ک
کارکنK rkon
اشاره
دو کارکن داریم بالا و پایین و هردو در دهستان پشتکوه موگویی از شهرستان فریدن واقع است. در فریدن آب فراوان است و زمین کموبیش تل و تپه و ماهور، هوا سرد و بیشترین محصول آن گندم و جو و بنشن. در این ناحیه اسامی قدیم بسیار است و باز هم همانند خود واژه فریدن نشان قدمت تمدن در این ناحیه است. فریدن تاریخچه مفصل دارد که در اینجا نمیتوانیم به بحث آن بپردازیم. اجمال آنکه شاه عباس عدهای ارامنه را به نواحی فریدن کوچ داد و همچنین از ناحیه گرجستان نیز کسانی را به آنجا آورد و دهستان گرجی از اینان تشکیل یافته است و در برخی دیگر از این دیهها هنوز ارامنه ساکن هستند.[197] در سال 1345 کارکن سفلی 148 نفر و کارکن علیا 196 نفر جمعیت داشته است. ظاهرا فرهنگ لری در این ناحیه غلبه دارد ولی بههرحال زبان فارسی به همان خوبی و سلاست در سرتاسر ناحیه مورد تکلم است. بپردازیم به نام آن.
واژهشناسی:
«کار» صورت دیگری از «کر» است و «کر» به معنای قنات است و «کن» از ریشه کن و حفر کردن میآید و در اینجا دو جزء بر روی هم یعنی قناتی که کنده شده و یا به اصطلاح رایج حفر شده و به آب رسیده و آب دارد و گفته شد که ناحیه فریدن اکثر با قناتهای کوتاه و چشمه مشروب میشود.
ص: 574
کارونK run
اشاره
کارون رودخانه مشهوری است که اساسا در خوزستان قرار دارد و چون ما خود را منحصر داشتهایم به نامهای کهن اصفهان اساسا از آن نباید گفتوگو کنیم ولی چون سرچشمه آن در زردکوه بختیاری و اصفهان است، اجمالا از آن یاد میکنیم.
رودخانه کارون و زایندهرود به معنای اوسع از رشته کوه زاگرس در غرب اصفهان سرچشمه میگیرند. زایندهرود راه خاور را برمیگزیند و کارون به سوی خوزستان جاری میشود. یکی از اینسو دیگری از آنسوی کوه، البته شعب رودخانههای بسیار از هردو سو به آنها میپیوندد و سرانجام رودخانه زایندهرود از سمت شمال و کارون از سمت جنوب جاری میشود. رودخانه کارون اشهر از آن است که لازم باشد ما در این فرهنگ توضیحات بیشتری بیاوریم، به منابع بسیاری که در اینباره هست میتوان مراجعه کرد. آنچه بیشتر موردنظر ماست بحثی در نام آن است. ببینیم کارون چه صورت و ریشهای دارد.
واژهشناسی:
ظاهرا کارون از اجزای «که+ ر+ ان» تشکیل شده است و یا از دو جزء «کار+ ان» ترکیب شده است. میدانیم که یکی از محلات و دیههای اصفهان (نزدیک میدان احمدآباد) کهران نام داشته است. این نامواژه به صورت کرّان به تشدید «را» هم میآید. یعنی وقتیکه با تلفظ «ه» بر گویندگان دشوار مینموده است، حرف مابعد آن تشدید پیدا میکرده و کهران کرّان میشده است، چنانکه در کهروئیه معادل کرّویه[198] همین صورت و همین امر اتفاق افتاده است.
یاقوت حموی از آن بهصورت کرّان یاد میکند (به تشدید ر)[199] و این همان صورت کهران است. امروز در اصفهان دیگر از کهران و کرّان خبری نیست و صروف زمان و تغییرات شهر این نامواژه را از یاد برده است، جابری انصاری در تاریخ اصفهان خود از آن مکرر یاد کرده است. باید دانست که «که» همان معادل «کا» است. ما در لغت هم واژه کاریز داریم و هم واژه کهریز، «که» و «کار» و «کر» هر سه یک واژهاند. «که» به فتح اول هرسه به معنای قنات هستند و کهریز و کاریز هم یک واژه با یک معنا، مکرر و لایحصی استعمال شده است (کرهنگ، کرسنگ) اما جزء دوم «ان» علامت نسبت است و «کاران» به این صورت نام یکی
ص: 575
از چهار باغ بزرگ و بسیار زیبا و مشهور اصفهان بوده است. چندانکه در شعر حافظ نیز آمده است:
روز وصل دوستداران یاد بادیاد باد آن روزگاران یاد باد
تا آنجا که میگوید:
گرچه صد رود است در چشمم مدامزندهرود و باغکاران یاد باد[200]
ممال واوی صورت نامواژه کاران، کارون است و میدانیم که در گویش اصفهانی و تداول عامه، «الف» ماقبل آخر به صورت ممال واوی «او» تلفظ میشود. مهربان، مهربون، بنابراین کاران درست معادل کارون است با ممال واوی آن و روی هم رفته به معنای قنات و یا نزدیک به واقع آب است که این رودخانه به آن منسوب میشود.
امروز واژه «که» و «کار» نهتنها در کهریز و کاریز بلکه در نام بسیاری از نامواژههای ایران آمده است. از جمله خود کارون (اهواز، بابل، لار) و به صورت کارویه (لنجان) و کاره (رودبار) و کارنان، کاری (بجنورد) و کاریان (لار) و به صورت کهران (خلخال) و با ریشه «که» و «کهر» (کهرت گلپایگان کهرک ایرانشهر و کهره ایلام) و کهریز در بسیاری از امکنه از جمله میاندوآب، ملایر و بسیاری دیگر و حتی به صورت خود «که» در (اصفهان، میانه) و مشابهات بسیاری دیگر مورد استعمال دارد.[201]
مارون:
اشاره
جا دارد به مناسبت کارون نامی هم از مارون که ترکیبی همچنان دلپسند دارد برده شود. این رودخانه از کهگیلویه در جنوب سمیرم سرچشمه میگیرد و پس از گذشتن از درههای عمیق به جلگه خوزستان روان میشود و به شادگان میرسد. در اینجا در کلات شیخ با رودخانه دیگری به هم میپیوندد و از این به بعد جراحی نامیده میشود و به خلیجفارس منتهی میشود و ببینیم مارون چه ترکیبی دارد.
واژهشناسی:
مارون از دو جزء «مار+ ون» ترکیب شده است. جزء اول آن «مار» همان نام حیوان گزنده خزنده نیست (نامواژه ماربین دیده شود) بلکه مصحف واژه «مهر» است (ماراسپند- مهراسپند) و جزء دوم ممال واوی و متداول «ان» پسوند کثرت و نسبت است
ص: 576
که در تداول عامه، «الف» ممدود ماقبل آخر" او" تلفظ میشود. «مهران- مهرون» و مارون صورت دیگری از آن است. «مهران- ماران- مارون». یکبار دیگر مهر با همه شکوه در نام رودخانه پرآب بزرگی دیده میشود.
کارویهK ruye (h)
اشاره
کارویه دیهی است در دهستان اشترجان از شهرستان فلاورجان اصفهان. در عداد دیههای دیگر این ناحیه دیه چندان بزرگی نیست.[202] در سال 1355 که آمار آن در دست است جمعیت آن را 469 نفر نوشتهاند.[203] دهستان اشترجان و همچنین ناحیت لنجان از نواحی قدیم سکونت و تمدن ایران بوده است و نامهای کهن که در اطراف آن برای ما به یادگار مانده است نماینده این قدمت و سابقه تمدن است. بهطور عموم این ناحیه نظر به امکان دستیابی به آب زایندهرود و همچنین سهولت کندن قنات از دیرباز آباد بوده است. ناحیتی است پردرخت، سرسبز، ولی دهکدههای آن شکوه و جلوه آبادانی چندانی ندارد.
ساختمانها اکثر با خشت ناپخته و سقفهای چوبی، کوچههای تنگ و کثیف، زمستانهای پرگل و تابستانهای پرگرد و خاک، حمامی و مسجدی و دیگر هیچ. دهکده چیز گفتنی ندارد. اخیرا که شهرگرایی به این نواحی رخنه کرده است اینسو و آنسو درهای آهنی و دیوارهای آجری هم دیده میشود. از این پیش ناحیت لنجان به علت وجود مالاریا و آفات بسیار گیاهی و نباتی و حیوانی ناحیتی تنگدست با ضیق معیشت بود ولی اینک جادههای اسفالتی چندی از اینسو و آنسو در آن ساخته شده و دادوستد و رفتوآمد آسان گشته است و بر آبادی محلها بسیار افزوده شده است. بپردازیم به نام آن.
واژهشناسی:
کارویه از سه جزء «کار+ او+ یه» ترکیب یافته است. جزء اول کار همان صورت دیگری از «کر» به معنای کاریز و با تسامح در مورد اعم به معنای جوی و راه آب است.[204] به همین معنا در اطراف ایران نیز مثالهایی دارد چون کارو (جیرفت) و کارگه (اهواز)
ص: 577
و کارک (مهاباد) و غیره که معانی آنها آشکار است و جزء دوم «او»(Ow) همان آب است با صورت قدیمتر آن «یه» پسوند نسبت است و بر روی هم جایی که جوی آن آب دارد و خود دیه منسوب به آب است.
کاشکوK sku
اشاره
در دهستان بهاباد یزد که توضیحات لازم درباره آن به تفصیل در نامواژههای نیر و مضافات آن و از جمله کنگاه آمده است، دیهی داریم به نام کاشکو. این دیه در سال 1345 فقط 8 نفر جمعیت داشته[205] و تمام خصوصیاتی که درباره کنگاه و محل آن ذکر کردیم در مورد این محل نیز صادق است. ببینیم کاشکو یعنی چه و کاشکو چه میگوید.
واژهشناسی:
از تقطیع نام «کاشکو» سه جزء «ک+ اشک+ او» بهدست میآید.
جزء اول تخفیف یافته واژه «که» است به معنی قنات، چنانکه در امثله بسیار پیش مورد بحث واقع شد. اما جزء دوم «اشک» واضح است که یک نام اشکانی است و ظاهرا اختصاص به پادشاهان نداشته و شاید غیر آنها نیز به این نام نامبردار بودهاند و جزء آخر «و» همان تخفیف یافته «او» یا علامت تصغیر است. بنابراین کاشکو یعنی «کهاشک» کوچک و حالا ملاحظه میشود که چطور نامواژه چگونگی وضع نام خود را توضیح میدهد.
تنبیه: میشود تصور کرد که «بن» و بنیاد کلمه اصلا «کاش/ کش» باشد و از این دو بن امثله بسیار در دست است.[206] و «کش» به معنی خوش و خرم و زیباست. در مورد کشکویه هم ممکن است بنیاد کلمه «کشک» و «اویه» پسوند نسبت باشد.
کافشانK fe n
اشاره
کافشان (کاهفشان) در تداول عامه اصفهانی امروز این نام را «کافشون» تلفظ میکنند و به صورت کافشان مینویسند. در برخی[207] منابع و مکتوبات دیده میشود که آن را کاهفشان مینویسند.
ص: 578
بههرحال این اسامی نام یک دیه است و آن دیهی است در دهستان زازران شهرستان فلاورجان که در سال 1345 این ده 529 نفر جمعیت داشته و اینک بیشبهه جمعیت آن زیادتر است[208] و به حساب دیههای این دهستان که اغلب دارای جمعیت زیاد است باز هم دیهی بزرگ و معتبر بهشمار میآید. در دور و بر آن اثر تاریخی وجود ندارد و اگرچه نام آن قدمتش را داد میزند با وصف این نظر به نبودن یک فرهنگ معماری کهن و مصالح پایدار در سرتاسر ناحیه بناهای آجری محکم و استوار دیده نمیشود. اکثر ساختمانها با خشت خام برآورده شده و به علت نااستواری زمین و بیثباتی مصالح بناهای قدیمی باقی نمانده است و هرچه بوده در مرور دهور نابود شده است.
از نظر جامعهشناسی روستایی و ویژگیهای چشمگیر در این دیه و نواحی آن چیزی وجود ندارد، لهجه و یا زبان خاص نیز در میان مردم مورد تکلم نیست. صبغه زندگی مردم نیز ویژگی درخشانی ندارد. اخیرا شهرگرایی هم در آن نفوذ یافته و این عامل و صروف زمان در غایت شدت نه فقط لغات بلکه موجودات آدمی را نیز دایما متحول ساخته است چندانکه بدون هیچ ویژگی خاصی به صورت امروز در آمده است ولی مقصود ما عمدتا نام زیبای آن است که اینک به آن میپردازیم.
واژهشناسی:
کافشان از سه جزء «ک+ آف+ شان» تشکیل شده است. این ترکیب در زبان فارسی نظایر بسیار دارد و از همه نزدیکتر به آن واژه افشان در سراوان بلوچستان، مشابهات دیگر آن افجان (نجفآباد)، افجد (تهران، اصفهان)، افجی (سبزوار، مغان) است. جزء اول آن «ک» همان تخفیف یافته «کی» معادل «که» و «کاه» به معنای کاریز است و جزء دوم آن «آف» صورت تطوریافته شکل کهن اوستایی «اپّ»(Apa) که باز به معنای آب است اما جزء سوم «شان» خود از دو جزء ترکیب شده است جزء اول «ش» حرف هموند که برای تخلص از صعوبت تلفظ حروف متتابع صدادار به کار میرود. در مشابهات آن دیدهایم که به جای حرف «ش» حروف «ج»، «ر»، «چ»، «ژ» و «س» به کار میرود. چنانکه در امثله مشابه در این کتاب مکرر گفتوگو شده و در امثله سابق الذکر نیز به روشنی این مسأله آشکار گردید. اما جزء آخر «ان» همان علامت نسبت است و بنابراین روی هم رفته واژه
ص: 579
کافشان معادل میشود با کهافشان که همان واژه کافشان ماست و به معنی جایی است که منسوب به آب قنات است. سابقا تذکر داده شده که آریاییان علاقهمند بودهاند زیستگاه خود را با آب که مورد نهایت حرمت آنان بوده نامبردار سازند و در اینجا این علاقه خوب آشکار میشود.
کالجانK lej n
اشاره
دیهی است با 21 نفر جمعیت که آن را در عداد دیههای دهستان حومه نطنز به حساب آوردهاند.[209] بنابراین دیهی است کوچک. همه دیههای این دهستان به تعبیری کوچک است فقط یک دیه به نام تامه داریم با جمعیتی معادل 859 نفر و پس از آن نوبت میرسد به اوره[210] با 377 نفر جمعیت. نظر به اینکه شهرستان نطنز با همه توابعش، چنانکه از این پیش به مناسبت گفتهایم، از مراکز قدیم تمدن ایران بوده است دیههای آن به زبانهای خاص و لهجه بهخصوص خودشان گفتوگو میکنند و این خود علامت قدمت ناحیه مسکونی ایشان است. سزاوار میدانم این نکته را مخصوصا تذکر دهم که زبانها و گویشهای رایج در محل گاهی چنان قدیمی است که برای خود زبانی را تشکیل میدهد. یارندی، ابو زیدآبادی (بیذوی) و قهرودی و نطنزی و از این قبیل زبانها برخی به دسته زبانهای شرقی یعنی اوستایی تعلق دارد و این خود شاهد دیگری بر قدمت ناحیه است. متأسفانه در این ناحیه آثار تاریخی باقی نمانده است یکی به این علت که بارندگی فراوان است و در نتیجه بناها نااستوار میباشد چون بناهای آجری کم است (یا هیچ) بنابراین بنایی با خشت خام چندان در مقابل مرور زمان مقاومت ندارد و ازاینرو به بنای کهن کمتر برمیخوریم مگر چیز کوچکی، آتشگاهی یا کوشکی کوچک و امثال اینها.[211] ازاینرو در کالجان ما هم بنای کهن وجود ندارد. آنچه قدمت و همه سابقه محل را نشان میدهد در نام آن خلاصه میشود بنابراین ما هم به نام آن میپردازیم.
ص: 580
واژهشناسی:
برای «کاله» در فرهنگها معانی متعدد ذکر کردهاند از آن جمله به معنای کالا و کدویی که در آن شراب کنند و همچنین گلوله پنبه حلاجی و خربزه کوچک و سرانجام زمینی که آن را کرت نموده و برای زراعت آماده کرده باشند.
بههرصورت که معنای «کاله» تصور شود ترکیب کلمه کالجان چنین است «کاله+ جان» معادل «گان». اما جزء اول که به معنای مناسب نامگذاری دیه «کرت» و زمین زراعتی به نظر میآید، و همچنین به معنی زمینی که آب کنده[212] باشد و زمین گود که این معنی با نام ده مناسبتر است، بههرصورت جزء اول به همان معانی است ولی جزء دوم «گان» که معربش «جان» است همان پسوند «ان» میباشد که به حکم قاعده دستوری فارسی «کالهان» به «کالگان» معادل کالجان تبدیل میشود پس معنی کلمه روی هم رفته میشود جایگاه «کاله»، آنجا که «کاله» فراوان است.
کالمنK lman
کالمن دیهی است در دهستان رباطات یزد که در سال 1345 فقط 15 نفر جمعیت داشته است.[213] برای ترکیب و تقطیع آن واژه نگاه کنید به عنوان کالجان در همین فرهنگ و برای جامعهشناسی و ویژگیهای تاریخی آن نگاه کنید به عنوان یزد در همین کتاب، فقط باید توجه داشت که جزء آخر «من» در اینجا تخفیفیافته «مان» است به معنی خانمان و جایگاه و اقامت و سکونت.
کاهنگانK hang n
اشاره
دو کاهنگان داریم، بالا و پایین. کاهنگان پایین 222 نفر و کاهنگان بالا 115 نفر در سال 1345 جمعیت داشته است. خواننده محترم را ارجاع میدهیم به دیهها و همچنین، خود نامواژه فریدن. اجمالا باید دانست که فرهنگ لری در ناحیه غلبه دارد چونکه این دو دیه در ضمن دیههای پشتکوه موگویی واقع شده است.[214] محصول غالب این ناحیه سردسیری اکثر گندم
ص: 581
و جو و بیشتر دیم و بنشن (حبوبات) است. از لحاظ سکونت و سابقه آثار حضارت این ناحیه آثار چندانی به چشم نمیخورد. حقیقت آن است که در نواحی لرنشین هم از این گونه آثار کم است. من گمان دارم که علت کمبود فرهنگ در ناحیت مورد سکونت لران از این ناحیه گرفته تا آخر بختیاری همه به علت متحرک بودن زندگانی و کوچنشینی و وضع نادلنشین ایلیاتی است. حرکت موجبی نیست که فرهنگ در آن رشد کند و یا شعر و ادب و موسیقی در آن بهوجود آید. فرد ایلی بیشتر حواسش در طی تاریخ نگهداری از چند گوسفند و چادر و سپس کندن بنه و حرکت کردن به جای دیگر است. زندگی ایلی، سختترین و نامناسبترین زندگانی و شیوه حکومت و اجتماع برای انسانهاست که امید است هرچه زودتر از این کشور رخت بربندد. بپردازیم به نام دیهمان.
واژهشناسی:
با دقت در کلمه کاهنگان روشن میشود که ترکیب آن چنین است: «کاه+ هنگ+ ان». اما جزء اول همان است که در کاهریز و کهریز داریم به معنی قنات و جزء دوم «هنگ» به معنای بزرگ است و جزء سوم پسوند مکان است و بر روی هم جایی که قنات بزرگ دارد.
کتایونچه
- کتهبونچه
کتکKatak
اشاره
کتک دیه کوچکی است در شهرستان شهرکرد و بر کنار چمن مشهور گندمان که در همسایگی دیه آلبولاغ قرار دارد و باز مردم آن ترک زباناند. چمنگندمان از امکنه مشهور سابق است که مرغزار وسیعی بوده است و جایگاه و نزهتگاه پادشاهان صفوی مثل شاه عباس دوم و غیره، و حوادث شگرفی در آن اتفاق افتاده است که برای رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری میکنیم.
واژهشناسی:
برای این واژه با تلفظهای مختلف، معانی بسیار در فرهنگها آوردهاند از جمله به ضم «کاف» و گاهی به صورت «کوتک»، چوبدستی قلندران و عصا معنی کردهاند.
کتک به فتح «کاف» را گوسفند کوچک معنی کردهاند و باز به همین معنی آن را چوب گازران معنی کردهاند و ضربه زدن و کتک زدن را از همین معنا گرفتهاند و باز «کتک» را به معنای چلوی سرد بیروغن که آن را «کته» نیز گویند معنی کردهاند. بههرصورت مسلم است که کتک همان مصغر کته است و کته در اوستایی به معنای خانه است. معانی دیگر هم دارد.
ص: 582
ولی واضح است که در اینجا، یعنی در اطلاق آن به محل زیستگاه، فقط معنای اساسی آن که گفتیم در اوستایی به معنای خانه است، مراد و مقصود است. بههرصورت «کتک» مصغر کته است به معنای خانه و اطلاق خانه، به دیه از باب اطلاق خاص به عام رایج است. با واژه «کتک» در اطراف کشور امکنه بسیاری نامبردار میباشد؛ از جمله کتک (دزفول، سراوان، سنندج، لار، و غیره) و این هم دلیل اصالت و اشتقاق روشن و درست آن از بنیاد اوستایی کهن است.
کتهبونچهKate (h) bunc ?e )h(
اشاره
کتهبونچه نام دیهی است بزرگ در دهستان برخوار در شمال اصفهان و نام صحیح آن بهنحوی است که عنوان این فصل قرار دادیم. در فرهنگ جغرافیایی اصفهان و همچنین فهرستهای مرکز آمار ایران و از این دو عجیبتر فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور آن را کتایونچه ضبط کردهاند. در فرهنگ فارسی معین نیز به همینگونه کتایونچه آمده است. در لغتنامه دهخدا اصلا ضبط نشده است با اینکه محل آن و نام دیه قدیمی است و یاقوت هم از آن یاد کرده است. بههرحال صورت صحیح این کلمه به دلایلی که خواهیم گفت کتهبونچه است نه کتایونچه. تقریبا بهطور عموم هیچوقت نام شخص را بر محل نمیگذارند. در سنوات اخیر میبینیم که از این روش پیروی میشود ولی در قدیم حتی در مورد دیههایی که نام عربی دارند هیچوقت نام شخص روی محل گذاشته نمیشد. میگویند علیآباد، محمدآباد نه «محمد» و «علی» گاهی محمدیه دیده شده و رستمآباد هست نه «رستم»، در اینجا صورت کتایون صرف نظر از «چه» که علامت تصغیر است، نام شخص است. کتایون دختر قیصر روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار است. بههرصورت به حکم این قاعده نمیشود نام شخص بر نام محل اطلاق شود. دیگر اینکه بسیاری از امکنه در ایران به اسم «کته» نامبردار است.
کتهشور (اصفهان)، کتهمهر (مراغه)، کتهنان (ممسنی)، کتهگوش (مشهد) کتهمهر (رشت) و خود کته (جهرم، گچساران) و غیره و غیره. اینجا اساس واژه «کته» است به انضمام مضاف الیه «بون» معادل «بن» به علاوه «چه» علامت تصغیر. این نامگذاری مطابق اصول است و دیگر اینکه در دیه قدیم و نام قدیم نامی برخلاف قاعده دیده نشده است. علی هذا اطلاق نام کتایون بر این دیه خطاست و هنگامی که به تقطیع این واژه و معنی آن برسیم صحت ادعای ما روشن میگردد.
ص: 583
کتهبونچه دیهی بزرگ است و در سال 1355 در این دیه 400 خانوار زندگی میکردهاند.[215] در سال 1345 تعداد خانوار آن 331 و جمعیت آن 1280 نفر قید شده است.[216] در حال حاضر قنات بزرگ این دیه یا خشک شده و یا آب آن بسیار تقلیل یافته است ولی چون در کنار شاهراه اصفهان به شاهینشهر واقع شده است و از این جهت اعتباری پیدا کرده و آب رودخانه زایندهرود نیز از طریق شبکه انهار جدید آبیاری به آنجا رسیده است آینده نیکی در پیش دارد. درباره جامعهشناسی این محل جز آنچه به تفصیل در عنوان برخوار آوردهایم و به تفاریق هم به مناسبت اسامی دیههای آن گفتهایم لازم نیست چیز دیگری اضافه کنیم ازاینرو میپردازیم به نام آن.
واژهشناسی:
اهل محل دیه خود را با تخفیف کتبینی (بکسر اول) مینامند و این خود دلیل روشنی است بر اینکه نام آن از «کتایون» نیامده است. اگر کتهبونچه را تقطیع کنیم به سه جزء «کته»+ «بون»+ «چه» میرسیم و جزء نخست «کته» همان واژه"Kata " اوستایی است که با همین تلفظ به معنی خانه و کاشانه است. در عین حال در فرهنگهای موجود، کت و کته را به معنای کاریز آوردهاند و واژه کتکن به معنی مقنی را از آن گرفتهاند.[217] در فارسی نیز به همین معنی و قریب به آن آمده است. «کتانه»، جایی است که گندم و دانههای دیگر را در آن نگاهداری میکنند و به معنی جایگاه نگاهداری ماکیان (خانه کوچک) نیز آمده است و «کتو» به صورت مصغر در خیلی از لهجهها از جمله اردستانی به معنی خانه کوچک و در برخی لهجهها به معنی اتاق یا اتاق کوچک است. «کد» و «کده» به فتح «کاف» اول، از لغت"Kata " اوستایی به معنی خانه و جایگاه میباشد. «کدخدا»، «دانشکده» و بسیاری امثله دیگر همه به این معانی است. در اوستایی واژه دیگری هست.
حافظ ابو نعیم در نام شهرهای اصفهان قبل از اسلام میگوید: یکی از شهرهای اصفهان، کهته بوده است.[218] چون کهته اوستایی به صورت کته هم تلفظ میشود میتوان فکر کرد که کهته کهن در همینجا بوده است که بعدها به کته شهرت یافته است. در اینجا «کت» و «کته»
ص: 584
به معنی قنات و کاریز با نام محل مناسبتر است اما جزء دوم این کلمه «بون» همان «بن» است. ظاهرا در قدیم اگر جایی یا شهری خراب میشد و دوباره روی بقایای آن شهری میساختند، واژه «بن» را به آن اضافه میکردند. «کهتهبن» و «کتهبون» به معنی بنیاد و بن «کته» است. یعنی شهری که بر «کته»- «کهته» بنیاد شده است و جزء سوم «چه» علامت تصغیر است. یعنی کهتهبن کوچک.
کتهشورKat (h) esur
اشاره
کتهشور دیهی است از دهستان آیدغمیش بخش حومه شهرستان لنجان اصفهان. این دیه در شمال باختری شهر ریز و در جنوب باختری اصفهان قرار دارد. دیه بزرگی نیست و در سرشماری سال 1355 فقط 309 نفر جمعیت داشته است[219] که در حال حاضر البته بیشتر است. کلمه آیدغمیش ترکی است و به مناسبت از این پیش گفتهایم که زبان ترکی در این ناحیه رواج پیدا کرده است و شگفت است که در دو دیه همجوار در یکی مردم به پارسی سخن میگویند و در دیگری به ترکی و این تفاوت همچنان در دیههای بالادست (رو به باختر) ساحل زایندهرود ادامه دارد و شگفتی از آنجاست که چرا یک محل ترکی زباناند و محل دیگری نه. باید حتما یک حادثهای موجب چنین امری شده باشد. من جایی دیگر گفتهام که ترکی در این نواحی ظاهرا از هنگام ظهور سلجوقیان و نفوذ طولانی و مداوم آنها در نواحی مختلف ایران پیدا شده است. با قبول این مسأله میتوان چنین اندیشید که ترکی شدن برخی از این دهات از اینجا ناشی میشود، که قوم ترک زور آورده و به جبر در یک منطقه وارد شده و اهل زبان را کنار زده و خود در آنجا مانده است. پس بیرون راندگان پارسیزبان و آمدگان (مهاجمان) ترکزباناند. درباره بلوک آیدغمیش گفتهایم که در کنار رودخانه زایندهرود افتاده است، دیههای آن همه دارای مناظر زیبا با اراضی کموسعت، برنجکاری است و وضع مالی مردم کموبیش شکوفا و خوب است و دیه موردنظر ما نیز از همین قاعده بیرون نیست. اینک میپردازیم به نام آن.
واژهشناسی:
از نام کتهشور فورا میفهمیم که «شور» صفت واژه نخستین یعنی «کته»
ص: 585
است و واژه «کته» و «کت» به معنی قنات و کاریز است.[220] بنابراین کتهشور یعنی قناتی که آب آن شور است. در اینجا باید اضافه کنیم که با واژه «کته» و همه به این معنا، محلهای بسیار در ایران نامبردار شده است. با واژه کته (جهرم، گچساران) یا به صورت صفت و موصوف و مضاف و مضاف الیه، مثل کتهکمر (اردبیل)، کتهگنبد (شیراز)، کتهمهر (مراغه)، کتهشال (لاهیجان)، کتهسر (رشت)، کتهتلخ (تربت حیدریه) و غیره امکنه بسیار در اطراف ایران، که ما جزئی از امثله آن را نقل کردیم، وجود دارد.
کتهنوKat (h) enow
اشاره
کتهنو دیهی است در دهستان جرقویه علیا، که در سال 1345 (سال آماری ما) فقط 15 نفر جمعیت داشته است.[221] بنابراین دیه بزرگ و معتبری به شمار نمیآید ولی ما مکرر گفتهایم که کوچکی و یا بزرگی ده در اهمیت نام آن تأثیری ندارد. بههرحال همه اهمیتش به نام کهن آن است. درباره جامعهشناسی جرقویه به تفصیل ذیل نام ینگآباد و آذرخواران و اسفنداران و غیره، توضیح دادهایم. در اینجا همینقدر میگوییم که آب روستای جرقویه از قنات است و این قناتها در جنوب شرقی اصفهان تا برسد به ناحیه دهنو و کمبوان و پوده و مبارکه و غیره، از آب زیرزمینی بهرهمند میشد. همینکه آب اینجا نیز به قلت گرایید، آب این دیه نیز کم و کمتر شد تا اینکه دیههای بزرگ آن مثل سیان و کمالآباد و غیره رو به ویرانی نهاد. اما اخیرا که از رودخانه زایندهرود نهر تازهای به آنسو روان شده است امید بهبود اقتصاد آن بیشتر شده است و ما در اینجا میپردازیم به نام آن.
واژهشناسی:
نام کتهنو از دو واژه «کته»+ «نو» ترکیب شده. «کته» معادل «کت» به معنی کاریز و قنات است[222] و این همان واژهای است که در ضمن بحث از کتهبونچه، به تفصیل درباره آن گفتوگو کردهایم و در اینجا توضیح زاید بیمورد است، اما جزء دوم «نو» به معنای تازه و جدید و روشن و آشکار است و دو جزء روی هم میشود «قناتنو». به این ترتیب «کتهنو» معادل کهنو (قهنویه) است. چون قناتها عموما در معرض تخریب بوده
ص: 586
است. وقتی قناتی نو احداث میکردند، محل را به این نام میخواندند.
کجانKej n
اشاره
کجان، با تحقیق از آگاهان و اهل زبان معلوم شد که تلفظ این واژه با کسر «کاف» اول است.
چون این مسأله دانسته شد میگوییم که این دیه در دهستان برزآوند اردستان قرار دارد و در سال 1345 جمعیت آن برابر 1072 نفر بوده است. بنابراین کجان در بلوک برزآوند در ردیف اول قرار میگیرد و دیهی بزرگ بهشمار میآید.[223]
بلوک برزاوند که این دیه در آن واقع است، یکی از مراکز بسیار کهن تمدن ایران است. این ناحیه هم گرمسیر دارد و هم سردسیر و بههرحال جمعا زمین آن بسیار حاصلخیز و آب و هوای آن نیکو و محصولات آن فراوان و مردمش عموما زحمتکش و کارکن میباشند.
درباره جامعهشناسی اردستان و ویژگیهای قدیم و احوال مردم آن سابقا به تفاریق مخصوصا در ذیل نام اردستان توضیحات کافی دادهایم و در اینجا توضیح زیادی لازم نیست، فقط باید این نکته را یادآور شویم که لهجه و یا زبان اردستانی در تمام این بلوک رایج است و یکی از خصایص ممتاز ناحیه بهشمار میآید. در این لهجه و زبان هنوز تحقیقات لازم به عمل نیامده است. در شأن دانشمندان علاقهمند به زبان و ادب فارسی است که قدم پیش نهند و در تمام لهجههای این ناحیه از قهرودی و جوشقانی و نطنزی و غیره تحقیق کنند و واژههای آنها را ثبت و ضبط نمایند. چون بیشتر قصد ما تحقیق در نام این امکنه است اینک به مقصود اصلی خود باز میگردیم.
واژهشناسی:
کجان به کسر اول واژهای است مرکب از «ک+ ج+ ان». جزء اول «ک» معادل «که» به معنی کهریز و قنات است که معمولا به صورت «کی» و در تطور بعدی به صورت «ک» (به کسر) دیده میشود. جزء دوم «ج» وقایه است برای سهولت تلفظ و جزء آخر آن همان پسوند نسبت و کثرت که به انواع مختلف در صورت جرجان- گرگان و کوجان و بسیار دیگر در طی تطور و مندرجات این کتاب دیدهایم و به معنی منسوب به «که» و کهریز است و به معنی جایی که از کهریز و قنات آب دارد. احتمال میرود جزء وسط یعنی
ص: 587
«ج» معرب «گ» باشد و بنابراین صورت اصلی آن «کگان» است که در تعریب به صورت کجان درآمده است ولی در معنی آن تفاوت حاصل نمیشود.
کچوKac ?u
اشاره
کچو، نام سه محل است در اطراف اردستان. نخستین کچوسنگ است و دومین کچومتقال که هر دو در دهستان حومه اردستان واقع میباشد و اما سومین کچورستاق نام دارد و در دهستان زواره قرار دارد. کچوسنگ دیهی است با 324 نفر جمعیت و اما کچومتقال دیه بزرگی بهشمار میآید که 1208 نفر جمعیت آن بوده است (هر دو در سال 1345 سال آماری ما).[224] دهستان حومه اردستان بسیار آباد است و دیه بزرگی چون مهاباد با 2000 نفر جمعیت دارد. در میان آنها کچومتقال نیز دیهآبادی بهشمار میرود ولی همه ناحیه، چون از آب قنات مشروب میشود و رودخانهای در آنجا نیست و آب قناتها دایما رو به تقلیل است، اقتصاد خیلی شکوفایی ندارد و بجز همین کچومتقال و مهاباد و موغار جایی دیگر را نشان نمیتوان دارد که جمعیت و تکاپوی اقتصادی روان داشته باشد. محصول ناحیه بیشتر گندم و جو، انار، انجیر و امثال این محصولات سنتی است که در نواحی کمآب اطراف کویر شایع و رایج است.
سابقا گفتهایم که ناحیه اردستان[225] یکی از مراکز مهم تمدن ایران بوده است و قدمت تاریخی و سوابق تمدن و حضارت آن از همه جهت آشکار است و نخستین دلیل بر آن، وجود نامهای کهن است که بر روی بسیاری از دیهها قرار دارد و اکثر آنها را ما مورد بحث قرار دادهایم و دلیل دوم وجود قناتهای بزرگ، طولانی و عمیق است که هنر ایرانیان کهن با نیش کلنگ از زیر این بیابان شنزار خشک چنین آب روانی به وجود آورده است: مثل قنات ارونه در خود اردستان و قنات کهنگ و نیسیان و غیره و غیره. یک دلیل دیگر هم بیاوریم و به همان اکتفا کنیم و آن وجود لهجهها و زبانهای مخصوصی است که در این ناحیه شایع و
ص: 588
رایج است.[226] این زبانها از قبیل خود اردستانی، نطنزی، قهرودی، ابیانهای و غیره نشان میدهد که اقوام کهن آریایی در این ناحیه سکونت جسته بودند و نظر به دورافتادگی محل سکونت آنها و نداشتن معارفات بسیار با شهرنشینان اطراف هنوز زبان خود را حفظ کردهاند. ما مکرر گفتهایم که آریاییان زبانها و لهجههای مختلف داشته و در هرجا ماندهاند، گذشته از اینکه نام خود و کلمات خود را به امکنه زیستگاههای خود دادهاند، برخی از آنها نیز زبان خود را تا امروز حفظ کردهاند و جای آن دارد که دانشمندان ایرانی کمر همت ببندند و در این زبانها تحقیق کنند و نگذارند کورسوی این چراغ تمدن، که نشانه بارز قوم ایرانی است، خاموش شود، متأسفانه هر روز دارد یکی دو تا خاموش میشود. این خصوصیت راجع به این ناحیه بهخصوص نیست، از آذربایجان گرفته تا خراسان و یزد و کرمان و بلوچستان در همه اینها از این لهجهها وجود دارد؛ نشان اینکه روزی در این سرزمین تمدنی بوده است درخشان و زبان چراغهای روشن علایم آن تمدن تا امروز، باقی است.
درباره جامعهشناسی این نواحی ما هرآنچه باید بگوییم در عناوین مختلف گفتهایم اینجا همینقدر میگوییم که نحوه و روش معیشت خاص (اکتفا به نفس)، طرح ساختمانها به شیوه خاصی که مناسب آب و هوای محل باشد، پیهای ستبر، طاقهای خشتی، یک نحوه حالت اخلاق و آداب و خصایص نژادی، همه و همه دلیل بقای نشانههای قومیتی است که در این ناحیه وجود داشته است و چون نظر ما به بحث از معانی واژه نام امکنه است سخن را در اینباره کوتاه میکنیم. ما مکرر گفتهایم که هدف ما در این کتاب همین منظور است و چون محلی را نشان دادیم و جایگاه آن را هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر تاریخی به اجمال معین نمودیم مقصود خود را یافته مییابیم و در سخن به کوتاهی میگراییم.
بپردازیم به کچو.
واژهشناسی:
اولا بگوییم کچو یعنی چه؟ کچو واژهای است بیشک اردستانی چونکه زبان اردستانی در ناحیه حومه خود نیز مسلما رایج بوده است و هست. «که» در اردستانی به معنای قنات و کهریز است و «چو» علامت تصغیر معادل «چه» پارسی، مثلا «دات»(Dat) در زبان اردستانی یعنی دختر و «داتیچو» یعنی دختر کوچک و پور(PoR) یعنی پسر و
ص: 589
«پریچو» یعنی پسر کوچک و بنابراین «کهچو» یعنی کهریز کوچک و چون این کلمه در تداول عامه به جریان بیفتد میشود کچو.
کچوسنگ، با اضافه «سنگ» به «کچو»، حالی که پرده تاریک تاریخ روی امکنه افتاده، درست روشن نیست. به احتمال میتوان گفت که در قنات آن ریگها یا سنگهای سخت بوده و بدان نامبردار شده است.
کچومتقال جزء دوم آن به هم ریخته و معلوم نیست. بعضی آن را مسغار تلفظ میکنند و به حکم سهولت تبدیل «ر» و «ل» این معنا بلامانع است. اما چرا این واژه به «مثقال» تبدیل شده و حقا که درست روشن نیست. کچو میگوید من کهنم و قدیمی و «مثقال» میگوید من یک واژه عربی هستم و جمع این دو ناشدنی است. بعضی اهل محل گفتند، واژه اصیل و درست این کلمه «متقال» است و آن پارچهای بود که تا این اواخر میبافتند و به عنوان رویه لباس به کار میرفت. شاید به جهت اینکه در آنجا این پارچه بافته میشده است.
کچورستاق در دهستان دیگری از شهرستان اردستان واقع است که آن دهستان زواره است. راجع به زواره و معنی آن و جغرافیای تاریخی آن محل ذیل عنوان زواره بحث طولانی داشتیم. در سال 1345 این دیه 216 نفر جمعیت داشته است.[227] از لحاظ جامعهشناسی روستایی تمام آنچه درباره ناحیه اردستان گفتهایم در این ناحیه صادق است فقط ببینیم که رستاق یعنی چه؟ «رستاق» واژه عربی است که از اصل فارسی «روستا» آمده است و در عربی آن را «رستاق» کردهاند، کچورستاق یعنی «کچوی روستا» یا به عبارت دیگر (روستای کچو).
حال که این سخن را به پایان بردیم باید این نکته را نیز متذکر شویم که با واژه کچو در اطراف ایران به انواع مختلف محلهایی نامبردار میباشد از جمله به صورت کچو (بندرعباس، چاهبهار، نایین) و باز کچوئیه (فسا، لار) و به صورت کچه و کچی (کرمان، شیراز) و همچنین به صور دیگر از این قبیل ولی همه به همان معنا و از همان ریشه است.[228]
ص: 590
کچوئیهKac ?چiye (h)
اشاره
کچوئیه دیهی است که آن را در جمع دیههای دهستان آیدغمیش به حساب آوردهاند. این دیه بر جنوب باختری اصفهان افتاده و جمعیت آن را در سال 1345 سال آماری ما 1427 نفر قید کردهاند[229] که امروز به ناچار بیشتر است، چونکه این روستا از شکوفایی اقتصادی وسیعی برخوردار است.[230] بسیار به دیه هاردنگ نزدیک است و معمولا برای تشخیص آن از سایر روستاهای معروف به کچو که آن را کچوهاردنگ مینامند.
واژهشناسی:
در تقطیع واژه کچوئیه به دو جزء «کچو+ ئیه» تقطیع میشود. با جزء اول «کچو» آشنا شدیم همان است که به معنای قنات و «که» است جزء دوم همان «ئیه» علامت نسبت است منتهی به صورت قدیمتر و نزدیکتر به پهلوی. پس کچوئیه یعنی جایی که منسوب به آن خانه است یا خانه کوچک سر قنات یا که باشد.
کچورستاق
- کچو
کچوسنگ
- کچو
کچومتقال
- کچو
کچیKec ?i
اشاره
کچی دیه کوچکی است از دهستان برزآوند اردستان که در سال 1345 فقط 95 نفر جمعیت داشته است.[231] بلوک برزآوند که این دو دیه در آن واقع است یکی از مراکز بسیار کهن تمدن ایران است. این ناحیه هم گرمسیر دارد و هم سردسیر و بههرحال جمعا زمین آن بسیار حاصلخیز و آب و هوای آن نیکو و محصولات آن فراوان و مردمش عموما زحمتکش و کارکن میباشند.
واژهشناسی:
کچی به کسر «کاف» واژه زیبای پارسی است مرکب از دو جزء «که+ چی». و
ص: 591
جزء اول مخفف واژه «که» و «کی» و کهریز و معادل کاریز است و در امثله بسیار روشن ساختهایم که در سیر تطور «کی» به صورت «ک» و «که» در میآید و اما جزء دوم «چی» پسوند تصغیر است و بر روی هم به معنی جایی که قنات کوچکی دارد.
کدونویهKadvanuye (h)
اشاره
کدونویه دیهی نسبتا بزرگ در دهستان حومه نایین است. در سال 1345 این دیه دارای 102 نفر جمعیت بوده[232] این دهستان در روزگاران پیشین بسیار آباد بوده و کثرت تعداد دیههای آن نشان این آبادی است، ولی بعدها به علت قلت آب رفتهرفته از جمعیت و آبادی آن کاسته شده تا به امروز که اکثر دیههای آن کمجمعیت و محلهای دارای 200 تا 300 نفر جمعیت در آن انگشتشمار است. این ناحیه از مراکز قدیم تمدن ایران بوده است و کثرت نامهای کهن خوب نشان میدهد که سابقا آبادتر بوده و بعدها رو به خرابی رفته است.
درباره جامعهشناسی این ناحیه در ذیل عنوان نایین[233] گفتوگو شده است و توضیح اضافی بیمورد است. میپردازیم به نام آن.
واژهشناسی:
با دقت در نام کدونویه میبینیم که تقطیع آن به این صورت است: «کد+ ون+ اویه». جزء اول همان پسوندی است که در آتشکده، دانشکده، و غیره هم داریم و گاهی هم در اول واژه در میآید مثل کدخدا و کدبانو و بههرحال محل را نشان میدهد و در اینجا «کد» به همین معناست و جزء دوم «ون» نام همان درختی است که به آن زبان گنجشک هم میگویند و در سرزمین نایین و خور و بیابانک بر روی کوهها و بیابانها وجود داشته است و امروز به علت بیتوجهی روستاییان و سودپرستان آن را از ریشه برانداخته و این بیابانها را به ریگزارهای خشک و بیهیچ پوشش گیاهی تبدیل کردهاند[234] و جزء سوم «اویه» همان پسوند نسبت است که در کاکویه، مسکویه، سیبویه و بسیاری دیگر داریم و پسوند اتصاف و انتساب است و کدونویه یعنی محل و مرکز و خانه «ون» یا «بنه».
ص: 592
کذابK d b
اشاره
کذاب نام دهستان و در عینحال نام دیهی است در دهستانی به همین نام از شهرستان یزد که در سال 1345 (سال آماری ما) خود دیه 181 نفر و تمامی دهستان 3131 نفر جمعیت داشته است.[235] فورا بگوییم بههرصورت که آن را تلفظ کنند (به فتح و کسر «کاف» هر دو شنیده شد) ربطی به واژه «کذب» عربی (با تشدید «ذال») ندارد. دهستان کذاب در ناحیه یزد دهستان آباد و پرجمعیتی نیست و بزرگترین دیه آن شرب العین است که در نشریه مرکز آمار ایران فقط 305 نفر جمعیت دارد و تمام دیههای این بلوک قنات آب است و به ناچار چندان آب و زراعتی ندارد. اساسا دهستانهای یزد و خود یزد همه قنات آب است و این هنر بزرگ ایرانی است که در صحرایی بیکران و ریگزار از دل زمین با قناتهای طولانی و گود، آب بیرون کشیده، تمدن و حضارتی ایجاد کرده و شهری ساخته و به دور آن آبادیهایی، ما در اینباره به تفاریق گفتوگو کردهایم و درباره واژه یزد و خود آن شهر آنچه باید گفته شود در زیر عنوان یزد گفته میشود؛[236] ازاینروی میپردازیم به نام دیه که بیشتر موردنظر ماست.
واژهشناسی:
همانطور که گفته شد با واژه «کذب» عربی ارتباطی ندارد و اساسا چه زشت و ناپسند است که محلی را «دروغ» بنامند. این واژه در تقطیع به صورت «کذ+ آب» در میآید. جزء اول «کذ» صورت دیگری از «کد» به معنی جا و محل است و همان است که در واژههای دانشکده، آتشکده، کدخدا و غیره و غیره داریم تبدیل «د» به «ذ» یا برعکس را در واژههای دیگر نظیر «گنبد» و «گنبذ»، «بود» و «بوذ»، «آذر» و «آدر» هم داریم و با واژه «آب» آشنایی داریم و حاجت به توضیح نیست. کذاب یعنی خانه آب، جایی که آب زیاد دارد یا محل قناتهای پرآب است و امثال این توضیحات. ناگفته نماند که مقصود از فراوانی آب این است که در ژرفای زمین آب هست و برای کندن قنات شایسته است.
کذیچهK dic ?e (h)
اشاره
کذیچه دیهی است در دهستان عقدا. میدانیم که عقدا از مراکز قدیم زردشتی بوده است و از بقایای آتشکده و آتشپرستی، آثاری در این ناحیه تا امروز وجود دارد. این دیه معرفی
ص: 593
چندانی لازم ندارد، دیهی است کوچک که در سال 1345 شمسی، 46 نفر جمعیت داشته است.[237] پیداست که قنات آن هم آب چندانی ندارد و شکوفایی اقتصادی آن هم چندان نیست. سالیان سال مردم این دهستان و اطراف آن با انجیر و انار، شیرینی و ترشی، درست میکردند و این دو محصول در این ناحیت و اطراف آن بسیار است. انجیر شیرین انار می خوش خوب. درباره جامعهشناسی این نواحی، ذیل نامواژه عقدا و هفتادر و برخی دیگر سخن گفتهایم و اینجا میپردازیم به نام این دیه.
واژهشناسی:
اگر خود دیه کوچک بود نام آن بزرگ است و فخیم و فاخر. در تقطیع این نامواژه به صورت «کذ+ ایچ+ ه» میرسیم. جزء اول آن «کذ» به معنای جایگاه و خانه همان است که در کدخدایی و آتشکده و دانشکده و بسیاری دیگر از واژههای فارسی داریم و در اینجا نیز همچنان به معنای محل و جاست و جزء دوم «ایچ» بهطوری که در نامواژههای بسیار دیدیم به معنای آب است.[238] با این جزء اخیر «ایچ» امکنه بسیاری در ایران نامبردار میباشد. مانند ایچی (اصفهان)، ایچ (زنجان و دماوند)، ایچدان (ورامین)، ایچان و ایجان (اراک)، ایچ (زنجان و اصطهبانات) این واژه میتواند به صورت «ایز» و «اوز» هم درآید.
چنانکه در واژههای اوچ مثل اوچآباد (مغان)، اوچان (کرج)، اوجان (قزوین، ساوه، بیرجند) و امثال اینها و به صورت اوز در اوزند (دماوند)، اوزنان (همدان)، اوزون (فریدن)، اوزی (اهر) و اوشان (تهران) و غیره و غیره. و در همه این ترکیبات ایج و اوج به همه صور مختلف به معنای آب و روانی آن است و جزء سوم «ه» علامت نسبت است. بنابراین کذیچه یعنی جایی که منسوب است به آب روان. تا سخن را به پایان نبردهایم بگوییم که «کذ» معادل همان «کد» است و در سیر تطور زبانهای فارسی «ذال» به صورت «دال» درآمده است. در ضمن باید توجه داشت که نام این دیه در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور نیامده است ولی در عوض نام دیهی را با صورت گزیچه آورده و آن را در ناحیت اردستان نشان داده است و همچنین گزیچه دیگری را در باخزر داریم ولی در فهرست آماری ایران که ملاک اساسی کار ماست گزیچه نام جایی در اردستان قلمداد نشده است و به ناچار در اینباره خلطی اتفاق
ص: 594
افتاده است.
کراج (کرارج)Ker j
اشاره
کراج امروز نام دهستان بزرگ، دلاویز، گشاده، و قشنگی است که بر سوی خاور اصفهان قرار دارد. جمعا در این دهستان به تقریبی 25 دیه بزرگ و کوچک وجود دارد که هرکدام در حالت خود بسیار آباد و از لحاظ اقتصادی شکوفا و دلاویز میباشد. از قراین بسیار، بجز آنچه از شواهد فقه اللغه نامهای کهن دیهها برمیآید، این ناحیه یکی از نواحی کهن تمدن و حضارت ایران، و بهویژه اصفهان بوده است. نامهایی همچون اشکاوند، اصفهانک، راشنان، ردان، کجوان و غیره که همه نامهای کهن با معنی و دلاویز است دلیل قدمت و آبادانی این ناحیه میباشد.[239] بههرصورت ناحیه کراج ناحیه حاصلخیزی است و در برخی از دیههای آن آثار تاریخی دیده میشود. (دشتی و مسجد آن) و در برخی دیههای دیگر برجهای کبوتر ستبر و پیهای دیوارهای ضخیم همه به بیننده ندا میدهد که این ناحیه قدیمی است و آثاری از آن مشهود است.
واژه اشکاوند/ آن[240] این بلوک میگوید: «من از روزگاران اشکانی به یادگار ماندهام». بههر حال این دهستان آباد و پرجمعیت در سال 1345 در 25 دیه خود، 4312 نفر جمعیت داشته است.[241] چون این ناحیه به شهر اصفهان بسیار نزدیک است و دیههای مقدم آن 2 تا 3 کیلومتر از اصفهان فاصله دارند شهرگرایی در آن سخت نفوذ یافته و آثار این شهرگرایی چندان با هیبت است که پنداری شهر دست به کار خوردن روستاست. در همه دیههای آن از دور و نزدیک آثار این شهرگرایی پیداست. راشنان که یکی از این دیههاست و اینک پنداری محلتی از اصفهان به شمار میآید و همچنان است ردان و قلعهشور و غیره.
درباره جغرافیای تاریخی محل و جامعهشناسی روستایی آن در عنوان دیههای بیستگانه آن هرکدام به مقتضای حال و مقام بسزا تفصیل لازم را آوردهایم. چندانکه تکرار آن لزومی ندارد و در اینجا میپردازیم به تحقیق درباره نام این دهستان.
ص: 595
واژهشناسی:
در برخی از متون و منابع و مخصوصا دفاتر جزء جمع مالیاتی و طومار سهام آب زایندهرود موسوم به طومار شیخ بهائی به جای کراج، کرارج آمده است، ولی در این زمان همه به آن کراج میگویند و مینویسند و در واقع این دهستان به دو نام کراج و کرارج نامبردار شده است. اگرچه این دو در معنی به هم نزدیکاند ولی از لحاظ واژهشناسی از هم جدا هستند. جزء اول «کر» (به فتح یا به کسر) به معنی قنات است مثل کرسنگ (قنات سنگی) و جزء آخر «اج» همان «از» است که دیدهایم (نامواژه آجگرد، آز، ایچ، ایچی، و نظایر آن دیده شود) اغلب پسوند «آب» قرار میگیرد و کراج (کر+ اج) به معنی جای آبدار یا منسوب به آب است.
گفته شد که کراج و کرارج هردو نام یک دهستان است. کرارج به صورت «کر+ ا+ رج) تقطیع میشود. جزء اول «کر» همان قنات است که در کراج گفته شد و جزء دوم «الف» زینت و وقایه است، که برای تسهیل تلفظ میآید و جزء آخر به معنی «رج» و «رژ» و «رژه» و «رده» است. همه به معنی رج و ردیف که در اینجا به معنی یک ردیف قنات است. جایی که یک ردیف قنات دارد.
حال که سخن به پایان آمد و درباره کراج و کرارج تفصیل لازم داده شد باید دانست در اینجا نکتهای هست که باید آن نیز به شرح باز گفته شود و آن اینکه واژه کراج، که نام این دهستان زیبا و پرآب در کناره زایندهرود قرار گرفته، چه وجه اشتقاق و ترکیب آن به صورتی که گذشت باشد، و «چه» برحسب آنچه گاهی به نظر میرسد، واژه کراج از «کره+ اج» مشتق شده باشد،[242] بههرصورت این واژه از واژه کرارج جدیدتر و نوتر است. در متون قدیم بیشتر کرارج یاد شده است و از جمله در طومار شیخ بهائی[243] که سند معتبر و قابل توجهی است، همه از این دهستان به نام کرارج یاد میکنند. چندانکه اصلا واژه کراج در متون قدیم نیامده است، از اینجا معلوم میشود که واژه کراج، که بالاخره بیهیچ شکی تطور یافته کلمه کرارج است، عمر چندانی ندارد و نام اصلی دهستانی کرارج بوده است و در گردونه تطور و تداول عامه به صورت کراج درآمده است تا اینکه در سنوات اخیر بهکلی عنوان قدیم را
ص: 596
عقب زده و نام دهستان هم برحسب تداول عامه و هم در کتب و اسناد به صورت کراج در آمده است.[244]
فرهنگ جامع نامها و آبادیهای کهن اصفهان ؛ متن ؛ ص596
کرافشان دیهی است در عداد دیههای دهستان گرکن لنجان اصفهان. این دیه در سال 1345 شمسی 419 نفر جمعیت داشته که اکنون بیشبهه زیادتر است.[245] ناحیه گرکن، که درست در جنوب اصفهان با فاصلهای کم حدود سه چهار فرسخ افتاده است از دیرباز گود گرکن نامیده میشد و چون در گودی قرار داشت اراضی آن اغلب باتلاقی و هوایش مالاریایی و کثیف بود، در سنوات اخیر وضع آن بهتر شده و اقتصاد آن شکوفاتر گشته است. این ناحیه اگرچه قدیمی است ولی هیچگونه ویژگی خاصی که در جامعهشناسی آن چشمگیر و قابل ذکر باشد وجود ندارد[246] ازاینرو میپردازیم به نام آن.
واژهشناسی:
در صفحات سابق به تفصیل توضیح داده شده که واژه «کر»(Kar) به معنای قنات است و همان تخفیف یافته کهریز است و در امثله کرسنگ و کرچگان و کرشگان به تفصیل مورد بحث واقع شده است. اما جزء دوم آن یعنی «افشان» از افشاندن به معنی پخش کردن نیست بلکه خود مرکب از سه جزء است: «اف+ ش+ ان». جزء اول آن به معنی آب است همچنانکه در افجد و افجان و بافجان و غیره داریم و جزء دوم «ش» حرف وقایه است برای رفع دشواری تلفظ و جزء آخر آن پسوند نسبت و کثرت است و صورت «شان» مثل «زان»، «چان» و غیره همان است علامت کثرت و نسبت یعنی جایی که قنات آن آب دارد. رجوع به کافشان شود.
کرانKarr n
اشاره
کران دیه کوچکی است از دهستان کوهپایه از شهرستان اصفهان که در سال 1345 فقط 49 نفر جمعیت داشته است. در حال حاضر همه دیههای این ناحیه دچار کمآبی است. اکثر
ص: 597
دیههای آن متروک افتاده است و ساکنان آن مهاجرت کردهاند و وضع خوش و دلانگیز و درختستانهای مطبوع و دلنشین آن به صورت فلاکتباری از بین رفته و یا در شرف از بین رفتن است. و همه علت آن قلت آب است.[247]
واژهشناسی:
واضح است که واژه کران صورت دیگری از واژه کهران است.[248] رجوع به کهران شود.
کربه کند (کربکند)Korbe (h) Kand
اشاره
کربکند (به ضم «کاف» اول و کسر «باء» ثالث) دیهی است بزرگ در دهستان برخوار در شمال اصفهان که در سال 1355، جمعیت آن 2006 نفر بوده است.[249] با اینکه حفر چاه در اینجا دشوار است و با وجود قلت آب قناتهای برخوار از جمعیت آن کم نشده است. در وضع اقتصادی و کشاورزی آن هم از لحاظ قلت محصولات کشاورزی تفاوت محسوسی با وضع قبلی به چشم نمیخورد. بلوک برخوار یکی از مراکز کهن حضارت و تمدن قدیم ایران بوده است و اختصاصات بزرگی از قبیل زبان و لهجه مخصوص آثار قدیم و نامهای کهن دارد که همه را در ذیل عنوان برخوار آوردهایم[250] و به تفاریق و به مناسبتهای مختلف نیز از آنها یاد کردهایم.[251] همینطور که به کربکند بنگری آثار قدمت و کهنگی را در آن، با دیوارهای ستبر، برجها و ساختمانهای خشتی محکم و بهخصوص کیفیات ساده و ویژه زندگانی مردم که حاکی از نوعی معیشت مبتنی بر اکتفا به نفس است میبینی. بعضی صفات قومی از قبیل سختکوشی مردم و استحکام مبانی اخلاقی، همه اینها نشان آن تمدن کهن است که از بین رفته است و اینک رنگی از آن باقی است. قابل توجه است که مردم کموبیش علاقه دارند حالت کهن خود را حفظ کنند. بپردازیم به نام جلیل و فاخر آن.
واژهشناسی:
کربکند از دو جزء «کربه» (به ضم کاف) و «کند» ترکیب شده است و جزء اول به معنی «کلبه» (اتاق کوچک است) که در زبان فارسی حاضر رایج و مصطلح است.
ص: 598
علت تبدیل «ل» به «ر» همان وجود علامت واحد برای این دو حرف در خط پهلوی است که در برخی امکنه «ر» و در برخی دیگر «ل» رایج شده ولی معنای آن همان «کلبه» است. اما جزء دوم «کند» به ناچار از ریشه «کند» و «کندن» به معنای حفر کردن است که در دیههای دیگر هم داریم از جمله در واژه خندق (کندک) و اشاره است به قناتی که حفر کردهاند و کلبههایی که در سوابق ایام و آغاز بنیاد آن در دور و کنار آن ساخته بودند و گاهی شنیده شد که آن را کربکندی میخوانند و در این صورت «ی» آخر نسبت است توضیح دیگر که به نظر میرسد این است که در زبان سغدی «کنت» (به فتح اول و آخر) به معنی «شهر» است و همان است که در شهرهای سمرقند، تاشکند، خوقند و غیره و غیره در همین معانی در نواحی خراسان بزرگ وجود داشته است و ما میدانیم که در روزگار آبادانی بسیار این نواحی یعنی در دوران هخامنشیان زبان سغدی عنوان زبان بین المللی داشته است و حتی خود هخامنشیان فرامین دولتی خود را به خط سغدی مینوشتند. احتمال میرود از نفوذ این خط و این زبان کربکند بهرهای برده باشد و این «کند» از ریشه «کنت» آمده باشد یعنی شهر کلبهها که خوب با اصل و کیفیات ساختمان قریه در آن روزگاران قدیم سازگار بوده است.
کرتمانKartem n
اشاره
کرتمان (به فتح «کاف» تازی و سکون «را») نام دیهی بزرگ است در باختر اصفهان، باز هم آنسویتر در باختر کوه آتشگاه در دهستان ماربین که در کنار شاهراه اصفهان به نجفآباد واقع شده و تمام ویژگیهای دهستان ماربین را در خود جمع دارد. در سال 1355 ه. ش جمعیت آن را برحسب خانواده 295 خانوار آوردهاند[252] یعنی چیزی در حدود 1500 نفر و البته اینک بیشتر است.[253] بسیار عجیب است که برخی نام آن را «قرطمان» با «قاف» ترکی و «طاء» عربی مینویسند و ندانستهاند که چنین اسمی درخور این دیه بزرگ در بلوک ماربین زیبا نیست. بههرحال نخست باید دانست که این واژه فارسی صحیح، کهن و زیباست و به هیچ صورت عربی نیست و نوشتن آن به صورت «قرطمان» غلط آشکار است. چون این
ص: 599
جمله دانسته شد باید بگوییم که این دیه در طی فروش املاک خالصه دولتی در اواخر دوره ناصر الدین شاه (قتل 1313 ه. ق) فروخته شد و به تصرف شریعتمدار اصفهانی پسر مرحوم آقا نجفی مشهور درآمد. پس از او وارثانش به نگهداری آن توفیق نیافتند و آن را بفروختند و اینک خردهمالک است و به همین جهت نیز بسیار زیبا و بزرگ و آباد و با اقتصادی شکوفاست. در حال حاضر مرکز باغستانهای خیلی خوب نیز هست و در عنوان ماربین ذکر کردیم که تمام این دهستان درختستانهای خوش و خرم دارد. شنیدهام برخی صنایع کوچک از قبیل حولهبافی هم به آنجا راه یافته ولی مطمئن نیستم تا تحقیق شود.
شهرگرایی به شدت در ماربین و نواحی نزدیک این دیه نفوذ کرده است و دیگر کمتر چیزی از روستا و حالت روستایی در آن مییابیم. کاخش خراب (روستا و روستایی) و نیلش سراب شده است.
واژهشناسی:
این واژه به دو جزء «کرت+ مان» تجزیه میشود. جزء اول معادل «کرته» اوستایی و «مان» هم همان کلمه «مان» اوستایی است و خود قدیمی و اصیل است. «کرت» و «کرته» و «کرتو» (برحسب اختلاف لهجهها در اصطلاحات محلی) قسمی از جای زراعت است که بخشبخش شده و برای آبیاری آماده گشته است و مجازا و با مسامحه گاهی به معنای خود زراعت نیز استعمال میشود. جزء دوم «مان» همان است که در واژه خانمان و دودمان و غیره داریم و به معنای خانه و اصل و این قبیل مفاهیم است و کرتمان روی هم خانه و جایگاه و زراعت معنی میدهد.
کرجKaraj
اشاره
کرج در اطراف ایران نواحی و امکنه بسیاری به نام کرج نامیده شده و در این نامگذاری صور مختلفی از این واژه به کار رفته است. نخست به صورت کرج (کرمانشاهان) و کرجار و کرجان (کاشان، تبریز) و کرجو و کرجی (سنندج، نور) و کرچ و کرچاه (بروجن، ساری) و گاهی به صورت کرچکان (اصفهان) و کرچنک (قائمشهر) و حتی کرچوجی و کرچیان در بندرعباس و الیگودرز دیده میشود.[254] باید دانست که به هریک از این صورتها که به کار رود، سرانجام
ص: 600
همان بنیاد کرج را دارد. کرج با اضافه به ابی دلف نامی است در نزد جغرافیدانان عرب سخت نامبردار. میگویند که ابی دلف علی بن عیسی العجلی آن را در میان همدان و اصفهان بنیاد گذاشته است و نوشتهاند که به همدان نزدیکتر از اصفهان است. یاقوت میگوید: «مردمش آن را کره (به فتح «کاف» و «را») میخوانند و در روستایی است که آن را «فاتق» میگویند[255]» و باز یاقوت میگوید: «فاتق» تعریب کلمه «هفته» است و باز یاقوت میگوید که این کلمه عربی است و از ریشه «تکرّج الخبز» گرفته شده و کرج به معنای فسادی است که بر روی نان حاصل میشود و باز یاقوت میگوید: «لا اعرف له معنی غیره». از اینجا معلوم میشود در جواب سؤال مقدر که چرا نام محل را آلودگی و فساد روی نان میگذارند، پاسخ میدهد:
«معنی دیگری برای آن نمیدانم»، اینکه یاقوت میگوید، به همدان نزدیکتر است شاید درست نباشد[256] و به احتمال اقرب به یقین کرج ابو دلف در آخرین بلوک بربروت و نزدیک به فریدن ساخته شده بوده است و اینطور که گفتهاند شبیه به یک بازاری بوده است در دو طرف جاده و باز یاقوت گوید که از کرج تا بروجرد 10 فرسخ است و باز تذکر میدهد که میوه و کشت و زرع ندارد و همه اینها را از بروجرد برای آن میآوردند. بدون اینکه در تاریخ این محل طول و تفصیلی بدهیم همینجا میگوییم که این شهر شهری سست و بیبنیاد بوده است و چون بیشتر بناهای آن نااستوار و سست بوده است تاب بارندگی این نواحی را نداشته، ویران شده و با عزل علی بن عیسی از حکومت بهزودی این شهر خراب شده و از بین رفته و اینک اثری از آن به جای نیست. توضیح دیگر درباره گفتار یاقوت اینکه یاقوت فکر کرده است کرج عربی است در حالیکه کرج در عربی از واژههای دخیل است و اصل آن فارسی است و کره است.[257] صاحب کتاب الالفاظ الفارسیة هم دچار اشتباهی شده و میگوید: کرج مأخوذ است از کره به معنی چرک، و آن را «العطن و العفونه» معنی میکند در حالیکه کره در اصل فارسی است و نه به معنای عفونت است نه فساد و نه شایسته است که بگوییم ایرانی چنین نام زشتی را بر محلی بگذارد. اینک بر ماست که به واژهشناسی آن بپردازیم.
واژهشناسی:
چون کرج نزدیک اصفهان ویران شده است گفتوگوی بیشتری درباره آن
ص: 601
لزومی ندارد و ما برای واژهشناسی آن نیز مطلقا دچار زحمت نمیشویم چون میدانیم کرج معرب کره است و میدانیم «کره» کپک روی نان و فساد (اگر صحیح باشد، مجاز است) و «کره» در واقع به معنای سود و بهره و مخصوصا بهرهای است که کشاورز نه از دسترنج زراعت خود میبرده است و خلاف آن را اکره میگویند یعنی آن سودی که از دسترنج کشاورزی حاصل شده باشد[258] و ما میدانیم که نامگذاری امکنه برحسب موضوع و مورد شیوه رایجی در زبان فارسی است و بیش از 50 محل را میتوان در ایران نشان داد که به صورتهای کرج و کره و ترکیبات آن نامبردار و مشتهر میباشد.
کرچان
- کرزوم
کرزمKarzom
اشاره
کرزم دیهی است نهچندان بزرگ و در دهستان پیشکوه موگویی فریدن اصفهان. در سال 1345 این دیه 109 نفر جمعیت داشته است و نزدیک آن دیه دیگری است به نام کرچان، که آن نیز اگرچه گاهی کرچن با فتح «چ» خوانده میشود با کرزم ما همسایه و هممعناست. دیه کرچان نیز کموبیش به همان بزرگی کرزم است و ناحیت فریدن همچنانکه از نامش پیداست به داشتن دیههای کهن و معتبر و قدیمی نامبردار میباشد. دیههایی همانند سکان، سیرزار، مازه، هیزم و بسیاری دیگر در این ناحیه نامبردار میباشند و همه نشان قدمت ناحیه و دیههای آن است.[259] ناحیت فریدن به داشتن آب خوب، بیشتر چشمهسار، بارندگی زیاد، و داشتن مراتع بسیار و هوای سرد و در تابستانها خرم و دلکش نامبردار میباشد. در سنوات اخیر جمعیت دهستانهای فریدن کم شده و آن شکوفایی اقتصادی چشمگیر را ندارد. در همه فریدن آثار تاریخی کهن دیده نمیشود چونکه خاک آن سست و نااستوار است و بارندگی بسیار بناهای خشتی و دیوارهای گلی محل را بهزودی ویران میسازد این است که اثر تاریخی کهنی در آنجا بهدست نمیآید. ولی ناحیهای قدیمی است. رجوع کنید به نامواژه فریدن و مضافات آن و بههرحال نام دیههای آن دلیل آشکار
ص: 602
قدمت محل است.
واژهشناسی: این نامواژه که خود قدمت خود را داد میزند بسیار شبیه است به واژه کهرم (جهرم) و بسیاری واژههای دیگری که از این دست در سرتاسر ایران وجود دارد.[260] نامواژه کرزم از دو جزء «کر+ زم» ترکیب یافته است. جزء نخست صورتی دیگر از «کر» به معنای قنات است، (کرسنگ) قنات سنگی و خود واژه «کر» تخفیفیافته «کهریز» است و نواحی بسیاری در ایران که با «کر» آغاز میشود مثل کرچگان، کرسگان و بسیاری دیگر همه نشان نامبرداری محل با قنات است. و در معنای اوسع با آب. و جزء دوم «زم» و یا «رم» همان است که در جهرم هم داریم و پسوندی است با نشانهای از زمین همچنانکه در سمیرم[261] و شمیرم داریم و در این صورت پسوند «زم»، پسوند اتصاف و نسبت است یعنی زمینی که قنات دارد و یا به تعبیری قنات خوب دارد. باید توجه داشت که پسوند «رم» (به ضم اول) به همین صورت «زم» (با «ز» منقوط و باز هم به ضم اول) در میآید ولی تغییر معنا پیدا نمیکند. در کتب مؤلفین قدیم مثل ابن خردادبه و ابن بلخی و اصطخری (استخری) دیده شد که آن را هم با «ز» منقوط و هم با «ر» معجمه آوردهاند و به معنای قبیله، محل و مخصوصا محل کردها دانستهاند و گاه آن را جمع بسته و به صورت «رموم»، «زموم» و «رمومات» آوردهاند.[262]
واژهشناسی:
کرچان از دو جزء «کر+ چان» ترکیب یافته جزء «کر» به معنای قنات است، یعنی همان که در نامواژه «کرزم» نیز داشتیم و جزء دوم «چان» صورت دیگری از «گان» است و میدانیم که حرف «گاف» فارسی اکثر به «چ» تبدیل میشود (چون- گون)[263] و این
ص: 603
پسوند، پسوند اتصاف است همچنانکه در «آبانگان»، «مهرگان»، (معرب مهرجان) و بسیاری دیگر داریم و رویهمرفته واژه باز به معنای زمین منسوب به قنات است یا جایی که قنات خوب و آب خوب دارد.
با واژه «کر» در سرتاسر ایران امکنه بسیاری نامبردار میباشد همچون کرجان (تبریز) درست معادل کرزان (تویسرکان)، کرزا (لار)، کرجار (کاشان)، و بسیاری دیگر که همه صورت و ترکیبی بدینگونه دارند.
کرسگانKarasg n
اشاره
به فتح اول و ثانی نام دیه کوچک و بسیار دلاویزی است در کنار جاده اصفهان به شهرکرد و بسیار نزدیک به فلاورجان[264] که آن را در عداد دیههای دهستان اشترجان[265] به حساب آوردهاند.
جمعیت آن در سال 1345 (ملاک آمار ما) فقط 286 نفر بوده است ولی امروز به حکم اینکه بلوک لنجان که این دیه هم جزو آنهاست از لحاظ اقتصادی و اجتماعی بسیار ترقی کرده است جمعیت آن بیشتر است.[266]
از لحاظ تاریخ و جامعهشناسی روستایی چیزی در اینجا نیست که لزومی به ذکر داشته باشد. درباره تاریخ آن هم چه در این دیه و چه در روستاهای اطراف، اطلاعات کمی در دست است که همه را در ذیل عنوان لنجان و النجان به تفصیل آوردهایم.
واژهشناسی:
علی الاصول و با توضیحاتی که از این به بعد خواهیم آورد، خواهیم دید این واژه تخفیفیافته «کهریز اسکان» است و از سه جزء «کهر» معادل «کهریز» و «اسکان» معادل «اسک+ ان» ترکیب یافته است و میدانیم که «ان» پسوند کثرت و نسبت است. در مورد «که» و «کهریز» باید دانست که دسته زبانهای شرقی و هند و ایرانی یک نحوه تلفظ وجود دارد مثلPh ,Kh ,Bh ,Ch که در این واژهها «واگ»،H آنقدر ضعیف تلفظ میشود که اصلا شنیده نمیشود. در زبانهای دسته غربی هند و ایرانی مثل فارسی باستان این ترکیب
ص: 604
دیده نمیشود یا بسیار کمتر است. در زبان اوستایی که بههرحال در زبان پارسی حاضر مؤثر افتاده است کموبیش وجود دارد. در هندی حاضر هم هست بههرحال در سابقه زبان پارسی چنین تلفظی وجود داشته است که اینک رنگ باخته است. ولی گاهی خودنمایی میکند چنانکه فی الحقیقهKhar وGhr میشودKa وGr . مثلا دیهی داریم که در همین ناحیه کرسگان واقع است و مردم آن را کرسنگ تلفظ میکنند، ولی در ضبطهای دولتی و دفاتر جزء جمع آن را «کهریزسنگ» مینویسند، یعنی دیهی که قنات آن سنگی است یا در سنگ کنده شده است. بههرحال «کر» مخفف واژه «کهریز» است. اما جزء دوم «سگان» بیشک تخفیف یافته «اسگان» است و دیهی داریم به نام آسگان و در آن گفتهایم که آسگان صورت دیگری از «اسگان» معادل «اشگان» است و مسأله منتهی میشود به روزگار اشکانیان که اشکان زیاد بودهاند و گوشه به گوشه اسامی خود را به دیهها دادهاند و امکنه بسیاری به نام آنها نامبردار میباشند. مثل اشکاوند و اشکران و غیره و جزء آخر واژه آن چنانکه گفتیم علامت نسبت است. بنابراین نام این دیه میشود کهریز اسکان یا درست بگوییم کهریز اشکان و یا قنات نامزد به نام «اشکها».
کرفشان
- کرافشان
کرکKarak
اشاره
کرک دیهی است که برحسب تقسیمات آمارشناسان تازه آن را در جمع دهستان خور و بیابانک به حساب آوردهاند این دیه در سال 1345 فقط 22 نفر جمعیت داشته است.[267] در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور آن را به دیههای دهستان نایین ملحق کردهاند و باید توجه داشت که دهستان خور و بیابانک نیز جزو مضافات نایین به شمار است. برای خصوصیات جغرافیایی و تاریخی و جامعهشناسی محل رجوع کنید به واژه نایین. اجمال آنکه این ناحیه در ساحل گسترده آسمانسای کویر لوت قرار گرفته و تمام مشخصات کویری در آن صدق میکند. آب آن، از قناتهای طولانی و کمآب تأمین میشود و زراعت اهالی مختصر است. حالی که این اوراق نوشته میشود به احتمال قریب به یقین جمعیت آن کمتر است و
ص: 605
آب آن نیز کمتر.[268] چونکه همه دیههای ساحل کویر رو به فنا و نابودی میرود و احتمالا این دیه نیز نامسکون شده است، ولی بههرحال نام آن یادآور کهن روزهای نخستین ایجاد آن میباشد. ببینیم کرک یا کرک یعنی چه؟
واژهشناسی:
در تقطیع این واژه به صورت «کر+ ک» در میآید. جزء اول «کر» به معنای قنات است و جزء دوم «ک» علامت تصغیر است پس کرک (به فتح اول «کاف» تازی و فتح سوم) به معنای قنات کوچک است، و از این جهت به این نام نامبردار شده است که قنات آن هم البته کمآب و کوچک است و با این نام کرک در سرتاسر ایران امکنه بسیاری نامبردار میباشد. همچون کرک در اراک، اهواز، بم، تهران، دماوند، نایین، نهاوند و غیره ...
کرکوندKarkevand
اشاره
کرکوند که در حال حاضر جزو دهستان کرکوند از بخش مرکزی مبارکه است، در گذشته آن را جزو دهستان اشیان از بخش حومه لنجان به حساب میآوردهاند. در سال 1365 کرکوند 500 خانوار جمعیت داشته است و با این حساب دیهی آباد محسوب میشده است. و در حال حاضر بهواسطه نزدیکی به صنایع بزرگ قطعا جمعیت آن بیشتر است.[269]
واژهشناسی:
در ظاهر امر به نظر میرسد که کرکوند مرکب از دو جزء «کرک+ وند» باشد و در فرهنگها «کرک» را به معنای مرغی آوردهاند[270] و کرکوند اگر به این صورت تجزیه شود یعنی جاییکه آن مرغ را دارد و این خلاف اصل است که جایی را به نام مرغی بنامند. از اینرو به نظر میرسد که تقطیع واژه چنین است: «کر+ ک+ وند». «کر» به معنای قنات است چنانکه در کرسنگ و کرهنگ و امثال بسیاری دیگر در همین فرهنگ آمده است و «ک» علامت تصغیر است و «کرک» به فتح ثانی به معنای قنات کوچک است و «وند» پسوند اتصاف و دارایی است و بنابراین کرکوند معنای متناسب با دیه و محل پیدا میکند یعنی جایی که قنات کوچکی دارد. بر نویسنده پنهان نمانده است که در حال حاضر کرکوند دیهی
ص: 606
بزرگ است در نزدیکی تأسیسات کارخانه بزرگ فولاد مبارکه ولی ما سخن در این نامگذاریها از هزاران سال پیش از روزگاران قدیم میگوییم فارغ از اینکه در حال حاضر آن در نامگذاری کهن مؤثر نبوده است.
کرمKerm
اشاره
کرم به کسر «کاف» اول نام دیهی نسبتا بزرگ است در دهستان ماربین در باختر اصفهان.
درباره ماربین به مناسبت نام دیهها و همچنین در عنوان خود ماربین توضیحات کافی آوردهایم. ماربین یکی از نقاط خوش آب و هوا و سرسبز و خرم و آبادان اصفهان است که در قدیمیترین منابع موجود ذکر آن آمده است و همهجا از آن به سرسبزی و خرمی و آبادی یاد کردهاند و در مدح آن اشعار فراوان سروده شده است. کرم هم در جوار آزادان و دیگر دیههای بزرگ نزدیک به هم و مخصوصا نزدیک به دیه کلیجه قرار گرفته است که همواره از آن دو باهم یاد میشود، پنداری این دو نام از اتباع هم هستند.
در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور[271] از کلیجه یاد کردهاند و اتفاقا دو کلیجه هم در اصفهان نشان دادهاند یکی در ماربین و دیگری در فریدن. در اینجا فقط به واژهشناسی کرم میپردازیم چون ویژگیهای دیگر آن فعلا موردنظر ما نیست (برای واژهشناسی کلیجه رجوع کنید به کلیل و کلیشاد).
واژهشناسی:
اولا باید بگوییم که این نام هیچ ربطی به «کرم» یعنی همان جانور بیمهره کوچک که در جاهای نمدار کثیف میزید، یا کرم ابریشم و غیر آنها ندارد و چقدر قبیح است از مردمی که به زادگاه خود نامی چنین زشت بدهند، بنابراین ارتباط این نام با «کرم» (حشره) بهکلی وازده میباشد و باید اندیشهای دیگر کرد. چیزی که این وازدگی را تأیید میکند وجود نام دیه است (چهارده دیه به نام کرمآباد). حالا میپرسیم یعنی اینجاها را «کرم» آباد کرده است؟
البته نه حشره از آباد کردن محلی عاجز است و همچنین واژه «کرمینه» که بیشک صفتی است از «کرم»، مثل «زرینه» از زر و «سیمینه» از سیم و «پشمینه» از پشم و غیره و
ص: 607
غیره.[272] به این دلایل و امارات دیگر قطع پیدا میکنیم که این واژه ربطی به حشره «کرم» ندارد.
برخی درباره وجه تسمیه کرمان که آن هم بیشک از «کرم» آمده به تأویلات دور و دراز متوسل شده و حتی پنداشتهاند، کرمان همان ژرمان و ژرمن (نژاد آلمانی) است، ولی بیجهت نباید ذهن خود را دور ببریم و به چنین تفصیلاتی که سرانجامی هم ندارد، متوسل شویم. اینک بپردازیم به نام «کرم».
اولا بگوییم که کرم تنها دیهی نیست که در اصفهان باشد و یا کرمان منحصرا در استان کرمان وجود داشته باشد، تا آنجا که تفحص شده، واژه «کرم» و همچنین کرمان بهغیر از اصفهان و کرمان در بسیاری از امکنه و استانهای کشور مورد نامگذاری واقع شده است. از آن جمله کرم (اصفهان، جیرفت، یزد) و کرمآباد (خرمآباد، شهرضا، ماکو) و کرمان (ایرانشهر، قائمشهر) و کرمشاه (ایرانشهر، سراوان) و کرمانشاه (رفسنجان، یزد) و کرمستان (جیرفت) و کرمی (بندرعباس، بویراحمد، نیشابور). از امثلهای که گذشت، آشکار میشود که واژه «کرم» اختصاص به اصفهان ندارد، چون در اطراف ایران امکنه بسیاری به همین نام نامگذاری شده است، و به ناچار لابد دلیلی بر این کثرت و تعدد وجود دارد.
در صفحات سابق گفتیم، اولین آبادگران دیهها قبایل و طوایف آریایی بودند که در طی مهاجرت خود جا خوش میکردند و در محلی گرد میآمدند و در آنجا پایگاه کشاورزی و جایگاه دامداری و زندگانی درست میکردند و آنها بودند که برای محلی نامی برمیگزیدند.[273] ما الان ممکن است نتوانیم نام محلی را، ولو به حدس، دریابیم ولی آنان خود برای آن نامگذاری دلایلی داشتهاند. یکی از آنها و از جمله رایجترین آنها این بود که اسم خود قبیلهشان را به صورت جمع بر روی محل مینهادند. راستش را بخواهید خود این نام بر آن محل باقی میماند، خوزها میشد خوزان، اندوها میشد اندوان و اشکها، اشکان و همینطور کار ادامه پیدا میکرد. محل کرمها میشد کرمان و گرگها، گرگان این
ص: 608
قاعده عمومی و مطرد است و در آن شکی نیست. ممکن است ما اینک که نام کرمان (جایی که متعلق به کرمهاست) را بشنویم، چون کرمها را نمیشناسیم به حیرت اندر شویم و حق داریم، خوزستان را خوب درمییابیم ولی کرمان را نه. علت آن این است که از احوال طایفههای آریایی اطلاعی نداریم و نمیتوانیم هم پیدا کنیم، ولی خود دانستن این حقیقت نقطه تاریکی را بر ما روشن مینماید و آسان میتوانیم دریابیم که علت این نامگذاریها چیست. این بود تحلیلی بر نام کرم و البته از روی واژه کرمانشاه میتوان احتمال داد که کرمان صورت جمع نام طایفه یا طوایف کرم باشد که پادشاه دارند و کرمانشاه یعنی شاه کرمها.
البته به شرطی که نامواژه کرمان ترکیبی چنین داشته باشد «کرم+ ان» یعنی جمع طایفه کرمها و آنوقت پادشاه آنان کرمانشاه بوده.
کرمکKermak
اشاره
نام دیهی است به نسبت خود معتبر که آن را در عداد دیههای دهستان نیر از شهرستان یزد آوردهاند. درباره خصوصیات جغرافیایی و اجتماعی و حالت حاضر محل رجوع شود به یزد و مضافات آن. از این جهت گفتیم نسبتا معتبر است که در این دهستان اصلا دیههای پرجمعیت نیست و مضافات یزد نیز همه کمجمعیت است.
واژهشناسی:
کرمک از دو جزء «کرم+ ک» ترکیب شده است. گمان برده نشود که «کرم» در اینجا به معنای همان حیوانک پلید است و یا بیماری کرمک بلکه کرمک در اینجا مرکب از دو جزء است: «کرم+ ک». برای کرم رجوع شود به همین نامواژه و نامواژه چرمین (چرمهین) و کرمان و کلمان و کلمخواران هم دیده شود.
کروKorru
اشاره
در دهستان عقدا نام دیه کوچکی است که در سال 1345، فقط 4 نفر جمعیت داشته است[274] و اکنون جمعیت آن یا ثابت مانده و یا کمتر شده است و تواند باشد که بهکلی متروک شده باشد. چون دهستان عقدا قنات آب است و آب قناتها رو به کاهش و جمعیت
ص: 609
هم بدان سبب مساکن خود را رها میکنند و به دور کشور آواره میشوند. درباره خصوصیات عقدا رجوع کنید به همین عنوان و مضافات آن.[275]
واژهشناسی:
کرو از دو جزء «کر+ او» ترکیب شده است. جزء دوم «او»(Ow) که به معنای آب است و چون «آو»، «او»(Oo) تلفظ شود علامت تصغیر است و در اینجا هم میتواند علامت تصغیر باشد، هم به معنای آب در صورتی که علامت تصغیر گرفته شود، کرو(Karoo) به معنای قنات کوچک است. چون «کر» به معنای قنات است. مصحف و مخفف کهریز و کاریز و با تلفظ دوم به معنای قنات کوچک است.
کروجKaruj
اشاره
کروج دیهی است از دهستان اشترجان (اشترگان) بخش حومه شهرستان لنجان اصفهان. دشت اشترجان که رودخانه زایندهرود جوشان و خروشان از آن عبور میکند دشتی است سرسبز و زیبا با دیههای بسیاری که همه کهن و قدیمی میباشند، این دیهها، همچون هویه، موسیان، ممد، کرسگان، ریاخوان، و بسیاری دیگر[276] همه قدمت خود را جار میزنند ولی اتفاق را که از روزگاران گذشته در این ناحیه هیچچیز قدیم وجود ندارد. خاک آن سست و بناهای آن نااستوار و بیثبات است و شاید به علت کثرت حوادث هیچ اثر تاریخی در آنجا نیست حتی آثار تاریخی قدیم اسلامی نیز جز در یکی دو دیه دیده نمیشود. تاریخ کهن سترده شده و هویت قدمت آنها در نام امکنه به خود این نامها سپرده شده است و بس. در صورت ظاهر این دیهها همه حاصلخیز، سرسبز، خرم است و پس از الحاق آب کوهرنگ به زایندهرود شکوفایی اقتصادی آنها نیز بهتر شده است. در سال 1355 این دیه 630 نفر جمعیت داشته است که اینک به ناچار بیشتر است.[277] آنچه برای ما اهمیت دارد نام دلاویز بسیار قدیم آن است که اینک به آن میپردازیم.
ص: 610
واژهشناسی:
پیداست که این نامواژه از دو جزء «کر+ اوج» ترکیب یافته است. جزء اول «کر» به معنای قنات است و همان است که در کرسنگ و کرچگان، کرهنگ، کرسگان و غیره دیده میشود[278] ولی گاه اتفاق میافتد که حرکت «کاف» که تحتتأثیر جزء دوم قرار گرفته و سهلتر تلفظ میشود که آن را به صورت ضمه جزء دوم تلفظ کنند بنابراین صورت کراوج (به فتح «کاف» تازی) به کروج (به ضم «کاف» تازی) تبدیل میشود و اما جزء دوم «اوج» همان صورت دیگری از «اوز» و «ایز» و «ایج» و «ایش» و امثال اینهاست. که مکرر گفتهایم صورت و ممال «یایی» و «واوی» برای نسبت به(Ow) اوستایی به معنی آب «او» میباشد و دو جزء روی هم به معنای قنات آب است. در اطراف ایران به این صورتها مشابهات و نظایر بسیار داریم که همه صحت تحقیق ما را تأیید میکند. از جمله کروج (اصفهان، بندرعباس، سبزوار، مشهد)، کروچک (مشهد)، کروچاو (مهاباد)، کرووه (کاشان)، کرویه (بندرلنگه، بهبهان، شهرضا) و کروز (سنندج، سبزوار) و کروس (گرمسار) و غیره و غیره که همه این واژهها دارای ترکیبی به همین صورت که گفتیم میباشد.
تنبیه: ظاهرا تلفظ حاضر نامواژهها از فتحه و ضمه و کسره از کیفیت گویشها و در تطور آنها مورد اعتنا نیست.
کروهKarve (h)
اشاره
کروه (به فتح «کاف» اول تازی و کسر «واو») نام دیهی است از دهستان براآن جنوبی که در 27 کیلومتری شرق اصفهان واقع شده است. این نام معماسان بر دیه کوچکی نهاده شده است که در سال 1355 فقط 238 نفر جمعیت داشته[279] در حال حاضر بیشک جمعیت آن بیشتر است چون وضع تمام بلوک براآن از لحاظ اقتصادی بهبود یافته و اوضاع اجتماعی و بهداشتی نیز ترقی بسیار کرده است و علت آن افزایش آب رودخانه و سهولت حفر چاههای عمیق و نیمهعمیق در این ناحیه است. درباره براآن در این کتاب عنوان خاصی منعقد کردهایم[280] و اطاله مقال را در اینجا بیمورد میدانیم فقط این نکته را متذکر شویم که
ص: 611
در این دیه با وجود نام کهن آن هیچ اثر قدیمی به چشم نمیآید. خودکفایی روستایی و اخلاق مستحکم کهن نیز در این دیه و نواحی اطراف آن چشمگیر نیست آنچه این دیه را جالب توجه میکند همه و همه در نامش خلاصه میشود که اینک به آن میپردازیم.
واژهشناسی:
کروه نام قدیمی است و این را از روی خود واژه میفهمیم اگر واژه کروه را تقطیع کنیم به دو جزء «کر+ وه» میرسیم جزء اول همان «کر» است که گفتیم و ثابت کردیم که مخفف «کهریز» و «کاریز» است و در امثله بسیاری چون «کرسنک» و «کرسگان» و «کرشگان» و غیره نمونه آن را دیدهایم و مورد بحث قرار دادهایم اما جزء دوم «وه» صورت قدیمتر «به» است. «به» معنی خوب و خوش و خرم و دو جزء روی هم به معنای «کهریز خوب» است و به این صورت یعنی الحاق صفتی به آب چه مقدم بر آب باشد و چه مؤخر (آبشیرین، آبسنجد، آبتلخان) و تلخاب، شوراب، شورابه، گلاب و غیره در نامگذاری دیهها رایج و شایع است و کروه یعنی خوشقنات، آنجا که قناتش خوش و خوب است نه فرو میریزد و نه آبش کم میشود.
کرویهKor (r) uye )h(
اشاره
کرویه (کهرویه) دیهی است بسیار معتبر و پرجمعیت در دهستان سمیرم پایینتر از شهرستان قمشه. این دیه بزرگ اتفاقا به کره نزدیک است و دارای همان خصوصیات جامعهشناسی روستایی و احوال و کیفیات قومشناسی و جغرافیایی است که در مورد کره ذکر آن آمده است.[281] در سال 1345 (سال آماری ما) این دیه 2061 نفر جمعیت داشته است[282] و چون آب هم کمتر تقلیل یافته است بالطبع جمعیت آن هم در افزایش بوده است.
واژهشناسی:
کرویه مرکب است از سه جزء «کر+ ا+ یه». اما جزء اول «کر» (صورت دیگری از «کر» است که با تشدید هم آن را میآورند) به معنی همان «قنات» و در این مورد نظایر دیگری هم داشتهایم که ذکر آنها در جای خود آمده است و اما جزء دوم «او» به معنای آب است و جزء سوم علامت نسبت و بنابراین کرویه درست به معنای آب قنات
ص: 612
است و با این عنوان نواحی بسیاری در ایران نامبردار میباشد.
در مورد نام این دیه نکته دیگری هم هست که آن را با ضم «کاف» تازی و تشدید «ر» تلفظ میکنند و باید توجه داشت که این صورت تلفظ موجب جدایی آن از اصل کرویه به فتح اول نیست، بلکه صورت تطور یافته آسان دیگری است از همان واژه و به جهت پیوند آن با «اویه» به صورت کرویه به ضم اول و تشدید ثانی تلفظ میشود. ولی در معنای آن تغییری حاصل نمیشود.
در سرشماری 1375 آن را کهرویه ضبط کردهاند. این صورت تلفظ مؤید وجهی است که ذکر شد و تقطیع آن چنین است: «کهر+ ا+ یه». «کهر» همان است که در کهریز آمده است و کهریز و کاریز و کاهریز هرسه به همین معنی قنات است و جزء دوم «ا» همان «او» اوستایی است که امروز هم شایع و رایج است و جزء سوم «یه» پسوند نسبت است. یعنی جایی که قنات آب است. به این نام اسامی بسیاری از دیهها نامبردار است. از آن جمله کرویه (بندر لنگه، بهبهان).[283]
کرهKare (h)
اشاره
کره نام دیهی است در دهستان سمیرم پایین از شهرستان شهرضا. این دیه در حد خود دیهی بزرگ و معتبر است و در سال 1345 (سال آماری ما)[284] 487 نفر جمعیت داشته.
روستاهای ناحیت شهرضا به حکم اینکه همگی از قنات باید مشروب شود ناحیتی است که شکوفایی اقتصادی چندانی ندارد و در آینده نیز نمیتوان برای آنها پیشبینی کرد. در این دیه اثر تاریخی وجود ندارد و در ناحیت شهرضا نشانهای از تمدن کهن به چشم نمیخورد. شیوههای معیشت و کیفیات ساختمان و آثار دیگری که دال بر قدمت پایدار آنها باشد وجود ندارد. نیمزبان و لهجه خاصی نیز در دیههای آن نمیتوان پیدا کرد. فقط یک شیوه تکلم و یا آهنگ زبان نزد مردم هست که آنها را از دیگران ممتاز میدارد و میتوان فکر کرد که بقیت و صبغه یک گویش کهن است که از بین رفته است و رنگ آن باقی مانده است. بههرحال کموبیش قدمت آن از نام برخی دیهها معلوم میشود از جمله هوک،
ص: 613
هونهجان، کمبوان، لاریچه، کره[285] و غیره. این نامها قدمت آنها را نشان میدهد ولی مثل سایر نواحی دیگر چون یزد و اردستان، تعداد اینگونه دیهها بسیار نیست از لحاظ جامعهشناسی روستایی هم نشانههای بارزی که قابل ذکر باشد وجود ندارد. قناتها کمآب میشود و جمعیت دیهها رو به کاهش میگذارد و چاههای ژرف که برای جلوگیری از کمبود آب کندهاند قناتها را میخشکاند و این سلسله ناپسند کمبود آب همچنان جلو میرود تا به کجا انجام یابد. ولی قصد و غرض ما، بهطوری که معلوم است خود واژه نام این دیههاست و اینک میبینیم کره یعنی چه.
واژهشناسی:
فرهنگنویسان را درباره معانی کره اختلافات بسیار رخ داده و معانییی که برای آن کردهاند اکثر ناپسند و نارواست.[286] نخستین معنایی که فرهنگنویسان برای کره ذکر کردهاند چرک و ریم است و پیدا است که با این معنا چقدر ناپسند است که دیهی نامبردار باشد. فی الحقیقه کسی اگر مختصر عقلی داشته باشد نام زیستگاه خود را چرک و پلیدی نمیگذارد. معنای دیگری که برای آن کردهاند «مسکه»[287] یا چربی است که از شیر میگیرند. در این معنا هم باید دانست که اساسا اصالتی وجود ندارد. چون «کره» اگر بدین معنی از پهلوی آمده باشد و در سیر تطور به این صورت درآمده باشد باید در پهلوی معادل آن وجود داشته باشد در حالیکه در پهلوی به «کره» روون (روغن) میگویند.[288] بنابراین اصالت آن در این معنی مشکوک است و باز هم نامگذاری آن بر روی زیستگاه ناپسند است. چه کسی حاضر است زیستگاه خود را چربی بنامد. بدیهی است که جواب منفی است و مشکل همچنان به جای خود باقی است. نقص فرهنگهای ما این است که راههای اشتقاق کلمه و تطور آن را ننمودهاند و ما نمیدانیم که کره اصلا از چه اصل و منشئی وارد زبان فارسی شده و در فرهنگها به معنای دیگری آمده و آن را حجره و اتاق کاروانسرا معین کردهاند با این معنی احتمال نامگذاری بر محل اقامت وجود دارد ولی باز هم نمیتوان
ص: 614
درباره اصالت معنای خانه و حجره بر «کره» قاطع شد. در فرهنگها هم اشتقاق آن را از اصل ذکر نکردهاند؛ بنابراین تا اینجا نمیتوان دانست که چرا محلی «کره» نامیده شده بالاخص که اطلاق آن بر محل آبادی اختصاص به اصفهان ندارد و در محلهای دیگری در اطراف ایران از جمله آباده، بیرجند، پاوه، تفرش، جیرفت و غیره هم مکانهایی به این نام نامبردار میباشد.
در اصفهان ما کره دیگری داریم در نایین و همچنین کره دیگری داریم در رودشت که صحرایی بسیار حاصلخیز و معتبر است ولی ساکن ندارد و کشاورزان آن در ورزنه زیست میکنند. اگر در توضیح این نام اندکی اطاله مقال رفت از این جهت است که اشتقاق و تطور لغات نیز مخصوصا در نام دیهها و محلها یکی از مقاصد ماست تا نقص کار آشکار شود و بحث اشتقاق و شناخت لغت در ابحاث لغت فارسی وارد گردد. و نام کره در عرف روستاییان محل و لهجه اصفهانی روستایی به معنای مزد مخصوصا دستمزد کار و اجرت میباشد و بیشترین جایی که استعمال میشود در صورت منفی آن «اکره» است توضیح آن که روستایی دوگونه بهره و عایدی دارد. نوع اول آن است که بر اثر انجام خدمتی برای غیر به دست میآورد (کره) و نوع دیگر آن بهره و سودی است که از سهم و حصه خود از زراعت میبرد و این را «اکره» میگویند. ( «أ» حرف نفی است و کره- سود- دستمزد) بنابراین «اکره» یعنی سهم و حصه زراعت نه سود ناشی از خدمت به دیگران و به این معنی سخت شایع و رایج است و همهکس در زراعت و رعیتی میداند که «اکره» چیست و از اینجا راهی هم پیدا میشود برای بهدست آمدن نام این دیه که کره نام دارد و نشان میدهد که کره جایی است و قناتی که کار زراعت در آن به سود منتهی میشود و زراعت در آن سودمند است و ما میدانیم که بیش از 50 ناحیه در ایران با کلمه «سود» و «سوته» نامبردار میباشد، از جمله سوته (فومن، سقز، ساری، رودبار، بابل و غیره) و سود و سودابه (اردبیل، سبزوار) و سودان (اصفهان، اهواز و سودجان- سودگان شهرکرد) و سودرگان (اصفهان) و سوده (خرمشهر) و غیره و غیره. بنابراین نامگذاری محل با واژه سود هم رایج بوده و هم شایع و هم پسندیده. نامواژه کلمه دیده شود.
کرهنگKarhang
اشاره
کرهنگ نام دیهی است که آن را در عداد دیههای دهستان رباطات یزد به شمار آوردهاند. دیه
ص: 615
بزرگی نیست و در سال 1345 (سال آماری ما) فقط 81 نفر جمعیت داشته است.[289] تمام دهستان رباطات همچنین کمجمعیت است دیههایی با جمعیت برابر یکصد نفر بسیار اندک است. بنابراین همه اهمیت دیه در نام آن خلاصه میشود. میدانیم که شهرستان یزد مرکز بزرگی برای تمدن کهن ایران بوده است و ایرانیان هنرمند بزرگترین و درخشانترین هنر خود را در تهیه آب از زیر این ریگزار سوزان یزد نمودار کردهاند و این همه دیه کوچک و بزرگ را در آن بهوجود آوردهاند. درباره این دیه چیز چندانی نباید علاوه بر آنچه درباره همه روستاهای یزد گفتیم اضافه کنیم! ازاینرو میپردازیم به نام آن.
واژهشناسی:
با دقت مختصر از روی واژه میبینیم که کرهنگ از دو جزء «کر+ هنگ» ترکیب شده است با واژه «کر» آشنا هستیم و میدانیم که «کر» تخفیفیافته «کهریز» و «کاریز» به معنای قنات است. به خاطر بیاوریم کرسنگ، کرچگان، کرسگان، کرفشان و غیره و غیره که در همه آنها «کر» به معنای قنات است. کرسنگ به معنای قناتی که در سنگ کنده شده و یا کاهریز سنگی و کذلک البواقی. در اینجا نیز «کر» به معنای قنات است و «هنگ» به معنی بزرگی است و کرهنک یعنی قناتی با همین معانی و جلالت قدر. با واژه هنگ امکنه بسیاری در اطراف ایران نامبردار است از آن جمله است خود هنگ (سراوان، کران) و هنگآباد (پیرانشهر) و هنگو (شهسوار، لار) و هنگوئیه (زرند، سیرجان) و غیره و غیره.
کسارهKes re (h)
اشاره
کساره محلی است که در نشریه مرکز آمار ایران، آن را در عداد دیههای دهستان جی از شهرستان اصفهان به حساب آوردهاند و برای آن 199 نفر جمعیت قایل شدهاند[290] ولی به این نام در فرهنگ جغرافیایی اصفهان محلی نامزد نیست. با تحقیق از مطلعین به این نتیجه رسیدم که کساره محلی است در خیابان رباط در شمال اصفهان ولی اکنون که شهر توسعه پیدا کرده اژدهای شهر آن را بلعیده است و دارای کی (قنات بزرگی) نیز بوده است که اکنون مثل قناتهای دیگر دیههای اطراف آن (شمسآباد آهنگران، کوجان، فردوان، فرتمان) خشک شده و از بین رفته است. از مطلعین شنیده شد که دارای چشمه بزرگی هم بوده که آب از آن
ص: 616
میجوشیده و از نزدیک آببخشان (فلکه شهدای امروز) عبور میکرده است. بههرصورت این محل را امروز شهر اصفهان فراگرفته و اگر تا هنگامی که آمارنگاران مرکز آمار ایران از آن عبور میکردهاند جمعیتی داشته است امروز دیگر اژدهای شهر آن را بلعیده و چیزی از آن وجود ندارد. دیههای همسایه آنکه ذکر آنها گذشت نیز همه یا شهر شده و مردم آن شهری گشته و یا در شرف شهر شدن میباشد. آنچه برای ما مانده است همین نام آن است.
واژهشناسی:
کساره و قهساره هردو یک واژه هستند به دو صورت و به یک معنا. در ترکیب کساره به دو جزء «که+ سار+ ه» میرسیم و همچنین است قهساره، که در تقطیع به صورت «قه (معادل «که»، معادل «کی به معنای قنات)+ سار+ ه» میباشد. اما جزء اول «که» معادل «قه» (معرب) به معنای قنات و بیشتر قنات سرباز است و جزء دوم «سار» همان به معنای «سر» است که در واژههای افسار و فساران و افسر داریم و جزء سوم «ه» علامت نسبت است. بنابراین سه جزء روی هم به معنای جایی است که به سر کی یا قه نامبردار شده است. این توضیح آنقدر روشن است که به گفتوگوی زیادتری در اینباره نیازی نیست. باید دانست که پسوند «سار» معادل «زار» (کوهسار- مرغزار) در معنای کثرت هم به کار میرود و در اینجا هم بیمناسبت نیست.
کسوجKa (e) suj
اشاره
کسوج (به فتح یا کسر اول)، دیهی است نسبتا معتبر که در جمع دهستان گرمسیر اردستان بهشمار آمده است. در سال 1345 این دیه 186 نفر و در سال 1375 جمعیت آن 89 نفر بوده است.[291] دهستان حومه اردستان آبادیهای بسیار دارد و کثرت این آبادیها از یکسو و از سوی دیگر وجود نامواژههای کهن که بعضی از آنها واقعا در قدمت بسیار خود صورتی شگفت دارد همه نشان حضارت قدیم این ناحیه است. به نامواژههای گزستان، کماسه، کمشهچه، سینا، رنگان، رقران و بسیاری دیگر که توجه کنیم این حقیقت بر ما آشکار میشود که ناحیه اردستان و حومه آن تا چه اندازه باید قدمت داشته و سابقه آن تا به کجا میرسد.
درباره تاریخچه جغرافیایی و جامعهشناسی این ناحیه و نواحی دیگر اردستان هرچه
ص: 617
توضیح بدهیم کم است و این همه را به تضاعیف در نامواژههای متعدد و خود اردستان توضیح دادهایم. وجود لهجه اردستانی و لهجههای دیگری در اطراف آن چون نطنزی، قهرودی و ابو زیدآبادی و یارندی و غیره همه نشان این است که این ناحیه تمدن کهن داشته و رشته الفت آن با تمدن کهن و فرهنگ آن قطع نشده است. چون دامنه گفتوگو در اینباره به طول میانجامد میپردازیم به مقصد اصلی خودمان یعنی توضیح معنای نامواژه.
واژهشناسی:
با دقت در نامواژه کسوج برحسب قواعدی که در دست داریم در تقطیع آن به دو جزء میرسیم به «کس+ اوج». اما «کس» به فتح اول که در زبان حاضر فارسی به معنی فرد و شخص است در نامواژه محل بیمورد است و استعمال آن خارج از عادت است.
ولی ما میدانیم که حرف «سین» در تبدیلات بسیار خود به «ه» تبدیل میشود[292] و «اوج» نیز به این صورت همان صورتهای «اوز» و «آز» و «ایج» و «ایژ» و «ایش» را یاد میآورد و صورت آنها همان «او» به معنای آب. و رویهمرفته واژه از «که» به معنای قنات (کهریز) و «اوج» ترکیب شده است به معنای «کهاب» یا قهاب و به این صورت با معنی است و در اطراف ایران فراوان است.
تنبیه: وجه دیگری که به ذهن میرسد این است که تقطیع نامواژه چنین باشد: «ک- که+ س+ اوج» در این تقطیع «که» به معنای کاریز و قنات است و «س» حرف زینت است که به انواع مختلف برای سهولت تلفظ وارد کلمه میشود و «اوج» همانطور که گفته شد پسوند آب است.
کشهKese (h)
اشاره
کشه به کسر «کاف» اول تازی دیهی است نسبتا بزرگ که آن را در عداد دیههای دهستان ترقرود شهرستان نطنز به حساب آوردهاند. این دیه در سال 1345 (سال آماری ما) تعداد 830 نفر جمعیت داشته است.[293] این دهستان از مراکز قدیم تمدن و حضارت ایران بوده است و وجود یک لهجه و نیمزبان مخصوص، که آن را بهعنوان نطنزی خواندیم، ولی با
ص: 618
قهرودی و یا اردستانی و جوشقانی هم تفاوت دارد رایج است که نشان از وجود اصالت یک نژاد یا طایفه مخصوص در میان ساکنان این نواحی است. زبان قهرودی و نطنزی یک زبان اصیل است که کمتر تحت تأثیر معارفه و ارتباطات واقع شده و اصالت خود را حفظ کرده است. ظاهرا از روی واژههایی که در دست ماست نطنزی به دسته زبانهای کهن غربی یا پارسی باستان تعلق دارد. متأسفانه هنوز درباره این زبانها تحقیقاتی انجام نشده و بیم از بین رفتن آنها در میان است. عموما دیههای این دهستان، جز آنها که در کنار و ساحل کویر لوت واقع شده، بهخصوص دیههایی که در کوهستان قرار گرفته، بسیار خوش آب و هوا و به داشتن محصولات خاص خود شهره است. در کیفیات زندگی و عادات و اخلاق مردم علاماتی از سوابق کهن میتوان مشاهده کرد که یکی از آنها خود لهجهها و گویشهای رایج است. دیههای این ناحیه عموما کمجمعیت است و کشه به روشنی از داشتن چنین امتیازاتی بهرهمند میباشد. بپردازیم به معنای نام آن.
واژهشناسی:
کشه همانطور که در بادی امر به نظر میرسد از دو جزء «ک+ شه» ترکیب یافته است. جزء اول «ک» تخفیف یافته «که» است به معنی قنات. که معادل «کی» معادل کهریز و کاریز به معنی قنات است. این صورت مخفف «ک» اختصاص به این دیه ندارد و در طی عناوین مختلف این کتاب با آن زیاد برخورد داشتهایم. مثلا در واژه کساره و غیره. بههر حال در صورت تخفیف «ک» معادل «که» شکی نیست و اما جزء دوم «شه» از ریشه شستن و شوییدن و شستوشو آمده که به صور مختلف «شو» و «شه» دیده میشود. همینجا بگوییم که تلفظ «شه» و «جه» و «چه» همه از همان ریشه شستن است و من خود مکرر از دهان روستاییان واژه آپاچی را به جای آبپاشی شنیدهام. تحقیق این مسأله چنین است که این حروف در لهجههای مختلف به هم تبدیل میشوند. معنای کشه برحسب توضیحاتی که داده شد «که» یا کاریز روان است. وقتی قناتی را با هزار زحمت میکنند چنان نیست که در همه موارد آب آن روان گردد، بسیار میشود که سرمایه و هستی کسی که آن را کنده است از میان میرود و آب آن جریان پیدا نمیکند و بنابراین عنوان آب روان یا قناتشویان در قناتها به میان میآید و امتیازی میشود برای قناتی که آب آن روان است و بدان نام هم نامبردار میشود.
ص: 619
کفیرKafir
اشاره
کفیر نام دیهی است نسبتا کوچک واقع در دهستان کاریز از شهرستان یزد. این دیه در سال 1345 (سال آماری ما) 27 نفر جمعیت داشته است که در ظاهر به نظر بسیار قلیل میآید، ولی باید دانست که همه دیههای این دهستان کوچک است و بزرگترین آنها دیه ارنان است که فقط 444 نفر جمعیت دارد.[294] علت کوچکی این دیهها هم برای کمآب بودن کاریزها است و برخلاف مستفاد از نام کاریز که در بادی نظر انسان فکر میکند همه پرآب و معتبر است، قناتهای این ناحیه کوچک است و دیهها هم به تبع آن کوچک و دیههای کمتر از 4 یا 5 نفر جمعیت در این ناحیه کم نیست. درباره خصوصیات جامعهشناسی روستایی و سابقه تمدن این ناحیه به مناسبات مختلف گفتوگو کردهایم و تفصیل بیشتر در ذیل عنوان یزد به نحو مشروح آمده است. اجمالا آنکه قناتهای همه نواحی یزد به همت و مساعی بیپایان مردم هنرمند آن در زیر زمین این ریگستانهای خشک تفتیده ایجاد شده ولی آب چندان زیادی نداشته است. به همین جهت در این ناحیه دیههای بزرگ نیست ولی همان اثر و صبغه تمدن کهن همهجا در اخلاق و رفتار و ساختمانها و نوع معیشت مردم آشکار است میپردازیم به تحقیق در نام آن.
واژهشناسی:
کفیر واژهای به هم ریخته است که در صورت ظاهر آن معنای آشکاری به نظر نمیرسد ولی با دقت بیشتر نظر به قنات آب بودن تمام ناحیه به نظر میرسد که جزء اول «ک» تخفیفیافته همان «که» و کاریز است و در امثال و اشباه و نظایر فراوان دیدیم که واژه «که» به همین صورت «ک» در میآید، اما واژه «فیر» به حکم اینکه حرف «ف» با «پ» قابل تبدیل است تغییریافته «پیر» است و کفیر به معنای قنات سالمند یا کهن است. «که» پیر یا «که» منسوب به «پیر».[295]
ککنانKakn n
اشاره
نزدیک به کوه آتشگاه در باختر اصفهان و باز به فاصله اندکی در باختر منارجنبان مشهور اصفهان، دیه کوچکی قرار دارد که آن را ککنان و به لهجه محلی ککنون میخوانند. در نشریه
ص: 620
مرکز آمار ایران، شماره 289، چاپ سال 1350 ه. ش نام این دیه از قلم افتاده است. در فرهنگ جغرافیایی اصفهان (از آن به همین اسم یاد شده) و گفته شده نام دیگر آن باغ برج است.
اطلاعات شخصی من درباره اصفهان و دیههای آن و بویژه ماربین حاکی است که باغ برج نام دیگری از ککنان نیست، بلکه این دیه برای خودش جایی است و باغ برج قسمتی از آن است که در شمال آبادی قرار دارد و جاده آسفالت اصفهان- نجفآباد از میان آن میگذرد.
در شمال جاده اصفهان- نجفآباد، باغ بزرگی بود و هست و برج کبوتری در میان آن قرار داشت و به این جهت آن را باغ برج میگفتند. در جنوب جاده تا برسد به دهکده ککنان زمین چندانی نیست و معلوم نیست به چه دلیلی گفتهاند که باغ برج نام دیگر این آبادی است. بههرحال برای این دیه جمعیتی برابر 50 خانوار ذکر کردهاند و از ذکر تعداد نفرات نامی برده نشده است و علی القاعده باید بین 250 تا 300 نفر جمعیت داشته باشد.[296]
این دیه در شمال رودخانه و جایی بسیار باصفا و محفوف به بیشهها و درختستانها واقع شده و اهالی آن به شغل تهیه نهال و درخت و اندکی زراعت اشتغال دارند.
گفتیم که تا کوه آتشگاه دیه را فاصله زیادی نیست و چون کوه آتشگاه در وسط بوستانهای اصفهان واقع شده است این دیه نیز در سابق هم مثل امروز بیشتر درختستان بوده است و به همین دلیل و به دلیل نام آن باید قدمت بسیار داشته باشد.
واژهشناسی:
فورا بگوییم که نام دیه مطلقا ارتباطی با «کک» (کیک) آن حشره پلید موذی که مزاحم آرامش انسان است ندارد. جزء دوم آن «نان» باز مربوط به نان که عنصر اصلی سفره ایرانی است نمیباشد و واژه از این هردو سخت به دور است. ببینیم تقطیع آن چگونه است. اگر این نام را تجزیه کنیم به سه جزء «کک+ ن+ ان» میرسیم جزء اول «کک»، تخفیف یافته «کهک» است و خود «کهک» در تقطیع میشود «که+ ک». «کهک» یعنی «که» و «کاریز کوچک» و به این نام در اطراف کشور شاید صد محل نامیده میشود، از جمله کهک (مراغه، اراک، تفرش، زابل، ساوه دو محل، قزوین غیره و غیره) صورت کهق تصحیف شده آن است. بههرحال «کهک» یا «که کوچک» (قنات کوچک) در گردونه تطور و زیر و رو شده از تلفظات صعب به آسان به صورت «کک» درآمده است. این تطور بسیار
ص: 621
طبیعی است اما جزء دوم آن «ن»، بیشک وقایه است که بین واژه اصلی و پسوند «ان» آمده است و «ان» همان پسوند نسبت و کثرت است و برحسب تقطیع ما «کک» معادل با «کهک» است و «نون» وقایه آن را تسهیل میکند و به جای «کهکان» میشود «کهکنان» و بعد آسانتر میشود، ککنان یعنی جایی که قنات کوچک میشود.
تمام واقعیت این تطور آشکار و درست به نظر میرسد. زنهار که هیچگاه در پیدا کردن معنایی، وجه تسمیه محلی را با قصهپردازیها و تأویلات بیجا ضایع نکنیم و همواره قواعد تطور را به یاد داشته باشیم.
ککوKaku
اشاره
ککو دیه کوچکی است در دهستان حومه شهرستان اردستان در سال 1345 فقط 18 نفر جمعیت داشته است.[297] درباره اردستان و دیههای دهستانهای آن به تفصیل و به تفاریق گفتوگو کردهایم، اطاله مقال در این مورد زاید است و میپردازیم به نام آنکه از همه در نظر ما مهمتر است.
واژهشناسی:
این دیه از اجزای «ک+ ک+ و» تشکیل شده است. اما جزء اول «ک» (به کسر اول) تخفیفیافته کلمه «که» است که سابق بر این در موارد مختلف گفته شده به معنای «کی» و «که» و «کاهریز» است و در ترکیب اجزاء اسم به صورت «کاف» مکسور به گوش میرسد. اما جزء دوم «ک» علامت تصغیر است و در جزء اول و دوم اگر به صورت اصل نوشته شود «کهک» از آن حاصل میشود. یعنی «که» کوچک و اما جزء سوم که در کتب «واو» نوشته میشود و در تلفظ «او» به زبان میآید همان تخفیفیافته کلمه «او» است پس ککو یعنی که آب کوچک و یا «کهاب» کوچک.
کلارتانKal rt n
اشاره
کلارتان یا کلرتان به فتح «ک» تازی اول و فتح «ل» دیهی است در دهستان براآن در شرق اصفهان که در سال 1355 جمعیتی برابر 219 نفر داشته است. ازاینرو دیهی بزرگ نیست
ص: 622
ولی آنچه برای ما اهمیت دارد نام آن است که بهزودی به آن میپردازیم. درباره جامعهشناسی براآن در ذیل عنوان براآن توضیحات کافی آوردهایم.
به حکم اینکه در بلوک براآن اسامی کهن و قدیم فراوان دیده میشود آسان میتوان تصور کرد که خود ناحیه نیز همچنانکه از اسم آن پیداست بسیار قدیمی و از تمدن کهن بهرهمند بوده تا اینکه بهصورت حاضر درآمده است. آنچه در کلرتان با وجود نام قدیمی آن، عجیب به نظر میرسد رواج زبان ترکی در این دیه است و ما علت آن را نمیدانیم. به هرحال میپردازیم به واژه نام دیه که برای ما مهم است.
واژهشناسی:
کلارتان همانطور که از اسم آن در بادی نظر آشکار میگردد از سه جزء «کل+ ارت+ ان» ترکیب یافته است. اما جزء «کل» همان است که در واژه «کلمینجان» و «کلماران» آمده است. صورت دیگری است از «کر» به معنای قنات و میدانیم که «کر» و «کل» در خط پهلوی به یکسان نوشته میشود ولی به دو صورت خوانده میشود گاهی «کل» و گاهی «کر»، ولی بههرحال چه «کل» و چه «کر» به معنای قنات است همچنانکه در کرسنگ گفتیم به کوتاه سخن «کر» تخفیف یافته کلمه «کهریز» است که گاه به صورت «کر» و گاه به صورت «کی» در میآید. اما جزء دوم «ارت» همان واژه کهن و قدیمی است که در بسیاری از نامها مثل اردبیل، اردکان، اردستان، اردهال و غیره وارد شده و «ت» به صورت «دال» خوانده شده و کلمه به صورت «ارد» و «اردوان» درآمده است و این کلمه معادل «اشه» اوستایی است و به معنای مقدس و پاک و منزه است و ما در مورد این واژه در نامهای گورت و دنارت و پینارت[298] و غیره و غیره توضیحات کافی دادهایم. اما در جزء سوم، «ان» علامت نسبت و کثرت است و هرسه جزء بر روی هم میشود «کهریز مقدسان و پاکان» یعنی قناتی که به نام آنان نامگذاری شده و این شیوه در نامگذاری امکنه رایج و شایع است.
کلرتان
- کلارتان
کلمارانKalm r n
اشاره
در مؤخره شرحی که درباره درچه آوردیم گفته شد که یکی از درچههای اصفهان، درچه کلماران
ص: 623
است و در آنجا گفتیم که «کلماران» به تنهایی نام دیهی نیست بلکه مضاف الیه درچه و مشخصه یکی از درچههای سهگانه است. اکنون باید ببینیم «کلماران» یعنی چه؟
واژهشناسی:
البته عجیب است که نامی چنین باشکوه نام دیهی نباشد و جزء مؤخر اسم دهی قرار گیرد ولی در گردونه تطور لغات و گیرودار روزگار از این اتفاقات فراوان است. به هرحال «کلماران» در تقطیع نخستین به سه جزء «کل+ مار+ ان» تجزیه میشود. «کل» همان تغییر و تطور یافته «کر» است و میدانیم که در پهلوی علامت «ر» و «ل» به یکسان نوشته میشود. بنابراین «کل» و «کر» املای واحد دارند و در لهجههای مختلف نیز به هم تبدیل میشود. «کر» را دیدهایم که به معنی قنات است و یا بهتر بگوییم مخفف کهریز است و امثله لا یحصی در اطراف ایران به این صورت وجود دارد. کرون اصفهان ( «کر» به معنی قنات+ «ون» پسوند تصاحب و اتّصاف) و کرسنگ معادل کهریزسنگ و کرسگان معادل کهریزاسکان و کرچگان معادل کرشکان هردو معادل کهریز اسکان یا اشکان است ( «ان» در هر دو پسوند کثرت و نسبت است.) بههرصورت در جزء نخستین شکی نیست که معادل قنات و کهریز است. اما ماران بهطوری که در واژه ماربین و مارسار و مارنان و غیره[299] گفتیم تحریف یافته مهران است. آذرباد ماراسپنتان، معادل آذرباد مهراسپندان است. «مهر» به آسانی در سیر تطور «مار» میشود و جزء آخر واژه یعنی «ان» همان پسوند کثرت و نسبت است. بنابراین کلماران معادل «کرمهران». یعنی قنات مهران است. ابدا تصور نشود که در این معنایابی چیزی به صورت اندیشه دورپرواز دخالت کرده است، تمام آن به شرحی که گذشت، مطابق قوانین تطور با امثله و شواهد فراوان است.
کلمانKalm n
اشاره
کلمان دیهی است از دهستان جی شهرستان اصفهان. تا شهر سه کیلومتر بیشتر فاصله ندارد و همین کافی است که بگوییم به زودی اژدهای شهر و شهرگرایی آن را به کام در خواهد کشید.
در فرهنگ جغرافیایی اصفهان جمعیت آن را 75 خانوار تعیین کردهاند که تقریبا جمعیت آن 375 نفر میشود.[300] به حکم قرب جوار، اندکی نمانده است که شرق اصفهان، که هماکنون
ص: 624
رو به توسعه شدید است، بیشتر توسعه یابد و آنوقت دیگر محلهای خواهد بود در شرق اصفهان. هماینک روستا ضعیف شده و اغلب باغها و خانههای بزرگ متمولین آن را از حالت روستایی خارج کرده است. بنابراین در جامعهشناسی روستایی آن چیزی نیست که نیازی به توضیح داشته باشد و فقط نام کهن آن یادی از گذشته میکند که اینک به ذکر آن میپردازیم.
واژهشناسی:
در تضاعیف سطور گذشته مکرر گفتهایم که در خط پهلوی حرف «ر» و «ل» را یک علامت است و اگر «دیوار» بنویسیم، «دیفال» هم خوانده میشود و از همین جهت است که در بسیاری از لهجههای کهن حرف «ر» و «ل» به هم تبدیل شده است. لذا اگر بنویسید «کلمان»، کرمان هم خوانده میشود، در واقع «کلمان» همان «کرم+ ان» است. به این معنی که با اضافه پسوند نسبت یعنی محلی که به کرمها منسوب است. یا بهتر بگوییم محل سکونت کرمها. در مورد «کرم» ذیل این عنوان توضیح کافی در اینباره دادیم به آن رجوع شود.
کلمخوارانKalmexw r n
اشاره
کلمخواران را که گاهی کلمنخواران(Kalmanx r n) ضبط کردهاند[301] و در ضبطهای رایج دیگر آن را کلمخواران مینویسند.[302] مردم محل کلمهخواران(Kalmex r n) تلفظ میکنند و صورت صحیح آن هم کلمخواران است که در آغاز عنوان آوردهایم. در حقیقت کلمنخواران معادل کلمانخواران در معنی با کلمخواران یکی است ولی وجود دو پسوند نسبت «ان» در کلمه نامطلوب است. و از این جهت آن را مردود شمردیم (البته این در صورتی است که «کرم» را نام قبیله ندانیم). در سرشماری سال 1345 جمعیت آن 90 نفر ذکر شده است[303] و در سال 1350، به ضبط فرهنگ جغرافیایی اصفهان، جمعیت آن 154 نفر بوده و این نشان قرب جوار با شهر است. این دیه در شرق اصفهان واقع است و طولی نخواهد کشید که شهر آن را خواهد بلعید. اساسا دهستان جی که این دیه در آن واقع شده است، دارد جزو شهر میشود و این دیه هم از این امر مستثنی نیست. در جامعهشناسی آن هم به همین دلیل
ص: 625
چیزی نداریم که بگوییم. چونکه شهر روستا را میخورد و از بین میبرد و برای ما فقط نام کهن و درخشان آن باقی است و اینک میپردازیم به توضیح نام شکوهمند آن.
واژهشناسی:
در واژه «کرم» و «کلمان» گفتیم «کرم» نام یک قبیله آریایی است و «کلمان» همان کرمان است (به حکم اینکه «ر» و «ل» در پارسی به هم تبدیل میشود) بنابراین جزء اول واژه، یعنی «کرم» یا «کلمن» معادل «کلمان»، همان «کرم» و یا کرمان است. (البته این نظری پیشنهادی است و نگارنده بر آن اصراری ندارد.) اما ببینیم جزء دوم چیست؟ البته خواننده توجه کرده است که این واژه «خواران» به فتح «خ» تلفظ میشود و از دو جزء ترکیب شده است «خوار+ ان». جزء اول همان واژه اوستایی «خور» است، به معنی فرّ و شکوه. و همین واژه است که بعدها «خرّه» (به فتح اول و تشدید «ر») و سپس فرّه و فر شده است و معنی آن بههرحال همان شکوه و فر و جمال و جلال است و «ان» پسوند است برای کثرت و نسبت. بنابراین کلمنخواران معادل کرمانخواران، یعنی جایی که فر و شکوه کرمان را داراست. شبیه این واژه همان دیه آذرخواران است که گذشت[304] و از نظر ترکیب مخصوصا در جزء آخر هردو یکی است.
کلمنجانKalmanj n
اشاره
کلمنجان دیهی است از دهستان قهاب در شرق اصفهان. این دیه با همه عظمت و شکوه ظاهری جمعیت چندانی ندارد. در سرشماری سال 1355 فقط 55 نفر جمعیت داشته است.[305] دیههای قهاب معمولا دارای زمین وسیع برای کشاورزی میباشد. محصول عمده آن گندم و جو در سالهای اخیر که آب رودخانه زایندهرود با مجاری و انهار جدید به آنجا راه یافته برنج است. اگرچه ستبری و ضخامت دیوارها و برجهای کبوتر میتواند بر قدمت آن اماره خوبی باشد ولی من در آن بنایی قدیمی نیافتم. راجع به قهاب در این کتاب به تفاریق و به تضاعیف گفتوگو به عمل آمده است. درباره جامعهشناسی آن هم بهطور کلی سخن گفتهایم. به اجمال تاریخ آن تا پیش از اسلام میرسد. حافظ ابو نعیم وقتی از شهرهای ولایت
ص: 626
اصفهان پیش از اسلام گفتوگو میکند میگوید: «قه (ظاهرا به کسر قاف اول) یکی از بلدان قدیم اصفهان که تا حمله عرب به ایران وجود داشته است و مسکون بوده.» و باز میگوید:
«قهجاورستان ام القرای آن است و اهالی آن را اعراب به قتل عام کشته و بقیت قلیل آن مردم به جی نقل مکان کردند.»[306]
این همه به جای خود هست ولی به حکم قرب جوار بسیار با شهر اصفهان در حال حاضر شهرگرایی سخت در آن راه یافته است. هرچه از منابع و خودکفایی روستایی در آن بوده است از میان رفته است. اینک از کلمنجان تا شهر اصفهان راه چندانی نیست و با این سرعتی که اصفهان دارد بزرگ میشود من اگر بشنوم کلمنجان محلتی است در اصفهان بزرگ شگفتزده نخواهم شد. چون در این فرهنگ بیشتر هدف ما نام امکنه قدیم است میپردازیم به نام این دیه.
واژهشناسی:
نام کلمنجان را اگر تقطیع کنیم به آسانی به اجزای: «کل (به فتح «کاف» تازی اول)+ منج+ ان» میرسیم. جزء اول «کل» همان واژه «کر» است که در پهلوی با رسم الخط خاص آن وقتی نوشته میشود «کر» و «کل» هر دو خوانده میشود. «کر» تخفیف یافته واژه کهریز و کاریز است و در امثله بسیار دیدهایم که به همین صورت در میآید و به معنی قنات و کاریز است. از آن جمله کرسنگ (که گاهی کهریزسنگ هم گفته و نوشته میشود) و کرسکان و کرشکان (معادل کرشکان و کرچکان) و کرون (نام ناحیه بزرگ غرب اصفهان که امروز آن را شهرستان نجفآباد نامگذاری کردهاند.[307] اما جزء دوم آن کلمه «منج» معرب همان واژه «منگ» پارسی است. در فارسی حاضر این کلمه معنای متعدد دارد[308] از آن جمله قمارباز، قاعده و روش، گزاف و لاف و راهزن و به معنی بنگ هم هست. (در اوستای مقدس واژه «بنگه» به معنی «بنگ» آمده) و در گزارشهای اوستا آن را «منگ» ترجمه کردهاند. به هر حال میان «منگ» و «بنگ» و معانی آن نزدیکی بسیار هست. در فارسی حاضر به معنای حال کسی که بنگ خورده و نیممست است نیز میآید و گاهی با واژه مست به صورت اتباع مست و منگ باهم به کار میرود. بههرحال در قدمت آن شک نیست. میتواند باشد که
ص: 627
نام عشیرهای آریایی بوده است و به نام آنها «منگان» علم شده و نام محل زیستگاه آنان شده است و «ان» در آخر پسوند کثرت و نسبت است و در منسوب داشتن «منگان» به محل زندگی عشیره به کار میرود و «کرمنگان» معادل کلمنجان (معرّب شده آن) به معنی قنات منگها یا قنات منگان است که امروز بهصورت کلمنجان شایع است و گفتهایم که تمامی بلوک قهاب از آب قنات و کهریز مشروب میشود و با همین مناسبت این محل به نام کر یا کهریز منگها (منگان) نامبردار شده است.
کلوسهKaluse (h)
اشاره
در دهستان پشتکوه موگویی از شهرستان فریدونشهر قرار دارد که یکی از مراکز سکونت و تمدن قدیم ایرانیان بوده است. این دیه با جمعیت بسیار خودنمایی میکند در سال 1345 این دیه 589 نفر جمعیت داشته است.[309] به حساب دیههای این ناحیه دیه معتبر و بزرگی است و در عداد دیههای خویه[310] با 516 نفر و مسیر با 385 نفر جمعیت (البته هردو در سال 1345) به شمار میآید. درباره جامعهشناسی فریدن باید دانست که فریدن به دو بخش پشتکوه موگویی و پیشکوه موگویی تقسیم میشود. در پشتکوه فرهنگ لری یکسره غالب است و زبان لری شایع، و علت آن گذشته از قرب جوار این است که در آن روزگاران پیشین که طوایف آریایی دست به کار مهاجرت بودهاند بسیاری از آن طوایف که نهایتا فرهنگ لری را (خوب یا بد، ضعیف یا روشن) بهوجود آوردهاند در این ناحیه سکونت کردهاند و اینک ما این فرهنگ را در میان مردم و زبان آنها و حتی در ساختمان بدنی و خصایص نژادی آنها تشخیص میدهیم، چون مقصود ما نام آن است میپردازیم به این موضوع.
واژهشناسی:
کلوسه به همین صورت که به گوش برسد، معنی آن دشوار به نظر میآید ولی وقتی در تقطیع آن دقت کنیم به صورت «کل+ او+ سه» تقطیع میشود. به حکم وحدت علامت «ر» و «ل»، «کل» معادل «کر» است و «کر» مصحف و تخفیفیافته کهریز و با این نام در اطراف مملکت نامهای بسیار نامبردار میباشد و از جمله بهتر و روشنتر کرسنگ و
ص: 628
کرهنگ و امثال آن است که نشاندهنده این معناست[311] و جزء دوم «او» به معنای آب است و «سه» معادل «زه» معادل «شه» از ریشه شو و شستن میآید و میدانیم که حرف «سین» و «شین» به هم تبدیل میشود و این واژه در نام بسیاری از دیهها میآید نظیر هفشویه، هفشگان (اصفهان) و نشاندهنده روان شدن و جریان آب است، با اضافه شدن جزء «سه» و «شه» به واژه نامگذار میخواهد بگوید که آب قناتی جریان پیدا کرد و اینک میشود در کنار آن ماند و از سودمندیهای آب بهره جست. هفتشویه نیز ترکیبی چنین داشت. (هف اپ+ شو+ یه، یعنی آب جریان یافته) درست مثل کلوسه که به همین معناست با این تفاوت که در اینجا «سه» است و «سه» معادل «شه» میباشد.
کلهKale (h)
اشاره
کله (به فتح اول و کسر ثانی) نامی است که در اطراف ایران بر بسیاری از نواحی و دیهها نهادهاند. فقط به این صورت یعنی بدون افزودن چیزی بر آن در اراک، بروجرد، تهران، کاشان، کرج و غیره دیههایی بدان نامبردار میباشد. با اضافه کردن چیزی به آن از قبیل کلهسر (اردبیل، دماوند، صومعهسرا و غیره) باز نواحی بسیاری بدان نامیده شده است. به صورت ترکیب کلهکان و کلهگان و کلهگاه و غیره نیز جاهایی به این نام نامبردار است و از اینجا معلوم میشود کله نامی است در زبان فارسی بسیار مطلوب که از قدیم بدان توجه داشتهاند. و از همین جهت هم نواحی بسیاری بدان نامبردار شده است.
باید دانست که تلفظ این کلمه به صورت خفیف (نه به تشدید) صحیح است و به صورت «کلّه» با تشدید به معنای «سر» البته بیمورد است. در اصفهان ما سه کله داریم نخستین دیهی است به نام کلهمسلمان و دومی دیهی است به نام کلهمسیح، هر دو نزدیک به هم. کله مسلمان کوچکتر است و 1013 نفر جمعیت داشته است و کله مسیح 2208 نفر و هر دو در جنوب اصفهان و در کنار رودخانه زایندهرود از دیههای دهستان آیدغمیش به حساب میآید.[312] شاهراه اصفهان به شهرکرد از نزدیک آنها میگذرد. نزدیکتر به کله مسلمان پل
ص: 629
مشهوری وجود دارد که به آن نیز کله میگویند. اگرچه در بین مردم و تداول عامه اکثر آن را «کلّه» تلفظ میکنند، تشدید «ل»، که مسلما خطا است و آشنایی بیشتر با «کله» به معنای سر موجب این نامگذاری غلط میباشد. از لحاظ جغرافیایی این دو دیه از دیههای نخستین روستای آیدوغمیش سابق و خرمرود فعلی به حساب میآیند و در کنار رودخانه زایندهرود و در پیچوخمهای آن قرار دارند. کله مسیح از این دست است که در کوچ دادن ارمنیان به اصفهان عدهای از آنها را در اینجا سکونت دادند. گفتهایم که در این ناحیه زبان ترکی رواج یافته و دلیل آن معلوم نیست. چون دسترسی به آب فراوان است و کشت برنج که محصول اغلب این نواحی است در سنوات اخیر بسیار خوب بوده است، شکوفایی اقتصادی این دیهها را در پی داشته است. زیبا، سرسبز، خفته در آغوش درختستانهای بسیار و آب بسیار رودخانه زایندهرود که غرشکنان میگذرد و در گوش نغمه دایمی طرب میسراید به هردو دیه جلوه بسیار دلکشی بخشیده است. چون هدف عمده ما بحث لغوی آن است بدان میپردازیم.
واژهشناسی:
از لحاظ واژهشناسی کله همان «کره» است زیرا ما میدانیم که حرف «ر» و «ل» هر دو در پهلوی یک علامت دارد و به دوگونه تلفظ میشود برحسب لهجههای مختلف این دو کله ما نیز در واقع نامشان کره است.[313]
کلهرودKalahrud
اشاره
کلهرود دیهی است بزرگ در عداد دیههای دهستان ترقرود شهرستان نطنز. این دیه در سال 1345 (سال آماری ما) 959 نفر جمعیت داشته است.[314] گفتهایم که ناحیه نطنز از مراکز کهن تمدن و حضارت ایرانی بوده است و وجود دیههایی با نامهای کهن مخصوصا مزده (آمده از واژه «مزدا») مرآوند، کشه، تار، سور، سورین، کالجان[315] و غیره همه نشانههایی است از آن روزگاران کهن که این دیهها پاگرفته است. شهر نطنز امتیاز بزرگش لهجه و زبان خاص نطنزی است و در سایر دیههای اطراف آن نیز چون ابیانه و ابو زیدآباد و دلیجان و غیره و غیره، لهجه و یا گویشهای خاصی متداول و مورد تکلم است. چون درباره جامعهشناسی و
ص: 630
خصوصیات نطنز ذیل عنوان نطنز و دیههای دیگر گفتوگو کردهایم میپردازیم به واژه نام آن.
واژهشناسی:
کلهرود بهطوری که از دقت نخستین در نام آن آشکار میشود از دو جزء «کله+ رود» ترکیب شده است. درباره جزء دوم «رود» حاجتی به توضیح نیست که به معنای رودخانه است، اما جزء نخستین کلمه درست همان صورت دیگری از کره است چون در زبان پهلوی (زبان بنیاد) حرف «ر» و «ل» یک علامت دارد. بنابراین «کره» همان «کله» است و «کله» همان «کره». در نام کره توضیحات مفصل آوردیم و گفتیم کره به معنای سود است و بنابراین کلهرود به معنای رودخانه سودمند است، رجوع به «کره» شود. توضیح آنکه به همین صورت کرهرود معادل کلهرود و محلهای دیگری در ایران نامبردار میباشد و از آن جمله است کرهرود (اراک و رودبار و غیره).
کلیجه
- کرم
کلیسانKelis n
اشاره
کلیسان نام دیهی است در دهستان گرکن لنجان. این دیه در سال 1375، جمعیت آن 367 نفر بوده است[316] و تمام خصوصیات گرکن درباره این دیه نیز صادق است.[317] این دیه از این پیش آباد نبود؛ بیماریهای واگیر و بومی و آفات حیوانی و گیاهی در ناحیه گرکن، و بهخصوص در این دیه طوفان و غوغا میکرد. رفتهرفته وضع آن بهتر شده و امروز آبادانی آن خیلی بهتر است. درباره تاریخ آن نکته گفتنی اینکه، چون ارمنیان را از ایروان به امر شاه عباس اول به ایران کوچ دادند و در اصفهان مستقر ساختند، کلیسان هم یکی از آن دیهها بود که ارامنه در آن سکونت پیدا کردند و فقط این دیه در ناحیه گرکن نبود بلکه دیههای دیگری نیز در اطراف و از جمله پیربکران و سمسان و غیره به ارمنیان اختصاص داده شده بود و عجب آنکه در حال حاضر، و شاید از اول دو قرن حاضر یک نفر ارمنی نیز در آن سکونت نداشته و ندارد. تمام ارمنیان ناحیت لنجان از آن ناحیه گریختند و بیشتر به شهر و دیار خود بازگشتند و کمی از آنها نیز به اقوام و یاران خود در جلفا و فریدن پیوستند. از اینجا
ص: 631
تعلق خاطر عمیق انسان به وطن و آب و خاک اجدادی آشکار میشود.
واژهشناسی:
درباره کلیسان جز آنچه درباره کلیشادهای سهگانه گفته میشود، توضیح دیگر لازم نیست، (رجوع به کلیشاد شود) واژه در اینجا مرکب است از «کلی+ سان»، و پسوند «سان» را میدانیم پسوند نسبت و هماوندی و اتصاف است و از این جهت معنی واژه روشن میشود.
تنبیه: درباره جزء دوم این واژه باید دانست که «سان» در زبان فارسی برحسب لهجههای مختلف و به مناسبات گوناگون در نام دیهها و امکنه پیدا میشود و گاه اتفاق میافتد که حرف «سین» به جای «ر» و «ز» و حروف وقایه دیگر خودنمایی میکند و گاه هم درست به صورت همان «سان» که نشان پسوند شباهت و اتصاف است میبینیم و در اینجا ظاهرا صورت دوم که حرف «سین» را حرف وقایه بشماریم ترجیح دارد.
کلیشادKeli d
اشاره
کلیشاد دیهی است و امروز شهری قشنگ و از همه جهت خوب و معتبر که در کنار رودخانه زایندهرود نرسیده به فلاورجان در کمال سرسبزی و خرمی خودنمایی میکند. کلیشاد و سودرجان دو دیه بود سخت به هم نزدیک که اینک یکسره به هم بافته شده و از آن دو شهری نسبتا بزرگ به صورت کلیشاد به وجود آمده است. کلیشاد خیابانهای آسفالت شده، برق خوب، آب تصفیه شده و تفریحگاه با نزهت در کنار رودخانه دارد و از هرگونه نشانهای عمران از جمله بانک و بیمارستان و ادارات دولتی و مدرسه و دبیرستان و غیره و غیره همه را جمع دارد و دیگر از صورت روستا خارج شده و شهری به حساب میآید. شهر کلیشاد و سودرجان را که شهرت آن بیشتر کلیشاد است، در سال 1345 در عداد دیههای دهستان اشترجان به حساب آوردهاند و در آن سال، تعداد 3195 نفر جمعیت داشته است که اینک به مراتب بیشتر است.[318] عواملی در شکوفایی اقتصادی این محل مؤثر افتاده یکی حاصلخیزی زمین، دیگر آب آسانیاب مطمئن و سومین مردم زحمتکش و کوشا و
ص: 632
چهارمین موقعیت محل بسیار مناسب همه به هم دست داده و شهری چنین را به وجود آورده است. درباره کلیشاد اگرچه جای گفتوگو بسیار هست ولی ما فقط به ذکر این نکته اشاره میکنیم که هرآنچه درباره جامعهشناسی و جغرافیای تاریخی بلوک وسیع لنجان و النجان گفتهایم شامل حال این محل هم میشود. شهرستان فلاورجان که کلیشاد را جزو آن بهشمار آوردهاند بیش از 50 پارچه آبادی دارد و امروزه کارخانهها و مراکز اقتصادی بزرگی را دربرگرفته است و به حکم وجود دیههایی به نامهای کهن همچون هویه، موسیان، لارگان و سودرجان و خود واژه لنجان همه و همه حاکی از آن است که این محل از دیرباز آباد بوده است. در گردونه تحولات تاریخی چه بر سر این محل آمده و چه وقایعی در آن رخ داده است؟ همان است که مثل بیشتر امکنه ایران از احوال جزء به جزء آن آگاهی نداریم. آنچه در طی قرون و گردش احوال بر این محل گذشته است از نتیجه آن همین را داریم که امروز در دست است و وصف آن به اجمال گذشت.[319]
در اصفهان ما سه کلیشاد داریم اشهر و اعرف و آبادتر آنها همین کلیشاد فلاورجان بود که ذکر آن گذشت و از اینکه بگذریم کلیشادی هم در ناحیه رودشت داریم که آن نسبت به این کلیشاد دیه کوچکی به حساب میآید و در سال 1375 جمعیت آن 272 نفر بوده است. این کلیشاد نیز امروز آبادتر است ولیآبادی و عمران آن از حدود دیه و روستا خارج نشده است. خصایص جغرافیایی و تاریخی و جامعهشناسی و روستایی آن در عنوان رودشت آمده است. خصوصیت این دیه این است که بسیار نزدیک به بند گلی، که یکی از بندهای مستحدثه رودخانه زایندهرود است قرار دارد. درباره این بند نیز ذیل عنوان خرچان توضیح کافی آمده است.
کلیشاد دیگری نیز در دهستان آیدوغمیش داریم که در پایین گردنه رخ کنار جاده اصفهان- شهرکرد قرار دارد و از این جهت معروف به کلیشاد رخ است. این کلیشاد از کلیشاد دومی آبادتر، سرسبزتر و معتبرتر است و در سال 1345 که سال آماری ماست 490 نفر جمعیت داشته است[320] و اکنون بیشک بیشتر است چون بحث جامعهشناسی و جغرافیای تاریخی این امکنه از حدود توجه ما در اینجا بیرون است میپردازیم به واژه دلنشین این نام.
ص: 633
واژهشناسی:
در سابق به مناسبات مختلف تذکر داده شده است که تکرار و تعدد نامها علامت این است که نامی محبوب و مطلوب واقع شده و در همهجا خواستهاند آن را به کار ببرند و وقتی درباره اشتقاق و کیفیت ترکیب این واژه گفتوگو به عمل آمد خواهیم دید که علت محبوبیت آنچه بوده است.
واژه «کری» ممال «کرا» است[321] و درباره «کری» میدانیم که به معنای سود و بهره[322] و استفاده است. اگر تصور شود که «کرا» همان واژه «کراء» عربی به معنای اجرت کرایه و عاریه دادن حیوان و غیره است، بیشک اشتباه است و از واژه «کرامند» و بسیاری استعمالات دیگر «کرا» و همچنین از استعمال آن در تداول عامه معلوم میشود که معنی «کرا» بیش از معنای کرایه و اجرت عاریت حیوان است و همین جهت هم در واژه «کرامند» آن را آشکار میبینم که به معنای پرقدر و اجر و بها و چیزی که گرانقیمت و سنگینبها باشد میآید و نمیشود تصور کرد که از «کراء» عربی آمده باشد، بلکه واژه فارسی است و با واژه عربی ارتباطی ندارد. و نام چندین دیه و نام رودخانه قرار دارد[323] و در معنی همه به هم نزدیک است. چونکه کری و کرا دو صورت از یک واژه است. بههرصورت واژه «کری» به حکم هم علامت بودن حرف «ر» و «ل» در خط پهلوی «کلی» هم تلفظ میشود؛ بنابراین کلیشاد همان واژه کریشاد است و با واژه کری و کره، به انواع مختلف، اسامی بسیاری از دیهها و امکنه در اطراف ایران نامبردار میباشد. کری (بجنورد، بندر شاپور)، کریان (باختران، میناب)، کریچی (اصفهان)، کریحانی (چابهار)، کریق و کریک و کریکان (اردبیل، ایزه، بافت، بجنورد، جیرفت) و غیره و غیره و به صورت کلی و کلیچه (اهر، سمیرم، فریدن، همدان) و به
ص: 634
صورت کلیج (ساری، قائمشهر و غیره و غیره) و به صورت کله (بهبهان، اراک، بروجرد، تهران، کاشان، کرج و غیره و غیره). بههرصورت آشکار است که واژه «کلی» و یا «کری» به همین صورتها و ملحقات که ذکر آن گذشت از واژه سود و بهره گرفته شده است و چون زراعت و سودیابی در آن آسان بوده است. ولی باید دانست که «شاد» در جزء آخر به معنی شادمان و مسرور نیست و اصلا ترکیب نامواژه چنین است. «کری (معادل کلی)+ ش+ اد» و جزء اول به معنی سود است. جزء «ش» حرف هموند است برای سهولت تلفظ و جزء آخر «اد» به معنی آب است و روی هم به معنی جایی که آب سودبخش دارد مثل سودابه (سودآبه).
در واژهشناسی این نام آنچه به نظر میرسید به ذکر آمد ولی نکته دیگری را هم باید به خاطر داشت و آن تبدیل «د» به «ب» است.[324] بنابراین صورت دیگر نامواژه کلیشاب است و وجود آب در پایان و اول نامواژه بسیاری از دیهها و امکنه در اطراف ایران رایج است.
صورت شکافته شده کلیشاد معادل «کلیشاب» چنین است. «کلی- کری+ ش+ اد- آب» که این هردو به تفصیل در بالا ذکر شد و «ش» از همان ریشه شستن و شوییدن نشان جریان آب است.
کلیلKalil
اشاره
در دهستان رودشت، افتاده بر شرق اصفهان که دشتی بیانتهاست و از شمال و جنوب به کوهسار و از شرق تا به گاوخونی میرسد، دیههای بزرگ و کهن بسیار است. در شمال غربی این دشت (به اجمال و با مسامحه) دیه کوچکی به نام کلیل قرار دارد که در سال 1345 (سال آماری ما) 46 نفر جمعیت داشته است و به این حساب دیهی کوچک، در میان دیههای رودشت به شمار است. درباره جامعهشناسی و جغرافیای تاریخی رودشت و دیههای آن در نامواژه رودشت توضیحات کافی آورده شده به آن رجوع نمایید.
اجمال آنکه سابقا، حتی تا حدود قرن هفتم و هشتم، ناحیت رودشت بسیار آباد، خرم و با دیههای بزرگ و کهن نامبردار بوده است. یکی به دلیل وجود منابعی همچون اخبار اصفهان
ص: 635
از حافظ ابو نعیم[325] و دیگر محاسن اصفهان مافروخی و سه دیگر ترجمه ابو الرضا آوی از آن کتاب که همه، رودشت را به فسحت و عظمت بقاع و آبادانی و حضارت ستودهاند. وجود دیههای بزرگ و آثار تاریخی (مسجد فارفاآن، قلعه بزرگ مستحکم گورتان، مسجد جامع برسیان و ...) خود علامت این است که این ناحیه در سوابق ایام عمران بیشتر داشته و همچنان جمعیت بیشتر و در آبادانی و اقتصاد شکوفا بوده است. یکی از علل آن این است که رودخانه زایندهرود چون در نواحی غربی به تپهها و ماهورها برخورد میکند زمین برای کشت و کار کم است و برعکس در شرق از وسعت و فسحت زمین به آسانی میتوان برای زراعت بهرهمند شد، بنابراین آبادانی اصفهان در سوابق ایام بیشتر در ناحیه رودشت و شرق متمرکز بوده و رفتهرفته هرچه غرب بیشتر آباد شده و از آبی که آسان بدان دسترس داشته است استفادت جسته ناحیت شرق از رونق و شکوفایی اقتصادی فرو افتاده و ویران شده است و چنین بود تا رودخانه کوهرنگ به زایندهرود پیوست و آب مطمئن به این نواحی رسید، این است که در سنوات اخیر اقتصاد ناحیت رویدشت بسیار شکوفا شده و آینده روشنتری هم برای آن پیشبینی میشود.
از جمله دیههای با نام دلاویز و کهن این ناحیه یکی همین کلیل است که پیداست در روزگاران پیشین آبادتر بوده و اینک حالی فقیرانه و زبون دارد. چون عمده مقصود ما جستوجو در نام دیهها و کیفیت تطور و اشتقاق آنهاست به مقصود اصلی خود باز میگردیم.
واژهشناسی:
کلیل که صورت دیگر آن کلیر است (وحدت علامت «ر» و «ل» در خط پهلوی) برحسب نشریه مرکز آمار ایران به صورت کلیر ضبط نشده و وجود ندارد ولی در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور که تازهترین منبع نامهای امکنه و بقاع ایران است هم کلیل و هم کلیر ضبط شده و در ذکر طول و عرض جغرافیایی نیز آن دو را به هم نزدیک قید کردهاند چندانکه تصور میرود هردو یک ناحیه و یک دیه باشند، در منابع کهنتر اصلا ذکری از آن به میان نیست. یاقوت از آن فقط به نامی اکتفا کرده و میگوید: «کلیر موضع» و با فحص اجمالی هم چیزی به دست نیامد ولی نام آن خود گویای حال قدمت آن است.
چنانکه در نامواژههای مشابه آن (کلیشاد، کلیسان، کره و کله) دیدیم. تقطیع آن چنین است
ص: 636
«کلی+ ایر». اما جزء اول «کلی» که صورت دیگری از «کری» به معنای سود و منفعت است و جزء دوم آن «ایر» که با حرف آخر جزء اول درهم میآمیزد همان پسوند نسبت است (بیشتر با آب)، که به صورت «ایر»، «ایج»، «ایز»، «ایژه»، «ایزه» و «ایگ» خودنمایی میکند و در امکنه بیشتر نسبت با آب را میرساند و کلمه روی هم رفته یعنی جایی که آب سودمند دارد.[326]
کماآنKam n
اشاره
در ضمن 15 قریهای که حافظ ابو نعیم، یعنی قدیمیترین منبع موثق تاریخ اصفهان که اخبار اصفهان حمزه اصفهانی را به تفصیل همه در بر دارد این نام کماآن نیز آمده است.[327] امروز در اصفهان جایی به این نام شناخته نیست. برخی فکر کردهاند که کماآن صورت دیگری از براآن است که نام دو دهستان شمالی و جنوبی است در شرق اصفهان. ولی حقیقت این است که اولا میان کماآن و براآن هیچ همخوانی وجود ندارد و دیگر اینکه براآن به فاصله چند فرسخ از شهر اصفهان واقع شده و نمیتوانسته است ضمن زمینهای 15 قریه به یهودیه ملحق شود و دلیل دیگر اینکه خود حافظ ابو نعیم در ضمن این 15 قریه نام قریه دیگری را میبرد به نام فراآن (کذا فی المتن و به ضم اول) و این نامواژه هرچند که در اصفهان جایی بدان شناخته نیست ولی همخوانی آن با براآن نزدیکتر است. صورت کماآن برحسب آنچه از نام آن میتوان استنباط کرد یک صورت قدیمی دلاویز است که اینک به شرح آن میپردازیم.
واژهشناسی:
این نامواژه از دو جزء «کم یا کما+ ان» ترکیب شده. جزء اول «کم» یا «کم» به ضم اول همان واژهای است که در بسیاری از نامها مثل قم، قمصر، کمره، کمبوان، قمشه و بسیاری دیگر داریم و در همه اینها به معنای قنات است و نامبردار شدن محلی با نام قنات و آب یکی از شیوههای نامگذاری کهن و قدیم است و جزء دوم «ان» همان است که میدانیم علامت کثرت و نسبت است. بنابراین کماآن یعنی دیهی است که قنات داشته است، منسوب به قنات بوده است. محلات دیگری از اصفهان همچون شیش و کساره و
ص: 637
غیره به این نام نامیده میشد.[328] ولی چنانکه گفتیم امروز دیگر از این محل به صورت روستا هیچ نام و نشانی وجود ندارد. ولی نامش همین بود که گذشت.
کماسهKamase (h)
اشاره
کماسه دیه کوچکی است در دهستان حومه از شهرستان اردستان. در سال 1345 این دیه 18 نفر جمعیت داشته است و به حکم اینکه دهستان حومه اردستان همه قنات آب است و نزولات آسمانی هم کم، بنابراین دیههای این ناحیه عموما به حکم کمآبی، کمجمعیت نیز هست و به استثنای یکی دو دیه (کچومتقال با 1208 نفر جمعیت و موغار با 997 نفر و مونیه قریب به 3000 نفر) بقیه دیهها همه کمجمعیت میباشد.[329] و طبق آمار سال 1375 کماسه دارای 14 نفر و کچومتقال 572 نفر و مونیه 10 نفر و موغار 1057 نفر میباشند. کماسه در دهستان حومه اردستان واقع است و خود اردستان ناحیتی قدیم و مرکز مهمی برای تمدن کهن ایران به شمار میآید. ایرانیان هنرمند توانستهاند با نیش کلنگ از زیر این ریگزارهای پهناور که حد شرقی آن به کویر لوت و از آن پس همچنان تا به نواحی مرزی شرق ایران میرسد آب تهیه کنند و این دیههای خرد و کلان را که یکی از آنها اردستان است آباد و سرسبز و خرم نمایند. به حکم همین قدمت، تمام دیهها از خصایص کهن که یکی از آنها نامهای قدیم است، بهرهمند میباشد. درباره ویژگیهای اخلاقی، کیفیت معیشت و سبک خاص معماری و خصوصیات دیگر این نواحی در عنوان اردستان بهطور کلی و به تفاریق در مورد دیههای دیگر گفتوگو شده است. در حال حاضر جمعیت همه ناحیه به علت قلت نزولات آسمانی و کمآب شدن قناتها دایما رو به تقلیل میرود ولی تاریخ کهن خود را در عنوان این نامهای قدیمی برای ما باقی میگذارند: ببینیم کماسه یعنی چه؟
واژهشناسی:
کماسه ظاهرا به ضم «کاف» اول (برای ما) در صورت ظاهر معنی ندارد ولی با تفحص در فرهنگها معلوم شد کماسه به معنای کاریزکن و «چاهجوی» میباشد.[330] با دقت بیشتر معلوم شد کماسه را با «کمانه» و «گمانه» همردیف و هممعنا دانستهاند و «کمانه» و
ص: 638
«گمانه» به معنای چاه و یا نمونه قناتی است که برای تحقیق درباره وجود آب میکنند.
بنابراین واژه کماسه که خود آن از همان ریشه «کم» و «گوم» ساخته شده است بهطور کلی به معنای قنات است و از باب اطلاق عام به خاص نام دیه ما در اینجا واقع شده است و اتفاقا متناسب با محل نیز میباشد.
کمرانKamr n
اشاره
کمران دیه بزرگی است در دهستان پشتکوه موگویی در شهرستان فریدن این دیه در سال 1345، 235 نفر جمعیت داشته است. ناحیت فریدن به اجمال ناحیتی است سردسیر افتاده در غرب و شمال غربی شهرستان نجفآباد، که از دیرباز مرکز آبادانی، گندم، بنشن و مراتع بسیار بوده است. پس از اصلاحات ارضی و مهاجرت بسیاری از ارامنه در آنجا از شکوفایی اقتصادی آن کاسته شده است. فرهنگ لری در بسیاری از دیهها و از جمله دیه حاضر ما غلبه دارد. در بعضی جاها نیز مثل چادگان زبان ترکی رایج است. یکی از علل تنزل اقتصادی آن بازگشت ارامنهای است که شاه عباس آنها را از قفقازیه و ایروان به ایران کوچانید.
قسمت مهمی از آنها در فریدن سکونت جستند که اکثرا به وطن خود بازگشتند. اثر تاریخی در آنجا نیست هرچه از بزرگی و جلالت در آن بشود پیدا کرد در نام این دیه و سایر دیهها خلاصه میشود. ما هم به آن میپردازیم.
واژهشناسی:
کمران از دو جزء «کم+ ران» ترکیب شده و جزء دوم «ران» خود مرکب از «ر+ ان» میباشد. جزء اول «کم» مصحف یا صورت دیگری از «کم» و «قم» و «گوم» و امثال اینهاست و دیدهایم که این واژه در بسیاری از نامها مثل قومش، قمشه معادل کمشه، کمشان، کمشچه، کمه و بسیاری دیگر میآید.[331] از آن جمله قومس و قم و قمصر است و در تمام اینها به معنای قنات است و آبی که به وسیله «گوم»، در موارد لازم، از زیرزمین در میآورند. و جزء دوم «ران» خود از دو جزء «ر+ ان» ترکیب شده، حرف اول «ر» هموند است و «ان» علامت کثرت و نسبت است. پس کمران معادل «کم+ ر+ ان» و یعنی جایی که منسوب به قنات و زایش آب باشد که درست معادل چمران است.
ص: 639
تنبیه: باید دانست که با واژه «کم» و ترکیبات مختلف آن امکنه بسیاری در ایران نامبردار میباشد از جمله کمازان (ملایر) کمارج (کازرون)، کمار بالا و پایین (اهر)، کماجین (قزوین)، کمایین (سنندج) کما (صومعهسرا) و در تمام اینها از همان ریشه «کوم» گرفته شده و به معنای قنات است. کمره (خرمآباد، قروه، باختران)، کمستان و کمرخ و کمسفیر همه خواهران همین کمران ما هستند.[332]
کمشچهKomsec ?e (h)
اشاره
کمشچه نام دیهی است بزرگ و آباد و از لحاظ فرشبافی، محلی صنعتی است که در شمال اصفهان و در جلگه مشهور برخوار اصفهان واقع شده است. در فرهنگ جغرافیایی اصفهان آن را با «گاف» فارسی(Gomshe -che) ضبط کردهاند.[333] در نشریه مرکز آمار ایران آن را با «کاف» عربی آوردهاند.[334] در تداول عامه آن را با «کاف» عربی بیشتر تلفظ میکنند و از این جهت بر مؤلفین فرهنگ جغرافیایی سهوی رخ داده است که آن را با «گاف» فارسی ضبط کردهاند.
بههرحال این دیه بزرگ در سال 1355 که سرشماری آن به ضبط آمده است 2110 نفر جمعیت داشته است.[335] از لحاظ کشاورزی نظر به وسعت اراضی محصولی فراوان به دست میآید و اقتصاد دیه را شکوفا میکند. رودخانه فصلی هم از شمال آبادی میگذرد و این رودخانههای فصلی در آبادی دیههای ناحیه برخوار اهمیت بسیار دارد. چون مردم در استفاده از آب موسمی آن تخصص دارند و نمیگذارند یکسره هدر برود. مردم محل بسیار کوشا و زحمتکش و در پیشه خود صاحب تخصص هستند. از لحاظ لهجه و زبان، زبان گزی در میان مردم رایج نیست. اثر بزرگ تاریخی در این دیه و اطراف آن به چشم نیامد ولی قدمت آن را بههر حالت، مرد بصیر و آگاه میتواند دریابد. ببینیم کمشچه یعنی چه.
واژهشناسی:
اگر با دقت این واژه را تقطیع کنیم به سه جزء «کم+ شه+ چه» میرسیم. جزء اول «کم» همان واژه است که در مورد شهر قم میدانیم به این صورت تعریب شده و قم
ص: 640
شهرت یافته است و در اصطلاح کارگران چاه و قنات «کم» نامیده میشود و «گویا» گوم به معنی استوانه سفال که در چاهها و قناتها برای جلوگیری از ریزش زمین میگذارند نیز از این ماده است و «کومش» به معنای مقنی و حفرکننده کاریز است و با همین معنا در فرهنگها ضبط شده است و به صورت «قومس» معرب شده و بر ناحیه بزرگی که از ری تا نیشابور میرسیده است (بعضی سمنان را جزو آن قرار دادهاند) اطلاق شده است. واژه قومس در بین جغرافیدانان اسلامی بسیار رایج و مصطلح بوده است. جزء دوم «شه» همان است که در واژه قمشه و قمشان و بسیار دیگر از نامها داشتهایم و از ریشه شستن به معنای جریان آمدن است و جزء «چه» علامت تصغیر است که باز هم در اسامی بسیاری از دیهها داشتهایم و بههرحال کمشچه یعنی قنات کوچک روان یا قمشه کوچک.
کمکوهKamkuh
اشاره
کمکوه نام دیهی است در دهستان عقدا.[336] عقدای کهن با نام کهن خویش به عربی مربوط نیست. در سال 1345 این دیه 20 نفر جمعیت داشته است. جمعیتش به موازات آب رو به تقلیل میرود ولی خود ناحیه بسیار قدیمی است چندانکه از نام یکی از دیههای آن به نام هفتادر(Haftador) [337] چنین استنباط میشود که در این ناحیه هفت آتشکده وجود داشته و البته به موازات آن جمعیتش هم بسیار زیادتر بود و این خود نشانه کاهش تصاعدی آب است که هم آب کم میشود هم جمعیت و هم مسکن آن جامعه رو به تحلیل میرود. در اینجا آنچه برای ما مهم است واژهشناسی آن است که اینک به آن میپردازیم.
واژهشناسی:
کمکوه از دو جزء «کم+ کوه» ترکیب شده. جزء دوم آن «کوه» به معنای جبل عربی آشکار و واضح است و جزء نخستین «کم» به معنای قلیل نیست چونکه با اتصاف «کوه» به «کم» معنی پسندیده خوبی حاصل نمیشود. در واقع «کم» در اینجا همان واژهای است که از «کوم» و «کم» و «کمش» آمده است و این واژه در نامواژههای قمشه، قم، قومش، کمشه، کمشچه، قمصر و بسیاری دیگر به تفصیل مورد بحث قرار گرفته و در اینجا کمکوه یعنی
ص: 641
قنات کوهستانی.[338]
کمهKome (h)
اشاره
کمه نام دیه بزرگی در دهستانی به همین نام از شهرستان سمیرم است. دیهی معتبر پس از خفر است که ام القرای این دهستان است و جمعیتی قریب به بیش از 2000 نفر دارد. دیه کمه در ردیف دوم این ناحیت از نظر جمعیت قرار دارد. در سال 1345 این دیه 761 نفر جمعیت داشته است و به حکم اینکه شکوفایی اقتصادی و آبادانی ناحیت سمیرم در افزایش است در حال حاضر بیشبهه جمعیت آن زیادتر است.[339] در تعریف و توضیح خصوصیات این ناحیه به تفصیل در ذیل عنوان سمیرم گفتوگو کردهایم به آنجا همچنین به عناوین دیگر این ناحیه[340] رجوع کنید. این دهستان از لحاظ آبادانی قدمت شایسته دارد و وجود اسامی کهن در نامهای این دیهها نشاندهنده این معنا است. برخی از این نامها تا حدی که از تاریخ لغت به دست میآید آنقدر قدیمی است که با اصل زبان بنیاد (اوستایی- پارسی باستان) شباهت بسیار دارد، مثل خفر که درست تطور یافته همان واژه «جفر» اوستایی است. تمام ناحیه بیشتر از آب قنات مشروب میشود و اتکای آبادانی آن به قنات و چشمه است. هرچند رودخانه هم در آنجا جاری است ولی چندان آب آن مورد استفاده نیست. بپردازیم به نام کهن این محل.
واژهشناسی:
از تقطیع کمه (به ضم «کاف» پارسی) به دو جزء «کم+ ه» میرسیم. «کم» همان واژهای است که از آن ترکیباتی مثل قمشه و کمشه و کمشچه[341] و قمشان آمده است و در اصل لغت به معنی قنات و کاهریز است و همان است که تعریب شده و قومس معرب آن بر ناحیت بزرگی از سمنان و دامغان اطلاق میشود. واژه «کوم» و «گوم» به معنی قنات و نیز از همین ریشه است و جزء آخر آن «ه» علامت نسبت است و هردو جزء روی هم به معنای
ص: 642
دیه و محل منسوب به قنات است.
کمیتکKomitak
اشاره
در دهستان چادگان از شهرستان فریدن که اینک با سد شاه عباس و دهکده جهانگردی چادگان که بسیار بزرگ، باشکوه و زیبا و به حقیقت دلاویز است، شهرت فراوان یافته است، دیهی به این نام وجود دارد، نامش بزرگ است و خودش نسبتا کوچک. در سال 1345 این دیه 767 نفر جمعیت داشته است.[342] و اقتصاد آن نیز به موازات اینها شکوفا شده است ولی در سطح زراعت افت بسیار وجود دارد و برعکس در عالم شهرگرایی که در حقیقت برای روستا بلایی محسوب میشود، پیشرفت بسیار دارد. چون به تضاعیف درباره دهستان چادگان و مضافات آن گفتوگو شده، برای توضیحات بیشتر به آن رجوع شود و ما در اینجا میپردازیم به مقصود اولیه خودمان که نام دیه است.
واژهشناسی:
اول که به واژه کمیتک نگاه کنیم این واژه فهمیدنی نیست ولی با کمی دقت متوجه میشویم کمیتک سه جزء دارد جزء اول «کمی» به همان معنایی است که «کم» و «کوم» و «کومی» دارد[343] یعنی به معنای قنات است و جزء دوم «ت» حرف زینت است و جزء آخر «ک» علامت تصغیر است. بنابراین کمیتک معادل «کمیتک» به معنی «قناتک» است یا جایی که قنات آن کوچک به حساب میآید.
کندلانKondel n
اشاره
کندلان (به ضم «کاف» تازی و کسر «دال») نام دیهی است در دهستان براآن شمالی در شرق اصفهان که تا شهر اصفهان 33 کیلومتر فاصله دارد. زایندهرود از جنوب دیه میگذرد. اینک که به آن بنگری آن را دیهی آباد پر از درخت و باغهای میوه میبینی و ظاهر حالش از بهبود کامل اقتصادی آن حکایت میکند، ولی جمعیت چندانی ندارد. در سال 1355 این دیه
ص: 643
439 نفر جمعیت داشته است[344] و اینک البته بیشتر است و علت آن بهتر شدن وضع اقتصاد و بهداشت و زراعت بهتر میباشد. در سالهای اخیر بهعلت الحاق آب کوهرنگ به زایندهرود، در دیههای براآن آب مطمئن و آسان بهدست میآید و اقدامات بهداشتی و ریشهکن شدن مالاریا و دفع آفات گیاهی و مخصوصا سنخوارگی یکباره وضع اقتصادی ناحیه را تغییر داد و به ترقی و بهبود کشانید. درباره جامعهشناسی و اوضاع اجتماعی براآن اینجا صحبتی نمیکنیم چونکه ذیل عنوان براآن هرچه گفتنی باشد گفتهایم. ازاینرو میپردازیم به نام کهن و زیبای آن. این نام یک واژه قدیمی با ترکیبی بسیار دلکش میباشد و ابدا نباید اشتباه کنیم که ارتباطی با سفال و کندله (در لهجه اصفهان ظرف سفالی شکسته کهنه) داشته باشد.
واژهشناسی:
در ترکیب آن میبینیم که از سه جزء تشکیل یافته است. «کند+ ل+ ان» جزء اول «کند» همان است که در فارسی در کلمه کندآور یا گندآور داریم در مورد کلمه «کنداور» فرهنگنویسان این صورت را ترجیح دادهاند و برخی دیگر صورت «گندآور» را پسندیدهاند. بههرصورت چه با «ک» تازی و چه با «گ» فارسی هردو به معنای شجاع و دلیر و جنگاور میباشد. در فرهنگ فارسی معین هردو صورت را پذیرفتهاند و باز آن را به همان معنای شجاع و دلیر دانستهاند. بههرصورت جزء اول آن یعنی «کند» یا «گند» همان است که در امثله جندان و جندیج (این دو نامواژه دیده شود) و غیره دیدیم، در مورد کندلان نیز همان صورت با «ک» تازی شیاع بیشتر دارد و در تداول عامه هم به همین صورت تلفظ میشود و معنی آن نیز «کند» معادل «جند» یا «گند» به همان معناست. اما جزء دوم حرف هموند است که برای گریز از صعوبت تلفظ در میان دو جزء واژه میآید. چون تلفظ «کند+ ان» مشکل است آن را کندرّان با «ر» وقایه تلفظ میکنند و چون حرف «ر» و «ل» در پهلوی یک علامت داشته است، آسان کندران را کندلان میخوانند و معنی آن میشود محلی که به شجاع و یا شجاعان و دلیران تعلق دارد و یا در آن سکونت دارند. جزء آخر آن علامت کثرت و نسبت است.
ص: 644
کنذرKan ?dar
اشاره
واژه کنذر که در ظاهر امر ناشناس و به صورت معما به گوش میرسد نام دیهی معتبر است در دهستان حومه از شهرستان نطنز. برای آگاهی از ویژگیهای جامعهشناسی و تاریخچه جغرافیایی محل رجوع کنید به نامواژه نطنز و سایر دیههای این ناحیه.[345] به حکم اینکه ناحیت نطنز از مراکز قدیم سکونت و آبادانی ایران بوده است نامواژههای دلاویز کهن در آن کم نیست، چندانکه بعضی از این نامواژهها (نینی، نسران، ویشته، میلاجرد، تامه، ریسه و غیره) امروز در نظر ما معماسان، شگفتی میآفریند ولی همه اینها نشان قدمت محل و سابقه تمدن است. هرجا اسم قدیمی باشد، چون اسم دلیل وجود مسمّی است و برعکس محل هم قدیمی میباید باشد.[346] کنذر در سال 1345 یکصد و شصت و سه نفر جمعیت داشته است و اینک بیشبهه جمعیت آن زیادتر و شکوفایی و آبادانی آن بیشتر است بپردازیم به نام آن.[347]
واژهشناسی:
کنذر به فتح اول و سوم به دو جزء «کن+ ذر» تقطیع میشود. با جزء اول «کن» آشناییم یعنی قنات[348] و اما جزء دوم «ذر» تخفیفیافته «آذر» است بنابراین کنذر یعنی «قنات آذر» و منسوب به آتش و آتشکده چون آذر در فارسی به هردو معنی استعمال دارد[349] و به همین دلیل سابقه تاریخی ده تا به روزگار رواج دین زردشتی بالا میرود.
کنسولانKansul n
اشاره
کنسولان دیهی است در دهستان براآن شمالی[350] و در سال 1345 جمعیت آن را 227 نفر ذکر کردهاند در فرهنگ جغرافیایی اصفهان نام آن نیامده است.[351] در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور نیز ذکری از آن نیست. هرآنچه درباره جامعهشناسی و تاریخچه جغرافیایی براآن
ص: 645
گفتهایم در اینجا صادق است. اخیرا پس از الحاق آب کوهرنگ به زایندهرود و برآوردن سدّ شاه عباس که موجب دستیابی به آب مطمئن در همه دهستانهای اصفهان گردید، دیههای براآن شکوفایی اقتصادی خوبی به دست آورد و اینک همه آبادان و سرسبز و خرم جلوه گرند. ببینیم کنسولان یعنی چه؟
واژهشناسی:
فورا بگوییم که این نام ربطی به «کنسول» (نماینده خارجی در محل) ندارد و واژهای است همه پارسی، در تقطیع این واژه به اجزای «کن (به فتح اول و سکون ثانی) و سول+ ان» میرسیم و برحسب تحقیقی که خواهیم کرد تقطیع واژه چنین است «کن+ سور+ ان» جزء اول «کن» به معنای قنات است[352] و نواحی بسیاری در ایران با این واژه نامبردار است و از آن جمله کنگان (بندر بوشهر و بسیاری دیگر) و کن (تهران) و کنک و کنگاور (کرمانشاه، قزوین، نهاوند) و کنگاوری (خرمآباد) و بسیاری دیگر و جزء دوم «سور» که درست به علت وحدت علامت «ر» و «ل» در پهلوی معادل «سول» است و «ان» علامت کثرت و اتصاف است و کنسولان معادل «کنسوران» یعنی قنات مربوط به جشن و شادی که نام مناسبی است برای دیههای ایران.
کنگازKang z
اشاره
دیهی کوچک، سرسبز و با زمینهای گرانقیمت است که در 4 کیلومتری خاور اصفهان و ساحل شمالی زایندهرود قرار دارد. این ده را در شمار دیههای دهستان جی به شمار آوردهاند. نامش حکایت از قدمتش میکند ولی در خود دهکده چیز قدیمی وجود ندارد.
شهرگرایی بدان راه یافته است و نفوذی عظیم پیدا کرده است؛ همهجا درهای آهنی و دیوارهای آجری پخش و پراکنده، از این نفوذ شگفت حکایت میکند. جمعیت آن را در سال 1345 (سال آماری ما) 446 نفر برآورد کردهاند.[353] در فرهنگ جغرافیای اصفهان جمعیت آن را برحسب خانوار 450 خانوار قید کردهاند. بههرحال باید توجه داشت که محل گنجایش جمعیت زیاد ندارد. در جامعهشناسی روستایی آن نیز این نکته را باید مورد توجه
ص: 646
قرار داد که به علت قرب جوار با اصفهان اخلاق، تمدن، وسایل زندگانی و غیره و غیره، همهچیز دارد شهری میشود، به تعبیری دیگر، اژدهای شهر روستا را دارد میبلعد و دیری نمیپاید که از آن اثری بر جای نخواهد ماند.
واژهشناسی:
کنگاز که ذکر آن گذشت در تقطیع به صورت «کنگ+ آز» در میآید جزء اول اگر به صورت کنگ با «گاف» آمده بود بههرحال نام رودخانه بزرگی بود که در متون قدیم و حماسههای باستانی به صورت گنگدژ از آن یاد شده است. ولی در اینجا حسب تداول عامه که تکیهگاه نسبتا مهم ما در تقطیع و اعرابگذاری و تلفظ کلمه است با «کاف» تازی اول آمده است و نسبتی با «گنگ» باستانی ندارد. بنابراین با همان صعوبتی که در مورد کهنگ مواجه شدیم روبهرو میشویم. ولی در مورد جزء اول همانطوری که گفتیم واژه «کهن» به معنای قنات است. ولی «کهن» به معنای قنات در گویش کرمانی «ه» غیر ملفوظ دارد و تلفظ آن «کن» است[354] پس کنگاز را میتوان نوشت «کهنگاز» و تلفظ کرد «کنگاز». بنابراین «کنگ» یعنی جزء اول واژه «کنگاز» تخفیفیافته کهنگ است که شرح آن در ضمن واژه کهنگ گذشت. اما «آز» جزء آخر این واژه از دو جزء «ا+ ز» آمده است، با جزء اول آن آشناییم که به معنای آب است و جزء دوم آن حرف هموند است برای سهولت تلفظ یعنی قناتی که آب دایم معتبر دارد. تنبیه- من خود این واژهشناسی را نمیپسندم و احتمال میدهم کنگ در اینجا صفت باشد و کنگاز یعنی آب بزرگ و خوب و زیبا ولی در فرهنگها کنگ به این معنا را با زمّ اول ذکر کردهاند و این با تداول عامّه مخالف است و بههرحال جای تأمل است.
کنگاهKang h
اشاره
کنگاه دیهی است در عداد دیههای دهستان بهاباد از شهرستان یزد. دیه کوچکی است. در سال 1345 سال آماری،[355] 15 نفر جمعیت داشته است. باید دانست که دهستان بهاباد خصوصا و دیههای شهرستان یزد عموما کمجمعیت است، چونکه همه قنات آب است با قناتهایی که آب چندان ندارد و ازاینرو دیه بزرگ آن فقط خود بهاباد است که در سال 1345 حدود 1486 نفر جمعیت داشته است.[356] کمی جمعیت و کوچکی و حقارت دیهها مانع نشده است که این دهستان دیههای بسیار داشته باشد و بیشتر آنها با نامهای کهن و
ص: 647
قدیمی و این نشان میدهد که این ناحیه بهراستی یکی از مراکز بسیار قدیم سکونت ایرانیان بوده است. دیههایی که تازه و نو باشد و با واژههای عربی مثل فضلآباد و رحیمآباد و غیره که خود تازگی خود را داد میزند در این ناحیه کم است و برعکس دیههایی با نامهای قدیمی مثل ازبنگو، استخروئیه، اسفینک، پنگوئیه، تیتوئیه، زارکوئیه، خارنگ و خارنگان همه نشان قدمت را بر پیشانی خود نقش دارد. این خصوصیت توضیح دیگری را نیز متضمن است و به ما میگوید که ایرانی پژوهشگر در همان روزگاران کهن، از سختی کار، آن هم کاری که بیشتر به محال شبیه است، نترسیده کلنگ برداشته و در زیر این بیابانها و ریگزارهای خشک بیعلف به جستوجوی آب در شده تا این قناتها را کوچک و بزرگ از زیر زمین درآورده و برای خود مسکن و مأوی و مزرعه درست کرده است. این نهایت هنرمندی، طاقت و پشتکار ایرانیان کهن را میرساند. از جمله این دیههای کهن یکی دیه کنگاه ماست که اینک به شناخت واژه آن دست میبریم. گفته شد که ایرانی علاقمند بوده است نام محل و وضع آن را ولو به اجمال توضیح دهد واژه کنگاه نیز همین امر را نشان میدهد.
واژهشناسی:
کنگاه از دو جزء «کن+ گاه» ترکیب شده است. جزء اول از ریشه «کندن» است و برای حفر قنات به کار میرود و اصلا خود واژه «کن» به معنی قنات است.[357] و جزء دوم «گاه» به معنای محل است یعنی همان پسوندی که در واژه جایگاه دانشگاه و خوابگاه و غیره داریم و کنگاه یعنی جایگاه کن یا قنات تا خود موضح معنی خود باشد.
کوجانKuj n
اشاره
کوجان دیه بسیار بزرگی بوده است در شمال اصفهان که از سوی غرب به جاده تهران- اصفهان میرسیده است و اینک قسمت اعظم آن در شهر واقع شده است و دارد شهر آن را میخورد، یعنی فی الواقع شهر شدن آن تمام شده است ولی بههرحال اسم آن باقی است و شکوه و درخشندگی خود را برای همیشه حفظ کرده است چه شهر باشد و چه ده. ببینیم کوجان یعنی چه.
واژهشناسی:
در تجزیه کوجان چنین تقطیع میشود: «ک+ او+ ج+ ان». جزء اول آن «ک»
ص: 648
( «کاف» مکسور) تخفیف یافته «کی» است، چنانکه در بالا گذشت و جزء دوم آن «او» به معنی آب است که میدانیم در اوستایی به همین معنی بوده است و الان نیز مورد استعمال است و جزء سوم «ج» حرف وقایه است. چنانکه در کجان ذکر شد و «ان» یعنی جزء آخر علامت کثرت و نسبت است. بنابراین روی هم میشود «که+ اوگان» یعنی منسوب به کی و آب یا کهریز آب. جایی که آب آن از کاهریز است. کوجان الآن هم «کی» خیلی بزرگی دارد و اسم آن با معنی تطبیق مییابد. به صورت فعلی اگر بنویسیم میشود «کهاوگان» یا «کهاوجان» و صورت جدیدتر آن «کهآبان» است. اگر حرف «ج» معادل «گ» آورده نشود صورت «ک+ او+ ان» دارای تتابع حروف مصوت است که تلفظ آن سخت است و حرف وقایه برای نجات از این صعوبت است.
کوجهKowje (h)
اشاره
این واژه نام دیهی است با جمعیتی برابر 50 نفر (در سال 1345) که در دهستان جوشقان قرار دارد. نظر به اختصاری که شیوه ماست باید به کوتاهی بپردازیم و از این جهت برای جامعهشناسی و جغرافیایی جوشقان و این محل توضیحات و تفصیلاتی نمیآوریم[358] و میپردازیم به نام آن.
واژهشناسی:
این نام را کوجه ثبت کردهاند و میتواند «کوچه» هم باشد چونکه حرف «ج»، «چ» به هم تبدیل میشود. کوچه مرکب از سه جزء است: «ک+ و (تلفظ میشود:
( Ow )
+ چه یا جه». جزء اول «ک» همان تخفیفیافته «که» است به معنای قنات مخصوصا آنکه سرباز باشد و جزء دوم «آو» که در نگارش فارسی به صورت «واو» نوشته میشود و «او» تلفظ میشود، همان آب است و تا اینجا واژه به معنای «کهآب» است و اما «چه» حرف تصغیر است که در عینحال نسبت هم در آن نهفته است. وجه دیگر اینکه کوجه را با مبدل دانستن حرف «ج» از «چ» پارسی یعنی کوچه مخفف کوی یعنی گذرگاه بشماریم و ظاهرا همان وجه اول ارجح باشد.
ص: 649
کوشکچهKoskc ?e (h)
اشاره
دیهی است سرسبز و خرم که مادی جوهرستان از جنوب آن میگذرد و هوایی خوش و آبی فراوان دارد (قبل از خشک شدن زایندهرود در سالهای 80- 1379). در دهستان گرکن که اغلب گرفتار مالاریا و بیماریهای گوناگون بود، این ده تقریبا از جمله برکنار بود و خلق آن سالمتر و بهتر و اسباب معیشتی تازهتر و نیکوتر. میگفتی اینان را چه افتاده و چه سبب شده که بهتر زندگی میکنند. این ده در سال 1345 جمعیتی برابر 470 نفر داشته است. و اینک جمعیت آن 1051 نفر است[359] و این همه از معیشت بهتر و بهداشت نیکوتر به دست آمده است. اساسا قسمت جنوبی گود گرکن زندگانی و سروصورت بهتری داشت و دارد.
خود دیه اگر بدان بنگری همان خانههای خشتی و سقفهای چوبی و کوچههای تنگ و ساختمانهای بیقواره را دارد، اگرچه اخیرا کوچهها را آسفالت کردهاند. بنایی قدیمی در آن وجود ندارد و تاریخی روشن نیز از آن پدیدار نیست.
واژهشناسی:
کوشکچه از دو جزء «کوشک+ چه» ترکیب یافته، جزء اول «کوشک» به همان معنی قصر است که صدها محل از آن در ایران به انواع مختلفه بدان نامبردار میباشد. این کوشکها مسکن همان اشراف پیشین بوده است که از شهر به روستا رفتهاند و عربها آنان را دهقان میخواندهاند. اینان از این جهت به روستاها رفتند که حکام عرب زندگانی در شهر را برای ایشان مشکل میساختند، بنابراین به روستا رفتند و جایگاه آنان و کوشکشان نام محل نیز قرار گرفت. هرچه تاریخ پیشتر رفت از شؤون اشرافی اینان کاسته شد تا دیگر از بین رفتند ولی نامشان بر دیهها بماند.[360] اما جزء دوم «چه» علامت تصغیر است و این واژه رویهمرفته به معنی کوشک کوچک میشود. با واژه کوشک و ترکیبات دیگر آن امکنه بسیار در اطراف ایران نامبردار میباشد.
کولهپارچهKule (h) p rc ?e )h(
اشاره
این کولهپارچه دیهی بود که برحسب تقسیمات قدیمتر بلوک اصفهان و برحسب طومار شیخ بهائی (سهمبندی آب رودخانه زایندهرود) جزو دهستان جی و برزرود به حساب میآمد.
ص: 650
این دیه در جنوب شرقی اصفهان قلعهای داشت و ساکنین آن کشاورز بودند و دور و بر آن مراتع و کشتزار بود و اینک همه داخل شهر قرار گرفته است و محلهای است از بخش 6 اصفهان. جای آن را هنوز میتوان با همان قلعه قدیم در جنوب خیابان آپادانا و در جنوب شرقی تخت پولاد دید. امروز دیگر اثری از روستایی و کشاورزی و همه صفاتی که ده را ده میکند در اینجا وجود ندارد.
نمیدانم به حکم چه خصوصیتی در طومار شیخ بهائی آن را گلدیباجه و گاه گلدیباغچه خواندهاند و ظاهرا این کلمه ترکی است و واقعا معلوم نیست از چه جهت بر آن نهاده شده است. چنانکه گفتیم این دیه امروز جزو شهر اصفهان است و در نشریه مرکز آمار ایران هم بهعنوان دیه نیامده ولی در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور به همین اسم کولهپارچه در اصفهان از آن یاد شده است.[361] بههرصورت کولهپارچه دیهی بود و از مادیهای شایج و نایج سهم آب داشت و اینک نیست ولی نام آن هست و ما نیز برای احیای نام آن به پژوهش در آن میپردازیم.
واژهشناسی:
آشکار است که کولهپارچه از دو واژه جداگانه «کوله» و «پارچه» ترکیب شده است. در فرهنگها و از جمله برهان قاطع و معین «کول» را به معنی تالاب گرفتهاند که در نام دیهها نامناسب نیست. میتوان تصور کرد دیهی در کنار تالابی (یک پارچه تالاب) یا منسوب به تالاب باشد. ولی از نظر ساختار واژه چنین است: جزء اول آن «کوله» در تقطیع به صورت «ک+ آو+ له» در میآید. جزء اول آن «ک» تخفیفیافته «که» است به معنای کهریز و قنات و شبیه و مثل آن را در مطاوی کتاب مکرر دیدهایم و از آن بحث کردهایم، اما جزء دوم «آو» همان واژه اوستایی کهن به معنای آب است و جزء سوم «له» تخفیفیافته پسوند «آل» و «آله» است که علامت نسبت است. انگشتال و همال یعنی منسوب به انگشت و همانند «آله» مثل دستغاله و چغاله و غیره و «کوله» روی هم یعنی منسوب به کهآب[362] و واژه دوم «پارچه» واژه نادانسته و ناشناختهای نیست و اغلب تا چندی پیش بر سر نام دیه درمیآوردند و معدود عدد بود برای حرف دیه مثلا یکپارچه دیه و چندپارچه
ص: 651
آبادی. در اینجا هم مقصود آن پارچه آبادی است «کهآوله» که منسوب به «کهآب» است یا «آبکه» دارد. همینجا بگوییم که «که» در معنی اوسع اختصاص به آب قنات ندارد چون قنات که سرباز شد به این اسم نامیده میشود و معنای جوی هم از آن مستفاد میشود.
کوهانKuh n
اشاره
کوهان یک واژه مرکب دلفریب و زیباست و مورد پسند و از این جهت بر روی دیههای متعدد نهاده شده است. نخستین آنها در اصفهان کوهان براآن است که آن را در عداد دیههای براآن شمالی به حساب آوردهاند. این دیه در سال 1355 تعداد 578 نفر جمعیت داشته است و اینک البته بیشتر است.[363] از لحاظ موقعیت محلی نزدیک برسیان است و زایندهرود از جنوب آن میگذرد. بلوک براآن سابقا باتلاقی و مالاریاخیز و اغلب خراب بود. «سن»، آفت گندم، محصول آن را نابود میکرد. از این لحاظ و از جهت بیماری و فقر اقتصادی سرزمین بلاخیز محسوب میشد؛ ولی در سنوات اخیر وضع آن خیلی بهتر شده و حالا دیهها آب ثابت دارد و چاه عمیق و نیمه عمیق برای رفع کسر آب میشود کند. لهجه و زبان خاصی در بین مردم رایج نیست و به هنر خاصی نیز مردم نامبردار نمیباشند. از آثار قدیم هم چیز مهمی در آنجا نیست. شهرگرایی در آنجا سخت نفوذ دارد.[364]
کوهان دیگری در ناحیت کرون داریم که آن را جزو دیههای دهستان نجفآباد به حساب آوردهاند و در سال 1345 (سال آماری ما) 430 نفر جمعیت داشته است.[365] ناحیت کرون که امروز بیجهت عمدا آن را حذف کرده و به جای آن شهرستان نجفآباد و دهستانهای تیران، حومه نجفآباد و الویجه نهادهاند، ناحیتی زیبا قنات آب و خوش آب و هواست. این بلوک سابقا بیشتر آباد بوده ولی امروز گرد فقر و ویرانی بر همه دیههای آن پاشیده شده است، چون قناتهای آنجا خشکیده و یا بسیار کمآب شده است و این بلوک زیبا خراب شده است. وضع تحت الارض آنجا هم طوری است که چاه عمیق نه خوب میشود کند و نه خوب میشود از آن آب کافی بهدست آورد بنابراین با «نیل» بداختری پیشانی همه
ص: 652
دیهها را رنگ کرده و آنها را کمآب و ویران کردهاند. کوهان هم از این فاجعه و پلشت سهم برده و اینک رخسار شادابی ندارد. سایر خصوصیات جامعهشناسی آن را در عنوان کرون ذکر کردهایم اینک تطویل موضوع بیمورد مینماید.[366]
کوهان سومی نیز در دهستان ماربین داریم که خیلی مشهور است. نام این کوهان در فرهنگ جغرافیایی اصفهان ضبط نشده و همچنین در فهرستهای آماری مرکز آمار ایران هم بدان اشاره نشده است و شاید علت این باشد که مردم کوهان در دیههای اطراف سکونت دارند. از کوهان، مردم محل یک صحرای بزرگ بیشتر اراده نمیکنند. گاهی هم آن را کوهانستان میخوانند. یک کوهان در جی هم داریم که آن هم صحرایی است بههرحال درباره بلوک ماربین و خصایص قدیم و جدید آن توضیحات شافی و کافی ذیل واژه ماربین به دست دادهایم. اجمالا اینک این ناحیه در باختر اصفهان بسیار زیبا، پردرخت و حاصلخیز و پر از انواع میوههاست که به طعم و عطر مشهور است و از جمله به آن شهرت بسیار دارد. کار مردم بیشتر تربیت درخت است از این جهت وقتی به این بلوک بنگری آن را جنگلی میبینی از درختان میوهدار و غیره.
گفتیم واژه کوهان یک واژه زیبای پارسی است و از همین جهت در اطراف کشور به نام کوهان زیاد برمیخوریم از جمله کوهان (دماوند، شاهرود، نجفآباد، اصفهان)، کوهانک (دزفول)، کوهانی (قصرشیرین، نهاوند) و غیره. اینک ببینیم این واژه که ما را به نظر دشوار میآید چه معنی دارد و ترکیب آن چگونه است.
واژهشناسی:
در تقطیع کوهان به اجزای «ک+ او+ ه+ ان» میرسیم. جزء اول «ک» همان تخفیف و تطور یافته کی به معنی کاه و کهریز و قنات است و اما جزء دوم یعنی واژه «او» به معنی آب است و میدانیم که در اوستایی نیای زبان پارسی «او» به معنی آب است و اینک هم در روستاهای ایران بسیار رایج است و مردم به جای آب «او» میگویند. اما جزء سوم «ه» حرف وقایه است. وقایه را جایی میآورند که به اصطلاح زبانشناسی دیفتونگ(Diphtongue) وجود داشته باشد، یعنی صعوبت تلفظ در تتابع حروف مصوته و در اینجا آشکار است که چون بخواهند دو جزء را با پسوند «ان» که با آن آشنا هستیم و به معنی
ص: 653
کثرت و نسبت است تلفظ کنند «کاوان» یک صعوبت آشکار بد در تلفظ پیش میآید. از این جهت «کاوهان» یا کوهان میگویند. «کیاو» یا «کهاو» را در نامواژه امکنه بسیاری داریم مثل قهاب بلوک شرق اصفهان که معادل «کهآب» است و قهاب به معنی «کهآب». و اینجا هم «کهاو» به انضمام پسوند نام دیه است. یعنی محلی به «کهآب» منسوب است و «که» آن آب بسیار دارد. در تلفظ محلی این واژه(Cown) بر زبان میآید و این خود نشان خوبی از وجود «او» به معنی آب در واژه است. بههرحال کوهان یا «کهاوآن»- «کهآبان» به صورت و به معنی قدیم و زیباست و در ترکیب دلاویز.
کوهنKuhan
اشاره
کوهن نام دیهی است کوچک که آن را در جمع دیههای دهستان ترقرود[367] شهرستان نطنز به حساب آوردهاند. گفتیم کوچک است و در سال 1345 جمعیت آن را 81 نفر ذکر کردهاند.[368] تمام دیههای این دهستان کوچک است و جمعیت چندانی ندارد، بزرگترین آنها ترق است که 1173 نفر در همان سال 1345 (سال آماری ما) جمعیت داشته است.
این دهستان کوهستانی و بسیار خوش آب و هواست و در سوابق ایام به علت کوهستانی بودن و نبودن ارتباطات با شهرهای اطراف نسبتا تمدن و زبان آن بهنحو اصیل ثابت مانده است و اینک نیز لهجه و زبان مخصوص نطنزی و ابو زیدآبادی و اردستانی و جوشقانی در اطراف و اکناف این دهستان رایج است، و این خود نشان همان تمدن کهن است. درباره زبان نطنزی زیر عنوان نطنز بحث مفصل به عمل آمد و به مناسبات مختلف در جاهای دیگر نیز گفتوگو شده است، اینجا همینقدر تذکر میدهیم که زبان نطنزی یک زبان مستقل است و ظاهرا با مادی کهن ارتباط دارد و به همین مناسبت واژه «سگ»، در این زبان «اسپه» است و باز علامت دیگری از قدمت این ناحیه است. همه ناحیه قنات آب است و بالطبع کموبیش آب قناتها تقلیل یافته و شکوفایی اقتصادی دیهها کم شده است. آثار تاریخی در این دیه وجود ندارد هرچه هست در زبان آنها و در نام این دیهها نهفته است
ص: 654
ببینیم کوهن یعنی چه.
واژهشناسی:
کوهن درست معادل همان کوهان اصفهان است منتهی جزء آخر یعنی «هان» به صورت «هن» درآمده است. در تقطیع این واژه به صورت «ک+ آو+ هان یا هن» تجزیه میشود. جزء اول «ک» همان واژه «که» است به معنای کاریز و جزء دوم همان واژه قدیمی «آو» به معنای آب است که مورد علاقه طوایف آریایی و ایرانیان قدیم بوده است که به هر صورت نام آب و موجب حیات و زندگی را، در نام زیستگاههای خود بیاورند و جزء سوم همان «هن» یا «هان» است که در هنجن[369] و فراهان داریم. با این نام به صورت کوهان در اطراف کشور امکنهای چند نامبردار میباشد از جمله کوهان (دماوند، شاهرود، نجفآباد)، کوهانک (دزفول)، کوهان (قصرشیرین، نهاوند و غیره) و به صورت کوهین درست معادل کوهان در بندر لنگه، تفرش، قزوین، همدان و غیره. همچنین رجوع شود به کوهان.
کویجانKuyj n
اشاره
در بحث از این نامواژههای کوی، کویجان، کویان و کویجه مقصود اصلی ما دو دیه کویجان و کویجه است و کوی که جایی است در شهرکرد و کویان که جای دیگری است در آباده به مناسبت آورده شد تا امکان مقایسه و فهم درست نامواژه حاصل شود. اما کویجان ما دیهی است در دهستان بهاباد یزد. چندان دیه کوچکی نیست و به حساب دیگر دیههای این دهستان که جز یکی دو سه ده جمعیتی بالاتر از 200 دارد. این دیه چون در سال 1345 جمعیت آن را 206 نفر برآورد کردهاند، باید دیه نسبتا معتبری در این ناحیه به شمار آید.[370]
ناحیه بهاباد برحسب نامواژههای کهنی که در آن تا امروز وجود دارد باید ناحیتی بسیار قدیمی شمرده شود و در حقیقت یکی از مراکز مهم تمدن و زیستگاههای آریایی بوده است. نامواژههایی مثل کهنویه، مدن، همیجان، فودیج، زارکوئیه، خارنگ و خارنگان و غیره همه قدمت خود را جار میزنند.[371] تمام دهستانهای یزد و خود آن از قنات مشروب میشود و وجود این شهر و سایر شهرها و دیههای وابسته به آن بزرگترین نمایشگر هنر کهن ایرانی
ص: 655
بوده است که در زیر ریگستانهای داغ این ناحیه و در دامنه کوههای عریان و خشک دهستانهای آن، چنین امکنهای بزرگ و کوچک احداث میکند و چنین تمدنی بهوجود میآورد. من خودم وقتی هنر ایرانی را جستوجو میکنم به این قناتها توجه میکنم که ایرانی به گوشتاگوش این بیابانها نظر انداخته و آن را با هنر خویش به آب و آبیاری و آبادانی رسانده است. درباره قدمت و سابقه تاریخی یزد هرچه در اینجا بیاوریم زاید است.[372] بپردازیم به شناخت نامواژه کویجان که عمده مقصود ماست.
واژهشناسی:
کویجان مرکب از دو جزء «کوی+ جان» است و «جان» معادل «گان» است اما «کوی» همان واژه کهن تاریخی است که در زبان فارسی به صورت «کی» درآمده است کیخسرو، کیقباد، کیپشین و بسیاری دیگر همه از این قبیل است.
«کوی» در اوستایی نامی است که بر خاندانهای نجیب و شریف گذاشته میشود و در اینجا به همان صورت اصلی خود دیده میشود و جزء دوم آن «جان» معادل «گان» هم به معنای کثرت و نسبت است و کویجان معادل «کویگان» و «کویکان» یعنی «جایگاه کی».
کویجه
- کویجان
کهتوئیهKahtچiye (h)
اشاره
کهتوئیه که دنباله «علیا» را هم در پی خود میکشد دیهی است که برحسب قید آمارگران مرکز آمار ایران در دهستان حومه نایین به حساب آمده است و در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور بدون قید «علیا» آن را در شهرستان شهر بابک قرار دادهاند.[373] نظایر این اختلافات را در نامزد کردن قراء و دیهها به نواحی در این دو منبع که هردو آخرین و موثقترین منابع ماست مییابیم و به گمان من باید بر گفتار آمارگران بیشتر اعتماد کرد، چون اینها به محل رفته و از نزدیک آمار گرفتهاند. بههرحال کهتوئیه در حومه نایین 40 نفر جمعیت داشته است (در سال 1345 سال آماری ما). درباره جامعهشناسی و خصوصیات این دیه در نایین احتیاجی به بحث طولانی نیست چون در اینباره به تفصیل ذیل عنوان نایین و دیههای وابسته به آن
ص: 656
توضیحات کافی داده شده است.[374]
واژهشناسی:
کهتوئیه در تقطیع این واژه به اجراء «کهت+ او+ یه» ترکیب یافته است. اما جزء اول «کهت» همان صورت دیگری از «کت» اوستایی(Kata) به معنای خانه است.
اجمال آنکه از این واژه اوستایی در زبان پارسی به صورت «کته» و «کتانه» آمده است که هم معنای خانه و جایگاه را در بر دارد و «کهت» صورت دیگری از آن است.
در عین حال «کت» به معنی قنات هم میتواند باشد (رجوع کنید به کتهبونچه). در امثلهای مثل کهتنو و کهتهنو هردو در شهر بابک آشکار درمییابیم که واژه «کته» و «کهته» همان ریشه «کته» اوستایی و کتانه فارسی را دارد و جزء دوم «او» به معنای آب است و «یه» علامت نسبت است. پس کهتوئیه یعنی خانه منسوب به آب یا خانهای که بر سر آب قنات ساختهاند و از باب مسامحه آن را آبخانه مینامند.
کهدوئیهKahdچiye (h)
اشاره
کهدوئیه دیهی است از دهستان بنادکوک از شهرستان یزد. درباره یزد و همچنین دهستان بنادکوک[375] در عناوین مشابه گفتوگو بسیار کردهایم و بنابراین در این مورد به اختصار میپردازیم. اجمال آنکه این دیه، دیه بزرگی است و در سال 1345 این دیه 607 نفر جمعیت داشته است[376] و اکنون نیز جمعیت آن باید در همین حدود باشد و چون درباره جغرافیای تاریخی و ویژگیهای محل از این پیش گفتنی پر گفته شده است میپردازیم به نام محل.
واژهشناسی:
بهطوری آشکارا به نظر میرسد کهدوئیه مرکب است از اجزای «کهد+ او+ ئیه» جزء اول کهد بیمعناست ولی وقتی توجه کنیم که دال منقلب «ازت» است درمییابیم که واژه اصلی در این نام کهت است و کهت همان صورت دیگر کلمه کته اوستایی و کهته است که به معنای خانه و کاشانه است و کته و کتانه در پارسی از آن میآید و میبینیم که در نام بسیار از امکنه قرار میگیرد همچون کهتوئیه (شهر بابک) کهتهنو، کهتگان
ص: 657
و کهتک (میناب و بندرعباس) و کهته (سیرجان) کهتهرود (شهر بابک) و غیره است و طبیعی است که واژه خانه در محلی بیاید و جزء دوم «او» همان تخفیف یافته کلمه «او» است از واژه اوستایی او(Ow) و به معنای آب است و جزء سوم «ئیه» پسوند نسبت است.
که در بسیاری از نامواژهها دیدهایم و داشتهایم و بنابراین معنای نامواژه میشود آبخانه و محلی که منسوب است به آب و خانه یا آنجا که خانه آب است و آب فراوان دارد.
کهرانKahr n
اشاره
این نام دلنشین قشنگ، نام یکی از محلات شرق اصفهان است که در روزگاران قدیم آباد بوده است و به صورت دیهی بسیار نزدیک به اصفهان از آن یاد شده است. امروز از آن اسمی باقی است. و در شمال تلوازکان و پاقلعه و جنوب احمدآباد قرار دارد.
کهران به فتح «ک» اول، در لهجه فارسی اصفهان گاهی کران گفته میشود و گاهی کاران، یعنی با فتحه کشیده پس از «کاف» مفتوح اول. یاقوت حموی در کتاب معجم البلدان خود از آن نام برده و آن را با تشدید «ر» و فتح «ک» آورده است و میگوید (محلة مشهورة به اصبهان و قد نسب الیه من لا یحصی من اهل العلم و الروایة). از اینجا معلوم میشود که کهران ما صاحب نام و شهرتی بزرگ بوده است و بسیار آباد، که به این جهت یاقوت میگوید: عده بیشماری اهل علم و روایت به آن منسوب بودهاند.[377]
در سنوات اخیر، دیگر این محلت و زمینهای آن جزو اصفهان شده و چیزی از کهران به آن نام شناخته نیست. به خاطرم هست که در ایام طفلی سه نام را باهم میشنیدم: کهران، احمدآباد و سید احمدیان که سه دیه بزرگ بودند به هم پیوسته و بههرحال اینک جزو شهر اصفهان به شمار میآیند و دیگر چیزی از آنها بجز نامشان باقی نمانده است و حالت روستایی آنها بهکلی محو شده است، بپردازیم به نام آن.
واژهشناسی:
اگر کهران را تقطیع کنیم فورا به سه جزء «که+ ر+ ان» میرسیم. جزء اول همان است که مکرر دیدهایم و گفتهایم در واژه «کهریز و کاریز» و «که» (به کسر اول) و «کیّ» (به تشدید «ی») وجود دارد. واژه «کهریز» به معنی قنات، خود از دو جزء «که+ ریز» ترکیب
ص: 658
شده است جزء اول آن همان «که» است که گاه باشد، «کاه» بخوانند و به معنی آب است بالعموم از آن قنات اراده میشود و جزء آخر آن «ریز» همان است که ریز هم تلفظ میشود و «ریز» و «ریس» هر دو یک کلمه هستند که برحسب تلفظات لهجههای مختلف به این صورت در میآید و در هر صورت به معنی میدان، محل و جایگاه است. بنابراین «کهریز» و «کاهریز» جایی است که آب تراویده از زمین میدان میگیرد و روان میشود و جریان مییابد. اصلا «چاه» و «چه» صورت دیگری از «کاه» و «که» است.
جزء دوم «ر» (در کهران) حرف وقایه یا هموند است- برای سهولت تلفظ- و جزء آخر پسوند نسبت و کثرت است. یعنی به جای تلفظ دشوار «کهآن» میگویند «کهران» و این مسأله در تطور کلمات بسیار رایج است چنانکه در امثله متعدد دیدهایم. وجه دیگر میتواند چنین باشد که «کهر» یا «کرّ» را به معنی قنات بدانیم همچنانکه در «کرسنگ» و غیره و جزء دوم را «ان» پسوند در نظر بگیریم.
این را هم اضافه کنم که دیده میشود واژه «کهران» به صورت «کهلان» در میآید و در سنوات اخیر برخی نام خود را کهلان و کهلانی میگذارند و از سابقه آن اطلاعی ندارند ولی ما میدانیم که کهلان همان کهران است و باز میدانیم که حرف «ر» و «ل» در خط پهلوی یک علامت داشته است. پس اگر به خط پهلوی بنویسیم کهران خوانده میشود کهلان و برعکس.
کهران دیگری در اصفهان داریم که دیه کوچکی است از دهستان کوهپایه. این دیه در سال 1355 فقط 41 نفر جمعیت داشته است[378] و لابد اینک کمتر است. در این دیه چیز چشمگیری از روزگاران کهن نیست. دیهی است کوچک، قناتآب، کوهستانی، صاحب بهترین آب و هوا در تابستان ولی محکوم به قلت آب، که دایما در این کوهستان تا برسد به نایین، آب کم و کمتر میشود و مردم آن پراکنده میشوند. زبان خاص مردم همان زبان است که گفتهایم از حدود قهرود و اردستان تا برسد به کهنگ و نیسیان و تا برسد به نایین در دو طرف این کوهستان به آن تکلم میشود و این لهجه با زبان مردم رودشت و جرقویه اگرنه یکسان باشد سخت نزدیک است.
ص: 659
کهرتKahart
اشاره
کهرت دیه بزرگی است در دهستان پشتکوه گلپایگان و در حال حاضر جزو خوانسار. در نامواژههای متعدد اشارت رفت که گلپایگان و نواحی اطرافش مرکزی بوده است از مراکز تمدن و حضارت مردم ایران و اگر، هیچچیز به عنوان دلیل در اینباره نتوان ارائه داد، نامهای کهن این ناحیه چون گلپایگان و وانشان و ماکوله و کهرت و ورزنه و کلوجان و غیره همه نشانی از این تمدن و قدمت میباشد. این سؤال در اندیشه ابتدایی به ذهن میرسد مگر وقتی نبوده است که این دیهها و مراکز زیست را ساختهاند و آباد کردهاند و بر آنها نام نهادهاند، پس در آن روزگار در این محلها که نام کهن دارند به ناچار تمدن بوده است و آبادی و قناتی و کشاورزی. درباره جامعهشناسی نواحی گلپایگان این اشارت بیمورد نیست که گفته شود که پس از انشای سد بر روی رودخانه در ناحیه گلپایگان بر آبادی این محل و اطراف آن افزوده شده و جمعیت و شکوفایی اقتصادی ناحیه بیشتر شده است.
این دیه در سال 1345 جمعیت آن 525 نفر و در سال 1375 جمعیت آن 717 نفر بوده است[379] و اینک به ناچار بیشتر است بپردازیم به نام آنکه عمده مقصود ماست.
واژهشناسی:
واژه کهرت از دو جزء «که+ ارت» ترکیب شده است. جزء اول تخفیف یافته «کاه» و «کاریز» است به معنای قنات و جزء دوم «ارت» از واژه پارسی باستان «ارت» معادل اوستایی «اش» آمده است. این واژه در زبان فارسی حاضر گاهی هم به «ارد» تبدیل میشود مثل «اردوان» و بههرحال به همان معنای قدسی و پاکی و تقوا و امثال این معانی است و «اردوان» معادل «اردبان» یعنی نگهبان عدل و پاکی و تقوا. در اینجا نیز کهرت به معنای «که» یا «کاریز مقدس» است یا متعلق به مقدسی، مثلا موبدی و امثال او بوده است و بدو منسوب گشته است.
کهرویه
- کرویه
کهکینKahkin [380]
اشاره
فرهنگ جامع نامها و آبادیهای کهن اصفهان ؛ متن ؛ ص659
بسیار کوچک است و در
ص: 660
سال 1345 (سال آماری ما) فقط 5 نفر جمعیت داشته است.[381] این دهستان بجز خود بهاباد که امّ القرای آن محسوب میشود و 1482 نفر جمعیت داشته است،[382] بقیت دیهها همه کوچک و کمجمعیت میباشد، یکی دو دیه با جمعیتی بیش از 200 نفر و همچنین یکی دو دیه با جمعیتی بیشتر از یکصد نفر در همه این دیهها به چشم میخورد و بقیت دیهها، که تقریبا یکصد و بیست پارچه آبادی است، همه جمعیتشان زیر 100 نفر تا 50 نفر است. کهکین ما نیز از این قاعده بیرون نیست. گفتهایم که همه ناحیه یزد قنات آب است و این ناحیه بهخصوص کمآب بوده است و در سالهای اخیر کمآبتر هم شده است و جمعیت آن بیشک رو به کاهش است و از شکوفایی اقتصادی آن همواره کاسته میشود.
یزد و دیههای تابع آن از نواحی قدیم تمدن و حضارت مملکت ایران است و وجود دیههایی با نامهای کهن بر این امر شاهد میباشد. در همین دهستان نامهای کهن فودیج، کویجان، کهکین، زریگان، خوارنگان و غیره علامت این قدمت و سابقه تمدن است.
استحکام شیوه معیشت و صبغه اتکای به نفس و خاصه اخلاقی کوشش در کار و زحمتکشی در زراعت شیوه رایج حیات این روستاست. کثرت عدد دیهها در این ناحیه نیز دلیل بارزی بر آبادی و شکوه سابق آن میباشد، ولی ما به حکم شیوه خود باید به بحث درباره نام دیهها بپردازیم و معانی آنها را تا حدی که ممکن است به دست بیاوریم و در این راه دیه چه کوچک و چه بزرگ از نظر لغوی یکسان جالب نظر ماست. و اینک به آن میپردازیم.
واژهشناسی:
کهکین در تقطیع به اجزای «که+ ک+ این» تقسیم میشود و با جزء اول «که» آشنا هستیم که همان که و کهریز و کاریز است به معنای قنات و اما جزء دوم «ک» علامت تصغیر است و کهک نام بسیاری از دیهها قرار گرفته است، مثل کهق (مراغه)، کهک (اراک، تفرش، زابل، ساوه و غیره و غیره) و جزء سوم آن همان علامت صفت است و در جمع منسوب به «که» و کهریز و کاریز است. یعنی منسوب به قناتی کوچک.
کهنگKahang
اشاره
کهنگ دیهی معتبر، بزرگ، قدیمی و در شأن و حد خود دلاویز است به نیسیان سخت
ص: 661
نزدیک است و همواره در تداول عامه کهنگ و نیسیان باهم استعمال میشوند. تلفظ آن در فارسی حاضر با «کاف» تازی مفتوح اول و «کاف» فارسی ساکن در آخر است، و در هرکجای دیگر این واژه آمده است، چون کنگان فارس و اصفهان و غیره، تلفظ آن همچنین است، بر خلاف گنگ بالا و پایین (تربت حیدریه)، و گنگدژ و گنگ (سراوان) که تلفظ آنها به شرحی که بعد خواهیم دید با «کاف» فارسی اول است. این دیه در دهستان برزآوند اردستان قرار دارد.
بهطوری که در اردستان گفتهایم اردستان یکی از مراکز مهم تمدن ایرانی است و آثار قدیم و اسامی دیهها همه دلالت بر این کهنگی و قدمت دارد. کهنگ فعلی ما نیز از جمله، همان اسامی و دیههای کهن است. در سال 1345 (سال آماری ما) 903[383] نفر جمعیت داشته است. در فرهنگ جغرافیای اصفهان جمعیت آن را برحسب سرشماری سال 1355، یک هزار و یکصد و بیست و پنج آوردهاند[384] که به هم نزدیک است و نشان این است که آبادی آن رو به تزاید بوده است و این دلیل بزرگی است بر اصالت تمدن و قدمت آن، که قنات معتبر آن چندان گرفتار قلت آب نشده است با وجود اینکه قناتهای دیههای همسایه آن همه دچار تنگنای آب میباشند. ما در طی موارد مختلف این نکته را تذکر دادهایم که قنات هنر نمایان ایرانیان بوده که در این صحاری خشک و سوخته و زیر آفتاب سوزان تابستان و سورت سرمای زمستان این قناتها را در دل این بیابانهای تفتیده کندهاند و به گلوهای خشک آدمیان و ریگزارهای خشک، آب خنک آبادی آفرین روان داشتهاند. به شیوه معمول دور و بر دیه بزرگ چند مزرعه کوچکتر به شکل اقمار آن را دربرگرفتهاند. برخی از دیهای معتبر چندین مزرعه دارند و برخی کمتر. کهنگ که دیه معتبر بزرگی است در باختر و جنوب آن به ترتیب مزارع حسینآباد، همتآباد و جندابه و حسنآباد و غیره قرار دارد. از مزارع تابع آن رحمتآباد و حسینآباد و حسنآباد. واضح است که هیچکدام قدیم نیست ولی دو مزرعه دیگر جندابه و دجاجه (کذا) بیشک قدیمی است و کتابت آن هم همین معنی را نشان میدهد. قلت نزولات آسمانی در سنوات اخیر باعث کاهش آب این قناتها، شده ولی یکسره و بهکلی آنها را متروک و ویران نکرده است. گفتهایم که شیوه زندگانی و کیفیت معیشت و نوع
ص: 662
ساختمان و وجود لهجهها و گویشهای خاص در نواحی اردستان دلیل آشکار بر قدمت آن است و کهنگ ما نیز از این قاعده عام بیرون نیست. لهجه متداول مردم آن به لهجه مردم اردستان شبیه است و از یک طرف نیز شبیه لهجه روستای معروف به جبل است که در جنوب آن قرار دارد. از این ده بزرگانی در عالم علم و ادب و کسب و تجارت و اشتغال به مقامات دولتی برخاستهاند که اغلب در اصفهان و تهران مقیم هستند؛ ولی رعایت اختصار ما را از ذکر نام آنها باز میدارد. بههرحال سرزمین تمدن کهن لازمهاش به وجود آمدن یک نوع فرهنگ مستحکم است که پرورش دهنده رجال بزرگ میباشد.
واژهشناسی:
کهنگ با همین تلفظ در زبان فارسی حاضر معنای آسانی به ذهن نمیدهد و به حکم اینکه تقطیع آن نیز به اجزا دشوار است درک معنایی از آن در زبان حاضر سخت دشوار مینماید. اتفاقا در واژه کهنگان، که بلافاصله بعد خواهد آمد، همین خصوصیت وجود دارد. گذشته از کهنگ اصفهان در نواحی دیگر ایران نیز کهنک به همین صورت وجود دارد، از جمله کهنک (ایرانشهر، بیرجند، چاهبهار، دزفول، سراوان، جیرفت، ورامین و غیره و غیره) ولی در تمام اینها حفظ شکل ظاهر کلمه به کهنگ ما میماند ولی حرف آخر تمام آنها را «کاف» تازی ضبط کردهاند و با «کاف» پارسی فقط در اصفهان کهنگ داریم و بس.[385] اتفاقا به صورت کهن نیز نواحی بسیاری نامبردار میباشد و حتما نمیشود آن را «کهن» (با ضم اول) خواند چونکه معمولا نام دیهها با صفت مرسوم و معمول نیست و ظاهرا در تمام این موارد (جیرفت، بم، رفسنجان، و غیره و غیره) نام دیه با جزیی از این واژهها نامبردار گردیده است. پس معلوم میشود جزء اول این واژه کهنگ یعنی «کهن» نام خاصی است با معنی. در گویش مردم کرمان «کهنگین» به معنای مقنی و چاهخو و «کهن» (به فتح اول) به معنای قنات آمده است. بنابراین جزء اول این واژه معنی پیدا میکند، حال ببینیم جزء دوم چه معنی دارد که از این به هیچ صورت به آسانی میسر نیست و یگانه کلیدی که ما را به معنای واقعی و راه تقطیع آن راهنمایی میکند واژه «کرهنگ» است. تنبیه: صورت تقطیع دیگری از این واژه به نظر میرسد. «ک+ هنگ» و ک تخفیف یافته که است و هنگ به معنای بزرگ چنانکه در کرهنگ گفتیم.
کرهنگ نام دیهی است از دهستان رباطات یزد. در این واژه جزء اول آن «کر» به معنای
ص: 663
قنات است (کرسنگ، کرچگان، کرسگان).[386] اما جزء دوم آن یک واژه با معناست که در فرهنگهای فارسی از آن یاد شده و هنوز مستعمل میباشد. در فارسی حاضر «هنگ» به فوجی از سپاه اطلاق میشود که «سرهنگ» سر و سالار آن است و به معنی سنگینی و وقار نیز میآید و معانی دیگر نیز برای آن آوردهاند[387] ازاینرو کرهنگ معنی پیدا میکند یعنی قنات باوقار سنگین یعنی آبدار و معتبر.[388] بنابراین واژه کهن کهنگ هم معنی پیدا میکند و هم تقطیع میشود یعنی مرکب است از «که» (به معنی قنات)+ «هنگ»، با جزء اول «ک» آشناییم (در اینجا فقط به صورت «ک» به گوش میرسد) که یعنی که و کاریز و قنات و جزء دوم آن «هنگ» همان است که در واژه کرهنگ گذشت.
کهنگانKahang n
اشاره
به فتح اول «کاف» تازی دیهی است در سمیرم که آن را در شمار دیههای دهستان پادنای بالا به شمار آوردهاند.[389] در سال 1345 (سال آماری ما) جمعیت آن 266 نفر بوده است ولی بیشک در حال حاضر بیشتر است. چون بهطور کلی بر آبادی و شکوفایی اقتصادی همه نواحی سمیرم در سالهای اخیر؛ به مناسبت امنیت پایدار، بسیار افزوده شده است. در نواحی مختلف سمیرم اغلب مردم به زبان ترکی تکلم میکنند چندانکه میتوان گفت در نواحی جنوبی ترکی بر پارسی غلبه دارد. ایل قشقایی که در آن ناحیه سکونت دارند همه به ترکی سخن میگویند. از اصل و منشأ این ایل آگهی درستی در دست نیست؛ همچنین وجه تسمیه آن به قشقایی نامعلوم است. من احتمال میدهم به هنگام ترک تازی سلجوقیان که در اغلب نواحی ترکنشین حاضر یا سکونت جسته و یا به شیوه ایلی و متحرک بههرحال زندگانی کردهاند این زبان را نیز اشاعه دادهاند و همچنان ادامه یافته تا امروز، ولی از قراری
ص: 664
که تحقیق شد، مردم ایل قشقایی به سنتهای کهن ایرانی علاقهمند هستند از جمله شاهنامهخوانی و حرمت شاهنامه در میان آنها رواج دارد. ایل قشقایی اصولا مردمی پرخاشگرند و در ایامی که دولت مرکزی سست و زبون شود به اطراف اقامتگاه خود دستاندازی میکنند، ولی بر اثر «تخت قاپو» در دوره شاه اسبق کموبیش در جاهایی سکونت جستهاند و از صورت ایلی و زندگی متحرک دست برداشتهاند. شرح احوال این مردم و سوابق دستاندازی آنها به نواحی اطراف از موضوع بحث ما خارج است.
دیه موردنظر ما در سرمای سخت سمیرم با همه این احوال ناپایدار استوار مانده است و همین بقای آن نشان این است که از روزگاران کهن و تمدن پیشین مردم ساکن این دیه را بهرهای کامل و وافر رسیده است که زندگانی ایل را رها کرده و به تمدن پرداختهاند.
شهرگرایی نیز دارد در آنجا رسوخ مییابد که تا کجا پیش رود.
واژهشناسی:
کهنگان واژهای است که تقطیع آن سخت آسان است یعنی مرکب است از «کهنگ+ ان». با جزء اول آشنا شدیم (ر. ک: کهنگ). اما جزء دوم همان پسوند «ان» است که به عنوان پسوند کثرت و نسبت در بسیاری از نامهای کهن دیدهایم و داشتهایم و توضیح بیشتری در اینباره لزومی ندارد.
کیچیKic ?i
اشاره
کیچی با «کاف» تازی و «چی» پارسی دیه نسبتا بزرگی در دهستان کوهپایه در شرق اصفهان است. در سرشماری سال 1355 این دیه 417 نفر جمعیت داشته است[390] و اینک البته خیلی کمتر است چون دهستان کوهپایه، که آب آن فقط از قنات به دست میآمده بسیار خراب شده است و دیههای آنکه اغلب باقی مانده بهکلی خشک و بایر مانده یا به حداقل آبادی رسیده است. کیچی از این وضع بیرون نیست. این دیهها در دامنه جنوبی کرکس قرار دارد و همینکه از اصفهان به طرف یزد برویم از سکزی که بگذریم دیگر همهجا در سمت چپ این مزارع کوچک، در دامنه و یا خیلی نزدیک به کوهستان واقع شده است. از لحاظ منظره چون به آن بنگری ساختمانهای کوچکی را میبینی اغلب خشتی که در آغوش
ص: 665
درختستان: درختهای توت، زردآلو و آلو و غیره از نظر پنهان است و قناتی اغلب کوچک که آب آن در استخری باز هم کوچک جمع میشود و همه این درختان را آب میدهد و شاداب نگاه میدارد. کشتزار کوچکی در کنار دیه آن هست برای گندم و جو و اینگونه چیزها. بیابانها علف چندانی برای نگاهداری دامها ندارد ولی کموبیش هیچ دیهی نیست که چند نفر ساکن آن هریک چند گوسپند هم نگهداری نکنند، ولی لطافت هوای تابستان این دیهها است که تن مرده را زنده میکند و شبهنگام نسیمی میوزد بهشتی و جانآفرین و روزها آفتابی رخشان که تن را میسوزاند. افسوس و دریغ که جای دلاویزی بیآب بماند.
لهجه این دیهها همان است که از میمه و نطنز آغاز میشود و تا نواحی روستایی یزد ادامه پیدا میکند. سخن را کوتاه کنیم و به نام آن بپردازیم.
واژهشناسی:
واژه کیچی در تقطیع به دو جزء «کی+ چی» تقطیع میشود. «کی» تخفیف یافته «که» معادل «کی» و «کهریز» است و خود کهریز را هم گفتهایم که از دو جزء «که+ ریز» ترکیب شده است و جزء اول «که» گاه میشود به صورت «کی» درآید. مثلا کیکوئیه و غیره، اما جزء دوم پسوند تصغیر است و امثله فراوان دارد. در لهجههای بسیار «چی» صورت مصغر واژه را میرساند.[391] در اینجا هم کیچی به معنی قنات کوچک است و اطلاق «کی» و نام آب به محل بسیار رایج است به انواع و اقسام که در صفحات پیشین مکرر ذکر کردهایم.
با این نام کیچی دیه دیگری هم در دهستان زفره از همین بخش کوهپایه داریم که در سال 1355 جمعیت آن را فقط 5 خانوار برآورد کردهاند. در مورد زفره ذیل این عنوان توضیحات کافی آوردهایم دیگر اطاله سخن لازم نیست و واژهشناسی نام آن هم روشن است.
در جنوب اصفهان و در کنار جاده سابق اصفهان- شیراز نزدیک به کتهشور در جنوب دهستان کرارج دیه دیگری داریم به همین نام کیچی که معروف است به کیچی ترکها. عجیب است که در این دیه کوچک جمیع مردم آن ترک و ترکزباناند. این دیه قنات کوچکی داشت و زراعت مختصری و بیشتر کار مردم آن در سابق کرایه دادن الاغ و بارکشی بود. در این اواخر آب آن بسیار کم شده است چندانکه اکثر ساکنان آن به اصفهان مهاجرت کردهاند و جماعت قلیلی که در آنجا ماندهاند به همان کار سابق خانوادگی و کاهکشی اشتغال دارند.
ص: 666
در فهرستهای آماری فرهنگ جغرافیایی اصفهان از این دیه یاد نشده است. اما فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور در سرشماری سال 1365 در جزء آبادیهای دهستان کرارج جمعیت آن را 100 نفر ذکر کرده است. دلیل آن معلوم نیست. از لحاظ واژهشناسی باز ریشه واژه نام آن همان است که به تفصیل در کیچی قهپایه گذشت.
کیسار
- قهساره
کیفتهKifte (h)
اشاره
در ناحیت زیبای سمیرم، افتاده در جنوب اصفهان در دهستان کمه از شهرستان سمیرم دیهی است به نام کیفته. درباره ویژگیهای کمه و نام آن و همچنان شهرستان سمیرم هرکدام به موقع خود و در ذیل عناوین آنها به تفصیل توضیحات کافی آوردهایم. چندانکه گمان دارم نیازی به تکرار و اطاله مقال نیست ولی از ذکر آن نکته نشاید گذشت که ناحیه سمیرم همچنانکه از نامش پیداست از نواحی کهن آبادانی ایران بوده است و اسامی کهن دیههای آن یادگارهای خوبی از گذشته آبادان و پرافتخار آن است و ما در اینجا با نهایت اختصار به توضیح نام این دیه میپردازیم.
واژهشناسی:
واژه کیفته آنگونه که از ظاهرش پیداست قابل تقطیع و استنباط معنایی از اجزاء آن نیست و از ظاهر آن نیز معنایی دریافت نمیشود ولی در یکی از منابع مستند الیه[392] ما آمده است: «قنات کیفته» و از اینجا نشانهای برای درک معنای واژه به دست میآید. چونکه قنات کیفته به تعبیر دیگر همان «قنات کوفته» است، که مثلا روزی در روزگار کهن از حادثهای قنات کوفته و متروک گشته و باز دوباره آباد شده و به نام «قنات کوفته» نامبردار شده است و واژه کیفته همان ممال یایی «کوفته» است و میدانیم که فارسیزبانان را انعطافی است که «پول» را «پیل» و «دور» را «دیر» و در اینجا نیز «کوفته» را «کیفته» میگویند. اصلا در تداول عامه (عمارتی را کوفتهاند) به معنی خراب کردهاند و کوفتن معادل خراب کردن است. در کار قنات نیز همین اصطلاح کوفتن وجود دارد.
ص: 667
کیهKiye (h)
اشاره
نام دیهی است کوچک که آن را در جمع دیههای دهستان رباطات از شهرستان یزد به حساب آوردهاند. این دیه در سال 1345 (سال آماری ما) فقط 11 نفر جمعیت داشته است.[393] دیههای دهستان رباطات همچون سایر نواحی یزد قنات آب است و اکثر قناتهای این نواحی آبش کم شده است. البته باید توجه داشت که وجود دیههای بسیار در این ریگستان نشان هنرمندی و کوشش و پایداری کهن ایران و ایرانیان بوده است که با نیش کلنگ در زیر زمین به جستوجوی آب رفتهاند، قناتها کندهاند و آبادانی بزرگی همچون یزد و اطراف آن پدیدار ساختهاند. چون درباره یزد و نواحی اطراف آن ما به تفصیل حسب موارد مختلف گفتوگو کردهایم میپردازیم به نام قشنگ این دیه.
واژهشناسی:
در نظر اول معنای واژه دانسته نمیشود ولی با دقت بیشتر متوجه میشویم که «کیه» در لهجههای بومی اطراف از جمله اردستان، نطنز، و زفره به معنای «خانه» است. وقتی قنات در دست کندن بوده است، اولین چیزی که پس از جاری شدن آب قنات میساختهاند خانهای بوده برای سکونت و این نام همچنان بر روی دیه میمانده است و در اطراف ایران این نام با اضافه به پسوندهای بسیار دیده میشود همچنان کیج (پاوه)، کیجان (چاهبهار، نوشهر، مشهد)، کیجو (هشتپر)، کیچین (ارومیه و غیره و غیره). در گذشته هم در عنوان کچو توضیحات مفصل در اینباره دادهایم اینجا فقط علاوه کنیم که واژههای کچوئیه (جیرفت) و کچوئیه (بافت) و کیجو (هشتپر) و کیجکان (کرمان) همه صورت دیگری از همان کچو، کیهچو مصغر کیه به معنای خانه است که بر روی نام دیهها خودنمایی میکنند و گذشته آنها را نشان میدهند.
وجه دیگری که به هیچ روی نباید از آن غافل ماند این است که تقطیع این نامواژه را چنین بدانیم: «کی+ ه» در این صورت جزء اول همان «کی» به معنی «که» و «کاهریز» است و نظایر و امثال فراوان دارد و جزء آخر «ه» نسبت است و این وجه بسیار معقول و قابل قبول است.
ص: 669