گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
جهان برين لايه ها، و رخدادها


از مبداء هستى مى شنويم (140) كه سرچشمه آنچه در جهان طبيعى هست - از جمله بدن ، مغز ما حتى قلم و كاغذى كه كلام مجيد الهى با آن و بر آن نوشته مى شود - خزائنى است كه نزد ما - عندنا - است و نازلش ‍ نمى كنيم مگر با تقديرى معلوم . از اين آيه و دهها آيه استنباط مى كنيم فوق جهان طبيعى جهانى است كه ميان آن با عالم طبيعت روزنه اى على هست ، عليتى كه دو صورت رخدا نزول (يا تنزيل ) و رخداد تقدير يا (قدر معلوم ) دارد و البته صورتهاى ديگرى هم .
از آيات ديگر استنباط مى شود كه نه تنها اشياء و موجودات جهان طبيعى از (خزائن ) - يا لايه هاى - جهان برين سرچشمه مى گيرند بلكه حوادث و پديدارهاى جهان طبيعى و جهان انسانى - اجتماعى هم بنياد در جهان برين دارند جهان برينى كه قائم بر مبداء هستى است و با امر و تدبيرش اداره مى شود.
بالاتر از اينها، آيات بسيارى دلالت قاطع بر اين حقيقت دارند كه بزرگترين حادثه جهان طبيعى و جهان انسانى كه برچيده شدن و زوال جهان طبيعى كنونى باشد و پيدايى دو جهان طبيعى و انسانى جديد به جاى آن از پيش ‍ در جهان برين طراحى شده است . همچنين زندگى برزخى آدميان در كنار دو جهان طبيعى و انسانى طبق طراحى پيشين از ابتداى تاريخ بشر تاكنون برقرار است و تا به قيامت - كه بزرگترين و انقلابى ترين حادثه دو جهان طبيعى و انسانى به شمار مى آيد - دوام دارد. و آن جريان - عالم برزخى - نيز با برپايى قيامت مانند دو جهان طبيعى و انسانى برچيده مى شود تا جهانى نو را كه فقط با وعده آن و وصفش در كلام وحيانى آشناييم تجربه كنيم يوم نطوى السماء كطى السجل لكتب كما بداءنا اول خلق نعيده وعدا علينا انا كنا فاعلين (141) اين (آسمان ) كه در آغاز بر پايى قيامت (طومارش چنان در هم پيچيده مى شود كه كاغذ با پيچيده شدن نوشته متنش را در هم پيچيد آسمان جهان طبيعى است . در حالى كه همين كلمه بسيارى موارد براى اشاره به (جهان برين ) بكار مى رود تا نسبتش ‍ با جهان طبيعى را به نسبت آسمان عالم طبيعت با كره زمين تشبيه نمايد. چنانكه در سوره مزمل تمامى وقايع پيشين و قريب به وقوع قيامت و خود آن را سرشته شده در (آسمان ) يعنى جهان برين مى داند: فكيف تتقون ان كفرتم يوما يجعل الولدان شيبا. السماء منفطر به كان وعده مفعولا.(142)
در اينجا از جهان برين با لفظ مفرد (سماء) ياد فرمود ولى در بسيارى موارد براى تفهيم تنوع رخدادهاى جهان برين از آن با لفظ جمه (آسمانها) ياد مى فرمايد تا بفهماند كه جهان برين مانند جهان طبيعى لايه لايه است و همانند وجود انسان و نيز جهان انسانى .
لايه لايه بودن هستى جهان برين به طرق ديگرى نيز تفهيم مى گردد. از فاعلانى در آن ياد مى شود كه هر يك كاركرد ويژه خود را دارند ولى در يك چيز اشتراك دارند كه آن هم تحقق (امر) است به معنى ايجاد و تكوين . والذاريات ذروا فالحاملات وقرا فالجاريات يسرا فالمقسمات امرا انما توعدون لصادق و ان الذين لواقع و السماء ذات الحبك انكم لفى قول مختلف يؤ فك عنه من افك قتل اخراصون ... و فى الارض آيات للموقنين و فى انفسكم افلا تبصرون و فى السماء رزقكم و ما توعدون . فورب السماء و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون (143) به وزندگان سريع سوگند همچنين به گرانباران و به روانشدگان به آسانى و به آنها كه تقسيم كننده (امر) اند كه آنچه به شما وعده داده ميشود (حوادث آينده و در راس ‍ آنها قيامت ) البته راست است و بيگمان زندگى پس از مرگ و حساب و كتاب و قيامت البته بوقوع پيوسته است . و به جهان برين - اسماء - چندين روزنه ى سوگند كه شما عقايد (و اقوال ) متضادى داريد. از عقيده به آن (محتواى قرآن از جمله جهان برين ، و قيامت و زندگى پس از مرگ ) منحرف و رويگردان شويد آنكس كه منحرف و رويگردان ميشود. مرگ بر ياوه گويان ، همانان كه رد منجلاب بيهوده گويى غافل مانده اند، مى پرسند: دوران جزا (زندگى برزخى و زندگى قيامت كى خواهد بود؟ زمانى خواهد بود كه آنان بر آتش شكنجه شوند كه شكنجه تان را بچشيد؛ اين همان است كه وقوع سريعش را مطالبه ميكرديد!... و در عالم طبيعت - (الارض ) - آيتهايى براى يقين آورندگان هست و در (خود) شما نيز؛ آيا با اينهمه باز نگرديد؟ و در اين نمى نگريد كه روزيتان و حوادث آينده كه به شما وعده داده مى شود در جهان برين (اسماء) است ؟ پس سوگند به پروردگار جهان برين و جهان طبعى كه آن البته بوقوع پيوستنى است درست مثل همين سخن گفتن و انديشيدن شما.
در صدر سوره ذاريات فرمود لايه هاى ذيشعور جهان برين تقسيم كنندگان (امر) - المقسمات امرا - هستند يعنى در كار ايجاد و بخشيدن تعين به موجودات اشياء، و حوادث جهان طبيعى و جهان انسانى ، و انجام كارهايى كه وصف كرد اما عقل ما از روى آن اوصاف هم جز به تقريب و با بخاطر آوردن پاره اى از پديدارهاى دو جهان طبيعى و انسانى نمى تواند تصورى درباره آنها داشته باشد. در ذيل سوره مباركه طلاق از چند لايه بودن جهان برين ، و چند لايه بودن جهان طبيعى ، و شايد متناظر بودن حقيقت را به ما بفهماند كه چندين روزنه على ميان جهان برين با دو جهان طبيعى و انسانى هست . (خدا كه هفت - يا چند آسمان آفريد و از زمين - يا عالم طبيعت - همانند آنها؛ امر ميان آنها فرود مى آيد تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى قادر است و خدا البته بر هر چيزى احاطه علمى دارد).(144) از عبارت يتنزل الامر بينهن در مى يابيم كه هفت - يا چند آسمان نه آسمانهاى جهان طبيعى بلكه لايه هاى هستى برين است ، آنچه از آنها با (عندنا خزائنه ) يا (كتاب مبين ) و (ام الكتاب ) و نظائرش هم ياد مى فرمايد.
(امر) يا امر الهى هم در آيه 83 سوره يس تعريف مى شود كه همان كلمه ايجاد يا رخداد ايجاد و تكوين است : انما امره اذا اراد شيئا اءن يقول له كن فيكون . پس تنزل امر ميان جهان غير زمانى - مكانى برين با جهان طبيعى به اين معنى خواهد بود كه قادر عليم حكيم هر چه را اراده فرمايد از حوادث طبيعى يا اعيان طبيعى و آثار آنها مانند رويش گياهان ، زاد و ولد جانوران ، رشد آدميان ، تولد و مردن آنان ، سيل و زلزله و توفان يا افتادن يك برگ درخت ، تكوين يافته در عالم طبيعت و در جهان انسانى رخ خواهد داد.
براى تصور اين حقايق و واقعيت ها مى توان گفت : جهان برين داراى چندين لايه است كه هر لايه اش روزنه اى على به جهان طبيعى و جهان انسانى دارد و رخداد يا مجموعه اى از رخدادها را سبب مى شود يا تسهيل و تمهيد مى نمايد:
1. لايه خزائن غيب
همانچه مى فرمايد هر چيزى كه در جهان طبيعى و جهان انسانى هست از آنها نازل مى وشد. و شرح آن گذشت .
2. لايه كتاب مبين
و عنده الغيب لايعلمها الا هو و يعلم ... گنجينه هاى غيب (ماوراء عالم محسوس طبيعى كه قمرو علوم بشرى است ) نزد اوست . نمى داند آن را مگر او، و مى داند آنچه را در خشكى و دريا هست و برگى نمى افتد مگر اين كه آن را مى داند و دانه اى در طبقات زير و تاريك زمين - يا عالم طبيعت - وتر و خشكى نيست مگر اين كه در كتاب مبين هست .(145) علم به كتاب مبين را كه لايه اى از غيب باشد منحصر به خود مى فرمايد. هر حادثه اى پيش از وقوع در جهان طبيعى و در بدن و مغز آدمى پيش از آن كه به وقوع پيوسته مشهود و محسوس و قابل ادراك براى ما بشود در يك لايه جهان برين كه همين (كتاب مبين ) باشد وجود دارد به گونه اى از وجود كه ويژه هستى برين است : ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل اءن نبراءها(146) و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرة فى الارض و لا فى السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتاب مبين .(147) لايعزب عنه مثقال ذرة فى السموات و لا فى الارض و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتاب مبين (148). قال : فما بال القرون الاولى ؟ قال : علمها عند ربى فى كتاب لايضل ربى و لاينسى (149) مى بينيم لايه اى از جهان برين را كه جهان غيب - در نسبت به حوادث ، مصائب ، و موجودات عالم طبيعت و بدن و مغز آدميان تقدم وجودى داشته بعد از فناى آنها نيز باقى مى ماند و در نسبت با بشر - باشد (كتاب ) مى نامد با اين وصف متمايز كننده از ساير لايه هاى جهان برين كه (مبين ) است روشنگر، بيانگر. لايه اى كه نسبت به حوادث ، مصائب ، و موجودات عالم طبيعت و بدن و مغز آدميان تقدم وجودى داشته بعد از فناى آنها نيز باقى مى ماند و در نسبت با آن حوادث و موجودات ، به محتواى طرح و برنامه اى مى ماند كه حاوى خطوط اعمال متنوع و پيچيده ولى منتظمى است كه پيش از تحقق يا اجرا و پياده كردن به صورت خطوطى در كتابى مندرج باشد و پس از تحقق و اجرا همچنان باقى بماند. حوادث و موجودات عالم طبيعت علاوه بر اين كه تجلى يا امتداد وجودش (خزائن غيب )اند. تجلى يا امتداد وجودى طرح اصلى يا (كتاب مبين ) هم هستند. چنانكه در مورد رخداد عظيم و بيمانند قيامت مى فرمايد: السماء منفطر به كان وعده مفعولا(150).
خداوند متعال از (كتاب مبين ) در مواردى ياد مى فرمايد كه مى خواهد احاطه علميش را به رخدادهاى جهان طبيعى و موجودات آن تفهيم نمايد خواه رخدادهاى گذشته و تحقق يافته باشد و خواه رخدادهاى آتى كه براى ما هنوز در پرده غيب اند. تنها موردى كه علم به پاره اى از آنچه در لايه كتاب مبين است براى انسانهاى معينى ممكن شناخته مى شود. آيه 79 سوره واقعه است : فى كتاب مكنون لايسمه الا المطهرون ...جز پاك شدگان به آن دسترسى ندارند.
آگاهى از بخش اعظم (كتاب مبين ) را نه تنها براى بشر عادى بلكه حتى براى پيامبران محال مى شمارد: قل لا يعلم من فى السموات و الارض ‍ الغيب الا الله و ما يشعرون اءيان يبعثون (151)
3. لايه (امام مبين )
امام مبين ، اسم عامى است براى لايه اى فوق طبيعى در وجود فرد بشر كه هر چه مى كند و آثار و نتايج اعمالش بر روى ديگران و نسلهاى آينده و در چهار محيط درونيش ، طبيعى ، اجتماعى ، و بين المللى نه تنها در دروه عمرش بلكه در طول زندگى برزخيش تا به قيامت در آن ثبت ، ضبط، و درج مى شود و (خودش ) پس از آنكه مرد و لايه طبيعى وجودش را فرو نهاد تبديل به آن مى گردد تا آثار و نتايج اعمالش از لحظه مرگش تا قيامت بر روى آن بنشيند يا (استنساخ ) و (حفظ) شود تا در لحظه حشر - يا احياى مردگان - هستى نهايى خويش را حاضر بيابد. بطورى كه خود آگاهيش تام و تمام باشد: و اذا الجحيم سعرت و اذا الجنة ازلفت علمت نفس ما احضرت ...هر كسى بداند كه چه را حاضر ساخته است .(152) (و دورانى كه ... (كتاب ) - لايه هستى عملى و اثرى هر كسى - نهاده شود تبهكاران را بينى كه از آنچه در آن لايه هست سخت اندوهگين و وحشت زده اند و مى گويند: واى بر ما كه اين لايه هستى هيچ كار خرد و كلانى را فرو نگذاشته و همه را احصا كرده است . و آنچه كرده اند را حاضر مى يابند و پروردگارت به هيچ كسى ستم نمى كند.)(153) (بگو: اگر آنچه را در درون شما (از نيات ، انديشه ها، و حافظه كارهاى گذشته تان ) هست پنهان سازيد يا اظهار بداريد خدا آن را مى داند و آنچه را در آسمانها (جهان برين ) و در زمين (يا عالم طبيعت با آسمانها و زمين آن ) هست مى داند و خدا بر هر چيزى احاطه قدرت دارد. دورانى كه هر كس آنچه كار خوب كرده است حاضر شده - و مورد آگاهى و حضور خويش - مى يابد و هر كار بدى كه كرده است آرزو مى كند كه كاش ميان او و آن كار بدش فاصله دورى مى بود).(154) عبارت اخير هم صراحت دارد بر اين كه كارهاى بد هر كسى لايه هستى جاودانه اش را تشكيل مى دهند و از او جدايى ناپذيرند كه آرزو مى كند كاش با او فاصله مى داشتند و هستى او نمى بودند.(155)
از آنچه گفته شد اين توهم ممكن است در ذهن پديد آيد كه (امام مبين ) دانه هاى بيشمارى است به عدد آدميان در طول تاريخ كه مانند ساير عناصر طبيعى خاصيت جذب معلوماتى يا داده هايى را دارد. لكن واقعيت امر غير از آن است . هر فردى از طريق اين لايه وجودش كه لايه اى از هستى برين باشد با ساير جهان ها در نظام هستى مرتبط است و در حال شدن و بودن . خداوند حكيم اين واقعيت را با بيانى تفهيم مى فرمايد جز آنچه گفتيم . نخست اين واقعيت را اعلام مى دارد كه انا نحن نحيى الموتى بيگمان ما، آرى ما مردگان را زنده مى گردانيم . و بلافاصله براى اثبات حكمت آفرينش آدميان و جهان ها و زنده كردن مردگان اشاره به نظام (شدن ) و سير قرب به خدا و بعد از خدا و تحولات آدميان بر حسب اعمال ، نيات ، علائق و اراده شان مى فرمايد: و نكتب ما قدموا و آثارهم و كل شى ء احصيناه فى امام مبين آنچه انجام داده اند را و آثارشان را مى نگاريم (به ارج وجودشان ) و هر چيزى را در لايه اى بيانگر روشنگر احصا مى كنيم .(156) (بگو: خدا شما را زنده مى كند آنگاه مى ميراند سپس ‍ تا به دوران قيامت كه در آن شكى نيست گردتان مى آورد ولى بيشتر آدميان نمى دانند. و فرمانروايى بر آسمانها (لايه هاى برين هستى ) و زمين (عالم طبيعت ) متعلق به خداست و دورانى كه قيامت بر پا گردد باطلسازان زيان برند. و هر گروه فرهنگى انسانى (امة ) را مى بينى كه زانو زده اند، هر گروه فرهنگى انسانى از روى لايه هستى اش فرا خوانده شود كه واقعيت را در مورد شما - يا عليه شما - به زبان مى آورد. بيگمان ما بوديم كه آنچه را شما انجام مى داديد استنساخ مى كرديم . پس - بر اساس اين واقعيت ها و حقايق - كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالحه انجام دادند پروردگارشان آنان را وارد رحمتش مى گرداند. آن ، همان پيروزى درخشان (مبين ) است اما كسانى كه كافر شدند، مگر نه اين بود كه آيات من براى شما تلاوت مى شد و شما استكبار مى ورزيديد و قومى تبهكار بوديد؟ و چون گفته مى شد وعده خدا حق است و قيامت شك بردار نيست مى گفتند ما نمى فهميم قيامت چيست ، فقط گمانى درباره اش داريم نه بيش و ما هنوز يقين نكرده ايم . سيئات - يا لايه هاى پست نفرت انگيز - آنچه مى كردند براى آنان هويدا گشته است و آنچه را به تمسخر و ريشخند گرفته بودند دامنگيرشان شده است و به ايشان تفهيم شده كه اينك مورد عنايت نيستند چنانكه همين ديدار امروزتان را به فراموشى سپرديد. و آشيانه تان آتش و هيچ ياورى هم نداريد. آن بدين سبب است كه آيات خدا را به مسخره گرفتيد و زندگى پست شما را بفريفت ، در نتيجه امروز از آن بيرون نيايند و عذرشان پذيرفته نيست . بنابراين ، ستايش خداى راست ، پروردگار لايه هاى برين هستى و پروردگار جهان را كه پروردگار جهان هاى آفريده است . و بزرگى هم او راست در لايه هاى برين هستى و در جهان طبيعى ؛ و او عزيز حكيم است ).(157)
4. لايه حفاظت
سواء منكم من اسر القول و من جهر به و من هو مستخف بالليل و سارب بالنهار. له معقبات من بين يديه و من خلفه يحفظونه من امر الله . ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم و اذا اراد الله بقوم سوء فلا مرد له و ما لهم من وال (158) سخن درباره انسانهاست انسانهايى با رفتارهاى مختلف و حالات رفتارى و وضعيت هاى محيطى متفاوت : گوينده سخن آشكار، و گوينده در گوشى و رمز گويى كسى كه در ظلمت شب پنهان شده است ، و كسى كه در روشنايى روز تند روان است همه آنان حافظانى دارند كه از لايه برين هستى - من امر الله - هستند و هر انسانى را در هر حال ، وضعيت محيطى ، و رفتارى باشد پيش از آنكه به آن كار بپردازد و يا به آن حال و وضعيت محيطى در آيد حفاظت مى كنند و نيز پس از انجام آن كار و يا در آمدن به آن حال و وضعيت محيطى .
اكنون ببينيم معنى اين حفاظت چيست و (حافظان ) چه مى كنند؟ كلا بل تكذبون بالدين . و ان عليكم لحافظين كراما كاتبين يعلمون ما تفعلون . ان الابرار لفى نعيم و ان الفجار لفى جحيم يصلونها يوم الدين و ما هم عنها بغائبين (159)
آنطور كه شما ادعا مى نماييد نيست ؛ واقعيت اين است كه شما دوران - يا رخداد - قيامت و حساب كتاب را دروغ مى شماريد. حال آنكه حافظانى بر شما گماشته است صاحبان منزلت والايى در نظام هستى كه هستى نگارند، آنچه را انجام ميدهيد ميدانند بيگمان ، صاحبان نيكى بيكران در نعمت فراوانند و بى شك منحرفان زشت كار در آتشى شعله ورند، به دروان حساب و جزا به آن افكنده مى شوند و خود از آن در پرده و به دور نى اند.
( به نام خداوند بخشنده مهربان . به آسمان سوگند و به پيدا شونده در شب و چه دانى كه شباينده چيست ؟ ستاره درخشنده . هيچ كس نيست كه بر او حافظى هست . بنابراين انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شد؟ از آبى جهنده افريده شد كه از ميان ستون پشت (مرد) و استخوانهاى لگن (زن ) بيرون مى آيد. قطعا خدا قادر به بازگرداندنش هست . در دوران كه لايه هاى پنهان آدميان به روشنى آشكار و بازشناخته شود در آن دم انسان را نه نيرويى هست و نه ياورى . به آسمان كه بازگرداننده (آب به صورت باران ) است سوگند و به زمين كه شكاف بردار (دانه پذير و دانه پرور) است سوگند كه قرآن سخنى قاطع و بازنماينده حق از باطل است و آن سست و شوخى نيست . قطعا آنان حيله بدخواهانه ميورزند و من تدبير خيرخواهانه مى نمايم . پس كافران را درنگ ده ، پاسى چند فروگذارشان )(160)
نظير همين حفاظت براى پيامبران رخ مى دهد: عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم اءن قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بمالديهم و احصى كل شى ء مدادا داناى غيب است ، بنابراين به هيچكس در اطلاع يابى از غيبش ‍ كمك نمى كند مگر پيامبرى را كه بپسندد براى پيامبرى . در آن صورت ديده بانى بر او مى گمارد تا از جهت گذشته و پيش از اقدامش و نيز از جهت آينده و بعد از اقدامش او را بپايد تا بداند كه پيامهاى پروردگارشان را رساندند؛ و احاطه دارد به آنچه پيامبران انجام دهند و هر چيزى را احصاى عددى مى فرمايد.(161) اگر حقايقى را كه بخش اندكى از حقايق دسترسى ناپذير براى بشر است به انسان با صلاحيت و پسنديده اى مى سپارد تا براى هدايت مردم و بندگان خدا به آنان برساند و ابلاغ كند مسير دريافت آن حقايق يا پيامها از مبداء هستى و جهان برين تا به قلب پيامبر و از قلب پيامبر تا به زبانش و بر خواندش براى مردم و از آنجا تا به رسيدنش به محيط اجتماعى و بين المللى و به نسلهاى آينده از طريق سنت مستمر وحيانى - توحيدى تا به قيامت همگى و سراسر اين مسيرها تحت حفاظت و امنيت تكوينى و تحقق تضمين قرار دارند و ديده بانى و نگهبانى و (احصا) مى شوند اين غير از (كتاب مبين ) است كه همه اين رخدادها پيش از وقوع در جريان طبيعى و جهان انسانى طراحى شده است و اين علم فعلى خداست كه عبارت است از تحقق ابلاغ در اين دو جهان . چنانكه مى فرمايد: فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين .(162)
از آنچه گذشت استنباط مى شود كه عصمت پيامبران در دريافت معارف حقه و شريعت از طريق وحى ، و ابلاغ آن به مردم به دو شيوه قرائت و زندگى مطابق قرآن به گونه سرمشق و اسوه و قرآن متبلور و درخشنده ، كه ما آن را به صورت صفت پيامبر تصور مى كنيم وجود و رخدادى است بر بنياد لايه هاى برين هستى ، و طرحى كه در تكوين جهان - انسان در افكنده شده ، به اجرا در آمده ، و دوام يافته است . و همه اينها قائم بى مبداء هستى است . چنانكه مى فرمايد: انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون .(163)
5. لايه روح
چون آخرين بار در سوره مباركه (شعرا) سخن از روح به ميان مى آيد: و انه لتنزيل رب العالمين . نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربى مبين . بيگمان ، آن (قرآن ) البته فرو فرستادن پروردگار عالمهاى آفريده است . آن را روح الامين بر قلب تو نازل كرد تا از بيم دهندگان باشى به زبان عربى روشن (164)، كفار مكه مى پرسند: روح چيست ؟ خداوند مدتى بعد در سوره مباركه اسراء در پاسخ آنان چنين خبر مى دهد: (و از تو درباره روح مى پرسند. بگو: روح از امر پروردگار من است و به شما از علم جز اندكى داده نشده است ).(165)
ذيل آيه افاده اين معناست كه آنچه درباره روح گفتيم اندكى از بسيار است و روح لايه اى از هستى برين است با نقش ها و آثارى شگفت انگيز و تعيين كننده سرنوشت بشر در دو جهان طبيعى و انسانى ، و بتدريج آن مقدار كه عقل شما ظرفيت ادراكش را دارد درباره اش به شما اطلاع خواهيم داد
از تتبع در آيات قرآن و تاءمل در آنها اين حقيقت بدست مى آيد كه روح لايه برينى از هستى است كه از مبداء هستى بواسطه لايه هاى جهان برين فقط بر هستى انسانها مى نشيند نه بر موجودات طبيعى . و اين حقيقت كه روح - كه از (امر) خداست - از راه وحى قلب پيامبر را متحول و منقلب و منور به نور معارف حقه مى گرداند. خداوند متعال گاهى اين رخداد را كه در قلب - يا ذهن و قواى ادراكى - پيامبر تعين مى يابد به خود نسبت مى دهد مانند: و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا(166) زمانى آن را به فرشتگان نسبت مى دهد: ينزل الملائكة بالروح من امره على من يشاء من عباده (167) و در مواردى به روح الامين - جبرئيل نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربى مبين .(168)
سومين حقيقت اين است كه همين روح كه معارف حقه وحيانى يا جهان - انسان شناسى و شريعت توحيدى باشد چون بر قلب پيامبر بسان لايه اى از هستى برين بنشيند او را نورانى و در عين حال تبديل به مشعل هدايتى براى مردم مى گرداند: انا ارسلناك شاهدا... و سراجا منيرا(169) در ساير انسانها همين اثر تكامل كيفى را بجا مى گذارد. چنانكه خداوند متعال در مودر يكى از ياران پيامبر - شايد عمار ياسر - گواهى مى فرمايد اءو من كان ميتا فاءحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها.
چهارمين حقيقت اين است كه ليلة القدر كه موقعيتى از جهان طبيعى است در جهان انسانى كانون خودمختار نقش تعيين كننده اى ايفا مى كند. به اين معنى كه در اين زمان كوتاه روزنه على جهان برين به روى جهان انسانى گشودگى خارق العاده اى مى يابد كه در طول سال قمرى بى نظير است : ليلة القدر خير من الف شهر. تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر سلام هى حتى مطلع الفجر . فرشتگان به اذن پروردگارشان نازل مى شوند تا لايه برين روح (كل امر) را بر هستى انسانهايى كه صلاحيت رحمت خاصه را يافته اند بنشانند كه اثرش (سلامت ) يا ايمنى در برابر همه عوامل مخل و مفسد زيستن و رشد معنوى است . به عبارت ديگر، در آن شب تا سپيده دمان ، آن عوامل كه اسم عام (ابليس ) دارند و لايه پست هستى را تشكيل مى دهند خنثى و عاطل و بى گزند مى گردند.
6. لايه روح دميدنى
صرفنظر از پاره اى وجوه مشترك ميان اين لايه هستى برين با لايه روحى كه از آن سخن گفتيم و سبب شده از هر دو لايه با لفظ روح تعبير شود فرقهاى اساسى ميان آنها وجود دارد.
نخست اين فرق كه آن روح ، رحمتى رحمانى است و عايد انسانها از نيكوكار و بدكار مى شود، حتى - و خدا داناتر است - ممكن است شامل موجودات طبيعى هم بشود لايه روح دميدنى رحمتى رحيمى است به اين معنى كه فقط به مردم مؤ من پرهيزكار نيكوكار تعلق مى گيرد.
اكنون دو پرسش پيش مى آيد. اول اين كه چرا (روح دميدنى خدا) كه لايه اى از هستى برين باشد فقط در اين مردم دميده مى شود و نه در ديگران ؟ دوم اين كه آن روح چيست و چه اثر و خاصيتى دارد؟
روح ، لايه اى از هستى است كه منشاء مجموعه اى از فعاليت ها و حركات است كه به آن زندگى مى گوييم . اين مجموعه گاهى حركات گياهى است ، زمانى فعاليت هاى زيستى يا حيوانى كه در انسان هم هست . در انسان علاوه بر فعاليت هاى زيستى ، فعاليت هاى ويژه اى وجود دارد مانند انديشه ، استدلال ، اراده ، و پاره اى عواطف - هيجانات كه در ساير جانوران يافت نمى شود. مجموعه فعاليت هاى ويژه انسان را به روح انسانى نسبت مى دهيم . اين نسبت بدان معنى است كه لايه اى از هستى در ساختار آدمى است كه در ساير جانوران نيست تا چه رسد به گياهان و جمادات . اين لايه هستى آدمى است كه زندگى انسانى از آن سر مى زند. بالاتر از زندگى انسانى ، حيات طيبه يا زندگى ديندارانه - دين به معناى وحيانى آن - است كه ويژگى هاى بسيار دارد و انسان عادى بدون آن و در نسبت به آن ، مرده بشمار مى آيد.(170)
حيات طيبه براى انسانها يك امكان است ، چنانكه دو زندگى استكبارى و دنيادارى هم جز يك امكان نيستند. آدمى با توانايى فطرى ويژه اى كه در ساختار اوست - و البته ريشه در نظام هستى دارد - مى تواند يكى از شش ‍ نوع زندگى را برگزيند كه چهار نوعش را نام برديم .
روح حيات طيبه ، همان روح دميدنى خداست ، و لايه اى از هستى برين كه آدمى قادر است اگر آن را اراده كند و برگزيند و بر ساير انواع زندگى ممكن و موجود و رايج ترجيح دهد به آن ارتقا يابد. در اين صورت روح حيات طيبه كه رحمت رحيمى يعنى پاداش و جايزه اى از خداست به او تعلق مى گيرد يا در او دميده مى شود. فرشتگان كه همواره براى خدا سجده مى كنند بر چنين انسان و مردمى هم سجده مى كنند نه سبب تنى كه لايه اى از جهان طبيعى بوده با بدن ساير جانوران يكى است يا بواسطه روح انسانى آنان بلكه به خاطر روحى كه موجد يا محرك حيات طيبه است و نفخه اى الهى - در اين حال نه بر انسان و نه بر جاندار كه بر روحى كه از خداست - و (نفخت من روحى )(171) سجده برده اند.
فرشتگان - چنانكه اندكى بعد پيامبر - هم از جهان برين به عالم طبيعت وبه جهان انسانى نزول مى كنند تا (روحى ) را كه از امر خداست نازل كنند يا هستى هاى برين ديگرى را، و هم فقط بر چنين مردمى سجده مى برند تا آنان را به جهان برين و به سوى خدا - مبداء هستى - بالا برند و اين كلمات را به قريب حق برسانند: اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه (172) اعمال صالحه كه در عين حال عبادات خالصه هم هستند و (صلاحيت ) قرب خدا را دارند و با مبداء هستى مناسبت ، عاملش را كه همان كلمه يا انسان طيبه باشد داراى حيات طيبه ساخته اوج مى دهند: من عمل صالحا من ذكر اءو اءنثى و هو مومن فلنحيينه حياة طيبة (173) براى مثال ، هر گاه سائقه جنسى خود را صيانت و حفاظت كرده مصداق و الذين هم لفروجهم حافظون شود از روح خدا كه همان روح حيات طيبه باشد در او دميده مى شود چنانكه در حضرت مريم سلام الله عليها دميده شد به همين سبب : والتى احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا.(174)
دومين فرق ميان آنها - هر چند به فرق اولى باز گردد - اين است كه تحقق لايه هستى روح دميدنى بر وجود آدمى تابعى است از اراده و تصميم گيريش و گزينش حيات طيبه كه با انجام اعمال صالحه ، تسلط بر نفس ، فتح محيط درونى ، فتح محيط اجتماعى ، و فتح محيط بين المللى تواءم است . برخلاف لايه روح ديگر كه بستگى به اراده و تصميم انسان نداشته فيضى است از حق شامل همه انسانها يا حتى موجودات بيشمار. ايمان ارادى و آگاهانه به خدا و زندگى برزخى و قيامت لايه اى از هستى برين بر قلب انسان و در عين حال روحى از خداست .(175)
سومين فرق آنها اين است كه آن لايه روح همواره بواسطه ساير لايه هاى هستى برين به انسان مى رسد در حالى كه اين يك بيواسطه است .
توضيحات بيشتر در مبحث (جهان انسانى كانونى گشوده خود مختار) خواهد آمد.
7. لايه فرشتگان
گونه اى هستى ذيشعور و برين - مكرم -اند كه يكسره در كار و و در گردش ‍ و چرخش اند. در كار پرستش و طاعت خدا و اجراى اوامرش تا نظام هستى با جهان هايش دوام يابد. مهم ترين كارشان كه بالضروره اجراى عالى ترين وظائفشان هم بشمار مى آيد - شفاعت است : وساطت براى ارتقاى آدميان در مراتب قرب . اين وظيفه را مانند اسير ماءموريت ها طبق امر خدا انجام مى دهند و جز در مورد كسى كه خدا از او راضى باشد شفاعت نمى كنند. نوعى عاطفه هم دارند و آن (خشيت ) از خداست كه ثمره اش دلسوزى و خير خواهى براى بندگان اوست . مى دانيم در مورد انسانها يگانه اثر، و نخستين اثر ممكن ابلاغ معارف حقه وحيانى جز يادآورى - يا يادگيرى - و خشيت نيست . و همين كه انسان پس از معرفت به حقايق و آموزه هاى وحيانى متذكر و عارف گشت و نيز خشيت يافت فرايند ايمان آوردنش به آن معارف و حقايق آغاز مى گردد و به حيات طيبه مى رسد كه اعمالش همه از انديشه ، خردورزى ، استدلال ، هيجانات ، عواطف ، كار و زندگى و مبارزه و مجاهده ، (صالح ) مى شود يعنى به كار مايه سير تقرب بدل مى گردد. ما اءنزلنا عليك القرآن لتشقى الا تذكرة لمن يخشى .(176) اذهبا الى فرعون فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى (177) ان فى ذلك لعبرة لمن يخشى .(178)
مى فرمايد: و له من فى السموات و الارض . و من عنده لايستكبرون عن عبادته و لا يستحسرون . يسبحون الليل و النهار لايفترون ... بل عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ... و لا يشفعون الا لمن ارتضى و هم من خشيته مشفقون .(179)
واسطه ها، و سفيرانى هستند ميان مبداء هستى با جهان طبيعى ، جهان انسانى ، و جهان پست ، الله يصطفى من الملائكة رسلا و من الناس (180) و بر پيامى كه مى برند و نسبت به آنچه از خزائن غيب به جهان طبيعى وارد مى كنند يا از (كتاب مبين ) براى تحقق و تعين در جهان طبيعى و جهان انسانى و جهان پست ، مى رسانند آگاهى دارند: لكن الله يشهد بما انزل اليك ، انزله بعلمه ، و الملائكة يشهدون ...(181)
اما نزول آنان به اراده و به قدرت مبداء هستى است : ينزل الملائكة بالروح من اءمره على من يشاء من عباده .(182)
ماءموريتشان منحصر به اينها نيست . ماءموريت ديگرشان پشتيبانى از پيامبر است . وقتى يكى از همسران پيامبر رازى را كه پيامبر با او در ميان گذاشته براى همسر ديگر پيامبر فاش مى سازد خداوند آن دو را دعوت به بازگشت از خطايشان مى فرمايد و پيامبر، وحى الهى را به دو همسرش حفصه و عايشه چنين ابلاغ مى فرمايد: ان تتوبا الى الله فقة صغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤ منين و الملائكة بعد ذلك ظهير(183) اگر شما دوباره رو به خدا آريد دلهايتان آواى خدا را خواهد شنيد و در صورتى كه عليه پيامبر هم پشت شويد بدانيد كه مولاى اوخداست و علاوه بر آن جبرئيل و مؤ منان صالح و فرشتگان پشتيبانش .
كاركرد ديگرشان صلوات بر پيامبر اكرم و بر مردم ديندار نيكوكار است . و اين كارى است كه هم خدا نسبت به پيامبر اكرم و مردم مى فرمايد و هم فرشتگان . از طرف ديگر كارى است كه مردم ديندار نيكوكار مكلفند و ماءمور تا نسبت به پيامبر اكرم انجام دهند: ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما(184) هو الذى يصلى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الى النور و كان بالمومنين رحيما. تحيتهم يوم يلقونه سلام و اءعد لهم اجرا كريما.(185) از سياق دو آيه اخير و دو آيه ماقبل آنها، همچنين از سياق آيه اولى كه با آيات قبل و بعدش ‍ يك مجموعه را تشكيل مى دهند و از فضاى آموزشى سوره مباركه احزاب ، بعلاوه آنچه راغب اصفهانى و بسيارى از لغت شناسان درباره معنى صلوات گفته اند استنباط مى شود كه اين كار همانا تبريك و تمجيد و تحسين است . چون پيش از دو آيه اخير، اين دو آيه آمده است : يا ايها الذين آمنوا اذكرو الله ذكرا كثيرا و سبحوه بكرة و اصيلا . و اندكى پيش از آيه اولى آمده است كه (شما حق نداريد به پيامبر خدا زخم زبان بزنيد و نه اين كه پس از او تا هميشه با همسرانش ازدواج كنيد.) و پس از آن آيه - بلافاصله چنين آمده است : (بيگمان ، كسانى كه به خدا و پيامبرش زخم زبان مى زنند خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده است و براى آنان عذابى خوار و پست كننده مهيا كرده است . و كسانى كه به مردان مؤ من و زنان مؤ من بدون اين كه كار بدى كرده باشند - زخم زبان مى زنند مسؤ وليت بهتان و گناه بسيار آشكارى را بر دوش خود بار مى كنند.)
در آيه نخست ، درس بزرگى هم نهفته است و آن اين كه تحسين كردن ، تمجيد و تبريك خدا و فرشتگانش به مردم پيش از آموزش معارف حقه به آنان امر يادگيرى آن معارف و ايمان آوردن به آنها را تسهيل و تمهيد مى نمايد. و مردم ديندار و دينشناس هم بايد با گفتار نرم (186) و آميخته به تحسين ، آفرين ، تمجيد و تبريك ، مقدمات پذيرش معارف حقه را از طرف مخاطبان فراهم آورند تا امر انتقال از ظلمات به نور كه مقدمه ايمان به آن معارف باشد به سرعت و سهولت و جديت انجام پذيرد.
صلوات ما بر پيامبر اكرم و خاندانش كه با انديشه درباره آن شخصيت هاى متعال و آموزه هاى آنان تواءم است و هرگز از هم جدايى ندارند سبب رشد فرهنگى ما مى گردد و در عين حال سپاسگزارى استاد است و حقشناسى نسبت به پروردگارى كه مبداء هستى و دانش و حكمت و معرفت است . همچنين آوازه پيامبر اكرم و خاندانش را كه با آوازه دين خدا و راه نجات و تعالى و كرامت قرين است در محيط اجتماعى و محيط بين المللى بلند و طنين انداز مى سازد. و اين به نوبه خود تمهيد ديگرى است براى هدايت و رشد معنوى و آزادى و عزت بشريت بويژه مستضعفان .
از همه اينها مى توان چنين نتيجه گرفت كه هسته مشترك ميان تمام اين صلوات ها سعى بر رشد معنوى كسى است كه صلوات بر او فرستاده مى شود و بر كسانى كه در دائره وجوبى و اثرگذارى او قرار دارند. حال خواه اين رشد معنوى كه براى او يا دائره وجوديش حاصل مى آيد خروج از ظلمات به نور باشد يا از كفر به ايمان ، يا سير در مراتب ايمان و تقوى و رجاء و توكل .
در مورد فرشتگان اين (سعى ) در رساندن امدادهاى الهى به پيامبر، يا به مردم است البته فقط به مردمى كه گام در صراط مستقيم تقرب به پروردگار و مبداء هستى نهاده باشند يا به تعبيرى كه خداى متعال در كلام مجيدش دارد (روحى از خدا در آنان دميده شده باشد). در اين صورت فرشتگان به امر خدا عمل مى كنند آنجا كه فرمايد: فقعوا له ساجدين فسجد الملائكة كلهم اجمعون (187) اما اين سجده ، سجده بر آدم و بر مردم نيست ؛ سجده براى خداست ؛ ان الذين عند ربك لايستكبرون عن عبادته و يسجونه و له يسجدون (188)، ولى سجده اى هم هست كه به صلاح و به نفع بنى آدم - له - است .
رؤ ياى يوسف عليه السلام هم چيزى جز همين معنا نيست آنجا كه چنين داستان مى كند: انى راءيت احد عشر كوكبا و الشمس و القمر راءيتهم لى ساجدين (189) لايه هاى هستى برين ، و فرشتگان در اجراى امر كلى و عمومى و جاويدان خداى متعال و مدبر امور، نظام جهان طبيعى ، و نظام جهان انسانى كانونى گشوده خودمختار را به نفع و صلاح يوسف به جنبش ‍ و سعى وا مى دارند - آنان به سير تقرب مردمان مدد مى رسانند.
اين امداد و يارى رسانى جنبه ديگرى هم دارد. و آن تضعيف - توهين ، طرد و رفع عوامل مخل و مفسد چهار محيط است تا سير تقرب آدميان آسان گردد: (فنيسرك لليسرى ).
... و الله لايهدى القوم الظالمين . اولئك جزاؤ هم اءن عليهم لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين خالدين فيها لايخفف عنهم العذاب و لا هم ينظرون .(190)
كاكرد ديگرشان اداره زندگى برزخى است . مردم ديندار نيكوكار را كه بر صراط مستقيم تقرب الى الله بوده اند در لحظه مردن چنين استقبال مى نمايند: ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لاتحزنوا و البشروا بالجنة التى كنتم توعدون . نحن اولياءكم فى الحياة الدنيا و فى الاخرة و لكم فيها ما تشتهى انفسكم و لكم فيها ما تدعون . نزلا من غفور رحيم .(191) الذين تتوفاهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون .(192)
يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا و قودها الناس و الحجارة عليها ملائكة غلاظ شداد لايعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون (193) ساصليه سقر. و ما ادراك ما سقر. لاتبقى و لاتذر. لواحة للبشر. عليها تسعة عشر. و ما جعلنا اصحاب النار الا ملائكة .(194)
(بيگمان ، كسانى كه فرشتگان آنان را در حالى دريافت مى كنند كه ستمگر بر خويشتن از او مى پرسند: در چه حالى بوديد؟ پاسخ مى دهند: در روى زمين مستضعف بوديم . مى گويند. مگر زمين خدا پهناور نبود تا بتوانيد در آن هجرت كنيد؟ بنابراين ، آنان آشيانشان جهنم است . بدسرشتى است . مگر مستضعفانى كه خواه مرد باشند و خواه زن و كودك . چاره اى نتوانند انديشيد و راهى به رهايى نتوانند جست .)(195)
و اگر ستمگران را در لحظه اى كه در ژرفاى مردن دست و پا مى زنند ببينى كه چگونه فرشتگان قدرتهايشان را گسترده اند كه هان ! خودهاتان را بدر كنيد (از تن ). اينك عذاب خوارى (يا ذلت و اسارت ) را به كيفر مى بينيد بدان سبب كه عليه خدا ناحق مى گفتيد و درباره آياتش استكبار مى ورزيديد. اكنون تك و تنها و همانطور كه بار اول خلقتان كرديم نزد ما آمديد...)(196)
(و اگر ببينى لحظه اى كه فرشتگان جان كسانى را كه كافر شدند دريافت مى كنند چگونه بر روى و پشتشان مى زنند كه بچشيد عذاب احتراق را، آن سبب اعمالى است كه از پيش فرستاديد و اين دليل كه خدا نسبت به بندگان ستم كننده نيست .)(197)
(و كسانى كه اميدى به ديدار ما ندارند گفتند چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند پروردگارمان را (به چشم ) نمى بينيم . واقعا در مورد خودشان بزرگ پندارى كردند و زياده روى هولناكى كردند. زمانى (لحظه مرگ ) كه فرشتگان را ببينند در آن لحظه براى مجرمان مژده ها نباشد و مى گويند دور بادا، نبينيم هرگز. و به سراغ آنچه از كار كرده اند آييم تا همه را بر باد رفته و پراكنده نماييم . بهشتيان در آن لحظه بهترين قرارگاه و نيكوترين آسايشكده را دارند).(198)
كاركرد ديگر فرشتگان در دوران قيامت است كه امتداد كاركردشان در عالم برزخى آدميان بشمار مى آيد. شايد اشاره به همين امتداد و استمرار باشد كه پروردگار متعال در پى چند آيه ذكر شده بلافاصله بذكر كاركرد فرشتگان در دوران قيامت پرداخته مى فرمايد: (و دورانى كه آسمان - يا جهان برين - با پاره پاره شدن ابرهايى كه آن را از ديده مردم پوشانده نمايان و گشوده شود و فرشتگان فرود آيند چه فرود آمدنى ، فرمانروايى مطلق آن زمان براى خداى رحمان ثابت و روشن (از ديده منكران سابق ) است و دورانى - يا زمانى - است كه براى كافران بسى دشوار است . دورانى است كه ستمگر (بر خدا، خود، و مردم ) دستش را بدندان گزيده گويد ايكاش راه و رسم زندگى با آن پيامبر گزيده بودم . اى واى بر من كاش فلانكس را دوست صميمى نگرفته بودم ، آن را كه چون پند قرآن به من رسيد مرا از آن دور كرده بدور برد. و شيطان (همان فرد انسان ) انسان را بيدفاع وا مى گذارد. و آن پيامبر (زبان به شكايت به درگاه خدا گشوده ) گفت : پروردگار من ! هموطنانم اين قرآن را ترك كردند