گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
فَدَليلُ الْخَوفِ الهَرَبُ


در قسمتهاى گذشته خوانديد كه : امام ششم فرمودند : زندگى عارفان بر سه اصل استوار است : خوف ، اميد و عشق همچنين خوانديد كه حضرت فرمودند : ريشه خوف در وجود انسان علم است ، علم به خدا ، آگاهى به حساب و كتاب و بينايى نسبت به عقاب گناه . ريشه ى اميد ، يقين ، و ريشه ى عشق ، معرفت است . اكنون امام (عليه السلام) به نتيجه عملى هريك از خوف ، اميد و عشق اشاره مى كنند و ابتدا نتيجه و ثمره ى خوف را بيان مى دارند و مى فرمايند : دليل اينكه خوف در دل عارف پديد مى آيد « گريز » است در اينجا بايد ديد منظور حضرت از گريز چيست ؟

انسان بايد بداند كه در زندگى با دو واقعيّت روبه روست :

1 ـ مجموع مسائل و برنامه هايى كه به نفع اوست ، گرچه داراى نفع ظاهرى نباشند .

2 ـ مجموع برنامه هايى كه به زيان اوست گرچه در ظاهر سود و منفعت باشد .

بى ترديد هيچ خردمندى خواهان زيان نيست و اهل خرد از هر زيانى سخت گريزانند . و اين مسئله ثابت شده است كه جز خدا و آنچه مربوط به اوست نه اينكه هيچ چيز ديگر براى انسان نفعى ندارد ، بلكه زيانبار است ، به همين خاطر عارفان براساس معيارهاى قرآنى زندگى مى كنند و دربازار دنيا جز با خداى بزرگ با كسى معامله ندارند ; زيرا مى دانند خداوند مهربان تنها خريدار انسان است و از آدمى فقط ايمان و عمل صالح مى خرد و در برابر آن مزد بى نهايت كرامت مى كند و غير خدا تمام هستى انسان را در راه شكم و شهوت خود مى برد و در برابر اين معامله چيزى به انسان نمى دهد ; زيرا چيزى ندارد كه به انسان بدهد . غير خدا آدمى را به فقر مادى و معنوى مى كشد و دنيا و آخرت انسان را به باد مى دهد ووسيله ى هلاكت ابدى آدمى را فراهم مى نمايد بنا بر اين عارف از غير حق ، رسالت انبيا ، امامت امامان ، حكمت حكيمان ، عرفان عارفان واقعى ، اخلاق حسنه و اعمال پسنديده ، سخت گريزان و به شدّت در ترس و وحشت است .

كسى كه از امور زيانبار و خسران آورِ غير قابل جبران گريزان نباشد ، بايد بداند كه هنوز ترس از مقام خدا ، و وحشت از عقاب فردا ، در دل او جاى نگرفته است وگرچه خود را عارف بداند به وادى عرفان اسلامى قدم نگذاشته است . راستى مگر رشد و كمال ، بصيرت و بينايى و يافتن و رسيدن به اصل معرفت با ادّعاى بدون عمل و دعواى بدون سرمايه امكان پذير است ؟!

از چه چيز بايد گريخت
بطور كلّى از آيات و روايات و آثار اسلامى استفاده مى شود كه انسان بايد از دو چيز و هرچه وابسته به آن دو چيز است سخت گريزان باشد :

1 ـ از همنشينى با گناهكار و فاسدى كه اميد بازگشت و توبه به او نمى رود از آنجا كه نشست و برخاست با اين افراد مانع راه رشد و كمال انسانى است ، بايد تا سر حدّ ريشه كن شدن ارتباط او با او به مبارزه برخاست .

2 ـ آنچه از ديدگاه قرآن و اخبار به عنوان گناه و امر حرام معرّفى شده است .

در اينجا به بخشى از آيات و رواياتى كه مربوط به اين دو واقعيّت است اشاره مى كنيم :

آيه اوّل : هوسرانان
( وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَلَهْواً وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَذَكِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ وَإِن تَعْدِلْ كُلَّ عَدْل لاَيُؤْخَذْ مِنْهَا أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِمَا كَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِن حَمِيم وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ ) .

« اى رسول ما آنان كه دين خود را به بازيچه و هوسرانى گرفتند و حيات مادّى آنان را مغرور كرد و فريب داد به حال خود واگذار ، همين قدر به آنان بگو كه هركس عاقبت به عمل خود گرفتار آيد و هيچ كس را جز خدا در دو عالم دادرس و شفيعى نيست و هرچه براى نجات خود از عذاب قيامت فدا بدهد پذيرفته نشود ، آنها همانند كه عاقبت هلاك مى شوند ، و به كيفرشان به شرابى از حميم جهنّم و عذابى دردناك گرفتار مى شوند » .

آرى ! بنا بر با دستورى كه خداوند در اين آيه به پيامبرش داده است مردم مؤمن و عارفان بالله ، بايد از اين گونه مردم كه دين خدا را به مسخره گرفته اند قطع رابطه كنند و از اين بى خردانِ بى خبر ، بگريزند و با آنان هيچ گونه معاشرتى نداشته باشند و به هنگام مبارزه ( بنا به دستور قرآن در هر عصرى ) تا ريشه كن شدن آنان با آنان به جهاد برخاسته و راه الهى را از لوث وجود اينان پاك كنند . متأسفانه در دوران اسلامى ، گروهى به عنوان قطب و درويش و فقير الى الله ، با اين اعلام موجوديّت كردند و افرادى فريب خورده چهره هاى پليد ، كه تشكيل دهندگان سلطنت و شاهنشاهى و دربارهاى كثيف ، و عمودهاى حكومت هاى خائنانه بوده و هستند در ارتباط قرار گرفته و حتّى در قالب اقطاب و به قول خودشان فقرا ، مقاصد شوم و پليد خود را عملى مى كردند . اينان قطب برنامه هاى شيطانى بوده و ذره اى از عرفان اسلامى را نچشيده بودند ; بلكه گرگانى در لباس ميش و به قول پروردگار عالم در حديث قدسى « قطّاع طريق » بندگان حق بودند . عارف واقعى و سر حلقه ى عارفان حقيقى و قطب عرفان و هدايت يعنى وجود مقدّس مولى الموحّدين ، امام العارفين ، اميرالمؤمنين (عليه السلام)بود كه قسمتى از تمام عمرش را با قلدران و گردنكشان و سازندگان دربار و پايه گذاران شاهى و سلطنت و زورمداران و مانعان راه خدا ، با سرسختى هرچه تمام تر مبارزه و جان شيرين خود را در اين راه كه راه خدا بود ، در محراب عبادت نثار كرد ، و چه وقيحند آنان كه آسوده به گناه و يار گناهكارند ، آنگاه خود را عارف و درويش و وابسته به مولا مى دانند !!

آيه دوم : تفرقه اندازان
( إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْء إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ ) .

« آنان كه دين را پراكندند و در آن گروه گروه شدند (و با اين برنامه شيطانى درصدد تفرقه بين مسلمين برآمدند ، و در كمين درهم شكستن اتّحاد نشستند ، چشم از آنان بپوش ، كه چنين كسان به كار تو نيايند ، از دست اين ناپاكان غمگين مباش كه مجازاتِ جنايات آنان با خداست »

در آيات بعد به عقاب آنچه مى كنند سخت آگاهشان مى گرداند . در اين آيه تعليم مى دهد كه عارف به راه از چنين پليدانى بايد گريزان باشد ، و از همكارى با آنان سخت بپرهيزد ، كه اينان نابود كننده ى دنيا و آخرت آنانند .

آيه سوم : بازيچه گران
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوا وَلَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللّهَ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ ) .

« اى اهل ايمان با آن گروه از اهل كتاب (يهود و نصارى) و كافران كه دين شما را به فسوس و بازيچه گرفتند دوستى نكنيد و به خاطر خدا از هر برنامه زيان آورى ، خويشتن دار باشيد، اگر مؤمن به خدا و قيامت و رسولان او هستيد » .

ملّت اسلام بعد از پنج قرن تجربه ، بايد به اين نتيجه رسيده باشد ، كه از يهود و نصارى و كفّار و به تعبير روشن تر از غرب و شرق جز زيان چيزى عايدش نشده و نمى شود . بنا بر اين امروز ، روز دوستى و ارتباط با آنان نيست ، بلكه روز مبارزه و ريشه كن كردن وجود پليد آنان از سر راه آدميّت است .

آيه چهارم : ظاهرفريبان
( يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هَادُوا سَمّـاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمّـاعُونَ لِقَوْم آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَمَن يُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئاً أُولئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الاْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ) .

« اى پيامبر نسبت به گروهى از آنان كه به زبان اظهار ايمان مى كنند و به دل ايمان نمى آورند و با شتاب به كفر رو مى كنند غمگين مباش ، و نيز غمگين مباش نسبت به يهوديانى كه جاسوسى مى كنند و به آن قومى كه از تكبّر نزد تو مى آيند به جاى كلمات حق تو سخنان فتنه انگيز مى رسانند ، آنان به خاطر كينه توزى نسبت به اسلام كلمات حق را پس از آن كه به جاى خود مقرّر شد ، به ميل خويش تغيير دهند و به دروغ و هواى نفس حرام را حلال و حلال را حرام كنند ، مى گويند : اگر حكم قرآن به اين صورتى كه ما مى پسنديم آورده شد بپذيريد و از پيامبر اسلام دورى جوييد ، آرى هركس را خدا به آزمايش و رسوايى افكند هرگز تو نمى توانى از قهر خدا برهانى ، آنان قومى هستند كه خدا نخواسته دلهاشان را از كفر و جهل پاك كند ، آنان در دنيا دچار ذلّت و خوارى اند و برايشان در آخرت عذاب بزرگ است » .

در اين آيه دورى گزيدن از منافقان و جاسوسان پليد و متكبّران آلوده و هركس با راه خدا و پيامبر مخالفت داشته و موجوديّتش به زيان امت اسلامى است ، خواسته شده است . ارتباط با اينان ، انسان را چون آنان دچار خسارت دنيا و عذاب آخرت خواهد كرد و كسى كه ترس و بيم از خسارت در دنيا و عذاب در آخرت دارد ، از چنين پليدانى گريزان و با ايشان كاملاً بى ارتباط است .

آيه پنجم : پيمان شكنان سُست عهد
( وَإِن نَكَثُوا أَيْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ ) .

« هرگاه آنان كه سوگند و عهد بسته خود را با شما شكستند و در دين شما تمسخر و طعن زدند ، در اين صورت با آنان پيشوايان كفر كارزار كنيد تا به برنامه پليدشان خاتمه دهند » .

آيه ششم : حتى پدر و مادر
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الإِيمَانِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِنكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ) .

« اى كسانى كه ا يمان آورده ايد اگر پدران و برادرانتان كفر را بر ايمان برگزينند نبايد آنان را دوست داشته باشيد ، هركسى با كفر آنان به ايشان دوستى بورزد بى شك ستمكار است » .

آيه هفتم : منكران معاد
( قَاتِلُوا الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَد وَهُمْ صَاغِرُونَ ) .

« اى اهل ايمان با هركه از يهود و نصارى ايمان به روز قيامت نياورده ، و آنچه خدا و رسولش حرام كرده حرام نمى دانند و به دين حق نمى گروند قتال و كارزار كنيد يا آن كه با ذلّت و تواضع به اسلام جزيه دهند » .

راستى اين آيه با چه موضع محكمى تكليف ملّت اسلام را در برابر يهودى ها و نصرانى ها به خصوص جانيان اروپا و آمريكا و اسرائيل معلوم مى كند اين ملّت اسلام است كه بايد با تمام قدرت با تكيه بر الله تكليف خود را ، بنا بر قول خدا در اين آيه ، با دشمنان خدا معلوم كند . و خدا لعنت كند آن خائنينى كه تحت عنوان سردمداران ممالك اسلامى عليه اسلام و مردم مسلمان با اين آدمخواران سازش كردند ، اگر اينان ايمان به خدا و حساب قيامت داشتند ، نه اينكه با آنان دوستى نمى كردند ; بلكه در برابر آنان از اسلام و ملّت مظلوم اسلام دفاع مى كردند .

آيه هشتم : منافقان دو رو
( الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْض يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ * وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمْ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ ) .

« مردان دو رو و زنان دو رو يعنى آنان كه به زبان ادّعاى مسلمانى دارند ولى به دل هيچ اعتقادى به برنامه هاى الهى ندارند از همديگر و طرفدار يكديگرند ، دست از نيكى برداشته مردم را به كار بد وادار و از كار نيك منع مى كنند و چون خدا را فراموش كردند ، خدا هم آنان را به خود واگذاشت تا از هر سعادتى محروم شوند ، در حقيقت منافقان از بدترين زشتكاران عالمند ، خدا مرد و زن منافق و كافران را وعده ى آتش دوزخ و خلود در آن داده ، همان دوزخ براى كيفر آنان كافى است ، و خدا آنان را لعنت كرده و براى آنان عذاب ابد فراهم آورده » .

از اين نمونه آيات ، در قرآن مجيد فراوان است كه استفاده مى شود كه عارف موظف است در درجه ى اوّل چهره هاى ناپاكى كه در قرآن معرفى شده اند بشناسد و به وظيفه الهى خود عمل كند . اگر وظيفه اش گريز از آنهاست بگريزد كه اين گريختن بر مبناى ترس از خدا است ، و اگر مسئوليّتش كارزار با آنان است ، در راه جهاد قدم بگذارد ، و شرّ آنان را از راه خدا بردارد ، و توجّه كند كه امام ششم درباره واقعيّت و نتيجه خوف عارفان فرموده : وَدَليلُ الخَوْفِ الهَرَبُ ، دليل و نشانه ى اينكه دل عارف را بيم از مقام خدا احاطه كرده دورى او از اهل معاصى و آلودگان به كفر وفسق ونفاق وعهدشكنى ، ونيز دورى از معاصى شخصى وآنچه خدا از آن نهى فرموده است ، مى باشد .

پرهيز از معاصى در روايات
گريز عارف از گناهان ، يكى از اصولى ترين برنامه هاى زندگى اوست ، براى عارف مصيبتى بزرگ تر از آلوده شدن به گناه نيست . تنفّر قلبى و عملى عارف از گناه تنفّرى شديد است .

يكى از مهمترين پايه هاى اسلام اجتناب و دورى از گناه است ، آن قدر كه اسلام بر دورى از گناه پافشارى دارد اصرار بر عبادت ندارد . تازه اگر در آيين عزيز الهى دقت كنيم ، مى بينيم كه بزرگترين عبادت و پر ارزش ترين خط بندگى ، دورى جستن از معاصى است . در روايات تقوا و خوددارى از گناه به عنوان افضل عبادات و پر پاداش ترين بندگى ها به حساب آمده است .

عارف به اثر وضعى گناه در دنيا و عقوبت سخت آن در آخرت واقف است . براساس اين آگاهى كسب خوف كرده و خوف در وجود او ، بهترين عامل وشديدترين علّت براى گريز از گناه است . اينك به رواياتى در اين باب توجه كنيد :

آثار شوم گناه
1 ـ عَنْ أَبي جَعْفَر (عليه السلام) قالَ : إِنَّ الْعَبْدَ يَسْأَلُ اللهَ الْحاجَةَ فَيَكُونُ مِنْ شَأْنِهِ قَضاءُها إِلى
أَجَل قَريب أَوْ إِلى وَقْت بَطيئى فَيَذْنِبُ الْعَبْدُ ذَنْباً فَيَقُولُ اللهُ تَبارَكَ وَتَعالى : لِلْمَلَكِ لانَقْضِ حاجَتَهُ وَأَحْرِمْهُ إِيّاها فَإِنَّهُ تَعَرَّضَ لِسُخْطي وَاسْتَوْجَبَ الْحِرْمانَ مِنّي .

« امام باقر (عليه السلام) فرمود : بنده از خدا حاجتى مى خواهد كه اقتضا دارد دير يا زود برآورده شود سپس آن بنده دچار گناهى مى شود ، و خداى تبارك و تعالى به فرشته مأمور برآوردن حاجت مى فرمايد : حاجتش را اجابت مكن و او را از آن محروم دار ، زيرا خود را در معرض خشم من قرار داد ، و سزاوار محروميّت شد » .

2 ـ عَنْ أَبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : إِنَّ الْرَجُلَ يُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيُحْرَمُ صَلاةَ اللَّيْلِ وَإِنَّ الْعَمَلَ السَيِّئَ أَسْرَعُ في صاحِبِهِ مِنَ السِّكِّينَ في اللّحْمِ .

« امام ششم فرمود : انسان گناه مى كند ، از نماز شب با آن همه خصوصيّت و آثار دنيايى و آخرتى محروم مى گردد و به حق كه اثر گناه در گنه كار از اثر كارد در گوشت سريعتر است » .

3 ـ قالَ أَميرُالْمُؤْمِنينَ (عليه السلام) : لا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ ، وَلا خَوْفَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ ، وَكَفى بِما سَلَفَ تَفَكُّراً وَكَفى بِالْمَوْتِ واعِظاً .

« اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود : دردى براى قلوب ، دردناكتر از گناهان نيست ، و ترسى سخت تر از ترس براى مرگ نيست ، و گذشته براى عبرت گرفتن كافى است ، و مرگ براى اندرز دادن بس است » .

4 ـ عَن أَبي الْحَسَنِ (عليه السلام) : إِنَّ للهِ عَزَّوَجَلَّ في كُلّ يَوْم وَلَيْلَة مُنادِياً يُنادي : مَهْلاً مَهْلاً عِبادَ اللهِ عَنْ مَعاصي اللهِ ، فَلَوْ لا بَهائِمُ رُتَّعٌ ، وَصِبْيَةٌ رُضِّعُ ، وَشُيُوخٌ رُكَّعٌ لَصُبَّ عَلَيْكُمُ الْعَذابُ صَبّاً ، تُرَضُّونَ بِهِ رَضّاً .

« حضرت رضا (عليه السلام) فرمود : خداوند يك منادى دارد ، يك شب و روز فرياد مى زند : اى بندگان خدا از حركت به سوى نافرمانيها بايستيد ، بايستيد ، كه اگر چهارپايان چرنده و كودكان شيرخوار ، و پيران ركوع كننده نبودند ، عذابى بر شما فرو مى ريخت كه نرم و كوبيده شويد » .

5 ـ عَنْ نُعْمانِ الرّازي قال : سَمِعْتُ أَبا عَبْدِاللهِ (عليه السلام) يَقُولُ : مَنْ زَنى خَرَجَ مِنَ الاِْيمانِ وَمَنْ شَرِبَ الْخَمْرَ خَرَجَ مَنَ الاِْيمانِ ، وَمَنْ أَفْطَرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضانِ مُتَعَمِّداً خَرَجَ مِنَ الإِيمانِ .

« نعمان رازى مى گويد : از حضرت صادق شنيدم كه فرمود : كسى كه زنا كند و آن كس كه شراب بنوشد ، و شخصى كه يك روز از ماه رمضان را عمداً بخورد از ايمان خارج شده است » .

عَنْ عُبَيْدَةِ بنِ زُرارة قالَ : سَأَلْتُ أَبا عَبْدِاللهِ عَنِ الْكَبائِرِ : فَقالَ هُنَّ في كِتابِ عَلى سَبْعٌ : الْكُفْرُ بِاللهِ ، وَقَتْلُ النَّفْسِ ، وَعُقُوقُ الْوالِدَيْنِ ، وَأَكْلُ الرِّبا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ وَأَكْلُ مالِ الْيَتيمِ ظُلماً ، وَالْفِرارُ مِنَ الزَّحْفِ ، وَالْتَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ ، قالَ : فَقُلْتُ : فَهذا أَكْبَرُ الْمَعاصي ; قالَ نَعَمْ قُلْتُ : فَأَكْلُ درهَم مِن مالِ الْيَتيمِ ظُلْماً أَكْبَرُ أَمْ تَرْكُ الصَّلاةِ قالَ تَرْكُ الصَّلاةِ قُلْتُ : فَما عَدَدْتَ تَرْكَ الصَّلاةِ في الْكَبائِرِ فَقالَ أَيُّ شَيء أَوَّلُ ما قُلْتُ لَكَ قالَ : قُلْتُ الْكُفْرُ قالَ : فَإِنَّ تارِكَ الصَّلاةِ كافِرٌ يَعْني مِنْ غَيْرِ عِلَّة .

« عبيدة بن زرارة مى گويد : از حضرت صادق درباره ى گناهان كبيره پرسيدم ، فرمود : در كتاب على (عليه السلام) هفت گناه از گناهان كبيره است :

1 ـ كفر به خدا ،

2 ـ آدم كشى ،

3 ـ عدم رعايت حقوق پدر و مادر ،

4 ـ خوردن ربا بعد از دانستن ،

5 ـ خوردن مال يتيم بناحق ،

6 ـ فرار از جهاد ،

7 ـ ايمان بعد از اسلام . عرضه داشتم : اينها بزرگترين گناهانند ؟ فرمود : آرى ، گفتم : گناه يك درهم خوردن مال يتيم به ناحق بزرگتر است يا ترك نماز ، فرمود : ترك نماز ، عرضه داشتم : شما كه ترك نماز را از كبائر نشمردى ، فرمود : اوّلين چيزى كه گفتم چه بود ؟ عرض كردم : كفر ، فرمود : تارك نماز كافر است ، البته بدون علّت و عذر » .

عقيده مرحوم علاّمه ى مجلسى بر آن است كه جمله «بدون عذر و علّت» يا كلام مرحوم كلينى است يا يكى از روايت كنندگان .

گناهان كبيره از نظر بزرگان
مرحوم مجلسى از قول شيخ بهائى در تعريف گناهان كبيره اين اقوال را ذكر مى كند :

1 ـ هر گناهى كه خداوند در قرآن مجيد انسان را به خاطر آن به عذاب تهديد كرده است .

2 ـ هر معصيتى كه شارع برايش حدّى معين كرده و در قرآن نسبت به آن تهديد آمده است .

3 ـ هر گناهى كه ارتكاب آن دلالت بر بى اعتنايى به دين داشته باشد .

4 ـ هر گناهى كه حرمتش به دليل قاطعى ثابت شده باشد .

5 ـ هر معصيتى كه در كتاب و سنّت به شدّت مورد تهديد قرار گرفته باشد .

6 ـ ابن مسعود مى گويد : گناهان از اوّل سوره نساء تا آيه شريفه «اِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ» كبيره است .

7 ـ هر گناهى كبيره است ، زيرا هر معصيتى مخالفت خداست و كوچك و بزرگى آنها نسبت به بالا و پايين است : مثلاً بوسيدن زن نامحرم نسبت به زنا صغيره و نسبت به نظر كردن به او كبيره است .

سپس علاّمه ى بزرگ ، خدمتگزار بى نظير مرحوم مجلسى مى گويد : گويا نظر كسى كه همه گناهان را كبيره دانسته اين است كه گناه را نبايد كوچك و ناچيز شمرد ; چنانچه در اخبار بسيارى آمده است كه گناه را كوچك نشماريد ; زيرا نافرمانى شخص بزرگ ، بزرگ است و مخالفت با پروردگار جليل سنگين ; ولى اين موضوع منافات ندارد كه برخى از گناهان نسبت به خود بزرگتر از برخى ديگر باشد و به صغائر و كبائر تقسيم گردد ، كه اگر از كبائر كناره گيرى شود صغائر آنها آمرزيده گردد ، و ارتكاب كبيره و اصرار بر صغيره با عدالت منافات دارد . امّا راجع به شماره ى گناهان كبيره ، برخى آنها را هفت عدد دانسته اند : 1 ـ شرك به خدا 2 ـ آدم كشى 3 ـ تهمت زنا زدن به زن پاكدامن 4 ـ خوردن مال يتيم 5 ـ زنا 6 ـ فرار از جنگ 7 ـ عقوق والدين .

و عدّه اى 13 گناه ديگر را به آن اضافه كرده اند : 1 ـ لواط 2 ـ جادوگرى 3 ـ رباخوارى 4 ـ غيبت 5 ـ سوگند دروغ 6 ـ شهادت ناحق 7 ـ ميخوارى 8 ـ بى احترامى به كعبه 9 ـ دزدى 10 ـ پيمان شكنى 11 ـ تعرّب بعد از هجرت 12 ـ نوميدى از رحمت خدا 13 ـ ايمنى از مكر پروردگار .

و بعضى ديگر از علما و بيداران راه حق ، 14 گناه ديگر بر گناهان بالا افزوده اند : 1 ـ خوردن مردار 2 ـ خوردن خون 3 ـ خوردن گوشت خوك 4 ـ خوردن قربانى براى غير خدا 5 ـ خوردن هر حرامى مانند رشوه تحت عنوان سُحْت 6 ـ قماربازى 7 ـ كم فروشى 8 ـ كمك به ظالم 9 ـ حبس حق مردم بدون دست تنگى 10 ـ اسراف 11 ـ تبذير 12 ـ خيانت 13 ـ اشتغال به كارهاى بيهوده 14 ـ اصرار ورزيدن بر گناهان صغيره .

مجلسى سپس مى گويد : براى هيچ يك از اين اقوال و تعريف و شماره ى گناهان ، دليل مطمئنى نيست و شايد پنهان بودن كبيره يا عدد آن از طرف خدا مصلحتى باشد ، چنانكه در نهان بودن شب قدر و صلاة وُسْطى مصلحت است !

برخى از بيداران مى گويند : مصلحت پنهان بودن عدد كبيره ، يا خود كبيره در آن است كه انسان در تمام لحظات از هر گناهى خوددارى كند ; مبادا كه آن گناه كبيره باشد و اتّفاقاً در همان وقت انسان مورد خشم و غضب حق و سخط حضرت حق قرار بگيرد و توبه برايش مشكل شود . چون در روايات آمده است : از هر گناهى بپرهيزيد ; مبادا كه هنگام ارتكاب گناهى ناگهان مورد سخط قرار گيريد ، و از هيچ عبادتى روى مگردانيد كه رحمت او در عبادات پنهان است و ممكن است عبادتى باشد كه رحمت حق را به سوى شما جلب كند و شما نسبت به آن غافل باشيد .

6 ـ عَنْ أَبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : قالَ النَّبِيُّ (صلى الله عليه وآله) : أَرْكانُ الْكُفْرِ أَرْبَعَةٌ : الرَّغْبَةُ وَالرَّهْبَةُ وَالسَّخَطُ وَالْغَضَبُ .

« امام ششم از رسول اسلام نقل مى كند كه : پايه هاى كفر چهار چيز است :
1 ـ دلبستگى به دنيا و شهوات نفسانى ، 2 ـ ترس از دست رفتن دنيا و ترس از پرداخت جهاد و زكات ، 3 ـ ناخرسندى از فعل خدا نسبت به خود از تقسيم روزى و قضا و قدر ، 4 ـ خشم » .

7 ـ عَنْ أَبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : إِنَّ أَوَّلَ مَا عُصِيَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ سِتّ : حُبُّ الدُّنْيا ، وَحُبُّ الرِئاسَةِ ، وَحُبُّ الطَّعامِ ، وَحُبُّ النَّوْمِ ، وَحُبُّ الرَّاحَةِ ، وَحُبُّ النِّساءِ .

« امام ششم از رسول خدا نقل مى كند : سرآغاز نافرمانى از خدا شش چيز است : دوستى دنيا ، رياست ، خوراك ، استراحت و دوستى ( بى مورد ) » .

زشتى اين شش برنامه ، در روايت ،در صورت افراط و گرايش بيش از حدّ به آن موارد است به عبارت ديگر ، اسلام نه افراط را مى پسندد و نه تفريط را ; بلكه اعتدال از مهمترين ويژه گى هاى اين دين الهى است كه حتى در مورد عبادات نيز مورد سفارش قرار گرفته است .

8 ـ عَنْ أَبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) مِنْ عَلاماتِ الشِّقاءِ جُمُودُ الْعَيْنِ القَلْبِ وَشِدَّةُ الْحِرْصِ في طَلَبِ الدُّنْيا ( الرِّزق ) وَالإِصْرارِ عَلَى الذَّنْبِ .

« امام ششم از نبى اكرم نقل مى كند كه : از نشانه هاى بدبختى خشك چشمى و سخت دلى ، و حرص زياد در طلب دنيا و اصرار به گناه است » .

9 ـ عَنْ أَبي عَبْداللهِ (عليه السلام) قالَ : قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : ثَلاثٌ مِنْ كُنَّ فيهِ كانَ مُنافِقاً وَإِنْ صامَ وَصَلّى وَزَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ : مَنْ إِذَا ائْتُمِنَ خانَ وَإِذا حَدَّثَ كَذِبَ وَإِذا وَعَدَ خَلَفَ ، إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ في كِتابِهِ : ( اِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْخائِنينَ ) وَقالَ : ( أَنَّ لَعْنَةَ اللهِ عَلَيْهِ اِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبينَ ) وفي قَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ ( وَاذْكُرْ في الْكِتابِ اِسْماعيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً ) .

« امام صادق (عليه السلام) از نبى اكرم نقل مى كند كه : سه صفت است كه در هركه باشد منافق است اگرچه اهل نماز و روزه باشد و خود را مسلمان بداند : كسى كه در امانت خيانت كند ، در سخن گفتن دروغ بگويد و هرگاه وعده دهد خلف وعده كند . خداوند در كتابش فرموده : خدا خيانتكاران را دوست ندارد و لعنت خدا بر او اگر از دروغگويان باشد و فرموده اسماعيل را در كتاب ياد كن همانا او درست وعده و رسول و پيامبر بود » .

آنچه ذكر شد نمونه اى است از ويژه گى هاى عارفان خائفِ از مقام حق ، و بيم داران از عذاب فردا . آن كس كه براى شناخت محرّمات اقدام نكند ، و آن كس كه محرّمات را مى شناسد و از آن پروا نمى كند امتيازى گريز ندارد از مسلمانى ندارد ، و آن كه از گنهكار و گناه پرهيز دارد و چون گوسپندى كه از گرگ مى گريزد از عاصيان عامد و گنهكاران معاند مى گريزد عارفى است كه خوف در دل او جايگزين شده است ، فرار و گريزش از گناه و اهل گناه ، دليل بر خوف اوست اين است معناى قول حضرت صادق امام به حق ناطق كه فرمود :(فَدَليلُ الْخَوْفِ الْهَرَبُ