گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
يادگيرى درس زندگى يا تفقه در دين و آموزش دادن آن


كلام خدا كه درس پروردگار درباره زندگى باشد و به همين جهت (ذكر)، (ذكرى )، (نور مبين ) يا پرتو روشنگر راه زندگى ناميده مى شود و نخست به گونه ادراكى در قلب پيامبر پديدار مى گردد آيا زمانى هم كه بر زبان مبارك پيامبر جارى شده به صورت امواج صوتى در گوش مردم مى نشيند همان كلام خداست يا چيزى و رخدادى ديگر؟
اين پرسش را مى توان در اين عبارت ريخت : آيا درس خدا به پيامبرش كلامى است ، و كلامى كه به گونه درس از زبان پيامبر جارى شده به گوش مردم مى رسد كلامى ديگر است ؟ آيا درس خدا به پيامبرش با درس پيامبرش به مردم يكى است ؟
هر دو كلام ، كلام خداست و درسش به سوى مردم (ناس )، مردم پيش از ايمان و مشركان و مومنان ، و (در عين حال درسى به پيامبرش ). يا ايها الناس قد جائكم برهان من ربكم و انزلنا و اليكم نورا مبينا ، هان اى آدميان ، اينك برهانى از پروردگارتان به شما رسيد و به سوى شما نورى روشنگر (راه زندگى ) فرو فرستاديم . و جاءك فى هذه الحق و موعظة و ذكرى للمؤ منين و در اين آيات و سوره ها به تو (اى پيامبر) معارفى مستند به هستى و واقعيات تكوينى ، و موعظه اى رسيد و درسى براى مؤ منان (1) و انزلنا و اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و به سوى تو آن درس را فرو فرستاديم تا براى آدميان بيان كنى آنچه را كه به سوى آنان فرو فرستاده شد.(2) و ان اءحد من المشركين استجارك فاءجره حتى يسمع كلام الله ... و اگر يكى از مشركان از تو تاءمين سياسى - دفاعى - خواست بايد به او تاءمين بدهى تا كلام خدا را بشنود، آنگاه او را به سر پناه و محل امنش ‍ برسانى چون آنان مردمى هستند كه نمى دانند (علم زندگى را).(3)
بنابراين ، آنچه به گوش شاگردان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى رسد همان است كه پروردگار به گوش ‍ جان پيامبرش بواسطه رسولى كريم (4) و با قدرت سفيرانى كريم و داراى نيكى بيكران (5) رسانده است .
شاگردان پيامبر كه در محضرش و از زبانش آيات و سوره هاى قرآن را بتدريج مى شنوند و ياد مى گيرند و به حافظه سپرده در صفحاتى مى نگارند آن درسهاى پروردگار را با مشاهدات و مسموعاتى كه از زندگى پيامبر اكرم دارند در محيط خانواده و عشيره و منطقه اى دور يا نزديك به ديگران تعليم مى دهند. آنان كه مرد هستند (ذاكرون ) و آنان كه زن هستند (ذاكرات ) نام مى گيرند.(6) همگى متفقه در دين - به معنى زندگى - مى شوند.(7)
در اواسط يا اواخر سال نهم هجرى (8) و در حالى كه سلسله درسهاى پروردگار به پايانش نزديك مى شود خداوند دستور مى دهد تا جريان يادگيرى قرآن يا درس زندگى از پيامبر اكرم و تعليم آن به ديگران سرعت و گستره بيشترى پيدا كند. ضمن آن دستور از اين يادگيرى با تفقه در دين ياد مى فرمايد: و نمى شد مؤ منان يكپارچه بسيج شوند (براى شاگردى پيامبر و يادگيرى قرآن و سنت )، بنابراين چرا نبايد از هر بخشى از آنان عده اى بسيج شوند تا متفقه در دين گردند و وقتى نزد قوم و هموطنانشان بازگشتند آنان را بيم دهند شايد آنان بر حذر شوند.(9)
اين (فقه ) يا دين شناسى كه كتابش جز قرآن نيست و تبلورش جز متعالى ترين و مقرب ترين انسان به خدا كه ميزان لقب مى گيرد نيست هم زندگى را در بر مى گيرد و هم نظام هستى و مبداء آن را كه پروردگار باشد و هم سازماندهى اجتماعى مسلمانان شايسته كردارى را كه حيات طيبه را تجربه كرده اند. چنانكه زندگى شناسى آن ، انواع مختلف و پست و عالى زندگى و حتى انسان شناسى را نيز در بر دارد. به ديگر بيان يك جهان - انسان شناسى است .
بديهى است در فاصله يادگيرى قرآن يا آموزه هاى وحيانى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ياد دادن آن به مردم ، كارهاى مهمى صورت مى گيرد كه نخستين آن تفكر و تعقل است و دومى باور بستن به آن ، و سومى بكار بستن آن در خويشتن . چنانكه مى فرمايد: انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون (10)
جريان آموزش دادن آموزه هاى وحيانى يا زندگى شناسى به ديگران يكى از بزرگترين و مهم ترين فعاليت ها و اعمال صالحه اى است كه مجموعا ولايت همگانى را تشكيل مى دهند، و شكلهاى تواصى به حق يا معارف حقه ، امر به معروف و نهى از منكر و نظائرش را پيدا مى كنند. براى مثال برپايى نماز جماعت و نماز جمعه ، براى آموزش دادن درسهاى پروردگار به مردم است . اين عمل صالح فرهنگى - سياسى سبب مى شود كه وجود آدميان و اعضاى جامعه - دولت آباد گردد. پيامبر اكرم مى فرمايد: (كسى كه مقدارى از قرآن در وجودش نباشد مانند يك خانه خراب است ).(11) مسلمانان چندان تحول كيفى و ارتقاى فرهنگى پيدا مى كنند كه ورد زبانشان اين است : (هديه اى بهتر از اين يافت نمى شود كه سخن حكيمانه اى (آموزه اى وحيانى ) را به برادرت اهدا كنى .)(12)
اين جريان از ماههاى اول بعثت در جامعه هفت نفره اى كه سوره مباركه (عصر) وصف آن است برقرار مى شود و در ميان مسلمانان مكه ، حبشه ، و مدينه تداوم مى يابد و تمدن اسلامى را در بستر خويش كه همانا بستر ولايت همگانى باشد پى مى ريزد.
(با بازگشت دوازده نفرى كه در نخستين بيعت عقبه ) شركت دارند به مدينه و انتشار اسلام (مسلمان شدن ) در خانواده هاى انصار، انصار مردى را با نامه اى به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى فرستند به اين عبارت : ابعث الينا رجلا يفقهنا فى الدين و يقرئنا القرآن . در نتيجه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مصعب بن عمير را نزدشان مى فرستد... او به خانه ها و ميان قبائل انصار رفته آنان را به مسلمان شدن دعوت كرده براى آنان قرآن مى خواند تا يكايك و دو نفره مسلمان شده مسلمان شدن در تمامى خانواده هاى انصار گسترش و قوت مى يابد به جز سه خانواده از قبيله اوس كه عبارتند از خطمه ، وائل ، و واقف . مصعب براى آنان قرآن خوانده و تعليمشان مى دهد. (پيش از اين ) طى نامه اى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اجازه مى گيرد كه همه را در يك جا گرد آورد. او هم اجازه داده برايش مى نويسد: پيش از روز كه يهودان تعطيلى خود را اعلام مى كنند آنگاه كه خورشيد بازگشت آغاز كند (ظهر) با دو ركعت نماز به خدا تقرب جوى و براى آنان نطقى (خطبه اى ) ايراد كن .
مصعب بن عمير آنان را كه دوازده نفرند در خانه سعد بن خيثمه جمع مى كند (براى نماز جمعه ) و در آن روز جز يك گوسفند برايشان نمى كشد. بدينقرار او اولين كسى است كه در دوره مسلمانى نماز جمعه را برقرار و مردم را براى آن جمع مى كند.(13)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: برترى عالم بر عابد مانند برترى من بر پايين ترين فرد شما (مسلمانان ) است . آنگاه با تلاوت آيه انما يمخشى الله من عباده العلماء... مى افزايد: خدا و فرشتگانش و اهل آسمانهايش و زمين هايش و ماهى دريا بر كسانى كه به مردم (خير) (خوبى ، انديشه و كار پسنديده ، اعتلا و قرب به خدا) مى آموزند درود مى فرستند.(14) و مى فرمايد: و ان العلما هم ورثة الانبياء ورثوا العلم (اءو ورثوا العلم ) من اءخذه اءخذ بحظ وافر و من سلك طريقا يطلب به علما سهل الله له طريقا الى الجنة علما همان ميراث بران پيامبران اند كه علم (به زندگى ) را به ارث برده اند (يا علم را به ارث نهاده اند براى ديگران ). كسى كه آن علم را فرا بگيرد سهمى هنگفت و سرشار برده باشد و كسى كه براى فراگرفتن بخشى از اين علم به سفر برود خدا راهى تا بهشت را به رويش هموار مى فرمايد.(15) من يردالله به خيرا يفقهه . و انما العلم بالتعلم خدا اگر خير كسى را بخواهد او را متفقه در دين (زندگى ) مى گرداند. و البته علم دين از طريق يادگيرى تحصيل مى شود.(16)
عبدالله بن مسعود مى گويد: قال لى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : تعلموا العلم و عملوه الناس . تعلموا الفرائض و عملوه الناس . تعلموا القرآن و عملوه الناس .
رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد خودش دو گروه را نشسته مى بيند. مى فرمايد: هر دو به كار خير - خوب - پرداخته اند ولى يكى بر ديگرى برترى دارد. اين دسته خدا را مى خوانند و به او ابراز محبت مى نمايند كه اگر بخواهد دعايشان را اجابت مى كند و اگر بخواهد خواسته هايشان را بر نمى آورد. اما آن دسته ديگر فقه و علم مى آموزند و بعد آن را به كسى كه نمى داند ياد مى دهند. بنابراين آنان برترى دارند. من هم فقط براى معلمى مبعوث شده ام آنگاه در كنار آن دسته مى نشيند.(17) و مى فرمايد: كسى كه در لحظه مردنش در حال پژوهش علمى باشد كه بدان علم جريان مسلمان شدن را تقويت نمايد(18) در بهشت (زندگى پس از مرگ و نيز قيامت ) فقط يك درجه با پيامبران فاصله دارد.(19)
عبدالله بن عمر مى گويد: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم معاذ بن جبل و ابوموسى (اشعرى ) را روانه يمن كرد و... چون به يمن رسيدند معاذ براى مردم سخنرانى و آنان را به مسلمان شدن تشويق كرد و امرهم بالتفقه فى القرآن (20)
عطاء بن ابى رباح كه از تابعين است در تفسير آيه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم مى گويد: اولو العلم و الفقه هستند. و مراد از طاعت پيامبر پيروى از قرآن و سنت است .(21)
زيد بن ارقم مى گويد: روزى رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم به نطق ايستاد و پس از حمد و ثناى خدا فرمود: هان اى آدميان ! من فقط يك بشرم كه چيزى نمانده فرستاده پروردگارم به سراغم بيايد و از دنيا بروم . و من در ميان شما دو ميراث گرانقدر بجا مى نهم كه اولينش كتاب خداست ، در آن هدايت و نور است و چنگ به كتاب خدا بزنيد و آن را محكم بگيريد. بعد خيلى در مورد قرآن تشويق كرد و علاقه ما را بر انگيخت آنگاه افزود: و اهل بيتم را. سه بار هم گفت : در مورد اهل بيتم خدا را به ياد شما مى آورم تا خدا را در موردشان بياد داشته باشيد.
(از على بن ابيطالب (عليه الصلوة والسلام ) مى پرسند: هل خصكم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بشى ء؟ پاسخ مى دهد: ما عندنا غير ما فى هذه الصحيفة ، اءو فهم يؤ تاه الرجل .(22) زركشى دانشمند بزرگ قرن هشتم پس از نقل آن مى گويد: بر پايه همين يكى از اهل ذوق مى گويد: قرآن يك نزول دارد و يك تنزل . نزول آن گذشته است ، و تنزل آن تا برپايى قيامت دوام دارد.(23)
همين حديث شريف در منابع شيعى به اين صورت مى آيد: (... آيا چيزى از وحى نزد شما هست ؟ پاسخ مى دهد: نه به خدايى كه بذر را شكافته و آدمى را آفريده است جز اين كه خدا به بنده اى فهم كتابش (قرآن ) را عطا فرمايد.) مؤ لف الميزان پس از آوردن اين حديث شريف مى گويد: اين يكى از درخشنده ترين احاديثى است كه از آن حضرت به ما رسيده و كمترين چيزى كه از آن مى فهميم اين است كه تمام معارف حيرت آورى كه از مقام علمى آن حضرت تراوش نموده و عقول خردمندان را به اعجاب آورده همه از قرآن كريم سرچشمه گرفته است .)(24)
على بن ابيطالب مى فرمايد: تعلموا العلم تعرفوا به و اعلموا به تكونوا من اهله ... دانش دين را ياد بگيريد تا به آن شناخته شويد و آن را بكار بنديد تا از اهل دين شويد. چون پس از امروز دوره اى خواهد آمد كه در آن نود درصد مردمش (معروف ) (كار و زندگى پسنديده ) را نمى شناسند و تنها كسانى از آن اوضاع محيطى نجات مى يابند كه با اشرار تماس نداشته باشند. ايشان همان امامان هدايتگرند و چراغهايى كه پرتو دانش دين را مى پراكنند و نه اشاعه دهنده شر هستند و نه پرحرفهاى ناروا گوى ).(25)
و مى فرمايد: (فقيه ، كسى كه واقعا فقيه باشد مردم را از رحمت خدا نوميد نمى كند و نه به آنان اطمينان خاطر قطعى از عذاب خدا مى دهد و نه اظهار نظر و فتوايى مى كند كه در آن گناه و معصيتى جايز شمرده شده باشد. خيرى در عبادتى كه علمى در آن نباشد نيست و نه خيرى در علمى است كه به فهم در نيامده باشد و نه خيرى در قرائت قرآنى كه تدبرى در آن نباشد.)(26)
در اين حديث شريف فراگرد تقرب به خدا را كه مرادف حيات طيبه و سير در صراط مستقيم تعالى باشد بيان مى فرمايد به اين ترتيب كه از قرائت قرآن آغاز گشته با تفكر و تدبر در قرآن دنبال مى گردد تا علم به آموزه هايش تبديل به فهم آن شود بطورى كه تمامى عبادات و اعمال صالحه اى كه زندگى را تشكيل مى دهند آگاهانه صورت مى پذيرد و عاملش فقيهى - يا دينشناس و زندگى شناسى مى شود كه مردم را از رحمت خدا نوميد نمى سازد و در عين حال آسوده خاطر از عواقب سوء زشتكارى و ستمگرى نمى گرداند و در فعاليت فرهنگى - سياسى اش اظهار نظر، فتوا دادن ، داورى كردن و كارى كه برخلاف موازين وحيانى- توحيدى باشد يافت نمى شود. مجتهد سياسى چنين كسى است .
در برابر مردمى كه درسهاى پروردگارشان درباره زندگى را ياد گرفته متفقه در دين شده به آنان باور بسته آن را در وجودشان و در جامعه و محيط بين الملل بكار بسته اند افرادى قرار دارند كه روى از اين درسها مى گردانند، به آن بى اعتنا مانده زندگى هاى پست را پيش مى گيرند. و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا و هر كس از درس من روى بگرداند معيشتى پرفشار و بيمارگونه (27) دارد.(28) درس بده آنجا كه درس سودمند افتد. آن كس كه پروا بگيرد درس ما را مى گيرد و آن كس از آن دور مى شود كه ناپذيرنده باشد همان كس كه آتش بزرگ در انداخته و بريان شود، بعلاوه نه در آن بميرد و نه زنده مى باشد.(29)
همچنين افرادى كه آموزه ها را فرا مى گيرند يا حتى خيلى خوب ياد مى گيرند اما نه به آن ايمان مى آورند و نه وجود خود را به آن سپرده باصطلاح (اسلام ) مى آورند خودشان را از آن معارف و شريعت بكلى جدا ساخته تسليم يك دستگاه طاغوتى مى شوند يا علائق پستشان را معبود خويش ساخته از آن اطاعت مى كنند و به سلطه گرى بر ديگران دست مى زنند، و از اين قبيل . و اتل عليهم بناء الذى آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاءتبعت الشيطان فكان من الغاوين ...(30) و براى آنان سرگذشت كسى را بخوان كه درسهاى ما به او رسيد، بعد خودش را از آنها بركند، در نتيجه شيطان او را دنبال كرد تا از بيراهه رفتگان بود. و اگر خواسته بوديم البته او را بوسيله آن درسها به مراتب بلند مى رسانديم ولى او به سوى خاك (پستى ) جاودانگى خواست گيرد و علائق پستش را پيروى و تبعيت كرد. در نتيجه ، داستان زندگى او شبيه داستان زندگى سگ است ، اگر به آن حمله كنى پارس مى كند و اگر كارى به كارش نداشته باشى پارس مى كند (و خودش را خسته و بيچاره مى كند).(31) اين سرگذشت طائفه اى است كه درسهاى ما را دروغ شمردند و به خود ستم مى كردند.
اين چند گروه اجتماعى و بشرى بيراهه مى روند و صراط مستقيم رشد معنوى و تقرب به خدا را كه راه ارتقا از چندين وضعيت محيطى اسارت ذلت به اوضاع محيطى آزادى - عزت هم هست نمى پيمايند. آنها راه و رسم زندگى هاى پست دون جانورى ، دام وارگى ، استكبارى ، و دنيادارى را طى كرده بعد از خدا پيدا مى كنند.
راه بعد از خدا، راههاى چهار زندگى پست ، جز يك صراط نيست كه در درس پروردگار از آن با (صراط الحكيم )(32) و صراط كسانى كه مورد خشم خدا واقع شده اند و راه راست و قرب خدا را گم كرده اند.(33) ياد مى شود.
اين موضوع در جاى خود خواهد آمد