گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
سوره معارج و (شفاعت حسنه )


چند سال پيش و در آستانه هجرت مسلمانان به حبشه در اواخر سوره شعراء چنين مى آيد: (بنابراين با خداى يگانه معبود ديگرى مخوان كه در آن صورت از عذاب شدگان باشى و نزديكان خويشاوندى را بيم ده و شانه از سر فروتنى و مهربانى به روى مؤ منانى كه از تو پيروى كردند بجنبان . پس هر گاه در برابرت نافرمانى كردند بگو: من از آنچه شما ميكنيد بيزارم و بر خداى تواناى مهربان توكل كن آن خدايى كه تو را وقتى به نماز مى ايستى مى بيند و حركتت را در ميان سجده گزاران نيز بيگمان ، شنواى بسيار دانا اوست .)(100)
در اجراى اين فرمان به على بن ابى طالب خبر و دستور دعوت به ميهمانى و تهيه غذا ميدهد و به دعوت شدگان چنين مى فرمايد: (اى بازماندگان عبدالمطلب بخدا من جوانى در عرب نمى شناسم كه براى قومش چيزى بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد زيرا من خبر دنيا و آخرت (زندگى پس از مرگ ) را براى شما آورده ام و اينك خداى عزوجل به من دستور داده است تا شما را دعوت به آن كنم . چه كسى از شما به من ايمان مى آورد و مرا در كارم يارى ميدهد تا برادر و وصى و وزير و پس از من جانشينم باشد در ميان پيروانم ؟
دم فرو مى بندند و هيچ يك پاسخى نميدهند. على كه كم سن و سال ترين و كم جثه ترين آنها است مى گويد: من اى پيامبر خدا يار و ياور و وزيرت در رسالتى كه خدا به تو داده است خواهم بود. پيامبر خدا دست على را گرفته مى فشارد و مى گويد: اين برادر من ، وصى من ، وزير من ، و جانشينم در ميان شما خواهد بود. فرمانش را بشنويد و اطاعت كنيد.
آنعده در حالى كه مى خنديدند رو به ابوطالب كرده مى گويند: به تو دستور داد تا از پسرت فرمان برى .)(101) (در آن روز جعفر بن ابيطالب و عبيده بن حارث و سپس گروه كثيرى مسلمان مى شوند و كارشان بالا ميگيرد و بر شمارشان مى افزايد و با خويشاوندان مشرك خود به دشمنى برمى خيزند. پس قريش به جان آن عده از ايشان كه مستضعف اند افتاده در صدد بر ميآيند آنان را از اسلام به كفر برگردانند و به دشنام دادن به رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم وادارند.)(102) بدينسان موج ديگرى از آزار و شكنجه گرى در عشاير قريش عليه مسلمانان بويژه مستضفان رخ مى دهد.
در چنين شرايط فرهنگى - سياسى دشوارى (روزى ابوطالب با فرزندش جعفر (بن ابيطالب )(103) مى بينند كه رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم به نماز ايستاده است وعلى بن ابيطالب پهلوى راست وى در نماز است . به فرزندش جعفر مى گويد: تو هم جناح چپ او را بپوشان و به نماز بايست . جعفر پهلوى چپ رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم به نماز مى ايستد. بدينسان جعفر بن ابيطالب اسلام خويش را آشكار مى كند.)(104)
چند سال بعد، و در موسم حج سال دوازدهم بعثت ، (رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم قبيله بنى عامر بن صعصعه را مانند - يكايك قبائلى كه از اين سو و آن سوى حجاز آمده اند - دعوت به اسلام مى كند. يكى از آنان بنام بيجرة بن فراس به همراهانش ‍ مى گويد: اگر اين جوانمرد را از قريش مى گرفتم مى توانستم بوسيله اى همه مردم عرب را به زير فرمانم در آورم . بعد هم از رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم مى پرسد: اگر ما با تو پيمان بستيم (بيعت كرديم ) بر سر رسالت و دينت ، و خدا تو را بر مخالفانت پيروز ساخت جانشين تو خواهيم بود؟ مى فرمايد: اين امر به دست خداست (نه به دست من ) و جانشينى مرا به هر كه خواهد بدهد.
- گلوى خويش را در دفاع از تو به شمشير مردم عرب بسپاريم و وقتى پيروز و حاكم شدى فرمانروايى مال ديگران باشد حكومت و دين تو را نخواستيم .
آن قبيله هم جواب رد ميدهند.
وقتى قبائل عرب از مكه باز مى گردند بنى عامر پيش يكى از مردان كهنسال پرتجربه خويش مى روند كه بعلت پيرى نتوانسته با آنان به حچ بيايد و هر سفر در بازگشت به حضورش رسيده وقايع را گزارش مى كنند در اين سال در گزارش خود مى گويند: جوانمردى قريش از عشيره بنى مطلب بديدن ما آمد كه ادعا مى كند پيامبر است و از ما مى خواهد از او دفاع كرده در كنارش با مخالفانش بجنگيم و او را بسرزمين خويش بياوريم .
مرد تجربه اندوخته در حاليكه دريغ ‌خوران دستهايش را بر سرش مى نهد مى گويد: اى بنى عامر! وه كه چه فرصت گرانبهايى را از دست داده ايد سوگند مى خورم كه هيچكس از تبار اسماعيل تاكنون بدروغ چنين ادعايى (ادعاى رسالت و پيامبرى ) نكرده است . دعوت وى بر حق است عقلتان كجا بود آن وقت كه به شما پيشنهاد داد؟!)(105)
سوره مباركه معارج - ساءل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع من الله ذى المعارج ... - در چنين احوالى نازل مى شود با اشاره به اين كه آن (عذاب واقع ) نيروى جاذبه اى دارد كه كسى را كه دعوت رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم را رد يا مشروط به خلافت خودش پس از پيامبر كرد و طمع به قدرت سياسى بست بى آنكه شرايط و صلاحيت مسؤ وليت حكومت توحيدى - وحيانى را داشته باشد جذب خود مى كند: كلا آنهالظى . نراعه للشوى . تدعوا من ادبر و تولى . وجميع فاوعى (ثروت اندوزان ، قدرت اندوزان ) ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا الا المصلين الذين هم على صلاتهم دائمون والذين فى اموالهم حق سائل و المحروم . والذين يصدقون بيوم الدين والذين هم من عذاب ربهم مشفقون . ان عذاب ربهم غير ماءمون . والذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم و انهم غير ملومين فمن ابتغى وراء ذلك فالئك هم العادون . و الذين هم لا مافاتهم و عهدهم راعون والذين هم بشهاداتهم قائمون . والذين هم على صلاتهم يحافظون اولئك فى جنات مكرمون بنابراين كسانى را كه كافر شدند چه شده است كه شتابان پيش تو مى آيند و از چپ و از راست گريخته پراكنده مى شوند (و به تو نمى پيوندند) مگر يكايكشان طمع به اين بسته اند كه به بهشت پر ناز و نعمت در آيند؟! چنين نشود. بيگمان ما آنان را از آنچه مى دانند آفريديم ...)
شرايط ضرورى حكومت بر جامعه اسلامى و رهبرى مردم آزاديخواه با عزت و با كرامت اين سلسله صلاحيت است كه برشمرديم و پس از پيامبر خدا در آن انسانى جمع شده است كه - بقول خودش - در دامان پيامبر آموزش ديده و تربيت شده است پيش از بعثت و پس از آن ؛ و (مثل جوجه طاووسى كه از پى مادرش روان باشد از پى پيامبر روان بوده و گام بر جاى گامهاى كمال پيمايى و فضيلت آفرينى و سير تقربش مى نهاده است .) و اين معنا را در انجمن بنى هاشم و بنى مطلب در روز انذار عشيره و اجراى فرمان خدا عملا و به گونه رخدادى مشهود و محسوس اثبات كرده است . و نشان داده و يقين آور ساخته است كه عصمتى تكوينى در ساختارش هست .
سوره معارج رد بر كسانى را در بردارد كه ايمانشان به خدا، وحى ، قرآن ، و پيامبر و دينداريشان را مشروط مى كنند به تحصيل اقتدار سياسى پس از پيامبر خواه بلافاصله پس از پيامبر يا حتى بعدها و در زمان ما و تا به قيامت . شان نزولش هم نه فقط بيجرة بن فراس ‍ بلكه مجموعه مسافران آن موسم بنى عامر بن صعصعه است . به همين دليل ، و با فهم صائبى بدين عموميت و گستردگى بعدها بويژه پس از حديث - غدير كه مشتمل بر حديث ثقلين هم هست - دينشناسان هر كس را كه چنان حركتى از او سر ميزند از مصاديق آن سوره و شاءن نزول مى شمارند و نظرى صائب هم هست چنانكه اسامى آن مصاديق تعدد و تنوع پيدا مى كند حتى در همان ايام و ماههاى پس از حديث غدير و بتدريج وارد كتب تاريخ تفسير و حديث مى شود. سپس شمار مصديق به دهها ميليون مى رسد.
به نظرم چنين رسيده كه نخستين كسى كه سوره معارج را درباره يك مصداق جديد بكار مى گيرد پس از ذكر نام آن شخص و رفتار يا گفتارش مى افزايد: و انزل الله تعالى : ساءل سائل بعذاب واقع . الايه (106) يعنى خدا هم قبلا سوره معارج را در همين معنا نازل كرده است نه اين كه فانزل الله تعالى در پى اين رفتار و گفتار آن شخص چنين سوره اى نازل شد. سپس چون ديگران معناى دقيق كلام آن مفسر يا محدث را نميفهمند و واو را به معنى (فاء) مى پندارند خطايى در فهم شان نزول و زمان نزول سوره معارج شكل مى گيرد و با تكرار يا نقل مكرر اين خطا مؤ لفان كتابهاى حديث و تفسير و تاريخ قديم گمان ميبرند اين سوره پس از واقعه غدير و در مدينه نازل شده است . حال آنكه اجماع مفسران بر مكى بودن آن است و چند روايت ترتيب نزول سور، از جمله ترتيب نزولى كه از امام جعفر صادق عليه السلام در دست داريم (107) و حوادث تاريخى عصر پيامبر صلى الله عليه آله و سلم و كهن ترين و موثق ترين تواريخ هم مؤ يد آن است ، و متن آن سوره نيز دلالت قطعى بر مكى بودن آن دارند.
با اينهمه ، آنچه مفسران و محدثان در كتب خويش درباره شان نزول سوره معارج آورده اند قرائنى بشمار مى آيند دال بر آنچه پس از تحقيق و تتبع به آن رسيده و در انيجا نوشته ام . اگر آنان هم علم به ترتيب نزول سوره ها و آيات ، زمان و مكان حوادث عصر نبوى از جمله نزول سوره ها و آيات ، و تسلسل تاريخى آنها ميداشتند، علمى كه هم شرط علم تفسير و علم تاريخ است و هم شرط علم به سنت ، و توانايى كافى براى اجتهاد و دينشناسى ، سرگردان و گرفتار چنين اشتباهاتى و منازعاتى نميشدند.(108) خدايشان رحمت فرمايد