گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
ق‌



قارنه‌Q rne (h)

اشاره

قارنه دیهی است که آن را در عداد دیه‌های دهستان براآن جنوبی در تقسیمات جدید قلمداد کرده‌اند. در سال 1345 (سال آماری ما) جمعیت آن را 248 نفر[167] آورده‌اند و در سال 1355 یعنی 10 سال بعد جمعیت آن را 237 نفر[168] ذکر کرده‌اند و این مسأله شگفت نیست چون‌که قارنه در مرز میانه روستای جرقویه و روستای براآن قرار دارد و چون قنات آب است و آب آن کم شده بنابراین اقتصاد کشاورزی آن شکوفا نیست و جمعیت آن رو به کم شدن می‌رود تا در آینده چه شود.[169] به بیان دیگر همین‌که دشت براآن می‌رود به ریگستان جنوبی (جرقویه) بپیوندد نخست‌بار به قارنه می‌رسیم. از همین جهت نیز گاهی آن را جزو جرقویه به حساب آورده‌اند و به‌هرحال همه خصوصیات دهستان جرقویه نیز در آن جمع است.[170] لازم نیست درباره جامعه‌شناسی روستایی آن توضیحات بیشتر بیاوریم بلکه بهتر است دو کلمه درباره جغرافیای تاریخی آن سخن بگوییم. جرقویه که این دیه در مرز شمالی آن با براآن واقع شده ناحیتی قدیمی است که آثار تاریخی قدیم در آنجا زیاد وجود دارد و در قارنه نیز همین آثار شگفت‌انگیز به نشان همان قدمت و تمدن کهن، وجود دارد. رواج صورتی از زبان کهن و صبغه خاص معیشت و زندگانی نیز دلیل دیگری بر همین قدمت
ص: 558
است. وجود دیه‌هایی با نامهای جلیل و فاخر چون ینگ‌آباد، آذرخواران، رامشه، پیکان و غیره همه نشانه این قدمت و تمدن است که در ذیل عناوین مختلف به توضیح آن پرداخته‌ایم و در ضمن واژه جرقویه نیز به تفصیل از آن گفت‌وگو شده است. بپردازیم به واژه قارنه.

واژه‌شناسی:

از دقت در کلمه قارنه متوجه می‌شویم که از دو جزء «قارن+ ه» ترکیب شده است. «قارن» یک نام کهن ایرانی است و مخصوصا در روزگار ساسانیان، قارن را می‌بینیم که نام سردار لشکر است و پیش از آن در داستانهای حماسی شاهنامه آمده است، قارن کاویان از پهلوانان کیخسرو است که در جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب شرکت داشت. اتفاقا نام چندین خاندان از سپهبدان مازندران نیز می‌باشد که مدتها با عناوین قارن و قارنوند در مازندران و طبرستان در جلو سپاهیان عرب به صور مختلف ایستادگی کرده‌اند و نام یکی از خاندانهای بزرگ اشکانی نیز بوده است که به همین عنوان شهرت بسیار داشت و امتیازات بسیاری را نیز این خانواده در روزگار اشکانیان داشته‌اند. به‌هرصورت نظر به اینکه بنای ما بر اختصار است به همین قدر اکتفا می‌کنیم و برای توضیحات بیشتر به منابع تاریخی باید مراجعه کرد. به‌هرصورت قدمت اصفهان لازمه‌اش وجود خانواده‌های کهن در اصفهان است و چه از این روشن‌تر که نام یکی از این ناموران کهن بر محلی مثل جرقویه (گرکویه)، ناحیه‌ای قدیمی و متمدن نهاده شده باشد ازاین‌رو آسان می‌توان باور داشت که قارن نام خود را به دیهی داده است، و در این شکی نیست و اما جزء آخر «ه» علامت نسبت است یعنی محل و دیهی که منسوب است به قارن یا خاندان قارن. این را هم بگوییم که به حکم شهرت و امتیاز قارن و خاندان قارن در اطراف کشور امکنه بسیاری به نام آن خاندان و به صورت قارنه وجود دارد از جمله قارنه (اقلید، رضائیه، اصفهان) و قارانچه (مهاباد، خوی و غیره) و این هم نشان دیگری از سوابق تاریخی خاندان قارن است.

قرتمان‌

- کرتمان‌

قرقرQarqar

اشاره

قرقر دیهی است نسبتا بزرگ در دهستان چادگان از شهرستان فریدن. نام این دیه را باید حتما به فتح اوّل و ثالث خواند چونکه به ضم اول و ثالث در فارسی و (گویش اصفهان) به معنای شکوه و شکایت است و به کسر اول و ثالث علامت صدایی است که از کشیدن چیزی
ص: 559
به روی چیز دیگر به‌دست می‌آید که درشت و ضخیم باشد. بنابراین صحیح آن واژه قرقر است. در دهستان چادگان بیشتر مردم ترک‌زبان هستند و نامواژه‌های کهن به استثنای دو، سه محل (سینگرد، سمندگان، جفیز و همین نامواژه) کمیاب است. راست است که مردمان ساکن این محل ترک‌زبان هستند ولی در همه اخلاق و آداب ایرانی هستند و ایرانی بودن خویش را هم به‌دقت حفظ می‌کنند. به مناسبت احداث سد شاه عباس بر شکوفایی اقتصادی این محل افزوده شده است. می‌پردازیم به واژه‌شناسی آن.

واژه‌شناسی:

قرقر به همین صورت چنانکه در بالا هم اشاره شد معنی ندارد. ولی اگر دقت کنیم چون‌که حرف اوّل «ق» مبدل از «ک» است بنابراین صحیح واژه «کرکر» است و اتفاقا به صورت قرقر امثالی ندارد، ولی برعکس به صورت «کرکر» اشباه و نظایر بسیاری در اطراف ایران دارد. چون کرکر (مشهد، مهاباد، خرم‌آباد)، کرکرتان (مراغه)، کرکرچال (تنکابن)، کرکرق معادل کرکرک (اردبیل) و از همه مهمتر اینکه گرگر نام یک شعبه‌ای از رودخانه کارون است که نواحی بسیاری را آباد می‌کند و از کنار بند شادروان شوشتر می‌گذرد و به حوزه خود می‌ریزد. ببینیم کرکر یعنی چه. از کرکر در فرهنگها به معانی مختلف یاد شده. آن را یکی از نامهای خداوند دانسته‌اند و برای نام پادشاه صاحب اقبال و درخت کاج هم آمده است. در فرهنگها «کرکر»، «گرگر» و «گروگر» را باهم خلط کرده‌اند و به‌هرصورت در نام شعبه رودخانه کارون آن را با دو «گ» فارسی آورده‌اند و در معنای درخت کاج با نام محل بی‌تناسب نیست (متأسفانه با تفحص بیشتر توضیح بهتری برای آن به‌دست نیامده است).

قرون‌Qorun

اشاره

در دهستان میانکوه یزد دیه نسبتا بزرگی وجود دارد به نام قرون که در سال 1345 جمعیت آن 199 نفر بوده است.[171] برای آگهی از خصوصیات دیه‌های این دهستان و همچنین سایر دهستانهای همجوارش نگاه کنید به نامواژه‌های یزد، میانکوه، کذاب، عقدا، بنادکوک و غیره در همین فرهنگ که تفصیلات شایسته درباره جامعه‌شناسی و اجمالا تاریخچه جغرافیایی این نواحی داده شده است. اجمال آنکه ناحیت یزد و مضافات آن از مراکز کهن تمدن و
ص: 560
سکونت ایرانیان قدیم بوده است و هنر بزرگ آنان در احداث و انشای این دیه‌ها و قناتهای طولانی در این سرزمین آتشبیز و ریگستان سوخته، خود دلیل آشکار هنرمندی آنان است.
از لحاظ رعایت اختصار می‌پردازیم به نام آن.

واژه‌شناسی:

واژه قرون به «قاف» معرب واژه «گران» و یا بهتر بگوییم «گوران» است و بر اثر تطور در تداول عامه «گوران»، «گرون» و بعدها قرون شده است و اتفاقا در همین دهستان و نزدیک آنها دیهی داریم به نام گور که در سال 1345 جمعیت آن 257 نفر بوده است و می‌دانیم که ایرانیان قدیم برای «گور» حرمتی قایل بوده‌اند و نام بسیاری از امکنه و بقاع در سرتاسر ایران به صورت مرکب یا ساده با این واژه آمده است. برحسب تخمین و تحقیق اجمالی من بیشتر از 60 محل در ایران و از آن جمله گور (تفت، جیرفت، چاه‌بهار)، گوراب (ایزه، بروجن، فومن، رشت و غیره) و گوران (اهر، سیرجان، کرج و غیره) نام دیه و امکنه قرار گرفته است و شک نیست که قرون معرب است به شرحی که گفته شد.

قمش‌Qome

اشاره

این نام زیبای کهن که قدمت خود را خود داد می‌زند در اصفهان نام دهکده‌ای نیست، ولی یکی از نامهای کهن و فاخر تاریخ محلی اصفهان است که ما به حکم علاقه به احیای این نامهای کهن آن را ذکر می‌کنیم. قمیش نام مادی‌یی است در ماربین اصفهان. و برحسب شبکه آبیاری کهن اصفهان نهرهایی که برای آبیاری دیه‌ها در دو طرف رودخانه از آن جدا می‌شود مادی می‌گویند واژه «مادی» در این معنا منحصر به اصفهان است و در هیچ‌جای دیگر از سرزمین پارسیگویان چنین نامی وجود ندارد. درباره معنای آن همانا پیش محققان اختلاف وجود دارد و تا امروز معنا و وجه تسمیه درست آن دانسته نیست. من شخصا عقیده پیدا کرده‌ام که «مادی» به حکم اینکه کهنگی شبکه آبیاری اصفهان به ازمنه بسیار قدیم می‌کشد می‌تواند طرحی باشد که مادیان در افکنده‌اند و نام خود را نیز از باب اطلاق حال به محل به نهرها داده و آنها را «مادی» خوانده‌اند. به‌هرصورت چون تعریف «مادی» دانسته شد می‌پردازیم به اجمالی از وصف این شبکه قدیم آبیاری اصفهان. از دیرباز چنانکه گفتیم آب زاینده‌رود در شرب حوضه آن به نهرهایی منشعب می‌شده و این نهرها آب را به دیه‌ها می‌رسانده است. از ابتدای سرچشمه زاینده‌رود یعنی در قرب دیهی به نام چلگرد در
ص: 561
باختر اصفهان تا به خود شهر انشای این نهرها (مادیها) از روی شیب رودخانه که، از مغرب به مشرق جریان دارد، جدا می‌شد و احتیاجی به بند و سد بزرگی نبود. در هرکجا از مغرب تا مشرق با ایجاد مانع مختصری از شن و خار و خس یک مادی (نهر) از رودخانه جدا می‌شد و یکی دو سه کیلومتر پایین‌تر و گاهی با طی مسافت بسیار طولانی به دیه‌ها می‌رسید و این شبکه همچنان ادامه داشت تا در غرب اصفهان به پل مارنان، یعنی در این فاصله اصلا احتیاجی به سد نبود. پل مارنان «پل- بند» است یعنی هم «پل» است و هم «بند». کف رودخانه را کمی بالا آورده‌اند و شالوده ریخته و ساروج کاری کرده‌اند و هم پی «پل» زیبای مارنان است و هم «بندی» است که به وسیله آن مادی نیاسرم (نیاصرم) در شمال رودخانه جدا می‌شود. از اینجا به بعد برای شرب اراضی هرچه سوی مشرق بروی احتیاج به بند هست.
اولین بند، بند کراج و دنارت است و همین‌طور که رو به پایین برویم می‌رسیم به بند مروان و بند گلی و بند جندیج[172] و بند شانزده ده و بند شاخ‌کنار که آخرین بندهاست و از همه مرتفع‌تر. در شبکه قدیم هر مادی نامی داشت و این نامها قدیمی، کهن و زیبا بود. مثل مادی گرکن و همین مادی قمش و از جمله این مادیهای دیگر که از شهر اصفهان عبور می‌کرد مادی نیاصرم است و بعد مادی فرشادی و مادی فدن و بسیاری دیگر. از جمله این مادیها مادی قمیش است که نظر به قدمت آن اینک به توصیف آن و بعد به وجه تسمیه آن می‌پردازیم. ولی قبلا این نکته را متذکر شویم که چون این شبکه آبیاری بسیار قدیمی است نام تمام این مادیها و سهم آبی که از رودخانه دارند و بالطبع تمام رودخانه از باب تقسیم به سهام و اندازه و هریک سهم در دفتر و طوماری ثبت شده این دفتر و طومار از خیلی قدیم وجود داشته است و آخرین طومار معروف است به طومار شیخ بهائی که ظاهرا در زمان شاه طهماسب صفوی (930- 984 ه. ق)، تنظیم شده و بعدها در زمان شاه عباس (1038- 995 ه. ق) به نام طومار شیخ بهائی شهرت یافته و سپس در دوره قاجار در آن تغییراتی داده شده است و عجالتا نام تمام دیه‌ها و سهم آب آنها در این طومار ثبت شده است.
از جمله این مادیها مادی قمیش (برحسب تداول عامه) ماست. برحسب طومار
ص: 562
پیش گفته مادی قمش از مقابل قلعه موجان در زیر مادی نایج جی از رودخانه جدا می‌شود و جمعا از رودخانه به‌عنوان تحت القرا[173] 52 سهم آب دارد و دیه‌های بزرگ جوزان، لنبانین، بیدآباد، الیاران، آفاران، فردوان، برزان، مورچا، لمبانچه و یکی دو دیه دیگر را آبیاری می‌کند. از تعداد دیه‌ها و بزرگی آنها که گذشت معلوم می‌شود این مادی چقدر بزرگ است و قدمت آن هم نیز از روی قدمت دیه‌هایی که نام آنها گذشت و همه قدیمی هستند آشکار می‌شود.[174] چون مقصود ما در اینجا توضیح نام آن است بیش از این درباره آن اطاله مقال نمی‌دهیم و می‌پردازیم به نام باشکوه آن.

واژه‌شناسی:

قمش را در تداول عامه اصفهانی گاهی «قمیش» استعمال می‌کنند ولی برحسب مذکور در طومار شیخ بهائی تلفظ صحیح آن قمش است. می‌دانیم که صورتهای مختلف کومش، قومش، قم، کمشه، قمشه و دیه‌های کوچکتر کمشه‌چه و کمشان معادل قمشان و غیره همه ناشی از ریشه این واژه است که به «کوم» برمی‌گردد و «کوم» و «کم» معادل «قم» به معنای قنات است و بهتر بگوییم واژه قمش از دو جزء «قم» (معادل «کم» و «کوم») و «ش» (معادل شه) ترکیب شده، جزء اول همان قنات است و جزء دوم «ش» از شستن و جریان یافتن آمده به معنای آب قنات روان است واژه «قومس» که برحسب نظر جغرافیدانان قدیمی به ناحیه بزرگی از سمنان و دامغان در طرف باختر تا نیشابور و سبزوار و ماورای آن داده می‌شده ناظر به این است که این نواحی همه قنات آب هستند. واژه قمشه و قمشان و کمشه و کمشه‌چه و خود واژه قم از همین کلمه آمده و در تمام آنها ریشه واژه «کم» مشهود است. در قمصر (قمسر) هم باز همین واژه را می‌بینیم. نظر به اینکه اکثر دیه‌های ایران از آب قنات مشروب می‌شده بسیاری از امکنه و دیه‌ها در ایران، با واژه «کم» نامبردار شده است، از جمله گماران (بوشهر)، گمارلنگ (مریوان)، گمجان (شیراز)، گمران (آبان)، گمرکان (ساوه)، گمش‌آباد (اهر، زنجان)، گمشک (بیرجند)، گموییه (بافت)، گمیشانه (همدان) و جماران (تهران)
ص: 563
گماران (بوشهر) و غیره و غیره.

قمی‌Qomi

اشاره

قمی دیه کوچکی است که در سال 1345 فقط 4 نفر جمعیت داشته است و این دیه را در ضمن دیه‌های دهستان پیشکوه یزد قلمداد کرده‌اند. همچنین قمی نام دیهی است بزرگ در دهستان بادرود از شهرستان نطنز که در سال 1375 جمعیت آن 777 نفر بوده است و چون آب قنوات این نواحی کم نشده و یا تأثیر قلت نزولات آسمانی در این ناحیه کوهستانی بسیار کمتر بوده است شکوفایی اقتصادی این ناحیه کمتر آسیب دیده است. درباره جامعه‌شناسی روستایی آن رجوع شود به نطنز.

واژه‌شناسی:

واژه قمی شبیه «قمش» و «کومش» و بسیاری از این نوع که داشته‌ایم همه از واژه «کوم» و «کومش» به معنای قنات آمده است[175] و واژه قمی نیز همین معنا را دارد. «یای» آخر آن علامت نسبت است یعنی دیهی که منسوب است به قنات و «قومش» و «کومش».

قودجان‌Qudej n

اشاره

قودجان دیه بزرگی است که آن را در عداد دیه‌های حومه گلپایگان قلمداد کرده‌اند.[176] دهستان حومه گلپایگان ناحیتی سخت بزرگ، آباد و پرجمعیت است که در سال 1345 جمعیت آن را 12228 نفر برآورد کرده‌اند، خود این دیه نیز در همان سال 1618 نفر جمعیت داشته است.[177] ناحیت گلپایگان یکی از مراکز مهم معیشت و حضارت ایران بوده است و جامعه‌شناسی نواحی مختلف گلپایگان را در ضمن توضیحاتی که درباره خود گلپایگان داده‌ایم به تفصیل بیان داشته‌ایم. در تمام دهستانهای گلپایگان دیه‌های کهن با آثار قدیم به انواع مختلف از کیفیت معاش و زندگانی تا ساختمانی و شیوه‌های دامداری و زراعت و همچنین برخی لهجه‌های قدیم همه و همه بر قدمت تمدن در این ناحیه دلالت
ص: 564
دارد. مردم ناحیه سختکوش، ساده‌دل، راستگو و بسیار زحمتکش‌اند.

واژه‌شناسی:

با تقطیع قودجان و با رعایت قوانین تعریب می‌بینیم که قودجان از دو جزء «قود» و «جان» معادل «کود» و «کان» ترکیب یافته است. به تعبیر دیگر قودجان درست معرب «کودکان» است و گذاشتن نام «کودکان» بر محلی یعنی نامیدن محل به اسم نوباوگان اهل محل هم دلاویز و هم مناسب و هم زیباست. و در اطراف ایران نواحی بسیاری را به این اسم می‌بینیم به صورت کودک (ساوه، ایلام و غیره) به صورت کودکان (لاهیجان و بیرجند و غیره) و کودکان ما هم نیز یکی از این اسامی است و نشان علاقه مردمان قدیم ایران به کودک و تربیت او بوده است.

قوهک‌Quhak

اشاره

قوهک دیهی است نسبتا بزرگ در دهستان ورزق (معادل ورزک) فریدن. در سال 1345 که آمار آن را در پیش روی داریم این دیه 559 نفر جمعیت داشته است.[178] دهستان ورزک که این دیه در آن واقع است دهستانی بزرگ و معتبر و حاصلخیز می‌باشد. خود نام ورزک یادآور حاصلخیزی و زراعت سودآور این ناحیه است و دیه‌های بسیاری با نامهای کهن نیز همچون دهق (دهک)، بزهه، گنجه، موغان، میلاگرد، ننادگان و غیره و غیره نشان قدمت این ناحیه را جار می‌زنند.[179] درباره فریدن اطلاعات مستوفی در ذیل نامواژه دیه‌های مضافات آن آورده شده است. که برای مزید اطلاع می‌توان بدان مراجعه کرد. این ناحیه سردسیر حاصلخیز در غرب اصفهان افتاده است و از پیش می‌گفتند که فریدن انبار غلّه اصفهان است.
سابق بر این بارندگی بسیار بود و این ناحیه چشمه‌سارها داشت و قنات‌ها و گندم دیم در بیابانها فراوان به عمل می‌آمد و شکوفایی اقتصادی این محل چشمگیر بود و صحاری آن برای پرورش دام سخت مساعد بود. مردم با فرهنگ محلی خود با اکتفا به نفس زندگانی خوشی داشتند. اینک وضع دگرگون شده است. نه آن آبها هست و نه آن دامها و نه آن کشت و کارها. فریدن را که از باب افسانه به فریدون منسوب می‌داشتند در عالم زراعت و
ص: 565
اقتصاد از شهرت بسیار برخوردار بود. فرهنگ لری در محل غالب است و آثار تاریخی در آن وجود ندارد. مرور زمان و نااستواری بناها سابقه تاریخی امکنه را محو کرده است. همه چیز آن را باید در نام آن پیدا کرد. ببینیم قوهک یعنی چه.

واژه‌شناسی:

فورا بگوییم که قوهک مصحف کوهک است و ما می‌دانیم که حرف «ق» در تداول عامه مبدل از «ک» است و قوهک درست معادل کوهک است و با این نام کوهک امکنه بسیاری در اطراف ایران نامبردار شده است، چون کوهک (سراوان، شیراز، قصرشیرین، کرج، بوشهر و غیره) و اساسا آریاییان قدیم خوش داشته‌اند که نام زیستگاه خود را با کوه در آمیزند، چنانکه شاید بیش از 100 محل را در ایران بتوان نشان داد که همه با کوه و حتی با کوه و کمر (اهر، بجنورد، گنبد کاووس) کوهگان (سراوان، ایرانشهر)، و غیره و غیره. نامبردار می‌باشد.

قهجاورستان‌Qehj va (e) rest n

اشاره

دیهی بزرگ، کهن و معتبری است در دهستان قهاب. این دهستان در شرق و شمال شرقی اصفهان از این پیش دهستانی بسیار معتبر، آباد، پرآب بوده است.[180] امروز در تداول عامه قهاب را به ضم اول تلفظ می‌کنند و تنها یاقوت به نحو صحیح آن را به کسر «قاف»، ذکر کرده است.[181] و این تلفظ متداول البته خلاف قاعده و دستور است. در تعریب «قه» (به ضم) معادل «که» و «کوه» است و «قه» (به کسر) به معنای «که» و «کهریز» است. بنابراین تلفظ صحیح این دهستان قهاب است به کسر اول ولی قهجاورستان که دیه معتبر و بزرگ این ناحیه است در تداول عامه مردم محل آن را قجبرسّون به فتح اول می‌نامند. در سال 1345 جمعیت این دیه 1861 نفر بوده است و اینک حتما بیشتر است چون‌که اگرچه آب ناحیت قهاب کم شد و کهریزها و کی‌های بسیاری، که تا به داخل شهر اصفهان از سوی خاور کشیده می‌شد خشکیده است، با این وصف به علت نزدیکی به شهر و عبور شاهراههای بزرگ اصفهان- یزد. اصفهان- تهران و شاهراه اصفهان به فرودگاه رونق اقتصادی بسیار پیدا کرده است. خود ناحیه بسیار قدیمی است و وجود دیه‌هایی با نامهای کهن علامت روشن
ص: 566
این قدمت است. قهجاورستان دیهی است قدیم و معتبر که هنگام حمله عرب، سپاه بزرگی به سالاری سه شاهزاده ساسانی از آن بیرون آمد و با فاتح عرب درآویخت و جنگی شدید میان آنها درگرفت و سپاه شاهزادگان شکسته شد و قهجاورستان که در آن زمان شهرکی به‌شمار می‌آمد، به‌دست سپاهیان تازی افتاد و مردم آن یکسره کشته شدند.[182] حافظ ابو نعیم یکی از شهرهای معتبر اصفهان را در آن زمان قه معین می‌کند. اگرچه به این نام قه محلی در کاشان نیز وجود دارد و کاشان هم از مضافات اصفهان بوده است، ولی سخت درست به نظر می‌آید که قه اصفهان همین قهجاورستان یا جایی بوده در نزدیکی اینجا در دهستان قهاب. به هرحال قهجاورستان با این تاریخچه خونین و خرابی و پراکندگی عظیم که برحسب قول حافظ ابو نعیم تمام مردم محل، حتی اطفال و زنان در فتح تازیان کشته شدند و از آنان نماند جز مردم کمی که به قلعه جی (اصفهان پیشین) کوچ کردند.[183] امروز هم دیه معتبر بی‌شمار است.
چون این همه گفته شد باید دانست که این ناحیه به حکم همین دلایل تاریخی بسیار قدیمی است و بسیار آباد بوده و رفته‌رفته حوادث عظیم و پیشامدهای روزگار آن را به صورت حاضر درآورده است. چون مقصود عمده ما بحث لغوی، تطور و اشتقاق نامهاست.
می‌پردازیم به مقصود اصلی خود.

واژه‌شناسی:

تازیان این محل را جاورسان تلفظ می‌کنند[184] ولی پیداست که برحسب همان قاعده تعریب (با اختصار) به این صورت در آمده است؛ ولی جاورسان از دو جزء «جاور» و «سان» مخفف «ستان» ترکیب نیافته است، بلکه این ترکیب به هم ریخته مفید هیچ معنایی نیست و باید دید که ترکیب این واژه چگونه است. تقطیع این واژه سخت دشوار است. در ابتدا تصور می‌شد که ترکیب آن چنین است «قه+ جاور+ ستان» در جزء اول آن شکی نیست که «قه» عربی شده «که» است به معنای کهریز و قنات و جزء دوم آن «جاور» که علی القاعده باید معرب «گاور» باشد، هیچ معنایی ندارد و به هیچ روی نمی‌توان برای آن معنایی پیدا کرد. وقتی اندیشه می‌شد که «گاور» همان تطور یافته کلمه گور(Gowr)
ص: 567
معادل گبر و کافر است. ولی این تصور بیجاست چون امکان ندارد که دیه کهنی، پیش از اینکه اصطلاح گبر و کافر بر اثر فتوحات تازیان به ایران بیاید، به این نام نامبردار شده باشد.
البته جزء آخر آن «ستان» پسوند اتصاف مکان است و آشکار، پس باید دید تقطیع صحیح کلمه چگونه است؟
حقیقت این است که تقطیع این کلمه به صورت «قه+ جا+ ور+ ستان» می‌باشد. جزء اول «قه» همان است که گفتیم. معرب «که» است و اما جزء دوم «جا» مبدل از «زا» است[185] و «زا» از زه و زایش و زهیدن و زاییدن همه به معنای تولید است و در معنای اوسع تراویدن آب است و زاینده‌رود نمایانگر خوب این معناست که آب آن زایش دارد. زائو و زایمان هم از همان ریشه است. «زائو» معادل «زاهو» از زهیدن و زاییدن و جزء سوم «ور» پسوند اتصاف است و سه جزء روی هم تا اینجا به صورت «قه+ جاور» معادل «که+ زا+ ور» و معنی آن هم آشکار است، یعنی «که» دارنده زایش و «ور» قید اتصاف به معنای تصاحب هم هست چنانکه در گرزور[186]، سروور (شاخدار) و سرور و هنرور و غیره و «ستان» جزء آخر پسوند اتصاف به معنای کثرت در مکان هم‌اینک در زبان فارسی رایج است و به مناسبت اینکه قهجاورستان ام القرای ناحیت بوده است و کل ناحیه قناتستان است، قهجاورستان که تا امروز برای ما باقی است، به این نام مناسب نامبردار شده است.
تنبیه: در تعریب نامواژه قهجاورستان به صورت جاورسان درآمده است.[187] و این مسأله دشوار است چنانکه این‌قدر حذف و اسقاط در تعریب معمول نیست. از سوی دیگر در زبان پارسی واژه «گاورسان» و «گاورس» داریم.[188] به معنی دانه‌ای که به مصرف خوراک می‌رسد همانند ارزن، و ما در مقدمه توضیح داده‌ایم که نامیدن امکنه به نام خوراکی‌ها امری است که در زبان پارسی رایج بوده است و تعریب گاورسان به صورت جاورسان آسان
ص: 568
صورت می‌گیرد و در این صورت تقطیع واژه چنین است: «قه» معادل «که» به معنی کهریز و کاریز است و «جاورس» همان دانه که ذکر آن گذشت و جزء آخر «ان» علامت کثرت و نسبت و بر روی هم یعنی «که» یا قنات منسوب به «گاورس».

قهساره‌Qehs re (h)

اشاره

قهساره (کساره) دیهی بزرگ است در دهستان برزآوند شهرستان اردستان که در سال 1345 جمعیت آن را 228 نفر و در آمار سال 1375 جمعیت آن را 511 نفر با 151 خانوار ذکر کرده‌اند.
درباره دیه‌های دهستانهای شهرستان اردستان زیر عناوین مختلف سخن رانده‌ایم و از تاریخچه و سابقه حضارت و آبادی آن به تفاریق گفت‌وگو شده است، ازاین‌رو اینجا دامان سخن را فراهم می‌چینیم و به واژه‌شناسی آن می‌پردازیم. همه دیه‌های برزآوند به‌نحو اعم و اغلب با نامهای قدیمی و بسیار کهن نشان‌دهنده تمدن قدیم ناحیه اردستان است. خود برزآوند، نیز همین امر را نشان می‌دهد، و دیه‌های دیگر آن مثل کهنگ، گله، ماربین، فرّان، توران و غیره و غیره[189] همه نشان دهنده این تمدن کهن است که هنوز آثار بسیاری از آن در کیفیت ساختمانها، نحوه معیشت و لهجه رایج بین مردم این خصوصیت را آشکارا نشان می‌دهد. گفته‌ایم که اردستان مخصوصا از نواحی قدیم تمدن ایران بوده است و آثار بسیاری از این تمدن در سرتاسر ناحیه به چشم می‌خورد. درباره لهجه و زبان اردستانی و به تبع آن نامهای کهن موجود در این ناحیه به تفصیل و تفاریق گفت‌وگو کرده‌ایم. همه ناحیه قنات آب است و ایرانی با هنر خاص خود از زیر این ریگزارهای سوخته از آفتاب تابستان آتشبیز محل، آب درآورده و دیه‌های بسیار آباد کرده است می‌پردازیم به نام محل.

واژه‌شناسی:

قهساره، در تقطیع به صورت «قه+ سار+ ه» درمی‌آید. گفتیم که تلفظ دیگر آن کیسار است و می‌دانیم که «کی» تخفیف یافته کاریز به معنای قنات است و دیده‌ایم که «کی» و «که» در تعریب به صورت «قه» در می‌آید چنانکه در قهاب. و گاه باشد که به صورت «قه» (با «قاف» مضموم) همچنان‌که باز در قهاب و باید توجه داشت که کوهپایه را نیز گاهی
ص: 569
«قه‌پایه» به صورت تعریب می‌آورند و این امر یک نحوه تساهل بی‌مورد است. به‌هر صورت قهساره ما با حرف اول مکسور مسلما به معنای «که» و «کی» و قنات است و اما جزء دوم «سار» همان است که در چشمه‌سار و کوهسار و غیره داریم و به صورت «زار» هم در گلزار و لاله‌زار و غیره دیده می‌شود که پسوندی است علامت اتصاف و کثرت و اما جزء آخر «ه» هم علامت نسبت است. یعنی دیهی که منسوب به محلی است که قنات بسیار دارد.
این نکته را هم در پایان تذکر دهیم که اهل محل همان‌طور که در بالا اشارت شد آن را به صورت گیسار با «گاف» فارسی تلفظ می‌کنند و دوبیتی زیر در این‌باره در آن محل بر سر زبانهاست:[190]
«کهنگ» سربلند و «نی» گلزارسیه‌چشمی ندیدم توی «گیسار»
که «مار» آبش خوشه «ماربین» زنانش‌ستاره سرزده بر دخترانش

قهه‌Qahe (h)

قهه دیهی است جزو دهستان سمیرم سفلی از شهرستان شهرضا در جنوب اصفهان. در سال 1375 جمعیت این دیه 1129 نفر بوده و با این حساب دیه بزرگی است. درباره جامعه‌شناسی و جغرافیای تاریخی ناحیه سمیرم توضیحات مفصل در عنوانهای سمیرم و قمشه (شهرضا) آورده‌ایم. همچنان برای واژه‌شناسی قهه در عنوان قهجاورستان و قهساره به‌طور مشروح گفت‌وگو به عمل آمده است.[191]

قهیازQehy z

اشاره

نام دیهی است در دهستان زواره از شهرستان اردستان. دیهی است نسبتا بزرگ که 114 نفر جمعیت دارد.[192] دیه‌های ناحیه دهستان زواره همه کم‌جمعیت است علت آن این است که همه دهستان باید از آب قنات مشروب شود و به علت قلت نزولات آسمانی آب قناتها کم است. از یکی دو سه دیه مثل شهراب و کچورستاق که بگذریم که دارای بیش از 200 نفر
ص: 570
جمعیت است بقیه دیه‌ها همه جمعیت کمی دارد. ولی با همه کوچکی نشانی از همان تمدن کهن را دارد.

واژه‌شناسی:

اجمالا می‌گوییم که قهیاز از سه جزء «قه+ ی+ از» ترکیب شده است. «قه» همان واژه‌ای است که به معنای کاریز و قنات است و جزء دوم «یایی» است که قبل از «الف» ممدود می‌آید چنانکه نیامدن معادل نه‌آمدن و یا نیاوردن معادل نه‌آوردن و امثله بسیار دیگر و جزء سوم «آز» همان واژه «آو» به معنای آب است با حرف و پسوند «ز» که معمولا به آن همراه است و قهیاز به معنای «کی‌آب» است.

قینان‌Qeyn n

اشاره

این واژه به‌راستی دلاویز و قشنگ، نام دیهی بوده است که در روزگار شاه عباس کبیر، پادشاه پرخاشگر ایران، هنگامی که ارامنه را به اصفهان کوچانید، آن را به ضمیمه چند محل دیگر نزدیک هم برای سکونت آنان اختصاص داد. صاحب عالم آرای عباسی (اسکندر بیک منشی) می‌گوید «این امر در سال 18 جلوس شاه عباس یعنی در سال 1012 اتفاق افتاد» و باز می‌گوید که «... آنها یعنی ارامنه بلده نخجوان و اهالی جولاهه، طوعا او کرها کوچ کرده به عراق رفتند و در دارالسلطنه صفاهان جنت‌نشان در کنار زاینده‌رود مسکن ایشان قرار یافته به‌تدریج خانه‌هایی به تکلف باغچه‌دار، عمارات نموده. الیوم سه هزار خانه‌وار جولاهی در آنجا مقام گرفته از حوادث زمان امان یافته‌اند ...»[193]
ما نمی‌خواهیم در اینجا به تفصیل درباره علل کوچ ارامنه و کیفیت اسکان آنها در نواحی اصفهان (چون فقط در حاشیه زاینده‌رود آنها را اسکان نداده‌اند و به نواحی دیگر از جمله فریدن و لنجان نیز آنها را فرستاده‌اند) توضیحاتی بیاوریم فقط با تکیه بر گفتار اسکندر بیک منشی، می‌فهمیم که قسمت مهمی از آنها را در کنار زاینده‌رود سکونت داده‌اند و زمینهای دیه قینان نیز جزو این اراضی بوده است که به آنها داده شده است. به دلیل اینکه بعدها در قینان سکونت کرده‌اند و تا امروز نیز ارامنه در اراضی آن دیه خانه‌ها و کاشانه‌های بزرگ و کوچک دارند. از بیان اسکندر بیک معلوم نمی‌شود که حدود اراضی که به آنها داده شده،
ص: 571
کجاست و به همین دلیل امروز که اراضی قینان جزو جلفا و شهر اصفهان قرار گرفته، تعیین حدود آن برای ما مشکل است. اجمالا می‌دانیم که حد جنوبی آن با (مسامحه) خیابان خاقانی و حد شمالی آن رودخانه زاینده‌رود و حد شرقی آن زمینهایی که در شرق آن به ارامنه داده شده و حد غربی آن تا به حدود مارنان (و با مسامحه مثلا خیابان وحید و حدود آن است)، به‌هرحال امروز بلوار کوچکی که خود ارامنه احداث کرده و به نام خواجه پطروس نامیده‌اند در قسمت شرقی اراضی قینان واقع شده و ارمنیان کاشانه‌های بزرگ (آپارتمان) برای سکونت خود در این محل ساخته‌اند.

واژه‌شناسی:

قینان امروز هم به همین صورت تلفظ می‌شود «قی+ نان» ولی کسی از معنای آن آگاه نیست.
ما از لحاظ قاعده تعریب، می‌فهمیم که «قاف» اول این واژه، معرب شده «کاف» عربی است. پس قینان معادل است با «کینان» و می‌دانیم که واژه «کی» همان تخفیف یافته واژه «که» به معنای کهریز است و مکرر در امثله بسیار دیدیم که واژه «که» در تعریب به صورت «قه» در می‌آید، قهاب (معادل کهاب) و قهی (معادل کهی و امثال اینها).[194] بنابراین شک نیست که قینان همان «کینان» است و در تقطیع چنین می‌شود: «کینان- کی+ ن+ ان».
جزء اول را گفتیم همان «کی» و «که» است، به معنای قنات و کاریز، اما جزء دوم «ن» حرف هموند است. (هموند یعنی آن حرف زایدی که برای فرار از دشواری تلفظ و تتابع حروف مصوت می‌آورند) چون تلفظ «کی‌ان» دشوار بوده است «نون» وقایه برای رفع صعوبت اضافه شده و به صورت «کینان» تلفظ شده است. اما جزء سوم همان پسوند «ان»، علامت کثرت و نسبت و اتصاف است و «کینان» معادل (قینان) یعنی جایی که «کی» دارد.

قیه‌Qiye (h)

اشاره

قیه دیهی است از دهستان بنادکوک[195] یزد در سال 1345 این دیه 17 نفر جمعیت داشته است و به حساب دیه‌های این دهستان چندان کوچک نیست چون‌که همه دیه‌های این
ص: 572
ناحیه کم‌جمعیت است. کمی جمعیت و کمی درآمد خاصه همه نواحی یزد است چنانکه تقریبا در یکصد و هشتاد پارچه آبادی دهستان بنادکوک فقط 10206 نفر جمعیت سکونت دارد (سال 1345). و حقیقت این است که شگفتی و همه اعجاب از این است که چگونه ایرانیان کهن در زیر این ریگستان‌های بی‌سر و بن، چه در این ناحیه و چه در نواحی دیگر، یزد آب ایجاد کرده، ده برآورده‌اند و جمعیتی کم یا زیاد را سکونت داده‌اند و تمدنی و تاریخی برای خود پدیدار ساخته‌اند. نامهای کهن در این ناحیه همچون هنتله، هنگره، هسنیجه، کهدوئیه، گزومه، شواز و غیره و غیره همه و همه نشان‌دهنده هنر آبادسازی ایرانیان و سابقه تمدن در این ناحیه است.[196]

واژه‌شناسی:

قیه صورت دیگری است از «کی» نظیر واژه «قهه» معادل «کهه» و «های» آخر «های» نسبت است.
ص: 573