گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
ولايت فقيه


(فقيه ) تعريف شده خداوند در كلام مجيدش به اين دليل ولايت دارد بر ديگران كه نوع فهم و دانايى و رشته تخصصى اش او را قادر ساخته به مسؤ وليت پيامبران دوام بخشد و خليفه رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - باشد. او پژوهنده زندگى شناس است و رشته اش تفقه فى الدين . راغب اصفهانى- متوفاى 502 - مى نويسد: الفقه العلم باحكام الشريعة ... و تفقه اذا طلبه فتخصص ‍ به . لكن اگر به كاربردهايش در كلام الهى باز گرديم مى بينيم لغت شناسان و مفسران از معناى اصلى و حقيقى آن غافل مانده اند. چه ، (فقه ) به هر گونه علم يا فهمى اطلاق نمى شود و فقط (علم به احكام شريعت ) هم نيست بلكه فراتر از آن و بعلاوه بشيوه اى خاص است و اختصاص دارد به علم و فهم كلام خدا و حديث پيامبر اكرم كه جملگى درباره زندگى بويژه حيات طيبه است . بنگريد به اين كاربردها:
و لكن لا تفقهون تسبيحهم (222) قالوا يا شعيب ما نفقه كثيرا مما تقول (223) واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى .(224) فما لهولاء القوم لايكادون يفقهون حديثا.(225) اءنظر كيف نصرف الآيات لعلهم يفقهون .(226)22 وجد من دونهما قوما لايكادون يفقهون قولا.(227) و آيات 25 انعام ، 46 اسراء، و 57 كهف كه فقدان تفقه را با سنگينى گوش ملازم كرده است .
بنابراين تفقه فى الدين آمده در آيه 122 توبه ، آيه بسيج شدن گروههاى پژوهنده مردمى به معنى شناختن زندگى در تنوع آن و چگونگى و راه و رسم هاى آن با فراگرد رشد معنوى ياتقرب به خدا و فروگردهاى بعد از خدا، و طرح سازماندهى اجتماعى براى ايجاد محيط مساعد جهت رشد معنوى از كلام الهى و حديث نبوى و سنتش بتمامى است . محتواى كلام الهى معارف حقه و آموزه هايى در باب زندگى - يا دين - است ، كلامى كه پيامبر پس از ادراك الفاظ و معانيش آن را براى مردم بيان كرده تا به صورت گفتارى به گوششان رسيده و آنان كه (وقر)ى در گوش نداشته اند شنيده و فهميده اند و (متفقه در دين شده اند. آنگاه نوبت به ايمان آوردن بدان معرفت رسيده است .)
چه ، قرآن كريم مشتمل بر يك كيهان - انسان شناسى است كه جهان بينى راستين و مايه تعالى انسان را به او مى بخشد و بر يك سلوك تقرب آور و بر يك سازماندهى اجتماعى كه محيط لازم براى حيات طيبه را فراهم مى آورد. بعلاوه زندگى هاى پست و فروگردهاى بعد از خدا را تعريف مى كند تا مردم بتوانند از آنها بپرهيزند و پروا گيرند. وانگهى با صدور احكامى از امر و نهى خطاب به تمام كسانى كه ايمان آورده اند آنان را در سازماندهى اجتماعى و ولايت همگانى شركت مى دهد. براى مثال ، قدرت ملى را تعريف مى كند و جايگاه آن را در زندگى عمومى و خصوصى مردم مشخص مى گرداند تا آنان را به تهيه و تدارك و افزايش ‍ روز افزون قدرت ملى فراخوانده و بسيج كرده چگونگى بكارگيرى آن را آموزش دهد. در يك نهى عمومى و جاودانى از هر انديشه و اقدامى كه موجب فرسايش و كاهش و نابودى آن گردد پرهيز مى دهد.
فهم و دانستن اين جمله از معارف يا آموزه ها و احكام ، لازمه ايمان هر فردى است . چه ، ايمان عبارت است از تصديق (228) معارف و دانسته ها و آموزه ها و احكامى كه بايد در زندگى بكار بست و خود را در پرتوش ‍ ساخت و پرورش و رشد داد. ايمان به ندانسته ، مجهول ، و نامعلوم تعلق نمى گيرد. آن هم نه هر تصديق يا تصديق هر دانسته يا معرفت به اين و آن چيز يا امرى است ، بل تصديقى كه كيفيت باور پيدا كند. و در همانحال آرامش و ايمنى ببخشد. بنابراين ، آن حجم از دانسته ها و معلومات كه براى حيات طيبه و مشاركت جدى در بقا و دفاع از جامعه اسلامى ضرورت دارد فراگيريش و دانستنيش فرض عين است . چنانكه مرتبه رشد معنوى و سير تقرب هر كس تابع مرتبه اش در تفقه فى الدين نتواند بود. همانقدر كه شاگرد خدا و پيامبرش باشد مى تواند در مراتب ولايت همگانى و تصرف در ذهن يا انديشه ، استدلال و داورى ، و در جان و مال مردم شركت داشته باشد.
به ديگر بيان ، جايگاهش در سلسله مراتب نظام اسلامى را دو عامل تعيين مى كند:
1. سطح دينشناسى اش
2. ميزان خيرخواهيش براى مردم .
هر قدر در زمينه آموزشى يعنى دينشناسى بالاتر برود توان و بالنتيجه صلاحيتش براى مداخله در شؤ ون عمومى مسلمانان و بشريت فراتر مى رود. چه ، همانقدر به خداى عليم حكيم هادى كه معلم قرآن و معارف حقه اش و شريعت است نزديك شده و از اين كه (ظلام للعبيد)(229) باشد مبرا گشته به (شارع مقدس ) تقرب جسته است . و اين مشروط به داشتن ايمان و تقوى و علائق عاليه اى است كه ايجادش در (خود) منوط بدان است كه اراده را از تابعيت آز يا هواى درون و شياطين الانس و الجن رها ساخته و به حقگرايى موروثى سپرده باشد و در حال حنينيت سراسر وجودش را به خدا و تعاليمش و به پيامبر و سنتش ‍ تسليم كرده باشد صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهواه مطيعا لاءمر مولاه به حساب آيد.
چه ، بسيارند دنيشناسانى كه در عين داشتن حجم قابل توجهى از معلومات و معرفت گسترده به آن كافر گشته ، آن را براى ساختن خويش بكار نبرده اراده پستى و انحطاط كرده به ژرفاى آتشين و گدازان زمين گراييده اند: و لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث اءو تتركه يلهث ذلك مثل القوم الذين كذبوا بآياتنا فاقصص القصص لعلهم يتفكرون .(230)
معارف حقه بر خلاف آگاهى بر علوم طبيعى و علوم پايه و نظائرش خواه ناخواه احساس مسؤ وليت و تكاليف اجتماعى سنگينى براى صاحبانش ببار مى آورد كه قادر نيستند آن احساس و محتوايش را نديده بگيرند. لكن مى توانند انكارش كرده همچنين از اداى آن مسؤ وليت و تكاليف اجتماعى شانه خالى كنند. چنانكه جمع بيشمارى مرتكب آن مى شوند. آن معارف را نه مايه رشد معنوى خويش مى سازند و نه از آن براى نجات مردم مستضعف بهره مى گيرند و چه نادرند مردان و زنان بزرگى كه هم خود را در پرتوش بسازند و هم با آن در جامعه و در محيط بين المللى انقلابى بر پا كنند. مولاى متقيان على عليه السلام كه از همين نوادر و سرآمدشان پس از رسولخدا - صلى الله عليه و آله و سلم - است يكى از دو دلهايش را براى قبول مسؤ وليت حكومت بر مردم همين احساس مسؤ وليت مى شمارد و مى فرمايد: لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و اءن الله تبارك و تعالى اءخذ على العلماء ان لايقاروا فى كظة ظالم و لا فى سغب مظلوم ...
بنابراين ، شرط دوم مداخله در ذهن و جان و مال مردم از مؤ منان تا بشريت كه به معناى مشاركت در ولايت همگانى باشد تقرب به خداى رحمان و رحيمى است كه غنى عن العالمين است و به احدى بقدر ذره اى ستم روا نمى دارد. بطورى كه متضاد با مستكبران و مترفان شده باشد.
بدينسان عامه مردم ديندار نيكوكار پرهيزگار گر چه نه در دينشناسى به مرتبه امامان معصوم و پيامبر عليهم السلام مى رسند و نه قربشان به پروردگار رحمان و رحيم و غنى بالذات و محسن به درجه آن مقربان مى رسد باز به همان نسبت قربى كه از دو لحاظ تفقه فى الدين و صلاح پيدا كنند توان و صلاحيت مشاركت در مصالح عمومى يا ولايت همگانى را احراز مى نمايند.
از اينجا دانسته مى شود كه ولايت فقيه جامع الشرايط، فرعى از اصل ولايت همگانى است . تنها تفاوتى كه ميان اين دو ولايت هست در اين است كه فقيه جامع الشرايط در ابوابى از فقه كه به ولايت همگانى اختصاص ‍ دارد تخصص يافته است ، مانند قوانين كيفرى يا حقوق مدنى يا قضا بطور كلى يا حقوق بين الملل اسلامى ، و يا مهم ترين آن ابواب : (دانش سياست راهبردى كلان ) كه عبارت است از دانش طراحى و برنامه ريزى تهيه و تدارك و افزايش قدرت ملى و چگونگى بكارگيرى آن .
تحصيل فقاهت در اين ابواب در سطح تخصصى ، يا به بيانى دقيق تر. در سطح فوق تخصصى ، واجب كفائى است . چنانكه تفقه فى الدين در ساير ابواب از جمله طهارت نماز، و روزه همين حكم را دارد. با اين تفاوت كه در ابواب اخير وجود چند فقيه كفايت مى نمايد حال آن كه پوشش دستگاههاى حكومتى اعم از دستگاه قضايى ، اجرايى ، و قوه مقننه و فرماندهى هاى نيروههاى دفاعى به هزاران و در جوامع بزرگ به دهها هزار فقيه در دو سطح تخصصى و فوق تخصصى نيازمند است .
اين كثرت و قوت جريان مستمر اجتهاد به فقيهى كه در راءس هرم نظام سياسى قرار دارد امكان اعتلاى فقهى مى بخشد و همواره جمع معتنابهى از فقيهان فوق تخصصى را آماده تصدى مقام خالى شده مى گرداند. با توجه به همين واقعيت ، واضعان قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران ، راءس هرم نظام سياسى را نه مقام رهبرى بلكه دو جريان (اجتهاد مستمر فقهاى جامع الشرايط بر اساس كتاب و سنت )، (و استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشرى و تلاش در پيشبرد آنها) مى شمارند.(231) مقام رهبرى تنها به مدد اين دو جريان مستمر علمى و تخصصى قادر به اداى مسؤ وليت هاى خويش است .
منشاء هر دو جريان هم ولايت همگانى است كه از چشمه فياضش دو هر زلال انديشه ، نظريه ، علم ، و طرح جامعه آتى روان مى شود تا دو امر زيستن و رشد معنوى تاءمين و تضمين و تسهيل گردد.
واضعان قانون اساسى و مردم مؤ من پرهيزگار مجاهدى كه به آن راءى مثبت دادند اين معنا را به وضوح تمام درك كرده بودند كه (جمهورى اسلامى ، نظامى است بر پايه ايمان به :
1. خداى يكتا و اختصاص حاكميت و تشريع به او، و لزوم تسليم در برابر امر او.
2. وحى الهى و نقش بنيادى آن در بيان قوانين .
3. معاد و نقش سازنده آن در سير تكاملى انسان به سوى خدا (رشد معنوى يا تقرب به خدا).(232)
4. عدل خدا در خلقت و تشريع .
5. امامت و رهبرى مستمر و نقش اساسى آن در تداوم انقلاب اسلامى .
6. كرامت و ارزش والاى انسان ، و آزادى تواءم با مسؤ وليت او در برابر خدا