ز
زارکوئیهZ rkچiye (h)
اشاره
زارکوئیه همانند زریگان دیه کوچکی است در دهستان جوشقان و در سرشماری 1345 جمعیت آن 68 نفر بوده است و تمام خصوصیاتی که درباره زریگان گفتیم در این دیه نیز صادق است، چونکه اولا در همین دهستان واقع شده و ثانیا خود واژه زارکوئیه نشان قدمت آن است.
واژهشناسی:
صورت «زار» همان صورت دیگری از تلفظ «زر» است نه اینکه معنای دیگر این واژه یعنی زبون و دل افکار و خسته، نام محل واقع شده باشد. آنچه بیشتر در این دیه جالب توجه است، صورت ترکیبی زارکوئیه است و ما درباره پسوند «اوئیه» به موقع خود بحث خواهیم کرد. اینجا اجمالا بگوییم که زارکوئیه مرکب از سه جزء «زار+ ک+ اوئیه» با جزء اول آن «زار» آشنا شدیم و گفتیم که همان «زر» است که به این صورت تلفظ میشود،[712] اما جزء دوم آن «کاف» حرف تصغیر است و زارک یعنی همان زرک (زر کوچک) و اساسا دیههای بسیار هم با واژه «زار» و هم «زر» بهطوری که گفتیم داریم و همه از ریشه «زر» آمدهاند به معنای طلا و واژه زرک خود نام امکنه بسیاری است. چه به همین صورت ساده و چه به صورت ترکیبی یا یک پسوند، چنانکه زرک (اردکان، طبس، فریدن)، زرکان (کرج، بندرعباس، سراب) همان پسوند نسبت است که در واژههای سبویه، کاکویه، مهرویه، بویه و بسیاری دیگر داریم.
ص: 436
زارکوئیه دیهی است در دهستان بهاباد یزد. در ناحیت بهاباد یزد آب قناتها کم است، ولی این دیههای متعدد را در زیر زمینهای سخت و تفتیده از نور رخشنده خورشید، شبکه بزرگی از قناتها آباد و خرم کرده است. دیههایی مثل گرگینآباد و کهکین و مازرین و همیجان و غیره دلیل بارز قدمت نواحی یزد و خود آن شهر است. برای جامعهشناسی و تاریخچه جغرافیایی یزد و نواحی آن رجوع کنید به این نامواژهها در همین فرهنگ. در اینجا ما به حکم علاقه به اختصار اجمالا این نکته را باید تذکر دهیم که قدمت ناحیت را دلیل بارزی هست و آن همین نامهای کهن است که از جمله آنها زارکوئیه ماست که خود قدمتش را صلا میدهد.
زازرانZ zer n
اشاره
زازران که برحسب تداول عامه در اصفهان، زازران تلفظ میشود دیهی است بسیار سرسبز، وسیع، بزرگ و خرم که آن را جزء دیههای فلاورجان اصفهان بهشمار آوردهاند. شاهراه بزرگ اصفهان- نجفآباد از نزدیک آن میگذرد و بر آبادی و شکوفایی آن بسیار میافزاید. در سال 1355، این دیه بزرگ 2743 نفر جمعیت داشته است.[713] از لحاظ کشاورزی، باغداری و صنعت فرشبافی در حدّ اعلای شکوفایی است و نظر به قرب جوار با اصفهان اینک بسیاری از اراضی آن را باغستانهای میوه و عمارات خوب فراگرفته است. درباره جامعهشناسی روستایی ماربین و لنجان (به تعبیری این دیه نظر به قرب جوار جزء بلوک ماربین نیز بهشمار میآید) ما به مناسبات مختلف بسیار گفتوگو کردهایم.[714] از اینرو در اینجا دامان سخن را فراهم میچینیم و اجمالا میگوییم که این نواحی به حکم سوابق تمدن و حضارت خود همواره آباد بوده است، ولی نشانی از روزگاران گذشته در آن باقی نمانده است. اخلاق و عادات و نوع معیشت مردم همه صورتی شهری پیدا کرده است و شهرگرایی در آن سخت نفوذ دارد و با این حساب طولی نخواهد کشید که از روستا و روستایی اثر و نشانی باقی نمیماند. هرچه قدمت و سابقه و تاریخ است در این دیه در نام آن قرار دارد و بس و ما اینک به آن میپردازیم.
ص: 437
واژهشناسی:
دریافت معنی زازران در بادی نظر و صورت ظاهر بسیار دشوار مینماید و ما نباید ذهنمان را متوجه واژه «زاز» کنیم و فکر کنیم که اساس و بنیاد این واژه از آن آمده است، در حالیکه «زاز» اصلا در واژگان فارسی وجود ندارد و نمیتوان فکر کرد که بنیاد این دیه از آن آمده است. بنابراین با دقت ثانوی معلوم میشود که میتوان این نام را به اجزای «زا+ ز+ ر+ ان» تقطیع کرد. از جزء اول به سهولت درمییابیم که از ریشه زاییدن و زایش آمده است و اگر برای فهم بهتر معنای دیه با یاء بخوانیم یعنی «زای» ( «زا» و «زای» هر دو برابرند) به معنای آن بیشتر توجه میکنیم و زایش حاصل مصدر از ریشه زاییدن آمده است؛ و اما جزء دوم «ز» که در تطور لغات از «ه» غیر ملفوظ آن اثری جز کسره باقی نمانده و «زه» به صورت «ز» درآمده است، همان واژهای است که با آن آشنا هستیم و در بسیاری از اسامی دیهها و امکنه آمده است و در توضیح آن میگوییم که «زه» همان آب تراویده از زمین است که در زواره و زهاب داریم و اما جزء سوم یعنی «ر» حرف وقایه است. حرف وقایه از این جهت در تلفظ رایج شده است که کسره آخر «ز» با حرف اول پسوند آن صعوبت تلفظ تتابع حروف مصوت ایجاد میکند. برای گریز از این صعوبت حرف وقایه «ر» میآید تا از این صعوبت تخلّص حاصل شود و جزء آخر «ان» علامت کثرت و نسبت است و روی هم به معنای جایی که آب آن یا قنات آن تراوش زه دارد، «زایزه» است و یا بهتر بگوییم «زایزهان» است و به این صورت زازران به گوش میرسد. در ترکیب صرف و نحوی این واژه بگوییم که «زا» صفت جزء دوم یعنی «زه» است و تقدم صفت بر موصوف در فارسی رایج است. تندرو، ترشرو، زشترفتار، بدمنش، دژکام و غیره و غیره همه نشان این است که صفت بر موصوف مقدم است؛ البته امکان این هم هست که صفت مؤخر از موصوف بیاید: مرد خوب، دهآباد، باغ سبز و انواع اینگونه صفات، در این حالت صورت مضاف و مضاف الیه در واژه پیدا میشود و بیشتر اوقات تقدم صفت بر موصوف برای تکیه روی صفت است. نیکمرد، آرامشبخش، زشتخو و غیره و غیره همه نشان این است که گوینده بر روی صفت تکیه میکند.
زازران از این باب بر دیه اطلاق شده است که هروقت دهانه مادی آن (آنجا که نهر به رودخانه زایندهرود میپیوندد) بسته شود باز مادی پرآب است یعنی زه از آن میتراود.
حال که سخن به پایان رسید میگوییم که در واژه زایندهرود اصفهان نیز یک چنین حالتی
ص: 438
هست. «زاینده» از همان ریشه معادل «زای»، فعل امر زاییدن است و «زای» و «زاینده» از یک ریشه است منتهی در دیه به صورت «زای» و «زا» و در رودخانه به صورت «زاینده»، هر دو صفت مقدم بر موصوف، به کار گرفته شده است. این توضیح را هم بیاوریم که با صورت زازران در اطراف ایران هیچ کجا محلی نامبردار نیست، جز در ناحیه کرمانشاهان که دو دیه زازرم بالا و پایین داریم و این نام خود از اسامی بسیار کهن و جالب توجه است که اگرچه از حدود بحث ما خارج است ولی به آن خواهیم پرداخت «زاززم و سمیرم و جهرم» و امثال اینها) درخور بحث و تحقیق بسیارند، باشد تا به آنها برسیم.
زانیانZ ni n
اشاره
زانیان پایین (کذا فی فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور) دیهی بزرگ است در دهستان لار از شهرستان شهرکرد، افتاده بر غرب جنوبی اصفهان. زانیان همواره دیه بزرگ و آبادی بوده است و بر سر راه شهرکرد به سامان همواره آباد مانده و آبادتر شده است. جمعیت آن را 1094 نفر برآورد کردهاند.[715] محصولات آن را هم غلات و سیبزمینی و شغل اهالی را زراعت و زنان دیه را با شغل صنایع دستی و جاجیم بافی معرفی میکنند. بههرصورت در این دیه بزرگ اثر تاریخی به چشم نیامد و اکثر اهالی که اجمالا با آنها گفتوگو شد چیزی از سابقه تاریخی آن نمیگفتند. دیههای لار به علت کثرت بارندگی و خار سر دیوارها منظره دلاویزی ندارد، شهرگرایی در آنجا رخنه کرده و اینسو و آنسو دیوارهای آجری و درهای آهنی دیده میشود و بجز آن جلوه بهتری از دیه نمیتوان یافت. هرچه از زانیان هست از گذشته و تاریخ و حشمت و شکوه در نام آن است و گفتیم که مردم از نام دیه خود بیخبر نیستند. این جمله بد نیست بهعنوان فکاهی نوشته شود که من روزی از مردی معروف به دانش و اطلاع پرسیدم: «زانیان یعنی چه؟» پوزخندی زد و گفت: «اینکه پیداست. زانی یعنی زناکار و زانیان جمع آن است یعنی زناکاران» و این را جدی میگفت نه شوخی. گفتم:
«چه دلیلی دارد که نام محل را زناکاران بگذارند مگر میشود؟» خندهای کرد و دیگر سکوت. غرض از آوردن این سخن خام فکاهی این بود که گفته شود مردم چقدر از سابقه و
ص: 439
فقه الغه نام زیستگاه خود ناآگاه و غافلاند. ببینیم زانیان یعنی چه؟
واژهشناسی:
نامواژه از اجزای «زا+ نی+ ان» ترکیب یافته است جزء اول «زا» از ریشه زایش و زاییدن و زادن است که در نامگذاری نامها دیدهایم بسیار استعمال میشود. در حقیقت «زا» اسم فاعل زادن است مثل فرحزا، نازا، محنتزا و غیره و جزء دوم «نی» به معنی آب است.[716] جزء سوم همان «ان» پسوند کثرت و نسبت است و روی همرفته به معنی محلی منسوب به «آبزه» یا «زهاب» و همه این ترکیبات نشان میدهد که آب زه در نامگذاری همانند خود آب موردنظر آریاییان کهن بوده است و از اینرو میبینیم که اماکن زیادی را با این نام نامبردار ساختهاند.
زاونZ own
- زوان
زاوهZ ve (h)
اشاره
این دیه که نامش داد میزند من کهن و با سابقه تاریخی هستم، دیهی است با دو خانوار ساکن و فقط 5 نفر جمعیت و در عداد دیههای دهستان عقدا از توابع یزد قلمداد شده است.[717] مکرر گفتهایم که دیههای یزد و مضافات آن باقیمانده یک تمدن و عمران اصیل کهن ایرانی است. علایم و نشانههایی مثل وجود لهجهها، کیفیات خاص معیشت، بعضی محصولات خاص، نوع ساختمانها و برخی کیفیات نژادی در جلگه مرکزی ایران، مخصوصا در نواحی یزد و توابع آن آشکار است. این دیه کوچک نیز که با نام خود میدرخشد واجد جمیع این خصوصیات است. اگر بخواهیم نقش و تصویری از این دیهها به قلم آوریم یک چنین طرحی را در نظر باید مجسم کنیم: قناتی کموبیش طولانی که آبی باریک در مظهر آن جریان دارد و گاه میشود که این آب باریک تلخ و شور است. این آب در سیر خود میتواند به استخری برسد و در دور آن چند درخت بید و پایینتر از آن یک مزرعه کوچک، شامل درختان انار و انجیر و چند جریب زراعت و بیشتر جو و خود مزرعه که از یکسو در دست شنهای روان، و از سوی دیگر دستخوش بادهای سوزان کویر است و
ص: 440
همه زمین و درخت و کشت، در زیر آسمان رخشان و آفتاب سوزان میدرخشد و میسوزد. اگر دیه بزرگتر باشد قلعهای و حصاری هم دارد وگرنه که به جای منازل مسکونی باید چند اتاق و آهنگ[718] خشتی محکم با ایوانهای رو به جنوب را در نظر آورد، این است وضع معمولی این دیهها. از خود عقدا که رو به مشرق برویم هرچه دیه ببینیم، چه در دهستان حومه بافق و چه در دهستان حومه پیشکوه و رباطات و مهریز و عقدا و غیره و همه و همه به اینگونه است. احیانا دیه جمعیتی حدود 100 نفر کمی بیشتر و یا کمتر دارد و اغلب همه کمجمعیت است و همه در آن صورتی که کشیدیم برای خود جایی دارند، ولی چنانکه در موارد دیگر هم گفتهایم دیههای این نواحی به حکم نامهای دلاویزی که دارند قدمت خود را فریاد میکنند. دیه موردنظر ما نیز از همینگونه است و بدون اینکه لازم باشد در اینباره توضیح بیشتری بیاوریم سخن را کوتاه میکنیم و به جستوجوی نام آن میپردازیم.
واژهشناسی:
فورا و بدون معطلی میتوان تشخیص داد که این واژه از سه جزء «ز» معادل «زه+ آو+ ه» ترکیب شده است. جزء اول را مکرر دیدهایم، همان واژه «زه» به معنای آبی است که از زمین میتراود. به تعبیر امروز «زه» همان زهاب است و «آو» همان واژهای است که گفتهایم از تلفظ دیگر آب «او» میآید و «ه» آخر پسوند نسبت است.
بنابراین زاوه معادل است با «زهاوه» یعنی «زهابه». همینجا بگوییم که در نامگذاری دیهها و امکنه ایران زیاد به این نام برمیخوریم. بهخاطر بیاوریم زهاب که امروز بیشتر به نام سرپلزهاب نامیده میشود و به صورتهای زاوله، زاویان (مهاباد) و زاویه (اهر، جیرفت، مراغه، مرند) و بسیاری دیگر در فهرست نام امکنه ایران با آنها مواجه میشویم؛ البته زاویه ربطی به زاویه عربی ندارد و تغییر شکل یافته دیگری از زاوه و زهاوه (زهابه) است.
زایندهرودZ yande (h) rud
اشاره
تا امروز این رودخانه که اینک (1380) خشک شده یا رو به خشکی میرود زایندهرود نامیده میشده و برخی آن را زرینهرود مینامیدند. در نزد ما همواره آن را زایندهرود نامیدهاند.
یاقوت در قرن هفتم آن را زندرود میخواند و در وصف آن چنین میگوید: «زندروذ: به فتح
ص: 441
اوّله، و سکون ثانیه، و فتح الدال مهملة و راء مضمومة، و واو ساکنه، و آخره ذال معجمه:
نهر مشهور عند أصبهان علیه قری و مزارع، و هو نهر عظیم، أطیب میاه الارض و أعذبها و أغذاها». و از ترجمه آن همین بس که میگوید: نهری است مشهور و شناخته در اصفهان، دیهها دارد و کشتزارها و آن نهری بزرگ است و خوشترین آبهای جهان و شیرینترین و هضمآورترین.[719] اعراب بیشتر آن را چنین میگویند و گاهی آن را دیدهایم در پارسی زندهرود نامیدهاند.[720] و باز هم تازیان آن را «زرینرود» و یا «زرنرود» خواندهاند.[721] و ما در صدد نیستیم که تمامی اسامی آن رودخانه را به انواع مختلف نقل کنیم، فقط اجمالا آنچه به آن شهرت یافته است آوردیم. ولی اشهر نامهای آن همان زایندهرود است و کلمه «زاینده» از «زایش» آمده است.
واژهشناسی:
حقیقت آنکه رودخانه زایندهرود دو خصوصیت بارز دارد. یکی شیب ملایم آن و دیگر کف نفوذپذیر آنکه روی آن را شنها گرفته است و از اینرو در سطح آن ریگها خشک است و در زیر آن آب جریان دارد از اینرو در هرجا که سطح بالا خشک است نهری و یا چشمهای بکنند آب جریان پیدا میکند و به اقرب احتمال از همین جهت «زاینده» خوانده شده، اما خاصه مهم دیگر رودخانه شیب ملایم آن است که در آبادی و عمران اطراف آن سخت مؤثر افتاده و از کنار آن نهرها کندهاند و کم و زیاد پایینتر بر سطح اراضی جاری شده و دیهها و مزارع را آباد کرده است. چنین هست تا وقتی که به مشرق اصفهان و به مصب خود گاوخانی منتهی میشود، در اینجا زمین مسطح است و احتیاج به بندها دارد.
ص: 442
زرنگانZarang n
اشاره
زرنگان (زرنجان) نام دیهی نسبتا بزرگ است که آن را در عداد دیههای دهستان جلگه در شهرستان گلپایگان به حساب آوردهاند. برحسب سرشماری سال 1345 این دیه 387 نفر جمعیت داشته است و احتمالا در حال حاضر زیادتر است.[722] دهستانهای گلپایگان دیههایی دارد که قدمت و کهنگی از سر و روی اسامی آنها میبارد. در همین دهستان دیهی داریم به اسم خرفگان و دیه دیگری اسفرنجان و دیه دیگری دستگرده و از همه جالبتر ورزنه که به همین نام دیه دیگری در اصفهان هم داریم.[723] و برحسب لهجههایی که در این زبانها رایج و شایع است و اسامی بسیار دلاویزی که نمونهای از آنها را آوردهایم، میتوان گفت که تمدن و سابقه حضارت این نواحی به روزگاران بسیار قدیم باز میگردد. از جمله همین دیهها زرنجان است که امروز آسان میشنویم و از آن در میگذریم.
واژهشناسی:
با اندکی دقت میتوان دریافت که زرنگان مرکب از دو جزء «زرنگ» و پسوند «ان» است و هیچ ارتباط و تناسبی با واژه «زرنگ» به معنای باهوش و زیرک ندارد.
واقعا بعید است که نام دیهی «زرنگ» گذاشته شود که صفت چندان مطلوبی نیست، ولی ما میدانیم که «زرنگ» مخفف «زرنگه» اوستایی، نام قدیم سیستان است. همان جایی که سگستان و با تعریب سجستان شده است. توضیح آنکه حوضه سفلای رود هیرمند تا سرزمین داور محتملا زرنگ نامیده میشده است که معرب آن زرنج است و امروز به جای آن شهر زاهدان بنا شده است و خرابههای شهر زرنگ هنوز در آنجا دیده میشود. میدانیم که عبد الرحمن بن سمره از سوی حاکم بصره مأمور حمله به سیستان شده بود زرنج را در حصار گرفت و تسخیر کرد و به صورت خرابی حالت حاضر درآمد. وقتی ما میگوییم که زرنگ نام شهر سگستان (سجستان معادل سیستان). آن قوم هم که در آنجا زندگی میکردهاند به همین نام و یا چیزی مشتق از این نام نامیده میشدند.
به تضاعیف گفتهایم که سکاها یا زرنگان و ساکنان زرنگ در اطراف ایران و در اصفهان (مقصود استان اصفهان است) جابهجا برای خود پایگاههایی داشتهاند و نام خود را نیز بدان محل دادهاند. یکی از آن امکنه همین ناحیهای است که دیه زرنجان معادل زرنگان در
ص: 443
گلپایگان وجود دارد و همین کلمه قدمت آن را میرساند و تا پیش از اسلام بالا میبرد.
بهطور خلاصه قوم سکا و زرنگ هستند که در اطراف ایران، سگزی و سقز (سگز) در اصفهان و کردستان را ساختهاند و زرنگان را پدید آوردهاند. جزء اول این کلمه همان واژه «زرنگ» است که بعدها در تعریب «زرنج» شده و جزء دوم همان پسوند «ان» است که گفتهایم علامت نسبت و کثرت است و زرنگان یا زرنجان یعنی محلی که سکاها (زرنگها) در آن سکونت دارند.
زرنهZarne (h)
اشاره
زرنه دیه بزرگی است در دهستان گرجی از شهرستان فریدن. نامی است بزرگ و دیهی است آباد که ساکنان آن همه گرجی هستند و به زبان گرجی نیز سخن میگویند. هنگامی که شاه عباس عدهای از ارمنیان را به اصفهان کوچ داد، در این میان عدهای مردم گرجی هم کوچ داده شدند و در کمتر منبعی از تاریخها این مسأله به تفصیل ذکر شده ولی ما میدانیم که این گرجیان را به ناحیه گرجی در فریدن بردند که اینک دهستان بزرگی از آنان و دیههای آنان بهوجود آمده است. این گرجیان سخت به فرهنگ خود پایبند بودند و تا امروز هم زبان گرجی در میان آنها رایج است.[724] ولی با گرفتن فرهنگ ایرانی لری هم مخالفت نکردند و اینک در سرزمین خود یعنی همه ناحیه گرجی دو فرهنگ لری و گرجی باهم پیش میروند و عجب آنکه برخلاف ارمنیان این گرجیان به زیستگاههای خود در ناحیت فریدن سخت پایبند هستند و حاضر نشدند از مملکت ایران و ناحیه خود خارج شوند و همچنان ماندهاند و دیهها را آبادان نگاه داشتهاند. در سال 1345 زرنه 987 نفر جمعیت داشته است.[725] گفتیم که گرجیان به فرهنگ خود پایبندند ولی اسامی دیهها را تغییر ندادهاند. مرکز آن ناحیه سنگباران است و دیههای خویگان، خنگ، بوئین، افوس، پادگان و مغانذر در این ناحیه نشان قدمت و سابقه سکونت آریاییان است. برای اطلاع بیشتر از جامعهشناسی و تاریخچه جغرافیایی آن نگاه کنید به نامواژه فریدن و ما در اینجا به حکم اقتصاد بر اختصار
ص: 444
به واژهشناسی آن میپردازیم.
واژهشناسی:
زرنه یک واژه قدیمی دلاویز است مرکب از سه جزء «زر+ ن+ ه». جزء اول، همان واژه «زر» به معنای طلاست که دیدهایم بسیار در نام زیستگاهها به انواع مختلف وارد میشود و جزء دوم آن «ن» به کسر تخفیف یافته کلمه «نا» است و یا ممال آن به کسره و به معنای آب است.[726] جزء آخر «ه» علامت نسبت است و روی هم هر سه جزء به معنای آب طلایی یا آب زرین (زرینهآب) است و اینگونه نامگذاری، بسیار در اطراف ایران سابقه و شبیه و نظیر دارد.
زریگانZarig n
اشاره
زریگان دیهی است نسبتا کوچک که در عداد دیههای دهستان بهاباد یزد قلمداد شده است.
در سال 1345، این دیه 93 نفر جمعیت داشته است.[727] از نام بهاباد که این دیه کوچک در آن قرار دارد ندای قدمت آن به گوش میرسد. پیشینیان ما علاقه داشتهاند که امکنه و محال خود را با واژه «به» (نیکی، نیکویی) آغاز کنند و این نام جسته و گریخته برای ما باقی مانده و قدمت خود را داد میزند. دین خود را بهدینی (زردشتی) مینامیدند و گوشه، گوشه جاهای بسیار برای ما باقی است که با «زه» یا کلمه «به» و یا تبدیل یافته آن «وه» شروع میشود. با توجه به خود واژه بهاباد ملاحظه میکنیم که در محلهای بسیار نام دیه قرار گرفته است چون بهاباد (بافق، بیرجند، مشهد، فردوس، گناباد و غیره) ورامین هم همان «بهرامین» است و باز هم دیهها داریم که واژه «به» به «وه» و «ف» تبدیل شده است و در فصول آینده در اینباره گفتوگو خواهیم کرد. بههرصورت کلمه بهاباد واژه کهنی است و بسیار برای ما پرمعناست و چنین نیست که به شرحی که گذشت امثله و مشابهاتی نداشته باشد. بهیک (سلماس ارومیه) بهی (میاندوآب) بهیآباد (مهاباد) بهور و بهویه به ترتیب (گرمسار، نیریز) و بسیاری دیگر. از سوی دیگر این دیه در همان دهستانهای یزد و دور و بر کویر وسط فلات ایران است که به تفصیل و به مناسبتها گفتهایم که از مراکز قدیم تمدن ایران بوده و اولین دلیلی که برای این کار داریم نام دیههای بسیاری است که همه هم بهصورت قدیم است،
ص: 445
مثل خارنگ، خارنگان و هم به شکل و صورت قدیم در بختکویه، زارکوئیه، کهنوئیه که اتفاقا این هر سه مثال در همین دهستان بهاباد یزد واقع است. سرتاسر این دشت وسیع که از مشرق اصفهان شروع میشود و تا به سرحد افغانستان میرسد همه قنات آب است و هیچ رودخانه ندارد و ایرانی آب آن را با نیش کلنگ از زیرزمین بیرون کشیده و هزاران دیه کوچک و بزرگ ساخته و آباد و آبادان کرده است. اما همچنانکه مکرر گفتهایم اینک این دیهها بهعلت قلت نزولات آسمانی در شرف زوال و خشک شدن و از بین رفتن است. ما نمیدانیم این دیهی که در سال 1345 جمعیت آن 93 نفر بوده است، امروز جمعیت آن چند نفر است. با ظن قریب به یقین میتوان گفت که قنات آن کمآبتر شده و جمعیت آن هم پراکنده گشته است، ولی بههرصورت نام آن برای ما باقی است و قدمت خود را داد میزند. مردم آن با پوستهای گندمگون تیره خود که آفتاب رخشنده کویر آنها را برشته کرده است با لهجهها و فرهنگ اتکای بهنفس و نوع ساختمانهای زیبا و محکم خود هنوز از تمدن و حضارت کهن صبغهای دارند و به ما نشان میدهند.
واژهشناسی:
نام این دیه بیشبهه از «زر» به معنی طلا گرفته شده است و «زر» و «زری» نیز دو واژه کهن است که ایرانیان با علاقه خاصی هم از آنها یاد میکردهاند و هم بر روی امکنه و البسه خود مینهادهاند. ما نامهای بسیار با «زر» در اطراف کشور داریم. زر (محلات)، زرآباد (جیرفت، قزوین، میناب)، زرآین (ایلام)، زربند (یزد، بانه)، زرباد یعنی زرآباد (ایرانشهر) و غیره و غیره و همه این واژهها گذشته از قدمت خود، نشان این را دارند که پنداری آباد کننده اولیه آن در همان ازمنهای که از فرط قدمت ما از آن بیخبریم، دارد میگوید من اینجا را با زرآباد کردم. زر دادم و آب ستدم و این آب را از اعماق زمین بیرون کشیدم. اما خود واژه زریگان از سه جزء «زر+ ی+ گان» ترکیب شده است. جزء اول آن همان واژه «زر» است و جزء دوم «یاء» نسبت و جزء سوم همان پسوند «گان» است که معنای کثرت و نسبت میدهد و درست تلفظ دیگری از «ان» است که علامت جمع، نسبت و کثرت بود. زریگان یعنی منسوب به «زری» مثل مهرگان منسوب به «مهر».
زغمارZaqm r
اشاره
در دهستان براآنکه دشتی است آبادان و سرسبز افتاده بر مشرق اصفهان دیههایی بزرگ و
ص: 446
معتبر و با نامهای کهن بسیار یافت میشود و همه نشان قدمت و آبادانی دیرینهسال این ناحیت است. رودخانه زایندهرود از میان این دشت میگذرد و آن را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم میکند. در تقسیمات اخیر نیز فهرست مرکز آمار ایران دو قسمت شمالی و جنوبی برای آن قایل شدهاند. دیه زغمار که اینک در صدد توضیح نام آن هستیم در براآن جنوبی قرار گرفته است. درباره خود دشت براآن و معنای واژه آن رجوع کنید به همان نامواژه. اجمال اینکه براآن ناحیتی است قدیم با نامی کهن و دیههای معتبر و خود دشت حاصلخیز و سرسبز و خرم. پیش از این براآن سرزمینی بلاخیز و وباخیز و باتلاقی بود و آفات گیاهی و حیوانی و مالاریا بنیاد هستی مردم را در آنجا لرزان میساخت. اینک به جای همه اینها آبادانی و شکوفایی اقتصادی رسیده ولی شهرگرایی هم بهعلت نزدیکی به شهر در آنجا نفوذ یافته است و این خود بلایی است که چون اژدها روستا را میبلعد و از آن شهری سست و ناپایدار بنا میکند. زغمار ما در این دشت قرار دارد. دیه بزرگی نیست و در سال 1345 (سال آماری ما) 52 نفر جمعیت داشته است و طبق آمار 1375، جمعیت آن 92 نفر بوده است.
بپردازیم به نام زغمار: برخلاف دیه همسایه خود، جار هیچ اثر تاریخی ندارد و هرچه هست از قدمت و شکوه در نام آن خلاصه میشود.
واژهشناسی:
زغمار در بادی نظر واژهای است که به معنای آن سخت دیر میتوان رسید ولی با توجه بیشتر ملتفت میشویم که اصلا در این راه دشواری وجود ندارد. این واژه از دو جزء «زغ+ مار» ترکیب یافته است. جزء اول «زغ» به حکم اینکه حرف «غین» به صور مختلف و از جمله به حرف «ه» منقلب میشود (اسپرغم- اسپرهم) و (ملغم- ملهم- مرهم) و (گیاغ- گیاه) و (آغاز- آهار)[728] در اصل «زه» بوده است که به صورت «زغ» (به ناچار در لهجههای مختلف) منقلب شده است. با معنی «زه» آشنا هستیم که همان آب تراویده از زمین و مسامحتا به معنای کلی آب و قنات است و جزء دوم «مار» همان که تخفیف یافته واژه «مهر» است و «مهر» در تطور و سرعت تلفظ و تفوه به صورت «مار» در
ص: 447
میآید.[729] باید توجه داشت که «آذربد ماراسپنتان» نیز به همین نحو از صورت «مهراسپند» خارج شده و به «ماراسپند» منقلب گشته است. پس زغمار معادل است با زهمار، معادل است با «زهمهر» یعنی جایی که بر مهر آب بنیاد شده و به تعبیر دیگر زغمار همان «آبمهر» معادل «مهرآب» است.
زفرقندZafarqand
اشاره
زفرقند و نه ظفرقند (به شرحی که خواهیم گفت صحیح این واژه همین است) دیهی است نسبتا بزرگ که در دهستان برزاوند از شهرستان اردستان واقع است و نام آن در رساله شماره 289 مرکز آمار ایران، آمده است، منتها آمارگران که به سوابق تاریخی و صحت املای کلمه نظری نداشتهاند آن را ظفرقند با «ظ» ضبط کردهاند. و این کلمه مسلما با این املاء غلط است و توضیح آن را خواهیم آورد. بههرحال برحسب سرشماری سال 1345، این دیه 733 نفر جمعیت داشته است.[730] درباره دیههای اردستان و وضع حضارت و سابقه تمدن آن از این پیش به تضاعیف گفتوگو کردهایم و به همین جهت به توضیح زاید بر آن نیازمند نیستیم ولی تذکر این امر لازم است که اردستان و بلوک برزاوند و نام دیههای بسیار زیبا و کهن آن همه قدمت تاریخی خود را داد میزند. خود واژه برزاوند با این شکوه و حشمت نشاندهنده روزگار کهن است و همچنین است اردستان. در تاریخ اردستان آمده خسرو انوشیروان دادگر در اینجا زاده شده است. و گفتهایم که نوع ساختمانها و کیفیت معیشت و وجود گویشها از اردستانی گرفته تا نطنزی و قهرودی و جوشقانی همه نشان این است که این ناحیت اصالت و سبق قدمتی در تمدن و حضارت ایرانیان داشته است. ساختمانها اگرچه خشتی است ولی زیبا و باشکوه (در حد خود) و معیشتهای مختلف بلوک و دیهها با اصل اکتفا به منابع داخلی و مردم سیهچرده کوشا همه نشانی از همان گذشته جلالتمند پیشین میباشد و بازگفتهایم که به حکم اینکه دیههای این ناحیت همه قنات آب است بهعلت قلت نزولات آسمانی در سنوات اخیر از سکنه دارد خالی میشود و چه بسیار دیهها که
ص: 448
میبینیم سکنه آن رفتهاند و در اطراف ایران مکاسب مختلف مشغولاند و پیرزنان و پیرمردان در این دیهها، کسان و خویشان رفته را بیوسان هستند. بد نیست بدانیم که در سنوات اخیر در این قسمت از کرانه کویر لوت و بویژه محل چهارمیل به منابع آب زیرزمینی بزرگی برخوردهاند و دیهها و مزارعی با آبیاری مصنوعی با چاه عمیق احداث شده است که حکم آنها و سرنوشتشان هرچه هست خوب یا بد به چاه عمیق بستگی دارد. اگر مقامات دولتی در جنگلکاری کویر و مخصوصا نواحی کرانه آن کوششی بسزا کنند امید میرود که دیههای این ناحیت احیا شود.
واژهشناسی:
زفرقند از دو جزء «زفر+ قند» ترکیب شده است. جزء اول آن همان «زفر» و «زفره» است که تخفیف یافته و به این صورت درآمده است و در نامواژههای دیه زفره و جفره[731] در اینباره توضیح دادهایم، به معنی ژرف است، ولی نوشتن آن با «ظ» تازی بیشک غلط است چون؛ واژه اصیل ایرانی را دلیلی ندارد به املای عربی بنویسند. اما جزء دوم «قند» مسلما به معنای شیرینی نیست و بیشک مابین ژرف و عمیق با شیرینی هیچ نسبتی نیست بنابراین «قند» هم تحریف یافته کلمه دیگری است و این امر هم سابقه دارد و در بسیاری از اسامی از جمله در سمرقند و خوقند. حقیقت این است که کلمه «قند» در این دیهها و شهرها تحریف یافته کلمه «کنت» سغدی است و میدانیم که از سغدی در پهلوی اشکانی واژههای بسیاری راهیافته است و به حکم اینکه رسم الخط آرامی هم از روزگاران هخامنشی جریان و سریان بسیار داشته است این اختلاط هم طبیعی و هم آسان مینماید.
در برخی واژهها خود «کند» آمده است. فی المثل کربکند اصفهان و تاشکند ترکستان و بسیاری دیگر و بههرحال چه «کند» و چه «قند» (چون «قند» از «کند» آمده است) نشان دهنده همان معنای کهن «کنت» است و به همان معنای شهر هم میباشد. بنابراین کلمه زفرقند معادل است با «زفرکند» معادل است با «زفرکنت». و چون «زفر» همان «ژفر» پهلوی و «زفر» و «زفره» حاضر است. بنابراین زفرقند یا «زفرکند» یعنی شهری یا جایی که با ژرفا نسبتی دارد. مثلا در کنار دره ژرفی یا دشت وسیع ژرفی قرار داشته باشد.
ص: 449
زفرهZefre (h)
اشاره
نام دیهی است بسیار بزرگ، قشنگ و خوش آب و هوا که در جمع دهستان زفره از شهرستان اصفهان قلمداد شده است. اگر از اصفهان به سوی یزد برویم در دامنه کویر نمک به سگزی میرسیم که دیهی است خود با سابقه مهم و شرح آن خواهد آمد. از سگزی راهی به سوی شمال جدا میشود و پس از پیچ و خمهایی به ارتفاعات نزدیک کرکس میرسد و در آنجا زفره را میبینیم که محفوف به درختستانها و زراعتهای خود خرم و سرسبز قرار دارد. ما محل این دیه را معین کردیم تا وقتی به تحقیق در زبان زفرهای میرسیم جای مردمی که به این زبان گفتوگو میکنند دانسته شده باشد. در سال 1345 جمعیت این دیه برابر 1848 نفر بوده است.[732] محصولات آن بیشتر همان محصولات معمول این نواحی است، کمی گندم و جو و میوه و امثال اینها؛ ولی آنچه جالب توجه است، گذشته از کلمه نام آن، لهجه زفرهای است. گفتیم که وقتی از اصفهان به طرف یزد برویم به سگزی میرسیم و اینجا اولین جایی است که لهجه خاص این نواحی (رودشت، کوهپایه، زفره، جرقویه تا برسد به یزد) آغاز میشود. ولی همینکه به زفره برسیم در آنجا با لهجه اصیل زفرهای مواجه میشویم این لهجه با لهجهای که در قهرود و نطنز و ابیانه و اردستان و جوشقان و میمه و اطراف آن وجود دارد شروع میشود و تا کوهستان یزد میرسد. چنانکه مکرر گفتهایم در میان این لهجهها قهرودی و نطنزی و زفرهای جالب است و مینماید که استقلال خود را بیشتر حفظ کردهاند.
این لهجه با لهجه گزی هم نسبت دارد روی این لهجهها تحقیقات کافی به عمل نیامده است. زبان زفرهای کموبیش ادبیاتی هم دارد و شاعر اخیر آنجا مرحوم رجا است که هم به فارسی و هم به زفرهای شعر دارد.
لهجه زفرهای با رودشتی و یهودی اصفهان و یزدی- زردشتیان یزد- نسبت بسیار نزدیک دارد، ولی مینماید که قهرودی و نطنزی برای خودشان لهجهای مستقل هستند. مثلا در نطنزی و ابو زیدآبادی واژه سگ اسپه(Spa) است و همین واژه است که حمزه اصفهانی را به اشتباه انداخته و فکر کرده است نام «سپاه» و «سپاهان» از «سگ» آمده، در حالیکه در زفرهای و رودشتی همان «سگ» است. اگر ما مجال بیشتر داشتیم یک متن زفرهای را هم نقل
ص: 450
میکردیم و چنانچه مجالی پیدا شد متن خاصی از این لهجه را خواهیم آورد. و اینک بپردازیم به معنا و تقطیع نام این واژه.
همینجا لازم است بگوییم که در اصفهان دو زفره داریم یکی این زفره است و دیگر زفرهای است که آن را در عداد دیههای دهستان لنجان بهشمار آوردهاند. زفره لنجان (در سرشماری آن را جزء دهستان اشترگان آوردهاند) دیه بزرگی است که از رودخانه زایندهرود مشروب میشود و در جنوب اصفهان بر سر راه اصفهان به کارخانه آهنگدازی شهرکرد قرار دارد و معمولا آن را جفره هم تلفظ میکنند. برحسب سرشماری سال 1348، این دیه 1435 نفر جمعیت داشته است و چون جزء دیههای لنجان اصفهان است و نزدیک به شهر هیچ نوع اختصاصی در آنجا نمیشود یافت نه شیوه معیشتی، نه لهجه خاص و نه اثری از روزگاران گذشته، هرچه دارد همین نام آن است و بس که اینک ما در صدد هستیم ببینیم این نام یعنی چه.
واژهشناسی:
همچنانکه در فهرست واژهها دیدیم حرف «ز» با «ج» در لهجهها تبدیل میشود؛ فی المثل «زن» فارسی معادل «جن» زفرهای و «جین» رودشتی است و در این مورد نیز به همین دلیل زفره گاهی جفره تلفظ میشود و این تلفظ اخیر ما را به آنجا میرساند که متوجه میشویم «ز» و «ج» و «ژ» باهم در لهجههای مختلف معادل هستند. مثلا زفره با جفره با ژفره همه یک کلمه است و اگر در نظر آوریم که در هنگام تطور زبان فارسی از پهلوی گاهی حروف در واژهها جابهجا میشود، چنانکه فی المثل «سوخرا» در زبان پهلوی میشود «سرخ» و «وفر» همان «برف» و «زفر» و «ژفر» میشود «ژرف». اما در مورد واژه نام این محل این قاعدت انجام نیافته و زفره معادل «ژفر» همان صورت قدیم باقی مانده است و این خود نشان قدمت آن است. حرف «هاء» آخر کلمه علامت نسبت است. یعنی محلی که از زمینهای مجاور گودتر باشد و میتواند نشان همان فتحه آخر زبان بوده باشد.
زلندیدZalandid
اشاره
این نامواژه دیه کوچکی است در دهستان قهاب اصفهان. در عرف عامه و اهالی آن را زلندی تلفظ میکنند. در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور نیز آن را به همین صورت آوردهاند. ولی ما صورت زلندیه از فهرست آمار مرکز آمار ایران و سابقه دفاتر جزء جمع مالیاتی و برخی
ص: 451
اسناد و اجارهنامهها را برتر شمردیم. و آشکار است که برحسب قواعد گویش عامه اصفهانی زلندیه میتواند به صورت زلندی درآید.
درباره جامعهشناسی قهاب ذیل همین عنوان به تفصیل گفتوگو کردیم (نامواژه قهاب دیده شود) همه آنچه در آنباره گفته شده در مورد این دیه نیز صادق است. قدمت از سر و روی آن میبارد. همچنانکه نامش همین امر را داد میزند ولی در تصاریف روزگار رفتهرفته کوچک شده و امروز به این حد رسیده است که فقط 4 نفر جمعیت دارد.[733] این دیه هم مثل سایر دیههای این دهستان با کی (قنات سرباز) مشروب میشد ولی اینک آن کیها همه پر شده و آن سفره عظیم آب زیرزمینی پایین افتاده و به ناچار با چاههای عمیق و نیمه عمیق مشروب میشود. این دیه مثل سایر دیههای دهستان قهاب در کام اژدهای شهری شدن است. اگر بلای خشکسالی و کمآبی آن را ویران نکند و مردمش را پراکنده نسازد شهری شدن مردم بلایی است که آن را خواهد خورد.
واژهشناسی:
این نام دلنشین در تقطیع به دو جزء «زل- زر» و «- ندید- اندید- اندود» تجزیه میشود. اما جزء اول یعنی «زل» در واقع همان «زر» است، چون حرف «ر» و «ل» به هم تبدیل میشوند و زر به معنای طلا بسیار دیده میشود که به صورت «زل» در میآید. اما جزء «اندید» همان صورت دیگری از «اندود» است و اندودن به معنای مالیدن و رویه کشیدن و امثال این معانی است و «اندید» معادل «اندود» ممال یایی آن است و اکثر ممال یایی به جای ممال واوی استعمال میشود. مصدر اندیدن هم در پارسی آمده است، ولی معنای آن با نام دیه سازگار نیست.[734] و از این جهت صورت اندودن را ترجیح دادیم.
زندوانZandv n
اشاره
زندوان دیه کوچکی است از جمله دیههای بسیار دهستان حومه نایین. در سال 1345، این ده 196 نفر جمعیت داشته است که در مقایسه با سایر دیههای این ناحیه دیه نسبتا بزرگی به حساب میآید، ولی متأسفانه به علت کاهش نزولات آسمانی آب جمیع قناتهای ناحیه کم شده و بسیاری دیهها غیرمسکون و متروک به حال خود رها شده است. شهرستان نایین
ص: 452
دچار کمآبی شدید است، چندانکه آب خوردن اهالی در حال حاضر از اصفهان با لوله فرستاده میشود. درباره نایین رجوع کنید به همین نامواژه در این فرهنگ که به تفصیل جمیع خصوصیات آن مورد بحث قرار گرفته و در اینجا میپردازیم به نام بزرگ آن.
واژهشناسی:
زندوان که صرف وجود کلمه «زند» در آن نشان قدمت چند هزار ساله فرهنگ آن است. الآن دیهی حقیر است، ولی نام آن یادآور روزگار کهنی است که بهدینی یعنی زردشتی در ناحیه رواج داشته است. «زند» در لغت پهلوی به معنای تفسیر اوستای مقدس است و جزء دوم آن «وان» مصحف «بان» پسوند اتصاف و دارایی و تصاحب است و زندوان یعنی نگاهدار «زند» که این روزها معمولا آن را به صورت اتباع با اوستا، زند و اوستا میگویند ولی «زند» شرح و تفسیر اوستاست و اوستا کتاب مقدس دین زرتشتی است.[735]
زوارهZav re (h)
اشاره
زواره امروز شهرکی است آباد به قرب اردستان که فقط 12 کیلومتر تقریبا[736] با آن فاصله دارد.
آمارگران دولتی آن را دهستانی از شهرستان اردستان به حساب آوردهاند که 105 دیه و 8216 نفر جمعیت دارد و از خود زواره که بههرحال ام القرای منطقه است نامی به میان نیاوردهاند. منابع دیگر جمعیت زواره را 5400 نفر قلمداد[737] کردهاند در حال حاضر احتمال میدهیم جمعیت آن اندکی بیشتر باشد.[738] از منابع قدیم چیز چندانی بهدست نمیآید. «زواره از اقلیم چهارم و بر سر مفازه نهاده، برادر رستم ساخت و سه پاره دیه از توابع آن بود حقوق دیوانیش هشت هزار دینار است».[739] یاقوت زواره را، ازواره (به ضم همزه اول و سکون ثانی) میخواند و میگوید: شهرکی است در نواحی اصفهان بر سوی
ص: 453
بیابان ...[740] و ما بعدها خواهیم دید که با همزه اول از معنای اصلی دور نیست بلکه مؤید معنای اصلی است. جامعهشناسی آن در کلیت امر از آنچه درباره اردستان و نواحی مختلف آن گفتهایم چیزی دیگر ندارد. بههرحالت در قدمت آن شکی نیست و گذشته از اینکه واژه نام آن خود این معنا را به نحوی که خواهد آمد میرساند، علایم و امارات دیگری نیز بر قدمت آن هست. سبک معماری و ساختمانی زواره و همچنین نواحی کناره کویر، همه محکم، با طاق ضربی و بسیار ماهرانه و مخصوص این نواحی است که استحکام و قدرت فنی از آن نمایان است. زواره در حال حاضر دارای قلعه مهم و بزرگی است که داخل و خارج آن هر دو مسکون و معمور است و در این قلعه نشان قدمت بسیار است و میشود تصور کرد که قبل از اسلام مثل اکثر بقاع و اماکن دیگر مردم در قلعه مسکون بودهاند و بعدها قسمت بیرون نیز آباد شده و مردم در آن سکونت یافته و خانهها ساختهاند.
زواره را تا چندی پیش مدینة السادات میگفتند، به نشان اینکه عدهای از سادات طباطبایی در آن سکونت جستهاند. این سادات از نسل اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام ملقب به دیباج هستند که میگویند لکنت زبان داشت و «قبا» را «طبا» تلفظ میکرد و از این جهت به طباطبایی مشهور است.[741] این سادات شاید به تفاریق ولی در زمانی اندک به این نواحی آمدهاند (عدهای نیز از آنان در اردستان هستند) و در زواره سکونت یافته و کمکم عده آنها بسیار زیاد شده و صورت اجتماعی دیه عوض شده و طباطباییان غلبه یافتهاند. من گمان دارم به حکم آنکه اکثر آنان در قلعه پیش گفته ساکن هستند اینان جای ساکنان بومی را گرفته به قلعه رفتهاند و قلعهنشینان بومی به ناچار در بیرون سکونت جستهاند. اینک این قلعه اثری تاریخی است و باید حفظ شود، چون بازگو کننده و روشنگر روزگار کهن آن است. وجود لهجه و زبان خاصی که همهجا آن را اردستانی خواندیم و با نطنزی و جوشقانی و لهجههای دیگر اطراف آنان نزدیکی دارد خود دلیل قدمت آن است. در زواره، مسجد جامع نسبتا بزرگی وجود دارد که کتیبه آن به تاریخ 553 ه. ق است و کتیبه دیگری در بالای محراب هست دارای تاریخ 550 ه. ق و باز هم کتیبه دیگری مورخ سال 551 ه. ق و به این دلایل مسجد سلجوقی است و از اولین مساجدی
ص: 454
است که طرح ایرانی چهارایوانه در آن اجرا شده است.[742] دو کلمه درباره موقعیت جغرافیایی آنکه بیشک در بهوجود آمدن این محل مؤثر بوده است بگوییم که اگرچه به ظاهر این شهر و آبادیهای ضمیمه آن در صحرای شنزار و ریگستان کنار کویر واقع شده است و در ظاهر آبی ندارد، ولی آب عمیق بسیار و قناتهای فراوان دارد. وضع آب در ناحیه اردستان نیز چنین است و گفتم که قنات بزرگ و کهن ارونه شاید قدیمیترین و پرآبترین قنات این نواحی باشد (به دلیل قدمت نام آن) و از این جهت قناتهای بسیار در این مناطق حفر شده و از همین جهت نیز آباد شده است و نویسنده آتشکده اردستان هرجا به قنات قدیمی برخورده آن را «گبری» نامیده است.[743] چون مقصود اصلی ما نخست نام محل و اجمالا معرفی آن است، باید به مقصود اولی خود بپردازیم.
واژهشناسی:
در لغت، زوار به معنی، پرستار آمده است ولی این معنی هیچ ارتباطی با محل ما نمیتواند داشته باشد، بنابراین باید وجه دیگری پیدا کرد. واژه زواره مرکب از دو جزء است: «ز+ واره». جزء اول تخفیف یافته «زه» است و جزء دوم پسوند. «زه» در لغت نخست صوت تحسین است و گاه به صورت «زهازه» برای تأکید میآید، دیگر «زه» به معنی چلّه کمان است که از روده میتابند و سه دیگر از مصدر «زهیدن» به معنی زاییدن و زائو (زاهو) و زهدان نیز از این ماده است و «زه» را به فتح اول لغتنویسان، آبی که از زمین تراود معنی کردهاند و در عرف استعمال عامه آن را اغلب به کسر اول تلفظ میکنند.
چنانکه در زهاب (نام شهر و محل- سرپلزهاب در باختران و مشهد و میناب و رودخانه) که درست به همین معنی است، به کسر اول رایج و متداول است.
گفتیم که یاقوت نام آن را ازواره آورده است شاید در آن زمان زواره فعلی (با فتح اول) ازواره (به ضم همزه اول) تلفظ میشد ولی در معنای آن هیچگونه تغییری حاصل نمیشود. چنانکه سابقا در واژه ازوارچه[744] گفتیم «از» (به ضم اول) مخفف «اوز»(Ows) است و «آو» همان واژه آب اوستایی است و «ز» حرف وقایه و با این صورت تلفظ، در معنی
ص: 455
آن هیچ تفاوتی حاصل نمیشود، جز اینکه «آو» مطلق آب و «زه» (به فتح «زا») آب تراویده از زمین است. اما جزء دوم کلمه یعنی واژه پسوند «وار» و «واره» است که در گوشوار، شاهوار و غیره داریم. این پسوند علامت عنایت و تعلق و تناسب و مانند آن است. زهواره تخفیف یافته و ازواره شده است، نامگذارنده میخواهد بگوید آب اینجا «زه» است و بسیار است و چنانکه گفتیم آب زیرزمینی این ناحیه زیاد است. این توضیح هم بیمناسبت نیست که بدانیم واژه «زه» و «زی» در نام اقلا چهل محل به انواع مختلف آمده است: چه به صورت «ز» (به کسر) و یا «زی» و «زه» و «زو» مانند زهاب (مشهد- میناب)، زهران (اصفهان)، زهک (زابل)، زهنده (رشت) و زی (پاوه) و بسیاری دیگر.[745]
زوانZow n (Zown)
اشاره
در تداول عامه این نام را زون(Zown) تلفظ میکنند و به هردو صورت زاون و زوان میخورد یعنی این دو صورت نیز در تداول عامه همان زاون تلفظ میشود و در فرهنگ جغرافیایی اصفهان[746] آن را زاون ضبط کرده است و در منابع دیگر از جمله فهرست مرکز آمار ایران[747] آن را زووان ضبط کردهاند و در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور نیز همینطور.[748] بههرحال این دوگانگی ضبط کلمه در صورت صحیح آن تغییری نمیدهد که همان زوان است. دیه زوان در دهستان جی بخش حومه شهرستان اصفهان و در باختر این شهر قرار دارد. و در سال 1345 جمعیت آن 167 نفر بوده است.[749] جی قدیمیترین ناحیه اصفهان بوده است و به تصریح حافظ ابو نعیم[750] جی شهر اصفهان است که پس از اینکه عرب، شهر دیگر اصفهان یعنی قه، (قهجاورستان) را خراب کرد، مردم به شهر جی نقل مکان کردند. «جیّ» و «ژیّ» و «گیّ» همه از ریشه زندگی و زیستن است که بر زیستگاه مردم اطلاق شده است و به این نام در
ص: 456
اطراف ایران امکنه بسیاری نامبردار میباشد.[751] در حال حاضر جی یکی از دهستانهای اصفهان است که سخت به شهر اصفهان نزدیک است. و همچنانکه گفتیم قدیمترین نواحی اصفهان نیز بهشمار میآید. درباره جامعهشناسی آن به تفصیل نمیپردازیم چونکه آنچه باید گفته شود ذیل اصفهان و جی آوردهایم و میپردازیم به نام این محل.
واژهشناسی:
با دقت بر روی این نام معلوم میشود که از سه جزء «ز+ او (در تلفظ(Ow) + ان» ترکیب شده است. جزء اول تخفیف یافته واژه «زه» است به معنای آب و مخصوصا آب قنات است که از زمین بیرون میتراود و جزء دوم همان واژه «آو» اوستایی است که در اطراف مملکت مخصوصا در روستاها رایج و شایع است و به معنای همان آب است و جزء سوم «ان» پسوندی است علامت کثرت و نسبت. بنابراین روی هم رفته معنای آن میشود «زهآبان» جایی که آب آن روان است، همچون زهاب.
در برخی منابع نام آن را رون زوان قید کردهاند. «رون» در زبان پهلوی به معنای جانب است و معنای دیگری برای آن در فرهنگها نیاوردهاند. واژه بیرون، اندرون، درون، همه از صورت پهلوی آن گرفته شده ولی با نام دیه این معنا سازگار نیست. در فرهنگ برهان قاطع میگوید: «رون» به معنای امتحان و آزمایش است و به ضم اول و ثانی بر وزن «نون» به معنای سیب است و آن را نام قصبهای ذکر میکند که به شاعر مشهور ابو الفرج روونی منسوب است که در هندوستان واقع است.[752] و عجیب است که نام دیهی در روستای جی اصفهان بدین نام نامبردار گردد. ظاهرا به اقرب احتمال واژه «رون» صورت متداول عامه از «روان» است که در لهجه اصفهان «الف» ممدود ماقبل آخر به صورت «اوی» کشیده تلفظ میشود و «رون» به معنای روان و جاری است و رون زوان یعنی زهآب روان جایی که آب قناتش زه و روان است.
زودانZud n
اشاره
زودان دیهی است از دهستان گرکن بخش مرکزی لنجان در استان اصفهان. دیهی است سرسبز
ص: 457
و خرم و زیبا افتاده بر کرانه خاوری رودخانه زایندهرود که در محل آن آب رودخانه با جوش و خروش در جریان است. در سرشماری سال 1355 جمعیت آن 480 نفر بوده است و اینک در حال حاضر (سال 1377 ه ش) بیشک جمعیت آن بیشتر است.[753] اقتصاد و کشاورزی و بهداشت کل ناحیه در سنوات اخیر بسیار بهبود یافته و جمعیت آن افزایش یافته و وضع اقتصادی آن هم بهبود آشکار پیدا کرده است. بهطوری که گفتیم این دیه در ناحیت گرکن بخش مرکزی لنجان واقع است و این هردو نام گرکن و لنجان[754] نامهای قدیمی و کهن است و از آنها درمییابیم که این ناحیه از مراکز تمدن قدیم ایران بوده است و دنباله آن حضارت تا به امروز ادامه دارد. متأسفانه در تمامت ناحیه اثری از این تمدن کهن باقی نیست. مردم زبان و لهجه خاصی ندارند. نوع معیشت و زندگانی و کیفیت ساختمانی هیچ نشانی از گذشته ندارد. راستی آنکه دیوارهای خشتی و طاقهای تیرپوش بیشتر جنبه ابتدایی دارد و سست و ناهموار است. سوخت گران بوده و آجر نیز، و به این دلیل ساختمانهای آجری استوار در محل پیدا نمیشود. صورت ظاهر ده ژولیده و درهم و کثیف و کوچههایی از آن کثیفتر و این است همه آنچه یک دیه ناحیت گرکن را توصیف میکند و خود نشان میدهد هرآنچه از قدیم در آن باقی است در نام آن خلاصه میشود که اینک به آن میپردازیم.
واژهشناسی:
باید دانست که واژه جلیل و فاخر زودان هیچگونه ربطی با «زود» به معنی سریع و تند ندارد و آنچه در بادی امر به نظر میرسد درست نیست. حقیقت آنکه تقطیع کلمه چنین است: «ز+ او+ دان». اما جزء اول تخفیفیافته واژه «زه» است به معنی آب تراویده از زمین، و در تعدادی لایحصی از نامهای امکنه و آبادیهای ایران چون زهاب و زواره و زیار و ازیران و غیره وجود دارد. اما جزء دوم «او» که در خط پارسی حاضر به صورت «واو» نوشته میشود و «او» تلفظ میشود. صورت دیگری از «او»(OW) به معنای آب است. دو جزء بر روی هم میشود «زهاو» معادل «زهاب» اما جزء آخر «دان» پسوند ظرفیت است. چنانکه در نمکدان، آبدان، زهدان، سنگدان و غیره و بر روی هم میشود جایی که «آب زه» بسیار دارد و از قضا در ناحیت گرکن دیههای بسیاری از این «آب زه» هم در رنج و تعب هستند و هم استفاده میکنند.
ص: 458
زهرانZahr n
اشاره
زهران نام دیهی است پردرخت و آباد در غرب اصفهان که سابقا آن را جزء روستای ماربین به حساب میآوردند و از بس به اصفهان نزدیک است در بزرگ شدن اصفهان و بزرگ شدن خود آن قریه هردو به هم رسیده و به هم پیوستهاند و چندین دیه نزدیک آن از قبیل گورتان، آشنستان و پاران (پارون به تلفظ محلی) هماینک در غرب اصفهان به شهر پیوستهاند و یک قریه مجزا بهشمار نمیآیند. شاید به همین دلیل هم در فرهنگ جغرافیایی اصفهان نام آن نیامده است و آمارگران مرکز آمار ایران هم آن را دیهی مستقل در دهستان ماربین به حساب نیاوردهاند، دلیل دیگر ندارد ولی سابقا بهشمار میآمده است. در فرهنگ جغرافیایی اصفهان از آن یاد شده و برای آن جمعیتی برابر 1109 نفر قایل[755] شدهاند در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور نیز از آن یاد کردهاند.[756] بههرحال چون دیگر به عنوان دیه از آن یادی نیست و همه آنچه درباره ماربین و شهرگرایی و شهر شدن دیههای آن گفتیم در اینجا نیز صدق میکند، باید توجه خود را به نام آن معطوف کنیم.
واژهشناسی:
زهران مرکب از سه جزء است «زه+ ر+ ان». جزء اول همان واژه «زه» است به معنی آب تراویده از زمین و قنات و کی و غیره و جزء دوم حرف «ر» است و برای وقایه به کار میرود و جزء سوم «ان» پسوند نسبت و کثرت است و معنی سه جزء روی هم میشود منسوب به آب زه، البته تلفظ اصلی آن «زهان» بوده است که چون بر زبانها ثقیل میافتاده آن را زهران تلفظ کردهاند. تلفظ آن با اول مفتوح شبیه به زواره است.
زیارZiy r
اشاره
دارنده این نام دیهی است بزرگ، آباد، وسیع و پرجمعیت که آن را در عداد دیههای دهستان براآن جنوبی بهشمار آوردهاند.[757] در سال 1345 جمعیت این دیه 804 نفر بوده است که در حال حاضر به ناچار بیشتر است.[758] چون ناحیه براآن در سنوات اخیر به علت
ص: 459
رایج شدن استفاده از چاههای نیمهعمیق و نزدیکی به رودخانه زایندهرود که بر اثر الحاق آب کوهرنگ و سد شاه عباس برای زراعت اصفهان بسیار مفید افتاده است، سخت آباد شده است و بهعلاوه رواج کسب و کار موجب ترقیات اقتصادی در این نواحی کشاورزی شده است. از لحاظ جامعهشناسی روستایی درباره براآن توضیحات کافی به مناسبات عدیده دادهایم و آنچه بیشتر باید گفت در عنوان خود براآن مطرح شده است. بههرحال مردم این نواحی اختصاصاتی نه از لحاظ لهجه و زبان و نه از لحاظ کیفیت معیشت و حضارت دارند.
شهرگرایی بهشدت رایج شده است و طولی نخواهد کشید که مختصر آداب و عادات روستایی هم از میان خواهد رفت. در دور و بر این دیه آثار کهنی به چشم نمیخورد جز مناره زیبای سهطبقهای که به نام مناره زیار شهرت یافته و از فاصلهای بعید خودنمایی میکند. علامه باستانشناس بزرگوار پروفسور گدار در شرحی که برای مناره زیار نگاشتهاند مینویسند: «این منار در نزدیکی روستای زیار و در میان خرابههای شهری برپا شده که به گفته اهالی محل شهر واندیلان (کذا و باید ازلان باشد.) نامیده میشده است.[759]» این شرح وقتی نوشته میشده است که این خرابهها وجود داشته است ولی در حال حاضر نشانی از این خرابهها نیست و شهر واندیلان نیز بیشک اشتباه است چون به این صورت شهری در متون قدیم نیامده و شناخته نیست. چیزی که هست در نزدیکی زیار دیهی است به نام اندلان که در ذیل عنوان خود از آن بحثی مناسب به عمل آمد.[760] اندلان هم امروز دیه بهشمار میآید و به هیچ روی صورت شهر ندارد و آثاری از قدمت شهری در آن هم پیدا نیست.
در متون قدیم اسمی از زیار نیامده است و یاقوت هم متذکر آن نشده است.
در زیار مناره زیبایی وجود دارد که یگانه مناره سه طبقهای است که در اصفهان پیدا میشود. درباره این مناره زیبا تحقیقات بسیار شده ولی از همه بهتر تحقیقات دانشمند بزرگوار گدار است که بهطور خلاصه مینویسند: مناره جمعا سه طبقه و روی هم رفته 50 متر ارتفاع دارد و ضخامت پایین آن 5/ 5 متر است و تاکنون سالم مانده است. بنابر تحقیق آن دانشمند در پای مناره گنبد مسجدی وجود داشته است که فعلا اثری از آن نیست.
ص: 460
درباره تاریخ ساختمان مسجد و مناره سال 550 تا 688 به میان آوردهاند و در آخر 688 را ترجیح دادهاند.[761]
گفتوگوی بیشتر درباره زیار هرچند دلکش هم باشد از موضوع بحث ما خارج است و اینک توجه خود را به واژهشناسی آن معطوف میداریم.
واژهشناسی:
کلمه زیار از دو جزء ترکیب یافته است «ز+ یار»، جزء اول همان «زه» به معنی آب است و توجه میدهیم که «زه» به معنای آب را فرهنگنویسان به فتح اول خواندهاند.[762] به شرط اینکه از زمین تراویده باشد. زهآب- زهاب، آبی است «که» با مجاری مخصوص از زمین خارج میکنند. این واژه گاه باشد که به صورت «که» استعمال میشود مثل کهریز به معنای قنات و کهاب که معرّب آن قهاب است و نام بلوکی است در شمال شرقی اصفهان و کهنو معادل «قهنو» و قهنویه که دیه بزرگی است در جنوب غربی اصفهان. در تداول عامه اصفهان این واژه «کی» تلفظ میشود. در برخی از نواحی به صورت اماله با «ها» دیده میشود مثلا صورت «کهنو» و «کینو» شنیده میشود. بههرحال زه- که- کی است.
اما حرف «ها» در وسط اکثر در تداول عامه حذف میشود. مثلا زوردگان (و گاهی سهوردگان) (دیهی در ناحیت چهارمحال بختیاری) «زهوردگان» به «زوردگان» به «سهوردگان» تبدیل شده است.[763] بنابراین زیار معادل است با «زهیار» ولی در صورت تداول و کثرت تلفظ عامه حرف «ه» حذف شده و «زهیار»، زیار تلفظ شده است و این روش رایج و معمول است؛ اما جزء آخر این واژه از واژه «یارستن» و «یاری» است. توضیح آنکه در سابق قبل از رواج چاههای عمیق و نیمهعمیق و توسعه استعمال ماشینهای بزرگ در کشاورزی تمام منطقه براآن، باتلاقی و پرآب زه بود و اکثرا با وسایل آن روز امکان زهکشی اراضی فراهم نمیشد. در بعضی مناطق و دیهها «زهآب» به صورت مساعد و آسان دفع میشد و امکان این بهدست میآمد که در پاییندست به زراعت برسد بدین علت آن دیه را زهیار یا زیار نامیدهاند که در این معنی ظهور دارد.[764]