ی
یارندY rand
اشاره
دیه کوچکی است در دهستان برزرود شهرستان نطنز. در سال 1345 این دیه 249 نفر جمعیت داشته است[893] شهرستان نطنز در دهستان برزرود از نواحی بسیار آباد اصفهان میباشد. درباره جامعهشناسی این نواحی به تفصیل در عناوین نطنز، ابیانه، ابیازن و غیره[894] گفتوگو کردهایم. اجمال آنکه در کوهپایههای جبال کرکس از دو سوی شمالی که متوجه کاشان است و جنوبی که متوجه اصفهان است دیهها و مراکزی همچون نطنز و ابیانه و غیره فرهنگ کهن خود را حفظ کردهاند و علت آن صعوبت دسترسی به این نواحی کوهستانی و هوای سرد زمستان و برفریزان بسیار بوده است که ارتباط آنها را با نواحی دیگر قطع میکرده است. با صرف نظر از برفریزان و بارندگی، خود دورافتادگی و صعوبت ارتباط موجب شده است که فرهنگ کهن در این نواحی حفظ شود. زبانهای بسیار قابل توجهی نیز در این نواحی وجود داشته و تا امروز محفوظ مانده است که اغلب به دسته زبانهای کهن ایران وابسته هستند و از جهات بسیار تحقیق در این زبانها اهمیت بسیار دارد و ما را به مبادی اشتقاق واژههای گوناگون میرساند. متأسفانه هنوز تحقیقات کافی بر روی این زبانها
ص: 916
به عمل نیامده است. یارند ما نیز از این خصوصیتها بهرهمند است و لهجه و زبان خاصی دارد[895] که به ناچار با زبان نطنزی و ابیانهای و قمصری یک نحوه پیوستگی دارد ولی چون در مورد آن تحقیق نشده از کم و کیف آن آگاهی نداریم.
اثر کهنی در این دیه وجود ندارد و هرچه شکوه و جلال قدیم وجود داشته باشد همه در نام با فخامت و جلالت آن نهفته است و ما هم به بحث در آن میپردازیم.
واژهشناسی:
با دقت بر روی کلمه یارند متوجه میشویم که این کلمه از سه جزء «یا+ ر+ ند» ترکیب یافته است، اما جزء اول «یاء» همان تحریف یافته «آو» است که برحسب لهجههای مختلف با آهنگهای گوناگون تلفظ میشود و در گردونه تطور و تحول به صورت «یاء» درآمده است و اما حرف «ر» جزء دوم همان «ر» هموند است که به صورت وقایه برای خلاص شدن از دشواری تلفظ حروف مصوته متتابع به کلمه اضافه میشود و اما جزء آخر «ند» همان صورت دیگری از «وند» است و میدانیم که «وند» از ریشه اوستایی «ونت» آمده و اغلب به صورت «وند» و گاهی به صورت «ند» در میآید. و گاهی به صورت «مند» مثل نیازمند، ارجمند، توانمند، و بسیاری دیگر و در صورت «ند» مثل هرند، گرند، خود یارند، فریزند و بسیاری دیگر. بنابراین «ند» اینجا همان تخفیف یافته کلمه «مند» است و یارند بر روی هم به معنای «آومند» یعنی «آبدار» است. یعنی جایی که آب دارد. میتوان فکر کرد که «آورند» تخفیف یافته کلمه «آوآوند» است و تمام آنچه که در اینباره گفتیم در این مورد هم صادق است و حرف «راء» وقایه برای رفع دشواری تلفظ تتابع حروف مصوته به کار آمده است.
یزدYazd
اشاره
یزد نام شهری بزرگ، باشکوه و در سنوات اخیر، زیبا، صنعتی و دارای اقتصادی بسیار شکوفاست و اشهر از آن است که لازم باشد در این فرهنگ به آن بپردازیم ولی به حکم اینکه دیههای آن ناحیه را به تمامی از نظر گذراندیم به خود آن نیز باید بازگردیم. اگر در نقشه جغرافیا نگاه کنیم یزد را در شرق منطقه مرکزی ایران میبینیم آنجا که دورتادور آن را
ص: 917
کویر و بیابان فرا گرفته است، ولی ایرانیان هنرمند در زیر زمین این ناحیه دورافتاده و گرماخیز و آتشبیز که سرتاسر بیابان آسمانسان آن دستخوش باد و ریگ روان است، آب پیدا کردهاند و قناتهایی طولانی و عمیق حفر کرده و شهری چنین بزرگ پدیدار ساختهاند.
خود شهر قدیم است و نام آن قدیم و تاریخ طولانی آن نیز قدیم و برای تاریخ و جغرافیای آن و تاریخچه جغرافیایی و جامعهشناسی آن باید به منابع بسیار دیگری مراجعه کنید و ما میپردازیم به مقصد و مقصود عمده خود که تحقیق در نام آن است.
واژهشناسی:
یزد چنانکه از نام آن آشکار است از ریشه یزت به معنی ایزد گرفته شده است، با دقت بیشتر متوجه میشویم که یزد صورت جدیدتر همان «یزت»(Yazata) اوستایی است «یزت» در زبان اوستایی به معنای فرشته و مخصوصا فرشتگان مقرب درگاه الهی است و جمع آن یزتان معادل یزدان آمده است و هردو واژه چه یزد به صورت ایزد و هم جمع آن به صورت یزدان در فارسی حاضر بر خداوند جلّ و علا اطلاق میشود. نامواژه یزد و ایزد در اطراف کشور فراوان است. نشان اینکه ایرانی، یعنی بنیادگذار تمدن خاص این مملکت. به حکم علاقه به دین و پروردگار نام ایزد و یزد را بر بسیاری از زیستگاههای خود نهاده است، چنانکه یزدآباد (اصفهان، کاشان، سبزوار)، یزدان (بیرجند، کاشان)، یزدانآباد (بجنورد، بم، جیرفت، زرند، و غیره)، یزدانپناه (بم)، یزدجرد (بروجرد)، یزدگان و یزدجان و بسیاری دیگر و به صورت ایزد همچنین در اطراف ایران امکنه بسیاری به این نام نامبردار میباشند، همچون ایزدخواست (آباده، شیراز، فسا)، ایزدآباد (سیرجان، جیرفت) و بسیاری دیگر که ما به علت علاقه به اختصار از ذکر نامهای بیشتر خودداری میکنیم.
یسناYasn
اشاره
یسنا با داشتن نام باشکوه، دیه کوچکی است در دهستان رودشت از شهرستان اصفهان که در سال 1345 این دیه 85 نفر جمعیت داشته است[896] نام این دیه در فرهنگ جغرافیایی اصفهان نیامده است. در فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور که آخرین منبعی است که برای نام دیهها و آبادیهای ایران در دسترس است، نام این دیه را از قلم انداختهاند با این همه یسنا در
ص: 918
رودشت اصفهان موجود است و در هستی آن شکی نیست.
ناحیه رودشت از مراکز مهم قدیم سکونت و تمدن اقوام ایرانی بوده است و همه ناحیه قبلا آبادتر بوده و پس از اینکه غرب اصفهان بیشتر رو به آبادی گرایید دیههای بزرگ این ناحیه رو به ویرانی نهاد. ولی هنوز آثار قدمت در بسیاری از دیههای این منطقه از قبیل ورزنه، مهرند، مارچی، چاچه، بلان، و غیره دیده میشود.[897]
ولی یسنای ما با نام خود در صدر نام دیههای کهن قرار دارد. درباره رودشت و جغرافیای تاریخی و جامعهشناسی روستایی آن نگاه کنید به نامواژه رودشت و همچنین سایر دیههای آن و ما میپردازیم به نام یسنا.
واژهشناسی:
یسنا از این جهت نامش باشکوه است که اساسا نام قسمتی از کتاب اوستای مقدس است و از همینجا معلوم میشود که قدمت این ناحیه حداقل به اندازه قدمت اوستاست. چونکه در اجزای پنجگانه اوستا که مخصوصا تا امروز در آتشکدهها خوانده میشود و مورد احترام است، قدمت آن را مسلم میدارد. واژه «یسنا» به معنای پرستش و ستایش و نماز است. این نکته را هم بگوییم که در هیچ کجای ایران من نامی باشکوهتر و کهنتر از این نام نمیتوانم نشان بدهم.
یفرانYafr n
اشاره
یفران با فتح «یاء» اول که در تداول عامه آن را یفرون میخوانند، دیهی کوچک است که آن را در عداد دیههای براآن جنوبی در شرق اصفهان به شمار آوردهاند. در سال 1355 این دیه 173 نفر جمعیت داشته است[898] و امروز البته بیشتر است.[899] چونکه این دهستان از حالت خراب پیشین که در آن انسان در چنگال مالاریا و آفات گیاهی گرفتار بود نجات یافته است، امروز خوشبختانه از نواحی آباد به شمار رفته و اقتصادی شکوفا پیدا کرده است. متأسفانه اثر قدیمی در این ده نمیتوان یافت، یعنی اصلا در ناحیت براآن جز در دیههای جار و زیار و برسیان دیگر اثر تاریخی قدیمی وجود ندارد و این به آن معناست که دیه حاضر با گذشته
ص: 919
رابطهاش قطع شده و گسسته است و اگر در حال حاضر حیاتی دارد، حیاتش جلوه تمدن جدید است نه گذشته. درباره براآن ما به تفصیل گفتوگو کردهایم[900] و در احوال اجتماعی مردم نیز به تفاریق سخن گفتهایم، لذا تجدید مطلب را زاید میدانیم همینقدر درباره قدمت آن ناحیه بگوییم که نام آن ناحیه را حافظ ابو نعیم (متوفی 430 ه. ق) آورده است.
بپردازیم به نام بزرگ این دیه.
واژهشناسی:
یفران را اگر به اجزا تقطیع کنیم به دو جزء «یفر+ ان» میرسیم. اگر توجه کنیم که حرف اول «یا» اغلب منقلب از «ج» است درمییابیم که «یفر» همان «جفر» است و منقلب شدن «یاء» به «ج» رایج است. یوان (باختران) معادل جوان (تبریز)، یونکی (بروجن) معادل جونکی یا جانکی (چهارمحال و بختیاری) و باز یونکی (بروجن) معادل جونکی معادل جانکی (مرودشت) و امثال اینها همه روشنگر این خصوصیت است که «یفر» معادل «جفر» است و با واژه «جفر» آشنا هستیم که تحول یافته آن جفره و زفره است.[901] خود واژه «جفر» یک واژه اوستایی است که با جابهجا شدن حروف، درست همان واژه «ژرف» فارسی را میرساند و گفتیم تبدیل «ج» به «ژ» و «چ» و «ش» امری رایج و شایع است و آسان و راحت در تطور لغات به هم تبدیل میشود، مثل جفره (به همین تلفظ در ناحیه لنجان) و زفره در بلوک زفره و بسیاری دیگر از این قبیل امثله. بنابراین «یفر» معادل «کفر» معادل «جفر» معادل «ژرف» است و همان است که در نام کفران و کفرود و امثال اینها داشتهایم[902] و درست به معنای گود و عمیق است.
یمهYame (h)
اشاره
یمه در دهستان حومه اردستان واقع است که جمعیت آن را در سال 1345 فقط 6 نفر برآورد کردهاند.[903] به تفاریق و تضاعیف در این فرهنگ گفته شد که همه ناحیه اردستان از مراکز قدیم سکونت و تمدن ایرانیان بوده است. این قناتهای طولانی و پرآب در این دشت ریگزار و بیکران و این نامهای کهن مثل کهنگ و نیسیان و مهاباد و موغار و مارسار و غیره و غیره همه و
ص: 920
همه نشان قدمت محل از لحاظ زیستگاه و تمدن کهن ایرانی میباشد. وقتی زیستگاهی با نامی کهن مانند یمه نامبردار باشد پیداست که قدمت معنا همان واژه نام خود را دارد. این امر مسلم است و خود موضح معناست. بپردازیم به توضیح نام یمه که عمده مقصد و مقصود ماست.
واژهشناسی:
در تقطیع این واژه به دو جزء «یم+ ه» میرسیم. جزء اول «یم» به حکم اینکه حرف «ی» با «ج» تبدیل میشود همان «جم» است و با اضافه «شید» جمشید باستانی کهن را به یاد میآورد. در اوستایی واژه «جم» به صورت ییمه"Yimma " آمده است و «شید» از ریشه اوستایی"Shaeta " به معنای درخشیدن و روشنی است و آنقدر این واژه قدیمی است که در ودا، یمه پسر خورشید و همچنین نخستین بشر است. در داستانهای ملی ما داستان جمشید که مدت 300 سال پادشاهی کرد و در زمان او مرگ و بیماری نبود یادآور همین سابقههای داستانی و اسطورهای است. «جام جهان» و «جامجم» باز هم یادآور همین معناست. به هر صورت آشکار است که «یم» و «جم» به یک معناست و در آن همان معنای کهن ودایی نیز که با آن مرتبط است نهفته است و اما جزء آخر «ه» علامت نسبت است و یمه روی هم نشان انتساب به جم و جمشید است.
یوانYev n
اشاره
امروز در اصفهان جایی به این نام شناخته نیست، ولی ما چون میخواهیم نامهای کهن اصفهان را جمع کنیم و به صورتی آنها را توضیح دهیم و معنا کنیم به این نام میپردازیم.
حافظ ابو نعیم آورده است مسجد جامع در زمینهای قریه یوان واقع شده است. وی میگوید:
«و اتسعت الیهودیه بعد بناء جامعهما بصحراء خمس عشرة قریة و انضافت رقعتها الی الیهودیه و هی باطرقان و فرسان و یوان و ... الخ» از بیان حافظ ابو نعیم چنین معلوم میشود که خود دهکده یوان به حدود اصفهان رسیده و زمینهای آن را شهر یهودیه اصفهان فرا گرفته است. عین عبارت او چنین است: «و کانت الیهودیة تسمی فی ایام مملکة الفرس کوجهودان یعنی سکة الیهود و هی من صحراء قریه یوان فأحد حدودها ینتهی الی قریة یوان ... الخ» بنابراین معلوم میشود که قسمت مهمی از شهر فعلی اصفهان در قریه یوان قرار گرفته. ببینیم یوان را چگونه میشود معنی کرد یعنی بیشتر آن را به زبان بنیاد نزدیک ساخت.
ص: 921
واژهشناسی:
صورت حاضر یوان در زبان فارسی صاحب معنا نیست ولی اگر توجه کنیم که حرف «ی» مبدل از «ه» است[904] بنابراین واژه به صورت «ه+ او+ ان» درمیآید و تلفظ آن هوان و یا یوان است. جزء اول «ه» در تلفظ «هو» به معنای خوب است، همان است که در اوستایی به معنای خوب بوده و در زبان فارسی نیز رایج است و جزء دوم «آو» همان کلمه آب است که باز در فارسی رایج است و جزء سوم آن علامت کثرت و نسبت است. بنابراین واژه «هوان» به معنای خوش آب یا خوشابه است و با این ترکیب صدها نام در اطراف کشور هم با جزء اول هو و هم جزء دوم خوش[905] نامبردار میباشد.
توضیح آنکه میشود یوان صورت دیگری از «جوان» باشد و با این کلمه نیز نامهای بسیار در اطراف ایران نامبردار است.
یوزوکYuzuk
اشاره
این واژه شگفت و ناشناخته نام دیهی است کوچک در دهستان برزآوند اردستان. در این دیه در سال 1345 فقط 4 سر انسان زندگی میکردهاند و شاید اینک متروک باشد.[906] یا از لحاظ کوچکی و حقارت باز هم تنزل کرده باشد. در این ناحیه که تمام آن قنات آب است به علت قلت بارندگی و پیش آمدن بیابان، که سخت دیهها و زیستگاهها را تهدید میکند، دیهها متروک و مردم آن پراکنده میشوند و از اینگونه دیهها فراوان است. من خود آن را ندیدم و از حالت فعلی آن آگاه نیستم و بیشتر میپندارم که متروک افتاده باشد. ناحیه برزآوند اردستان به حکم وجود نامهای کهن و شیوه زندگانی قدیم و دلایل تاریخی و آثار باقی مانده بسیار و گویشهای مخصوص اطراف (نطنز و کهنگ و ابو زیدآباد و فریزند و ابیانه و ...) یکی از مراکز مهم تمدن و سکونت آریاییها و حضارت ایران بوده است ولی اینک وضع عمومی آن دیهها چنین است، ازاینرو ما هم دامان سخن را فراهم چیده به نام آن میپردازیم که
ص: 922
باشکوه و کهن و زیبا است.
واژهشناسی:
یوزوک با کلمه «یوز» آغاز میشود که از حیوانات شکاری است و نامگذاری با نام حیوانات عادت کهن آریاییهاست. در این صورت تقطیع آن چنین است: «یوز+ او+ ک». جزء اول همان یوز شکاری است. جزء دوم «او» به معنی آب است و جزء سوم «کاف» تصغیر و روی هم رفته یعنی «یوز آب کوچک». از طرف دیگر «یوز» در گویش محلی (اردستانی در برزآوند) به معنی گردو است ازاینرو این نامواژه دارای دو معنی میشود. از یکسو به همان صورت که گذشت و از سوی دیگر به معنی گردو، آب کوچک. اصلا «جوز» و «گوز» و «یوز» پنداری همه از یک ریشهاند.
یونارتYun rt
اشاره
دهستان جی یا همان جایی که جی کهن به نام اصفهان کموبیش در مقابل سپاهیان عرب ایستادگی کرد، دیهی دارد که آثار قدمت و سابقه از سر و روی آن میبارد. این دیه یونارت نام دارد و در لهجه حاضر اصفهان و تداول عامه نیز آن را به همین صورت تلفظ میکنند.
باقی ماندن صورت کهن در تلفظ هم برای خود امتیاز بزرگی است. یونارت در سال 1355، حدود 700 نفر جمعیت داشته است.[907] دهستان جی با همه دیههایی که دارد به حکم قرب جوار به اصفهان با آن سخت آمیزش یافته است و شهرگرایی همچنان در آن نفوذ شدید دارد و روزبهروز اصفهان بزرگتر میشود و اژدهای شهر روستا را میبلعد و دیهها شهر میشود و این خصوصیت در بسیاری از دیههای این ناحیت نفوذ کرده است و هرچه دیه به شهر نزدیکتر باشد شهری شدن زیادتر است، به همین دلیل آثار و نشانههای کهن و حتی رنگی و علامتی از لهجه و زبان قدیم و کیفیات معاش کهن در این دیهها دیده نمیشود. اثر تاریخی هم در این دیه نیست ازاینرو میپردازیم به نام کهن پرجلال آن که حکایت از همه گذشته آن دارد.
واژهشناسی:
یونارت با همین تلفظ واژهای است سخت آشفته و من از بسیاری به شوخی و جدی معنای آن را پرسیدهام و جز خنده و تعجب چیزی نشنیدهام و ندیدهام
ص: 923
ولی حقیقت آنکه یونارت یک واژه کهن و قدیم است. به صورت تداول عامه حاضر به اجزای «یو+ ن+ آرت» تقطیع میشود. در جزء اول (یو) فورا باید توجه داشت که به این صورت بیمعنی است و حقیقت اینکه حرف «ی» منقلب از «ه» است[908]، بنابراین «یو» معادل است با «هو» و تقطیع درست واژه چنین است «هو+ ن+ ارت». جزء اول «هو» همان واژه قدیمی اوستایی به معنای خوب است که فی المثل در آهو داریم و در بسیاری از نامهای امکنه به تضاعیف داریم. مثل هویه، هونگان و غیره[909] و جزء دوم «ن»، بهطوری که میدانیم از «نا» به معنای آب آمده است و این مسأله در دیههای ازنا، ازناوله، نینی، نیه و بسیاری دیگر توضیح داده شده است به آنجا رجوع شود.[910] «نا» و «نم» و «ناو» و «ناوه» و بسیاری واژههای دیگر به ما میگویند که «نا» به معنای آب است و مثلا در «نسا» که این جزء به صورت «نون» مکسور تلفظ میشود. جزء سوم «ارت» همان واژه قدیم زبان پارسی است که در مقابل «اش» و «اشون» زبان اوستایی قرار دارد و به معنای مقدس و پاکیزه و روحانی میباشد و در زبان پارسی به صورت «ارد» و «ارد» و «اردوان» آمده است. پس یونارت معادل هونارت به معنای خوش آب خوبی است که به مقدس و روحانی منسوب است و نظایر این تسمیه در بسیاری از واژهها در این کتاب توضیح داده شد. از جمله تیمیارت، دنارت، فرتخوان و بسیاری دیگر مشابه اینها.[911]
ص: 925