گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
مقام خليفة اللهى


انسان فقط در اين مقام و بدين اعتبار از ميان موجودات بيشمار به افتخار خلية اللهى نائل و سرافراز ميگردد. خليفه خدا كسى است كه كارى بكند كه خدا ميكند، مانند داود: ((اى داود؟ ما ترا در آن كشور خليفه قرار داديم بنابراين ميان مردم به حق داورى كن )(81). خليفه پيامبر كسى تواند بود كه طرز حكومتى مانند پيامبر داشته باشد. خليفه در حدود ظرفيت و تواناييش آثار وجودى مستخلف را بروز ميدهد.
تا پيدايى انسان در عالم طبيعت و تاريخ طبيعى از خليفه خدا خبرى نيست ؛ زيرا در ساختار هيچيك از موجودات توانايى تصرف ارادى ، آگاهانه مصلحانه بوديعه نهاده نشده است . اگر قرار باشد انسان از توانايى ساختارى اراده يا اختيار و گزينش هر نوع كار و زندگى برخوردار شود و در چهار محيط درونى ، طبيعى ، اجتماعى ، و بين المللى هر گونه تصرفى بنمايد اين به معناى توانايى او بر افساد فى الارض و تبهكارى خواهد بود. سرشتن آدمى به اراده و وديعه نهادن توانايى گزينش و تصرف آگاهانه در ساختار فطريش به اين نتيجه مى انجامد كه او علاوه بر گزينش عمل صالح و تصرف مصلحانه بتواند تصميم به تصرف مفسدانه يعنى كشتار مردم و تخريب منابع و نيروهاى توليدى هم بگيرد و اين اختيار و گزينش را به عمل درآورد.
در اين نقطه از تاريخ هستى و يا تاريخ عالم طبيعى پرسشى برايه صاحبان ادراك و تدبير پيش مى آيد: ( آيا كسى در روى زمين پديد ميايد كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد؟)(82) و پاسخش چنين است : اين تنها يكى از نتايج اعطاى آن توانايى و امكان يا پيدايى انسان بر روى زمين است . حتى همين از جمله شرايط ضرورى دو محيط اجتماعى و بين المللى براى تسريع رشد معنوى و تقرب او به خداست . مستكبر مفسد فى الارض در شكل يك مانع هولناك بر سر راه زيستن و رشد معنوى ، چالشى را براى مردمى كه رشد معنوى يافته تا خليفه خدا شده اند پديد مى آورد و واكنش آنان را به گونه جهاد آزاديبخش در پى دارد كه بزرگترين حماسه هاى تاريخ از رهگذرش شكل ميگيرد و ارزش و معنا مى يابد: ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا و لينصرن الله من ينصره الله لقوى عزيز الذين ان مكنا هم فى الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزكات و امروا بالمعرف و نهوا عن المنكر و لله عاقبه الامور(83)
حماسه هاى بدر، احد، خندق و خيبر، و حماسه عاشوراى حسينى برترين آنهاست . حماسه قيام 15 خرداد و قيام 22 بهمن ، و حماسه انتفاضه مسجدالاقصى در همان راستاست ، ميدانى كه توده هاى آگاه و انسانهاى خليفة الله در آن به بلنداى قرب حق نائل مى آيند.
بازسازى سه محيط طبيعى ، اجتماعى ، و بين المللى ، و بازآفرينى آنها به صورتى مطلوب مستلزم فتح محيط درونى و بازآفرينى خويشتن و پيدايى شخصيت است كه كردارى باطنى بشمار ميآيد. فتح درون و بكارگيرى امكاناتش براى فتح سه محيط بيرونى جز با طرح قبلى و داشتن معيارها، احكام و سرمشقى براى خودسازى ممكن نيست . اينها لوازمى است كه خدا بشر را با گونه اى ادراك ساختارى و نيز از طريق دين و وحى مجهز به آن مى گرداند: و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكة ... قالوا لاعلم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحكيم
فتح محيط درونى ، و بازآفرينى خويشتن به گونه شخصيت ، كارى خواسته و دانسته بلكه آگاهانه ترين عمل ممكن و بنابراين عملى است از روى طرح و نقشه طرح و نقشه اى درباره حيات طيبه - يگانه زندگانى اى كه در آن هر كارى معنا و ارزشى دارد و رشدى را ببار مى آورد - كه از طريق (تعليم اسماء) حاصل ميآيد.
بدنيسان موجودى پا به عرصه جهان مى نهد كه كمالاتى را به نمايش مى گذارد و اسرارى را بظهور ميآورد و پديدارهايى خلق ميكند كه در وسع و توان فرشتگان نيست . موجوداتى كه نهايت كارشان انديشه درباره تمايز عالم و معلوم ، خالق و مخلوق ، قدسى و طبيعى ، منزه و آلوده ، و ستودن و ثناى پروردگار و اطاعت از اوامر اوست . پس فرمان مى يابند كه جملگى به خدمت زيستن و به خدمت رشد معنوى آزادى ،: تقرب او در آيند: و اذقلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابى و استكبر و كان من الكافرين و چنين ميشوند ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما(84) هو الذى يصلى عليكم و ملائكتة ليخرجكم من الضلمات الى النور و كان بالمومنين رحيما(85).
بدين سان همه موجودات و نيرويهاى نظام هستى كه در عالم طبيعت تاءثير گذارند و خدمت آزادى و رشد معنوى يا تقرب مردم اند و تنها عامل منفى در چهار محيط يافت مى شود. يكى آز كه در محيط درونى آدمى و جزء مهمى از ساختار موروثى اوست و ديگرى ابليس كه در اشكال رنگارنگى در سه محيط بيرونى و نيز در محيط درونى انسان دست اندركار است .
آز مانند اشكال بيشمار ابليس ، ناديدنى و غير محسوس است ؛ اما حضور و وجودش را از روى كاركرد دائميش در درون خويش و گاه در درون ديگران احساس و يقين مى كنيم . محركى است كه پيوسته (خواهش ) داشتن و بدست آوردن اشيا، شهرت ، و مقام اجتماعى و سلطه را در ما پديد ميآورد و اين (علاقه پست ) را كه موجد سلطه مالكانه و تسلط بر وسائل توليد و كالاها و انسانها و كره زمين و حتى ستارگان است در وجود ما توليد مى كند. در خدمت بقا و زيستن ما نبوده حتى گاهى در آن اخلال هم ميكند برخلاف سائقه هاى عضوى كه در خدمت بقا و زيستن اند و پايه در ساختمان زيستى و فيزيولوژيك دارند چنان پايه اى در محيط بيولوژيك و فيزيولوژيك ما ندارد. باز برخلاف آنها انگيزش دائمى دارد نه متناوب و با انگيزش و فروكش و نه بصورت انگيزش ‍ -->ارضا و فركش --> انگيزش مجدد --> ارضا و كاهش . خداوند متعال از سرشته شدن آدمى به آز و از كاركردش ‍ چنين خبر ميدهد: (و گفتيم اى آدم ! تو و همسرت آن بوستان سرشار انبوه بيكران ، ساكن باشيد و هر چه ميخواهيد به فراوانى و وفور از آن بخوريد [و براى تو اين امكان هست كه نه گرسنه شوى در آن و نه برهنه و اين كه نه تشنه شوى در آن و نه آفتاب زده ](86) و (فقط) به اين يك درخت نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد بود. آنگاه شيطان آندو را در مورد آن درخت بفريفت و بلغزانيد و از آن محيطى كه در آن بودند بيرون آورد و گفتيم : همه تان از آن محيط سقوط كنيد در حالى كه دشمن يكديگر باشيد و در زمين براى شما محل استقرار و بهره مندى مدت دارى باشد)(87)
آز - مهم ترين جزء بخش آسيب پذير و آسيب رسان ساختار موروثى يا محيط درونى ما - به تنهايى نمى تواند ما را به متعلقاتش چنان دلبسته و وابسته گرداند كه از زندگى انسانى به زندگى دنيادارى تنزل - يا هبوط - كنيم . ابليس هم در نقش عامل مفسد محيطهاى بيرونى به تنهايى قادر به اين كار نيست . تنها كاركرد ابليس و آز ضمن هماهنگى در تاءثيرگذارى ميتواند منشا اثر با اهميتى باشد. آنهم نه تعين كننده . يگانه تعيين كننده نهايى اراده آدمى يا توانايى ساختاريش برگزينش انواع زندگى ، و اراده كردن يكى از آنهاست .
ابليس - عامل ناديدنى و غير محسوس محيط - فقط از طريق برقرارى ارتباط خاصى ميان درخت يا ميوه اى كه خوردنش نهى شده و وسيله آزمايش قرار گرفته با آز كه عاملى در محيط درونى است آنهم از طريق تغيير انديشه ، ادراك ، و باور فرد نسبت به آثار مترتب بر خوردن ميوه حرام يعنى با گمراه كردن ، سلب نور خرد، و وارد كردنش به ظلمات هر چند براى دقايق و ساعاتى ميتواند چنين تاءثيرى بگذارد. كوشش فلسفى و تبليغات دراز مدتى مى طلبد كه كسى باور كند وضعيت تكوينى و نفوذناپذير پيرى ، بيمارى و مرگ يكباره جابه جا شده و مرزهاى وجودى ما ناگهان برهم خورده و برداشته شده بطورى كه ميتوانيم با يك كار سهل و ساده و پيش پا افتاده به عمر جاويد (و قدرتى نا فرسودنى )(88) نائل آييم . اين تنها يكى از شگردهاى ابليس ، و فقط كاركرد فلسفى اوست كه نمونهاى (انسى ) و مشهودش را هم در تاريخ فلسفه و هم در عصر خود شاهديم .
ابليس ، نامى است كه خداوند بر نوع شياطين اطلاق مى فرمايد.(89) چنانكه در آيات مربوطه با ذكر (آدم ) نوع بشر را در نظر دارد و احوالش را بيان مى نمايد. ابليس (كلى ) عوامل مفسد و مخل زيستن و رشد معنوى محيطهاى چهاگانه است كه كاركردهاى مختفلى داشته به دسته هاى رنگارنگ تقسيم شده اند.
به دو دسته بزرگ (نامرئى ) و آدمى تقسيم ميشوند.(90) عامل در محيطاند و مثل آدمها كنش و برهمكنش دارند كنشهايى را عليه مردم بروز ميدهد. چنانكه باين اعتبار، (قرين )(91) - يا همنشين - او محسوب شده بدنبالش مى افتند(92) يا افرادى از مردم پست منحط بدنبالش مى افتند(93) تا آن را سرپرست و حاكم و دوست خود بگيرند(94) (در محيط مومن بيشتر از زنبورهاى پيرامون گوشت در گردشند)(95) و در محيط طبيعى هر جا مواد خوراكى فاسد شدنى يا زباله اى بشكل غير سربسته و مهارنشده يا تار عنكبوتى باشد يافت ميشوند(96) حالات نامناسب و يا ناشايستى كه انسان به خود بگيرد و طرز راه رفتن لباس ‍ پوشيدن ، ادار كردن ، و غير آن كه آثار ناگوار و سويى داشته باشد از جمله عوامل مفسد محيط بشمار آمده از مصاديق ابليس اند يا زمينه مناسبى براى كاركردهاى شيطانى محسوب ميشوند(97) چنانكه حالت سنگينى و تنبلى ناشى از پورخورى (98)، حالت خواب پس از مستى (99)، يا عاملى كه موجب شعله ور شدن خشم آدمى شده او را از حالت تعادل و آرامش تعقل و تصميم گيرى خردمندانه خارج ميسازند(100) يا جامه هاى فريبا و آرايشهايى كه براى جلب و تحريك ديگران بكار ميرود و آلات موسيقى طرب انگيزى كه در مجالس شرابخوارى و مدمستى هست (101) جملگى يا علائق پست را تحريك و يا افكار، معانى ، اوهام و تخيلات گمراهگر را القا مى نمايند.
سنت هاى فرهنگى ، عقايد و سوم الحادى و فلسفه هاى زندگى پست چيزى جز عوامل مفسد رشد معنوى نيستند كه خداوند از اثرگذارى آنها چنين ياد مى فرمايد: انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لايومنون . و اذا فعلوا فاحشة وجدنا عليهاآباءنا والله امرانا بها. قل ان الله لا يامر بالفحشاء. اءتقولون على الله مالا تعلمون . قل امر ربى بالقسط و اقيموا وجوهكم عند كل مسجد و ادعوه مخلصين له الدين .(102)
دستاوردها و كاركردهاى عواملمخل و مفسد
(هان اى كسانى كه ايمان آوردند، شراب و قمار و بتها وتيرهاى قرعه كشى پليدهايى داستاورد شيطان است . بنابراين از آن دورى كنيد مگر شما رستگار شويد.)(103)
(من - ابليس - بر سر راهى كه راست به قرب تو مى رساند به كمين آنان مى نشينم آنگاه از جهت تاريخ (يا با تاريخسازى و تاريخ ‌پردازى (104) و تعبيه فلسفه اى در باب تاريخ ) و از جهت آينده سرنوشت تاريخى (وعده و وعيدها(105)) و با موضوع بحث قرار دادن بخش حقگرا و تعالى يابنده وجود آدميان و استفاده از بخش آسيب پذير - آسيب رسان ساختارشان (يا با آمدن از شرق و غرب و هر سوى محيط) بكار مى پردازم بطوريكه كه بيشترشان را سپاسگزار نيابى )(106) بازى كردن با ادراكات و تصورات ، احساسات و عواطف ، و انديشه هاو باورهاى مردم ، لازنين لهم فى الارض (107) هر باور، انديشه ، احساس ، ادارك و تصور بد و باطل و زشتى را براى آنان خوب ، حق ، راست ، و زيبا جلوه خواهم داد.
براى كجروان و منحرفان از صراط مستقيم رشد و تقرب ، فلسفه سازى و نظريه پردازى مى كنند: ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين (108) بيگمان تو بر بندگان قدرت اثرگذارى قاطع ندارى مگر بر كسى از كجروان منحط كه پيروى تو كند.
فلسفه سازى ، نظريه پردازى ، تاريخسازى ، آراستن بديها و زشتكاريها و ستم ها، امر به كفر و انكار، دعوت به فحشاء، القائات خرافى و اندشه هاى باطل را از طريق رسانه هاى صوتى و تصويرى و نوشتارى منتشر مى سازند: (هر كس از ايشان را توانستى با صدايت برانگيز و تحريك كن ... و به آنان وعده دروغ و خلاف و رنگارنگ بده ...)(109) (آيا ميخواهيد آگاهتان كنم بر چه كسى شيطانها فرود ميآيند؟ بر هر دروغساز گنه ورزى كه آنان مسموعات خود را نشر ميدهند و بيشترشان دروغگويند. اگر گاهى حرف راستى دارند يا از بعضى افراد خوشنام راستگو هم نقل قول و استفاده مى كنند براى جلب مستمع و مخاطب و فريب است .
هدف نهايى اين تلاشها و كاركردها يك چيز بيش نيست : لذت و اسارت مردم يعنى انتقالشان از هشت حالت آزادى و عزت به هشت حالت اسارت و ذلت ، به حالتهاى پستى و بعد از خدا. (ابليس گفت :... قطعاً بنى آدم را باستثناى اقليتى لگام خواهم زد و به اسارت در خواهم آورد)(110) و خداوند اشاره به مردم منحطى كه پيرو شيطان شده اند مى فرمايد ان هم الا كالانعام بل هم اضل اينها جز چارپاى اسير دست انسان - نيستند.؛ حتى بدتر و اسيرتر از چارپايان اند.
در حاليكه رشد معنوى ما مستلزم بقا و زيستن و تامين معيشت ماست و چاره اى جز اين نداريم كه براى ريشه كنى فقر بر دانش و مهارتمان بيفزاييم و با عوامل مخل و مفسد محيط طبيعى و غير آن بجنگيم تا خود را از اسارت آن برهانيم شيطان ما را از فقر ميترساند تا از مبارزه آن منصرف گرداند.وسوسه ميكند تا به جاى دستيابى به ثروت طبيعى از راه خودفروشى و زشتكارى و بخل و غارت و اختلاس و استثمار و استعمار امرار معاش كنيم : الشيطان يعدكم الفقر يامركم بالفحشاء والله يعدكم مغفرة والله واسع عليم (111) حال آنكه توانايى ها و استعدادهاى خدادادى ، بشر را قادر بر تسلط بر منابع ، اشياء، و نيروهاى محيط طبيعى ساخته است همان توان ، استعداد، و امكانى كه او را صاحب (كرامت ) گردانيده و مايه بهره منديش از نعمتهاى پاك و فراوان طبيعى شده است و معيار مهم ترين تمايزش از ساير موجودات روى زمين ولقدكرمنا بنى ادم و حملنا هم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلنا هم على كثير ممن خلقنا تفضيلا(112)
نبايد گمان برد شيطانى كه ما را از فقر و عوامل مخل و مفسد محيط طبيعى ميترساند هميشه نامرئى و نامحسوس است گاهى او همان كاهن ، مرتاض ، و صوفى حقه بازى است كه فقر را ارزش شمرده به آن مباهات مى نمايد و خود را زاهد مى خواند؛ و همان كسى كه با علوم طبيعى و فناورى مخالفت ميورزد و مردم را مقهور و اسير طبيعت مى خواهد نه (كريم ) و آزاده و عزيز و مقتدر. او (وسواس ‍ خناس يعنى وسوسه گر پيدا و پنهان شونده اى است كه در ذهن و دل مردم وسوسه مى كند و نه از (نامرئيان ) بلكه از آدميان - الناس - است ؛ اما از مستكران ، دنياداران ، كاهنان و سلاطين رسانه اى ، و طاغوت ها يا سلطه گران سياسى كه اوامر و نواهيشان با احكام الهى تناقض و تعارض دارد. اينها همان ابليسى هستند كه برخلاف فرشتگان حاضر نشد به خدمت بنى آدم درآمده به آزادى ، كرامت ، رشد و تقربش يارى رساند بلكه بعكس نقش افساد فى الارض و اضلال مردم را در روى زمين بر عهده گرفت تا مردم و منابع طبيعى و اقتصادى را تباه يا نابود گرداند و دهانه بر انسان ها بزند و آنان را به اسارت بيفكند: لاحتنكن ذريتها الا قليلا.
گروههاى اجتماعى نامبرده ، ذريه شيطان اند، اما نه ذريه جسمى و زيستى بلكه اولاد فرهنگى او كه در مقام راهنمايى و اطلاع رسانى به كهانت او اضلال همت گماشته در مقام سرپرستى و حكومت به سلطه گرى سياسى پرداخته در مقام اقتصادى به اعمال سلطه مالكان دست زده اند تا توده هاى نادان و منحط جاورسان و دون جانور را اسير خود ساخته دهانه زده به خدمت ارضاى مطامع پليدشان درآوردند. توده هاى گمراهى كه خداوند متعال بشدت هشدارشان ميدهد كه ... اءفتخذونه و ذريته اولياء من دونى و هم لكم عدو؟ بئس للظالمين بدلا(113) و آن هنگام كه فرشتگان را گفتيم آدم را سجده بريد تا سجده بردند جز ابليس كه از ننامرئيان بود و از امر پروردگارش بدر شد. آيا با وجود اين او و ذريه اش را به جاى من حاكم و سرپرست خويش مى گيريد حال آنكه آنان دشمن شما هستند؟ اين بيجا گرفتن براى ستمكاران بر خويشتن چه بد و شوم است .
بشر چون موجودى است كه دستخوش ناآگاهى ، فراموشى ، غفلت ، و گمراهى مى شود با عوامل مخل و مفسد محيط طبيعى كه مانع زيستن او هستند آشناتر است تا با عوامل مفسدى كه در امر رشد معنوى و تقربش به خدا اخلال مى كنند. خطر عوامل بيماريزا را زودتر از خطر طاغوت و مستكبران ، دنياداران ، كاهنان ، و سلاطين رسانه اى جهان تشخيص ميدهد. به همين علت از عوامل محيطى دسته نخست سريعتر احساس خطر كرده مى پرهيزد. شگفت تر اين كه هيچگاه عوامل بيماريزا، آفات گياهى ، يا سيل و زلزله را احترام ننموده ، تسليمشان نشده و به آقايى ، اربابى ، و سرورى نپذيرفته است . اما طاغوت ، كاهنان ، مستكبران ، سرمايه داران خون آشام ، سلاطين رسانه اى ، فلاسفه گمراهگر و معيوبى مانند نيچه و ماركس و حتى سياستمداران ابلهى رااحترام و تجليل و ستايش كرده و به آنها ايمان آورده است بطوريكه قيد اطاعتشان را به گردن گرفته مانند گاوى براى آنها شخم كرده گاه همه چيزش را در اين راه از دست داده است . تاريخ پر است از حكايت مردمى كه يوغ بردگى و سربازى چنين موجودات پليدى را به گردن نهاده به عبوديت آنها نشسته در آستان و درگاهشان پيشانى بر خاك ذلت و اسارت سوده اند. اطاعت و پيروى از ذريه شيطان يعنى همين : انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يومنون . و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آباءنا و الله امرنا بها. قل ان الله لا يامر بالفحشاء اءفتخذونه و ذريته اولياء من ذونى وهم لكم عدو؟!(114)
(و كسانيكه كافر شدند گفتند: هرگز يه اين قرآن ايمان نمى آوريم و نه به آن (كتابى كه پيش از آن آمد. اگر ستگران را بهنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان ايستاده شده اند ببينى كه سخن رد و بدل مى كنند، مستضعفان به مستكبران مى گويند: اگر شما نبوديد ما مومن شده بوديم . مستكران به مستضعفان جواب ميدهند: آيا ما راه بر هدايت شما بستيم پس از آنكه پيام هدايت به شما رسيدى ؟ نه ، شما خود تبهكار بوديد. و مستضعفان به مستكبران مى گويند: نه ، در واقع تدبير خصمانه شبانه روزى شما بود آن هنگام كه به ما دستور ميداديد به خدا كافر شويد و برايش همتايان قرار دهيم . و چون عذاب را بديدند پشيمانى خويش پنهان داشتند. و ما طوقها بر گردن كسانى كه كافر شدند بگذاشتيم . آيا جز بدانچه مى كردند جزا داده مى شوند؟ و ما به هيچ مدينه اى پيامبر بيم دهنده اى نفرستاديم مگر اينكه طبقه خوشگذران مرفهش گفتند: ما به پيامى كه شما آورده ايد كافريم و گفتند: ما بيش از ديگران مال و فرزند (نفر و جمعيت ) داريم و امكان كيفر دادن مانيست .)
در طول تاريخ پيامبران و مردم آزاده ديندار با دو گروه اجتماعى : اسير زيرسلطه ، و سلطه گر اسير و ذليل كننده ، روبرو بوده تلاش ‍ كرده اند توده هاى دربند، فقير، ذليل شده و ستمديده مستضعف را هدايت ، بيدار، آگاه ، و با حيات طيبه زنده گردانند. عده اى هدايت شده ايمان مى آورند و از پى آزادى و رشد معنوى برخاسته با مستكبران و دنياداران و كاهنان و طاغوت درگير ميشوند ولى بسيارى هم نه اراده زندگى انسانى مى كنند و نه اراده حيات طيبه . نوح كه از اينها نوميد گشته به پروردگارش چنين گزارش و شكايت ميبرد: (پروردگار من ! اينها از من فرمان بردند و كسى را پيروى و اطاعت كردند كه كثرت مال و نفراتش جز بر انحطاطش نيفزود و عليه من حيله هاى سهمگين بكار بردند و گفتند هرگز معبودهاى خود را از دست منهيد.)(115)
مردم ديندار آزاده با قصد تسريع سير تقربشان و احراز درجات عاليه در نظام هستى مى كوشند در اجراى اوامر الهى به نجات مردم اسير و ذليل زير سلطه كمك كنند. نه تنها نسبت به آنان دشمنى ندارند بلكه آنان را مشمول رحمت رحمان خود قرار داده به حالشان دل ميسوزانند. دستور خداند به پيامبرش و مومنان در مورد آنان چنين است : خذ العفو و امر بالعرف و اءعرض عن الجاهلين ...از جاهلان رو برگردان .(116) چون عاملان جاهل و گمراه اصلاح ناپذيرى هستند ولى مفسد و مخل زيستن و رشد معنوى نيستند بايد از وجودشان چشم پوشى كرد. لكن همين مستضعفان اسير و زير سلطه هر گاه بدستور طاغوت و استعمارگر به جنگ مردم ديندار بيايند يا در گردش چرخ دستگاه ظلم و تجاوز مشاركت داشته باشند عاملانى مخل و مفسد تلقى شده با آنها مبارزه و شرشان دفع خواهد شد.
آنچه اصالتاً عاملان مخل و مفسد محيط اجتماعى و محيط بين المللى تلقى ميگردند مستكبران و دنياداران سلطه گرند. مستكبران اصولا از روى رفتار و سياست دگرتباهگرى يا افساد فى الارض و نابود كردن (حرث و نسل )(117) شناخته ميشوند. دنياداران يا مترفان را هم خداوند هم قبيله شيطان لقب داده است : ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين (118)
براى رشد معنوى و سير تقرب موسى كليم الله و دستيار برجسته اش هارون در دو محيط اجتماعى بين المللى تهديدى هولناك تر از فرعون - سلطه گر سياسى و مالك مطلق مصر - - هامان - كاهن اعظم و قارون - سرمايه دار منافق و دنيادار پليد، و سه گروه اجتماعى كه پشت سر هر يك از آنها قرار دارند يعنى (ملا) يافت نميشود: و لقد ارسلنا موسى بآياتنا و سلطان مبين الى فرعون و هامان و قارون ، فقالوا: ساحر كذاب . و چون حق از آستان ما به آنان ابلاغ شد گفتند: پسران كسانى را كه همراه موسى ايمان آوردند بكشيد و زنانشان را زنده نگاه داريد. حال آنكه سياست بدخواهانه كافران جز به هدر نيانجامد. و فرعون گفت : بگذاريد من موسى را بكشم و او پروردگارش را به يارى و ممانعت بخواند... و موسى گفت در واقع ، من از شر هر متكبرى كه به دوران حساب ايمان نياورد به پروردگار خودم و پروردگار شما پناه ميبرم ...(119) بنابراين (اى پيامبر، در برابر اين عوامل مخل و مفسد اجتماعى و بين المللى بايد صابر و قاوم باشى زيرا وعده خدا حق است (و به آن وفا مى كند) و در پى مصونيت و پاكى نسبت به آلايشت باش و هر شبانگاه ، بامداد پروردگارت را بپاكى بستاى . بيگمان كسانى كه بدون در دست داشتن دليل قاطعى از طرف خدا درباره آيات خدا بحث خصمانه مى كنند در اندرونشان جز يك خودبزرگ پندارى - (كبر) - نيست كه به آن رسيدنى هم نيستند. بنابراين به خدا پناه ببر زيرا شنواى بينا اوست