گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
و



وارنیان‌V rni n

اشاره

وارنیان دیهی است در دهستان جلگه گلپایگان. درباره گلپایگان و مضافاتش به تفصیل ذیل گلپایگان گفت‌وگو شده، به آن مراجعه شود. در این ناحیه وارنیان و بعد وانشان و نواحی اطراف آن نشانهای روشن از تمدن کهن آریایی به چشم می‌خورد. در سال 1375 وارنیان 138 نفر جمعیت داشته است. اندوه بسیار دارم که بگویم در حال حاضر (1380) آب این نواحی کم شده و سد روی رودخانه گلپایگان آب ندارد و دیو خشکسالی جان همه را آزرده ساخته که به ناچار این دیه هم از آن بی‌نصیب نیست ولی ما می‌پردازیم به نام باشکوه آن.

واژه‌شناسی:

این واژه از اجزای «وار+ نی+ ان» ترکیب شده است. اما جزء اول «وار» همان صورت پهلوی «بار» است. (نامواژه واریان دیده شود) و به همان معانی بار و بر به معنای سود و منفعت و میوه و ثمر است که در نامواژه واریان توضیح داده شد. اما جزء دوم «نی» صورت دیگری از «نا» به معنی آب است. (به نامواژه‌های نیه، نی‌نی، نیاسر و ... مراجعه شود) و جزء سوم «ان» علامت نسبت و کثرت است و روی هم به معنای جایی که آبی سودمند و مفید دارد.

واریان‌V riy n

اشاره

واریان دیهی است در دهستان حومه اردستان. در سال 1345 این ده فقط یک نفر جمعیت داشته است و در آمار سال 1375 اصلا برای آن جمعیتی قید نشده است. تواند باشد که ده از جمعیت تهی شده و متروک است و این نشان این است که این نواحی به علت قلت
ص: 830
نزولات آسمانی رو به فنا و نابودی دارد. به‌هرصورت این ناحیه اردستان که از نقاط بسیار کهن سکونت و تمدن آریایی بوده اینک وضعی چنین دارد و همه آنچه در این نواحی اصیل است از گویش مخصوص و کیفیت معیشت و ساختمان و زندگانی همه‌چیز در سرازیری فنا رو به نابودی است ولی نام باشکوه آن برای ما ارجمند است و پرارزش.
ببینیم واریان یعنی چه؟

واژه‌شناسی:

فورا تذکر دهیم که این نامواژه را با وارنیان گلپایگان اشتباه نکنیم برای آن عنوان جداگانه منعقد داشته‌ایم. واریان از سه جزء «وار+ ی+ ان» ترکیب می‌شود. جزء اول «وار» همان صورت تطور نیافته پهلوی «بار» است چون بار در پهلوی به همین صورت نوشته می‌شود و بار معنایی بسیار دارد. «وار» معادل «بار» معادل «بر» معادل «باره» (از لحاظ معنا و بسیاری مشابهات دیگر) در فارسی رایج است. «بار» به معنای «بر و حاصل» همچنان‌که در براآن و برومند و بسیاری دیگر داریم. درختان باردار و بسیاری امثله دیگر همه نشان این است که بار به معنای سود و درآمد و حاصل است و جزء دوم «ی» علامت نسبت است. پس «واری» به معنای جایی است که سود دارد و «ان» همان‌طور که می‌دانیم و در بسیاری از نامواژه‌ها دیده‌ایم علامت کثرت و نسبت است بنابراین واریان یعنی محلی که دارای بار و بر و سود است.

وازه‌بزV ze (h) boz

اشاره

وازه‌بز دیهی است کوچک در دهستان جوشقان در سال 1345 این دیه 29 نفر جمعیت داشته است.[713] در ناحیه جوشقان اعلام کهن و قدیمی به حکم قدمت محل بسیار است و خود واژه جوشقان همانند سایر دیه‌های دیگر بر قدمت آن گواهی می‌دهد، قوم آریایی که در طی مهاجرت خودشان در جست‌وجوی آب به زیر زمین رفته، کاریزها کنده، و آبها درآورده و کوشکها و مزارع و آبادیها پدید آورده و ساخته‌اند (واژه جوشقان، از «کوشک» آمده است- «کوشک‌آن»- «جوسق‌آن»- جوشقان)، در این ناحیه نیز به جست‌وجوی آب رفته‌اند و تمام ناحیه قنات آب است و با قلت نزولات آسمانی آب آنها کم شده و عموما
ص: 831
دیه‌ها نیز کم‌جمعیت است که در سنوات اخیر جمعیت آنها کمتر هم شده است. بپردازیم به نام دیه‌مان.

واژه‌شناسی:

واژه وازه‌بز از سه جزء «وا+ زه+ بز» ترکیب شده است. جزء نخستین «وا» همان مقلوب «آو» است و «زه» به معنای آب تراویده از زمین است و تا اینجای واژه به معنای آب تراویده از زمین است- قنات زهاب- و جزء آخر «بز» همان حیوان پربرکتی است که آن را خرده‌مالک گاو خوانده‌اند و نامیدن دیه‌ها و آبادیها به نام حیوانات سابقه بسیار دارد و سخت رایج است چنانکه اشترگان، اسفرجان و اسفران از اسب و بزنین[714] از «بز» و در اینجا نیز قنات خوش‌آب زهاب را به «بز» منسوب داشته‌اند. استفاده از «زه» آسانتر از قنات‌های طویل و عمیق است. این است که همه‌جا با قرار دادن «زه» در نامواژه به این مسأله اشاره می‌شود.

وازیچه‌V zic ?e (h)

اشاره

وازیچه دیهی از دهستان ماربین شهرستان اصفهان است. زاینده‌رود از جنوب آن می‌گذرد و شاهراه اصفهان- نجف‌آباد از شمال آن. نام این دیه در فهرست مرکز آمار ایران نیامده است ولی در فرهنگ جغرافیایی اصفهان برای آن عنوانی قرار داده و جمعیت آن را در سرشماری 1355 به صورت خانوار 140 خانوار قید کرده‌اند؛[715] یعنی حدود کمتر از 700 نفر. در حال حاضر دایما کشت و کار و شکوفایی اقتصاد دهستان ماربین اصفهان با همه خصوصیات طبیعی و تخصص ساکنان آن در تربیت درخت و امور کشاورزی بهتر و بیشتر می‌شود. قرب جوار ناحیه از یک‌سو به شهرک سده سابق و از سوی دیگر به نجف‌آباد و اصفهان و سهولت حمل و نقل، زندگانی را در ناحیت ماربین آسان می‌سازد. از دیرباز این ناحیه مرکز حضارت و تمدن ایران بوده است و در تاریخ اصفهان هرچه بالا رویم ذکری از آن می‌بینیم. سابقا از ماربین به عنوان شهر ماربین یاد می‌کردند[716] ولی امروز دهستانی است با دیه‌های بزرگ و
ص: 832
خوب و نام‌آور.
درباره جغرافیای اقتصادی و جامعه‌شناسی روستایی آن هرچه در این مورد بگوییم کم گفته‌ایم و مجموعه کاملی از توضیحات راجع به این امور را ذیل عنوان ماربین در همین فرهنگ آورده‌ایم. اینک نام دلاویز آن.

واژه‌شناسی:

در تقطیع کلمه وازیچه به اجزای «وا+ زی+ چه» می‌رسیم. جزء اول مقلوب واژه «او» به معنی آب است و می‌دانیم که قلب (جابه‌جایی حروف) یکی از اصول مهم تطور است (مقدمه دیده شود). اما جزء دوم «زی» آشکار است که از ریشه زیستن است و جزء آخر «چه» علامت تصغیر است. یعنی زیستگاه منسوب به آب. وازیچه تصغیر «وازی» است و پسوند «چه» می‌گوید که از دیرباز دیهی کوچک بوده که نام وازیچه را به خود گرفته است و گاه چون با دیه احمدآباد به هم نزدیک است آن را احمدآباد وازی بخوانند.

واشه‌V se (h)

اشاره

واشه دیهی است در دهستان حومه نایین. دیه بزرگی نیست و در سال 1345 فقط 8 نفر جمعیت داشته است.[717] دهستان حومه نایین از لحاظ تعداد دیه‌های خود از سایر دهستانهای نایین معتبرتر به شمار می‌آید. چون تقریبا 250 پارچه آبادی در آن وجود دارد ولی همه کوچک و کم‌جمعیت و فقیر است. علت شاید این باشد که در این ناحیه آب زیرزمینی در روزگاران پیش بسیار بوده است و مردم به شوق آن این قناتها را کنده و دیه‌ها پدید آورده‌اند ولی کم‌کم آبها کم شده و دیه‌ها رو به ویرانی نهاده تا به حال فقیرانه امروز افتاده است. تمام ناحیه قنات آب است و با قلت نزولات آسمانی همه دارد کوچک و کوچکتر می‌شود و بسیاری متروک شده. برای خصوصیات دیگر ناحیه نامواژه نایین دیده شود و در اینجا به نام آن‌که اهم مقاصد ما است می‌پردازیم.

واژه‌شناسی:

در بادی نظر واشه بی‌معنا می‌نماید ولی با دقت بیشتر می‌بینیم که به دو جزء «وا+ شه» تقطیع می‌شود. جزء اول برحسب امثال و مشابه آن مقلوب «او» است[718] به معنی آب. و جزء دوم «شه» از ریشه شوییدن و شستن به معنی روان و شوینده است و دو
ص: 833
جزء بر روی هم رفته جایی است که آب روان‌شونده و شوینده دارد.

وانشان‌V ne n

اشاره

وانشان دیهی بزرگ است در دهستان موسوم به عربستان از شهرستان گلپایگان که جمعیتی بسیار دارد و در سال 1345 جمعیت آن را 1870 نفر برآورد کرده‌اند. در این دیه مردم به زبان و لهجه خاص وانشانی صحبت می‌کنند که لهجه‌ای است شبیه به گزی و متأسفانه روی آن هنوز مطالعات کاملی انجام نگرفته است و خود یکی از نشانه‌ها و آثار باقیه تمدن کهن است. لهجه وانشانی چون به گوش برسد نرم و ملایم است و سخت و ثقیل نیست و پیداست که از لحاظ اصالت یا قدمت مقام مهمی دارد که بدین‌گونه در اطراف وانشان شیوع دارد. محصول آن بیشتر گندم و جو و بنشن می‌باشد. دارای آب و هوای خوش است. متأسفانه شهرگرایی در این ناحیه نیز همچنان نفوذ کرده است و دیوارهای آجری و درهای آهنی، که نشان آن است، این‌سو و آن‌سو به چشم می‌خورد؛ ولی آنچه سابقه کهن و تمدن را به دست می‌دهد همان نام و لهجه آن است و چون مجال گفت‌وگو در مورد لهجه آن را نداریم به نام آن می‌پردازیم.

واژه‌شناسی:

وانشان از دو جزء ترکیب شده است: «وا+ نشان». جزء اول مقلوب واژه «او» است که در سیر تطور «او»(Ow) به صورت «وا»(Vaw) و سپس «وا» درآمده است، ولی معنای آن محفوظ است و به معنی آب است. نامگذاری با آب شیوه مطلوب و کهن آریایی است. اما جزء دوم «نشان» از همان نشان به معنای علامت می‌باشد و وانشان روی هم رفته به معنای آن است که نشانی از آب خوب دارد. چه خوب بود اگر در لهجه و زبان وانشانی تحقیق می‌شد و فیلمی گویا و زبان‌دار از محل و مردم و گفت‌وگوی آنها گرفته می‌شد تا نشان درخشانی از تمدن گذشته وانشان باقی بماند.

وج‌

- وچه‌

وجاره‌Vej re (h)

اشاره

وجاره نام دیه کوچکی است که برحسب تقسیمات اخیر آن را در دهستان براآن شمالی قرار
ص: 834
داده‌اند. در سال 1375 این دیه 136 نفر جمعیت داشته است.[719] ناحیت براآن از این پیش ناحیه‌ای عقب افتاده، مالاریاخیز، کم‌جمعیت و فقیر بود ولی در سنوات اخیر به علت دستیابی به مراکز بهداشتی و ارتباط با شهر و الحاق آب کوهرنگ، وضع اقتصادی آنها بهتر شده و جمعیت آن نیز افزایش یافته است. همان‌گونه که از نام براآن و نامهای دیگر مضافات آن پیداست، این ناحیه ناحیتی بسیار قدیم و مرکز تمدن و سکونت اقوام ایرانی بوده است و منابع تاریخی اصفهان همه از براآن یاد کرده‌اند. برای آگاهی از جامعه‌شناسی این ناحیه به نامواژه براآن و مضافات آن در همین فرهنگ مراجعه شود.

واژه‌شناسی:

این نامواژه از سه جزء «و+ جار+ ه» ترکیب یافته، اما جزء اول صورت دیگری از واژه «وه» است که در فارسی اکثر به صورت «به» درمی‌آید و گاه باقی می‌ماند ولی باز به همان معنای «به» و نیکوست و چون حرف «ج» مبدل از «ش» است، وجاره همان صورت دیگری از وشاره است که به معنای بهشهرک می‌باشد و با واژه وشاره همشکل است.
(نامواژه وشاره دیده شود).

وچه‌Vac ?e (h)

اشاره

وچه دیهی کوچکی است در دهستان حومه نایین که جمعیت آن فقط 11 نفر بوده است.[720] و نیز وج دیهی است در دهستان جوشقان از شهرستان میمه که در سال 1345 جمعیت آن 178 نفر بوده است.[721] هم دهستان حومه نایین و هم دهستان جوشقان هردو کم‌جمعیت است و با اینکه هردو به یک معنا در مراکز مهم تمدن کهن ایرانی قرار دارند؛ دلیل این قدمت همان وجود لهجه خاص و گویشی است که در این دیه‌ها تا امروز رایج است و ما مکرر از آن یاد کرده‌ایم. اگر در محلی زبان کهن تاکنون حفظ شده باشد به ناچار باید گفت که خود آن هم قدیمی است و از آن تمدن قدیم هم نشانی دارد. علت کمی جمعیت در این دیه‌ها قلت آب است و قلت آب ناشی از کم‌شدن نزولات آسمانی است که دایم کم و کمتر می‌شود. در جامعه‌شناسی این روستاها چیز قابل ذکری در اینجا نیست و می‌پردازیم به نام
ص: 835
آنها و کیفیت تطور و اشتقاق آنها.

واژه‌شناسی:

وچه در تقطیع به دو جزء «و+ چه» تقطیع می‌شود. جزء اول تخفیف‌یافته واژه «وه» (به کسر اول) به معنی «به» است که در بسیاری از نامهای کهن دیده می‌شود مثل ورامین و ورامینه (تهران)، وشاره (اصفهان، تفرش) و غیره و غیره و جزء دوم «چه» همان «شه» است که برحسب لهجه‌های مختلف «شه» به «چه» تبدیل می‌شود و می‌دانیم که «شه» از شستن و شوییدن است و در واژه‌های بسیار مثل هفتشویه، رامشه، قمشه، کمشه‌چه و قمشان (اصفهان) و غیره داشتیم منتها در اینجا حرف «ش» به «چ» تبدیل شده است و باز هم می‌گوییم که «ش» و «ج» و «چ» و «ژ» و «ز» در لهجه‌های مختلف آسان به همدیگر تبدیل می‌شود. مثالی بیاوریم، «کرشگان» و «کرسگان» معادل کرچگان است و این مسأله را با امثله متعدد در این فرهنگ توضیح داده‌ایم.[722] اصلا در اصفهان دیده شده که در تداول عامه آب‌پاشی را آب‌پاچی تلفظ می‌کنند و این نشان دیگری از همین خو و علاقه مردم به تبدیل این دو سه حرف به یکدیگر است. در مورد وج، باید دانست که وج و وچه یک تلفظ دارند و به یک معنی می‌باشند. این را هم اضافه کنم که در فرهنگها «وج» و «بج» را به معنی زهاب و زراعت دیم هم آورده‌اند که با نام دیه بی‌تناسب نیست.

وراعون‌Var un

اشاره

وراعان که همواره آن را به مزرعه‌اش به صورت مزرعه وراعون می‌نویسند و می‌آورند، صورت تداول عامه این لغت است و الّا اصل صحیح آن مزرعه براآن است که در تداول عامه گاهی وراعون و گاهی وران(Veran) و گاهی ورون(Varown) تلفظ می‌شود. دو چیز سبب شده است که نام و نام‌نویسی این واژه به این صورت درآید. یکی غلبه فرهنگ عربی که «الف»، «واو»، «نون» و «اون» فارسی را به صورت «عون» عربی درآورده و دیگر اینکه در تداول عامه اصفهان علاقه‌ای هست که جزء «ان» آخر کلمات را به صورت ممال واوی «اون» تلفظ نمایند. این مزرعه کوچک در سال 1348 فقط 21 نفر جمعیت داشته است[723] و آن را در عداد دیه عقدا به حساب آورده‌اند. درباره خصوصیات جغرافیایی و
ص: 836
جامعه‌شناسی این محل مراجعه کنید به نامواژه عقدا.

واژه‌شناسی:

واژه‌شناسی این محل آسان است و از همان ریشه برآ و برآمدن به معنی درآمد داشتن و بیرون آمدن و تولید شدن آمده و واژه براآن صفت فاعلی از همین افعال است. برای توضیحات بیشتر نگاه کنید به نامواژه براآن در همین فرهنگ.

ورپشت‌Varpost

اشاره

ورپشت دیهی است از دهستان کرون بخش حومه شهرستان نجف‌آباد اصفهان. در سال 1355 این دیه 500 خانوار جمعیت داشته است و در سال 1375 جمعیت آن 2412 نفر بوده است[724] برای اطلاع از موقعیت جغرافیایی و جامعه‌شناسی آن رجوع کنید به نامواژه کرون و تیران.

واژه‌شناسی:

به‌طوری که در عنوان ورنامخواست توضیح داده شد[725] «ور» به معنای حصار قلعه و یا قصر است و ورپشت یعنی دیهی که در پشت قصر یا قلعه قرار دارد به تعبیر دیگر «زیستگاه پشت حصار».

ورتان‌Vart n

اشاره

در دهستان زفره در خاور اصفهان نزدیک به سگزی دیهی وجود دارد که در لهجه عامیانه به آن ورتون می‌گویند. البته من باید برای تحلیل و تجزیه و شناختن معنای این کلمه مقاله خاصی تنظیم کنم چون راستی تا مدتها نام این دیه بر خود من هم ناشناخته بود و هیچ‌کس نمی‌دانست ورتون یعنی چه، ولی به حکم اینکه هیچ‌وقت فارسی‌زبان بی‌جهت و بی‌دلیل نام بی‌معنی روی دیه‌ها و شهرها نمی‌گذارد، بر من مسلم بود که باید این کلمه یک معنی داشته باشد.
در سال 1345 این دیه 403 نفر جمعیت داشته است[726] و اینک نیز اندکی بیشتر است.
تمام ناحیه کم‌آب است ولی نشنیده‌ام که آب این دیه آنقدر کم شده باشد که متروک بیفتد.
دهستان زفره برحسب تقسیمات اخیر تقریبا 58 پارچه آبادی از بزرگ و کوچک بدان ملحق
ص: 837
و نامبردار می‌باشد و سگزی با 2277 نفر بزرگترین دیه دهستان است و سپس نوبت می‌رسد به زفره که 1848 نفر جمعیت دارد و پس از آن به مزرعه‌شور می‌رسد با 448 نفر و ورتان ما در درجه چهارم 403 نفر جمعیت دارد. نامهای کهنی چون دیزی، رندوان، سگزی، گیچی، ورتون و غیره در این ناحیت نشانه‌های قدمت سکونت و سابقه تمدن چشمگیر است. گویش زفره‌ای هم که مرده‌ریگ تمدن و زبان کهن اقوام آریایی است، همچنان در این دیه نمودار قدمت آن است. ورتون پایین‌تر و زفره بالاتر در سینه کوهستان محلی خوش آب و هوا، زیبا و دلاویز به شمار می‌رود. دریغا که آب در این ناحیه کم است و بیابان فراوان.
درباره جامعه‌شناسی این ناحیت و نواحی مسکونی کوهستان کرکس و دنباله آن به سوی خاور تا نایین مکرر گفت‌وگو کرده‌ایم و می‌دانیم که آبادی و عمران این ناحیه وابسته به بارش آسمان است که متأسفانه در سالهای اخیر کم است و قلت نزولات آسمانی سبب کاهش محصولات و از بین رفتن شکوفاییهای اقتصادی در این ناحیه شده است. چشمه آبگرمی که در شمال ورتون قرار دارد عاملی بر شهرت این محل بوده است.

واژه‌شناسی:

در تقطیع این واژه به صورت «ورت+ ان» می‌رسیم. با واژه «ورت» آشناییم و این همان واژه‌ای است که در پهلوی به صورت «ورت» به معنای گل سرخ وجود دارد. در ارمنی نیز مثل زبان پهلوی به همین صورت دیده می‌شود. این واژه همین‌که به عربی رفته، «ورد» شده و در عربی به همین معنای گل سرخ است و «ان» علامت نسبت و کثرت بنابراین ورتون معادل ورتان معادل وردان همان محلی است که منسوب و منتسب به گل سرخ است به شرح و تفصیلی که در نامواژه ولدان و باغ‌وردان آمده است. ناگفته نگذاریم که ورتون ما در نام خود منحصربه‌فرد نیست و به همین صورت ورتون دیهی آمده است در قزوین و به صورت ورتوان (قزوین) و ورتنی (ساری) و امثال آن نشان‌دهنده همین معنا و نامگذاری است. ناگفته نگذاریم که در پهلوی واژه ورد به معنای خاک هم هست ولی در اینجا این معنی برای نامگذاری منظور نبوده است.

ورزان‌Varz n

اشاره

ورزان سفلی و علیا نام دو دیه است هرکدام با جمعیتی برابر 9 نفر و هردو در عداد دهستان ترقرود از شهرستان نطنز به حساب آمده است. در نشریه مرکز آمار ایران منتشر شده
ص: 838
به سال 1350 نام این دیه را به نام ورزان قید کرده‌اند، ولی نام ورزان اصفهان را به قلم نیاورده‌اند و در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور آن را وزران (با تقدم حرف «زاء» معجمه) قید کرده و ورزان را در کرج نشان داده‌اند.[727] مسلما این خطا است و ما صورت ورزان (با تقدم «راء» بر «زاء» معجمه) را ترجیح می‌دهیم و به توضیح همان می‌پردازیم.
درباره نطنز و جامعه‌شناسی و جغرافیای تاریخی آن تحت عنوان نطنز و به تناسب در عناوین هنجن، ورجه، و غیره توضیحات کافی داده شده است[728] اینجا فقط این نکته را باید تذکر داد که ناحیه نطنز یکی از نواحی قدیم تمدن ایران است و وجود دیه‌هایی مثل مزده، (آمده از مزدا، نام خداوند بزرگ) میلاجرد، مراوند، ریسه، و بسیاری دیگر از این قبیل که همه قدیمی است، نشان آشکار این سابقه تمدن است ولی به حکم علاقه به اختصار می‌پردازیم به توضیح نام آن.

واژه‌شناسی:

در تقطیع این نام به دو جزء «ورز+ ان» می‌رسیم. «ورز» از ریشه ورزیدن به معنی کار کردن و پروریدن است. عمده معنای ورزیدن زراعت است و ناظر به کوشش در امر کشاورزی است و جزء دوم آن صفت فاعلی از همین فعل است. پس ورزان جایی می‌شود که فعالیت‌ها برای امر زراعت در آنجا در جریان است. باید دانست که در حومه اصفهان هم دیهی داریم به نام ورزان که جزء دهستان ماربین است و امروز سخت به شهر اصفهان نزدیک است. نام این ورزان در نشریه مرکز آمار ایران نیامده است و این برحسب عادتی است که فهرست‌نگاران و آمارگران مرکز آمار ایران دارند که دیه‌های بسیار نزدیک به شهر را دیه به شمار نمی‌آورند. به‌هرحال ورزان ماربین یکی از مهمترین دیه‌های ماربین به شمار بوده و دیهی معتبر و بزرگ و آباد است و امروز فقط نام آن به عنوان دیه باقی است.

ورزق‌Varzaq

اشاره

برحسب تقسیمات جدید ورزق نام یکی از دهستانهای شهرستان فریدن است. دیه‌های بزرگی چون ننادگان، نماگرد، میلاگرد، موغان، گنجه در این دهستان قرار دارد. دهستان ورزق
ص: 839
دارای دیه‌های چندانی نیست و جمعا حدود 31 دیه بیشتر در آن ذکر نکرده‌اند ولی دیه‌های بسیار بزرگ دارد همچون دامنه با 200 نفر جمعیت و ننادگان با 1278 نفر جمعیت و خویگان سفلی با 1200 نفر جمعیت و برخی دیگر. ولی به‌هرحال وجود این نامها نشان قدمت و سابقه کهن تاریخی ناحیه است. برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نامواژه فریدن و مضافات آن.
باید دانست که در ناحیت فریدن به علت ریزش بسیار باران و برف و سستی خاک بناهای استوار و آثار تاریخی در آنجا وجود ندارد ولی علایم آشکار قدمت آن را باید در نامها خواند. ما هم می‌پردازیم به مقصد عمده خود که تحقیق در نام آن است.

واژه‌شناسی:

ورزق صورت تازی‌شده ورزک است. «ک» در تعریب به «ق» تبدیل می‌شود.
بنابراین ترکیب کلمه چنین است «ورز+ ک». جزء اول از ورزیدن به معنای زراعت و کار کردن است و جزء دوم «ک» علامت تصغیر است. برای توضیحات بیشتر رجوع کنید به نامواژه ورزنه در همین فرهنگ.

ورق‌Varaq

اشاره

در دهستان وردشت از شهرستان سمیرم اصفهان دیهی است به نام ورق که با وردشت محل وقوعش سخت سازگار است. ورق دیه بزرگی نیست و 141 نفر جمعیت بیشتر نداشته است[729] (در سال 1345، سال آماری ما). ناحیت سمیرم که به تازگی به حکم ثبات و استواری امنیت و انشاء راههای تازه و کوتاه شدن دست پرخاشگران متغلب از آن ناحیه رو به آبادی نهاده است، به حکم خوشی آب و هوا و فراوانی آب ناحیه‌ای بسیار دلاویز و خوش است، و در عین‌حال بسیار کهن است و تمدن و حضارت آن از دیرباز چشمگیر بوده است. دیه‌هایی مثل مهرگرد، موروک، گزن، نسا و اندیجان و بسیاری دیگر از این قبیل همه دلایل قدمت آن است. البته در برخی از نواحی و از جمله سمیرم و هونگان و غیره زبان ترکی رواج پیدا کرده است ولی باید دانست که این زبان نسبت به وضع محل و قدمت آن تازگی دارد. حدس نویسنده این است که تکلم به زبان ترکی از هنگام آمدن سلجوقیان به این
ص: 840
نواحی آغاز شده و همچنان ادامه یافته است. درباره جامعه‌شناسی و تاریخچه جغرافیایی آن برای توضیحات بیشتر رجوع کنید به نامواژه سمیرم و مضافات آن و در اینجا ما می‌پردازیم به اهم مقاصد خود که تحقیق در نام امکنه است.

واژه‌شناسی:

همان‌طور که در بالا اشاره شد ورق و وردشت در معنی به هم نزدیک‌اند.
ورق به صورت قدیم همان ورک است. یعنی مصغر «ور» است و «ور» در زبان اوستایی به معنای حصار و قلعه است. ورجمکرد آن قلعه و حصار بود که جم (جمشید) ساخت و مردم را پناه داد تا از آسیب و بلایای آسمانی و زمینی مأمون باشند. در زبان رایج حاضر فارسی وقتی در نام دیه‌ها می‌آید آشکار است که معنای خود را حفظ کرده است. چنانکه در ورپشت، کرون و ورکان و ورگوران (نطنز)، ورجان (لنجان) همه به معنای قلعه و منسوب به قلعه است. و ورک مرکب از دو جزء «ور+ ک» است. «ور» به معنای قلعه و «ک» حرف تصغیر است و در مورد وردشت نیز همچنان یعنی «دشت» منسوب به «ور» (قلعه و حصار است) ناگفته نگذاریم که در سرتاسر ایران دیه‌ها و مساکن آریایی به صورت قلعه‌ها بوده است و کم‌کم با گسترش تمدن و اسکان مردم قلعه‌ها بلااستفاده افتاده و ساکنان آن شهرها و روستاها احداث کرده و در آن سکونت نموده‌اند.

ورگوران‌Vargur n

اشاره

نام دیه بزرگی است در دهستان «ترقرود» شهرستان نطنز. در سال 1375 این دیه، 197 نفر جمعیت داشته است و اکنون بی‌شبهه بیشتر است چون‌که این ناحیه در این اواخر اقتصادی شکوفاتر پیدا کرده است. ناحیه نطنز از نواحی خوش آب و هوا، درختزار، آباد و پرجمعیت کشور است و برای جامعه‌شناسی و تاریخچه جغرافیایی آن رجوع کنید به نامواژه نطنز و نیه و ابیانه و غیره در همین فرهنگ و همچنین نامواژه‌های مزده، تار، کوهن و مراوند که همه نشان قدمت و سابقه حضارت و سکونت را بر پیشانی خود دارند.

واژه‌شناسی:

ورگوران از سه جزء «ور+ گور+ ان» ترکیب شده. «ور» به معنای قصر و حصار و زیستگاه است و برای توضیحات بیشتر نگاه کنید به نامواژه‌های ورنامخواست و ورپشت و جزء دوم «گور» به معنای همان نام گور، گورخر که سابق بر این در ایران و اطراف آن فراوان بوده است و برای شکار آن داستانها در شاهنامه و خمسه نظامی و غیره آمده است و
ص: 841
«ان» علامت کثرت و نسبت است و واژه روی هم به معنای زیستگاه یا جای منسوب به «گوران» است.

ورنامخواست‌Varn mxw st

اشاره

ورنامخواست دیهی است از دهستان اشیان در شهرستان لنجان در جنوب اصفهان و ریز (زرین‌شهر کنونی) و رودخانه زاینده‌رود غرش‌کنان از کنار آن می‌گذرد. امروزه شهری است بزرگ و پرجمعیت و آباد، در سال 1345 جمعیت آن را برحسب خانوار 1500 خانوار به حساب آورده‌اند.[730] چنانکه مکرر به مناسبات بسیار گفته‌ایم در همه لنجان آثار تاریخی کهن وجود ندارد ساختمانها همه با خشت و گل و سقفهای چوبی است و پیداست که کم‌دوام و بی‌ثبات است. از لحاظ خصایص قومی و نشانه‌های قدمت در این ناحیه چیزی به دست نیست هرچه هست در نام این دیه‌ها و محلها نهفته است. به همین جهت نیز از جامعه‌شناسی و جغرافیای تاریخی آن به نامش بسنده می‌کنیم.

واژه‌شناسی:

نام این دیه بزرگ را امروز در لهجه‌های محلی بی‌جهت «غلوم خاص» تلفظ می‌کنند که پیداست یک تحریف بیجاست و نام درست آن برحسب دفاتر دیوانی و جزو جمع مالیاتی ورنامخواست است و در مکتوبات دیده شده که آن را برنامخواست هم می‌نویسند. این نام بر محل دیگری در ایران نهاده نشده است. هرچند که ورنام در ساری نام دو محل است. نامی به صورت برنامخواست و برنام در سرتاسر ایران وجود ندارد. بنابراین صورت صحیح این نام ورنامخواست است و ما نیز با قبول آن به تفسیر و توضیح آن می‌پردازیم.
«ور» در زبان فارسی به معنای خانه، قلعه و قصر است و مشهورترین مثال آن «ور جمکرد» است که جمشید ساخت، شبیه کشتی نوح و کسانی را در آن جای داد. برحسب برخی داستانهای مذهبی «ور» در زیر زمین است[731] و سه طبقه دارد که بر روی هم قرار گرفته‌اند. در ضمن کاوشهای دانشمندان روس در ناحیه قدیم خوارزم جایی را شناسایی
ص: 842
کردند که می‌گویند همان «ور» جم‌کرد است و حصاری بزرگ است با خانه‌های بسیار.[732] اما نامخواست نام یک پهلوان تورانی است که فردوسی او را به صفت جادو آورده است و می‌فرماید:
دگر جادویی نام او نامخواست‌که هرگز دلش جز تباهی نخواست
نامخواست فرزند هزاران است و یکی از سرداران تورانی است که در جنگ ارجاسب با گشتاسب به جنگ ایرانیان آمد. عجیب است که نام یک پهلوان تورانی بر محلی در دل جلگه مرکزی ایران نهاده شده باشد ولی می‌توان اندیشه کرد که این نامها در زمانی که آریاییان با هم زندگی می‌کردند و در اطراف ایران منتشر بودند و همان وقتی که برحسب اسطوره‌ها و حماسه‌های ملی میانه آنها جدایی افکنده نشده بود نهاده شده است. ازاین‌رو ورنامخواست به معنای قلعه، قصر و زیستگاه نامخواست است و صورت صحیح آن به صورت مضاف و مضاف الیه می‌باشد. به صورت «ور» در اطراف ایران امکنه‌ای نامبردار شده است که می‌تواند برای توضیحی که ذکر کردیم تأیید خوبی باشد و از آن جمله است ورزرد (ایذه، بروجن)، ورده (خرم‌آباد، ساوه، سردشت، کرج) و غیره و ورجرد، معرب ورگرد (کرج) و غیره.

ورنوسفادران‌Va (e) rnusf der n

اشاره

جایی که از این پیش سده نام داشت و بعدها آن را همایون‌شهر نامیدند و اینک خمینی‌شهر می‌گویند، از سه بخش و یا سه دیه نزدیک به هم به وجود آمده است و از همین جهت هم سده نام داشت، یعنی «سه‌ده» و چون دایما نام آن را تغییر داده‌اند دارد هویت تاریخی پیشین خود را از دست می‌دهد. به همین دلیل است که باید دانست تغییر دادن نام امکنه باعث از دست رفتن هویت تاریخی نقاط کشور می‌شود و این گناهی است که نباید مرتکب شد.
ورنوسفادران که امروز در تداول عامه آن را ونسفون (ونصفون) تلفظ می‌کنند آخرین است از سه محلت سده پیشین و خمینی‌شهر امروز. گاهی نیز مردم آن را بن‌اصفهان و به گویش محلی بنصفان یا بنصفون تلفظ می‌کنند، ولی اصل واژه که هنوز باقی مانده و در
ص: 843
دفاتر دیوانی (جزو جمع مالیاتی) به همین صورت نوشته می‌شود ورنوسفادران است. خود نامواژه بر قدمت و سابقه خود گواهی می‌دهد. گویش گزی که ذکر آن گذشت تنها در این قسمت شهر در بین خانواده‌ها کم‌وبیش رواج دارد و این مسأله خوب نشان می‌دهد که در روزگاران کهن زبان گزی و یا به‌هرحال گویشی شبیه به آن در سرتاسر منطقه و از جمله همین سه دیه رواج داشته است. از سوی دیگر وجود آتشگاه و نامهای دیگر وابسته به آن نشان تعلقی است که این نواحی به دین زرتشتی داشته است. از جمله به‌طوری‌که خواهد آمد، دیه آدریان و در تلفظ عامه امروز آدیان یا آدیون معادل آذریان که درست نام آتشکده در آن وجود دارد[733] به فاصله اندکی از همین ورنوسفادران قرار دارد. نشانی دیگر از وابستگی محل خمینی‌شهر امروز و سه‌ده (سده) پیشین به آتش و دین زرتشتی و آتشکده بوده است. بی‌شک ورنوسفادران ما نیز از چنین رابطه و تعلّقی خالی نبوده است، ولی کم‌کم به موازات از بین رفتن فرهنگ کهن و دین زرتشتی رفته‌رفته تاریخ و کیفیت علقه محلهای دور و بر آتشگاه نیز به دین زرتشتی فراموش شده است و امروزه نامواژه ورنوسفادران برای ما، نه‌فقط نامفهوم است، بلکه عجیب و غریب هم جلوه می‌کند. ببینیم ورنوسفادران چه ترکیب و چه معنی دارد.

واژه‌شناسی:

در شناخت این واژه‌های کهن که ذهن ما با آنها آشنایی ندارد باید آنها را تقطیع کرد و به اجزای شایسته تجزیه نمود. ورنوسفادران ترکیبی به شکل زیر دارد: «ور+ نوس+ ف+ آدران». جزء اول «ور» به معنای قلعه و حصار است. در فرهنگهای ما و از جمله «برهان قاطع» و به اقتفای آن فرهنگ فارسی معین آن را به این معنی نیاورده‌اند و معانی بسیاری که برای آن ذکر کرده‌اند، هیچ‌کدام مناسبت با محل و زیستگاه انسان ندارد. اولین جایی که به واژه «ور» برمی‌خوریم در «ور جمکرد» یعنی همان قلعه‌ای است که جمشید پادشاه داستانی ایران ساخت و مردم را از سرما و آسیب اهریمن مصون داشت.[734] در نامهای دیه‌ها و روستاها به این معنی زیاد استعمال شده است و معانی آنها به همین
ص: 844
توضیح خوب آشکار است. از آن جمله ورگوران (نطنز)، ورکوه یعنی قلعه‌کوه (بروجرد)، ورق (سمیرم) معادل ورک مصغر ور، ورکبود (ایلام)، ورمغان (باختران)، ورمکان معادل ورمغان (سنقر- سنندج) و بسیاری دیگر.[735] البته به معانی دیگر هم هست که در فرهنگها متعرض آنها شده‌اند ولی همان‌طور که گفته شد، هیچ‌کدام با نام محل سازگار نیست. جزء دوم «نوس» هم در ظاهر معنی ندارد، ولی ما می‌دانیم که در زبان فارسی حرف «س» به «ش» تبدیل می‌شود.[736] ازاین‌رو آسان می‌توان دریافت که حرف «سین» در اینجا مبدل از «شین» است و «نوس» صورت دیگری است از «نوش» که در فارسی معنی دارد و به معنی آن خواهیم رسید. اما جزء سوم حرف «ف» در اینجا در حقیقت زاید است و برای سهولت تلفظ اضافه می‌شود و در اسامی دیه‌ها امثله بسیار دارد.[737] اما جزء چهارم «آدران» خود مرکب از دو جزء است «آدر+ ان». آدر صورت تلفظ دیگری از «آذر» است. آذر به صور مختلف آذر، آتر، آتور، آتش، تش و تیش در گویشهای مختلف به کار می‌رود و جزء آخر «ان» پسوند نسبت و کثرت و همچنین علامت جمع است و دو جزء روی هم رفته در اصطلاح دین زرتشتی به معنی آتشکده است. خود واژه آذر و معادلات دیگر آن آتش به معنای آتشکده هم می‌آید. و آذر و آذران به آتشکده‌های کوچک اطلاق می‌شده است و در این معنی در شاهنامه آمده است:
بدو گفت پایت به زین اندر آرهمه کافران را به دین اندر آر
به گیتی همه بت‌پرستان بکش‌پس آتشکده کن به آیین و هش
پراکند گرد جهان موبدان‌نهاد از بر آذران گنبدان
و باز فردوسی در اشاره به زرتشت گوید:
یکی سرو آزاده را زردهشت‌به پیش در آذر ایدر بکشت[738]

ص: 845
از این امثله و مثالهای دیگر به خوبی آشکار می‌شود که «آذر»، «آذران» و «آذریان» به معنی آتشکده است. نامواژه دشوار ما به همین صورت حل می‌شود: «ور+ نوس+ ف+ آدران» معادل «ورنوش‌آذران» یعنی قلعه آذرنوش.
اما آتشکده نوش‌آذران و یا نوش‌آذر یکی از آتشکده‌های معروف و بزرگ و معتبر زرتشتی بوده است و همان آتشکده‌ای است که به روایت سنتی در بلخ قرار داشته و زرتشت در آنجا به‌دست ارجاسب تورانی کشته شده است. فردوسی می‌گوید:
وز آنجا به نوش‌آذر اندر شدند[739]
رد و هیربد را همه سر زدند
ز خونشان به نوش‌آذر آذر بمردچنین بدکنش خوار نتوان شمرد؟
با توجه به آنچه گذشت آشکار می‌شود که ورنوش‌آذران (ورنوسفادران) به معنی قلعه‌ای است نزدیک و یا متعلق به آتشکده نوش‌آذر یا نوش‌آذران.
همچنین باید دانست که نوش‌آذر در نام اشخاص و ناموران بزرگ ایرانی نیز آمده است، از جمله نام فرزند اسفندیار است که در جنگ زابل به دست زواره کشته شد و استبعاد ندارد که بجز نام فرزند اسفندیار در نام دیگر ناموران هم آمده باشد و هم از اینجا می‌توان دریافت که تواند باشد. «ورنوش‌آذران» بجز انتساب به آتشکده آذرنوش (نوش‌آذران) به نام ناموری دیگر نیز منسوب بوده باشد.

وزوان‌Vazv n

اشاره

وزوان دیه بزرگی است (در دهستان پیشین و امروز شهرستان میمه) که در کنار شاهراه اصفهان- تهران قرار دارد، بسیار آباد و پر رونق و با اقتصادی بسیار شکوفا. در سال 1345 (سال آماری ما) این دیه 2297 نفر جمعیت داشته[740] و امروز به ناچار زیادتر است.[741] چون‌که بر اثر رفت‌وآمد و وسعت دامنه فعالیتهای اقتصادی و ایجاد کارگاههای صنعتی از قبیل نساجی و غیره، اقتصاد این ناحیه ترقی کرده است ولی در عوض چون از قناتهای معتبری
ص: 846
مشروب می‌شده و آن قناتها همه با قلت آب مواجه شده یا به‌کلی خشکیده است، از این جهت کشاورزی آنها تقلیل یافته است اگرچه موقتا با کندن چاههای عمیق این مشکل را جبران کرده‌اند.
چاه عمیق چاهی است که از سفره آب‌رو که با باران و نزولات آسمانی تغذیه می‌شود و زیادی آن به اندازه امکان در قنات جریان پیدا می‌کند، در می‌گذرد و به سفره آب زیرزمینی می‌رسد و این سفره از بارش آسمان کمتر بهره‌یاب است و کم‌کم آب سفره زیرزمینی را مصرف می‌کند. دایما چاهها عمیق و عمیق‌تر می‌شود و چون به عمق 200، 300 متر رسید دیگر چاه صرفه اقتصادی ندارد، بنابراین نباید فکر کرد که چاههای عمیق وسیله خوبی برای کشاورزی است چون مانند خوردن از ذخیره است و ذخیره‌ای که جایگزین پیدا نمی‌کند و اگر به همین شیوه روزگار ادامه پیدا کند باید دانست در ایران فاجعه بزرگی روبه‌رو خواهیم شد.
آنچه درباره کشاورزی و تمدن این ناحیه باید بگوییم تحت عنوان میمه که این دیه یا شهرک امروز جزء آن است، گفته‌ایم. دیه‌های این ناحیه برای خودشان زبان و فرهنگی دارند، همه کهن و قدیمی و دلاویز، این لهجه‌ها از میمه و جوشقان و قهرود تا نطنز رواج دارد.
این ناحیه به داشتن لبنیات خوب نامبردار است و ما توجه خود را برحسب قراری که داریم متوجه نام آن می‌کنیم.

واژه‌شناسی:

وزوان از دو جزء «وز+ وان» ترکیب شده. جزء اول «وز» از ماده وزیدن همان است که از ریشه اوستایی «وز» می‌آید[742] و در پهلوی به صورت «وزیتن» داریم و در فارسی وزیدن و وزش از آن می‌آید، و از جمله لغاتی است که صورت باستانی و صورت میانه آن دست نخورده به زبان پارسی حاضر رسیده است. اما جزء دوم «وان» همان است که گاهی به صورت «بان» در می‌آید و به معنای صاحب و دارنده و نگهبان است. شیروان، نخجوان، ناجوان، همه از این دست واژه‌ها است که به تضاعیف درباره آنها گفت‌وگو کرده‌ایم.[743] بنابراین وزوان یعنی جایی که باد دارد و یا باد می‌وزد و خوش و تند می‌وزد و می‌دانیم که باد در نزد اجداد آریایی ما خوب و محترم شمرده می‌شده و این دیه هم به
ص: 847
همین مناسبت به این نام نامیده شده است.

وزوه‌Vazve (h)

اشاره

وزوه دیهی است نسبتا کوچک با 172 نفر جمعیت در دهستان پشتکوه موگویی از شهرستان فریدن. فریدن که امروز برای خودش شهرستانی شده و نام و نشانی پیدا کرده است و مرکز آن شهر داران است، از مراکز کهن تمدن و حضارت ایران بوده است. همین نام فریدن خود بر این معنا شاهد بزرگی است و اسامی دیگر دیه‌های کهن در این ناحیه چون وزوه، سو، شاهان، لاوه، ویجه و غیره و غیره دلایل دیگر این گفتار است.[744] این دهستان و این شهرستان که در آن واقع است با وجود داشتن نامهای کهنی که به تفاریق ما از آنها یاد کرده‌ایم و بر قدمت یکسره آن دلالت دارد، ولی متأسفانه آثار تاریخی در شهر و دیه‌های این ناحیت وجود ندارد، چون‌که بارندگی در ناحیه کوهستانی و مرتفع فریدن زیاد است و خاک سست و نااستوار و عمارتها همه با خشت خام برآورده شده است. بنابراین ساختمانها در مقابل این آب و هوای یخ‌زار زمستان و گرمای تابستان پایدار نمی‌ماند. مردم آنها را می‌ساختند که بتوانند در زمستانهای سرد پربرف گوسفندان خود را در آن حفظ کنند و خود در بالای سر آنها و یا کنار آنها از گرمای آنها نیز استفاده کنند. محصول این دیه‌ها بیشتر گندم است آن هم به صورت دیم و از آن پس حبوبات دیگر (سیب‌زمینی در سنوات اخیر) و تخم شبدر و دانه‌های روغن‌دار و امثال اینها است. صنعتی نیز جز قالی‌بافی بدان جا راه نیافته است ولی شهرگرایی در آن به سرعت پیش می‌رود. شاه عباس بزرگ در سال 1603 میلادی ارمنیان جلفا و ایروان و برخی جاهای دیگر را به ایران کوچ داد و در فریدن و اصفهان بیشترین آنها را سکونت داد و تا همین اواخر عده زیادی از ارمنیان در فریدن به شغل زراعت مشغول بودند ولی آن عده از ارمنیان که در دیه‌های لنجان مثل پیربکران و غیره ساکن بودند، همه به تفاریق محل خود را ترک کردند و به ارمنستان بازگشتند. فقط در فریدن بود که اینان همچنان مانده بودند ولی بر اثر فشارهایی که به آنها وارد آمد عده زیادی دیه‌های خود را تخلیه کرده به ارمنستان رفتند و اینک عده قلیلی ارمنی در این نقطه هستند. ارمنیان در این ناحیه و ناحیه
ص: 848
جاپلق و بربروت و هرکجا سکونت کردند کلیسایی ساختند و فرهنگ ارمنی خود را حفظ کردند، ولی فرهنگ آنها به ایرانیان و مسلمانان سرایت نکرد و توسعه نیافت و ارمنیان چون به صورت یک جزیره بی‌ارتباط با اطراف زندگی می‌کردند سرانجام از این ناحیه به ارمنستان مهاجرت کردند و اینک عده قلیلی ارمنی در اینجا باقی است. بپردازیم به نام قشنگ این محل.

واژه‌شناسی:

وزوه در تقطیع به دو صورت «وز+ وه» در می‌آید. جزء اول «وز» از همان ریشه «وز»(Vaz) اوستایی به معنای وزیدن است و جزء دوم «وه» همان واژه‌ای است که بعدها به صورت «به» درآمده است و مکرر گفته‌ایم که «و» و «ب» در لهجه‌های مختلف به هم تبدیل می‌شود و گاه «و» به صورت «واو» مکسور در می‌آید و ممکن است هم حرکات آن تغییر یابد، چنانکه در ورامین یعنی «به‌رامین» با «واو» مفتوح است. به‌هرصورت جزء دوم «وه» همان به معنای خوب است و دو جزء روی هم به معنای جایی که باد آن خوش است. یعنی خوش‌باد، نیک‌باد و امثال اینها و به همین صورت. این واژه نام بسیاری از امکنه در سرتاسر ایران قرار گرفته از جمله وزران (نطنز)، وزره (پاوه)، وزمیان (ایلام)، وزنا (دماوند)، وزوار (بهشهر)، وزوان (اصفهان) و وزوه خود ما در فریدن.

وسکان‌Vesk n

اشاره

وسکان به کسر اول دیه کوچکی از دهستان قهاب در شمال خاوری اصفهان، نزدیک به فرودگاه بزرگ اصفهان است. درباره دهستان قهاب بسیار گفت‌وگو کرده‌ایم[745] و مکرر درباره جامعه‌شناسی آن سخن گفته‌ایم. این بلوک از این پیش از «کیّ» (به کسر اول و تشدید «ی» آخر) که در لهجه اصفهان به معنی کهریز و قنات سرباز است مشروب می‌شد. اینک به علت قلت نزولات آسمانی کاریزها خشک شده و از شبکه نهرهای تازه آبیاری زاینده‌رود مشروب می‌شود. جمعیت آن را در سال 1355 ه. ق فقط 19 تن برآورد کرده‌اند؛ شهرگرایی به شدت به منطقه رخنه کرده و نزدیک بودن به اصفهان نیز این معنا را تشدید می‌کند. کلمه قهاب را گفته‌ایم که از «که+ آب» گرفته شده است و «کاف» اول به «قاف» عربی تبدیل یافته است و در این‌باره هیچ شکی نیست و اینک باید به نام وسکان کهن بازگردیم.
ص: 849

واژه‌شناسی:

در فرهنگ جغرافیایی اصفهان[746] آن را با «کاف» تازی وسکان آورده‌اند و این بر خلاف تلفظ معمول در تداول و عرف عامه محل است. مردم دیه خود را وسگان با «گاف» فارسی تلفظ می‌کنند و ظاهرا صحیح هم همین است. ولی به‌هرحال در معنای آن تفاوتی حاصل نمی‌شود چون سکه و سگ و سگا و غیر اینها همه تلفظهایی است از یک واژه که به صور مختلف در لهجه‌های مختلف آمده است و ما امروز معمولا آن را سکا می‌نویسیم و می‌خوانیم. به‌هرحال تقطیع نامواژه این دیه چنین است «و+ سگ+ ان». درباره جزء اول که اینجا به صورت «واو» مکسور تلفظ می‌شود، باید بدانیم که آن تغییر شکل یافته واژه «وه» و «به» است و از این بابت امثله فراوان در دست داریم از قبیل «وشاره» و «وجاره» و غیره و غیره.[747] و جزء دوم سگه یا سکه نام همان قوم کهن آریایی سکا است که با آریاییان هم‌نژاد و همراه بودند و در همان زمان مهاجرت آنان، مهاجرت کردند و در اطراف ایران سکونت گزیدند. من از مطالعه در نام دیه‌ها به این نتیجه رسیده‌ام که تواند باشد مهاجرت طوایف سکایی، قبل از مهاجرت آریاییان هم صورت گرفته باشد، یا در حین مهاجرت آنان با هم با فاصله اندکی جلو و عقب برحسب زمان حرکت کرده‌اند و در جاهایی استقرار یافته‌اند و نام خود را به صور مختلف به محلهای مورد سکونت خود داده‌اند. جزء اخیر کلمه یعنی «ان» پسوند نسبت و کثرت است، یعنی محل خوب سکاییان و با این ترکیبات و مشابهات در اطراف مملکت، امکنه بسیاری نامبردار است.

وشاره‌Ve re (h)

اشاره

وشاره دیه نسبتا معتبری است که در دهستان حومه علیا از شهرستان شهرضا قرار دارد. در سرشماری سال 1375 جمعیت آن 538 نفر بوده است.[748] ناحیه شهرضا ناحیه‌ای قنات‌آب است و به علت قلت نزولات آسمانی قناتهای این محل دایما کم می‌شود. خوشبختانه در این محل کم‌آبی چندان مؤثر نشده است. ناحیه شهرضا که در گذشته قمشه نام داشت (نامواژه قمشه دیده شود) از مراکز کهن سکونت و تمدن اقوام ایرانی بوده است و وجود
ص: 850
نامهای کهن در این ناحیه و حتی خود نامواژه قمشه دلیل بزرگ این قدمت است. ولی سرانجام نام مراکز تمدن محکوم به تطور است و تطور نامها در این ناحیه همه‌جا وجود دارد و چشمگیر و دلاویز است. درباره تمدن و تاریخچه و جغرافیای محلی این نواحی به نامواژه قمشه و مضافات آن رجوع شود.

واژه‌شناسی:

وشاره از سه جزء «و+ شار+ ه» ترکیب یافته است. جزء اول «و» همان تخفیف یافته کلمه «وه» است که اغلب در فارسی به صورت «به» در می‌آید و در بعضی از اسامی به صورت «به» باقی می‌ماند و در اصل به معنای خوب و نیکوست، و اما جزء دوم «شار» همان تخفیف یافته و مخفف کلمه شهر است (شهرستان- شارستان) و این‌گونه تغییر صورت بسیار مستعمل است و جزء آخر «ه» مبدل از «ک» است که در تطور کلمات از پهلوی به فارسی حاضر به «ه» تبدیل می‌شود (نامک- نامه).
بنابراین وشاره به معنای بهشهر است و می‌توان جزء «ک» را علامت تصغیر گرفت، که باز به صورت «ه» درآمده است: یعنی شهر خوب کوچک و این معنا از نامواژه فشارک که با این نامواژه در معنا و لفظ بسیار همشکل است دیده می‌شود. فشارک معادل بهشهرک و وشاره معادل وشارک، معادل فشارک، معادل بهشهرک می‌باشد. (نامواژه فشارک دیده شود).

وشته‌Veste (h)

اشاره

در دهستان برزآوند اردستان دیهی داریم به نام وشته که در سرشماری سال 1375 فقط 3 نفر جمعیت داشته است. در حالی‌که در سال 1345 جمعیت آن 21 نفر بوده است[749] و این تقلیل جمعیت را سبب دیگری نیست جز کم‌آبی و خشکسالی، چون‌که تمامت ناحیه اردستان و از جمله برزآوند قنات آب است و قناتها به دلیل قلت نزولات آسمانی تقلیل می‌رود و جمعیت آن هم کاهش می‌یابد.[750] و طولی ندارد که اگر به قول اصفهانی‌ها در بر این پایه بگردد یکسره متروک شود. به‌هرصورت برای تذکر ما تطور آن را توضیح می‌دهیم.

واژه‌شناسی:

وشته صورت تحریف یافته از «ویشت» است و «ویشته» صورت بسیار فاخر تطور اوستایی «وهیشته» است و وهیشته اوستایی به صورت «ویشته» و «وشته» درآمده
ص: 851
است و این‌گونه تطور به علت نزدیک بودن مخارج حروف رایج است. کلمه «وهیشته» اوستایی به معنای «بهشت» است و چقدر مناسب است که نام بهشت بر محلی گذاشته شود و یادآور چنین روزگار کهنی از اوستا و زردشت و انتشار دین زردشتی در تمام نواحی ایران و خود این محل باشد. نامواژه ویشته دیده شود.

ولاشان‌Vel san

اشاره

ولاشان دیهی است سرسبز و آباد که آن را جزو بلوک ماربین شهرستان خمینی‌شهر به شمار آورده‌اند. در سال 1345 این دیه قریب 1748 نفر جمعیت داشته است[751] و اینک بی‌شبهه بیشتر است.[752]
درباره جامعه‌شناسی و حضارت و معیشت مردم ماربین از این پیش سخن گفته‌ایم اینجا اجمالا باید بگوییم که ماربین نزدیکترین بلوک غربی اصفهان به شهر اصفهان است و در ساحل رودخانه زاینده‌رود همیشه آباد و سرسبز و خرم بوده است و اینک نیز هست. بهترین اراضی زراعتی و بهترین میوه‌های اصفهان با همه شهرت و معروفیت خود در این منطقه به عمل می‌آید. از دور که به آن نگاه کنیم آن را محفوف به درختستانها و باغهای سرسبز می‌بینیم. کلمه ماربین و تاریخ کهن آن ذیل عنوان ماربین دیده شود.
مردم زحمتکش و کوشای آن در درختکاری و پرورش نباتات تخصص دارند و از همین راه ارتزاق می‌کنند. و اخیرا صنایعی از قبیل حوله‌بافی و سنگبری و سیمان‌کاری در نواحی مختلف آن راه پیدا کرده است و بر ثروت مردم افزوده شده است.

واژه‌شناسی:

واژه ولاشان که در ابتدا بی‌معنی می‌نماید در حقیقت همان تحریف شده «بلاشان» است و از دو جزء «بلاش+ ان» ترکیب یافته است. اما جزء اول آن همان واژه «بلاش» است که نام بسیاری از پادشاهان اشکانی بوده است و جمعا پنج تن از پادشاهان این سلسله به این نام نامبردار می‌باشند. و آخرین آنها بلاش پنجم است که سلطنت را به برادر خود اردوان باخت. و این پادشاه اردوان آخرین پادشاه این سلسله است و اردشیر
ص: 852
ساسانی سلطنت را از دست وی در سال 225 میلادی بربود. در اطراف کشور نام این پادشاهان از جمله بلاش و اشک بر روی امکنه بسیار مانده است و از جمله آنها همان بلاشان است، البته نمی‌توانیم که بگوییم به کدام یک از این بلاش‌های پنجگانه تعلق دارد و در عالم تصور می‌توانیم بگوییم که تواند باشد یکی از ناموران اشکانی هم بجز پادشاهان این دیه را آباد کرده و به نام خود خوانده است.

ولدان‌Vald n

اشاره

مباحث جغرافیای تاریخی از دو سه جهت شیرین و دلنشین است: یکی از این جهت که بالاخره گفت‌وگوی تاریخ است و از سوی دیگر تاریخ حاصل دست و فکر و نیروی انسان و آنچه از آنها به وجود آمده است، و سرانجام داستان شگرف زندگانی او؛ یعنی داستان آثاری است که از این انسان به صورت بقایای فعالیت و کوشش و نیروی تن و روان او در روی زمین باقی مانده است و سه دیگر از این بابت که در عین‌حال جغرافیا است و وصف و نمودار زمین است و حوادثی که بر زمین گذشته و بر انسان در زمین رخ داده است؛ و اتفاقا چون مباحث جغرافیای تاریخی بدین صورت که ما از آن گفت‌وگو می‌کنیم با زبان‌شناسی هم آمیخته است، پس در این بخش از ادب تاریخ و علم و ادب و جغرافیا همه در هم می‌آمیزد. پس از این مقدمه بر سر سخن برویم و بگویم که ولدان چیست و کجاست؟
شاید این کلمه برای بسیاری از خوانندگان غریب باشد. عموما مردم کمتر از نام و معنای آن آگاهی دارند.
ولدان نام دیهی است کوچک و قشنگ و صحرایی دلکش و منزّه پر از درختان گل و پرورشگاه گل آتشین که امروز اسم فرنگی آن «رز» رایج شده است. این صحرا افتاده است در جانب باختر اصفهان در فاصله بین دیه رهنان (امروز شهر) و اصفهان. اگر از جاده قدیم رهنان از اصفهان به آنجا برویم همین‌که راه به نیمه رسید باید صحرای ولدان را درنوشت و به رهنان رسید. این صحرای قشنگ و دل‌انگیز از جانب جنوب باختر، رو به جانب شمال خاوری اصفهان به صورت یک قطعه زمین دراز کشیده می‌شود.
ص: 853
جانب جنوب غربی آن صحرای سهرانچی[753] است و همچنان به سوی خط مایل جنوب باختری- شمال خاوری بین رهنان و آپاران و برزان[754] پیش می‌رود تا گوشه باریکی از آن نزدیک کارخانه روغن نباتی ناز به شاهراه اصفهان- تهران می‌رسد.
خود دهکده ولدان درست در نیمه راه اصفهان- رهنان بر جانب جنوب باختری واقع شده است و راه باریکی که از جاده اصفهان- رهنان منشعب می‌شود ما را بدان جا می‌برد. در حال حاضر غول نوسازی و تمدن ظاهرفریب شهری بدانجا راه یافته است، دیوارهای آجری و سیمانی، درهای آهنی و نماهای سنگی و آسفالت، مظاهر پرفریب این غول است. تا قدم به این دهکده نهادی به استقبال تو می‌آید و آغوش آن را چنان گسترده می‌بینی که همه‌چیز را در خود بلعیده است.
از خانه‌های روستایی، آغل‌ها[755] و دامداری کهن و حمام و مسجد کهن آن دیگر چیزی باقی نیست. کارگاههای سنگ خردکنی و موزائیک‌سازی باز هم چون اهریمن بدکنش و بدمنشی دور دیه را احاطه کرده و بوی دلاویز گل را از آن گرفته است. همه‌جا خاک بلند است و این خاک می‌نشیند بر سر گلها و درختستانها. بدین صورت اگر آب به این جوی رود دیگر نه از گل خبر خواهد بود و نه از ولدان. وقتی به این دیه قدم گذاشتی صدای تراکتورها که مصالح سنگ خردکنی را جابه‌جا می‌کنند باز با گرد و غبار درهم می‌شود و چشم و گوش و دهان را می‌آزارد، آوخ که آدمی با فرسوده‌سازی محیط، دشمن حیات خویش است. به هرحال این داستان را بگذاریم و از ولدان سخن بگوییم.

واژه‌شناسی:

ولدانی‌ها گاه و بی‌گاه دیه خود را «ویلان» می‌خوانند و برحسب پرس و سؤالی که از آنها کرده‌ام برخی هم «ویلان» را نام خانوادگی خود ساخته‌اند. مردمی هستند از نظر نژادشناسی صاحب همه آن خصوصیات اقوام زحمتکش روستایی ایران، لهجه
ص: 854
خاص هم ندارند. در فرهنگها کلمه «ویلان» به معنای سرگردان و حیران هم آمده است و در گیلکی هم این کلمه هست اما نه به این معنی که در اصفهان رایج است بلکه به معنای کاری ناقص و نیمه‌تمام و به‌هرحال بعید می‌نماید که این نام روی محل سکونتی گذاشته شود. آخر این کلمه به این معنی صفت انسان است نه یک محل، محل که سرگردان نمی‌شود ولی به‌هرصورت چون در دیهی کهن است و هرچیز کهن که نامش کهن است و با معنی به ناچار باید معنی دیگری داشته باشد که با وضع کهن آن ارتباطی پیدا کند. کلمه عربی «ورد» به معنی گل را همه می‌دانیم ولی این کلمه به این معنی در تازی از لغات دخیل است و اتفاقا «مثلث الفاء» هم استعمال می‌شود و به معانی عطش و زعفران و شیر بیابان و شتر تندر و ... و غیره نیز معنی می‌دهد و کلمه «وردان» به همین صورت در عربی به معنای کرمی است که بوی کریه بد دارد و در بین قاذورات و نجاسات زندگی می‌کند و نمی‌شود فکر کرد دیهی کهن در اصفهان به این نام نامیده شود.
اما حقیقت آن است که این کلمه «ورد» به معنای گل اصلا فارسی است و از زبان فارسی به عربی رفته است و جا افتاده و ترکیب کلمه به صورت «وردان» هم صحیح و درست است. در پهلوی این کلمه به صورت (ورت(Varta است که البته از اصل آرامی به همین معنا آمده است. به‌هرصورت شک نیست که ترکیب کلمه «وردان» یک صورت صحیح جمع کلمه پهلوی است و معنی آن به همین صورت «گل» و «گلان» است و اگر توجه کنیم که در زبان پهلوی حروف «ر» و «ل» یک علامت دارد، متوجه می‌شویم که اگر به پهلوی بنویسیم «وردان»، «ولدان» هم خوانده می‌شود. بنابراین «وردان» و «ولدان» هر دو یک کلمه و حاکی از یک معنی است و چه نام خوبی گذاشته‌اند بر دهی که صحرای دلکش آن پرورش دهنده گل است. این نکته را هم بگویم که برحسب قاعده رایج زبان فارسی از باب اطلاق حال به محل ترکیب کلمه «وردان» معادل ولدان معادل «گلان»، هم جمع است و هم نسبت بنابراین ولدان یعنی سرخ گلان آتشین و نام این دیه هم کهن هست و هم زیبا و متناسب با محصول آن.

ولگان‌Valg n

اشاره

ولگان از دیه‌های قدیم اصفهان است و خود نامش بر این معنا شهادت می‌دهد. در جلگه باصفا و پرطراوت ماربین که گفته‌اند «خطه ارم است و آفتاب در آن درم درم است» قرار
ص: 855
دارد.[756] می‌دانیم که ماربین از لحاظ آب و هوا و محصولات زراعتی و مخصوصا درختستانهای به و گیلاس در همه ایران مشهور است. به و سیب آن به خوبی و خوش‌بویی راستی را که بی‌نظیر می‌باشد. در این جلگه باصفا که در غرب اصفهان افتاده است و کوه آتشگاه تاریخی در وسط آن روزگاری در ایام کهن شعله می‌کشیده است واقع می‌باشد، قدمت این ناحیه در وجود این آتشگاه و وجود نامهای دیگری است که به صورتی در آن نام آتش و آتشگاه آمده است.[757] در این جلگه طراوت‌بخش دیه ولگان حاضر ما وجود دارد.
اگر بخواهیم آن را روشن و آشکار از نظر موقعیت جغرافیایی نشان دهیم باید محور جاده اصفهان به نجف‌آباد را (رو به نجف‌آباد) برویم تا به سه‌راهی درچه برسیم. سه‌راهی درچه پس از سه‌راهی شهر سده پیشین (خمینی‌شهر امروز) قرار دارد و در آنجا رو به جنوب که برویم بعد از شهرک بزرگ درچه خیابانی پیدا می‌شود در دنباله همان جاده درچه که در وسط املاک ولگان قرار دارد ابتدا متوجه آن نمی‌شویم، چون مغازه‌های دو طرف این جاده در این محل ولگان درست به فاصله اندکی متصل و ملحق به درچه است و ولگان درست در شمال باختری درچه و به تعبیری متصل به آن قرار دارد. خود دیه ولگان که امروز از آن کمتر اثری به شکل دیه وجود دارد در سمت باختر این جاده افتاده است. در آنجا که پیش بروی و کوچه‌های منشعب از این خیابان اصلی را در پیشگیری به دیه ولگان می‌رسی که همه‌جا دیوارهای آجری و درهای آهنی صورت روستایی آن را از بین برده و چیزی به وجود آورده است، به اصطلاح دیهی ترقی یافته یعنی شهری شده، و یا بهتر بگوییم روستایی که از بین رفته و بقیت آن در شرف از بین رفتن است، و شهری پراکنده با خانه‌های کوچک و وضعی نامطلوب در دور و کنار قرار دارد این است همه آنچه ولگان را به وجود می‌آورد. جمعیت آن را در حدود 1000 نفر می‌توان تخمین زد. این دیه از دو مادی آب می‌گیرد یکی از مادی خیرآباد، و دیگری در سهام ماربین از قریه هرستان[758] و علت اینکه برخی آن را در عداد
ص: 856
دیه‌های دهستان لنجان قرار داده‌اند همین است که از دو بلوک مهم آب دارد چون محل آن مشخصا دانسته شد می‌پردازیم به نام آن.

واژه‌شناسی:

این واژه را به این صورت درست نمی‌توان معنی کرد. بی‌شبهه با واژه «ول» که در لهجه اصفهانی بار منفی دارد مربوط نیست. در بعضی لهجه‌ها «ول» به ضم اول به معنای «گل» است و در برخی از فرهنگها به همین معنی آن را به کسر اول ذکر کرده‌اند.[759] اگرچه به معنای گل در نام محل تناسبی دیده می‌شود مخصوصا در ماربین ولی در تقطیع آن‌که البته باید «ول+ گان» باشد اندکی بعید می‌نماید چون‌که «ول» به معنای «گل» چندان در زبان پارسی کاربرد ندارد و چون حرف «ل» با «ر» قابل تبدیل است، جزء اول آن «ور» است به معنای حصار و قلعه و جزء دوم آن «گان» پسوند اتصاف و نسبت است و ولگان معادل «ورگان» یعنی جایی که قلعه دارد. تا این سخن به پایان نرسیده بگوییم که «ورگان» (ولگان) به همین صورت در منابع قدیم آمده است از جمله سمعانی می‌گوید: «محله‌ای است به اصفهان که در آنجا بازار بزرگی وجود دارد»[760] ولی این ورگان را با ورکان کاشان نباید اشتباه کنیم آنکه در کاشان است با «کاف» عربی است (ورکان) و این یک ورگان ما با «کاف» فارسی است. تعدد نامها در نظر نامگذاران قدیم بی‌مانع می‌نموده است و به همین جهت اغلب آنها را می‌بینیم که به یک صورت تکرار شده است.
ورکان با «کاف» تازی جایی است در کاشان[761] یاقوت حموی می‌گوید: «محلة بأصفهان؛ نسبت ألیها جماعة من العلماء[762]» و باز می‌گوید: «و ورکان أیضا من قری قاشان[763]» ولی به صورت ولگان از آن نام نمی‌برد. به‌هرصورت ولگان ما که مشخصا محل آن ذکر شد با خصوصیاتی که به شرح آمد سرسبز و خرم در بلوک ماربین خودنمایی می‌کند و اصل آن ورگان است.
ص: 857

ولندان‌Valand n

اشاره

ولندان دیهی است در دهستان حومه بالا از شهرستان شهرضا. دیه نسبتا معتبری است. در سال 1375، جمعیت آن 258 نفر بوده است[764] که از این نظر در ردیف سوم دیه‌های این ناحیه قرار می‌گیرد. وجود نامهایی مثل اسفه‌سالار، بابوکان، ماران (مارون)، وشاره و همین دیه ولندان همه با نامهای قدیمی و کهن نشان این است که این ناحیه از دیرباز مسکن قوم آریایی بوده و آنها نامهای کهن آریایی را به مراکز سکونت خود بخشیده‌اند. هرچند که دیه‌های دهستان حومه بالای شهرضا اینک اکثر قناتهای آنها خشکیده و یا اینکه آب آنها بسیار تقلیل یافته ولی جمعیت آنها چندان کم نشده است.
با وجود قدمت، قدمتی که این نامهای کهن نشان‌دهنده آن است، اثر تاریخی کهنی در این نواحی دیده نمی‌شود. خاصه قومی ویژه در اخلاق و در نحوه زندگانی و معیشت مردم نیز وجود ندارد ازاین‌رو بجاست که با توضیحاتی که درباره قمشه و غیره داده‌ایم بپردازیم به نام دیه.[765]

واژه‌شناسی:

ولندان نامواژه به‌هم‌ریخته‌ای نیست هرچند در ابتدا به نظر می‌رسد دریافت تطور آن دشوار باشد. ولی در حقیقت نامواژه‌ای است بسیار دلاویز و تطور آن هم بسیار آسان و دلنشین است. ولندان مرکب از دو جزء «ولند» و «ان» است. جزء اول «ولند» همان صورت دیگری از «پرند» است به معنای حریر و پارچه ابریشمی. چون‌که حرف «و» اغلب مبدل از «پ» است.[766] و حرف «ل» همان صورت دیگری از «ر».[767] و جزء دوم «ان» علامت نسبت و کثرت است. یعنی دیه منسوب به «پرند» و عجب آنکه به صورت خود واژه پرند و پرندان امکنه‌ای نامبردار است از آن جمله پرند (ساوه)، و پرندان (رودسر) و پرندک (کرج)[768].[769]

فرهنگ جامع نامها و آبادیهای کهن اصفهان ؛ متن ؛ ص857
ژه «بلندان» باشد.
ص: 858
چون حرف «و» به «ب»، آسان تبدیل می‌شود. بنابراین ولندان درست معادل «بلندان» است که نام بسیاری از طوایف و قبایل به آن نسبت داده شده است و «بلندان» از باب اطلاق حال به محل جایگاه «بلندان» است.

ونستان‌Vanest n

ونستان دیه کوچکی است در دهستان حومه نایین. این دیه در سال 1345 تعداد 22 نفر جمعیت داشته و اینک البته کمتر است.[770] چون به علت قلت نزولات آسمانی بارندگی کم می‌شود و به موازات آن جمعیت کاهش می‌یابد. خصوصیات جامعه‌شناسی و جغرافیایی تاریخی این ناحیه به تفصیل ذیل نایین و به تضاعیف به مناسبت نام دیه‌های این دهستان آمده است، به آنها رجوع شود. ضمنا به عنوان بنستان که درست معادل همین کلمه ونستان است رجوع شود.[771] این نکته را تذکر دهیم که بنستان لابد به مناسبت داشتن درخت «بنه» که از نایین تا به کرمان همه‌جا در کوهها و بیابانها وجود داشت به این نام نامبردار شده است، چنانکه بنستان در (بافق، جیرفت، زرند و غیره). باید دانست که ونستان و بنستان هردو به یک معنی است چون حروف «و» و «ب» به هم تبدیل می‌شوند. در عین حال «ون» (به فتح اول) خود درختی است. به نامواژه‌های ونک و ونداده رجوع شود.

ونش‌Vone

اشاره

ونش به ضم اول و کسر ثانی ویژه اصفهان و اصفهانی است و تا آنجا که اطلاع داریم در هیچ یک از بلاد و لهجه‌ها مورد استعمال ندارد. اگرچه این واژه نام دیه نیست اما چون این نام در تقویم کشاورزی و آبیاری اصفهان بسیار رایج است معنی آن را به شرح باز می‌آوریم. در فرهنگهای معتبر که در دسترس بود این واژه نیامده است. برهان قاطع از آن یاد نمی‌کند و به پیروی از آن در فرهنگ فارسی معین نیز یادی از آن نرفته است. در لغت‌نامه دهخدا ذیل واژه «ونش» می‌گوید: «اندکی از هرچیز». و بعد آن را به فرهنگ آنندراج منسوب می‌دارد. با تفحصی که در فرهنگ آنندراج به عمل آمد واژه ونش یافت نشد. به‌هرصورت واژه ونش
ص: 859
یک واژه دانسته و شناخته شده و معمول‌به در اصفهان است.

واژه‌شناسی:

در صورت ظاهر به نظر می‌آید که باید واژه «ونش» مصدری به صورت ونیدن نیز داشته باشد ولی چنین واژه‌ای نه در فرهنگها دیده شده و نه در لفظ و کتب مورد استعمال دارد. نحوه استعمال «ونش» در صورت فعلی ونش دادن و ونش کردن و ونش شدن است. در طومار منسوب به شیخ بهائی،[772] که سهام آب دیه‌های اصفهان را از زاینده‌رود برحسب زمان و مکان و مقدار تعیین می‌کند همه‌جا واژه ونش را به کار می‌برد.
واژه ونش در اصطلاح این طومار نوبت آب و یا به حساب دقیقتر مقدار آبی است که در زمان معین به صورت «حق‌آبه» بین بلوکها و دیه‌ها تقسیم می‌شود. به‌طور خلاصه معنی «ونش» این است که برحسب تقسیم آن طومار، وقتی‌که آب زاینده‌رود فراوان است، در زمستان و از اول فروردین تا 15 خرداد، آب رودخانه زاینده‌رود آزاد است و هر مادی (اصطلاح خاص اصفهانی به معنای نهر)، هر چقدر می‌تواند و می‌خواهد می‌تواند آب بردارد. از پانزدهم خرداد (به اصطلاح طومار) ونش رودشتی است یعنی تمام آب رودخانه سهم رودشت است تا 15 روز و از آن پس آب رودخانه دوباره به صورت اول از ابتدا تا انتها بین دیه‌ها به حساب مقرر تقسیم می‌شود. و این تقسیم بر دو گونه است اگر آب فراوان است به صورت «سرکرده»، و «سرکرده» اصطلاح خاص طومار است، یعنی در مادیها را میراب کم‌وبیش می‌بندد تا آب به بلوک زیردست هم برسد و چنان تقسیم می‌کند که آب در رودخانه جریان پیدا کند نه اینکه بالادست بیشتر ببرد و پایین‌دست محروم بماند؛ چندان‌که آب به همه صاحبان سهام برسد و این ترتیب را «سرکرده» اصطلاح کرده‌اند و اگر در سالی باشد که آب قلت داشته و ترتیب (سرکرده) ممکن نباشد آن‌وقت آب را «ونش» می‌کنند یعنی برحسب سهام، چند روز مال بالادست است و سپس مادیهای بالادست را می‌بندند تا به پایین‌دست برسد. و چنین استعمال می‌شود «ونش» رودشت و «ونش» براآن و غیره و از اینجا معلوم می‌شود «ونش» یعنی نوبت آب دادن و آب رسیدن است.
ص: 860
بعضی در تداول روستایی آن را «ونیش» تلفظ می‌کنند و این البته درست نیست. گذشته از «ونش» که در سهم‌بندی آب زاینده‌رود رایج بود یک «ونش» دیگر در اصفهان شایع و رایج است و آن این است که چون آب و هوای اصفهان از دیرباز معتدل و منظم بوده است اهالی اصفهان چنان دانسته بودند که در روز ششم فروردین؛ یا یکی دو روز قبل و بعد از آن و از آن پس در حدود شانزدهم و بیست و ششم فروردین و ششم اردیبهشت، که «ونش» آخر نامیده می‌شد، کم یا زیاد باران خواهد بارید و هریک از این نوبت‌ها را «ونش» و گاهی قنیش یا قنوش می‌نامیدند و به تجربه معلوم شده بود که در هریک از این نوبت‌ها بارانی خواهد آمد، ولو چند قطره، و این ترتیب را چندان مسلم می‌شمردند که برای آن نام گذارده بودند و نام هریک را «ونش» می‌خواندند، البته پس از تغییرات آب و هوایی که در ایران و خاصه در اصفهان به ظهور رسید این ترتیب چه درست و چه احتمالی به هم خورد و اینک برای ما نامی از آن باقی مانده است که ذکر آن گذشت.

ونهرVenhar

اشاره

ونهر دیه بزرگی است در دهستان سهر و فیروزان از شهرستان فلاورجان. بزرگ، آبادان و معتبر.
در سال 1375 این دیه 972 نفر جمعیت داشته است.[773]
منطقه لنجان، به حکم اینکه در سرآب زاینده‌رود می‌باشد، و به حکم داشتن زمینهای زراعی نسبتا وسیع، سخت آباد است. در سنوات اخیر که امکانات بهداشتی و دفع آفات گیاهی و جانوری بیشتر شده آبادانی و شکوفایی اقتصادی آن به مراتب بهبود یافته است.
چنانکه از پیش در موارد مختلف به ذکر آمده است در این ناحیه آثار کهن وجود ندارد چون که به حکم یک اجبار اساسی (گران بودن سوخت و دشواریهای حمل‌ونقل) برآوردن ساختمانهای آجری همواره در ایران دشوار بوده است ازاین‌رو خانه‌ها را با خشت خام و دیوارهای گلی برمی‌آوردند و در نتیجه در مرور دهور استوار نبوده است و توان پایداری نداشته است و از بین رفته است. لهجه و زبان خاصی نیز در میان مردم رایج نیست. عادات و آداب خاصی نیز در مردم پدید نیست هرچه از گذشته در این دیه بوده و هست در نام آن
ص: 861
خلاصه می‌شود. ببینیم نامش چه معنا دارد.

واژه‌شناسی:

یک‌بار دیگر سزاوار است این نکته تذکر داده شود که مراد از پیدا کردن وجه تسمیه در این فرهنگ بیان یک حادثه یا امری که به جهتی نام کلمه در آن آمده باشد و اندکی هم غرابت در آن باشد نیست. در پیدا کردن وجوه تسمیه بیشتر نظر ما بازگشتن به اصل و بنیاد واژه است تا ببینیم در لهجه و زبانی که به آن تعلق دارد خود واژه چه معنی دارد و همین‌که اشتقاق آن معلوم شد و معنای آن دانسته شد وجه تسمیه آن نیز دانسته می‌شود و کیفیت تطور آن هم. گفته‌ایم که طوایف آریایی کهن در نامگذاری خود خصوصیات محل را در نظر می‌گرفتند و همان خصوصیات را برای نام دیه و محل سکونت خویش شاخص قرار می‌دادند. واژه ونهر یک واژه به‌هم‌ریخته است و فهم معنای آن در ابتدا دشوار می‌نماید. ولی با دقت در آن معلوم می‌شود که از دو جزء «ون» و «هر» ترکیب یافته است. واژه «ون» همان است که سابقا هم بسیار با آن برخورد کرده بودیم مثل ناژوان، شیروان، نخجوان، کمبوان و غیره و غیره و این پسوند گاه به صورت «ون» هم درمی‌آید، چنانکه فی المثل کلمه نارون همان ناروان است.[774] معمولا این واژه به صورت پسوند، همان‌طور که در این امثله نموده شد در آخر کلمه می‌آید ولی اینجا در جلو حروف واژه آمده است و اگرچه خلاف رایج است ولی در اصل معنا تغییری پیدا نمی‌کند. «ون» در اینجا نیز به معنای صاحب و دارنده است، یعنی همان پسوند است که به این معنی در آخر کلمه می‌آمد و جزء دوم هم خود مرکب است از واژه «هو+ ر» و می‌دانیم که جزء اول آن «آو» به معنای آب است و «ر» همان حرف هموند است که اکثر به «آو» می‌چسبد و به صورت «هر» شنیده می‌شود و روی‌هم‌رفته به معنای آب است و ونهر مقلوب هرون است به معنای دارنده آب و اتفاقا این محل همچنان‌که در بالا سبق ذکر یافت آب و درخت فراوان دارد و رودخانه زاینده‌رود در خاور آبادی روان است. نامواژه‌های هوره و هرند و هرمدان دیده شود.

ونین‌Vonin

اشاره

ونین نام دیهی است نسبتا بزرگ که در عداد دیه‌های دهستان حومه اردستان به حساب آمده
ص: 862
است. این دیه در سال 1345 (سال آماری ما) 237 نفر جمعیت داشته است.[775] ظاهرا بر حسب تداول عامه آن را ونین تلفظ می‌کنند، هرچند به کسر اول نیز از مردم محل شنیده شده و به هردو صورت معنای آن تغییر نمی‌کند و به یک معناست. درباره جامعه‌شناسی نواحی اردستان به تفصیل و به تناسبات بسیار گفت‌وگو کرده‌ایم. همه اینها همچنان نامشان نشان‌دهنده یک تمدن کهن قدیمی است که بقایا و آثار آن تاکنون در میان مردم و در ساختمانها و کیفیت معاش و زندگی مردم دیده می‌شود؛ در اینجا چون نظر ما بیشتر به پیدا کردن معانی واژه دیه‌هاست می‌پردازیم به توضیح این مقصود.

واژه‌شناسی:

ونین در تقطیع به سه جزء «و+ ن+ این» تجزیه می‌شود. جزء اول «و» همان مقلوب واژه «آو» است، به معنای آب که به صور مختلف دیده‌ایم که در نام دیه دخالت می‌یابد و می‌دانیم که اجداد آریایی ما به ذکر نام آب در اسامی زیستگاهها علاقه داشتند؛ چون‌که در واقع آنچه در آبادانی محل در ایران مؤثر است نه زمین، بلکه آب است که آباد می‌کند. آبادی از آب پدید می‌آید. (آبادی به دو معنا) در اینجا جزء اول بر سر کلمه نمایانگر همان آب مطلوب است و اما جزء دوم «نون» وقایه است برای گریز از صعوبت تلفظ و تتابع حروف صدادار و «این» علامت نسبت است و اتصاف و همان است که در زرین، سیمین، چوبین، مسین و غیره داریم و روی هم، سه جزء را اگر به صورت اصلی بنویسیم می‌شود «اواین» که تلفظ آن برای تتابع حروف صدادار مشکل است یک «نون» وقایه در این وسط می‌آید و می‌شود «اونین» که تلفظ آن آسان است و بعد تخفیف یافته و به صورت ونین در می‌آید. با این نام ونه در اطراف مملکت امکنه بسیاری داریم از جمله ونه (نوشهر)، ونه‌ین (ساری)، ونین (اردستان)، ونینه (سنندج) و غیره. و این خود نشان این است که ما نه در تجزیه واژه و نه در معنی کردن آن اشتباهی مرتکب نشده‌ایم.

وهرگان‌Vahreg n

اشاره

وهرگان در شهرستان فریدونشهر از استان اصفهان قرار دارد و فریدونشهر ناحیتی است افتاده بر غرب اصفهان، بسیار سرد و حاصلخیز که برای شکوفایی اقتصادی خود به آب قنات و
ص: 863
چشمه‌ها و نزولات آسمانی تکیه دارد و این همه در حاصلخیزی آن مؤثر بود. پیش از این ناحیتی بود دیمزار که اینک محصول دیم آن نیز کم شده است. در سال 1345 جمعیت این دیه را 64 نفر قید کرده‌اند[776] و در سال 1375 جمعیت آن 71 نفر سرشماری شده است. به حکم اینکه این ناحیه از مراکز قدیم سکونت و آبادی ایران بوده است اسامی کهن بر روی دیه‌های آن بسیار زیاد است و از جمله آنها همین وهرگان حاضر است که به آن می‌پردازیم.

واژه‌شناسی:

واژه وهرگان در واقع صورت دیگری از «پهله» است. اولا حرف «و» مبدل از «پ» است.[777] و دیگر آنکه حرف «ر» نیز مبدل از «ل» است. بنابراین واژه در تقطیع صحیح چنین است: «وهرک+ ان» و حرف «ک» صورت دیگری از حرف «ه» است زیرا حرف «ک» پهلوی در فارسی به «ه» تبدیل می‌یابد بنابراین تقطیع وهرگان به این صورت است: «پهله+ ان».
پهله همان صورت دیگری از پارت است و پارت و پارتیان معادل پهلیان و همچنین به معنای شهر است و نیز به معنای مرد شهری و دلیر (پهلوان). بنابراین وهرگان ما به صورت «پهله+ ان» یعنی درست معادل پارتیان است.

ویجه‌Vije (h)

اشاره

ویجه نام دیهی است کوچک در دهستان پشتکوه از شهرستان فریدن. در سال 1345 جمعیت این دیه 51 نفر بوده است[778] پشتکوه موگویی و همچنین دهستان پیشکوه آن چندان از نظر اقتصادی قابل توجه نیست. زراعت آن رو به کاستی دارد و جمعیتش رو به کمی.
مالکان بزرگ پس از اصلاحات ارضی و شوریدن زارعان علیه آنها کمتر در محل خود باقی مانده‌اند و سرپرستی دیه‌ها از شدت و حدت باز مانده است و افت اقتصادی محسوس است. دیه‌ها اکثر تقسیم شده، وسعت مزارع کم شده و سرپرستی چشمه‌سارها و قناتها ضعیف گشته است. اکثر خان‌ها و خانواده‌های آنان که به شهرها آمده‌اند به جایگاه بالایی دست نیافته‌اند. در محل نیز آبرخ چندانی ندارند. میان دیه و شهر آواره‌اند. نه شهری تام و
ص: 864
نه روستایی کامل.
نفس دیو خشکسالی و کم‌آبی به آنجا هم رسیده است و کم‌وبیش قناتها و چشمه‌ساران را کم‌آب کرده است. درباره ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی فریدن و مضافات آن نگاه کنید به همین نامواژه و نامواژه‌های پیوسته‌اش در همین فرهنگ. خود این دیه اهمیت چندانی ندارد که درباره آن به تفصیلی سخن گوییم ولی چنان نام فاخر و طرفه‌ای از نظر لغات و زبان‌شناسی دارد که بیشتر بدان سبب ما باید بدان بپردازیم.

واژه‌شناسی:

ویجه به همین صورت که هست با ویجبن (تهران) و ویج (خلخال) و ویژه (باختران) و ویس (اهواز) و بسیاری نامواژه‌های هم‌ریشه‌اش در اطراف کشور خواهر است و با آنها نسبت نزدیک دارد. نام این دیه با همه اهمیت و قدمت در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور نیامده است. به گمانم حقارت و کوچکی آن موجب شده است که نامش از فهرست مؤلفان آن فرهنگ حذف شود. ولی ما به حکم وظیفه‌ای که بر خود واجب داشته‌ایم به تفصیل به آن می‌پردازیم.
واژه ویجه از دو جزء «ویج+ ه» ترکیب شده است. خود واژه «وی» که به همین صورت «وی» نیز در نام دیه قرار می‌گیرد در اطراف کشور آمده است و از آن جمله است وی (جیرفت)، ویان (شاهرود، همدان)، ویاندر و ویاور (سمنان) و غیره و این واژه از همان ریشه «ا» اوستایی به معنای آب آمده است و می‌دانیم که ایرانیان کهن علاقه داشته‌اند که نام زادگاه خود را با آب مقدس و مبارک مزین کنند به همین دلیل به صور مختلف نام «ا» و «وی» و گونه‌گون همانند آن را در اطراف کشور می‌یابیم. صورت دیگر کلمه «ویج» و همانند آن از دو جزء «وی+ ج» ترکیب شده است. جزء آخر آن «یج» همان معرب و صورت دیگری از «یک» است که «یک» خود علامت نسبت است. چنانکه در تاجیک و جندیک (جندیج) و زندیک (زندیق) و بسیاری دیگر داریم. اصلا به صورت خود ویک هم آن را در اطراف کشور می‌بینیم، همچون ویک (ابهر، سمنان)، ویق معادل ویک (اهر)، ویکان (بندرعباس، کرج) و ویکین (دماوند) و غیره و صورت ویک معادل «ویج» به ما می‌گوید که این واژه همان «ا» معادل «وی» با «یک» نسبت یعنی منسوب به آب است و ویجه هم به همین‌سان و به همین معنا منسوب به آب (ا) را نشان می‌دهد و جزء آخر «ه» علامت نسبت است یعنی دیه منسوب به آب کوچک و از همین‌نظر است که گفتیم قدمت این محل و دهستان فریدن چندان بالا می‌رود که با
ص: 865
ترکیب زبان فارسی نسبت پیدا می‌کند و فخر و شکوه آن نیز از همین راه است.

ویشته‌Viste (h)

اشاره

ویشته دیهی است که آن را برحسب تقسیمات جدید در دهستان حومه نطنز قرار داده‌اند.
در سرشماری سال 1375، جمعیت این دیه 38 نفر بوده است.[779] ناحیه نطنز به دلاویزی هوا، سرسبزی و خرمی شهره است و همچنین گویش نطنزی و مضافات آن درخور اهمیت بسیار است. ناحیه نطنز و اردستان و مضافات آنها همه از مراکز قدیم سکونت آریایی و برحسب نامهای آنها سابقه تمدن بسیار کهن دارد [دو نامواژه اردستان و نطنز و مضافات آنها دیده شود].

واژه‌شناسی:

این واژه همچنان‌که از نامش پیداست صورت دیگری از واژه اوستایی «وهیشته» است. در اوستایی «وهیشته» به معنای بهشت است و به همین صورت تطور یافته و به ما رسیده است. اردی‌بهشت صورت تطور یافته «ارت‌وهیشت» است. همچنان‌که گفتیم این نامواژه یادآور روزگاران بسیار قدیمی است که دین زردشتی و تکلم زبان کهن در این نواحی رایج بوده و دیهی به این نام جلیل و فاخر نامبردار می‌شود. نگاه کنید به نامواژه وشته.

وینی (وینیچه)Vini (c ?eh)

اشاره

وینی یا وینیچه دیهی است از دهستان دیزیچه بخش مرکزی شهرستان مبارکه. دیهی است نسبتا بزرگ بسیار سرسبز و خرم بر شمال رودخانه زاینده‌رود افتاده است و آن رودخانه با جوش و خروش بسیار در این ناحیه روان است. در سال 1355 این دیه 1960 نفر جمعیت داشته است،[780] و اینک به ناچار جمعیت آن بیشتر است[781] چون‌که بر آبادانی و شکوفایی اقتصادی ناحیت لنجان در سالهای اخیر به علت مجاورت صنایع آهن و فولاد و همچنین کارخانه سیمان بسیار افزوده شده است و جمعیت آن نیز به ناچار افزون گردیده است. به
ص: 866
مناسبت عنوان برخی از نواحی لنجان گفته‌ایم که در این ناحیت آثار کهن و قدیم بر جای نیست. به حکم آنکه ساختمانها را از دیرباز با خشت خام برمی‌آورند و مصالح استوار و پایدار به کار نمی‌بردند، ازاین‌رو در گذر روزگار ساختمانهای پایدار ساخته نشده و نظر به گرانی سوخت ساختمان آجری هم کم بوده است. از اینکه بگذریم از آثار دیگر قدمت چیزی در این نواحی نمی‌یابیم. مردم لهجه و زبان خاصی ندارند. صبغه‌ای از روش زندگانی کهن نیز به چشم نمی‌خورد و این نواحی هرچه از قدمت و گذشته کهن خود داشته باشد همه در نام آن خلاصه می‌شود ازاین‌رو می‌پردازیم به نام آن.

واژه‌شناسی:

در تقطیع این واژه به اجزای «وی+ ین+ ی» برخورد می‌کنیم، اما جزء اول «وی» همان ممال «ا» است از واژه کهن اوستایی «او»(Ow) به معنای آب و اما جزء دوم «ن» حرف هموند است برای پرهیز از تتابع حروف مصوت و جزء آخر «یا» علامت اضافه و نسبت است و بنابراین وینی یعنی منسوب به آب و اتفاقا دیه در جایی است که از آب فراوان بهره‌مند است و در این ناحیه زمین هم چندان کم نیست و وسعت دیه‌ها برای زراعت کارآمد و مفید است و این دیه می‌تواند در عین بهره‌مندی از آب نسبت کامل هم به آب داشته باشد.
ص: 867