گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول

اشاره



از نقش و نگار در و دیوار شکسته‌آثار پدید است صنادید عجم را
«فرصت»

دیباچه‌

اشاره

انسان، همین انسانهایی که ما می‌بینیم با جثه‌های خرد و اندامهای کوچک، بی‌شک مؤثرترین، اگرنه شریف‌ترین موجود، بر روی این کره خاکی است و خواهد بود. (و ظاهرا در این مورد هیچ شک به دل راه نمی‌توان داد.) این نکته واضح است و حقیقت دارد که همین انسان پس از سالها افت و خیز امروز دیگر بی‌شک و شبهه سلطان بی‌رقیب و بی‌همتای این کره خاکی است و از ثری تا ثریا را بی‌هیچ اغراق زیر پی دارد. از همین‌رو است که سرگذشت و رویدادهای او در روی این خاکدان سخت دلنشین و دلاویز می‌افتد و آنگاه که کارش به بدی و ناهنجاری و کشت و کشتار انجامد باز هم شگرف و سوزناک و جانکاه می‌گردد. به همین دلیل تاریخ انسان اگر به‌هرحال بازگوی حقیقت انسانی نباشد،- که از خلال سطور آن همیشه گاه و بی‌گاه حقیقت تعالی آدمی چشمک می‌زند- باز هم دلپذیر و دلاویز است؛ و هرچه خوانده شود و مکرر گردد و راجع به هر قوم و ملت و هر زبان که باشد سخت در دل مردم دانا مؤثر می‌افتد. در عین‌حال تاریخ بزرگترین آموزگار نیز هست. البته علوم دیگر بر اثر ترقیات علمی و فنی و پیشرفت خاصی که در شیوه کار و محیط کار عالمان و دانشمندان آنها حاصل شده است دستخوش تغییرات و تحولات بسیاری شده که آنها را از صورت نخستین خارج کرده است، ولی تاریخ چنین نیست و تاریخ انسان همان است که بود، همیشه خوش، همیشه آموزگار، همیشه دلنشین و در عین حال همیشه تاریک و از این جهت نیازمند شرح و بسط.
بلی تاریخ چنین است یعنی سرگذشت انسانها را باید از همه جنبه‌های حیات آنها
ص: 2
کاوید و مورد پژوهش قرار داد تا نتیجه‌ای که از آن موردنظر است حاصل آید. جغرافیای تاریخی یعنی سرگذشت انسانها با توجه به امکنه و بقاع که زمانی محل سکونت، کار و کوشش و آرامش آنها بوده است از جهاتی از متون تاریخ دلاویزتر است. یکی از جهت آنکه به‌هرحال همین امکنه شاهدی بر احوال انسانها و رویدادهای زندگی آنها بوده است و دیگر آنکه از رابطه و علاقه انسان به این امکنه و جایگاهها و پایگاههای او بر فراز این بقاع و محال نکات و سرگذشتهای جالب و خاصی پدید می‌آید که بیشتر روشنگر احوال آدمی و رویدادهای زندگی اوست. به تعبیر دیگر جغرافیای تاریخی بر دو بنیان زمان و مکان استوار است. زمان، تاریخ وقایع و رویدادها را بازمی‌گوید و مکان، جایگاه و آرامگاه انسان را توصیف می‌کند و این خود پیداست که به کمک جغرافیای تاریخی چگونگی حوادث مربوط به انسان بهتر بیان می‌شود. با وجود این خصوصیت و دلاویزی خاص که در این چهره تاریخ وجود دارد، عجب است که این فصل تاریخ، تاریکتر و معماهای آن بیشتر است. در دو کلمه بگوییم، هرچه شیرین‌تر، تاریکتر. و این نکته، اگرنه به‌کلی در همه سرزمینها و ممالک صادق باشد، که به احتمال قوی هست، در این ملک و دیار تحقق یافته است.
عجبا که از سرگذشت انسانها در این سامان چه کم می‌دانیم و از آن عجیب‌تر آنکه از سرگذشت جایگاه و آرامگاه آنها چه بسیار کمتر. از یکی دو شهر بزرگ و تاریخی مثل اصفهان و ری و نیشابور و امثال اینها که بگذریم، از بلاد و شارستانهای بزرگ و کوچک دیگر بسیار کم می‌دانیم و از وضع و تغییرات بناها، رویدادها، خوشیها، ناکامیها و مرارتهای انسان در آن دیارها تقریبا چیزی به ما نرسیده است. از آغاز و از میان کار و از فرجام بسیاری از آنها آگهی نداریم. از اصفهان که به یقین خیلی از آن می‌دانیم و در بلاد ایران از این حیث حالت استثنایی دارد آگهی‌های ما چندان نیست که روشنگر همه احوال و رویدادهای آن در تمام ازمنه و اعصار باشد. از شهرهای دیگر آگهی‌های ما یا خیلی کم است و یا آن‌قدر قلیل و ناچیز است که برای آنها ارزشی قایل نمی‌توان شد.
اگر آن حجت زمین خراسان[2] و آن آواره کوه و دشت و بیابان، اتفاقا به اصفهان نمی‌آمد و

ص: 3
نمی‌گفت: «من در همه زمین پارسی‌گویان شهری نیکوتر و جامع‌تر و آبادان‌تر از اصفهان ندیدم».[3] به راستی که از وضع سکونت و کیفیت ساختمان و زندگانی مردم و رفاه شگفت آنان در روزگار طغرل سلجوقی یعنی قرن پنجم هجری ما را هیچ اطلاعی حاصل نمی‌افتاد.
حال اگر به شهرهای درجه دوم و سوم چون عقدا، قمشه، خوانسار، گلپایگان برسیم، اطلاعات ما سخت کمتر می‌شود. حقیقت آنکه از شهرها و اماکنی از این دست شاید فقط بعضی یادآوریها در کتب قلیل مسالک و ممالک کهن مختصر اسمی و یادبودی پیدا شود. ولی با این همه هرچه هم فحص را بلیغ‌تر و بحث را وسیع‌تر سازیم بازگوکننده و روشنگر احوال و کیفیات اوضاع آنها در ازمنه مختلف نخواهد بود. اما چون به دیه‌ها برسیم از گذشته آنها یکسره در کف ما بجز باد هیچ نخواهد بود. یعنی اطلاعات و آگهی‌های ما از بسیاری دیه‌ها و روستاهای ایران صفر است؛ و عجب آنکه خود مردم و ساکنان این‌گونه شهرهای درجه دوم و سوم و بدتر از آنها ساکنان روستاها و دیه‌ها از گذشته خود چیزی نمی‌دانند. تاریخ آن امکنه به‌کلی تاریک است. نام و سرگذشت و احوال رجال نامی آن مکانها و چگونگی رویدادهای مهم در گردش لیل و نهار محو و نابود گشته است و هیچ اطلاعی از آنها به ما نرسیده است و عجب‌تر آنکه واژه نام مکان هر معنی که داشته است اینک از خاطرها محو شده و اگرچه خود بازگوکننده چیزی حداقل از وضع و حالت مکان بوده است، امروز به‌کلی برای ما و خود ساکنان آن ناشناخته و معماگونه باقی مانده است و این حالت در مورد کار روستاها و دیه‌ها بسیار بیشتر است.
در اینجا باید بگوییم که پیش از این، روستا و مردم روستایی در احوال این کشور از همه جنبه‌ها بسیار مؤثرتر از اکنون بوده‌اند، بدان قوت و قوّت داده‌اند و رجال بزرگ جنگ و علم و آبادانی را آنان فراهم ساخته‌اند. بیشتر نامداران ایران یا از روستا برخاسته‌اند و روستایی بوده‌اند و یا به‌هرحال با روستا سروکار داشته‌اند.[4] ولی امروز مجموع آنچه در ایران دیه خوانده می‌شود مشتی خانه‌های گلی است، برآورده با خشت خام و کوچه‌های
ص: 4
کثیف پر از فضولات آدم و دام و عده‌ای زحمتکش در صحرا و زنهایی در بیغوله‌هایی به اسم خانه و بچه‌هایی بسیار در کوچه و شاید با یک مدرسه و گرمابه‌ای و یکی دو سوداگر و بقال در زیر سایبانی برآورده از شاخه‌های برگ‌دار خشک بید در جلو دکان بقالی که خود بیغوله تاریکی بیش نیست و دیگر همین و همین. در چنین محلی پژوهشگر از چه‌کس و چه چیز درباره گذشته این سرزمین و مردان آن جویا شود. مردمان و امکنه و بقاع در رودخانه زمان و حوادث درهم غلتیده و طومار حیات و کارنامه زندگانی آنها درهم نوردیده شده است. اگر از این پیش نامورانی که از روستا برمی‌خاسته‌اند خود را همچنان به آن آبادی منتسب می‌داشته‌اند و حداقل انتساب آنها به زادگاهشان، خود یادآور خصوصیتی می‌توانست باشد، امروز این عادت هم از دست شده است و بزرگان قوم از انتساب خود به دیه‌ها نفرت دارند و سعی در اختفای آن می‌کنند.
گفتیم که اطلاعات، مدارک و منابع، درباره شهرها کم است و هرچه به دیه‌ها و روستاها برسیم از کم به کمتر می‌گراید تا به هیچ می‌رسد. فی المثل دیه علی‌آباد را در نظر آورید (علی‌آباد خاصی را نمی‌گویم) هیچ چیز از گذشته آن پیدا نیست و از این‌گونه علی‌آبادها در اطراف ایران چه بسیار امکنه وجود دارد. مردم آن نیز اجداد و رویدادها و وقایعی را که در زادگاه و محل سکونت آنها رخ داده است، از یاد برده‌اند. مکرر نویسنده از ساکنان این‌گونه دیه‌ها درباره گذشته و نیاکان آنها پرسیده‌ام، در پاسخم هیچ آگهی باز نداده‌اند، از کسی می‌پرسیدم: نامت چیست؟ پاسخ می‌داد: عبد الله و پدر عبد الله مثلا علی و شاید پدر علی، کاظم و بعد دیگر هیچ و هیچ. اینان که بوده‌اند، چه کرده‌اند و بر آنها چه گذشته است، هیچ معلوم نیست. انسانهایی بوده‌اند، به جهان آمده‌اند و رفته‌اند، نه نامی از آنها مانده است و نه نشانی. و این خصوصیت به تقریب در همه دیه‌ها و روستاهای ایران شایع و رایج است.
براساس این اندیشه‌ها از چندی پیش بر آن شدم که یادداشتهایی درباره جغرافیای تاریخی دیه‌ها و روستاهای ایران فراهم آورم تا رفته‌رفته تاریخچه‌ای برای آنها پدید آید. در این راه هر روشنی و اطلاعی که طی سالها برایم فراهم می‌آمد در پاره کاغذی می‌نوشتم و همچنان نگه می‌داشتم تا مگر روزی به کار آید و از آن مجموعه ناقص برای آن مجموعه ناقص‌تر- دیه را می‌گویم- گذشته‌ای پدید آید.
ص: 5
در آغاز کار نمی‌دانستم سرانجام این کار شدنی است و به جوی می‌ارزد یا نه، ولی در طی پژوهشها و پرداخت به این اندیشه، یک چیز آشکارا در دلم ریخت و به اندیشه‌ام آویخت که در خود واژه نام بسیاری از این دیه‌ها و روستاها تاریخ مختصر و حد اقل اشارتی به پیشینه آنها نهفته است، و حتی تحریفات و تغییراتی که در نام آنها اتفاق افتاده- و البته این تحریفات و تغییرات کم نیست- خود روشنگر بسیاری از مسائل در تاریخچه آنها و کسانی است که در آنجا سکونت داشته‌اند و یا به آن منتسب بوده‌اند. پس درباره نامها و ریشه‌های واژه‌های آنها بیشتر پافشاری کردم و کم‌کم دریافتم که تحقیق در مبادی نام این امکنه خود فصلی است هم از تاریخ، هم از ادب و فقه اللغه که ما برای آن واژه‌شناسی را به کار می‌بریم، در عین حال روشنگر فصلی بدیع از جغرافیای تاریخی امکنه معتبر ایران می‌باشد.
تفصیل مجمل اینکه، بی‌شبهه هریک از دیه‌ها و روستاها تاریخی دراز دارد و اغلب می‌شود از روی واژه نام آنها قدمت آنها را تا به پای قدمت تاریخ ایران پابه‌پا بالا برد و چیزی از آن به‌دست آورد. در توضیح این مطلب بگوییم که دیه‌ها و روستاهای ایران بر دو دسته است، دسته‌ای بسیار کهن و بخشی دیگر به‌کلی تازه و نو. مقصود از تازه و نو آن دسته از دیه‌ها و آبادیها و روستاهاست که به تازگی ایجاد شده و یا بر روی ویرانه‌های کهن دیهی که هیچ‌چیز حتی نامی از آن باقی نمانده است از نو دیه یا شهرکی ساخته و پدید آورده‌اند و نام دیگری هم به هر جهتی از جهات بدان بخشیده‌اند. فی المثل از مجموع تمام دیه‌هایی که به کلمه «آباد» منتهی می‌شود به انضمام نام تازی دیگر، مثل حسن‌آباد و اکبرآباد و تقی‌آباد ... و هزاران آبادی دیگر که در اطراف و اکناف مملکت ایران فراوان است. این دسته از واژه‌ها چیز تازه‌ای ندارند که به ما بگویند و من اغلب وقتی به بازدید این‌گونه دیه‌ها می‌رفتم هرچه در آنها می‌دیدم، اگر هم حمامی و مسجدی و یا مدرسه‌ای می‌داشتند تازه و نو بود. و اگر اتفاقا خرابه‌های کهنی نیز در دور و کنار آنها پیدا می‌شد چنان نبود که بازگوی چیزی باشند. از این‌رو بر من روشن شد که برای تحقیق درباره این‌گونه نامها که مرکب از یک واژه فارسی «آباد» و یک واژه عموما عربی دیگر است نباید خود را معطل کنم، چون این‌گونه واژه‌ها بازگوکننده این نکته هستند که ایرانیان کهن به حکم اینکه در پی آبادی و در جست‌وجوی آب بوده‌اند در این محل آبادی‌یی ساخته‌اند و یا آبی فراهم کرده‌اند و یا قناتی کنده‌اند و سرانجام دهی بزرگ یا کوچک پدید آورده‌اند که به نام خود بنیانگذار آنها
ص: 6
نامیده شده و بعدها صرفا بزرگتر یا کوچکتر آبادتر یا ویران‌تر مانده است و جز این معنی هیچ‌چیز دیگر از دیدار دیه و تحقیق در احوال آن به‌دست نمی‌آید. برخی دیگر از این دیه‌ها و روستاها کهن و کهنه‌اند و نام کهنه گذشته را نیز برای خود حفظ کرده‌اند و این نام کهنه و کهن قدمت آنها را می‌رساند و همین‌که نام آنها را می‌شنویم در خاطر ما این نام سنگینی می‌کند. فی المثل دیه‌هایی را با نام فارفاآن،[5] سیان،[6] شفروه،[7] مهرگان،[8] آذرخواران[9]، کربه‌کند[10] و امثال اینها را که در نظر بگیرید از نامشان پیداست که کهنه و قدیمی هستند و چون لفظ نام آنها را مورد تحقیق قرار دهیم به ما چیزهایی می‌گویند و گاه قدمت خود را نشان می‌دهند. عجب آنکه در این‌گونه دیه‌ها، علی العموم چون دور و کنار آنها را می‌کاویدم، انواع آثار کهنه و قدیم از قلعه یا برج خرابه‌ای با دیوارهای کهنه و با نامهای قدیم که بر روی آنها مانده است به‌دست می‌آوردم و کم‌کم این مسأله پس از مطالعه در نظر من روشن شد که مابین کهنگی و قدمت نام دیه و وجود این آثار کهن نوعی رابطه وجود دارد و نکته عجیب آنکه در اغلب این‌گونه دیه‌ها و روستاها اگر آثار تمدن قدیم ایرانی هم محو شده بود باز هم حداقل یک مسجد یا منبر کهنه‌ای و یا چیزی از این قبیل به چشم می‌خورد. نکته عجیب‌تری برای من واضح شد و آن اینکه هرجا هم که واژه دیه کهنه بود و آثار کهنی در دور و بر آن به‌دست نمی‌آوردم لااقل لهجه‌ای قدیمی و گویشی کهن در آنجا شیوع داشت که خود بازگوکننده این حقیقت بود که در این دیه کهن مردمی با سابقه کهن و زبان کهن زندگانی می‌کنند و اگر از زبان و گویش هم چیزی حاصل نمی‌شد، لااقل شیوه خاصی از زندگی و برخی اصطلاحات و روش خاصی در ساختمان خانه‌ها به چشم می‌خورد که خود باز روشنگر رابطه قدمت نام و قدمت محل بود. اینها و بسیاری نکته‌های دیگر که بعدها در طی گفتارهای خود در این کتاب فراهم آوردم این نکته را بر من مسلم داشت که با تحقیق و پژوهش در نام دیه‌ها و روستاها اطلاعات وسیعی از جهات تاریخی و جغرافیای تاریخی این دیه‌ها به‌دست خواهم آورد.
ص: 7
اگر قول خاورشناسان و نویسندگان دایرة المعارف بریتانیا درست باشد که اصفهان از نخستین قرارگاههای آریایی است و اگر نزدیکترین تاریخ را برای مهاجرت آریایی‌ها همان سال 1300 قبل از میلاد تصور کنیم، در این صورت بسیاری از نامهای این‌گونه دیه‌های اصیل ایرانی، تاریخی قدیم و قدیم‌تر تا بدان روزگاران دارد و واژه نام آنها سابقه آنها را باز می‌گوید. یک مثال بزنم، اندوها یکی از طوایف و تیره‌های آریایی بوده‌اند که نام خود را به محل سکونت خویش داده‌اند و این مسأله در زبان فعلی نیز رایج است که محل را به ساکنان آن نسبت می‌دهند مثل بازارچه خلج‌ها،[11] محله تبریزی‌ها[12] که به محلت مورد سکونت خلج‌ها- خلج نام یک قبیله ترک است- امروز هم اطلاق می‌شود و یا کوی تبریزیان در جلفای اصفهان که بالاخره نام ساکنان به محل داده شده است و این امر از مقوله اطلاق حال به محل در اطراف مملکت ایران از جهات بسیار رایج و شایع می‌باشد. از این‌رو کلمات اندوان و خوزان[13] و امثال اینها به ما می‌گویند که قدمت ما تا قدمت طوایف اولیه آریایی می‌رسد که در این امکنه سکونت گزیده‌اند و نام خود را به این محلها داده‌اند. البته باید توجه کنیم که «ان» در عین آنکه علامت جمع است روشنگر کثرت و نسبت هم هست و کلمه اندوان و خوزان درست مثل همان اصطلاح خلج‌ها و تبریزیان و امثال اینهاست و این نکته را بعدها روشن خواهیم ساخت. دیگر آنکه فی المثل اگر در نام دیه یا روستایی کلمه «آذر» (به «ذال» معجمه) و یا «آدر» (به «دال» مهمله) و یا «آتر» دیده شود مثل آدریان[14]، آذرمناباد[15]، خود فورا درمی‌یابیم که آغاز هستی و تاریخ این دیه باید به روزگار رواج دین زردشتی برسد، یعنی آن زمان که «آذر» همان آتش مقدس شمرده می‌شده و بر اثر آن سزاوار و شاینده بوده است که این نام مقدس بر محل سکونت و آبادی نهاده شده
ص: 8
باشد. و تواند باشد که خود محل ارتباط خاصی با آتش و آتشگاه داشته و شاید وقف آتشگاه بوده است و یا اینکه مؤبدی به حکم ارتباط با آتش و آتشکده آن را بر پای داشته است و آن نام مقدس موردنظر و شغل خود را بر آن نهاده است؛ و اتفاقا این حقیقت را بسیاری از بازدیدهایی که شخصا در این‌گونه دیه‌ها به عمل آوردم تأیید می‌کرد. چون‌که این قبیل دیه‌ها دارای آثاری کهن بودند و چنانکه گفتم حتی لهجه و صبغه زندگانی و تمدن کهن در حال حاضر در آنها دیده می‌شد و یا لااقل از بقایای دیوارهای خرابه اطراف آن می‌شد اجمالا قدمت آن را ولو به حدس و گمان تأیید کرد. براساس این نظریه هرچه در پژوهشهای زبان‌شناسی نام دیه‌ها و روستاها پیش برویم سعی به نتیجه می‌رسد و تاریخ جغرافیایی این امکنه را روشن‌تر می‌سازد.
بر اینجانب مسلم است که با همه کوششی که در این‌باره به کار برده‌ام و برحسب اصولی که خواهیم دید نام دیه‌ها را تا آنجا که ممکن بوده است معنی نموده‌ام و به کمک تقطیع واژه‌ها و رساندن آنها به دوره کهن خواسته‌ام تا هر اندازه که ممکن شده است معانی واژه‌های نام دیه‌ها را آشکار کنم، ممکن است نتیجه‌ای که به آن رسیده‌ام قطعی نباشد و راه و دلیل دیگری برای تقطیع واژه و تجزیه آن به‌دست آید. از این‌رو کوشش و زحمت خود را فقط به صورت نمونه و پیشنهاد عرضه می‌دارم، نه اینکه یکسره به صحت آنها قاطع باشم.
و همه امیدم این است که در این راه کوشش من به‌عنوان قدم نخستین پذیرفته شود تا پژوهشگران دانشور آینده در این‌باره بیشتر بکوشند و نتایج بهتری بیابند.