گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
جهان - انسان شناسى توحيدى ، مبداء هستى


مبداء هستى
پروردگار متعال كه مبداء هستى است همواره خود را در مقامى برين كه به تصور بشر نيامدنى است مى داند و با اوصافى نظير على ، عظيم ، كبير، رفيع الدرجات ، متعال ، و قاهر فوق بندگانش ، مى ستايد. همچنين براى اشاره به وجود محسوس و قابل فهم قرآن از كلمه اشاره به دور - آن استفاده مى فرمايد: (الم . ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين (50)) يا (تلك آيات الكتاب الامين (51)) تا علاوه بر تمايز آفريدگانش از خود بعد هستى آنها را از خود تفهيم و تاءكيد فرمايد. همچنين براى اشاره به ايجاد يا خلق آنچه از شى ء و رخداد و پديدار در جهان طبيعى هست از دو واژه اءنزال - فرود آوردن ، فرو فرستادن - و تنزيل كه همان معنا را تواءم با تدريج افاده مى نمايد كار مى گيرد(52) تا ضمن تفهيم واقعيت هاى معقول از طريق تشبيه آنها به واقعيت ها و امور محسوس ، از بعد هستى خود با هستى هاى جهان برين پرده بردارد تا چه رسد به هستى هاى محسوس و مشهود جهان طبيعى . نزول يا فرود آمدن در مورد اجسام به اين معنى است كه از جايى بلند به نقطه اى پايين حركت كند. در معقولات به معنى واهليدن گونه اى هستى برتر و تبدل به هستى پست تر است . فروفرستادن تدريجى خدا به اين معنى است كه لايه هاى هستى برين از خزائن غيب به هستى مقدر و هستى طبيعى يا انسانى و غير آن تحول پذيرد بى آنكه هستى اصلى خود را فرو نهد. لايه هاى هستى برين به امر مبداء هستى به گونه رخدادها و امور طبيعى در جهان طبيعى و در جهان انسانى تجلى مى نمايند و طبق تقدير و حساب معين تجلى خود را فرا مى كشند و به وضع و شاءن نخستين بار مى گردند.
هستى را لايه لايه ، داراى مراتب ، و مشتمل بر چند جريان برين ، طبيعى ، انسانى - كانونى گشوده خود مختار، و پست معرفى مى فرمايد: و انه لتنزيل رب العالمين و بيگمان ، آن (قرآن ) البته فرو فرستادن پروردگار جهان هاى آفريده است .(53) بطورى كه جهان - انسان شناسى ما مى شود و هر شبانه روزى چندين بار مبداء هستى را با اين وصف مى ستاييم . الحمدلله رب العالمين ، الرحمن الرحيم ، مالك يوم الدين .
يدبر الامر من السماء الى الارض ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنة مما تعدون امر را از جهان برين تا زمين - يا جهان طبيعى با آسمانها و زمين هاى آن - تدبير مى فرمايد آنگاه طى دورانى كه اندازه اش با شمارگرى شما هزار سال است به سوى او عروج مى نمايد.(54)
اما براى دفع شبهه هاى محتمل بارها يادآورى مى شود كه الرحمن على العرش استوى (55)) صدوق ، كلينى ، و قمى (ره ) از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه روايت مى كنند كه (همه چيز از نظر دورى و نزديكى براى خدا يكسان است و چنين نيست كه چيزى به او نزديك تر از چيز ديگرى باشد).(56) (خداوند با اين بيان خود را توصيف مى فرمايد و همين طور هم هست . او محيط و مستولى بر عرش ، و جداى از خلق خويش است .) آيات محكماتى چون ليس كمثل شى ء(57) و سبحان الله عما يصفون (58) و رب العرش ‍ العظيم (59) مبداء بودن خدا را براى جهان هاى هستى و لايه لايه هاى آن ، و برترى وصف ناپذير او را در جهان برين - تا چه رسد به جهان طبيعى - افاده مى كند. همچنين است آيه والله خير و ابقى .(60)
رخدادهايى كه در نظام هستى با همه جهان هايش جريان دارد و در حال وقوع است فعل خدا و حكم او است كه از آن با حق هم تعبير مى شود. مبداء آنها خداست و قوام و دوام آنها به اوست و بازگشت آنها به سوى اوست .
قول به امكان و به تحقق سير تقرب الى الله ، قول به سيرى كه طى آن حالات اسارت - ذلت را پشت سر نهاده به حالات آزادى - عزت فرا مى رويم ، قول به اين كه به عامل اجتماعى انقلابى استكبار ستيز تحول مى پذيريم ، يا در براندازى طاغوت و برپايى حاكميت توحيدى سهم مى گيريم ، فاتح چهار محيط جهان مى شويم تا منزلتى والا و كرامتى شكوهمند در نظام هستى بيابيم منزلت و كرامتى كه از آن با قرب خدا تعبير مى نماييم ، جملگى بر پيش فرضهايى چند در باب جهان و انسان استوار است .
نخست ، نامتعين بودن هستى انسان . دوم خود مختاريش . سوم ، لايه لايه بودن هستى متدرج بودن و پست و عالى بودن آنها. چهارم ، وجود چندين جهان متمايز لايه لايه . پنجم ، تعلق انسان به يكى از آن جهان ها. ششم ، وجود روزنه على ميان انسان و جهان انسانى به ساير جهان ها و لايه لايه هاى هستى . هفتم ، گشوده بودن دست كم تعدادى از جهان ها به روى يكديگر و امكان اثرگذارى و اثرپذيرى از هم .
اين جهان - انسان شناسى به مبداء هستى و آموزهايش براى بشر اختصاص ‍ دارد و در سراسر قرآن مجيد به نظر مى رسد. به اين درس پروردگار گوش ‍ بسپاريم .
بسم الله الرحمن الرحيم . طه . ما انزلنا عليك القرآن لتشقى . الا تذكرة لمن يخشى . تنزيلا ممن خلق الارض و السموات العلى . الرحمن على العرش استوى . له ما فى السموات و ما فى الارض و ما بينهما و ما تحت الثرى . و ان تجهر بالقول فانه يعلم السر و اخفى . الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى .
رخدادى كه مبداء هستى اشاره به آن مى فرمايد فرو فرستادن معارف حقه يا معانى دو قالب الفاظ عربى بر محمد مصطفى است . به او مى فرمايد تو در پى اين رخداد نبايد كارهايى بكنى كه به زحمت و رنج درآيى . اين رخداد هيچ نيست مگر به كار اندازى اذهان ، و يادآورى و ياد دادن به كسى كه نسبت به پستى ، بدى ، انحطاط، و بعد از خدا حساس باشد و از تنزل به لايه هاى پست هستى بهراسد. آماده يادگيرى بوده آغوش ذهن و جان به روى معرفت دينى و هدايت گشوده مى دارد نه بسته . فرو فرستادن قرآن ، ريزش باران حياتبخش معارف حقه است از مبداء هستى (از كسى كه زمين (عالم طبيعت ) را و لايه هاى برين هستى (السموات العلى ) را آفريد. آن رحمانى كه در عرش آفرينش و پيدايش نسبت به سراسر هستى نامتناهى و جهان ها لايه هايش از طبيعى و انسانى و غير آن احاطه خلق ، قيوميت ، تدبير، اداره ، و علم دارد و نسبتى يكسان به همه هستى ها و رخدادها) بطورى كه همه رخدادهاى عالم طبيعت ، جهان برين ، و عالم انسانى از او سرچشمه مى گيرد: ثم استوى على العرش يغشى الليل النهار يطلبه حثيثا و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامر الا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين احاطه او در تكوين رخدادها و در تدبير امور جهان ها و جهان طبيعت ، گسترده و نسبت به آنها يكسان است چنانكه شب را با روز مى پوشاند و روز پيوسته در طلب شب مى كوشد، و خورشيد و ماه و ستارگان مسخر امر اويند. هان ! خلق - يا تكوين و آفرينش - از آن اوست و امر نيز.(61)
ثم استوى على العرش يدبر الامر.(62) ... ثم استوى على العرش يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها و هو معكم اين ما كنتم و الله بما تعلمون بصير. له ملك السموات و الارض و الى الله ترجع الامور.(63)
فرو فرستنده معارف حقه - يا معانى و الفاظ قرآن - بر تو اى پيامبر، نه تنها آفريننده عالم طبيعت - الارض - و جهان لايه لايه برين - السموات العلى - است بلكه آن رحمان است كه نسبت تكوين ، تدبير، قيوميت و فيض رحمانى همگانيش به تمامى امور و همه موجودات و لايه هاى گوناگون هستى يكسان است و نيز آنچه در لايه هاى برين هستى - السموات - و آنچه در عالم طبيعت - الارض - و آنچه ميان جهان برين و جهان طبيعت هست يعنى در عالم انسانى كانونى خودمختار، و آنچه در جهان پست يا زير زمين - تحت الثرى هست متعلق به او و در قبضه قدرت و ايجاد حاكميت ، تدبير، و علم اوست . بطورى كه اگر نيت ، انديشه ، و باورت را آشكار كرده بلند بگويى بيشك او نه تنها آن را مى داند بلكه اگر آنها را در دلت پنهان كنى و حتى مخفى تر از آن را - آنچه را خودت هم نسبت به آن ناآگاه باشى - مى داند.(64) خدا كه هيچ معبودى جز او نيست لايه هاى برين نيكويى هست - الاسماء الحسنى از آن اوست .
اجمال رخداد نازل شدن معانى و الفاظ قرآن كريم از مبداء هستى بر پيامبر اكرم در آيات ديگر تفصيل مى يابد و گفته مى شود كه با وساطت لايه هاى برين هستى - فرشتگان و لايه هستى برين ويژه اى كه فرشته وحى - يا جبرئيل امين - باشد رخ مى دهد. تحرك لايه هاى برين هستى هم جز به امر پروردگار نيست .(65) و همان حقايق اين بار از زبان لايه هاى برين واسطه چنين حكايت مى گردد. و ما تنزل الا بامر ربك له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك و ما كان ربك نسيا. رب السموات و الارض و ما بينهم فاعبده و اصطبر لعبادته هل تعليم له سميا . فرود نمى آييم مگر به امر پروردگارت . لايه هاى برين فراتر از ما، و لايه هاى فروتر از ما - يعنى عالم طبيعت - و آنچه ميان اين دو جهان هست - يعنى عالم انسانى كانونى گشوده خودمختار - متعلق به اوست ؛ و پروردگارت فراموشكار نيست ، پروردگار جهان برين و جهان طبيعى و جهان انسانى . بنابراين تنها او را بپرست و در طريق عبادتش مقاومت ورز (در برابر عوامل مخل و مفسد رشد معنوى ) مگر همتايى برايش سراغ دارى .(66)
لايه هاى هستى قرآن
در صدر سوره مباركه طه از رخداد فرو فرستادن قرآن بر پيامبر اكرم ياد مى فرمايد بدون ذكرى از لايه لايه بودن هستى قرآن يا اين كه قرآن بى كداميك از لايه هاى وجود پيامبر نازل شده است لكن در جا و موقع مناسب به هر يك از اين دو حقيقت اشاره مى فرمايد.
در صدر سوره زخرف مى آيد: و الكتاب المبين انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم سوگند به (كتاب مبين ) كه ما آن را قرآنى عربى قرار داديم شايد شما به عقل دريابيد. و بيگمان آن (قرآن ) در ام الكتاب (لايه اصلى جهان برين ) نزد ما البته با هستى اى برين و به گونه يكپارچه سرشار از حكمت است .
غايت و هدف از رخداد نازل شدن هستى سر تا پا حكمت يكپارچه اى را كه در (ام الكتاب ) و نزد مبداء هستى است و (على ) يا هستى برين است ، در قلب پيامبر اكرم به گونه معارف حقه و در قالب الفاظ عربى كه قابل كتابت است بخشيدن قابليت دريافتن و فهميدن به آن براى مردم معرفى مى فرمايد. تا وقتى آن هستى برين يكپارچه حكمت مانند ساير هستى هايى كه در خزائن غيب اند(67) تقدير نگردد و نازل نشود مردم با لايه برين وجودشان كه خرد باشد نمى توانند با آن تماس و تعامل پيدا كنند. تنها در تحول يابى آن به هستى (كتاب ) است كه بيانگر حقايق عاليه و جهان - انسان شناسى توحيدى و آموزه هاى سير تقرب مى گردد. و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء(68) ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين (69)
از كلام الهى مى فهميم قرآن كه لايه اى طبيعى از كاغذ و مانندش دارد و حاوى معارف حقه هم هست تا ما آن را هم با حواس ادراك مى كنيم و هم با لايه برين وجودمان كه عقل باشد در عين حال در (ام الكتاب ) و نزد خدا هست لكن با وجودى ممتد و متجلى از اصل جهان برين تا به اينجا و به اعيان ذهنى و روانى و به اعيان طبيعى كتاب و نوار و ديسكت . (كتاب ) برحسب موطن نفس الامرى آن برتر از انديشه و بيگانه با عقل بشر است . مبداء هستى ، آن هستى را از آن موطن تنزل داده در خور فهم بشرش كرده جامه الفاظ عربى بر آن پوشانده تا تعامل عقل بشر با آن امكان پذيرد و بتواند حقائقش را بفهمد و بر وجود خويش تطبيق داده زندگى خود را صبغه الهى ببخشد.
مراد از (ام الكتاب ) همان لوح محفوظ است - بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ(70) كه تمامى وحى هاى پيشين و معارف حقه اى كه محتواى كتاب هاى آسمانى گذشته است از آن سرچشمه گرفته و تجلى كرده اند. هستى قرآن در لوح محفوظ، (على و حكيم ) است يعنى يكپارچه و واحد و نه مانند قرآن نازل و قابل فهم مشهود كه مفصل ، سوره سوره ، آيه آيه ، كلمه كلمه است . چنانكه مى فرمايد. كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير.(71) (ثم )، وقتى تحول يافت به مفاهيم و الفاظ و از مقدماتى تصديقى تركيب يافت كه هر يك مترتب بر ديگرى است و نظائرش مانند آيات و جمله هاى قرآنى ، عقل بشر مى تواند به آنها و در آنها بينديشد و ادراكشان كند و بفهمد.
چون هستى اصلى و اءم الكتابى آن ، زمانى - مكانى نيست براى عقل و انديشه ما قابل درك هم نيست . در هستى (كتابى ) قابل تعقل مى شود. آن هستى (امر) ناميد شده است و اين هستى ، (خلق ): اءلا له الخلق و الامر(72) آن هستى تنها مستند به خداست و اين هستى مستند به خداست با وساطت علل و اسباب .
اين بود گزارشى كه مبداء هستى و نازل كننده قرآن از لايه هاى هستى قرآن به ما مى دهد. لكن گزارش ديگرى داريم كه از نظر تاريخى مقدم بر آن است هر چند فاصله زمانى كوتاهى با هم بيش ندارند. آن گزارش در حالى بتدريج به مردم داده مى شود كه رخداد نزول قرآن از مبداء هستى بر قلب پيامبر اكرم ما دوام دارد و در نخستين آيات و سوره هاى قرآنى هم هست .
نخستين گزارش خداوند از چگونگى نزول وحى به قرآن به مردم در بخش ‍ دوم سوره مباركه تكوير مى آيد از آيه 19-29. پيش از سوره تكوير هيچ سوره اى بطور كامل نازل نشده است و از آيات قرآن هم فقط پنج آيه صدر سوره علق ، بعد چهار آيه صدر سوره قلم ، نه آيه صدر سوره مزمل ده آيه صدر سوره مدثر، و سه آيه صدر سوره لهب نازل شده است .(73) انه لقول رسول كريم . ذى قوة عند ذى العرش مكين . مطاع ثم امين . و ما صاحبكم بمجنون . و لقد رآه بالافق المبين . و ما هو على الغيب بضنين . و ما بقول شيطان رجيم . فاءين تذهبون . ان هو الا ذكر للعالمين . لمن شاء منكم ان يستقيم . و ما تشاءون الا ان يشاء الله رب العالمين . آن (آيات قرآن و محتوايش ) البته گفتار سفيرى كريم (داراى منزلت والا در نظام هستى ) داراى قدرت ، با پايگاه در درگاه صاحب عرش (مبداء هستى )، فرمانها و علاوه بر همه امين است . و همشهريتان جن زده نيست . و چنين رخ داد كه (همشهريتان او را در افق مبين (لايه هستى فوق جهان طبيعى ) بديد. و او از اين كه چيزى از پيام غيبى و نامحسوس بكاهد يا نزد خود نگهدارد مبراست . و آن (پيام يا قرآن ) گفتار شيطان رجيم (عوامل مخل و مفسد زيستن و رشد معنوى كه لايه پست و مطرود هستى باشند) نيست . بنابراين ، به كجا مى رويد؟ آن جز ياد دادن براى جهان هاى آفريده نيست ، براى هر كسى از شما بخواهد صراط مستقيم قرب را بپيمايد و شما خواستن نتوانيد مگر اين كه خدا، پروردگار عالمهاى آفريدگان ، بخواهد.
دومين گزارشى كه خداى متعال از طريق وحى و نزول همين لايه هاى هستى به مردم مى دهد صدر سوره مباركه نجم است . والنجم اذا هوى . ما ضل صاحبكم و ما غوى . و ما ينطق عن الهوى . ان هو الا وحى يوحى . علمه شديد القوى . ذومرة فاستوى . و هو بالافق الاعلى ثم دنى فتدلى . فكان قاب قوسين او ادنى . فاوحى الى عبده ما اوحى . ما كذب الفؤ اد ما راءس . اءفتمارونه على ما يرى . و لقد رآه نزلة اخرى . عند سدرة المنتهى . عندها جنة الماءوى . اذ يغشى السدرة ما يغشى . ما زاغ البصر و ما طغى . لقد راى من آيات ربه الكبرى (74) به ستاره بگاهى كه فرود آيد سوگند كه همشهريتان گمراه نگشت و نه بيراهه رفت ، و سخن به هواى دل نمى راند. آن جز وحيى كه به او مى رسد نيست . سخت نيرومندى متين راى به وى آموخت آنگاه در حالى كه در افق برين (جهان برين ) بود بگسترد تا با سراسر جهان طبيعى يكسان بود. سپس چندان (به پيامبر) نزديك شد تا آويزان گشت . پس به فاصله دو كمان يا نزديكتر از آن بود. در اين حال (خدا) به بنده اش وحى كرد آنچه وحى كرد. ژرف ترين لايه هستى پيامبر آنچه را بديد دروغ ندانست . آيا با وجود همه اينها شما بر سر آنچه او مى بيند با وى كلنجار مى رويد؟! و بيقين آن را در يك فرود آمدن ديگر (از لايه هاى هستى برين ) بديد، نزديك سدرة المنتهى كه نزديك جنة الماءوى است بگاهى كه سدره را آنچه در مى پوشد در همى پوشيد. ديده بصيرتش نلغزيد و نه سر از ديدن باطنى پيچيد. بيگمان ، از آيات پروردگارش آن بزرگترين را بديد.
سومين گزارش اين است : انها تذكرة . فمن شاء ذكره . فى صحف مكرمة . مرفوعة مطهرة . بايدى سفرة . كرام بررة (75) بيگمان ، آن (قرآن ) ياد دهى و يادآورى است پس كسى كه بخواهد آن را ياد گيرد(76) - در لايه هاى هستى ارجمندى والا و بالا برده شده بسى پاك گشته اى است در يد قدرت سفيرانى داراى منزلت برينى در نظام هستى كه نيكى بيكرانى هم دارند.
اين گزارش در واقع تفصيل دو گزارش پيشين است . در آن دو گزارش فقط از (رسول كريم ) سفيرى داراى منزلت و والا و جايگاهى برين در نظام هستى ياد فرمود با اوصافى بسيار گويا و شناسا. در اينجا اين حقيقت را مى آموزد كه در فرايند نزول وحى و رساندن محتوا و الفاظ قرآن به قلب پيامبر اكرم فقط يك لايه هستى برين كه بعدها آن را جبرئيل هم مى خواند و روح القدس و... دست اندركار نيست بلكه لايه هاى هستى برين ديگرى هم دركارند آنهم با نظمى عجيب و غير قابل تصور براى عقل بشر، و درست همانطور كه قبلا يادآورى شده است اين رخداد، بزرگترين آيت پروردگار - صلى الله عليه و آله و سلم - است : لقد راءى من آيات ربه الكبرى . تمامى جهان برين بكار مى افتد تا اين پديدار در قلب مبارك رسولخدا رخ دهد. يك سفير كريم بلند منزلت (ذى قوة ) نيست . يك صحيفه يا لايه هستى برين هم نيست . همه لايه هاى جهان برين ، و همه قدرتهاى واسطه ميان (ذى العرش ) و قلب پيامبر در كار و در گردش و چرخش اند و ترتيبى هم ميانشان بر قرار است بطورى كه جبرئيل در رابطه با ساير لايه هاى هستى برين (مطاع ) است .
در عين حال ، كار همه آنها، گردش و چرخش همه آنها فعل مبداء هستى است . اين انتساب وحى به چند فاعل نظائرى دارد. چنانكه رخداد مردان انسانها گاهى به خودشان ، زمانى به ملك الموت ، در موردى به فرشتگان ، و در عين حال به خداى متعال نسبت داده مى شود.
چهارمين گزارش را سوره مباركه (قدر) در بردارد: (بيگمان ، ما آن (قرآن ) را در شب قدر نازل كرديم . و چه دانى تو كه شب قدر چيست ؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است . در آن شب فرشتگان و روح (روح القدس ، روح الامين ، جبرئيل ) به اذن پروردگارشان از هر (امرى ) (هستى برينى ) نازل مى شوند. آن شب تا طلوع سپيده ، سلامتى است .)
پنجمين گزارش در دو آيه اى است كه سوره مباركه بروج را ختم مى كنند: بل هو قرآن مجيد. فى لوح محفوظ .
ششمين گزارش در صدر سوره شريفه مرسلات است : و المرسلات عرفا. فالعصفات عصفا. و الناشرات نشرا. فالفارقات فرقا. فالملقيات ذكرا. عذرا او نذرا. انما توعدون لواقع .(77) مضمونش همان است كه در سومين گزارش آمده است . تفهيم اين معناست كه (ذكر)ى كه قرآن باشد و ياددهى معارف حقه و يادگيرى جهان - انسان شناسى توحيدى است و (عذر)ى را در بردارد. يا (نذر)ى - بيمدادنى و اخطارى - را تا بدانيد كه آنچه درباره حشر و نشر، زندگى برزخى و قيامت وعده داده مى شود واقعيت يافته است يا واقع خواهد شد. لكن اين معنا با قيد چند سوگند به لايه هاى هستى برين تاءكيد مى شود و با ذكر اوصافى براى آنها چگونگى وقوع حوادث آتى - كه غيب عالم اند - از جمله وقوع زندگى برزخى كه براى همه مردگان و نسلهاى پيشين تحقق يافته است و وقوع قيامت و حشر و نشر و حساب و كتاب اجزاء آن واقعه عظيم را تشكيل مى دهند، آرى اين چگونگى هم بيان مى شود. گفته مى شود آن (صحف مكرمه )اى كه گفتيم قرآن را در بردارند لايه هاى هستى برين اند؛ و آن سفره كرام برره اى كه گفتيم قرآن در قبضه قدرتهاى ايشان است قرآن را با لفظ و معنايش از مبداء هستى - يا ذى العرش تا قلب پيامبر در يك چشم بهم زدن يا چشم واگشودن (78) مى رسانند. و مثالهاى محسوس و مشهودش كه شما در جهان طبيعى با آن آشناييد اسبان تيزتك است كه يالشان در سرعت زياد پريشان كردد و توفانها سخت وزان حركت و انجام وظيفه لايه هاى برين هستى زنجيروار هم هست و در صف فشرده و منتظمى صورت مى گيرد و لايه برين هستى قرآن را بدينگونه از مبدا هستى و (ذى العرش ) به قلب پيامبر مى گسترانند و ميرسانند و (الناشرات نشرا) تا آنچه در جهان كانونى انسانى رخ ميدهد تميز و تمايز حق از باطل . باطلى كه ساخته و پرداخته فلاسفه ملحد، دانشمندان اجتماعى ، و كاهنان است حلال و پسنديده از حرام و ناپسند و زيبا از زشت باشد و هدايت ارادى و گمراهى ارادى را ميسر سازد و تمهيد كند: فالفارقات فرقا فالملقيات ذكرا عذرا او نذرا
هفتمين گزارش در دو آيه دوم و آخر سوره ق است ق . والقرآن المجيد فذكر بالقرآن من يخاف وعيد كه صورت ديگرى از بخش اخير گزارش ‍ قبلى باشد
هشتمين گزارش در دو آيه سوره طارق انه لقول فصل و ما هو بالهزل (79).
نهمين گزارش در سوره قمر است با مطلب تازه اى كه بيان مرحله اخير تحول هستى برين قرآن به هستى (كتاب ) يا هستى آن در قلب مبارك پيامبر باشد و آن تقدير يا قدر معلوم پيش از خلق و تعيين در جهان طبيعى است يا همزمان با آن چون آنچه در جهان برين صورت مى گيرد غير متزمن - غير متمكن است بدينسان خداى متعال كه نازل كننده وحى است رخداد نازل كردن يا نازل شدن قرآن را نمونه اى از نزول يا تنزيل همه رخدادها و موجودات است و امور و هستى هاى جهان طبيعى معرفى مى فرمايد كه بعدها با فرو فرستادن آيه كريمه و ان من شى ء الا عندنا خزانه و ما تزله الا بقدر معلوم (80) و آيات ديگر اتمام و اكمال يابد. و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر... انا كل شى ء خلقناه بقدر. و اءمرنا الا واحدة كلمح بالصبر.(81)
دهمين گزارش : ص و القرآن ذى الذكر. بل الذين كفروا فى عزة و شقاق ... و انطلق الملاء منهم ...ءانزل عليه الذكر من بيننا؟! بل هم فى شك من ذكرى بل لما يذوقوا عذاب . اءم عندهم خزائن رحمة ربك العزيز الوهاب . اءم لهم ملك السموات و الارض و ما بينهما فليرتقوا فى الاسباب (82) به قرآنى كه اثر ياددهى و يادآورى دارد سوگند كه در واقع كسانى كه كافر شدند در حالت صلابت حق ناپذيرند و در حالت مخالفت ... و عناصر شاخص و برجسته شان براه افتادند كه ... آيا از ميان همه ما قرآن بر او نازل شده است ؟! واقعيت اين است كه آنان (نه درباره نزول قرآن بر شخص تو بلكه ) درباره قرآن من تشكيك مى كنند. از آن جهت تشكيك مى كنند كه هنوز عذاب را نچشيده اند (كه واقعه اى نه تنها محسوس بلكه خود آگاهى و شهود است ). مگر خزائن رحمت پروردگار شكست ناپذير بيدريغ عطاگر تو را مالك اند؟ يا فرمانروايى بر لايه هاى هستى برين و بر جهان طبيعى و جهان (انسانى ) ميان آندو را دارند؟ اگر چنين است بگذار تا از نردبان عليت فرا روند