گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
ن‌



ناروان‌N rv n

اشاره

ناروان نام دیهی است در دهستان حومه بافق که در سال 1345 جمعیت آن 9 نفر بوده است و اینک ظاهرا به علت کشف معادن بیشتر شده است.[612] درباره دهستان بافق و مضافات آن توضیحات کافی در ذیل عنوان بافق مورد بحث و گفت‌وگو قرار گرفته است و درباره جامعه‌شناسی آن همین‌قدر باید بگوییم که بافق به حکم وقوعش در ناحیه یزد و داشتن نامی چنین شکوهمند بایسته است که یکی از مراکز مهم تمدن و حضارت این مملکت به شمار آمده باشد و همچنین هم هست ولی در حال حاضر جمعیت زیاد ندارد و جمعیت آن را 6228 نفر[613] ذکر کرده‌اند. سایر دیه‌های آن هم همچنین کم‌جمعیت است. راجع به خصوصیات و ویژگیهای این محل توضیح زیادی لازم نداریم چون همه آنچه باید گفته شود به تفاریق ذیل عناوین یزد و سایر دیه‌های ملحق به آن بحث شده است.

واژه‌شناسی:

نام ناروان از دو جزء «نار+ وان» تشکیل شده است. جزء اول همان واژه «انار» است که تخفیف یافته و به صورت «نار» درآمده و اصلا اناربن و ناربن به صورت موازی استعمال می‌شوند، یعنی درخت انار و جزء دوم آن همان است که به صورت «بان» هم دارم و «و» و «ب» باهم تبدیل می‌شوند. بنابراین «بان» نگهبان و «وان» پشتوان هر دو به یک معناست، یعنی نگاهدارنده و محافظ. در اینجا هم ناروان یعنی جایی که انار بسیار دارد
ص: 788
و دیده‌ایم که کلمه «وان» در شیروان و نخجوان و ناژوان و غیره همه به همین معناست.
مخصوصا ناروان را از این نقطه‌نظر مورد بحث قرار می‌دهیم که یکی از قوانین نامگذاری دیه‌ها را که از این پیش گفته‌ایم مورد تأیید قرار دهیم و آن اینکه نیاکان ما علاقه داشتند نام خوراکیها و محصول آن محل که در آنجا بسیار بوده است و بر نام دیه نامگذاری کنند.
پنداری علاقه داشته‌اند نام محل مبلغ وضع طبیعی آن، محصولات و موقعیت آن باشد، شاید برای این جهت که قبایل تازه‌وارد فورا به حال و احوال ده واقف شوند. پس ناروان یعنی جایی که درخت انار در آن بسیار است و جلوه می‌دهد و به آن شکوه می‌بخشد.[614]

نامزادN mz d

اشاره

نامزاد نام دیهی است از دهستان براآن شمالی از شهرستان اصفهان. براآن شمالی و همچنین براآن جنوبی هر دو از نواحی کهن اصفهان است و به حکم وجود نامواژه‌های کهن دیه‌های کهن و سوابق تاریخی بسیار داشته است که اینک همه را صروف روزگار محو کرده و نابود ساخته است. وجود نامواژه‌هایی چون وجاره، فساران، دیدران، باچه، برسیان، جوزدان[615] و بسیاری دیگر همه نشان این قدمت و سابقه تاریخی است. تا پیش از الحاق آب کوهرنگ به زاینده‌رود به این ناحیه آب کافی نمی‌رسید و سرزمین باتلاقی و بیماریزا بود و این هردوان مردم را آزرده، پژمرده و ناتوان ساخت. اینک در این دهستان هم آب کافی از رودخانه به دست می‌آید و هم از چاههای ژرف و نیمه‌ژرف. و به همین دلیل رونق اقتصادی آن ناحیه چشمگیر است و مردم سر و صورتی پیدا کرده‌اند ولی به موازات آن و به علت نزدیکی به اصفهان شهرگرایی همچون اژدهایی دمان روستاها را خورده، شیوه تمدن روستایی را نابوده ساخته و از روستاها چیزی ساخته است نه شهری تمام و نه روستایی در سال 1345 این دیه 45 نفر جمعیت داشته است و اینک بی‌شبهه بیشتر است و چون درباره وضع اجتماعی و اقتصادی آن در ضمن عنوان خود دهستان یعنی براآن و همچنین دیه‌های آن توضیحات کافی در این فرهنگ آورده شده است می‌پردازیم به واژه‌شناسی آن.
ص: 789

واژه‌شناسی:

چنانکه آشکار است جزء اول این واژه «نام» همان است که به عربی «اسم» می‌گویند و در فارسی رایج است و بسیاری امکنه در ایران به آن نامبردار می‌باشد. چون نامدار (خرم‌آباد، اسلام‌آباد، بندرعباس)، نامرود (باختران)، نام‌سرود (ایرانشهر)، نامق (کاشمر)، نامن (سبزوار، گرگان)، نامو (شیراز) و بسیاری دیگر. از جزء آخر نامزاد دو گونه تعلیل به نظر می‌رسد: یکی اینکه این نام صورت دیگری از «نام ایزد» است و نامزاد یعنی «نام ایزد» و تعلیل دوم که صورت دیگری هم از این تعلیل است این است که «زاد» از ریشه زادن یعنی تولید کردن و تولید شدن و پیدایش است و معنی آن این است که بر نام خدا زاده شده و پیدا شد که باز همان معنای نام ایزد را به خاطر می‌آورد. از روی کلمه نام‌خواست و ورنامخواست (برنامخواست) و نام محلهایی که در بالا ذکر شد همین معنا به ذهن یعنی محل به نام خدا ساخته شده و منسوب به آن است، از این جهت نشانی از برکت و عنایت دارد.
تنبیه: این واژه را می‌توان به صورت دیگری هم تقطیع کرد: واژه «نام» تنها به معنای مسمّی و شخص و جای نامیده شده نیست و بلکه به معنای آبرو و حیثیت و اعتبار نیز می‌آید و در اینجا معنای دوم از آن اراده شده و جزء دوم «زاد» از همان ریشه زادن، به معنای پیدا شدن و تولید می‌باشد. و نامزاد که از ترکیب آن قدمتش آشکار است مثل واژه «نام‌خواست» با شهرت و اعتبار و نامی بزرگ پدید آمد.

نانواN nv

اشاره

راستی شگفت است که نانوا نامی باشد بر محلی، چون به شرحی که در نامواژه رهنان و همچنین در مقدمه گفته‌ایم اطلاق نامهای ناجور بر امکنه در زبان فارسی سخت بعید است و حتما باید این نامواژه‌ها معنای مناسبی با محل و خصوصیات محل داشته باشد و نانوا فاقد این خصوصیات است، چنانکه خواهد آمد. به‌هرحال نانوا نام دیهی است در دهستان تنگ‌چنار شهرستان یزد. در سال 1345 این دیه 38 نفر جمعیت داشته است.[616] دهستان تنگ‌چنار هم‌چون سایر دهستانهای یزد قنات آب است و آب قناتها هم روزبه‌روز کاهش می‌یابد. بنابراین همه ناحیه دچار تنگی معیشت و صعوبت زندگانی است و شکوفایی
ص: 790
اقتصادی ندارد با وصف این مردم کوشای آریایی از دیرباز این ناحیه را آباد کرده و در آن زیسته‌اند ولی اخیرا به مناسبت افزایش بسیار خشکسالی به این دیه‌ها زیان بسیار وارد شده است و از جمعیت آنها روزبه‌روز کاسته می‌شود. درباره تمدن و سابقه زندگانی نواحی یزد به تضاعیف گفت‌وگو کرده‌ایم و اینک بهتر است به واژه‌شناسی آن بپردازیم که اهم مقاصد ماست.

واژه‌شناسی:

همان‌طور که در بالا اشاره شد سخت بعید است که واژه «نان» در این نامواژه وارد شده باشد. نانوا ترکیبی چنین دارد: «نان+ وا» و «وا» و «یا» پسوندی است معرف خوراکیها ولی اطلاق آنها بر نام دیه بعید است. در نامواژه رهنان توضیح داده شد که نمی‌شود فکر کرد که رهنان مرکب از «ره+ نان» است. در اینجا هم ظاهرا از «نان» همان نام خوراکی مقصود نیست و نان در اینجا ترکیبی چنین دارد: «نا+ ان (معادل نان)+ وا». جزء اول «نا» همچنان‌که گفته شد به معنی آب است و جزء دوم «ان» هم علامت نسبت است و این همان واژه است که گاهی نهن و غیره نامیده می‌شود.[617] و «وا» هم باز علامت یک نحو نسبت است و دارندگی را نشان می‌دهد. بنابراین «نانوا» هم به معنای جایی است که آب دارد و یا با آب است.

نایج‌

- شایج‌

نایین‌N yin

اشاره

نایین شهری است در شرق اصفهان که ناصر خسرو می‌گوید از آنجا تا اصفهان 30 فرسنگ است[618] و این فاصله صحیح است. همه‌چیز این شهر به ما می‌گوید که شهری است قدیمی و در همه منابع قدیم نام آن آمده است. گاهی جزو یزد و گاهی نیز جزو اصفهان به حساب آمده است. به‌هرحال امروز جزو شهرهای استان دهم و مرکز فرمانداری است. از آثار قدیم چندان چیز مهمی در آنجا باقی نمانده است. در اطراف آن آبادیهای کوچک بسیار وجود دارد. ولی این دیه‌ها همه کوچک است و در حال حاضر برای جمع 280 پارچه
ص: 791
آبادی دور آن 16000 جمعیت ذکر کرده‌اند[619] و عجیب است که از جمع 280 پارچه آبادی آن جمعیت چنین قلیلی برخیزد. علت این است که با همه قناتهای متعددی که در اطراف آن حفر شده آب کمی به دست می‌آید و اکثر دیه‌ها جمعیتی کمتر از 100 نفر دارد ولی پیداست که در روزگاران کهن، آباد و پرجمعیت بوده است. از روزگار باستان یک بنای خشتی در آنجا مانده به نام نارنج‌قلعه ولی محققان نتوانسته‌اند تاریخی برای آن پیدا کنند. از خشتهای بزرگ و جسیم آن‌چنان فهمیده‌اند که شاید به عهد ساسانی تعلق دارد.
معروف‌ترین بنای تاریخی آن، مسجد جامع آن است که آن هم تاریخ قطعی ندارد و بعضی گفته‌اند مربوط به عهد عمر بن عبد العزیز است، ولی این سخن گزاف است. چون از اعراب و خلفای بزرگ آنان چه عباسی چه اموی بنای مهمی در ایران نیست و آنها اصلا اهل ایجاد آبادیها و ساختمانهای بزرگ نبوده‌اند و بیشتر محتمل است که بنا مربوط به دوران دیلمی باشد. از ساختمان مسجد که بگذریم منبر چوبی بسیار نفیس آن است که برخلاف مسجد تاریخ دارد و 711 هجری قمری ساخته شده. در مسجد نیز تاریخ دارد و سنه 784 ه. ق بر آن دیده می‌شود.[620]
امروز شهر نایین دچار کم‌آبی است و آب مشروب اهالی را با کشیدن لوله‌ای از رودخانه زاینده‌رود تأمین می‌کنند. قناتهای برخی دیه‌های اطراف آنچنان خشک شده که آب مشروب هم ندارد. و آب را در ماشینهای مخزن‌دار از نایین می‌فرستند. در اطراف نایین دیه‌ها دارد خالی می‌شود و مردم متواری می‌گردند و علت آن همان قلت آب است ولی در قدیم چنین نبوده است در مجموع دهستانهایی که به آن شهر وابسته است مثل انارک، حومه نایین، خور و بیابانک فقط 20000 نفر سکونت دارند که هر سال از عده آنها کاسته می‌شود. به‌هرحال نایین که ما در صدد توضیح و تعیین آن هستیم یک چنین جایی است:
گذشته درخشان و آبادان و پرجمعیت و حال حاضر بیمارگونه، دلگیر و زبون.

واژه‌شناسی:

در واژه‌شناسی نایین آنچه آشکار به نظر می‌آید ترکیب این کلمه است از «نا
ص: 792
+ یین». «نا» اسم است و «یین» پسوند اتصاف است بنابراین معنای آن می‌شود منسوب و متصف به صفت «نا» و آب. از این جهت نباید تصور کنیم که «نا» از ریشه کلمه «نی» که گاهی «نای» هم تلفظ می‌شود آمده است، چون هیچ ارتباطی و تناسبی فیمابین «نای» و شهر نمی‌توان یافت. همین خصوصیت وجود دارد در نیریز و نیستانک که اینجا هم «نی» را با شهر ارتباطی نیست. برحسب تحقیقاتی که در ذیل عناوین نیه و نیاسرم و ازنا به عمل آمده و امثله بسیاری که برای آن آورده شد اینک این امر مسلم شمرده می‌شود که «نا» به همان معنای آب است.
باید دانست که اگر در زبان فارسی حاضر نیز «نا» با آب مربوط است ولی یک نوع خاص آب به حساب می‌آید، پیداست که در قدیم این رعایت نبوده و «نا» آب معنی می‌داده است چنانکه در شعر منوچهری در نامواژه‌های نی، نی‌نی و نیه و نایین یعنی جایی که آب دارد. البته نباید تصور کنیم که مقصود از این کلمه این است که در آنجا رودخانه بزرگ و آبهای بسیار وجود دارد. نیاکان ما که در روزگاران کهن در فلات ایران پخش و منتشر بوده‌اند همه‌جا در صدد جستن آب هستند و آب در نظر آنها اعم از آب در روی زمین و زیرزمین است و نایین هم یعنی منسوب به آب و آب‌دار به این معناست که در اطراف آن هرچه قنات حفر کنند به آب می‌رسد و کثرت دیه‌ها در اطراف نایین ملهم و موضح همین معناست. با این توضیح شکی در معنای نایین از باب فقه اللغه و تطور لغت باقی نمی‌ماند.

ندکوه‌

- ندگان‌

ندگان‌Nadg n

در دهستان بافق، دو دیه به نام ندکوه علیا و ندگان داریم. ندگان دیه کوچکی است با یک خانوار و 2 نفر جمعیت و ندکوه که به ندکوه علیا هم شهرت دارد دیه بزرگتری است و 31 نفر جمعیت دارد. هر دو در دهستان بافق و هر دو کم‌آب و قنات آب و به تعبیر ما کوچک‌اند. به مناسبتی گفته‌ایم که بلوک بافق با همه کثرت تعداد محلها، کم‌جمعیت و کم‌آب است این دیه‌های کم‌جمعیت با این نامهای بزرگ نشان‌دهنده این است که در روزگاران پیشین این جایها آباد بوده است و ساکنینی داشته و اقتصادی شکوفا در آن حکمفرما بوده است، ولی رفته‌رفته همچنان از آبادی و حضارت آنها کاسته شده تا به صورت امروز درآمده است و
ص: 793
اگر نزولات آسمانی باز هم قلت پذیرد بی‌شک جمعیت آنها کمتر و سرانجام به رها کردن آن محل منتهی می‌شود. از مواریث گذشته همان‌طور که در اکثر نامواژه‌های شهرستان یزد تذکر داده‌ایم آثار حضارت کهن از قبیل استحکام مبانی اخلاقی، صبغه یک نحو تکلم، زحمتکشی فوق العاده، پاکی و درستی و همچنین آثار سبک ساختمانها و پی‌های ستبر و طاقهای خشتی همه و همه نشان‌دهنده آن روزگاران پیشین است و ما به تفصیل و به تفاریق در این‌باره‌ها سخن رانده‌ایم و اینک می‌پردازیم به نام آنها.[621]

فرهنگ جامع نامها و آبادیهای کهن اصفهان ؛ متن ؛ ص793

ندگان و ندکوه هردو در جزء اول شریک‌اند و «ند» به معنای نفع و زیبایی و سودمندی و شکوفایی است[622] و جزء دوم «کوه» و «گان» در نخستین نشان محل و در دومین «گان» معادل «ان» پسوند کثرت و نسبت است پس معنای ندگان می‌شود جایی که سود و بهره و زیبایی فراوان است و در جای دوم این نسبت به کوه داده شده است. در اطراف ایران نامواژه‌هایی با «ند» کم نیست از آن جمله است ندیک (شهر بابک)، ندری (بیجار)، ندران (جیرفت) و غیره و غیره.[623]

ندوشن‌Nadu n

اشاره

ندوشن دیه بزرگ و یا شهرک کوچکی است پرجمعیت، با آب خوب و اصالت کهن که بر حسب تقسیمات اخیر آن را در دهستانی به همین نام از شهرستان یزد قرار داده‌اند. از مردم یزد شنیده شد که آن را با ضم نون اول ندوشن تلفظ می‌کنند ولی به‌هرصورت نامی است خوش‌آهنگ و دلاویز. در سال 1345 این دیه 1929 نفر جمعیت داشته است.[624] هوایی معتدل و سرزمینی کم‌وبیش کوهستانی دارد و آب قناتهای آن هم کم نیست، رودخانه مهمی در آن جاری نیست. بعضی رودخانه‌های فصلی هست که در بهاران سیلابی می‌شود و آب آن تا به نواحی باتلاقی ابرقو می‌رود و در آنجا فرو می‌نشیند. دیه ندوشن مرکز این بخش است. استحکام مبانی اخلاقی، یک رنگ تکلم خاص که صبغه و نشانی از گویش کهن گذشته است هنوز در مردم باقی است و نشانه‌های دیگر از تمدن کهن سبک
ص: 794
ساختمانها و پی‌های ستبر و برخی بادگیرها یادآور همان روزگارانی است که این دیه سرسبز و خرم و پرآب بوده است و رفته‌رفته به صورت حاضر درآمده و هنوز رنگ تمدن کهن و علایم آن در اطراف دیده می‌شود. چون درباره جامعه‌شناسی و تاریخچه جغرافیایی ناحیه آن به تضاعیف و به مناسبات مختلف به‌طور کلی در نامواژه یزد سخن گفته‌ایم در اینجا به اختصار می‌پردازیم و به توضیح نام آن‌که عمده مقصود ماست، توجه می‌کنیم.

واژه‌شناسی:

واژه ندوشن به هرگونه تلفظ که خوانده شود در آغاز واژه‌ای دشوار به نظر می‌آید و معنی آن به آسانی به ذهن نمی‌رسد ولی با دقت بیشتر متوجه می‌شویم که این واژه به سه جزء «ند+ آو+ شن» تقطیع می‌شود. در فرهنگها «ند» را به معنای افزونی، نمو، برومندی و امثال اینها در معنی نخستین واژه آورده‌اند.[625] در برهان قاطع این شعر ابو الفرج رونی را برای شاهد آورده است:
گر بخت را وجاهت و اقبال را «ند» است‌از خدمت محمد بهروز احمد است
و باز به معنای نیکویی، خوبی، دلالت و راهنمایی آمده است و در عربی آن را بخوری مرکب از عنبر و عود و مشک و اینها دانسته‌اند و برای آن امثله بسیار آورده‌اند که در اینجا البته به کار ما نمی‌آید، چون ترکیب عربی در دایره پژوهش ما واقع نیست. پیداست که در اینجا «ند» به همان معنی نخستین، نیکویی، فزونی و نمو است که با گیاه و محصول خوب سازش دارد و جزء اول کلمه نیز در واقع به همین معناست و اما جزء دوم «آو» به معنای آب است که در اوستایی نیز به همین صورت(Ow) تلفظ می‌شود و در سرتاسر ایران در گویش‌های مختلف و در نزد روستاییان عموما «آو» به جای آب تلفظ می‌گردد. البته در گفتار به جای او(Ow) او(O) شنیده می‌شود. اما جزء سوم «شن» همان پسوند نسبت است و مکان که محل را نشان می‌دهد. گلشن جای گل، گلخن، جای آتش ( «گل» در پهلوی معادل «گر» و «خن» معادل «هن» معادل «شن» به معنای همان جای حرارت و گرمی و آتشخانه و
ص: 795
تون حمام است)[626] و ترکیب این واژه با جزء دوم «آو» از این پیش مکرر داشتیم مثل اوشن، اوشین، آشنستان، آشتیان، اشن و غیره و غیره.[627] بنابراین هرسه جزء روی هم یعنی جایگاه فزونی و شکوفایی و سودمندی آب است، یا محلی که آب آن سودمند و نیکو و اقتصاد آن شکوفاست. این است معنی ندوشن و در این‌باره شکی وجود ندارد.
با واژه «ند» در اطراف ایران نامهایی قریب به همین معنا وجود دارد. چون ند (ایرانشهر)، ندامان (صومعه‌سرا)، ندان (موئیه، زرند)، ندران، (جیرفت)، ندو (جیرفت) و غیره.[628]

نرگان‌Narg n

اشاره

در دهستان سهرفیروزان از شهرستان فلاورجان در جنوب غربی اصفهان که بسیار سرسبز، آباد و پرآب و پرجمعیت است دیهی داریم به نام نرگان که در سرشماری سال 1345 (ملاک آمار ما) 507 نفر جمعیت داشته است.[629] ولی بی‌شک امروز جمعیت آن بیشتر است.[630] چون در تمام این بلوک در سنوات اخیر وضع اقتصادی صورت بهتری یافته و جمعیت دیه‌ها بیشتر شده است. جامعه‌شناسی این ناحیه بالعموم و این به‌خصوص چیزی زاید بر آنچه درباره لنجان و البته به دنبال النجان گفته‌ایم ندارد. فرهنگ سنتی این نواحی فراموش شده است، اگر لهجه خاصی هم داشته باشند از یاد رفته و فقر و بی‌سوادی و حکومت استبدادی از مردم روستا چیزی ساخته است زبون، مستمند، نادان، ناتوان و ناآگاه از گذشته و آینده. خانه‌های گلی با سقفهای چوبی بدشکل و کوچه‌های پرگل و خاک و پلیدی بسیار، مجموعه آن چیزی است که دیه نام دارد و اینک شهرگرایی دارد پیش می‌رود و آداب و سنتها و وقایع فرهنگ کهن نابود می‌شود و روستا نیازمند شهر؛ منتها با سر و صورتی ضعیف‌تر و سست‌تر. این دیه نیز که نام آن یادآور روزگاری بس کهن است از این قاعده بیرون نیست و اما با نام آن ما را سروکار است و اینک می‌کوشیم در حالی‌که تاریخ و
ص: 796
گذشته مثل همه‌چیز و همه‌جا از یاد رفته است از راه لفظ نام آن گوشه‌ای از تاریخچه محو شده و مات آن را روشن کنیم.

واژه‌شناسی:

ایرانیان قدیم به واژه «نر» سخت دلبستگی داشتند و معنای آن توسعه بسیار یافته بود، همان‌گونه که واژه «رجلیت» در عرب توسعه معنا دارد و از آن شجاعت و قدرت و همت می‌طلبند و می‌فهمند به همین صورت نیز و با توسعه بیشتر در معنی واژه «نر» در میان ایرانیان کهن به کار می‌رفته است، بسیاری نام‌آوران کهن مثل نریمان که در اوستایی «نئیرمنه» خوانده می‌شود به این نام شهرت داشته‌اند. به‌هرحال شکوه و فخامت این واژه سبب می‌شده است که بر محلهای معروف و کسان نامدار نیز اطلاق گردد. نرگان ما نیز از همین قاعده پیروی کرده و با نام فاخر «نر» نامبردار شده است، یعنی جایگاه فحول و رجال شجاع و پهلوانان. اما واژه بی‌شک از «نر+ گ+ ان» ترکیب شده است. جزء اول همان «نر» است که ذکر آن گذشت و جزء دوم «گ» به عنوان وقایه به کار رفته است و همان است که مثلا در مهرگان داریم و «ان» پسوند کثرت و نسبت است، یعنی در آنجا که نر و شجاع و دلیر وجود دارد و به تعبیر ادبی اقامتگاه «نران» است.
برخی نام «نرگان» را با «نهرجان» خلط کرده‌اند.[631] و با این اندیشه نرگان را حذف کرده‌اند، در صورتی که واژه «نهر» عربی است و ترکیب آن با «گان» (جان معرب) چندان مناسب نیست معنی خوب هم ندارد و اگر چنین باشد اساسا از مورد بحث ما بیرون است، چون نامواژه‌های مرکب از فارسی بی‌شک مولد است در حالی‌که نرگان یک نامواژه کهن است و «نر» در زبان پارسی و قبایل آریایی حرمت بسیار داشته است. «نران» یعنی لشکریان و سپاهیان و در نام اشخاص و خانواده‌ها می‌آمده مثل نریمان و ... و نامواژه «نرگان» معنی خوب و جلالت بسیار دارد.

نرگورNargur

اشاره

نرگور دیهی کوچک است در عداد دیه‌های دهستان حومه شهرستان نایین. گفته‌ایم که در روستاهای حاشیه کویر تکیه حضارت و عمران بر آب قناتهاست. سرتاسر وسعت
ص: 797
چشمگیر محل را صحرای خشک و گرم شنزار فراگرفته است و در میان آن دریای پهناور شن از قناتی طولانی آبی مختصر بیرون می‌آید و واحه سرسبزی و قلعه‌ای و کشت و کار مختصری پدید می‌آید. حال که نزولات آسمان کم شده و قناتها خشک افتاده است. آب آنها هم کاهش یافته و مردم پراکنده شده‌اند. این دیه در سال 1345 فقط 57 نفر جمعیت داشته است[632] و حالا به ناچار کمتر است! جامعه‌شناسی روستاهای این ناحیت را اغلب به مناسبت توضیح و تشریح کرده‌ایم از این جهت می‌پردازیم به نام آن‌که بیشتر موردنظر ماست.

واژه‌شناسی:

گفتیم که ایرانیان علاقه داشته‌اند نام «نر» را بر خود و امکنه موردنظر خود بگذارند، این واژه نیز از آنچه درباره «نر» گفته‌ایم برخوردار است. در قبیله‌های آریایی که حرکت می‌کردند و یا در جایی ساکن می‌شدند، «نر» ها یا فحول قبیله و طبقه زبردست مأمور حفظ و نگهبانی قبیله و دیه بودند. این «نر» ها بودند که لشکریان را به وجود می‌آوردند، لشکریانی پهلوان و رزمجو. به همین جهت نیز نامشان گرامی بود. «گور» به همین صورت نیز مطلوب بود و شکار گور و بهرام گور معروف و مشهورتر از آن است که توضیحی لازم داشته باشد. همین‌قدر بگوییم که وجود این نامها و ترکیب این واژه‌ها نشان‌دهنده قدمت محل است و به دلایل دیگر هم معلوم می‌شود؛ و از این جهت نیز مکرر یاد کرده‌ایم، این را هم بگوییم که این علاقه اختصاص به این دو محل در اصفهان ندارد و امکنه بسیاری در اطراف ایران با این واژه آغاز می‌شود از جمله نران (سنندج و بندرعباس)، نردره (تنکابن)، نرگوشه (فریدن)، نرمان (فریدن)، نرآب (بافت) و غیره.[633]

نسارNes r

اشاره

نسار دیهی است بزرگ در دهستان چادگان از شهرستان فریدن. در اینجا ما نمی‌خواهیم به توضیحاتی درباره جامعه‌شناسی و خصوصیات اقلیمی فریدن بپردازیم چون تمام این تفصیلات را در عنوان فریدن آورده‌ایم،[634] آنچه مقصود ماست تحقیق در نامواژه است که در مؤخر واژه‌شناسی نسران هم بدان اشاره شد.
ص: 798

واژه‌شناسی:

چنانکه واضح است نسار از دو جزء «ن+ سار» تشکیل شده است جزء اول، همان‌طور که در ذیل واژه «نسران» گفتیم، به معنای آب است و مشتق است از ریشه «نا» اما جزء دوم «سار» پسوند نسبت و کثرت است همچون کوهسار، چشمه‌سار و غیره و گاهی هم حرف «سین» تبدیل به «ز» می‌شود مثل مرغزار و نیزار و غیره و می‌دانیم که در لهجه‌های مختلف اساسا حرف «سین» و «ز» بسیار به هم تبدیل می‌شود.

نسران‌Nasr n

اشاره

نسران دیهی است در دهستان حومه نطنز که در سال 1345 جمعیت آن 152 نفر بوده است.[635] دهستان نطنز و حومه آن بسیار خوش آب و هوا، سرسبز و خرم است. این محل و اطراف آن تا برسد به اردستان، از مراکز تمدن و حضارت قدیم ایرانی بوده است و بهترین دلیل قدمت آن وجود لهجه و یا زبانی است که در همه این دیه‌ها و اطراف آن تا جوشقان و میمه و ابیانه و ابیازن و ابو زیدآباد و غیره به آن تکلم می‌کنند. اگرچه نزولات آسمانی کم شده و اغلب آب قناتها کاهش یافته است ولی در این ناحیه تاکنون چندان مؤثر نیفتاده است و اگر وضع به چنین صورتی ادامه یابد این ناحیه نیز همچون نواحی دیگر مخصوصا نایین دچار کم‌آبی خواهد شد و مردم متواری خواهند گشت. قدمت اردستان، نطنز و این دیه را از روی نامهای کهن این دیه‌ها نیز به آسانی می‌توان تشخیص داد. آثار دیگری هم به نشان قدمت وجود دارد که چون بنای ما بر اختصار است به کوتاهی می‌پردازیم و عنان قلم را به توضیح نام آن معطوف می‌داریم.

واژه‌شناسی:

برخی تصور کرده‌اند که «نی» از ریشه اوستایی به معنای فرود و پایین است و در مثالی همانند «نسا» گفته‌اند که «سی» هم از همان زبان به معنای نهادن و نشستن است و دو جزء را روی هم به معنای زیستگاه و آبادی گرفته‌اند در حالی‌که از این دو ریشه به این صورت معنی زیستگاه و آسایشگاه به دست نمی‌آید.[636] حقیقت آنکه «نسا» از دو جزء «ن» به معنی نم و نا (آب) و «سا» معادل «زا» و از ریشه «زایش» و زاییدن آمده است و بر روی هم به معنای جای «ناخیز و نایزا» ست و به همین جهت در وضعش گفته‌اند که هوای آن
ص: 799
ناسازگار است. در گویش اصفهانی «نسا» و «نسرد» به ساختمان طرف جنوب گفته می‌شود که فارغ از نم و نا نیست.[637]
با دقت در کلمه نسران متوجه می‌شویم که این واژه از سه جزء «ن+ سر+ ان» ترکیب شده است. گفتیم که «ن» به صورت و تعبیری به معنای «آب» است[638] و از همان واژه «نا» و «ناو» آمده است، و باز گفته‌ایم که نام بسیاری از امکنه در اطراف ایران با همین واژه «ن» و «نا» و «نی» که همه به معنای آب است نامبردار می‌باشد همچون نسا (فومن، مشهد، هشتپر، تهران)، نساره (سنندج)، نسر (تربت حیدریه)، نسران (فومن) و نسل معادل نسر (بابل، مریوان، نور) و غیره و غیره. آشکارتر از همه در همین نطنز و دهستان حومه، دیهی داشتیم به نام نی‌نی و در دهستان ترقرود نطنز دیه دیگری به نام نیه و غیره و غیره. به‌هرصورت ما در این باره هیچ شکی نداریم. حقیقت مسلم و آشکاری است که به تفصیل در نیه و نی‌نی و نیاسرم آمده است.[639] و جزء دوم «سر» به معنای آغاز و اول و بالا و نوک و همچنین رأس چیزی است که در بسیاری از نامها می‌آید مثل نیاسر، رودسر، و سرآب و بسیاری دیگر و جزء سوم «ان» همان علامت کثرت و نسبت است که در تعدادی لایحصی از نام امکنه آمده است و توضیح بیشتر لزومی ندارد. و نسران یعنی «آب‌سران» یا «سراوان» و بالاخره منسوب به «سرآب».

نسرندNasrand

اشاره

نسرند (نصرند) دیه کوچکی است در دهستان زواره از توابع اردستان. در سال 1345، این دیه 25 نفر جمعیت داشته است.[640] احتمالا در حال حاضر جمعیت آن کمتر است، چندان‌که در دل بیم دارم مبادا یکسره متروک افتاده باشد،[641] چون‌که قلت جمعیت معلول قلت و کاهش آب قناتهاست و بسیاری از دیه‌ها چون قلت آب آن به نهایت می‌رسد متروک
ص: 800
می‌افتد، ولی ما با واژه نام آن سروکار داریم و همین نام است که کهنسالی آن را نشان می‌دهد. چنانکه در مطاوی این کتاب مکرر توضیح داده‌ایم این نامهای کهن سند قدمت و تاریخ کهنسال این مردم و این مرز و بوم است. البته هرچه آب کاهش یافته و این کاهش از روزگاران پیش ادامه داشته است، دایما جمعیت این مناطق کمتر شده و می‌شود، تا روزی که در زمانی خیلی قریب به ما، به‌کلی آب کم شود و من می‌ترسم که مسأله کمبود آب در ایران به صورت فاجعه علاج‌ناپذیر در آید.
درباره جغرافیای تاریخی اردستان و نواحی آن و همچنین جامعه‌شناسی ناحیه مراجعه کنید به نامواژه‌های اردستان و مضافات آن در همین کتاب، می‌پردازیم به نام آن‌که عمده مقصود ماست.

واژه‌شناسی:

نصرند (با «صاد» عربی) بی‌معنی می‌نماید چون‌که در مورد نامهایی که «نصر» و «نصرت» و «ناصر» و امثال اینها در آنها هست و در اطراف کشور دیده می‌شود، همه منظور این است که مردی به نام نصر اللّه آن را آباد کرده است. از نصر الله و یا نصرت اللّه محلی به نام نصرت‌آباد و نصرتیه پیدا می‌شود اما این صورت ترکیب نصرند صورتی است یکسره بدیع و نمی‌تواند باشد که آن را کسی به نام نصر اللّه آباد کرده باشد. در واقع نصرند به «صاد» عربی غلط فاحش است چون‌که واژه بی‌معنی است و آریایی نام بی‌معنا بر روی دیه زیستگاه خود نمی‌نهد؛ بنابراین باید ببینیم که معنای آن چیست؟ همان‌گونه که از ظاهر آن پیداست نصرند از دو جزء «نصر+ ند» ترکیب شده است. «نصر» به صورت عربی در اینجا بی‌مورد است و صورت صحیح آن «نسر» به «سین» است که خود از دو جزء «ن+ سر» ترکیب یافته است. بنابراین اجزای مرکب‌کننده واژه «نسرند» عبارت است از «ن+ سر+ ند» که در تلفظ «نسرند» به گوش می‌رسد. اما جزء اول «ن» تخفیف یافته کلمه «نا» به معنای آب است.[642] در همین ناحیه نطنز هم دیه دیگری داشتیم به نام نسران که با نسرند صورت ترکیبی واحد دارد و جزء دوم «سر» به همان معنای سار، نسار (اسلام‌آباد، ایلام)، نسارود (هشتپر)، نساره (سنندج) و غیره، درست به همان معنای «سر» است و «ناسر» معادل «نسر» یعنی سرآب و جزء آخر «ند» پسوند اتصاف است. نسرند یعنی جایی که سرآب است،
ص: 801
همچنان‌که در جزء آخر نامهای راوند، هرند و امثال اینها داشته‌ایم در اینجا هم عینا جزء آخر «ند» به همان معناست.

نصرآبادNasr b d

اشاره

نصرآباد به صورت عربی آشکارا می‌گوید که مردی مثلا به نام نصر یا نصر اللّه این محل را آباد کرده است. در همه نامهایی که با واژه عربی و «آباد» در اطراف ایران آمده مثل «محمدآباد» و «تقی‌آباد» و غیره، همه تاریخی چنین کوتاه و مختصر دارد، یعنی مردی به این نام آن را ایجاد کرده مثلا قنات آن را کنده است و جز این تاریخی ندارد.
در اصفهان در ناحیه ماربین که بسیار قدیمی و باستانی است و در همه منابع به صور مختلف نام آن آمده است و ما هم به تفصیل در آن‌باره گفت‌وگو کرده‌ایم[643]، دیه بزرگی هست به نام نصرآباد و پرجمعیت است و اینک در ناحیت ماربین سخت به شهر نزدیک شده است چندان‌که می‌توان آن را جزء شهر آورد. برخی آن را نرسی‌آباد نوشته‌اند و چون قدمت آن مسلم بوده خواسته‌اند آن را به نرسی پادشاه ساسانی نسبت دهند ولی واضح است که دلیلی بر این انتساب وجود ندارد.

واژه‌شناسی:

من بر این اندیشه‌ام که نصرآباد با «سین» است، درست آن «نسرآباد» است و ما «نسری» را نمی‌شناسیم به «صاد» که آنجا را آباد کرده باشد و «نسر» مرکب از دو جزء «ن+ سر» به معنای سرآب است.[644] و به همین صورت نیز در اطراف کشور مشابه دارد، چنانکه فی المثل نسر (تربت حیدریه) و نسران (فومن و نطنز) و نسل معادل نسر (بابل، مریوان، آمل) و غیره.

نصرآباد جرقویه‌

- گیوان‌

نصرند

- نسرند

نطنزN tanz

اشاره

نطنز امروز شهرستان بزرگی به حساب می‌آید و دهستانهای ترقرود حومه، بادرود، چیمه‌رود به
ص: 802
آن ملحق می‌باشد. در این رساله مکرر به مناسبت دیه‌های این ناحیه همچون ویش، یارند، چیمه، هنجن، اوره، سو و غیره درباره نطنز و حومه آن توضیحات بسیار داده شده است.[645] به‌هرصورت ناحیه نطنز به حکم همین نامهای کهن از مراکز قدمی آبادی و حضارت و سکونت آریاییان بوده است. ناحیتی است بسیار خوش آب و هوا با زمستانهای سرد و پربرف و بارندگی بسیار و درختستانهای دلکش و باغهای باصفا و میوه‌های خوشگوار و آخرین صفات آن پرآبی و پرجمعیتی است. ناحیتی این‌چنین دلاویز امتیازی دیگر هم دارد که همچنان تاجی باشکوه بر تارک آن می‌درخشد و آن هم لهجه‌های درخشان و کهنی است که در اطراف آن وجود دارد، چون لهجه یارندی، فریزندی، قهرودی، ابیانه‌ای و خود نطنزی و اردستانی و جوشقانی و غیره.[646] بنابراین وجود این لهجه‌ها و زبانها و این نامواژه‌ها بر قدمت آن گواهی می‌دهد. امتیاز دیگر نطنز این است که در تمام ایران نامگذاری واحد است و هیچ‌جای دیگری چنین نام یا مشابه آن وجود ندارد و اینک به واژه‌شناسی آن می‌پردازیم.

واژه‌شناسی:

چنانکه گفته شده این نام منحصرا در همین محل به کار رفته و از همین جهت تقطیع و تجزیه آن سخت دشوار است و هرچند در این رساله هیچ کجا ما چیزی را به «احتمال» و «شاید» و «با ظن قوی» و امثال اینها وانگذاشتیم ولی در مورد این نامواژه به خصوص آنچه به نظر رسیده، به عنوان پیشنهاد یادآور می‌شوم و اصراری در صحت آن ندارم. نطنز به گمان من از سه جزء «ن+ تن+ ز» ترکیب شده است. نخست باید دانست که این واژه یک نام پارسی خالص است و نوشتن آن با «طای» عربی غلط واضح است، ولی چون چنین رایج شده تغییر آن محتاج به اقدام رسمی است و تا آن اقدام به عمل نیاید همچنان با «ط» نوشته خواهد شد، مانند (طبس و طوس و غیره). جزء اول این واژه «ن» همان مخفف «نا» به معنای آب است که در امثال «نیه» و «نی‌نی» و «نیا» هم داشته‌ایم.[647] اما جزء دوم تن (به جای طن) همان واژه پارسی است به معنای اندام و هیکل و بدن و در اینجا ظاهرا همگی و کلیت و تمامی را نشان می‌دهد و جزء سوم آن «ز» همان مخفف «زه»
ص: 803
است، یعنی آب تراویده از زمین.[648] و بنابراین سه جزء بر روی هم جایی که در تن و اندام آن یا کلیت وضع قنات آن، آب تراویده از زمین وجود دارد و می‌دانیم که ناحیه قنات آب است و چشمه‌سار و در همه‌جا آب از تن آن می‌زاید.

نقنه‌Naqne (h)

اشاره

تلفظ این نامواژه در حال حاضر چنین است. با اول مفتوح و سکون ثانی و کسر ثالث. نقنه دیه بزرگی است در دهستان سمیرم سفلی که از نظر جمعیت شهری را می‌ماند. چون در سال 1345 جمعیت آن را 2160 نفر قلمداد کرده‌اند.[649] و امروز بی‌شک بیشتر است. دهستان سمیرم سفلی در سنوات اخیر بسیار از لحاظ اقتصادی و جمعیت ترقی کرده و آبادان گشته است. آب و هوای خوش، حاصلخیزی خاک و نژاد کوشا و از همه بالاتر امنیت پایدار در این ناحیه از همه جهت مؤثر افتاده است و اقتصاد آن را شکوفا کرده است. سمیرم سفلی که نامش قدمت آن را جار می‌زند از مراکز قدیم سکونت و تمدن آریایی (ایرانی) بوده است.
آشکارترین دلیل بر این قدمت وجود نامهای کهن، گذشته از دلایل دیگر، و کثرت این نامها در نواحی مختلف این دهستان می‌باشد. نامواژه هونجان، هوک، همگین، نهجیر، نقنه، همه در دور و بر نقنه، و از آن پس کره و کرّویه و قهه همه نامواژه‌های کهنی است که نشانه‌های کهنگی و آیت قدمت از سر و روی آنها می‌بارد.[650] رجال بزرگی از صدور و علما و محدثین و ناموران به این ناحیه وابسته هستند و نام آنها در متون ادب و تاریخ ذکر شده و از جمله در کتاب یاقوت و متون تاریخی و غیره همه‌جا دیده می‌شود و این نیست جز ناشی از قدمت و سوابق تمدن این ناحیه که افکار و روحیات مردم از حدود عادی و خوی و منش برزیگری ترقی کرده تا به این مراحل عالی رسیده است، ولی ما باید به مقصود اصلی خود که تحلیل و اشتقاق نام امکنه است بازگردیم.

واژه‌شناسی:

تقطیع نقنه به صورت حاضر عبارت است از «ن+ ق+ ن+ ه» و یا درست‌تر
ص: 804
بگوییم عبارت است از «ن+ قن+ ه» و همین تقطیع را چون به صورت اصلی بازگردانیم به شکل «ن+ کن+ ه» در می‌آید. جزء اول «ن» همان صورتی است که از «نا» و «نی» و «نیه» و غیره دیده‌ایم و به معنای آب است و نظایر آن بسیار است.[651] اما جزء دوم «قن» معادل اصل «کن» به معنای قنات است. اصلا این صورت در قنات زیاد استعمال می‌شود. قنات کندن و مشتق از آن «نوکن» حاکی از آن است که قناتی را حفر می‌کنند و واژه «کن» و به صورت قدیمتر «کهن» همان است که در گویش کرمانی هم‌اکنون به عنوان قنات و «کهگین» به معنای «چاخو» و «مقنی» وجود دارد و در واژه کهنگ و کهنگان و کنگاز هم داریم.
نامواژه‌هایی به صورت «کن» در اطراف مملکت وجود دارد. کن و سولقان (شمیرانات) کن (اردکان، ایرانشهر، تهران)، کناب (سراوان، مغان)، کن احمد خان معادل قنات احمد خان (دهلران) و کنان منسوب به کن (قوچان) و بسیاری دیگر همه نشان و علامت صحت گفتار ما در این‌باره است. و به صورت کهن باز در اطراف مملکت صدها محل نامبردار می‌باشد مانند کهن (بم، بندرعباس، جیرفت، رفسنجان، زرند)، کهناب (بم) و کهناباد (سیرجان، گرمسار، میناب، نیشابور) و غیره. چون بنای ما به اختصار است لزومی ندارد که بیش از این در این باره تأکید کنیم، ولی کثرت این نامها همه به صورت «کهن» و «کن» نشان درستی این گفتار است. جزء سوم «ه» علامت نسبت است. باید دانست که پسوند «ه» در بسیاری از واژه‌های فارسی چون سیمینه، پشمینه، زرینه، وجود دارد. بنابراین توضیحات نقنه یعنی منسوب به «آب قنات» و به تعبیر دیگر «کناب» و «کهناب» یعنی جایی که قنات آب است و قناتش آب دارد.

نگنگان‌Negang n

اشاره

نگنگان (نگنگون) چنین است نام رایج و شایع دیهی کوچک ولی با نامی قدیمی در ناحیه بافق از شهرستان یزد که آن را در عداد دیه‌های دهستان حومه بافق به شمار آورده‌اند. این دیه در سال 1345 فقط 9 نفر جمعیت داشته است.[652] ناحیه بافق یکی از نواحی کهن تمدن
ص: 805
و حضارت ایرانی است در جلگه خاوری یزد. در این جلگه معادن آهن و زغال و فلزهای دیگر فراوان وجود دارد و امروز از همه آنها برای کارخانه آهن‌گدازی اصفهان بهره‌برداری می‌شود.[653] درباره جغرافیای تاریخی و جامعه‌شناسی این نواحی به تفصیل ذیل نامواژه یزد و به تفاریق و با مناسبات گوناگون گفت‌وگو کرده‌ایم.[654] اینجا می‌پردازیم به نام آن.

واژه‌شناسی:

پیداست که واژه نگنگون برحسب تداول عامه و کثرت استعمال به این صورت در آمده است و الّا در اصل آن اساسا نگنگان بوده و می‌دانیم که «الف» ماقبل آخر در گویش‌های ایران مرکزی و به تبع آن در یزد به «واو» تبدیل می‌شود. بنابراین به‌هرصورت که تلفظ شود، نمی‌توان آن را به دو جزء «نگن» و «گان» تقطیع کرد، چون‌که در این صورت جزء نخست به‌کلی فاقد معناست و حقیقت آن است که تقطیع این واژه به صورت «ن+ گنگ+ ان» است. اما جزء اول «ن» به معنای آب است و کلمه تخفیف یافته از «نا» است، که اکثر به صورت «ن» مکسور در می‌آید و هم می‌تواند به صورت «نی» و «نو» پیدا شود.
چنانکه در امثله متعدد و مناسب ذکر آن آمده و خواهد آمد.[655] «گنگ» واژه دلاویز قدیمی است و به معنای خوب، زیبا و مقدس است[656] و جزء آخر «ان» پسوند نسبت و کثرت است و بنابراین روی هم نگنگان یعنی قنات و یا آب خوب، زیبا و مقدس و استعمال آب در مورد محل توسعا رایج است. این واژه به تفصیلی که گذشت نشان‌دهنده روزگار کهنی است که واژه «گنگ» کاربرد عام داشته و به همین معانی به کار می‌رفته و قدمت محل و ناحیه یزد و بافق نیز از آن پیداست.

ننادگان‌Nan deg n

اشاره

ننادگان دیه بزرگی در دهستان ورزوق از دهستان فریدن است که در سال 1345، 1278 نفر
ص: 806
جمعیت داشته است.[657] ناحیه فریدن به‌طوری که از نامش پیداست و همچنین از نام دیه‌هایی از آن همچون آشگرد، بادجان، دهق معادل دهک، غرغن، موغان،[658] و خود این دیه ننادگان از مراکز قدیم تمدن و حضارت ایران بوده است در این ناحیه اتفاقا اکثر دیه‌ها پرجمعیت است بزرگترین دیه آن دامنه با 2069 نفر جمعیت و دیه‌های پرجمعیت دیگری همچون بادجان و همین دیه ننادگان نشانه این است که در این ناحیه امکانات زیست فراوان است. نزولات آسمانی بسیار و آب و هوای خوش و مساعد هم به کثرت محصولات و حاصلخیزی خاک کمک می‌کند و روی هم رفته این ناحیه، ناحیتی است غنی و از لحاظ اقتصادی شکوفا و توانا. معلوم نیست تحت تأثیر چه عاملی مردم برخی دیه‌های آن به زبان ترکی سخن می‌گویند و این خصوصیت در همه‌جا در نواحی غرب و جنوب غربی اصفهان دیده می‌شود. در این ناحیه به علت بارندگی فراوان و نااستوار بودن ساختمانها، که اکثر با خشت خام برآورده شده است، بنای تاریخی کهنی وجود ندارد، آنچه از قدمت و سابقه کهن تمدن است در نام آن خلاصه می‌شود.

واژه‌شناسی:

چنانکه پیداست ننادگان از سه جزء «نن یا ننه+ اد+ گان» ترکیب یافته است.
جزء اول «ننه» نیازمند بحث و گفت‌وگوی بسیار نیست. «ننه» در زبان پارسی به معنای مادر است و در سرتاسر ایران به همین معنا رایج می‌باشد. واژه دیگر زبان پارسی برای این معنا داریم که خود کلمه مادر است و با نام مادر نامهای بسیاری در اطراف ایران نامبردار می‌باشد و نشان حرمتی است که ایرانیان به مادر می‌نهادند. از آن جمله مادرکان (اصفهان)، مادر سلیمان (مرودشت)، مادر و دختر (ممسنی) مادرخورد (بیرجند) و بسیاری دیگر. در عرف عامه و مصطلح «ننه» به معنای مادر است و با همین واژه نیز نامواژه‌های بسیار در اطراف ایران داریم از جمله ننه (مریوان)، ننه‌گران (بافق)، ننوئیه (کرمان)، ننگو (سیرجان) و بسیاری دیگر و جزء بعد «آد» به معنای آب است و حرف «د» مبدل از «ب»[659] است. چنانکه در سیافشاد و کلیشاد، نوشاد (بیجار) و نوشادی (رامهرمز) و بسیاری نامواژه‌های دیگر آمده است. اما جزء
ص: 807
آخر «گان» خود از جزء «گ+ ان» ترکیب می‌شود. چنانکه در مهرگان، آبانگان و بسیاری دیگر و درست همان «ان» است و حرف «ک» برای زینت. و بنابراین ننادگان یعنی جایی که منسوب به آب مادر است و این نهایت حرمت و تجلیل برای مادر می‌باشد.

نوک‌آبادNچ‌k b d

اشاره

نوک‌آباد که در دهستان برزاوند اردستان قرار دارد. دیه کوچکی است با حدود 33 نفر جمعیت و آن نوک‌آباد که در ناحیه لنجان قرار دارد. دیه بزرگی است که در 1345 جمعیت آن 420 نفر بوده است.[660] نوگ‌آباد نخستین (به هر تلفظ که خوانده شود رو به آبادی و شکوفایی اقتصادی ندارد، چون قنات آب است و آب قناتهای این ناحیه رو به تقلیل دائمی است و جمعیت این نواحی به حکم کمبودهای اقتصادی و درآمد کشاورزی به نواحی دیگر کوچ می‌کنند بالطبع جمعیت دیه‌ها به موازات کم شدن نزولات آسمانی و کم شدن آب قناتها کم می‌شود و مردم به نواحی دیگر می‌روند.
اما نوک‌آباد ناحیت لنجان دایما بر شکوفایی اقتصادی آن افزوده می‌شود. چون‌که اولا بر کنار رودخانه زاینده‌رود افتاده و در دور و کنار آن کارخانه‌های صنعتی بزرگی مثل کارخانه آهن‌گدازی و فولادسازی مبارکه و صنایع نظامی و سیمان و غیره فرا گرفته است. کار فراوان است و آب هم و درآمد نیز بسیار. و در سالهای اخیر هم در کنار این روستا سد آب‌بندی بر زاینده‌رود زده‌اند، که در کشاورزی پایین‌دست آن تأثیر زیادی داشته است. بنابراین دایما وضع دیه در ترقی و شکوفایی است چنانکه جمعیت آن در سرشماری ده سال بعد 1785 تن بوده است.[661] نام این دیه را در کتاب فرهنگ جغرافیایی اصفهان نیکوآباد ضبط کرده‌اند و مسلما این سهو است چون‌که ما در تمام ایران، فقط دو نامواژه به صورت «نیکو» داریم.
یکی در فردوس و دیگری در سیرجان و هیچ‌جای دیگر ایران نامواژه‌ای به صورت نیکوآباد نیست، در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، این دو محل، هر دو به صورت نوک‌آباد با «کاف» تازی آمده است و همین هم صحیح و درست است.[662] دیهی که در ناحیت اردستان
ص: 808
است به حکم وقوعش در این محل دیهی است بسیار قدیمی با گویش خاص و رسم و شیوه‌های معیشت کهن و دارای همه ویژگیهایی است که درباره ناحیه اردستان به تفصیل آمده است[663] و اما نوک‌آباد لنجان بجز نامواژه باشکوهی که دارد نشانی از تمدن و حضارت قدیم را در خود حفظ نکرده است. اولا به حکم حوادث بسیاری که در ناحیه لنجان اتفاق افتاده نامها و مردم و محلها زیر و رو شده و کمتر اثر کهن در آنها دیده می‌شود و دیگر اینکه به حکم قرب جوار با اصفهان[664] شهرگرایی هم در آن به آسانی نفوذ کرده و می‌کند و همه آنچه از قدیم است در نامش خلاصه می‌شود. بپردازیم به نام آن.

واژه‌شناسی:

نوک‌آباد از سه جزء «نو+ ک+ آباد» ترکیب شده. جزء اول «نو» در اینجا به معنای تازه و جدید نیست، اگر چنین بود با اضافه به جزء دوم که علامت تصغیر است، معنای مناسبی برای نامگذاری محل نداشت بلکه «نو» در اینجا ممال واوی «نا» است.
توضیح آنکه «نا» به معنای آب هم با «یا» و «واو» یا هردو ممال شده و به صورت «نی» و «نو» در می‌آید و «نا» همان آب است و با امثله بسیار در این کتاب می‌بینیم که امکنه بسیاری با آن نامبردار می‌باشد.[665] و در تلفظ رایج و شایع انعطافی در لهجه اصفهانی برای استعمال آن به صورت ممال «یایی» و «واوی» وجود دارد و جزء دوم «کاف» علامت تصغیر است و دو جزء روی هم به صورت «نوک» یعنی آب کوچک درآمده است و جزء آخر «آباد» همان است که در نام هزاران دیه و دهکده در زبان فارسی رایج است و در اطراف ایران امکنه بسیاری به این صورت آمده است. همچون نوغ (تربت حیدریه، فردوس) معادل «نوک»، به معنای آب کوچک و باز نوق‌آب (بیرجند، تربت حیدریه) و نوغان بالا و پایین معادل نوگان به معنای آبان در فریدن اصفهان و نوک (طبس و بیرجند)، نوک‌آباد (خاش، زاهدان، سراوان) و غیره.

نوگوران‌Nowgor n

اشاره

نوگوران دیهی است که در جنوب باختری اصفهان که آن را در عداد دیه‌های دهستان
ص: 809
آیدوغمیش شهرستان لنجان شمرده‌اند. این دیه در سال 1345 جمعیتی برابر 1379 نفر داشته است[666] و امروز البته بیشتر است.[667] تمام این ناحیت آیدوغمیش و لنجان از شکوفایی اقتصادی خاصی در سنوات اخیر بهره‌مند شده است و بسیار بر آبادی و جمعیت آن افزوده شده است. از یک‌سو صنایع بزرگی مثل آهن‌گدازی طبس و فولاد مبارکه و صنایع نظامی در آنجا ایجاد شده و بسیاری صنایع کوچکتر وابسته به آنها در اطراف آن به وجود آمده است و در نتیجه اقتصاد این ناحیه را که زیبا و آباد و بهره‌مند از مزایای طبیعی بود، بهتر و هوایش را کثیف‌تر کرده است تا ببینیم سرانجام صنعت در تخریب محیط زیست انسانهای این ناحیه چه خواهد کرد. سابقا گفته شده و باز هم تذکر داده می‌شود که آثار قدیم در ناحیه لنجان و النجان و همچنین آیدوغمیش وجود ندارد هرچه بوده است در گذشته ویران شده و نابود گشته آنچه مانده است نام با شکوه آنهاست. دیه نوگوران در کنار رودخانه زاینده‌رود برای خود شکوه و زیبایی بسیار دارد و محصولات فراوان از گندم و جو و بنشن و میوه‌ها و غیره از آن به دست می‌آید به نظر می‌رسد که نام باشکوه آن که حاوی تاریخ اجمالی آن نیز هست در خصوصیات و ویژگیهای آن از هر قبیل اهمیت بیشتر داشته باشد بپردازیم به نام آن.

واژه‌شناسی:

در تداول عامه این واژه را مردم نوگرون تلفظ می‌کنند، اما با دقت در صورت «نوگوران» معلوم می‌شود که این واژه به اجزای «نو+ گور+ ان» تقطیع می‌شود.
جزء اول «نو» به همان معنای تازه است و در نام امکنه بسیار به کار می‌رود و امثله فراوان دارد مثل نوآباد (سبزوار، شهرکرد و ...) و باز نوآب (زابل، کاشان و ...) و خود نو (بیرجند و بم و ...) و اما جزء دوم «گور» به انضمام جزء سوم «ان» به صورت «گوران» نام بسیاری از امکنه در اطراف ایران قرار گرفته مثل گوران (الیگودرز، اهر، دهلران، کرج، سیرجان و غیره) و البته جزء آخر «ان» پسوند نسبت و کثرت هم هست بنابراین نوگوران یعنی «گوران نو» و خود این صورت موضح معنای آن می‌باشد.
ص: 810

نهاوندNah vand

اشاره

درباره شناخت این واژه گفت‌وگوهای بسیار به عمل آمده و آن را از ریشه «نهادن» و «نی» اوستایی به معنای فرود آوردن و امثال اینها دانسته‌اند که به نظر ما این همه بی‌مورد است و نام شهر نمی‌تواند با نهادن و فروافتادن امثال اینها نامبردار گردد و همچنان‌که مکرر گفته‌ایم نام محلها بیشتر بازگو کننده وضع خود محل است.

واژه‌شناسی:

واژه نهاوند همچنان‌که پیداست از دو جزء «نه+ آوند» ترکیب می‌شود.
جزء اول «نه» همان واژه‌ای است که در نامواژه‌های ازنا، نیه، نی‌نی و نیاصرم و غیره توضیح داده شده است و همه از ریشه نا به معنای آب است و آشکارا در واژه نهبندان هم دیده می‌شود. نهبندان نام دهستانی است در شهرستان بیرجند در استان نهم. این نامواژه درست معادل آب‌بند است که معنای خود را آشکار می‌دارد. در نهاوند نیز جزء اول همان «نه» به همین معناست و جزء دوم «آوند» پسوند اتصاف و ظرفیت است و دو جزء روی هم یعنی جایی که آب دارد ( «ناآوند» است معادل «آب‌آوند») و در این‌باره هیچ شک و تردیدی وجود ندارد.[668]

نهچیرNehc ?ir

اشاره

نام دیهی است در شمال شهر مبارکه که سابقا جزء «هفت مزرعه» سمیرم سفلی بوده است.
درباره جامعه‌شناسی و خصوصیات این منطقه مراجعه کنید به عناوین دیگر مخصوصا روستاهای لنجان و سمیرم در همین فرهنگ. دیه نهچیر دیهی نسبتا آباد است و رجالی در علم و ادب و بازرگانی و اقتصاد به این ناحیه منسوب‌اند که ما چون به شرح احوال رجال نمی‌پردازیم از شرح احوال آنها در می‌گذریم و همین‌قدر توضیح می‌دهیم که این خود علامت قدمت و تمدن این ناحیت است. در سال 1345 (سال آماری ما) این دیه 317 نفر جمعیت داشته است[669] که اینک به ناچار بیشتر است،[670] بپردازیم به نام آن.

واژه‌شناسی:

در تقطیع این واژه به صورت «نه+ چیر» در می‌آید. جزء اول همان «نه»
ص: 811
است که در امثله مختلف به معنای «نای» و «نا» و «آب» است و جزء دوم «چیر» صورت دیگری از «گیر» است، چون‌که حرف «چ» با «گاف» در لهجه‌های مختلف تبدیل می‌شود.
پس نهچیر همان «نه‌گیر» یعنی «آبگیر» است، جایی که آب دارد و یا قنات آن پرآب است و غیره.
تنبیه: در تداول عامه محلی، نهچیر را «نی‌چیر»(Nichir) تلفظ می‌کنند ولی در معنای آن تفاوتی حاصل نمی‌شود؛ چون به‌طوری که گفته شد «نی» و «نا» به همان معنای «نه» است.
دیگر اینکه اگر «چیر» به معنی تسلط و ظفر و پیروزی که صورتی دیگر از «چیره» است گرفته شود با این معنی هم نهچیر یا «نی‌چیر» مناسبت پیدا می‌کند، یعنی جایی که آب تسلط دارد و امکانات حفر قنات هم هست و آب فراوان می‌باشد.

نهران‌Nehr n

اشاره

در دهستان برزآوند اردستان دیهی داریم کوچک ولی با نامی بزرگ به اسم نهران. در سال 1345 این دیه 32 نفر جمعیت داشته است.[671] اینک به علت قلت آب که در همه نواحی آن شیوع دارد خالی از سکنه است. به‌هرحال ناحیت برزآوند اردستان همان‌طور که از نامش برمی‌آید و نام اماکن و بقاع کهن آن نشان می‌دهد.[672] یکی از مراکز قدیم سکونت اقوام ایرانی بوده است. گویشهای نطنزی و ابو زیدآبادی و راوندی و غیره باز هم نشان دیگری از این قدمت است. همه ناحیت قنات آب است، با محصول کم و نحوه تمدن خودکفا و مردمی سختکوش و ساختمان دیه‌ها که با سبک ویژه مناطق کناره کویر برای خود جلوه و جلال خاصی دارد باز نشان دیگری از این قدمت است. چون در موارد مختلف در نامواژه‌های متعدد گفت‌وگو می‌شود می‌پردازیم به نام آن.

واژه‌شناسی:

از ظاهر نامواژه پیداست که به دو جزء «نهر+ ان» تقطیع می‌شود، «نهر» نیز خود از دو جزء «نه+ ر» ترکیب شده است. «نهر» به معنای مجرای بزرگ آب عربی است و نهران به معنای منسوب به «نهر» یا جایی که نهر بسیار دارد نیست، بلکه به معنای جایی
ص: 812
است که آب بسیار دارد و اما خود واژه «نهر» از ریشه «نه» آمده و «نه» همان «نا» ست که به معنی آب است[673] و جزء دوم «ر» در «نهر» هموند است بنابراین خود واژه «نهر» که از «نا» و آب آمده نشان دیگری از گذر آب را در خود دارد.

نهرودNehrud

اشاره

نهرود دیهی است که آن را در جمع دیه‌های خور و بیابانک به حساب آورده‌اند. این دیه در سال 1345 فقط 22 نفر جمعیت داشته است.[674] دیه بزرگی نیست ولی صرف بقای دیهی در ساحل پهناور کویر لوت با آن آب و هوای وحشتناک که روز تخم‌مرغ از گرما می‌پزد و شب آب یخ می‌بندد، این خود عجیب است و نشانی از قدمت آن. درباره دیه‌های ساحلی کویر و خصوصیات آنها در ضمن بحث از نام نایین و خور و یزد و غیره گفت‌وگو کرده‌ایم، تجدید مطلب برای آن بی‌مورد است. در این دیه اثر قدیمی وجود ندارد ولی باقی مانده زبان کهن که در میان مردم جاری و ساری است خود نشان دیگری است بر قدمت آن. حال می‌پردازیم به نام آن.

واژه‌شناسی:

نهرود به صورت «نه+ رود» تقطیع می‌شود. «نه» همان واژه‌ای است که در نیه (نطنز)، نی‌نی (اردستان)، نیاسر (کاشان و ازنا) و غیره داشتیم و روشن و واضح و مدلل ساختیم که از ریشه آب گرفته شده است. در توضیح این نامواژه‌ها نشان داده شده که گاهی با نون مکسور و گاهی مفتوح این معنی از واژه اراده می‌شود؛ مثل نسران و نسار و نساره و غیره. اما «رود» همان صورت دیگر رودخانه است که به معنای جریان آب هم می‌آید و اینجا هم به همان معنی و همین ترکیب است و نهرود یعنی آب‌رود و با واژه آب صدها دیه و محل در ایران نامبردار می‌باشد. چون آبگرم، آبشور، آب‌چنار و غیره و یا خود نام آب‌رود (سبزوار، فردوس، فومن). در اینجا هم نهرود یعنی آب‌رود. موضوع شگفت دیگری به حکم وجود خود این کلمه در ذهن ما تصورش استقرار می‌یابد و آن اینکه شاید در روزگاران پیشین اینجا رودی جریان داشته و این نام از آن حکایت می‌کند.
ص: 813

نهوج‌Nohuj

اشاره

نهوج دیهی است بسیار بزرگ و معتبر در دهستان برزاوند از شهرستان اردستان. این دیه در سال 1345 (سال آماری ما) 1402 نفر جمعیت داشته است[675] و در همین دهستان دیه دیگری هست به نام نهوجه که آشکارا مصغر نهوج است و این دیه در آن سال فقط 7 نفر جمعیت داشته است.[676] این ناحیه مرکز بزرگ تمدن و حضارت ایران بوده است. دیه‌هایی با نامهای بزرگ همچون کهنگ، یوزوک، مهرابه، وندیش و بسیاری دیگر امثال اینها نشانه‌های قدمت و سابقه تمدن در این سرزمین است. اردستان برای خود گویشی دارد و بسیاری دیه‌های تابع آن همانند آن لهجه خاص دارد و همین نیز علامت قدمت آنهاست. نوعی معیشت استقلالی و مبتنی بر اکتفا به نفس، ساختمانهای کهن و شیوه قدیم ساختمانها باز علایم دیگری از این تمدن و آبادی در این ناحیه می‌باشد و ما به حکم اینکه خود را محصور به بحث در تطور و اشتقاق نامواژه‌های این محلها کرده‌ایم به آن می‌پردازیم.

واژه‌شناسی:

به‌طوری که آشکار است نهوج از دو جزء «نه+ اوج» ترکیب شده است.
جزء اول «نه» همان «نه» است که در تداول به این صورت درآمده است که در واژه «نیه» و «نی‌نی» داریم به معنای آب است و اینک اضافه می‌کنیم که این جزء اول در بیش از 50 محل در اطراف ایران که به این نام نامیده شده است وجود دارد از قبیل نینجه (ملایر)، نهند (اهر)، نهنجه (ملایر)، نهک (مرودشت)، نیوچ (فردوس)، نیوک (اردکان)، نهریق (اهر) و غیره و غیره. به‌هرحال این جزء به معنای آب است و از «نای» که آن هم صورت دیگری از آب است آمده است، منتهی به خاصّه و صفت دیگری از آب که به آن معنی اشتهار یافته است.
اما جزء دوم «اوج» با آن آشنا هستیم که صورتی دیگر از «اوز» و «ایج» و «ایز» و «ایژ» و «ایش» می‌باشد و نشان نسبت و یا خصوصیتی از آب همچون جلوه و شستن و روی‌هم غلطیدن و روان شدن و امثال اینهاست و چون در نام محل واقع شود به همان اشارت دارد و امثله مختلف در اطراف کشور همچون ایج (دماوند، زنجان)، ایچی (اصفهان، اهر)، ایر (آمل، تهران)، ایراج (نایین). بنابراین نهوج یعنی جایی که آب دارد (برای آبادانی شایسته است) و
ص: 814
آب آن نیز جلوه‌ای دارد و فعلا روان است و یا روی هم موج می‌زند و امثال اینها.
تنبیه: باید توجه داشت که این واژه به صورت کهنوج نیز در اطراف مملکت در نام امکنه بسیار آمده است چون کهنوج (بافت- بم- زرند- سیرجان- کرمان- میناب) و غیره و غیره. واژه کهنوج از دو جزء «کهن»(Cahn) به معنای «قنات»[677] و «اوج» به همین معنا آمده است که ذکر آن گذشت یعنی قنات روان یا قناتی که آب آن جلوه دارد و موج می‌زند.[678]

نیاصرم‌Niy sarm

اشاره

نیاصرم (چنین است املای رایج این واژه در حال حاضر) و البته صحیح آن نیاسرم به «سین» است که به توضیح آن خواهیم پرداخت. نیاصرم نام دیهی نیست، بلکه نام یکی از مادی‌ها (نهر به اصطلاح رایج اصفهانی) می‌باشد که کمی بالاتر از پل بزرگ و کهن مارنان سرچشمه می‌گیرد و از محلت عباس‌آباد و کنار آرامگاه صائب شاعر بزرگ اصفهانی می‌گذرد و پس از گذشتن از چهارباغ عباسی و عبور از محله چرخاب و قطع خیابان فردوسی در نزدیکی محله معروف به مهرآباد لت و مقسم پیدا می‌کند[679] و به دیه‌های کلمان و کردآباد و کلمخواران و غیره و غیره می‌رسد. این مادی بزرگ است و از لحاظ مقدار آب برابر یا اندکی بزرگتر از مادیهای گرکن و سهم به شمار می‌آید.[680] در مادی آن بالای پل‌مارنان قرار دارد که ترکیبی است از پل و بند و به اصطلاح «پل‌بند» است، یعنی هم آب را بالا می‌آورد و هم به نهر انحرافی (مادی نیاصرم) آب می‌رساند و هم در سوی خاور پس از پل آبشار کوچک و قشنگی به وجود می‌آورد.
چون هدف ما تحقیق در نام و کیفیت تطور و نحوه اشتقاق نامهای کهن اصفهان است همین‌قدر که محل نامی را معین کردیم و به صورت اجمال به توصیف آن پرداختیم می‌پردازیم به مقصود عمده خودمان.

واژه‌شناسی:

طوری که آشکار است، تاکنون معنای خاصی برای این واژه پیدا نشده و
ص: 815
درست معلوم نیست نیاصرم یعنی چه و اگر این واژه کهن است، صورت عربی آن «صرم» به چه دلیل به وجود آمده است. اگر انتساب شبکه کهن آبیاری اصفهان به قوم ماد و اطلاق نام «مادی» بر این نهر از باب اطلاق حال به محل صحیح باشد، بی‌شک در قدمت آن شکی حاصل نمی‌شود. با این توضیح که مادیهای دیگر اصفهان، خواهران این نهر چون مادیهای گرکن، فدن، جندیج و فرشادی و غیره[681] همه دارای معنی می‌باشد و به ناچار برای این واژه نیز معنای درستی هست که باید اشتقاق آن را به دست آورد.[682] در قدیمی‌ترین منبعی که صورتی از این واژه آمده و به ما رسیده شرحی است که ابن حوقل، حدود 367 هجری قمری ضمن وصف اصفهان آورده است وی می‌گوید: «نزدیک اصفهان و در مغرب آن ده ماربانان واقع است[683] که باغهایی پهناور به مساحت یک فرسخ از چپ و راست دارد و گویند خراج آن صد هزار درهم است و از همین ده است که جمد و ثلج فراوان به دست می‌آید و میوه نیز فراوان به دست می‌آید. این ده در مغرب رودخانه قرار دارد و در پایین آن در کنار رودخانه دو ضیعه بزرگ به نامهای بتروکان و مهروکان هست که از باصفاترین جایها است. در مهروکان چشمه‌ای پرآب دایمی به نام یاسرم جاری است و در کنار آن ضیعه‌هاست و چشمه در کنار زرن‌رود (زاینده‌رود) به فاصله یک تیر پرتاب از آن رودخانه جاری است.[684] امروز در اصفهان محلی به نام مهروکان و بتروکان شناخته نیست. حافظ ابو نعیم در کتاب ذکر اخبار اصفهان از دیهی به نام باطرقان نام می‌برد،[685] ولی از فحوای گفتار او برمی‌آید که با بتروکان ابن حوقل قابل انطباق نیست. این باطرقان در شرق اصفهان است و اصفهان آن را فراگرفته، در حالی‌که بتروکان ابن حوقل در غرب اصفهان و در کنار رودخانه و در دهستان ماربین واقع است.
پس از ابن حوقل که واژه‌ای به صورت یاسرم را پیش آورده است، در طومار منسوب به
ص: 816
شیخ بهائی، که دفتر سهم‌بندی آب رودخانه‌های اصفهان است و در 932 ه. ق ترتیب داده شده است و بعدها به نام شیخ بهائی شهرت یافته و فعلا یگانه سندی است که برای نام مادیهای اصفهان در دست داریم؛ برای اولین دفعه به نام «صرم» برمی‌خوریم.[686] در طومار چنین آمده است: «مادی صرم مشهور به حسینی محاذی املاک درجزین زیر مادی درّ واقع است.» این حدود با حدود ابن حوقل نزدیک ولی با آن قابل تطبیق نیست. چون‌که این مادی چشمه ندارد و مادی‌یی که چشمه داشته باشد در این حدود فقط همین قمیش است و معلوم نیست یاسرم از کجا به این صورت عربی درآمده و بعد هم با نام نیاصرم شکل پیدا کرده است چون‌که در خود همین طومار که یگانه سند مستند درباره نام مادیهای اصفهان است، بعدا به معرفی مادی نیاصرم می‌پردازد و سهم آب آن را معین می‌کند و اشاره می‌کند که برخی باغهای شاهی با آبهای آن مشروب می‌شود و محل عبور آن را تا درجه‌ای تعیین می‌نماید. به‌هرحال در اینجا می‌بینیم که واژه «صرم» به واژه «نیا» چسبیده و مادی بزرگ نیاصرم بدان شهرت یافته است.
برخی مردم در تداول عامه نیاصرم را نیاسن تلفظ می‌کنند با این صورت، محلی داریم در رودسر[687] ولی به هیچ صورت در اطراف کشور نامی به صورت نیاصرم نیامده است و از اینجا معلوم می‌شود که این واژه اصیل پارسی با صورت عربی به نحو مغشوشی درهم آمیخته که جدا کردن آنها دشوار است مگر با تمهید یک مقدمه که ذیلا به توضیح آن می‌پردازیم.
«نیا» آمده از «نا» به معنای آب است و حقیقت آنکه «نی» و «نیه» و «نی‌نی» و «نه» و سایر گونه‌های این واژه چون «ناو»، «ناوه» همه معنای آب را در خود دارند.
نام بسیاری از روستاها و امکنه با این نام شروع می‌شود و آشکارا معنی آب از آن مستفاد می‌گردد. چون نیاسر در کاشان که معنی آن «آب‌سر» یا «سرآب» است و با واژه سرآب آشنا هستیم که نام بسیاری از محلها و از جمله سرآب آذربایجان به آن نامبردار می‌باشد.
بنابراین قول ابن حوقل، یاسرم معادل ناسرم و بعدا صرم و نیاصرم معنی پیدا می‌کند و اما «سرم» جزء دوم واژه «ناسرم» به حکم اینکه هردو حرف «ل» و «ر» یک علامت در پهلوی
ص: 817
دارند و در گویشهای مختلف به هم تبدیل می‌شوند به مظنه اقرب همان «سلم» است که نام شناخته شده کهنی است در ایران و نام بسیاری از دیه‌ها و امکنه به صور مختلف در اطراف ایران با آن ترکیب شده است مانند: سلم[688] (زابل، شهرکرد) و سلم‌آباد (اراک، بیرجند، تفرش، شاهرود) و غیره؛ و به صورت سلماس «سلم+ آس» در خود سلماس و به صورت سلمان «سلم+ ان» در ناحیه «دزفول، دماوند، گرمسار، اردبیل و غیره». بعدها در طومار شیخ بهائی و به تقلید از آن، در جاهای دیگر آن را به صورت «صرم» با «صاد» عربی می‌بینیم و این نیست مگر از نفوذ زبان عربی در زبان فارسی. در مورد نیاصرم با «صاد» عربی، چنین امری صورت وقوع یافته و «سرم» پارسی را صورت «صرم» عربی بخشیده است.
تنبیه 1: تبدیل شدن «سین» اول در واژه «صرم» به «صاد» عربی شیوه رایج تعریب نامهاست چنانکه در اعلاق النفیسه در ضمن شمردن قصرهای اصفهان می‌گوید: «از آن جمله بود قصرهایی در برزاوند و برخوار و جرم‌قاسان (گرم‌کاشان) و صردقاسان (سردکاشان)»[689] یعنی (کاشان گرمسیر و کاشان سردسیر و غیره) و این شیوه همواره در تعریب رایج بوده است.
تنبیه 2: به‌طوری که در بالا گفته شد برخی واژه نیاصرم را «نیاسن» تلفظ می‌کنند و این تلفظ نیز بی‌معنا نیست چون‌که جزء اول «نیا» به معنای آب و «سن» (به فتح «سین») همان مخفف «سئنه» اوستایی و «سین» پارسی است به معنی مرغ مقدس و باشکوه «سیمرغ» (هما). به همین صورت هم دو محل دیگر یکی در رودسر به صورت نیاسن و یکی به صورت نیاسان در لاهیجان داریم و این هردو نام مؤید توضیحی است درباره نیاصرم که در تداول عامه بعضی آن را نیاسن می‌خوانند.

نیرNir

اشاره

نیر نام دیهی بزرگ و باشکوه است در دهستانی به همین نام در شهرستان یزد. در سال
ص: 818
1345، این دیه 1469 نفر جمعیت داشته است،[690] و در میان دهستان خود و سایر دهستانهای یزد، به قیاس با سایر دهکده‌های این نواحی، دیهی بزرگ به شمار می‌آید، درباره سابقه تمدن و قدمت این نواحی یزد به تفصیل در عنوان یزد و به مناسبت در عناوین دیگر این ناحیه، گفت‌وگو کرده‌ایم. هنر بزرگ ایرانی بوده است که از زیر این ریگستانهای تفتیده و شنزارهای سوخته با نیش کلنگ قناتهای طولانی، عمیق و پرآب ایجاد می‌کند، شهری چون یزد را بنیان می‌نهد و دیه‌هایی همانند نیر ما باشکوه و جلال آباد می‌سازد. به حکم اختصاری که بر آن اقتصار داریم می‌پردازیم به تحقیق درباره نام آن‌که عمده مقصود و مقصد ماست.

واژه‌شناسی:

در تقطیع نیر به دو جزء «نی+ ایر» برمی‌خوریم با واژه «نی» آشنا هستیم که اگرچه در بادی امر عجیب به نظر می‌آید ولی گفته‌ایم و ثابت کرده‌ایم که به معنی آب است.[691] در اینجا هم از همین معنا بیرون نیست و اما «ایر» همان پسوندی است که در بسیاری از واژه‌ها چون ازیران و کلیر و غیره داریم و به معنای روان شدن و جریان پیدا کردن است و صفت «ایرا» یعنی روان شده هم از آن مشتق شده است و در نام محلهایی چند و از جمله در آمل، تهران، سقز آمده است و از همه روشنتر ایراب و ایراج، که نخستین در سقز و دومین در نایین همه به معنایی که از آن دریافتیم، نشان بارز صحت گفتار ماست. به‌هرصورت نیر یعنی آب روان و چه خوش مناسب می‌افتد که نام دیهی با این صفت قرار گیرد و پیداست که دیه نیر آب روان خوب داشته است که جمعیتی چنین زیاد نیز یافته است. دانستنی است که این واژه دلنشین نه‌فقط در یزد وجود دارد بلکه در سایر نقاط ایران نیز دیده می‌شود. چون نیر (اردبیل، تفت، مریوان، همدان) و نیرس و نیرج به ترتیب در قزوین و بیرجند و نیرش و نیروان (نوشهر و پاوه) و غیره، آشکار است که در همه‌جا به همین معنا است.

نیسیان‌Neysiy n

اشاره

نیسیان دیهی است بزرگ از دهستان برزاوند اردستان همان‌طور که نامش دلالت دارد دیهی
ص: 819
است باشکوه، قدیمی و اتفاقا نام دهستانی که در آن واقع است نیز قدیمی است و همه نیز بر این معنی گواهی صادق می‌باشند. مردم این ناحیه لهجه و زبانی خاص خود دارند که ما همه آنها را با نام اردستانی دسته‌بندی می‌کنیم، مقابل نطنزی و قهرودی که با اردستانی تفاوت اساسی دارند. به‌هرحال نیسیان دیهی باشکوه است. محلاتی دارد که خود نام این محلات بر قدمت آن گواهی می‌دهد مثل شاه‌آباد، خنور، ...[692] که خود قدمت خود را جار می‌زند.
این دیه کهن در جنوب اردستان و در دشت وسیعی قرار گرفته است و از آب قنات مشروب می‌شود. در سال 1345 که ملاک آماری ما است جمعیتی برابر با 1752 نفر داشته است.[693] در فرهنگ جغرافیای اصفهان برحسب سرشماری سال 1355 جمعیت آن را 1698 نفر قید نموده‌اند در فرهنگ فارسی معین جمعیت آن را 2556 آورده‌اند.[694] لهجه اردستانی که در قبل ذکر آن گذشت در میان مردم جاری است و این خود نشان قدمت آن است. سیلی عظیم آن را در چند سال قبل ویران ساخت و آثار و سوابق کهنگی در آن آشکار است. رفیعی که خود اهل مهرآباد قرب آن محل است و خوب به اوضاع محل آشناست در وصف قنات آن می‌گوید قناتهای گبری دارد و گبری اصطلاحی است نزد این مؤلف فاضل بر قدمت و سابقه تمدن محل دال بر تاریخ قبل از اسلام. به‌هرحال حسب شیوه دیرینه خود همین‌که محلی را اجمالا معرفی کرده و خصوصیات بارز آن را شرح دادیم دیگر به ذکر جزئیات نمی‌پردازیم و اینک ببینیم نام چه معنی دارد.

واژه‌شناسی:

نیسیان از سه جزء ترکیب یافته است «نی+ سی+ ان». جزء اول آن‌که اینک ما آن را «نی» تلفظ می‌کنیم درست مثل نیزه و نیزار، هیچ ربطی با «نی» که از شاخ آن نیزه درست می‌کنند و تکه کوچکی از آن از آلات موسیقی است ندارد. این نی در حقیقت صورت دیگری از واژه نا است و نا در زبان فارسی به معنای آب است (برهان قاطع ذیل کلمه نا) و دلایل بسیار دیگر در واژه‌شناسی برای این معنا از قبیل «نا» و «ناودان» و «ناوخدا» و
ص: 820
بسیاری دیگر هست[695] و گاهی به صورت «نی» هم درمی‌آید چنانکه در نیه (کاشان) و نی‌نی (اردستان) و نیاوران (تهران) و غیره و غیره در اینجا هم «نی» همان «نا» و آب است و جزء دوم «سی» همان است که در واژه سیان به شرح آمده است. «سی» معادل واژه کهن «زی» و سیان معادل واژه زیان است و جزء سوم همان پسوند نسبت و سیان یعنی جایگاه زیست، آنجا که می‌توان زیست.

نیشابورNey bur

اشاره

نیشابور نام دیهی کوچک است با 148 نفر جمعیت که آن را در عداد دیه‌های دهستان خور و بیابانک قلمداد کرده‌اند.[696] اساسا ناحیه خور و بیابانک نظر به قلت آب و دورافتادگی از مراکز تمدن و سختی معیشت و ناهمواری هوا کم‌جمعیت و فقیر است ولی در عوض فرهنگ باستانی خود را حفظ کرده و آثار قدمت در همه‌جا و همه‌چیز آن آشکار است.
ساختمانهای خشتی محکم با اسلوبی بسیار دلنشین و نحوه معیشتی اقتصادی حساب‌شده و منظم با اکتفا به نفس بسیار در همه شؤون زندگانی مردم، البته نشان قدمت است. لهجه و زبان کهن هنوز حفظ شده و مردم به آن زبان سخن می‌گویند. این لهجه هنوز مورد دقت کامل واقع نشده و شبیه است به زبان یا گویش نایینی و بهدینان یزد. اخلاق مردم در قول و قرار و دادوستد استحکامی پسندیده دارد و مردم بسیار کوشا و زحمتکش می‌باشند. نظر به وجود معادن بسیار سرب در آن حوالی و به‌ویژه در انارک مردم به استخراج آنها پرداخته‌اند. جیب خود را پر از زر و شکم خود را سیر و صحرا را از درخت طاق تهی کرده‌اند (درختها را در زیر کوره‌های ناقص سرب سوزانده‌اند.) استخراج معادن که با اصول ماشینی و جدید تنظیم نشده بود سرانجام دیه را به نابودی کشید و مردم محل را دوباره با تهیدستی قرین ساخت.
نهایت مورد شگفتی است که نیشابور یعنی نام شهری که شاهپور ذو الاکتاف در خراسان پدید آورد به این دیه کوچک نیز اطلاق شده است. به‌هرصورت و جهت که باشد ما از
ص: 821
علت آن آگاه نیستیم.

واژه‌شناسی:

واژه نیشابور در صورت قدیمی‌تر پهلوی خود نیوشاهپر یا نیوشاهپور بوده است. واژه «نیو» به معنی خوب، فرّمند و بزرگ در شاهنامه بسیار آمده است و از همین جهت نیز شهر را نیشابور نیز خوانده‌اند. این توضیحی است که در اکثر فرهنگها و به تبع آنها در لغت‌نامه نیز آمده است. در فرهنگ برهان قاطع و هامش مصحح تفصیلی آورده شده و گفته‌اند که نیشابور یعنی نیوشاپور و از قول حمزه اصفهانی نقل کرده‌اند نیک‌شاپور[697] ولی معلوم نیست که تطور «نیو» به صورت «نی» چگونه است و همچنین در امکنه نظیر آن نیریز، نیان (اسلام‌آباد)، نیار (اردبیل)، نیر (مریوان، همدان، تفت)، نیسیان (اردستان) و امثال آنها تطور واژه چگونه است.
بر اثر طول مطالعه در نامها نظریه‌ای به خاطر می‌گذرد که در قبول آن اصرار هم نمی‌کنم ولی همه دلایل مؤیّد این است که نظریه فرهنگها به واقع نزدیک نیست. نظر به اینکه در بین امکنه ما محلهایی داریم به صورت «نی» (ایزه، مریوان) و نهوج و نیاسر و بسیاری دیگر معلوم می‌شود که واژه «نی» اساسا به معنای آب است (نامواژه‌های نی، نیه و نی‌نی دیده شود) و ازاین‌رو مجموع این امکنه که با «نی» آغاز می‌شد نشانه آب را که مورد علاقه آریایی‌ها بوده در خود دارند و نیشابور یعنی آب شاهپور و می‌دانیم که آب کنایه از آبادی است و بسیاری از امکنه ایران با خود کلمه آب معروف است.[698]
از جمله نیسیان را در جای خود توضیح داده‌ایم این نامواژه مرکب از «نی+ سیان» و «سیان» معادل «زیان» از ریشه زیستن آمده است و نیسیان یعنی جایی که زندگانی متکی بر آب است.

نیماورNim var

اشاره

نیماور نام دیهی در اصفهان نیست هرچند این واژه نام چندین دیه در اطراف ایران واقع شده است از جمله نیماور زنجان و نیمور محلات و نوشهر، چون در اصفهان چنین نامی نداریم نمی‌توان اندیشید که این نام به مناسبت دیهی بر مدرسه‌ای نهاده شود توضیح آنکه نیماور
ص: 822
نام یکی از مدارس قدیم اصفهان است که در اواخر بازار اصفهان (قسمت شمالی) واقع شده است و به سبک مدارس قدیم دورتادور آن حجراتی است که مسکن طلاب علم است. بر حسب معمول در این مدارس این اتاقها بسیار ساده است اگر بعضی از آنها بخاری کوچکی برای سوزاندن چوب و ذغال داشته باشد و الا هیچ وسیله رفاهی سرماساز و گرماساز نیست و طلاب علوم در قدیم در یک چنین محلی زندگی می‌کردند. در مدارسی که فعلا از این نوع در اصفهان هست جایی برای پخت و پز غذا و محلی برای شست‌وشوی لباس و جایی به عنوان گرمابه وجود ندارد. اکثر حوضی در وسط حیاط دارد که از آن برای تطهیر لباس و گرفتن وضو استفاده می‌شود و البته آب آن بهداشتی نیست. غرض اصلی ما بحث در کیفیات ساختمان و نقشه این‌گونه مدارس نیست فقط با اشاره‌ای لازم شد که اجمالا وضع این مدرسه توضیح داده شود. آنچه مقصود ماست زنده کردن نامهای قدیم اصفهان است که یکی از آنها همین مدرسه نیماور است که اینک به توضیح آن می‌پردازیم.

واژه‌شناسی:

برخی این واژه را نیماورد تلفظ می‌کنند و آن البته ناپسند است و درست کلمه همان نیماور است. منقول از مرحوم حاج میرزا حسن خان انصاری گفته شده که این واژه در اصل «نماور» بوده است از نم به معنی آب ولی باید دانست که نیماور نمی‌تواند مخفف «نماور» باشد. یکی به دلیل اینکه بنای تطور بر کم شدن حروف تلفظ است نه افزایش آن، نیماور می‌تواند «نماور» شود و نه برعکس و از سوی دیگر وجود امکنه و محلهایی به نام نیماور به شرحی که در بالا گذشت دلیل این است که اصل کلمه نیماور است و نه «نماور».
تحقیق درست در این‌باره این است که نیماور ممال یایی «نام‌آور» است و در واژه‌های فارسی این صورت بسیار اتفاق می‌افتد. چنانکه «نیو» ممال «ناو» و یا «ناوه» است و «نیم» هم ممال «نام» است و «نام‌آور» یعنی مشهور و نامبردار و «نماور» مخفف «نام‌آور» است و «نیمور» هم صورت دیگری از «نامور» و در[699] نام سپهبدان مازندران آمده است.

نی‌نی‌Nini

نی‌نی دیه دیگری است نزدیک به نیه ولی در دهستان حومه نطنز قرار دارد. این دیه نیز بزرگ
ص: 823
و معتبر است چندان‌که در سال 1345 (سال آماری ما) 247 نفر جمعیت داشته است.[700] در بالا گفته شد که این ناحیه از نواحی کهن تمدن ایران بوده است.
خوبی آب و هوا و سلامت آب پاک کوهستان و امکانات زراعی، این ناحیه را مستعد قبول توسعه تمدن کرده است و چنین است تا حال حاضر مکرر این نکته تذکر داده شده که نام دیه قدمت آن را نشان می‌دهد. در این ناحیه نامهایی هست که بیشتر اوستایی یا شبیه اوستایی است. از جمله همین دو دیه و دیگر نامهایی مثل ویشته که کاملا شبیه به تلفظ واژه‌های اوستایی است و نسران و کندز و کالجان و ریسه و خفر و بسیاری دیگر که همه قدمت خود را داد می‌زنند و از جمله اینها است؛[701] مثلا تجره که ذکر آن در محل خود آمده است[702] و تجره یک لغت فارسی باستان است که برای ما باقی مانده و به معنای قصر است و در کتیبه‌های داریوش هم آمده است. برای واژه‌شناسی رجوع کنید به نیه.

نیوان‌Niv n

اشاره

در گلپایگان خرم و خوش آب و هوا و در دهستان جلگه از آن شهرستان که یکی از مراکز کهن سکونت و تمدن آریایی ایرانی بوده است، دو نیوان داریم یکی نیوان ناز و دیگری نیوان سوق، هر دو نیوان زیستگاهی معتبر و بزرگ شمرده می‌شود. نیوان مشهور به ناز 1149 و نیوان سوق 1291 نفر جمعیت داشته است (در سال 1345)[703] واضح است که دو واژه سوق و ناز هردو بعدها برای شناخت بهتر به نامواژه نیوان اضافه شده است. نیوان سوق را نیوان کوچک هم می‌نامند به این معنا که بزرگ را با صفت عکس کوچک خوانده‌اند. به‌هر حال این هردو دیه دارای یک نام باشکوه گرانمایه هستند که نشان بزرگی از جلالت تمدن کهن در این ناحیه می‌باشد.
درباره ویژگیهای قومی و تاریخچه اجتماعی گلپایگان در خود عنوان گلپایگان توضیحاتی مستوفی آورده شد و همچنین در وانشان و واریان و کلوجان و فالقان و غیره از اعلام کهن این شهرستان تا آنجا که ممکن بود توضیحات لازمه داده شده است، ازاین‌رو
ص: 824
می‌پردازیم به گفت‌وگو درباره این نامواژه‌ها.

واژه‌شناسی:

نیوان واژه دشواری نیست و فورا متوجه می‌شویم که تقطیع آن به دو جزء «نی- نیه+ وان» صورت می‌بندد. جزء اول «نیه» همان واژه‌ای است که از «نا» و «ناوه» گرفته شده و در عناوین نیه و نی‌نی و ازنا و ناوه به تفصیل در آن‌باره گفت‌وگو کرده‌ایم[704] و مسلم است که «نیه» به معنای آب می‌باشد. جزء دوم «وان» که گاهی «ون» هم تلفظ می‌شود (ون مخفف وان) مثل شیروان، ناژوان و نارون و امثال اینها پسوند دارایی و تصاحب است نیوان و یا نیه‌وان. بنابراین یعنی صاحب آب و دارای آب. باید به خاطر آوریم که نامگذاری آریایی‌ها چنان بوده است که می‌خواستند نام محل معرف خصوصیت عمده آن باشد از این جهت نیه‌وان را برمی‌گزیند تا بگوید این زیستگاه نیه‌وان است و صاحب آب است و برای زراعت آب کافی دارد.

نیوک‌Niyuk

اشاره

دو نیوک داریم. سفلی و علیا، و این هردو در دهستان ندوشن در شهرستان یزد واقع است.
نیوک سفلی 64 نفر و نیوک علیا 6 نفر جمعیت دارد.[705] درباره جامعه‌شناسی یزد و مضافات آن در نامواژه یزد و دیگر نواحی وابسته به آن بحث مستوفی به عمل آمده است، به آنها رجوع شود. باید دانست که این کلمه به صورتی که در خط پارسی حاضر نوشته می‌شود هم نیوک و هم نیوک خوانده می‌شود. ولی به‌هرصورت که خوانده شود ظاهرا صورت اصلی آن نیوک است که اینک به واژه‌شناسی آن می‌پردازیم.

واژه‌شناسی:

نیوک(Nivak) به دو جزء «نیو+ ک» تجزیه می‌شود. جزء اول «نیو» ممال یایی «ناو» است[706] که به معنای آب، بالاخص آب کم و کوچک می‌آید و جزء دوم «کاف» (علامت تصغیر است) و نیوک یعنی نیو کوچک یا به معنای اوسع یعنی «قنات کوچک» و این واژه به صورت «ناوک» هم از همین ماده آمده است. ناوک به معنی تیر از لحاظ شباهت به ناوه به این نام نامیده شده است.[707]
ص: 825
تنبیه: نامواژه‌هایی که با واژه نیو (ممال یایی «ناو») آغاز شود در ایران کم نیست و از آن جمله است نیوان گلپایگان و خود نیو (جیرفت)، نیوار (ممسنی)، نیواره (خرم‌آباد)، نیور (فردوس) و با واژه نینج (همدان) و نیه (کاشان) و نینه (محلات) و غیره و غیره و اینها همه نشان از صحت توضیحی است که در این‌باره داده شد.

نیه‌Niye (h)

اشاره

نیه دیهی است بزرگ و معتبر، سرسبز و خرم و در دهستان ترقرود شهرستان نطنز. معتبر از این روی گفتیمش که در سال 1345 (سال آماری ما) این دیه خوش آب و هوا 423 نفر جمعیت داشته است.[708] در طی گفت‌وگوهای خود درباره روستاهای مختلف اصفهان مکرر گفته شده است که ناحیه اردستان و نطنز از مراکز تمدن و حضارت ایران بوده است و بدون اینکه دلایل تاریخی بیشتری برای ارائه لازم باشد، صرف وجود دیه‌های آباد و مراکز مهم مثل خود اردستان. زواره و نطنز و روستاهای اطراف آنها که همه با اسامی کهن نامبردار می‌باشد، دلیل آشکار این قدمت و سابقه تمدن است. یکی دیگر از دلایل این امر وجود لهجه‌ها و زبانهایی است از صورت کهن که همچنان باقی مانده و آشکارا می‌گوید که این نواحی از دیرباز جایگاه سکونت و تمدن آریایی‌ها بوده است مانند لهجه‌های نطنزی، ابیانه‌ای، اردستانی، قهرودی و غیره و این امر چنان جالب نظر است که تقریبا با اندک مسامحه می‌توان گفت که در هر دیهی از این نواحی یک گویش خاص رایج است. مانند ابو زیدآبادی، قهرودی، فریزندی، جوشقانی، ابیانه‌ای و غیره. مطالعه در این زبانها برای حفظ یادگارهای قدیم زبان فارسی و شناخت اصول زبانهای بنیاد آن و تمدن و فرهنگ پیشین ایران به حقیقت واجب و لازم است ولی متأسفانه این امر در بوته فراموشی افتاده است.

واژه‌شناسی:

از صورت ظاهر این واژه چیزی از معنی آنها آشکار نیست ولی اگر به صورت نامواژه‌های نیه (کاشان، نطنز)، نیوک (اردکان، فردوس)، نیور و نیوج و نیوار (فردوس)، نیوان (گلپایگان)، نینج (همدان) و نیاسر (کاشان) توجه کنیم می‌بینیم که در همه این نامها یک ریشه اصلی «نیه» و «نیا» مشترک و اصیل وجود دارد و با تفحص دقیق و مقایسه صدها
ص: 826
عنوان که همه با این ریشه‌های دلکش شروع می‌شود من دریافته‌ام که در اینها معنی آب وجود دارد. چنانکه واژه «نیاسر» یعنی سرآب و واژه «سراب» نامی است که در ایران شاید قریب به یکصدبار نام امکنه و دیه‌ها قرار گرفته است. از جمله سراب (باختران، بروجن، بیجار، بیرجند، لنجان، سراب، فردوس، مهاباد) و بسیاری دیگر و همه نشان می‌دهد که واژه «نیاسر» درست معادل «سرآب» است. و می‌دانیم که آریاییان علاقه داشته‌اند نام خوشایند آب را به صور مختلف در این سرزمین خشک و کم‌آب بیاورند، چون‌که فقط آب ارزش دارد و موجب آبادانی است، روی امکنه و زیستگاههای خود بگذارند. حقیقت آنکه اساسا در زبان حاضر و همچنین در زبان بنیاد معنای آب در صورت «نی» و «نا» و «ناو» وجود دارد. «نا» اصلا به معنای آب است و بیشتر آن را با نم استعمال می‌کنند چنانکه منوچهری گوید:
تا باغ پدید آرد برگ گل نیسانی‌تا باد فرو ریزد نا و نم آزاری[709]

و در «ناو» و «ناوه» و «ناخدا» معادل ناوخدا و ناودان و نازار و ازنا و بسیاری دیگر از واژه‌های زبان فارسی این معنی آشکار و هویداست، بنابراین مقدمه که گفته شد شکی باقی نمی‌ماند که در دو واژه نیه و نی‌نی که گاهی آن را نه‌نی هم تلفظ می‌کنند حاوی جزوی از «نی» به معنی آب و «هاء» نسبت است، یعنی باز منسوب به آب است. چون به مناسبات مختلف باز هم به واژه‌های «نی» و «نه» و «نا» و «ن» برخواهیم خورد سخن را در اینجا کوتاه کرده می‌گویم در تمام این واژه‌ها ریشه آب وجود دارد.

نیه‌چوNiye (h) c ?u

اشاره

نیه‌چو دیهی است در دهستان زواره از شهرستان اردستان. جمعیت آن در سال 1345 فقط 10 نفر بوده است.[710] در حال حاضر خالی از سکنه است. زواره هم یکی از آن مراکز بسیار قدیم تمدن ایران بوده است. که با وجود زبان خاص دیه‌هایی به نامهای قدیم و آثار دیگر قدمت یعنی استحکام مبانی اخلاقی، شیوه خاص زندگانی و کیفیات ساختمانها همه و
ص: 827
همه نشانهای آشکار سوابق این تمدن می‌باشد و چون در این‌باره به تفصیل گفت‌وگوها به عمل آمده است[711] در اینجا می‌پردازیم به نام فاخر واژه.

واژه‌شناسی:

نیه‌چو از دو جزء «نیه+ چو» ترکیب شده است. جزء اول «نیه» یک واژه بسیار قدیمی است که در دیه‌های نی‌نی و نیه و ازنا و ازناوله و بسیاری دیگر از این نامها داریم[712] و همان‌گونه که ذیل آن نامواژه‌ها توضیح داده شده است به معنای آب است و از ریشه «نا» به همین معنا مشتق شده است و به این صورتهای مختلف که ذکر شد و حتی به صورت «ن» مکسور (نسا و نساره) و غیره در می‌آید در اینجا «نیه» صورت کاملتری دارد و به همان معنای آب مطلق است. جزء دوم آن «چو» علامت تصغیر است و در گویش اردستانی «چی» فارسی «چو» گفته می‌شود. به عنوان مثال «داتی‌چو» یعنی «دخترچی» و به همچنین. باید این توجه را هم داشت که در بعضی فهرستها این واژه را نیه‌جو نوشته‌اند ولی در فهرستهای اصح همان «چو» است یعنی آب کوچک یا آبادانی کوچک.
ص: 829