گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلدششم
معناى واژه آزادى و واقعيت آن


منتسكيو در نيمه قرن هيجدهم (44) مى نويسد: (هيچ واژه اى به اندازه واژه آزادى ذهن مردم را به خود جلب نكرده است و هيچ واژه اى هم مانند آزادى به معناى مختلف بيشمار بكار نرفته است . براى بعضى از مردم آزادى يعنى اختيار داشته باشند كسى را كه خودشان به او اختياراتى داده اند به محض اين كه خواست از آن اختيار سوء استفاده كند و ظالم شود، خلع كنند. براى عده اى ديگر يعنى بتوانند كسى را كه بايد مطيع او باشند خودشان انتخاب كنند. دسته سوم آزادى را در اين مى دانند كه حق داشته باشند مسلح شوند و زور نگويند.)(45)
آنگاه تحت عنوان (آزادى چيست ؟) جز به تصحيح انديشه مردم در مورد آزادى سياسى يا آزادى در محيط اجتماعى نمى پردازد، چنانكه در سراسر كتاب پر حجمش جز درباره آن سخن نمى گويد. تصحيح وى نيز اندكى كار آمد آست . مى گويد: (آزادى سياسى اين نيست كه هر كس هر چه دلش مى خواهد بكند بلكه آزادى آن است كه افراد آنچه را بايد بخواهند بخواهند و بكنند و آنچه را موظف به خواستن آن نيستند مجبور نباشند انجام دهند...)(46) با همه بلندى مقام علميش از تعيين (آنچه افراد بايد بخواهند و بكنند) عاجز است . و به همين علت نمى تواند با دليل و استناد به واقعيت رشد و انحطاط آدمى ، برترى يك انسان و پست شدنش ، ادعاى كسانى را كه مى گويند: (آزادى سياسى اين است كه هر كس هر چه دلش مى خواهد بكند.) ادعاى كسانى را كه مى گويند: (آزادى اين است كه حق داشته باشند مسلح شوند و (به ديگران ) زور بگويند) رد و ابطال كند. چه ، مساءله اصلى در بحث آزادى ، اين است كه (آزادى ، آزادى انجام چه كارى ، و يا شرايط اجتماعى و فرصت و آسانى و توانايى چه كارهايى است ؟) نهايت آنچه وى در پاسخ به آن مى تواند بگويد اين است كه (آزادى اين است كه انسان حق داشته باشد هر كارى را كه قانون اجازه داده و مى دهد بكند و آنچه كه قانون منع كرده مجبور به انجام آن نباشد.)(47)
مى دانيم كه (قانون ) چيست و نتيجه تبعيت از قانون كدام است . قانون چيزى نيست جز احكام تكليفى و احكام وضعى يا اوامر و نواهى - عمومى و نه موردى ، و نسبتا ثابت حكام ، حكامى كه اغلب آنها مستكبر يا دنياداراند و منشاء اوامر و نواهيشان يعنى قوانين ، علائق پست و استكبارى و دنيادارى است . به همين علت ، مردم چون از آن اوامر و نواهى اطاعت و از حكام پيروى كنند انسانيت را از دست داده به دو گونه مردم جانورسان و دون جانور تنزل خواهند كرد، چنانكه منتقدان مدرنيته و شاهدان متفكر جامعه سرمايه هاى از اين سقوط، با (مسخ شدن ) - يا (بيگانه با انسانيت شدن ) - تعبير كرده اند.
وانگهى تعريف وى از آزادى مبتنى بر اين پيشفرض است كه واقعيتى به نام آزادى در هستى فرد انسان وجود ندارد تا چه رسد به اين كه آن واقعيت داراى ارزش بوده سير از اسارت به آزادى متضمن رشد معنوى يا بهترى و برترى فاعل اجتماعى باشد. بعكس ، آزادى چيزى است كه حاكم يا قانونگذار در صورتى كه دلش بخواهد به يكايك افراد مى بخشد و هر گاه هوس كرد از آنان باز مى ستاند. آزادى ، رشدى كه انسان با اراده و تلاش و فداكارى به خود بدهد نيست ، همچنين واقعيتى كه در مورد يكايك انسانها در تاريخ و جغرافياى فرهنگى سياسى صدق كند يا تحقق يابد نيست بلكه تابع تصميم گيرى و هوس حكام هر جامعه در هر عصر بلكه در هر سالى و ماهى است . چيز ثابتى به نام آزادى سياسى نداريم ، بلكه امرى نسبى است كه از اين جامعه تا آن جامعه حتى از اين روز جامعه معينى تا روز ديگرش فرق مى كند يا تضاد پيدا مى كند. آزادى با تعريف منتسكيو و اخلاف و امثالش چيزى نيست كه قانونگزار ملزم به رعايت آن باشد بلكه - وحشتناك تر از آن - قانونگزار خالق آزادى سياسى بشمار مى آيد
آنچه مردم خردمند از بكارگيرى واژه (آزادى ) در نظر يا اشاره به آن داشته اند جز اين است كه منتسكيو واقرانش پنداشته يا گفته اند.
(مردم از آزادى در كلى ترين معنى ، وضعيت رهايى ، گرفتار و در بند نبودن ، مقهور كسى نبودن ، تحت فشار نبودن ، و بارى بر دوش ‍ نداشتن است .)(48)
از وصف (وضعيت آزادى ) مى فهميم كه واژه آزادى بر حالت ترك اسارت ، رفع گرفتارى ، گسستن بند، دفع قهر و غلبه ديگران ، و فرو افكندن بار سنگين تكاليف تحميلى اطلاق مى شود، و مراد از آن پشت سر نهادن وضعيت اسارت و انتقال از آن وضعيت به وضعيتى متضاد با آن است . همچنين پى مى بريم به اين كه آزادى فقط به معنى يك حالت و وضعيت نيست بلكه به معنى سير از حالت اسارت به وضعيت آزادى هم هست . در نتيجه در مى يابيم كه براى تحقق (آزادى ) عناصر نهگانه زير بايد وجود داشته باشد.
1. انسان
2. توانايى او بر زيستن و بر رشد معنوى يا سير تقرب .
3. تعلق گرفتن اراده و علاقه اش بر زيستن و بر رشد معنوى .
4. عوامل مخل و مفسد.
5. كنش اخلال و افساد در شكلهاى منع ، جلوگيرى ، سد، و بند
6. محيط.
7. واكنش انسان خواستار زيستن و رشد معنوى عليه عوامل مخل و مفسد.
8. كشمكش و تشديد روز افزون آن .
9. پيروزى (49) به صورت سير از وضعيت محيطى اسارت به وضعيت محيطى آزادى .
ما، همگى تجربه هايى داريم از رويارويى با عوامل مخل و مفسدى كه مانع امر زيستن يا سدى در راه رشد معنوى ما شده اند. كشمكش ديگران با موانع و دشمنانشان را هم ديده و شاهد بوده ايم . ماجراى اينها را در تاريخ هم خوانده ايم . در عين حال كمتر كسى از ما هست كه از ساز و كار اين تجربه ها، از فرايندش ، محركهاى آن ، و چگونگى رخداد پيروزى در آن - يعنى تحقق رهايى و آزادى - دركى علمى و فهمى ژرف داشته باشد. چه ، مفاهيم اسارت يا ذلت و آزادى ، عزت چيزى نيست كه منطقا از تجربه حسى ما از وضعيت محيطى استنتاج شده باشد بلكه تعابير ما از آن دو تجربه اى است كه منطقا قابل مبرهن شدن نيستند.
سعى من در اين كتاب اهداى درك علمى و فهم ژرف از طريق تحليل و بيان علمى اين پديدار و رخداد است .
ما براى دوام زيستن يا بقاى خويش علاوه بر نيروى عضلانى ، حواس ، و هوش به محركى موروثى مجهزيم كه آن را سائقه هاى عضوى يا باختصار سائق صيانت ذات مى خوانيم . براى تاءمين رشد معنوى نيز علاوه بر آن سرمايه ها و توانايى ها به خرد و محرك فطرى ديگرى مسلح شده ايم كه حقگرايى - حنيفيت (50) - نام دارد. اين دو سائق چه اراده كنيم و چه اراده نكنيم به محض برخورد با عوامل مهلك و عوامل مخل رشد معنوى در برابر آثار آنها بطور خودكار و ناآگاهانه واكنش نشان مى دهند. حتى ما را به همكارى با ديگران و جستجوى متحدانى در اين راه بر مى انگيزاند تا ما با آنان برهمكنش هايى را به منظور تقويت نيروى خود و موفقيت در دفاع از زيستن يا رشد معنوى سامان دهيم و قدرت و امكانات و تجهيزاتى را فراهم آوريم كه ما را در دفع دشمن ، رفع موانع ، و خنثى كردن آثار سوء عوامل مخل و مفسد كمك كنند