گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
انقلاب ، آزادى و استقلال فتح محيط اجتماعى


(انقلاب ) واژه اى است كه دگرگونى بطور عام و در چيزهاى مختلف و در دو راستاى متضاد مثبت و منفى يا نيك و بد، و كمال و پستى ، ولى بيشتر در راستاى مثبت و نيك و كمال را افاده مى كند. (دگرگون شونده ) از اين كاربرد تا آن كاربرد ممكن است تفاوت كند يا تفاوت نكند. چنانكه جامعه شناسى انقلاب رشته اى است كه فقط به دگرگونى جامعه و شايد دگرگونى سياسى آن اختصاص ‍ دارد. به همين سبب جامعه شناسان سياسى و انقلاب - كه انگشت شمار هم هستند - نتوانسته اند براى آن تعريف جامع و مانعى ارائه دهند. آنان از اين واژه براى اشاره به واژگونى هاى بزرگ گذشته در جامعه - دولتهايى كه پيشتر ثبات سياسى داشته اند استفاده مى كنند مانند انقلاب فرانسه و دستاوردها و پيامدهاى سده نوزدهم آن ، انقلاب 1917 روسيه و پيامدها و آثارى كه در سده بيستم در اروپا و در سراسر جهان برجاى گذاشت و يا نهضت آزاديبخش و انقلابى كه در ايرلند عليه سلطه گرى انگليس و در الجزاير عليه استعمارگرى فرانسه در قرن بيستم رخ داد. در آن ميان جانشينى خشونت آميز و خونين گروهى اجتماعى كه دستى در حكومت نداشته اند به جاى گروه اجتماعى يا طبقه حاكمه ، رخدادى كه با دگرگونى ماهيت و قصد و نتيجه اوامر و نواهى يا قوانين همراه است و تحول در قانونگذارى است بيش از هر چيز در كانون توجه جامعه شناسان انقلاب و سياسى قرار دارد. همانچه در بعثت انقلاب هاى توحيدى جانشينى خدا و شريعت او و تصدى پيامبر امام معصوم به جاى (طاغوت ) يا مستكبران دنياداران ، و فاتحان بيگانه و مهاجم يا دست نشاندگان آنها ظاهر ميشود و جلب توجه مى كند.
قانونگذارى و قوانين جديد - كه جز مجموعه اى از اوامر و نواهى يا احكام وضعى و احكام تكليفى (201) نيست - امنيت زيستن امنيت رشد معنوى ، آزادى - عزت ، كرامت و يافتن منزلت والا در نظام هستى يا قرب به خدا را در بر داشته ببار مى آورد و خوشايند توده هاى مردم است در حاليكه خشم ، نفرت ، دشمنى ، و ياوه سرايى مستكبران ، دنياداران يا دزدان قدرت و ثروت ملى را برمى انگيزد. ازينرو، جامعه شناسان انقلاب اظهار مى دارند كه (انقلاب از آن گونه واژه هاست كه آغشته به مضمون عاطفى است ... مردم ايالات متحده آمريكا از آنچه پس از 1917 در روسيه و سپس در چين پيش آمده خوشحال نيستند. طبقات حاكم بر فرانسه پيش از انقلاب 1789 هنوز از ضربه (عصر وحشت ) (اعدام و سركوب اشراف و عمال سياسى آنها) بهبود نيافته اند هيچ چيز و هيچ پيشامد ديگرى نمى تواند خاطر يك اشراف زاده فرانسوى را از يك انقلاب آسوده سازد. در حاليكه در روسيه واژه انقلاب هنوز (1965) هم به گونه يك واژه مقدس تقديس ميشود در چين و كوبا انقلاب چيزى بيشتر از يك (واژه ) جلوه ميكند)(202).
اين همان حقيقتى است كه 1400 سال پيش خداوند متعال در قرآن مجيد چند بار گوشزد مى فرمايد. عبارتى كه براى انقلاب بكار ميبرد (تفوق بخشيدن شريعت يا قانونگذارى الهى - توحيدى بر هر گونه قانونگذراى و حكومت طاغوتى است ) رخدادى كه مشركان و كافران سلطه گر از آن نفرت دارند: هو الذى ارسل رسوله باهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون (203) (احبارشان و راهبانشان را بجاى خدا ارباب (قانونگذار و فرمانروا) خويش گرفته اند حال آنكه جز اين دستورى نداشتند كه خداى يگانه را بپرستند كه جز او خدايى نيست و او منزه است از آنچه باوى انباز ميسازند. مى خواهد نور خدا (معارف حقه وحيانى و شريعت ) را با دهانشان (از جمله امر و نهى و صدور قوانين طاغوتى ) خاموش سازند حال آنكه خدا جز به اين رضايت نمى دهد كه نور خويش تا نهايت بتحقق رساند گر چه كافران را خوش نيايد اوست كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاده است تا او را بر همه نظامهاى حقوقى و راه و رسم هاى زندگى پست پيروز گردانده تفوق بخشد گر چه مشركان از آن نفرت داشته باشند. هان اى كسانى كه ايمان آوردند! بيگمان بسيارى از احبار و راهبان اموال مردم را به باطل (بدون مابازاء و خدمت يا كالايى ) ميخوردند و مانع سير تقرب به خدا ميشوند و كسانى كه زر و سيم مى اندوزند و آنها را در راه خدا انفاق نمى كنند بايد به عذابى دردناك مژده دهى به دورانى كه آنها را در آتش دوزخ سرخ كنند آنگاه پيشانى و پهلو و پشت آنان را داغ نهند كه اين است آنچه براى خويشتن اندوخته و سپرده مى ساختيد. حال بچشيد آنچه را كه مى اندوختيد و مى انباشتيد.)(204)
جامعه شناسان سياسى و انقلاب از يك طرف مى بينند انقلاب در كاربرد عمومى و مردم و حتى دانشمندان علوم اجتماعى بر تحولات و تغييرات متنوع و شايد بيشمارى اطلاق ميشود از تدريجى تا ناگهانى ، از خشونتبار تا مسالمت آميز و غيرخونين و بر اساس ‍ توافق و پذيرش همگانى ، و براى امور و چيزهاى مختلفى از انديشيدن مردم تا طرز لباس پوشيدن خانمها و خريد و فروش اين پوشاكها، و از طرف ديگر با هيچ انقلابى در تاريخ آشنايى ندارند كه اگر نه همه اينها دست كم بخش اعظم آنها را در برداشته باشد، در نتيجه هر چه تلاش مى كنند نمى توانند ميان اينهمه تغيير و تحول ربطى معقول بيابند يا تعريف جامع و مانعى براى انقلاب اجتماعى ارائه دهند.
اما از شرحى كه در فصول گذشته داشتم ، از آنچه در كتاب انقلاب تكامل اسلام - چاپ 1349 - نوشته ام و نيز از مشاهده جنبش ‍ - انقلاب اسلامى ايران كه تكرار بعثت - انقلابهاى تكاملى پيامبران (205) است در مى يابيم كه بزرگترين انقلابهاى اجتماعى تاريخ همه ى آن تعبيرات و تحولات را كه جامعه شناسان سياسى غير قابل جمع در يك انقلاب مى پندارند در بطن خود مى پرورد؛ چند دهه فراگردش طول مى كشد و پيامدها و آثارش قرنها و هزاره ها را ميپوشاند.
كرين برينتون كتابش را با اين عبارت آغاز ميكند: (انقلاب يكى از آن واژه هاى نادقيق است كه برانقلاب بزرگ فرانسه ، انقلاب صنعتى ، يك انقلاب اجتماعى ، انقلابى در انديشيدن ما، يا انقلاب در داد و ستد پوشاك خانمها و... اطلاق مى شود و اين فهرست ميتواند تقريبا بى پايان باشد.) فرهنگ علوم اجتماعى (206) ذيل (انقلاب ) چنين شروع ميشود: ( اكثر نويسندگان جديد اصطلاح انقلاب را در اشاره به معانى زير بكار برده اند: الف . تغييرات ناگهاى و بنيادينى كه در اوضاع و احوال سياسى و اجتماعى روى ميدهد، يعنى زمانى وقوع مى يابد كه حكومتى مستقر و نيز يك نظام اجتماعى و حقوقى بطور ناگهانى ، و گاه به طرزى خشونت آميز بوسيله حكوممت يا نظام جديدى كنار زده مى شود. ب . تغييراتى از نوع بنيادى و غير سياسى هر چند كه تغييرات مورد بحث به كندى و بى خشونت روى داده باشد. اصطلاح هايى مانند انقلاب علمى ، انقلاب هنرى ، انقلاب فرهنگى ، و حتى انقلاب در روابط جنسى مرد و زن در قرن ما غالباً براى توصيف دگرگونيهاى همه جانبه در حوزه هاى مختلف زندگى فرهنگى بكار برده ميشوند.)(207)
گى روشه هم مى نويسد: (تغييرى را كه فقط يك يا چند نفر تحت تاءثير آن قرار گيرند نمى توان به عنوان يك تغيير اجتماعى محسوب نمود. به عبارت ديگر تغيير ايده يا رفتار عده معدودى از افراد جامعه نميتواند به عنوان يك تغيير اجتماعى پذيرفته شود مگر اين كه اين تغيير ايده يا طرز برخورد و تلقى در سطح بسيار وسيعى صورت پذيرد... اولا تغيير اجتماعى لزوما يك پديده جمعى است . به سخن ديگر، تغيير اجتماعى بايد يك جامعه يا بخش مهمى از يك جامعه را در برگيرد. تغيير اجتماعى بايد شرايط، شكل زندگى يا زمينه فكرى و روحى سطح وسيعى از يك جامعه يعنى خيلى بيش از چند نفر را دگرگون نمايد. و اين اصل مهمى است براى مشخص نمودن يك تغيير اجتماعى . ثانياً يك تغيير اجتماعى بايد يك تغيير ساختى باشد يعنى تغييرى كه در كل سازمان اجتماعى يا در بعضى از قسمت هاى تشكيل دهنده سازمان اجتماعى حادث شود. در حقيقت ، ما موقعى مى توانيم از تغيير اجتماعى صحبت كنيم كه بتوانيم عناصر ساختگى يا فرهنگى سازمان اجتماعى را كه تبديل و تغيير يافته اند به صورت روشن بازشناسيم و تشخيص دهيم ...تغيير اجتماعى عبارت است از تغييرى قابل رؤ يت در طول زمان به صورتى كه موقتى يا كم دوام نباشد، بر روى ساخت يا وظايف سازمان اجتماعى يك جامعه اثر بگذارد و جريان تاريخ را دگرگون نمايد)(208)
تمامى تغييرات و تحولاتى كه در چند گفتار اين جامعه شناسان سياسى و انقلاب از آنها سخن مى رود هم در انقلاب تكاملى اسلام ، و هم در انقلاب اسلامى ايران كه در فاصله تاريخى 1400 ساله از يكديگر قرار دارند قابل رؤ يت است ؛ حتى (انقلاب در لباس ‍ پوشيدن خانم ها و در داد و ستد اين پوشاك ). آيات سوره نور - كه در صفحات پيش از نظرتان گذشت - و نقش حجاب و چادر و مقنعه در هر دو انقلاب بر كسى پوشيده نيست . در عين حال ، تغيير و تحولى تكاملى و از پست به اعلى هم هست ، چنانكه به تصديق بزرگترين تاريخدان معاصر غرب ، ويل ديورانت (209) و همسرش كه چنين پوششى را براى مردم ايالات متحده آمريكا آرزو مى كند: (فرزندان بى بند و بار ما شايد در طول عمر خود روزى را ببينند كه مقيد بودن به اصول اخلاقى و نجابت مطلوب زمانه باشد سرانجام حجاب دلپذيرتر از برهنگى باشد.)(210)
انقلاب اسلامى ايران مهم ترين حادثه سياسى قرن ، و گسترده ترين و ژرف ترين تحول فرهنگى و اجتماعى يك ملت ، و بنابراين بزرگ ترين جهش تاريخ است كه دستاوردها و آثار و نتائجش در آينده بشريت اثر مى گذارد. طى آن ، آدمى در يك گستره توده اى و ميليونى به اوج انسانيت برآمده از اين سطح با همين گستره به قله رفيع حيات طيبه كه اعتلا به دوازده حالت محيطى و كيفيت فرهنگى آزادى - عزت باشد عروج مى كند.
اراده الهى كه بر تاريخ و بر نظام هستى حاكميت داشته به رفعت مستضعفان تعلق دارد به گونه فيض نعمت هاى گران اسلام ناب ، توفيق ، و تاءييد و برانگيختن امامى پرهيزگار و فداكار جارى شده از مردم ايران كه روى از طاغوت برتافته به خدا آورده اند و چنگ به دينش زده اند قدرتى شكست ناپذير مى سازد تا تخت و تاج مستكبران را فرو كوبد و او رنگ عزت و آزادى بر تارك مظلومان نهد و بر اريكه اقتدارشان بنشاند.
در شبستان سرد و تاريك ايران ، فطرت حنيف آدمى چون مشعلى از ژرفاى هستى اين مردم عابد مجاهد سر برمى زند تا در جبين رستگار و بلندشان پرتو اندازد، مردمى كه اراده شان بر قهر ستمكاران و جباران و ديوان و بر استقلال و آزادى ايران تعلق گرفته است .
بدينسان اراده مردم به اراده الهى مى پيوندد تا شفاعت حسنه اى رخ دهد كه از برق درخشش آن درخشان ترين نقطه عطف تاريخ ، پس از بعثت - انقلاب خاتم ، رقم مى خورد. ملتى نه تولد جديد، كه هستى دوباره اما برين مى يابد. ملتى كه به دنيا پشت پا ميزند (اغلال ) علائق پست را گسسته و از (خود) فرو نهاده بر طاغوت شوريده عليه استكبار جهانى و دو ابر قدرت شرقى و غربى بپاخاسته با چنگ مردانه و خونالوده ، بند و زنجيرهايى كه زورمندان روى زمين در طول قرون بر پا و اندامش بسته اند يكباره مى گسلد و پرده اوهام و اباطيلى را كه صاحبان تزوير بر ذهن و دلش تنيده اند يكسره دريده و آزادى - عزتش را بدست مى آورد و تنگ در آغوش مى فشارد.
در اين آفرينش معنوى ، انسان والا با هستى برين پا به عرصه تاريخ مى زند و فرهنگى پديد مى آيد كه در ديده كسانى كه از تاريخ راستين و آفرينش معنوى بى خبرند نو مى نمايد. چه ، با پيشرفتهاى فنى و كشفيات علمى و پيدايى دولتهاى بزرگ و مقتدر، و كشورگشايى ها سنخيتى ندارد. لحظات درخشان به خود آمدن ها، بيدارى و برخاستن از خواب غفلت ، نگرش به عمق تاريخ و معناى هستى ، اميد به آخرت - زندگى پس از مرگ طبيعى - و عدل و داد الهى ، باور آوردن به كرامت انسان و امكان دستيابى او به منزلت والا در نظام هستى ، و جانبازى وايثار و همت نهادن به نيكوكارى و خدمت به خلق است . بسط شخصيت (211) در عمق تاريخ تا خاتم و آدم ، و در بسيط جغرافياى انسانى است .
انقلاب اسلامى ايران شيوه هاى از زندگى اخلاقى و باورها و جهان - انسان شناسى توحيدى را به مردم دنيا عرضه مى كند. بدين اعتبار نيز آخرين در زنجير بعثت هاى پيامبران و نهضت هاى آزاديبخش و تكاملى تاريخ بشمار مى آيد. مردمى كه آن را بر پا كرده اند مى خواهند از راه بدست آوردن بينش و تربيت و دگرگون ساختن اوضاع و شرايط اجتماعى و سياسى و از طريق نقشه و برنامه بر امور خويش حكومت كنند، فاتح چهار محيط باشند و بمانند و امور را در مجارى صحيح و در مسير صلاح بيندازند. اگر در اين كار توفيق يابند و به همان مقدر كه توفيق يابند براى ملتهاى ديگر و هم نسلهاى آينده پايه و مايه زندگى خواهد گشت . در آينده ، هر ملتى بخواهد آزادى و استقلال داشته باشد و جنبشى كند يا به حيات طيبه فرا رود به اين تجربه باز خواهد گشت و مراجعه خواهد كرد تا از آن كسب نيرو و حركت و سرمشق كند. حتى به ياد آوردن و مطالعه اين تجربه ، موجب شوق و جنبش و اعتلا ميشود. از اينجا، خورشيد انقلاب اسلامى بر تاريخ آينده و سرنوشت بشريت پرتو مى افشاند. نقطه عطفى در حيات مستضعفان و ملتهاى جهان به وجود آمده است . تكليفى سنگين و رسالتى بزرگ بر دوش ما نهاده است و آن ابلاغ پيام آن است . ارزشها و آرمانهاى اسلامى جهان - انسان شناسى توحيدى بايد شناسانده و ارائه شود. درس ديندارى را كه درس رشد معنوى ، فرونهادن (اصر) و گسستن (اغلال ) و پشت سر نهادن اسارت - ذلت و ارتقا به آزادى - عزت هاى دوازده گانه باشد پس از آنكه خود آموختيم و در سطح استادى آن قرار گرفتيم به مردم جهان بويژه فرهيختگان و فرهنگيانش بياموزيم فرهنگ انقلاب را كه فرهنگ آزادى و استقلال و والايى در نظام هستى و فتح چهار محيط است به صحنه جهانى صادر كنيم تا به هدف نهايى انقلاب كه برنامه ريزى براى انسانيت و سير دادن مردم در حيات طيبه با آگاهى و تصميم گيرى خودشان باشد نزديك شويم ...
اينجاست كه بسيج و سازماندهى دانشمندان علوم اجتماعى و انسانى مرتبط با تربيت و رشد و صلاح آدمى ضرورت مى يابد.
قيام ، و انقلاب سياسى :
فتح محيط اجتماعى
قيام كه دومين حلقه از فراگرد انقلاب اجتماعى باشد همان شوريدن بر محيط فاسد و مفسد است . تعدادى از عوامل محيط اجتماعى ، فاسدكننده روحيه ، جهان بينى ، عقايد و رفتار افرادند. بعضى از عوامل ممكن است عده اى را فاسد كنند و در عين حال نسبت به افرادى بى اثر باشند يا حتى جمعى را در راه تقرب مفيد افتند. از جمله عوامل اخير فقر و است و براى ديگران مفيد و مصلح . در همين جاست كه با تفاعل عوامل محيطى با اراده و شخصيت آدمى سروكار پيدا ميكنى و پى مى برى كه محيط بى فرد داراى خاصيت اجتماعى معينى نيست و از تفاعل اين دو اثر يا آثار متفاوتى به ظهور مى رسد.
اشاره به تاثير فاسدكننده ثروت و نعمت كه شامل اقتدار سياسى و قدرت نظامى هم ميشود مى فرمايد: (و چون به انسان نعمت دهيم روى بگرداند و شانه اش را بچرخاند (از سر بى اعتنايى به دين ) و چون شرى به او رسد ناميد باشد. بگو: هر كس بر حسب شخصيتش (يا منشش ) عمل مى كند و پروردگار شما داناتر است به آنكه او راه يافته تر باشد)(212).
ان الانسان ليطفى ان راه استغنى بيگمان ، آدمى چون خويشتن را توانگر بيند سركشى كند.(213)
ولكن متعتهم و ابائهم حتى نسوا الذكر و كانوا قوما بورا لكن تو آنان و پدرانشان را نعمت دار برخوردار كردى چندان كه پند و ياد تو را از ياد بردند و جماعتى بى خير گشتند.(214)
فقر، بيمارى و ميدان جنگ را سه وضعيت محيطى لغزش آور و مقتضى انحراف اعتقادى و اخلاقى ميداند و بر اين اساس ، از كسانى كه در چنين شرايطى مقاومت و تحمل و شكيبايى نشان دهند تجليل به عمل مى آورد: و الصابرين فى الباساء و الضراء و حين الباس (215)
در سوره مباركه فلق ، بسيارى از آفريده هاى خود را موجب گمراهى و انحطاط و فساد مى شمرد و دستور ميدهد از شر آنها و ديگر عوامل مفسد وگمراهگر و پستى آور بپروردگار سپيده دم پناه بريم . از جمله شر آنها كه در گره ميدمند - و شايد علاوه بر جادوگران كسانى را هم كه موجب گسستن روابط مسالمت آميز و دوستانه به همكارى ها مى شوند شامل گردد - شر حسود به گاهى كه حسد ورزد: (بگو: به پروردگار سپيده دم پناه ميبرم از شر آنچه بيافريد و از شر شب (يا هر تاريكى مانند تاريكى جهل و جاهليت و گمراهى ) چون فراگيرد و از شر آنان كه در گره ميدمند (يا جادوگران ) و از شر هر حسود آنگاه كه حسد ورزد.) و در سوره بعدى - كه آخرين سوره قرآن باشد - به شمارش تعداد ديگرى از عوامل شرير و مفسد اجتماعى مى پردازد: (بگو: به پروردگار آدميان پناه مى برم ، فرمانرواى آدميان ، خداى آدميان ، از شر وسوسه گر پيدا و پنهان شونده اى كه در سينه آدميان وسوسه ميكند، از پريان باشد يا آدميان ).
اين سوره مباركه دلالت بر اين دارد كه علاوه بر آدميان وسوسه گر كه شيطان صفت و شيطان رفتارند شيطان اصلى هم از عوامل مفسد محيط اجتماعى بشمار ميرود، گو اينكه از عوامل محيط طبيعى هم هست . به عبارتى ديگر در هر دو محيط اجتماعى و طبيعى عمل ميكند مولاى متقيان درباره عملكرد آدميان شيطان صفت وسوسه گر مى فرمايد: (شيطان را براى كارشان ابزار وحدت و قوام موجوديت خويش ساختند و او هم انان را دام فريب و گمراهى خويش كرد. چنانكه در سينه شان تخم ريزى كرد و جوجه شيطان پرورد و به آغوششان خزيد و جا گرفت بطورى كه از چشمشان نگريست و با زبانشان سخن گفت تا به ارتكاب اشتباهات و گناهان فاحش وادارشان كرد، يعنى كار كسى كه شيطان او را شريك قدرتش ساخته و باطل را بر زبانش جارى كرده باشد).(216)
زبانى كه شيطان باطل را بر آن جارى ساخته همان زبانهاييست كه از راديوها و تلويزيون هاى آمريكايى و غربى و طاغوتى سخن مى گويند شيطان با زبان آنان سخن مى گويد و با قلم امسالشان در مطبوعات ، كتابها، فيلمنامه ها و نمايشنامه ها مى نويسد. صدا، سيما، فيلم ، نمايش ، مطبوعات و كتاب ابزارهاى انتشار جمعى و تبليغاتند كه در عصر ما نقش تعيين كننده اى هم در هدايت مردم و هم در گمراه و فاسد كردن آنان بازى مى كنند. بديهى است وقتى به دست آدمهاى شيطان صفت و طاغوتها بيفتد چه بر سر مردم خواهد آمد. اولين تزويرى كه مى كنند اين است كه آنها را وسايل (اطلاع رسانى ) يا (رسانه هاى جمعى ) مى خوانند در حاليكه هدفهاى متعددى را تعقيب كرده كاركردهاى معلومى را دارند. در راس آنها دفاع از فلسفه زندگى دنيادارى و حكومت آن ، دفاع از مستكبران ، زورمندان ، مرفهان بى درد يا مترفان ؛ و گمراه كردن توده هاى مردم و غافل و خواب كردن و انصراف آنان از جهاد آزادى بخش است .
اين رسانه ها تمام كاركردهايى را كه افراد منحط در گفتن و از راه زبان دارند به اجرا مى گذارند. پستى و حقارت روساى دنيادار خود را از ديده مردم مى پوشانند. جامعه خود را كه با دنيا دارند يا جانورسان روان درمانى مى كنند. اريك فروم ، روانكاو آمريكايى پس از آنكه به اين سوال كه ما از سلامت روان برخورداريم ؟ پاسخ منفى ميدهد دلايل محكم و قاطعى بر آن اقامه مى كند از جمله مى گويد: (فرض كنيم در جامعه غربى ما فقط به مدت چهار هفته برنامه هاى سينما، راديو، تلويزيون ، خبرهاى ورزشى و روزنامه ها تعطيل و متوقف شوند. عوامل اين تعطيل و توقف چه خواهد بود؟ يقين دارم كه حتى در همين مدت كوتاه چندين هزار اختلال عصبى بروز خواهد كرد و هزاران نفر دچار تشويش خواهد شد كه از لحاظ كلينيكى فرق با روان نژندى ندارد.اگر معجون مخدر براى نارسايى هاى اجتماعى موقوف شود بيمارى آشكار خواهد شد.)(217) هم او درباره اين ابزارهاى شيطانى مينويسد: (ما داراى راديو و تلويزيون و سينما هستيم روزانه به تعداد هر نفر يك روزنامه داريم ولى اين رسانه هاى گروهى به جاى اين كه بهترين آگاهى ها ادب و موزيك را از گذشته و حال در اختيار ما بگذارند با آگهى هاى بازرگانى و تبليغاتى مغز ما را با كم بهاترين مطالب كه به هيچ وجه نشان از حقيقت ندارند با فانتزى هاى ساديستى پر مى كنند كه حتى شخص با فرهنگ متوسط هم از ديدن يا شنيدن گاه به گاه آنها دچار اغتشاش فكرى مى شود.)(218)
بدگويى ها و تحريف ها و دروغ پراكنى هاى آنها نسبت به مردم ديندار، آزاده ، انقلابى و شخصيتهاى متعالى و اشخاص صالح و خدمتگذار، يا دولتهاى مستقل و مردمى و ضداستكبارى عينا كاركرد پرگويى هاى ناروا و تبهكارانه منحطترين مجرمان را دارد و كه مى خواهند حقارتشان را با پست نمودن صالحان توجيح نمايند.
شايعه پراكنى ، شگرد ديگرى است كه عليه ملتهاى آزاده و ديندار يا مستضعفان به پا خواسته بكار ميرود و آن وسيله ايست براى انتقال سريع هراس و دروغ و باطل ؛ و مسموم كردن افكار و گمراه كردن مردم و بدبين كردن آنان نسبت به يكديگر و ايجاد فتنه و آشوب .
همين كارها را منافقين يا ستون پنجم استكبار جهانى و طاغوت مغلوب در داخل كشور مى كنند. در صدر اسلام هم منافقين مى كردند. (اينك خدا كسانى از شما را كه كارشكنى (در جنگ ) مى كنند و به هم عشيره هاى خويش مى گويند به ما بپيونديد و جز اندكى به كارزار در نيايند در حالى كه نسبت به شما بخيلند مى شناسد، به طورى كه چون خطرى پيش آيد آنان را مى بينى كه ترا در حاليكه مى نگرند چشمهايشان مى چرخد...)
(هر گاه منافقان و كسانى كه بيمارى در دل دارند و شايعه پردازان وحشت آفرين مدينه دست بر ندارند البته تو را عليه آنان برانگيزيم آنگاه در آن شهر جز اندك زمانى با تو همسايه نباشند در حالى كه لعنت شده باشند، هر جا بيابندشان دستگرشان كنند و بكشندشان كشتنى سخت . سنت خداست كه در ميان كسانى كه از پيش برفتند و براى سنت خدا هرگز دگرگونى نيابى .)(219)
حوزه دوستان و معاشران محيط اجتماعى ديگرى است كه از نظر اهميت اثرگذارى پس از خانواده قرار مى گيرد افراد فاسد، كافر و منافق اگر در اين حوزه قرار گرفتند موجبات انحراف و انحطاط شخص را فراهم مى آورند. حتى از آدم احمق هم بايد پرهيز كرد مولاى متقيان مى فرمايد: (با آدم احمق معاشرت مكن ؛ زيرا رفتارشان را براى تو توجيه كرده خوب جلوه ميدهد و مايل است تو مثل خودش باشى .)
مطبوعات (220) يكى از عوامل محيط اجتماعى مفسد است . در باختر زمين كه جامعه دنيادارى است ( غالبا جرايد را به غرض ورزى در ارائه وقايع تازه ، مانند نشر و حذف آنها و انتخاب عناوين و جايگزينى مطالب خبر در صفحات مختلف و تفسير آن ، سرزنش ‍ مى كنند جرايد متهمند به اينكه به تبليغات آميخته به تحريف مطلب مى پردازند و در اين كار فنونى را به كار مى برند كه بارها تجربه تحليل و برملا شده اند.)(221)
بدترين محيط اجتماعى ، سازمان سياسى مبتنى بر سلطه گرى حكام و سلطه پذيرى مردم است . چنين دولتى كه طبعا قوه مقننه اى هم دارد با تعيين تكليف و هم براى افراد كشور به شرك و رقابت با خدا دست مى زند و نظام و موسسه اى طاغوتى است كه عقايد و رفتار ومنش مردم را به پستى ميبرد و آنان را به جانورسان و دون جانور تبديل ميكند. اين تحول در واقع جز مرگ معنوى نيست . امير المومنين على عليه السلام به مجاهدان زير پرچمش هشدار ميدهد كه اگر در جنگ با معاويه به شهادت برسند در اين مردن قاهرانه حيات طيبه خواهند داشت و در صورتى كه مقهور شده شكست بخورند و به سلطه و اقتدار سياسى طاغوتى معاويه تن در دهند در عين زيستن ، از نظر معنوى مرده خواهند بود: فال موت فى حياتكم مقهورين والحياة فى موتكم قاهرين (222)
به همين دليل ، خداوند شرط اول ايمان را ترك طاعت طاغوت و رها كردن خود از سلطه سياسى جباران ميداند و مى فرمايد: فمن يكفر بطاغوت و يؤ من بالله فقد استمسك بالعروة الوسقى (223)
و در حكمت آن بلافاصله مى افزايد: الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا يخرجهم من النور الى الظلمات (224)
فردى كه صاحب زندگى انسانى باشد و شخصى كه به حيات طيبه ارتقا يافته باشد از قبول مقامى كه جامعه پست برايش تعيين كرده است سر باز مى زند و ميخواهد هم موقعيت خود را در جامعه و هم سازمان پديد آورنده و تنظيم كننده مقامها را مورد چون و چرا قرار دهد و سپس آنرا براندازد. رفتارهاى انقلابى و عصيانهاى اجتماعى از اين رهگذر و در چنين زمينه اى بوجود مى آيند.
در واقعيتى كه يكى را آزادى و ديگرى را انقلاب نام نهاده ايم چندان به هم آميخته اند كه جدايى آنها از يكديگر و تصور يكى بدون ديگرى در نخستين نگاه محال مى نمايد در مفهوم هر آزادى هر چند كوچك و حدود باشد چيزى از معنى يك تحول تكاملى هر چند ناچيز و محدود نهفته است .
هر گاه تنها يكى از آزادى ها آن هم فقط در يك فرد تحقق يابد بدان معنى است كه يك فرد تحقق يابد بدان معنى است كه يك دگرگونى با ماهيت تحول انقلابى در وى رخ داده است فرايند انقلاب تكاملى از به هم پيوستگى هزاران هزار رخداد تكرارى و مشابهى كه آزادى نام دارد در بستر زمان و در بسيط قلمرو جامعه معينى شكل مى گيرد رخداد آزادى هاى گوناگون آن هم در يكايك عاملان اجتماعى و گسترش يابى آن در بسيط جامعه به نحوى روزافزون به جريان انقلاب سرعت بخشيده نيروى انقلابى را چندان تقويت مى كند كه توازن نيروهاى سياسى - فرهنگى جامعه به نفع انقلابيون و به زيان حكام سلطه گر و طاغوتى برهم خورده و پيروزى انقلاب را به بار آورد.
بعضى آزادى ها تحولى تكاملى است كه انسان هايى همدستان و همدل و همدرد و هماهنگ و متحد آگاهانه و سنجيده و با طرح و نقشه در محيط اجتماعى خويش يا حتى در صحنه جهانى ايجاد ميكنند. آزادى ملى كه مردمى در كشور خود با طرد استعمارگران ، واژگون كردن حاكميت يك دولت دست نشانده بيگانه مانند رژيم شاه خائن ، و استكبارستيزى بدست مى آورند از آن جمله است . اين آزادى كه براى تمايزش از حيث ماهيت و اهميت از ساير آزادى ها (استقلال ) ناميده مى شود در آن واحد در دو محيط اجتماعى و بين المللى تحقق مى يابد. بر اثرش يك ملت در صحنه بين المللى از حاكميت ملى و توانايى تعيين سرنوشت خويش برخوردار گشته توانايى ساير دولتها را از مداخله در امور خويش سلب مى نمايد. از آن پس ، ساير دولتها و سازمانهاى سياسى بين المللى برايش حق حاكميت ملى قائل مى شوند