گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
سلسله خلقت


سلسله خلقت
در گفتار (خلقت تدريجى انسان ، و ساختار لايه به لايه اش )، كلام خدارا شنيديم كه مى فرمايد: دورانى دراز گذشته كه (انسان ) در آن چيز قابل يادآورى و يادگيرى و شناسايى نبوده است . پس از آن دوران طولانى چيزى به نام انسان پديد آمده است .(117) پيش ‍ از پيدايى انسان در عالم وجود، آب ، خاك ، گل و لاى ، وجود داشته است . (آنگاه ما انسان را از آبى اندك مختلط و لايه به لايه آفريديم تا از حالى به حالى و از (طورى ) به (طورى ) تطور يابد).(118) همين معنا را در سوره (حجر) شرح داده مى فرمايد: و لقد خلقنا الانسان من صلصال (119) من حماء مسنون ... گل خشكيده با آميختن با آبى اندك تبديل به حماء مسنون - لجنى بو آمده - مى گردد و سلسله اى تطور در آن زندگى ساده - بسيار ساده اوليه - تا مراتب بعدى پديد مى آيد. تا (شنواى بينا) مى شود: فجعلناه سميعا بصيرا... لايه هاى متعدد ديگرى - دوازده لايه اى كه شرح داده و نام برديم - در ساختارش آفريده مى شود.(ان هديناه السبيل ) يا (فهديناه النجدين ) دو راه برجسته نمايان سير تقرب به خدا، و سير بعد از خدا برايش روشن و شناخته مى شود تا يكى از آن دو را به اختيار و با آگاهى مى پيمايد اما شاكرا و اما كفورا.
لكن اين ، همه تاريخ آفرينش انسان نيست . پيش از آنكه (انسان ) با ساختار دوازده لايه آفريده شده بعضى شاكر و مؤ من گردند و عده اى ناسپاس كافر، (بشر) آفريده پديد مى آيد. پيش از پيدايش (بشر) موجودات ديگرى آفريده مى شوند كه در زندگى و محيط و سرنوشت او اثر گذار هستند.
آتش هست ؛ آتش زهرآگين (120)، شعله اى آميخته با دود يا دودزا.(121) موجودات ناپيداى نامحسوسى از آن آفريده مى شوند(122) كه مانند ساير جانداران نر و ماده (123) و زاد و ولد دارند. داراى شعور و علائق يا محرك هاى ساختارى و موروثى اند و كارهايى از آنها سر مى زند كه از بشر ساخته نيست و براى بشر و سير تمدن آن خيلى مفيد است (124). آفريده شده اند تا خالقشان را عبادت و اطاعت كنند.(125) لكن به دو نوع متضاد مومن شاكر و كافر ناسپاس تجزيه مى شوند. گروهى از آنها تسليم اوامر الهى اند و دسته اى بيدادگر و استثمارگر و متجاوز به حقوق مردم و غاصب و دزد.(126) جمع كثيرى صالحند و بسيارى هم غير صالح .(127) بالاتر از همه اين تنوع ها، راه و رسم ها و كاركردهاى خيلى زياد و متنوعى دارند.(128)
از وصف حالشان مى فهميم كه حركاتى زمانى - مكانى دارند و بايد در جهان طبيعى جاى داشته باشند. جهانى را در درون عالم طبيعت تشكيل مى دهند كه همان جهان (بى نهايت كوچك ها) را در بر مى گيرد: جهان باكترى ها، ميكروبها،(129) ويروس ها... پرتوهاى كيهانى ، اشعه ماوراء بنفش ، اشعه ايكس ، اشعه گاما... تشعشعات راديواكتيو... ميدان هاى مغناطيسى و الكترو... براى مثال ، مى دانيم كه مشخصات فردى معلول وجود ژن هاى معينى است كه صفات موجود زنده بالغ را تعيين مى نمايند. و تقريبا هيچگونه تغييرات ارثى حاصل نمى شود مگر ژن ها تغيير كنند. مطالعات و آزمايش ها نشان مى دهد كه تقريبا كليه صفات بوسيله ژن ها به ارث مى رسد.(130) با توجه به اين واقعيت عده اى از صاحب نظران معتقدند كه ژن ها ثابت نيستند و تغيير مى كنند. چنين تغييرى در ژن ها را جهش ، و ژن تغييريافته را جهش يافته مى نامند. يك ژن تغييريافته به اندازه حالت اصلى خود پايدار و ثابت است به همان ترتيب به ارث مى رسد. جهش مى تواند در ژن هاى سلول هاى بدن اتفاق افتد در اين صورت اين جهش ، يا به عبارت ديگر، اين تغيير در ژن به كليه سلول هاى حاصل از سلولى كه ژن جهش يافته در آن ظاهر شده باشد به ارث خواهد رسيد. چنين جهش هايى از نقطه نظر توارث اهميت ندارد، چرا كه به نسل بعدى منتقل نخواهد شد. ولى اگر جهش در سلول هاى تناسلى جاندار رخ دهد مسلما به ارث خواهند رسيد. تعداد جهش ها گرچه فوق العاده كم است اما چون تعداد ژن ها در يك سلول تناسلى بسيار زياد است دانشمندان علم توارث را به اين نظر رسانده است كه در سلول هاى تناسلى جهش اتفاق مى افتد و ممكن است پديده اى عادى باشد. البته اين جهش ها اتفاقى و خود به خودى است . ژن تغييريافته ممكن است در موجود زنده بالغ تغيير ايجاد نكند و يا تغيير ناچيز يا بزرگى ايجاد كند. اين تغيير ممكن است به حال جاندار مفيد يا مضر باشد. غالب جهش ها زيان بخش و مرگ آورند. اما گاهى به صورت تصادفى جهش مفيد هم اتفاق مى افتد. در صورت اخير چون جهش ارثى است به نسل بعدى منتقل شده و انتخاب طبيعى ، آن را حفظ مى كند.
مشاهدات و تجربيات نشان مى دهد كه در زنجير نوكلئوتيدى ژن اختلالى ايجاد مى شود به عبارت ديگر در ژن ، پاره اى از اتم هاى نوكلئوتيد جابجا مى گردد. اين جابجا شدن موجب تغيير ژن مى گردد. در طبيعت احتمال بروز چنين اختلالى در ژن فوق العاده كم است و بايد مثلا يك ميليون مرتبه سلول تقسيم گردد تا يك ژن جهش يافته توليد گردد. اما عواملى نامرئى و در عين حال مخل و مفسد يافت مى شود كه موجب اختلال در ساختمان ژن شده و يك ژن جهش يافته توليد مى كند:
1. نفوذ امواج يا ذرات پر انرژى
2. حرارت
3. مواد شيميايى معين
نفوذ پرتوهاى كيهانى ، اشعه ماوراءبنفش ، اشعه ايكس و اشعه گاما، در سلول هاى تناسلى موجب ايجاد ژن هاى جهش يافته مى گردد. مطالعات نشان مى دهد كه هرگاه اسپرم را تحت تاءثير اشعه ايكس قرار دهند جهش هايى در ژن ها پديد مى آيد كه اغلب مرگ آورده اند. مولر به پاس كشف اين حقيقت در سال 1927 برنده جايزه نوبل سال 1945 شد. ساير پرتوهاى پر انرژى مى توانند همين اثر كشنده را داشته ياشند. نتيجه اين آزمايش ها آن است كه جهش هاى توليد شده نسبت مستقيم با ميزان يونيزاسيون ايجاد شده در اسپرم دارد. يعنى هرچه جذب انرژى بيشتر باشد ميزان جهش ها هم افزايش مى يابد از روزى كه تجربه ثابت كرد كه پرتوهاى پر انرژى ژن هاى جهش يافته توليد مى كنند اين نظر تقويت شد كه جهش هاى خود به خودى فرض شده سابق معلول پرتوهاى طبيعى شده است . به عبارت ديگر پرتوهاى پر انرژى نظير اشعه ماوراء بنفش و پرتوهاى راديو اكتيو كه در طبيعت وجود دارد عامل تغيير ژن ها و پديد آمدن جهش در آن هاست .
جهان (موجودات نامرئى ) - تعدادى از آنها حتى نامحسوس هم هستند - با دو جهان طبيعى انسانى ، علاوه بر جهان برين و مبداء هستى ، ارتباط دارد. روزنه علّى ميان آن با عالم طبيعت و با جهان انسانى خود مختار كانونى ،(131) گشوده است . اين رابطه علّى از نظر ارزشى چند گونه مفيد، مضر، و خنثى به خود گرفته است . بخشى از موجودات نامرئى ، (صالح ) و مفيدند و بخشى خنثى و تعدادى مضر و مخل ، به اين معنى كه در يكى از دو امر زيستن و رشد معنوى مردم يا جهان انسانى اخلالگرى و افساد مى كنند.
در زبان وحى از هر موجود نامرئى و مرئى مفسد زيستن و مخل رشد با لفظ (شيطان ) و از چند تاى آنها با لفظ (شيطان ) و از مجموع آنها با لفظ (ابليس ) ياد مى شود. شياطين كه دو گونه مرئى و نامرئى دارند و نيز به دو نوع انسانى و نامرئى هم تقسيم مى شوند مجموعا و با همه تقسيمات و تنوعشان (ابليس ) خوانده مى شوند.
كاركردهاى مختلفى هم دارند كه وجه مشترك آنها اخلال و افساد و دگرتباهگرى است و دو امر زيستن ، و رشد معنوى - يا سير تقرب الى اللّه و تخلق به اخلاق الهى - را لطمه زده آسيب مى رسانند يا مانع مى شوند. امّا بعضى كاركردها هست كه هم شياطين الانس دارند و هم شياطين نامرئى . مثلا (وسوسه ) كه ايجاد تشتت و اختلال هم در انديشه ، استدلال و داورى و ساير فعاليت هاى عقلى مى كند و هم در عواطف - هيجانات ، هم انسان هاى مستكبر و دنيادار آن را بروز مى دهند و هم دسته اى از عوامل نامرئى . پديدارى كه در سوره مباركه (ناس ) از آن ياد شده است : ... الوسواس الخناس الذى يوسوس فى صدور الناس من الجنة و الناس از نامرئيان باشد يا از آدميان .
ابليس كه امروزه و پس از آفرينش بشر علاوه بر شياطين نامرئى مشتمل بر (شياطين الانس ) يعنى مستكبران و دنياداران و در راءس آنها كاهنان قديم و سلاطين رسانه اى و دانشمندان علوم اجتماعى و انسانى مدرنيته مى شود پيش از خلقت بشر محدود به (شياطين نامرئى ) بوده است .
شياطين نامرئى ، خود شاخه مضّر و زشتكار (جّن ) يا (جهان نامرئى ) را تشكيل مى دهند نه شاخه صالح (جن ) و نه شاخه هاى جهان نامرئى را كه بقول خودشان متعدد و متنوع - طرائق قدرا - هستند.
(جهان نامرئى ) - يا جّن و جانّ - با همه تنوعش از نظر وجودى در مرتبه اى پايين تر از جهان انسانى - با همه تنوع مردمانش از عالى و پست - قرار دارد و جزئى از عالم طبيعت است . حال آنكه نامرئيان ديگرى هستند كه با لفظ فرشتگان از آنان ياد مى شود نسبت به جهان انسانى از نظر وجودى (جهان برين ) بشمار مى آيند و ميان جهان انسانى و مبداء هستى (واسطه ) و (رسول )اند و در سير تقرب مردم به خدا و در جنگ كلى و چند بعدى حق عليه باطل نقش مددكار و توفيق رسان و غير آن ايفا مى نمايند. واسطه امداد الهى ميان مبداء هستى با انسانهاى پرهيزگار، ديندار، و مجاهداند. بدين ترتيب جهان انسانى را كه جهان خود مختار هم هست بايد جهان كانونى بشمار آوريم . چه ، افرادى طى چهار فراگرد بعد از خدا از جهان انسانى به جهان پست تنزل يا سقوط مى كنند و جمع كثيرى فراگرد تقرب به خدا و تخلق به اخلاق الهى از آن به جهان برين و به سوى مبداء هستى اعتلا مى يابند.
جهان پست نامرئى با اين كه از نظر مرتبه وجودى پايين تر است باز از نوعى خفيف از خود مختارى و تكليف فارغ نيست .(132) با قضاى الهى بر اين امر در آن عالم نيز مانند جهان انسانى تحولاتى در جريان است كه در جهان هاى ديگر از جمله جهان انسانى كانونى خودمختار اثر مى نهند و در نظام هستى نقشى مفيد ايفاد مى كنند. براى مثال ، ابليس يا مجموعه عوامل مخل و مفسد از آدمى و نامرئى با فرشتگان كه مساعد و مددكار امر تقرب به خدا هستند موازنه ايجاد و بر قرار مى كنند تا امر آزمايش براى انسان ها صورت بگيرد. بدون وجود، عمل ، و نقش ابليس ، جهان انسانى يا دنيا آزمايشگاه نمى شود، جنگ دائمى حق و باطل ، و شكست باطل در فراگرد مجاهدت مؤ منان پرهيزگار رخ نمى دهد. مجاهدتى اساسا امكان نمى پذيرد و مقاومت و اسارت - ذلت ، و به تبع آن آزادى - عزتى تحقق نمى پذيرد.(133)
در لحظه آفرينش بشر، هيچ انسان شيطان صفتى يافت نمى شود. (شياطين الانس )، معلول هاى جهان انسانى خودمختاراند. با اراده و اختيار خويش (شيطان ) مى شوند. فقط ابليس كه جز لايه پست نامرئى جهان طبيعى نيست و از آتش يا شعله دودزاى ظلمت افزايى و شايد از پديدار آتشفشانى پديد آمده است با اختلالاتى كه در كاركردهاى عقل يعنى در انديشه و استدلال و داورى و در فهم حقائق مربوط به رشد معنوى و كمال پديد مى آورد در صحنه جهان بشرى وجود دارد.
اين شاخه پست مخل و مفسد نامرئى از جهان طبيعى بر خلاف فرشتگان كه آنها هم نامرئى ولى به جهان برين تعلق دارند در خدمت سير تقرب مردم نيستند. بعكس به سير بعد از خدا و چند فراگرد آن كمك مى كنند نه اين كه علّت كلّى باشند بلكه فقط كسى را مى توانند تحت تاءثير بگيرند كه او اراده و با اختيار خويش و آگاهانه از آنها (تبعيّت ) نمايد. در اين صورت ، و تنها بدين شرط، شرط تبعّيت ، آن افراد تابع بتدريج و پس از استمرار به (شياطين الانس ) تحول يافته ذريّه شياطين نامرئى طبيعى مى گردند.اين است طرز توالد و تكثير ابليس : اءفتتّخذونه و ذرّيّته اءولياء من دونى .(134)
اين اتخاذ سرپرست ، حاكم ، مقنن ، فرمانروا، اين (تبعيّت ) فرهنگى - سياسى از شياطين نامرئى و از شياطين مرئى و از شياطين مرئى و محسوس يا شياطين الانس - مستكبران سلطه گر، مجالس طاغوتى ، دنياداران سلطه گر، كاهنان ، سلاطين رسانه اى و دانشمندان علوم اجتماعى و انسانى ملحد و طاغوتى - به معنى آن است كه انسانى روزنه علّى وجودش را كه همان لايه خود مختارى ساختار فطريش باشد آگاهانه به روى آثار مخرب و مفيد و زيانبخش آن عوامل تباهگر بگشايد. وجودش را با آنها و جريان اثرگذاريشان تماس بدهد.(135) تعاملى ميان خويشتن با آنها برقرار كند يا تعاونى بر سر (اثم عدوان ): تعاونوا على البّر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان
اين افراد (بيراه روندگان ) - غاوون - هستند كه بيراهه رفتن يا يك بار و دوبار تحت تاءثير آثار سوء قرار گرفتن صفتشان نيست بلكه با يك تصميم گيرى جدى به بيراهه روى چندان دوام داده اند كه همنجنس شياطين نامرئى شده اند. پديدار تحت تاءثير ناآگاهانه يا حتى آگاهانه موردى قرار گرفتن امرى است كه بر هر انسانى باستثناى معصومين عليهم السلام عارض مى شود. اگر چنين امرى بر انسان ها عارض نشود از آن آگاه و نسبت به آن حسّاس و مقاوم نشده آزمايش نمى شوند؛ و سير تقرب و تعالى متوقف مى گردد. اين تجارب انسانى ، از ترك اولى تا گناهان كوچك و موردى قابل استغفار و توبه را در برمى گيرد: الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الّا اللّهم فلا تزكّوا انفسكم . هو اعلم بمن اتّقى .(136) (اثم ) كارى است كه دير به نتيجه مفيد و ثواب مى رسد.(137) تنها (كبائر الاثم ) است كه مرتكب را به آتش مى برد(138) به منشاء خلقت ابليس . و (فواحش ) كه اعمال بسيار زشت زننده باشد. مفسران بزرگى (لمم )را كه ناروايى دانسته اند كه گهگاه انجام بگيرد و عامل آن عادت به آن نداشته باشد.(139) و در اين صورت همواره (گناه كوچك ) مى ماند و هيچگاه گناه بزرگ كه مستلزم حجم و گستره زياد است نخواهد شد. و اين تفسير صحيح و دقيق ، آن آيه را با آيه 135 آل عمران منطبق مى دارد: والذين اذا فعلوا فاحشةً اءو ظلموا انفسهم (ترك اولى ) ذكروا اللّه و استغفروا الذنوبهم ، و من يغفر الذنوب الّا اللّه ، و ام يصّروا على مافعلوا و هم يعلمون ؛ آيه اى كه در وصف متقين و محسنين - و البته نه ابرار كه مرتبه ائمه طاهرين عليهم السلام و نظائرشان باشد - آمده است و مى فرمايد: متقين و محسنين كسانى هستند كه اگر عمل زشت زننده اى كردند يا به خود ستمى روا داشتند (كه سير تقربشان كند شد) بسيار بياد خدا مى افتند و براى خود از خدا ايمنى در برابر آثار سوء عوامل مخل و مفسد مى طلبند چون مى دانند غير از خدا كسى قادر به امداد و اعطاى چنين ايمنى و مصونيتى نيست و كسانى هستند كه هرگز بر آنچه كرده اند آگاهانه اصرار نورزيده اند.
تجربه آدم و حوا در چهارچوب اين حقائق و واقعيت هاى فرهنگى انسان شناختى قابل فهم است .(140)
پيش از پيدايش (آدم ) و نوع انسانى (141)، بشر خلق مى شود از (خاك ) يا (گل خشكيده ) يا (زمين ) در آميزش با آبى اندك و داراى طعم و بو شدن و سلسله اى تطور و (تسويه )(142) تا برسد به آفرينش انسان .
انسانى كه هرگاه از نعمت رحمانى لايه خود مختاريش بهره بردارى بهينه و شاكرانه و نه ناسپاسانه و كافرانه كند و حيات طيبه را برگزيده بر زندگى پست - الدينا- ترجيح نهد، حياتى كه تكوينا با سير تقرب الى اللّه و پس پشت نهادن دوازده وضعيت محيطى اسارت - ذلت و ارتقاء به دوازده وضعيت محيطى و كيفيت ارزشمند آزادى - عزت يا (سلام ) تواءم است (روح خدا) در او دميده مى شود، روحى كه دميده شدنش همان و بالارفتن يا (صعودش ) به سوى مبداء هستى بوساطت فرشتگان همان : انى خالق بشرا... فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين . فسجد الملائكة كلّهم اجمعون ملائكه بشرطى كه با اراده انسان روزنه علّى وجودش به روى برين گشوده شود از جهان برين به او متصل گشته فرا مى برندش و به سوى مبداء هستى سوقش ‍ مى دهند؛ و در مورد پيامبر خاتم - صّلى اللّه عليه و آله و سلم - سوقى مى دهند تا فراتر از آنان مى رود.
آيه 28 و 29 حجر، 72 ص ، 9 سجده ، 91 انبياء و 12 تحريم ، بيان تاريخ آفرينش از بشر تا انسان بلكه تاريخ ارجمند سير تقرب يكايك انسان ها از بدو تاريخ انسان - يا آدم - تا به قيامت هم هست . چنانكه در پى آيه 26 حجر: و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماءٍ مسنونٍ. والجانّ خلقناه من قبل من نار السّموم ... انى خالق بشرا من صلصلال من حماٍ مسنون . فاذا سّويته نفخت فيه روحى فقعوا له ساجدين ... مى فرمايد: انّ المتّقين فى جنات و عيون . ادخلوها بسلام آمنين . و نزعنا ما فى صدورهم من غلّ اخوانا على سرر متقابلين لا يمسّهم فيها نصب و ما هم منها بمخرجين . سير تقرب انسان دو شرط تكوينى و تاريخى دارد: اول : ( فاذا سّويته ). هنگامى كه از (صلصال ) از (تراب ) از (ارض ) لجنى بو دار آفريدم و طى تطورهايى بشر شد و سپس (سويّته ) از هر چيز به او باندازه و به تناسب دادم و تماميت و ساختار يافته (انسان ) شد :ثانيا (و نفخت فيه من روحى )، آن انسان بمدد لايه خودمختارى و لايه عقل و لايه حقگرايى و... ايمان آورده پرهيزگار و داراى رجاء و توكل و مجهز به (صبر) يا مقاومت در برابر عوامل مخل و مفسد چهار محيط گشت و به اعمال صالحه همت بسته مجاهد گشت تا حيات طيبه يافت روح الهى در او دميده مى شود و سير تقرب به سوى مبداء هستى مى يابد و او پس از توقف زيستن - يا اولين مردن - به بهشت برزخى و سپس در قيامت به بهشت جاودانى درمى آيد.
در جاى ديگر مصداق از اين فراگرد مشروط منوط به اراده و آگاهى و گزينش آدمى را چنين بيان مى فرمايد: و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا و صدّقت بكلمات ربّها و كتبه و كانت من القانيتن (143) مريم دختر عمران ، همه پيامبران و پديدارهاى تعالى شناسى پروردگارش مانند وحى و معجزات ، و كتاب هاى الهى را تصديق مى كند و از اطاعت كنندگان مى شود يعنى با (شفاعت حسنه ) و پيوستن به جامعه توحيدى و دولتش جزئى از (قانتين ) مى گردد و سائقه جنسى خود را هم پاس و مصون مى دارد و به اوج عصمت و عفت نائل مى آيد (ف ) در نتيجه آن (نفحنا...) روحمان را در وحى دميديم . و اين تعبير رسايى از سير تقرب مريم دختر عمران است . سير ارادى كه در نسبت با خداى متعال عبارت است از دميدن روح خود در مريم . التى احصنت فرجها فنفحنا فيها من روحنا و جعلناها و ابنها آيةً للعالمين (144) و آن زن كه سائق جنسى خويش را پاس و مصون داشت در نتيجه از روحمان در او دميديم و او را پسرش را آيتى براى عالم هاى آفريدگان (و نه تنها جهان انسانى ) قرار داديم .
ذيل آيه كريمه متضمن حقيقت عظيمى از جهان - انسان شناسى وحيانى است . اين حقيقت عظيم كه حيات طيبه - يا رشد معنوى و سير تقرب - مريم دختر عمران و پسرش عيسى عليها السلام نه تنها آيت و سرمشق و اثر گذار بر مردمان در جهان انسانى است بلكه در ساير جهان ها و عالم هاى آفريدگان (145)، در جهان برين كه عالم فرشتگان است و در عالم طبيعت و در جهان پست كه جهان موجودات نامرئى از خوب و بد، و از (صالح ) و غير آن كه (طرائق قدرا) يا بسيار رنگارنگ و مختلف است اثرگذار است .
از جمله در سوره مباركه (جن ) به تفصيل از اين حقيقت پرده بر مى دارد: چند موجود نامرئى صداى قرائت قرآن پيامبر اكرم را شنيده آن را شگفت انگيز، غير عادى و غير بشرى ، و الهى مى يابند كه انسان و غير انسان را به رشد معنوى نائل مى گرداند. و پى مى برند به اين كه مجموعه تبهكار و مضر و مفسد نامرئيان ، (سفيه ) و جاهل نسبت به معارف حقه اند و در عين جهالت و نداشتن كتابى روشنگر به اظهار نظر درباره آفريدگار متعال و حكيم زبان گشوده پرت و پلا مى گويند... جمعى از انسانها متكبر به دسته شيطانى نامرئيان گشته و اين تبهكاران هم آنان را به وضعيت سخت تر و
اسارتبارترى گرفتار مى سازند... با بعثت پيامبر خاتم عصر جديدى آغاز گشته كه نه تنها محيط بين المللى بشر بلكه جهان نامرئيان را هم دگرگون ساخته است بطورى كه با تشكيل سپاه اسلام و مجاهدان استكبار ستيز و رزمندگان انقلابى آن ، عرصه نه تنها بر مستكبران و دنياداران (مترفين ) بلكه بر شاخه تبهكار نامرئيان تنگ آمده است بر شاخه اى كه پيشتر به دست اندازى بر اطلاعات ممنوعه و بكلى سرى همت گماشته بود و مى خواست از طريق جاسوسى راهى براى ضربه زدن به صالحان و متقيان روى زمين بجويد و بيابد. اما اينك از بيم تحركات دشمن سوز مجاهدانى كه زير پرچم محمد بن عبدالله گرد آمده اند يا بزودى گرد مى آيند، مجاهدانى كه به برهانهاى باطل شكن هم مجهزند، پا دامن كشيده اند: (و بى شك اينك ما آسمان خود را (كه جهان انسانى باشد) چنين يافتيم كه آكنده از پاسداران خشمگين پرخاشگر و آتشبار است . و در گذشته در جاى جاى آن آسمان [جهان انسانى ] به كمين دريافت اطلاعات مى نشستيم اما اكنون هر كه بخواهد اطلاعى بگيرد تيز تكى آتشبار را به كمين خويش مى يابد )(146). معلوم مى شود كه هر فشار فرهنگى و عقلى و استدلالى و تبليغاتى و آموزشى كه توسط ياران و پيروان پيامبر اكرم بر مشركان سلطه گر و طاغوتيان حجاز وارد آيد يا هر حمله و دفاع نظامى كه از جانب آنان صورت بگيرد جبهه كفر و استكبار و طاغوت را كه از دو بخش ‍ مرئى و نامرئى يا بشرى و غير بشرى ، شياطين الانس و الجن تشكيل شده است و تحت تاءثير قرار مى دهد.
از آيات 28 تا 31 سوره احقاف بر مى آيد كه آنچه پيامبران از آيات وحى شده براى مردم تلاوت مى كنند براى نامرئيان قابل شنيدن ، ادراك ، و تبعيت است . آيه 21 سوره حشر هم تفهيم همين حقيقت است . مى فرمايد اثرپذيرى موجودات جهان طبيعى و غير آن كه خارج از جهان انسانى بقدرى است و نفوذ كلام الهى در موجودات عالم هستى در حدى است كه اگر كوه ها كه جماد محض اند قدرت ادراك مناسب مى داشتند در رويارويى با آن آغوش پذيرايى چندان مى گشودند كه يكباره از هم گسسته و پاشيده مى شدند پس ‍ جاى شگفتى و حيرت است كه مستكبران و مترفان چنين جمود و صلابت نابخردانه اى نشان داده از پذيرش آن امتناع مى ورزند.
گذشته از اين كه حق ناپذير و اصلاح ناپذيرند شديدترين دشمنى و پرخاشگرى و دگرآزارى و دگر تباهگرى را نسبت به وحى و پيامبران و ايمان و صلاح و تقوى ، و مردم رشيد و متعالى ، و مسجد و محراب و كتاب بروز مى دهند: و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم (147) و هنگامى كه به او گفته شود: از خدا پروا بگير؛ به سبب گناهورزى او را تشنج حق ناپذيرى مى گيرد. بل الذين كفروا فى عزة و شقاق (148) واقعيت اين است كه كسانى كه كفر ورزيدند در حالت حق ناپذيرى و شدت مخالف اند.
در چندين سوره ، مى فرمايد: در اين حق ناپذيرى و مخالفت سرسختانه با معارف حقه و سنت فرهنگى - سياسى توحيدى كه امرى آگاهانه و ارادى است عوامل مرئى و نامرئى مخل رشد معنوى كه در چهار محيط دست اندركارند اثر دارند. تنها آگاهى و گزينش ‍ ارادى افراد انسانى دخيل موثر نيست ، هر چند اراده آنان تعيين كننده باشد. بنابراين ، مردم ديندار مكلف اند براى تاءمين رشد معنوى و ايجاد امنيت زيستى با اين عوامل محيطى مبارزه اى هميشگى و جدى داشته باشند تا ضمن آن اين خير به ساير انسان ها برسد كه كمتر مورد تعرض عوامل اسارت - ذلت آور قرار گيرند و زودتر به آزادى - عزت هاى دوازدهگانه نائل آيند.
از جمله در سوره مباركه (حجر) مى فرمايد كفار مستكبر و كفار مترف يا دنيادار، به علت اين كه زندگى استكبارى و زندگى دنيادارى را برگزيده و پيش گرفته اند در مخالفت با فلسفه حيات طيبه كه همان جهان - انسان شناسى توحيدى و وحيانى باشد و با معلمان بزرگ آن كه پيامبران اند تا جايى پيش مى روند كه پيامبر عصر خود را (مجنون ) مى خوانند و او را استهزاء كرده به مسخره مى گيرند، تضاد انديشه ، داورى ، و باورها و جهان - انسان بينى آنها با دين و آموزه هاى وحيانى به قدرى است كه حكمت و آموزه هاى الهى با اختلال مغزى و حرف هاى سفيهانه و ديوانه وار دارد. مستكبران و دنياداران كافر از حكمت الهى و آموزه هاى وحيانى چندان دور و بيگانه اند كه حكمت محض را و حقيقت مطلق را سفاهت و جنون مى پندارند. يا از سر خصومت و احساس خطر اين نسبت ناروا را مى دهند و به دشنام توسل مى جويند. امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد: سلاح اللئام قبيح الكلام اسلحه آدم هاى فرومايه حرف زشت است .
آنگاه از پيامبر و هدايتگر راه رشد معنوى مطالبات ناروا و احمقانه اى مى كنند: (اگر راست مى گويى چرا فرشتگان را پيش ما نمى آورى ؟!...) اين مطالبه به مستكبران و دنياداران عصر پيامبر خاتم اختصاص نداشته در هر عصر و هر اقليمى همين رويه تكرار مى گردد و اين ريشه در منش مجرمان دارد: ولقد ارسلنا من قبلك فى شيع الاولين . و ما ياءتيهم من رسولٍ الا كانوا به يستهزؤ ن . كذلك نسلكه فى قلوب المجرمين . لا يؤ منون به و قد خلت سنة الاءولين . حقيقت اين است كه آنها به اين آموزه ها و حكمت يا فلسفه حيات طيبه ايمان بيار نيستند. رويه نسل هاى پيش تر و گذشتگان مستكبران و مترفان جز اين نبوده است . سابقه تاريخى هم جز اين نشان نمى دهد. بطورى كه (اگر روزنه اى از جهان برين به روى آنها بگشاييم تا در آن عروج و اعتلا يابند باز خواهند گفت : شك نيست كه چشم بندى كرده اند ما را يا ما را جادو كرده اند)(149)! بلافاصله مى افزايد كه واقعيت اين است كه ما جهان برين را داراى مراتب متعالى و خوش منظره و بس زيبا و دل انگيزى ساخته ايم .
و هيچ مستكبر و مترف مطرود و دور از خدايى قادر به ورود آن نيست و مرزهاى آن جهان بر روى چنين مطرودهاى پستى ، محكم بسته است . بطورى كه آواى آوازه اش را هم نمى توانند بشنوند تا چه رسد به اين كه به آن در آيند...(150) و بى شك دوزخ جاى موعود همه آنهاست كه هفت لايه - يا دوازده و طبقه - دارد و هر يك به طائفه اى از آنها اختصاص يافته است . بيگمان متقين در بوستان ها و هستى هاى گرانمايه متعالى اند. به سبب امنيت و سلامتى كه از عوامل مخل و مفسد يافته ايد به آن در آييد، در حالى كه هر گونه كينه اى از دلهايشان زدوده شده است برادروار بر تختها رو به روى هم نشسته باشند، نه رنج و خستگى در آن گريبانگيرشان مى شود و نه از آن بيرون برده مى شوند.(151)
آيات ميانى 18 تا 43 همان است كه پيشتر از نظر گذرانديم . و بيان اين حقيقت است كه (ابليس ) - يا مجموعه عوامل مخل و مفسد چهار محيط - با كاركردهاى متنوع ولى شناخته شده و تجربه شده اش در فروگردهاى انحطاط و پستى (بعد از خدا)مؤ ثراست .
كاركردهاى مختلف (شياطين الانس و الجن ) را در شرح سير بعد از خدا كه افراد بشر طى مى كنند يكايك نشان خواهيم داد