گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
انسان شناسى تجربى و تاريخى ، تنوع انسانها، و تنوع مردم


از ابتداى درسش تا بيست و سه سال پيوسته درس انسان شناسى مى دهد و با اشاره به آدمهايى كه در محيط اجتماعى و بين المللى هستند و به مردم و گروههاى اجتماعى كه سرگذشتشان نسل به نسل به مخاطبان رسيده است از واقعيت تنوع آدمها و گونه گونه بودن مردم و گروههاى اجتماعى و بشرى ديده بر مى دارد.
اعمال مختلف ، انديشه هاى متفاوت ، باورهاى گوناگون ، عواطف هيجاناتى رنگارنگ و متضاد، و سرانجام راه و رسم هاى مختلف و پست و عالى زندگى را به مخاطبشان نشان مى دهد تا به يك انسان شناسى تعالى شناختى و نه زيستى و امثال آن نائل آيند.
در همان نخستين سوره هاى سال اول بعثت ، سيماى برترين انسان حاضر و زنده را كه والاترين انسان تاريخ هم هست ترسيم مى فرمايد:
1. انسانى كه درسهاى پروردگارشان را كه كريم ترين وجود است مى گيرد، درسهايى كه هيچ آدمى آن را جز از آفريدگار نمى تواند فرا بگيرد. انسانى كه معلم همين علم نادره براى ديگران و نسلهاى آينده شده است .(34)
2. انسانى كه با تدريس درسهاى پروردگارش قلمى شده است كه از طريق سطورش حامل آموزه هاى مفيد و رشددهنده و تعالى بخش به ساير انسانهاست و بر خوى و رفتارى پرشكوه و با عظمت .(35)
3. پاره اى از شب را كه گاه به نيمى مى رسد كمتر از آن يا بيشتر به بازخوانى درس قرآن مى گذراند، و يا ياد خدا و دعاهاى پياپى علائقش را با رضاى خدا تطبيق داده متعالى مى گرداند. و خدا را تكيه گاه خويش ‍ مى سازد.(36)
4. به فرمان پروردگار برخاسته جامه اش را پاكيزه ساخته تنش را مى شويد و تقوا پيشه ساخته به دامنه كوه صفا مى رود و مردم را از روبرو شدن با عذايى شديد برحذر مى دارد و به تقوا مى خواند.(37) دعوتى كه او را با واكنش خصمانه و تهديد به نابودى و مرگ مستكبرى از درون عشيره و خويشاوندان نزديكش روبرو مى سازد.(38)
5. گفتارى را كه از رسولى كريم ، بس نيرومند و داراى جايگاهى بلند در قلمرو فرمانروايى آفريدگار، و صاحب نيروهاى باشعورى در جهان برين ، و علاوه بر همه اينها امين است گرفته است بدون هيچ كم و كاست يا دغلكارى و دريغدارى به بشر منتقل مى كند، درسى كه راه را براى هر كس از شما كه بخواهد راست قامت - با عزت - طريق زندگى را بسپارد روشن مى نمايد؟(39)
6. آن (خود) آرامش يافته به خدايى است كه در حالى كه خشنود و مورد خشنودى خداست تحولاتى كيفى در راستاى خدا مى يابد و به جرگه پرستندگان مطيع او در مى آيد و به بهشت خدا.(40)
7. زندگى پس از وفاتش بهتر از زندگى او در عالم طبيعت و اين جهان است ، و آن قدر از عطاى پروردگارش ‍ دريافت مى كند كه به نهايت خشنودى مى رسد. چنانكه پيشتر يتيم بوده و پناه و سرپرست يافته و در خانه ابوطالب ، و از درس پروردگار بى نصيب بوده و درس روشنگر او را دريافت كرده است و كم در آمد بوده و بى نياز گشته است ، يتيم را سركوفت نمى زند و گدا را بى نصيب نمى داند و از نعمت پروردگارش پيوسته سخن مى گويد و درسهايش را كه گوهر نعمت دارند براى ديگران باز مى خواند و آموزش مى دهد.(41) به شكرانه دخترى كه خدا به او داده و خير كثير - است پروردگارش را سپاس و نماز مى برد و شتر قربانى مى كند.(42)
8. در برابر مستكبر پرخاشگرى كه او را تهديد كرده از نماز باز مى دارد مقاومت ورزيده ، از او اطاعت نكرده به سجده در آمده ، نماز گزارده و قرب خدا مى يابد.(43)
9. نوعى زندگى دارد متمايز از نوع زندگى كفار. قل :... لكم دينكم و لى دين .(44)
10. از تمامى گونه هاى عوامل مخل زيستن و عوامل مفسد رشد معنوى و قرب خدا، مى پرهيزد و با همه آنها چه نامرئيان و چه آدميانى از قبيل مستكبران و دنياداران مى ستيزد و در برابر آنها مقاومت (صبر) نشان مى دهد.(45)
در اين جهان - انسان شناسى كارهاى آدميان از مرد و زن گوهرهايى جدا مختلف دارند:... ان سعيكم لشتى ).(46) انسانها متنوع اند. چندين گروه اجتماعى و بين المللى در هر جغرافياى فرهنگى - سياسى و در هر مرحله تاريخى در كنار يكديگر يا روياروى هم بسر مى برند.
دست كم بشر به دو گروه بزرگ تقسيم شده است :
الف . كسى كه اراده كند تا راست قامت (يا آزاد و با عزت در محيط) زندگى كند و بر اثر اين تصميم درس ‍ پروردگار را ياد مى گيرد.(47) او پرواگيرنده است ، از زشتى و ستم و پستى و بعد از خدا و اسارت - ذلت مى خواهد دور و در امان باشد، و به همين سبب - به سبب همين اراده و تصميم درس پروردگار را كه براى تحقق خواسته اش مفيد است استقبال نموده ياد مى گيرد پروردگار و پيامبرش را معلم خويش ‍ مى سازد و قرآن را كتاب درسيش .(48) او كه فراگرد رشد معنوى و قرب خدا را پيمودن گرفته و نام پروردگارش را براى تخلق به اخلاق او مى برد و در پى آن نماز هم مى گزارد و از زندگى هاى پست روى برتافته است و زندگى پس از مرگ را بهتر و پايدارتر از طول عمرش مى داند انسان برنده و موفق و پيروز است .(49)
او از دارايى اش - دانش ، ثروت ، قدرت ، مهارت - به ديگران مى بخشد و پرهيزگار است - از پستى ، اسارت ، ذلت ، ستم و... پروا دارد - و هستى برين را - خداى متعال ، جهان برين ، فضيلت ، زيبايى ، احسان ... را - تصديق مى نمايد و واقعيت مى داند و باور دارد. چنين انسانى كه از مراتب بلند تقوى فرا رفته باشد از آنچه دارد مى بخشد و مصرف مى كند به قصد رشد معنوى كه همان قرب خدا باشد آن هم بدون اين كه كسى از او طلبكار باشد يا كمكى به او كرده باشد. همين و فقط براى نيل به هستى پروردگارش كه برترين است . و البته به نتايج مطلوب و پاداش خوبى هم مى رسد و خشنود مى گردد.(50)
او آن (خود) آرامش يافته اى است كه در دم مردن در حالى به آستان پروردگار عليهم السلام - كه معلم او هست - باز مى گردد كه خشنود و خوشحال است و پروردگارش از او رضايت دارد و به او مى فرمايد: به همايش پرستندگان مطيع من در آى ، و به بهشتم اندر آى .(51)
اين انسان در جامعه - دولتى عضويت دارد كه وضعش چنين است :
الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام مى دهند و يكديگر را معارف فقه و درسهاى پروردگار و اوامر و نواهى يا قوانين و قواعد رفتارى او را آموزش مى دهند و يكديگر را به مقاومت در برابر تهديدات عوامل مخل زيستن و مفسد رشد معنوى كه اسارت - ذلت آور و پست كننده اند فرامى خوانند و سفارش مى كنند.(52)
جامعه - دولت او با چند ولايت - سرپرستى و مديريت و حكومت - اداره مى شود از جمله ولايت تشريعى پروردگار متعال ، ولايت پيامبرى كه معصوم است و درسهاى پروردگار را در وجود خودش و در جامعه و محيط بين المللى بكار مى بندد، ولايت همگانى مردان و زنان مومن شايسته كردار كه هر يك در سطح معينى و در درجاتى از تفقد در دين قرار دارند. در نتيجه ، ولايت فقه و فقيه ، و ولايت صلاح و صالح و مصلح - يا انقلابى - در آن برقرار است .
جامعه - دولت توحيدى و وحيانى در روز نزول سوره مباركه (عصر) هفت عضو دارد و بس : محمد مصطفى ، خديجه كبرى ، على مرتضى ، عليهم افضل الصلوات والسلام - زينب ، رقيه ، و ام كلثوم دختران پيامبر، و زيد بن حارثه كه پيامبر اكرم ما او را زيد دوست داشتنى (زيد الحب ) لقب داده است . چند روز يا هفته بعد، فاطمه - سلام الله عليها - به دنيا مى آيد و سوره كوثر تبريك آن به پيامبر است و به بشريت آن جامعه - دولت هشت نفره مى شود.
از نزول سوره (دين ) كه به فاصله يك سوره - سوره تكاثر - از سوره كوثر مى آيد مى فهميم كه يكى از مصاديق (تواصى به حق ) و ولايت همگانى مردان و زنان مؤ من ، تشويق ديگران به اطعام مساكين است . چه در آن ، عدم تشويق ديگران به اطعام مساكين از صفات كافران شمرده مى شود.
از سوره هاى فلق ، و ناس كه اندك زمانى پس از آن مى آيد و استعاذه و پرواگيرى از تهديدهاى محيطى درونى ، محيط اجتماعى ، و محيط بين المللى را در بر دارد با مصاديق مقاومت يا (صبر) در برابر عوامل مخل زيستن و مفسد رشد معنوى آشنا مى شوند و ولايت همگانى را در گستره روبه ازديادش مى شناسند. سوره هايى كه در فاصله آغاز وحى تا اين سوره ها و سوره اخلاص و سوره نجم نازل مى شود و تحركات مستكبران و دنياداران سلطه گر و مهاجم و اسارت - ذلت آور را در تاريخ و در آن عصر شرح مى دهند سطح آموزش سياسى همان جامعه - دولت كوچك هر چه بالاتر برود.
اين آموزش هاى سياسى را كه در بيست و دو سال آتى نظائرى دارد مى توان بخشى از جهان - انسان شناسى هم تلقى كرد كه تكيه اش بر واقعيات دو زندگى استكبارى و دنيادارى است ، بخشى كه پرده از ماهيت گروه اجتماعى و بشرى پرشمار دوم برمى دارد.
ب . آدم كافر به مستكبرى مانند ابولهب كه ثروتمند هم هست . اما اموال و درآمدش و كارهايى كه زندگى او را در طول عمرش تشكيل مى دهد بر باد رفتنى است : تبت يدا ابى لهب و تب . ما اغنى عنه ماله و ما كسب . سيصلى نارا ذات لهب ... نفرين (53) نيست . خبر از يك واقعيت و رخداد تكوينى است ، واقعه اى در نظام هستى . همان (دين ) در سوره (دين ) و نيز در آيه 52 سوره نحل : و له ما فى السموات و ما فى الارض و له الدين واصبا است .(54) ابولهب با همه سرمايه و در آمدش در زندگى بازنده ، ناكام ، و شكست خورده است . زيان برده ، (خود) را باخته و به تباهى رفته است : والعصر ان الانسان لفى خسر الا الذين آمنوا... اولئك يؤ منون به و من يكفر به فاولئك هم الخاسرون .(55) (و هر كس وزن كارهاى ارزشمندش سبك باشد چنين كسانى همانها هستند كه (خود)شان را به زيان و بر باد داده اند و در دوزخ جاودانه اند.(56) (بگو: زيان بردگان (الخاسرون ) كسانى هستند كه (خود)شان و كس و كارشان را در دوران قيامت زيانبار ساخته اند).(57)
چنين كسى پروا از پستى ، و زشتى ، ستم بر خود و بر ديگران ندارد و به همين علت درس پروردگار برايش ‍ سودمند نمى افتد و حتى از آن درسها دورى مى گزيند چون حق ناپذير(58) است .(59) او زندگى پست از جمله دوره كوتاه و ناچيز عمرش را بر زندگى عالى و بر زندگى بى پايان پس از مرگ طبيعى ترجيح داده است حال آن كه زندگى پس مردن بهتر و پايدارتر است : (و الآخرة خير و البقى )(60) بخل مى ورزد، اهل بخشش نيست ، به ثروت و بى نيازى ماليش مى نازد و خود را بى نياز از رشد معنوى ، تعالى ، كمال ، بهتر شدن و قرب خدا معرفى مى نمايد. حال آن كه در لحظه مردن هيچيك از اينها برايش فايده اى ندارد. آموزه هاى وحيانى را دروغ مى شمارد و روى از درس پروردگار و مجلس درس پيامبرش بر مى تابد.(61)
اين قماش آدم و گروه اجتماعى و بين المللى آن به اين عصر و به اقليم حجاز اختصاص ندارد و در تاريخ و ساير اقاليم يافت مى شود. وجودش هميشگى است نه موقتى و مرحله اى و زاييده شرايط جغرافيايى يا شرايط توليدى و مقتضيات سياسى : ... اءلم تر كيف فعل ربك بعاد. ارم ذات العماد التى لم يخلق مثلها فى البلاد. و ثمود الذين جابوا الصخر بالواد. و فرعون ذى الاءوتاد. الذين طعوا فى البلاد فاكثروا فيها الفساد. فصب عليهم ربك سوط عذاب . ان ربك لبالمرصاد.(62)
اين قماش آدم امتحان بدى در مورد درآمدها و بهره مندى هاى طبيعى و كارى و شغلى اش مى دهد. هر كاهش ‍ درآمد و نعمتى را به پروردگارش نسبت مى دهد نه به طرز كار و عدم مهارت و دانش خويش يا نظم طبيعى . ناسپاس است . و اين واقعيت را انكار مى كند كه بسيارى از اين كاستى ها و زيان و ضررها معلول اين است كه از سرمايه و نعمت ها بدرستى استفاده نشده است . جمع اين آدمها يتيمان را گرامى نداشته به عزت و بى نيازى نرسانده اند و ديگران را به اطعام مساكين تشويق ننموده اند سرمايه نسلهاى پيشين و اموال عمومى را يكجا مى بلعند و به دارايى و ثروت و داشته ها عشق مى ورزند چه عشقى ! اينها وقتى درس مى گيرند كه كار از كار گذشته باشد و با پروردگار در حالى روبرو مى شوند كه فرشتگان صف اندر صف و لايه به لايه از جهان برين قابل ادراك براى آنها شده باشد و جهنم حاضر و آماده باشد. آرى ، فقط در اين حال است كه اين آدم درس مى گيرد ولى چه سود؟! ... يومئذ يتذكر الانسان و اءنى له الذكرى ! در اين لحظه است كه فرياد پشيمانى سر مى دهد كه ايكاش چيزى براى زندگى ام از پيش تدارك كرده بودم !(63)
آدم كافر مستكبر يا دنيادار كافر كه نسبت به پروردگارش حق نشناس و ناسپاس است آگاهانه و بنحو ارادى چنين است : ان الانسان لربه لكنود و انه على ذلك لشهيد و انه لحب الخير لشديد.(64)
عشق آدم دنيادار دنياپرست نسبت به ثروت آنقدر شديد است كه نه تنها به كثرت اموال و اشيائش مى بالد و فخر مى فروشد بلكه از كثرت نفرات تحت مديريت و حكومت ، اكثريت آرائى كه بدست مى آورد و حتى شماره نژادش هم دستاويز تفاخر و رقابتش با ديگران مى شود. سوره تكاثر در اين معنى پس از سوره سه آيه اى كوثر مى آيد كه خود بلافاصله بعد از (عاديات ) و آن سه آيه اش نازل شده است .
بدينسان مى بينيم سلسله درسهاى قرآن از چه حكيمى نازل شده است . آيا اعجازى برتر از اين درس جهان- انسان شناسى ناشناخته تا به امروز سراغ داريد كه جاودانگيش را در برابر ديده بصيرت نسلهاى پياپى تا به قيامت حفظ كرده باشد؟
در درس بعد كه سوره (دين ) باشد همين سنخ آدم را
چنين وصف ميكند: آيا ديدى آن كس را كه نظام هستى را دروغ ميشمارد؟ آرى او همان است كه يتيم را (يتيمى بينوا را كه از گوسفند سربريده او پاره اى گوشت خواسته است ) به تشر مى راند و ديگران را به اطعام بينوايان بيچاره بر نمى انگيزد و تشويق نمى كند.
بلافاصله آيات 6 تا 19 سوره علق فرود مى آيد در وصف ابوجهل ، آدمى كه (عمرو) نام دارد و لقب (ابوالحكم ) صاحب حكمت ها به خود داده است ، توانگرى است كه خود را بى نياز از خدا مى داند و با چنين پندار باطل و خودبزرگ بينى در برابر خدا نافرمانى مى نمايد و براى خودش طاغوتى شده سات : ان الانسان ليطغى اءن رآه استغنى . در برابر خدايى كه (امر) كرده مردم نماز بگزارند و او را بپرستند و اطاعت كنند پيامبر خدا را (نهى ) از نماز مى كند. معارف حقه را كه جهان - انسانى وحيانى و درسهاى پروردگار باشد دروغ مى شمارد و روى از آن مى گرداند. و از پيامبر خدا مى خواهد دست از پرستش و اطاعت خدا برداشته از او فرمان ببرد و راه بعد از خدا را بپيمايد. خدا در مقابله با او به پيامبرش ‍ دستور مى دهد: كلا لا تطعه و اسجد و اقترب ؟ چنان نشايد! او را فرمان مبر و به سجده در آمده و تقرب جوى .
پيش از اين دستور، نهيبى بر آن طاغوت مى زند كه او را به لرزه در مى آورد اگر دست از اين كارش بر ندارد از همان موى پيشانيش گرفته او را با خشونت بكشيم از پيشانى دروغگوى خطاكار، آنوقت بگذار دار و دسته اش را به كمك بخواند، ما نيروهاى عذابگر را فرا خواهيم خواند.
آنگاه گروه كافران مستكبر و كافران دنيادار را در سراسر تاريخ و در پهنه جغرافياى سياسى از طريق پيامبرش ‍ مخاطب مى سازد تا اعلام بدارد كه زندگى پيامبرش ، همان كه بشر را به گزينش آن فرا مى خواند، نقطه مقابل زندگى مستكبران و زندگى دنياداران و ديگر كافران است : (بگو: هان اى شما كافران !... من نوعى زندگى دارم و شما نوع ديگرى از زندگى ).
به اين تهديد اكتفا نفرموده در درس بعدى به تاريخ اخير مردم مكه زمانى كه ارتش فيل سواران را در هم شكسته است اشاره مى نمايد تا از آن درس عبرتى بسازد و قوت قلبى براى مستضعفان روى زمين :
(مگر نديدى كه پروردگارت با ارتش فيل سواران چه كرد؟ مگر تدبير بدخواهانه سرشان را بر باد نداد و دسته هاى پرنده اى بر سرشان نفرستاد كه سنگى از جنس سنگ گل پرتاب مى كردند تا آنان را مانند كاهى خورد شده گردانيد؟)
در دو سوره بعدى - (فلق ) و (ناس ) انواعى از (شر) - يا تهديدهايى كه متوجه زيستن و رشد معنوى بشرند - بر شمرده و شناسانده مى شوند. شرور يا تهديدها از دو گونه عوامل محيطى مرئى و نامرئى سر مى زنند كه نوعى مرئى آنها باز بر دو گونه اند: انسانى و غير انسانى . گونه انسانى را دو گروه اجتماعى و بين المللى مستكبران و دنياداران تشكيل مى دهند كه هر دو سلطه گرند و از نظر انسان شناختى تفاوت هاى بارزى ميان آن دو گروه قابل تشخيص است و در جاى خود خواهد آمد.
درس بعدى پروردگار، سوره (اخلاص ) است : (بگو: او - خدا - يگانه است . خدا صمد است (نظام هستى آهنگ از او دارد و آهنگ او دارد)(65). نزاد و زاده نشد. و هيچ كس او را همتا نيست .)
فرمانروايى است كه نظام هستى را تحت فرمان دارد و بشر بايد براى نيل به هستى برتر و هستى برين ، آزادى ، عزت - قرب آن حكيم عليم قدير رحيم و رحمان فرمان از او كه بى همتاست ببرد نه از موجودى همتاى خويش و گاه پست تر از خويش . نه از كسى كه مى زايد يا زاده مى شود و وابسته و دلبسته اين و آن است و محتاج هر كس و ناكس .
در درس بعدى كه سوره نجم باشد همان را شرح و بسط مى دهد: آن كه بايستى از او فرمان ببريد و قواعد رفتارى صادره از او را در وجود عزيزتان بكار بنديد براى تدريس شما همشهرى شما(66) را برگزيده است تا درسهايش را از طريق او به گوشتان بخواند. درسها را مستقيما هم به او نداده است . براى وصول درسهاى پروردگار به پيامبرش نظام هستى سراسر به چرخش و حركت و گردش در آمده است . (سوگند به ستاره بگاهى كه از مدارش بدور شود كه همشهريتان ره گم نكرد و نه بيراهه پيمود و نه سخن به هواى دلش مى گويد. درسش چنين نيست جز دريافت راز گونه اى كه به صورتى رازآميز به وى رسانده مى شود. آن معرفت را سخت توانايى انتقال داد كه بس خردمند است ، پس در حالى كه در برترين افق جهان برين قرار داشت گسترده شد آنگه نزديك شده بياويخت تا به فاصله اى كه به ميزان جهان طبيعى دو كمان يا كمتر باشد ببرد. در اين دم به بنده او وحى كرد و آنچه وحى فرمود: ژرفاى دل (فؤ اد) محمد آنچه را بديده بصيرت بديد دروغ نيانگاشت . يا همه اين احوال باز بر سر آنچه او (و نه شما) مى بيند با او كلنجار مى رويد! و چنين رخ داد كه (محمد) او را در يك فرو آمدن ديگر بديده بصيرت بديد، در آستانه (سدرة المنتهى ) آستانه اش بهشت آشيانه است ، بگاهى كه (سدره ) را آنچه ببايد در پوشاند در مى پوشاند. ديده نه گرديد و نه سر از فرمان پيچيد. بيقين از آيات پروردگارش آن بزرگترين آيت را بديد. اينك بگوييد آيا لات و عزى را ديده و به آنها انديشيده ايد و به منات آن سومين بت ماده انديشيده ايد؟ آيا مى شود شما پسر (كه از نظر شما بر دختر برترى دارد) داشته باشيد و معبودتان فقط دختر داشته باشد؟! آن بنابراين يك تقسيم نابرابر و مسخره است . آنها جز نامهايى نيست كه شما و نياكانتان گذاشته ايد. خدا به آن نامها هيچ واقعيت وجودى نداده است . اين مردم جز گمان و آنچه را دل مى خواهد پيروى نكنند حال آنكه از سوى پروردگارشان مايه هدايت به آنان رسيده است ... بيشك كسانى كه به زندگى بازپسين ايمان نمى آورند بر فرشتگان نامهاى دخترانه مى نهند بدون اين كه علمى نسبت به واقعيات داشته باشند. جز گمان را پيروى نكنند و ترديد نيست كه گمان ذره اى از واقعيت را در بر ندارد. بنابراين از كسى كه روى از درس ما مى گرداند و جز زندگى پست را اراده نمى كند رو بگردان . دانش آنان تا همين حد (مرز گمان ) است . بيشك پروردگارت داناتر است درباره كسى كه از راه او گم شده باشد و او داناتر است درباره كسى كه راه يافته باشد. آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمين است مال خداست تا كسانى را كه بد كردند سبب آنچه كردند كيفر دهد و كسانى را كه نكو كردند هستى برين (67) پاداش دهد...).
اينها بخشى از جهان انسان شناسى وحيانى است كه در سال اول بعثت رسول گرامى ما مى آيد. بخش هاى ديگرش . در بيست و دو سال بتدريج و همچنان با اشاره به افراد يا مجموعه هاى معين تدريس مى شود و مردم آنها را ياد مى گيرند تا سطح تفقه يا دينشناسى آنان هر چه بالاتر برود.
اينك آن آموزه ها را در حالى كه زير عناوين خاص خودشان قرار داده ايم ارائه مى كنيم