مولی الموحدین، امام المتقین، امیر المؤمنین، علی علیه السّلام بیان شده که در این‌جا به نقل برخی از آنها می‌پردازیم:
1. «المواعظ حیاة القلوب.»: پند و اندرزها، حیات و زنده ماندن دل‌ها است.
2. «الموعظة نصیحة شافیة.»: پند و اندرز، نصیحتی شفابخش است.
3. «المواعظ شفاء لمن عمل بها.»: پندها و اندرزها، برای کسی که به آن عمل کند، تشفی‌دهنده و شفابخش است.
4. «المواعظ صقال النّفوس و جلاء القلوب.»: پندها و اندرزها صیقل‌دهنده جان‌ها و جلادهنده دل‌ها است.
5. «بالمواعظ تنجلی الغفلة.»: به وسیله پندها و اندرزها است که غفلت و بی‌خبری زایل می‌گردد.
______________________________
(1). بقره/ 231.
ص: 721
6. «ثمرة الوعظ الإنتباه.»: نتیجه و ثمره پند و اندرز، دقت کردن و بیداری است.
7. «فی المواعظ جلاء الصدور.»: در پندها و اندرزها، جلای سینه‌ها است (که زنگ غفلت را از آنها می‌زدایند).
8. «رحم اللّه امرءا تّعظ و ازدجر، و انتفع بالعبر.»: خداوند رحمت کند مردی را که پند گیرد، و از حرام و افعال نابخردانه بازبایستد، و به واسطه عبرت‌ها، سود ببرد.
9. «من وعظک، فلا توحشه»: کسی که تو را پند و اندرز می‌دهد، از او وحشت مکن (از او نترس و با او به نرمی برخورد کن).
10. «من وعظک، أحسن إلیک.»: کسی که تو را پند و اندرز می‌دهد، نسبت به تو احسان و نیکی می‌کند.
11. «نعم الهدیّة الموعظة.»: پند و اندرز، خوب هدیه‌ای است.
12. «من لم یتّعظ بالنّاس، وعظ النّاس به.»: کسی که به وسیله مردم، پند و اندرز نگرفته است، خداوند مردم را به وسیله او پند و اندرز می‌دهد (یعنی سبب عبرت و پند مردم می‌شود).
13. «من فهم مواعظ الزّمان، لم یسکن إلی حسن الظّن بالأیّام.»: هرکه پندها و اندرزهای روزگار را بفهمد، به حسن ظن نسبت به روزگار، آرام نگرفته است.
14. «لم یعقل مواعظ الزّمان، من سکن إلی حسن الظّن بالأیام.»: پندها و اندرزهای روزگار را نفهمیده کسی که به پندها و اندرزهای روزگار، آرام گرفته است.
15. «أنفع المواعظ ما ردع.»: نافع‌ترین پندها و نصایح، آن است که بازدارد.
16. «إنّ فی کلّ شی‌ء موعظة و عبرة لذوی اللّبّ و الإعتبار.»: البته، برای صاحبان عقل و عبرت در هرچیزی، پند و اندرز و عبرتی است.
17. «أبلغ العظات النّظر إلی مصارع الأموات، و الاعتبار بمصایر الآباء و الأمّهات.»: رساترین پندها و اندرزها، توجّه کردن و نظر نمودن به محل به زمین افتادن مرده‌ها، و عبرت گرفتن به بازگشتگاه پدران و مادران است.
ص: 722
18. «إنّ الوعظ الّذی لا یمجّه سمع، و لا یعدله نفع، ما سکت عنه لسان القول و نطق به لسان الفعل.»: البته، پند و اندرزی که هیچ گوشی آن را بیرون نیفکند و هیچ نفعی با آن برابری نکند، آن است که زبان گفتار از آن ساکت باشد و زبان کردار با آن سخن بگوید.
19. «المواعظ کهف لمن وعاها (دعاها و رعاها).»: پند و اندرزها، برای کسی که آنها را حفاظت کند (و به آن دعوت کند و آنها را رعایت نماید)، پناهگاه است.
20. «أبلغ ناصح لک الدّنیا لو انتصحت بما تریک من تغایر الحالات، و تؤذنک به من البین و الشّتات.»: رساترین نصیحت‌کننده و پند و اندرزدهنده برای تو، دنیا است، اگر از آنچه از تغییر یافتن حالت‌ها که به تو ارایه داده، و از دوری و پراکندگی‌ای که به تو اعلام می‌نماید، پند گیری.
خدایا! فرجام بد اقوام معصیت‌کار در زمان‌های گذشته، حکمت‌هایی که مترتّب بر آیات قرآن است، اوامر و نواهی تو در کتب آسمانی، داستان‌های قرآن از اخبار پیامبران پیشین و توصیه‌های قرآن به مؤمنین و متقین، همه موعظه است.
پروردگارا! توفیق معرفت به این مواعظ و به کارگیری آنها را در جهت سعادت دنیا و آخرت، به ما عطا کن.