گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
ولايت همگانى


مهم ترين تشريع خداوند از ميان همه احكام تكليفى و وضعى اش امر به دين است كه از او و پيامبرش اطاعت كنيم و نهى از اطاعت هر طاغوتى خواه يك تن يا يك گروه باشد و خواه يك نهاد و مؤ سسه اى . لكن اين هم مسلم است كه جامعه توحيدى با اين دو ولايت - ولايت خدا و رسولش - قابل اداره نيست خواه در زمان حيات پيامبر باشد و خواه پس از رحلتش و با استناد به قرآن و سنت .
تاريخ تكوين و پيشرفت جامعه توحيدى بويژه جامعه توحيدى عصر بعثت خاتم كه مبتنى بر ترتيب نزول آيات و سور، و اسباب نزول و كهن ترين و موثق ترين اسناد تاريخى عصر نبوى باشد(173) دلالت قاطع دارد بر اين كه حتى در ماههاى اوليه بعثت و نزول وحى كه شمار اعضاى جامعه توحيدى به ده نفر نمى رسد يا در همين حدود است ولايت همگانى در امتداد ولايت خدا و رسولش برقرار است . همان چند نفر نسبت به يكديگر از اختياراتى برخوردارند كه ولايت خدا نسبت به پيامبرش و مردم صورت مى پذيرد: سفارش به معارف حقه و بكار بستن آن و سفارش به اجراى احكام الهى ، و سفارش متقابل به مقاومت در برابر مستكبران و مفسدان فى الارض و ديگر تبهكاران داخلى و خارجى . همگى تواصى به حق و تواصى به صبر يا مقاومت مى كنند، (174) درست همان كارى كه خدا نسبت به پيامبرش دارد: شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذين اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى اءن اقيموا الدين ...(175)
حدود پانزده سال بعد از نزول سوره (عصر)، پس از جنگ احد و در حالى كه 4 - 33 ماه از هجرت گذشته است خداوند به پيامبرش دستور مى دهد در امر جنگ و نظائرش با مردم مشورت كند همانچه يك يا دو ماه پيش و در آستانه جنگ احد پيامبر بر اساس اصل ولايت همگانى مردم انجام داده و بكارش بسته است . بدينسان دائره ولايت همگانى مى گسترد و پا به پاى پيچيده تر شدن امور اجتماعى و دفاعى ضرورت افزون ترى پيدا مى كند.
اصل ولايت همگانى در سلسله بعثت - انقلاب هاى تكاملى توحيدى در جامعه مؤ منان برقرار است و اختصاص به بعثت - انقلاب خاتم ندارد. ولايت همگانى يكى از ويژگى هاى آن نظام سياسى و حكومتى است كه خدا به آن مشروعيت داده و در استقرارش مدد رسانده و هدايت و ارشاد فرموده است . آن نظام سياسى را امامت همگانى و حاكميت مقتدرانه (تمكين فى الارض ) مردمى برخوردار از مالكيت و حق ميراث بردن و بهره مندى از نعمت هاى طبيعى دانسته است كه در آن اثرى و خبرى از علو فى الارض و افساد فى الارض و دخالت بيجا و نارواى مستكبران و مترفان خوشگذران يافت نمى شود؛ و اصولا آن جامعه عارى از تقسيم مردم به طبقات مستكبر، دنيادار، و مستضعف است : ان فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفة منهم يذبح اءبناءهم و يستحيى نساءهم انه كان من المفسدين و اراده ما اين است كه به كسانى كه در روى زمين ضعيف و پايمال شده اند نعمتى بس گران عطا كنيم و آنان را ائمه بگردانيم و آنان را ميراث بر بسازيم و بر ايشان در زمين اقتدار دهيم و از آنان قدرتى ساخته به فرعون و هامان و لشكريانشان نشان دهيم كه از آن سخت نگران و بيمناك اند).(176)
امامت همگانى مردم ديندار را كه بالضروره با بهره مندى آحادشان از مالكيت و حق ميراث بردن و ميراث نهادن قرين است در جاى ديگر بدين عبارت تصريح مى فرمايد: و اذ قال موسى لقومه يا قوم اذكروا نعمة الله عليكم اذ جعل فيكم انبياء و جعلكم ملوكا و اباكم مالم يؤ ت احدا من العالمين .(177) در ميان قوم ، پيامبرانى ظهور مى كنند ولى همه افرادش ملك يا حاكمِ مالكِ سرنوشت خود و همكار در تعيين سرنوشت ملى و اداره جامعه و سازماندهى آن مى شوند. لكن نبايد از ياد ببريم كه همين مردم پيش از پيروزى طاغوت زمان و محيط اجتماعى خويش آگاهانه و بنحو ارادى حيات طيبه را برگزيده به هر طاغوتى كافر گشته به ولايت تكوينى آفريدگارى كه (بارى ) و (مصور) است و ولايت تشريعى او ايمان آورده و ولايت پيامبرش را هم پذيرفته اند تا طى اين انقلاب فرهنگى - سياسى مبارك و باشكوه قدرتى پيروزمند بوجود آورده اند. ولايت همگانى آنان عملا امتداد ولايت شارع مقدس و پيامبر اوست .
جايى هم كه و نريد ان ... و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون را توضيح داده تفسير مى فرمايد: بر همگانى بودن امامت و ولايت و مردم گردانى بودن نظام سياسى توحيدى تاءكيد و تصريح مى نمايد: الذين ان مكناهم فى الارض اءقاموا الصلوة و آتوا الزكات و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الاءمور.(178) چهار كارى را كه براى مردم بعنوان كار حكومتى و در عين حال عبادى و تربيتى و فرهنگى بر مى شمارد در جايى كه مى خواهد اهم مسؤ وليت هاى پيامبر خاتم و هر پيامبر حاكم ديگرى را تعريف فرمايد ذكر مى كند: ... الرسول النبى الاءمى الذى ... ياءمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم . از حلال كردن طيبات و حرام كردن خبائث كه پيامبر از طريق وحى الهى انجام مى دهد چون بگذريم در ساير امور حكومتى ، مردم ديندار متفقه يا دينشناس مشاركت دارند، حتى در امر به معروف و نهى از منكر كه مهم ترين كار و مسؤ وليت حكومتى بشمار مى آيد آحاد مردم با پيامبر، امام معصوم ، و فقيه واجد صلاحيت هاى مشروحه شريك و همكاراند. اصل هشتم قانون اساسى مقرر مى دارد: در جمهورى اسلامى ايران دعوت به خير، امر به معروف و نهى از منكر وظيفه اى است همگانى و متقابل بر عهده مردم نسبت به يكديگر، دولت نسبت به مردم ، و مردم نسبت به دولت . شرايط و حدود و كيفيت آن را قانون معين مى كند. و المؤ منون و المؤ منات بعضهم اولياء بعض ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر. آيه 71 توبه كه مستند آن اصل قرار مى گيرد علاوه بر همگانى شمردن ولايت ، بر اين كه اين دو كار اهم و مسؤ وليت هاى ولايت و حكومت است تاءكيد دارد.
منحصر پنداشتن ولايت همگانى مردان و زنان مؤ من نسبت به يكديگر و امور سياسى و فرهنگى و امنيتى و دفاعى در دو كار حكومتى فوق العاده مهم ، دلالت دارد بر درك ناقص واضعان قانون اساسى از اين آيه ، و بى توجهى به سياق آن و به مجموعه آيات مشابهش در سوره توبه و ساير آيات اين موضوع . لازمه فهم آن مجموعه آيات اطلاع دقيق از تاريخ جنگ بدر - رمضان سال دوم هجرى - و سوره مباركه انفعال كه تاريخ آن جنگ را در بر دارد و نقش محورى آيه 72 است و علم به جزئيات لشكركشى تبوك در رجب سال نهم هجرى و دقت كافى در سياق آيات 64 تا 73 توبه كه تاريخ آن جنگ بشمار مى آيد، و توجه به اين نكته مهم كه مجموعه آيات نخستين ، درسى است براى يك ملت - دولت پس از برگزارى نخستين لشكركشى و جنگش ، و مجموعه آيات دوم درسى است مكرر برايش پس از آخرين لشكركشى و جنگش . اين دو درس در فاصله خود با درسهاى ديگرى پيوند مى خورند و به پيشينه خود كه سوره مباركه (عصر) باشد مى پيوندند به زمانى كه جامعه - دولت اسلامى بيش از هفت تا ده عضو ندارد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ، خديجه سلام الله عليها، على بن ابيطالب عليه السلام دختران خديجه : زينب و رقيه و ام كلثوم با زيد بن حارثه ...(179)
ولايت همگانى در اين جامعه از روزى كه خديجه و على به خدا، پيامبر، وحى و معاد ايمان مى آورند تا جامعه و دولتى تشكيل شود و با مستكبرى به نام ابولهب و مستكبره اى به نام ام جميل و پسران آنها(180) روبرو گردد برقرار است : ... الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر يكديگر را به معارف حقه اى كه آموزه هاى وحيانى و درسهاى قرآنى باشد سفارش مى كنند و به مقاومت در برابر دشمنان و عوامل مخل زيستن و مفسد رشد معنوى - يا ديندارى - فرا مى خوانند.(181)
از همان روزهاى اول بعثت - انقلاب تكاملى اسلام جامعه - دولت توحيدى تاءسيس مى شود و كارهاى حكومتى و سياسى كه از مجاهدات فرهنگى جدايى ناپذير است جريان دارد: ولايت الهى ، ولايت پيامبر نسبت به مردم ، و ولايت همگانى : (رسولخدا، همسرش را، دختران ، برادر زاده اش ، على و فرزند خوانده اش زيد بن حارثه را به حقى كه از راه وحى - يا ولايت الهى - به او رسيده است دعوت و سفارش مى كند. ديگران هم يكديگر را به حق سفارش مى كنند. خديجه رسولخدا را به (صبر) - يا مقاومت در برابر انكار و حمله و دشمنى كافران - مى خواند و او را تسلى و دلدارى مى دهد و به تحمل شدايد در راه حق بر مى انگيزد. ابن اسحاق (182) مى گويد: (نمى شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حرف ناگوارى از قبيل جواب سر بالا و تكذيب بشنود و غمگين شود و وقتى پيش خديجه مى رود خدا به وسيله خديجه آن غم را از دل او نبرد. خديجه او را استوار مى داشت و تقويت مى كرد و بار اندوه از خاطرش فرو مى گذاشت ، او را تصديق مى كرد و كارى را كه از آن آدمها سر زده بود خوار و غير قابل اعتنا مى شمرد. خدايش بيامرزد).(183) خداوند متعال با فرو فرستادن سوره مباركه (عصر) جامعه مؤ منان را وصف مى كند و پيدايش آن را كه اعضايش يكديگر را به حق و به شكيبايى سفارش مى كنند آغاز عصر نوى در تاريخ بشر مى شمارد).(184)
در صدر سوره مباركه احزاب كه تاريخ دو جنگ خندق و بنى قريظه - ذيقعده و ذيحجه سال پنجم هجرى - را در بر دارد(185) آنجا كه مردم را به ولايت پيامبرش بر آنان توجه مى دهد ولايت همگانى آنان را ثابت و مسلم شمرده ولايت پيامبرش را برتر از آن ولايت معرفى مى فرمايد: النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم و ازواجه اءمهاتهم .
در سوره مباركه آل عمران - كه تاريخ جنگ احد را در بردارد - ولايت پيامبر اكرم و هر پيامبرى را مشتمل بر شش كار اصلى مى داند: امر به معروف ، نهى از منكر، حلال كردن طيبات ، حرام كردن خبائث ، نائل آوردن به آزادى - عزت ها از طريق فرو نهادن با الزامات سياسى طاغوتى - الحادى (اصرهم ) و گسستن انواع بند و زنجيرها (اءغلال ) كه به برداشتن هرگونه مانع و سدى از برابر دو امر زيستن و رشد معنوى مردم به يك معنى است .
همين شش كار ولايى را رفتارهاى بارز و برجسته و عمومى مردان و زنان مؤ من مى داند از جمله در اين آيات : الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة و اءمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر كسانى كه چون آنان در زمين اقتدار داديم نماز را اقامه كردند و زكارت را بپرداختند و امر به معروف و نهى از منكر كردند.(186) كنتم خير اءمة اءخرجت للناس تاءمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤ منون بالله ... شما بهترين ملتى هستيد كه براى آدميان (يا بشريت ) پديدار گشته ايد شمايى كه امر به معروف مى كنيد و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان مى آوريد...(187)
در آيه 25 حديد كه حكمت نبوت عامه - يا فلسفه تاريخ - را در بر دارد ثمره نبوت عامه و سلسله مباركه پيامبران عليهم السلام را اين مى داند كه آدميان ما قبل ايمان (الناس ) قائم به قسط مى شوند و به يارى خدا و پيامبرانش برمى خيزند يعنى همان كارهاى ولايى خدا و پيامبرانش را تكرار و تجديد مى كنند و بلحاظ رفتارى پيامبر گونه و خداگونه (188) مى شوند.
همچنين با پرداخت زكات و با (انفاق فى سبيل الله ) در ولايت همگانى مشاركت مى ورزند بطورى كه همزمان با كار ولايى پيامبر - يا ولى امر پس از او - كه به حكم خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها(189) آن زكات ، صدقه ، و انفاق شده را دريافت مى كند پاكى فرهنگى يافته رشد معنوى پيدا مى كنند و به قرب خدا نائل مى آيند.
چه كسى حق و مسؤ وليت ولايت همگانى را پيدا مى كند؟ نيل به آن سه شرط دارد اول ، دانايى ويژه اى كه تفقه فى الدين - يا دينشناسى - نام دارد. دوم ، ايمان به آن دانايى و معرفت كه همزمان و تواءم است با كفر به طاغوت : فمن يكفر بالطاغوت و يؤ من بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى ... كفر به طاغوت همان ترك (شفاعت سيئه ) - ترك وابستگى به سازمان سياسى و دولت طاغوتى و الحادى است . سوم (شفاعت حسنه ) است يعنى پيوستن عملى به سازمان سياسى - دولت اسلامى بطورى كه مشاركت فعال در كار فرهنگى ، اطلاعاتى ، امنيتى ، و دفاعى آن داشته باشد.
گسستن از هر دولت و سازمان سياسى - فرهنگى الحادى و طاغوتى شرط نخستين و پيشين پيوستن به جامعه اسلامى بشمار مى آيد: يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا الكافرين اولياء من دون المؤ منين (190) لا يتخذ المؤ منون الكافرين اولياء من دون المؤ منين .(191)192 ولو كانوا يؤ منون بالله و النبى و ما انزل اليه ما اتخذوهم اولياء.(192) آيه اخير بيش از ساير آيات دلالت صريح دارد بر اين كه اگر كسى به خدا و پيامبر و قرآن ايمان آورده باشد از هر دولت و سازمان سياسى - فرهنگى الحادى و طاغوتى قطع رابطه كرده به دولت اسلامى پيوسته با آن همكارى سياسى ، دفاعى ، اطلاعاتى و امنيتى مى كند چنان همكاريى كه با دوستى و عشق ورزى تواءم باشد و از صميم قلب صورت پذيرد.
(هان اى كسانى كه ايمان آوردند، كسانى از اهل كتاب و كفار را كه دينتان را مسخره و به بازيچه گرفته اند ولى (دوست و همكار سياسى ) نگيريد.)(193) (پدرانتان و برادرانتان (و اعضاى قبيله و عشيره و خانواده تان ) را اگر كفر را بر ايمان ترجيح داده و پسنديده باشند دوست و همكار سياسى نگيريد).(194) (بنابراين شما را چه شده است كه درباره منافقين دو دسته شده ايد... منافقين دوست داشتند شما كافر بشويد مثل آنها تا با آنها يكسان و همانند باشيد، بنابراين از آنها دوست سياسى نگيريد مگر اين كه در راه خدا (براى پيوستن جغرافيايى و عملى به دولت اسلامى ) هجرت كنند. پس اگر روى (از پيوستن عملى و جغرافيايى به دولت اسلامى ) بر تافتند آنها را دستگيرى كرده هر جا كه پيدا كرديد و آنها را بكشيد و از آنها نه دولت و همكار سياسى بگيريد و نه همكار دفاعى (نصيرا)...(195)
پيوستن يا پيوسته سياسى - دفاعى ماندن به دولت الحادى - طاغوتى (شفاعت سيئه ) و پيوستن به دولت اسلامى براى همكارى دوستانه سياسى ، اطلاعاتى ، دفاعى ، و امنيتى (شفاعت حسنه ) نام دارد كه هر دو كارى آگاهانه و ارادى است كه در پى كفر واقعى و ايمان واقعى رخ مى دهند اساسا واقعيت كفر و ايمان جز از دين طريق مشهود و عملى و روشن قابل تشخيص و داورى نيست اين معنا در سياق دهها آيه سوره مباركه نساء آمده است : ... من يشفع شفاعة حسنة يكن له كفل منها و من يشفع شفاعة سيئة يكن له كفل منها و كان الله على كل شى ء مقيتا(196)
همين معنا را در سوره مباركه (مائده ) باز در سياق دهها آيه چنين بيان مى فرمايد: (... كسى كه بر اساس ‍ آنچه خدا وحى كرد حكومت و داورى نكند چنين كسانى همان كافران اند...(197) و كسى كه بر اساس ‍ آنچه خدا وحى كرد حكومت و داورى نكند چنين كسانى همان ستمگران (مشرك )اند. و در پى آن پيامبران ، عيسى بن مريم را فرستاديم تا آنچه از تورات پيش از آن است تصديق مى نمايد و مايه هدايت است و موعظه اى براى متقيان . و بايد اهل انجيل بر اساس آنچه خدا در آن نازل كرد حكومت و داورى كنند و هر كس بر اساس آنچه خدا نازل (وحى ) كرد حكومت و داورى نكرد چنين كسانى همان زشتكاران اند. و به سوى تو آن كتاب (قرآن ) را نازل (وحى ) كرديم كه تصديق كننده كتابهايى است كه پيش از آن نازل شده و محيط بر آنهاست ، بنابراين ميان آنان بر اساس آنچه خدا نازل (وحى ) كرد حكومت و داورى كن و از علائقشان بجاى آنچه از حق به تو رسيد پيروى منما. براى هر يك از شما شريعت و راه روشنى قرار داديم (198)... و اين كه در ميانشان بر اساس آنچه خدا نازل (وحى ) كرد حكومت و داورى كن و مطالبات و علائق پستشان را پيروى مكن (و به اجرا مگذار و ملاك عمل قرار مده ). و بر حذر باش از اين كه ترا از پاره اى از آنچه خدا به تو وحى كرد بفريفته و بلغزانند. بنابراين اگر آنان روى گرداندند (از آموزه ها و احكام الهى و حكومت بر مبناى آنها) بدان كه فقط خدا مى خواهد آنان را به كيفر بخشى از گناهان برساند و بيگمان بسيارى از مردم البته زشتكارند. آيا با اينهمه حكومت جاهليت را مى خواهند و مى جويند حال آنكه چه كسى از نظر حكومت و داورى بهتر از خداست براى مردمى كه يقين مى آورند (و نه اين كه اهل گمان ، و پندار باطل اند)؟ هان اى كسانى كه ايمان آوردند، يهود و مسيحيان را دوست و همكار سياسى - دفاعى (اولياء) نگيريد، يكى دوست و همكار سياسى - دفاعى ديگرى است ، و هر كس از شما كه آنان را ولى خويش ‍ بگيرد بيگمان او از آنان (يهود و نصارى ) باشد بيشك خدا مردم ستمگر (و مشرك ) را هدايت نمى كند. بر همين اساس ، مى بينى كسانى كه در دلهايشان مرضى هست درباره ايشان (يهود و مسيحيان ) عجله بخرج داده (در دل ) مى گويند مى ترسيم به محاصره خطرى بزرگ در آييم . برخلاف گفته شان شايد خدا فتح را پيش ‍ آورد يا رخدادى از جانبش بطورى كه بر آنچه در دل با خود مى گفتند پشيمانى خورند و كسانى كه ايمان آوردند بگويند: آيا همينها بودند كه با سخت ترين سوگندها ادعا و تعهد مى كردند كه حتما با شما خواهند بود؟ اعمالشان بر باد رفت تا جملگى زيانكار شدند. هان اى كسانى كه ايمان آوردند، از شما هر كس از دينش ‍ برگردد زود باشد كه خدا مردمى را پديد آورد كه دوستشان مى دارد و آنان هم دوستش مى دارند در برابر مؤ منان رام و نرم اند در برابر كافران محكم و آزاده ، در راه خدا (صراط مستقيم رشد معنوى و سير تقرب ) در حالى جهاد مى كنند كه از سرزنش هيچ سرزنشگرى نمى هراسند. آن برترى در رشدى است كه خدا نصيب هر كس كه بخواهد مى فرمايد و خدا فراخ رحمتى بس داناست . بيگمان ، ولى شما خداست و پيامبرش و كسانى كه ايمان آوردند، كسانى كه نماز را اقامه مى كنند و زكات مى پردازند در حالى كه در ركوع اند و كسى كه ولايت خدا و پيامبرش و كسانى را كه ايمان آوردند بپذيرد بيگمان گروه اجتماعى خدا همان پيروزمندان چيره اند. هان اى كسانى كه ايمان آوردند، كسانى از اهل كتاب و كفار را كه دينتان را مسخره و بازيچه گرفته اند ولى (حاكم و همكار سياسى ) مگيريد و اگر مؤ من هستيد از خدا پروا گيريد. و چون (با بانگ اذان ) به نماز فرا مى خوانيد نماز را به مسخره و بازيچه مى گيرند؛ آن بدين علت است كه مردمى هستند كه خرد بكار نمى گيرند.)(199)
در سال دوم هجرى ، پس از جنگ بنى قَيْنُقاع ، و به احتمال قوى در ذيقعده يا ذيحجه آن (200) ولايت همگانى چنين تشريح مى شود: ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله و الذين آووا و نصروا اولئك بعضهم اولياء بعض . و الذين آمنوا و لم يهاجروا مالكم من ولايتهم من شى ء حتى يهاجروا، و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر الا على قوم بينكم و بينهم ميثاق و الله بما تعملون بصير. و الذين كفروا بعضهم اولياء بعض الا تفعلوه تكن فتنة فى الارض و فساد كبير. و الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله و الذين آووا و نصروا اولئك هم المؤ منون حقا لهم مغفرة و رزق كريم و الذين آمنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معكم فاولئك منكم . و اولوا الارحام بعضهم اءولى ببعض فى كتاب الله ان الله بكل شى ء عليم .(201) آيه اخير با مسلم شمردن ولايت همگانى مردم مؤ من نسبت به يكديگر، خويشاوندان نسبى را علاوه بر ولايت همگانى نسبت به يكديگر داراى حق ميراث بردن هم مى داند و آنان را (اءولى ) يا داراى ولايتى بيشتر مى داند. چنانكه پيامبر را داراى ولايتى بيشتر از ولايتى كه همگان از مردم مؤ من و زن مؤ منه دارند مى داند و با ثابت دانستن (ولايت همگانى )، پيامبر را داراى يك درجه بالاتر از ولايت مى شمارد. النبى اءولى بالمؤ منين من انفسهم .(202)
مؤ لف الميزان - اعلى الله مقامه - در تفسير آيات انفال مى نويسد: (مسلمانان در ايام نزول اين آيات منحصر به همين دو طائفه يعنى مهاجر و انصار بودند مگر عده كمى كه در مكه ايمان آورده و هنوز مهاجرت نكرده بودند. خداوند ميانه اين دو طايفه ولايت برقرار كرده و فرمود اولئك بعضهم اءولياء بعض ‍ و اين ولايت ، معنايى است اعم از ولايت ميراث و ولايت نصرت (يارى متقابل ) و ولايت امنيتى يا امان دادن به اين معنا كه حتى اگر يك مسلمان كافرى را امان داده باشد امانش در ميان تمامى مسلمانان نافذ است - بنابراين همه مسلمانان نسبت به يكديگر ولايت دارند. يك مهاجر، (ولى ) تمامى مهاجران و انصار است . يك انصارى (ولى ) همه انصار و مهاجرين است . و دليل همه اينها اين است كه ولايت در اين آيه بطور مطلق ذكر شده است .)(203)
در سال نهم هجرى با نزول آيات 64 تا 74 سوره توبه (204) دو واقعيت نمايان و مرتبط به مردم مؤ من خاطر نشان مى شود تا راهنماى عمل و سياستشان قرار گيرد: اول و خدمت سياسى - فرهنگى منافقان كه كفار درون كشوراند و چگونگى تعامل سياسى - فرهنگى آنها با يكديگر. دوم وحدت سياسى - فرهنگى و ولايت همگانى مردم مؤ من از مرد و زن و چگونگى همكاريشان بر سر نيكى گسترده و بيكران ، تقوى : (منافقان برحذر از اين اند كه سوره اى بر آنان فرود آيد كه براى آنان از آنچه در دلشان هست داستان كند... اينك پس از ايمانتان كافر شديد. اگر از دسته اى از شما در گذريم دسته اى ديگر را عذاب كنيم بدين سبب كه تبهكارند. مردان منافق و زنان منافق از يكديگرند (همسنخ ‌اند) به ناپسند امر مى كنند و از پسنديده نهى مى كنند و دست از انفاق و صدقه فرومى بندند. خدا را فراموش مى كردند در نتيجه آنان را به فراموشى سپرد. بيشك منافقان همان زشتكاران اند. خداوند به مردان و زنان منافق و كفار آتش دوزخ را وعده داده است ، در آن ماندگارند، آن براى آنها كفايت مى كند... مردان مؤ من و زنان مؤ منه اولياء يكديگرند. امر به معروف مى كنند و نهى از منكر مى كنند، نماز را بر پا مى دارند و زكات مى پردازند و خدا و پيامبرش را فرمان مى برند. ايشان هستند كه خدا بر آنان رحمت خواهد آورد زيرا خدا مقتدرى حكيم است . خداوند به مردان مؤ من و زنان مؤ منه بهشتهايى وعده داده است كه از زير آنها جويها روان است و منزل هايى پاكيزه در بهشتهايى كه به تصور نيايد، و خشنوديى كه از خدا باشد بزرگتر از اينهاست . آن همان موفقيت بزرگ است . هان اى پيامبر، با كفار و منافقان جهاد كن و با آنها خشونت كن و آشيانشان دوزخ است و بد سرنوشتى است ).(205)
مولف الميزان در تفسير اين آيات مى نويسد: (بعد از تذكر و بيان حال منافقان اينك حال عامه مؤ منان را بيان مى فرمايد: مردان و زنان با ايمان اولياء يكديگرند. تا منافقان بدانند نقطه مقابل آنها مؤ منان هستند كه به مردانشان و زنانشان با همه كثرت و پراكندگى افرادشان همه در حكم (تن واحد)اند و به همين سبب هر يك از ايشان امور ديگران را عهده دار مى شود. هر كدام ديگرى را به معروف امر مى كند و از منكر نهى مى نمايد. آرى ، بدليل ولايت داشتن ايشان در امور يكديگر است آنهم ولايتى كه تا كوچك ترين فرد جامعه گسترش دارد. به همين دليل است كه به خودشان اجازه مى دهند ديگران را به معروف واداشته و از منكر باز بدارند... پس از وصف آنان به اقامه نماز و پرداختن زكات اين وصف را مى آورد: و يطيعون الله و رسوله . در اين جمله ، تمامى احكام شرعى در يك جمله كوتاه (اطاعت خدا) و تمام احكام ولايتى را كه پيامبر در اداره امور امت و اصلاح شؤ ون ايشان دارد از قبيل فرماندهى نظامى و احكام قضايى و اجراى محدود و امثال آن را در يك جمله كوتاه (اطاعت رسول ) خلاصه مى فرمايد. هر چند مى توان گفت كه وقتى مردم احكام خدا را اطاعت كرده بكار بندند و به اجرا گذارند از يك نظر اطاعت از پيامبرى مى كنند كه دعوت به اصول و فروغ دين مى كند.
بدين شرح ، در سال نهم هجرى با نازل كردن سوره ما قبل آخر، خداى متعال (ولايت همگانى ) را از جمع كثيرى از مسلمانان ظاهرى كه مردان منافق و زنان منافق باشند به دليل فاقد بودن چندين صلاحيت لازم براى آن سلب مى فرمايد: (مؤ من حقيقى نيستند.(206) پس از ايمان كافر شده اند.(207) تبهكار(208) و زشتكارند(209). امر به منكر مى كنند؛ نهى از معروف مى كنند؛ دست از زكات و انفاق فرو مى بندند و خدا را فراموش كرده اند.(210) خدا، آياتش و قرآن ، و پيامبرش را مسخره مى كنند؛ چون مؤ اخذه شده به محاكمه كشيده شوند بهانه مى آورند كه مسخره نمى كرديم سرگرم وراجى بوديم و بازى و شوخى مى كرديم ...(211)
هر گاه اين فهرست كوتاه از روى ساير آيات تكميل كرده فهرستى هم از رفتارهاى اجتماعى سياسى و ويژگيهاى اعتقادى و عبادات محض (مؤ منان حقيقى ) ترتيب دهيم خواهيم دانست كه ولايت همگانى به يك گروه اجتماعى بزرگ تعلق مى گيرد. فهرست اخير تمامى كاركردهاى (ولايتى ) مردم مؤ من را در بر دارد و در راءس آن امر به معروف و نهى از منكر، سفارش متقابل به معارف حقه يا جهان - انسان شناسى توحيدى ، طرح سازماندهى اجتماعى ، فراگرد سير تقرب الى الله با رشد معنوى ، و سفارش متقابل به مقاومت ؛ برابر عوامل مخل زيستن و مفسد ديندارى جاى مى گيرد اين مجموعه رفتار اجتماعى - سياسى متقابل كه از مصاديق بارز (خيرات ) و اعمال صالحه بشمار مى آيند جز اعمال ولايت همگانى و جز اطاعت پيامبر و اطاعت خدا نيست چه ، معروفى كه خود به آن عمل مى كنند يا معرفت حقه اى است مانند توحيد، نوبت و معاد كه آن را با خردورزى و دينشناسى فرا گرفته و به آن ايمان آورده اند و يا عمل صالحى است كه خدا، و به تبع او پيامبرش ، به آن امر كرده اند. وقتى هم ديگران را به آن (معروف ) دعوت و سفارش مى كنند خواهان اعتلاى ديگران و سيرشان در صراط مستقيم رشد معنوى و ديندارى اند. و اين كار را چنانچه اقتضاى (ولايت ) است با دوستى ، عشق ورزى ، دلسوزى و خيرخواهى براى طرف دعوت و مخاطب انجام مى دهند. محرك فطرى حقگرايى - يا حنيفيت - آنان را بدان برمى انگيزد. نهى از منكرشان هم كه پس از تقوى و پرهيز خودشان از همان منكر صورت مى گيرد امتداد اولى مسؤ وليت و رسالت پيامبر(212) است و ادامه نهى خداوند از همان منكر. در همه اين كارها و نظائرش اطاعت خدا و اطاعت پيامبرش مى كنند.
بنابراين ، ولايت همگانى مردم مؤ من پرهيزگارى كه صراط مستقيم تقرب الى الله يا رشد معنوى را پيموده در حيات طيبه بسر مى برند در امتداد ولايت پيامبر و ولايت خداست . مشروعيتش و ماهيتش و اثر گذاريش ‍ مرهون همين امتداد است . چنانكه ولايت پيامبر هم اين نسبت را با ولايت خدا دارد.
آيه 71 توبه : و المؤ منون و المؤ منات بعضهم اولياء بعض ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكاة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله ان الله عزيز حكيم ظهور در تابعيت ولايت همگانى مردم مؤ من از اطاعت يا تولاى پيامبر خدا و از اطاعت يا تولاى خداوند متعال دارد