گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
ر



راچه‌R c ?e (h)

اشاره

با همین نام بزرگ و فاخرش نام دیهی است معتبر که آن را در عداد دیه‌های دهستان پیشکوه موگویی به‌حساب آورده‌اند و در مقایسه با سایر دیه‌ها باید معتبر شمرده شود. در سال 1345 این ده 282 نفر جمعیت داشته است.[672] برای ویژگیهای فریدن و دو دهستان پیشکوه و پشتکوه موگویی و همچنین واژه موگویی نگاه کنید به نامواژه فریدن و دیگر نامواژه‌های وابسته در همین فرهنگ و چون این نامواژه‌ها به تفصیل مورد گفت‌وگو واقع شده است درباره این نامواژه به کوتاهی می‌پردازیم.

واژه‌شناسی:

این نامواژه به همین صورت هیچ معنی ندارد، ولی آشکار است که از دو جزء «را+ چه» ترکیب یافته است و ما چون می‌دانیم که «ر» همواره مبدل از «ن» است بنابراین راچه درست معادل «ناچه» است و «نا» به معنای آب است و شیوه کهن آریایی بوده است که زیستگاه خود را با آب نامبردار کنند و با حرف «را» معادل «نا» صدها واژه در ایران نام امکنه را با شکوه و فاخر ساخته است. چون راجور (ایرانشهر)، رابند (علیا و سفلی خرم‌آباد)، رایین (جیرفت)، راییز (بندرعباس) و راخدا معادل ناخدا (ایذه) که در همه این نامواژه‌ها صورت «را» معادل با «نا» معادل با آب آشکار است و «چه» آخر علامت تصغیر است یعنی آب خرد، آب کوچک.

ردان‌Rad n

اشاره

رادان و ردان هر دو به یک صورت و به یک معنا نام دو دیه است در اصفهان، اما ردان نام
ص: 412
دیهی است در دهستان کراج (کرارج) و سخت به اصفهان نزدیک و دیهی بزرگ به حساب می‌آید. جمعیت آن را 500 نفر در سال 1345 برآورد کرده‌اند[673] و اما رادان دیهی است باز هم کم‌وبیش بزرگ و به همان اندازه در دهستان قهاب اصفهان که جمعیت آن را در آن سال 463 نفر به‌شمار آورده‌اند.[674] درباره قهاب و کیفیات معیشت مردم و ساختمان دیه‌ها و وضع آبیاری و محصول آن دهستان به تفاریق گفت‌وگو کرده‌ایم و درباره واژه قهاب نیز به موقع سخن خواهیم گفت و همچنین در مورد نام کراج. اما با اینکه در این عنوان هدف ما گفت‌وگو درباره نام این دو دیه است. اجمالا به این نکته اشاره می‌کنیم که این هر دو محل به حکم قدمت اصفهان از یک‌سو و از سوی دیگر وجود نامهای فارسی و کهن فاخری که در این نواحی وجود دارد همه و همه بر قدمت این نواحی شهادت می‌دهند.
امروز به حکم اینکه دو دهستان کراج و قهاب سخت به اصفهان نزدیک است و هر دو بر سوی خاور شهر اصفهان، شهرگرایی دارد مردم این نواحی را فرامی‌گیرد و از تمدن و صورت کهن خود فرو می‌اندازد. چیت به جای کرباس، چادرنماز چیت به جای چادرشب، «ارسی و پوتین» (هر دو فرنگی) به جای گیوه رواج دارد. وقتی از این دو دیه عبور کنیم مردان را با لباس نیمه‌غربی و زنان را در جامه‌های چیت و چلوار می‌بینی که از کوچه‌های پر خاک و گل عبور می‌کنند. یکی دو ساختمان آجری و مدرسه‌ای و حمامی و همین و همین و بقیه، خانه‌های گلی، کثیف (که دارد نو می‌شود)؛ همان است که این دیه‌ها را به‌وجود می‌آورد. از روزگاران کهن در آنجا چیزی نمی‌یابی جز همین دو نام که ما هم با توضیح آن، دامن گفت‌وگو را فراهم می‌چینیم.

واژه‌شناسی:

اما درباره این دو نام باید توجه داشت که «راد» و «رد» هر دو به یک معنا و در واقع یک واژه هستند. «رد» در حقیقت به صورت مخفف «راد» است و به معنای بزرگ و نجیب و نیک‌رفتار می‌باشد. حقیقت آنکه راد به همین معنا در زبان فارسی حتی به معنای آزاده و شریف زیاد استعمال شده و حاجت به آوردن مثالهای متعدد نیست. واژه «رد» در آیین بهدینی (زردشتی) سمت خاص روحانی است که به کسی داده می‌شود که مواظب
ص: 413
آتش است و چندان هم مقام مهمی نیست. باید به خاطر بیاوریم که در آیین نیایشهای زردشتی علاوه بر آذرمنان یا آذربانان یا آتربانان چند مأمور هم بودند که جابه‌جا در نگهبانی آتش و روشن داشتن آن مراقبت می‌کردند. این واژه در اوستایی به صورت «رتو»(Ratu) آمده است و به همین معناست که کم‌کم از صورت اسم خاص حالت عمومیت پیدا کرده است و معنی «راد» (شریف و نجیب و آزاده) به خود گرفته است. به حکم قدمت اصفهان و قدمت نام این دو دهستان و وجود دیه‌های دیگر با واژه‌های کهن همه نشان این است که در سوابق ایام دیه‌هایی به مردم روحانی زردشتی اختصاص داشته است و یا نام آنها بر این دیه‌ها نهاده شده بوده است. بنابراین در واژه ردان و رادان دو جزء اول «رد» و «راد» همان است که گفتیم نام نگهبانان آتش است و اما جزء دوم «ان» همان پسوند کثرت و نسبت است که با آن آشنا هستیم که در عین اینکه علامت جمع است، نسبت را هم می‌رساند.
یعنی دیهی است که متعلق و منسوب به «ردان» و یا «رادان». در پایان این سخن بد نیست بدانیم که برحسب شیوه تلفظ رایج اصفهانیان آن را ردّون و رادون تلفظ می‌کنند؛ همچنان که حمام و تهران را حموم و تهرون تلفظ می‌کنند.
آنچه درباره رادان به نظر می‌آمد توضیح داده شد و اشکالی بر آن وارد نیست ولی حرف اول نامواژه یعنی «ر» می‌تواند مبدل از «ن» باشد. در این صورت واژه به صورت «نادان» در می‌آید و می‌دانیم که «نا» به معنای آب است. بنابراین «نادان» یعنی «آبدان» و در اینجا علت خاصی هم برای تبدیل «ن» به «ر» آشکار می‌شود، چون وجود کلمه نادان که موهم نادانی است، پسندیده نیست آن را رادان کرده‌اند و این هر دو موضوع باید در نظر گرفته شود.

راشنان‌R sn n

اشاره

راشنان دیه بزرگ و معتبری است در خاور اصفهان که در عداد دیه‌های دهستان کراج (کرارج) به حساب آمده است.[675] در سال 1345 جمعیت آن را 591 نفر برآورد کرده‌اند ولی اکنون به ناچار بیشتر است.[676] چون از یک‌سو کشاورزی دیه‌های این دهستان به‌علت اتکا به آب
ص: 414
تنظیم یافته زاینده‌رود و امکان حفر چاه در کنار این رودخانه، سخت پیشرفت کرده است و دیگر آنکه بسیار به شهر اصفهان نزدیک است و در کنار رودخانه زاینده‌رود هوایی خوش و مطلوب دارد. از دور این دیه در انبوه درختستان‌های خود پیدا نیست و جاده آسفالت اصفهان به جرقویه و رودشت از جنوب آن می‌گذرد و به آن آسایش و اعتبار بسیار می‌دهد. در عوض این مزیت، شهری‌گری در آنجا رسوخ یافته و دیگر کم‌کم از حالت روستایی دارد خارج می‌شود. درباره جامعه‌شناسی این بلوک گفته‌ایم که شهرگرایی به‌سان اژدهایی دمان دهان باز کرده و پیش می‌رود، دیه دارد ناپدید می‌شود و شهری ناپسند پیدا می‌شود:
کثیف، بی‌قواره، آلوده. درهای آهنی و دیوارهای آجری این‌سو و آن‌سو خودی می‌نماید.
مدرسه‌ای، حمامی و مسجدی آجری نوساز و دیگر هیچ. اثر کهن در آن دور و کنار پیدا نیست. همه آنچه در این‌باره دلاویز است در نام آن است ببینیم نامش چیست؟

واژه‌شناسی:

در تداول عامه راشنان را راشنون تلفظ می‌کنند. در تجزیه این نام به سه جزء «راش+ ن+ ان» می‌رسیم. در فرهنگها برای «راش» بیشتر دو معنی آورده‌اند. نخستین «راش» به معنای انبار غله[677] و دیگر درختی است که در شمال ایران و مخصوصا ناحیت تنکابن می‌روید و سخت بلند می‌شود. با واژه «راش» در اطراف مملکت چندین دیه داریم و از جمله راشه (رودسر)، راشک (نوشهر، زابل، ممسنی، کازرون) و راشنه کرج، در تمام این نامها جزء اول «راش» دیده می‌شود و با هر دو معنی مناسب است.
آن دیه‌ها که در شمال است به احتمال اقرب به یقین ناظر به نام درخت «راش» است و در جاهای دیگر، مخصوصا در راشنان اصفهان، آنچه بیشتر خاطر انسان به آن منعطف می‌شود این است که از راش به معنای انبار غله آمده است. بلوک کراج (کرارج) به غله‌خیزی معروف است و چه بسیار مناسب است که دیهی با نام انبار غله نامبردار باشد. این مسأله مؤید آشکاری است بر قاعدتی که در مقدمه و به کرّات در این وجه از آن ذکر کرده‌ایم، حاکی از آنکه اکثر نامهای امکنه ایرانی بدون مناسبت و جهتی وضع نشده است. اما جزء دوم «ن» وقایه است که چون تلفظ «راش+ ان» دشوار بوده است برای سهولت کار در کلمه پیدا شده است و نظایر و امثله آن را بی‌حد و حصر در این وجیزه دیده‌ایم و جزء سوم «ان»
ص: 415
همان علامت کثرت و نسبت است و همه بر روی هم می‌شود محلی که انبار غله است یا جای آن دارد که انبار غله محسوب شود.

رامشه‌R mse (h)

اشاره

دیهی بزرگ است که آن را در عداد دیه‌های جرقویه بالا به حساب آورده‌اند. این دیه برحسب آمار سال 1345، 1720 نفر جمعیت داشته است و در عداد دیه‌های دیگر این دهستان از جمله دستگرد و حسن‌آباد و کمال‌آباد دیه بزرگی به‌شمار می‌آید.[678] راجع به جرقویه ما از این پیش در موارد مناسب گفت‌وگو کرده‌ایم و گفته‌ایم که کلمه جرقویه در واقع همان واژه کهن است که در تاریخ سیستان به‌عنوان آتشکده گرکویه از آن یاد شده است. این روستا برحسب داشتن دیه‌هایی با نامهای کهن، و خود کلمه جرقویه و همچنین کیفیت معیشت و نوع ساختمانهای خشتی محکم و زیبا و از همه بالاتر لهجه خاصی که در این حدود (جرقویه، رودشت، کوهپایه) به وسعت بسیار زیاد رواج دارد همه و همه نشان قدمت و سابقه کهن این نواحی و دیه‌های آن است.
اگرچه سابقا هم تذکر داده‌ایم این دهستان اعم از بالا و پایین یعنی جرقویه بالا و جرقویه پایین هر دو با آب قنات مشروب می‌شد و من خود در جوانی برخی نواحی آن را دیده بودم که قناتهای بسیار معتبر و پرآب داشت؛ ولی در سنوات اخیر آب این نواحی کم شده و قناتهای آنها خشکیده است، آن چنانکه بعضی دیه‌ها دیگر به‌کلی از حیّز انتفاع ساقط شده است و این مسأله در هر دو قسمت علیا و سفلی رایج است؛ چنانکه قنات معتبر سیان از دیه‌های این محل، که فکر می‌کردند وابسته به امامزاده است و از کنار یک امامزاده عبور می‌کرد و حالتی معجزه‌آسا داشت، امروز خشک است. این روستا در کشت پنبه و تریاک شهره بود و هر دو از بین رفته است. صنایعی هم داشتند از جمله بافت چادرشبهای خوب و گونه‌گون پارچه‌ها که از حسن شهرت کافی برخوردار بود. امروز این همه همراه با آب آن دیه‌ها بر باد شده و اثری از آنها پیدا نیست. شهری شدن هم در این نواحی راه یافته و اگر چیزی از گذشته هم در دیه‌های بزرگ آن مانده باشد، می‌بینی که به شهری شدن گرایش
ص: 416
دارد ولی هنوز زبان محلی حفظ شده است، تا بر سر آن چه آید. البته مسأله آب در این نواحی و قلت آن چیزی نیست که به آسانی حل شود و به ناچار در آینده کم و کمتر خواهد شد. انسان نیکخواه بصیر از خود می‌پرسد خدایا آیا در پایان امر قلت آب فاجعه پدیدار نخواهد کرد؟. به‌هرحال وضع عمومی دیه چنین است که گفتیم.

واژه‌شناسی:

اما در ذیل این عنوان همه مقصود ما گفت‌وگو از نام فاخر و جلیل این دیه است که سابقه قدمت خود را فریاد می‌زند. اگر در این واژه دقت کنیم آن را مرکب از دو جزء «رام+ شه» خواهیم یافت. جزء نخستین واژه، «رام» همان واژه دلاویز فاخر است که در اسامی بسیاری از امکنه قرار دارد و در روزگاران پیش مورد توجه ایرانیان بوده است و رامجرد که امروز هم نام محلی در مرودشت است و رام‌فیروز و رام‌بهرام نام امکنه کهن بوده است که در روزگاران ساسانی در ضمن نام امکنه به گوش می‌رسیده است. امروز هم واژه رامهرمز و رامسر و رامجرد (شهر بابک) و رامجین و رامک و رامشین (سبزوار) و رامسه (اهواز) و ورامین (کرج) و همه یادآور آن روزگاران کهن می‌باشند. معنای آن همان رام و آرامش است که باشکوه و جلالت در زبان فارسی دیده می‌شود. اما جزء دوم آن «شه» به‌طوری که در موارد مختلف گفته‌ایم، معادل «زه» همان واژه «آب» است و گفته‌ایم که حرف «ز» در لهجه‌های مختلف به «سین» و «شین» بدل می‌شود چنانکه رامسه (اهواز) و رامشین (سبزوار) نیز همان رامشه (جرقویه اصفهان) هستند و به‌طور خلاصه کلمه رامشه معادل رامزه معادل «آب رام» است. یعنی آبی که زور بازو و زحمت بی‌اندازه ایرانی از زیرزمین بیرون آورده و دیهی بدین بزرگی را پدیدار کرده است. فراموش نکنیم که «رام» در زبان فارسی گذشته از معنی رامش و شادی و آرامی و دلخوشی به معنای مطیع و منقاد می‌آید. پنداری که کلمه رامشه به ما می‌گوید من آبی هستم (زهی) که با کلنگ ایرانی از زیر این قنات عمیق رام شده‌ام و بیرون آمده‌ام و این زراعت سرسبز را پدیدار کرده‌ام. هرچند نظر ما نیست که درباره تسمیه امکنه دیگر گفت‌وگو کنیم ولی به مناسبت بگوییم که رامین (زنجان و کرج) و ورامین و هرجای دیگر اسامی با رام آمده باشد همه چنین معنایی دارد در مورد رامین با جزء اول آن «رام» آشنا شدیم و جزء دوم آن «ین» همان نسبت است چنانکه از سیم، سیمین و از زر، زرین، اما واژه ورامین که امروز شهری است در نزدیک تهران از سه جزء «و» معادل وه و «رام» و «این» ترکیب شده است با جزء دوم و سوم آشنا شده‌ایم اما جزء نخستین «وه»
ص: 417
همان واژه «به» امروزه است و می‌دانیم که در روزگاران ساسانی بسیار نامها را با کلمه «به» آغاز می‌کردند. به این ترتیب «ورامین» معادل «وهرامین» که صورت دیگر از «بهرامین» است.

راوندR vand

اشاره

نام قصبه‌ای است از بخش مرکزی شهرستان کاشان که جمعیتی برابر 1910 تن برای آن ذکر کرده‌اند.[679] یاقوت برای آن عنوانی آورده و رجالی را به آن منسوب می‌دارد. با اینکه این عنوان جزء محال اصفهان قلمداد نشده است ولی به علت قرب جوارش با اصفهان امروز و دیگر اینکه کاشان خود در استان اصفهان قرار دارد و خود نامی زیبا و دلاویز است و یکی از قواعد مهم را که ما به‌دست آورده‌ایم نشان می‌دهد، به ذکر آن می‌پردازیم. درباره ویژگیهای خاص این ناحیه مراجعه شود به منابع دیگر و ما در اینجا به واژه‌شناسی آن می‌پردازیم.

واژه‌شناسی:

راوند همان‌گونه که به نظر می‌رسد از دو جزء «را» و «وند» ترکیب یافته است. یاقوت از قول حمزه می‌گوید: «و اصلها راهاوند، و معناه الخیر المضاعف» ولی پیداست که این وجه تسمیه نشان دهنده صورت واقعی تطور این نامواژه نیست و اصلا «را» مبدل از «نا» ست چونکه حرف «ر» آسان به «ن» تبدیل می‌شود.[680] بنابراین راوند همان «ناوند» است و جزء دوم آن «وند» از ریشه اوستایی «ونته». پسوند تصاحب و دارایی است و دو جزء روی هم به معنای جایی است که آب دارد. صورتهای دیگر این نامواژه چون راور مشهور کرمان، راوه (چاه‌بهار، محلات، نوشهر)، راویان (خوی)، راوک (بهبهان)، راونج (قم)، راوج (کهگیلویه) همه نشان می‌دهد که استنباط ما در این واژه‌شناسی بجا و صحیح است.

رجان‌Raj n

اشاره

نام دیهی است نسبتا بزرگ در دهستان جوشقان از شهرستان اصفهان این دیه در سال 1345
ص: 418
جمعیتی برابر 110 نفر داشته است.[681] درباره جوشقان و معنای آن کلمه و همچنین خصوصیات جامعه‌شناسی روستایی آن ذیل خود آن نامواژه. گفت‌وگو بسیار کرده‌ایم اجمالا می‌دانیم که دهستان جوشقان همچنان نام آن قدیم است و از مراکز کهن تمدن ایران بوده است. یکی از علایم این قدمت و سابقه وجود گویش و لهجه‌ای است که در خود ناحیه و اطراف آن از نطنز و قهرود و میمه و غیره تا برسد به ابو زیدآباد و یارند وجود دارد. این زبان (و یا زبانها)، با اینکه روی آن مطالعه کامل تاکنون به عمل نیامده است خود روشنگر سبق تمدن، سکونت مردم و آبادانی در این ناحیه است. بنابراین اطاله مقال در این‌باره لازم نیست و می‌پردازیم به نام آن.

واژه‌شناسی:

از دقت در واژه رجان متوجه می‌شویم که ترکیب آن از دو جزء «رج+ ان» است. جزء اول که در ظاهر به نظر ما بی‌معنی می‌آید همان «رز» است به معنای درخت انگور و ما می‌دانیم که حرف «ج» و «ز» و «چ» و «ژ» و چند حرف دیگر در لهجه‌های مختلف به هم تبدیل می‌شود. اینکه می‌گوییم به هم تبدیل می‌شوند، معنی آن این نیست که ما به اختیار خودمان جای حرفها را عوض می‌کنیم و بگوییم به هم تبدیل می‌شود. این تلفظات مختلف ناشی از صورتهای تلفظات قبایل مختلف آریایی است که با اختلافات بسیار سخن می‌گفته‌اند و اینک در مقایسه و مطالعه زبانهای آنها می‌فهمیم که جایی که در فلان لهجه حرف «ز» است در لهجه دیگر «ج» است. مثال بارز این مسأله قابل تبدیل بودن حرف «دال» فارسی باستان با «ز» اوستایی ( «دریه» پارسی باستان، «زریه» اوستایی) و همچنین در لهجه‌های مختلف جای خود را باهم عوض می‌کنند و نتیجه آنکه «رج» همان «رز» و به همان معنا آمده است و جزء دوم آن، پسوند نسبت و کثرت است. با واژه «رز» در اطراف کشور، امکنه بسیاری نامبردار می‌باشد. از جمله رزان درست مقابل رجان (آمل، خمین، لاهیجان، نوشهر و غیره) و رز (اراک) و رزجرد (قزوین و غیره) بنابراین رجان ما همان رزان است. یعنی محلی که به درخت تاک و در توسعه معنا به شراب نسبت دارد و دانستنی است که میمه هم در همین دهستان قرار دارد.[682]
ص: 419

ردان‌

- رادان‌

رزوه‌Razve (h)

اشاره

رزوه به فتح اول نام دیهی بزرگ، پرجمعیت و آباد است در دهستان چادگان در شهرستان فریدن از توابع اصفهان. این ناحیه در غرب اصفهان پس از بلوک کرون قرار دارد. از این پیش در آنجا بارندگی بسیار می‌شد و برف فراوان می‌بارید. چندان‌که ماهها رابطه آنجا با اصفهان قطع می‌شد. فریدن منطقه‌ای است سرسبز و خرم با مراتع بسیار که سابقا محل تعلیف دام دامداران اصفهان بود. محصول آن بیشتر گندم و جو و انگور است و گندم آن به خوبی نامبردار است. اساسا این بلوک از چشمه و قنات مشروب می‌شود و اینک آب آنها بسیار تقلیل یافته است. از لحاظ اقتصادی وضع آنجا مطلوب نیست. ارمنیان که در روزگار شاه عباس به این محل کوچانده شده بودند، در سنوات اخیر پس از جنگ جهانی و با مشقات بسیار و با کمک روس‌ها، از ایران به ارمنستان کوچ کردند.

واژه‌شناسی:

درباره نام این دیه، که بیشتر سخن ما راجع به آن است باید دانست که این واژه از دو جزء «رز+ وه» ترکیب شده است. با واژه «رز» آشنا هستیم و آن همان «تاک» یا «درخت انگور» است و جزء دوم «وه» همان صورت دیگر «به» است. به معنی خوب که در واژه‌هایی مثل ورامین و غیر آن دیده می‌شود. در اینجا رزوه با توضیحی که داده شد معادل «رزبه» است به معنی آنجا که انگور خوب دارد.

رنگان‌Rang n

اشاره

رنگان دیهی است نسبتا کوچک که در عداد دیه‌های شهرستان اردستان به حساب آمده است و در سال 1345 فقط 42 نفر جمعیت داشته است. اما رنگده دیه کوچکی است که جمعیت آن از 58 نفر در نمی‌گذرد و در روستای رودشت اصفهان واقع است.[683] درباره خصوصیات جامعه‌شناسی روستایی این هر دو محل توضیحات چندانی لازم نیست چون که در موارد مختلف هم درباره اردستان و هم درباره رودشت گفت‌وگو کرده‌ایم؛ چیزی که در اینجا جالب به نظر می‌رسد این است که با مطالعه در احوال مردم این دو ناحیه معلوم
ص: 420
می‌شود که یک نحوه شباهت در فرهنگ و حتی زبان و لهجه میان ساکنان هر دو محل وجود دارد. مردم هر دو دیه به همان لهجه گزی (با تسامح) که گفته‌ایم در شمال و شرق اصفهان شیاع دارد، سخن می‌گویند. مردم آن آفتاب‌زده، زحمتکش و سختکوش و با حالتی اکتفا به منابع محل و اتکا به نفس زندگی می‌کنند. و این البته تا پیش از درگیری آنها به بلای شهری و شهری‌شدن بوده است. رادیو و تلویزیون زبان آنها را و شهری‌شدن اخلاق آنها را تغییر داده است و می‌دهد باید جرأت کنیم و بگوییم ضایع کرده است و می‌کند، ولی به هر صورت این خصوصیت و قدمت که از نام این دو دیه برمی‌خیزد در احوال معیشت و احوال مردم هم پیداست. گمان دارم به صورت قانون می‌توانیم بگوییم هرجا که قدیمی باشد هم نام آن قدیمی است، هم فرهنگ و هم لهجه و زبان مردم آن قدیمی است و چون این دانسته شد بر سر نام آن می‌رویم.

واژه‌شناسی:

در واژه نخستین کلمه رنگان از دو جزء «رنگ» و «ان» و در واژه دومین «رنگ» و «ده» ترکیب شده است. در واژه رنگان می‌دانیم که جزء دوم همان پسوند کثرت و نسبت و اتصاف است. چنانکه در زنجان عینا به همین صورت داریم و در واژه رنگده «ده» داریم که گفته‌ایم شیوع فراوان دارد که در نام محلها واقع شود، مثل دهنو و دهک و غیره و غیره. اما خود کلمه «رنگ»، که شکوه خاص آن با صرف تلفظ به نظر می‌رسد، همان واژه معمولی است و هیچ مانعی ندارد که بنیادگران این دیه‌ها وقتی که ثمره زحمت و کشش و کوشش خود را با سرسبزی رنگارنگ علف و گل و گیاه می‌دیده‌اند آن را رنگان بخوانند و به «رنگ» متّصف کنند و یا رنگده بخوانند و این اتصاف را در محل ثابت‌تر سازند.
در پایان سخن می‌رسیم به رنجقان. از این واژه که ترکیب ظاهری مصحف عربی دارد برای نخستین بار ذهن انسان متوجه کلمه «رنج» می‌شود و فکر می‌کند از «رنج» به معنای درد آمده است در حالی‌که با دقت بیشتر متوجه شده‌ایم واژه «رنج» همان تصحیف شده «رنگ» است و با «قان» به صورت پسوند آشنا هستیم. در تصحیفات و تعریبات واژه‌های اصیل پارسی پسوند «ان» و «گان» (مهرگان و بسیاری دیگر) به صورت «قان» در می‌آید و بنابراین رنجقان، همان «رنگان» معادل «رنگ+ ان» است. باقی می‌ماند اینکه بگوییم این واژه به چه محل و دیهی اطلاق می‌شود. تا سال 1345 که مرکز آمار ایران از این دیه‌ها سرشماری کرده است می‌گوید که این دیه فقط 13 نفر جمعیت دارد و دو خانوار بیشتر در
ص: 421
آنجا ساکن نیستند.[684] خود دیه از دهستان رباطات شهرستان یزد است و ما دیده‌ایم که در این ناحیه (یزد و روستاهای آن) بسیاری از واژه‌های اصیل پارسی، که نشان و علامتی از تمدن کهن جلگه مرکزی ایران در آنها وجود دارد، همچنان بر محلها و دیه‌ها نهاده شده است. در همین دهستان است خرانق و کرهنگ و گزستان و کیه و زرین و ساغند و مروک و هامانه و بسیاری دیگر.[685] به‌هرحال این ناحیه از امکنه‌ای بوده است که برحسب کیفیات تاریخی مسکن اقوام اصیل ایرانی بوده است. این نامهای دلنشین، به انضمام لهجه و نیم‌زبانهای باقی‌مانده فارسی و کیفیات معیشت و زندگانی خاص، نشانی از آن روزگاران آبادانی کهن به‌دست ما می‌دهد. این نکته را هم بگوییم که در حال حاضر چنانکه مکرر گفته‌ایم در این دیه‌ها روزبه‌روز قناتها کم‌آب‌تر می‌شود و مردم آنها مهاجرت می‌کنند. در سال 1348 این دیه فقط 13 نفر جمعیت داشته شاید الآن خیلی کمتر و یا اصلا ساکنی نداشته باشد.

رنگده‌

- رنگان‌

رومندRumand

اشاره

دو رومند داریم که یکی کوچکتر است و رومندچه نامیده می‌شود و هر دو را در عداد دیه‌های دهستان حومه نایین به حساب آورده‌اند. در سال 1345، رومند 13 نفر و برعکس رومندچه 17 نفر جمعیت داشته است.[686] درباره ویژگیهای ناحیه نایین و دهستانهای آن مراجعه کنید به نامواژه نایین و مضافات آن.[687] اجمالا باید دانست که ناحیه نایین و توابعش از نواحی بسیار قدیم سکونت آریاییان بوده است و آب بسیار زیرزمینی موجب نامگذاری آنجا به نایین و کثرت زیستگاهها شده است، ولی اکنون ورق برگشته و این ناحیه به‌کلی دچار کم‌آبی، قلت جمعیت و متروک شدن دیه‌ها می‌باشد. آنچه برای ما مهم است نام کهن این زیستگاه آریایی است که اینک بدان می‌پردازیم.
ص: 422

واژه‌شناسی:

از این نامواژه به صورتی که هست معنایی استنباط نمی‌شود. چون «رو» به معنای وجه و صورت و ترکیب آن با «مند» صورت خوشی نیست و معنای خوشی هم ندارد، ولی با دقت بیشتر می‌بینیم واژه از دو جزء «رو» و «مند» ترکیب یافته است. حرف «ر» در جزء اول مبدل «ن» است و «نو» ممال واوی «نا» به معنای آب است و رومند معادل نومند به معنای نامند، یعنی دارنده آب است و جزء دوم «مند» از همان واژه اوستایی ونت(Vanta) پسوند دارایی و تصاحب است که در واژه‌هایی امثال زورمند و توانمند و بسیاری دیگر می‌بینیم. درباره جزء اول «نو» که گفتیم ممال «واوی» «نا» ست. باید دانست که «نا» به معنای آب است. نگاه کنید به واژه‌های نی، نیه، نیاصرم، و مشابهات آن در همین فرهنگ. و وجود نامهایی مثل نایوند، (بوشهر، طبس)، نایبندی (لار)، نای (کاشمر)، ناوه (بانه، بجنورد، خرم‌آباد و غیره)، ناوند (خلخال)، ناور (ماکو)، ناوان (هشتپر)، ناو (هشتپر، مریوان) و نانین معادل نایین (شاهرود) و بسیاری دیگر همه نشان این است که «نا» به معنای آب که مورد توجه آریاییان بوده در اینجا به معنای آب است و صورت دیگر آن (ممال «واوی») هم در اطراف ایران امثله فراوان دارد همچون نومهن (مشهد)، نومندان (هشتپر)، نوین (سقز) و نوین (مریوان) و بسیاری دیگر و از همه اینها معلوم می‌شود که «نا» و ممال «واوی» آن «نو» به آسانی و به نحو مطلوب با پسوندی ترکیب شده و نام امکنه‌ای بسیار قرار می‌گیرد.

رونق‌Ronaq

اشاره

رونق به همین صورت یک واژه عربی است به معنای رواج، فروغ، روشنایی، حسن، جمال و پیشرفت امر و هیچ‌کدام از این معانی برای نام محل مناسب نیست. از این‌رو باید جست‌وجو کنیم که ریشه واژه چه بوده است و تطور و تحول آن چگونه است. در فهرست مرکز آمار ایران رونق را نام دیهی دانسته‌اند از دهستان حومه شهرستان اردستان. در سال 1345 این دیه 59 نفر جمعیت داشته است.[688] و به این جهت دیهی کم‌وبیش معتبر است.
از جمعیت حاضر آن اطلاعی ندارم. تواند باشد که به همین صورت باقی مانده باشد چون همه ناحیه شکوفایی اقتصادی چندانی ندارد و ممکن است به علت قلت آب که فرآیند
ص: 423
واپس زننده مهمی است از این هم کمتر شده باشد. اردستان ناحیتی کهن است و نامواژه‌های کهن بسیار در آن وجود دارد همچون برزاوند، فسخود، دوک، سوداب، سینالان، سینا و بسیاری دیگر که در موارد بسیار و به مناسبات مختلف از آنها یاد کردیم.[689] گویش اردستانی و یا مشابه آن نطنزی و غیره در محل رایج است. شیوه‌های کهن زندگانی هم در معیشت و هم در ساختمان و هم در کشاورزی در این محل چشمگیر است. محصول چندانی از کشاورزی به‌دست نمی‌آید، ولی رغبت مردم محل در اتکا به نفس و روشهای دل‌انگیز زندگانی آنها را به خود متکی کرده است. ساکنان آن عموما مردمانی صدیق و صادق و پوینده و کوشنده هستند. با اکتفا بدین مختصر می‌پردازیم به نام با شکوه آن.

واژه‌شناسی:

این نامواژه بدین صورت معنایی ندارد. در فرهنگها «رون» را محلی دانسته‌اند در هندوستان و شاعر چامه‌سرای پارسی ابو الفرج رونی را به آن منسوب دانسته‌اند.
در زبان پهلوی به صورت‌Ron از اصل اوستایی «راون»(R van) به معنای جهت و سمت آمده است و واژه‌های بیرون و درون و اندرون از آن می‌آید. در اوستایی واژه «رون»(Ravan) به معنای رود و جریان رود است و «روان» فارسی به‌معنای جاری از آن می‌آید. می‌توان فکر کرد که رون صورت تداول عامه «روان» است. در تداول عامه واژه «روان» به صورت «روون» (گویش اصفهانی) هنوز هم شایع و رایج است. از این‌رو در نظر من آشکار است که رونق از دو جزء «رون» معادل «روان+ ک» ترکیب یافته است. بنابراین رونق درست معادل رونک (رون+ ک) به معنای جریان کوچک است، یعنی جایی که آب قناتی دارد روان ولی بزرگ و عظیم نیست، روانک است. و این واژه به همین صورت تبدیل یافته و پس از تعریب به صورت رونق در آمده است و تلفظ عربی رونق به جای «رونک» بر آن غلبه کرده است و این وجه تسمیه را وجود نامواژه‌های روان (همدان) و روانج معادل روانک (قم)، روانسر (پاوه) و امثال اینها تأیید می‌کند و در تمام اینها تسمیه کل به جزء و همچنین حال به محل رعایت شده است. روان و رونق از این جهت می‌گویند که آب قناتش روان است (تسمیه موصوف به صفت و جزء به کل).
ص: 424

رهنان‌Rehn n

اشاره

رهنان دیه بزرگ و یا بهتر بگوییم امروز شهر یا شهرکی است بر باختر اصفهان که این شهر یا شهرک که امروز به همین صورت رهنان به کسر اول تلفظ می‌شود با حوالی خود جزء اصفهان بزرگ است و عجب آنکه نام آن در فرهنگها نیامده است. در لغت‌نامه آن را «رنان» با ضم اوّل یاد می‌کند. در معجم البلدان یاقوت نیز به ضم اوّل آمده است. جابری انصاری[690] آن را رنان (به کسر اول) می‌آورد. در تداول عامه آن را رینان و به گویش خاص اصفهان رینون و یا رنون تلفظ می‌کنند و در تلفظ حرف «ی» آنقدر کوتاه به زبان می‌آید که گویی کسره است و همچنین است در تلفظ عامیانه، ظاهرا اصح نامها و صورت تلفظ همین صورت تلفظ عامه است. به هر صورت رنان یا رهنان امروز شهرکی است آباد و پرجمعیت. برحسب تقسیمات سابق آن را جزء بلوک (دهستان) ماربین به حساب می‌آورده‌اند تا اینک که یکی از محلات شهر اصفهان است و بیشتر به همان نام معمول در تداول عامه شهرت دارد. از این پیش تکیه مردم محل بر کشاورزی و دامداری بود. دام بسیار داشت و مردم در کار و حرفت خود پیروز و کامروا بوده‌اند. امروز این رسم و آیین به هم خورده است و بسیاری از زمینهای کشاورزی خانه شده است. دور و کنار آن هیچ اثر تاریخی کهن وجود ندارد. اثر اسلامی کهن هم در آن دیده نمی‌شود. بنای تاریخی معتبری نیز در آن نیست. امروز هرچه نگاه می‌کنی خانه‌های آجری است و خیابانهای آسفالت‌شده، ساختمانهای دولتی و بانکها و غیره.
این است آنچه امروز رهنان ما را به‌وجود می‌آورد و چون هدف بیشتر ما تحقیق در نام محل است به‌همین اندازه در وصف آن اکتفا می‌کنیم و به مقصود اصلی خویش باز می‌گردیم.

واژه‌شناسی:

درباره واژه‌شناسی این محل من دو سال سخن را نگاه داشتم و اینک که کتاب ما رو به پایان است آن را می‌آورم تا در جای خود قرار گیرد و حقیقت آنکه همیشه در دل اندیشناک بوده‌ام و می‌دانستم که وجهی که در واژه‌شناسی این محل خواهم گفت مورد پسند بسیاری واقع نشده و با خرده‌بینی و انتقاد سخت روبه‌رو خواهد شد، ولی سرانجام چون بر یافته خویش اطمینان یافتم آن را می‌آورم و بقیه به انصاف و پژوهش خواننده
ص: 425
بستگی دارد. حقیقت آنکه رهنان به این صورت و تلفظ معنی ندارد. از بعضی شنیدم که آن را ره‌نان (نان- خبز عربی) دانسته‌اند ولی در صورت تداول عامه آن هیچ معنی آشکار و ظاهری نتوانسته‌اند بیاورند و صورت ره‌نان یعنی راه نان هم بی‌معنی است.
حقیقت آنکه چون ما به تداول عامه اعتماد می‌کنیم و در اینجا می‌بینیم که صورت رنان را با واژه‌های رهق (کاشان)، ره‌کرد (جیرفت)، رهدانه (نقده)، رهگام (چاه‌بهار)، ره‌گاه (جیرفت)، رهن (بافت، گناباد، نطنز)، رهنه (باخزر)، و رهه (کهگیلویه) و رهیه (اصفهان) می‌باید ارتباطی داشته باشد و معنایی که با نام آن امکنه سازگار باشد. و در تداول عامه باز می‌بینیم امکنه‌ای که با تلفظ «ری» آغاز می‌شود مثل ریاخوان (اصفهان)، ریگ‌آباد (ارومیه، سلماس، مهاباد)، ریگان (جهرم، گرمسار)، ریگ (بافت، بیرجند، چاه‌بهار، شهرکرد) و غیره و غیره هم باید معنی داشته باشد و این کلمه با آن نامها سازگار گردد. به تعبیر دیگر هر معنایی که برای این واژه به‌دست آوریم باید بر نامهای مشابه آن نیز قابل تطبیق باشد و الا نه قابل قبول است و نه از نظر واژه‌شناسی بنیادی دارد. در مقدمه این کتاب و ضمن بحث از اینکه قواعد واژه‌شناسی (فقه اللغه) باید عام باشد و به اصطلاح مطرد و منعکس باشد و در صورتی که رهنان مخفف «راه» یا طریق نان باشد و هیچ صورت دیگری قابل قبول نیست. اگر ما نتوانیم رهنان را توضیح دهیم صورت رهن (بافت، گناباد، نطنز) و رهنه (باخزر) و همه آن امثله مشابه که آوردیم بی‌نتیجه و بی‌معنا خواهد ماند. ببینیم ترکیب این واژه و اجزای آن چون شکافته شود چیست، بی‌شک ترکیب واژه از «ره» و «نان» ترکیب نشده بلکه ترکیب آن به این‌صورت است «ره- ن- ان». جزء اول «ره» باز تخفیف یافته کلمه «راه» نیست چون نه این نامواژه و نه نامواژه‌های مشابه آن، با معنای راه (طریق عربی) سازگار نمی‌شود و رهک یا رهق و یا ریهق بی‌معنی خواهند ماند. حقیقت را بخواهید «ری» صورت دیگری از «ره» (طریق) نیست، بلکه صورت دیگری از معنایی است که خواهیم آورد. در ترکیب رهق هم راه هق نیست بلکه «ره+ ک» معادل (رهک) به معنی «ره» کوچک در نام محل بی‌مورد و ناپسند است.
این نکته مسلم است که حروف در زبان فارسی به حروف دیگر تبدیل می‌شوند و حرف
ص: 426
«ر» مبدل از «ن» است.[691] بنابراین در رهنان هم حرف اول «ن» است و «ن» تخفیف یافته کلمه «نا» است و «نا» به معنای آب است.[692] و دیده می‌شود که این «نا» در نام بسیاری از امکنه به صورت «نی» در می‌آید مثلا در نیریز (فارس)، نیشابور (خراسان، نایین)، نیو (اردبیل، تفت، مریوان، همدان)، نیشافون (تربت حیدریه)، نیق (کاشان، بیرجند، دماوند، سبزوار و غیره) معادل نیک با حرف تصغیر آخر و نیکان با جزء «ان» علامت نسبت و بسیاری دیگری از این مشابهات.[693] در صورت «نی» و «نیه» و «نی» در نامواژه‌های نه‌نی و نیسان و نهوج اردستان گفته‌ایم با توضیحات مفصل که این «نی» در اینجا به معنای آب است و همه آن نامواژه‌ها که «نی» دارند با واژه آب نیز تشابه دارند مثلا نیک معادل «نی‌ک» (تصغیر آب) همچنان‌که نیک داشتیم آبیک هم داریم.[694] حقیقت آنکه این حرف «ی» که در صورتهایی مثل نیشابور، نیاصرم (اصفهان)، نیاسن (رودسر)، نیاسر (کاشان) و نیان (اسلام‌آباد، بندرعباس، گناباد)، نیاوران (تهران) و نیاوش (مهاباد و غیره و غیره) داریم. در اینجا به اصطلاح زبان‌شناسی(Euphony) یعنی حرف زینت است چنانکه در نیاوردن و نیامدن و نیازردن و امثال بسیار دیگر آنها داریم که برای سهولت تلفظ نه‌آمدن، نه‌آوردن، نه‌آزردن و امثال اینها در درج سخن وارد می‌شود.
با این حال و با این توضیحات معنای نامواژه رهنان نسبتا معلوم شد از این‌رو می‌گوییم که رهنان ترکیب آن «ره (تلفظ دیگری از «ر»)+ ن+ ان» است یعنی مرکب از سه جزء است جزء اول «ره» تخفیف یافته کلمه «ر» (بالکسر) مبدل از «ن» تخفیف یافته کلمه «نا»[695] است و جزء دوم «ن» همان حرف زینت است که ذکر آن گذشت برای سهولت تلفظ و جزء آخر «ان» علامت نسبت و کثرت است چنانکه در بسیاری از امثله در این کتاب توضیح داده شده است.
ص: 427

رهیزRahiz

اشاره

رهیز دیه بزرگی نیست، در دهستان خوش آب و هوای پادنای علیا از شهرستان سمیرم قرار دارد. در سال 1345 این دیه، 151 نفر جمعیت داشته است که به علت ثبات امنیت و وجود امکانات حمل‌ونقل و دادوستد و بهبود شرایط کلی زندگانی در این ناحیه بی‌شک جمعیت آن نیز افزایش یافته است و در فهرست آمار سال 1375 جمعیت آن 410 نفر می‌باشد. برای اطلاعات بیشتر درباره سمیرم نگاه کنید به خود این نامواژه و توابع آنکه به تفصیل در این کتاب مورد گفت‌وگو واقع شده است.[696]

واژه‌شناسی:

واژه رهیز که به همین صورت مفید معنی نیست، از دو جزء «ره+ ایز» ترکیب شده است و مسلما جزء اول آن به معنای راه نیست و در این نامواژه حرف «ر» مبدل از «ن» است پس ترکیب صحیح رهیز مساوی است با «نه+ ایز» و جزء اول «نه» صورت دیگری از «نا» و «نی» و «نو» است.[697] و جزء دوم «ایز» همان واژه متداولی است که اکثر در ترکیب واژه آب در نامها دیده می‌شود.[698] این جزء به صور مختلف «ایش»، «ایز»، «ایچ» و «ایژ» می‌آید و در تمام موارد به معنای شستن، شوییدن، روان شدن و جریان یافتن است و جزء مؤخر، مؤکد برای روان بودن آب است، از این‌رو رهیز همان نهیز، معادل «نیز» یا «نیژ» و «نیچ» است و به معنای جایی است که آب روان دارد.

رهیه‌Rahiye (h)

اشاره

امروز دیهی به نام رهیه در اصفهان وجود ندارد ولی سابق بر این نام آن را به این‌صورت آورده‌اند. در طومار سهام آب زاینده‌رود که یک منبع قابل اعتماد کهن است[699] چنین می‌خوانیم: سمت مادی گلی مقابل مادی مروان سوای یک رشته قنات که مختص محل مزبور است.
ص: 428
4 سهم
قریه رهیه مشهور به شاه کرم قریه در سند
دو سهم دو سهم
امروز از قریه در سند به‌کلی اطلاعی در دست نیست و جایی به این نام نمی‌شناسیم ولی قریه رهیه سابق، امروز به نام شاه کرم معروف است که نام امامزاده‌ای هم هست بنابراین رهیه و شاه کرم یکی است و خواهیم دید که رهیه چه معنی دارد.
امروز قریه شاه کرم دیه نسبتا معتبری است در دهستان رودشت که در سال 1345 جمعیت آن 149 نفر بوده است[700] و در این اواخر به علت دستیابی به آب آسان‌یاب از رودخانه زاینده‌رود پس از الحاق آب کوهرنگ بر شکوفایی اقتصادی آن افزوده شده و جمعیت بیشتر و آبادانی بهتری یافته است و هرچه باشد رهیه سابق است و این خود عجیب است که این امکنه نام خود را به مناسبتی تغییر می‌دهد چنانکه در این دیه رخ داده است. ببینیم رهیه چه معنی می‌دهد.

واژه‌شناسی:

باید دانست که به این صورت معنای آن سخت صعب به ذهن می‌رسد و امثال النظایری متناسب با خود چون رهال، (خوی) رهق (کاشان)، رهن (نطنز، گناباد، بافت) و رهنه از همه مهمتر در باخزر آمده است.
در تمام این امثله حرف «ر» به‌طوری که واضح است مبدل از «ن» است.[701] بنابراین رهیه مبدل از «نهیه» است و چون آن را بشکافیم به اجزای «نه (معادل ره)+ ی+ ه» می‌رسیم.
اما جزء اول «ره» همان «نه» است صورت دیگری از «ن» و «نا» به معنای آب و دو جزء دیگر «به» علامت نسبت است بنابراین «رهیه» جایی منسوب به آب است و می‌دانیم که حد اعلای علاقه آریاییان نسبت‌دادن محلی به آب بوده است.[702] و اتفاقا جایی به نام نهویه (فیروزآباد) و نهی (بیرجند) و نی (ایذه و مریوان) داریم که همه مؤید گفتار ما می‌باشد.[703]

فرهنگ جامع نامها و آبادیهای کهن اصفهان ؛ متن ؛ ص429
ص: 429

ریاخوان‌Riy xw n

اشاره

ریاخوان یا ریاخان و هر دو در تداول عامه ریاخون، نام دیهی است در دهستان اشترجان از شهرستان اصفهان. در سال 1345 جمعیت این دیه 478 نفر بوده است.[704] این ناحیه چنانکه در مطاوی این کتاب درباره لنجان و نامواژه‌های متعدد آن گفته شد. در حال حاضر از شکوفایی اقتصادی بسیار خوبی بهره‌مند است و در عین‌حال، این ناحیه بسیار قدیمی است و صرف وجود این نام و امثال آن و نامواژه‌های بسیار دیگر، همه با نامهای کهن در ناحیت لنجان و النجان، نشان این است که از قدیم یکی از مراکز سکونت و تمدن آریایی و اقوام ایرانی در اینجا بوده است. ولی در حال حاضر متأسفانه نشانی از قدمت جز در این نامهای کهن در آنجا نمی‌شود نشان داد. علتش هم این است که ساختمانهای ناحیه همه نااستوار و برآورده از خشت خام است و این نوع ساختمان در مرور دهور محکوم به فروریختن و زوال است.
اثر قدیمی در دور و بر دیه دیده نمی‌شود. خانه‌های گلی با دیوارهای کاهگلی، کوچه‌های درهم پیچیده و خاک‌آلود در تابستان و گل‌آلود در زمستان و خود دیه که محفوف درختستانهای سرسبز است، این است همه آنچه نشان دهنده وضع حاضر دیه است. حمامی و مسجدی و برخی دیوارهای آجری و درهای آهنی به نشان اینکه، تمدن در اینجا راه یافته است. گویش خاصی در ناحیه وجود ندارد.
آن استحکام اخلاقی و شیوه‌های بدیع زندگانی نواحی ساحل کویر نیز در اینجا دیده نمی‌شود. هرچه از قدیم بوده هم نابود شده و به‌طور خلاصه گذشته کهن را فقط در نام آن می‌توان دید. از این‌رو ما به واژه‌شناسی آن دست می‌بریم.

واژه‌شناسی:

در فهرستهای موجود بیشتر آن را ریاخان آورده‌اند.[705] در نشریه شماره 289 مرکز آمار ایران آن را ریاخوان ذکر کرده‌اند. چون در تلفظ «خوان» و «خان» به یک صورت به گوش می‌رسد، املای صحیح آن به هر دو صورت ممکن است ولی نویسنده صورت خوان را ترجیح می‌دهد. (به دلیل معنایی که خواهد آمد) درباره تقطیع آن بی‌شبهه به دو جزء «ریا+ خوان» (خوان) می‌رسیم. ولی این ترکیب در ظاهر معنی صحیح ندارد. لیکن اگر توجه کنیم
ص: 430
که در جزء اول آن «ریا» حرف «ر» منقلب از «ن» است.[706] در این صورت واژه از صورت ریاخوان به نیاخوان باز می‌گردد و می‌دانیم که «نه» و «نیه» و «نیا» صورت دیگری از «نا» به معنای آب است. و جزء دوم آن «خوان» به معنای جا و محل است بنابراین ریاخوان یعنی جایگاه آب آنجا که آب فراوان دارد و راستی هم که ناحیه لنجان که اشترجان بخشی از آن است در کنار رودخانه زاینده‌رود از آب کافی بهره‌مند می‌باشد و همه سرسبزی و زیبایی دیه‌های آن بستگی به آب فراوان آسان‌یاب زاینده‌رود دارد که پس از الحاق آب کوهرنگ به آن و احداث سد افزایش بسیار یافته و آب مطمئن برای دیه‌ها تأمین گردیده است. نظایر بسیاری از همسانهای این نامواژه در اطراف ایران دیده می‌شود از جمله ریجن (کاشان)، ریجان (زرند) و ریخان (مشهد، بیرجند، خرم‌آباد، محلات و غیره)

ریزRiz

اشاره

ریز تا چندی پیش دیه بزرگی بود افتاده در کرانه رودخانه زاینده‌رود و در غرب جنوب اصفهان، پوشیده در درختستان و بیشه‌زارهای کبوده و دورتادور آن را برنج‌زارها فرا می‌گرفت و رودخانه زاینده‌رود که از جنوب آن جوشان و خروشان رو به خاور روان بود.
این دیه بزرگ که اتفاقا نام آن در نشریه شماره 289 مرکز آمار ایران، که منبع اصلی آگهی‌های ماست نیامده، شاید به این دلیل که هرچه بزرگ شد و از حال دیه به‌صورت شهر درآمد نام آن را حذف می‌کنند ولی ما بگوییم که ریز کجاست. در منتهی الیه باختر دهستان اشیان آنجا که آیدوغمیش و اشیان به هم می‌رسند، ریز واقع شده است. در شمال آن دشت طبس افتاده که امروزه جایگاه کارخانه آهن‌گذاری اصفهان است و بسیاری صنایع دیگر و خود ریز که آن را اینک زرین‌شهر می‌نامند. چرا این نام کهن را تغییر داده‌اند؟ شاید تنها دلیل این تغییر و بسیاری تغییرات دیگر که در نامهای امکنه می‌دهند از باب ندانستن تاریخ و یا نداشتن
ص: 431
علاقه به تاریخ کهن این مملکت است. حقیقت آنکه وقتی نام دیهی را تغییر دادی تاریخچه‌ای را که نام از آن برمی‌خیزد گم کرده‌ای و زنهار و زنهار که ما نباید تاریخ را فدای هوس کنیم.
به‌هرحال این ریز در همان حال روستایی خود ام القرای دهستانهای آیدوغمیش و اشیان به حساب می‌آمد. نامورانی بدان منسوب بودند و خود دارای مساجد و حمامها و آثار عمرانی بسیار بودند. دیه رفته بود که شهر شود. بزرگ هم شده بود و داشت بزرگتر هم می‌شد ولی هنوز هم دیه به‌شمار می‌آمد و شهر کاملا روستا را نبلعیده بود. اینک با زرین‌شهر یکسره روستا مرده و شهر مصنوعی فرنگی‌زده از توی آن سر درآورده است.
خیابانهایی می‌بینی و اداره‌ها و بانکها، چیزها و چیزهای دیگر و از همه آنها ناسازی و ناهماهنگی آشکار. چرا؟ برای اینکه دیه کهن ریز، زرین‌شهر شده است و هنوز هم نه شهر است و نه دیه. اگرچه به شهر بیشتر مانند است. درباره اخلاق و عادات و آداب روستایی و امور اجتماعی و جامعه‌شناسی آن بهتر است چیزی نگوییم به تضاعیف و تفاریق در نامهای دیه‌های کهن آیدوغمیش و اشیان و اصفهان و لنجان از آنها یاد کرده‌ایم و در اینجا می‌پردازیم به واژه‌شناسی.
با زرین‌شهر ما را کاری نیست مناسبت آن هم که البته بی‌تناسب است نمی‌دانیم چون در این محل نه کان زر است نه هیچ چیز زرین. اما ریز یعنی چه؟ و این است آنچه می‌خواهیم معین کنیم.

واژه‌شناسی:

فورا می‌توانیم از روی واژه ریز دریابیم که ریز می‌تواند از ریشه ریختن آمده باشد و هم می‌تواند از ریشه کهن‌تر «ریس» به معنای دشت و میدان آمده باشد. در اغلب نزدیکتر به تمام نامواژه‌هایی که جزء «ریز» در آن هست این اندیشه صادق است که «ریز» از ریشه ریختن نیست و محل را با ریختن ارتباطی نیست. با آب و ترکیبات آن مثل آب‌ریز و آب‌ریزه و اینها احتمال ارتباط محل با جزء ریز و ریزه مشتق از ریختن می‌رود، ولی وقتی‌که ریز تنها به کار رود بی‌شبهه از ریشه ریختن نمی‌آید. توضیح آنکه در زبان فارسی «ریس» که در تداوم عامه ریز می‌شود به معنای میدان است. اسپریس یعنی میدان اسب‌دوانی، میدان
ص: 432
اسب و اسفریز و اسفه‌ریز[707] نام دیهی در اصفهان. به‌هرصورت آشکار است که ریز که بر این دیه بزرگ از روزگاران کهن اطلاق شده به معنای جا و محل معتبر است هرچند نه در ابتدا و نه در انتهای آن واژه‌ای نیست تا بیشتر آن را توضیح دهیم. مثلا میدان یا محل کاشت برنج و امثال اینها. در سایر نامواژه‌هایی مثل نیریز و پاریز و غیره نیز باز این کلمه به همین معناست هرچند در فرهنگهای ما کلمه ریس را به‌صورت مستقل نیاورده‌اند ولی در لفاف مرکب مثل اسفه‌ریز از آن یاد نموده و همه متذکر شدند که ریز به معنای میدان است.

ریسه‌Rise (h)

اشاره

ریسه دیهی است در دهستان حومه از شهرستان نطنز، که دیه معتبری به‌شمار می‌رود و در سال 1345 این دیه 242 نفر جمعیت داشته است. در ناحیت نطنز دیه‌های پرجمعیت با نامهای کهن و قناتهای پرآب بسیار داریم.[708]
این نامها همه علامت این است که روزگار درازی از عمران و سکونت آریاییان و ایرانیان قدیم در ناحیه خوش آب و هوای نطنز گذشته است. برخی از دیه‌های نطنز که بر جانب مشرق ناحیه افتاده است پایی به کویر دارد چون ابو زیدآباد و جز آنکه از گرمای تابستان بی‌نصیب نیست ولی سایر قسمتهای ناحیه همه خوش آب و هوا با تابستانهای ملایم و زمستانهای سرد است.
دهستان حومه مخصوصا از سایر دهستانها هم دیه‌های بیشتری دارد و هم پرجمعیت‌تر و آبادتر است. چون درباره خصوصیات جامعه‌شناسی و جغرافیایی این محل ذیل عنوان نطنز و مضافات آن توضیحات کافی داده‌ایم می‌پردازیم به واژه‌شناسی آن.[709]

واژه‌شناسی:

ریسه از دو جزء «ریس+ ه» ترکیب یافته است. جزء اول «ریس» همان واژه‌ای است که به‌صورت «ریس» و «ریز» هر دو داریم (اسفه‌ریس و نیریز و پاریز و غیره) و جزء آخر آن «ه» علامت نسبت است و بر روی هم معنی آن می‌شود ناحیتی منسوب به
ص: 433
داشتن وسعت «همانند میدان» که از این جهت برای آن در ناحیت کوهستانی امتیازی به‌شمار می‌آمده است و به همان نام منسوب و مشهور شده است و جزء دوم «ه» علامت نسبت است. چنانکه در امثال و نظایر آن بسیار داشته‌ایم و به ذکر آمده است.

ریکارRik r

اشاره

ریکار نام دیهی است سخت کوچک که در دهستان جوشقان از شهرستان اصفهان قرار دارد.
درباره جغرافیای تاریخی و جامعه‌شناسی جوشقان و دیه‌های آن به تفصیل در نامواژه‌های رجان، جوشقان، اوروجه، گریز و غیره توضیحات بسیار داده شده است.[710] از این‌رو می‌پردازیم به نام آن.

واژه‌شناسی:

ریکار به این صورت برای ما معنی روشنی به دست نمی‌دهد. ولی اگر توجه کنیم می‌بینیم که حرف «ر» مبدل از «ن» است بنابراین ریکار، در اصل به صورت «نیکار» در می‌آید و «نی» صورت دیگری (ممال یایی) از همان واژه «نا» به معنای آب است و «نیکار» در واقع به معنای «آبکار» است. و «آبکار» خود در عالم زراعت به معنای کاریزکنی و تنقیه قنات آمده است. اثیر الدین اخسیکتی گوید:
در بن چاه بلا افتاده هم بر آبکارهرکه در کوی تو یک‌بار از سر چاه آمده[711]

به‌هرصورت آبکار و آبکاری و ترکیبات بسیار دیگر از واژه آب با ریکار مشابه می‌باشند و به معنای آب است و آبکار و سایر ترکیبات آن و با نام دیه متناسب است و می‌دانیم که نخستین علاقه آریاییان نخستین نامگذاری امکنه با واژه آب و مشابهات آن بوده است.
ص: 435