گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
سياست


سياست كه واژه اى عربى است و در فارسى به همان معانى بكار مى رود به معنى عهده دار شدن و پرداختن و اقدام به كارى است كه مربوط به عامه مردم ، بخشى از آنان و يا بشريت است ، آن هم كارى در جهت بهترى و برترى آنان و مرادف اصلاح . سياست يك كار (سياست آموزشى ، سياست اقتصادى ، سياست مالى ...) عبارت است از پرداختن به آن به گونه اى كه آن كار به پيش برود و بهتر شود يا اصلاح گردد. اما به شرط اين كه آن كار يك كار عمومى و اجتماعى باشد نه فردى . به مرور زمان كاربرد وسيع ترى پيدا مى كند مانند: سياست الهى ، سياست نبوى ، سياست شرعى ، سياست اجتماعى يا مدنى . (129)
در زبان فرانسه همين معانى را افاده مى نمايد.(130) معانى آن در ميان ساير اقوام و ملل شامل هرگونه راهبرد، روش و شيوه براى اداره يا بهكرد امور اعم از شخصى و اجتماعى است كه در آن اقتدارى سازمان يافته اعمال شود. در معناى خاص ، هر امرى كه به سازمان اقتدار يا قانونگذارى و اجرايى و ادارى مربوط باشد و به مديريت و تعيين شكل و مقاصد و چگونگى فعاليت دولت و طرز حكومت . چنانكه رهبرى مردم يا يك طبقه و گروه آنان مشاركت در اداره مصالح عمومى به حكومت و روابط ميان ملتها و دولتها يا سياست خارجى و بين المللى را در بر مى گيرد.
همين امور و پديدارها و فعاليت ها و سلوك خاص ، موضوعات علم سياست را تشكيل مى دهد.
مطالعه ژرف در تاريخ فعاليت هاى سياسى به اين جمع بندى مى انجامد كه سياست بر كارها و فعاليت هاى ديگرى هم اطلاق مى شود كه از حيث رفتارشناسى و از لحاظ ارزش يا دينى و اخلاقى متفاوت اند، تفاوتى كه در پاره اى موارد حالت تضاد را پيدا مى كند.
همه آنها را در پنج دسته مى توان گرد آورد:
1.حكومت باگوهرمديريت خدمات عمومى :
خدمات عمومى ، خود به دو دسته خدمات عمومى اوليه و خدمات عمومى عاليه تقسيم مى شود. خدمات عمومى اوليه عبارتند از خدماتى كه براى زيستن - زندگى جانورى - مردم هر كشور حياتى بوده بقاى مردم و دولت به تاءمين آن و تقديمش به مردم بستگى دارد. خدمات عمومى عاليه عبارتند از هدايت مردم يا تبليغ و رساندن آموزه هاى وحيانى به ايشان ، و تربيت يا كمك به رشد معنوى آنان كه مرادف سير تقربشان به خداست . تاءمين هر دو گونه خدمات عمومى براى مردم ويژه نظام سياسى توحيدى - وحيانى است . در حالى كه تاءمين خدمات عمومى اوليه از ويژگى هاى حكومت هاى ملى و انسانى بشمار مى آيد.
حكومت در اين معناى خاص - كه خود بر دو نوع انسانى و وحيانى - توحيدى مشتمل باشد - از اكثر حكومتها كه سلطه گرانه هستند تفكيك مى شود تا از اختلاطى كه در مباحث سياسى از انضمام دو پديدار سياسى مختلف صورت گرفته و باعث خطا و سر در گمى و ابهام گشته است پرهيز شده باشد.
اگر از بيشتر حكومتهاى تاريخى و حاليه كه سلطه گرانه و غيرمردمى چشم بپوشيم مى توانيم حكومت را مديريت خدمات عمومى خاصى بدانيم كه براى بقاى مردم ضرورت دارد از طريق اعمال اقتدار سياسى مشروع يا سامان يافته . بدين اعتبار، حكومت - يا اين بخش از سياست - شامل رشته اى از مطالعه ، دانش و تخصص ، تصميم گيرى ، و اجراست .
اولين و مهم ترين خدمات عمومى ، حل و فصل اختلافات و دعاوى ، و تعقيب و مجازات مجرمان است . مجرمان از زمره عوامل مخل زيستن و مفسد رشد معنوى بشمار مى آيند. اين كار يا خدمات عمومى ، دفاع ملى است . هسته حكومت هاى جديد و معاصر همين دو خدمت عمومى است كه حكومت هاى صالح و مردمى قديم به بيش از آن همت نمى گماشتند در برخى تمدن هاى كهن به خدمت عمومى سدسازى و تاءمين آب كشاورزى ، و راهسازى در كنار اين دو خدمت انجام مى شده است . چنانكه در تاريخ مصر و بين النهرين و چين و هند ذكرى از آن رفته است .
به مرور زمان ، خدمات كشاورزى ، بهداشت ، صنعت ، راهسازى و ارتباطات ، و مهم تر از همه آموزش و پرورش بر آن افزوده مى شود. حال آنكه در جامعه - دولت توحيدى و وحيانى از بدو تاريخ تا به امروز خدمات عمومى آموزش پرورش جريان دارد تا در كنار خدمات عمومى اوليه ، تاءمين خدمات عمومى عاليه امكان پذيرد و رشد معنوى مردم كه امرى آگاهانه و ارادى است به سهولت انجام گيرد و تعميم پيدا كند.
انجام خدمات عمومى و مديريت آن ، نتيجه طبيعى تشكيل جامعه سياسى يا دولت است ، جامعه اى كه اساسش را همكارى بر سر بقاء و امنيت مردم تشكيل مى دهد. در يونان باستان كه كار حكومت جز كار حكومت يا همين دو خدمت عمومى نبود. چه با انجام اين دو، زيستن مردم از طريق دفع عوامل مخل داخلى و خارجى تاءمين مى گشت . آنچه باقى مى ماند رشد معنوى بود كه بنحو جزئى و محدود به گونه تفكر فلسفى صورت مى گرفت ؛ و آن هم مديون سنت فرهنگى - سياسى توحيدى بود. اين كه در سازمان سياسى سيته هاى يونان و اروپاى جنوبى هيچ مسؤ وليتى براى رشد معنوى در نظر نگرفته بودند دليلى قاطع است بر اين واقعيت .
بسيارى از تعاريفى كه براى سياست شده است ناظر به حكومت در همين معناى خاص است . اما جز آن كار، دست كم سه نوع كار سياسى و ديگر داريم كه مورد غفلت واقع شده است . فرهنگ ليتره ، سياست را (علم حكومت بر كشور) و فرهنگ روبر آن را (فن حكومت بر جوامع بشرى ) معرفى مى نمايد. دوورژه سياست را علم قدرت مى داند كه توسط دولت به شكلى بكار مى رود تا نظم اجتماعى را تاءمين مى كند تا سرانجام همگونى مشخصى در جامعه پديد مى آيد. همگونى خاصى كه جز مشابهت در زندگى جانورى نمى تواند باشد. تعريف ارسطو كه بيش از دو هزار سال با اين تعاريف فاصله زمانى دارد چنين است : (سياست ، علم فرمانروايى ، و سرور علوم است ).
2. رفتار و ارتباط بين المللى :
كارى كه در بيرون قلمرو دولت ، و در محيط بين المللى انجام مى گيرد. خدمتى است عمومى كه در يك حكومت مردمى منافع ملى را تاءمين مى نمايد و در يك نظام سياسى توحيدى عمدتا به صلاح بشريت و مستضعفان صورت گرفته منافع مردم تحت الشعاع آن قرار دارد. ارتباط با مؤ سسات فراملّى ، جزئى از همين كار است .
3. فعاليت حزبى و سنديكايى :
نوع ديگرى از سياست كه عاملانش نه حكام بلكه مردم هم مى توانند باشند. صاحبنظران ، اين دسته از مردم را سياستمدار مى خوانند. وصف سياستمدار براى كسى كه درگير مبارزه قانونى و مسالمت آميز براى دستيابى به اقتدار سياسى يا مقام دولتى باشد. توفيق او تا حد زيادى به چيره دستى اش در فنون ترغيب و تحريض و مذاكره و معامله و سازش بستگى دارد. اين اصطلاح دستيابى به قدرت حكومت و به مقام درگير باشد. البته اين وصف معمولا براى اداريان تمام وقت حرفه اى بكار نمى رود.
4. سلطه گرى :
اين وصف ويژه كار حكامى است كه حكومت را از راه غلبه نظامى يا فريب و نيرنگ به چنگ آورده باشند و قصدشان در آن كارها تاءمين خدمات عمومى و تحقق مصالح مردم نيست و به همين علت بنيادين بقائشان بر مسند قدرت مستلزم اعمال قوه قهريه و اجبار و سركوب و اختناق است . علم سياست اروپاى رنسانس و مدرنيته براى توجيه چنين حكومت هايى شكل گرفته است . مؤ لفان حوزه فرهنگ انگليسى و تعدادى از فرانسويان پيرو آنان به اين تمايل دارند كه سياست را صرفا از ديدگاه قدرت و مناسبات نيروهاى اجتماعى تعريف كنند. چنانكه از نظر كاتلين سياست (كار مبتنى بر كنترل انسانى و اجتماعى است ). به عبارت روشن تر، سياست فن به اطاعت در آوردن مردم از هر راه خباثت آميز و گمراهگرانه اى است . سازمان سياسى يا نظام آن از نظر اين طايفه ساختى است كه رابطه سلطه را ميان حكومت كنندگان و مردم برقرار مى سازد. قلمرو چنين كشورهايى جز دوزخ اسارت - ذلت نيست . (سجين ) زندانى تنگ ، پرفشار عارى از كرامت ، و بس اهانتبار. سياست بيشتر جنبه پوياى تمامى پديده هايى را مى رساند كه در گردونه فعاليتى قرار مى گيرند كه غرض از آن يا كسب قدرت است يا اعمال آن . چنانكه ژوونل سياست را مطالعه اعمال قدرت و نفوذ - كه در جوامع بشرى رواج دارد - مى داند. مك آيور، كه حكومت را مساءله اصلى سياست مى خواند به همين طايفه تعلق دارد. به زعم اين طايفه امر سياسى عبارت است از تلاش براى نگهدارى يا بدست آوردن قدرت يا بكار بستن آن در جهت اغراض گوناگون . اهميت عنصر قدرت در دولت و كار سياست به نظر اين طايفه تا بدان پايه است كه ماكس وبر، جامعه شناس آلمانى ، دولت را دستگاهى تعريف مى كند كه (حق و انحصار) كاربرد قدرت را در قلمرو معين دارد. و ديسرائيلى مى گويد: (سياست هنر حكومت بر بشر است از راه فريبشان ).
5. مبارزات انقلابى و آزاديخواهانه :
رفتار سياسى كه مستضعفان روى زمين عليه مهاجمانبيگانه مسلط بر خود بروز مى دهند. مقاومت و عصيانى است در برابرعوامل مخل زيستن و مفسد رشد معنوى كه به قيام و براندازى دولت سلطه گرى مى انجامديا به تضعيف آن در مقابله با سلطه گران رقيب بين المللى . مبارزه انقلابى بر يكرشته از كار سياسى و فرهنگى و غير آن اطلاق مى شود كه سه مقطع زمانى را پوششمى دهند: الف . نهضت ، ب . قيام ، ج . انقلاب اجتماعى . فعاليت هاى مقطع نهضتشامل مقاومت عصيان ، مهاجرت اعتصاب و امثال آن است . قيام هم شكلهايى به خود مى گيرد. وانقلاب بر گونه هايى مشتمل است .