گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
پيوستن و گسستن فرهنگى - سياسى در صحنه بين المللى


دو امپراطورى بزرگ بر قلمروى پهناور و بر آبادترين شهرها و سرزمينها سيطره دارند: شاهنشاهى ايران كه قلمروش عراق كنونى و يمن را هم شامل مى شود و امراى عرب حيره زير نفوذ آن قرار گرفته اند. امپراطورى روم شرقى كه علاوه بر تركيه كنونى ، سوريه و فلسطين و مصر و بخشى از شمال آفريقا را در قبضه دارد و امراى عرب غسانى كارگزار سياسى آنند.
اين دو ابر قدرت در دو جبهه يا اردوگاه قرار دارند: شاهنشاهى ايران كه زردشتى مذهب و دوگانه پرست است همه بت پرستان ، مجوسان ، يهوديان و مشركان عرب را بدور خويش گرد آورده است . امپراطورى روم شرقى كه مسيحى است دولت حبشه و همه مسيحيان و خداپرستان از جمله اقليتهاى مسيحى عربستان را در اردوگاه خويش متحد كرده است . جنگ اين دو دولت بزرگ اساسا جنگ اهل كتاب است با كسانى كه به خداى يگانه پيامبران و كتابهاى آسمانى عقيده ندارند با اين همه يهوديان كه بظاهر اهل كتابند بر ضد مسيحيان با رژيم سلطنتى ايران و مشركان عرب و همه بت پرستان متحد و همداستانند.
اين جبهه بندى تا عمق حجاز و شهرهاى مدينه و مكه نفوذ كرده است بطوريكه مشركان مكه با يهود و مجوسان ايرانى عليه رسولخدا همدستند، و مسيحيان حبشه و نجران و فلسطين با مسلمانان همدرد و همراهند. مسلمانان نسبت به كشمكشها و تحولات بين المللى خاصه آنچه در همسايگى و بيخ گوش آنان مى گذرد سخت حساسند و هر گونه اختلالى را كه در توازن نيروهاى دو ابر قدرت بزيان دولت اهل كتاب پديد آيد تهديدى نسبت به آينده دين و امت خويش تلقى مى نمايند. گفتار مكه هم غلبه ارتش شاهنشاهى را بر روميان اهل كتاب پيروزى خويش مى دانند.
هشت سال پيش ازش بعثت رسولخدا امپراطورى روم گرفتار آشوب داخلى مى شود. در 602 ميلادى افسر بى كفايتى بنام فكاس به امپراطورى مى رسد كه هم به قوم وحشى آوارها باج ميدهد و هم در برابر تهاجم وحشيانه ارتش شاهنشاهى عاجز مى ماند.
خسرو پرويز با استفاده از هرج و مرج و ضعف دولت روم در همين سال لشكر به قمرو آن ميكشد. شهر دارا در بين النهريين را پس ‍ از چند ماه محاصره در 605 ميلادى بتصرف در مى آورد در 607 ميلادى - سه سال مانده به بعثت - شهرهاى آمد (ديار بكر كنونى )، ادس ، حران و استحكامات رومى را تسخير كرده از رود فرات در سوريه ميگذرد و حلب را گرفته تا نزديكى بيروت امروزى پيش مى تازد. سپاه ديگر ايران از طرف ارمنستان حمله برده كاپادوكيه ، فريگيه ، و دو ايالت ديگر تركيه را غارت مى كند و چندان در قلمرو روم پيش مى رود كه مردم قسطنطنيه - پايتخت روم - به وحشت مى افتند در نتيجه اين اوضاع ، هراكليوس سردار رومى در 610 ميلادى - سال بعثت - از كارتاژ (تونس كنونى ) با چندين كشتى به قسطنطنيه آمده بكمك مردم زمام امور را بدست مى گيرد.
ارتش شاهنشاهى در سال دوم بعثت (611 ميلادى ) به شرق تركيه تاخته انطاكيه را مى چاپد، در سال پنجم بعثت (614 م ) دمشق را تصرف مى كند، در سال ششم بعثت (615) با همدستى 26 هزار يهودى بيت المقدس را محاصره و سپس تسخير و تاراج مى كند، و صليبى را كه مسحيان معتقدند عيسى بر آن بدار آويخته شده است و براى آنان مقدس ترين اشيا روى زمين است بچنگ مى آورد و بعنوان غنيمتى به پايتخت خويش تيسفون (بغداد امروزى ) مى برد. نامه هاى توهين آميز هم به هراكليوس مى نويسد: (از خسرو شاهنشاه و دايگان روى زمين به هراكليوس برده پست و بيغيرت او! شما كه مى گوييد ما به خداى خويش (حضرت مسيح ) اطمينان و توكل داريم . پس چرا خداى شما نتوانست بيت المقدس را از دست من خلاص كند؟...
خودتان را بيهوده با اين عقيده پوچ كه به مسيح داريد فريب ندهيد او حتى نتوانست خودش را از چنگ يهوديان خلاص كند تا او را بدار زده بدنش را ميخ كوبيدند و با آن وضع فجيع كشتند.)
در سال هفتم بعثت (616 م ) شهربراز سردار ايران با عبور از صحراى سينا به مصر ميرسد و اسكندريه بندر تجارتى پرآوازه را مى گيرد و مرز ايران را به حدود دوره هخامنشى مى رساند.
در سال هشتم بعثت (617 م ) سردار ديگر ايران بنام شاهين از كاپادوكيه گذشته يكايك ايالت تركيه را تصرف مى كند و به كالسدون در نزديكى قسطنطنيه مى رسد در ملاقتى كه ميان هراكليوس و شاهين صورت ميگيرد شاهين از راه خيرخواهى به هراكليوس سفارش ‍ ميكند تا سفيرى براى مذاكره صلح به دربار خسرو پرويز بفرستد. اما خسرو پرويز كه مست فتوحات خويش است نه فقط حاضر به مذاكره براى صلح نميشود بلكه سفير روم را زندانى ميكند و سردار خويش شاهين را تهديد مى نمايد كه چرا امپراطور روم را در غل و زنجير بدرگاه او حاضر نكرده است !
در سال هشتم بعثت ، كالسدون سقوط مى كند و ارتش شاهنشاهى در كناره بسفور به دروازه قسطنطنيه مى رسد. پايتخت روم از طرف قوم وحشى آوارها نيز زير فشار قرار مى گيرد. وضع بقدرى خراب و مايوس كننده است كه هراكليوس به فكر فرار مى افتد و به اين منظور خزانه روم را بار كشتى مى كند تا به كارتاژ ببرد. روحانيون و مردم مسيحى مانع مى شوند و او را تشويق به مقاومت مى كنند و همه اموال و خزائن و درآمد كليساها را در اختيارش ميگذارند تا سپاه را تقويت و آماده دفع سازد.
در راس هرم ابر قدرتى كه كشورها را با چنين سرعت وحشتاكى در مى نوردد و مردمان را زير لگد سپاهيانش مى كوبد پادشاهى هوسران ، زورگو، مغرور، خونريز و مفسد قرار دارد. خسرو پرويز يكايك سرداران بزرگش را به بهانه اين كه در جنگى شكست خورده اند بقتل مى رساند و به نعش بعضى از آنان اهانت مى كند، تنها دستش به شربراز نميرسد! كاخها، گنجها، حرمسرا، و تجملات دربارش افسانه اى است . شماره زنانش بيش از سه هزار است . چند هزار كنيز براى سرودن و نواختن در حرمسراى اويند. بار مالياتهايى كه بر كشاروزان و رمه داران و زحمتكشان و پيشه وران بسته بقدرى سنگين است كه خزانه دولت پس از خرج براى جنگهاى بيست و پنجساله او با روميان چهار برابر نخست موجودى نشان ميدهد! دهها هزار از جوانان و مردان ايران قربانى حملات و لشكركشى هاى وحشيانه او ميشوند سرانجام او را دستگير كرده به زندان مى افكنند سپس خود و پسرش را مى كشند.(109)
اخبار فتوحات ارتش شاهنشاهى و شكست هاى پياپى دولت اهل كتاب به پيامبر و يارانش در مكه مى رسد و سخت اندوهگين و ناراحت ميشوند رسول خدا دوست نمى دارد مجوسان كه (امى ) هستند بر روميان كه اهل كتابند غلبه كنند. از طرفى ديگر كفار مكه شاده مى شوند و زبان به سرزنش و ناسزا دراز مى كنند و وقتى به پيروان رسولخدا برمى خوردند مى گويند: شما اهل كتاب (آسمانى ) هستيد و مسيحيان هم اهل كتاند و ما (امى ) هستيم و هم مسلكان ايرانى ما (يعنى مجوسان كه امى و بى كتاب آسمانى هستند) بر هم مسلكان رومى شما پيروز شدند بهمين جهت اگر شما هم با ما بجنگيد حتما بر شما غلبه خواهيم كرد.
پس خداوند متعال اين سوره را ميفرسند:
بسم الله الرحمن الرحيم
الم . غلبت الروم فى ادنى الارض . و هم من بعد غلبهم سيغلبون ، فى بضع سنين . لله الامر من قبل و من بعد، و يومئذ يفرح المومنون بنصرالله ، ينصر من يشاء و هو العزيز الرحيم . وعد الله ، لا يخلف الله وعده ...(110)
در رد طعنه مشركان (ابوبكر به آنها ميگويد: خدا چشمتان را روشن نخواهد كرد، بخدا قسم پس از چند سال روميان بر دولت ايران غلبه خواهند كرد. ابى بن خلف پرخاش ميكند كه دروغگو! مدتى تعيين كن و شرطى با من ببند. بر ده شتر جوان و براى مدت سه سال شرط بندى مى كنند آنگاه ابوبكر به رسول خدا خبر ميدهد. مى فرمايد: (بضع سنين ) از 3 تا 9 سال است .(111) مقدار شرط و مدت آن را هم زياد كن . شرط را يكصد شتر جوان مى كنند و زمان را نه سال ... همزمان با پيروزى مسلمانان در جنگ (بدر)، روميان هم بر ارتش ايران غلبه مى كنند. و در (حديبيه ) براى بار ديگر. چون ابى بن خلف از زخمى كه از شمشير رسولخدا خورده است مى ميرد ابوبكر آن شرط را از ميراث بران وى مطالبه مى كند و مى گيرد و به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى آورد. به او ميفرمايد تا آنها را در راه خدا صدقه بدهد.)(112)
بنام خداوند بخشاينده مهربان
الف ، لام ، ميم . روميان مغلوب شدند در نزديك ترين سرزمين ، و آنان پس از مغلوب شدنشان بزودى غالب آيند ظرف كمتر از يكدهه . فرمان خداى راست پيش از (غلبه ايرانيان ) و پس از (غلبه روميان ). و در آن هنگام مومنان از پيروزى خدادادى شاد شوند. هر كس را كه بخواهد يارى دهد (و پيروزى سازد) و او مقتدر مهربان است . اين وعده خداست و خدا وعده خويش خلاف نكند اما بيشتر آدميان نمى دانند، ظاهرى از زندگانى دنيا را ميشناسند و در آنحال آنان از آخرت غافلند. آيا با خود نيانديشيدند كه خدا آسمانها و زمين و آنچه را ميان آندو است جز به حق و تا وقت معين نيافريد و بسيارى از آدميان به ديدار پروردگارشان البته كافرند. و آيا در زمين سير نكردند تا بنگرند چگونه بود سرانجام آنكسان كه پيش از ايشان بودند، آنان سخت نيروتر از ايشان بودند و زمين را بر شوراندند و آنرا بيش از آنچه ايشان آباد كردند آبادان ساختند و پيامبرانشان با دلائل روشن نزدشان آمدند؟ پس خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند بلكه آنان بر خودشان ستم مى كردند. وانگهى عاقبت كسانى كه بدى كردند بد بود كه آيات خدا را دروغ شمردند و آنها را مسخره مى كردند. خدا آفرينش را آغاز ميكند سپس تجديدش مى كند آنگاه بسوى او باز گردانده مى شويد. و آنروز كه رستاخيز برپا شود تبهكاران نوميد و خاموش شوند و از معبودهايشان كه شريك خدا ميانگاشتند شفيعانى نداشته باشند و خود به آن معبودها كافر شوند و آن روز كه رستاخيز برپا شود آنهنگام از هم بپراكنند. پس آنكسان كه ايمان آوردند و خدا كارهاى شايسته كردند ايشان در گلزارى مورد تكريمن و اما كسانى كه كافر شدند و آيات ما و ديدار آخرت را دروغ شمردند آنان در عذاب حاضر آيند. پس خداى را تسبيح گوييد چون به شامگاه درآييد و چون به بامدادان درآييد و سپاس در آسمانها و زمين اوراست و شب هنگام و چون به ظهر درآييد (تسبيح خدا گوييد و نماز گزاريد). زنده را از مرده برمى آورد و زمين را پس از مردنش زنده مى گرداند و همين گونه از گور بيرون آورده شويد. و از آيات او اين است كه شما را از خاك آفريد، آنگاه شما بشرى شديد كه پراكنده ميشويد. و از آيات او اين است كه براى شما از خودتان جفت هايى آفريد تا با ايشان بياراميد و ميان شما همدوستى و مهربانى قرار داد، براستى در آن براى مردمى كه ميانديشند آيت هاست . و از آيات او آفريدن آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شماست ، بى شك در آن براى دانايان آيتهاست واز آيات او خفتن شما در شب و روز و جستجوى شما در پى داده هاى بيش از نيازتان است ، بى گمان در آن براى مردمى كه گوش مى سپارند آيت هاست ، و از آيات اوست كه برق را به شما از ره بيم و طمع نشان ميدهد و از آسمان آبى فرو مى فرستد كه بدان زمين را پس از مردنش زنده مى كند براستى در آن مردمى كه خرد را بكار ميبرند آيتهاست .
بدينسان به كمك خرد و با دو روش علمى يكى مطالعه عمقى تاريخ (113) و ديگرى مشاهده آنچه پيش رويمان در جامعه ها و در صحنه بين المللى مى گذرد در مى يابيم كه (گسستن ) از جامعه دولت الحادى و طاغوتى و از سنت فرهنگى - سياسى آن - و پيوستن به جامعه دولت توحيدى و وحيانى و به سنت فرهنگى سياسى آن كه دو عمل صالح پياپى يا توام باشد و خداوند متعال از آن با فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله فقد استمسك بالعروة الوسقى و اصطلاح شفاعت حسنه تعبير مى فرمايد - بزرگترين و گرانقدرترين رخداد در جهان انسانى كانونى خودمختار بشمار مى آيد رخدادى است كه نظام هستى با همه جهانهاى برين طبيعى و پستش به تبع آن چرخش و گردش دارند چرخش و گردشى كه همان (شفاعت تكوينى ) باشد و در قله رفيع تصور ناپذيريش يگانه (ولى ) و (شفيع ) متعال و عرش اوست . چنانكه (شفاعت سيئه ) كه متضاد آن است و عملى آگاهانه و ارادى كه در همين جهان انسانى كانونى رخ مى دهد سبب ميشود كه فردى از بشر از اين جهان به جهان پست - كه شرحش خواهد بود - تنزل و سقوط كند.
انسان - موجودى كه لايه هستى خودمختارى را در راس ساختار دوازده لايه اش دارد - با تصميم گيرى و انجام عمل صالح بزرگ و سرنوشت ساز (شفاعت حسنه ) سير تقربش را آغاز كرده هم در جهان بشرى اثرگذار گشته فاتح چهار محيط شده دوازده حالت وضعيت محيطى اسارت - ذلت را پشت سر افكنده به دوازده وضعيت محيطى و كيفيت تكاملى آزادى - عزت ارتقا مى يابد و به منزلتى در نظام هستى ميرسد بر حسب درجه يا مرتبه اى كه يافته است .
او سرباز مجاهدى در صف نيروى حقى ميشود كه اراده تكوينى آفريدگار متعال بر اين تعلق گرفته است كه نيروى باطل - نيروى مستكبران ، مترفان ، سلطه گران جنگ افروز، و مفسد و كاهنان باطلساز، و نظريه پردازشان را از فرق سر تا پاشنه پا بشكافد تا از صحنه جهان انسانى زائل گشته به ژرفاى خاك (114) به منجلاب فساد و گنديدگى (115) به آتش فروزان گدازان (116) كه منشاء ابليس - مجموعه عوامل مخل و مفسد زيستن و رشد معنوى - باشد(117) ساقط شوند: و من جاء بالسيئه فكبت وجوههم فى النار(118) و كسى كه سيئه و (شفاعت سيئه ) انجام دهد چنين كسانى هستى هاشان در آتش ‍ باشد