گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
بعثت - انقلاب تكاملى توحيدى


انقلاب تكاملى در يك جامعه چگونه و از كجا آغاز مى شود؟ از آنچه يكايك افراد و اعضاى جامعه در محيط درونى مى كنند. با اولين فردى كه قيام لله كند يعنى ترك علائق پست بگويد، حقگرايانه و با احترام و تعظيم خداوند آهنگ بكارگيرى عقل سليم كند؛ از محيط فاسد طاغوتى بگسلد و جدايى بجويد تا عوامل مخل و مفسدش را پشت سر بنهد و آنگاه به تنهايى يا دو نفره در معناى زندگى درباره هدايت و گمراهى ، آزادى و اسارت ، ذلت و عزت كمال و انحطاط بينديشد و گفتگو كند. درباره برترين شخصيت زمانه يا تاريخ به انديشه ، بررسى ، تحقيق و كاوش همت گمارد؛ درباره شخصيتى كه او مردم را از مستكبران و دنياداران و ابليس و كاهنان و از عواقب اعمال زشت و ستمگرى و جنايت و خيانت مى ترساند بينديشد تا ببيند و بفهمد كه او چه زندگى و سابقه اى دارد؟ آيا در ازاى آموزش ، هدايت ، و دعوتش مزد و پولى مى طلبد يا نه ؟ به دنبال كسب جاه و مقام و ثروت و شهرت است يا خير مردم ، صلاح او و صلاح بشريت را مى خواهد مردم را آزاد، عزيز، و دانا، و حكيم كند يا اسير و ذليل و زير سلطه خويش يا ديگرى : قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى ... بگو جز اين نيست كه شما را از ره خيرخواهى و پند به يك چيز سفارش ‍ مى كنم : اين كه براى خدا برخيزيد دو نفره و يك نفره ، آنگاه بينديشيد كه همنشين ديرين شما هيچ آسيب عقلى ندارد، او فقط بيم دهنده اى است كه شما را از رويارويى با عذابى شديد مى ترساند. بگو: هر مزدى كه از شما خواستم مال خودتان باشد. مزد و پاداشم فقط بر عهده خداست و او بر هر چيزى شاهد و ناظر است . بگو: بيگمان پروردگارم آن بسيار داناى غيب ها حق را برون مى فكند و ارائه مى نمايد. بگو حق آمد و باطل را نه ارائه مى نمايد و نه پس از ابطالش اعاده مى كند. بگو: اگر گمراه شوم بيشك به زيان خودم گمراه شده ام و اگر هدايت شوم قطعا بمدد آنچه پروردگارم به من وحى مى فرمايد هدايت مى شوم زيرا كه او بسيار شنواى نزديك است .(225)
انسان صاحب عقل سليم پس از انديشه هاى دو نفره و تنهايى در اين امور و مسائل پى به حقيقت مى برد و به انگيزه حقگرايى به آن ايمان ميآورد. به خدا و فرشتگانش و كتابهاى وحى شده و پيامبرانش باور مى كند و اذعان مينمايد كه هيچيك از پيامبران با ديگران از نظر محتواى رسالتش و پيامى كه دريافت كرده و ماءمور آموزشش شده فرقى ندارد. همچنين اعلام شنيدن و بكاربستن و اطاعت مى نمايد و از پروردگارش مصونيت از آثار تباهگر عوامل مخل و مفسد محيط را درخواست مى كند و اظهار مى دارد كه اى پروردگار ما، سرانجام تحولات تكوينى و سير ما آستان تو است : عالمى بكلى متفاوت از عالم دنيا و محيطهاى چهاگانه اش ، عالمى كه در آن از وجود و كنش هاى ابليس - يا شياطين نامحسوس و آدمى صورت - جباران ، سلطه گران ، مستكبران ، و دنياداران ، آز، سائقه هاى عضوى ، و ساير عوامل مخل و مفسد عارى است ، آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله لا نفرق بين احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربنا و اليك المصير... ربنا لا تؤ اخذنا ان نسينا او اخطانا ربنا و لا تحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا... فانصرنا على القوم الكافرين (226). پس از آنكه ايمان و اميدشان را به رهايى از زندگى دنيا و از گيرودار با عوامل مخل و مفسد محيط و درآمدن به عالمى كه آستان خداست و خالى از اين عوامل آلاينده ، اظهار نمودند و پذيرفتند كه مرز تكليف و مسووليت آنان در زندگى دنيا همان مرز توانايى و امكاناتشان است نه بيشتر از آن و هر كس آن خواهد شد كه سعى و عمل كرده باشد از خوب و بد، از قرب خدا و بعد از او، از خداى متعال مى خواهند كه از آنچه به علت فراموشى و اشتباه و خطا انجام داده اند در گذرد و نيز مى خواهند نگذارد الزامات سياسى - قانونى سلطه گران و تحميلات فاتحان استعمارگر و طاغوتها بر آنان به شدت و حدت و سنگينى نسلهاى گذشته باشد بطورى كه آنان را بكلى و يكباره از پا درآورد و مجال رهايى و آزادى نيابند. خداوند در برابر آن عوامل مفسد و مخل چنان مصونيت و امكانات حفاظتى ببخشد و رحمت رحييمش را بر آنان چندان بيفزايد كه بتوانند به مدد او كه مولاى ايشان است بر مردم كافر غلبه كرده به پيروزى و آزادى نائل آيند.
اين آيات كريمه كه ذيل سوره مباركه بقره است زبان حال مردم ديندار عهد پيامبر خاتم است در ابتداى تشكيل دولت اسلامى در مدينه و آغاز تحركات نظامى آنان عليه مشركان سلطه گر مكه و حجاز كه عوامل مخل و مفسد محيط بين المللى بشمار مى آيند و چون هنوز دولت اسلامى مدينه را به رسميت نمى شناسند(227) و اين مردم ديندار را اتباع فرارى خود بشمار مى آورند. عوامل مخل و مفسد محيط اجتماعى هم محسوب ميشوند.
اين مردم ديندار پس از انديشه تحقيق و بررسى و نتيجه گيرى معقول ؛ و ايمان آوردن به آن حقايق و واقعيت ها؛ و اراده تعالى و قرب خدا و حيات طيبه ؛ و ترجيح دادن آن بر پستى و بعد از خدا و زندگى هاى پست ؛ كنش ها، برهمكنشها، و واكنش هايى بروز ميدهند كه جملگى ، اعمال صالحه محسوب است ، واكنشهايشان در برابر عوامل مخل و مفسد محيط اجتماعى بين المللى ، جهادى متنوع و مستمر و خونين است . جهادى است در راه خدا، به اين معنى كه رساننده آنان به قرب اوست ، و ماهيت آزاديبخشى و عزت آفرينى براى عاملش دارد. برهمكنشى نيز در همين زمينه با خدا دارند: از خدا عليه عوامل مخل و مفسد محيط استعانت مى كنند و او هم ياريشان ميدهد. خدايى كه هيچ خائن ناسپاسى را دوست نميدارد و بر عوامل مخل و مفسد محيط اجتماعى و بين المللى خشم گرفته است (228) اين دشمنان را از مردم مجاهد آزاديخواه عزت طلب ميراند و دفع مى كند تا پس از شكست دادن آنها بتوانند حكومت توحيدى مبتنى بر امر و نهى و تقنين الهى را برقرار كنند ان الله يدافع عن الذين آمنوا ان الله لا يحب كل خوان كفور اذكر للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير. الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقولوا ربنا الله و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا و لنيصرن الله من ينصره ان الله لقوى عزيز. الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلاة و آتوا الزكات و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور بيگمان خدا از كسانى كه ايمان آوردند دفاع ميكند (و عوامل مخل و مفسد را از آنان دفع و دور ميكند) بيشك خدا هيچ بسيار خيانتگر ناسپاس را دوست نميدارد. به كسانى كه مورد حمله نظامى واقع شده اند اجازه دفاع مسلحانه داده شد چون مورد ستم واقع شده اند و خدا بر يارى كردن به آنان و پيروزيشان بسيار تواناست ؛ همان كسان كه بناروا از سرزمينشان رانده شده اند فقط به اين بهانه كه مى گويند پروردگار ما خداست و اگر اين نبود كه خدا گروهى از آدميان را بوسيله گروه ديگرى از آنان دفع كرده از اخلال و افساد باز مى دارد قطعا صومعه ها، و معابد و نمازخانه ها و مساجدى كه در آن نام خدا بسيار به ياد ويران شده بود حالا آنكه خدا كسانى را كه يارى او كنند يقينا يارى مى دهد و شك نيست كه خدا نيرومندى شكست ناپذير (عزيز) است . همان كسانى كه اگر در زمين اقتدار سياسى - نظاميشان دهيم نماز را اقامه مى كنند و زكات را مى پردازند و امر به معروف و نهى از منكر (يعنى حكومت توحيدى مبتنى بر تقنين الهى ) مى كنند و فرجام امور با خداست .(229)
اينها آيات سوره مباركه حج است . درس جديدى است كه مسلمانان در آستانه لشكركشى و فتح مكه و واژگونى رژيم الحادى - طاغوتى ستمكارش از خداى متعال مى گيرند. جمعى از آنان كه لقب مهاجر دارند در سرزمين مكه آزار، اهانت ، زخم زبان ، و شكنجه ديده اند و ناچار از ترك خانه و كاشانه شده اند. اكنون هم فقط درس لازم را ميگيرند بدون اينكه خبر داشته باشند چه كار بزرگى در پيش است اما آنچه را كه بر جامعه دولتشان گذشته و بر يكايك برادران و خواهرانشان ذره به ذره را بياد دارند و جلو چشمشان است . سوره هاى قبلى و همين سوره حج پاره اى را در بر داشته به يادشان ميدهد تا شبانه روز مرور كنند و براى ساختن آينده خود و مستضعفان روى زمين آماده باشند. مى دانند اول المومنين ، پيامبر خداست و قرآن طرح سازماندهى اجتماعى و سياست بين المللى آنان . جامعه - دولت توحيدى در هفته اول تاسيس جز پيامبر، على ، خديجه و دو دخترش عضوى نداشته است و تاريخچه اش اين است : تشكيل هسته اى از مهاجران در حبشه -->برپايى جامعه - دولت كوچكى در دره ابوطالب و تحت حمايت عشيره او --> تكثير اين مجموعه ها بتدريج در ميان چند قبيله از قبائل حجاز، و بيشتر از همه در دو قبيله اوس و خزرج در مدينه --> هجرت پيامبر و ابوبكر به مدينه ، ملحق شدن ساير مهاجران از مكه به آنجا، باز آمدن مهاجران حبشه و تشكيل دولت اسلامى با مرزهاى نيمه ترسيم شده اى كه دفاع از آن در برابر كاروان هاى تجارى - مسلح قريش به جنگ (بدر) و احد مى انجامد. و در حديبيه - ذيقعده سال ششم هجرى از سوى سران مشرك دولت مكه برسميت شناخته ميشود. پيامبر على بن ابيطالت را كه سالها پيش و در مكه در جمع معاريف بنى مطلب بعنوان وصى ، جانشين و حاكم پس از خود معرفى فرموده اينك نه به عنوان (اميرالمومنين ) بلكه بالاتر از آن به عنوان (امير البرره ) امير برترين طبقه ارزشى آنان ، لايه اى از جامعه مومنان كه نيكى بيكران دارند معرفى مى نمايد: هذا امير البرره و قاتل الفجره . منصورى من نصره و مخذول من خذله و نيز در مقام باب مدينة العلم پيامبر كه هر كس مى خواهد آهنگ مكتب پيامبر كه جز مكتب توحيد و وحى نيست كند بايد روى به آستان على آورد.(230)
سپاه اسلام از حديبيه به طرف مدينه در حال بازگشت است كه سوره مباركه فتح نازل مى شود: به نام خداوند بخشنده مهربان بيگمان ، ما فتحى نصيبت كرديم فتحى نمايان ، تا خدا به نفع تو آثار زيانبارى را كه در گذشته دور و نزديك بر تو وارد ميشد بزدايد و نعمت خويش بر تو تمام گرداند و راه آينده را روشن سازد و خدا ترا يارى كند يارى پرتوان . اوست كه آرامش به دلهاى مومنان فرود آورد تا ايمانى بر ايمانشان بيافزايد (لايه اى از هستى برين بر لايه هاى برين پيشين ). و سپاهيان آسمانى (سپاهيان جهان برين يا فرشتگان ) و سپاهيان زمين (يا عالم طبيعت ) از آن خداست و خدا دانايى حكيم است تا مردان و زنان مومن را به بهشتهايى درآورد كه از زير آنها جويبارى روان است و در آنها جاودان اند و تا لايه هاى پست را از وجود شان (سيئاتهم ) بپيرايد (يكفر عنها) و اين نزد خدا (نفس ‍ الامر، و واقعيت ) پيروزى باشكوهى است و مردان و زنان منافق (كه در همان سفر هم حضور داشتند) و مردان و زنان مشرك را عذاب كند همانان را كه به خدا گمان بد مى برند. پيشامد بد به گرد آنان باد؛ و خدا خشم بر آنان گرفت و لعنتشان كرد (به بعد ا ز خود رساند) و بران آنان دوزخ را آماده ساخت و بد سرنوشتى است . و سپاهيان جهان برين و جهان طبيعى از آن خداوند است و خدا مقتدرى حكيم است . بيگمان ، ما تو را شاهد و مژده رسان و بيم دهنده فرستاديم تا شما به خدا و پيامبرش ايمان آوريد و (پيامبر) را تقويت كنيد و محترم داريد و او (خدا) را هر بامداد و شبانگاه تسبيح گوييد. بيشك كسانى كه با تو بيعت مى كنند در واقع با خدا بيعت كرده عهد مى بندند. دست خدا بالاى دست ايشان است . به همين دليل هر كس پيمان بشكند در واقع به زيان خويش شكسته باشد و هر كس تعهداتى را كه در برابر خدا دارد ادا كند بداند كه بزودى او را پاداشى هنگفت دهد. بيابانگردان كه پا از جهاد به دامن كشيدند به تو خواهند گفت : اموال ما و خانواده مان ما را به خود مشغول داشت (نميتوانستيم دست از كار و كسب و زندگى خصوصى بكشيم ) بنابراين براى ما آمرزش بخواه (عذر ما را به خدا برسان !) به زبان خويش چيزى مى گويند كه در دلشان نيست . بگو چه كسى براى شما در برابر خدا توان كارى دارد اگر اراده آسيبى به شما كند يا اراده سودى براى شما كند در واقع خدا از آنچه ميكنيد آگاه است در حقيقت شما خيال كرديد پيامبر و مومنان (از مكه يا حديبيه ) سالم نزد خانواده شان برنمى گردند و اين پندار كه آنان به شهادت مى رسند و شما خوش و خرم زنده مى مانيد به نظرتان فكر خوبى و خوشى آمد و گمان حادثه بدى (براى سپاه اسلام و پيامبر) برديد و مردمى بى خير بوديد كه كسى كه به خدا و پيامبرش نگرود (گرويدنى كه لازمه اش مشاركت در دفاع مقدس و جهاد آزاديبخش براى مستضعفان است ) بداند كه ما براى كافران آتش سوزانى آماده كرده ايم ...
سپس ، در صفر سال هفتم هجرى خيبر فتح شده است . لشكركشى به مرز روم شرقى در جمادى الاول سال هشتم و جنگ موته ؛ همچنين جنگ ذات السلاسل رخ داده است . اينك سوره مباركه حج نازل مى شود و آن آيات . مجاهدان اسلام در دورترين نقطه حجاز در مرز امپراتورى روم شرقى ضرت شستى به آن نشان داده اند و گرچه سردار سپاه جعفر بن ابيطالب بشهادت رسيده و (جعفر طيار) لقب گرفته است سپاه پيرزمندانه بازگشته است . پيامبر خدا در راءس جامعه دولت توحيدى در انديشه و تدبير فتح مكه و براندازى پايتخت شرك و طاغوت در عربستان است . بخش بعدى سوره حج به اين انديشه و تدبير تعلق دارد. ابتداى اين بخش ، تاريخ درگيرى فرهنگى - سياسى - نظامى حق و باطل و پيامبران با كفار است كفارى كه هر پيامبرى را دروغگو مى خوانند، وجود خدا، رخدادهاى وحى ، نبوت ، معاد و حساب و كتاب نظام هستى را دروغ مى شمارند و با انواع تلاشها از گمراهگرى و طعنه و زخم زبان تا تهاجم نظامى و دسيسه سياسى مى خواهند پيامبر و پيروانش را - و در واقع خدا را كه دستش بالاى دست آنان است - خسته ، فرسوده و بيچاره كنند و در يك كلمه : بستوه آورند: والذين سعوا فى آياتنا معاجزين اولئك اصحاب الجحيم (231)
آنگاه پيامبر و پيروانش را - و از آن طريق نسلهاى آينده را - به حقيقت تعيين كننده و كارسازى توجه مى دهد كه نتيجه و سرانجام درگيرى حق و باطل ، و كشمكشهاى جامعه - دولت توحيدى با طاغوت و جامعه - دولتهاى استكبارى و دنيادارى بسته به دانستن آن حقيقت و بكار بستن است . و آن حقيقت اين است كه مهم ترين وجه اين درگيرى ، وجه فرهنگى آن است . به اين شرح كه هر پيامبرى آرمانهايى دارد كه عبارت است از طرح تحقق علائق عاليه و حقگرايى اش در واقعيت جهان انسانى ، در جامعه و در محيط بين المللى ؛ طرحى كه خدا به صورت كتابى : (قرآن ) افكنده است . آن طرف در آن جبهه ، جبهه كفار مستكبر و دنيادار، كاهنان و نظريه پردازان الحاد و طاغوت ، فلسفه زندگى هاى پست و دانشمندان علوم اجتماعى مدرنيته ، و سلاطين رسانه اى و ملايان دربارى (232) قرار دارند: شيطان ! آنها هم طرح هاى متقابلى ، انديشه ها، داوريها، نظريه ها، فلسفه ها، و فرضيه هايى دارند كه (القا ميشود). رسانه هايى كه آنها را متقابلا به مردم القا ميكنند و البته تاثيرگذار هم هست . بايد هم تاثيرگذار باشد تكويناً. چنون اگر نباشد مبارزه وكشمكش رخ نخواهد داد و جهان انسانى آزمايشگاهى نخواهد بود تا مردم از نامردم و متعالى از پست باز شناخته و متمايز گردد (و پيش از تو نشد كه پيامبرى يا يك نبى بفرستيم و آن پيامبر يا نبى طرحى را كه با محاسبه و سنجش در ذهنش به تصورى ثابت درآورده و با انديشهاى ژرف و دقيق پايه ريز كرده است به اجرا گذارد و شيطان به طرح ريزى متقابل و اجرايش نپردازد.(233) در نتيجه خدا بر آنچه شيطان طرح افكنده و به اجرا گذاشته خط بطلان مى كشد. وانگهى خدا آياتش (قرآن را كه طرح حيات طيبه و سازماندهى اجتماعى توحيدى باشد، پيامبرش ، و نهضت انقلابيش ) را استوار مى دارد - و خدا بسيار داناى حكيم است - تا آنچه شيطان طرح افكنده و القا كرده مايه لغزش كسانى باشد كه در دلهايشان بيماريى هست و حق ناپذيران خشك مغز فاقد انديشه ژرف (القاسية (234) قلوبهم ). و شك نيست در اين كه ستمكاران (برخود و برخلق ) البته در مخالفتى دور و درازاند. و نيز تا كسانى كه صاحب دينشانسى اند بدانند كه آن طرح (قرآن ) حقيقتى است از پروردگارت (و ساخته ذهن پيامبر بشر نيست ) در نتيجه به آن ايمان بياورند تا دلهاشان به آن آرام گيرد و ثبات پذيرد. و بيشك خدا البته كسانى را كه ايمان آورند به راه راست (اجراى آن طرح و برنامه ، و نيل به پيروزى در كشمكش و قرب حق ) مى رساند...)
به محض نزول اين آيات پيامبر خدا در رمضان سال هشتم هجرى ، با اتخاذ دقيقترين تدابير ضد جاسوسى و براى اين كه دشمن را غافلگير و صدماتش را هر چه كمتر يا غير ممكن سازد لشكرى بزرگ را براى فتح مكه و براندازى آن رژيم الحادى - طاغوتى حركت مى دهد و مكه را فتح ميكند.(235)
در اينجا طبيعى است اين پرسش براى خواننده انديشمند پيش آيد كه طرح انقلاب و سازماندهى اجتماعى وحيانى چه زمانى و در كدام نقطه از تاريخ آن انقلاب بزرگ نازل شده است تا در قلب يا ذهن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به گونه تصور يا تصويرى انعكاس يافته است ؟ چه ، تاريخ آن از بعثت - 27 رجب سال چهاردهم پيش از هجرت - تا فتح مكه - رمضان سال هشتم هجرى - حدود 21 سال است .
پاسخ اين است : مى توان گفت از همان لحظه نزول پنج آيه صدر سوره مباركه علق ، يا دست كم از نزول سوره بسيار كوتاه (عصر) در سال اول بعثت كه وصف جامعه - دولتى است كه اعضايش به دو نفر نمى رسند ولى همه عناصر ضرورى براى تاسيس دولت را در بر دارد: (به اين عصر سوگند كه آدمى در زيانكارى است مگر كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالحه انجام دادند و يكديگر را به حق سفارش كردند و يكديگر را به مقاومت (در برابر عوامل مخل و مفسد محيط) فراخواندند.) مرزهاى فرهنگى - سياسى - حقوقى آن را از تمامى بشريت و دولتهايش جدا ميسازند. وضع فرهنگى واعتقادى - اخلاقى آن مشخص است : (حق )، جهان انسان شناسى توحيدى كه در چند سوره مكى تكوير، والليل ، فجر، والضحى ، آمده است . پيامبر با وصف و انك لعلى خلق عظيم سرمشق و (ميزان ) رفتار اجتماعى و تفكر معرفى شده است كه خود قرآن متبلور است و تبلور ايمان و اعمال صالحه . وانگهى بسيارى از كارهاى شايسته آموزش داده شده است : خداوند در مقام پروردگار پيامبر و مردم ، و مبدا هستى ، بلندترين مقام كرامت كه مقام (آموزش با قلم به بشر آنچه را كه نميداند - يعنى بى نهايت ) - باشد معرفى مى شود. بنابراين ، تفهيم مى شود كه انسان با يادگيرى آموزه ها و درسهاى وحيانى - توحيدى از (علق ) تا بالاترين مراتب علمى ممكن براى بشر برسد. راه اين يادگيرى در صدر سوره مزمل نشان داده مى شود و حتى زمان و بهترين وقت يادگير و چگونگى برنامه ريزى براى يك شبانه روز بطورى كه هم امر معاش و زيستن تامين شود و هم امر رشد معنوى يا سير تقرب به خدا. در سه آيه صدر سوره (تبت ) مقاومت در برابر مستكبران و دنياداران سلطه گر تعليم داده شده است . در سوره تكوير از زشت ترين كارها و منكرات كه زنده به گور كردن دختربچه هاست پرهيز داده مى شود. و با صدر سوره ليل كارهاى زيبا و زشت آنهم مهمترينش بشرح مى آيد و چگونگى سير تقرب با اعمال صالحه بيان ميشود. سروه فجر درس تاريخ فرهنگى - سياسى است همراه با عبرتهايش و ويژگى هاى مستكبران و دنياداران مال اندوز جهان - انسان شناسى توحيدى كه با تعريف اسارت - ذلت و فرجام آن و تعريف سير تقرب و نيل به آزادى - عزت و فرجام نيك و فرخنداش پايان مى يابد. سوره (والضحى ) نيز آكنده از حكمت است كه كتابى در شرحش توان نوشت
طرح جامع اما موجز انقلاب توحيدى و نظام سياسى آن در سومين ساگرد نزول وحى - يا بعثت - در آيات 158 - 155 سوره اعراف مى آيد و در ايامى كه به موسم حج نزديك است و شوراى سران سلطه گر قريش تشكيل شده تا به رايزنى در برابر حركت فرهنگى - سياسى انقلاب نوپا ولى روبه رشد بپردازند(236) خداوند در مقدمه آن سوره طولانى و اولين آيه اش گوشزد مى فرمايد: حركت انقلابى تو اى پيامبر بايد در پرتو آموزه هاى وحيانى و درس قرآن صورت بگيرد. بعد هم جز با اين درس طرح امكان پذير نيست و نمى تواند كوركورانه و بى طرح و درس باشد و نه از روى نظريانت بشر ناقص و نادن دانشمندنما. سازماندهى اجتماعى يا حكومت توحيدى جز در پرتو قرآن امكانپذير نيست . بعد تاريخ بعثت - انقلاب هاى را شرح ميدهند. آنگاه مى فرمايد: عذابم - محروميت از رحمت رحيمى كه همان سير تقرب و آزادى عزت و نيل به منزلت والا در هستى ، و فتح چهار محيط با فرجام پس از مرگ آن باشد - را به كسى مى رسانم كه بخواهم - خواستن يا مشيتى كه نظام هستى و تكوين را تشكيل داده است - و رحمتم - رحمت رحمانى ام - همه چيز را در بر گرفته است . يعنى آن عذاب يا محروميت و سير بعد از خدا و سقوط به جهان پست يا اسارتگاه جهنم ، جزئى از نظام تكوين رحمانى و رخداد نيك و خيرى است كه شائبه ذره اى شر در آن نيست ، باطل و ستم و بيمارى و زخم و جانبازى و رنجها و مشقات و شياطينى بايد باشد تا درگيرى و مجاهدتى توام با سير تقرب و اعتلا رخ دهد. اسارت و عوامل مخل و مفسدى كه از عناصر تشكيل دهنده آن هستند بايد باشد تا سير رهايى و نجات امكان تحقق پيدا كند. اما همين رحمت رحمانى از وجود انسان ، علم او، دوازده لايه وجودش ، رزق او، بستر زندگيش كه جهان طبيعى و بدنش باشد در چه صورت و به چه شرط و شروطى و در چه كسى تكوينا به لايه هستى برين - كه همان رحمت رحيمى باشد - تحول خواهد پذيرفت ؟ فساءكتبها للذين يتقون و يوتون الزكات و الذين هم بآيتنا يومنون . الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التورات و الانجيل يامرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليمهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم والاغلال التى كانت عليهم فالذين آمنو به و عزروه و نصروه واتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون . قال يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعا الذى له ملك السموات و الارض لا اله الا هو يحيى و يميت فآمنوا بالله و رسوله الانبى الامى الذى يؤ من بالله و كلماته و اتبعوه لعلكم تهتدون (237) سير تقرت يا رشد معنوى كه ارتقا از دوازده حالت اسارت ذلت به دوازده كيفيت و وضعيت محيطى آزادى - عزت باشد و نيل به منزلت والا در نظام هستى و عروج به جهان برين و سمت و سوى مبدا هستى و كمال مطلق و على اعلا مستلزم (تبعيت )، مرادف پيروى و سرمشق گيرى و اطاعت سياسى - نظامى از پيامبر خبرآور هر چند خواندن و نوشتن ندانسته اى كه مشخصات و اوصافش در سنت توحيدى - وحيانى و كتابهاى تورات و انجيل درج است و انيهاست : اوامر و نواهيش ‍ امر به كارهاى پسنديده عقلى و شناخت و تعريف شده در سنت توحيدى - وحيانى است و نهى از كارهاى قبيح عقلى و زشت شناخته شده در سنت خداپرستان ونيكوكاران و صالحان پرهيزگار. بنابرين تشريع يا قانگذارى در رهبرى و نظام سياسى او از خودش ‍ نيست : از يك (امى ) و نه اقتباس از نظامهاى شرقى يا غربى است به همان دليل روشن و قاطع امى بودن . او مجرى است و آنچه را مى گويد شما در وجود شخص خودتان بكار بنديد نخست خودش كه (اول المومنين ) و اول المسلمين است در وجود خودش ‍ بكار بسته تا براى شما (ميزان )، (اسوه )، مقتدا و مولا شده است . ولايتش جز در امتداد ولايت تشريع الهى نيست .(238) مزدى هم از شما و مقام و منصبى حتى لشكرى از شما در ازاى دعوتش نمى خواهد جز اين كه ببيند شما مردم با پيرويش و بكار بستن قوانين الهى رشد معنوى و قرب به خدا يافت ايد. به اين مقام رفيع از تقوى و طهارت و عصمت است . حكومتش و رهبريش در انقلاب و در قيام و براندازى طاغوت ، طاغوتى نيست تا با پيروى از او از سلطه يك طاغوت مستكبر يا دنيادار نجات يافته به چاه ذلت و اسارت سلطه گرى طاغوتى جديد يا مدرنى بيفتيد. چون احكام تكليفى از مبدا هستى و از ذات يگانه غنى ، حميد، بى نياز، ستوده است احكام وضعى نظام سياسى او نيز جز اين نيست : و يحل لهم الطيبات و يحرم عليه الخبائث . آنچه را طيب يا حلال و مستحب مى سازد عقل و تجربه هاى اجتماعى و انساين بر پاكى و رشددهندگى آن حكم مى كند و آنچه را حرام و مكروه يا پليد و انحطاطآور و زيانبخش معرفى ميكند عقل و تجربه و مشاهده هم بر آن حكم ميكند. با اين تفاوت كه زندگى با اين امور را نمى توان متوقف بر كشف آنها در پايان عمر يا قرنها از تاريخ بشر كرد. معلومات و آموزه هايى است كه از بدو تاريخ همان ضرورت را بر امنيت زيستى و براى رشد معنوى داشته كه حال دارد و تا دهها هزار سال ديگر خواهد داشت . به همين سبب ، خدا متكفل آموختن آن و تشريعش شده است و نبوت و وحى و عترت و فقيه يا دينشناس صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهواه مطيعا لامر مولاه لازم آمده است .
بكار بستين اين احكام تكليفى و احكام وضعى و ايمان به جهان انسان شناسى توحيدى و به آن تشريع كه حيات طيبه را در وجود مردم تحقق مى بخشد امرى آگاهانه و ارادى است و بايد در يك جامعه - دولت يا سازمان فرهنگى ، تربيتى ، آموزشى ، سياسى ، دفاعى ، اطلاعاتى ، امنيتى واحد و منضبط و منسجمى صورت بگيرد؛ و بالاتر از اين ، جز در آن صورت و واقعيت نمى پذيرد. (تبعيت ) مى خواهد: آموختن قرآن از او كه خود از خدا آموخته ، و بكار بستن آنها در ساختن خويشتن و در رابطه با ديگران از دوست و دشمن و از خودى تا بيگانه تحت رهبرى و فرماندهى او يا كسانى كه او معين و نصب كرده است و شما با بيعت مشروط با آنان قبول اطاعت مى كنيد و متقابلاً آنان را مثل ديگران نصيحت و امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد: تواصى بالحق و تواصى بالصبر.
نقش فرهنگى - سياسى پيامبر و حكومت كنندگان بعدى در مورد و نسبت به مردمى كه از آنان تبعيت و اطاعت نموده آنان را تقويت و پشتيبانى و يارى كنند نجات است : آزاديبخش (اصر) و (اغلالى ) را كه بر مردم فشار وارد آورده اسير و ذليلشان كرده و از زيستن و از رشد معنوى بازشان مى دارد. از شانه ، از پيكر، از روح و از سر راه شان برمى دارند و فرو مى نهند.
پيامبران پرچمداران آزادى ، هدايتگران طريقش ؛ و بعثت آنان جنبش و انقلابى آزاديبخش است . (قرآن ) - پيام خدا- درس ‍ آزادى - عزت ، آموزه حكيمانه ، رشد معنوى : فتح چهار محيط و نيل به منزلت والا در نظام هستى يا عروج ارادى و آگاهانه به جهان برين به سمت و سوى مبدا لايزال هستى است .
نبوت ناب ، يعنى اين .
و محصولش چنين جامعه - دولتى است :
هان اى كسانى كه ايمان آوردند! اگر دسته اى از كسانى را كه كتاب آسمانى دريافت كرده اند پيروى كنيد (پيروى فرهنگى - سياسى ) شما را از ايمانتان به صورت جمعى كافر برمى گردانند و چگونه كافر مى شويد حال آنكه آيات خدا بر شما خوانده مى شود و پيامبرش ‍ در ميان شماست ؟ و هر كس به خدا پناه گيرد يقينا به راهى راست ره برده باشد. هان اى كسانى كه ايمان آوردند! از خدا پروا گيريد بدانسان كه در خور پروا گرفتن باشد و جز در حالى كه مسلمان باشيد نمى ميريد و دسته جمعى به ريسمان خدا (رشته وحى و قرآن آويخته از آسمان جهان برين ) چنگ بزنيد و از هم پروا كنيد و نعمت خدا را بر خويشتن بياد آريد آنگاه كه دشمن يكديگر بوديد و دلهايتان را به هم الفت بخشيد تا در پرتو نعمتش برادر گشتيد و بر لبه پرتگاهى از آتش بوديد تا شما را از آن برهانيد. بدينسان خدا آياتش (239) را براى شما بيان مى دارد مگر شما راه يابيد. و بايد كه شما(240) جامعه - دولتى باشيد كه دعوت به خير ميكنند و امر به معروف و نهى از منكر، و رهايى يافتگان پيروز هم ايشان ... شما بهترين امتى هستيد كه براى بشر پديد آورده شده است : امر به معروف مى كنيد ونهى از منكر مى كنيد(241) و به خدا ايمان ميآوريد. و هر گاه اهل كتاب ايمان آورده بودند البته براى آنان بهتر بود و خير و رشد معنوى در برداشت . حال آنكه عده اى از آنان مومن اند و بيشترشان زشتكار. ذلت اسارت ، در هر جامعه و محيطى كه باشند، بر آنان رقم خورده است مگر به ريسمانى از خدا (به رشته اى يا شاخه اى از سنت فرهنگى - سياسى توحيدى و وحيانى ) بپيوندند و به رشته اى از آدميان ملحق شوند...(242)
از همه اينها استنباط مى شود كه حكومت ، سازماندهى اجتماعى و سياسيت كه شامل قانونگذارى ، اجرا، و قضا، يا حل و فصل دعاوى و خصومات و صدور راءى محاكم و اجراى آنها باشد و نيز برنامه ريزى براى خدمات عمومى از كارهاى وزارت راه و كشاورزى تا دفاع را در بر مى گيرد يا صدور احكام وضعى و احكام تكليفى است يا حول محورش مى چرخد و يا مبتنى بر آن است .
بعضى از فلاسفه حقوق غربى كه نظائر علماى اصول فقه ما باشند پس از جبران عقب ماندگى فرهنگى - سياسى خويش آنهم بفاصله هزار سال از بعثت خاتم و اقتباس تفكيك قوا از اسلام با اندك دقتى متوجه مى شوند حكومت جز دو قوه نبوده قضا به اجرا بر ميگردد. لكن اگر دقت بيشترى مى شد اين نكته را هم در ميافتند كه اجرا همواره با صدور يا تقنين توام است با اين تفاوت كه يكى از دو شرط تقنين را كه عموميت باشد فاقد است و تقنين يا صدور دستورى موردى بشمار مى آيد.
وانگهى نظام سياسى توحيدى - وحيانى اين مزيت بى مثال را كه در هيچيك از نظامهاى ساخته بشر ديده نميشود دارد كه قانون شناسى يا علم به تكاليف شرعى و اجرايش همگانى بوده به گروه اجتماعى خاصى به نام حكام منحصر نبوده نظام امامت همگانى است . به همين سبب ، فرضيه گريز ناپذير بودن تجزيه و طبقه بندى مردم به دو گروه حاكم و محكوم را ابطال و واقعيت اجتماعى آن را زايل كرده است . عموميت فريضه امر به معروف و نهى از منكر يكى از تجليات آن است . و آيه اذكروا نعمة الله عليكم اذ جعل فيكم انبياء و جعلكم ملوكاً(243) دلالت قاطع بر آن دارد كه پس از مهاجرت پيروزمندانه بنى اسرائيل از قلمرو سلطه گرى فرعون همگى ملك يا حاكم مالك مى شوند و به نعمتى از خدا دست مى يابند كه هيچيك از افراد عالمهاى آفريدگان نصيبشان نشده است و آتاكم مالم يؤ ت احدا من العالمين بر اساس اصل امامت و حكومت همگانى است كه لقمان ، پيامبر و حكيم آفريقا، به پسرش مى گويد: يا بنى اقم الصلوة و امر بالمعروف و انه عن المنكر و اصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور(244) و اين امامت همگانى ، چنانكه در همين آيه نيز مشهود است هم بر فعاليت انقلابى و براندازى رژيم طاغوتى و تضعيف و تزلزل آن كه مستلزم مقاومت و شكيبايى بر ناملايمات است اطلاق مى شود و هم بر مشاركت سياسى در نظام توحيدى مستقر، و هم بر قانونگذارى بر اساس احكام الهى كه تخصص و تبحر علمى خاص خودش را مى طلبد. چنانكه سيدالشهدا بر سلسله اعمال خويش از رد بيعت با يزيد در مدينه و رفتن به مكه و از مكه تا كربلا و آخرين لحظه عمرش در عاشورا (امر به معروف و نهى از منكر) اطلاق مى فرمايد. و اين جز تكرار فرمايش الهى در آيه 157 اعراف و در آيه 118 هود نيست فلولا كان من القرون من قبلكم اولو بقية ينهون عن الفساد فى الارض الا قليلا ممن انجينا منهم و اتبع الذين ظلموا ما اترفوا فيه و كانوا مجرمين . در تمام جوامعى كه خداى متعال به آنها اشاره مى كند و در نسلهاى پيش بوده اند اكثريت در منجلاب آنچه مايه خوشگذرانيشان بوده مى لوليده اند و از همان اشياء و از علائق پستشان به همان اشياء و كالاها و امور(تبعيت ) مى كرده اند و در اسارت - ذلت آن ها بسر مى برده اند و يك اقليت انقلابى مجاهد هم در كنارشان بوده است كه خدا آن را (نجات ) داده بوده است و چون بر آز درون غلبه كرده (اغلال ) علائق پست و اشياء بى ارزش را فرو نهاده اند و فاتح محيط درونى شده اند بند اسارت طاغوت راه هم گسسته اند و به مخالفت با آن و سياستش كه جز (افساد فى الارض ) نيست بر خاسته اند. هم خشم بر آن گرفته اند و هم شعار عليه آن مى دهند و هم با تمام قوا و امكانات عليه آن و براى براندازيش اقدام كرده اند. لكن چون در كشمكش و جنگى نابرابرند - از نظر كميت - كارى در زمينه براندازى از پيش نمى برند. اما به مقصد اصلى كه نجات خود باشد و قرب حق و منزلت والا در نظام هستى رسيده اند، همانچه خدا آن را به خودش نسبت مى دهد ممن انجينا منهم چطور خدا نجاتشان داده است ؟ (نجات ) - چنانكه مستندا و مشروحا گفتيم از پستى و قعر آب يا پستى و چاه اسارت - ذلت به بلنداى ساحل و اوج هستى برين يا قرب حق و آزادى - عزت يا سمت و سوى خداى عزيز على اعلا رسيدن يا رساندن است (و آن شخصى كه ايمان آورده بود گفت : اى هموطنان من از من پيروى كنيد تا شما را به راه رشد و عروج برسانم ... اى هموطنانم ! شگفتا كه من شما را به
(بالا آمدن از چاه اسارت - ذلت به بلنداى آزادى - عزت ) مى خوانم شما مرا به آتش (اسارتگاه جهنم و دركاتش و به اعماق چاه اسارت - ذلت و اسفل سافلين ) مى خوانيد).(245) (فاوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك البحر فانفلق فكان كل فرق كالطور العظيم . و ازلفنا ثم الاخرين . و انجينا موسى و من معه اجمعين . ثم اغرقنا الآخرين . ان فى ذلك لاية و ما كان اكثر هم مومنين . او ان ربك لهو العزيز الحكيم .)(246)
خدا، كتابى مانند قرآن را بسان ريسمانى از آسمان ، از جهان برين ، به سوى زمين آويزان مى كند: نزول و تنزيل . به فرمايش مولاى متقيان كه قرآن (حبل الله الممدود من السماء الى الارض ) است ، و به ته چاه اسارت ذلت ، آنجا كه مستضعفان روى زمين بسر مى برند مى رسد و ابلاغ مى شود: رسالت . اينك ما هستيم كه امكان داريم اگر اراده آزادى - عزت ، سير تقرب ، وصول به قرب حق كنيم و حركت به بالا، اعتلا، عروج ، و سمت و سوى خداى عزيز حكيم ، بايد كافر به طاغوت ، يعنى انقلابى و آزاديخواه شويم و به خدا ايمان آوريم و سراپاى وجودمان يعنى سراسر و تماميت زندگانيمان - و نه جزئى از آن - را تسليم خدا كنيم تا نيكوكار - محسن - شويم كه فقط با چنگ آويختن به قرآن كه ريسمان خدا و رشته ناگسستنى يا (العروه الوثقى ) باشد امكان پذير است . فمن يكفر بالطاغوت و يؤ من بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها(247). و من يسلم وجهه اله الله و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى و الى الله عاقبة الامور(248). و اعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا(249). ضربت عليهم الذلة اين ما ثقفوا الا بحبل من الله هو حبل من الناس (250)
امام زين العابدين دعاى روز يكشنبه اش را با نام خدايى آغاز مى كند كه جز به فضلش اميد نبرده جز از عدلش بيمى به دل راه ندارد جز به قولش - قرآن - اعتماد نكرده جز به (ريسمانش ) - قرآن - چنگ نمى آويزد و تمسك نمى كند