گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
شفاعت حسنه پيوستن به سازمان سياسى توحيدى


ما با پديدار و رخداد سرنوشت سازى روبرو هستيم كه پيوستن و ملحق و منظم شدن ارادى در جهان انسانى و همين زندگى دنيا است . انظمام و پيوستن و عضويتى كه وجه امنيتى - دفاعى آن بسيار برجسته است و دو گونه متضاد خوب و بد (حسنه ) و (سيئه ) دارد، و مشمول امر و نهى است . (شفاعت حسنه ) به اين معنى است كه آگاهانه و با اراده استوار به دولت و سازمان سياسى - نظامى توحيدى و اسلامى بپيونديم و (شفاعت سيئه ) به اين معنى كه به عضويت دولت و سازمان سياسى - نظامى طاغوتى ، الحادى ، در آييم .
آيه كريمه 85 نساء سياقى دارد كه از آيه 44: الم تر الى الذين اوتوا نصيبا من الكتاب يشترون الضلالة و يريدون ان تضلوا السبيل شروع و با آيه 100 ختم مى گردد. نزول اين آيات از اوائل سال ششم هجرى تا ذيقعده آن سال زمان ميبرد.(43) آيه 85 نساء و من يشفع شفاعة حسنة ... مربوط به همه حوادث آن مدت بويژه هشت نفر منافق از قبيله غرينه است كه پيشتر به مدينه مهاجرت و اظهار ايمان مى كنند. بعد كه بيمارى مسرى مردم مدينه را به زحمت مى اندازد به دستور پيامبر اكرم در كنار رمه اى از شتران دولتى اسكان داده و پرستارى مى شوند. در شوال سال ششم هجرى تصميم مى گيرند به دولت الحادى - طاغوتى بپيوندند. يسار - آزاد شده رسول خدا - را به طرز فجيعى كشته شانزده شتر دولتى را پيش انداخته راهى منطقه خود مى شوند. پيامبر اكرم بيست سواره را به فرماندهى كرز بن جابر به تعقيب و دستگيرى آنان مى فرستد تا آنان با شتران باز گردانده و به دستورش ‍ دست و پاى آنان بريده مى شود.(44) مسلمانان در مورد رفتار و حكومت پيامبر اكرم درباره اين منافقان - و شايد يهوديان منافق پيشين - دچار دودستگى مى شوند؛(45) و آيات 88 تا 91 نساء در اين خصوص ولى با احكامى عام نازل مى گردد. كيفر قتل انسان مومن ، معين مى شود و از برترى مجاهدان و كسانى كه به صفوف دفاع مقدس و پاسدارى از نظام توحيدى پيوسته اند بر آنان كه به اين هستى والا نائل نشده اند به ميان مى آيد و به تن سپردگان به طاغوت كسانى كه اسارت ذلت سياسى را پذيرفته و از آن (خود) كرده اند خبر داده و اخطار مى شود كه در لحظه مرگ و جان سپردن ((از آنان مى پرسند: در چه حال و وضعيت اجتماعى - سياسى بوديد؟ گويند: مستضعفينى در روى زمين بوديم . گويند: آيا سرزمين خدا پهناور نبود تا در آن هجرت كنيد؟ پس اينها آشيانشان دوزخ باشد و بر سرنوشتى است مگر مردان و زنان و كودكان مستضفينى كه تدبيرى نتوانند و راه به جايى نبرند... و هر كس ‍ در راه خدا هجرت كند در زمين اقامتگاه بسيار و فراخى در معيشت بيابد و هر كس از خانه اش هجرت كنان سوى خدا و پيامبرش بدر آيد آنگاه مرگ به او رسد بيقين پاداشش بر خدا باشد و خدا آمرزنده اى مهربان است .(46))
(شفاعت سيئه ) اشاره به پيوستن و انضمامم سياسى - نظامى اين منافقان و ساير كفار است از جمله يهوديان كه نامشان در تاريخ ثبت است و در همين سال تحركاتى سياسى نظامى به نفع مشركان مكه و عليه دولت اسلامى مدينه دارند(47) و آيه 51 نساء و بعدش بيان احوال آنهاست .
در زمان نزول آيه 100 نساء نه تنها مرزهاى جغرافيايى نظامى دولت اسلامى مشخص شده است بلكه با اجراى احكامى كه تا آنوقت نازل و اجرا گشته مرز انسانى يا جمعيتى و سياسى نظامى هم ترسيم شده است . خودى از بيگانه دقيقا جدا گشته است . خودى يا مومن كسى است كه نه تنها از نظر اظهار و اسلام بلكه از نظر سياسى ، نظامى ، اطلاعاتى و امنيتى با مومنان در دائره نظام اسلامى و مؤ سسات رهبرى آن همكارى فعال دارد و نسبت به كفار و منافقان موضع خصمانه و تدافعى گرفته و بهيچوجه حالت بيطرفى ندارد و تماشاچى نيست .
در اين وقت كه ذيقعده سال ششم هجرى باشد، پيامبر اكرم آهنگ سفر به حديبيه ميكند. هنگامى كه پيامبر آهنگ مكه ميكند و مردم از قصدش آگاه مى شوند حاطب بن ابى بلقعه نامه اى به سه تن از سران قريش بدين مضمون مى نويسد: (رسول خدا به مردم اطلاع داده كه قصد لشكر كشى دارد فكر مى كنم هدفش شما باشيد. من با نوشتن اين نامه به شما خواستم خدمتى كرده باشم .) پيامبر از طريق وحى از خدمت اطاعتى خاطب به دشمن آگاه مى شود. نامه كشف و ضبط مى گردد و حاطب را پيامبر محاكمه مى كند. اظهار مى دارد: (اى رسول خدا من به خدا و پيامبرش ايمان دارم و عهد بيعتم را تغيير نداده و نشكسته ام . حقيقت اين است كه من در ميان قريش ريشه خانوادگى و عشيره اى ندارم . در عين حال خويشاوندان و فرزندانم در ميان آنها زندگى ميكنند. خواستم با آنها طرح سازشى بريزم !) پس خداوند صدر سوره مباركه ممتحنه را فرو مى فرستد درباره حاطب : بسم الله الرحمن الرحيم يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالمودة (48) هان اى كسان كه ايمان آوردند، دشمن مرا و دشمن خودتان را (ولى ) مگيريد چنانكه طرح محبت با ايشان افكنيد حال آنكه بدانچه از معارف حقه به شما رسيده است كافر شده اند، پيامبر و شما را بدين سبب كه به خداى پروردگارتان ايمان آورديد بيرون مى رانند، بدين صورت كه اگر براى جهاد در راه من و جوياى خشنودى ام آهنگ سفر كرديد پنهانى پيام محبت آميز برايشان بفرستيد حال آنكه من از آنچه پنهان بداريد و آنچه آشكار گردانيد آگاهم . و هر كس از شما چنان كارى بكند قطعا راه راست (تقرب ) را گم كرده باشد. اگر دستشان به شما برسد دشمن شما خواهند بود و قدرتهايشان و زبانهايشان را عليه شما بكار خواهند برد و دوست دارند كه شايد شما كافر شويد. در دوران رستاخيز خويشاوندانتان هرگز سودتان ندهند و نه فرزندانتان . ميان شما و آنان جدايى مى افكند و خدا به آنچه مى كنيد بيناست . بيقين در وجود ابراهيم و كسانى كه با او بودن سر مشقى نيكو است آنگه كه به قوم و خويشانشان گفتند: ما از شما و از آنچه بجاى خدا مى پرستيد بيزاريم . به شما كافر گشته ايم و ميان ما و شما دشمنى و كينه پديدار گشته است براى هميشه تا آن لحظه كه به يكتايى خدا ايمان آوريد مگر سخن ابراهيم به پدرش كه برايت آمرزش مى طلبم در حالى كه برايت در برابر خدا هيچ چيزى در اختيار ندارم . پرودگار ما، مگذار ما به زير سلطه و فشار تباهگرانه كسانى كه كافر شده درآييم و ما را مصونيت بخش ، چون تو، همين تويى كه شكست ناپذير حكيمى . براستى براى شما در وجود آنان سر مشقى نيكوست براى كسى كه خدا و دوران آخرت (پس از مردن ) را اميد برد. و هر كس روى بگرداند بايد بداند كه خداست كه بى نياز ستوده است . اميد است خدا ميان شما و آنكسان كه با آنان دشمنى پيدا شده دوستى قرار دهد و خدا تواناست و خدا آمرزنده اى مهربان است . خدا شما را از كسانى كه با شما بر سر ديندارى بجنگيدند و شما را از ديارتان بيرون راندند باز نمى دارد از اين كه به آنان نيكى كنيد و با ايشان عادلانه و برادرانه رفتار كنيد زيرا خدا رفتاركنندگان به عدالت و برابرى را دوست مى دارد. فقط خدا شما را از كسانى باز مى دارد كه با شما بر سر ديندارى جنگيدند و شما را از ديارتان بيرون راندند و جهت بيرون راندن شما هم پشت شدند آنهم از اين كار باز مى دارد كه آنان را در ولايت گيريد. و هر كه آنان را (ولى ) خويش بگيرد پس چنان كسانى ستمكار باشند.(49)
پيش از آن كه در ذيحجه سال ششم هجرى حديبيه را ترك و آهنگ مدينه كند در حالى كه دست على عليه السلام را گرفته مى فرمايد: هذا امير البرره و قاتل الفجره . منصورى من نصره . مخذول من خذله .(50) اين فرمانرواى نيكمردان است و قاتل زشتكاران تبهكار. هر كه ياريش كند پيروز است و هر كه او را بى دفاع گذارد خوار است . آنگاه با صداى بلند و رسا مى فرمايد انا مدينة العلم و على بابها فمن اراد البيت فلياءت الباب من شهر علم هستم و على دروازه آن است بنابراين هر كس ‍ ميخواهد آهنگ اين خانه كند بايد به دروازه اش روى آورد.)(51)
بنابراين ، (شفاعت حسنه ) - شفاعت و پيوستن و عضو شدن خوب كه تكليف خدا براى ماست و ما با آگاهى و اراده مان انجامش ‍ مى دهيم پيوستن سياسى - نظامى ، اطلاعات و امنيتى ما به دولت توحيدى و سازمانى سياسى است كه در داس آن فقيه يا اسلام شناسى واجد آن صلاحيت هاى معروف قرار دارد و سلسله مراتبى به اين شكل دارد: امامت ، نبوت ، قرآن ، وحى و خدايى كه مبدا هستى و كمال و جلال باشد. (شفاعت سيئه ) پيوستن بدى كه از آن نهى شده ايم پيوستن به ، عضويت در، و همكارى با دولت الحادى طاغوتى ، و سكولار است . در اولى همكارى بر سر (بر و تقوى ) - نيكى كردن بيكران و پرواگيرى از خدا - جريان دارد؛ و در دومى تعاون بر سر (اثم و عدوان ) گناه ورزى و تجاوزگرى به حقوق مردم و اموال و ايمان و دينداريشان ...
پيوستن به دولت توحيدى و همكارى اطلاعاتى ، سياسى و نظامى با آن سير تقرب به خدا را كه متضمن ارتقا از وضعيت هاى محيطى اسارت - ذلت به كيفيات آزادى - عزت است در پى دارد و ببار مى آرد. پيوستن دوم ، سير بعد از خدا، فرو بردن خود به زير و ژرفاى خاك را كه متضمن تنزل از حالات آزادى - عزت به وضعيت هاى محيطى اسارت - ذلت باشد بدنبال دارد: من يشفع شفاعة حسنة يكن له نصيب منها و من يشفع شفاعة سيئة يكن له كفل منها و كان الله على كل شى ء مقينا اين آيه كريمه از پيوند تكوينى و رابطه علت و معلولى شفاعت ارادى ما با شفاعت تكوينى كه سنتى جارى در نظام هستى است پرده بر مى دارد. و نشان ميدهد كه ميان وجود ما يا جهان انسانى كانونى خودمختار با جهان برين ، به جهان پست و با مبداء هستى روزنه اى على هست .
مى فرمايد: چون ما انسانها با ديگران - كه تنوعى وجودى هم دارند - در يك همكارى و يارى رسانى متقابل قرار گيريم آثارى بر هستى مان بار مى شود. در همكارى و يارى رسانى به خدا كه پس از كافر شدن به طاغوت و ايمان به خدا و تمسك به عروة الوثقاى قرآن و معارف حقه و شريعتش رخ ميدهد آثار خير و بركت بر هستى بار ميشود: ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم (52) قرآن شافع مشفع است هم يارى مى رساند و هستى برين در ما ايجاد مى كند و هم مى تواند از جانب ما يارى شود. ما به آن كمك مى كنيم و آن به ما. همين گونه اند (ميزان )ها و امامان ديگر كه ما با پيروى از آنان و يارى به آنان جذبشان مى شويم و به فرا، به سوى مبدا هستى ، ميروم با كمك آنان كه ما را جذب خود كرده فرامى برند.
اين جريان و سنت تكوينى را مبداء هستى در نظام هستى بر قرار كرده است : قل لله الشفاعة جميعا بگو: فرا بردن و به قرب در آوردن بتمامى و مطلقا از آن خداست فرمانروايى جهان هاى برين و جهان طبيعى متعلق به اوست . شما به جز او نه (ولى )اى داريد و نه شفيعى (فرابرنده به خود پيوست دهنده اى )، آيا با وجود اين بيادنمى آوريد؟(53) امر را از جهان برين به سوى جهان طبيعى تدبير مى كند، آنان در دوره اى از زمان كه با حسابگرى شما هزار سال باشد به سوى او عروج مى كند (قوانين حاكم بر عالم طبيعت و پديدار هايش مدت دار است )(54) (هان اى كسانى كه ايمان آوردند از آنچه روزيتان كرده ايم انفاق كنيد پيش از آنكه دورانى فرا رسد كه در آن نه خريد و فروشى هست و نه دوستى و نه شفاعتى ... خدا كه معبودى جز او كه حى قيوم است وجود ندارد( نه خواب سبك و نه خواب عارضش مى شود آنچه در جهان هاى برين و جهان طبيعى هست از آن اوست ، كيست آنكه جز به اذن وى شفاعت نمايد؟! گذشته آنان (و نيز زندگى دنياى آنان ) و آينده شان (و زندگى پس از مرگ و عاقبتشان ) را مى داند و ديگران به چيزى از علمش احاطه نيابند مگر به مقدارى كه او بخواهد.(55)
(و گفتند: خداى رحمان سپرى براى خود انتخاب كرده است . منزه است او. حقيقت اين است كه امثال او بندگانى صاحب منزلت (در نظام هستى و در جهان انسانى )اند كه در سخن بر خدا پيشى نگرفته همواره به امرش عمل مى كنند از گذشته شان و از آينده شان آگاه است و آنان شفاعت نمى كنند مگر در مورد كسى كه خدا خشنود باشد از او، و آنان چندان حق پذير و پرواگيراند كه دلسوزند.)(56)
در آيات ديگر هم تحقق شفاعت پيامبران و امامان منوط به اذن خدا شده است اين كه در مورد شخصى كه مى خواند او را به خود ضميمه كنند به حق و راستى شهادت بدهند يعنى از روى علم يقين باشد و همين علم و آگاهى جز به امر خدا و در عالم تكوين روى نميدهد. شفاعت آنان همواره در جهت خشنودى خداست يعنى اين شفاعت جز رابطه تكوينى ميان ايمان و تقوى و اعمال صالحه با ارتقاى منزلت در نظام هستى يا پاداش نيست كه شناختش از طريق تشريع الهى و از طريق خردورزى و تجربه بشرى و مشاهده هم امكان پذير است
چون شفاعت تكوينى تابع پيوستن و نپيوستن ارادى و آگاهانه انسانها است سلسله مراتب شفيعان براى مومنان پرهيزگار نيكوكار بكار مى افتد به صورت كاركرد نظام هستى ؛ و در مورد كافر زشتكار كه (خفت موازينه ) و ايمان و عمل صالحى ندارد كاركردى ندارد و اگر در اين دنيا مى پندارند چنين چيزى هست انديشه اى باطل و بى اساس است : ما لظالمين من حميم و لا شفيع يطاع (57) فما تنفعهم شفاعة الشافعين (58) تتمه اين مطلب در (سير بعد از خدا) خواهد آمد.
از جمع آيات شفاعت و آيات بسيارى كه شرط سير تقرب را ايمان و اعمال صالحه مى داند مى فهميم كه شفيعان جز براى مومنان نيكوكار شفاعت نمى كنند. كمكى كه به اين گروه انسانى جهت مغفرت گناهانشان مى كنند كمكى است مترتب بر آثار وجودى شفيعان بر جريان سير تقرب ، سير از وضعيت هاى محيطى اسارت - ذلت به حالات و كيفيات ازادى - عزت سير از ضلالت به هدايت و از باطل به حق و معارف حقه ، و از ظلمات به نور. در نتيجه اين آثار وجودى شفيعان ، مردم ديندار نيكوكار توفيق مى يابند اعمال صالحه جديدى داشته باشند كه خود لايه هايى از هستى برين است كه (حسنات و خيرات ) ناميده مى شوند و لايه هاى هستى پست را كه گناهان خاصى - و نه هر گناهى - باشد مى زدايند: و اقم الصلاة طرفى النهار و زلفا من الليل ان الحسنات يذهبن السيئات ذلك ذكرى للذاكرين و اصبر فان الله لا يضييع اجر المحسنين . فلولا كان من القرون من قبلكم اولو بقية ينهون عن الفساد فى الارض الا قليلا...(59)
معنى اين آيات وقتى فهميده مى شود كه بدانيم جزئى از مجموعه آيات 119-109 سوره هود است و آن مجموعه به منزله نتيجه گيرى از آيه اول سوره تا آيه 108 بشمار مى آيد و يك قطعه منسجم است با انسجام بنيانى مرصوص . و بدانيم كه اين سوره از ابتدا تا آيه 119 در چه شرايط تاريخى نازل گشته و طرحى است براى چه كارى كه پيروان پيامبر خاتم به رهبرى او بايد پياده كنند تا به سرانجام برسد و سر مشق و طرحى باشد براى جدايى و گسستن از دولتهاى الحادى - طاغوتى و پيوستن و انضمام - يا شفاعت حسنه - به دولت توحيدى وحيانى ، براندازى آن نظامها و برپايى انقلاب توحيدى و استقرار دولت اسلامى در آينده بشريت